من مـهران هستم۳۵ ساله ساکن تهران۱۰ ساله ازدواج کردم و اسم خانمم الهام است.اون از من ۵ سال بزرگتره و الان صاحب ۲ که تا بچه هستیم پسر مشترکمون و الهام.
موقع ازدواج الهام با من ۳۰ سالش بود و بسیـار زیبا جذاب و همچی تموم بود.البته الان هم فوقالعاده هست و از هر زنی کـه سراغ دارین تاپ تره.شبیـه مونیکا بلوچی و بهمون اندازه ی.من هم نمـیخوام تعریف کنم ولی تو ۲۵ سالگیم کـه باهاش آشنا شدم تو تهران کمتر مردی از لحاظ قیـافه و جذابیت بـه گردم مـیرسید چون منو اون درون واقع یـه ازدواج عاشقانـه داشتیم کـه اون بیشتر از من عاشقم بود. تا ته کردم توش گفت از شوهرش طلاق گرفته بود و با ش کـه اون موقع 10 ساله بود زندگی مـیکرد.الان ۳۵ سالم هست هر چند هیکلم از اون سایز مانکنی و کمر باریکی درون اومده هرچی باشـه ۱۰ ساله متأهلم و خوب آقایون مـیدونن یـه مرد هیکلش جا مـیافته ولی با این حال همـین الان هم فقط کافیـه اراده کنم فکر نکنم ی باشـه کـه بتونـه بـه من نـه بگه.
بگذریم همش دارم تعریف مـیکنم بریم سر اصل مطلب.
چند ماه پیش یـه شب داشتیم با الهام عشق بازی مـیکردیم و تو حال خودمون بودیم کـه حس کردم از تو بالکن داریم کنترل مـیشیم شک کردم و برای اینکه مطمئن شم بـه الهام گفتم بـه پشت بخوابه کـه مشت و مالش بدم آخه شبهایی کـه حال مـیکنیم اولش کلی عشقبازی مـیکنیم و با همدیگه ور مـیریم شاید ۱ ساعت برا همـین برشگردوندم کـه مشت و مالش بدم کـه اونم کلی کیف کرد و آخ جون آخ جون مـیگفت اون کـه منو نمـیدید بالکنو نگاه کردم و داشتم کمرو و کونشو ماساژ مـیدادم کـه دیدم خوندم سپیده داره منو شو دید مـیزنـه.اون منو نمـیدید یعنی نمـیتونست تشخیص بده کـه دارم مـیبینمش درون واقع منو شو سایـه هامون و مـیدید بخاطر پرده کـه پشت اون مخفی بود ولی چون تابستون بود و پنجره باز مطمئنم صدامون واضح شنیده مـیشد.
نمـیدونستم چی کار کنم نـه مـیتونستم بیخیـال حال بشم چون الهام خیلی حشری هست و نمـیشد نمـیتونستم بـه اون بگم کـه سپیده داره دیدمون مـیزنـه چون نمـیدونستم چه کاری ممکن ه و نمـیتونستم بـه سپیده بفهمونم کـه من دیدمت گفتم ممکن خجالت بکشـه.
رابطمون با خوندم خیلی خوبه و منو خیلی دوست داره(مثل پدر)فکر کنید از 10 سالگی با من بزرگ شده و بخاطر فاصله سنی کم مثل ۲تا دوست هستیم منم چون سنمو چهرم نشون نمـیده بیرون کـه مـیریم مثلا پیش دوستش وقتی مـیگه بابام حتما توضیح هم بده کـه چجور بابایی کـه اینقدر جوان و خوشگل است.
خلاصه بگذریم مونده بودم چی کار کنم کـه یـهو الهام گفت عشقم امشب نمـیخوای زنتو بگای زود باش دیگه یـا مـیخوای من شروع کنم .من دیگه کاملاً لال مونی گرفته بودم کـه الهام خودش منو برگردوند و اومد روم شروع کرد و خوردن.
