قدرتالله ایزدی معروف بـه رشید (متولد ۱۳۳۵ درون گز) کمدی و هنرپیشـه اهل ایران است.
او درون سال ۱۳۵۸ بـه عنوان دبیر و آموزگار درون وزارت آموزش و پرورش استخدام شد و مدتی هم ناظم بودهاست. شیرین ایزدی متولد وی درون سال ۱۳۶۴ از طریق صدا و سیما وارد دنیـای بازیگری شد و در سال ۱۳۷۵ اولین تئاتر خود را بـه روی صحنـه برد. شیرین ایزدی متولد ایزدی درون کنار فعالیت هنری بـه شغل معلمـی نیز ادامـه دادهاست.
از جمله فیلمهای او مـیتوان بـه کارآگاه رشید، شیرین ایزدی متولد رشید فراری، الم شنگه، بازگشت لوک خوش شانس، رشید حرفهایی و سریـال شمعدانی اشاره نمود.
فیلمـهای
بازیگری و کارگردانی تئاتر
- «یک درون دو هزار دردسر» اصفهان، تالار فرشچیـان
- «تئاتر درون صحنـه» اصفهان، شبکه تهران؛ ۱۳۸۰
- «افسانـه» اصفهان، سینما تئاتر چهارباغ؛ ۱۳۷۷
- «عروس نمایشگاه» اصفهان، تئاتر چهارباغ؛ ۱۳۷۶
- «رؤیـای ژاپن» اصفهان سینما تئاتر چهارباغ؛ ۱۳۷۵
- «خواستگاری» اصفهان؛ ۱۳۶۵
سینمایی
- سفر بهخیر (۱۳۷۳)
- اتل متل توتوله (۱۳۷۰)
- بازگشت لوک خوش شانس (۱۳۹۱)
تلویزیون
بازیگری:
- شمعدونی (کارگردان: شیرین ایزدی متولد سروش صحت)؛ تهران؛ ۱۳۹۴
- “رشید فراری” (کارگردان: رحیم مرادیـان)؛ اصفهان؛ ۱۳۸۷
- “بخاطر من” (کارگردان: اکبر منصور فلاح)؛ اصفهان ـ تهران، شبکه ۲؛ ۱۳۸۶
- “که بی بی” (کارگردان: رنجبر)؛ اصفهان ـ تهران، شبکه دو؛ ۱۳۸۶
- “کاراگاه رشید” (کارگردان: ان)؛ اصفهان، تهران ـ شبکه ۳؛ ۱۳۸۵
- “اینجا خانـه من است” (کارگردان: منصور اکبر فلاح)؛ اصفهان؛ ۱۳۸۵
- “یکی بود یکی نبود” (کارگردان: محمد روضاتی)؛ اصفهان؛ ۱۳۸۳
- “ارثیـه پدری” (کارگردان: حسین احمدی)؛ اصفهان ـ تهران، شبکه ۱؛ ۱۳۸۱
- “سفر سبز” (کارگردان: محمود صفایی)؛ اصفهان ـ تهران؛ ۱۳۸۰
- “خشت اول” (کارگردان: حسین احمدی)؛ اصفهان؛ ۱۳۷۷
- “گردو (کارگردان: محمد روضاتی)؛ اصفهان؛ ۱۳۷۵
- سریـال “برای آخرین بار” (کارگردان: مرتضی هرندی شبکه اول ۱۳۷۴
- “دنیـای آینده” (کارگردان: جغتایی)؛ تهران؛ ۱۳۷۰
کارگردانی فیلم و سریـال
- «فیلم کوتاه مروارید» اصفهان – ۱۳۸۹
- «سریـال الم شنگه» اصفهان ـ ۱۳۸۸
در طول سالیـان اخیر، نمایشنامـههای زیـادی از تلویزیون پخش شد، اما حتما قبول کرد کـه هیچ یک از آنان، نتوانست مانند نمایشنامـههای رشید با بینندههای تلویزیونی ارتباط برقرار کند، کاراکتر شخصیتی او و بازی زیبا و شیرینش درون نقشهای بامزه باعث شد کـه وی بتواند بـه راحتی جای خود را درون تلویزیون باز کند،
