دخترانه با دختری هم رکاب خورشید

دخترانه با دختری هم رکاب خورشید بانوی آفتاب و هم رکاب خورشید | لیست اسامـی قرانی و مذهبی | تبادل نظر نی نی سایت | عپروفایل محرم جدید: عدر مورد محرم به منظور پروفایل ... | معانی نام‌های ایرانی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد |

دخترانه با دختری هم رکاب خورشید

بانوی آفتاب و هم رکاب خورشید

بانوی آفتاب! ستاره ها گواهند. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید شب ها وقتی فرشتگان، دخترانه با دختری هم رکاب خورشید تمام خانـه ات را رُفتند و به خواب رفتند، وقتی پری های نگهبان، خلوتگاه مقدست را آراستند و به آشیـان خود برگشتند، تو نامـه های دل نگرانی مردم را باز مـی کنی و یک یک اندوه ها را به منظور شادکامـی و لبخند پیروزی، بـه سوی خداوند پا درون مـیانی مـی کنی. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید آنگاه از صدای وساطت عاشقانـه تو، تمام خفتگان عرش بیدار مـی شوند و به خویش مـی لرزند و به دلسوزی مـهرانگیز تو به منظور خاکیـان رشک مـی برند. بانو! اگر تو نبودی، زمـین شباهت انـه خورشید را کم داشت و چشم هایمان درون پی چهره مؤنث ولایت همـه سو مـی گشت و بی نصیب مـی ماند.

دست هایت کـه از تبار رسالت شق القمرند، دستان تمام بی بضاعتان را چنان بـه مـهر مـی فشارند کـه گویـا بی نصیبی پیش از این، کابوسی کوتاه بوده کـه برای ابد گریخته است. شفاعتت کـه خون شـهادت خاندان وحی را درون رگ دارد، چنان گره از پیشانی های اندوه زده باز مـی کند و چنان عقده فروبسته مصائب را مـی گشاید کـه انگار هرگز درد و اندوهی درون دنیـا نبوده است. ای بانوی کرامت! کبوترانی کـه هر سحرگاه، درود امام مشرق را بـه سویت مـی آورند و بوسه های شوق تو را بـه خاور مـی برند، چگونـه بال هایشان درون هرم این پیغام های عاشقانـه خاکستر نمـی شود؟ ما کـه تنـها بـه تماشای این دلدادگی از راه دور نشسته ایم، هر لحظه بیم آتش گرفتنمان از داغ این عشق بـه سر مـی رود؛ چه رسد بـه آن پیغام رسانانی کـه حدیث اشتیـاق تو را با محبوب شرق نشینت رد و بدل مـی کنند.

خورشید! فرشته زمـین! انسان آسمان نشین! هر سخنی کـه در حضور حضرت تو بـه زبان آورده شود، چون کلمات نور بـه قداست مـی رسد. هر دعایی کـه از سر ارادت بـه تو، درون خانـه تو خوانده شود، بـه ارج و قرب نمازهای آسمانی مـی رسد. زخم های من روبه روی رواق ها و طا ق های خانـه ات؛ روبه روی آیینـه اشک زائرانت محو مـی شوند و به جای آنـها از دلم لاله زار مـی روید و هریک از لاله ها امضای کبودی از نام تو را درون دارند. نزد تو، صدای نومـیدی از دهانم درون نمـی آید. حرف کـه مـی درون کنارت، آواز قناری و تلاوت وحی از لبانم بیرون مـی تراود. تو تنـها معصومـیت باقی مانده از ان خاک، تو تنـها دور از برادری عشق، جان داده ای. درون سرزمـین من چه غنیمت صادقانـه ای هستی. مباد کـه دریغ غفلت از تو بر روزگارم سایـه بیفکند! مباد کـه دور شوم از مسافتی کـه به خانـه ات راه دارد! مباد!

بگذار همـیشـه نومـیدی ام را پشت درون دیدار با تو، درون کوچه رها کنم و پر از یمن عشق و امـید، بـه دیدارت بیـایم! بادا کـه تار و پودی از عفت بی شباهتت، درون چادر سرگردان من حلول کند که تا حُجب پرهیز را به منظور ابد با خود داشته باشم!

امشب، آسمان با دامنی از ستاره بـه استقبال زمـین آمده و مدینـه، بی تاب تر از هر زمان چشم بـه آسمان دوخته است.

تو مـی آیی که تا برای بابا زینت باشی و برای رضا(ع)، زینب. تو مـی آیی که تا خاطرات کوچه های آتش گرفته مدینـه را از پستوی ذهن ها بیرون بکشی.

از بهشت بر خاک سرنوشت، فرود مـی آیی که تا در قلب کویر، عطر بهشت بپراکنی.

وقتی خسته از زمانـه و دل شکسته از همـه جا، رو بـه حرمت مـی آورم، انگار همـه دردها از وجودم رخت برمـی بندد. گاه نگاهم را بر پر کبوتران حرم مـی بندم و تا اوج آسمان پر مـی گیرم و گاه درون زاویـه ای از حرم، زانوی ارادت بر زمـین مـی .

نمـی دانم درون تو چه رازی نـهفته هست که جست وجوگران مزار بی نشان فاطمـه را بـه خود مـی کشاند و آبی بر آه آتشناک آنـها مـی پاشد.

نمـی دانم تو به منظور دیدار برادر، بی قرارتر بودی یـا او به منظور دیدن تو؟ اما خوب مـی دانم کـه بی برادر، مدینـه جای ماندن نبود و این گونـه، شوق دیدار برادر، از مدینـه راهی ات کرد. و اینک درون وسط کویر، اقیـانوسی شده ای به منظور تشنگان و در راه ماندگان.

ی هم رکاب خورشید و پناهگاه هرچه ناامـید. شکوفاتر از گل های اردیبهشتی و دلکش تر از حوریـان بهشتی؛، با حرمـی بـه وسعت تمام آفرینش، با زایرانی زلال و بارانی.

تاریخ ننوشته است، اما دلم گواهی مـی دهد کـه روز ولادت، تو هم مثل زینب(س)، تنـها درون پناه آغوش پرمـهر برادر آرام شدی و طعم زندگی از نگاه دلنواز او درون دلت جوشید.

اگر نیـامده بودی، پیوند مدینـه و توس، بر صفحه روزگار نقش نمـی بست و قم که تا همـیشـه کویر مـی ماند.

اگر نیـامده بودی، غبار زمـین بر گونـه های قم مـی نشست و در هیـاهوی تاریخ گم مـی شد.

اینجا چقدر دست های زیـارت نامـه بـه آسمان بلند هست و دعا بـه اجابت نزدیک؛ با گلدسته هایی کـه به سمت آسمان قنوت گرفته اند و تصویرشان درون حوض آبی افتاده است.

: دخترانه با دختری هم رکاب خورشید




[دخترانه با دختری هم رکاب خورشید]

نویسنده و منبع |



دخترانه با دختری هم رکاب خورشید

لیست اسامـی قرانی و مذهبی | تبادل نظر نی نی سایت


دوستای عزیز این لیستو از سایت زیر نوشتم شاید بـه بعضی از دوستان کمکی کرده باشم
http://www.askdin.com

یـاسین =لقب پیـامبر ،اسم یکی از سوره های قرآن

مبینا =آشکار و روشن،از اسامـی کلام وحی

نور =معنیش روشـه،از اسامـی خدا(نور آسمانـها و زمـین)

نورا=درخشان ،تابان(از نور مـیاد)

مـهنا(mohanna) =گوارا و خوش

حنیفا= حق ،راست(لقب ادیـان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)

حنیفه=حق ،راست(لقب ادیـان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)

مـهدی(مـهدا خونده مـیشـه،ونست)=هدایت شده ،(اگه موضع ظهور بچه دار شدین بذارین ،هدایت شده بدست مـهدی)

حورا=حور،حور بهشتی

حورانـه=مثل حور زیبا

فاطمـیا=اسم حضرت فاطمـه بـه زبان عبری ،حضرت فاطمـه با همـین نام بر شـهری از مردم پرتقال ظاهر شد و خود را صدیقه کبرا معرفی کرد کـه دوازده فرزند داشت و ...(این ماجرا مورد تایید پاپ و تمام کلیساییـان است)

سنا=روشنایی

حره= آزاده ،از اسامـی حضرت زهرا، دخترانه با دختری هم رکاب خورشید از القاب بانوان اشرافی،(حر اسم اولین شـهید کربلا هم هست)

حامده= سپاسگزار،حمدکننده خدا

حدیث=سخنی کـه از پیـامبر(ص) یـا بزرگان دین نقل مـی کنند ، داستان، سرگذشت، سخن

حدیثه= نو و تازه
عارفه= زن عالم و عارف

عفاف= پاکدامنی

عفیف=پاک دامن

عفیفه=زن پاک دامن

علیـا (elia) = بانوی والا،رفیع ، فکر کنم مونث "علی" باشـه

عهدیـه= پای بند بـه عهد و پیمان

غدیره= گیسوی بافته شده، مونث شده کلمـه (غدیر)

غانیـه= جوان پاکدامن

فائزه= نائل ،رستگار،از اسامـی قرانی

فارهه= زیبا و با نمک

فائقه=پیروز شده

فریضه=عمل واجب

فصیحه= فصیح و گویـا،بانوی فهمـیده

لیـالی=شبها

ماریـه= زن سپید و درخشان، نام یکی از همسران پیـامبر

حکیمـه=زن حکیم و دانشمند،از القاب حضرت زهرا

مکرمـه (mokrame) = مورد احترام واقع شده،بانوی محترم

یسنا=حمد و ستایش،نماز

یـامـین=اسم مادر حضرت یوسف،(مادر بنیـامـین)

راحیل=نام یک فرشته،راحیل عربی شدهٔ لغت عبری رَجِل بـه معنای بی گناه است. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید راحیل همسر دوم و محبوب یعقوب و مادر یوسف و بنیـامـین است. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید نام او درون کتاب پیدایش درون تورات ذکر گشته‌است. راحیل لابان و کوچک تر لیـاه است. مادر یعقوب، ربقاه ، لابان بوده‌است. راحیل درون نزدیکی بیت‌لحم یـهودیـه مدفون است.

سوره=سوره قرآن

تبسم =لبخند

ابتسام= تبسم،لبخندزدن

اکلیل= تاج

آیـه =نشانـه ،نشانـه خدا

آیـات= جمع آیـه، اسم شاعر شیعه بحرینی کـه بدست آل سعود شـهید شد
http://www.askdin.com/showthread.php?t=11997&p=111071

بشری =بشارت ،از القاب قرآن،(بشارت به منظور مومنین)

هدی =هدایت ،از القاب قرآن،(هدایت به منظور مومنین)

این دوتا اسم دوتا ن کـه یکیشون دوست منـه:

اسماء الهدی= نامـهای هدایت،از اسامـی قرآنی(نامـهای هدایت خداوند)

اسماءالحسنی=نامـهای نیکو،از اسامـی قرآنی(نامـهای نیکوی خداوند)

حسنی= نیکو،پسندیده

حسنا= زن زیبا

حمراه(hamraah)= حوری لقا، درون کمال زیبایی (سفید)

حمرا= سرخ

حسانـه=

رمـیصا= بانوی دلیر و جنگجوی صدر اسلام کـه از زنان دیگر و همچنین خیمـه پیـامبر دفاع کرد که تا اینکه بعد از مقاومت و دلیری بسیـار شـهید شد(ام سلیم ، ملحان بن خالد بن زید یکی از صحابه معروف رسول الله،همچنین نام یکی از دو ستاره ای کـه بر ذراع است)

حنا=نام گیـاهی بهشتی

حنان = بسیـار مـهربان ،یکی از نام های خداوند ،در دعای جوشن کبیر مـی تونید ببینید

آمال= ارزوها

آنسه= مانوس، هن نیکو

خضرا=سبز ،تازه

درا(dorra)= زیبا و ارزشمند ،مانند در

ردا=عقل و خرد

ساهره=چشمـه روان

سالمـه= بدون عیب، درون کمال سلامت

سامره= نام شـهری درون عراق کـه مرقد امام دهم و یـازدهم درون آن واقع شده است

سامـیرا= سمـیرا، زن بزرگوار، نام محلی درون نزدیکی مکه،نام شیرین درون داستان خسرو و شیرین ترجمـه عربی مـهین بانو است

راحل= مـهاجر

رافعه=اوج دهنده، رفیع کننده (باعث افتخار)

رایـان= اسم کوهی درون حجاز

رایحه=عطر خوش(رایحه الجنت) ،عطر حضرت زهرا

زوفا=گیـاهی معطر از خانواده نعنا

زیتون= از اسامـی قرآنی و یکی از مـیوه هایی کـه در قران بـه آن سوگند خورده شده،نماد فلسطین و همچنین صلح و انسان دوستی

زیتونـه= یک دانـه زیتون

ساعده= مددیـار، یـاری کننده

رحمـه= نام همسر حضرت ایوب

رضیـه= اسم بانوی پادشاهی کـه بر هند درون زمان سلطنت مسلمانان سلطنت کرد

رمان= انار ،مـیوه بهشتی درون قرآن

رمانـه=ی کـه مانند انار لطیف است

ریحان=گیـاه و گل خوشبو و معطر، درون حدیثی از امام علی (ان المرئه ریحانـه و... ترجمـه: دخترانه با دختری هم رکاب خورشید زن ( و ...) مانند گل خوشبویی است،پس بـه انجام کارهای سخت وادارشان نکنید)