ما چون حال امون همـیشـه با صحبت زیـاده و قربون صدقه هیکل همدیگه مـیریم و الهام همـیشـه بهم مـیگه چطوری مش فکرشو ید دیگه سپیده چه حرفایی داشت مـیشنید. تا ته کردم توش گفت کونمو جرم بدهمو بگا آخ جون جون و کیرتو مـیخوام و ...خلاصه همـه چی
الهام ارضا شده بود و من چون هنوز شوک بودم ارضا نشده بودم کـه شروع کرد و خوردن و مـیگفت مـهران یـالا آب مـیخوام ساک مـیزدو و مـیگفت و قربون صدقه مـیرفت کـه آخ جون چه دارم من و همـین حرفا.آبم کـه داشت مـیومد فهمـید و نزاشت ازش دور شم منو گرفته بود و مـیگفت بپاش تو صورتم ؛خلاصه منم ارضا شدم و رو تخت ولو شدیم و من هنوز حس مـیکردم کـه سپیده آنجاست و نرفته.
خیلی بی مقدمـه گفتم منو تو موقع حال بهم اینجوری حرف مـیزنیم زشت نیست آخه که تا حالا بـه این مساله فکر نکرده بودم.گفت نـه همـه عشقبازی مون مزش بـه همـینـه گفتم آخه یـه جوری حرف مـیزنیم مثلوباز مـیشـه گفت خوب آره معلومـه من جندم عزیزم ولیتوام حشری توام به منظور تو جندگی نکنم برا کی م گفتم خوب بسه.
البته بین من و الهام اعتماد بالای بود و هر دومون عاشقانـه همدیگرو دوست داشتیم و تو این ۱۰ سال بـه هم دیگه خیـانت نکردیم.
من مـیخواستم حرفارو تموم کنم کـه بخوابم ،پس بـه الهام گفتم عشقم تو برو دوش بگیر کـه من دیگه پنچر شم فردا صبح هم حتما زود برم شرکت کـه شریکمون مـیاد زشته استقبالش نکنم .
مـیخواستم بخوابم کـه الهام کـه پاشده بود بره حموم گفت نکنـه قربون کیرت مـیرم و مـیگم جون چقدر گندست یـه فکرایی کردی گفتم دیوانـه ، تا ته کردم توش گفت چه حرفیـه مـیخوام بخوابم شب بخیر یـهو گفت:
آخه با چند که تا از دوستام کـه مـیشینیم حرفای زنونـه مـیدونی کـه برا هم تعریف مـیکنیم اندازه کیرای شوهرامون و داستانـهای رختخواب مـیدونیکه گفتم خوب .گفت اینجور کـه من فهمـیدم مال تو حرف نداره گفتم عجب.این چه حرفای کـه مـیزنین آخه.با کدوم دوستات؟
گفت همون مریم و مژگان و سمـیرا لاشی کـه هر وقت مـیومدن مـیخواستن بخورنتا.گفتم بعد برا همـینـه چند وقتیـه نمـیزاری بیـان آره؟گفت آره از حسودی از همون اولش هم مـیترکیدن کـه از من کوچیک تری.گفتم خوب بیخیـال من مـیخوابم
خواستم بخوابم کـه زودتر این حرفا تموم شـه و سپید بره هرچند کاری کـه نباید مـیشد شده بود.
ساعت ۷ بود کـه از شرکت برگشتم الهام نبود آخه باشگاه مـیره.منم انگار نـه انگار کـه از ماجرای دیشب سپید خبر دارم گفتم شام خوردی یـا باهم بخوریم،گفت مـهران (آخه تو خودمون همـیشـه از اولش مـهران صدام مـیکرد خودم مـیخواستم) بریم بیرون شام بخوریم چون مـیدونستم الهام که تا ۹ نمـیاد گفتم باشـه برا هم مـیاریم هرچند رژیم مـیگیره.رفتیم بیرون .
نرسیده بـه پل رومـی رفتیم پیتزا بزنیم.خلاصه داشتیم شام مـیخوردیم کـه دیدم یکی از مـیزا خیلی تو نخ ما هستن البته چون ۳تا جوان بودن خوب من هم چیزی نگفتم اما خیلی مشکوک شدم.بگذریم برگشتیم خونـه.البته سر راه رفتیم دنبال الهام و پسرم کـه ۵ سالشـه و ش باشگاه مـیبره او رو هم آوردیم.
من داشتم مـیخوردم و فیلم مـیدیدم و الهام هم داشت دوش مـیگرفت کـه صدای پچ پچ شنیدم از تو اتاق سپید راستشو بخواید که تا اون روز بـه هیچ چیز شک نمـیکردم چون سپید یـه دوست پسر داشت کـه خوب ماهم خبر داشتیم و مـیشناختیمش یعنی دلیل به منظور پچ پچ تلفنی نبود بی اختیـار رفتم پشت درون و گوش کردم چیزایی کـه شنیدم باورم نمـیشد:دیدی چقدر جیگره آره خیلی باحاله خیلی هم یـه دیدی لباشو یذره هست پیتزارو چجوری مـیخورد .
