اسامی وکیلهای دره شهر

اسامی وکیلهای دره شهر بابل (مازندران) - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | استان مازندران - Avaxnet | ایران ما - iranemaa.blogfa.com | نیما و نقاشی - نامـه های نیما بـه رسام ارژنگی و بهمن محصص ... | علمي - ورزشي - بابل شناسي - mmtk.blogfa.com |

اسامی وکیلهای دره شهر

بابل (مازندران) - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

بابُل
بابِل کشور  ایراناستان مازندرانشـهرستان بابلبخش مرکزینام(های) قدیمـی مـه‌مـیترا،[۱] مامطیر،[۲] بارفروش‌ده،[۳] بارفروش[۴]سال شـهرشدن ۱۳۰۴[۵][۶]مردمجمعیت ۲۵۰٬۲۱۷ نفر (۱۳۹۵)رشد جمعیت ۱٫۷۴ درصد (۱۳۸۵–۹۰)[۷]تراکم جمعیت ۶۸۵۸ نفر بر کیلومتر مربعجغرافیـای طبیعیمساحت ۳۲ کیلومتر مربعارتفاع از سطح دریـا ۲-آب‌وهوامـیانگین دمای سالانـه ۱۷٬۱مـیانگین بارش سالانـه ۸۹۹ مـیلی‌مترروزهای یخبندان سالانـه ۰اطلاعات شـهرینمایندهٔ مجلس شورای اسلامـی

علی خوشرودی

حسین نیـاز آذریشـهردار محسن کبود فیروزجاییره‌آورد عرق بهار نارنج، اسامی وکیلهای دره شهر مرکبات، برنج، مربا، ترشیجات، صنایع دستی، ماهی، کالاهای لوکس[۸]پیش‌شماره تلفنی ۰۱۱وبگاه babolcity.ir شـهرداری بابلشناسهٔ ملی خودرو  ایران۷۲ ج
 ایران۸۲ ج
 ایران۹۲ ج
 ایران۸۲ ص
 ایران۸۲ متابلوی خوش‌آمد بـه شـهر
بابُل
روی نقشـه ایران
۳۶°۲۰′شمالی ۵۲°۲۶′شرقی / ۳۶٫۳۴°شمالی ۵۲٫۴۴°شرقیمختصات: ۳۶°۲۰′شمالی ۵۲°۲۶′شرقی / ۳۶٫۳۴°شمالی ۵۲٫۴۴°شرقی

بابُل ( تلفظ راهنما·اطلاعات) معروف بـه شـهر بهارنارنج[۹] دومـین شـهر پرجمعیت استان مازندران و مرکز شـهرستان بابل، پرجمعیت‌ترین شـهرستان مازندران و از بزرگترین و پرجمعیت‌ترین شـهرهای کشور بوده و دومـین شـهرستان پرجمعیت شمال ایران (پس از رشت) با جمعیت ۵۳۱٬۹۳۰ نفر مـی‌باشد.[۱۰] این شـهر بـه دو منطقه شـهری تقسیم مـی‌شود.[۱۱] بابل مرکز مخابرات استان مازندران[۱۲] و مرکز منطقه ۱ مخابراتی کشور ایران مـی‌باشد.[۱۳]

جمعیت شـهرِ بابل درون سرشماری سال ۱۳۹۵ برابر با ۲۵۰۲۱۷ نفر بوده‌است.[۱۴][۲]

بابل یکی از شـهرهای مـهم شمال کشور درون زمـینـه پزشکی، کشاورزی، دانشگاهی، سیـاسی، فرهنگی و تجاری است. اسامی وکیلهای دره شهر بابل دارای پیشینـه ای قابل توجه و نقشی اساسی درون استان مازندران و شمال کشور است. اسامی وکیلهای دره شهر درون گذشته بـه دلیل تجارت و عبور و مرور تاجران و بازرگانان درون این شـهر، آن را بارفروش مـی‌خواندند و تا پیش از سدهٔ ۱۳۰۰ شمسی، حاکم نشین مازندران بوده‌است. از گذشته که تا به امروز، بابل شـهری ثروتمند بوده کـه جزو قطب‌های مـهم تجاری استان بـه حساب مـی‌آمده‌است و مردم این شـهر هم نسبت بـه دیگر شـهرهای استان مازندران از وضع مالی نسبتاً بهتری برخوردار هستند. بابل، شـهری دانشگاهی هست با بیش از ۲۰ دانشگاه و مؤسسه آموزش عالی کـه مـهم‌ترین دانشگاه این شـهر دانشگاه صنعتی نوشیروانی هست که رتبه ششم را درون مـیان دانشگاه‌های صنعتی ایران داراست.[۱۵] هم‌چنین بابل تنـها شـهر غیر مرکز استان درون شمال ایران هست که دانشگاه علوم پزشکی سراسری دارد.[۱۶] درحال حاضر بیش از ۳۰۵٬۵۷۸ نفر جمعیت شـهری و ۲۲۶٬۳۵۱ نفر جمعیت روستایی درون این شـهرستان ساکن مـی‌باشند. این شـهر درون حد فاصل دریـای مازندران و رشته کوه البرز، و در فاصله ۱۵ کیلومتری دریـای مازندران و ۲۱۰ کیلومتری شمال شرقی تهران، واقع شده‌است.

نام‌شناسی

وجه تسمـیه بابل

نوشتار اصلی: نام بابل

بابل بـه معنی «جایی کـه آب فراوان دارد» است. بر اساس پژوهش‌های بدست آمده، نام «بابُـل» از دو تکواژ «با» و «بُل» تشکیل شده‌است. درون گذشته تکواژ «با»، درون لغت بـه معنی هر چیز مایع و در کاربرد روزانـه بـه معنی «آب» استفاده مـی‌شد.[۱۷] کلمـه «باران» یعنی «آبی کـه رانده مـی‌شود»، گواه این مطلب است. تکواژ «بُـل» نیز بـه معنی «فراوان و بسیـار» است.[۱۸] درون سال ۱۳۷۲ تحقیقاتی درون مورد نام‌شناسی شـهرهای باستانی مازندران بـه چاپ رسید کـه گویـای این مطلب است.[۱۹] درون کتاب حدود العالم (۳۷۲ ه‍. ق) نیز مـی‌آید: مامطیر شـهرکیست با آبهای روان و از وی حصیری خیزد سطبر و سخت نیکو کـه به تابستان بـه کار دارند» و در سخن اندر رودها مـی‌خوانیم: «و دیگر رودیست کی رود باوُل خوانند، از کوه قارن برود و بر مامطیر بگذرد و اندر دریـای خزران افتد. از شواهد چنین برمـی‌آید کـه از سده ۵ و ۶ ه‍.ق مامطیر رو بـه ترقی و توسعه نـهاده، چنان‌که درون اوایل سده هفتم بقول یـاقوت حموی از جاهای برجسته طبرستان به‌شمار مـی‌آمد.

نام‌های پیشین

نخستین نقشـه‌ای کـه نام شـهر بابل را ذکر کرده، درون کتاب «مسالک و الممالک» اصطخری بـه نگارش قرن چهارم قمری آورده شده. درون این نقشـه نام شـهر بـه عنوان «مامطیر» مـیان دو نام «ساریـه» و «مـیله» ذکر شده.

نام این شـهر درون روزگاران کهن مـه مـیترا بوده‌است. درون زبان‌های هند و اروپایی قدیم کلمـه دیو بـه معنای خدا مـی‌باشد. مازندرانی‌ها درون زمان گسترش آیین زرتشتی از پذیرش این آیین سر باز مـی‌زدند. درون بخش‌هایی از مازندران مردم پیرو آیین «دیو یسنا» بودند و در برابر آیین جدید مقاومت مـی‌د.

تغییر نام بابل

در سال ۱۳۱۰ه‍.ش کـه نقشـه‌کشی از شـهر بابل آغاز مـی‌شود، بـه دستور پهلوی اول (رضا پهلوی) نام این شـهر از بارفروش بـه بابُـل تغییر داده مـی‌شود. بابل درون ۱۳۱۰/۹/۱ ه‍.ش بـه این نام تغییر یـافت. نام بابُل از نام رودخانـهٔ باوُل یـا بابُل گرفته شده‌است. حتی درون روزگارانی کـه نام این شـهر بارفروش بود، رودخانـه‌ها و نـهرهایی با نام‌های باوُل و بابل درون مـیان مردم شـهرت داشته‌است. وجود روستاهای تاریخی با نام‌های بابلکان، بابلکنار و … نیز گویـای این ادعاست.

جغرافیـا

آب و هوا

ارتفاع این شـهر حدود ۲ متر از سطح دریـاهای آزاد پایین‌تر است. شـهر بابل بین ۳۶ درجه و ۳۴ دقیقه و ۱۵ ثانیـه عرض شمالی و ۵۲ درجه و ۴۴ دقیقه و ۲۰ ثانیـه طول شرقی از نصف‌النـهار گرینویچ واقع شده‌است و با تهران ۵ دقیقه و ۱۵ ثانیـه اختلاف ساعت دارد.[۲۰]

بادها

از بادهای مـهم و فصلی این منطقه مـی‌توان بـه مواردی اشاره کرد:

سورتوک، از سیبری درون زمستان، باد خوش آباد، دره نور، اوزروا، گیل وا، بادسام[۲۱]

رودخانـه‌ها

بابلرود: این رود از رودهای پرآب استان، درون شـهرستان بابل هست که از کوه‌های سواد کوه سرچشمـه مـی‌گیرد و شاخه مـهم آن سجادرود است. این رود ۷۸ کیلومتر طول دارد کـه پس از گذر از غرب شـهرستان بابل و آبیـاری شالیزارهای بابل، درون بابلسر بـه دریـای خزر (مازندران) مـی‌ریزد. مصب این رود محل خوبی به منظور تفریحات آبی است. عمق این رود درون قسمت‌های مرکزی بسیـار کم و در هنگام ریختن بـه دریـا بسیـار زیـاد است.[۲۲]

موقعیت جغرافیـایی

شـهر بابل درون ۱۵ کیلومتری جنوب دریـای مازندران قرار دارد و رشته کوه البرز نیز حدوداً درون ۱۰ کیلومتری جنوب بابل قرار دارد و بابلرود نیز از غرب این شـهر مـی‌گذرد. قرار گرفتن ۲ بزرگراه درون ۳۰ کیلومتری غربی(هراز ۷۷) و ۱۵ کیلومتری شرقی(فیروزکوه ۷۹) شـهر بابل، جایگاه ویژه‌ای بـه موقعیت مکانی این شـهر داده‌است. قرار گرفتن این شـهر درون مرکز مازندران اهمـیت موقعیت مکانی این شـهر را دو چندان کرده‌است. شـهر توریستی بابلسر و دریـای مازندران درون شمال این شـهر قرار دارند کـه این نیز از دیگر دلایل اهمـیت موقعیت مکانی این شـهر است.

ارتباط با دریـا
راه‌های ارتباطی شـهرستان بابل

بابل مـی‌تواند از راه‌های مختلف با دریـا ارتباط داشته باشد کـه عبارتند:

  • مسیر اصلی، اتوبان بابل بـه بابلسر هست که از شمال شـهر بابل آغاز مـی‌شود و پس از گذر ۱۲ کیلومتر که تا جاده ساحلی بابلسر ادامـه دارد. این راه مطمئن‌ترین راه به منظور مسافران است.
  • از دیگر راه‌ها مـی‌توان بـه جادهٔ زرگرشـهرِ بابل (سپاه دانش) اشاره کرد کـه به مرز مـیان بابلسر و فریدونکنار مـی‌رسد. این جاده از زرگرشـهرِ بابل شروع مـی‌شود. این مسیر حدود ۲۰ کیلومتر طول دارد. این راه درون محدوده شـهرستان بابل، دارای ۴ خط (۲ خط رفت و ۲ خط برگشت) و بدون تفکیک است. درون خارج از محدوده بابل عرض جاده، ۲ خطه (۱ خط رفت و ۱ خط برگشت) مـی‌شود و تا جاده ساحلی دریـا مازندران ادامـه مـی‌یـابد.
  • راه دیگر جادهٔ بابل بـه بهنمـیر است. این مسیر از شمال شرقی شـهر شروع مـی‌شود و پس از گذر ۱۵ کیلومتر بـه شـهر ساحلی بهنمـیر ادامـه مـی‌یـابد. این راه یک جادهٔ ۲ خطه (۱ خط رفت و ۱ خط برگشت) و بدون تفکیک هست که عرض آن ۷ متر است.

محله‌های بابل

محله‌های قدیمـی

افراداربن، یـهودی محله، باقر ناظر، کاسگرمحله یـا کوزه‌گرمحله، عطارمحله، حیدرکلا، آستانـه، مسجد کاظم‌بیگ، سیب‌باغ، طوقداربن، بی‌سرتکیـه، گلشن، شاه‌کلا، شاه‌زنگی یـا مسجد جامع، شـهدا یـا درب‌الشـهدا، برج‌بن، آقارودپیش، سر آقاحسن، همت‌آباد، آهنگرکلا، چاله‌زمـین، قصاب‌کلا، چهارشنبه‌پیش، کفشگرمحله، آب‌بخشان، درکه‌سر، پرک‌داربن، قورمش‌لو، بیدآباد، درویش‌خیل، عرب‌خیل، سنگ‌پل، سر مـیرزا هادی، مـیان‌کت، ابوالحسن و ابوالحسین، دباغ‌خانـه‌پیش، هسسکاکلا، نفتی‌محله، وک‌محله، بندارکلا، درزی‌کتی، سر بیزن‌حاجی، صددستگاه، سبزه‌مـیدان، کمانگر، هفت‌تن، قاضی‌کتی، کشتارگاه، گله‌محله، بازگیرکلا، اوشیب، خشت‌کوره‌سر، هلی‌باغ، قراءکلا یـا نوعلم، خورشیدکلا، نقیب‌کلا، پیرعلم، درویش تاج‌الدین، مومن‌آباد، ابومحله، سیدجلال، آزادبن، کتی، سید زین‌العابدین.[۲۳]

محله‌های جدید

باغ فردوس، موزیرج، امـیرکبیر، صددستگاه، باغبان محله، لرمحله، چهل دستگاه، بحر ارم شرقی، بحر ارم غربی، حمزه‌کلا، بزاز، اسلام، اکبرین، حکیم آباد، شـهرک فرهنگیـان، شـهرک طالقانی، شـهرک اندیشـه، شـهرک آزادگان، شـهرک نیلوفر، شـهرک تاکسیرانی، شـهرک فرامرزی، شـهرک کاظم بیگی، شـهرک سعدی، شـهرک بهمن، شـهرک دانش، شـهرک بهزاد، شـهرک ارم، شـهرک فاطمـیه، شـهرک آرزو، شـهرک شمال، شـهرک امام، شـهرک گلسار و..

بزرگراه‌ها، بلوارها و خیـابان‌ها

بزرگراه حائری مازندرانی، بلوار طالقانی، بلوار طبرسی، بلوار نوشیروانی، بلوار کشاورز، بلوار امام رضا، بلوار ولی‌عصر، بلوار جانبازان، بلوار شـهید بهشتی، بلوار مـیرزا کوچک‌خان، بلوار ساحلی، بلوار مادر، بلوار غدیر، بلوار شـهید نژاداکبر، خیـابان مدرس، خیـابان شریعتی، خیـابان شـهید صالحی، خیـابان مطهری، خیـابان سید جمال‌الدین اسدآبادی، خیـابان امـیرکبیر خاوری، خیـابان امـیرکبیر باختری، خیـابان تختی خاوری، خیـابان تختی باختری، خیـابان نواب (گلشن)، خیـابان بسطامـی، خیـابان تربیت معلم، خیـابان مصطفی خمـینی، خیـابان نبوت، خیـابان فرهنگ، خیـابان سعیدالعلما (بازار)، خیـابان امام، خیـابان رستگار، خیـابان سرگرد قاسمـی، خیـابان روحانی، خیـابان نیما، خیـابان سعیدی، خیـابان شـهریـارپوری و…

مـیدان‌ها

مـیدان شیر و خورشید، مـیدان کشوری، مـیدان کارگر، سبزه مـیدان، مـیدان باغ فردوس، مـیدان جمـهوری، مـیدان ۷ تیر، مـیدان دانشگاه، مـیدان امام حسین، مـیدان شـهیدان نجاریـان، مـیدان سجودی، مـیدان اوقاف، مـیدان آستانـه، مـیدان برج دیده‌بانی، مـیدان غدیر، مـیدان مادر، مـیدان انقلاب، مـیدان بزاز، مـیدان ششم بهمن، مـیدان ۱۷ شـهریور، مـیدان امـیرکبیر، مـیدان شـهید صفایی

مردم

جمعیت

در سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت این شـهر ۲۵۰٬۲۱۷ نفر (۸۱٬۵۷۲ خانوار) اعلام شد.[۲۴]

هرم جمعیتی بابل درون سال ۱۳۹۵[۲۵]مردانسنزنان۲۹۷ بالای ۸۵ سال ۴۳۱۱٬۰۶۲ ۸۰–۸۴ ۱٬۲۹۲۲٬۲۵۶ ۷۵–۷۹ ۲٬۶۵۶۴٬۱۲۷ ۷۰–۷۴ ۴٬۰۴۹۵٬۳۶۱ ۶۵–۶۹ ۶٬۱۱۷۷٬۳۵۹ ۶۰–۶۴ ۷٬۵۸۸۱۰٬۹۳۹ ۵۵–۵۹ ۱۱٬۰۴۷۱۷٬۱۸۹ ۵۰–۵۴ ۱۵٬۹۱۸۲۱٬۵۰۶ ۴۵–۴۹ ۲۲٬۱۰۲۲۵٬۵۳۴ ۴۰–۴۴ ۲۵٬۵۱۵۲۸٬۳۳۸ ۳۵–۳۹ ۲۸٬۴۷۴۲۷٬۵۱۰ ۳۰–۳۴ ۲۷٬۸۰۶۳۲٬۸۶۳ ۲۵–۲۹ ۳۴٬۳۸۹۳۷٬۹۲۷ ۲۰–۲۴ ۴۰٬۲۲۰۳۲٬۶۹۴ ۱۵–۱۹ ۳۶٬۲۰۶۲۶٬۶۶۴ ۱۰–۱۴ ۲۶٬۷۳۳۲۰٬۳۷۰ ۵–۹ ۱۹٬۵۵۶۲۰٬۰۶۹ ۰–۴ ۱۹٬۰۳۳

زبان

تا دوره صفویـان، زبان عمده مردم تبرستان و بابل، فقط زبان تبری (طبری یـا مازندرانی) بود کـه بازمانده زبان پهلویِ اشکانی است. با از بین رفتن سلسله باوندیـان کـه حامـی زبان تبری بود این زبان از رسمـیت افتاد. امروزه مردم این شـهر و شـهرستان از زبان تبری و فارسی استفاده مـی‌کنند. زبان تبری درون روستاهای اطراف بابل کاربرد بیشتری دارد.
بابلی‌ها درون سخن گفتن بـه زبان تبری، سریع البیـان بوده و در محاوره، از حرف «وَ /va/»، کـه جنبه تأکیدی دارد، استفاده مـی‌کنند.[۲۶]

تندیس مـیترا درون موزه برتانیـا

دین

پیش از ورود اسلام بـه ایران، ساکنان این منطقه پیرو آیین مـیتراییسم (آیین مـهرپرستی) بودند. وجود دو آتشکده بزرگ منطقه، درون این شـهر سبب نامگذاری این شـهر بـه مـه مـیترا [جایگاه مـیترا(خدای راستی و مـهربانی) بزرگ] شد.[۲۷] آتشِ این آتشکده همـیشـه درون روز و شب به منظور دید مردم روشن بود. بقایـای موجود از این دو آتشکده و وجود محله‌هایی با نام‌های خورشیدکلا، روشن آباد، برج بن و … گویـای این ادعاست.[۲۸]

پس از ورود اسلام، مردم منطقه بعد از اندکی مقاومت بـه این آیین روی آوردند. پیش از انقلاب اسلامـی ایران، اقلیت مذهبی نسبتاً بزرگی درون بابل ساکن بودند کـه پیرو آیین یـهودییت بودند کـه پس از پیروزی انقلاب اسلامـی کوچ کرده‌اند.[۲۹]
در حال حاضر بیشتر مردم بابل مسلمان و پیرو مذهب شیعه دوازده امامـی هستند.

تاریخچه

نخستین مورخانی کـه از مامطیر یـاد کرده‌اند ابن رسته و ابن فقیـه (۲۹۰ ه‍. ق) مـی‌باشند. همچنین نویسندگانی مثل اصطخری (۳۴۰ ه‍. ق) بـه صورت ممطیر و مامطیر ابن حوقل (۳۷۶ ه‍. ق) بـه صورت مامطیر از این شـهر نام‌اند.

در کتاب حدود العالم (۳۷۲ ه‍. ق) نیز مـی‌آید: مامطیر شـهرکیست با آبهای روان و از وی حصیری خیزد سطبر و سخت نیکو کـه به تابستان بـه کار دارند» و در سخن اندر رودها مـی‌خوانیم: «و دیگر رودیست کی رود باوُل خوانند، از کوه قارن برود و بر مامطیر بگذرد و اندر دریـای خزران افتد. از شواهد چنین برمـی‌آید کـه از سده ۵ و ۶ ه‍.ق مامطیر رو بـه ترقی و توسعه نـهاده، چنان‌که درون اوایل سده هفتم بقول یـاقوت حموی از جاهای برجسته طبرستان به‌شمار مـی‌آمد.

وجه تسمـیه مامطیر

ابن اسفندیـار دربارهٔ بنای مامطیر و نام آن مـی‌آورد: چون امام حسن ابن علی (ع) درون زمان خلافت عمر بـه مامطیر رسید و مالک اشتر نخعی و سپاه عرب با او بودند آن موضع کـه مامطیر هست به چشم امام حسن ابن علی (ع) دلگشای و نزه آمد، آبگیرها و مرغان و شکوفه‌ها و ارتفاع بقعه و نزدیک بـه ساحل دریـا دید گفت: بقعه طیبه ماء و طیر، از آن تاریخ مختصر عمارتی پدید آمد که تا به عهد محمدابن خالد کـه والی ولایت بود، بازار فرو نـهاد و بیشتر عمارت فرمود درون سنـه ستین و مایـه مازیـار بن قارن مسجد جامع بنیـاد نـهاد و شـهر گردانید.
ولی اولیـاءاله آملی مـی‌آورد: درون عهد خلافت اصحاب از قبل خلفای راشدین، هیچ‌کس، تخصیص بـه تبرستان نیـامد و آنچه درون تاریخ تبرستان مسطور هست که درون ایـام خلافت عمربن الخطاب امام ابومحمدالحسن علی (ع)، و عبداله ابن عمر، و مالک بن حارث الاشتر و قسیم بن العباس بـه تبرستان آمده‌اند بـه حقیقت اصلی ندارد. درون این باره اختلاف نظر زیـادی وجود دارد. از جمله آنکه عده‌ای فتح طبرستان را درون زمان عثمان مـی‌دانند نـه بـه عهد خلافت عمر؛ و عده‌ای از مورخین نیز حضور امام حسن را درون فتح طبرستان صریحاً نفی کرده‌اند و عده‌ای دیگر بـه حضور آن حضرت درون فتح طبرستان اشاره‌ای نمـی‌کنند. اما براساس مدارک بـه دست آمده نام مامطیر درون یک واقعه تاریخی مربوط بـه سال (۲۵۰ ه‍. ق) هنگام قیـام حسن بن زید علوی (داعی کبیر) ضد حکمران عرب طبرستان آمده‌است.

وجه تسمـیه مامـیترا

بعضی از متاخران از دو کلمـه (ممطیر) و (مـه مـیترا) چنین نتیجه گرفته‌اند که: شـهر بابل امروزی شـهری بود پاک و مقدس، درون نزدیکیـهای دریـا و برای جای داشتن (مـیترای بزرگ) یـا (آتشکدهٔ مـیتر)، بومـیان آن را (مـه‌مـیترا) یـا جایگاه مـیترای بزرگ مـی‌نامـیدند. از سال (۲۵۰ ه‍. ق) بـه بعد نام مامطیر درون اغلب حوادث طبرستان عنوان مـی‌شود کـه در قرن پنجم و ششم، مامطیر رو بـه وسعت و آبادانی مـی‌رود به‌طوری‌که درون اوایل قرن هفتم بـه روایت یـاقوت حموی از نقاط معتبر طبرستان به‌شمار مـی‌آید.

موزه بابل

تیموریـان

جوزفا باربارو دربارهٔ اوضاع مازندران و بارفروش‌ده درون زمان تیموریـان مـی‌آورد: مردم مازندران جنگجوترین مردم ایران به‌شمار مـی‌رفتند و تا مدتی نسبتاً مدید درون برابر نیروی تیمور پایداری د شـهرهای عمده آن عبارتست از ساری مرکز مازندران، بارفروش ـ بابل امروزی _که بیش از یکصد هزار تن جمعیت دارد و بارفروشده بـه عنون یک مرکز تجاری درون زمان حکومت شاه عباس اول صفوی کـه مادرش از مرعشیـان تبرستان بود، توسعه یـافت.
غلامحسین افضل الملک کـه در سال نـهم جمادی الاخر هزار و سیصد و بیست و دو از بارفروش دیدن مـی‌کند، دربارهٔ بنای این شـهر مـی‌آورد: سابقاً اینجا ده بوده و در جزء جمع دفتری (بارفروش‌ده) نام اینجا بوده‌است. درون عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار آنجا را بنای شـهر گذاشته‌اند و معابر صحیحه درون آن قرار داده‌اند. تقریباً نود سال هست که اینجا را ساخته‌اند. آنچه از منابع متعدد برمـی‌آید نام بارفروش‌ده که تا اواخر دوران صفویـه بـه این منطقه اطلاق مـی‌گشت.

زندیـه

در زمان زندیـه و هنگام نقل فعالیت‌های آقا محمد حسن خان آغامحمدخان قاجار ذکر بارفروش بسیـار بـه مـیان مـی‌آید و جالب توجه آنکه کلمـهٔ ده از آخر آن برداشته شده‌است. گ. ملگونف، سیـاح معروف کـه در سالهای ۱۸۵۸ و ۱۸۶۰ مـیلادی از سواحل دریـای خزر دیدن مـی‌کند مـی‌آورد: بابل پیش از انقلا ۱۹۱۷ م. روسیـه، یکی از مراکز بازرگانی مـهم شمال کشور و محل واردات امتعهٔ خارجی و همچنین مرکز خرید محصولات طبیعی و مصنوعی قرای و قصبه‌های عمدهٔ مازندران محسوب مـی‌گردید و به همـین لحاظ بارفروش نامـیده شده بود. بعضی محققان را اعتقاد بر آنست که: از سدهٔ هشتم ه‍.ق یعنی از حکومت مـیرقوام‌الدین مرعشی، بارفروش دیـه و از سدهٔ سیزدهم یعنی از زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار بارفروش خوانده شده‌است.
حوادث سیـاسی اواخر عهد زندیـه نقطه عطفی درون تاریخ بارفروش محسوب مـی‌شود. از سال ۱۱۶۵ ه‍.ق کـه محمدحسن‌خان شکست سختی بـه سپاه کریم‌خان زند وارد آورد آهنگ مازندران کرد، از آن سال سرتاسر مازندران تحت سیطرهٔ محمدحسن‌خان درآمد. محمدحسن‌خان که تا سال ۱۱۷۲ ه‍.ق بر مازندران حکمرانی کرد. اما درون پانزدهم جمادی‌الثانی ۱۱۷۲ ه‍.ق جنگی بین وی و شیخعلی خان زند درگرفت با حمله شیخعلی خان محمدحسن‌خان عقب‌نشینی را ترجیح داد و از راه شاه عباسی بـه سوی استرآباد فرار کرد اما سبزعلی کرد و محمدعلی آقا جاردولو ـ یـا بـه قولی رستم بیگ کرد مدانلو ـ سر وی را بردیدند و برای کریم‌خان بـه تهران فرستادند. از آن زمان بـه بعد بارفروش مورد توجه زندیـان قرار گرفت که تا وقتی کـه زندیـه آن ایـالت را فتح و پایتخت را بـه بارفروش منتقل د. موقعی کـه در سال ۱۷۷۱ مسیحی سیـاح معروف گملن از این حدود مازندران عبور مـی‌کرد ذکر مـی‌کند: پایتخت چنان‌که گفته شده بـه باروفروش انتقال یـافته بود.
پس از بازگشت علی محمدخان زند درون سال ۱۱۹۰ ه‍.ق بـه شیراز حسینقلی خان مجدداً پرچم خودسری برافراشت و صبحگاهی بطور پنـهانی با سرعت هرچه تمامتر خود را بـه بارفروش مقر مـهدی‌خان دادو رساند. حمله غافلگیرانـه حسینقلی‌خان بـه بارفروش، مقر حکومت مـهدی‌خان دادو» و برچیدن بساط حکومت وی، عصبانیت کریم‌خان را سبب شد، بعد زکی خان را درون سال ۱۱۹۰ ه‍.ق روانـه مازندران کرد.

قاجاریـه

برج دیدبانی کاخ بابل، متعلق بـه دوره پهلوی اول

مرگ کریم‌خان زند درون سال ۱۱۹۳ ه‍.ق فرصتی پیش آورد که تا آقامحمدخان پسر بزرگ محمدحسن خان قاجار کـه شانزده سال بـه عنوان گروگان نزد وی بـه سر مـی‌برد بتواند فرار کند آقامحمدخان درون ۲۸ ذیقعده ۱۲۹۴ درون بارفروش بـه انتظام امور پرداخت. اما رضاقلیخان قاجار بـه همدستی لاریجانیـها درون ذیحجه ۱۱۹۵ ه‍.ق بـه بارفروش آمده و مقر آغامحمدخان قاجار را محاصره د؛ و آغامحمدخان را بـه اسارت درآوردند؛ ولی دوستداران آغامحمدخان درون بندپی بـه بهانـه مراقبت سخت‌تر از او، وی را بـه بندپی بردند. از سویی مرتضی قلیخان و مـهدیقلیخان قاجار و مصطفی‌قلیخان قاجار بعد از شنیدن خبر محاصرهٔ برادر بزرگ خود را بـه بارفروش رساندند و رضاقلیخان را برآن داشتند کـه خان ابدال خان را بـه جنگ ایشان بفرستد، اما شکست خورده و اسیر شد. دوستان آقا محمدخان بعد از این ماجرا وی را با دویست تفنگچی بـه بارفروش بردند. آقامحمدخان که تا صفر سال ۱۱۹۷ از دست برادران کـه علیـه او دست بـه آشوب زده بودند آسوده شد و به استرآباد و پس از مدتی توقف درون آنجا درون ۲۳ ربیع‌الاول ۱۱۹۷ ه‍.ق بـه ساری بازگشت. همـین کـه آغا محمدخان قاجار اساس حکومتش را درون مازندران استحکام بخشید باز مرکز را بساری انتقال داد. گرچه که تا اواخر دورهٔ قاجاریـه ساری حاکم نشین مازندران بود اما بـه سبب وجود ادارات مالیـه، اوقاف، تطمـیه، کارگزاری، فواید عامـه و دربارفروش، این شـهر اهمـیت بسزایی درون امور مازندران داشت.
در سال ۱۲۱۴ ه‍.ق فتحعلی شاه بعد از کشمکش با مدعیـان قدرت، پسر یـازده ساله خود محمدقلی مـیرزا را بـه حکومت مازندران منصوب کرد. درون این زمان سپاهیـان مازندرانی کـه به پیشنـهاد قائم مقام جانباز خواندند درون جنگ اول ایران و روس کـه در ۱۲۱۸ ه‍. ق/ ۱۸۱۲ م درگرفت شرکت داشتند. پادشاهی محمدشاه، فظعلی‌خان قراباغی ۱۲۵۱–۱۲۵۲ ه‍.ق بـه حکومت مازندران گمارده شد. از کتیبه‌ای درون مسجد جامع بارفروش دانسته مـی‌شود کـه فظعلی خان بـه دستور محمدشاه، درون سال ۱۲۵۱ ه‍.ق مالیـات نانواها را ملغی کرده بود.

بابل و فرقه بابیـه

از وقایع مـهم بارفروش درون اوایل سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۴–۱۳۱۳) واقعه قلعهٔ شیخ طبرسی و فتنـه بابی‌ها مـی‌باشد. پیروان سیدباب درون هر ولایتی بنیـاد ظهور و خروج نـهادند و قصور خلافت و بروج نیـابت خود را بزور بر کیوان عروج دادند. از شاهرود روی ببارفروش نـهادند ـ درون آن زمان مازندران حاکم نداشت و تنـها شـهر مازندران کـه وابستگی قومـی و طایفه‌ای درون آن دیده نمـی‌شد بارفروش بود و ملامحمدعلی قدوس خود اهل بارفروش بوده‌است ـ و در خارج شـهر و حوالی بحر ارم کـه معروف هست بسبزمـیدان رحل اقامت فروگرفتند. سخنان آنطایفه را بجناب سعیدالعما بردند و بدیشان پاسخهای سخت آوردند و این طایفه بـه طریقه ارباب خروج با اسلحه درون شـهر و بازار آمد و شد گرفتند جناب سعید العلما و علمای مازندران اجتماع این طایفه غریبه را درون آنولایت صلاح ندانستند و برخروج امر د. نقار و غبار درون مـیانـه پدید آمد سخنان نرم بدرشت کشید و ضرب زبان بزخم مشت انجامـید عباسقلی‌خان سرتیپ لاریجانی بنامـه سعیدالعما از این کارآگاه گشته که تا ایشانرا از بارفروش بار بر خر نـهاده دجال‌وار روانـه دیـار بوار نماید کار بنزاع و دفاع انجامـید دوازده از بابیـه مقتول شدند و چند تن از اینان زخمدار گشتند ملاحسین ـ بشرویـه‌ای ـ و حاجی محمد علی مازندرانی کـه رؤسای آن گروه بودند مستدعی شدند کـه بجانب عراق روند سردار لاریجانی مضایقتی نکرد و برایشان سخت نگرفت از علی‌آباد ـ قائمشـهر کنونی ـ بگذرانیده بعراق روانـه سازد و ایشان کوچ دادند و روی براه نـهادند چون بعلی‌آباد رسیدند خسرونامـی قادی کلائی از قوای علی‌آباد بطمع اموال ایشان افتاده با جمعیتی دنبال آن کاروان گرفت و به اسم همراهی و محافظت رشوتی خواست آنان نیز مضایقه ند ولی طمع خسروگدا. طبع از کرم و درم آنان افزوده بود. ایشانرا از گذشتن منع کرد و بدان اموال امر نمود و دو تن از همراهان ملاحسین کشته شدند و قریب بـه غروب بمقبرهٔ شیخ طبرسی رسیدند متحیر ماندند از خسرو بیک و همراهان او نیز سخت خایف و مضطر شدند و خسرو اسب سواری ملاحسین را گرفتن خواست و در شمشیر او نیز طمع کرد ملاحسین بشرویـه ـ بشرویـه‌ای ـ تیغی بر خسرو راند کـه بخون غلطید و جمعی از موافقانش را نیز بکشت و معدودی فرار د. ملاحسین کـه دید کار بـه اینجا کشیده شد از رفتن بـه عراق پشیمان شد و در محوطه مقبره مرقد شیخ طبرسی متحصن شد. بشروئی وقتی بآنجا آمد؛ وضعیت آن محل را چنین مناسب دید کـه آنجا را مرکز جنگ هولناک خود قرار دهد. بعد شروع بساختن پناهگاه و کمـینگاه‌ها و بلند ساختن برج‌ها و دیوارها کرد چون از ساختن قلعه و استحکامات فارغ شد شروع بـه جمع‌آوری اسلحه د، تکمـیل مـهمات، تمرین بابیـان بـه طرز استعمال اسلحهٔ آتشی و شمشیر زدن و تهیـه مـهمات و ذخایر جنگی کرد بعد پیروانش را بـه چند دسته تقسیم نمود و آن‌ها را بـه دهات و شـهرهای اطراف فرستاد که تا بقدر کفایت یکماه یـا زیـادتر و خواربار و علوفه حیوانات خریداری نمایند وگرنـه با غارت و چپاول تهیـه سازند. آن‌ها این عملیـات را درون زمان کمـی انجام دادند. آنگاه نواب و دعات خویش را باطراف فرستاد که تا مردم را بسوی باب دعوت کنند. چون خبر جماعت بابیـه درون شیخ طبرسی و دراز دستی ایشان درون نـهب و غارت اطراف مازندران گوشزد شاهنشان ایران ـ ناصرالدین شاه ـ گشت، فرمان داد کـه بزرگان مازندران لشکر آماده کرده بر ایشان بتازند و جهان را از وجود آن جماعت بپردازند اول آقا عبدالله برادر حاجی مصطفی‌خان هزار جریبی دویست نفر از مردم هزار جریب را منتخب ساخته با تفنگچی سورتی بـه ساری آمد و در آن جا مـیرزا آقا نیز از افاغنـهٔ ساکن ساری و سوادکوه و ترک جمعیتی فراهم کرده بـه اتفاق که تا علی‌آباد رفتند و از مردم علی‌آباد جماعتی نیز امداد ایشان د. جماعت بابیـه بر آقاعبدالله بتاختند و مبارزتی سخت دست داده درون آن نزاع سی نفر از تفنگچیـان آقا عبدالله مقتول گشتند و باقی منـهزم شدند ملاحسین بی‌ترس و بیم خود را بـه آقا عبدالله رسانیده و او را با تیغ دو نیمـه کرد اول بار تفنگچیـان را طٔ شمشیر ساختند. بعد به کار اهل قریـه پرداختند و اناثأ و ذکورأ و صغارأ و کبارأ تمامـی را با شمشیر و خنجر پاره‌پاره د. بعد از آن آتش بدان قریـه زدند و اموال و اثقال ایشان را غارت د چون خبر قتل آقا عبدالله و غارت افرا معرض شاهنشاه افتاد، شاهزاده مـهدیقلی‌مـیرزا را بـه قلع آن‌ها مأمور ساخت ملاحسین و حاجی محمدعلی از حالت آن لشکر آگهی یـافتند بابیـهٔ از جان گذشته بـه عزم شبیخون طریق وا پیش گرفتند آتش درون آن سرای انداخته تمامت آن عمارت با بهاربندی کـه یک طرف آن بود و عمارت حسینیـه کـه در جنب آن بوده با جماعتی کـه در آن جاها مسکن داشتند، یکسره بسوختند و بعضی را هم کشتند و جسد ایشان را درون آتش افکندند و جماعتی از تفنگچیـان اشرف، درون کنار لشگرگاه سنگری ساخته بودند گلوله بر ٔ ملاحسین آمده بعد جسد او را درون زیر دیوار مرقد شیخ طبرسی، با جامـه و شمشیر بـه خاک سپردند چون مدت محاصرهٔ قلعه شیخ طبرسی وجلادت جماعت بابیـه بـه چهار ماه کشید، شاهنشاه بـه اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد که تا با لشکر ی خونخوار بـه جانب مازندران روان شود بعد از این واقعه، دیگر درون قلعهٔ شیخ طبرسی برگ درخت و علف زمـین و استخوان و چرم تمام شد و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیـه زنـهار طلبیدند سعیدالعلما و دیگر اهالی بر قتل حاجی محمدعلی و بزرگان بابیـه فتوی دادند و گفتند بازگشت ایشان درون شریعت مقبول نباشد و تمام را درون سبزه مـیدان بارفروش مقتول ساختند. درون این فتنـه از جماعت بابیـه هزار و پانصد نفر بـه معرض تلف درآدمدند. بین سالهای (۱۲۶۷–۱۲۷۱ ه‍. ق) دو کارخانـه شکر و قند درون شـهرهای ساری و بارفروش بـه سعی مصطفی‌قلی‌مـیرزا حاکم مازندران و ابتکارات صدراعظم معروف آن دوره ـ مـیرزاتقی‌خان امـیرکبیرـ بنا شد و به اهمـیت تجاری و بازرگانی شـهرهای ساری و بارفروش افروده شد و بر اثر تجارت و بازرگانی فوق‌العاده بارفروش دولت روسیـه بر اثر نفوذی کـه پس از عهدنامـه ترکمانچای درون ایران بـه دست آورده بود. یک نفر نماینده تجاری بـه نام آگنط ـ آگنت ـ درون بارفروش داشت. در بیستم ربیع الاول ۱۲۷۳ هجری قمری مـیرزا اسداله وزیر به منظور سرکشی کارخانـه شکرریزی دولتی بـه بارفروش آمد و در آنجا خبر فتح هرات توسط سپاهیـان ایرانی بـه او رسید بـه همـین مناسبت بـه دستور او و به اهتمام حاکم بارفروش ـ مـیرزا شفیع ـ شـهر را چراغانی د و خود وی درون مسجد جامع بارفروش حاضر شده و مژده این پیروزی را بـه مردم داد. مـیرزا شفیع بـه پاس کوششـهایی کـه در این باره انجام داد از طرف حاکم مازندران بـه یک «طاقه شال ترمـه» مفتخر گردید. مسعود مـیرزا ظل‌السلطان، کـه روزگاری والی مازندران بود درون سال ۱۲۷۸ ه‍.ق دربارهٔ بارفروش مـی‌آورد: شـهر دوم مازندران بارفروش است. این اسمـی هست با مسمـی درون اینجا رد و بدل و خرید و فروش مـی‌شود. درون این شـهر، از داغستانی و لزجی و اهل آذربایجان و عراقی و ارمنی و ترکمان و غیره و غیره، همـه گروهی هستند، یک کمپانی روس هم هست به منظور ترویج تجارت و تربیت مردم تازه. در سال ۱۲۹۲ ه‍.ق بـه دستور ناصرالدین شاه را ه مستحکم بارفروش و ساری و راه کالسکه رو با پلهای مستحکم بین آمل و بارفروش ساخته شد؛ و علیرضاخان عضدالملک درون مدت حکمرانی خود درون زمان غلامعلی‌خان نظام السلطان نوری ۱۳۲۶ ه‍.ق حاکم مازندران، به منظور تشکیل انجمن ولایتی، از مجلس شورای ملی کـه به وی تلگراف شد

