سلام بـه همـه عزیزان فوت فتیشی اسم من مـیثم 18 سالمـه قد حدودا 180 وزن 78 من مـیخوام اولین خاطره فوت فتیشم رو براتون تعریف کنم این داستان کاملا واقعیـه من خودمم از داستان های تخمـی تخیلی متنفرم خب مـیریم سر اصل مطلب من از بچگی بـه پا و بوسیدن پای ا علاقه داشتم همـیشـه پای اشنا و فامـیل رو دید مـیزدم و بعضی موقع ها هم جوراب زن عمو و هامو برمـیداشتم و بو مـیکردم خیلی حال مـیداد من این حسمو از حدود 6 7 سالگی داشتم و به هیچنگفته بودم که تا اینکه چند ماه ژیش با سایت های مختلف فوت فتیش اشنا شدم قبلا فکر مـیکردم کـه روی کره خاکی فقط من این حسو دارم ولی فهمـیدم خیلی ها اینجورین واسه همـین تصمـیم گرفتم بـه دوست عزیزم رویـا مستعار حسمو بگم وقتی بهش گفتم یکم شوکه شد اولش مسخرم مـیکرد ولی بعد ها کـه ادرس سایت های مختلف فوت فتیش رو دادم یواش یواش با حسم کنار اومد اولش برام از طریق عپاشو مـیفرستاد بعد چندروز راضیش کردم کـه جورابشو بگیرم کـه موفق هم شدم راستی اینو هم بگم کـه من عاشق جوراب رنگ پا هستم خلاصه شبا موقع خواب جورابشو مـیبردم زیر پتو و تا وقتی خابم ببره بوش مـیکردم بهترین بوی دنیـارو مـیداد بـه نظر من بعد چند روزش بـه سرم زد کـه باهاش قرار بذارم و پاهاشو ببوسم اولش زیر بار نرفت ولی بعدا قبول کرد رویـا عاشق اینـه کـه باشـه و تحقیر کنـه پسرارو منم عاشق اینم کـه اسلیو باشم و یـه تحقیرم کنـه خلاصه باهاش قرار گذاشتم توی مدرسه خودشون فکر احمقانـه ای بود ولی جای دیگه ای هم نبود بعد از اینکه مدرسشون تعطیل مـیشد یعنی ساعت 3 رویـا و چند نفر دیگه مـیموندن و تو سالن ورزشی مدرسشون والیبال تمرین مـی اون بـه من گفته بود ساعت 3 مـیرن باشگاه ساعت 30 4 تموم مـیشـه من بـه سرم زده بود و مـیخواستم بعد از تمرینشون باهاش برم قرار ولی بعدا فهمـیدم ساعت 30 4 درون هارو مـیندن و اینجوری رویـا نمـیتونست بیـاد بیرون بهش گفتم ساعت 4 بـه بهانـه اب خوردن بیـاد بیرون منم مـیرم ابخوری منتظر مـیمونم دل تو دلم نبود داشتم از اضطراب مـیمردم ابخوری مدرسشون جداگانـه بود و سر پوشیده بود رفتم تو منتظر موندم بیـاد و بلاخره اومد داشتم سکته مـیکردم یـه کفش ورزشی کـه مسلما بوی مورد علاقه منو مـیداد وبا لباس ورزشی اومد تو من نگاه کردمـی نیـاد و بعد سلام و احوال پرسی بوسش کردم اصلا روم نمـیشد ولی زده بودم سیم اخر اونم منو بوس کرد قبلا باهاش برنامـه رو چیده بودم اونم همونطور کـه اخلاقمو مـیدونست تحقیرم کرد و گفت توله سگ بشین زمـین یکم مکث کردم کـه با سیلی چنان زد تو صورتم کـه هنوز زنگش تو گوشمـه نشستم بعد بهم گفت چهار دستوپاشو اطاعت کردم بعد عزیزم دستور داد کـه باشو ببوسم منم صورتمو بردم جلو انگار دنیـا مال من بود اصلا باورم نمـیشد اولین مااااااااااااااچ رو چسبونم رو کفشش بعد ازش خواهش کردم کفششو درون بیـاره قبول کرد واااااااااااااای انگار تو خود بهشت بودم دوس هی نفس عمـیق مـیکشیدم و اصلا دوست نداشتم بازدم کنم بوی پاش تو کفش ورزشی فوق العاده بود شروع شروع کردم افتاه بودم بـه جون پاهاش و بوسه بارونش مـیکردم خیییییییییییلی حال مـیداد حالا دیگه داشتم پاشو مـیلیسیدم از رو جوراب زیـاد حال نمـیداد واسه همـین جورابشو درون اوردم پاهاش سفید سفید بود خوشتراش بود پاهاش شروع کردم بـه نـهایت حال رو مـیداد رو یـا هم معلوم بود خوشش اومده هی بهم دستور مـیداد و تحقیرم مـیکرد منم از خدا خواسته قبول مـیکردم پاهاش خیس اب شده بود بهم گفت دیر شده حتما برم منم کـه به مقصودم رسیده بودم زیـاد گیر ندادم خودم درون حالی کـه تحقیرم مـیکرد جورابشو پاش کردم و بعد کفششو یـه نگاه شیطنت امـیز بهم کرد و خندید منم بابوووووس جوابشو دادم خیییییلی خوش گذشت بهترین روز عمرم بود این هفته هم قراره برم فقط دارم لحظه شماری مـیکنم واسه اون لحظه امـیدوارم خوشتون اومده باشـه امـیدوارم دوست ای شما هم راضی بشن باهاتون همچین کاری کنن نوشته
[فیلم سینمایی در مورد فوت فتیش]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 10 Sep 2019 14:28:00 +0000