دو زاریم افتاد اونا کـه مارو تو رستوران دید مـیزدن دوستش بودن کـه من نمـیشناختمشون بعد سپید داره منو جای دوستش بـه اونا جا مـیزنـه.حالم بد شد نمـیدونستم چی کار کنم.به الهام نمـیتونستم بگم با خودش هم آخه چجوری حرف ب؟مونده بودم کـه چی کار کنم
چند روز گذشت و من دیگه حواسم بود تو اتاق خواب پنجره را ببندم و پرده هارو کامل بکشم.یـه پنجشنبه شب بود الهام و پسرم رفته بودن خونـه مادرش اینا (چون بعد ازدواج منو الهام تقریبا فامـیل من منو ترد کرده بودن بچهام فقط خونـه یـه بزرگش مـیرفت)برا همـین وقتی مـیرفتن حسابی مـیموندن من هم نمـیرفتم بـه همون دلیل کـه مادرش اینا هم راجع بـه من فکر خوب نمـی البته من از خانواده کمـی نبودام ولی الهام و خانوادش خیلی پولدارو و بزرگ و....آره و فکر مـی من به منظور پول اون بود کـه باهاش هستم و اینو همـه جز خودش قبول دارن.بماند.
سر شب بود بهم زنگ زد و که حسابی بخور امشب مـیخوام یـه حال حسابی کنیم وقتی اومدم خونـه آخه هر دومون از تو مستی خوشمون مـیومد منم کـه فکر اتفاقی رو کـه امشب قراره بیفته رو نمـیکردم حسابی خوردم کـه ساعت ۱۱ اینا بود باز زنگ زد کـه فرهاد(پسرم) لج کرده نمـیاد و م هم نمـیذاره بیـام فردا مـیام و از این حرفا
گفتم باشـه و رفتم سراغ کـه خودمو سرگرم کنم.سپید اومد و از اتاقش بیرون و روی کاناپه ولو شد و باهم داشتیم فیلم مـیدیدم.
سراغ مادرش رو گرفت گفتم خونـه ی ایناست و فردا مـیاد.منم کـه معلوم بود مستم گفت با منم مـیخوری؟ گفتم آره عشقم(البته همـیشـه مـیگفتم و عادی بود رو هم ی ۱ سالی بود کـه مـیخورد و مام مـیدوستیم)فردام کـه جمعه بود و خونـه بود بعد مـهم نبود بخوره.
برا اونم ریختم و مـیخورد منم چون خیلی جلو بودم چند که تا در مـیون خودم هم یکی مـیخوردم.
کلش داغ شده بود چون هر وقت داشت مست مـیشد سرخ مـیشد لپاش و چشماش از درشتی مـیخواست از صورتش بیـاد بیرون.من داشتم سیگار مـیکشیدم کـه یـهو و بی مقدمـه گفت خالی کـه حال نمـیده بذار یـهچیزی بدم پرش کنی .من کـه خوب مجردیم همـه جور غلطی کرده بودم فهمـیدم و با تعجب بـه سپید نگاه مـیکردم و زبونم بند اومده بود.چون تاحالا تو این ۱۰ سال نـه تنبیـه کرده بودمش نـه نصیحت کلا اینجور کارا با مادرش بود .
دید من چیزی نمـیگم رفت و تقریبا چیزی نزدیک بـه ۳گرم حشیش آورد و داد بمن و گفت حدس مـی خودت واردی.یـه لحظه فکر احمقانـهای از سرم گذشت.گفتم خوب اگر باهاش بکشم رومون باز مـیشـه و مـیتونم باهاش صحبت کنم و بیشتر خیر سرم نقش تربیتی از خودم نشون بدم.
منم کـه تو این ۱۰ سال گذری خلاف کرده بودم چون الهام از تجربه زندگی قبلیش شدیدا ضربه روحی خورده بود و تنـها چیزی کـه نمـیتونست قبول کنـه این مساله بود و تنـها دروغ تو زندگیمون کـه به اون گفته بودم همـین بود کـه این گذری رو مخفی مـیکردم.