بابل درون زمان مشروطیت

مخبر انجمن ـ آقا حسن بادکوبه‌ای ـ بود کـه یـادداشت‌های مـهم روز را به منظور روزنامـه «حبل‌المتین» مـی‌فرستاد. اعضای انجمن بـه دستور تلگرافی مجلس شورای ملی، آقایـان مفتخرالممالک ـ شـهریـارپوری ـ و حاج ابراهیم ماهوت فروش را بـه سمت نمایندگی انتخاب و به تهران فرستادند. مخالفان به منظور کشتن علامـه و معین التجار پافشاری مـی‌د. ـ و ـ آنان هم مجبور شدند خود را مخفی کنند. حسین لطیفی، حاجیروی و شعبان کوچک سرایی و چند نفر دیگر مأمور قتل علامـه بودند. منزل علامـه درون محله آستانـه درون کوچه بن‌بستی بود، چند نفر هم مسلح، حفاظت از آن را بـه عهده داشتند. درون یکی از شبها آن‌ها حمله د، نگهبانان منزل متواری و ترورسیتها بام وارد خانـه مـی‌شوند. درون خانـه بین محافظین جان علامـه و تروریستها تیراندازی مـی‌شود، همسر مرحوم علامـه از این موقعیت استفاده و نردبانی آماده مـی‌کند کـه علامـه از گذرگاه ویژه‌ای بـه خانـه یکی از همسایگان برود، همـینکه علامـه بـه آخرین پله نردبان مـی‌رسد، پایـه نردبان مـی‌لغزد و علامـه بـه زمـین مـی‌افتد و دچار شکستگی فر و بالاخره خون‌ریزی مغزی مـی‌شود و به فاصله یکی دو روز بعد درمـی‌گذرد. درون تشیع جنازه‌اش جز چند نفر از مشروطه خواهانی شرکت نمـی‌کند. بعد از این کـه کار مشروطه خواهان درون تهران که تا حدودی ضعیف شد و شاه بر ملت غلبه نمود، از مازندران بـه کلی اسم مشروطه برداشته شد؛ و در بارفروش هم «ملامحمدجان علامـه» و معین التجار مشروطه‌خواه بـه سال ۱۲۸۸ ش/ ۱۳۳۰ ه‍.ق با توطئه مستبدین محلی بـه اسامـی حاجیروی و حسین لطیفی و علیقلی گومـیج و حسین نامـی کشته شدند. درون همـین سال «خبر رسید کـه چند نفر از مجاهدین قفقازی بـه ریـاست «پانوف» ـ پانف ـ نام بلغاری، از دریـا با کشتی بخاری بـه بندر مشـهدسر ـ بابلسر امروزی ـ سربرآمده، گمروک خانـه و تیلگرافخانـه را ضبط کرده، درون گمروک خانـه هرچه نقده بود گرفته، از طرف خودشان درون گمروک آدم گذاشتهٔ بارفروش مـی‌آیند. پسر اسماعیل خان سوادگوهر با چند سوار جلوتر رفته درون بارفروش درون کاروان سرایی منزل داشت. مجاهدین رفته خواستند او را بکشند، ممکن نشده، آن‌ها خبر شده، سر دروازهٔ کاروان سرا را سنگر کرده دعوا و تیراندازی د. بعد از صرف تیر و تفنگ زیـاد، پانوف زخمـی شده برگشته بـه منزل شاه‌زاده اعظام السلطنـه ـ و بعد با کمک مشروطه خواهان محلی بـه بندر گز روانـه شدند، ورود آزادی خواهان بـه سرکردگی پانف از بندرگز بـه گرگان مورد استقبال مردم بـه رهبری شیخ محمدحسین روحانی مشروطه‌خواه قرار گرفت. درون همان سال مردم بارفروش علیـه یـهودیـان این شـهر شود و چهارده تن از یـهودیـان را کشتند.

بابل درون زمان متفقین

در شـهریور ۱۳۲۰- قوای شوروی و انگلستان و بدنبال آن ارتش آمریکا از شمال و جنوب وارد ایران شد. درون نتیجه دستگاه پادشاهی رضاخان فرو ریخت. مازندران مانند سایر استانـهای شمالی ایران بـه وسیله قوای شوروی اشغال شد ـ شـهر بابل کـه مرکز اداری و قضایی مازندران غربی بود بتصرف سربازان روسی درآمد، قصر شاه، باغ وزیر جنگ، ـ یـا باغ شاهنشاهی ـ از سه راه فرهنگ که تا چهار راه فرهنگ و از سبزه مـیدان که تا اول مخابرات و خیـابان مدرس فعلی باغهای داداشپوری و اسدالله خانی و سایر ساختمان‌های مـهم شـهر و اطراف آن بوسیله قوای شوروی اشغال و پایگاه نظامـی شد. در آنزمان قویترین سازمان سیـاسی ایران، حزب توده بود کـه این حزب درون پیروی سیـاست شوروی تلاش مـی‌کرد و شـهرستان بابل از مراکز مـهم حزب توده بوده‌است کـه وضعیت و سیـاست فعال و تشکیلات وسیع و جا افتاده‌ای را دربرداشت و مبارزه علیـه حزب مزبور درون شـهر بابل و دهستانـهای کوهستانی اطراف آن بـه ویژه درون دامنـهٔ کوه‌های بندپی وضع تعی بخود گرفته بود. درون هشتم شـهریور ۱۳۲۴ مصادف با بیست و یکم ماه رمضان وقایع زد و خورد حزب توده با جمعیتهای مخالف درون شـهر بابل کـه در پناه سربازان روسی انجام شده و عده‌ای از محترمـین و مجاهدین بابل بازداشت شدند؛ ولی به‌تدریج ملی شدن نفت درون سراسر ایران درون سرلوحه کارهای سیـاسی کشور قرار گرفت. درون ۲۸ تیرماه ۱۳۲۹ لایحه قرار داد الحاقی نفت گس- گلشاییـان از سوی دولت ساعد بـه مجلس داده شد درون استانـهای کشور از جمله درون مازندران و شـهرهای آن بـه ویژه درون شـهر بابل روحانیونی بـه جمعیت ایرانی هواداران صلح پیوستند و اعلامـیه‌ها و بیـانیـه‌هایی را امضا و منتشر د.

بابل درون مرکزیت مازندران

در سفرنامـه تحف بخارا درون این باره آمده: حکومت بـه اهالی ساری و بارفروش حکم مجلس شورا را ابلاغ نمود. اهالی ساری بـه واسطهٔ نفاق و بی‌اطلاعی خود غفلت د، والی اهالی بارفروش، چون نسبت بـه اهالی ساری اندک جهان دیده ـ ترـ و باهوش و صاحب ثروت و عدهٔ نفوسشان هم زیـاد بود، فوراً انجمن نظارت تشکیل داده، بـه تصویب حکومت، شش وکیل جهت انجمن ولایتی و دو مبعوث، جهت پارلمان طهران انتخاب کرده، وکلای طهران را روانـه نمودند. انجمن ولایتی ایشان هم مفتوح شد. اهالی ساری بعد از شنیدن این خبر هشیـار شده، مدعی شدند کـه مرکز حکومت نشین ساری است، سایر شـهرهای مازندران حتما تابع ساری باشند. بارفروش ابداً حق وکیل فرستادن بـه طهران را ندارد، با وکیل خود را بـه ساری فرستاده، درون بارفروش انجمن بلدی بگشایند. انجمن ولایتی درون ساری کـه مرکز هست باید منعقد باشد. بعد از قیل و قال کشال، اهالی ساری هم درون منزل شیخ علی اکبرنام، یکی از ملای پیش نماز، بـه معیت شیخ غلامعلی پیش نماز انجمنی تشکیل داده، بدون تعیین نظار و وکلای ستهٔ ولایتی، دو نفر مبعوث بـه اکثریت آرا انتخاب کرده، بـه طهران روانـه نمودند؛ ولی وکیلهای ساری را درون پالمان قبول نکرده وکلای بارفروش، پذیرفته شدند و تیلگرافی هم از مجلس شورای ملی بـه نظام السلطان، حکومت ـ حاکم ـ مازندران، رسید کـه انجمن ولایتی بـه واسطهٔ اهمـیت داشتنش حتما در بارفروش منعقد بوده، انجمن ساری بلدی باشد. بارفروش هم اگرچه انجمن رسمـی داشتند، ولی ترتیب درستی نداشته، تمام اختیـارات درون دست علامـه ـ ملامحمد جان علامـه ـ نام ملای پیش نمازی بود.

فرهنگ و هنر

مطبوعات

بابل درون زمـینـه مطبوعات سابقهٔ درخشانی داشت[۳۰][۳۱][۳۲] اما اکنون تنـها نشریـه‌های «بابل نامـه»[۳۳] (هفته نامـه خبری)، «آوای مازندران» (هفته نامـه خبری)، «دریـاسر» (هفته نامـه خبری) و «چشمـه توسعه»[۳۴](ماهنامـه فرهنگی اقتصادی) بر جای مانده‌است. همچنین بابلی‌های مقیم تهران نیز خبرنامـه‌ای فرهنگی و هنری بـه اسم «بارفروش» را منتشر مـی‌کنند کـه البته مطالبش منحصر بـه بابل نیست و با هنرمندان و ادیبان استان مازندران مصاحبه مـی‌کند.
همچنین بابلی‌های مقیم تهران نیز خبرنامـه‌ای فرهنگی و هنری بـه اسم «بارفروش» را منتشر مـی‌کنند کـه البته مطالبش منحصر بـه بابل نیست و با هنرمندان و ادیبان استان مازندران مصاحبه مـی‌کند.

سینما و تئاتر

سینما را درون مازندران با بابل مـی‌شناسند چرا کـه اولین سینمای شمال کشور درون سال ۱۳۰۷ درون بابل ساخته شد[۳۵] و پس از آن نیز سینماهای دیگری درون بابل ساخته شد و تا مدت‌ها، هیچ شـهری درون مازندران سینما نداشت. از کل سینماهایی کـه در بابل تأسیس شد درون حال حاضر ۴ سالن وجود دارد کـه ۲ سالن سینمای استقلال (داریوش) و ارشاد (پاسارگاد) بـه ترتیب درون سال‌های ۷۹ و ۸۱ تعطیل شدند و سالن سینما انقلاب (مـهر) نیز با انجام بازسازی بعد از تعطیلی چند ساله، بـه عنوان یکی از سینماهای ممتاز کشور کار خود را چند سالی پی گرفت اما درون سال ۹۳ تخریب شده و با تغییر کاربری درون حال تبدیل بـه مجتمع تجاری است. سینما استقلال (داریوش) نیز درون سال ۹۴ تخریب شده و با تغییر کاربردی درون حال تبدیل شدن بـه پارکینگ است. درون بابل با سابقه درخشان سینماداری، اکنون تنـها سینمای فعال، سینما آزادی (شـهر فرنگ) مـی‌باشد کـه با بازسازی درون سال‌های پیش، بـه کار خود ادامـه مـی‌دهد. در زیر تاریخچه سینماهای بابل ذکر شده‌است:[۳۶]

نام سینما سال تأسیس وضعیت درجه ارزشیـابی گنجایش تلفن آدرس انقلاب (مـهر) ۱۳۴۲ ویران ممتاز ۴۱۷[۳۷] یک خیـابان یوسف‌پوری آزادی (شـهر فرنگ) ۱۳۵۲ باز ممتاز[۳۸] ۵۵۰ ۳۲۳۴۸۲۲–۰۱۱۱ خیـابان مدرس سینما هنر و تجربه ۱۳۸۱ فعال ممتاز ۳۵۰ ۲۱۹۷۷۱۶–۰۱۱۱ بلوار نوشیروانی مجتمع فرهنگی سینمایی (سالن تئاتر) ۱۳۸۱ فعال ممتاز ۲۵۰ ۲۱۹۷۷۱۶–۰۱۱۱ بلوار نوشیروانی استقلال (داریوش) ۱۳۳۲ تعطیل مطلوب ۴۰۰ - خیـابان مدرس ارشاد (پاسارگاد) ۱۳۴۰ تعطیل مطلوب ۴۰۰ - مـیدان ۱۷ شـهریور شاپور ۱۳۰۷ تعطیل - - - - اهورامزدا ۱۳۰۸ تعطیل - - - - حکیمـی ۱۳۱۵ تعطیل - - - - زیبا ۱۳۱۷ تعطیل - - - -

مجتمع فرهنگی سینمایی، مجهزترین مجتمع فرهنگی سینمایی درون شمال کشور مـی‌باشد. این مجتمع درون فضایی بالغ بر ۶۵۰۰ متر مربع زیر بنا، درون سه طبقه ساخته شده‌است. این ساختمان دارای یک سالن اختصاصی تئاتر هست که ۲۵۰ صندلی با سن گردان دارد. سالن سینمایی با ۳۵۰ نفر گنجایش و سالن تابستانی روباز از دیگر سالن‌های این مجتمع هستند. همچنین این مجتمع دارای سالن‌های نمایشگاهی و گالری‌ها، کارگاه عو فیلم و… نیز مـی‌باشد.

نگارخانـه‌ها

نگارخانـه‌های بابل شامل: نگارخانـه آبی، نگارخانـه مولائیـان، نگارخانـه آفتاب، نگارخانـه هنر پویـا، نگارخانـه هنر و نگارخانـه روحا مـی‌باشد.

کتاب‌خانـه‌ها

در حال حاضر ۱۱ کتابخانـه درون بابل مشغول فعالیت هستند و ۳ کتابخانـه درون حال ساخت مـی‌باشد.[۳۹]

جشنواره‌ها

هر ساله جشنواره‌های متعددی درون بابل برگزار مـی‌شود کـه از مـهم‌ترین آن‌ها مـی‌توان بـه موارد زیر اشاره کرد:

چهارمـین جشنوراه بین‌المللی فیلم کوتاه وارش
جشنواره فیلم کوتاه وارش

جشنواره فیلم کوتاه وارِش یکی از قدیمـی‌ترین جشنوارهٔ استان مازندران هست که توسط مـهدی قربان پور مستندساز مازندرانی درون سال ۱۳۷۸ درون شـهرستان بابل پایـه‌گذاری شد. این جشنواره درون مجتمع فرهنگی هنری ارشاد بابل هر دو سال برگزار مـی‌گردد.

«وارِش» درون زبان محلی مازندرانی بـه معنی «باران» مـی‌باشد. این جشنواره مـهمترین جشنواره استان مازندران به‌شمار مـی‌رود و در اولین دوره درون سطح استانی، دومـین دوره درون سطح منطقه‌ای (با حضور مازندران، خراسان شمالی، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، گیلان، سمنان و گلستان)، سومـین دوره درون سطح ملی، و چهارمـین دوره درون سطح بین‌المللی (با حضور روسیـه، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، تاجیکستان، قزاقزستان، گرجستان و …) برگزار شد.[۴۰]

شکوفه نارنج (بهار نارنج)
جشنواره ملی بهار نارنج

جشنواره ملی بهار نارنج، از جمله آیین سنتی مازندرانی هاست کـه همـه ساله این جشنواره درون شـهرستان بابل برگزار مـی‌گردد. کلید این جشنواره به منظور اولین بار، درون شـهرستان بابل، درون دهه ۷۰ زده شد.[۴۱] این آیین درون شورای عالی ثبت سازمان مـیراث فرهنگی و گردشگری کشور، با عنوان «جشنواره ملی بهار نارنج مازندران»، بـه ثبت ملی رسیده[۴۲] و دبیر خانـه دائمـی این جشنواره درون این شـهر دایر شده‌است.[۴۳] هر ساله چند صد مقاله بـه این جشنواره فرستاده مـی‌شود و مورد بررسی قرار مـی‌گیرد.[۴۴]

این جشنواره ملی درون اردیبهشت ماه هر سال، با شکوه خاصی، درون بوستان نوشیروانی بابل، برگزار مـی‌شود. هدف این جشنواره، احیـای این آیین سنتی، صنعتی این آیین و ایجاد فضایی بانشاط و مبتنی بر صمـیمـیت و تقویت فرهنگ مـهرورزی با طبیعت است.[۴۱]

با توجه بـه مستندات تاریخی و با عنایت بـه شواهد موجود، بابل درون فرهنگ عمومـی کشور و مازندران، بـه عنوان شـهر بهار نارنج شناخته مـی‌شود.[۴۵] تراکم و تعداد زیـاد درخت‌های نارنج (وجود بیش از ۵۰۰ هزار اصله درخت نارنج) درون محدوده این شـهر دلیل مبرهنی بر این باور تاریخی است.[۴۱]

بابل درون اشعار پارسی

مـهدی اخوان ثالث

ناز پرستو: [۴۶]

خیز و بیـا، ناز پرستو بیـاناز پرستوی سخن‌گو بیـاخیز و بیـا توری‌ام و توری‌امباغ بهشتم، پریم، حوری‌امخیز و بیـا قمری باغم بیـا خیز و بیـا چشم و چراغم بیـاما همـه شمع و همـه پروانـه‌ایمیکه‌رو و تک‌چر و تنـها نـه‌ایمهست درون این قافله پرشکوهاز همـه رنگ و همـه دین و گروههست درون این نادر باغ بهشتاز گل نادر زپی باغ و کشتکارگر بیشـه مازندرانپیشـه‌ور با هنر اصفهان شیراز پر از شعر و قالآینـه روی کمال و جمالوان پسر بابلی شرم‌روچون همـه بابلیـان گرم‌خوآنکه بود اهل خراسان زمـینروشنی دیده ایران زمـین
ملک الشعرای بهار

تجدید مطلع (در توصیف مازندران):[۴۷]

خوشست اکنون اگر جویی بـه آبسکون‌گذار اندرسوی مازندران تی و برگیری قرار اندرگهی بر ساحل دریـا بخوید و مرغزار اندرگهی بر طرف بابل رود با بوس و کنار اندرگهی غلطیده درگردونـه‌های برق‌سار اندرگهی بنشسته بر تازی کمـیت راهوار اندرخوشا مازندران ویژه پاییز و بهار اندربه خاصه طرف آبسکون بدان دریـاکنار اندر

تاریخ بنای دبیرستان پهلوی بابل:[۴۸]

دیگران درون جهل کوشیدند و شـه کوشد بـه علمزان کـه داند کـه ارتقای کشور از استاد شدنی بـه بابل بلکه درون هر نقطهٔ کشور ز علمریخته بنیـادها زین شـهریـار راد شدبر مراد شاه، فارغ چون کـه دستور علومزبن دبیرستان. خوش‌بنیـاد محکم لاد شدکلک مشکین بهار از بهر تاریخش نوشتاین دبیرستان بـه یمن پهلوی بنیـاد شد

غایله گیلان: [۴۹]

این وزیران معظم وین گرامـی خواجگانعاقلند اما تو ای دستور اعظم اعقلیکید بدخواهان نگیرد درون تو آری چون کندبا فر سیروس کید جادوان بابلی

ورزش

شـهر بابل بـه عنوان یکی از قهرمان پرورترین شـهرهای ایران بـه حساب مـی‌آید به‌طوری‌که ورزشکاران زیـادی طی سالهای گذشته درون مسابقات کشوری و جهانی صاحب مدال شدند. شـهرستان بابل دارای بیش از ۴۰ مکان ورزشی سرپوشیده و سرباز است. از جمله این مکان‌ها مـی‌توان سالن‌های ورزشی چندمنظوره، آکادمـی بسکتبال، آکادمـی پینگ‌پونگ، باشگاه مـینی‌گلف، باشگاه‌های چمن مصنوعی فوتبال، ورزشگاه فوتبال، باشگاه‌های بدنسازی، باشگاه‌های اسکیت، مجموعه شطرنج، باشگاه وزنـه‌برداری، استخرهای سرپوشیده و سرباز، باشگاه بیلیـارد و اسنوکر، باشگاه ژیمناستیک و… را نام برد.[۵۰][۵۱]

کشتی

مسابقات کشتی آزاد قهرمانی ایران ۱۳۹۳، سالن دانشگاه آزاد بابل.

همانند بیشتر شـهرهای استان مازندران کشتی ورزش اصلی شـهر بابل است. قهرمانان بسیـاری از بابل درون این رشته و در رده‌های سنی گوناگون توانسته‌اند درون رده‌های ملی، آسیـایی، جهانی و المپیک مدال‌آور شوند. از مـهم‌ترین این قهرمانان مـی‌توان از امامعلی حبیبی، عبدالله موحد، بشیر باباجان‌زاده، حامد زرین‌کمر، رضا اطری و… یـاد کرد. کشتی‌گیران آزادکار و فرنگی‌کار بابلی درون بیشتر تیم‌های مازندران کـه در رده‌های سنی گوناگون قهرمان ایران شده‌اند حضور داشته‌اند و هم‌چنین بارها توانسته‌اند کـه در رده‌های سنی خردسالان،[۵۲][۵۳] نونـهالان،[۵۴][۵۵] نوجوانان،[۵۶][۵۷] جوانان[۵۸][۵۹] و پیش‌کسوتان[۶۰] قهرمان مازندران شوند. همچنین بابل کشتی‌گیران قدری درون کشتی لوچو داشته و دارد کـه بارها قهرمان مازندران و ایران شده‌اند.[۶۱] مشـهورترین لوچوکار بابل «عیسی رمضانی» است.[۶۲] در سالیـان برگزاری لیگ برتر کشتی آزاد ایران، بابل چندین تیم از جمله «آزادگان بابل»، «خونـه بـه خونـه مازندران»، «صدرای داماش بابل» و… درون این لیگ داشته کـه با وجود قهرمانی درون رده‌های سنی پایـه،[۶۳] هیچ‌کدام نتوانسته‌اند بـه قهرمانی بزرگسالان ایران برسند.

بابل تاکنون مـیزبان تورنمنت‌های مـهم کشتی آزاد، فرنگی و لوچو درون سطح استان مازندران و ایران بوده‌است کـه از مـهم‌ترین آن‌ها مـی‌توان بـه مسابقات قهرمانی کشتی آزاد ایران درون سالن دانشگاه آزاد بابل اشاره کرد.[۶۴] همچنین چندین اردوی تیم‌های ملی کشتی ایران درون بابل برگزار شده‌است.[۶۵]

فوتبال

تیم برگزیده فوتبال دبیرستان‌های بابل به منظور شرکت درون مسابقات آموزشگاهی مازندران. سال ۱۳۴۸ خورشیدی.

نخستین باشگاه فوتبال بابل درون اوایل دی ماه سال ۱۳۰۷ و با نام «کلوب شاپور» بنیـان‌گذاری شد کـه یک باشگاه آماتور بود. این باشگاه با مدیریت آقای مرتضوی، آموزگار ریـاضی دبیرستان شاپور بابل و با همکاری یکی از شاگردان این دبیرستان بـه نام حسن لاریجانی اداره مـی‌شد. بازیکنان این باشگاه را پیش‌آهنگ‌های دبیرستان شاپور تشکیل مـی‌دادند و این تیم هفته‌ای سه بازی انجام مـی‌داد. پیراهن نخست این تیم یک دست سبز با حاشیـه‌های سرخ و پیراهن دوم یک دست سرخ با حاشیـه‌های سبز بود.[۶۶]

در سالیـان دراز باشگاه‌های فوتبال فراوانی درون بابل بنیـان‌گذاری شد، ولی هیچ‌کدام نتوانستند نام خود را درون سطح اول فوتبال ایران مطرح کنند. از جمله این باشگاه‌ها مـی‌توان از تاج بابل، همای بابل، پاس بابل، آبی‌پوشان، رابیک بابل، هیئت فوتبال بابل، پیـام بابل، یـاران هادی نوروزی بابل، ستاره کاسپین بابل و… نام برد کـه همگی درون لیگ برتر فوتبال مازندران حضور داشتند و در بهترین حالت توانستند خود را بـه لیگ‌های دسته پایین فوتبال ایران برسانند. قدیمـی‌ترین باشگاه فوتبال فعال درون بابل، باشگاه «دریـای بابل» هست که هم‌اکنون درون لیگ دسته دوم فوتبال ایران بازی مـی‌کند.[۶۷]

دیدار تیم‌های خونـه بـه خونـه بابل و سپیدرود رشت درون ورزشگاه هفت تیر بابل. فصل ۹۴–۱۳۹۳ لیگ دسته دوم فوتبال ایران.

در حال حاضر مـهم‌ترین باشگاه فوتبال درون بابل، خونـه بـه خونـه بابل هست که درون سال ۱۳۹۲ بنیـان‌گذاری شد. این تیم کارش را درون لیگ دسته سوم فوتبال ایران و با سرمربی‌گری فرشاد پیوس آغاز کرد و توانست درون همان سال نخست با بازیکنان اکثراً بومـی بـه لیگ دسته دو صعود کند.[۶۸] این تیم از موفق‌ترین تیم‌های لیگ یکی بوده هست که بازی‌های خانگی خود را درون ورزشگاه هفت تیر بابل برگزار مـی‌کند.[۶۹] تیم جوانان باشگاه خونـه بـه خونـه توانست درون فصل ۱۳۹۳ لیگ دسته یک جوانان ایران، با قهرمانی بـه لیگ برتر صعود کند.[۷۰]تیم امـید خونـه بـه خونـه نیز نیز طی دو فصل پیـاپی بـه قهرمانی لیگ دسته یک و لیگ برتر امـید‌های کشور دست یـافت.

ورزشگاه هفت تیر بابل هر ساله مـیزبان اردوهای تیم‌های ملی فوتبال نوجوانان و جوانان ایران[۷۱][۷۲] و همچنین تیم‌های باشگاهی ایران است.[۷۳] درون ورزش فوتسال با وجود نداشتن نماینده درون لیگ مردان، تیم بانوان «طلایی‌پوشان بابل» توانست درون سال ۱۳۹۴ بـه لیگ برتر فوتسال بانوان ایران صعود کند.[۷۴]

شـهرآورد مازندران

شـهرآورد مازندران یـا دربی مازندران کـه به ال مازنو یـا ال برارو نیز معروف بوده است، نام داده شده بـه شـهرآورد فوتبال بین باشگاه‌های فوتبال مازندرانی خونـه بـه خونـه از بابل و نساجی از قائمشـهر است.

    این مسابقات از تاریخ ۶ شـهریور ۹۲ با یک دیدار دوستانـه بین دو تیم آغاز شد و در مجموع دو تیم ۶ بار بـه مصاف یکدیگر رفتند کـه یک دیدار نیمـه تمام ماند. درون ۵ بازی دیگر هر کدام ۲ بار پیروز شدند. بازی تکراری دربی ۵ قرار بود درون تهران برگزار شود کـه با غیبت تیم خونـه بـه خونـه همراه شد. این بازی یکی از جنجالی‌ترین دربی‌های ایران بوده هست که متأسفانـه با وجود عمر کم خود همواره با حواشی‌های بسیـاری مواجه شد. بازی‌های این دو تیم درون ورزشگاه‌های وطنی قائمشـهر و هفت تیر بابل برگزار شده است.

    استادیوم ورزشی

    استادیوم هفت تیر (بلوار نوشیروانی)
    سالن سردار سجودی (بلوار نوشیروانی)
    سالن آزادی (خیـابان مدرس)
    سالن دانشگاه آزاد (بلوار امام رضا)
    سالن بهار (بلوار ولیعصر)
    سالن مخابرات (بلوار ولیعصر)
    سالن دوومـیدانی حیدرکلا (بلوار شـهید نژاداکبر)
    آکادمـی بسکتبال کاله (بلوار نوشیروانی)
    خانـه پینگ پنگ نوشاد عالمـیان (بلوار طالقانی-پاسداران ۴)
    سالن تختی (بلوار طالقانی-پاسداران ۴)

    فضای سبز

    فضای سبز بابل علاوه بر پارک‌های محله‌ای، پارک‌ها و بوستان‌های زیر را شامل مـی‌شود:[۷۵]

    • گلستان نوشیروانی: (بلوار شـهید بهشتی)
    • پارک شـهر (شـهید شکری): (ضلع جنوب غربی مـیدان شیر و خورشید)
    • بوستان نرگس (بانوان): (بلوار غدیر)
    • پارک ساحلی: (بلوار ساحلی-پشت شـهرک طالقانی)
    • باغ ملی (شـهرداری): (ضلع شمال شرقی مـیدان شیر و خورشید)
    • پارک شادی: (خیـابان دکتر شریعتی)
    • پارک چوبی (اوصیـا): (پنج‌شنبه‌بازار)
    • پارک بهار نارنج: (بلوار امام رضا، ابتدای کتی غربی)
    • پارک سراج: (بلوار جانبازان، توحید ۲۸)
    • پارک جنگلی بابلکنار (بِزچَفت): (بابلکنار، درون‌کلا)

    اماکن گردشگری

    دریـاچه‌ها

    سواحل دریـای مازندران درون بابلسر
    دریـاچه سد شیـاده

    دریـای مازندران (دریـای کاسپین): سواحل ماسه‌ای دریـای مازندران درون ۱۵ کیلومتری شمال این شـهر قرار دارند. دریـاچه سد البرز:این سد درون جنوب شرقی بابل و در منطقه لفور واقع هست و یکی از زیباترین سدهای خاورمـیانـه و بزرگ‌ترین سد خاکی کشور به‌شمار مـی‌آید. «معرفی بیشتر» دریـاچه سد شیـاده: این سد درون جنوب غربی بابل و در بخش بندپی غربی و روستای شیـاده واقع است. «معرفی بیشتر» دریـاچه سد سنبل رود: این سد درون جنوب شرقی شـهرستان، درون اطراف بخش بابلکنار قرار دارد. «معرفی بیشتر» دریـاچه کامـی کلا: این دریـاچه درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل و در اطراف کوه‌های البرز قرار دارد. دریـاچه کامـیکلا دارای چشم‌انداز کوه و جنگل مـی‌باشد. تالاب رمنت: این تالاب درون روستای رمنت از توابع بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد کـه با مرکز شـهر ۵ کیلومتر فاصله دارد. «معرفی بیشتر»

    جنگل‌ها

    جنگل‌های بزچفتِ بابلکنار

    جنگل بزچفت (بابلکنار): این پارک جنگلی حفاظت شده درون بخش بابل کنار شـهرستان بابل و در روستای درون‌کلا شرقی و بزچفت قرار دارد. «معرفی بیشتر» جنگل شیـاده: این جنگل زیبا درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد کـه به دلیل مرتفع بودن سد شیـاده را مـی‌توان از بالای آن مشاهده کرد. جنگل نارنجلو: این جنگل کـه حفاظت شده‌است درون بخش بندپی غربی قرار دارد. جنگل ویوج: این جنگل درون جادهٔ شیـاده واقع درون بخش بندپی شـهرستان بابل قرار دارد. این جنگل حدود بیست هکتار مـی‌باشد. جنگل لفور: این جنگل درون جنوب شرقی شـهرستان بابل قرار دارد.

    آبشارها

    آبشار حاجی شیخ موسی: این آبشار درون روستای شیخ موسی و بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. «معرفی بیشتر» آبشار تیرکن (هفت آبشار): این آبشار کـه دارای هفت آبشار کوچک متوالی مـی‌باشد درون روستای درازکلا٬بخش بابل کنار شـهرستان بابل قرار دارد. به منظور رسیدن بـه آبشار هفتم حتما مسافت بسیـار زیـادی را طی کرد. «معرفی بیشتر» آبشار کیمون: این آبشار درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. «معرفی بیشتر» آبشار شی الیم: این آبشار درون درهٔ شی الیم درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. «معرفی بیشتر» آبشار کلیره (بتلیم): این آبشار درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد کـه با مرکز شـهر ۴۵ کیلومتر فاصله دارد. «معرفی بیشتر» آبشار درازکش: این آبشار زیبای دوقلو درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد «معرفی بیشتر» آبشار گزو: این آبشار درون اطراف بخش بابلکنار شـهرستان بابل قرار دارد. «معرفی بیشتر»

    چشمـه‌ها

    چشمـه آب گرم اَزرو: این چشمـهٔ آب گرم درون روستای آری از توابع بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد؛ کـه دارای جاذبه‌های توریستی فراوانی مـی‌باشد. «معرفی بیشتر»

    ییلاق‌ها

    شـهرستان بابل دارای ییلاقات بسیـار زیـادی هست از جمله شِیج موسی، لِهه (لِحه)، شاه لینگ چال (شالینگِچال)، نیراسم (نِراسم) و همچنین سِلبِن، اَنیژدون (اَنیجدان)، تِته، گلیران، کلاپی، دَمـیلِرز، اُطاقسی، دوزاخ بِن و … فیلبند: این ییلاق مرتفع‌ترین ییلاق استان مازندران هست که درون بخش بندپی غربی شـهرستان بابل قرار دارد. درون این ییلاق یک تپهٔ بلند قرار دارد کـه از بالای آن مـی‌توان شـهرهای بابل، آمل، قائمشـهر، ساری و شـهرهای اطراف بـه همراه دریـای مازندران را دید. شیخ موسی: این ییلاق درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد و دارای دو زیـارتگاه بـه نام‌های حاج شیخ موسی و امامزاده عبداله مـی‌باشد. ورزنـه: این ییلاق درون منتهی‌الیـه مرز جغرافیـایی بابل واقع شده کـه برای رسیدن بـه این روستای کوهستانی زیبا و بکر حتما از مسیر سخت و دشوار با پیچ‌های خطرناک عبور کرد. این روستا توسط کوه‌های اطراف آن احاطه شده و دارای آب بسیـار گوارا و سرد مـی‌باشد کـه مورد توجه بسیـار بازدید کنندگان قرار گرفته‌است. روستای ورزنـه از سمت غرب بـه روستاهای اندوار و نشل آمل، از سمت شمال بعد از طی مسافت بسیـار دشوار بـه شیخ موسی مـی‌رسد. لهه: دور نمای بسیـار زیبائی داشته و به ییلاق شیخ موسی مشرف مـی‌باشد. انیژدون: دارای مـیوه‌های درختی خیلی کوچک و خوشمزه‌ای هست و همچنین پر از گل و سبزه شالدرکا (طایفه طالش):این ییلاق درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. شالدرکا ۱۰ کیلومتر با شیخ موسی فاصله دارد؛ و از مناطق خوش آب و هوا محسوب مـی‌شود و از جاذبه‌های گردشگری خوبی برخوردار هست که اولین دوره بازی‌های بومـی محلی یـاد واره پهلوان محمد محمدزاده طالش و برادران درون ۱۳۹۱ درون آن برگزار گردید. شالینگچال: این ییلاق کـه از سردترین ییلاق‌های مازندران هست در بخش بندپی شرقی قرار دارد. بالاتر از شیخ موسی و آره قرار دارد درون فصل بهار منطقه بسیـار سرسبز و دارای چشم‌انداز زیبای مـی‌باشد.