رشید کـه البته حتما او را با نام اصلیاش مخاطب قرار دهیم، (قدرتا… ایزدی) نیم قرن از خداوند عمر گرفته است، شاید شما تصور هم نمـیکردید کـه آقا رشید تلویزیون، دارای عروس و داماد و نوه باشد، اما وی یک خانواده پرجمعیت دارد. دو و دو پسر حاصل ازدواج او مـیباشند، او یک نوه پسر شیرین زبان بـه نام <محمد پارسا> دارد کـه او را بسیـار دوست مـیدارد، رشید تلویزیون، انسانی بسیـار خاکی از شـهر اصفهان است. او مـیگوید اصفهان نصف جهان هست و بهترین خاطرات زندگیام درون این شـهر شکل گرفت، بـه بهانـه پخش مجموعه <کارآگاه رشید> کـه البته چندی پیش پایـان یـافت با این بازیگر خوب، توانا و مـهربان کشور درون جمع خانواده پرجمعیتش بـه گفتگو نشستیم…
_ متولد چه سالی هستید و در کجا بـه دنیـا آمدید؟
ایزدی: متولد چهارم تیرماه ۱۳۳۵ هستم و در (گز و برخوار) اصفهان بـه دنیـا آمده و از دو سالگی بـه همراه پدر و مادرم درون محله <پشت باروی> اصفهان ساکن شدیم.
_ شغل پدر چه بود و چند فرزند بودید؟
ایزدی: پدرم، سنگبری مـیکرد و من هم درون طول سال بـه همراه برادرانم پیش او کار مـیکردیم، ما سه که تا برادر و دو که تا یم کـه من فرزند دوم خانواده بودم، بـه یک نکته جالب هم اشاره کنم، تنـها قد من درون بین فرزندان کوتاه است.
_ مـیزان تحصیلات شما؟
ایزدی: تحصیلات خود را که تا دیپلم درون رشته ادبیـات ادامـه دادم و سپس، درون سال ۱۳۵۸ بـه خدمت آموزش و پرورش درون آمدم البته من دیپلم شبانـه گرفتم، چرا کـه به خاطر مخارج زندگی کار مـیکردم و فرصتی به منظور تحصیل نداشتم.
_ درون آموزش و پرورش معلم بودید یـا نـه؟
ایزدی: ابتدا بـه مدت ده سال معلم کلاس اول دبستان بودم، بعد از آن مدت، معاون مدرسه شدم، همان زمانها بود کـه تازه رو بـه کارهای نمایشی آوردم.
_ و از آن زمان خاطرهای هم بـه یـاد دارید؟
ایزدی: بـه طور حتم، آن زمان نمایشی از تلویزیون اصفهان پخش مـیشد کـه نامش <ثبتنام> بود. فردای آن روز کـه به مدرسه رفتم، بچهها همـه دورم جمع شدند و شروع د بـه سوال و دست گرفتن و از این جور حرفها. سر زنگ تفریح همـه را بـه صف کردم و به حالت جدی گفتم: ببینید، بچهها، ما دو که تا برادریم، یکی اهل شوخی و این جور حرفهاست، اما من بسیـار جدی هستم و از بینظمـی هم خوشم نمـیآید، بعد سعی کنید کـه با من شوخی نکنید، اگر بچههای خوبی باشید، برادرم رشید را بـه مدرسه مـیآورم کـه البته که تا امروز مـیخواهم او را بـه مدرسه ببرم. البته بعد از مدتی بچهها همـه متوجه شدند کـه اصل قصه چیست؟ راستی که تا یـادم نرفته بگویم کـه اول مـهرماه امسال هم بازنشسته آموزش و پرورش شدم.
_از اینکه قدتان کوتاه است، ناراحت نیستید؟
ایزدی: با قسمت مگر مـیشود مبارزه کرد. تازه این ضربالمثل هم درباره ما صدق نمـیکند کـه دو برابر قدش توی زمـین است، که تا قبل از اینکه بپرسی خودم جوابتان را بدهم.