ریحانـه=گل خوشبو و معطر (مثل اسم قبل،نام مادر امام رضا،از القاب حضرت زهرا

رانیـا=قریب و نزدیک

سلوی(بر وزن حلوا)=کبوتر بهشتی درون قرآن

ضحی=سپیده صبح،در قرآن بهش قسم خورده شده

سدن (saden) =پارچه ای کـه روی کعبه مـی کشند،خدمتکارکعبه

سندس (sandas)= پارچه ای ابریشمـی و لطیف ، درون قرآن آمده هست که لباس ابرار از جنس سندس ساخته شده استدمعنی دیگرش مـیشـه ی کـه پوشاننده بهشتیـان است

شریفه= زن شرافتمند

شعری (shera)= نام ستاره ای ،در قرآن هم آمده

شفیعه= زن شفاعت کننده

شمسا= ی کـه مانند خورشید است،درخشان و پرتوافشان

شمـیس= خورشید کوچک

صونا= دوری از گناه ،خویشتنداری از گناه

صبرا=بردباری

اسمـهای ترکیبی عربی فارسی:

حور آسا=حور(عربی) + آسا(فارسی) آن کـه چون حور زیباست

حور آفرین= حور( عربی) + افرین (فارسی)= آفریننده حور یعنی زنی کـه زیبا بدنیـا مـیاورد

حوردیس= انکه چون حور زیباست

حور رخ= همانند حور

حورزاد= زاده حور ،از شدت کمال زیبایی انگار از نسل حور است

حوری دخت

حوروش= آنکه چون حور زیباست

حور بانو

حوریـا =آنکه چون حور زیباست

حلیـا= آنچه درون چشم خوش مـیدرخشد (حلی+ا)

سدنا= سجده کننده بر خانـه خدا - مرکب از سدن(عربی) بـه معنای سجده بـه کعبه + ابف فاعلی (فارسی

حسیبا=مرکب از حسیب بـه معنای پاک نژاد و پاکزاد و الف نسبت ، با اصل و نسب

الیسا=ی کـه مانند گل انار لطیف هست + مرکب از الیس(عربی)به معنای گل انار و الف تانیث فارسی

عرشیـان= عرش(عربی) + ی(فارسی) + ان(فارسی) ملائکه، فرشتگان

آینور= اسم ترکیبی ترکی_عربی بـه معنی نور ماه ، نورانی مثل ماه ، روشنایی ماه ، ی کـه چهره اش مانند ماه زیبا و درخشان است.

حلیـه= زینت ،زیبا و خوش اندام، دیبای بهشتی

آتیـه= آینده

الحان=نواهای خوش ، نغمـه های دلکش ، صدای موزون و خوش آیند

اسنا= بانوی بزرگوار و بلندمرتبه

امـیرا= بانوی حاکم

امانـه=اطمـینان و آرامش قلب ، ی کـه وجودش مایـه قوت قلب است

اصیلا= بانوی با اصالت

ارون= شاد و شادمان

ایما= اشاره

اسراء =اسم یکی از سوره های قران، بـه معنی معراج پیـامبر

صالحه = و زن نیکوکار

ملیکا =اسم رومـی مادر امام مـهدی

شکرانـه= معنیش روشـه

سما =آسمان

سمانـه=سمانی بلدرچین

حلما = صبور ،از صفات حضرت زینب

یسری

جنان= بهشتها ،باغها،از اسامـی قرانی

آلاء= نعمتها ،از اسامـی قرآنی

تسنیم=رودی درون بهشت (سوره مطففین)

محیـا =یکی از صفات خدا ،زنده و پویـا

تبارک =یعنی مبارک شد ،از صفات خدا

کوثر = نیکی بسیـار، نام یک سوره قرآن کـه درباره حضرت زهراست

عطیـه= هدیـه عطا شده (از طرف خداوند)

رضوانـه

مـیثاق =از القاب امام مـهدی بـه معنی عهد و وفا

سلاله=یعنی نسل، از القاب حضرت زهرا

طهورا =پاکیزه،پاک کننده ،از اسامـی قرانی (ا طهورا)

عابده=زن عبادت کننده

عادله

عاتکه= نام عبدالمطلب(جد پیـامبر(ص) ) درون واقع نام پیـامبر

عادیـات=اسم سوره ای از قرآن

عالیـه=عنوانی احترام آمـیز به منظور بانوان،به روایتی نام امام علی النقی(ع)

عامره=آبادکننده

ایمان=از اسامـی مشترک بین و پسر

عرفان=از اسامـی مشترک بین و پسر (دانایی و معرفت)

کاملیـا=

عسل= از اسامـی قرآنی، درون قرآن دربارش گفته شده: درون ان نوعی شفاست.

وفا

ترنم= زمزه یک نغمـه

زمزم= نام چشمـه ای کـه به خاطر دعای مادر حضرت اسماعیل درون مکه نمایـان شد

تکتم= نام چاه زمزم،نام مادر امام رضا ،بانوی رازدار و رازنگهدار

تالیـا=تلاوت کننده قرآن

ثمر=ثمره، مـیوه

ثمره=مـیوه

ثمـینا=گرانبها و ارزشمند (ترکیبی عربی -فارسی)

ثمـینـه= گرانبها

ثمـین = گرانبها

حماسه=دلیری و شجاعت،کار افتخارآفرین

طنان= پرطنین، بلندآوازه، مشـهور

سلوا (سلوی) =نوعی پرنده(بلدرچین) درون قرآن کـه در بهشت هم هست

دینا= اسم حضرت یوسف ،به معنی دین هم هست

متینا= متین و باوقار

سامـیه= یعنی بانوی بلندمرتبه و از القاب حضرت زینب

سجده=معنیش روشـه

دعاء=دعا،راز و نیـاز و درخواست

ساجده= سجده کننده(عبادت کننده خدا)

راکعه=رکوع کننده،(در قرآن آمده:وارکعوا مع الراکعین)

سلنا

ستیـا (setia) :زن با حیـا . بانوی بلند مرتبه . نام حضرت معصومـه کـه حضرت موسی ابن جعفر هستند

ستیلا (satila) :نام امام موسی کاظم و لقب حضرت مریم

هدیـه زهرا=ی کـه هدیـه و عطیـه از طرف حضرت زهراست




[دخترانه با دختری هم رکاب خورشید]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 07 Nov 2018 16:14:00 +0000



دخترانه با دختری هم رکاب خورشید

عپروفایل محرم جدید: عدر مورد محرم به منظور پروفایل ...

ماه محرم سال ۹۷ نیز نزدک هست و همـه شیعیـان و مسلمانان درون حال آماده شدن به منظور عزاداری‌های مخصوص این ماه هستند. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید ماه محرم اول ماه از ماه‌های دوازده گانـه سال قمری مـی‌باشد و مسلمانان این ماه را ماه حرام مـی‌دانند. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید درون ماه محرم همـه شیعیـان بـه عزاداری به منظور قتل امام حیسن (ع) مـی‌پردازند. درون ماه محرم شبکه‌های اجتماعی نیز رنگ و بوی عزا مـی‌گیرد و همـه از عنوشته ماه محرم و عپروفایل ماه محرم استفاده مـی‌کنند.
تیم صورتی‌ها به منظور شما کاربران عزیز درون این مطلب گالری عپروفایل محرم جدید را تهیـه کرده است. این مجموعه شامل : دخترانه با دختری هم رکاب خورشید عدر مورد محرم به منظور پروفایل و عپروفایل مخصوص محرم مـی‌باشد کـه امـیدواریم مورد پسند شما بوده و از آن‌ها درون ماه محرم استفاده کنید. با ما همراه باشید و این عکس‌ها را مشاهده کنید.

عپروفایل محرم جدید

عپروفایل محرمـی جدید

عپروفایل محرمـی جدید

عبرای پروفایل عاشورا

عپروفایل محرمـی جدید

عهای محرم به منظور پروفایل

امشب کـه محشری شده بر پا بـه کربلا
ما را ببر دوباره خدایـا بـه کربلا

هر سوی دشت روضه ی سربسته ایست باز
هر گوشـه هیئتی هست شگفتا بـه کربلا

نی ها اگرچهبه سخن باز کرده اند
سربسته مانده قصه ی سرها بـه کربلا

عطر مدینـه مـی وزد از سمت علقمـه
گویـا قدم گذاشته زهرا بـه کربلا

نعش حبیب و حر و زهیر و وهب شود
چون مصحف ورق شده فردا بـه کربلا

فردا کـه شعله، دخترانه با دختری هم رکاب خورشید آب رساند بـه خیمـه ها
خالیست جای حضرت سقا بـه کربلا

فردا به منظور تشنگی طفل شیرخوار
تیر سه شعبه ای ست مـهیـا بـه کربلا

از تل زینبیـه چه پیداست قتلگاه
آه از نگاه زینب کبری بـه کربلا

فردا مـیان نیزه و شمشیر، ی
گم مـی کند برادر خود را بـه کربلا

دارند نعل تازه مـیارند ، این چنین-
با کشته ها کنند مدارا بـه کربلا

عدرباره محرم به منظور پروفایل

عدر مورد محرم به منظور پروفایل

هنگام خوردن آب نگوییم سلام بر حسین(ع) چون او تشنـه ٱب نبود، او تشنـه انسانیت و آزادگی بود
این بار هر گاهی را بخشیدیم و به او فرصت دوباره دادیم، بگوییم سلام بر حسین
هر گاه ظلم را دیدیم و سکوت نکردیم بگوییم سلام بر حسین
هرگاه گرسنـه ای را، کودکی را سر چهار راه دیدیم و ساده از کنارش عبور نکردیم بگوییم سلام بر حسین
سلام بر حسین به منظور همـه لحظاتی کـه در جبهه حق و باطل روزمره‌مان فارغ از هر منفعتی طرف حق را بگیریم!
سلام بر تو، خون خدا، ببخش کـه یـادمان دادند فقط به منظور تشنـه بـه آب بودنت بگرییم…

عپروفایل محرم جدید

تیرگى را محو کرده انقلاب کربلا
از کران خون دمـیده آفتاب کربلا
مى‏برد دل را بـه سمت «جَنَّتُ المَأواى» نور
این نسیم بى ‏بدیل عطر ناب کربلا
روشنایى پاگرفت از صبح عاشوراى عشق‏
ظلمت افتاده ز پا درون پیچ و تاب کربلا
هر کـه خواهد عشق، نوشد از عطشگاه حسین‏
هر کـه آزاده‏ ست گردد هم ‏رکاب کربلا
مَحرمى خواهد کـه سِرّ عشق را گوید بر او
رازهاى مانده پنـهان درون حجاب کربلا
رفت که تا آن سوى خورشید و درخشید از افق‏
موجى از آیینـه شد هر قطره آب کربلا
بسکه گل‏ها از دم تیغ ستم پرپر شدند
مى ‏چکد از پنجه‏ ى گلچین گلاب کربلا
تا بـه ‏خون افتاد خورشید و سیـه شد آسمان‏
ملتهب آیینـه شد از التهاب کربلا
«لا ارَى الْمَوْت» از گلوى تشنـه مى‌‏آید به‏‌گوش‏
بازخوان «الّا السَّعادَه» از کتاب کربلا
کربلا درون اضطراب افتاد و مى‌‏لرزید سخت‏
خصم درون بیم و هراس از اضطراب کربلا
زیر پاى اسب‏ها آن سو تر از شطّ فرات‏
بود درون خون غوطه ‏ور دُرّ خوشاب کربلا
بر کویر خیمـه‏ گاه کفر مى ‏آمد فرود
تندر تیغى کـه گردیده شـهاب کربلا
کم نگردد تشنگى درون راه وصل عاشقى‏
تا عطش مى ‏بارد اینجا از سحاب کربلا
بعد هر ویرانـه آبادى رسد از لطف عشق‏
شد دل افتاده‌‏ى «یـاسر» خراب کربلا

عپروفایل محرمـی جدید


آقاست حسین علیـه السّلام‏
عالم، همـه قطره ‏اند و دریـاست حسین
شاهان، همـه بنده‏اند و مولاست حسین‏
ترسم کـه شفاعت کند از قاتل خود!
از بس کـه کرم دارد و آقاست حسین‏
(حسن هارونى)

عهای محرم به منظور پروفایل

ای اشک کجایی کـه غم از راه رسید
اندوه عظیم و ماتم از راه رسید
یک سال گذشت و باز یک بار دگر
پلکی زدی و محرم از راه رسید

عپروفایل محرم جدید

عپروفایل محرمـی جدید

عماه محرم به منظور پروفایل

عپروفایل محرم جدید

در دل زینب نشسته شعله ‏ها
رشته ‏ى دل را گسسته شعله‏ ها
آسمان افتاده درون جوش و خروش‏
«الرَّحیلِ» شاه عشق آمد بـه ‏گوش‏
کاى عزیز جان من زینب بیـا
اى کـه دارى جان و دل درون تب بیـا
من کـه بشکسته ز غم بال و پرم‏
مـی ‏روم تنـهاى تنـها از حرم‏
تا نشست آهنگ ماتم بر لبش‏
ناگهان آمد صداى زینبش‏
کاى برادر جان جدا از من مشو
باعث ویرانى گلشن مشو
گر روى جان از تن من مـی ‏رود
آهم از دل شعله افکن مـی ‏رود
پس بمان که تا جان بماند درون تنم‏
در گلو پنـهان بماند شیونم‏
کى مرا دیگر بود صبر و توان‏
تا دوباره بنگرم داغ گران‏
باغ ما را خصم پرپر کرده است‏
خون دلِ آل‏ پیمبر کرده است‏
هر چه گل همراه ما بود اى اخا
در مـیان خون فتادند از جفا
جملگى پرپر شدند از تیغ کین‏
آل عصمت مانده اکنون بى‏ معین‏
گفت اى صبورى بایدت‏
عشق را اینک مرورى بایدت‏
صبر تو تشویش از دل مـی ‏برد
کاروانم را بـه منزل مـی ‏برد
کن صبورى کز دلم جان مـی ‏رود
زورق دل سوى توفان مـی ‏رود
در جوابش گفت زینب، اى حسین‏
اى مرا آرام جان، نور دو عین‏
گشت لبریز از مَىْ غم ساغرم‏
این وداع جان بود از پیکرم‏
نیمـه جانى دارم و با خود مبر
گر کـه جانم مـی ‏برى، آهسته ‏تر
حال کز تن مـی ‏برى جان مرا
مـی ‏کنى ویران تو سامان مرا
صبر کن قدرى کـه آیم درون برت‏
عشق را بویم ز عطر حنجرت‏
جرعه نوشم از سبوى تشنـه ‏ات‏
بوسه گیرم از گلوى تشنـه‏ ات‏
نیمـه جانم را از آن کامل کنم‏
پیش دریـا ترک این ساحل کنم

عپروفایل محرم جدید

امـیدواریم از مشاهده این عکس‌ها لذت باشید.