بگذریم خوب خیلی وقت بود از آخرین بار مـیگذشت خیلی سریع ۲تا موشک حاضر کردم و یکی دادم بـه سپید یکی هم خودم روشن کردم.که سپید اومد پیشم و گفت نـه مثل همـه باهم بکشیم خوب من هم بعد از چند که تا پک چرخوندمش و خلاصه با یـه لذتی وصف نشدنی داشت با من حشیش مـیکشید.
تموم شد و خلاصه هر دومون رو ابر بودیم و حسابی مـیخندیدیم و به اصطلاح بنگ و باده کرده بودیم.من البته هوشیـاریمو مـیخواستم حفظ کنم ولی صحبت و نصیحت رو بیخیـال شدم به منظور بعدن گذشتم.
اما از همـه جا بیخبر کـه یـه الف بچه 20 ساله چه خوابی برام دیده.سپید رفت کنترل رو برداشت و رفت رو شبکههای ی کـه قفل بود با تعجب نگاش کردم و گفتم چطور تونستی بازش کنی با یـه شیطنت خاصی گفت خوب دیگه.
خیلی جدی گفتم بزن بره اما گفت منو تو کـه دیگه باهم این حرفارو نداریم دیدم مثل اینکه نمـیشـه به منظور بعدن بمونـه صحبت و باید همـین امشب حرف ب باهاش چون دیگه داره خیلی جلو مـیره .
گفتم عزیزم من مـیخوام تو آزاد باشی و با من رابطه خوبی داشته باشی ولی تو حریم خانواده یـه مرز هائی هست کـه نباید برداشته بشـه یـه حرمتهای هست کـه نباید شکسته بشـه و درست نیست منو تو باهم این صحنـهها رو ببینیم وقتی تنـها بودی ببین مساله نداره خوب یـه امر طبیعه و تو هم مثل همـه بالاخره یـهروز خانوم مـیشی و با عشقت آره دیگه و در این بار هر سؤالی داشتی از مادرت مـیپرسی.خلاصه من کـه داشتم مثلا نصیحت مـیکردم اومد نشست روی پاهام و گفت من سعید و نمـیخوام نـه هیچ دیگهای رو تو رو مـیخوام خیلی وقت کـه خانوم شدم و همـه چیزو مـیدونم ولی من تورو دوست دارم.
از جام بلند شدم و گفتم خوب بسه دیگه برو بخواب بعدن حرف مـیزنیم کـه با پروی هرچه تمام تر اومد طرفم و شروع کرد بهگرفتن از من و مـیگفت امشب بی تو نمـیخوابم مگه من چی مـیخوام فقط مـیخوام دوستم داشته باشی.ازش دور شدم و گفتم خوب معلومـه دوستت دارم واگر نـه الان استوخونات رو شکسته بودم .که یـهو لباساشو کند گفت دلت مـیاد منو بزنی تازشم این دوست داشتن نـه همون جور کـه ودوست داری مـیدونم خیلی همدیگرو دوست دارین منم کـه نمـیخوام مو ناراحت کنم شوهر اون باش ولی یذرم من هم حق دارم دیگه دوستت دارم مـیفهمـی دست خودم نیست.
من کـه دیدم نـه نمـیشـه و خوب هم مست بود هم رفتم طرفش و بردمش طرف اتاقش ملافه تختشو برداشتم کشیدم دورش و خوابوندمش رو تخت و گفتم باشـه بخواب اینجا مـیشینم پیشت بعدن حرف مـیزنیم خوب.ملافه رو زد کنار و گفت نـه بغلم کن منو مـیخوامت واگر نـه بـه مـیگم حشیش مـیکشی.برق از کلم پرید و یکی گذاشتم زیر گوشش کـه چند ثانیـه بعد فهمـیدم چی کار کردم تاحالا نزده بودمش.بغض جمع شد تو چشماش رفتم از اتاق بیرون یـه سیگار روشن کردم داشتم مـیکشیدم کـه بازم اومد دوباره ولی ملافه رو دورش پیچیده بود شروع کرد معذرت خواهی ببخشید غلط کردم فراموش کن اصلا همچین حرفی نزدم و داشت حق حق گریـه مـیکرد و اون چهره قشنگش خیس اشک بود و با اون چشمای درشت کـه حالا پر اشک بود و مـیدرخشید نگام مـیکرد و گریـه مـیکرد.منم کـه دیدم خودشو پوشونده اومده گفتم حتما مستیش پریده و فهمـید چه غلطی کرده خوب منم خیلی سنگ دلی نکردم و رفتم طرفش بغلش کردم پیشنیشو مـیبوسیدم و گفتم ببخشید عزیزم قشنگم م )برا اولین بار بود مـیگفتم)
گفت نـه م نـه همون عزیزم قشنگم م نـه من دوستت دارم مـیفهمـی مگه چی مـیشـه هم منو دوست داشته باشی هم من کـه نمـیخوام جداتون کنم دوستم داشته باش و.....من کـه یواش یواش دیگه سیخ شده بود و سپید هم هی هیکل نازشو مـیمالند بهم برا اولین بار تنم داغ شد و تو دلم لرزید و یـه لرزش خیلی خفیف موقع عشق بازی خلاف کـه همـه تجربه کردین تو وجودم بود و هنوز سپیده تو بغلم بود.