_ درون چه سالی ازدواج کردید و چگونـه با همسرتان آشنا شدید؟
ایزدی: درون سال ۱۳۵۸ ازدواج کردم و همسرم را کـه با من یک نسبت دور فامـیلی دارد، درون یکی از مـهمانیهای فامـیلی دیدم. البته درون آن زمان مثل الان به منظور شناخت و پسر و آشنایی بیشتر، آزادی وجود نداشت، ولی از آنجا کـه خصوصیـات ایشان را از فامـیل شنیده بودم، با یک شناخت نسبی از ایشان، زندگی مشترکمان را آغاز کرده و الحمدا… بسیـار هم راضی هستم.
_روز خواستگاری از قد کوتاهتان ایراد نگرفتند، مادر خانمتان، پدر خانمتان چیزی نگفتند؟
ایزدی: راستش را بخواهید از آن جا کـه پدر خانم من دو متر و پنج سانت قد داشت، مادرخانم بنده ابتدا کمـی تعجب کرد، اما از آنجا کـه عاشق همسرم شده بودم، عزمم را جزم کردم کـه هر طور شده ازدواج کنم و همـین طور هم شد. روز اولی کـه عقد کردیم، شب را مـیخواستم درون خانـه پدرخانم سر کنم، اما پیژامـهای به منظور قدم پیدا نمـیشد، مجبور شدم با همان شلوارم بخوابم.
_ و همسرتان، او ایراد نگرفت؟
ایزدی: نـه، به منظور چه ایراد بگیرد، او هم مرا دوست داشت، بعد از ازدواج هم، عشق هر دویمان نسبت بـه یکدیگر بیشتر شد، که تا جایی کـه او مشوق من به منظور بازیگری شد. البته درون اوایل ازدواج همسرم فکر مـیکرد کـه من کمـی از این وضعیت ناراحت هستم، اما از آن جا کـه طبع شعر دارد و کمـی هم شوخ است، یک روز درون همان اوایل ازدواج برایم شعری سرود کـه من با خواندن آن جا خوردم.
ای رشید، ای رشید کـه در حسن لطافت ماهی
هر چند کوتاه قدی، اما دلخواهی
بهر کوتهی قد خودت، غصه مخور
تو عمر منی، از این جهت کوتاهی
_ چه فعالیتهایی غیر از بازیگری انجام مـیدهید؟
ایزدی: کارگردانی را هم دوست دارم، ولی چون درون این زمـینـه تحصیلاتی ندارم، هرگز بـه خود اجازه نمـیدهم کارگردانی یک فیلم یـا مجموعه را بـه عهده بگیرم؛ ولی درون اکثر کارها که تا جایی کـه امکان دارد بـه عوامل پشت صحنـه کمک مـیکنم و حتی ایدههای خوبی را هم ارایـه مـیدهم. البته مدتی سهمـی از یک پیتزافروشی درون اصفهان داشتم کـه به خاطر مشکلات مالی آن را فروختم، البته درون حال حاضر یک تالار پذیرایی درون اصفهان بـه نام تالار رشید باز شده هست که البته من سهمـی درون آن ندارم، ولی از آنجا کـه از نامم استفاده شده است، درصدی بـه من مـیدهند.
_ چگونـه وارد عرصه بازیگری شدید؟
ایزدی: درون کودکی وقتی برنامـهای از تلویزیون پخش مـیشد سعی مـیکردم مثل بازیگرهای آن فیلم رفتار کنم که تا اینکه یک روز درون سال ۱۳۶۴ با یک موتور گازی از کنار جمعی کـه مشغول تصویربرداری بودند رد شدم ناگهان ایستادم و از روی کنجکاوی جلو رفتم، موضوع فیلم درون رابطه با مردی بود کـه دقایق زیـادی درون تلفن عمومـی همـه را معطل خود کرده بود. کارگردان از افراد انتخابی مـیخواست کـه جلو بروند و با مرد مورد نظر دعوا کنند. هیچاین کار را درست انجام نمـیداد که تا اینکه من رفتم جلو و با حالت جدی گفتم: آقا بیـا بیرون همـه را معطل کردهای. او بیرون آمد و گفت: تو چی مـیگی. با حالت طنز جواب دادم! آقا بفرمایید بیرون همـه معطل شما هستند. درون آن لحظه همـه خندیدند و کارگردان خیلی خوشش آمد و از من درخواست کرد بـه صدا و سیما بروم و تست بازیگری بدهم و از آن وقت بود کـه من وارد عرصه بازیگری شدم.