[دخترانه با دختری هم رکاب خورشید]

نویسنده و منبع: تیم صورتی‌ها | تاریخ انتشار: Mon, 05 Nov 2018 01:22:00 +0000



دخترانه با دختری هم رکاب خورشید

معانی نام‌های ایرانی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

در فهرست زیر نام‌های ایرانی بـه همراه معنی آن ذکر شده‌است.

اِلْتَن = ریشـه و تنـهٔ ایل و طایفه

آ

  • آبان: نام ایزد آب درون دین زرتشتی[۱]
  • آبان‌دخت: همسر دارا (داریوش سوم)،[۱] آبان
  • آبتین: نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی[۲]
  • آتوسا: کوروش بزرگ و همسر داریوش بزرگ همچنین اردشیر دوم[۳]
  • آتنا:الهه عشق و مـهربانی یونانی
  • آدینا: الهه زیبایی‌ها
  • آذرنوش: نام یکی از پسران اسفندیـار است[۴]
  • آذرخش: صاعقه
  • آذین: تزئین، دخترانه با دختری هم رکاب خورشید آرایش، نام فرماندهٔ لشکر بابک خرمدین[۵]
  • آراد: نام فرشته‌ای هست موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی کـه بروز آراد متعلق است، روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی کـه آن را ارد نیز گویند و در این روز نو ب و نو پوشیدن را نیفر و نقل و تحویل شوم شمردندی
  • آراه: نام فرشته موکل روز ۲۱ ازماه پنجم درآئین زرتشت
  • آرتا: پاک و مقدس
  • آرتمن:نام فرزند داریوش بزرگ و برادر بزرگ خشایـارشا است.[۶]
  • آرتمـیس: از ایزدان اسطوره‌ای یونان و خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی، نام یکی از فرماندهان جنگی خشایـارشا شاه
  • آرتیـا:پاک و مقدس
  • آرتین: نام هفتمـین پادشاه ماد بـه نقل از پیرنیـا[۶] پاک و مقدس، پسر
  • آرزو: درون شاهنامـه ماهیـار گوهرفروش و همسر بهرام گور همچنین نام سرو شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون است.[۲] کام، مراد، معشوق، امـید.
  • آرش: درخشان، آفتاب، جد بزرگ اشکانیـان - پهلوان کمانگیر ایرانی درون لشگرمنوچهر
  • آرشام: بسیـار قوی - پدر بزرگ داریوش هخا، نیرومند
  • آرشان: فرزند اردشیر دوم هخا
  • آرشیدا: درون عرش و ملکوت، نام ترکی،
  • آرمان: آرزو، خواسته، مراد، خواهش[۶]
  • آرمـیلا :نام ان درون ایران باستان شاه خوارزم بکتاش
  • آرمـیتا: آرامش یـافته، کلمـه‌ای زرتشتی است. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید الههٔ آتش مـیترایسم. دخترانه با دختری هم رکاب خورشید الههٔ ماه اسفند
  • آرمـین:کی آرمـین پسر کیقباد پادشاه پیشدادی[۷]
  • آرنا: نژاد آریـایی
  • آروید: خرد آریـایی
  • آروین: تجربه، آزمایش، آزمون[۶]
  • آریـا: آزاده و نجیب، نام فرماندهٔ سپاه ایران درون زمان کوروش بزرگ، نام پادشاه ماد[۶]
  • آریـا فر: دارنده شکوه آریـایی[۸]
  • آریـا مـهر: دارنده مـهر ایران، از سرداران داریوش سوم[۹]
  • آریتا: با فضیلت، پرهیزکار، نام یونانی،
  • آرین: سفیدپوست آریـائی
  • آزا: سالم - نام کردی و لُری و لَکی
  • آزاده: نام کنیزی رومـی چنگ زن هست که بهرام پسر یزدگرد او را خریده بود.[۱۰] بدون وابستگی بـه تعلقات دنیـایی - وارسته
  • آزرم: شرم، مـهر، دوست داشتن، نام خسرو پرویز ساسانی[۱۱]
  • آزرم‌دخت: بعد از پوراندخت بـه پادشاهی رسید و به مدت چند ماه پادشاه ساسانی بود.[۱۲] همـیشـه جوان
  • آزیتا: آزاده
  • آسو: افق، نام کردی، پسر
  • آسام:عصا (معنای تحت اللفظی آن عصای پیری پدر و مادر)، نام لری، پسر
  • آفر: آتش - ماه نـهم سال شمسی
  • آفره دخت: آتش - ی کـه در ماه آذر بـه دنیـا آمده‌است.
  • آکام: سرانجام، نام کردی، پسر
  • آکو: قله کوه، نام کردی، پسر
  • آگرین: آتشین، نام یک کوهستان درون کردستان، نام کردی،
  • آلا: بیرق، پرچم، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی، و پسر
  • آلان: نام کوهستانی درون کردستان، نام کردی،
  • آله: مو بور، (تلفظ با تشدید ل)، نام کردی،
  • آماندا: درون امن و امان، نام ترکی،
  • آمـیتیس: شاهزاده خانم ایرانی نوهٔ کیـاکساد پادشاه ماد[۱۳]
  • آناهیتا: نام الههٔ آب[۱۴]
  • آندیـا: فرشتهٔ کوچک، پاک، تششع خورشید، یکی از تمدن‌های عالی آغاز هزاره اول پیش از مـیلاد درون حاشیـه رود قزل اوزن، نام همسر بابلی اردشیر شـهریـار هخا است،
  • آنیسا: بـه معنی مانند عشق، ایرانی، نام
  • آوات: امـید و آرزو، نام کردی، و پسر
  • آوان: نام کوهستانی درون کردستان، نام کردی، پسر
  • آونگ: شبنم نام کردی،
  • آویسا: بـه سان آب
  • آهو: غزال، شاهد، معشوق، فریـاد و آواز بلند[۱۵]
  • آیدا: نامـی اروپایی، ترکی، عربی. ترکی:در ماه، اروپایی و عربی: پاداش و هدیـه،
  • آیدان: از ماه، آفریده شده ازماه، زیبا چهره‌ای کـه از ماه آمده باشد، نام ترکی،
  • آیسان: مانند ماه، نام ترکی،
  • آیشن: مـهشاد، نام ترکی،
  • آیلا: هاله اطراف ماه وسایرسیـارات، شفق، درخشش، نام ترکی،
  • آیلار: ماهان، ماه‌ها، مجازا بـه معنی زیبارو، نام ترکی،
  • آیناز: مـهناز، نام ترکی،
  • آیلین: هاله ماه، نام ترکی،

الف

  • اتابک: بـه معنی پدر بزرگ، نگاهدارنده، نام ترکی، پسر[۱۶]
  • اتسز: نام ترکی، لاغر و استخوانی، از پادشاهان خوارزم[۱۷]
  • اختر: ستاره، علم، درفش، فرشتهٔ موکل کرهٔ زمـین[۱۸]
  • ارد: خیر وبرکت، فرشته نگهبان ثروت - نام چند تن از پادشاهان اشکانی[۱۹]
  • اردشیر: نام پادشاه ساسانی، اردشیر بابکان بنیـانگذار سلسله ساسانیـان[۲۰]
  • اردوان: پادشاه اشکانی[۲۱]
  • اردلان: (مرکب از: ارد درستی و راستی و پارسائی + لان مزید مؤخر) - اسم طایفه‌ای از ایلات کرد ایران کـه در سنندج مسکن دارند. اهالی آن از دیگر طوایف بحسن خلق و جلادت امتیـاز دارند.
  • ارژن: نوعی درخت کوهی[۲۲] نام کردی
  • ارژنگ: آرایش، کتاب مانی نقاش، پهلوان تورانی کـه به دست طوس کشته شد، نام دیوی درون شاهنامـه[۲۳]
  • ارسلان: شیر، دلیر و شجاع، نام پادشاه سلجوقی، نام ترکی، پسر[۲۴]
  • ارسیـا :زلال و شفاف مانند اشک چشم-بهر الف اول - مرکب از ارس (اشک چشم) + یـا نسبت
  • ارشیـا: تخت واورنگ پادشاهی[۲۵]
  • ارغوان: نام درختی با گل و شکوفه‌های سرخ رنگ،[۲۶] نام مغولی،
  • ارمغان: هدیـه، تحقه، سوغات،[۲۷] نام مغولی،
  • ارنواز: جمشید شاه پیشدادی،[۲۸] نوازش شده اهورا
  • اروانـه: نام گلی کوهی هست - نامـی کردی
  • استدیریکا: مرد دانشمند
  • استر: ستاره، برادرزاده مردخای و همسر خشایـارشا[۲۹]
  • اسرین: اشک (زلال)، نام کردی / اورامـی/ هورامانی/،
  • اسفندیـار: - پسر گشتاسب کـه بدست رستم کشته شد،[۳۰] پاک آفریده شده
  • اشکان: منسوب بـه اشک، بنیـانگذار پادشاهی پارت،[۳۱] همانند اشک (پاک و زلال)
  • اشکبوس: پهلوان دارای جامـه کبود رنگ / (اَشک +کَبوس یـا (کَبوث)/ «اشک» بـه معنی «پهلوان» و «کَبوس یـا کَبوث» بـه معنی «رنگ کبود» و در مجموع اَشک کَبوس یـا اَشکَبوس -که بـه سکون کاف نیز خوانده مـی‌شود- بـه معنی «پهلوان دارای جامـه کبود رنگ» مـی‌باشد / اشکبوس درون شاهنامـه نام پهلوان کوشانی هست که بـه کمک افراسیـاب آمد، اما بـه دست رستم کشته شد.[۳۲]
  • افسانـه: داستان، سرگذشت، شـهرت یـافته[۳۳]
  • افسون: نام شاعری پارسی گوی درون هندوستان درون قرن نوزدهم مـیلادی، سحر و جادو، حیله و تزویر[۳۴]
  • افشین:سردار ایرانی کـه بابک خرمدین را دستگیر کرد.[۳۵] با همت
  • افشار: شریک، رفیق نام ایل نادر شاه[۳۶]
  • اکوان (آکمـین): مردی کـه همنبرد رستم بود[۳۷]
  • امـید: (به زبان پهلوی امـیت) نام پدر آذرپات، آرمان، انتظار، آرزو[۳۸]
  • انوش (آنوشا): بی مرگ، استوار و جاوید، مـهرداد ششم[۳۹]
  • انوشروان: دارندهٔ روح جاویدان، لفب خسرو اول پادشاه ساسانی[۴۰]
  • انوشـه: خوش و شاد، آفرین[۳۷]
  • اورنگ: عقل و کیـاست، تخت پادشاهی، نام فرستادهٔ پادشاه کشمـیر بـه یمن[۴۱]
  • اوژن: شکست دهنده، دشمن برانداز[۴۲]
  • اوستا: اساس و بنیـان، پناه و ملجأ[۴۳] نام کتاب آسمانی زردشت
  • اهورا: (اهورامزدا) نام خداوند[۴۴]
  • ایـاز:نام غلام ترک سلطان محمود غزنوی،[۴۵] بزرگ و پاینده
  • ایده: فکر نو
  • ایران: نام پسر هوشنگ، منسوب بـه آریـا، محل زندگی آریـانژادان[۴۶]
  • ایراندخت: ایران، نام مرکب[۴۷]
  • ایرج: یـاری‌دهندهٔ آریـائی‌ها، نام پسر فریدون، پادشاه و پهلوان ایرانی[۴۸]
  • ایزدیـار: نامـی درون ویس و رامـین، فرزند مسعود غزنوی،[۴۹]ی کـه خداوند یـار اوست
  • الناز:مایـه فخر و ناز ایل و تبار. نامـی ترکی به منظور ان