وقتی کیر شق شدم رو رو بدنش احساس کرد بدون اینکه از بغلم درون بیـاد صورتش رو دور کرد از من و تو چشمم نگاه کرد و با لبخند زیبائی شروع کرد بـه دوست دارم گفتن هی مـیگفت و از صورتم لبم گلوم مـیبوسید و یواش یواش ملافه از روش افتاد و من حالا داشتم بـه اندامش بـه چشم دیگه نگاه مـیکردم کـه خوب فهمـیده بود و هی بـه اون بدن مثل مرمرش پیچو تاب مـیداد و وای کـه چه اندامـی داشت بـه خوش فرمـی یـه مانکن و به تو پری یـه زن خوش وهای درشت تر از مادرش وبدنی مثل مارکاملاً فرم دار و باسنی گرد و تو پر کـه مـیگن طاقچه و یـه کـه به رنگ گٔل محمدی صورتی بود و الحق کـه چهی بود تپل و درشت کـه به شلی مادرش نبود من کـه داشتم نگاش مـیکردم از دوست دارم گفتن دست کشید و لبمو گرفت تو دهانش و من هم مقاومت نکردم و لبشو مـیمکیدم کـه زبونشو داد تو دهنم و من هم خوردم و متقابلأ زبونم رو دادم دهانش کـه با چه ولع و تشنگی مـیخورد با ش بازی مـیکردم و تو مشتم مـیچروندم و مـیکشیدمش رو بـه بالا و به طرف خودم فشارش مـیدادم و از رو شلوار تو خونم کـه خیلی هم نازک بود بـه او مالیده مـیشد و از همـین الان اه و اوهش درون اومده بود و شروع کرد بـه در آوردن لباسم و م کرد و حالا جلوش ایستاده بودم و با دستای مثل حریرش داشت بدنمو از بالا که تا پاین نوازش مـیکرد و من کـه از آدمای معمولی پهن تره البته نـه مثل ورزش کارا هم مـیبوسید هم مـیلیسید و همـین جور با من ور مـیرفت کـه نشست و و گرفت دهانش کـه ساک بزنـه و من کـه انتظار همچین زیـاده رویو نداشتم صورتشو گرفتم و کشیدم بالا و لبشو خوردم و گفت نـه مـیخوام کیرتو بخورم نگاش کردم و گفتم بعدن چون من بـه عشق بازی طولانی عادت کرده بودم یـهو رفتن سر هارد اونـهم با سپید سخت بود و هنوز فکر مـیکردم با همـین یـه عشق بازی بتونم سرو تهشو هم بیـارم
بردمش طرف اتاق خواب خودمون کـه گفت نـه عشق من تو اتاق من عشق تو اتاق .رفتیم تو اتاقش و رو تخت ۱نفرش تو بغل هم خوابیدیم و هنوز داشتیم بدن همدیگرو مـیخوردیم کـه بغل بـه بغل هم بودیم خودشو کشید بالا و اشو داد دهانم و من هم خوردم براش حسابی سفت شده بود و داشت سپید از مـیسوخت ۱۰ بار از مادرش داغتر شده بود منم با کوسش بازی مـیکردم کـه چند ثانیـه هم طول نکشید کـه تو بغلم شروع بـه لرزیدن کرد و با اه و اوه زیـاد ارضا شد
تو بغلم گرفتمش و داشتم لبخند مـیزدم کـه گفت نخند دیگه دست خودم کـه نبود گفتم باشـه مـهم نیست حالا دیگه لالا ،گفت نـه تازه اولشـه منم آب مـیخوام و هنوز ندادم بهت ،که یـهو رفت پاین و و گذاشت دهانش و چه ساکی مـیزد نفسش مثل آتیش بود و وقتی با زبونش و از خایـه که تا بالامـیزد و با اون چشمای حشری و خمارش نگام مـیکرد کمرم تیر مـیکشید و تنم سوزن سوزن مـیشد از زور دیدم اگه بخواد اینجوری ادامـه بده الانـه کـه آبم بیـاد و بریزه تو دهانش کـه پاشدم و رفتم تو حموم تو اتاقش و رفتم زیر دوش و آب سرد و باز کردم روم چند ثانیـه نگذاشته بود کـه چسبید بهم و گفت سردت نشـه عشقم و واقعا زیر دوش آب سرد تن داغش داغم کرد و داشت بهم حال مـیداد و لبمو مـیخورد دستشو انداخت دور گردنمو خودشو کشید بالا و پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و گفت بس نیست عزیزم بریم منو ی دیگه.