    گنبد سرست

    اماکن مذهبی

    • بقعه امامزاده قاسم: این آرامگاه کـه معروف بـه آستانـه مـی‌باشد، درون مرکز شـهر بابل واقع شده‌است.
    • مسجد محدثین: این مسجد بـه فرمان امام دوازدهم شیعیـان درون دوران دودمان افشاریـه (در زمان پادشاهی نادرشاه افشار) بـه دست محمدنصیر بارفروشی مشـهور بـه «ملانصیرا» ساخته‌شد. قدمت این مسجد بـه حدود ۲۹۰ سال مـی‌رسد. عده‌ای این مسجد را جمکران دوم نامـیدند.[۷۶]
    • تکیـه پیرعلم
    • تکیـه حصیرفروشان
    • مسجد جامع

    اماکن تاریخی

    نوشتار اصلی: فهرست جاهای تاریخی بابل
    • کاروانسراها: بابل بـه عنوان یک مرکز تجاری کـه دارای کاروانسراها و دکان‌های معتبر بوده‌است، توجه ناصرالدین شاه رادر ۱۲۹۲ ه‍.ق هنگامـی کـه وی درون حال انجام دومـین سفر خودبه مازندران بود، جلب کرده وی درون سفرنامـه خود نوشته‌است، شـهر بارفروش از بلاد معظمـه مازندران و پرجمعیت و مرکز تجارت شده‌است، و کاروانسرا دکاکین معتبره دارد.
    • کاخ شاپور:در دوره صفویـه عمارت زیبایی درون محل این کاخ، بنا شد. اطراف این عمارت را آب پوشانده بود و این عمارت مجلل درون جزیره قرار داشت. این عمارت مجلل تفرجگاه شاهان صفوی و قاجار بود. درون دوره رضاشاه این کاخ توسعه یـافت. بعد از از پیروزی انقلاب اسلامـی این کاخ بـه ساختمان مرکزی دانشگاه علوم پزشکی مازندران و سپس بـه دانشگاه علوم پزشکی بابل تغییر کاربری داد. «معرفی بیشتر»
    • برج دیدبانی کاخ بابل: این برج درون دورهٔ پهلوی درون کاخ شاپور (بابل) ساخته شد. این برج دیده‌بانی بـه عنوان یکی از نمادهای این شـهر استفاده مـی‌شود. این برج درون مـیدان قرار دارد.
    • پل محمدحسن خان: پلی قدیمـی مربوط بـه سده ۱۲ خورشیدی بر روی رودخانـه بابل شـهرستان بابل استان مازندران مـی‌باشد. این پل از آثار دوره قاجاریـه هست که بـه جای پل قدیمـی‌تری ساخته شده‌است. یکی از موارد شاخص این پل معماری صفوی بنا و استفاده از سفیده تخم‌مرغ (البته بـه گفته برخی زرده تخم‌مرغ و ساروج) درون ساخت آن است.[۷۷]

    این اثر درون تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ با شماره ثبت ۱۴۱۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران بـه ثبت رسیده‌است.[۷۸]

    • موزه بابل (گنجینـه بابل): موزه بابل موسوم بـه گنجینـه بابل[۷۹] بـه عنوان تنـها موزه مردم‌شناسی مازندران درون ساختمان شـهرداری سابق شـهر بابل واقع شده‌است.[۸۰] ساختمان این موزه درون سال ۱۳۰۷ بـه عنوان بلدیـه یـا شـهرداری بنا شده بود. این ساختمان درون سال ۱۳۷۴با کاربری فرهنگی درون اختیـار مـیراث فرهنگی مازندران قرار گرفت و پس از احیـا، مرمت و بازپیرایی درون بهمن سال ۱۳۷۵به عنوان موزه بابل افتتاح شد.[۸۱] «معرفی بیشتر»
    • ساختمان شـهربانی: این ساختمان درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد کـه یک بنای بسیـار قدیمـی هست و بـه ساختمان شـهرداری تبدیل شده‌است. این ساختمان درون باغ ملی بابل محدود شده‌است.
    • سردر دانشگاه علوم پزشکی: این بنا درون دورهٔ پهلوی ساخته شد.
    • بازار ماهی فروش‌ها
    • آرامگاه زین العابدین: این آرامگاه از بناهای دورهٔ قاجار مـی‌باشد.
    • آرامگاه درویش علم بازی: این مقبره پشت آرامگاه معتمدی بابل قرار دارد.
    • قدیم مـیرزا یوسف: این درون دوره صفوی ساخته شده‌است. این بنا درون صبح جمعه دوم دی ماه ۱۳۹۰ خورشیدی توسط نیروهای شـهرداری بابل تخریب گردید کـه با دخالت دیرهنگام سازمان مـیراث فرهنگی و پلیس، تخریب آن متوقف گردید اما بخش اعظم بنا بـه جز گنبد آن تخریب شده بود.
    • آرامگاه سید کبیر: این آرامگاه از بناهای دورهٔ قاجار مـی‌باشد و جزء آثار ملی ایران است.
    • مسجد چهارسوق: این مسجد تاریخی از آثار دورهٔ قاجار مـی‌باشد.
    • پل محمد حسن خان

    • تصویری قدیمـی از برج دیده بانی

    • برج دیده بانی

    • آرامگاه ملا محمد شـهرآشوب

    • سقانفار شیـاده

    ره آورد

    مسافران درون کنار بازدید از آثار تاریخی، فرهنگی و نقاط دیدنی و جنگل‌ها و مناظر زیبای طبیعی و سبزه زارهای این شـهرستان، به منظور گذران اوقات فراغت، ره آوری را نیز از این شـهرستان با خود بـه ارمغان ببرند:

    • کشاورزی : انواع برنج (طارم و…)، مرکبات، انار جنگلی، ازگیل، صیفی جات، سبزیجات، کاهو و…[۸۲]
    • غذاهای محلی و سنتی : شامـی بابلی، آغوز نون، پشتِ زیک، پیسن گُندلهِ، رشته بـه رشته، شکر قرمز و…[۸۳]
    • نان‌ها و شیرینی جات : شیرینی محلی، کلوچه‌ها، گز و مربا بهار نارنج و…
    • نوشیدنی‌ها : شربت، عرق و چای بهار نارنج، عرق شلتوک و…
    • ترشیجات : نازخاتون، بادمجان ترشی، سیر ترشی، هَفتِ بیجار، ترشی یـارسی و…
    • صنایع دستی : جارو، نمد، حصیربافی، گلیم، جاجیم، سبد، جوراب پشمـی، پارچه (چوغا، باشلق، وازشمد) و…[۸۴]
    • شالی (خوشـه برنج)

    • مرکبات

    • ترشیجات

    • جارو دستی

    مراکز مـهم شـهر

    مراکز آموزش عالی

    در حال حاضر مراکز فعال درون بابل بـه شرح جدول زیر مـی‌باشند:

    ردیف نام مرکز عنوان نوع وبگاه ۱ دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل دانشگاه دولتی http://www.nit.ac.ir ۲ دانشگاه علوم پزشکی بابل دانشگاه دولتی http://www.mubabol.ac.ir ۳ دانشگاه علوم و فنون مازندران دانشگاه غیرانتفاعی http://www.ustmb.ac.ir ۴ دانشگاه فرهنگیـان- مرکز آموزش عالی شـهید رجایی بابل دانشگاه دولتی http://www.rajaee-ttc.ir ۵ دانشکده فنی امام صادق بابل دانشکده دولتی http://www.baboltc.ac.ir ۶ دانشگاه پیـام نور- مرکز بابل دانشگاه پیـام نور http://www.babol.mpnu.ac.ir ۷ دانشگاه پیـام نور- واحد بندپی دانشگاه پیـام نور http://www.bandpey.mpnu.ac.ir ۸ دانشگاه آزاد اسلامـی- واحد بابل دانشگاه آزاد http://www.baboliau.ac.ir ۹ دانشگاه علمـی و کاربردی- واحد بابل دانشگاه علمـی کاربردی http://www.unbabol.com ۱۰ مرکز آموزش علمـی و کاربردی فرهنگ و هنر- واحد ۴ بابل مؤسسه علمـی کاربردی https://babolfh4.pafcoerp.com ۱۱ مرکز آموزش علمـی و کاربردی جهاد دانشگاهی بابل مؤسسه علمـی کاربردی http://www.babol.iastjd.ac.ir ۱۲ مرکز آموزش علمـی و کاربردی بندپی غربی مؤسسه علمـی کاربردی ۱۳ مؤسسه آموزش عالی صنعتی مازندران مؤسسه غیرانتفاعی http://www.mit.ac.ir ۱۴ مؤسسه آموزش عالی علوم و فناوری آریـان مؤسسه غیرانتفاعی http://www.aryan.ac.ir ۱۵ مؤسسه آموزش عالی طبری مؤسسه غیرانتفاعی http://www.tabari.ac.ir ۱۶ مؤسسه آموزش عالی راه دانش مؤسسه غیرانتفاعی http://www.rahedanesh.ac.ir ۱۷ آموزشکده فنی و حرفه‌ای سما- واحد بابل آموزشکده آزاد http://www.babol-samacollege.ir ۱۸ آموزشکده فنی و حرفه‌ای الزهرا- واحد بابل آموزشکده دولتی http://www.alzahrababol.ac.ir
    Ken Bainbridge

    دانشگاه مازندران

    این دانشگاه درون سال ۱۳۵۴ درون بابل با همکاری و نظارت دانشگاه هاروارد پایـه‌ریزی شد.[۸۵][۸۶][۸۷] از طراحان این مؤسسه مـی‌توان دکتر کن بینبریج (Ken Bainbridge) را از هاروارد نام برد.[۸۸] تعداد زیـادی از اعضای هیئت علمـی و رؤسای این دانشگاه را استادان آمریکایی دانشگاه هاروارد تشکیل مـی‌دادند.[۸۹] هسته اولیـه آن را مرکز تربیت دبیر فنی نوشیروانی بابل (دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل فعلی)، مرکز تحصیلات تکمـیلی بابل، مؤسسه آموزش عالی اقتصادی و اداری – مدرسه عالی علوم کشاورزی- مؤسسه آموزشی کشاورزی گرگان- تشکیل مـی‌دادند. درون سال ۱۳۵۸ با تصویب شورای عالی انقلاب، از ادغام این مراکز، «دانشگاه مازندران» بـه صورت رسمـی درون مازندران بزرگ(مازندران و گلستان فعلی) بـه فعالیت خود ادامـه داد.

    این مرکز بـه عنوان بزرگ‌ترین دانشگاه مازندران و گلستان درون حریم شـهر بابل که تا سال ۱۳۶۸ بـه فعالیت خود ادامـه داد. با جدایی بابلسر از بابل این مرکز درون محدوده بابلسر بـه فعالیت خود ادامـه مـی‌دهد.

    مراکز درمانی و بیمارستان‌ها

    • بیمارستان روحانی (بلوار کشاورز) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان شـهید بهشتی (خیـابان سرگرد قاسمـی) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان شـهید یحیی نژاد (خیـابان مصطفی خمـینی) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان کودکان شفیع‌زاده (امـیرشـهر، خیـابان امام) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان فوق تخصصی بابل کلینیک (خیـابان سید جمال الدین اسدآبادی) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان فوق تخصصی چشم پزشکی مـیناگر (بلوار کشاورز)
    • بیمارستان فوق تخصصی مـهرگان (بلوار شـهید بهشتی) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان باروری و ناباروری فاطمـه الزهرا (بلوار نوشیروانی) «تارنما مرکز»
    • بیمارستان ۱۷ شـهریور (مرزی کلا) [[۹۰]]
    • مرکز جراحی ولی عصر (خیـابان دکتر شریعتی)
    • مرکز جراحی سینا (بلوار طبرسی)

    مراکز اقامتی

    • هتل مرجان: (دو ستاره A)، بابل، مـیدان کشوری
    • هتل رضا: (یک ستاره T)، بابل، مـیدان هفده شـهریور
    • هتل نگین: (یک ستاره)، بابل، مرزیکلا
    • هتل آپارتمان طبرستان: (یک ستاره)، امـیرشـهر
    • هتل آپارتمان پارسیـان: (یک ستاره)، امـیرشـهر
    • مـهمانپذیر بهار نو: بابل، مـیدان هفده شـهریور
    • مـهمانپذیر پاپلی: بابل، مـیدان هفده شـهریور

    مراکز خرید و بازارها

    بازار پوشاک
    • مجتمع تجاری شـهریـار (خیـابان نیما)
    • مجتمع تجاری عطر زیستان (خیـابان سعیدی)
    • مجتمع تجاری شـهروند (بلوار ولیعصر)
    • مجتمع تجاری الماس شرق (بلوار ولیعصر)
    • مجتمع تجاری زیتون (چهارراه فرهنگ)
    • مجتمع تجاری یـاس (خیـابان مدرس)
    • مجتمع نیکان (خیـابان شـهید مطهری)
    • سیتی سنتر (بلوار نوشیروانی)
    • پاساژ بزرگ بابل (خیـابان مدرس)
    • پاساژ آبادیـان (بلوار طالقانی)
    • پاساژ امـیر (بلوار طالقانی)
    • مجتمع تجاری و تفریحی شـهرداری بابل (بلوار ساحلی) [در دست ساخت]
    مـیوه و تره بار
    • مـیدان بار امام (بلوار امام رضا)
    • بازار روز نوشیروانی (بلوار نوشیروانی)
    • بازار روز رضوان (خیـابان امام)
    • بازار روز امام رضا (حیدرکلا)
    • بازار روز مسجد جامع (خیـابان بازار، مسجد جامع)
    • بازار روز امام حسین (مـیدان امام حسین)
    بازار ماهی
    • بازار ماهی فروشان نوشیروانی (بلوار نوشیروانی)
    • بازار ماهی فروشان امام رضا (بلوار امام رضا)

    ترابری

    فاصلهٔ بابل با شـهرهای ایران

    فاصله بابل با شـهرهای ایران بـه شرح زیر است(فاصله بر حسب کیلومتر است).[۹۱]

    بابلسر ۸ چالوس ۱۴۲ رامسر ۲۲۲ تهران ۲۱۱ مشـهد ۷۳۴ اصفهان ۶۲۵ تبریز ۸۳۶ شیراز ۱۱۰۶ اهواز ۱۰۹۲ ارومـیه ۱۱۵۷ بندرعباس ۱۷۱۲ همدان ۵۴۷ ساری ۳۹ گرگان ۱۷۰ رشت ۳۴۱

    فرودگاه بابل

    این فرودگاه کـه در منطقه احمدکلا و در جاده بابلسر واقع شده‌است یکی از فرودگاه‌های قدیمـی کشور مـی‌باشد کـه سالهاست بـه صورت متروکه باقی مانده‌است. درون سالهای اخیر تلاش‌هایی به منظور راه‌اندازی دوباره آن صورت گرفته‌است.[۹۲][۹۳][۹۴]
    از فرودگاه‌های فعال استان مازندران مـی‌توان بـه فرودگاه دشت ناز ساری اشاره نمود.

    راه‌آهن

    بابل درون حال حاضر شـهر بابل بـه راه‌آهن ارتباط ندارد ولی درون فاصله ۱۵ کیلومتری شـهر بابل (قائم شـهر)، ایستگاه راه‌آهن سراسری وجود دارد. یکی از پروژه‌های درون دست مطالعه شرکت راه‌آهن، اتصال راه‌آهن شیرگاه(سوادکوه) بـه بابل و بندر فریدون کنار است.[۹۵][۹۶][۹۷]

    پایـانـه‌های مسافربری

    بابل دارای سه پایـانـه مسافربری مـی‌باشد.

    • پایـانـه غرب: این ترمـینال درون غرب بابل و در موزیرج واقع شده‌است. این پروژه درون سال ۱۳۷۲ درون زمـینی بـه مساحت ۱۲ هکتار بـه تصویب رسید کـه بعد از تملک و آزادسازی حدود چهار هکتار احداث شد. عملیـات اجرایی ترمـینال غرب بابل دی ماه ۱۳۹۰ افتتاح و به بهره‌برداری رسید. درون طرح توسعه پایـانـه غرب، وسعت این پایـانـه بـه ۱۲ هکتار خواهد رسید. سرویس‌دهی این پایـانـه بـه تمام نقاط کشوراست.[۹۸]
    • پایـانـه شرق: این پایـانـه درون شرق بابل و در بلوار امام رضا واقع شده کـه دارای مساحتی معادل یک هکتار مـی‌باشد. سرویس‌دهی این پایـانـه درون استانی بوده و به مـینی‌بوس و سواری اختصاص دارد.
    • پایـانـه جنوب: این پایـانـه درون بلوار نوشیروانی واقع شده و دارای مساحتی معادل یک هکتار است. سرویس‌دهی این پایـانـه درون شـهرستانی بوده کـه مسافران را از طریق مـینی‌بوس بـه شـهرها و روستاهای تابعه بابل و حومـه منتقل مـی‌کند.

    تاکسی

    تاکسیرانی بابل [[۹۹]]، از سال ۱۳۸۱ بعد از ارتقاء بـه سازمان تاکسیرانی، با ۲۵۰۰ دستگاه تاکسی و ۳۰۰ دستگاه تاکسی بی‌سیم زیر نظر شـهرداری فعالیت مـی‌نماید.

    آرامستان‌ها

    • آرامستان معتمدی: (از موقوفات معتمدی هست واقع درون خاور- بلوار ولیعصر-خیـابان تربیت معلم)
    • آرامستان گِله محله: (واقع درون باختر- بلوار جانبازان-خیـابان گِله محله)
    • آرامستان سید ذکریـا: (واقع درون جنوب- خیـابان شـهید صالحی)
    • آرامستان درویش فخرالدین: (واقع درون باختر- موزیرج)
    • آرامستان کتی: (واقع درون خاور- بلوار امام رضا)
    • آرامستان کیجاتکیـه: (واقع درون شمال- بلوار جانبازان- کیجاتکیـه)
    • آرامستان کمانگر: (واقع درون جنوب- بلوار کشاورز-کمانگر)

    جستارهای وابسته

    • استان مازندران
    • شـهر بابلسر
    • شـهر فریدون‌کنار

    پیوند بـه بیرون

    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ بابل (مازندران) موجود است.
    • شـهرداری بابل
    • شورا شـهر بابل
    • دانشگاه علوم پزشکی بابل
    • دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل
    • پایگاه اطلاع‌رسانی جشنواره ملی بهار نارنج
    • نقشـه ‌ای شـهر بابل

    پانویس

  • برزگر، اردشیر. محمد شکری فومشی. تاریخ تبرستان پیش از اسلام. ج. اول. تهران: نشر رسانش، ۱۳۸۱. شابک ‎۹۶۴-۷۱۸۲-۱۰-۴. 
  • لسترنج، گای. جغرافیـای تاریخی سرزمـین‌های خلافت شرقی. ترجمـهٔ محمود عرفان. انتشارات علمـی و فرهنگی، ۱۳۹۱. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۱۰۵-۸. 
  • نیـاکی، جعفر و پوران‌دخت حسین‌زاده. بابل (شـهر زیبای مازندران). ج. اول. تهران: سالمـی، ۱۳۸۳. شابک ‎۹۶۴-۶۹۴۷-۷۴-۳. 
  • یوشیج، نیما. دو سفرنامـه از نیما یوشیج. بـه کوشش علی مـیرانصاری. سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۴۶-۶۱۸۹-۳۹-۳. 
  • «تاریخچه شـهرداری بابل». تارگاه شـهرداری بابل. بازبینی‌شده درون ۳۰ تیر ۱۳۹۴. 
  • صالح تبری، صمد. «عالم محضر خداست، بـه تاریخ دروغ نگوییم». بابل‌نامـه، ۱۱ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۰ تیر ۱۳۹۴. 
  • «سالنامـه آماری استان مازندران سال ۱۳۹۰». درگاه آمار ایران. بازبینی‌شده درون ۷ مـه ۲۰۱۳.  (پرونده salnameh90_۲–۸.pdf، صفحه ۱۴۲)
  • همشـهری آنلاین
  • گروه مولفان. بابل شـهر بهارنارنج. تهران: نشر چشمـه، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۳۶۱-۰۰۳-۴. 
  • «سالنامـه آماری مازندران: سال ۱۳۹۱، ص ۹۰». مرکز آمار ایران. بازبینی‌شده درون ۵ فروردین ۱۳۹۴. 
  • «معرفی مدیران منطقه یک و دو شـهرداری بابل». تارگاه رسمـی شـهرداری بابل، ۲۸ اسفند ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۵ فروردین ۱۳۹۴. 
  • «تاریخچه». شرکت مخابرات استان مازندران. بازبینی‌شده درون ۵ فروردین ۱۳۹۴. 
  • عبدالحمـید شوری. «مروری بر ویژگی‌های شبکه تلفن ثابت کشور و تحولات آینده». مرکز تحقیقات و فناوری اتوماسیون صنعتی ایران. بازبینی‌شده درون ۵ فروردین ۱۳۹۴. 
  • [1 «درگاه ملی آمار: سال 1395»]. مرکز آمار ایران. بازبینی‌شده درون سرشماری نفوس و مسکن سال 95. 
  • «دانشگاه صنعتی بابل رتبه ششم دانشگاه‌های صنعتی کشور». خبرگزاری دانشجو، ۲۵ اسفند ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۹ فروردین ۱۳۹۴. 
  • «سایت دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور». پایگاه خبری - اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸. بازبینی‌شده درون ۹ فروردین ۱۳۹۴. 
  • آب یـابی و آب رسانی، نوشتهٔ کمـیته علمـی مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن
  • لغت‌نامـه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، بل [بُ] (پیشوند)
  • پژوهشی درون زمـینـهٔ نام‌های باستانی مازندران، دکتر حسن حجازی کناری، انتشارات روشنگران، تهران، 1372
  • نماینده مردم بابل، نیـاز آذری، بابل‌شناسی
  • «شـهرداری بابل. بابل‌شناسی». 
  • «حسین نیـاز آذری. بابل‌شناسی». 
  • مجمع امور صنفی بابل
  • «نتایج سرشماری عمومـی نفوس و مسکن ۱۳۹۵ (جدول جمعیت و خانوار)». مرکز آمار ایران. بازبینی‌شده درون ۵ مـه ۲۰۱۳. 
  • مرکز آمار ایران
  • پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر معلم، دربارهٔ بابل، جغرافیـای انسانی
  • «تاریخ تبرستان – پیش از اسلام، تصحیح و پژوهش: محمد شکری فومشی»، برزگر، اردشیر (1380)، جلد اول، نشر رسانش، چاپ اول، ص 13
  • بابل سبزه دیـار، صمد صالح طبری، (1387)، بابل، انتشارات بهارنارنج، چاپ دوم. ص32
  • «صدرا نیوز، ردپای نتانیـاهو درون ایران». 
  • فهرست روزنامـه‌های موجود درون کتابخانـه ملی ایران، نوشته بیژن سرتیپ زاده و کبری خداپرست، کتابخانـه ملی ایران، ١٣٥٦
  • مطبوعات ایران، نوشته مسعود برزین، شرکت سهامـی افست، ١٣٥٤
  • مطبوعات ایران از شـهریور ١٣٢٠تا ١٣٣٦، نوشته حسین ترابیـان، اطلاعات،
  • هفته نامـه بابل نامـه
  • هفته نامـه بابل نامـه
  • [۱]
  • جدید آنلاین
  • «اسامـی سینماهای استان مازندران». وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی ایران. بازبینی‌شده درون ۵ فروردین ۱۳۹۴. 
  • حوزه هنری استان مازندران
  • نـهاد کتابخانـه‌های عمومـی کشور
  • «خبرگزاری شمال آرت، تاریخچه برگزاری جشنواره فیلم وارش». 
  • ↑ ۴۱٫۰۴۱٫۱۴۱٫۲ خبرگزاری شمال فردا
  • «صنایع نیوز». 
  • «خبرگزاری فارس». 
  • «شورا اسلامـی شـهر بابل». 
  • «خبرگزاری ایسنا». 
  • دریـا دادور
  • گنجور- تجدید مطلع
  • گنجور- دبیرستان پهلوی
  • گنجور- گیلان
  • «اماکن ورزشی شـهر بابل (۱)-استان مازندران». مدرسه‌نیوز، ۲۷ مرداد ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۳۰ تیر ۱۳۹۴. 
  • «اماکن ورزشی شـهر بابل (۲)-استان مازندران». مدرسه‌نیوز، ۲۷ مرداد ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۳۰ تیر ۱۳۹۴. 
  • «تیم کشتی آزاد A خردسالان شـهرستان بابل، قهرمان مازندران شد». تارگاه رسمـی هیئت کشتی شـهرستان بابل، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «تیم کشتی بابل A بر روی سکوی سوم ایستاد». تارگاه رسمـی هیئت کشتی شـهرستان بابل. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «بابل قهرمان کشتی آزاد نونـهالان مازندران شد». خبرگزاری مـهر، ۳ تیر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «بابل قهرمان مسابقات کشتی فرنگی نونـهالان مازندران شد». ایرنا، ۱۷ تیر ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «تیم بابل قهرمان مسابقات کشتی آزاد نوجوانان مازندران شد». ایرنا، ۳ تیر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «بابل قهرمان مسابقات کشتی فرنگی نوجوانان مازندران شد». خبرگزاری مـهر، ۳۰ تیر ۱۳۹۱. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «بابل قهرمان کشتی آزاد و فرنگی جوانان مازندران شد». ایرنا، ۱۸ تیر ۱۳۹۰. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «قهرمانی بابل درون مسابقات کشتی فرنگی جوانان مازندران». خبرگزاری فارس، ۲۱ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «تیم بابل قهرمان مسابقات کشتی آزاد و فرنگی پیشکسوتان مازندران شد». ایرنا، ۲۳ خرداد ۱۳۹۴. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «بابل قهرمان مسابقات کشتی لوچوی مازندران شد». خبرگزاری فارس، ۱۸ تیر ۱۳۹۰. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «پیکر قهرمان کشتی جهان درون بابل تشییع شد». ایرنا، ۴ خرداد ۱۳۹۴. بازبینی‌شده درون ۱ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «آزادگان بابل قهرمان شد». خبرگزاری فارس. ۳۰ آبان ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۴ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «تهران و بابل مـیزبان کشتی قهرمانی کشور». خبرگزاری مـهر. ۱۴ آبان ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۲ مرداد ۱۳۹۴. 
  • «برگزاری اردوی تدارکاتی تیم ملی جوانان درون تهران و بابل». باشگاه خبرنگاران جوان. ۲۱ خرداد ۱۳۹۴. بازبینی‌شده درون ۲ مرداد ۱۳۹۴. 
  • یوشیج، نیما. دو سفرنامـه از نیما یوشیج. بـه کوشش علی مـیرانصاری. سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۹. ۱۱۸. شابک ‎۹۴۶-۶۱۸۹-۳۹-۳. 
  • «محمد قربانیـان سرمربی تیم فوتبال دریـای بابل شد». ایرنا، ۲ تیر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «صعود خونـه‌به‌خونـه بابل بـه لیگ دسته دوم فوتبال». خبرگزاری فارس، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «واگذاری ورزشگاه هفت تیر بـه باشگاه خونـه بـه خونـه مازندران». مازندلیگ، ۱۱ خرداد ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «قهرمانی تیم فوتبال خونـه بـه خونـه مازندران درون لیگ دسته اول جوانان». خبرگزاری فارس، ۲۵ اسفند ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «همراهی مـهدوی کیـا با اردوی تیم ملی فوتبال درون بابل». شمال‌نیوز، ۲۸ آذر ۱۳۹۲. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «اردوی تیم ملی فوتبال جوانان درون بابل برگزار مـی‌شود». ایرنا، ۲۸ خرداد ۱۳۹۴. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «خونـه بـه خونـه قهرمان جام شـهدای مازندران». ورزش ۳، ۱۹ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • «طلایی پوشان بابل درون لیگ برتر فوتسال بانوان کشور شرکت مـی‌کند». خبرگزاری تسنیم، ۳۱ خرداد ۱۳۹۴. بازبینی‌شده درون ۳۱ تیر ۱۳۹۴. 
  • سازمان پارک‌ها و فضای سبز شـهرداری بابل
  • «جمکران دوم کجاست؟». فردانیوز. بازبینی‌شده درون ۲۰ تیر ۱۳۸۸. 
  • همشـهری آنلاین: پل تاریخی محمدحسن‌خان بابل
  • «دانشنامـهٔ تاریخ معماری ایران‌شـهر». سازمان مـیراث فرهنگی و گردشگری ایران. بازبینی‌شده درون ۱۹/۵/۲۰۱۱. 
  • گنجینـه‌ای کـه دیدن دارد
  • موزه‌ها
  • خبرگزاری جمـهوری اسلامـی
  • «پرتال سازمان مـیراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری». 
  • «بندپیِ بابل». 
  • «فارس نیوز». 
  • Progress report to the Board of Governors, Reza Shah Kabir University. Harvard University Site Planning Task Force. Publisher Harvard University Site Planning Task Force, 1976
  • Problems and Issues in Higher Education: Perspectives on Iran-United States Educational Relations and Influences. pp.8
  • Fundamentalisms and society: reclaiming the sciences, the family, and education. Volume 2 of Fundamentalisms and Society. Martin E. Marty, R. Scott Appleby. University of Chicago Press, 1993. ISBN: 0-226-50880-3 pp.350
  • Biographical Memoirs of the National Academy of Sciences. Vol.76. Publisher National Academies Press, 1999. ISBN: 0-309-06434-1 pp.28
  • Revolution in Iran: the politics of countermobilization. Jerrold D. Green. Publisher Praeger, 1982. ISBN: 0-03-062409-6. pp.32
  • بیمارستان ١٧ شـهریور
  • «مسافت شـهرهای ایران». ایرانگردی و جهانگردی، ۱۳۹۱/۱۰/۳. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۰۹ ژانویـه ۲۰۱۳. بازبینی‌شده درون ۱۳۹۱/۱۰/۳. 
  • ناصری نماینده بابل بیـان کرد: اعلام آمادگی سرمایـه‌گذار اهل ترکیـه به منظور احداث فرودگاه احمدکلای بابلسر.
  • منتخب مردم بابل درون مجلس از پیگیری احداث فرودگاه درون احمدکلا بابلسر خبر داد.
  • خبرگزاری فارس: نماینده مردم بابلسر درون مجلس گفت: با تصویب هیئت دولت درون احمدکلا بابلسر فرودگاه احداث مـی‌شود.چ
  • نماینده مردم بابل درون مجلس گفت: با دستور وزیر راه و شـهرسازی، مجوز طرح مطالعاتی راه‌آهن سوادکوه بـه بابل صادر شد.
  • اتصال ایران خودروی بابل و دو شـهرک صنعتی بـه راه‌آهن
  • پیگیری ویژه مصوبه راه‌آهن قائمشـهر بـه بابل
  • بزرگترین پایـانـه مسافربری مازندران افتتاح شد
  • سازمان تاکسیرانی بابل
    • ن
    • ب
    • و
    شـهرستان بابل
    مرکز شـهرستان
    • بابل
    بخش
    مرکزی
    شـهرها
    • امـیرکلا
    • بابل
    دهستان‌ها
    و روستاها
    اسبوکلا
    • آهنگرکلا
    • عالی‌زمـین
    • الله‌رودبار
    • باباآباد
    • بوله‌کلا
    • درویش‌خاک بالا
    • درویش‌خاک پائین
    • درزی‌کلا نوشیروان
    • اسبوکلا
    • حمزه‌کلا شش‌پل
    • خراسان‌محله
    • متی‌کلا
    • نقارچی‌محله
    • نوشیروان‌کلا
    • قصاب‌امـیر
    • قصاب‌ذالکان
    • قمـی‌کلا
    • سادات‌محله
    • شاسیبکلا
    • شیخ‌محله
    • تیرکلا
    • ترک‌محله
    فیضیـه
    • اغوزبن
    • بالابیشـه‌سر
    • بندارکلااغوزبن
    • باریک‌کلا
    • برجی‌خیل لنگور
    • بوله کلامرزون‌آباد
    • چمازکلا
    • دری‌کنده
    • درویش‌خاک‌مرزون
    • اسپی‌کلارمنت
    • استردیکلا
    • Galleh Kola
    • گرجی‌آباد
    • کبودکلا
    • کلهودشت بالا
    • کلهودشت پائین
    • کلمدان‌نقیب
    • کپورچال
    • لنگوربالا
    • لنگورپایین
    • محمودآباد
    • منصورکنده
    • مشـهدی‌کلا
    • مـیانرود
    • موزی‌گله
    • نخ‌کلا
    • پایین بیشـه سر
    • قایمـیه
    • رمنت
    • شمشیرمحله
    • سلیمان‌کلا
    • سلطان‌محمدطاهر
    • ولی عصر
    گنج افروز
    • علمدار
    • چاره
    • دیودشت
    • هری‌کنده
    • هتکه‌پشت
    • مـیررودپشت
    • نقیب‌کلا ثلاث
    • پایین‌گنج‌افروز
    • روشن آباد
    • سیـاه‌کلامحله
    • ترجیکلا
    بابل‌کنار
    شـهرها
    • مرزیکلا
    دهستان‌ها
    و روستاها
    بابل‌کنار
    • انارستان
    • بالاگنج‌افروز
    • بالف‌کلا شرقی
    • بزچفت
    • چهره
    • داردکاشت
    • درونکلاغربی
    • درونکلاشرقی
    • درزی‌محله
    • فیض‌اله‌آباد
    • فولادکلا
    • گاوانکلا
    • گاوزن‌محله
    • هلی‌دشت
    • مرزی‌کتی طیبی
    • مزداکتی
    • اجاک
    • پایین مرزناک
    • پیتکا
    • قران‌تالار
    • رئیس‌کلا
    • سیدکلا
    • شاهرضاگاوزن محله
    • شیردارکلا
    • سیـاه‌درکا
    • طلوت
    درازکلا
    • امـیرکلا
    • انجیل‌سی کبودتبار
    • ازارسی بابل‌کنار
    • ازارسی حاجی‌بابا
    • ازارسی حسین‌خان‌زاده
    • ازارسی مـیرزاگل
    • ازارسی نعمت‌اله
    • ازارسی شعبان‌علی
    • ازارسی تسکانو
    • بالف کلاغربی
    • بی‌نماز
    • چهارگل علی‌محمد
    • چهارشمـین
    • چهارسی عباسی
    • درازکلا
    • هلی‌خال
    • هلی‌کتی
    • حمـه‌کتن
    • جاجن
    • کاردرکلا
    • کریکلا
    • کبریـاکلا
    • خمند
    • خرماکهن مشـهدی‌آقا
    • خرماکهن شاهرخی
    • خواجه‌کلا
    • کیس
    • لمارون
    • ممرزکن
    • ممرزسی
    • مرتع‌شـهر
    • مس‌دره
    • مـیان‌طالار حسینی
    • موزی‌کتی‌پارک
    • نوکجار
    • نورمحمدتباشی
    • ریگ‌چشمـه
    • سرسره
    • سفیدهلوم
    • شال‌بکشت‌ولی
    • تیرکن
    • ویـارسره
    • وولی‌کتی
    • یکشوب
    بندپی غربی
    شـهرها
    • خوش‌رودپی
    دهستان‌ها
    و روستاها
    خوش‌رود
    • افراسیـاب‌کلا
    • انجیل‌سی
    • انجیلک
    • ازارکل
    • ازارسی حاتم
    • ازارسی
    • بالابورا
    • بالاولیک
    • برگ‌نو
    • چاق‌فیروزجایی
    • دیواملکشاه
    • دیواعمران
    • دیزنو
    • دولت‌رودبار
    • فریدون‌کلا
    • فیل‌بند
    • گته‌نو
    • گاودشت
    • کام‌کلا
    • کرات‌سی
    • کاردگرکلا
    • کاردی‌کلا
    • کاشمسی
    • کشیرمحله
    • خرابه خوش‌رودپی
    • کیس
    • لمسوکلا غربی
    • مجی‌کتی
    • مسک
    • مـیان‌بورا
    • مـیان دره
    • مقری‌کلا
    • موزی‌کتی
    • نارنج‌لو
    • اومال استاداحمد
    • اومال شکراله
    • پلنگ‌دره
    • پنبه‌جار
    • پاری‌کلا
    • پازمـین
    • پینک
    • پولادسی
    • سنگ‌رودپی
    • سوت‌سی آقالر
    • سوت‌سی گل‌چوب
    • سوت‌سی شیـاده
    • سفیدتور بالا
    • سفیدتور پایین
    • شـهنـه‌پشته حاجی‌مـهدی
    • شیـاده سادات‌محله
    • شیـاده بالا
    • تلیکا
    • تشبیشـه
    • تیرنگ‌سی
    • تسکا
    • ولیک‌تخت
    • زرتلک
    شـهیدآباد
    • بزرودپی
    • فیروزآباد
    • کهرکنارکشتلی
    • کلاگرمحله
    • معلم کلا
    • مؤمن آباد
    • پطرودپی
    • قنبرزاده
    • صلح‌دارکلا
    • شـهیدآباد
    • شانـه‌تراش
    • شوب‌کلا
    • یزدان‌آباد
    بندپی شرقی
    شـهرها
    • گلوگاه
    دهستان‌ها
    و روستاها
    فیروزجاه
    • عباس‌کلا
    • افراکتی
    • افراچال
    • اری
    • اسپرنصراله
    • اترین
    • ازرودسر
    • بیس‌کتی
    • چاک‌کلا
    • چالسرون
    • درکامـیان
    • اسپیـارملک
    • فک
    • فیروزجاثابت
    • گریوده
    • گریوه
    • گاوزن‌محله
    • جزنیکا
    • کلکینگ
    • کش‌پی
    • خلند
    • خلیل‌کلا
    • خرتو
    • خریون
    • Khvajeh Kola
    • کیون
    • کلاگرسرا
    • لمسوکلا
    • لتی
    • لتی‌جون
    • مـیاندرکا
    • مـیانک صیـادی
    • مـیان‌تلک
    • موزیلو
    • نسوم
    • اونکنار
    • پهن‌کش
    • پری‌چشمـه
    • پی‌چالک
    • پیت‌سره
    • قلعه کتی
    • قلعه‌کش
    • رنگل
    • ریکو
    • روانشین
    • سلیج
    • سماگوش‌محله
    • سرجه‌کلا
    • شمـیران
    • شیخ‌موسی
    • شورکش
    • سیرباغ
    • سویلم
    • تورسو و سیبرون
    • ولیکن
    • واش‌سره
    • وتیله
    • وازی‌گردن
    • زربوت
    • زیـارت‌پشت
    • ذغال‌چال
    سجادرود
    • آب‌بندان ننوش
    • آب‌بندان یوسف‌زاده
    • افراگردن
    • افراکتی حاج‌احمد
    • افراکتی مـیر علی تبار
    • افرابن
    • افراسی
    • اغوزچال
    • احمدکلا
    • اخمن
    • ال‌دره
    • الاش‌سی
    • علی‌ماندگار
    • علی‌زرنو
    • امـیرده
    • انجیل سی ۱‎
    • ارکا
    • اشدکت
    • ازاران
    • ازاران گنجعلی
    • Azarsi
    • ازارسی سعداله
    • بهارستان
    • بندبن
    • بندبن کبودتبار
    • برف‌چالسی
    • بتلیم
    • بنـه زمـین
    • چفا
    • چهارسی
    • چالرز
    • چاسرکا
    • چه‌سر
    • چشمـه‌سر
    • چفت‌سر
    • دهچر
    • درازکش
    • دیـافه
    • ادملا
    • امامزاده‌عباس
    • امامزاده رضا
    • اسبو
    • فلکا
    • فرام‌لک
    • فرام‌رودبار حاجی‌صادق
    • فیفل
    • فیفل شرقی
    • فیروزآباد
    • گنج‌کلا بالا
    • گنج‌کلا پایین
    • گردرودبار
    • گری‌محله
    • هلی‌بن
    • هلی‌کتی
    • هشتری
    • هندوری
    • جلیرود
    • کهلوچال
    • کلهوسی
    • کمل چوبسر
    • کمل‌سرک
    • کمـیون
    • کنسلو
    • کراتلو
    • کربن
    • کریستو
    • کاشیکلا
    • کتی‌سر
    • کلاگرکلا
    • خنیـافه
    • خرطوسی
    • خونکاه‌زرزمـه
    • کیس
    • کلاشکنک
    • کردمحله
    • کوهپاره
    • کوهپایـه‌سرا
    • لپرعلی بابامحمدی
    • لرجارگردن
    • لرکانون
    • لته
    • لیسه
    • لدار
    • لنگه
    • لی‌طالار
    • لیـاردن
    • لیس‌کتی
    • لیس‌تیمور
    • لیسی
    • مرتع بلکرون
    • مـیانک
    • مـیرملک
    • نمـیون‌انجیل‌سی
    • نرگس‌کتی
    • ناریوران غربی
    • ناریوران شرقی
    • نسیـه
    • اتاق‌سر
    • پلنگلی
    • پرچیم‌کش
    • پرمـیناو شیومن
    • پینک‌عسگریـان
    • پینک‌بالا
    • پولک‌رودپی
    • پوست‌کلا
    • قلعه
    • قرق‌یونس
    • رفع‌بن
    • رستم‌کلا
    • رودبارفیروزجا
    • سنگ‌پراش
    • سنگ‌ریزه
    • سنگ‌سی
    • سیدنظام‌الدین
    • شـهررحیم
    • شـهربن
    • شالیکش امـیرقلی
    • شرباشن
    • شنبه
    • صورت
    • تهمتن‌کلا
    • تنـهاکلا
    • تشون
    • تیرگ‌بن
    • تیرخال‌گردن
    • ول‌لته
    • ولیک
    • وولی‌گله
    • وولی‌گردن
    • ویـارسرا
    • ویشگون
    • زریجا
    • زریوران
    • زواره
    • زوارک
    گتاب
    شـهرها
    • گتاب
    دهستان‌ها
    و روستاها
    گتاب جنوبی
    • ابوالحسن‌کلا
    • افراکتی ولوکلا
    • آهنگرکلا
    • بالامرزبال
    • بالامرزناک
    • بالامـیرکلا
    • بالاسیدکلا
    • بیل‌پی ابوالحسن‌کلا
    • چوب‌بست
    • گاوان كلا
    • کرتیج‌کلا
    • خراطکلا
    • مشـهدسرا
    • اتاق‌سرا
    • پایین‌مرزبال
    • پایین‌سیدکلا
    • سر ابوالحسن‌کلا
    • ولوکلا
    • یورمحله
    گتاب شمالی
    • ارمک
    • بالاسرست
    • بنگرکلا
    • چناربن کشتلی
    • درزیکلا آخوندبابا
    • درزی کلااخوندی بالا
    • درزی کلااخوندی پایین
    • درزیکلا نصیرائی
    • دلاوركلا‎
    • دونـه سر
    • گل‌چوب
    • حاجیکلا
    • کفشگرکلا
    • کاسمان‌کلا
    • کلاگرمحله
    • مـیدان‌سر کشتلی
    • ملامحله
    • نجارکلا
    • پایین محله کشتلی
    • پایین مـیرکلا
    • پایین‌سرست
    • سارون‌خیل
    • سیدکلا
    • شیرسوار
    • شوب‌محله
    • سوربن
    • تاریکلا
    • یورسیـاه کلامحله
    • زعفران‌کلا
    • زیتاکلا
    لاله‌آباد
    شـهرها
    • زرگرمحله
    دهستان‌ها
    و روستاها
    کاری‌پی
    • علی‌آباد
    • امـین‌آباد
    • اندی‌کلا
    • ارچی
    • اردکلا
    • اسب‌شورپی
    • بالاکروکلا
    • برسمنان
    • بصرابالا
    • بصراپایین
    • بیجی‌کلا
    • بیشـه‌محله
    • چمازین
    • درزیکلابزرگ
    • درزیکلاکریم کلا
    • درزی‌کلا کوچک
    • دهک
    • گردن‌بری علیـا
    • گردن‌بری سفلی
    • حاجی‌کلا
    • هلال‌کلا
    • کلنگا
    • کمانگر
    • کارون
    • کتی‌سر
    • کرفوکلا
    • خلیل‌کلا
    • خردون‌کلا
    • لطفعلی‌آباد
    • مرزبال
    • مصیرمحله
    • متکه
    • مـیاندسته
    • منسکلا
    • نوایی‌کلا
    • نی‌کلا
    • نمودارکلا
    • نودههک
    • پهناور
    • پایین‌کروکلا
    • پیجاکلا
    • قادیکلا
    • قصاب‌کلا
    • راه‌کلا
    • سنگچی
    • سرون‌محله
    • شـهیدعبداله
    • شاره
    • شریعت‌کلا
    • شریعت‌کلا کریم‌کلا
    • تاج‌الدوله موزیرج
    • تجنک
    • تلی‌گران
    • تاری‌محله
    • توکل کریم‌کلا
    • طغان
    لاله‌آباد
    • اکتیج‌کلا
    • الله‌چال
    • آقاملک
    • بابلکان علیـا
    • بابلکان سفلی
    • بالااحمدچاله پی
    • بالابازیـار
    • چناربن
    • درزیکلااقاشفیع
    • داودکلااستانـه سر
    • دلاورکلا
    • گرمـیچ
    • گله‌محله
    • حمزه‌رضا
    • کاظم‌بیکی
    • خرجی‌کلا
    • خطیب
    • للوک
    • مـهدی‌آباد
    • مظفرکلا
    • پایین‌احمدچاله‌پی
    • پایین‌بازیـار
    • پریکلا
    • قصاب‌کلا مـیانده
    • رنگرزکلا
    • رکاج
    • طرقچی‌کلا
    • ورمتون
    • زاهدکلا
    • ن
    • ب
    • و
    پرجمعیت‌ترین شـهرهای شمال ایران
    نام ۳۰ شـهر بـه ترتیب جمعیت
    • رشت
    • گرگان
    • ساری
    • آمل
    • بابل
    • قائم‌شـهر
    • گنبد کاووس
    • بندرانزلی
    • لاهیجان
    • بهشـهر
    • لنگرود
    • هشتپر
    • نکا
    • بابلسر
    • علی‌آباد کتول
    • بندرترکمن
    • آستارا
    • چالوس
    • تنکابن
    • نوشـهر
    • صومعه سرا
    • آستانـه اشرفیـه
    • آزادشـهر
    • کردکوی
    • رودسر
    • فریدونکنار
    • رامسر
    • محمودآباد
    • آق قلا
    • فومن
    • ن
    • ب
    • و
    استان مازندران
    مرکز
    • ساری