ب

  • برسام: بسیـار فروزان ودرخشان، از فرماندهان یزدگرد ساسانی
  • بابک: سردار ایرانی کـه علیـه اعراب قیـام کرد، جد اردشیر، پسر ساسان
  • باپوک: کولاک، نامـی کردی
  • باربد: پرده دار، موسیقی دان و نوازنده دربار خسرو پرویز[۳۷]
  • بارمان: لایق - نام سردار افراسیـاب
  • بامداد: پگاه، سپیده دم - نام پدر مزدک
  • بامشاد:ی کـه در سحرگاهان شاد هست - نوازنده مشـهور دربار ساسانیـان
  • بانو: خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب
  • بختیـار: خوشبخت، خوش‌اقبال - استاد رودکی درون موسیقی
  • بدری: ماه شب چهارده، بدر+ی، ریشـه عربی
  • برانوش: مـهندس رومـی کـه پل شوشتر را درون زمان شاپور ساسانی
  • بردیـا: پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیـه
  • برزو: بلند قامت - پسر سهراب و نوه رستم دستان
  • برزویـه: طبیب مشـهور انوشیروان و مترجم کلیله ودمنـه از هندی بـه پهلوی
  • برزین: بلند و تنومند - ازپهلوانان ایران - نام پسر گرشاسب[۳۷]
  • برمک: از وزیران ساسانی - نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
  • بزرگمـهر: خورشید بزرگ - نام وزیر دانشمند انوشروان ساسانی
  • بکتاش: بزرگ ایل و طایفه - نامـی ترکی
  • بنفشـه: گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتاً طولانی
  • بوژان: رشد کرده - نامـی کردی-سرد و خنک
  • بویـان: خوشبو - مامـی کردی
  • به آفرید: نیکو آفریده - بهترین آفریده - گشتاسب
  • بهادر: شجاع و دلاور - نامـی ترکی
  • بهار: شکوفه و گل - سه ماه اول سال شمسی
  • بهارک: بهار کوچولو - چند روز کوتاه درون زمستان کـه آب و هوا مانند فصل بهار مـی‌شود
  • بهاره: بهاری
  • بهتاش: خوب و مانند
  • بهداد: نیک آفریده شده - درون کمال عدل وداد
  • بهراد: بهترین جوانمرد-پسر اسفندیـار درون شاهنامـه
  • بهرام: پیروز، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، خدای جنگ درون اساطیر یونان
  • بهدیس: خوش رنگ، خوشگل
  • بهدخت: خوب و نیکو
  • بهرخ: زیبا چهره، قشنگ
  • بهرنگ: خوش سیما و خوش چهره
  • بهروز: خوشبخت، نیکبخت
  • بهزاد: نیک نژاد - مـینیـاتوریست مشـهور صفویـان - نام اسب سیـاوش
  • بهشاد: خوشحال وشاد
  • بهمن: نیک‌اندیش - برف انبوه کـه از کوه فرو ریزد - جانشین اسفندیـار
  • بهناز: خوش ناز و ادا - با ناز و کرشمـه
  • بهنام: نیک نام
  • بهنود: سلامت، عافیت
  • بهنوش:ی کـه نیک مـی‌نوشد
  • بیـان: صبحگاه
  • بیتا: بی‌همتا، بی‌مانند
  • بیژن: ترانـه خوان، جنگجو - پسر گیو و دلداده منیژه
  • بتین: آتشین، نام کردی، پسر
  • بهزاد: بهترین زادهض۱پ

پ

  • پارمـین: تکه‌ای از بلور - نام همسر داریوش هخا
  • پارمـیدا: مترادف: پارمـیس، پردانش و دانا، پرمـهر و پرعهدوپیمان، بهشت کوچک، باران (عروس باران)
  • پارسا: پاکدامن، زاهد
  • پاکان: پاک‌ها، پاک (جمع و مفرد) - نامـی کردی
  • پاکتن: نیکوچهرِ پاکیزه‌تن
  • پاکدخت: پاک
  • پاکزاد: پاک‌نژاد، نجیب
  • پانته‌آ: زن زیبای شوشی. همسر آرتاداس کـه مادها او را بـه کورش هدیـه د، اما نپذیرفت
  • پدرام: آراسته، نیکو، شاد[۳۷]
  • پرشنگ: تابش، آتش‌پاره - نامـی کردی
  • پرتو: روشن، تابش، فروغ
  • پرنسا: پرنسا، اسم اصیل ایرانی بـه معنای لطافت و زیبایی است.
  • پَرنگ: نام پسر سام
  • پوروچیستا: دانا - نام کوچک زرتشت گرامـی و همسر جاماسپ
  • پرستو: پرنده مـهاجر
  • پرویز: پیروز - لقب خسرو دوم، پادشاه ساسانی
  • پروین: (پَرو + ین) واژه «پَرو» درون «پروانـه و پروین» بـه معنای «پر» هست و «پروین» یعنی "به ظرافت و زیباییِ پَر، زیبا و باظرافت یـا سفیدروی و زیبا. پروین اعتصامـی موجب ماندگاری این نام شد. واژهٔ پروین درون «خوشـهٔ پروین»، نام مجموعه‌ای از ستارگان، هست که با عِقد ثریّا درون عربی برابری مـی‌کند
  • پردیس: بهشت، باغ و بستان
  • پرهام: پرهام یکی از قدیمـی‌ترین نام‌های پارسی باستانی (مخفف پیر همـه) و به معنی فرشته خوبی است. همچنین نام پارسی و کهن یکی از پیـامبران اولوالعزم است، قبل از آنکه با نام حضرت ابراهیم و از طریق قرآن بـه ایرانیـان معرفی گردد.
  • پژمان: افسرده، غمگین
  • پژوا: بیم و هراس
  • پژواک: انعکاس صدا، طنین
  • پرنیـا: پارچهٔ حریر
  • پرنیـان: حریر[۳۷]
  • پشنگ: مـیلهٔ آهنی - نام پدرافراسیـاب[۳۷]
  • پشین: پسر کیقباد[۳۷]
  • پروانـه: (پرو + انـه = پروانـه / بـه مانند پَر یـا بـه ظرافت و زیبایی و سفیدی پَر پرندگان) حشره‌ای زیبا کـه خود را بـه شعله مـی‌زند
  • پرسام: پهلوان. مانند سام
  • پری: فرشته
  • پریچهر: زیباروی، دارای چهره‌ای بـه زیبایی پری - نام همسر جمشیدشاه
  • پریدخت: پری، همسر سام نریمان و مادر زال
  • پریسا: همچون پری؛ نیز پری‌افسای = افسون‌کنندهٔ حور و پری
  • پرناز: پری نازدار
  • پریماه: نام اصیل دین زرتشت، از کلمـه پرومـیزد و پرومـیثه، زیباروی ما، خوش صورت و زیبا رخ، زیبا روی ماه مانند
  • پریوش: پری‌روی، فرشته‌روی
  • پریـا: پری؛ زیبا جمع پری
  • پگاه: بامداد، سحر، صبحگاه[۳۷]
  • پوپک: هدهد
  • پوران: جانشین، یـادگار
  • پوراندخت: نام خسرو پرویز
  • پوریـا: پوریـا پیوند «پور» به‌معنی «پُر» و «ی» نسبت و «الف» زیبایی است. (پور + ی + ا = پوریـا) پوریـا یعنی بسیـار دارنده.
  • نام‌های کهن ایرانی کـه در کتاب گنجینـهٔ نام‌های ایرانی ثبت هست نام‌هایی چون پوروبّراتَر: پُر برادر / پوروتور: دارندهٔ نر بسیـار / پوروداتا: بسیـار دهنده، سخی را داراست. درون این نام‌ها پور به‌معنی «پُر» است.
  • در روایتی دیگر، «پور» را بـه معنی <پسر> و «یـا» را مخفف <آریـا> مـی‌دانند کـه پوریـا معنی پسر آریـایی را مـی‌دهد.
  • این نام را به‌خاطر پوریـای ولی (پهلوان محمود خوارزمـی)، عارف و پهلوان ایرانی صاحب کتاب کَنزُالحقائق به‌عنوان نام به منظور پسر برمـی‌گزینند.
  • پولاد: آهن سخت و کوبیده - نام پهلوان ایرانی زمان کیقباد
  • پویـا: سرشار از زندگی
  • پویـان: رونده و دونده - جستجوکننده - دکتر امـیر پرویز پویـان، رهبر نـهضت سیـاهکل
  • پونـه: گیـاهی خوش عطر و بو کـه در کنار جویـها مـی‌روید.
  • پیـام: الهام، وحی، پیغام
  • پیروز: کامـیاب، فاتح - نام چند نفر از پادشاهان ساسانی
  • پیمان: عهد، قول و قرار - عنوان اسامـی مردان درون فارسی دری
  • پرسام: پهلوان. مانند سام

ت

  • تابان: تابنده، منور
  • تاباندخت: تابناک
  • تاجی: تاجدار، نام و عنوانی درون فارسی دری
  • تارا: یک دسته ستاره، تور قرمز رنگی کـه عروس بر سر دارد (کردی)، الهه محافظ و نگهدارنده (هند و اروپایی)، مدینـه فاضله (ایرلندی)،
  • تاراز: نام یکی ازقله‌های زاگرس (نامـی لری)
  • تاویـار: آتشبان - نامـی کردی و پسرانـه
  • ترانـه: زیبا و صاحب جمال، سرود، نغمـه
  • ترنج: از مرکبات درشت تر از مرکبات دیگر است. نام ایرانی انـه
  • تیدا: خورشید (اوستایی-پهلوی)
  • تناز: نازنین، با ناز و کرشمـه - نامـی کردی مادر لهراسب - آرش کمانگیر
  • توران: نام خسروپرویز - سرزمـین تور
  • توراندخت: ی از توران
  • تورج: دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه
  • تورنگ: خروس صحرایی، قرقاول
  • توفان: باد سخت
  • توژال: برف اندک - نامـی کردی
  • تیر داد: داده تیر، اشک دوم پادشاه اشکانی
  • تیـام: چشمـهایم (استعاره ازعزیزم) نامـی لری
  • تینا: نام یک گل
  • تینو: تشنـه، نامـی کردی
  • تندیس:لوح با ارزش
  • تهمـینـه:زن شجاع و فداکار. مادر سهراب
  • تراب:خاک

ث

  • ثنا: ستایش و حمد خداوند
  • ثمـین: گرانبها و قیمتی
  • ثریـا: کهکشان، ستاره

ج

  • جابان: سردار ایرانی یزدگرد
  • جامـین: اسم یکی از قهرمانان ایران زمـین، نامـی کردی
  • جاماسب: وزیر گشتاسب کـه با زرتشت ازدواج کرد
  • جاوید: پایدار، همـیشگی
  • جریره: نام پیران ویسه کـه همسر سیـاوش شد.
  • جمشید: پسر طهمورث چهارمـین پادشاه پیشدادی
  • جوان: برنا، دلیر، شاداب
  • جویـا: جوینده - پهلوان مازندرانی بود کـه بدست رستم کشته شد.
  • جهان: دنیـا، عالم، گیتی، کیـهان
  • جهانبخت: شانس و اقبال جهان
  • جهانبخش: بخشنده جهان
  • جهاندار: نگهبان جهان
  • جهانشاه: شاه جهان - نام یکی از امپراتوران مغول
  • جهانگیر: فاتح جهان - نام پسر رستم
  • جهان بانو: بانوی جهان، ملکه جهان
  • جهاندخت: گیتی
  • جهان ناز: مایـه فخر عالم
  • جیران: آهو، نامـی ترکی
  • جواد: بسیـار بخشنده
  • جانان:معشوق و محبوب
  • جلال:شکوه
  • جمال:صورت
  • جاریـه
  • جانا: ای عزیز

چ

  • چابک: زرنگ، چالاک
  • چالاک: سریع و زبردست
  • چمران: نام پارسایی درون پشت هشتم
  • چاوش: پیشرو و پیش قراول کاروان
  • چترا: دوازدهمـین پادشاه سلسله ماد
  • چوبین: کنیـه و لقب بهرام چوبین سردار انوشیروان
  • چهرزاد: نام بهمن هست که سی سال پادشاهی کرد
  • چاپار: نامـه بر
  • چکامـه:شعر

خ

  • خاتون: خانم، کدبانو، نامـی ترکی
  • خاوردخت: مشرق زمـین
  • خداداد: خدا داده
  • خدایـار: دوست خدا - فرمانروای بخارا بوده‌است
  • خرداد به: خورشید داد - یکی از جغرافیدانـهای معروف اسلامـی
  • خرم: شاد و خندان - پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
  • خرمدخت: شاد و خندان
  • خسرو: مشـهور، نیک نام - لقب چند تن از پادشاهان ساسانی
  • خشایـار: قهرمان، نیرومند - (خشایـارشا) نام پسر داریوش هخا
  • خورشید: درخشنده آفتاب - معشوقه جمشید درداستان جمشید و خورشید
  • خجسته: مبارک، فرخنده، سعادتمند، گل همـیشـه بهار خاطره: بـه یـادماندنی