دوش رو بستمو تو بغلم بردمش رو تخت و انداختمش رو تختشو گفتم من همـیشـه اولمـیکنما گفت مـیدونم ه خوب منم اولمـیدم بهت نگران نباش آماده هست تمـیزم فقط جاکون توم منم نشوندمش زمـین و شکمشو خوابوندم رو تخت طوری کـه زانوهاش زمـین بود و قمبول کرده بود طرفم ولی با شکم خوابیده بود رو تخت واییییی کـه چه جلوم باز شد یـه صورتی با یـهخوش تراش و گوشتی کـه معلوم بود یـه گرد از اون چیزایی کـه بهش تاقچه مـیگن وقتی راه مـیره آدامس مـیجو ه شروع کردم بـه ش از بالا که تا پایین و توف مـینداختم درش و با انگوشتم با ش ور مـیرفتم و چه آخ و اوخی مـیکرد انگشتمو کردماول یکی بعد ۲تا بعد ۳تا و حسابی بازش کردم کـه مـیرهدردش نگیره دندونشو بـه هم فشار مـیداد وکسشو مـیمالید گفت دیگه گفتم دارم مـیکنم خوب گفت نـه با کیرت با اون کیر کلفت گفتم کیر مـیخوای گفت چه جورم مـیخام بیـای توم .سر و یـه توف حسابی زدمو دستامو گذشتم رو ش فهمـید کـه مـیخوام م دستشو آورد پشتش و چاک کونشو حسابی برام باز کرد منم سر و گذاشتم دم شو یواش هل دادم تو وای اون درون اومد و جیغهای ریز مـیزد کشیدم بیرون افتادم رو کمرش بغلش کردم گفتم عزیزم چیزی شد؟حشری و آهسته گفت نـه تو بازم جا کردم تو و هل دادم یواش یواش هنوز که تا ته جا نکرده بودم مـیکشیدم بیرون بازم هل مـیدادم تو صداش اتاقو برداشته بود آره جون وای چه مـیدم چقدر رفته تو ؟ همشو مـیخوام که تا ته.یواش یواش همـین جور کـه مـیکردم و وقتی مـیکشیدم عقب توف مـینداختم رو دیدم که تا ته کردم تو کونش. گفتم خوب اینم همش قربون برم کـه چه داری گفت آخ جون خوبه؟خوبی دارم خوشت اومده آره فدات شم.تا ته کردی توش؟گفتم آره که تا ته توشـه زدم رو رونش و ش داد زدمبده یـالابده و اون شروع کرد بـه عقب جلو شدن و جیغ مـیزد وایییییییییی ایییییییییییییییی جرم بده آخ جون کیر ، خوش بحالت، مـهران پاره کن واییییی من هم مثلندیدهها داشتم تلمبه مـیزدم و مثل یـه شیر غرش مـیکردم اخههههههههههههههههبده واییییییییییی یـالا مـیزدم رو ش موج مـیافتد رو تن مثل حریر سپیده سرشو چرخوند و نگام کرد گفت بسه بذار برگردم وقتی مـیگای تو چشات نگاه کنم.برگشت و رو تخت ولو شد و لنگشو گرفت تو دستش و جم کرد تو شکمش و کونش جلوم هوا شد مـیزد رو کوسش و مـیخندید تو صورتم کونش بود بود مـیکرد و هنوز باز بود درش توف انداختم تو کونش و خوابیدم روش توری کـه پاهاش افتاد رو گردنم و دستامو گذشتم این ور و انور سرش و داشتم تلاش مـیکردم کـه و جا کنم تو کونش کـه با دستش و گرفت و گذاشت دم کونش منم براش حول دادم تو چشماش یـهو درشت شد دست انداخت دو طرف صورتم گفت وایییییییی جون قربونت برم وحشی من منو دندونامونو هر دومن بـه هم فشار مـیدادیم و و صداهای وحشی از ما درون مـیومد پشتمو چنگ مـینداخت منم حسابی داشتم تلمبه مـیزدم سرعتم کـه زیـاد شد گفتم آبم داره مـیاد برات مـیریزم تو کـه بسوزی خوب، جیغ زد بریز بریز قربون خایـههات کـه مـیخوره بـه درم.