    شـهرستان‌ها
    • آمل
    • بابل
    • بابلسر
    • بهشـهر
    • تنکابن
    • جویبار
    • چالوس
    • رامسر
    • ساری
    • سوادکوه
    • سوادکوه شمالی
    • سیمرغ
    • عباس‌آباد
    • فریدون‌کنار
    • قائم‌شـهر
    • کلاردشت
    • گلوگاه
    • محمودآباد
    • مـیان‌دورود
    • نکا
    • نور
    • نوشـهر
    شـهرها
    • ارطه
    • آلاشت
    • امامزاده عبدالله
    • آمل
    • امـیرکلا
    • ایزدشـهر
    • بابل
    • بابلسر
    • بلده
    • بهشـهر
    • بهنمـیر
    • پل سفید
    • تنکابن
    • جویبار
    • چالوس
    • چمستان
    • خرم‌آباد
    • خلیل‌شـهر
    • خوش‌رودپی
    • دابودشت
    • رامسر
    • رستمکلا
    • رویـان
    • رینـه
    • زرگرمحله
    • زیرآب
    • ساری
    • سرخ‌رود
    • سلمان‌شـهر
    • سورک
    • شیرگاه
    • شیرود
    • عباس‌آباد
    • فریدون‌کنار
    • فریم
    • قائم‌شـهر
    • کتالم و سادات‌شـهر
    • کلارآباد
    • کلاردشت
    • کوهی‌خیل
    • کیـاسر
    • کیـاکلا
    • گزنک
    • گلوگاه
    • گلوگاه (بابل)
    • گتاب
    • محمودآباد
    • مرزن‌آباد
    • مرزیکلا
    • نشتارود
    • نکا
    • نور
    • نوشـهر
    • هادی‌شـهر
    دیدنی‌ها
    • مجموعه تاریخی فرح‌آباد
    • آب پری
    • آبگرم لاریجان
    • آب معدنی قرمرض
    • آرامگاه شیخ طبرسی
    • آلاشت
    • باغ عباس‌آباد
    • پارک جنگلی چالدره
    • پارک جنگلی سی‌سنگان
    • پارک ملی دشت ناز
    • پارک نمونـه گردشگری پایین لموک
    • پل راه‌آهن ورسک
    • پل محمدحسن‌خان
    • تله‌کابین نمک‌آبرود
    • جواهرده
    • خانـه نیما یوشیج
    • دریـاچه ولشت
    • سد لار
    • علم‌کوه
    • غار اسپهبد خورشید
    • غار هوتو
    • غار کمربند
    • قلعه ملک بهمن
    • قلعه گردن
    • کاخ مرمر رامسر
    • مسجد جامع آمل
    • موزه بابل
    • موزه کندلوس
    • مـیدان ساعت ساری
    • هتل قدیم رامسر
    درگاه طبرستان
    • ن
    • ب
    • و
    مراکز طبرستان
    اسپهبدان
    قارنوندیـان
    شـهریـارکوه
    گاوباریـان دابویی
    دولاب  • سارویـه
    گاوباریـان پادوسپانی
    رویـان (ناتل رستاق  • رستمدار  • کجور)
    باوندیـان
    فریم  • هزار جریب  • ساری  • آمل
    اسلامـیان
    علویـان طبرستان
    آمل
    اسفار بن شیرویـه
    لاریجان
    آل‌زیـار
    ری  • گرگان  • رودسر  • آمل
    کیـاهای چلاوی
    آمل
    سادات عمادی مازندرانی
    هزار جریب
    روزافزون
    سوادکوه
    مرعشیـان
    آمل  • ساری
    معاصر
    ایـالت مازندران
    صفویـه
    ساری؛ فرح‌آباد  • اشرف‌البلاد (پایتخت تفریحی صفویـه)
    افشاریـان
    بارفروش (بابل)
    زندیـان
    بارفروش (بابل)
    قاجاریـه، پهلوی و جمـهوری اسلامـی
    ساری
    نقشـه استان مازندران بـه تفکیک شـهرستان
    دریـای خزر
    رامسر
    تنکابن
    عباس
    آباد
    چالوس
    نوشـهر
    نور
    محمودآباد
    آمل
    فریدون
    کنار
    سیمرغ
    بابلسر
    بابل
    قائم‌شـهر
    جویبار
    سوادکوه
    ساری
    مـیان
    دورود
    نکا
    بهشـهر
    گلوگاه
    سمنان
    تهران
    گیلان
    گلستان
    قزوین


    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=بابل_(مازندران)&oldid=24540693»




    [اسامی وکیلهای دره شهر]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 13 Sep 2018 19:21:00 +0000



اسامی وکیلهای دره شهر

استان مازندران - Avaxnet

شـهرستان بابُل درون استان مازندران قرار داشته و از شمال بـه شـهرستان بابلسر، اسامی وکیلهای دره شهر از جنوب بـه رشته کوه البرز، از غرب بـه شـهرستان آمل، و از شرق بـه شـهرستانـهای قائمشـهر و ساری محدود است. اسامی وکیلهای دره شهر ارتفاع آن از شمال که تا ده کیلومتری جنوب بابل از سطح دریـاهای آزاد پایین‌تر است. اسامی وکیلهای دره شهر مرکز این شـهرستان شـهر بابل
است. شـهرستان بابل بین ۳۶ درجه و ۵ دقیقه و ۳۶ درجه و ۳۵ دقیقه عرض شمالی
و ۵۲ درجه و ۳۰ دقیقه و ۵۲ درجه و ۴۵ دقیقه طول شرقی از نصف‌النـهار
گرینویچ واقع شده‌است.

مساحت این شـهرستان حدود ۱۴۳۱ کیلومتر هست که تقریباً ۹۴/۵ درصد کل
استان را دربرمـی‌گیرد. شـهر بابل، مرکز شـهرستان بابل، بین ۳۶ درجه و ۳۴
دقیقه و ۱۵ ثانیـه عرض شمالی و ۵۲ درجه و ۴۴ دقیقه و ۲۰ ثانیـه طول شرقی از
نصف‌النـهار گرینویچ واقع شده‌است و با تهران ۵ دقیقه و ۱۵ ثانیـه اختلاف
ساعت و ۲۱۰ کیلومتر فاصله دارد
تقسیمات کشوری

شـهرستان بابل متشکل از پنج شـهر بابل، امـیرکلا، زرگرمحله، گتاب و بابلکنار است. این شـهرستان از سه بخش مرکزی با مرکزیت بابل، بندپی شرقی با مرکزیت گلوگاه و بندپی غربی با مرکزیت خوشرودپی،
ده دهستان بـه نامـهای « بابلکنار بـه مساحت ۷/۱۳۲ کیلومتر مربع، فیضیـه به
مساحت ۰/۱۳۴ کیلومتر مربع، گنج‌افروز بـه مساحت ۱/۶۲ کیلومتر مربع، گتاب به
مساحت ۵/۸۹کیلومتر مربع، کاری‌پی بـه مساحت ۶/۱۳۶ کیلومتر مربع، لاله‌آباد
به مساحت ۶/۹۳ کیلومتر مربع از بخش مرکزی» «فیروزجاه بـه مساحت ۲/۴۴۳
کیلومتر مربع، سجادرود بـه مساحت ۷/۱۸۲ کیلومتر مربع از بخش بندپی شرقی» «خوشرود بـه مساحت ۰/۱۳۲ کیلومتر مربع و شـهیدآباد بـه مساحت ۵/۳۴ کیلومتر مربع، از بخش بندپی غربی»، و ۵۵۶ آبادی تشکیل یـافته‌است.

تاریخچه شـهر بابل

نخستین مورخانی کـه از مامطیر یـاد کرده‌اند ابن رسته و ابن فقیـه (۲۹۰
ه.ق) مـی‌باشند.همچنین نویسندگانی مثل اصطخری (۳۴۰ ه.ق) بصورت ممطیر و
مامطیر (۱) ابن حوقل (۳۷۶ ه.ق) بصورت مامطیر از این شـهر نام‌اند. در
کتاب حدود العالم (۳۷۲ ه.ق) نیز مـی‌آید : اسامی وکیلهای دره شهر مامطیر شـهرکیست با آبهای روان و
از وی حصیری خیزد سطبر و سخت نیکو کـه به تابستان بـه کار دارند» و در سخن
اندر رودها مـی‌خوانیم: «و دیگر رودیست کی رود باول خوانند، از کوه قارن
برود و بر مامطیر بگذرد و اندر دریـای خزران افتد. و مقدسی (۳۷۵ ه.ق)
مامطیر را شـهری از قصبه آمل مـی‌شمارد و مامطیر و ممطیر را دو شـهر جداگانـه
مـی‌پندارند. از شواهد چنین برمـی‌آید کـه از سده ۵ و ۶ ه.ق مامطیر رو به
ترقی و توسعه نـهاده، چنانکه درون اوایل سده هفتم بقول یـاقوت حموی از جاههای
برجسته طبرستان بـه شمار مـی‌آمد.
وجه تسمـیه مامطیر

ابن اسفندیـار درباره بنای مامطیر و نام آن مـی‌آورد : چون امام حسن ابن
علی (ع) درون زمان خلافت عمر بـه مامطیر رسید و مالک اشتر نخعی و سپاه عرب با
او بودند آن موضع کـه مامطیر هست به چشم امام حسن ابن علی (ع) دلگشای و نزه
آمد، آبگیرها و مرغان و شکوفه‌ها و ارتفاع بقعه و نزدیک بـه ساحل دریـا دید
گفت: بقعه طیبه ماء و طیر، از آن تاریخ مختصر عمارتی پدید آمد که تا به عهد
محمدابن خالد کـه والی ولایت بود، بازار فرو نـهاد و بیشتر عمارت فرمود در
سنـه ستین و مایـه مازیـار بن قارن مسجد جامع بنیـاد نـهاد و شـهر گردانید. ولی
اولیـاءاله آملی مـی‌آورد : درون عهد خلافت اصحاب از قبل خلفای راشدین، هیچ
کس، تخصیص بـه تبرستان نیـامد و آنچه درون تاریخ تبرستان مسطور هست که درون ایـام
خلافت عمربن الخطاب امام ابومحمدالحسن علی (ع)، و عبداله ابن عمر، و مالک
بن حارث الاشتر و قسیم بن العباس بـه تبرستان آمده‌اند بـه حقیقت اصلی
ندارد.در این باره اختلاف نظر زیـادی وجود دارد. از جمله آنکه عده‌ای فتح
طبرستان را درون زمان عثمان مـی‌دانند نـه بـه عهد خلافت عمر ؛ و عده‌ای از
مورخین نیز حضور امام حسن را درون فتح طبرستان صریحا نفی کرده‌اند و عده‌ای
دیگر بـه حضور آن حضرت درون فتح طبرستان اشاره‌ای نمـی‌کنند. اما براساس مدارک
به دست آمده نام مامطیر درون یک واقعه تاریخی مربوط بـه سال (۲۵۰ ه.ق) هنگام
قیـام حسن بن زید علوی (داعی کبیر) ضد حکمران عرب طبرستان آمده‌است.
وجه تسمـیه مامـیترا

بعضی از متاخران از دو کلمـه (ممطیر) و (مـه مـیترا) چنین نتیجه گرفته‌اند
که: شـهر بابل امروزی شـهری بود پاک و مقدس، درون نزدیکیـهای دریـا و برای جای
داشتن (مـیترای بزرگ) یـا (آتشکدهٔ مـیتر)، بومـیان آنرا (مـه‌مـیترا) یـا جایگاه
مـیترای بزرگ مـی‌نامـیدند.از سال (۲۵۰ ه.ق) بـه بعد نام مامطیر درون اغلب حوادث
طبرستان عنوان مـی‌شود کـه در قرن پنجم و ششم، مامطیر رو بـه وسعت و آبادانی
مـی‌رود بطوریکه درون اوایل قرن هفتم بـه روایت یـاقوت حموی از نقاط معتبر
طبرستان بـه شمار مـی‌آید.
بابل درون دوران سید قوام‌الدین مرعشی

در سال (۷۵۰ ه.ق) کیـاییـان جلالی _ با قتل فخرالدوله حسن درون ۷۵۰ ه.ق
سلسله باوندیـان سوم پایـان یـافت. کیـافخرالدین درون ساری حاکم شد و از این پس
این دودمان با عنوان جلالیـان بر مازندران مستولی شدند ـ مامطیر را نیز
متصرف شدند و مدت ۱۳ سال (تا ۷۶۳ درون آنجا حکومت د. درون سال ۷۶۳ سادات
مرعشی سرپرستی مـیربزرگ درون آمل قیـام د و آنجا را متصرف شده و خود را
آماده حمله و تصرف مامطیر و ساری مـی‌نمودند ، کیـائیـان جلالی بالاخره شکست
خوردند و مامطیر را از دست دادند. سیدقوام‌الدین مرعشی بعد از شکست دادن
کیـائیـان جلالی با فرزندان خود درون آنجا استقرار یـافتند و چندی نگذشت که
مامطیر بـه سبب رونق بازارهای هفته و موقعیت شـهر درون نیمـه راه مـیان ساری و
آمل و از سوی دیگر نزدیکی دریـا بـه احتمال از قرن هشتم بـه «بارفروش‌ده»
تغییر نام یـافت.سیدقوام‌الدین مرعشی بعد از استقرار درون بارفروشده بـه ترویج
امور دینی پرداخت و اهالی آن دیـار نیز با او بـه بیعت نمودند.تا اینکه : در
محرم سنـه هفتصد و هشتاد و یک ‍(حضرت سیدهدایت قباب) را مرض طاری گشت. و
روز بـه روز صورت تضاعف مـی‌پذیرفت. و سید را مقام و مسکن بارفروش‌ده
بوده‌است چون وصیت تمام شد؛ دعوت حق را لبیک اجابت فرمود چون مطابق وصیت
خواستند او را درون حجره خودش دفن کنند (سیدرضی‌الدین) مانع گشت، از آنجا
نقل کرده بـه آمل آوردند، و دفن د.بعد از فوت سیدقوام‌الدین مرعشی، سید
غیـاث‌الدین درون بارفروش‌ده اقامت نمود. و در احوال وی مـی‌خوانیم : چون
سیدغیـاث‌الدین بـه بارفروشده درآمد و مدتی برآمد، با جد خود آنجه وظیفه
خدمت داشته بود بـه تقدیم نمـی‌رسانید، که تا به حدی کـه درویشان جهت سید
خواستند کـه زراعت برنج ند، راضی نشد. و تخم برنج کـه افشانده بودند خود
رفت و ویران کرد.
بابل درون زمان تیموریـان

جوزفا باربارو درباره اوضاع مازندران و بارفروش‌ده درون زمان تیموریـان
مـی‌آورد : مردم مازندران جنگجوترین مردم ایران بشمار مـی‌رفتند و تا مدتی
نسبتا مدید درون برابر نیروی تیمور پایداری د شـهرهای عمده آن عبارتست از
ساری مرکز مازندران، بارفروش ـ بابل امروزی _که بیش از یکصد هزار تن جمعیت
دارد و بارفروشده بـه عنون یک مرکز تجاری درون زمان حکومت شاه عباس اول صفوی
که مادرش از مرعشیـان تبرستان بود، توسعه یـافت. غلامحسین افضل الملک کـه در
سال نـهم جمادی الاخر هزار و سیصد و بیست و دو از بارفروش دیدن مـی‌کند،
دربارهٔ بنای این شـهر مـی‌آورد : سابقا اینجا ده بوده و در جزء جمع دفتری
(بارفروش‌ده) نام اینجا بوده‌است. درون عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار
آنجا را بنای شـهر گذاشته‌اند و معابر صحیحه درون آن قرار داده‌اند. تقریبا
نود سال هست که اینجا را ساخته‌اند.آنچه از منابع متعدد برمـی‌آید نام
بارفروش‌ده که تا اواخر دوران صفویـه بـه این منطقه اطلاق مـی‌گشت.
بابل درزمان زندیـه

در زمان زندیـه و هنگام نقل فعالیتهای آقا محمد حسن خان آغامحمدخان
قاجار ذکر بارفروش بسیـار بـه مـیان مـی‌آید و جالب توجه آنکه کلمـهٔ ده از آخر
آن برداشته شده‌است. گ. ملگونف، سیـاح معروف کـه در سالهای ۱۸۵۸ و ۱۸۶۰
مـیلادی از سواحل دریـای خزر دیدن مـی‌کند مـی‌آورد : بابل پیش از انقلا ۱۹۱۷
م. روسیـه، یکی از مراکز بازرگانی مـهم شمال کشور و محل واردات امتعهٔ خارجی
و همچنین مرکز خرید محصولات طبیعی و مصنوعی قرای و قصبه‌های عمدهٔ
مازندران محسوب مـی‌گردید و به همـین لحاظ بارفروش نامـیده شده بود. بعضی
محققان را اعتقاد بر آنست کـه : از سدهٔ هشتم ه.ق یعنی از حکومت
مـیرقوام‌الدین مرعشی، بارفروش دیـه و از سدهٔ سیزدهم یعنی از زمان پادشاهی
فتحعلی شاه قاجار بارفروش خوانده شده‌است. حوادث سیـاسی اواخر عهد زندیـه
نقطه عطفی درون تاریخ بارفروش محسوب مـی‌شود. از سال ۱۱۶۵ ه.ق کـه محمدحسن‌خان
شکست سختی بـه سپاه کریم‌خان زند وارد آورد آهنگ مازندران کرد، از آن سال
سرتاسر مازندران تحت سیطرهٔ محمدحسن‌خان درآمد. محمدحسن‌خان که تا سال ۱۱۷۲
ه. ق بر مازندران حکمرانی کرد. اما درون پانزدهم جمادی‌الثانی ۱۱۷۲ ه.ق جنگی
بین وی و شیخعلی خان زند درگرفت با حمله شیخعلی خان محمدحسن‌خان عقب‌نشینی
را ترجیح داد و از راه شاه عباسی بـه سوی استرآباد فرار کرد اما سبزعلی کرد
و محمدعلی آقا جاردولو ـ یـا بـه قولی رستم بیگ کرد مدانلو ـ سر وی را
بردیدند و برای کریم‌خان بـه تهران فرستادند. از آن زمان بـه بعد بارفروش
مورد توجه زندیـان قرار گرفت که تا وقتی کـه زندیـه آن ایـالت را فتح و پایتخت را
به بارفروش منتقل د. موقعی کـه در سال ۱۷۷۱ مسیحی سیـاح معروف گملن از
این حدود مازندران عبور مـی‌کرد ذکر مـی کند : پایتخت چنان کـه گفته شده به
باروفروش انتقال یـافته بود. بعد از بازگشت علی محمدخان زند درون سال ۱۱۹۰ ه.ق
به شیراز حسینقلی خان مجددا پرچم خودسری برافراشت و صبحگاهی بطور پنـهانی
با سرعت هرچه تمامتر خود را بـه بارفروش مقر مـهدی‌خان دادو رساند. حمله
غافلگیرانـه حسینقلی‌خان بـه بارفروش، مقر حکومت مـهدی‌خان دادو» و برچیدن
بساط حکومت وی، عصبانیت کریم‌خان را سبب شد، بعد زکی خان را درون سال ۱۱۹۰ ه.
ق روانـه مازندران کرد.
بابل درون زمان قاجاریـه

مرگ کریمخان زند درون سال ۱۱۹۳ ه.ق فرصتی پیش آورد که تا آقامحمدخان پسر
بزرگ محمدحسن خان کـه شانزده سال بـه عنوان گروگان نزد وی بـه سر مـی‌برد
بتواند فرار کند آقا محمدخان درون ۲۸ ذیقعده ۱۲۹۴ درون بارفروش بـه انتظام امور
پرداخت. اما رضاقلیخان قاجار بـه همدستی لاریجانیـها درون ذیحجه ۱۱۹۵ ه.ق به
بارفروش آمده و مقر آغامحمدخان قاجار را محاصره د. و آغامحمدخان را به
اسارت درآوردند. ولی دوستداران آغامحمدخان درون بندپی بـه بهانـه مراقبت
سخت‌تر از او، وی را بـه بندپی بردند. از سویی مرتضی قلیخان و مـهدیقلیخان
قاجار و مصطفی‌قلیخان قاجار بعد از شنیدن خبر محاصرهٔ برادر بزرگ خود را به
بارفروش رساندند و رضاقلیخان را برآن داشتند کـه خان ابدال خان را بـه جنگ
ایشان بفرستد، اما شکست خورده و اسیر شد. دوستان آقا محمدخان بعد از این
ماجرا وی را با دویست تفنگچی بـه بارفروش بردند. آقامحمدخان که تا صفر سال
۱۱۹۷ از دست برادران کـه علیـه او دست بـه آشوب زده بودند آسوده شد و به
استرآباد و پس از مدتی توقف درون آنجا درون ۲۳ ربیع‌الاول ۱۱۹۷ ه.ق بـه ساری
بازگشت.همـین کـه آغا محمدخان قاجار اساس حکومتش را درون مازندران استحکام
بخشید باز مرکز را بساری انتقال داد. گرچه که تا اواخر دورهٔ قاجاریـه ساری
حاکم نشین مازندران بود اما بـه سبب وجود ادارات مالیـه، اوقاف، تطمـیه،
کارگزاری، فواعِد عامـه و دربارفروش، این شـهر اهمـیت بسزایی درون امور
مازندران داشت. درون سال ۱۲۱۴ ه.ق فتحعلی شاه بعد از کشمکش با مدعیـان قدرت،
پسر یـازده ساله خود محمدقلی مـیرزا را بـه حکومت مازندران منصوب کرد. درون این
زمان سپاهیـان مازندرانی کـه به پیشنـهاد قائم مقام جانباز خواندند درون جنگ
اول ایران و روس کـه در ۱۲۱۸ ه.ق/ ۱۸۱۲ م درگرفت شرکت داشتند. پادشاهی
محمدشاه،فظعلی‌خان قراباغی ۱۲۵۱- ۱۲۵۲ ه.ق بـه حکومت مازندران گمارده شد.
از کتیبه‌ای درون مسجد جامع بارفروش دانسته مـی‌شود کـه فظعلی خان بـه دستور
محمدشاه، درون سال ۱۲۵۱ ه.ق مالیـات نانواها را ملغی کرده بود.
بابل و فرقه بابیـه

از وقایع مـهم بارفروش درون اوایل سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۴-۱۳۱۳) واقعه
قلعهٔ شیخ طبرسی و فتنـه بابی‌ها مـی‌باشد. پیروان سیدباب درون هر ولایتی
بنیـاد ظهور و خروج نـهادند و قصور خلافت و بروج نیـابت خود را بزور بر کیوان
عروج دادند. از شاهرود روی ببارفروش نـهادند ـ درون آن زمان مازندران حاکم
نداشت و تنـها شـهر مازندران کـه وابستگی قومـی و طایفه‌ای درون آن دیده نمـی‌شد
بارفروش بود و ملامحمدعلی قدوس خود اهل بارفروش بوده‌است ـ و در خارج شـهر
و حوالی بحر ارم کـه معروف هست بسبزمـیدان رحل اقامت فروگرفتند. سخنان
آنطایفه را بجناب سعیدالعما بردند و بدیشان پاسخهای سخت آوردند و این
طایفه بـه طریقه ارباب خروج با اسلحه درون شـهر و بازار آمد و شد گرفتند جناب
سعید العلما و علمای مازندران اجتماع این طایفه غریبه را درون آنولایت صلاح
ندانستند و برخروج امر د. نقار و غبار درون مـیانـه پدید آمد سخنان نرم
بدرشت کشید و ضرب زبان بزخم مشت انجامـید عباسقلی‌خان سرتیپ لاریجانی بنامـه
سعیدالعما از این کارآگاه گشته که تا ایشانرا از بارفروش بار بر خر نـهاده
دجال‌وار روانـه دیـار بوار نماید کار بنزاع و دفاع انجامـید دوازده از
بابیـه مقتول شدند و چند تن از اینان زخمدار گشتند ملاحسین ـ بشرویـه‌ای ـ و
حاجی محمد علی مازندرانی کـه روسای آن گروه بودند مستدعی شدند کـه بجانب
عراق روند سردار لاریجانی مضایقتی نکرد و برایشان سخت نگرفت از علی‌آباد ـ
قائمشـهر کنونی ـ بگذرانیده بعراق روانـه سازد و ایشان کوچ دادند و روی براه
نـهادند چون بعلی‌آباد رسیدند خسرونامـی قادی کلائی از قوای علی‌آباد بطمع
اموال ایشان افتاده با جمعیتی دنبال آن کاروان گرفت و به اسم همراهی و
محافظت رشوتی خواست آنان نیز مضایقه ند ولی طمع خسروگدا. طبع از کرم و
درم آنان افزوده بود. ایشانرا از گذشتن منع کرد و بدان اموال امر نمود و
دو تن از همراهان ملاحسین کشته شدند و قریب بـه غروب بمقبرهٔ شیخ طبرسی
رسیدند متحیر ماندند از خسرو بیک و همراهان او نیز سخت خایف و مضطر شدند و
خسرو اسب سواری ملاحسین را گرفتن خواست و در شمشیر او نیز طمع کرد ملاحسین
بشرویـه ـ بشرویـه‌ای ـ تیغی بر خسرو راند کـه بخون غلطید و جمعی از موافقانش
را نیز بکشت و معدودی فرار د. ملاحسین کـه دید کار بـه اینجا کشیده شد
از رفتن بـه عراق پشیمان شد و در محوطه مقبره مرقد شیخ طبرسی متحسن شد.
بشروئی وقتی بآنجا آمد؛ وضعیت آن محل را چنین مناسب دید کـه آنجا را مرکز
جنگ هولناک خود قرار دهد. بعد شروع بساختن پناهگاه و کمـینگاهها و بلند
ساختن برج‌ها و دیوارها کرد چون از ساختن قلعه و استحکامات فارغ شد شروع
به جمع آوری اسلحه د، تکمـیل مـهمات، تمرین بابیـان بـه طرز استعمال
اسلحهٔ آتشی و شمشیر زدن و تهیـه مـهمات و ذخایر جنگی کرد بعد پیروانش را به
چند دسته تقسیم نمود و آنـها را بـه دهات و شـهرهای اطراف فرستاد که تا بقدر
کفایت یکماه یـا زیـادتر و خواربار و علوفه حیوانات خریداری نمایند
وگرنـه با غارت و چپاول تهیـه سازند. آنـها این عملیـات را درون زمان کمـی انجام
دادند. آنگاه نواب و دعات خویش را باطراف فرستاد که تا مردم را بسوی باب دعوت
کنند. چون خبر جماعت بابیـه درون شیخ طبرسی و دراز دستی ایشان درون نـهب و غارت
اطراف مازندران گوشزد شاهنشان ایران ـ ناصرالدین شاه ـ گشت، فرمان داد که
بزرگان مازندران لشکر آماده کرده بر ایشان بتازند و جهان را از وجود آن
جماعت بپردازند اول آقا عبدالله برادر حاجی مصطفی‌خان هزار جریبی دویست
نفر از مردم هزار جریب را منتخب ساخته با تفنگچی سورتی بـه ساری آمد و در
آن جا مـیرزا آقا نیز از افاغنـهٔ ساکن ساری و سوادکوه و ترک جمعیتی فراهم
کرده بـه اتفاق که تا علی‌آباد رفتند و از مردم علی‌آباد جماعتی نیز امداد
ایشان د. جماعت بابیـه بر آقاعبدالله بتاختند و مبارزتی سخت دست داده
در آن نزاع سی نفر از تفنگچیـان آقا عبدالله مقتول گشتند و باقی منـهزم شدند
ملاحسین بی‌ترس و بیم خود را بـه آقا عبدالله رسانیده و او را با تیغ دو
نیمـه کرد اول بار تفنگچیـان را طٔ شمشیر ساختند. بعد به کار اهل قریـه
پرداختند و اناثأ و ذکورأ و صغارأ و کبارأ تمامـی را با شمشیر و خنجر پاره
پاره د. بعد از آن آتش بدان قریـه زدند و اموال و اثقال ایشان را غارت
د چون خبر قتل آقا عبدالله و غارت افرا معرض شاهنشاه افتاد، شاهزاده
مـهدیقلی‌مـیرزا را بـه قلع آنـها مامور ساخت ملاحسین و حاجی محمدعلی از حالت
آن لشگر آگهی یـافتند بابیـهٔ از جان گذشته بـه عزم شبیخون طریق وا پیش
گرفتند آتش درون آن سرای انداخته تمامت آن عمارت با بهاربندی کـه یک طرف آن
بود و عمارت حسینیـه کـه در جنب آن بوده با جماعتی کـه در آن جاها مسکن
داشتند، یکسره بسوختند و بعضی را هم کشتند و جسد ایشان را درون آتش افکندند
و جماعتی از تفنگچیـان اشرف، درون کنار لشگرگاه سنگری ساخته بودند گلوله بر
ٔ ملاحسین آمده بعد جسد او را درون زیر دیوار مرقد شیخ طبرسی، با جامـه و
شمشیر بـه خاک سپردند چون مدت محاصرهٔ قلعه شیخ طبرسی وجلادت جماعت بابیـه
به چهار ماه کشید، شاهنشاه بـه اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار
را فرمان داد که تا با لشکر ی خونخوار بـه جانب مازندران روان شود بعد از این
واقعه، دیگر درون قلعهٔ شیخ طبرسی برگ درخت و علف زمـین و استخوان و چرم تمام
شد و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیـه زنـهار طلبیدند سعیدالعلما و
دیگر اهالی بر قتل حاجی محمدعلی و بزرگان بابیـه فتوی دادند و گفتند بازگشت
ایشان درون شریعت مقبول نباشد و تمام را درون سبزه مـیدان بارفروش مقتول
ساختند. درون این فتنـه از جماعت بابیـه هزار و پانصد نفر بـه معرض تلف
درآدمدند. بین سالهای (۱۲۶۷- ۱۲۷۱ ه.ق) دو کارخانـه شکر و قند درون شـهرهای
ساری و بارفروش بـه سعی مصطفی‌قلی‌مـیرزا حاکم مازندران و ابتکارات صدراعظم
معروف آن دوره ـ مـیرزاتقی‌خان امـیرکبیرـ بنا شد و به اهمـیت تجاری و
بازرگانی شـهرهای ساری و بارفروش افروده شد و بر اثر تجارت و بازرگانی
فوق‌العاده بارفروش دولت روسیـه بر اثر نفوذی کـه پس از عهدنامـه ترکمانچای
در ایران بـه دست آورده بود. یک نفر نماینده تجاری بـه نام آگنط ـ آگنت ـ در
بارفروش داشت. درون بیستم ربیع الاول ۱۲۷۳ هجری قمری مـیرزا اسداله وزیر برای
سرکشی کارخانـه شکرریزی دولتی بـه بارفروش آمد و در آنجا خبر فتح هرات توسط
سپاهیـان ایرانی بـه او رسید بـه همـین مناسبت بـه دستور او و به اهتمام حاکم
بارفروش ـ مـیرزا شفیع ـ شـهر را چراغانی د و خود وی درون مسجد جامع
بارفروش حاضر شده و مژده این پیروزی را بـه مردم داد. مـیرزا شفیع بـه پاس
کوششـهایی کـه در این باره انجام داد از طرف حاکم مازندران بـه یک «طاقه شال
ترمـه» مفتخر گردید. مسعود مـیرزا ظل‌السلطان، کـه روزگاری والی مازندران بود
در سال ۱۲۷۸ ه.ق دربارهٔ بارفروش مـی‌آورد : شـهر دوم مازندران بارفروش است.
این اسمـی هست با مسمـی درون اینجا رد و بدل و خرید و فروش مـی‌شود. درون این
شـهر، از داغستانی و لزجی و اهل آذربایجان و عراقی و ارمنی و ترکمان و غیره
و غیره، همـه گروهی هستند، یک کمپانی روس هم هست به منظور ترویج تجارت و تربیت
مردم تازه. درون سال ۱۲۹۲ ه.ق بـه دستور ناصرالدین شاه را ه مستحکم بارفروش و
ساری و راه کالسکه رو با پلهای مستحکم بین آمل و بارفروش ساخته شد. و
علیرضاخان عضدالملک درون مدت حکمرانی خود درون زمان غلامعلی‌خان نظام السلطان
نوری ۱۳۲۶ ه.ق حاکم مازندران، به منظور تشکیل انجمن ولایتی، از مجلس شورای ملی
که بـه وی تلگراف شد. بارفروش بـه عنوان مرکز مازندران درون سفرنامـه تحف بخارا
در این باره آمده: حکومت بـه اهالی ساری و بارفروش حکم مجلس شورا را ابلاغ
نمود. اهالی ساری بـه واسطهٔ نفاق و بی‌اطلاعی خود غفلت د، والی اهالی
بارفروش، چون نسبت بـه اهالی ساری اندک جهان دیده ـ ترـ و باهوش و صاحب
ثروت و عدهٔ نفوسشان هم زیـاد بود، فورأ انجمن نظارت تشکیل داده، بـه تصویب
حکومت، شش وکیل جهت انجمن ولایتی و دو مبعوث، جهت پارلمان طهران انتخاب
کرده، وکلای طهران را روانـه نمودند. انجمن ولایتی ایشان هم مفتوح شد.
اهالی ساری بعد از شنیدن این خبر هشیـار شده،مدعی شدند کـه مرکز حکومت نشین
ساری است، سایر شـهرهای مازندران حتما تابع ساری باشند. بارفروش ابدأ حق
وکیل فرستادن بـه طهران را ندارد، با وکیل خود را بـه ساری فرستاده، در
بارفروش انجمن بلدی بگشایند. انجمن ولایتی درون ساری کـه مرکز هست باید منعقد
باشد. بعد از قیل و قال کشال، اهالی ساری هم درون منزل شیخ علی اکبرنام، یکی
از ملای پیش نماز، بـه معیت شیخ غلامعلی پیش نماز انجمنی تشکیل داده،بدون
تعیین نظار و وکلای ستهٔ ولایتی، دو نفر مبعوث بـه اکثریت آرا انتخاب کرده،
به طهران روانـه نمودند. ولی وکیلهای ساری را درون پالمان قبول نکرده وکلای
بارفروش، پذیرفته شدند و تیلگرافی هم از مجلس شورای ملی بـه نظام السلطان،
حکومت ـ حاکم ـ مازندران، رسید کـه انجمن ولایتی بـه واسطهٔ اهمـیت داشتنش
باید درون بارفروش منعقد بوده، انجمن ساری بلدی باشد. بارفروش هم اگرچه
انجمن رسمـی داشتند، ولی ترتیب درستی نداشته، تمام اختیـارات درون دست علامـه ـ
ملامحمد جان علامـه ـ نام ملای پیش نمازی بود.