ح

  • حافظ: نگهبان
  • حامد: ستایش‌کننده
  • حامـی: حمایت‌کننده
  • حسام: شمشیر تیز و بُرنده
  • حسن: خوب، نیکو
  • حسین: خوب، نیکو (مصغّرِ «حسن»)
  • حمـید: ستوده، ستوده‌شده

د

  • دادمـهر: عدالت دوست، نام استاندار پارسی طبرستان
  • دارا: مالدار، ثروتمند، از نام‌های خداوند
  • داراب: نام پسر بهمن پادشاه کیـانی
  • داریـا: دارنده، ازنامـهایی کـه در اوستا آمده‌است
  • داریوش: نگهبان نیکی - فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخا
  • دانوش: از اسمـهائی کـه در کتاب وامق و عذرا آمده‌است
  • دامون: نام اصیل ایرانی - جایی کـه هرگز آفتاب ندیده انبوه از جنگل
  • داور: حاکم عادل، قاضی
  • دایـا: طلایِ ناب، طلای سرخ
  • دایـان: ماما، نامـی کردی
  • دایـان: سرزنده، شاداب، پر انرژی (نام ترکمنی)
  • دریـا: بحر، نام فرزند علاءالدین عماد شاه
  • دل‌آرا: محبوب و معشوق[۳۷]
  • دل آویز: دلچسب، دلکش، آویزه دل
  • دلارام: مایـه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
  • دل‌انگیز: گوارا، مطلوب
  • دلبر: برنده دل، یـار و معشوق
  • دلبند: عزیز و گرامـی
  • دلربا: رباینده دل، محبوب
  • دلشاد: شادمان و خوشحال
  • دلکش: جذب‌کننده دل، دلربا، دلپذیر
  • دلناز: آنکه قلب و دلش ناز است
  • دلنواز: مـهربان، مشفق
  • دلاور:شجاع، جنگجو، دلیر، بی‌باک
  • دورشاسب: نام جد پنجم گرشاسب، دور از اسب پادشاه
  • دنیـا: عالم و گیتی
  • دیـااکو: اولین پادشاه مادها درون قرن هفتم پیش از مـیلاد
  • دیـانا: الهه ماه و شکار درون اساطیر روم باستان
  • دیـانوش: دزد دریـائی درون داستان وامق و عذر
  • دیبا: پارجه ابریشمـی رنگی، روی زیب
  • دیبا دخت: زیبا، ی همچون پرنیـان

ر

  • رابو: نام گلی بهاری - نامـی کردی است.
  • رابین: مشاور، معتمد - نامـی پسر کردی است. این نام از اسم رابینو سفیر قبلی کرمانشاهان گرفته شده وی سالیـان دراز رئیس بانک شاهنشاهی ایران (بانک انگلیس) درون سال‌های (۱۹۱۲–۱۹۰۶ م) تهران بود.
  • راد: فرزانـه، دلیر، کامل، دانا[۳۷]
  • رادبانو: بانوی بخشنده و جوانمرد
  • رادمان (رادمن): نام سپهسالار خسرو پرویز ساسانی
  • رازبان: راز دار - عنوان مردان بزرگ درون پارسی دری
  • راژانـه: رازیـانـه - نامـی کردی به منظور ان
  • راسا: هموارو صاف - نامـی کردی
  • راشین: سبز و خرم- نامـی کردی به منظور ان
  • رامتین: آرامش تن - موسیقی دان عهد ساسانیـان
  • رامش: فراغت، آسودگی، راحتی، نام هیربد زردشتی[۳۷]
  • رامشگر: خواننده و نوازنده، خنیـاگر[۳۷]
  • رامونا: نگهبان عاقل
  • رامـیار:ی کـه ایزدرام (شادمانی) یـاور اوست-چوپان و چران
  • رامـیلا: خدای بزرگ، نامـی آشوری است
  • رامـین: معشوقه ویس، نام یکی از سرداران ایران
  • راویـار: شکارچی - نامـی کردی
  • راحیل: کوچ‌کننده - مسافر - نام مادر حضرت یوسف - نامـی عبری
  • رایـان: نام پارسی بـه معنای «اندیشمند» از واژه اوستایی (Raonat/رینت)
  • راهله: فرشته نام سامـی
  • رایحه: بوی خوش
  • رزیتا: مانند گل رز
  • روژینا: مانند روز - نامـی کردی
  • رومـینا: پاک و درخشنده
  • رژینا: ملکه (نامـی انگلیسی)regina
  • رخپاک: دارای چهره پاک
  • رخسار: چهره، سیم
  • رخشانـه: منسوب بـه رخش
  • رخشنده: تابان، کنایـه از خورشید است
  • رز: نام گل
  • رزمـیار: رزمنده، مبارز
  • رستم: تنومند و قوی اندام، جهان پهلوان ایرانی و قهرمان بزرگ شاهنامـه
  • رکسانا: نورانی، روشن
  • روبینا: یـاقوت سرخ
  • رودابه: فرزند تابان، زن پسرزا، نام قلعه‌ای درون غرب ایران
  • رونیـا: چهره‌ای کـه مارا بـه یـادنیـاکان مـی‌اندازد-اصیل زاده
  • روزبه: خوشبخت: بهروز، از موبدان بهرام گور ساسانی
  • روجا: درخشان‌ترین ستاره شب، آخرین ستاره کـه تا سپیده صبح مـی‌درخشد. نام و از نام‌های مازندرانی
  • روشنک: مشعل دار، همچنین نام دارویی گیـاهی است
  • روناک: روشن
  • روماک: صادق، منظم، صاف و تمـیز، محکم، نام پسر و از نام‌های مازندرانی
  • روئین: پسر پیران ویسه[۳۷]
  • رهام: رُهام پسر گودرز و نوه کشواد، از سرداران بهرام‌گور درون جنگ با خاقان چین، از پهلوانان ایران درون شاهنامـه کـه در جنگ‌های رستم شرکت مـی‌کرد و از دوران کیکاووس که تا اوائل پادشاهی لهراسب نام او درون شاهنامـه مـی‌آید. بـه معنای پرنده شکست ناپذیر.
  • رهی: راهی شده، روان، مسافر
  • ریبار: رهگذر، نامـی کردی
  • ریونیز: نام داماد طوس و پسر کوچک کاوس[۳۷]
  • راسپینا: پائیز، لغت زند و پازند
  • روژان: خورشید، روز، نام کردی،
  • روژانو: روز نو، نام کردی،
  • روژین: مانند روز، مانند خورشید نامـی انـه کردی
  • رحمان:بخشنده، سخاوتمند نامـی عربی پسرانـه
  • رؤیـا:خواب شیرین و خوش
  • ریحانـه:بوی خوش

ز

  • زادبخت: خوشبخت، خوش‌اقبال
  • زاد به: بهزاد، نیک زاده شده
  • زاد چهر: دارای نژاد پاک و اصیل
  • زاد فر: زاده روشنی
  • زال: فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیـان
  • زادماسب: برادر شاپور ساسانی، نام یکی از قضات ساسانی
  • زانیـار: دانا، دانشمند (نام اصیل ایرانی)
  • زاوا: داماد، نامـی کردی
  • زردشت: صاحب شتر زرد و زرین، پیـامبر ایران باستان
  • زرنگار: طلا کوب، زرین
  • زری: طلائی، زربفت
  • زریر: نام گیـاهی زرد رنگ. برادر گشتاسب[۳۷]
  • زرین: طلائی رنگ، منسوب بـه زر
  • زرینـه: آنچه منسوب بـه زر است
  • زلیخا: لغزنده - زن فرعون کـه عاشق یوسف شد
  • زمانـه: روزگار، دهر
  • زونا: گیـاهی با گل کبود رنگ، نامـی کردی
  • زویـا: درون گویش طبری بـه معنی درخشان و در زبان روسی عزیزترین و زندگی مـی‌باشد
  • زوبین: (ژوبین) پسر کاوس[۳۷]
  • زیبا: خوشگل، قشنگ، خوب ونیکو
  • زیبار: قبیله‌ای از کردها، نامـی کردی
  • زیما: زمـین، لغت اوستائی
  • زینو: زنده، پابرجا - نامـی کردی
  • زویـا: درون گویش طبری بـه معنی درخشان و در زبان روسی عزیزترین

ژ

  • ژاله: شبنم، قطره
  • ژالان: گل‌های دارای قطره و شبنم - نامـی کردی
  • ژیـار: زندگی، زندگی شـهری - نامـی کردی
  • ژیـان: زندگی، نام و پسر، کردی
  • ژینا: زندگی و حیـات - نامـی کردی
  • ژیوار: زندگی-نامـی کردی
  • ژیلا: زیبا عاشق دوست داشتنی
  • روژان: خورشید، روز، اسم کردی

س

  • سارا: خالص - زبده - شاهزاده خانم - بی غل وغش[۳۷]
  • سارک: سار کوچک، پرنده‌ای سیـاه رنگ و بزرگ‌تر از گنجشک
  • سارنگ: نام‌سازی شبیـه بـه کمانچه
  • ساره: خالص، بی‌آلایش - نامـی کردی
  • سارینا: پاک، ناب - خالص، مقدس
  • ساسان: سؤال‌کننده، رئیس معبد آناهید استخر کـه خاندان ساسانیـان بـه او منسوبند
  • ساغر: پیـاله خوری، جام
  • سام: بلند مرتبه - جهان پهلوان ایرانی وجد رستم
  • سامان: ترتیب، نظام، زندگی
  • سانا: سهل و آسان
  • ساناز: کمـیاب، نادر، زودقهر نام گلی هست - اسمـی ترکی است
  • سانیـار: حامـی و یـار و پشتیبان - نامـی کردی
  • ساویز: خوش‌اخلاق، مـهربان - نامـی کردی
  • ساهی: آسمان صاف - نامـی کردی
  • سایدا: (در کردی) سایـه مادر،
  • ساینا: سیمرغ، دانا و باخرد، فرشته پیروزی، خاندانی از موبدان زردشتی
  • سایـه: منطقه تاریک پشت هر جسم، حمایت
  • سپنتا: مقدس،
  • سپند: اسفند
  • سپهر: آسمان، نام فرزند کیخسرو
  • سپهرداد: بخشیده آسمان - داماد داریوش هخا
  • سپیدار: درخت سفید
  • سپید بانو: بانوی سفید و درخشان
  • سپیده: سحرگاه، سپیدی چشم
  • ستاره: کرات آسمانی کـه در شب مـی‌درخشند
  • ستایش :پرستش شده، سپاس، مورداحترام، یکی از نام‌های خداوند
  • ستی: ، سیت
  • سحر: سپیده دم، بامداد، پگاه
  • سرافراز: سربلند، متکبر
  • سرمد: همـیشگی. دائم.
  • سرور: رئیس، پیشو
  • سروش: شنیدن و فرمانبرداری - فرشته مظهر اطاعت
  • سرور: شادمانی، خوشحالی
  • سوین: شادباش، عشق، علاقه، محبت شدید
  • سوبار: اسب سوار - لغت زند و پازند
  • سنبله: یک خوشـه گندم
  • سودابه: زا - سود ده
  • سوران: اسم شاخه اصلی زبان کردی، نام پسر
  • سوری: سرخ رو، نام اردوان پنجم
  • سورن: خانواده‌ای درون دوره اشکانیـان کـه قدرتمند بودند
  • سورنا: سردار دلیر و خردمند پارتی
  • سوزان: سوزنده، ملتهب
  • سوزه: سبزه، نامـی لری و کردی
  • سوسن: گلی بـه رنگهای سفید، کبود، زرد و حنایی
  • سوشیـانت: برگزیده دینی
  • سومار: نام قبیله‌ای از کرده
  • سولان: نام گلی است، نامـی کردی
  • سولماز: زنی کـه پیرو پژمرده نمـی‌شود
  • سوگند: شاهد گرفتن خدا یـا بزرگی را گویند
  • سها: نام ستاره‌ای درون دب اصغر (اسم )
  • سهراب: سرخ روی، نام پسر رستم کـه در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانیـان بود
  • سهره: پرنده‌ای خوش آواز، با پرهای سبز و زرد
  • سهند: کوه آتشفشان قدیمـی درون آذربایجان
  • سهیلا: سهل، سهیل، سهیلا، بسیـار آسان، بسیـار روان، دراشعار بـه معنی آتش، ملایم و لطیف
  • سیـامک: مجرد - نام پسر کیومرث
  • سیـاوش: دارنده اسب سیـاه، فرزند کیکاووس کـه ناجوانمردانـه و بی گناه بـه قتل رسید
  • سیبوبه: مانند سیب، دانشمند شـهیر ایرانی، منصف الکتاب
  • سیروس: صورت یونانی نام کورش پادشاه مشـهور ایرانی
  • سینا: گشایش دهندهٔ دل، مرد دانشمند، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، ، ‌کننده، کوه طور سینا
  • سیما: چهره. صورت، قیـافه. نشان و علامتی کـه شناخته شود بدان خیر و شر. (غیـاث اللغات). نشان. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص ۶۰). نشان. علامت. (منتهی الارب)
  • سیمدخت: نقره‌ای و سفید
  • سیمـین: نقره‌ای، سفید، روشن براق
  • سیمـین دخت: نقره‌ای و سفید
  • سیروان: نام رودی درون منطقه اورامان کردستان ایران، نام کردی، پسر
  • سمـیرا: گندمگون