_ شغل آموزگاری، جدیت و جذبه خاصی را مـیطلبد، از طرفی شما دارای شخصیتی شوخطبع هستید، چگونـه با این مسئله کنار آمدهاید؟
ایزدی: درست هست که من شخص شوخطبعی هستم، ولی درون محیط کار با جدیت رفتار مـیکنم،ی کـه مـیخواهد کار طنز انجام دهد حتما در جامعه جدی برخورد کند، که تا همـه بدانند کـه آن مسایل مربوط بـه صحنـه نمایش و بازیگری است. من درون محیط کار بسیـار جدی هستم و همـه فکر مـیکنند من و شخصیتی کـه در تلویزیون ظاهر مـیشود، دو برادر دوقلو هستیم و جالب اینجاست کـه با دیدن سریـال <کارآگاه رشید>، این فکر بـه باور تبدیل شد.
_ شغل بازیگری را بیشتر دوست دارید یـا آموزگاری را؟
ایزدی: من بـه هر دو حرفه بازیگری و آموزگاری از کودکی علاقهمند بودم و هر دو را بـه خاطر اینکه دو خصیصه درون آنـها بـه طور مشترک وجود دارد، دوست دارم. یکی آموزش دیدن و آموزش و دیگری به منظور دیگران خدمت … من وقتی موفقیت دانشآموزانم را مـیبینم، بسیـار خوشحال مـیشوم و وقتی با خنداندن مردم، آنـها را شاد مـیکنم نیز غرق لذت مـیشوم.
_ کار کدام یک از بازیگرهای طنز ایران را بیشتر مـیپسندید؟
ایزدی: از بازی <سیـامک انصاری> خیلی خوشم مـیآید. او بـه طور حتم درون آینده، موفقتر از حال خواهد بود و کارهای بهتری را از او شاهد خواهیم بود. درون اصفهان هم از کار <محمود شانـهای> بسیـار لذت مـیبرم.
_ بهترین خاطرهای کـه در حال اجرای نقش داشتهاید چیست؟
ایزدی: بهترین خاطره و بهترین لحظات زمانی بود کـه با پسرم کمال (در نقش راننده تاکسی) درون سریـال کارآگاه رشید بازی کردم. ما با یک فهم و درک متقابل بدون اینکه از قبل هماهنگی کنیم، ناخودآگاه مـیدانستیم کـه چگونـه با یکدیگر صحبت کنیم و هماهنگی و ارتباط خوبی مـیان ما برقرار شد.
_ آیـا شما نقشهایتان را با هماهنگی قبلی و به صورت از پیش تعیین شده بازی مـیکنید یـا آنکه کارها و به اصطلاح اصفهانیها، تیکههای طنز را فیالبداهه انجام مـیدهید؟
ایزدی: من اکثر کارهایم را فیالبداهه انجام مـیدهم و اکثر کارگردانها هم با توجه بـه شناختی کـه از کار من دارند، مرا درون کار آزاد مـیگذارند و اتفاقا همـیشـه هم صحنـهها خوب از آب درمـیآید. همکارانی کـه در نمایشهای ما درون پشت صحنـه هستند، همـیشـه از این مسئله متعجب مـیشوند کـه دیـالوگها و برخی از کارهای ما هر شب با شب قبل تفاوت دارد.
_ از بازی درون تئاتر بیشتر لذت مـیبرید یـا سینما و تلویزیون؟
ایزدی: بازی درون تئاتر را بیشتر دوست دارم و آن هم بـه خاطر همان مسئله فیالبداهه کار درون نمایش است؛ چرا کـه در تلویزیون وقتی با تمرکز فکر، کاری را انجام مـیدهی و فیالبداهه جملاتی را مـیگویی کـه خیلی خوب از آب درمـیآید، ناگهان بـه علتی کارگردان کات مـیدهد و با تکرار زیـاد آن صحنـه، خود بـه خود روح کار از بین مـیرود.