یـهو چبوندم بهش که تا ته و حس کردم رفت تو حلقش دهانش باز شد چشاش از کاسه درون مـیومد کـه آبم با فشار ریخت تو کونش آخ و اوووخ هر دمون بلند بود و سپید کچولم داد مـیزد وایییییی داغ ابکیرت داغ جون کونم من هم کـه داشتم تکونای آخر مـیخوردم کـه مثل بعد لرزههای بعد زلزله بود سپید قربون صدقم مـیرفت که جون دلم خوب باشـه آروم عشقم منو کردی دیگه آره بریز همشو بریز توم.
آخ کـه چه حالی داد گایئدن سپید یـه چیز دیگه بود آخه من تو مجردیم کم زن بازی و بازی نکرده بودم.بگذریم و در آوردم بیرون از کونش و رفتم دوباره زیر دوش و و شستم اومدم بیرون دیدم رو تخت ولو مونده و داره با های مثل هلوش بازی مـیکنـه رفتم طرفش و خوابیدم بغل دستش چششو باز کرد و گفت شستیش کیرتو عسل جون .منو خوابوند و رفت شروع کرد و خوردن و با چشمای خوشگلش نگام مـیکرد منم دستمو چنگ انداختم تو موهاش و بیشتر مـیکردم تو دهانش مـیگفتم بخور همشو بخور جون .بستت نیست آبمو مـیخوای بخوری.و از دهانش کشید بیرون یـه جوری کـه از نوک لبای مثل البالوش تفش بـه نوک چسبید و کش اومد گفت نـه دارم برام آمادش مـیکنمم مـیخا ره که تا نگای خوب نمـیشـه غصه چیزیم نخور باز شده ۶ ماهیـه. گفتم عجب بعد سعید ترکوند.گفت آره بچه قرتی ولی اینو تو حتما ی فقط تو.الحق کـه راست مـیگفت چهی بود تپل و گوشتی .
و کـه حسابی شق کرد گفت بشینم روت عشقم یـا مـیخوای تو بیفتی روم.گفتم چی دوست داری؟گفت بدم نمـیاد اول من سوارت شم خوشت مـیاد مثل جندت باهات حرف مـی آره.گفتم سوار شوکچولم بشین رو کیر بابا گفت جون قربون کیر بابام اومد روم و با دستش و گذاشت دم کوسش و سعی کرد بشینـه حیوونی دردش مـیگرفت آخه خیلی تنگ بود و منم کـه سالها بود بـه الهام عادت کرده بودم داشت مـیترکید جیغ مـیزد وقت یواش یواش بالا پاین مـیکرد و هنوز ببیشتر از نصف بیرون بود و سپید رو هوا بود و هنوز نمـیتونست کامل بشینـه روم.داد مـیزد واییییییییی چه آیییییییییی کلفته داره جرم مـیده منم کـه درد داشتم رو گفتم بسه پاشو گفت نـه من اینو تو خودم حتما جا بدم کشید بیرون و سر و حسابی توف زد و رو دستش توف ریخت مالید درون کوسش یکم بازی کرد با و باز نشست رو چند بر فشار آورد و با دهان باز جیغ مـیزد چشمش بسته بود و آخ اوخ مـیکرد.من کـه مـیترسیدم چیزیش بشه گذاشته بودم هر کاری دوست داره ه .داد مـیزد کونمو بگیر لاشو باز کن جون آره بتپون توم کیرتو منم براش بالا پاین کردم خودمو, کـه دیدم نـه دیگه کاملا نشست رو و هیکل مرمریش مـیخوره بـه شکمم.اشو براش مـیملوندم کـه لذت ببره از دادنش و اونم سنگ تموم گذشته بود چه جیقی مـیزد انگار کلی فیلم و تمرین کرده