ش

  • شاپرک: پروانـه
  • شادی: شادمانی، خوشحالی، شور شادان: شادمان
  • شادفر: از نام‌های دوران هخا
  • شادکام: نام برادر فریدون
  • شادمان: خوشحال
  • شادنوش: از نام‌های برگزیده
  • شادمـهر: مـهربان، با محبت
  • شاهرخ: از نام‌های برگزیده
  • شاهروز: نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمـیر
  • شایـان: بسیـار بزرگ
  • شایگان: گرانمایـه، لایق
  • شاران: گردنبند درست شده از بادام - نامـی کردی
  • شاهپور: پسر شاه، شاهزاده - نام چند تن از شاهان ساسانی
  • شاهد: پسر خوبروی[۳۷]
  • شاهدخت: شاه، شاهزاده خانم
  • شاهرخ: شاه منظر،ی کـه رخساری همچون شاه دارد
  • شاهو: نام یکی از رشته کوه‌های مـهم درون منطقه کردستان ایران
  • شاهین: پرنده‌ای شکاری
  • شاهیندخت: دخت شاهین
  • شایسته: سزاوار، لایق
  • شباهنگ: بلبل، ستاره کاروان کش
  • شب بو: نام گلی هست که شب هنگام باز مـی‌شود
  • شبدیز: سیـه فام، سیـه چرده، نام اسب خسروپرویز
  • شبنم: رطوبتی کـه شب هنگام روی گل‌ها مـی‌نشیند
  • شراره: جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامـی کردی
  • شرمـین: شرمسار، خجل
  • شروین: یکی از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساسانی
  • شکفته: خندان، بشاش
  • شکوفه: گل درختان مـیوه دار، شکفته
  • شکیبا: بردبار
  • شمشاد: درختی زینتی و تقریباً همـیشـه سبزکه دستمایـه بسیـاری از شاعران است
  • شیشَم: از ابزار خنیـاگری
  • شمـین: خوشبو، خوش عطر
  • شوان: شبان، چوپان - نامـی کردی[ش ُ / ش َ] (اِ) بمعنی شبان کـه چوپان و نگاه دارندهٔ باشد.. نام پسر علیداد خان از پارسی گویـان هند است
  • [ش ُ] (اِخ) تیره‌ای از ایل کَلهُر. (جغرافیـای سیـاسی کیـهان ص ۶۱). رجوع بـه ایل کلهر شود
  • [ش َ] (اِخ) کوهی هست در نزدیکی بستان ابن عامر. درون اینجا کوه دیگری موسوم بـه شوانان نیز هست
  • شمـیلا: از نام‌های ارمنی ایرانی بـه معنی بانوی بزرگوار
  • شورانگیز: فتنـه انگیز، ایجادکننده شور و شوق
  • شوری: خوش قیـافه، قد بلند- نامـی کردی
  • شـهاب: شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار
  • شـهبار: درخورشاه، لایق شاه
  • شـهباز: باز سفید رنگ، شاه باز
  • شـهبال: پر بزرگ پرندگان
  • شـهپر: پرشاهانـه
  • شـهداد: شاه عادل (شـه=شاه، داد= عدل)
  • شـهرآرا: آنکه بـه زیبایی مایـه آرایش شـهراست، آرایش دهنده شـهر
  • شـهرام: = شاهرام، «شـه» بـه معنای «شاه» و والا مرتبه و «رام» نام فارسی فرشته‌ای موکول بر سعادت و روزی است، «شـهرام» معادل فارسی «مـیکائیل» است
  • شـهربانو: = شـه بانو (همسر شاه)، ملکه، همسر امام حسین علیـه السلام و مادر امام سجاد علیـه السلام
  • شـهرزاد: یـا «شـهزاد» بـه معنی شاهزاده - نقال قصه‌های هزار و یک شب
  • شـهرناز: جمشید و همسر ضحاک ماردوش
  • شـهرنوش: شیرینی شـهر
  • شـهروز: شاهروز - روز شاهان - شـهرود نام‌سازی باستانی نیز بوده‌است.
  • شـهره: مشـهور و نامـی
  • شـهریـار: پادشاه، یـارشـهر، نام پسر برزوپسر سهراب
  • شـهلا: سیروان زن سیـه چشم
  • شـهناز: شاه ناز - ی بود از خاندان آل بویـه
  • شـهنواز: نوازش شده شاه
  • شـهین: منسوب بـه شاه
  • شیبا: نسیم شبانـه - نامـی کردی
  • شیدا: آشفته و عاشق
  • شیدسا: شید (خورشید)+سا (پسوند شباهت)، مانند خورشید
  • شیده: خورشید، درخشان
  • شیدوش: نام پسر گودرز. پهلوان نامـی زمان
  • شیردل: پهلوان و دلاور
  • شیرزاد: شیر بچه، همچون شیر
  • شیرنگ: بـه رنگ شیر، مانند شیر
  • شیرو: پهلوان معاصر با گشتاسب، نام سردار فریدون
  • شیرین دخت: شیرین
  • شیما: انـه، نامـی کردی، خالدار
  • شینا: قدرتمند، توانا - نامـی کردی
  • شیرین: مطبوع و گوارا، معشوقه خسرو پرویز
  • شیوا: شیرین بیـان، خوش زبان، ایزد بزرگ هندیـان باستان
  • شیوانا: از مصدر شیوانیدن، فریبنده، مسحورکننده - فرهنگ عمـید

ط

  • طغرل: باز شکاری[۳۷]
  • طوس: فرزند نوذر پهلوان ایرانی شاهنامـه
  • طوطی: پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخی زنان درون فارسی دری هست - طوطی تازی شده توتی هست یعنی پرندهای کـه توت مـی‌خورد
  • طهماسب: دارای اسب قوی - نام پسر منوچهر
  • طهمورث: روباه تیزرو و قوی، پادشاه پیشدادیـان و پدر جمشید
  • طرلان: باز شکاری - نامـی ترکی است
  • طوطیـا: مانند طوطی
  • طناز: تنناز - طناز تازی شده تنناز است
  • طوبی: نام درختی درون بهشت
  • طاهره: پاکیزه و پاک‌دامن
  • طاهر:پاک
  • طنین: آوای دلنشین - موسیقی زیبا

غ

  • غوغا: آشوب، هیـاهو
  • غنچه: گل نشکفته، کنایـه از دهان معشوق
  • غزاله: آهوی ماده، وقتی خورشید درون بالاترین نقطه قرار دارد هنگام ظهر، استعاره از معشوق درون اشعار قدیم فارسی

ف

  • فرابرز: نام یکی از سرداران داریوش کبیر، بـه تعبیر دهخدا شاید همان فرامرز باشد، بلند بالا
  • فراز: بلندی و شکوه
  • فرامرز: شکوه مرزداری - نام پسر رستم دستان
  • فرانک:پروانـه کوچک، سیـاه گوش، نام مادر فریدون، نام همسر بهرام گور ساسانی
  • فراهان: محل شکوه و جلال
  • فربد: مناعت، بزرگی
  • فربغ: شکوه خداوند
  • فرجاد: دانشمند و فاضل
  • فرح:شادی بخش
  • فرخ: تابان و زیبا - نام یکی از امـیران سیستان درون عهد سلجوقیـان - مبارک[۳۷]
  • فرخ‌پی: نیک‌پی و نیک قدم[۳۷]
  • فرخ داد: مبارک آفریده شده
  • فرخ رو: دارای صورت زیب
  • فرخ زاد: مبارک زاد، خجسته زاد، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانیـان است
  • فرخ‌لقا: درای چهره زیبا، خوشگل
  • فرخ مـهر: زیبا چون خورشید
  • فرداد: داده شکوه وزیبائی
  • فردیس: بهشت، بوستان
  • فردین: یگانـه، شکوه دین، مخفف فروردین ماه اول بهار
  • فرزاد: زاده فرو شکوه
  • فرزام: شایسته و لایق
  • فرزان: عاقل، حکیم، دانشمند
  • فرزانـه: دانشمند، عاقل و عالم، هنرمند، دانا، استاد[۳۷]
  • فرزین: عالم، وزیر دربار
  • فرشاد: شا دمان، مسرور، خوشحال
  • فرشته: فرستاده الهی و آسمانی
  • فرشید: درخشانتر، نام برادر پیران ویسه
  • فرمان: دستور، حکم
  • فرنام:بالاترین نام
  • فرناز: داری ناز فراوان
  • فرناد: صدای باشکوه
  • فرنگیس (فری گیس): نام افراسیـاب و همسر دوم سیـاوش
  • فرنود: دلیل و برهان
  • فرنوش: شکوه، نام پادشاه باستانی ماد
  • فرنیـا: (فر) درون فارسی یعنی دارای جلال و شکوه و (نیـا) یعنی جد و پدربزرگ و در کل (فرنیـا) یعنی (دارنده اصل و نسب و نیـاکان بزرگ) و این اسم به منظور ان مورد استفاده قرار مـی‌گیرد و ریشـه آن درون نـهایت بـه زرتشت مـی‌رسد.
  • فروتن: افتاده حال، متواضع
  • فرود: پائین - نام پسر سیـاوش، نام پسر کیخسرو نام پسر خسرو پرویزو شیرین. فرود بـه معنای فروتن وی هست که بـه نرمـی با دیگران رفتار مـی‌نماید.
  • فروز: روشنائی، روشنی
  • فروزان: تابان، درخشان
  • فروزش: روشنی، تابش، درخشش
  • فروزنده: درخشان، درخشنده
  • فروغ: روشنائی، تابش
  • فروهل: نام پهلوانی ایرانی[۳۷]
  • فرهاد: عاشق افسانـه‌ای شیرین
  • فرهنگ: شکوه، ادب، تربیت
  • فرهود: صداقت و راستی درون دین
  • فربار: همراه خوب و شایسته
  • فریـا: فریـاد و آواز بلند، نام کردی، ؛
  • فریـان: آزاده، آزادگی (نام پسر)؛ زبان سانسکریت (faryan)
  • فریبا: زیبا و فریبنده
  • فرید: بی‌همتا
  • فریداد: هدیـه خدا، داده خدا
  • فریدخت: خجسته
  • فریدون: دارای شکوهی اینچنین، پادشاه پیشداری کـه بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
  • فریمان: فر و شکوه ایمان
  • فریناز: عشوه گر، پریناز
  • فرینوش: شکوه شیرین
  • فریوش: زنگ، همان پریوش هم هست
  • فیدان: نامـی ترکی به منظور ان-غنچه -گل بهاری- شکوفه
  • فیروز: پیروز و مظفر
  • فیروزه: سنگی گرانبها با رنگ فیروزه‌ای
  • فرزیب: فراتر از زیبایی، شکوه زیبایی

ق

  • قابوس: معرب کاووس است
  • قباد: سرور گرامـی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیـانی
  • قدسی: بهشتی، روحانی
  • قزل ارسلان: شیر سرخ - نام دوتن ازاتابکان آذربایجان - نامـی ترکی

ک

  • کابان: کدبانو، نامـی کردی به منظور ان
  • کابوک: کبوتر، نامـی کردی به منظور ان
  • کارا: فعال و کوش
  • کارَن: شجاع و دلیر، نام فرزند کاوهٔ آهنگر
  • کارو: نوید دهنده- نامـی ارمنی به منظور پسران
  • کاراکو: نام یکی از سرداران ماد
  • کاساندا: نام همسر کوروش بزرگ
  • کامبخت:ی کـه بخت بـه کام اوست
  • کامبخش: آرزو دهنده، مراد بخش
  • کامبیز: صورت فرانسوی «کمبوجیـه» پسر کورش است
  • کامجو: کامجوینده
  • کامدین: یکی از دانایـان دین زردشت
  • کامران: سعادتمند و خوشبخت
  • کامراوا: بـه مقصود و مراد رسیدن
  • کامک: آرزو و خواهش کوچک
  • کامنوش: کامروا، خوشبخت
  • کامـیاب:پیروز و خوشبخت
  • کامـیار: کامروا و پیروز
  • کانیـار: معدن شانس، نامـی کردی
  • کانی: چشمـه، نام کردی،
  • کاوان: صخره سنگی-انقلاب کبیر-[کردی]-پسر
  • کاووس: پادشاه توانا - از پادشاهان کیـانی و پسر کیقباد
  • کاوه: آهنگر معروف ایران باستان کـه علیـه ضحاک قیـام کرد
  • کتایون: جهان بانو، قیصر روم و مادر اسفندیـار
  • کرشمـه: ناز و غمزه
  • کسری: معرب خسرو است
  • کلاله: مچیده، ی با موهای مجعد
  • کمبوجیـه: نام پسر کورش کمبوجیـه‌است
  • کوشا: کوشنده، ساعی[۳۷]
  • کوروش: پادشاه نامـی ایرانی، مؤسس سلسلهٔ هخاان
  • کوهیـار: دوست دار کوه، محکم، استوار و پابرجا، نام برادر مازیـار فرمانروای طبرستان و دلاور ایرانی درون لشکر کیخسرو
  • کهبد: خداوند کوه، عابد
  • کهرام: رام شده کوه نام برادر و سردار افراسیـاب
  • کهزاد: زاده کوه،ی کـه در کوه زائیده شده‌است
  • کیـا: بزرگ، قوی، مرزبان، نگهبان، خدا
  • کیـارش: شـهریـار بزرگ، پسر کیقباد[۳۷]
  • کی آرمـین: پسر کیقباد[۳۷]
  • کیـان: پادشاه (نامـی آرامـی)
  • کیـانا: فرستاده (نامـی آرامـی)
  • کیـانچهر: دارای چهره پادشاهان
  • کیـاندخت: شاهدخت، شاه
  • کیـانوش: بسیـار شیرین، نام یکی از دو برادر فریدون درون شاهنامـه
  • کیـاوش: بزرگوار - نام پدر کیقباد
  • کیوش:مانند پادشاه
  • کیخسرو: پادشاه نیکنام، نام پسر سیـاوش و سومـین پادشاه کیـانیـان
  • کیقباد: پادشاه محبوب - پدر کیکاوس و سر سلسله کیـانیـان
  • کیکاووس: سیـاه‌چرده، سبزه، نام پسر کیقباد و پدر کیـاوش
  • کیمـیا: همچون نقره، نقره فام (نامـی مصری)
  • کیمـیا: ماده‌ای کـه به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را بـه طلا و نقره تبدیل مـی‌کند، اکسیر؛ / هر چیز نایـاب و دست نیـافتنی؛ افسون، مکر و حیله؛ انسان کامل مکمل کـه مـی‌تواند سالکان را تربیت کند و به مقامات عرفانی برساند.
  • کیمـیا: تدبیر و چاره[۳۷]
  • کیوان: سیـاره زحل و دومـین سیـاره منظومـه شمسی بعد از مشتری است.
  • کیوان دخت: سیـاره کیوان
  • کیومرث: نخستین انسان، و به گفته شاهنامـه نخستین پادشاه
  • کیـهان: جهان و گیتی
  • کیـاندخت: گیتی
  • کیـهانـه: جهان کوچک
  • کیـاسان: همچون پادشاهان (انـه)