_ نظرتان راجع بـه ارحام صدر چیست؟
ایزدی: <ارحام صدر> شخصیت بینظیری هست که درون تاریخ نمایش اصفهان مانند او نداشتهایم. من به منظور ایشان احترام خاصی قایلم و امـیدوارم موقعیتی پیش آید که تا جوانهایی کـه به طنز علاقه دارند، تحت نظر ایشان آموزش ببینند.
_ چه چیزی باعث شد کـه اسم شما درون اکثر کارهایتان رشید باشد؟
ایزدی: درون اولین کارهای ما درون شبکه اصفهان، من خودم نویسنده اکثر برنامـهها بودم و هنگامـی کـه با یکی از دوستان داشتیم روی فیلمنامـه کار مـیکردیم، بـه ذهنم رسید کـه نامـی را به منظور خودم انتخاب کنم کـه متضاد شکل ظاهری من باشد و آنجا بود کـه اسم <رشید> بـه ذهن من خطور کرد.
_ بدترین خاطره و بهترین خاطرهای کـه از آن سالها بـه یـادتان مـیآید چیست؟
ایزدی: خوب، ما هم مانند بسیـاری از جوانهای امروزی عاشق کار بودیم و در این راه تلاش زیـادی کردیم. یـادم مـیآید زمانی کـه اولین گروه نمایش را تشکیل داده بودیم بـه اداره ارشاد مراجعه کردیم و تقاضای مجوز به منظور اجرا را بـه آنان ارایـه دادیم. قرار بر این شد کـه گروهی به منظور بازدید کار ما بـه سالن نمایش بیـایند، درون روز نمایش، ما با ذوق فراوان یکی از کارهایی کـه بعدها مورد توجه بسیـاری از مردم قرار گرفت را اجرا کردیم کـه اتفاقا بـه خاطر انگیزه فراوانی کـه داشتیم همـه نقش خودشان را خیلی خوب اجرا د. زمانی کـه نمایش تمام شد، به منظور پذیرایی مدعوین بـه سالن رفتیم، ولی متاسفانـه آنـها بدون خداحافظی سالن را ترک کرده بودند و بعد هم مسئولان محترم اداره ارشاد آن زمان بـه ما گفتند کـه برای گروه شما مجوز صادر نمـیشود، این بدترین خاطره من درون آن سالها بود. بهترین خاطره من هم زمانی بود کـه با همان گروه درون حال تمرین بودیم و شخصی پیشنـهاد داد کـه روزی از ارحام صدر دعوت کنیم کـه برای دیدن نمایش ما بـه سالن بیـاید. این پیشنـهاد با مخالفت من روبهرو شد و من بـه همـه گفتم کـه ایشان به منظور دیدن نمایش گروه گمنامـی مثل ما بـه اینجا نمـیآید و در کمال تعجب ارحام صدر درون روز مقرر بـه آنجا آمد و پس از آن هم با گرمـی و ذوق زیـادی ما را تشویق و نکاتی را بـه عنوان راهنمایی بـه ما گوشزد کرده و تجربیـات خود را درون اختیـار ما قرار داد.
_ رابطه شما با ورزش چطور است؟
ایزدی: من بسکتبال و والیبال زیـاد بازی مـیکنم و فکر مـیکنم این را از قدم متوجه شده باشید. (مـیخندد)
_ آیـا بـه فوتبال هم علاقهمند هستید؟
ایزدی: بله، ما درون محلهمان یک تیم فوتبال تشکیل داده بودیم و یـادم مـیآید درون اولین روزی کـه من درون این تیم بازی کردم توپ را بـه درون دروازه خودمان کوبیدم و تیم مقابل شروع بـه شادمانی د و من هم فکر کردم کار درستی انجام دادهام، درون حالی کـه داشتم شادمانی مـیکردم، با مشت و لگدهای بازیکنان خودی بـه خود آمدم.
_ استقلالی هستید یـا پرسپولیسی؟
ایزدی: استقلالی هستم. همـه جا آبیته.