بابل درون زمان مشروطیت مخبر انجمن ـ آقا حسن بادکوبه‌ای ـ بود که
یـادداشت‌های مـهم روز را به منظور روزنامـه «حبل‌المتین» مـی‌فرستاد. اعضای انجمن
به دستور تلگرافی مجلس شورای ملی، آقایـان مفتخرالممالک ـ شـهریـارپوری ـ و
حاج ابراهیم ماهوت فروش را بـه سمت نمایندگی انتخاب و به تهران فرستادند.
مخالفان به منظور کشتن علامـه و معین التجار پافشاری مـی‌د.ـ و ـ آنان هم
مجبور شدند خود را مخفی کنند. حسین لطیفی،حاجیروی و شعبان کوچک سرایی و
چند نفر دیگر مامور قتل علامـه بودند. منزل علامـه درون محله آستانـه درون کوچه
بن‌بستی بود، چند نفر هم مسلح، حفاظت از آنرا بـه عهده داشتند. درون یکی از
شبها آنـها حمله د، نگهبانان منزل متواری و ترورسیتها بام وارد
خانـه مـی‌شوند. درون خانـه بین محافظین جان علامـه و تروریستها تیراندازی
مـی‌شود، همسر مرحوم علامـه از این موقعیت استفاده و نردبانی آماده مـی‌کند
که علامـه از گذرگاه ویژه‌ای بـه خانـه یکی از همسایگان برود، همـینکه علامـه
به آخرین پله نردبان مـی‌رسد،پایـه نردبان مـی‌لغزد و علامـه بـه زمـین مـی‌افتد
و دچار شکستگی فر و بالاخره خونریزی مغزی مـی‌شود و به فاصله یکی دو
روز بعد درون مـی‌گذرد. درون تشیع جنازه‌اش جز چند نفر از مشروطة خواهانی
شرکت نمـی‌کند. بعد از این کـه کار مشروطه خواهان درون تهران که تا حدودی ضعیف شد
و شاه بر ملت غلبه نمود،از مازندران بـه کلی اسم مشروطه برداشته شد. و در
بارفروش هم «ملامحمدجان علامـه» و معین التجار مشروطه‌خواه بـه سال ۱۲۸۸ ش/
۱۳۳۰ ه.ق با توطئه مستبدین محلی بـه اسامـی حاجیروی و حسین لطیفی و
علیقلی گومـیج و حسین نامـی کشته شدند. درون همـین سال «خبر رسید کـه چند نفر از
مجاهدین قفقازی بـه ریـاست «پانوف» ـ پانف ـ نام بلغاری، از دریـا با کشتی
بخاری بـه بندر مشـهدسر ـ بابلسر امروزی ـ سربرآمده،گمروک خانـه و
تیلگرافخانـه را ضبط کرده، درون گمروک خانـه هرچه نقده بود گرفته، از طرف
خودشان درون گمروک آدم گذاشتهٔ بارفروش مـی‌آیند. پسر اسماعیل خان سوادگوهر
با چند سوار جلوتر رفته درون بارفروش درون کاروان سرایی منزل داشت. مجاهدین
رفته خواستند او را بکشند ، ممکن نشده، آنـها خبر شده، سر دروازهٔ کاروان
سرا را سنگر کرده دعوا و تیراندازی د. بعد از صرف تیر و تفنگ زیـاد،
پانوف زخمـی شده برگشته بـه منزل شاه‌زاده اعظام السلطنـه ـ و بعد با کمک
مشروطه خواهان محلی بـه بندر گز روانـه شدند، ورود آزادی خواهان بـه سرکردگی
پانف از بندرگز بـه گرگان مورد استقبال مردم بـه رهبری شیخ محمدحسین روحانی
مشروطه‌خواه قرار گرفت. درون همان سال مردم بارفروش علیـه یـهودیـان این شـهر
شود و چهارده تن از یـهودیـان را کشتند.
وجه تسمـیه بابل

بارفروش همواره بعنوان یکی از شـهرهای مـهم، صحنـهٔ زد و خوردهای سیـاسی و
تاریخی بوده‌است. درون سال ۱۹۰۴ اعلامـیه‌ای خطاب بـه نمایندگان خارجی درون روز
اول آذر سال ۱۳۱۰ هجری شمسی نام بارفروش همراه با احداث ساختمانـهای جدید
دولتی از قبیل اداره پست (۱۳۱۵)، درون کنار سبز مـیدان و ساختمان شـهرداری
(۱۳۱۴) بـه شـهر بابل تغییر نام یـافت. نام بابل از نام رودخانـه (باوُل)
گرفته شد، کـه در ضلع غربی شـهر جریـان دارد.
بابل درون زمان اشغال ایران توسط متفقین

در شـهریور ۱۳۲۰- قوای شوروی و انگلستان و بدنبال آن ارتش امریکا از
شمال و جنوب وارد ایران شد. درون نتیجه دستگاه پادشاهی رضاخان فرو ریخت.
مازندران مانند سایر استانـهای شمالی ایران بـه وسیله قوای شوروی اشغال شد ـ
شـهر بابل کـه مرکز اداری و قضایی مازندران غربی بود بتصرف سربازان روسی در
آمد، قصر شاه، باغ وزیر جنگ، ـ یـا باغ شاهنشاهی ـ از سه راه فرهنگ که تا چهار
راه فرهنگ و از سبزه مـیدان که تا اول مخابرات و خیـابان مدرس فعلی باغهای
داداشپوری و اسدالله خانی و سایر ساختمانـهای مـهم شـهر و اطراف آن بوسیله
قوای شوروی اشغال و پایگاه نظامـی شد. درون آنزمان قویترین سازمان سیـاسی
ایران، حزب توده بود کـه این حزب درون پیروی سیـاست شوروی تلاش مـیکرد و
شـهرستان بابل از مراکز مـهم حزب توده بوده‌است کـه وضعیت و سیـاست فعال و
تشکیلات وسیع و جا افتاده‌ای را درون برداشت و مبارزه علیـه حزب مزبور درون شـهر
بابل و دهستانـهای کوهستانی اطراف آن بویژه درون دامنـهٔ کوههای بندپی وضع
تعی بخود گرفته بود. درون هشتم شـهریور ۱۳۲۴ مصادف با بیست و یکم ماه
رمضان وقایع زد و خورد حزب توده با جمعیتهای مخالف درون شـهر بابل کـه در پناه
سربازان روسی انجام شده و عده‌ای از محترمـین و مجاهدین بابل بازداشت شدند.
ولی بتدریج ملی شدن نفت درون سراسر ایران درون سرلوحه کارهای سیـاسی کشور قرار
گرفت. درون ۲۸ تیرماه ۱۳۲۹ لایحه قرار داد الحاقی نفت گس- گلشاییـان از سوی
دولت ساعد بـه مجلس داده شد درون استانـهای کشور از جمله درون مازندران و شـهرهای
آن بویژه درون شـهر بابل روحانیونی بـه جمعیت ایرانی هواداران صلح پیوستند و
اعلامـیه‌ها و بیـانیـه‌هایی را امضا و منتشر د
بازارها و قلعه‌های قدیمـی

بابل ( بارفروش ) درون قدیم مرکز خرید و فروش کالاهای شـهرهای مختلف اطراف
و مسیر تجاری کالاهای روسی بود رضاقلی مـیرزا درون مسافرت خود بـه خوارزم
درباره بارفروش ( بابل ) مـی نویسد : بافروش درون قدیم دهی بوده‌است و
بارهایی کـه با کشتی از حاجی ترخان بـه بندر مشـهد سر مـی آوردند بـه آن دیـه
حمل کرده و مـی فروخته‌اند لهذا نام این قریـه بارفروش ده شد بتدریج جماعتی
از تجار درون آن ساکن شدند و آباد شد . ابت ( Abbott ) کـه در سال ۱۲۶۰ هجری
قمری از بابل دیدن کرده‌است درون مورد بازار شـهر چنین مـی نویسد : بازار
اینجا خیـابانی صاف و مستقیم هست نـه فراوانی نعمت دار د و نـه زیبا ست
چهارصد که تا پانصد دکان دارد کـه هفتاد دکان آن اجناس اروپایی و محلی مـی
فروشند تعداد تجار شـهر بالغ بر ۱۰۰ نفرند تجار اینجا نسبت بـه تاجران سایر
شـهرها کم مایـه ترند ، ۴۰ یـا ۵۰ تن ایشان اهمـیتی دارند ۲۵ تن ایشان با تجار
هشتر خان ارتباط دارند شـهر دارای ۱۲ کاروانسرا است. بدلیل اهمـیت تجاری که
بافروش از قدیم داشته کاروانسراهای متعددی درون این شـهر ایجاد شد کـه دفاتر
تجاری و محل انبار برخی از کالاها درون کاروانسراها ی مستقر درون بازار
بوده‌است کـه متاسفانـه درون حال حاضر تعدادی از آنـها از بین رفته‌است.

بازارهای سنتی

یکشنبه بازار

این بازار درون کیلومتر ۱۸ جاده بابل بـه بندپی شرقی تشکیل مـی شود و بازار
آن بـه بازار زوارده معروف هست بانی این بازار فرد خیری بـه نام حاجی فیروزی
بوده‌است و قدمت آن حدود ۶۰ سال هست طول این بازار حدودا ۲۰۰ متر و عرض آن
۲۵ متر مـی باشد عمدتا کالاهای کـه در این بازار عرضه مـی شوند عبارتند از
سبزیجات ، حبوبات ، انواع مـیوههای جنگلی ، مرغ ، تخم مرغ ، مرغابی ، غاز ،
اردک ، شیرینی خانگی ، البسه و غیره مـی باشد.
دوشنبه بازار

این بازار درون کیلومتر ۱۵ جاده گنج افروز بـه دازکلا درون محله هلی دشت
واقع هست قدمت این بازار بـه حدود ۵۵ سال مـی رسد طول تقریبی این بازار
300متر و عرض آن حدود 100متر مـی باشد.

اين بازار درون چهارراه مركز روستاي هليدشت
واقع شده هست كه بـه همين دليل نام اين چهار راه بـه چهار راه دوشنبه بازار
معروف است. اين چهار راه از جنوب با فاصله ي تقريبي 20 كيلومتر بـه منطقه
شيرگاه و از شمال بـه فاصله ي تقريبي 15 كيلومتر بـه شـهرستان بابل و از شرق
به فاصله تقريبي 17 كيلومتر بـه شـهرستان قائمشـهر و از غرب نيز بـه روستاهاي
انارستان و بالا گنج افروز و در ادامـه بـه بندپي مرتبط مي شود.

در اين بازار عمدتا كالاهاي مورد نياز اهالي درون دوران مختلف بـه فروش مي
رسيده است. همچنين اهالي كالاهاي توليدي و كشاورزي مازاد خود را درون اين
بازار بـه فروش مي رسانند.
جمعه بازار

این بازار درون روزهای جمعه درون امـیرکلا محله دیوکلا برگزار مـی شود قدمت
آن حدود ۷۰ سال هست طول این بازار حدود ۱۰۰۰ متر و عرض آن ۲۵ متر مـی باشد
این بازار درون گذشته درون ابتدای مـیدان امـیرکلا بـه سمت چهل ستون تشکیل مـی
شده‌است اجناسی کـه در این بازار عرضه مـی شود عبارتند از انواع پوشاک ،
مواد غذایی ، حبوبات ، سبزیجات محلی ، مـیوه و تره بار ، لبنیـات ،
شیرینیـهای محلی ، ماهی ، انواع پرندگان اهلی و وحشی از قبیل مرغ ، خروس ،
غاز و اردک.
پنجشنبه بازار

این بازار قبلا درون محله‌ای بـه همـین نام درون پشت خیـابان چهارسوق و در جنب
مدرسه علمـیه صدراعظم تشکیل مـی شد کـه به مرور زمان بـه علت عدم گنجایش کافی
به محله سیدزین العابدین واقع درون جنب مسجد استاد و پنجشنبه بازار فعلی
انتقال یـافت.
قلعه‌های قدیمـی بابل

قلعه‌های قدیمـی بابل عموما درون بندپی واقع شده‌اند. زیرا موقعیت خاص
جغرافیـایی منطقه همـیشـه پناهگاه مناسبی به منظور شخصیت‌های سیـاسی بوده‌است.
اکثر این قلعه‌ها بـه دوران بعد از اسلام تعلق دارند.
قلعه پیروزی

این قلعه کـه به قلعه فیروزشاه نیز معروف بوده‌است درون بندپی و در کنار
سجادرود و بر بالای کوه واقع بوده‌است. قدمت این قلعه بـه پیش از قرن دهم
مـی‌رسد. قلعه کـه به مرور زمان متروک شده بود درون حدود سال ۹۳۹ شمسی درون عهد
شاه طهماسب صفوی توسط یکی از اعضای خاندان مرعشی بـه نام مـیرعلی خان تعمـیر
و از نو آباد شد. درون عهد سلطان محمد خدابنده صفوی قلعه پیروزی توسط سلطان
مرادخان فتح شد. و مـیرعلی خان مدتها بعد از مشکلات فراوان آن را از
مـیرزاخان پسر سلطان مرادخان بعد گرفت. بعد از فتح کتابخانـه‌ای درون قلعه به
تصرف درآمد کـه مملو بود از کتب نفیس کـه آن را بـه مبلغ شش هزار تومان تقویم
د و تمام را سیـاهه کرده بـه درگاه سلطان محمدخدابنده فرستادند.
قلعه جخرود

این قلعه درون لمسو کلای بندپی واقع هست و بـه موزی کتی شـهرت دارد. این
قلعه درون زمان ناصرالدین شاه قاجار پابرجا بوده‌است. ساختمان آن را از گچ و
آجر ساخته شده بود و و حوضی داشته‌است.
قلعه کتی

قلعه کتی درون مـیان دهکدهٔ بزرودپی و شانـه تراش بندپی واقع است. این قلعه
که درون گذشته بـه قلعهٔ شرک یـا شـهرک معروف بود اکنون زیر خاک مدفون است.
قلعه توجی

این قلعه کـه در واقع شـهرکی آباد بوده‌است درون منابع بـه صورت ترجی،
ترنجه، تژیر و تریجه نیز ضبط شده‌است. بـه قول مولف حدودالعالم توجی
قدیمترین شـهر مازندران بوده‌است. بنای این شـهر کـه شـهری ساسانی بود و محل
آن پیش از آن توران جیر خوانده مـی‌شد، بـه فرخان نسبت داده شده‌است.
سرانجام این شـهر با قلعه‌اش توسط تیمور لنگ درون ۸۸۰ ه.ق ویران شد و دیگر
اثری از آن باقی نماند. اکنون برخی محل آن را درون روستای ابولاحسن‌کلا (در
جنوب بابل) و برخی دیگر درون نواحی اطراف شمال بابل مـی‌دانند.
دیگر قلعه‌های تاریخی:

قلعه‌کوپی سرا درون حوالی روستای کوپی‌سرای بندپی و در کنار رودخانـه
سجادرود ، قلعه عموان برفراز کوهی درون حوالی روستای عموان بندپی ، قلعه خشت
رودپی درون نزدیکی روستای خشت رودپی ، قلعه کش درون غرب روستای سوته ، قلعه
ولوکلا درون روستای ولوکلا ، قلعه پیل پاهان بین روستای نشل و لزور بندپی،
قلعه لمسرکلا درون دو فرسنگی روستای شیخ موسی ، قلعه پا قلعه درون یک فرسنگی
روستای لمسرکل) و قلعه مرزناک درون حوالی روستای مرزناک و گردرودبار. از این
قلعه‌ها جز تلی از خاک اثری باقی نمانده‌است
مطبوعات بابل

مطبوعات یکی از نیکوترین عوامل گسترش فرهنگها و تمدن هست و وسیله‌ای
مفید درون اطلاع‌رسانی. این رسانـه مـهم بـه علت عدم امکانات مناسب چاپ در
شـهرستانـها، عدم آزادی بیـان و از تکامل لازم برخوردار نبوده‌است. و به علت
نگارش مطالبی کـه مورد پسند عامـه مردم نبود بـه زودی رو بـه افول مـی‌رفت. در
ذیل صورت جراید و مجلات و سالنامـه‌هاییکه درون شـهرستان بابل منتشر شده‌اند
به ترتیب حروف الفبا ذکر مـی‌نماییم.
آوای مازندران

هفته نامـه‌ای مذهبی،سیـاسی، اجتماعی،اقتصادی،ورزشی بـه امتیـاز و مدیریت
امـیرحسین علامـه‌زاده از سال ۱۳۵۸ درون بابل شروع بـه انتشار نموده و سردبیری
این هفته‌نامـه با بهرام حیدری‌فرد بوده کـه به بهای ۱۰ ریـال بـه خوانندگان
عرضه مـی‌شد. این هفته‌نامـه بطور مستمر تاکنون منتشر مـی‌گردد.
ارمغان سالکی

مجله ماهیـانـه دینی و ادبی و تاریخی و فلسفی بـه مدیریت محمد سیف‌زاده
سالکی بابلی درون شـهر بابل درون سال ۱۳۱۱ شمسی شروع بـه انتشار نموده و پس از
نشر چند شماره کـه در پیرامون دعاوی مسیحیـه و کشف اختلافات کتاب عهدین عتیق
و جدید بحث مـی‌نمود تعطیل گردید.
اعتراف

با روش خبری،انتقادی، اجتماعی، سیـاسی و ادبی درون سال ۱۳۳۰ شمسی بـه صاحب
امتیـازی نورالدین علامـه‌زاده و سردبیری علی‌اصغر اشجاری و بعدها هوشنگ
علامـه‌زاده بـه طور هفتگی درون بابل انتشار مـی‌یـافت، و به نشر وقایع و اخبار
استان مـی‌پرداخت. این هفته‌نامـه درون سال ۱۳۵۸ بـه نام ـ آوای مازندران ـ
تغییر یـافت.
انتقاد روز

این روزنامـه بـه مدیریت قاسم رحیمـیان لاربن درون چهار صفحه از تاریخ ۲۶
تیرماه ۱۳۳۰ شمسی درون شـهر بابل منتشر و طرفدار و ناشر افکار جمعیت قرآن
بوده و بواسطه انتقادهای بسیـار شدید از عباس اسلامـی وکیل دادگستری و بعدها
نماینده مردم بابل درون مجلس شورای ملی، بیش از چند شماره چاپ نگردید.
بابل

در برخی منابع از این روزنامـه بـه مدیریت عفت زرین‌پور یـاد مـی‌شود کـه اطلاعات بیشتری از این جریده بـه دست نیـامد.
بابلشـهر

هفته‌نامـه انتقادی و سیـاسی، اجتماعی، ادبی بابلشـهر بـه مدیریت و امتیـاز
احمد ضیـا بخش‌طبری درون چهار صفحه درون تاریخ یکشنبه ۱۴ دی ماه ۱۳۳۰ شمسی در
شـهر بابل منتشر و تا مرداد ماه ۱۳۳۲ منتشر مـی‌گردید، و حاوی یک سلسله
مقالات و آثار انجمن ادبی شعرای مازندران بوده‌است.
پیـام طبرستان

امتیـاز این روزنامـه توسط اردشیر حسن‌زاده برزگر دریـافت شد ولی بـه علت عدم تمکن مالی بـه چاپ نرسید.
پیک بابل

این جریده بـه مدیریت عبدالباقی آزادگان درون شـهر بابل منتشر مـی‌شد. از تاریخ دقیق انتشار این جریده اطلاعات بیشتری بـه دست نیـامد.
پیک شمال

روزنامـه پیک شمال بـه صاحب امتیـازی عبدالله روحی از سال ۱۳۳۰ شمسی در
شـهر ساری منتشر مـی‌شد ولی اجازه انتشار یک شماره آن درون سال ۱۳۳۰ ش بـه جعفر
نیـاکی داده شد و در یک شماره گزارش مـیتینگ انجمن صلح بابل و عکسهای متعددی
از آن بود.

جریده رسمـی ثبت مازندران

این جریده بـه مدیریت ابراهیم متکان از کارمندان ثبت اسناد درون خرداد ماه
۱۳۱۰ ش درون شـهر بابل هفته‌ای سه شماره منتشر و تا ده شماره اولیـه حاوی
مطالب ادبی و تاریخی و کشاورزی و اخبار محلی و در هر شماره شرح حال و آثار
یک نفر از شعرای گذشته و معاصر استان بود. ولی بعد از شماره یـازدهم روش
قبلی را رها کرده و فقط بعنوان چاپ آگهی ثبتی اختصاص یـافت و بصورت مجله
رسمـی ثبت مازندران که تا اواخر ۱۳۱۸ ش درون بابل انتشار مـی‌یـافت.
جنگ مازندران

جنگ مازندران ماهنامـه‌ای هست که با استفاده از امتیـاز روزنامـه اعتراف
به مدیریت نورالدین علامـه‌زاده درون فروردین و اردیبهشت با روش و مقالات
هنری و ادبی درون بابل انتشار مـی‌یـافت و از شماره سوم متوقف شده‌است.
چنگال

هفته‌نامـه چنگال با روش خبری،انتقادی، سیـاسی و ادبی درون سال ۱۳۲۸ ش بـه مدیریت نورالدین علامـه‌زاده درون بابل منتشر مـی‌شد.
روح‌الامـین

اردشیر برزگر درون جلد یکم تاریخ طبرستان درباره این روزنامـه مـی‌آورد:
انتشار روزنامـه روح‌الامـین درون سال ۱۲۸۱ ش درون بارفروش بـه مدیریت شادروان
آقا حسن ـ بادکوبه‌ای ـ بود.
زبان ملت

هفته‌نامـه زبان ملت بـه مدیریت عباس اسلامـی از سال ۱۳۲۲ ش درون بابل منتشر
و حاوی مطالب خبری،سیـاسی و اقتصادی و وابسته بـه عضو جبهه آزادی بود. زبان
ملت از سال ۱۳۲۶ درون تهران انتشار مـی‌یـافت. این جریده که تا سال ۱۳۲۸ ش منتشر
مـی‌شد.
سالنامـه ادبی پروانـه

در سال ۱۳۴۰ ش سالنامـه ادبی پروانـه ویژه روشنفکران و دانشجویـان به
مدیریت علی‌اصغر اشجاری درون بابل بـه چاپ مـی‌رسید و شامل مقالات تحقیقی و
ادبی بود.
سالنامـه مـیهن

این سالنامـه از سال ۱۳۲۳ ش بـه مدیریت امـیر توسلی با روش تقویم و اجتماعی انتشار مـی‌یـافت.
شـهروند مازندرانی

هفته نامـه شـهروند مازندرانی از سال ۱۳۷۷ ش با مدیریت سیدعلی طبری‌پور
با روش اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی، سیـاسی درون بابل شروع بـه انتشار کرد. ولی در
حال حاضر عملا بصورت گاهنامـه درآمده‌است.
صدای مازندران

در تاریخ ۱۹ فروردین ماه ۱۳۰۵ ش شورای عالی معارف امتیـاز روزنامـه صدای
مازندران را بـه مدیریت مـیرزا غلامحسین وحیدی ـ صاحب داروخانـه مرکزی بابل ـ
در مازندران تصویب نموده‌است. ولی موفق بـه چاپ آن نشد.
طبرستان

جریده طبرستان با مدیریت علی صدرآرا درون مـهرماه ۱۳۰۹ ش درون شـهر بارفروش،
هفته‌ای سه شماره منتشر و تا یکسال قریب بـه هفتاد شماره طبع و توزیع
گردید. این روزنامـه درون چهار صفحه و حاوی مقالات و ترجمـه‌های علمـی و ادبی و
اخبار محلی بود. و تا تیرماه ۱۳۱۰ ش انتشار مـی‌یـافت ولی سپس بـه علل فنی
تعطیل شد.
کیوان

سالنامـه کیوان از سال ۱۳۲۰ درون بابل انتشار مـی‌یـافت کـه اطلاعات بیشتری از این سالنامـه بـه دست نیـامد.
گنج امروز

این هفته‌نامـه بـه صاحب امتیـازی محمدکاظم علامـه‌زاده و به مدیریت
نورالدین علامـه‌زاده از سال ۱۳۳۰ ش درون دو صفحه با روش سیـاسی، اجتماعی و
ادبی درون بابل منتشر مـی‌شد.




[اسامی وکیلهای دره شهر]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 24 Sep 2018 14:15:00 +0000



اسامی وکیلهای دره شهر

ایران ما - iranemaa.blogfa.com

همدان
 
هَمَدان یکی از شـهرهای غربی و کوهستانی ایران مـی‌باشد کـه در استان همدان و در دامنـه رشته کوه الوند واقع شده‌است. اسامی وکیلهای دره شهر همدان یکی از شـهرهای تاریخی-فرهنگی و توریستی ایران بـه شمار مـی‌رود. اسامی وکیلهای دره شهر این شـهر درون سیصد و شصت کیلومتری جنوب غربی تهران، اسامی وکیلهای دره شهر درون ارتفاع ۱۸۰۰ متری از سطح دریـا قرار دارد. جمعیت این شـهر طبق سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران برابر با ۴۷۹٬۴۴۰ نفر بوده‌است. شـهر همدان مرکز شـهرستان همدان و نیز مرکز استان همدان است.

محوطهٔ بزرگ مـیدان مرکزی شـهر همدان درون زمان سلطنت رضاشاه پهلوی توسط مـهندسان آلمانی طراحی شده و به نقشـه شعاعی معروف هست که ۶ بلوار اصلی بطور موازی بـه مـیدان اصلی شـهر وصل شده و بزرگراه‌ها بصورت رینگهای اول و دوم، آنـها را منقطع کرده کـه درجهان درون نوع خود کم نظیر هست و درون ابتدای هر بلوار اصلی دو گنبد نقره‌ای رنگ جمعاً بـه تعداد ۱۲ گنبد بـه یـادگار ۱۲ امام مذهب شیعه و با نام ایشان تعبیـه شده‌است.(شکل نقشـه مـیدان درون پایین آمده‌است)


جایگاه تاریخی همدان
 
نمای کاخ باستانی هگمتانـه درون نقش‌های آشوریـان. با کنگره‌های 7 رنگ بر مبنای توصیف هرودوتهمدان، اولین پایتخت نخستین شاهنشاهی درون ایران درون ۲۷۰۰ که تا ۲۵۵۰ سال پیش بوده‌است. این شـهر را نخستین شاه ماد بنیـان نـهاد و آن را درون زبان ایرانیـان دوران مادها هگمتانـه بـه معنی «جای گرد آمدگان» نامـیدند. همدان پایتخت تابستانی شاهان هخا و اشکانی نیز بوده‌است. نام هگمتانـه بـه مرور زمان درون دوران ساسانیـان بـه اَهمتان/ اَهمدان و سپس بـه همدان دگرگون شده‌است.

آثار مکشوفه از محوطهٔ باستانی هگمتانـه و نیز کتیبه‌های گنج نامـه آثاری از آن زمان مـی‌باشند. آثار تاریخی، فرهنگی متعدد موجود درون همدان، موجب شد که تا در جلسه مورخ ۱۳۷۰/۲/۲ شورای عالی شـهرسازی و معماری کشور، همدان بـه عنوان یکی از شش شـهر تاریخی، فرهنگی کشور شناخته شود، همچنین درون سال ۱۳۸۵ مجلس شورای اسلامـی درون مصوبه‌ای همدان را پایتخت تاریخ و تمدن ایران اعلام کرد.


همچنین کاوش‌های باستان‌شناسی انجام شده درون تپه گیـان نـهاوند و وجود تپه باستانی باباکمال و مـهاجرت حَیَقّوق پیـامبر بـه تویسرکان، (حدود ۷۰۰ سال قبل از مـیلاد مسیح) نیز حاکی از قدمت این دو شـهر مـی‌باشد. شیر سنگی همدان را اکثر باستانشناسان و مورخین غیر ایرانی یـادگار دوران مادها مـی‌دانند و باستانشناسان داخلی بـه تازگی آنرا بـه دوران اشکانی منسوب مـی‌کنند.

مـهاجرت‌های اقوام آریـایی‌نژاد ماد از حدود ۳۵۰۰ سال پیش بـه منطقه غرب ایران و محدوده فعلی استان همدان بـه تدریج منجر بـه شکل گیری نخستین حکومت فراگیر بـه مرکزیت هگمتانـه (همدان) درون فلات قاره ایران گشت و این حکومت درون ۶۵۰ پیش از مـیلاد درون اوج اقتدار خود ضمن چیرگی بر بزرگ‌ترین قدرت سیـاسی و نظامـی آن روزگار یعنی دولت آشور قلمرو خود ار از شرق بـه آسیـای مـیانـه و در غرب بـه آسیـای کوچک گسترش داد. بر اساس نوشته‌های هرودوت مورخ یونانی بدستور دیـااکو نخستین پادشاه ماد درون هگمتانـه (همدان) پایتخت آنان استحکامات عظیمـی شامل ۷ دژ تو درون تو و کاخ‌های شاهی برپا شد.

 
کتیبه‌های فارسی باستان بـه خط مـیخی از داریوش بزرگ و خشایـارشا گنجنامـه درون همدانبیشتر پژوهندگان علوم تاریخ و باستان‌شناسی بر این باورند کـه تپه و بناهای امروزی هگمتانـه درون دل شـهر همدان، برجای ماندهٔ بقایـای همـین تأسیسات مـی‌باشند. این تپه طی چندین سال اخیر مورد کاوشـهای باستانشناسی قرارگرفته و بناهای بدست آمده و کارگاههای کاوش درون معرض دید مردم قرار دارد.

همچنین انجام حفاریـهای باستان‌شناسی درون تپه‌های گودین نزدیک کنگاور درون استان کرمانشاه و نوشیجان درون ملایر گوشـه‌هایی از فرهنگ و تمدن اقوام ماد را درون این زمان بر ما آشکار ساخته کـه از جمله آنـها مـی‌توان بـه نخستین اشکال خط ونگارش و سکه‌های اولیـه و مظاهر فرهنگ دینی و معماری ایرانی اشاره نمود.

از دوره هخاان علاوه بر سنگ نوشته‌های مـیخی گنجنامـه همدان تعداد قابل توجهی اشیـاﺀ زرین و سیمـین و نیز بقایـای کاخهای سنگی بیـادگار مانده‌است کـه علاقمندان مـی‌توانند از آنـها درون موزه ملی کشور و موزه تپه هگمتانـه بازدید کنند از دوره‌های سلوکی واشکانی درون همدان گورستان پارتی و در نـهاوند معبدآناهیتا برجای است.

 
از آثار زرین شاهان هخا کـه در ویرانـه‌های هگمتانـه یـافته شده‌است.شـهر همدان درون دوره ساسانی یکی از ضرابخانـه‌های این حکومت بوده وسکه‌های متعددی از این دوره درون دست مـی‌باشد. شـهر نـهاوند نیز درون این زمان دارای اهمـیت ویژه‌ای بود و دژ مستحکمـی درون آن قرارداشت و یکی از مراکز ایـالات اسپهبد نشین هفتگانـه این دوره بود.

اعراب درون یورش بـه ایران فتح نـهاوند را فتح الفتوح نامـیدند و گشودن همدان را بـه سال ۶۴۵ مـیلادی بعد از فتح نـهاوند بزرگ‌ترین پیروزی خود بر ساسانیـان شمرده‌اند. از آثار این دوره مـی‌توان بـه غار قلعه جوق درون فامنین و بقایـای قلعه‌ای درون همان محل اشاره کرد.


 آب و هوا
آب و هوای همدان سرد هست و درون فصل زمستان زمـین پوشیده از برف مـی‌شود.تابستان همدان معتدل و زمستان طولانی و سرد و برفی است.همچنین کمترین دمای ثبت شده درون شـهر همدان ۴۳- درجه‌است کـه در زمستان سال ۱۳۴۲ ثبت گردیده و از این حیث درون ایران رکورد دار است.


 شخصیت‌های معروف


از شاعران، ادیبان و عالمان مشـهور استان همدان مـیتوان بـه بزرگانی چون مـیرزاده عشقی، طاهر همدانی(باباطاهر)، مفتون همدانی و عین القظات اشاره کرد. از هنر مندان معاصر بـه پرویز پرستویی، هانیـه توسلی و مصطفی رحماندوست مـی‌توان اشاره کرد.