اوفففففف خوب مـیدم مـهران آره ش وایییی مـیگفتم آره جون بده. مـیزدم شلپ و شلوپ رو کونش کـه پاشد از روم خوابید رو تخت گفت بفرمایید آقا نوبت شماست سوار شید. لنگشو از هم باز کردو مـیزد رو کوسش مـیگفت بگا خوب بگا هر جور دوست داری منو بگا همـیشـه مـیخوام منو ی خوب. رفتم روش خوابیدمو و گذاشتم درش و هول دادم تو.باوجودی کـه الان داشت مـیداد و روم بود انگار کوسش کیپ شده بود و باز بـه زور رفت تو من کـه حواسم نبود و یـه فشار محکم دادم جیغش بلند شد و کمرمو چنگ زد جون آییییییییی جر خوردم آره اینجوری آره اینجوری و مـیکنی آره اونم مثل من مـیده جون اونم مثل من وحشی هست مثل من تشنت هست؟من کـه مغزم قفل بود و نمـیتونستم فکر کنم کـه بخوام جواب بدم فقط مـیگفتم جون بدهبده اونم داد مـیزد بیشتر چشماش بـه درشتی یـه تخم مرغ شده بود و نفسش کـه به صورتم مـیخورد انگار از کوره نون پزی بود.عرق هر دومون درون اومده بود توری کـه عرقم چکه مـیکرد رو صورتش و سپید چنگم مـیزد و با ناله مـیگفت جون داشت از حال مـیرفت کـه بغلم کرد محکم و به تنش لرزه افتاد اونم چه لرزی از اولین بار شدیدتر جیغ مـیزد و تکون مـیخورد تو بغلم کـه سوخت وای بیشتر از چند ثانیـه طول کشید چون روش بودم و اون ارضا شده بود بر اینکه و اذیتش نکونه برگشتم و اون اومد روم چند ثانیـه بیحرکت موند و از روم شل کرد یواش کشید بیرون واییییییییی آبش شوره کرد رو شکمم غش غش مـیخندید و قربونم مـیرفت بعد گفت بعد تو چی ارضا نشدی کـه . گفت بیـا عشقم آب مـیخوام آب ,بازم خوابیدم روش و تلمبه مـیزدم اونم چه تلمبهای کوسش کـه حسابی خیس شده بود و پر آبش بود شلپ شلپ صدا مـیداد و دوباره اه و اوهش بلند شد سرعتم زیـاد شد و داشتم نعره مـیکشیدم فهمـیدم الانـه آبم بیاد درون آوردم و و که تا کشیدم بیرون فواره زد آب رو هیکلش و صورتش با ووجدی کـه بار دوم بود کـه ارضا مـیشدم ولی چه ابی ازم درون اومد شکمش هاش صورتش انگار م روش جون جون مـیگفت با هیکلش ور مـیرفت و مـیگفت آخ جون ابتو ببین چه جور درون آوردم کیف کردی .افتادم روش و از حال رفتم به منظور چند دقیقه ولو بودم و بعد پاشدم گفتم بریم دوش بگیریم ساعت ۳ صبحه دوش بگیریم کـه بخوابیم. رفتیم زیر دوش و اون منو مـیشوست و من اونو دیگه چیزی نمـیگفت و فقط مثل یـه عاشق واقعی نگام مـیکرد من کـه نمـیدونستم چی بگم دست بـه سر و صورتش مـیکشیدم و مـیبوسیدمش ازگریبانش و لباش اونم کیف مـیکردی نیم ساعتی زیر دوش بودیم مـیخواست بازم باهم ور بره کـه گفتم نـه بعدن گفت قول؟گفتم تو همـیشـه اینجوری بده که تا هروقت بخای من هستم .گفت تو من همـیشـه اینجوری مـیدم.گفتم باشـه بعد الان تو تو جات منم تو جای خودم مـیریم مـیخوابیم کـه صبح خوابیم مـیاد بعدن فکر مـیکنیم خوب؟منو بوسید و گفت خوب من از حموم اومدم بیرون و رفتم طرف اتاق خواب خودمون و رو تخت ولو شدم و مونده بودم امشب چه شبی بود