_ بزرگترین آرزو و بزرگترین حسرت زندگی شما چیست؟
ایزدی: بزرگترین آرزویم این هست که آقا امام زمان(عج) با قدوم مبارکشان حق را از باطل جدا و بدیها را از دنیـا پاک کنند و بزرگترین حسرت زندگیم کوتاهی قدم مـیباشد.
_ جدیدترین خبری کـه در اختیـار خوانندگان قرار مـیدهید چیست؟
ایزدی: متاسفانـه دیشب دندان نیشم افتاده است، البته خواهش مـیکنم این را ننویسید چون مردم فکر مـیکنند خدای ناکرده کار مشتهای خانم عزیزم بوده!
_ آخرین سریـالی کـه بازی کردهاید؟
ایزدی: سریـالی بـه نام <غریبه> با بازی رامتین خداپناهی، مـهدی امـینیخواه، پری کربلایی، اکبر کربلایی و پسرم علیرضا کـه نقش برادرم را درون این سریـال بـه عهده دارد.
_ آیـا بازی دو نقش جدی و طنز درون کنار یکدیگر درون سریـال رشید مشکل نبود؟
ایزدی: بـه خدا خیلی مشکل بود و من بعضی وقتها قاطی مـیکردم کـه باید جدی باشم یـا طنز.
_ آیـا نقشهای جدی را راحتتر بازی مـیکنید یـا طنز را؟
ایزدی: بازی نقشهای جدی برایم سخت هست و برعنقشهای طنز را بسیـار راحت بازی مـیکنم. البته درون سریـال کارآگاه رشید سعی من بر این بوده کـه نقش جدی من هم خواه ناخواه دارای طنز خاصی باشد.
_ بهترین دوست زندگی شما چهی است؟
ایزدی: همسرم، بهترین دوست من است.
_ بهترین سرگرمـی شما چیست؟
ایزدی: درون حال حاضر بهترین سرگرمـی من بازی با نوه عزیزم <پارسا> است. خانـه کـه مـیآیم که تا پارسا را نبینم، هیچی نمـیخورم، کمـی با او بازی مـیکنم که تا از نفس بیفتم.
_ راستی احساس پیری نمـیکنید، عروس و داماددار شدهاید، نوه دارید؟
ایزدی: زمانی کـه نوهام، مرا <باباچی( >به زبان اصفهانی یعنی بابا کوچولو)، صدا مـیکند، دیگر متوجه مـیشوم کـه پیر شدهام، بـه هر حال نیم قرن از زندگیام گذشته است، اما زمانی کـه در نمایشنامـههایم بـه خواستگاری مـیروم، احساس جوانی مـیکنم.
_ آیـا بـه غیر از شما درون خانوادهتانی وارد عرصه بازیگری شده است؟
ایزدی: برادران و انم هیچیک درون این زمـینـه فعالیتی ندارند، ولی کمال و علیرضا پسرانم درون امر بازیگری فعالیت دارند.
_ مـیانـه شما با موسیقی چطور است؟
ایزدی: موسیقی اصیل ایرانی را خیلی دوست دارم، بهخصوص عاشق صدای <علیرضا افتخاری> هستم؛ چون هر وقت ایشان درون اصفهان کنسرت دارند من مجانی وارد کنسرتهایشان مـیشوم.
_ و در پایـان ؟
خاک پای تمام هنرمندان ایران هستم، جا دارد از دوستان عزیزم آقایـان فیروز حسنخانی و غفور فصوحی کـه در طی سالیـان سال درون کنارم بودند، تشکر کنم.
همسر رشید: او درون همـه سریـالها زن مـیگیرد!
_ رفتار دوستان و آشنایـان با شما چگونـه است؟
حاتمـیان: خیلی خوب، ولی همـیشـه از من مـیپرسند تو ناراحت نمـیشوی آقای ایزدی درون همـه تئاترها و سریـالها مـیخواهد زن بگیرد.
_ حال ناراحت مـیشوید یـا خیر؟
حاتمـیان: اصلا، من خودم بودم کـه به او پیشنـهاد دادم با آوردن بازیگر زن درون صحنـه تئاتر، بـه آن جنبه خانوادگی بدهند.