 آثار تاریخی، اماکان توریستی و مراکز فرهنگی هنری

آثار تاریخی
آرامگاه بوعلی سینا دانشمند و طبیب نامـی ایرانی
آرامگاه باباطاهر
گنبدو آرامگاه علویـان
آرامگاه استرومردخای
برج قربان
تپه باستانی هگمتانـه
غار علی‌صدر
کتیبه‌های گنجنامـه
مجسمـه شیر سنگی
بازار کهن همدان
قبر اسکندر
مسجدجامع همدان
کلیسای پروتستان
کلیسای رافاییل
خانـه شـهبازیـان
مـیدان امام خمـینی ره
قلعه (قیزقلعه سی)
تپه پیسا
تپه مصلی
عمارت وباغ نظری
گورستان پارتی
بقعه خضر
آرامگاه عارف قزوینی
سرای قلمدانی
پل کوریجان
آرامگاه مـیررضی الدین آرتیمانی
تاریخی قلعه آرامگاه حضرت حیقوق نبی(ع) آتشکده و قلعهٔ باستانی نوشیجان تپه بزرگ، بوستان و رسد خانـهٔ حاج عنایت(صدف)


مراکز گردشگری، چشم‌اندازهای طبیعی
 
همدانتپه عباس آباد، آبشار گنجنامـه، پیست اسکی تاریک دره، باغهای مصفای دامنـه الوند بـه ویژه درهای عباس آباد و سد اکباتان، پارک مردم و بوستان ارم از نقاط گردشگری و طبیعی همدان هستند.


 مکان و آثار باستانی مذهبی
امامزاده عبدالله، امامزاده یحیی، امامزاده حسین، امامزاده اسماعیل(امامزاده کوه)، امامزاده هادی ابن علی، امامزاده اسماعیل، امامزاده اهل بن علی.مقبره باستانی امامزاده اظهر، مقبرهٔ باستانی امامزاده هود.


 موزه‌ها و مراکز فرهنگی هنری
موزه تاریخ طبیعی همدان
تاریخچه :

موزه تاریخ طبیعی همدان، درون راستای تأمـین اه علمـی، آموزش و پرورش دانشگاه بوعلی سینا، درون سال ۱۳۵۱ خورشیدی بـه همت آقای جعفر محمد علی زاده بنیـانگذاری شده‌است، و تا کنون نیز با مدیریت ایشان اداره مـی‌شود. این موزه با الگوها و استانداردهای بین المللی طراحی و تکمـیل شده‌است. و نـه تنـها درون سطح ایران بلکه درون سطح خاور مـیانـه و حتی جهان مطرح مـی‌باشد. محل آن درون فضای دانشکده کشاورزی دانشگاه بوعلی سینا درون انتهای چهار باغ آزادگان منشعب از مـیدان مدرس واقع شده‌است، و با زیر بنای تقریبی ۲۰۰ متر مربع درون سه تالار جداگانـه و به‌هم‌پیوسته جای داده شده‌است.

اکتشافات: اسامی وکیلهای دره شهر توجه بـه اکتشاف، بیـانگر پوپایی و بالندگی یک موزه مـی‌باشد. و موزه تاریخ طبیعی همدان نیز درطول فعالیت ۲۸ ساله خود برخی از نمونـه‌های را به منظور اولین بار درون کشور کشف نموده‌است. و البته اثبات جدید بودن آنـها درون سطح جهان نیـاز بـه تحقیق و بررسی بیشتری دارد. به منظور نمونـه کشف ۵ گونـه جدید از ماهی‌های خلیج فارس و چند نمونـه از سنگواره‌ها است، کـه برای اولین بار توسط این موزه گزارش شده‌است. درون حال حاضر علاوه بر گردشگران و پژوهندگان، سالانـه گروه‌های زیـادی از نفر دانشجویـان و دانش آموزان از این موزه دیدن مـی‌کنند.


موزه هگمتانـه
موزه هگمتانـه درون شرق تپه باستانی هگمتانـه و جنب گودال معروف فرانسویـها قرار دارد.

ساختمان این مکان کـه پیشتر مدرسه پرورش نامـیده مـی‌شد,در طی تغییرات وتعمـیراتی بـه منظور ایجاد یک موزه موقت بـه بهره برداری رسیده‌است و مجهز بـه آزمایشگاه و کارگاه عکاسی مـی‌باشد.

اشیـای موزه مشتمل بر دوبخش اختصاصی واستانی است.

در این مجموعه آثار سنگی ,سفالی,استخوانی وفلزی از دوره‌های پیش وپس از اسلام بـه نمایش درون آمده‌است. درون راهرو و تالار سمت راست موزه, اشیـای یـافته‌شده از هگمتانـه نگهداری مـی‌شوند. از برجسته‌ترین این آثار مـی‌توان بـه پایـه ستونـهای متعلق بـه کاخهای هخا از جمله شالی ستون مربوط بـه دوران اردشیر دوم با متن مـیخی,دو مـهر استامپی سنگی وشیشـه‌ای مربوط بـه دوران قبل از اسلام وسرگاو از جنس سفال متعلق بـه دوران هخا اشاره کرد. همچنین مجموعه‌ای از اشیـای باستانی درون سالهای پیش از انقلاب بـه صورت حفارهای غیر قانونی از خاک خارج شده‌اند کـه آنـها را منسوب بـه هگمتانـه مـی‌دانند و اکنون درون موزه ملی و بعضی درون موزه‌های خارج از کشور نگهداری مـی‌شوند. مجموعه تابوتهای سنگی وسفالی مربوط بـه دوره پارتیـان کـه از مـیدان شیر سنگی بدست آمده اند, خمره‌ها وسنگهای تزیینی با نقوش زیبا وسنگ قبرهای دوران مختلف اسلامـی, شاخص‌ترین نماینده‌های آثار کشف شده استانی مـی‌باشند کـه در سالن مرکزی و راهروی سمت چپ موزه قرار داده شده‌اند.

سوغات همدان
سفال و سرامـیک، چرم و کالای چرمـی، فرش، گلیم و جاجیم، انگشت پیچ، سیر تند، شیر شیره، قیسی، مویز، شیره انگور، کماج، حلوا زرده، گردو، مربای پوست پسته.دارتول، باسلق، شیرمال، معجون، مربای گل رز، نان قندی، کاک،
منبع : ویکی پدیـا

+ نوشته شده درون یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط باران  | 




[اسامی وکیلهای دره شهر]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 10 Sep 2018 14:53:00 +0000



اسامی وکیلهای دره شهر

نیما و نقاشی - نامـه های نیما بـه رسام ارژنگی و بهمن محصص ...

  • Home
  • Documents
  • نیما و نقاشی - نامـه های نیما بـه رسام ارژنگی و بهمن محصص

Post on 23-Apr-2017

262 views

Category:

39 download

TRANSCRIPT

  • نیما و نقاشی های نیمانامـه بـه رسام ارژنگی و بهمن محصص (بهمن محصص ارژنگی و رسام با و دو گفتگو) ی امـیر حکیمـی ویراسته
  • من کاغذهای او را کـه جواب هست و مانده هست » فرستم و او بـه خیـال این هست کهپاکنویس کرده بـه او مـی بعضی افکار مرا راجع بـه هنر از آن بیرون بکشد و اند. اسامی وکیلهای دره شهر داند این کاغذها چقدر خوب نوشته شدهنمـی ما بعد ش»گفت: اسامی وکیلهای دره شهر رود خانم سیمـین مـیوقت یـادم نمـیهیچ ود و ینکه این قدرت به منظور من نبمثل ا« نویسنده هم هستید! طور شعر وصفی را، اسامی وکیلهای دره شهر و شعر روایی را، کـه آنکسی «سراید نویسنده نیست!مـی ؛ «کاغذهای محصص»یـادداشت با عنوان «های روزانـه نیمایـادداشت»از ]...[ولی امروزی بـه تصویرات و نقاشی اعتقادی ندارد. اسامی وکیلهای دره شهر » رسام ارژنگی[، بزرگترین استاد نقاشی این برادرمـیر مصور ] عصر هست و بعد از او رسام ارژنگی، ولی صحبتی از استاد درون بین نیست. امروز ما بـه انحالل و انحطاط و هرج و مرج هنری دچار هستیم. کـه ه از شعر نیما یوشیج تقلید کرد و بلکه فالن پسربچامروز وقتی جلوتر رفته و مزخرفات را بـه اسم شعر انتشار داد و در ردیف بـه آخور خر داده شد نیما یوشیج عمرش –نیما یوشیج نام است. ]...[«جان هست و مثل هدایت جان نکندسگنام، نیما یوشیج – ؛«زادهخان ملکدکتر مـهدی»یـادداشت با عنوان از «های روزانـه نیمایـادداشت»از
  • نیما و نقاشی های نیما نامـه بـه رسام ارژنگی و بهمن محصص ویراسته امـیر حکیمـی 3131کی: اردیبهشت نخستین بازسپاری الکترونی Do-Library ؛ ال – نشر الکترونیکی دو l.blogspo.com-http://do http://do-l.blogspo.com/
  • 1 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com اشاره یکم. از سه کتابِرا های نیما بـه رسام ارژنگی و بهمن محصص نامـه 8631برداری سیروس طاهباز، دفترهای زمانـه، چاپ اول ، گردآوری نسخه«ها از مجموعه آثار نیما یوشیجنامـه» 8633پرداز شراگیم یوشیج، انتشارات نگاه، ، نسخه«های نیمانامـه» 8636، بـه کوشش سیروس طاهباز، نشر آبی، «یوشیج های نیمانامـه» . یمابرداشته دیم. اگر آنچه اند.نوشته شده 8681ماه که تا دی 8636 شـهریوراز ده ساله ایدوره دری نیما بـه ارژنگی چهارده نامـه رژنگی گر بـه انیما دی این تاریخ های نیما باشد، بعد ازامـهی نـهمـه اند،آورده ج گردسیروس طاهباز و شراگیم یوشی ننوشته است. به منظور ما پیدا نشد کـه دوستی و خصوصیت نیما با ارژنگی بعد از آن زمان بـه چه مسیری افتاده است. نظر اش با نیما سخنی نگفته و بهاز فرجام دوستینیز ارژنگی رسام ،«نیما درون نگارستان ارژنگی»یک درون افزودنی دانم کـه چند مجموعه که تا به امروز از من االن نمـی»نیما هم نبوده باشد )رسد از تاریخی بـه بعد چندان پیگیر کار مـی -03نیما بـه صورت کتاب چاپ شده، ولی آنچه کـه مسلم هست کارهای چاپ نشده او خیلی زیـاد است، حداقل از ) نیما درون تهران همـیشگی ی اقامتاین جدایی نتیجه . بـه عالوه بـه گمان ما،(، از همان مصاحبه«شودجلد مـی 33 دوستی رنگی کم باشد و همـین سبب و تبعید و زیست او درون تبریز و غیبت ارژنگی از پایتخت بـه بعد( 8681سال هآن بوده، نیما همـیش است. هرچه دلیل، چنانچه بعد از مدتی از رونق افتاده ی این دو درون گذار سالیـان شدهو نزدیک
  • 2 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com مصور و رسام( بـه بزرگی یـاد کرده هست و چنین نیست کـه ش از برادران ارژنگی )مـیر هاینوشته ها ویـادداشت درون این هم هست کـه این اش با ناتل خانلری. چنان کـه شد درون رابطهشکرآب رابطه اسباب جدایی آنـها شده باشد، آن اش، نامـههایترین نوشتهاگرچه یکی از مـهم. 8شاعری هم چندان پرکار نبود ، نیما در8683تا 8688از چند سال، ی اشعارش غیرمجموعه ی پنج ساله دردر این دوره لی جز آنونوشت 8680را درون سال بـه هدایت اشتقادیـان ، و به طرز قدیم 8686 ، هر دو سروده بـه سال «ی سقریمقلعه»و دیگری مثنوی بلند « دود»دو اثر، یکی شعر کوتاه کنیم اقامت نیما درون ه است. ما گمان مـیساخته شد 8683که درون سال « ققنوس»تا شودمشاهده نمـیاثر دیگری اهی و ی رضاشپایتخت، اعم از شرایط اجتماعی و سیـاسی زمانـه گاربا گذران آن روز و خوگرفتن تهران و آشنایی « سققنو»نیما داده هست و نیمای بـه زیست ایی تازههای نوپای فرهنگی و هنری و زندگی شـهری آستانـهجریـان ، خالی از «ققنوس»گذاری، نیست و چه همـین نام« سرباز فوالدین»و « بازری سخانواده»و « افسانـه»همان نیمای اریخ نقش اساسی ارژنگی درون تهاش از دل خاکسترش بـه در(. داللتی نیست بـه چنین بازبرخاستن نیما )پس جوجه « تاننگارس»ه آن را ک ی اوست، آتلیـهادبیـات مدرن فارسی، اگر هرچند رابط موثری مـیان نقاشی و ادبیـات نبود عشقی و نیما یکدگر مـیرزاده بود کـه عارف قزوینی و شاعر و هنرمند فراهم آمدهخواند. جایی کـه امکان مالقات مـی ر ، دان ادامـه یـافته بودگمان ما این هست که اگر اقامت نقاش درون تهر دیده و با هم گفتگو کرده باشند.را آنجا دا شده، پیی مفقود مـیان نقاشی و ادبیـات )به ویژه شعر( مدرن ها، آن رشتهآیینگارستان او چه بسا از این گردهم ددی تجاز آستانـه نشد و نقاشی ما همپای شعر ما، گذرافسوس چنین لیو ،تنیدخوش مـی درون پیوستگی آن . نتوانست نیستیم لد، جلد اول( هم«وضع شعر نو درون عصر رضاشاه» و« اوضاع ایران درون عهد رضاشاه»تاریخ تحلیلی شعر نو )شمس لنگرودی درون آقای گزارش ما با تحلیل و 1 بـه گمان شد!ود آن دوره، انزوا و سکوت اختیـار کرده بود و اگر وضع چنان نبود چنین نمـیخواست هم بـه ضرورت شرایط خفقان سیـاسی موجنیما اگر مـی کـه در همـین دوره پهلوی « مجله موسیقی»و « ایران امروز» ،«مـهر»، «ارمغان»های ادبی و فرهنگی چون ، انتشار مجله، مسعود فرزاد و...چاپ آثار هدایت شکوفایی و ما ، بـه ساخت 1011ققنوس درون تا 1011در ساله، از ساختن سرباز فوالدین 11ی دوره رسد نیما درون ایندهد. بـه نظر مـیاول، خالف مدعای شمس لنگرودی را نشان مـی هایش درون این محتوای نامـهبررسی دقیق جایی حرفی ازین مطالعات نزده، اما با و تحقیق سرگرم بوده و اگرچه و مطالعهاش بینی نظریشعر و جهان و پرداخت تئوری ز طرف ا شود.پیدا مـی ی رضاشاه، ، درون همان دوره«احساسات ارزش»ی درون مقاله نخستی آن توان تکوین و پختگی فکر نیما را ردیـابی کرد کـه نتیجهدوره، مـی تواند مثلن درون مـیمـیرد و ندیگر، انگار به منظور شمس لنگرودی چنین حتمـی و یقینی هست که درون اثر و خقفان سیـاسی، یک نفر شاعر و نویسنده، خفه شده مـی قریبن ی سیـاه و خفقان کنونی، کـه تگویـا حتما از ایشان پرسید به منظور خود ایشان، درون دوره اش بِه(،که اگر نتواند همان مردهخفا کارش را پیش باشد ) حلیلی، ؟! افزون براین بـه گمان ما شمس لنگرودیِ تاریخ تاند بـه نوشتن و کار و تولیدهگیرد، چطور توانسترا درون برمـی ن زیست ادبی و نویسندگی خود اوی دوراهمـه ی شعر نو سخن رار دارد رضاشاه را کنار هیتلر و موسیلینی نشانده از او دیکتاتور فاشیستی ساخته باشد. البته او با تاکید بر اینکه فقط درون دامنـهبخود یـا نابخود، اص های فروکاهنده تحلیل مـیسر نیست و« لیبرالیسم ادبی»بی همدستی « لیبرالیسم اقتصادی»که با این حال با تالش درون نشان این کندجا شانـه خالی مـیگویند جابهمـی روی شـه و درنتیجه پیشو نجویده و تندتند، همـه مفاهیم و تعاریف امروزآشنا را بـه خدمت آورده، ضرورت زمـینـه و زمانـه را درون فرا و فرآوری دانش و آگاهی و اندی ن کرده باشد!ی تاریخ مدرن ایران را روشترین دورهو نوآوری را نادیده گرفته، خواسته تکلیف مـهم
  • 3 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com سیم. . ما(توجه نقاش بـه نی )یـا برعاین بار ضیـاپور هست جلیل ی بعد از ارژنگی، نوبت توجه نیما بهبه هر رو )دوره اول( با شعر « خروس جنگی» یشماره های نیما نیست اما نخستینای بـه عنوان او درون مـیان نامـهاگرچه نامـه آغاز ، ظاهرن ویژه به منظور خروس جنگی، ساخته است8610خواند( کـه نیما آن را درون )خروس مـی« از شـهر صبح» ولی با توقف چاپ بند آن است. آذین های همسایـه( از نیماتی )حرفشود و در هر پنج شماره، شعر یـا یـادداشمـی ای کـه در آن هوشنگ ایرانی، جای ضیـاپور ی تازهی آن با ترکیب تحریریـهو آغاز دوباره «خروس جنگی»دوره اول . 1دهدی ایرانی بـه شعر جا بـه نیما نمـی، نگاه شورمند و تازها گرفتر چارم. ا بـه ایتالیتازگی درون آن زمان نقاش جوانی بود اند. محصص نوشته شده 8661همـه درون بهار ص های نیما بـه محصنامـه نیما یدست نیست و به نگر ما نرسیده. اما از همـین شش نامـه های محصص بـه نیما در. شوربختانـه نامـهکوچیده ها، نوشتن ویژه درون آن سالحوصله، بهپیداست کـه محصص توانسته دل پیرمرد را بـه دست آورد وگرنـه از نیمای کم د آیـها برمـیتوای این نامـهچه از محنماید. چنانـهایی بـه این ظرافت و دقت به منظور جوانی چون محصص، دور مـینامـه هره اش هم بو به منظور این کار از یـاری دوستان اروپایی از نیما را درون اروپا منتشر کند یشعرهای محصص کوشیده آن دو فرنگی آمدند اینجا با محصص و با من »نویسد: مـی 8666اردیبهشت 11در . نیما درون یـادداشتی گرفته هست Nicolas) محقق:»نویسد: ر مـیو درون یـادداشت دیگ]...[« مصاحبه کرده و دو قطعه شعر مرا ترجمـه د Bouvier( و نقاش )Thierry Vernet پیش من آمدند و در ماه خرداد بود کـه از من عانداختند و ) شت این سرنو. 6]...[«تیرماه بنا بود بـه اروپا بروند 13حبه د، توسط محصص و مرزبان آمدند یکشنبه مصا ما پوشیده مانده است. آنچه پیداست نیما چنانچهانی ناروا گفتند کـه وقت پیری دیگر ها برها و ترجمـهمصاحبه ها و شعرهای پایـان عمرش، رعکس، درون این نامـهتر از هر وقت دیگر شده بود، بآن ذهن تیز را نداشت و بدبین ه طور کآورد، من درون نظر او شاعری هستم به منظور امروز اما نـه آنخوانی درون نظر او هستم کـه شعر درمـیمن مثل آدم مرثیـه»نویسد: اش مـیهای روزانـهنیما درون یـادداشت 2 هوش و لیـاقت "جا تحت عنوان و باز همان (182ص ،"احمد، دکتر هوشنگ ایرانی، پرویز داریوش، احسانیدر منزل آل")تحت عنوان « هدایت بود به منظور امروز (212)ص « فهمد.کند و نمـیی دیگران باال رفته و ترقی مـیمردهنویس مثل خانلری چطور از روی جسد مرده و نیمبینید کـه فالن مجلهمـی»نوشته: "ایرانی های روزانـه نیما. از یـادداشت 211ص :، دوم210ص : نقل قول اول 0
  • 4 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com اش گویند، بـه گمان ما، گوش نسپردن. بخشی از آنچه بدبینی مـی1ستبینیباریکای از تجربه و روشن و دقیق، آمـیزه ا وجود این ب»کند: او داشتند بود. او بـه نقاشباشی جوان هم چنین توصیـه مـی« هایی کـه نسبت بـه کارقضاوت»به ای بـه سیر و تماشای آن بین مردم پرداخت. این ت کار را نمایـان ساخت. بعدن مثل تماشاچی باحوصلهباید ریخ ی سعی کنید کـه فقط درون این مورد بـه خصوص روحیـه طور بوده است.ظرفیت الزم است. همـه وقت و زمان همـین ه خودشان حمل کنید که تا بفروشی مرا داشته باشید. تمجید و تکذیب مردم را غالبن بـه خودستایی و فضیلت دوستی نیما با نگاری وبه هر روی تاثیر همـین اندک نامـه .«از روی درایت و صراحت و استحکام هایقضاوت وقتی درکه چنانبعدتر درون کار محصص پیداست. -که هیچ شکل مراد و مریدی بـه خود نگرفت –محصص واک پژ« ستزندگیکه اساس "خود را"کند و زندگی هنرمند حتما زندگی»گوید: ای با نشریـه آرش مـیمصاحبه ه کنید کهرگاه شما اینطور مقید بـه زندگی هستید و حس مـی»: صدای نیما شده هست که برایش نوشته بود . و یـاد نیما را (8661اردیبهشت 80)از نامـه « باشد دیگر چه فکرهایی!ی اساسی کار شما درون این راه مـیسرچشمـه جا، گویدانی اینمـی« کشد...فی از خوشحالی زوزه مـیفی»برد آنجا کـه در مستند با خود مـی که تا دم پایـانی عمر چهانی؟ محصص بـه پرسنداو مـیاز چون شوند و اش درون رم، بـه دیدارش آمده مـهمانش مـیدر آن اتاق و خانـه کند. تاکید از نیما یـاد مـی دانید هوش و حواس من وارونـه شده است؟ با و شما مـی»کشد: اش را بـه رخ او مـیاحمد هم درون همـین سالها نوشته بـه طعنـه توان ذهنیـای کـه به جالل آلر نامـهنیما د 4 و از اید کـه حرف مـیفکر کرده اید کـه هذیـانـهای او را تحویل بگیرید؟ یـا درون خصوص خودمای حرام کردهاین همـه مطالب عقالنی خودتان را بـه نام آدم پیر شده ی آتش و ی من را بـه کورهرسد چطور درون زمان پیری، بـه عقلم نمـی"بریماز رنجی کـه مـی"گفتید تان از رنج ماالمال بود و مـیکسی توقع دارم؟ شما کـه یدن عادت مالمت دبه و مندی ندارمـهبرم. من از هیچگلباز من گمان نمـی برم. دودهایش همـه جا را گرفته، تاریک کرده واید! ولی گمان نمـیفوالد تبدیل کرده بر جمـیل من ی صکنم. ثمرهکنند. من فقط بـه حال آنـها رقت مـیدارم. روی مـهربان من بـه طرف همـه است. حتا نسبت بهانی کـه نسبت بـه من بـه خطا قضاوت مـی رسد. گذارند روی زخم خودشان درمان گذارده شود. اگر راجع بـه این حرفی داشته باشید باز بـه عقلم نمـینمـیآن هست که امـیدوارمانی کـه روی زخم من درمانی توانند نان مـیست کـه پیران درون حق جواام. این بزرگترین دعاییـامـیدوارم کـه پیر شوید مثل من کـه پیر شدهنویسم. امـیدوارم خودتان باشید کـه این جواب را بـه شما مـی (1002احمد، خرداد )به جالل آل« اشند.داشته ب
  • 5 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com . هاافزوده رسام درون نگارستان»ست با عنوان ی مفصلیـای از مصاحبهگزیده« ا درون نگارستان ارژنگینیم»ی با عنوان افزوده. 8 با رسام ارژنگی انجام داده است. این مصاحبه مجدد درون نشریـه 8603که اسماعیل جمشیدی درون سال « ارژنگی ، از روی این ( بـه چاپ رسیده هست و این گزیده8688خرداد و شـهریور 18-11)سال پانزدهم، شماره « بخارا» نسخه برداشته شده. ست کـه (، گفتگویی8616، آبان 8)نشریـه آرش، شماره « وشنودی با بهمن محصصگفت»ی دوم با نام . افزوده1 جا درون بهجا محصص اند. از آنجایی کهسیروس طاهباز، مـهرداد صمدی، م.آزاد و بهمن دادخواه با محصص کرده گو را محصص است، این گفت ی تاثرات نیما درون اندیشـه و فکرنمایش دامنـهد ما از نیما یـاد کرده، و قص این گفتگو ایم. بـه تمامـی بازسپاری کرده ،نیما کشید هایی کـه ازچه او عالوه بر پرترهست همـه از محصص ییـهاها و نقاشیطرح، «نیما درون کار محصص». 6 ه تدوین سیروس ( ب8630 تهران، )یونسکو،« هست ی مندنیـا خانـه»در کتاب هم ساخت کهنگاره بر شعرهای نیما ایم کـه باوند بهپور برداشته آقای متن و تصویرها را از سایت یشاما عاین نق. طاهباز بـه چاپ رسیده هست ی الکترونیکی آنـها درون کنار هر شعری اند )همچنین نسخهرا درون آن سایت کار کرده ی بهمن محصصای ویژهپرونده ست(. سپرده شده، برداشتنی اینجاکه هر نگار برایش ساخته شده http://reviews.behpoor.com/?page_id=7350 http://reviews.behpoor.com/?page_id=7350 http://reviews.behpoor.com/?page_id=7774 http://reviews.behpoor.com/wp-content/uploads/2014/04/Nimaa-02.pdf http://reviews.behpoor.com/wp-content/uploads/2014/04/Nimaa-02.pdf
  • 6 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com 0«.یـافتن واقعی، یـافتن انسان است» «نیما و نقاشی» )به هاله زاهدی( ی ، هنرپیشـهمایـهبر این بن. 3«است آمده [و پوست] گوشتبه هنر دانش »نویسد کوکتو جایی مـی ، گوتیـه،. بودلر، خود زیست اوستاشزیستی جلوه هنر نـه مدرن برساخت چنین دانشی، ریلکه و...، همـه درون این بزه رُدن، لیست، واگنر،، نادار، گوگرمبو، کوربه، مانـه، ون رمـه،ماال ، اف، بیمار: گوشت از ریخت افتاده. او این آگاهی رابه ارتکاب انحر خود و اند: آگاهیـهمدست ژه، وآورد: چیدمانی کـه امر واقع را درون گرداب اندریـافت سمـییر بـه تصو افتاده را،گوشت از ریخت ست . بخود نی(بخود نبودن، نـه ناخودآگاه) دن، بخود نیستو درون این بـه تصویر آورگیرد. قاب مـی آن آگاهی برآیند چنین نیست ولی از آگاهی، بـه خواست شناخت خود، کـه خودِ« آن»چون جز از ، چیزی از چیزی پیشی نگرفته، بعد ترتیب خطیی برآمده ستیفرآیندنـه ست )این شناختی بـه بهمن محصص. نیما 1001اردیبهشت 18ی از نامـه 5 6«L’art c’est la science faite chair» (Le Coq et L’Arlequin, Jean Cocteau)
  • 7 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com دشود و برای این کار چاره ندارمـی «آن»و بازخوانی ر بازسازی و باایی ده(، دست بـه کانمان خود را )درون و بیرون( بـه تمامـی زیسته باشد. او دیگر، ماشین تقلید نمود طبیعت بـه جز اینکه آن شود،ستکار او شده و مـید یتمامبه تواند باشد و بماند درون جایی کـه طبیعتنمایش آن نمـی تر، پیش پیشینیـان او داشته، نور و رنگ و چنان کـه پیشنـه آن دارد، «دیگر» جالی ناب را ندارد و طور کـه هستاش، آنگذشته، آنجا بودن« او»دیگرگون بـه نگر او آمده، از صافی زاویـه و پیرامون، او، نباشد و پس ی او و توانی نگاه او، ارادهکند اگر پالودهنماید، بِر هنرپیشـه تفاوت نمـیو مـی دار ، عهدهیت کجاست؟ بیداری و خوابافتاده، ریخت واقعیت هست که واقعاین از ریخت ، درون «خود»به آگاهیجهش، ین اما چنتنـها اوست. نیما این را فهمـید و عجیب شد. « اصالت» ر فرادست او و هدایت و وزیری وچطو هنوز قاطر بود، ینشین ایرانروزگاری کـه مرکب پایتخت تقیزاده آمد و بال شد؟ بالی کـه انگار بعد از ایشان، وبال شد! درون نقد و هایش بـه ارژنگی و محصصدر نامـه نـه و وشتنن نقاشی یچه نیما جداگانـه ویژهاگر ناشناخته را بـه تماشا آورد، ماالرمـه از 3کنستانتین گایزبودلر چنان کهآن سخن نگفت،آن طرز کار را 88ورهاورن جیمز انسورامـیل و 83سزان و 8رُدن بر نوشت، ریلکه 1هاو امپرسیونیست مانـه . بندی هنر پرداختبه صورت اشـهایـها و نوشتهجا درون نامـهجابه با این حال شناسایی کرد؛ ست کـه از سر گذرانده، و شکل و ایزندگی ، برآیندپیش او، آنکه درون کار و به کار هنر هست استواری و زیست و بقای هنر ، شرطرده، بنیـاد کارش شدهکه کهای آن زندگی تاثرات و تجربه تن و زیس : همـه خود بودنای را نمایش دهدست درون ساختن، ساختنی کـه چنین هستیـایی اوتوان او نیما بـه وسواس چنینی را، کـه به کار ساختن ست.زندگی خود ش«ی اساسی کارسرچشمـه» کـه « نعتص»ند، کـه تا مناسبت او را با خواست، هنرپیشـه مـیو فرم بـه اندریـافت حس و تجربه ا کار هنرپیشـه باشد کـه ذوق تنـها کافی نیست )ساختنی( نشان داده، رسانای اولویت صنعتی بودن بالغت( )در بیـان و به دشواری نیما و تا بـه اندیشـه پرورده نشود، برآیند آن اگرچه زیبا، هنر نیست. 7 Constantin Guys .بودلر.« نقاش زندگی مدرن»ی فیگور اصلی مقالهنقاش و تصویرساز هلندی 8 “The Impressionists and Edouard Manet”, Stephane Mallarme, London, 6871 9 “Auguste Rodin”, Rainer Maria Rilke, Translated by Jessie Lemont, New York 6969 60 “Letters on Cezanne”, Rainer Maria Rilke, Translated by Joel Agee, 2002 66 “James Ensor”, Emile Verhaeren, Bruxelles, 6908
  • 8 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com 81«تاثیرات جهات ظاهری و عادی درون زندگانی عادی» ،«ارزش احساسات»تا درون کوشید . ن درون کار و اثر ایشان را نمایش داده باشدگان و خمـیرمایـه و بنیـادین بودن آهنرپیشـه الملک همچنان و کمال الملکار صنیعدر روزگاری کـه برای نقاش ایرانی درک و دریـافت طرز ک های درباری ته و پرترهاش از گل و بسستلیسم سترون تقلیدی برگذشتن از رآ د وبو آورشگفت -مشکل»در کار هنری و از 86«ابهام»، «طرز کار»، «فرم»نمود، سخن گفتن نیما از هنوز دور مـی ی اندریـافت خواست همـهمـیکه نست مامـیای شی و موسیقی، هذیـان دیوانـهدر شعر و نقا 81«آسان از درمانده حتما نخست کار، زبان نداشت وباشد و برای این بیرون ریخته اش را یکبارهجهشی و ز اش بود و برای این، جز اگفتن ارآنچه خواست همخوی و سویساخت برمـیبیـانی بن ساختمانی نقد ادبی کـه به کار ساختی آزمود، چاره نداشت بـه جستن« ارزش احساسات»آزمون، چنانچه درون تحکام بخشید. اس« های همسایـهحرف»این سازه را درون پس و هنری بیـاید، های هنری اشتهای بیمارگون ناصرالدین شاه بـه اخذ جلوه های هنری، پسِ تاب تجدد درون گونـهش ی رشد و گسترش آنـها را فهمـیده باشد، شدتی یکسان و پیوسته نداشت. شعر آنکه زمـینـهفرنگ بی گر فرینشآ ومـیعمو آگاهی درون نسبت فهم ، طبیعتن،و تیـاتر و موسیقی و نقاشی و عکاسی، هر کدام شازده و درباری و جز مخاطب هنر درون جایی کههمـه این ؛سترفتنی و گستردنیپیش مخاطب و ، با با موسیقی کالسیک -توانست اگر اصلن مـی – توانستسخت مـی او هم رفته نبود کهفرنگ از جز ایـارهاپرت و اپرا، با تیـاتر و درام، ربط و رابطه پیدا کند و برای پیدا این نسبت، چ تطبیق آن با آنچه درون سنت خودش برابرنـهادنی بود نداشت، کـه تیـاتر را از بستر تعزیـه بفهمد و فهم الدین بهزاد و رضا عباسی جستجو کند و برای اپرا، نقاشی روز فرنگ را درون پیوستگی با کمال ش رویـاند و پیش، رشد نکرده باقی مدرافکند 80«رستاخیز شـهریـاران ایران»ای چون مزهطرح بی ت اش، دریـافدرخواست عقل و منطق طبیعیِ یـهاو تطبیق هامقایسهآن یـهنتیج کـه در شد چنین «ارزش احساسات» 12 88های همسایـه حرف« انگیز هستند ]الخ[کارهای باعمق اساسن ابهام» 10 ان، . یعنی آسان فهمـیده شود، ولی ساختن این آس"آسان، مشکل"گوید: ( مـیتیکپوئه آردر بوالویکی از شعرای فرانسه، کـه درست درون نظرم نیست )و شاید » 11 . 5های همسایـه حرف «مشکل باشد. مـیرزاده عشقی. ینوشته 15
  • 9 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ِ خیرگی و، درون بازی رقابت بـه را فهمـیده باشد اشپیش از آنکه نارسایی نارسایی پیدا کرده بازار و به مـیان کوچهتازه، با شتابی مـهارناشدنی از حیـاط دربار و مـیل اگزاتیک بـه غرایب شـهرت ای پیرسال نـهکه بر ت ادبیـات( )و شعرآید بـه نظر مـیانگاری، بـه همـین ترتیبِ مقایسه و یکساند. بیـای چنین ت،توانسنمـیجانب، بـه آسانی تکان خوردن بهتنیده و استوار بود، با تکیـه بـه تاریخی حق ، «ز هنر، از اول با عمل آشنا بودنقاشی از آن جلوتر رفت. این رشته ا»گوید هست که نیما مـی ی خواص خود، با مطالب واسطهی هنر، بهکه ازین دو رشتهکه ادبیـات ما، باوجودیدرصورتی» تر به منظور تحول خود بدست بیـاورد، آهسته و توانست راه دقیقفکری زودتر آشنا شده هست و مـی ی این محاسبه .83«رفته هست ضعیف تحول یـافته، مخصوصن درون شعر خیلی با احتیـاط و مالیم جلو آید، اما درون عمل چنین نبود. مـیی کـه نشان داده شد، دقیق ، اگرچه بـه منطقنیما هب بود )ضدمذ – مانوی –از طرفی چنان آمـیخته بـه باورهای ضدمذهبی ایرانی نقاشی یپیشینـه ، گریتشتیزر یزمانـه چه درون -است « ضد»مذهبی همواره اقلیتی، -از آن جهت کـه مذهبی بود و مالهای مسلمان، طرد و نـهی شد چه موبدان زردشتی وچه چه بعد از آن( کـه از همـه جهت، بـه ای هم نبود تاصیت مردم هم رمـیده، هنرمند شوریدهقه و خصوو با این طردها، سلیشد مـی زیر اشگذشته از طرف دیگر پیوستگی، کار را بـه ضرب مرغ یک پا دارد تمام کند. پافشاری و امـه نای شاهنامـه و معراجهنسخهو آرایش بود همـه بـه آذین یـانگاره، تکیده های داستانیبار روایت تازه از دوران عباسی، با و ،هانامـهان و عجایبالحیورشیدی و فواید التواریخمنـه و جامعدوو کلیله ان ، جه عباسبه دربار شا نویسان اروپایی و یک دو نقاش هلندیآمدورفت سفیران و سفرنامـه صورت بوم بگیرد هنوز مانده ،عمومن ،ی دیوار پرید و تای کاغذ بـه دیگر گرفته از صفحه و دیدن و نـه هرگز درون خدمت دقتِو عرفان خوار شعر و داستان بود بـه قجر و همچنان جیره بر این، افزوناش. بودن« خود»از «خود»در شان و دریـافت نقاشدگیچیزها درون چیزبو پذیراییِ بـه -الملک . کمالنداشت و کلنل وزیریباشیـان مـین زاده و هدایت،جمال نداشت؛نیما نقاشی عهدایت کـه با ادبیـات روز اروپا درتنید و کافکا و سارتر و دیگر از ادبیـات روز ارمغان آورد ا، همـه اروپ های نوظهور قرن بیستمـی طالیی مکتباوج شکوه امپرسیونیستی و دوره یدر دوره - ندن ل و رامبراند، و چسبارافای «دیدِ»دیدِن ناگزیر، اش از پاریس و فلورانس و رم، یـافته و دریـافته "ارزش احساسات" 11
  • 11 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com و «چیز» ی آن رنسانس نویـافته به منظور هنرمند ایرانی،چههای آنـها بود که تا از دریـهایش بـه چشمچشم روزگاری بود کـه رچه بایدِ تصویر را دیده باشد و این اگ روایت ی«زاویـه»و « نور»و ی«دیگر» شاه را و عباس مـیرزا را و ی فتحعلیـاگر پرتره قاب کاغذ بیرون آورده، ازتازه سر نگارگرش ها و جزییـات چهره و پیرامون را دیده کاریتوانست دقایق و ریزهکشید، هنوز نمـیمحمدشاه را مـی از فرط ، 83ی صنایع مستظرفهکننده و نو بود کـه شاگردان مدرسهو ساخته باشد؛ چندان خیره خواست شد چه، خود بـه سرعت کهنـه مـی81توانستند طور دیگر بفهمندتا سالها بعد نمـیشیفتگی یبا ز ی هنرهایجا بـه دانشکده ی صنایع مستظرفهمدرسهباید و اقتضای زمان دیگر بود؛ وگرنـه از امپرسیونیسم اروپا و پسسال 03چه جای آندره گدار فرانسوی کـه بنیـاد آکادمـی هنر را، ،داده !88چیز جز آتش جنگ، گذارددر رکود همـه ، شاعر و نویسنده و اشرا بـه اهالی و گستاخی آن سنت، هرچه کـه بود، این شجاعتبه عالوه لمـه ، قبریده بـه نیـاز کار خود برداردی کهنسال همان تنـهاز توانست مـیداده بود کـه دان،موسیقی پیش از نیما، دهخدا و رفعت و ابوالقاسم الهوتی بد و ساختند درون شعر ، بسازد؛ چهزده و نویسان مشروطه،درامنخست درون داستان بازتاب تئوریک، و چهدقت و دریـافت و هرچند بی )پس الملکولی به منظور کمال مشفق کاظمـی و جمالزاده بستری به منظور هدایت آماده کرده بوند؛ بعدتر ی الملک و دیگر نقاشان قاجار( و صنیع - کـه نقاش هم بود اصب الشعراملک -از محمودخان کـه چنانای تازه بسازد؛ آناش را بـه آن پیوند داده، جلوهسپید بوم، گذشته نداشت کـه دگرشده تاریخی را شناسا کرده باشد. بندی هقکسانی بـه طب ایگریِ آفرینندهه از پی آفرینشست کگونـهینـهمـیشـه ا از سوی دیگر، اگرچه لی وبندی و نقد از دنبال اثر و موثر آمده؛ اند، و صورتو فهم و قاب گرفتن آن بـه اندیشـه دویده ه ست کی سنت فرهنگیین تکاپوی بـه چارچوب اندیشـه و منطق درکشیدن، برخاستهود اخ الملک بنیـان نـهاده شد. بـه سرپرستی کمال 1111مدرسه صنایع مستظرفه درون سال 18 پیکاسو کـه نقاشی »گوید: ی( م1052، آبان و آذر 08 – 08؛ رودکی ش «های طبیعتنقاشی یعنی تقلید زیبایی»ای ) الملک درون مصاحبهحسن شیخ از شاگردان کمال 18 ی کارهایم ای نوشتند کـه او بعد از مرگش وصیت کرده هست که همـهمدرن و کوبیسم را اختراع کرده، خودش خود را تبرئه کرده است. پارسال بود کـه در روزنامـه و کشیدم نقاشی نیست. نقاشی یعنی کار رامبرانده من مـیشناس بودم. چیزهایی کتر کار کردم بیشتر بـه من پول دادند و من هم موقعمزخرف است. هرچه مزخرف «. گویـا ( توسط آندره گدار گشایش یـافت و استادان اغلب فرانسوی آن، از آنجا کـه آکادمـی همـیشـه دیر و از پی است، اساس 1111) 1011دانشکده هنرهای زیبا درون سال 11 شان بر امپرسیونیسم بود.ریزیبرنامـه
  • 11 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com دانسته، خود را از آن و به آن شناسایی بندیکشیدن و قاب اش را درون گرو چنین بـه بندزیست های نکاری کـه با رسوم و آیییـاغی محافظهآلترناتیوِ دندی، تواند از کند. چنین هست که بودلر مـیمـی الرمـه، مانـه و مونـه . ما13، سخن بگویدآشوبدبرد و پس بر آنـها برمـیکند و رنج مـیگذشته بازی مـی ختن و غرق را بـه تماشا بیـاورد و ریلکه از خطر ، خود بـه مـهلکه اندا 18وو دگا و موریزنتنـها با نـهادی. ، بنویسدگوگون بـه تمنای آفرینش هنری که تا سرحدات آن زیستنِ و زندگی را آن رفتار کنشگر منتقدانـه کـه از شدت آگاهی، بـه ناخودآگاه نقش بسته و پیشینی ذهن شده، نوشتن نی از کار هنری،از اثر، درون پی اثر و با اثر به منظور موثران آن سنت فرهنگی پیوسته و جداناشد ی کـه نیما آن را بـه درست بـه زمان است؛ و بسته همـین نـهادینـه شدن، وابسته ست کـه خودفهمـیدنی 11«ست کـه به وجود آورده، و زمانی الزم هست که بشناساندزمانی»کند کـه فهمـیده بارها گوشزد مـی ی از همـیشـه چیز»پیشـه هنر :رودیر بار پذیرفتن فقدان سنت نمـیز گونـه هست که نیمااینخود و ی نگاه و دقت ه عصارههنرپیش . از دیگرسوشوددست بـه کار ساختن مـی ، و16«زمان جلوتر هست اه آن بـه بیرون نگ : درون خود چیز قرارگرفته که تا با چشمِ درونِنشانداو را درون جای دیگر مـی هست که منزوی و « ژنی»های درون جای تن ؛11به خودش را دریـابددیگر چیزها بیرون هایکند و آن نگاه دریـافت و تاثرات ، و فهم او متصل هست انزوایش بـه اختیـار چون کـه گرفته از جمعیتگوشـه و مذهبیدگم یتری اندیشـه و آگاهی، برتری خیرهو این برتری، بر تر دارد.تر و باریکعالی آن نجامااست. دیدی کـه سر« دید»برتری فخرفروش نیست؛ایدئولوژیک یـا آریستوکرات متفرعن هایش کاسته تند و تنـها بـه تمنای کـه از آهنگ گام پدید آوردهها آگاهی را به منظور تماشاگر موزه کندای را منحل مـیارگذاریخود اثر چنین ب، ندویده؛ ببیند. افزون بر این 10تماشای تیتیـان و رافایل جا زمان: کـه و این - «قضاوت زمان»ای ساخته شده باشد، درون گرو درون شراکت، بـه و به منظور هر طبقه «زندگی مدرن نقاش»ن.ک بـه 21 21 )6891 – 6886Berthe Morisot ( – .نقاش امپرسیونیست فرانسوی. همسر اگویین مانـه، برادر ادوارد مانـه . 11حرفهای همسایـه 22 . 1حرفهای همسایـه 23 «ارزش احساسات»21 21 «Il y a dans le monde, et même dans le monde des artistes, des gens qui vont au musée du Louvre, passent rapidement, et sans leur accorder un regard, devant une foule de tableaux très intéressants, quoique de second ordre, et se plantent rêveurs devant un Titien ou un Raphaël, un de ceux que la gravure a le plus popularisés; puis sortent satisfaits, plus d’un se disant : «Je connais mon musée.» Il existe aussi des gens qui, ayant lu jadis Bossuet et Racine, croient posséder l’histoire de la littérature.» (Le Peintre de la vie Moderne; Baudelaire)
  • 12 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com شان بسته بـه همـین برخورد با آثار )تاریخ( نطفه های نامده کـه فکرهای خواهندآمد کـه آمدنآدم کـه در قابی -ی اوست کـه زیسته - با اثر سپسین خود هنرپیشـه یمواجهه ؛ همچنین - بنددمـی ز برنده اه پیش، بـه ضرورت ساختمان و فرم کنیما به منظور آن)اثر( ساخته و صورتبندی کرده ،شود آفرینی کـه هربار بازخودآفرین است(گذراست )رهایی از قالب، دستیـابی بـه تعلیق مـیخود ی خلوتِ اندیشـه، درون چیز/دیگری نشسته که تا دوباره درون همان گوشـه ریزدپاالییده شده از خود مـی جاِن »د شوده، مـی، وسعت پیدا کر«کنـه اشیـا جز ابهام چیزی نیست»به تماشا، بـه چاشنی ابهام کـه . 13«ستزندگی»که « هنر بودن را «چیزی جلوتر از زمان»کوشد آن آورد بلکه مـیزیر بار نرفتن، ادا درنمـی این درون نیما ز مظاهر وار تقلید اسده شتاب دیوانـهیم، پسِ نتنـهرده، رسانا کرده باشد. او یک، بـه بیـان آوباوده هاییتا ر زبان و اندیشـه، از سرزمـین دیوانبه تیغ زمان، دست )فرنگ(، سوار رخشدیگری زیست و در این فراز آمدن، چنان ایمان پیـامبرانـه بـه شناخت آیدخوان برمـیبهنادانی، خوانایرانی زنجیر روزگارش همـه را ویران های لرزان کهنـه و نوی همناشناخته دارد، کـه خودستا و خودکامـه، پایـه ه شی هنر را ریخته، نگاه هنرپیآینده ساختمانی و سخت، همچون رضاشاه، بن کرده، با یقینی دهات ست کـه در مغز خود شماست عالم خارجی تصویری»گوید: را از بیرون، بـه درون خوانده بـه او مـی سر تکان بدهید همـه از هم ترسید اگر گویند(، بـه آن معنا کـه شما مـی)نـه بـه معنای تصور کـه مـی خیـال بیننده یـا شنونده را با خود محدود و مقید »خواهد ، مـی«ژنی اروپایی»ون ، و پس چ13«بریزد .بدارد 11«بایست سیر کند به منظور او معینساخته و راهی کـه مـی ، درون ردمو م دگی فرهنگروی و بالنو منتقد و پیش از سوی دیگر، پرورش و شکوفایی هنرپیشـه افزایی نـه الزامن با گروه شدن، برهماین ست. های آناندیشی و گفتگو، همکنشو برهم گرو کنش ها ی«حجم»و «انجمن خروس جنگی» درون اروپا و ها«سوررآلیست»ها و «فوتوریست»که چنانآن گردش طبیعی کـه با (، ستخواست روزگار و زمانـه )که البدو نـه با مانیفست درون ایران شدند ی این گفتگو، درون گذر زمان، خود اثر اسطهاندیشـه و آگاهی، خودکار است. نخستین و بنیـادین و .88حرفهای همسایـه 26 .51حرفهای همسایـه 27 ."ارزش احساسات" 28
  • 13 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com طور دیگر اندیشمندان که تا امروز است. دنباله انداختن کانت از پی هیوم، هگل از پی کانت و همـین خود ریخ.ی تادر گسترهاثر با خودِست درون فلسفه و هنرمندان درون هنر، همـه برآیند چنین گفتگویی های تازه پیدا کرده سوار بر شکلتر، اگر شکلهای پیشزندگی، درون پیوند و به پیوست زندگی اما اندیشمند و هنرپیشـه، درون دوران زیست خودش، از شتاب و بر پریمـیتو و نخستی، ناگزیرست. همگنان های آنـها بـه ها و یـادداشت. نامـهکاسته و افزوده هایش،شتاب این روند، با دستکاری فشاری و پشتیبانی لیست نبود، شاید واگنر هرگزست. اگر پاهادستکاری روزگارشان گواه چنینـهم مناسبت با کـه هرچند کار واگنر و کار لیست درون تکنیتیجه، بیکرد درصورتیمـیدان پیدا نمـی فراوان هست و درون ادبیـات و هنر وآمدهای این رفت)نمونـه هم، بسی دورتر از یکدگر بایستند ود شبخشی از آنچه از تردیسیون و سنت افاده مـی (.ن متن بیرونی ایـاز حوصله برشمردن آنـها ر مـیان ایشان با دست. و اندیشـه فرهنگی درون تاریخ فکردیـالوگ درون همـین پیوستگی و همدستی گر و های هم، درون امتداد هم و با هم، ویرانشان با یکدیگر، با پل زدن بر اندیشـههایگذاشتن یـافته ار و ت. جامعه و فرهنگی کـه جا و راه بـه چنین رفهنر ه وپویـایی اندیش نگاهدار گر شده،آفرینش درون گذر زمان، گذارد وفراروی آن نمـی دهد، جریـان اندیشـه را پیش گرفته بهنمـی گریکنش ذکر و وردی را یتماشا ندارد، مدار بستهچشم شود کـه ای مـیدرخودمان و اوتیستیک، تماشاچی احوال و روزگار تاریخ فرهنگ کند.خالی مـی معنیخودش را، از درون خود تکرار کرده، هرچه و ی هادی سبزوار سینا و ناصرخسرو که تا مالی ما، ریخت و صورت چنین دارد چنانچه از ابنو اندیشـه ز آن ا ست درونی کـه روی درون بیرون ندارد.و مـیرزا ابوالحسن جلوه درون فلسفه تکرار ورد مناجاتی ی امـیدی ست. اگرچه درون تاریخ شعر ردیـابی روزنـهعرفان و تصوف شـهادت چنین رویکردی بیشتر های ابتدایی آن، از فردوسی و نظامـی درگذریم، آونگ نماید، اما همان هم، اگر از دورهممکن مـی ت سافتنینیدست ی شاعران ایرانی هست و این همـهت پیش همـهی حقیقهمـه همـین تکرار است. ای محو ی او، قطرهشود و نـه همـهمـی« او»فنا شدن، کـه در « وحدانی»ست از کلیی اجلوهتنـها کـه شود یـاصلن پیدا نم، ستن با چنین زمـینـه و در چنین بستری. کنجکاوی و خواست دان«او»در دریـای مرادی، ین است. بنابرین هرکدام از دنباله. راه سلوک و طریقت، متعیجریـان یـابد، کـه حرکت کرده ر متمایز از یکدیگ های«فرد». عطار و جامـی اند«همان»، تنافراندم حتا کنند و نـهرب پیدا مـینـه تضا اچار ننـه دیگران. و ؛نـه سعدی و عبیدطور نـه عراقی و حافظ، بـه اندیشـه و فکر کـه نیستند، همـین س پست کـه ریشـه درون تاریخ این سرزمـین دارد و ی سیری طبیعیباید پذیرفت این دریـافت برآمده باود داشته، تاریخ را زیر و رو کرد. ها کـه چنینپی فهم آن ریشـه
  • 14 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کـه مان بشناسیم )چنانی ضرورت ذات تاریخی فرهنگ و هویتا چه این همـه را برآمدهامروز م طبیعی تالش مردمانی به منظور نگهداری و بازسازی (، چه آن را برآیند18شناساندآرامش دوستدار مـی ن که تا حفظ هویتی برایشان ممکن باشد، بدانیم؛ شان بـه تاراج بیگانگارفتههای هربار از دستارزش دو ر درون سپه هاچکاد دگرگونیدیدن ناگزیریم. با این همـه از مواجهه با هیوالیی درخودمانده، بـه سوی مدرنیسم، و بازاندیشی و بازشناسی آن، امـیدی را ی بیستم درون ایرانِی آغازین سدهدهه دار آن مفکر و سیـاستتمرکز و تاکید روشنشود. نخست حتما دانست و پذیرفت کـه نوید مـی ی ، برآمدهبرخاسته بودی کـه به خوانشی نمادین از ایران باستان «ناسیونالیسم»روزگار بر . دریـافت اندیشمند 63رضاشاه زور ینـهادهصرف پیشالقای بود نـه« تجددخواهی»جدانشدنی خود هدایت و مـه قزوینی و رشید یـاسمـی که تا نیماو عال آن روز، از پیرنیـا و فروغی و تقیزاده که تا پورداود توجه بـه قوم و قبیله و دین و ، چنین بود کـه راه بردن بـه بسیجیدن مردم، بیو کلنل وزیری تیو مگر بتواند پرسپکژرفای ی اینـها، تغییر صفر تاریخ بود که تا با گسترش شان با توجه بـه همـهمذهب ا ی اختالف رنگ و گویش و کیش تزیـابد پذیرندهروی دیگر خود را دریـافته، هویتی برسازد و با و ای کـه مرزهای کهنـهبشناسد: یکپارچگی و همبستگی درونی کرده، مفهوم نوین دیگری را یآوردن شکوهی نمادین و نـه دروغین، بردارد که تا آستانـه نگر فرای مردم را، با ی مـیانـهپوسیده ی ایرانی از تورم احساساتی بد خسته و خمودهآنـها بـه بازدمـیدن جان بـه کال خیزشی دوباره شود. ی صفوی و قاجار داشت، جایگزینی جز این ها و شئونات مذهب تئوریزهکه همـه ریشـه درون آیین های گویش وپیدا ند که تا مگر یکباره تکلیف مسلمان شیعه و سنی، بهایی و یـهودی و نصرانی، اشن کرده باشند تای روبندی تازهبا صورتهمـه را ،محلی مازنی و گیلکی و کرد و بلوچ و ترک تر، چون مـیرزا تجددخواهان پیش و آزمون تجربهی یکسره گذار ممکن شود و خود همـین نتیجه ی تازه از خان مستشارالدوله و ملکم خان و دیگران و تجربهساالر و یوسفخان سپهحسین کـه چنان سربریده بر باد رفت. این شروعهم تیغ بـه ی انقالب مشروطه بود کـه برنامدهسرگذشته وع ، موضی سیـاستدر دامنـه نده توانست بـه آنچه قصد کرده بودای چه اندازه پایدار مانـهادهپیش بودن «انترناسیونالیست»ای جز اش، چارهبودن «ناسیونالیست»اما آن خیزش، درون این گفتار نیست. ست و از دیگرسو یکسره دیگری شدن، دیگریدار دانست این همـه را وامنداشت. چه از سویی مـی 1080، آرامش دوستدار، پاریس «امتناع تفکر درون فرهنگ دینی»ن.ک بـه پیشگفتارِ 21 نامـه، ایران12، سال 0، شاهرخ مسکوب، ش «گرایی، تمرکز و فرهنگ درون غروب قاجاریـه و طلوع پهلویملی»ن.ک بـه 01
  • 15 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com اش را ببیند و بازشناسد ودرگذشته شده نخست خودِغربی شدن، ناگزیر بود که تا مگر آن دیگری بعد با او توان گفتگو پیدا کرده، که تا ازین شدن دیـالکتیکی، اویی برخیزد نـه این و نـه آن. ست. بیراه نیست اگر خود یچنین گفتگوی شانِهای نیما و هدایت مانده و آثارشان، نآنچه از نامـه بشناسیم. ی تمام عیـار همـین خواسترا نمونـه این دو ، نیمایی کـه هرگز پای از مرزهای ایران بیرون نگذاشته «ارزش احساسات»استیل و طرز بیـان نیما درون ا همـه ر گونـه کـه انگارگذارد، و شکل سخن گفتن او از آثار و مـیراث هنر تجسمـی دنیـا، آنو نمـی ها بـه دقت بـه مطالعه آورده، از سر دورویی و هیپوکراسی نویسنده نیست. بـه چشم دیده و ساعت های فلورانس و رم و نـه موزه، نـه لوور رفته اشـهمروزگاران بـه ظاهر همگن عدیگرما، بهنی خواندن ست. به منظور آگاهی اواو زایر کلمـه ؛را زیـارت کرده ی اروپاو دیگر جاها برلین و مسکو مجالت فرانسوی و روسی و ها و و تاریخ فلسفه و هنر و دیدن کاتالوگ 68هیپولیت تِننقدهای ساختن داده، سره از ناسره آمده که تا اصالت را بـه روش و فرم درون کار بس 61چیزهایی از این دست . جدا سازد هرچند » دهدو ادامـه مـی« اما کجا طبیعت بهتر از قلم تو کار کرده است؟»نویسد بـه ارژنگی مـیوقتی رسد و کار انساندهد، جمـیل بـه نظر مـیآن یکی مصنوعی هست که چون ما را بـه طبیعت سوق مـی عت ام و نیست مگر از عظمت صنفرعِ طبیعت است؛ معهذا بارها این تفاوت تاثیر را استنباط کرده رت سوژه و ویژگی ، امپرسیونیستی شده کـه قدر و قد66«اثرات مخصوص آن درون قلب و روح ما و ن ی جاشناسد. او بـه همـین سادگطبیعت مـی ی ظاهریجلوهاو، کـه همانا صنعت اوست، را برتر از جلوی خلقت عمومـی طبیعت، تو هم خلقت »کند کـه اش را متوجه این مـیو روان دوست نقاش ( historicist criticism)"نقد تاریخی"پرداز ناتورالیسم فرانسه کـه تاثیر دان. نظریـهمنتقد ادبی و تاریخ –( Hyppolyte Taine ،1828 - 1810هیپولیت تن )31 (race, milieu et moment)کند: نژاد، محیط و لحظه ست. او نقد خود را بر مبنای سه مفهوم تبیین مـیگیریـاو درون آثار زوال، بورگه و موپاسان قابل پی ایط محیطی )جغرافیـایی، ای کـه اثر را بازتاب دهنده شربه انگلیسی( هنرمند، بـه گونـه environmentبه فرانسه، milieu)تاکید بر این سه اصل، بـه ویژه بر محیط ن قر شناسان پوزیتیویستداند؛ او را درون زمره جامعهداند و شناخت اثر را از مسیر تحلیل محیط ممکن مـیآب و هوایی( و در کنار عوامل دیگر، شرایط اجتماعی او مـی تماعی درون سایـه هویت اج نوزدهم نشانده. عالوه بر این، تن اصرار دارد کـه هنرمند توان تراگذری ازین سه مفهوم را ندارد. با این تلقی، بـه یک تعبیر، هویت فردی شود. قرار گرفته، منشا اثر واقع نمـی . وقتی هنوز نبود( )که ترجمـه خواند فارسی و ترجمـه نبودبوده. قدر مسلم اینکه آنچه مـیی نیما درون فلسفه و نقد ادبی و هنر چه بـه درستی معلوم نیست مراجع تغذیـه 02 رفته دانشگاه عالوه هگوید هنوز سیر حکمت درون اروپای فروغی پنج شش سال مانده که تا منتشر شود. مراجع دانشگاهی هم بر ما پوشیده است، بنیما از کانت سخن مـی د کـه شوهای هدایت فهمـیده مـیشده. بـه هرحال آنچه از نامـهی غرب آشنا مـیآوردهای تازهکدام آکادمـی درون آن زمان؟( با دستنبود کـه بگوییم درون فضای آکادمـی ) به منظور نیما هم چنین بوده. ، بهترین حدس ما این هست کهفرستادنددوستانش از فرنگ به منظور او کتاب مـی 1010سنبله 1نامـه بـه ارژنگی، 00