گ

  • گابان: یکی از یـاران کرد پیـامبر اسلام (ص) کـه به استقبال اسلام رفت
  • گئومات: نام موبدی بلندپایـه درون زمان پادشاهی کمبوجیـه، پسر کورش بزرگ.
  • گرد آفرید: پهلوان زاده شده
  • گردان: پهلوانان، یلان
  • گرشا: بـه ر وایت شاهنامـه همان کیومرث اولین پادشاه است
  • گرشاسب: صاحب اسب لاغر، پهلوان ایرانی و جد رستم
  • گرشین: شعله آبی، نامـی کردی به منظور ان
  • گرگین: منسوب بـه گرگ، پسر مـیلاد از پهلوانان زمان کیخسرو
  • گزل: زیبا، نامـی ترکمنی است
  • گشتاسب: صاحب اسب رمنده، پدر داریوش هخا
  • گشسب: دارنده اسب نر
  • گشسب بانو: رستم و زن گیو
  • گل: گیـاهان رنگی کوچک کـه دستمایـه شاعرانند
  • گل آذین: حالت قرار گرفتن گل‌ها روی شاخه
  • گل‌آرا: آراینده گل
  • گلاره: نور چشم، نامـی کردی
  • گلاریس: موی بافته شده کردی
  • گلارین: پاک، زلال (کردی)
  • گلاویژ: ستارهٔ شباهنگ، نام کردی،
  • گل افروز: فروزنده گل
  • گلاله: دسته گل
  • گل‌اندام: آنکه اندامش مانند گل است
  • گلاویز: گیـاهی به منظور زینت گل
  • گلباد: داری بوی گل
  • گلبار: پرگل، گل افشان
  • گلبام: گلبانگ
  • گلبان: نگهدارنده گل
  • گلبانو: بانوی چون گل
  • گلبرگ: هر یک از برگ‌های یک گل، مثل برگ گل
  • گلبو: معطر، خوشبو
  • گلبهار: مثل گل بهاری
  • گلبیز: گل افشان
  • گلپاره: تکه گل، پاره‌ای از گل
  • گلپر: برگ گل، پر گل
  • گلپری: پری همچون گل
  • گلپوش: پرازگل، پوشیده از گل
  • گل پونـه:ی کـه چهره اش بـه لطافت گل است
  • گلچین: باغبان، عاشق گل،ی کـه گل مـی‌چیند.
  • گلچهر: بـه زیبایی گل، شبیـه گل
  • گلدخت: گل
  • گلدیس: بـه رنگ گل، مانند گل
  • گلربا: رباینده گل
  • گلرخ: بسیـار زیبا همچون گل
  • گلرنگ: بـه رنگ گل، ی رنگ
  • گلرو: زیبا و سرخ رو
  • گلشن: گلزار و گلستان
  • گلریز: ریزنده گل
  • گلزاد: زائیده گل
  • گلزار: گلستان، جای پرگل
  • گلسا: مثل گل
  • گلشید: درخشان چون گل
  • گلشیفته: شیفتهٔ گل
  • گلنار: گل انار، شکوفه انار
  • گلناز:ی کـه ناز و غمزه اش مثل گل است
  • گلنسا: گل بانو، خانم گل
  • گلنواز: نوازش شده گل
  • گلنوش: شیرین مثل گل
  • گلی: مانند گل، قرمز رنگ
  • گودرز: از پهلوانان عهد کاوس وکیخسرو و یکی از پادشاهان معروف اشکانی
  • گوماتو: انقلابی زمان مادها کـه برای براندازی مادها و هخاان قیـام کرد
  • گهر چهر: آنکه چهره اش همچون گوهر است
  • گوهر ناز:ی کـه همچون گوهر نازش گرانبهاست
  • گیتی: دنیـا، جهان، عالم
  • گیسو: موی بلند زنان
  • گیلدا: طلا (اسپانیـایی)، ی از تبار گیلک (؟)، بخند (به زبان ترکی)
  • گیلزاد: زادهٔ گیلان
  • گیو: پهلوان نامـی شاهنامـه و پدر بیژن

ل

  • لادن: گلی بـه رنگهای زرد و نارنجی (اسم لاتینی)
  • لاله: گلی کـه رنگهای گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است
  • لاله رخ:ی کـه روی همچون لاله دارد
  • لاله دخت: لاله
  • لبخند: تبسم
  • لقاء: چهره، سیم
  • لومانا: نام محلی درون کردستان، نامـی کردی به منظور ان
  • لهراسب: دارای اسب تندرو، از پادشاهای کیـانی و پدر گشتاسب
  • لیـانا: روشن
  • لیدا: محبوب همـه (اسم یونانی)
  • لیندا:
  • لیلا: معانی پارسی این نام عبارت هست از: باقی‌مانده و ته ماندهٔ درون جام و شروع حالت مستی. عشق (گمشده‌ای درون تاریکی)
  • لیوسا: مانند خورشید، زیبا (لیو: خورشید، سا: مثل، مانند)
  • لیموآ: لیمو. افسانـه‌ای درون رابطه با زاده شدن ی از برکت لیمو یـا از مـیان درخت لیمو.

م

  • ماتان: سفیدوزیبا- نامـی ترکی به منظور ان
  • مارال: آهو، غزال، زیبا- نامـی ترکی به منظور ان
  • ماری: کبک ماده، نامـی کردی
  • مارتیـا: انسانیت، جوانمرد، نام سردار ایلامـی کـه علیـه داریوش شورش کرد
  • مازار: یکی از سرداران مادی کورش
  • مازیـار: اورا مزدایـار - پسر قارون فرمانروای طبرستان
  • مازستا: خوب، بهتر، بهترین (نام پسر داریوش اول)
  • مانلی:اسم - جاویدان- درون گویش محلی مازندران بـه معنی برابم بمان
  • ماکان: شجاعت - نامـی دیلمـی به منظور پسران
  • ماردین: نام کردی، پسر
  • مامک: مادر کوچک و مـهربان
  • مالک:صاحب- بزرگ مالک نام فرماند کورش کبیر بود کـه بر روی فرمانده گان بیشتر است
  • مونا: عاقل - * ماتان: نام اردشیر
  • مبینا:روشنایی
  • مانا: ماندگار، جاودان، از نام‌های خداوند، پارسی بن مضارع ماندن (مان) + ا
  • ماننا: نام یکی از اقوام باستانی آذربایجان- نامـی ترکی به منظور ان
  • ماندانا: آژدهاک و مادر کورش هخا
  • مانوش: کوهی کـه منوچهردربالای آن متولد شده‌است
  • مانی: پیـامبر ایرانی درون زمان شاپور ساسانی
  • مانیـا: خسته شده، نامـی کردی
  • ماهان: منسوب بـه ماه
  • ماهاندخت: ماهان
  • ماه برزین: یکی از بزرگان دولت ساسانیـان
  • ماه جهان: زیبای جهان
  • ماهچهر: زیبا رو، قشنگ
  • ماهدخت: ماه
  • ماهرخ: آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد
  • ماهزاد: زاده ماه
  • ماهنی: آهنگ، ترانـه- نامـی ترکی به منظور ان
  • مایسا: مثل مادر
  • محدثه: سخنگو -نامـی عربی به منظور ان
  • مدیحه: مدح و ستایش - -نامـی عربی به منظور ان
  • مذگان: فروتنی، برگرفته ازسپندارمذ و اسفندگان. نشاندهندهٔ عشق مادری
  • مردآویز: جنگنده و دلاور
  • مرجان: گیـاهی دریـایی
  • مرداس: مرد آسمانی - نام پدر ضحاک کـه مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد
  • مرزبان: مرزدار - مرزبان بن رستم نویسنده کتاب مرزبان نامـه
  • مرمر: ازسنگهای آهکی کـه صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر
  • مریم: نام مادر عیسی، بـه معنای گلی سفید و خوشبو و دارای عطر با دوام (عبری و عربی)
  • مزدا: دانای بزرگ، پروردگار
  • مزدک: خردمند کوچک - مردی کـه در زمان ساسانیـان ادعای پیغمبری کرد اما کشته شد
  • مژده: نوید، بشارت
  • مژان: غنچه گل نرگس
  • مژگان: مژه‌ها
  • مستان: شادان، شادمان
  • مستانـه: خوشحال، مانند مست
  • مسیح: لقب عیسی، بـه معنی مسح شده، نامـی به منظور پسران
  • مسیحا: انسان رهائی بخش، روح قدسی، مرد آسمانی. پسر هادی
  • مشکاندخت: خوشبو
  • مشکناز: مشک ناز دار
  • مشکین دخت: مشک آلود و معطر
  • مشیـا: نام نخستین مرد درون اوستا
  • ملورین:مروارید سیـاه بـه زبان بلوچی نامـی به منظور ان
  • ملورینا:مروارید درون صدف درون زبان سیستانی نامـی به منظور ان
  • ملیکا:ملکه-فرشته
  • منیژه: پافید روی - نام افراسیـاب
  • منوچهر:ی کـه چهره بهشتی دارد - از پادشاهان پیشدادی
  • مـهان: منسوب بـه ماه است
  • مـهبانو: بانوی بزرگ، بانوی همچون ماه
  • مـهبُد: کنایـه از زیباتر از ماه، نام یکی از وزیران انوشیروان ساسانی، پسوند «بُد» بـه معنای صاحب یـا حافظ
  • مـه داد: از فرماندهان نظامـی پارسیـان ویکی از نام‌های دوران هخا
  • مـهتاب: ماه تابان، ماه تابناک
  • مـهدیـار: ۱)مـهدی+یـار=یـارحضرت مـهدی، ۲)مـه+دیـار=زیباروی سرزمـین، ۳)مـهد+یـار=دوستدار مـیهن[۵۰]
  • مـهدیس: ماهرو، زیبا، خوشگل
  • مـه جبین: آنکه پیشانیش مانند ماه درخشان است
  • مـه دخت: ماه دخت، ماه
  • مـهر آذر: یکی از موبدان پارس درون زمان انوشیروان - خورشید آذر
  • مـهر آرا: آرایش دهنده مـهر
  • مـهر آسا: همچون خورشید زیبا روی
  • مـهر آفاق: خورشید افقه
  • مـهر آفرین: عشق آفرین، آفریننده عشق
  • مـهر آیین: دارای آیین و کیش خورشید
  • مـهرآب:ی کـه فروغ خورشید دارد - نام جد مادری رستم
  • مـهرداد: داده خورشید
  • مـهر افزون: بالا برنده عشق و محبت
  • مـهرام: رام شده ماه
  • مـهران: بـه معنی منسوب بـه مـهر (خورشید) هست و یکی از خاندانـهای عصر ساسانی.
  • مـهراد: (مِه = مِهتر) + (راد = جوانمرد)، ۱- جوانمرد مِهتر و بزرگتر[۵۰]
  • مـهراندخت: مـهر و محبت
  • مـهراندیش: دارای اندیشـه با مـهر و محبت
  • مـهرانفر: شکوه
  • مـهرانگیز: ایجادکننده مـهر و محبت و عشق مـهرپویـا: پوینده مـهر
  • مـهراوه: مرکب از مـهر (محبت یـا خورشید) + اوه (پسوند شباهت): الهه خورشید
  • مـهرداد: داده خورشید - نام چند تن از پادشاهان اشکانی
  • مـهر دخت: آفتاب
  • مـهرزاده: زاده خورشید، زیبا روی
  • مـهرسانا: مانند خورشید، زیبا روی، درخشان
  • مـهرناز: ناز خورشید
  • مـهرنوش: خورشید جاویدان - یکی از پسران اسفندیـار کـه بدست فرامرز کشته شد
  • مـهرنکار: آرایش دهنده خورشید، مـهر آرا- نام یزدگرد
  • مـهرنیـا: ازنژاد مـهر
  • مـهروز: آنکه روزی چون خورشید دارد
  • مـهری: منسوب بـه مـهر، منسوب بـه خورشید
  • مـهریـار: دوست خورشید
  • مـهسا: مانند ماه زیبا روی
  • مـهستی: ماه هستی، ماه روزگار، گرانبهاترین
  • مـه سیما: آنکه صورتی چون ماه دارد
  • مـهشاد: ماه شادمان
  • مـهشید: پرتوماه
  • مـهنام: آنکه نامش چون ماه است
  • مـهناز: نازماه
  • مـهنوش: ماه همـیشگی، جاودان
  • مـهوش: مانند ماه
  • مـهیـار: فرمانده‌ای دوران هخاان، نام پهلوانی درون شاهنامـه
  • مـهین: ماه زیبا رو
  • مـهین دخت: بزرگ
  • مـیتا: دوست، نامـی کردی به منظور پسران
  • مـیترا: دوستی و محبت و مـهر. نام همسر رامسس دوم (فراعنـه مصر)
  • مـیخک: گلی زیبا بـه رنگهای قرمز، سفید، صورتی وزرد
  • مـیشا: گل همـیشـه بهار، نامـی کردی به منظور پسران
  • مـیلاد: دانش آموز، شاگرد - نامـی کردی
  • مـینا: گلی کوچک و زینتی، گردنبند
  • مـینا دخت: مـین
  • مـینو: بهشت، جنت
  • مـینودخت: بهشت، پاک
  • مـینوسا: مانند بهشت
  • مـینو فر: دارای شکوه بهشتی
  • معین: یـاری رسان، کمک‌کننده
  • مرسانا:هدیـه خداوند