_ ایزدی مثل شخصیت رشید، همـیشـه شوخطبع است؟
حاتمـیان: بله، اوایل زندگی خیلی زیـاد، ولی الان با مشغلههای فراوان کمتر شوخی مـیکنند، من هم کمتر او را مـیبینم.
_ از هنر ایشان راضی هستید؟
حاتمـیان: بله، چون معتقدمانی کـه باعث مـیشوند لبخندی بر لبی بنشیند بسیـار مورد توجه خداوند قرار مـیگیرند.
_ چگونـه خودتان را با کار ایشان وفق دادهاید؟
حاتمـیان: شاید از اخلاق خوب خودشان بوده کـه من توانستهام با هنر او کنار بیـایم.
_ یکی از بهترین برنامـههای ایزدی کـه محبوب شماست؟
حاتمـیان: ایشان هیچ نمایشی را مثل <رویـای ژاپن> بازی نکرد، گرچه سر همان صحنـه از روی سن افتاد و پایش شکست.
_ همسرتان از چه غذایی خوششان مـیآید؟
حاتمـیان: قورمـه سبزی.
_ چه صحبتی با مردم دارید؟
حاتمـیان: دوست دارم از مردم خواهش کنم فرزندان یک هنرمند هم مـیخواهند درون جامعه زندگی کنند، آنـها دوست دارند مانند مردم عادی بـه گردش یـا سینما یـا شـهربازی و… بروند، ولی با لطفی کـه همـیشـه مردم بـه هنرمندان داشتهاند فرزندان هنرمندان را از این موهبت محروم مـیکنند، دوست دارم بگویم مراعات حال خانواده یک هنرمند را ید که تا آنـها هم بتوانند درون آرامش و راحتی بـه سر ببرند.
فرزندان کارآگاه رشید را بشناسید
_ کمال فرزند اول (راننده تاکسی درون سریـال کارآگاه رشید:)
در بسیـاری از تئاترها و سریـالها درون کنار پدر هنرنمایی مـیکند. او معتقد هست که پدر الگویی مناسب درون زندگی و بازیگری به منظور اوست و بازی درون کنار او را افتخار مـیداند. بـه موسیقی علاقهمند هست و درون این زمـینـه فعالیت مـیکند و دوست ندارد بازیگری را بـه طور جدی دنبال کند که تا در زندگی مشترکش مشکلاتی بـه وجود نیـاید، درون ضمن او از بازی پرویز پرستویی لذت مـیبرد. همسر او از اقوام است، عروس رشید، نوه دایی رشید است.
_ علیرضا پسر دوم (پسر حبیبی درون سریـال کارآگاه رشید:)
او مـیگوید: با پدرم همـیشـه دوست و هم عقیده هستم و افکارمان بـه هم خیلی نزدیک است.
او درون رشته کامپیوتر تحصیل مـیکند و به کار مونتاژ آشنایی دارد و تصمـیم دارد درون آینده تدوینگر شود. رابطه او با همـه افراد خانواده خوب هست به جز ش، سارا کـه همـیشـه با او سر جنگ دارد.
_ کتایون اول
متاهل و دارای یک فرزند پسر کـه برای پدربزرگ بسیـار عزیز است. او دوست ندارد فردی مشـهور باشد که تا بتواند با آرامش و راحتی خیـال زندگی کند. همسرش مجتبی خسروی از ازدواج با کتایون راضی است، چون اخلاق خوب پدرش را درون همسرش حس مـیکند، آن دو ابتدا درون مرکزترولوژی کـه ارتباط بـه علوم آزمایشگاهی دارد با یکدیگر همکار بودند و سپس ازدواج د.کتایون مـیگوید: فرزند دوم خانواده است، متولد ۱۳۶۱ و دیپلم هنر دارم و هرازگاهی دستی بـه سهتار مـیبرم. چهار سال هست که ازدواج کردهام و پسری دو ساله بـه نام محمد پارسا دارم. بـه خاطر تربیتش فعلا از کارم استعفا دادهام، پسرم هم مثل ما عاشق برنامـههای پدر است.
در کودکی وقتی بـه دیدن برنامـههای پدر مـیرفتیم مدام درون این فکر بودم کـه کی برنامـه تمام مـیشود و پدر بـه خانـه برمـیگردد و از آن موقعیت کاملا ناراضی بودم ولی بزرگتر کـه شدم وقتی به منظور دیدن تئاتر پدر مـیرفتم واقعا لذت مـیبردم، بـه خاطر داشتن پدری هنرمند افتخار مـیکنم.
در سال ۱۳۷۶ درون جشنواره تئاتر دانشآموزی ناحیـه، بازیگر و طراح صحنـه بودم کـه جایزه بهترین طراح صحنـه را گرفتم، درون ضمن موسیقی تئاترمان هم کار برادرم کمال بود کـه در همان سال جایزه بهترین موسیقی را گرفت و وقتی از من دعوت شد کـه در جشنواره تئاتر استانی شرکت کنم بـه شدت مخالفت د و فعالیت تئاتر من همانجا کات خورد. از آن بـه بعد فعالیتم را درون زمـینـه طراحی و نقاشی ادامـه دادم کـه جا دارد از حمایتهای بیدریغ و از خودگذشتگیهای مادرم به منظور رشد من درون این رشته تشکر کنم و بعد از همسرم کـه همچنان مشوق من هستند.
وی درباره پدرش مـیگوید: با وجود اینکه زمان کمـی درون کنار ما هستند ولی سعی مـیکنیم درون همـین زمان کم، از وجود و نظراتشان نـهایت استفاده را ببریم.
ایشان به منظور ما نـه تنـها پدری مـهربان و نمونـه بلکه یک دوست هستند کـه مصاحبت با ایشان برایمان لذتبخش هست امـیدوارم خداوند بـه ایشان طول عمری همراه با سلامتی عطا بفرماید و داماد رشید مـیگوید: همـه بسیـار کنجکاو هستند کـه بدانند من از چه طریق با ایشان آشنا شدم.
برخی مـیپرسند کـه آیـا با آقای ایزدی آشنایی داشتم و بعد از ایشان خواستگاری کردهام و از این قبیل سوالها ولی من بـه شکلی بسیـار عادی و در محیط کار با ایشان آشنا شدم. ما همکار بودیم و پس از مدتی بـه خواستگاری ایشان رفتم و فکر مـیکنم درون مراسم خواستگاری و ازدواج هر پسری دچار استرس و نگرانی هست و من بـه خاطر برخوردهای خوب و صمـیمانـه پدر خانم واقعا این دوره را راحت پشت سر گذاشتم و از این حیث واقعا خوشحالم و حالا هم هر وقت کـه به منزل ایشان مـیآیم واقعا بـه من خوش مـیگذرد.
_ سارا دوم
مثل و برادرهایش دوست ندارد فردی مشـهور باشد، بـه رشته گرافیک علاقه دارد و دوست دارد درون این رشته تحصیل کند.
مادر رشید: او بازیگوش بود
مادر ایزدی: قدرت خیلی بـه مدرسه علاقمند بود او هنوز هفت ساله نشده بود کـه به مدرسه مـیرفت و ساعتها بچهها را تماشا مـیکرد.
هر روز این کار تکرار مـیشد بـه حدی کـه پدرش از دست او خیلی عصبانی مـیشد و هر وقت کـه او این کار را انجام مـیداد مورد تنبیـه و بازخواست پدر قرار مـیگرفت ولی باز هم بـه کارش ادامـه مـیداد.
بازی مورد علاقه قدرت یک چرخ بود کـه با یک تکه چوب حرکت مـیکرد. یک روز سر همـین موضوع کتک مفصلی خورد چون درون حال بازی چرخ بـه پیرمردی برخورد مـیکند و باعث مـیشود او بـه زمـین بیفتد پیرمرد هم با عصا حسابی قدرت را کتک مـیزند.
_ آیـا طنز از زمان کودکی هم درون پسرتان وجود داشت؟
مادر ایزدی: بله این مسئله بـه شکل بارزی درون او بود و حتی بسیـاری از وقتها کـه ما از مسائل کماهمـیت و کوچک ناراحت مـیشدیم با یک شیرینکاری ما را مـیخنداند و باعث مـیشد زندگی برایمان شیرین شود.
[شیرین ایزدی متولد]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 10 Sep 2018 09:59:00 +0000