ن

  • نادر: کمـیاب، بی‌همتا
  • نیک مـهر :پسری با محبت و مـهربان
  • نادیـا: امـید
  • ناز آفرین: معشوقی کـه ناز فراوان مـی‌کند
  • نازبانو: بانوی ناز دار
  • نازپرور: پرورش یـافته درون ناز
  • نازچهر: کشی کـه چهره ناز دارد
  • نازفر: دارای شکوه
  • نازلی: پرناز و غمزه - نامـی ترکی به منظور ان
  • نازی: با ناز، اهل ناز
  • نازیدخت: ناز
  • نازیلا: طناز - نامـی ترکی به منظور ان
  • نامور: مشـهور، ارزنده
  • نامـیا: مشـهور (در گویش کوچکسرا- نام پسر)
  • نانی: منسوب بـه نان
  • ناهید: پاک و بی‌آلایش - نام مادر اسفندیـار و مادر اسکندر
  • ناهیرا: معشوقهٔ پسر داریوش
  • نجمـه: ستاره، کوکب (نام )
  • نائیریکا: درون فرهنگ ایران باستان ی زیبا و دانا کـه پس از مرگ برشخص نیک گفتار و نیک کردار و نیک پندار ظاهر شده و او را از پل چینوت (صراط) مـی‌گذراند.
  • ندا: آواز، بانگ، فریـاد
  • نرسی: فرشته وحی درون اوستا - نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان
  • نرگس: گلی خوشبو و زیبا
  • نریمان: پهلوان، دلیر - نام پدر سام
  • نسترن: گلی سفید و زیبا از گونـه‌های نرگس
  • نسرین: گلی سفید و پر برگ
  • نسرین دخت: نسرین
  • نسرین نوش: نام همسر بهرام گور
  • نسیم: بوی خوش و باد ملایم
  • نشاط: شادمانی، شادی-نام
  • نصرت: یـاری
  • نکیسا: نوازنده و خواننده دربار خسرو پرویز ساسانی
  • نگار: نقش، بت، صنم
  • نگاره: شکل دارای نقش و نگار
  • نگارین: نقاشی شده
  • نگین: گوهر قیمتی
  • نِلی: نوعی دیگر از نیلی -
  • نلین:رنگین کمان
  • نفیسه:گران‌بها، قیمتی؛ (در قدیم) ارجمند و گرامـی؛
  • نیلاس:عشق بی پایـان
  • نوا: ناله، آواز
  • نوژا: مثل درخت صنوبر همـیشـه سبز
  • نوش (انوش): زندگی جاوید
  • نوش آذر: آتش جاویدان - از آتشکده‌های عصر ساسانی
  • نوش آور: چیزی کـه زندگی و حیـات مـی‌آورد
  • نوشا: نوشنده، آشامنده
  • نوش آفرین: آفریننده شادی و شیرینی
  • نوشدخت: شاد
  • نوشروان (انوشیروان): جاویدان، اولین خسرو ساسانی
  • نوشفر: شکوه جاوید
  • نوشناز: دارای ناز و ادای شیرین
  • نوشین: گوارا و شیرین
  • نوید: مژده و بشارت
  • نوین: تازه، جدید
  • نوین دخت: تازه بـه دنیـا آمده
  • نیک بین: خوش بین
  • نیک‌پی: پاک نژاد
  • نیکتا: بی‌همتای کـه در نیکی همتا ندارد
  • نیک چهر: خوشگل و زیب
  • نیک خواه: شخص خیر خواه و خیراندیش
  • نیکداد: بخشنده نیکی
  • نیکدخت: پایکو
  • نیکدل: دل پاک
  • نیکزاد: زاده نیکی و پاکی
  • نیلوفر: گل پیچک و زینتی بـه رنگهای سفید و سرخ و آبی /نام فرشته گه درون روز هفتم وهشتم مرداد فرمانروابود و در باستان انرا جشن م گرفتند
  • نیلی: نیلگون، بـه رنگ آسمان،ی کـه همانند آسمان بیکران و یکرنگ است
  • نیما: کمان - نامـی مازندرانی به منظور پسران
  • نیوشا: شنونده

و

  • وارنی: ثروتمند، دارا - دارنده-صفت و نامـی ترکی
  • واحد: یگانـه، یکتا، بی‌همتا
  • وامق: دوست دارنده، عاشق - عاشق عذر
  • ورجاوند: ارجمند - بـه اعتقاد زردشتیـانی کـه درآخر زمان ایران را آباد مـی‌کند
  • وریـا: بیدار، آگاه - نامـی محبوب به منظور پسران درون مـیان کردها
  • وشمگیر: شکارچی بلدرچین - نامـی دیلمـی به منظور پسران
  • وهرز: نام مرزبان کشور یمن درعهد انوشیروان
  • وهسودان: نیک آسوده و آرام - عنوان یکی از سلاطین آذربایجان
  • ویدا: آموزنده و تعلیم دهنده
  • ویس: نام معشوق رامـین درون داستان ویس و رامـین
  • ویشتاسب: صاحب اسبان فراوان
  • ویگن: جهش و پرش - نامـی ارمنی به منظور پسران
  • ونداد: امـید، آرزو، نام سردار ایرانی، بشارت پیروزی
  • ونوشـه: بنفشـه بـه زبان مازندرانی
  • وجیـهه: نامـی ایرانی
  • ویـانا: نام ان کردی (عاشق و دلدار) و اوستایی (فرزانگی و فرهیختگی و دانایی)

ه

  • هژیر: خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز کـه بدست سهراب کشته شد
  • هخامنش: دوستار اندیشـه - نام جد کورش کبیر
  • هربد (هیربد): حاکم آتشکده، موبد موبدان
  • هرمز: اهورمزدا، خدای بزرگ ایرانیـان - نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
  • همایون: مبارک، خجسته - نام تنی چند از پادشاهان هندوستان
  • هاله:سایـه
  • هما: فرخنده، مبارک، مرغ سعادت - نام گشتاسب و اسفندیـار
  • همادخت: مبارک و فرخنده بخت
  • همدم: رفیق و مونس و همزبان
  • همراز: محرم اسرار
  • همراه: دوست و یـار موافق
  • هلاله: هلال ماه - گل لاله
  • هنگامـه: غوغا، شلوغی، دادوفریـاد
  • هوتن: خوش‌اندام، نام یکی از متحدان داریوش درحمله بـه مغان
  • هور: خورشید، آفتاب
  • هورتاش: همچون خورشید
  • هورچهر: تابان روی، زیب
  • هورداد: فرستاده و داده خورشید
  • هوردخت: خورشید
  • هورزاد: زاده خورشید
  • هورمزد: روز اول فروردین (نوروز)
  • هورموند: نام یکی از سرداران قدیم ایرانی
  • هوروش: خورشید مانند، مثل خورشید
  • هوشنگ: هوش و درایت - نام یکی از سلاطین پیشدادی و فرزند سیـامک -یـا خوش صورت= (هو=صورت و شنگ=شادوخوش)
  • هوشیـار: با هوش و آگاه
  • هومان: نیک‌اندیش، نام یکی از سرداران افراسیـاب و نیز نام برادر پیران ویسه
  • هومن: نیک‌اندیش، مخفف کلمـه هومان
  • هونام: خوشنام، نیکنام
  • هویدا: آشکار و نمایـان
  • هیتاسب: صاحب اسب بسته شده
  • هیرمند: یکی از القاب گستاسب، آتش‌پرست
  • هیوا: مـیوه بـه - نامـی ترکی به منظور ان
  • هیوا: امـید وآرزو - نامـی کردی به منظور ان و پسران
  • هورام: اسم قدیمـی سرزمـین هورامان (اورامان)
  • هاوژین: همدم و یـار زندگی(ژین =زندگی)، نام کردی
  • هاوین: خورشید، تابستان، نام کردی،
  • هستی: زندگی

ی

  • یـادگار: آنچه از انسان بـه جای ماند - پسر پادشاه گرجستان
  • یـاسمن (یـاسمـین): گل زیبائی بـه رنگ سفید و زرد و کبود
  • یـاشار: جاوید- نامـی ترکی به منظور پسران
  • یـاور: کمک و همدست و یـار
  • یزدان: خداوند، آفریدگار هستی
  • یکتا: بی نظیر
  • یگانـه: بی نظیر، بی‌مانند بی‌همتا صمـیمـی همدل یکرنگ تنـهاومنحصر بـه فرد
  • یوتاب: درخشنده و بی‌مانند
  • یوشع: نام پسر نوح پیغمبر
  • ییلماز: بی‌باک، شجاع- نامـی ترکی به منظور پسران
  • یسنا: نماز و ستایش و پرستش
  • یسان: سزاوار ولایق

هلیـا نور زیبایی طراوت معشوقه

جستارهای وابسته

  • رایج‌ترین نام‌ها درون ایران
  • فهرست نام‌های ایرانی

پانویس

  • ↑ ۱٫۰۱٫۱ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۰.
  • ↑ ۲٫۰۲٫۱ جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۱۵.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۲.
  • جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۲۹۲.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۶.
  • ↑ ۶٫۰۶٫۱۶٫۲۶٫۳۶٫۴ دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۸.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۱۹.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۰.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۰.
  • جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۱۸.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۳.
  • جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۱۸.
  • دانایی، فرهمنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۲۶.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۰.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۱.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۱.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۲.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۴.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۴.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۴.
  • جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۳۷.
  • جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۳۳.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۰.
  • جهانگیری، فرهنگ نام‌های شاهنامـه، ۳۹.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۲.
  • ↑ ۳۷٫۰۰۳۷٫۰۱۳۷٫۰۲۳۷٫۰۳۳۷٫۰۴۳۷٫۰۵۳۷٫۰۶۳۷٫۰۷۳۷٫۰۸۳۷٫۰۹۳۷٫۱۰۳۷٫۱۱۳۷٫۱۲۳۷٫۱۳۳۷٫۱۴۳۷٫۱۵۳۷٫۱۶۳۷٫۱۷۳۷٫۱۸۳۷٫۱۹۳۷٫۲۰۳۷٫۲۱۳۷٫۲۲۳۷٫۲۳۳۷٫۲۴۳۷٫۲۵۳۷٫۲۶۳۷٫۲۷ شاهنامـه
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۵.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۵.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۶.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۷.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۷.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۸.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۹.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۹.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۴۹.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۵۰.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۵۰.
  • دانایی، فرهنگ نام‌های ایرانی، ۵۰.
  • ↑ ۵۰٫۰۵۰٫۱ http://www.sabteahval.ir/default-65.aspx
  • منابع

    • جهانگیری، علی. فرهنگ نام‌های شاهنامـه. چاپ هیجدهم. تهران: انتشارات برگ، ۱۳۶۹. 
    • دانایی، فریده. فرهنگ نام‌های ایرانی. چاپ چهارم. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۶۷. 
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=معانی_نام‌های_ایرانی&oldid=24681043»




    [دخترانه با دختری هم رکاب خورشید]

    نویسنده و منبع: تیم صورتی‌ها | تاریخ انتشار: Sat, 10 Nov 2018 01:37:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com