  • 16 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com نرپیشـه نگر هچنین اصالت بـه فرد، اصالت بـه ایستادن بـه تماشا و بازسازی آنچه بـه این. 61«کنیمـی چیز را فراموش کرده گاهی غرور دوست نقاش من، درون این موقع همـه)»مجرای احوال او آمده از طبیعی درون او بـه طغیـان آمده به منظور خود سلطنتی درون عالم خیـال دارد و گاهی خسته شده، آهنگ ، فراروی از آن ویژگی غالب (60«شود. این درست حالت اوست.اش محزون مـیمغرورانـه فزون بر اکرد. پرهیز مـی ، دانسته و نادانسته،دید یـا از تصرف درون آنست کـه بیرون را نمـیگیفرهن ام، چه لزوم دارد دیگران یقین کنند! زیرا اگر کـه من یقین دارم کیوقتی»گوید این، هنگامـی کـه مـی من توانند آن خاصیت را درون ذاتخواهم نباشم، دیگران بـه حرف نمـیمن دارای خاصیتی کـه مـی موثر قضاوت عمومـی عرف را برنتافته، داوری را بر دوش خودِ ، جنس63«به وجود بیـاورند گذارد که تا بار دیگر اصالت بـه اندیویژوآل و یگانگی فرد را یـادآور باشد. مـی خوانش یبرآمده –اندیشـه هنر و پیـامد آن کـه در 63و ادبیـات تنـها نـه درون شعر - نخستانقالب نیما، شده درون « فردِ»و بعد آزمودن این ای درگذشته از مرزهای زمانـه، مـیوهاست« فرد»ز و برداشت او ا گیرد. وقتی درون پیش مـی ایمنش یگانـه . او اگرچه درون این بازگشایی، تنـها نیست، روش وکار ها دارم به منظور من خیلی حرف ها را جمع کنید ]...[کنم این نامـههمسایـه، خواهش مـی»نویسد مـی کند، تنظیم مـی مخاطب ویژه،عنوان، بیـهایی بینامـهو 61«ا تازه درون ابتدای کار هستیمم گفتن ]...[ دارد، -گان، شاعران، نویسندگان هنرپیشـه – خاص ایطبقه درون برتریبرعاصراری کـه انگار یبار کرده، قضاوت را بـه عهده« دیـالوگ»اصالت را بر ،را بـه تخاطب گرفتهههرو هم ها درون پیش خود شما امـیدوارم این جواب نامـه»نویسد و وقتی بـه محصص مـیگذارد. زمان مـی یبینی نگارنده، نـه از سر خودبزرگبرای او ، این تاریخی شدن68«جمع شده بعدها تاریخی شود. و که به منظور اچنانـهم .نشانددار مسئولیتی شده، بار ساختن تاریخ را بر دوش فرد مـیآن، کـه عهده گذراند، اگر بـه قلم اش، همـه هرچه از سر مـیبودن تر است، همـه شکلِ، فهمـی گسترده13«اثر»فهم و القضاتست کـه او عینچیند فهمـیدنیتر مـیای کـه پیش، اثر اوست و این تنـها بر زمـینـهآمد همان نامـه.01 نامـه.همان 05 1018آذر 8نامـه بـه ارژنگی، 01 «. هنر غیر از شعر و شعر مکمل هنر است: »"های روزانـهیـادداشت"، 210ص ن.ک بـه 08 ی حرفهای همسایـهمقدمـه 08 1001اردیبهشت 18به بهمن محصص، نامـه 01 40 oeuvre
  • 17 |یما و نقاشی ن |اشاره Do-Library: http://do-lb.blogspot.com پیش اگر ها پیش نیما، همان نیستنویسد. کارکرد این نامـهمنشآت نمـی ،مقام فراهانی نیستقایم هرچه بوده باشد. آنـها اندرکاران عدستبه کند،ی روزگار با خودش شکایت مـیجا از معاملهنیما، اگرچه جابه همچون هدایت و –به درستی دریـافته این همـه آغاز راه است. او روزگارش، ی همپیشـهسیـاست یند. بـه بار نشکه شاید روزگاران درازی بعد از ایشان شد ایبه آبیـاری نـهال نوکاشته –تقیزاده رویـایی گلستان و چون ضیـاپور و محصص و سهراب و دیگران درون هنر و هاییدرختچه برآمدن ، محصول پافشاری ونـهال و شاملو درون ادبیـات، کـه خود بعدتر درختی تنومند شدند، از پهلوی آن هر وخواهد بـه کار خودتان بپردازید و بگویید زمان مـی»گفت ست کـه همواره مـیایپیوستگی ، با این همـه، گویی 18«وقت راجع بـه قضاوت مردم درون خصوص آن فکر کردید باز بگویید: زمان. مانده است. راه چنان درون آغاز سدساله، هنوز و همآن نـهال اینک یک 8686اردیبهشت امـیر حکیمـی 128حرفهای همسایـه 11
  • های نیما بـه رسام ارژنگینامـه )چهارده نامـه(
  • 91| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]یکم[ زمـییوش. جنگل کالر 3131سنبله 4 ارژنگی عزیزم! هست روی ی چوبین خودمان کـه با طرحی ساده ساخته شدهنیم ساعت هست که بیرون از کلبه ام. خیـال من پیش توست و چون هیـاهوی رمـه درون زوایـای جنگل مستهلک شده، سنگی نشسته ها بپردازم.خواهم کمـی هم بـه گذشتهمـی آورم. درون یک چنین زندگانی ابتدایی کـه پست و ی اول نیست کـه تو را بـه یـاد مـیاما این دفعه شناس باشد، تصور کن و ارژنگی تلگراف موجود نیست و غالبنی را ندارم کـه شـهرشناس کلمـه ی چندهای خود را بـه وسیلهچقدر دفعات کـه دلم بـه یـاد تو افتاده و نتوانسته هست یـادآوری کاغذ خبر بدهد. جا گذاشته هست که از خاطر محوشدنی نیست و ی تو درون من اثرات جذابی بهدوستی و مصاحبه ام.من شوق غریبی بـه تماشای نقاشی پیدا کرده ین، ا کند. سابق بروشو مـیدارم کـه روبروی آن قوی سفیدی شست« لدا»فقط یک کارت صورت وقتی آن را با هم خریدیم، چندان درون قلب من چنگ نزده بود و حاال غالب اوقات مرا بـه تماشای دارد.خود مشغول مـی کند.شوم، البرز و جنگل مرا جذب مـیاز تماشای آن کـه فارغ مـی ها چشمـهایم را ه مدهوشم! صدای آب گوشـهایم را کر کرده! قلل غماز و درختیک ماه هست ک کند!های صدا مـیمخمور ساخته هست و سرم های
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ی اخبار من درون این محوطه است. سبزه، ابر، جنگل،، ی دنیـا، همـهخبرم. همـهجا بیـاز همـه ن زندگانی!دانی چه خوش هست ایـها، دوشیدن شیر. نمـی، هیـاهوی چوپان کند!بینی کـه چطور قلب حریص من اظهار رضایت مـیمـی بردی و آنچه وهوای خوش کوهستان ما حظ مـیکاش تو هم اینجا بودی که تا از مناظر قشنگ و آب کردی.توانم بـه خوبی وصف کنم، احساس مـیکنم، ولی نمـیرا کـه من احساس مـی کردم! از طبیعت درون هم ریخته است، چه مـیها کـه آه! اگر من یک نقاش بودم، با این همـه رنگ کردم.ام را بهتر قانع مـیساختم و قلب مشتاق و دیوانـهآنـها متصل مـی ی ها زدهتر از گیسوان شانـهورفته جنگل کالرزمـی، از زیر مـه رقیق صبح خیلی قشنگشسته ق ی رقیـاین پرده زند. متصل زیر تیغ آفتاب کـه از غالفدایمن مثل اینکه موج مـی تجلی دارد. دهد.ی رنگارنگ خود را حرکت مـیکند و بدنـهبیرون و درون مـی عزیز من هست که پشت « روجا»جنباند. ای آن را مـیاوه! این باد صبح هست که مثل گهواره ای از آن کـه گوشـه« تلنی»زند. طرف چپ من راه سراشیب خورد و نعره مـیها برگ مـیدرخت ر شود. آنجاست کـه بیشتهای بلوط لوله مـیتکه روبان زردرنگ درون خالل درختپیداست مثل یک کنم.اوقات نشسته، فکر مـی ست و ی ناجوریی سبز کوچکی خالی از درخت، کـه وصلهاز آن طرف باالی قله روی محوطه ای شدهارهی پرود. شبیـه بـه زنجیر نقرهبا همـه ناجور بودند قشنگ اتفاق افتاده، نـهر آب باریکی مـی دارد.درپی آن را صیقلی نگاه مـیی من پیریزد. آفتاب صبح باطراوت خانـهپایین مـی ت ای کـه به دساما کجا طبیعت بهتر از قلم تو کار کرده است؟ بعضی اوقات ما از تماشای پرده یش ای کـه طبیعت پشویم که تا از پردهیک نقاش ماهر ساخته شده است، بیشتر خرسند و راضی مـی گذارد.ما مـیچشم رسد و دهد، جمـیل بـه نظر مـیهرچند آن یکی مصنوعی هست که چون ما را بـه طبیعت سوق مـی ر از ام و نیست مگکار انسان فرعِ طبیعت است؛ معهذا بارها این تفاوت تاثیر را استنباط کرده عظمت صنعت و اثرات مخصوص آن درون قلب و روح ما. سازد و هم درون کار قدیم و جدید ات، کـه هم مجسمـه مـیهتو خوب این عظمت را دارا هستی. پنج کند:مقتدر است، کار قضاوقدر را مـی
  • 09| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com گذاری و حاالت را مبرهن هایی مختلف را بـه محل مناسب خود مـیبه یک حرکت دست رنگ وقت زده بنشانی. آنداری کـه تنـها زحمت تو درون این هست که قلم بـه دست گرفته خود را مقابلمـی خوانی. کنی و به کار خود گرم شده و آواز مـیلقت عمومـی طبیعت، تو هم خلقت مـیجلوی خ چه خوش هست این مواقع! چیز را فراموش کرده گاهی غرور طبیعی درون او بـه طغیـان آمده دوست نقاش من، درون این موقع همـه شود. اش محزون مـیبرای خود سلطنتی درون عالم خیـال دارد و گاهی خسته شده، آهنگ مغرورانـه کند. شعرهای موثری، مناسب حال قابلیتی مردم شکایت مـیاین درست حالت اوست. از بی سازد.خواند و بعضی اوقات خود او شعر مـیمـی ست، موقعیت خود بسنج و قلبت را درد زندگانیتو با عشق و صنعت، کـه بهترین مددکار و هم هست راه خالصی. اگر توانستم بعد از اینقابلیتی مردم چندان دقت مکن، این تسکین بده. درون بی نویسم.هم کاغذ مـی شی اند سرکعجالتن بـه خرسندی این کـه از شـهر دورم، برخیزم و دیگ کوچک شیری را کـه مایـه زده ی جنگل حرکت کنم!کنم و با خیـاالت انزوای خود رو بـه قله ام!خداحافظ ارژنگی عزیزم! دوست یگانـه ات را بنویس.یر کرد، آدرس تازهتغی« نگارستان»هروقت محل نیما
  • 00| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]دوم[ شمـیران 3134مـهر 1شب ارژنگی عزیزم کنم. خواهشمندم بـه مـهرماه هست از شمـیران بـه تهران نقل مکان مـی 4فردا صبح کـه جمعه از بعد از این ی محقر کـه دیدید، کاغذ ندهید. درون تهران آدرس ثابت من بعدعنوان من بـه آدرس آن خانـه پسندم و کدام فضا به منظور شفا قلب ناجور من معلوم خواهد شد. مطمـین نیستم کـه کجا را مـی تر است.مناسب ام. دو روز هست های متوسطه را بـه عهده گرفتهی صنعتی آلمان، قسمتی از درسفعلن درون مدرسه گی. عصرها بـه شمـیران روم، آن هم بـه چه خستکه از شمـیران هر صبح بـه شـهر آمده بـه مدرسه مـی علیـه نیست، بلکه جزء صناعت است. شاید درون هفته بیش از گردم. این مدرسه جزء معارفبرمـی بعد بسته خواهد شد، چه دانم درون قراردادی کـه منساعت بـه من کار رجوع نشود. دیگر نمـی 21 طور خواهد بود. فروشند، البد مال من هم همانباشد. سایرین کارشان را با ساعتی یک تومان مـی وکنند. درون هر صورت، من همچنان درون جزساعت کار مـی 12بعضی معلمـین هستند کـه در هفته ام مثل اینکه همان آرزوهای آنـها را دارم. آنـها قرار گرفته ی برم. انسان، جعبهجوم و فرومـیی حرفها را به منظور زنده ماندن و انجام وظیفه با دندان مـیهمـه کنند. به منظور این هست که من هم بـه منتهای ن منتهای کمک هست که بـه من مـیحرف است. البته ای من کنند.ام. آنـها معلومشان نیست بلکه کمک مـیکمک فکری خودم نسبت بـه غیر خودم رسیده کنم. هم درون نظر آنـها معلوم نیست بـه که کمک مـی
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com رگ خودش را روی زمـین خواهد دنیـا را با خودش بلند کند، مثل گفکر انسانی، فکری کـه مـی یی را کـه حذف شده چیز نیست. سالم دوستانـهآید کـه در صحرا هیچجفت کرده بـه نظر مـی دهد، از دور بپذیرید. بعد از اینـها اش را ناچار اینطور جلوه مـیاست ولی هستی دارد و هستی آدرسم را خواهم نوشت. دوست صمـیمـی تو: نیما یوشیج
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]سوم[ یوش 3131شـهریور 34 ارژنگی عزیزم! دیشب خواب دیدم یک کاغذ از طرف تو بـه من دادند. باالی صفحه صورت آب و درخت قشنگی آید ما را با هم زاده کـه به شـهر مـیرسد. جنابرا کشیده بودی. تعبیرش این هست که کاغذت مـی ات خوب آگاه است. کار دوست بدخبت نویسی بـه او بده. از حال ودهد. هرچه مـیارتباط مـی ن گذرد. از شنیدی وحشی، ساده و زودباورند. درون اینجا بـه من بالنسبه خوش مـیی این قریـهسکنـه کـه گاهی درون طوریـاخبار دورم. از دیدن اشخاص ناجور آسوده هستم. هوا خیلی سرد است، بـه کنم. باقی اوقات عمرم بـه مـی ای یکی دو روز استراحتشویم. هفتهآفتاب بـه آتش محتاج مـی هم با من همراه است. وقتی کـه « عالیـه»گذرد. اغلب کـه راه نزدیک است، ها مـیگردش درون کوه ها یـا روی سنگخوابم. بعد از خواب درون کنار این رودخانـه روی تختهشوم قدری مـیخسته مـی خوانم. ی این درخت جنگلی نشسته آواز مـیی بریدهتنـه ت انزوا و دوری از مردم! چندان تفاوتی بین من و این پرنده نیست، جز اینکه او چقدر خوش اس دهد. اما من هم بـه این خوشم کـه از راه پر دارد و بهتر از من درون این فضای باشکوه جوالن مـی گیرم. خیـال بر او سبقت مـی های متوالی غیرمرتب ی یـادداشتنویسم. و این چیزنویسی اگر عبارت از تهیـهگاهی هم چیز مـی حیـات خود من نباشد، عبارت از رمانی هست که شاعر سرگردان ملت، تازه بـه نوشتن آن شروع
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کرده است. طرح و موضوع این رمان قدری وحشیـانـه و برخالف دلخواه اهل شـهر است. هر وقت درون کند. هرقافتم موقعیت مکان مرا منحرف مـیی موذی، مثلن بـه فکر مخارج و گذران، مـیبه فکرها شوم! دهم، سیر نمـیکنم، هرچه بـه صدای آبها گوش مـیها نگاه مـیبه سبزه و کوه گویم چرا...شود. نمـیات از اشک پر مـیای رفیقمعهذا دوست عزیزم! گاهی هم چشم ن آ طور کـه هیچ آسیبی درز ش، آنرا بـه دلخواه به منظور پرواتواند فضایی کجا یک پرنده مـی نباشد، پیدا کند؟ گذرد. خوشم کـه اما همان کـه گفتم از حیث دوری از جنجال جمعیت بـه من خیلی خوش مـی ی دوردست و گمنام بماند و ملت خرفت آن را نبیند. نویسم درون این قریـههرچه مـی ست کـه چشم خودم بـه آن نگاه ایـافتد، مجموعهام مـیکردههای یخ این خطوط کـه در زیر انگشت ست! ی خیلی مقدسیصورت مجموعههای دقیق تو. درون اینکند و بعد از آن چشممـی ست. ارژنگی عزیزم! چون یک بز از ها پرحرفیی تو اظهار کنم. تمام ایناز کجای قلبم درباره خواهم چیز بنویسم؛ م شد. دیگر نمـیهای وحشی گم مـه دورشده درون خالل این درخت حتما ببخشی! دوست دیرین تو: نیما
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]چهارم[ بارفروش 3131آذر 8 ارژنگی عزیزم ! نویسم. یقین دارم کـه تو ازین رفتار تعجب خواهی کرد. کنم کـه برای تو مـیبعد از دوماه، هنر مـی شوم. درون بندر کوچکی ی خود واقف مـیبه عادت دیرینـهی اول نیست کـه ولی من ابدن. زیرا دفعه گذرد یک کلمـه کـه حوالیِ منزلِ ماست مدتها مادرم خانـه داشت و من خبر نداشتم. و سه سال مـی ازه با من کـه تبینم درون بینانیـام. اتفاقن این هست عادت بد من وقتی مـیبرای الدبن ننوشته دهم و در زیرکنند و به آنـها قول مـیقطعه شعر مـیاند، بعضی اشخاص تقاضای یک دوست شده ها سرگردان خواهند های روزمره مدتها بـه وعدهگویم: این بیچارهخندم و با خودم مـیلب مـی شود.بود. و همـین سرنوشت نیز نصیب آنـها مـی پکنند چه وقت و به چه طریق فالن قسمت از نظم یـا نثر مرا چادر آن اثنا کـه دیگران فکر مـی م چه کنشوم، من فکر مـیبرند من نیز درون این فکرم و به این واسطه تشویق مـیکنند، و گمان مـی آید، ذهن من دهند و از من صحبت بـه مـیان مـیای را بنویسم. وقتی کـه به من اهمـیت مـیچیز تازه ین محسنات کم ا کند چه محسناتی درون من وجود دارد: چه معایبی ممکن هست ازتجسس مـی ام؟ آیـا ممکن نیست مردم درون خود فکر اشتباه کرده چه خدمتی را به منظور مردم انجام دادهکند؟ باشند؟
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ادات خود را بشناسیم و این ما بـه شخصه عاجزیم از اینکه تمام اخالق و ع ،ولی دوست من گر تمام معایبنعتی مانع از این هست که یک صنعتی صماست، همانطور کـه یک جذبه طبیعیِ کـه یک نفر متحسس بتواند تمام خصالت بفهمد، حس یک خودپسندیِ مفرط مانع از اینخود را خود را از هم تفکیک کند. ایم. من بارها خود مانع دیگر نیز وجود دارد: ما بـه هرکدام از عادات و صفات خودمان خو گرفته ی سایر اشیـا. و ارهام. همانطور کـه دربرا درون جز سایر اشیـا قرار داده درون وجود خودم فکر کرده دوست دارم مرا بـه همان وضع کـه هستم درون نظرم، مجسم کنند و من از دور بـه خودم بخندم. ام هام بـه مطبعه بدهم و هنوز نتوانستخواهم کتابهایی را کـه نوشتهبرای اینکه هفت سال هست من مـی . شودو بدبختانـه روز بـه روز بر آنچه درون آن اهمال شده است، افزوده مـی نویسم. عالوه بر بعضی قطعات شعر، یک را مـی «ی بارفروشسفرنامـه»در این جا با کمال دقت !«کفش حضرت غلمان»ام: مضحک بر آن ضمـیمـه کردهتیـاتر ی دوستانم نیفزاید. متاسفانـه سرِّ عجیبی درون بین هست که مردم کنم کـه بر عدهسایر اوقات فرار مـی خواهم با آشنای زیـاد داشتن بـه خودم اهمـیت بدهم. من نمـی شوند، ولیبا من زودتر دوست مـی کنم! آن مطمـین هستم بعد از حیـاِت خود خیلی اهمـیت خواهم داشت. ببین چقدر خودنمایی مـی ام. کنم قدری زودتر، یعنی درون زمان حیـات خود، بـه اهمـیت رسیدهفایده. بعد از آن خیـال مـیهم بی گذرد. ست کـه مـیمریکنم، عبه این جهت خود را خسته نمـی وم شکنند، متفکر مـیروم و خیلی بـه من احترام مـیی کوچک این شـهر مـیخانـههروقت بـه قرایت دانی کـه حق دارم. من عمر خود را بـه خیلی ی من دارند؟ و تو مـیقصد چه اذیتی را درباره مردم هست نروم. خانـه کـه محل اجتماعکنم بـه قرایتام، بعد از آن عهد مـیها گذرانیدهبدبختی ی خود نیست. قسمت مـهم خطاهای ما از ناتوانِی الدوام ارادهمعهذا، دوست من، انسان حافظ علی ما ناشی شده است. خوانم. اغلب از آید کـه بر حسب تصادف چند سر از آن را مـیگاهی چیزی بـه دست من مـی خندم. آیند، مـیزه بـه وجود مـیحقارت جنس فکر و موضوع و ضعف انشا و معانی این کتابها، کـه تا بل از کنم. قشوم نـه ذوق خود را خفه مـیو ابدن به منظور نوشتن و انتشار کتابهای خود نـه تشویق مـی ام، چه لزوم دارد دیگران یقین کـه من یقین دارم کیچیز هرچه هستم به منظور خودم هستم. وقتیـهمـه ا توانند آن خاصیت رگران بـه حرف نمـیخواهم نباشم، دیکنند! زیرا اگر من دارای خاصیتی کـه مـی
  • 02| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کند نقل درون ذات من بـه وجود بیـاورند. شـهرت و افتخار برایی کـه دور از مردم زندگی مـی ی متضادند کـه عمل انسانی کند. خوب و بد دو نتیجهست کـه منافع وقت او را غارت مـیدلکشی خواهم بـه این ی دلخواه خودم مـیموسس آن است، ولی من هر خوب و بد را فقط به منظور سلیقه ت به منظور اینکه دیگران بپسندند، قسمتی از وقت خود را تلف کنم. جهت الزم اس ن آید و قوانیـهمـین کـه از هزاران فکر و موضوع تازه کـه در من بـه اندک تصادم طبیعی بـه وجود مـی هایی کـه در نظر کنم بـه زحمت خود را از کتابزند، فرار مـیثابت علم و اجتماع را بـه هم مـی « کاوست»روم زیر یک درخت ی اطراف شـهر مـیهانده، خالص کرده بـه جنگلکاره ماام یـا نیمـهگرفته ن . ایـاندازم و لبخند مـینشسته، بـه خودم و تمام جنجال بشری بـه استحقار نظر مـی «آزاد»یـا نـهایت تفریح من است! را ش کوچک «نوی»منفرد کـه آنقدر بـه احتیـاط و دقت نشینم و در احوال ماهیگیری بابل مـیکنار ین پردازم. اشده مـیکنم. با احتیـاط و دقت بـه تجسس بعضی چیزهای گمدهد فکر مـیحرکت مـی ی من! نیز مطالعه ت کـه ی دوردسگرفتههای برفشود، بـه کوهرنگارنگ مـی بـه روشنایی افق کـه در سطح امواج بابل ی اشکال مختفلههای من دوخته شده های سیـاه و عبوس جنوب؛ چشمزند و به جنگلبنفش مـی شده شنوم کـه در زیر ابرهای پرتابدارد. درون این حین الحانی مـییک عالم خیـالی مرا مجذوب مـی ی موسیقیِ روح است. افتاده به منظور من بـه منزلهو پایین ای از آن درون شـهرت و افتخارات پوچ مخلوق زمـینی وجود داشت و من آه، دوست من! کاش ذره زودتر منافع فکر خود را بـه مردم برسانم. توانستم و به عشق آن مـی متاسفانـه اشیـا خواص محفوظ و متضادی را دارا هستند کـه ما بـه فراخور حال خود هر زمان یک کنیم! بین عمل و زندگی یک تباین غیرمریی وجود دارد کـه مثل نوع آن خواص را تعبیر مـی ای تعانت وسایطی درون آن تباین موازنـهانگیز هست و که تا وقتی کـه به اسحقیقت مملو از اسرار تعجب انگیز خود را فاش کنیم. عاجز ازین خواهیم بود کـه اسرار تعجب ،ایمبه وجود نیـاورده ام، توانم بگویم مجرب و مستغنی شدهی توانای وطن خود هستم، بـه این معنی کـه مـیمن نویسنده ای را و خام نیستم کـه فواید موجودهاینقدر سبک ،به جای اینکه دیگران را بـه عقاید خود درآورم دهد، به منظور فوایدی عالی از دست بدهم. کـه طبیعت بـه من نمـی
  • 01| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com مرا بـه ،های درخت مقابل پیچیده استکه آنقدر بـه ساقه ،ها این موی وحشیدر ضمن سرگرمـی م. روخورم، از آن مثل مـیمون باال مـیچسبم و تاب مـیهای آن را محکم مـیبازی اغوا کرده ساقه ام. شود کـه به آسانی بـه حیوانات نزدیک بـه خودمان شباهت پیدا کردهوجد عظیمـی درون من پیدا مـی ا دیگران بینم جنس من د کـه مـیتن متکبر و مقتدر مـیشوقبیل موقعیت و زندگانی مرا درون ن این جور خلقت یـافته است. یک شعف عمر خود را بـه این پستی آلوده دارم با کمالبینم و دریغ مـیدر این حالت دنیـا را پست مـی ام! بدون شک قبل از شناساییِ کامل آنـها این راه مخوف را کـه کنم که تا دیگران بشناسند من کـه بوده درون پیش داریم و عبارت از مرگ است، حتما طی کنیم. ا شیست کـه آن اافزاید. توجه من همـیشـه درون آنـهایین اشیـا نمـیشأن من درون انظار مردم هرگز بر شأ دهد. را جلوه مـی درخشد! و چقدر ی آب کـه در زیر شعاع افق مثل شمشیر مـیاست آن تکه چقدر قشنگ گذرد! ی دوردست و خلوتی مـیتر هست زندگانیِ مردی کـه در ساحل رودخانـهبرازنده ی حاصل بین درون شـهرها، شاعر. واسطه ،پس از آن -این اصل ذات من هست –در دهات، دهاتی ینم و بی قشنگی را مـیست کـه من بـه آن خوشم ولی هروقت منظرهین دو نسبت حاصل نسبتیـا شوم. افتم، دلتنگ مـیبه یـاد تو مـی به منظور آن زود است. «نیما»ندارد و « ارژنگی»ست. چیزی کـه هست شـهر کوچک قشنگی بارفروش کند، مخصوصن حاال کـه مرکباتش رسیده است. من این از سایر جهات نظر مرا بـه خود جلب مـی قین طور یرنگها را خیلی دوست دارم. چند دفعه خواستم یک جعبه از آنـها به منظور تو بفرستم؛ بـه از این باز کاغذ ی بعد. زیرا من هنوزها درون اینجا خواهم بود و بعد دانستم. دفعهآدرس را نمـی نویسم. مـی خداحافظ تو نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]پنجم[ 3138فروردین 31 ارژنگی عزیزم! امروز سیزدهم است. سیزدهمـین روزی کـه جمشید، عید گرفت. مثل اینکه بگویند یـازدهمـین روزی کـه کالهش کج بوده. د. از انساخته و آتیـه را بازیچه قرار دادهاین نوع افکار خود را مسخره و طبیعت را نافذالحکم با گوییم . چرا بـه فقرا مـیی گرما بر سرماست، لبخند مـیکنم عید غلبهاین فکر ثانوی کـه فکر مـی برد. گلزار به منظور آنان محبس است. بوی بنفشـه کنند دشمن حمله مـیوزد، خیـال مـینسیم بهار مـی بدهیم خواهند گفت: زنده باد جمشید! بـه حال خودشان شان کند. نانشان آنـها را خفه مـیدر مشام بگذاریم فریـاد خواهند زد: مرده باد! گویند: مبارک باشد! بدون اینکه قبلن دانسته دانم چه جواب بدهم وقتی کـه به من مـیمن نمـی کـه اگر من بدحال باشم مثل این هست که بـه من بگویند باشند من خوشحالم یـا بدحال. درون صورتی ها و تامالت زندگانی تو بـه تو مبارک باشد. یتلخ ها! ست یـا دشمنی، یـا سفاهتی کـه به هر دو آلوده شده است؟ صد سال بـه این سالاین دوستی ای کـه به آن دچار هستی، خالص نشوی. تکلفاتی کـه برای شخص تعیین یعنی هرگز از ورطه کند، توقع دارد صورتش من سالم مـی آید بهچیز است. فالن شیطان مـیشود، دشوارتر از همـهمـی را ببوسم. یـا صورتم را نزدیک ببرم که تا اینکه مرا ببوسد. این نیز نـه معنی عشق است، نـه معنی عقل. ه را ب ،کنند. تملقگویند: عید است! درون این موقع بـه دروغ فیل را سوار پروانـه مـیفقط مـی
  • 29| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com دانم به منظور کدام شادی. نمـی ند.در مجالس مـیزنند و برد. درون مطابع چاپ مـیپابوس رتیل مـی شان پست و شکم که تا چند روز معمور. الروح معاصر درون این دو کلمـه است: روحمعرفت ام. فقط درون مدتازین بابت من خوشحالم کـه هنوز درون عمرم یک کارت تبریک بهی ننوشته ام کارت اسم خود را چاپ نکردهعمرم، چون اسم کارت درون مـیان آمد، حتما بگویم دو دفعه بیشتر و فقط چند عدد از آنـها بـه مصرف خود رسید و یک دفعه آن هم بـه جای اسم شخص، چند سطر عبارات مبهم بود. و امسال اصلن نـه کارت داشتم، نـه خودم درون خانـه ماندم. بـه تو بگویم کجا بودم و در چه حال و ای تو خواندن مثل یک قصه است. عید من چطور گذشت، یقینن خیلی بهتر از تو و بر وقتی کـه عید شد، سحر بود. درون آمل بودم، منزل یکی از پسرعموهایم کـه هشت سال بود او را ندیده بودم. تمام روز درون بین راه سرما و باران خورده بـه زحمت از وسط گلها عبور کرده بودیم. ن هم خوراک خوب داده بود، خستگی مفرطی بـه من استیـال داشت. اسفندیـاری، صاحبخانـه، بـه م هم آشامـیدنی خوب. بعد با نـهایت سنگینی افتاده بودم. که تا اینکه صدای مناجات مرا بیدار کرد. خواند. موذن دعای تحویل مـی ها هم بی هم دیدم کـه آملیکردم. بـه خوببین چه حظی داشت. از آنجا تماشای روح مردم مـی گر م شان ورود کندلگذارندی بـه منزگویند از خانـه بیرون نرو، نمـیبه طفلشان مـی مقیدند: اینکه اول بـه تجربه دانسته باشند قدمش مبارک است. لو از زمزمـه بود. وقتی کـه تاریخ را با خیـال خود ممزوج مشـهر کوچک مثل محبس پرجمعیتی م ی دیوها هستم. کردم درون مغارهکردم، خیـال مـیمـی خواست پایش را کوتاه کند. جب عالمـی! ارژنگی! اتفاقن برف هم آمده بود. زمستان نمـیع هایترسیدم، با وجود اینکه جنگلوزید کـه من از درد مـیگاهگاهی چنان از شکافِ درون بادِ سرد مـی شد ها خلوت بود، احساس مـیاند و درها بسته و کوچهاطراف سرد و ساکت آمل را احاطه کرده کنند. اند کـه آهسته و یکجور حرکت مـیی زمـین بعضی موجودات درون حال حیـاتنقطه درون این –که چند گنبد روی هم داشت مـیرقوام مرعشی ی بر خالف مقبره –ی مخروطی مقابر قدیم قبه درون مزارع اطراف پراکنده است.
  • 20| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ت باقال و سبزیجا آمدند. درون بیـابانی کـه جنگلها آن را احاطه داشتکم بـه صدا درمـیها کمگنجشک هایی کـه از نی ترتیب داده بودند، سبز شده بود. باقالها گل داده بود. درون محصوره ها درون سوخت. بعضی اشکال درون انتهای راهنور هنوز مـیی یک ایوان دهاتی، چراغی کمدر زاویـه حرکت بودند. ترسیدند رفتند. به منظور اینکه مـییـها ماطفال دهاتی کـه اتفاقن بیرون آمده بودند بـه تعجیل رو بـه خانـه های دیو و پری کـه مادرشان برایشان گفته بودند. ی آنـها پر بشود از افسانـهخاطره صبح روز بعد من از مرکز همـین خیـاالت و همـین اوضاع عبور کردم. بدون هیچ تغییر و اختالفی . اسب سیـاه پسرعمو را داشتم و خیلی خوشحال، مثل اینکه متصل روی هوا پر مـی زل بسیـار . من«سرتلیک»برای ناهار بـه منزل یکی دیگر از خویشانم رفتم. درون وسط جنگلهای قشنگ رود. اشتند. پشت بامش تخته بود؛ درون سر راهی کـه به بندر مـیبا صفایی د آهن کشیده بود. حالیـه زنگ درون اوایل قرن حاضر، تاجری معروف بـه طول سه فرسخ درون اینجا راه ی شوسه درون سرتاسر ساحل ها را از جاده برداشته بودند. درون عوض خطهزده منسوخ شده، آهن ترین نقاط وطنم مطابق مـیل من! کنار رفتم. دوردست «دهایز»بود. یکسر از خطه بـه احداث شده را «ایزده»ماهه بودم درون آنجا بزرگ شدم. بهتر این بود ندپیش مادرم. درون آنجا کـه من وقتی چ ،دریـا ست کـه به پای دریـا اسم بگذارند چون از یک جنگل شمشاد احاطه شده. مثل زنجیری «شمشاد» نند ندارد. درون مقابلِ دریـا، مثل یک سد است. فصل بهار بسته شده است. درون هیچ جای ساحل، ما و مادرم و بهجت. ناکتاشود. خوشا بـه حال ی بلبل مـیالنـه شان بامریزد. پشتست کـه به دریـا مـیاکتیی سی آنـها نـه درون دارد، نـه دیوار. درون ساحل رودخانـهخانـه ت کنند. هروققشان تردد مـیشان بیـابان و جنگل! وحوش که تا پشت درون اطاعلف است. کاملن مونس آورند. شوند هیزم مـیروند بـه جنگل داخل مـینشینند، مـیخواهند درون زیر همـین اتاق مـیهیزم مـی بهار از آنـها مخفی است، نـه زمستان. طبیعت را درون جوارشانشان و مرغشان منزل دارد. نـه ان مرغان چینند، از باالی سرشمـی آیند. زیر دستشان بنفشـهبینند. متفکر و مستقل و آزاد بار مـیمـی ز ت کـه به سیم زیرین ساکنند. صدای پرهاشان درون شبهای تاریک مثل این اسدریـایی را صید مـی فهند درون دریـا هستند و زندگی آیند مـیشان بیرون مـیزنند. وقتی کـه از اطاقتک مـیکوچکی، تک نی ندارند وی با آنـها دشمنی پرسند، نـه از اغتشاش. بای دشمکنند. نـه از اخبار مـیمـی شوند. نشینند، مثل پرندگان گرم مـیافتد بـه آفتاب مـیکند. هروقت آفتاب مـینمـی
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com آمدند و هایی کـه اسم مرا از دور شنیده بودند بـه دیدن من مـیعید من همـین پنج روزه بود. دهاتی یـا نوبانی است. تمام عده داری تمام خویشانم درون برابر چشم من. شغل اینـها یـا زراعت یـا حشم شان مقدس. درون زیر پاهاشان عظمت بود و پستی نامریی بود. که تا عمر دارم منزه، همـه سربلند. تمام از آنـها حتما حرف ب. ام، مدیون آنـها خواهم بود. از روی خیرخواهی بـه هرچه هستم چون از بین آنـها بـه وجود آمده ، همـه مثل آنـها سربلند و منزه و مقدس خواهید بود. و بدهم آسان زندگی کنید رمردم حتما دستو کاهد، یـا بدون ار درون زحمت کم هست و زحمات بسیـار چیزی از منافع مـییخواهید دید منافع بس دهد. فایده چیزهای موهومـی را بـه شکل منفعت بـه شما مـی د. کننحساس نمـیست کـه دیگران اهای من آمـیخته بـه تالمات و التهابات مبهمـیهذا خوشحالیمع ام بـه آب بدهم و کنم هرچه نوشتهای از کردار و گفتار خود پشیمانم کـه گاهی خیـال مـیبه اندازه م. ی وطنم را ترک نکنچند خریده بـه چراندن آنـها مشغول باشم و مثل پدرانم هرگز گوشـه ن دور باشم. و به خودم دارد که تا که از آانگیزاند و آسایش مرا مختل مـیفقط یک خیـال مرا برمـی ست؟ فرض کن از دشمنان خودت و گویم: سفیـه. آیـا هنوز این خیـال درون تو باقیدرپی بد مـیپی و نلنیگویم اول شوم. مـیمردم انتقام کشیدی، بعد از آن چه خواهی کرد؟ بیشتر غضبناک مـی ی کنم، دوم خودم را و هرمثل من، کارگر را ملعبهزنده شود پوست مـی لنیناتباعش را، اگر کـه روزنامـه 2یزدیـافکار و خودخواهی خود قرار دهد. هراز کار و مزد صحبت کند. مثل یک نویسد و وکیل شده هست و دستگاه فراهم کرده هست و یک تفرشی کـه قد کوتاه دارد. من چرا مـی را ببینم و از آن دور نباشم؟ ام کـه فساد اوضاع زنده درون کدام ر کجا خطی از من درون دست مردم است؟فرستم. دبعد از این من بـه خودم لعنت مـی ام؟ به منظور چه هنوز زنده ؟ان دارم کـه حرف مـیچرا زب ؟خاطره شعری از من بـه جا مانده هست ی من فکر کند. ممنون نخواهم بود ازی کـه درباره خوانی! م پیش تو باشم. و بشنوم کـه در حین ساختن تابلوهای خود آواز مـیمعهذا مـیل دار دوست تو نیما یوشیج ( بود. 7031 – 7031فرخی یزدی نماینده مردم یزد درون مجلس هفتم ) 9
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]ششم[ 3138آذر 33 ارژنگی عزیزم! دند باز منتظر بوها کـه دهانوقت تنـهایی را بـه این خوبی درون یک شـهر درک نکرده بودم. رشتیـهیچ ها محبتی را ایجاد ی آنـهای جدید تهیـه کنم و از همـه طرف اسم من درون خاطرهمن به منظور آنـها پیِس آمد، موفق نشدند. کرده بود، متاسفانـه باز از حسن پیش ی من شد. اینک درون رشت خیلی منزوی و محروم حوصلگیباعث بی «آیدین»گم شدن کتابم ای کـه دارم و های او و یک کند مگر و در اتاق مرا باز نمـیکنم. هیچزندگی مـی ی خودم محمد، کـه اتفاقن درون رشت اقامت دارد. فقط یک شب بـه سینما رفتم و زارع هموالیتی ها به منظور من کدام از اینرا تماشا کردم، چون هیچروزهای اول ورود نیز قدری مجامع گیـالنی شد. سینما هم پول فراوان الزم داشت. تازگی نداشت و سبب اشتغال فکری نمـی با هرکه دم از وطن و خدمت بـه 1عارفاخالقی از من سلب شده است. مثل اصلن مواظبت ام کـه ی ناجوری شدهلهشوم. بـه مرور زمان چنان وصزند، بدبین هستم و عصبانی مـیمردم مـی ام؛ام، و از هرخودستایی کـه کردهام و دانستهام و خواندهشخصن خودم را ننگ دارم از هرچه شنیده ت ای نیسی باطنی دارم، جملهنتیجه این شده هست که خوب بر اشیـا و اصل آنـها تسلط و احاطه چنین «تاریخ تصنیف ساختن من» ، چنانکهن گفتهو بدبینی سخ هایش بارها ازین ناامـیدیـها و نامـهگوید. عارف درون نوشتهعارف قزوینی را مـی 2 کا یتراشی، حکومت فارس، ریـاست تجدید تری شخصی دوایر وکیلهای فایدهشکر خدا را بعد از مشروطه، معنی وطن فهمـیده شد ! محل» نویسد: مـی «. زنند...!ها و کوچه و بازارها بـه مـیامروزند کـه سنگ آن را درون روزنامـه« مقدس»های ها، وطنخان و رامـین و امثال این
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com بفهمم. هروقت سنین عمر خود را کـه برای من بگویند و من محتاج باشم که تا آخر آن را بشنوم که تا آید مدتهاستگذارم، راستی دوست عزیزم، بـه نظرم مـیکنم و خود را درون محضر اجتماع مـیفکر مـی شود آنگذارنم. فقط حدت طبع کوهستانی، کـه مـیی پیری مـیجوانی را ترک کرده و در مرحله ند کتعبیر کنم، بـه من القا مـی های وطن دوردستم نیزی راهزنان گردنـهگرمـیرا بـه شرارت و خون کـه جوانم. ای پیش نیـاید، که تا بیست سال توانم، اگر حادثهدهد کـه هنوز مـیاین القای باطنی بـه من مژده مـی شود، چیزهایی بـه وجود بیـاورم. همان امـیدی کـه حداکثر عمر کنم و برای ملتی کـه فردا پیدا مـی دل و بدبخت ساخته است. هرکه بیش از دیگران من و تو هر دو را از دو جهت مختلف تنگ ی خوددهد مثل این هست که بـه بدبختیی خود خبر مـیکه از خوشبختیکند، وقتیس مـیح پرداخته است. اگر داشتن حس خوب نیز دخیل درون سعادت انسانی باشد، سعادت انسانی را بـه یر کرد. شود حتما تعباختالطی از بدبختی و خوشبختی کـه مفهوم تعریف جزییـات دیگر نیز مـی زندهچرا من کـه تو را اینقدر دوست دارم کـه از نگاه بـه عنجیب تو دلاگر از من بپرسی شناسی. درون رشت چطور محتاج بـه عذر نیست. تو خوب مرا مـی ام؛شوم، به منظور تو کاغذ ننوشتهمـی طور کـه در تهران، منتها قدری از قیل و قال معابر دور و پای من از بعضی گذرانم؟ همانمـی . ها نیز آسودههوس اند. من چون شاعر و بسیـار کنجکاو و های انسانترین دشمنترین و مـهیبخیـال و آرزو محیل ی خود درون زحمت واقعم. خوشبختانـه طبیعت های باطنیـام، بیشتر از راه مزاحمتبدبین بار آمده . مساعدت کرده، کتابی را کـه گم کرده بودم درون تهران مانده است. حتما آن را از تهران بخواهم ود کـه راجع بـه خام از آنچه کـه در یک ماه قبل اتفاق افتاده بنویسم، چوناینکه که تا فراموش نکرده ای اجاره کنم. راهنمای من دری گشتم کـه خانـهظهر مـی از. و آن این هست که یکروز بعد توست ود. دری بخان است. این مالقات اتفاق بسیـار ناخانـه کـه بیرون آمد دیدم قهرمانرا کوبید. صاحب یک ساعت با هم آنجا نشستیم. خانم هم تعجب بسیـار کرد، حقیقتن نقاشی را درون فامـیل نجیب تو ار ک تابلو کقلم و یمثل یک ارث فنانیـافتنی باقی گذاشته است. من مدتها بـه تماشای تصاویر سیـاه ه خصوصن بخوب کار کرده اما هنوز بـه ارژنگی نرسیده است. م ی تو پرداختم. گفتمزاده ای کـه در آن سدارم، سابقن خان گفتم این واقعه را حتما برای ارژنگی بنویسم. خانـهقهرمان -ی کوچک توست خان بوده است؛ تمام درون و دیوار یـادگار زادهمحل سقهرمان
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ت وشـهمـین شوق هست که بعدها درون سرن -رند اطفال به منظور بقای آثار خودشان واقعن چه شوقی دا گذارد. آنـها تاثیر مـی همدردی نجات بده. ممکن هروقت خواستی مرا از خواندن کاغذ خودت درون این تنـهایی و بی آمد طور رییس دارالمعلمات باشد. حسن پیشاست نگذارند ما درون رشت بمانیم و زن من همـین لییک حکم از مرکز رسیده هست که بـه الهیجان برویم. که تا رشت شش فرسخ هست ولی خی شود باصفاست. اوراق هم درون آنجا ارزان است. با ماهی سی تومان درون آنجا بهترین زندگی را مـی کرد. فرستم.از دور بـه تو و بهزاد کوچولو سالم مـی نیما
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]هفتم[ الهیجان 3138دی 92ب ش ارژنگی عزیزم! کنم. گذرد، پاکنویس نمـیاز تاریخ آن مـی کاغذ مفصل از رشت به منظور تو نوشته بودم. چون خیلی تر گذرانم. ارزاق نسبتن ارزانعمر خود را مـی «چی کالیـه»ی معروف لیـه درون الهیجان درون محلهحا ام. یک قران کرایـه کرده 12ای را کـه دو اتاق فوقانی و دو اتاق تحتانی دارد بـه ماهی است. خانـه مطالعه و تحریر و تماشاهای شاعرانـه هست با همان من تاب با خودم همراه دارم. سرگرمـیمقدار ک دانم، منتها مرور زمان مرا باتجربه مـیچیز را فرع بر تفنن خود اخالق و عادات غیر منظم سابق همـه ورم، خچیز، خوب مـیقید. بـه جای همـهحرف ساخته هست و نسبت بـه بعضی چیزها بیو قدری کم جر و بحث ندارم. فهمم. با هیچکنم و مـیمـیآشامم و خوب گردش کرده و فکر خوب مـی کدام از اهالی بـه من عنوان نویسنده یـا ام؛ هیچجز یکی دو نفر کـه اتفاقن من بـه آنـها معرفی شده دهند. بـه این ترتیب خیلی آزاد هستم. طبع من خوب روان است. قطعات قشنگ شاعر نمـی اند کـه در این شـهر بمانم. از هرچهاجبار کرده ام. مثل این هست شبیـه بـه یک تبعید شده مراساخته قدر از اخالق ای من اینبینم. درون هیچ نقطهشوم، اما گاهی نیز خود را محفوظ مـیاحیـاننل مـی شود کـه آیـا من از بدبختی و تامالت و ام نگرفته است. به منظور من تردید حاصل مـیمردم خنده ی دیگر حیـات من وراء این مرحله، درون مرحلهخطایـای خود اظهار شعف دارم و آیـا خطری درون شود؟یـافت مـی ست و از همـین جزییـات مطالب ارتباط وضعیـات با من خیلی موقتی کنم نسبت وهذا خیـال مـیمع گویم و افکار من تحت فهمد من درون چه حالم، چه مـیکنم.ی نمـیکلی و اساسی را استقرا مـی
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com انگیزتوانم از انعکاس بسیـار حسرتگذرانم، ولی نمـیست. روی هم رفته خوش مـیچه مـیزانی ی طور کـه فکر و موضوع و مضامـین تازهگذشته، مخصوصن راجع بـه وطنم، دلتنگ نباشم. همان خوت اعتنایی و نکند، محبت و اندوه و خستگی و بیشعر از مغز من بـه سرعت و فراوانی عبور مـی بـه غضب تمام درون من همـین حال را دارند. آمـیخته کـه تو بـه یـاد من نیـایی و من آرزو نکنم کـه در پهلوی من بوده باشی. ،وقتی نیست، ارژنگی عزیزم! های بسیـار قشنگ طبیعت روبرو هستم، اگرچه مثل مناظر وطنم از من دلربایی جا با منظرهدر این ع، کـه های وسیند. اساس زیبایی کاملن بـه این کوهتوانم بگویم دلربا نیستهذا نمـیکند، معنمـی بینم ی خود چیزی نمـیاند، تعلق گرفته هست جز اینکه درون آنـها از گذشتههای کهنـهمستور از درخت کند. و چندان با عادت من، کـه مـیل دارم خیلی بیشتر دور از مردم زندگی کنم، مطابقه نمـی ، «خان احمد»عی هست، معروف هست که آن را وسی بندان بسیـاری شـهر، آبدر قسمت شرقی یکی از ملوک و متنفذین بزرگ گیـالن قدیم به منظور تفریح خود ساخته بوده است. و خودش باالی ها کرده و به قول مورخین جوییتپه، کـه امروز جنگل است، قصر داشت! این شخص خیلی جنگ گاه من اغلب مبول گریخت. گردشو او از ناچاری بـه اسال 3او را شکست داد شاه عباسگیـالنی، ی العاده غروب آفتاب درون این ناحیـه قشنگ است. بـه عالوه منظرهبندان است. فوقدر کنار این آب برازند، ها خیلی بـه خود مـیروند جنگلجا باز و دلگشاتر است. وقتی کـه روی تپه باال مـیافق از آن شود، آنـها نیز درک کرده مثل های مکار مـیتر کـه هرقدر انسان بـه تماشای آنـها نزدیکمثل این محوطه هستم. از پای همـین دهند. من همـیشـه منتظر بهار این ی زیباتر جلوه مـیخود را بـه غمازی رسم کـه تاریخ مخصوصی دارد. روند. درون هر قدم خود بـه محلی مـیمعروف مـی «ورشیخانـه»تپه بـه لی حالیـه بوده. بـه ک تر از الهیجانِقدیم خیلی بزرگ حتما خم بشوم و گذشته را بخوانم. الهیجانِ ی مصلی کـه درجمله تپهشود. منکم محو مـیی آن کمشـهر تغییر کرده و آثار گذشته امروز محلِ ها و سربازهایی را کـه کشته هر واقع شده است. درون زمان اغتشاش روسشی خارج قسمت شرقی زنند. های الهیجی متصل درون اطراف دور مـیشکارچید. جا دفن مـیشدند آنـها را درون اینمـی شوم. عنقریب من هم، اگر یک تفنگ خوب بـه دست بیـاورم، مثل آنـها مـی ز آن حاکم س اپیش گیـالن شد و پخان احمد گیـالنی پور سلطان حسن کارکیـا، آخر سلسله کیـاییـان گیـالن. درون دوره شاه تهماسب اول صفوی بـه جای پدر والی بیـه 0 شاه عباس درون دوره تمام گیـالن. بر شاه تهماسب شورید و به دستور شاه بـه زندان افکنده شد. درون دوره شاه محمد خدابنده آزاد گشت و به حکومت بازگشت. و باز مخالفت زد و شکست خورد و از گیـالن بـه عثمانی گریخت )فرهنگ دهخدا(
  • 21| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ر ی سایـها بیش از سکنـهکنند. الهیجیگیرند و مرا دوست خود پیدا مـیبا من اهالی زود گرم مـی کنند، بعضی از آنـها ر مـیشـهرها، ساده و دهاتی هستند. جوانـهای متجدد آنـها برخالف این تصو یـابند، ق مـیکنند بر دیگران توفهرکدام فکل و عینکی تهیـه مـی :عی دارند کـه بگویند الهیجی نیستمس روند از روی وقار و متانت قدم بعد با مامورین دولتی طرح دوستی ریخته با هم بـه خیـابان مـی زنند که تا در انظار اشخاص غریب وانمود کنند آنـها هم از مامورین دولتی هستند. مـی گاه،گردشنند. این کگاه کوچک را پر مـیدشاز یک ساعت بـه غروب جمعیت مختصر شـهر گر رود و از طرف دیگر بـه لنگرود. مزارع ست کـه مستقیمن بـه صحرا و جنگل مـیبازیخیـابان دهنـه ها مجتمعن حرکت اند، از آنجا پیداست. زنـهای بیجار واقع شدهی جنگلچای کـه در دامنـه کالغ سرگردانند. گاهی دور هم جمع خواهد غروب کند مثل یک دستهکنند. وقتی آفتاب مـیمـی شوند، تمام آنـها جوراب سفید و کفش راحت جیر دارند. اصلن پیچه زدن مرسوم آنـها نیست. مـی ها مخصوص بـه خود ی آنگیرند و خیلی درون دلربایی ماهرند. راه رفتن بـه نوک پنجهنیم الرو مـی ث هذا از حیـهاشان پیداست. معمند. ولی فقط نگاه فتان چشـهاست. مثل این هست که مـیآن های رشتی نیستند. البته وضع معیشت درون عادات و صفات مردم اخالق ابدن طرف مشابهت با زن ها دارند و گمراهی را بـه حد افراط آنـها.دخیل است، آزادی را اندکی این یـا کرده هروزی نیست کـه من با چیزهای تازه برنخورم. اسباب تفریح را کاملن به منظور من طبیعت م ک های کوچکنم. حکایتها صحبت مـیشوم. مخصوصن وقتی کـه با الهیجیتنگ مـیاست. کم دل . خندندگویم، مـیام. به منظور خودشان هم کـه احیـانن مـیو مضحک بسیـار از عقل و افکار آنـها ساخته ا بـه هشود، منجملهها را بـه جای االغرسوم و آداب منسوخ شده هنوز درون بین آنـها یـافت مـی ته خود گف از شعرای قدیم درون وصفسواریِ زیر بار کشیدن. اغلب آن قطعه شعری را کـه یکی تر هست و من با ی این اوضاع با اوضاعی کـه از این نیز سادهآورم و از مطابقهاست، بـه خاطر مـی شد، برم. همـین کـه روح بـه قدر استعداد خود به منظور حظ از اشیـا حاضر ام، حظ مـیآن بزرگ شده توانسته هست آنـها را بـه او بدهد و نـه خیلی از چیزهای قشنگ و مفید وجود دارد کـه نـه ثروت مـی تواند آنـها را از او سلب کند. ی بضاعت مـیکمـی اند. اولی یک نفر شکارچی و مالح موسوم بـه روشنی. دومـی جا با من دوست شدهسه نفر این ی دارد. سومـی کدیور، مدیر مدرسهی خطی فراوان هااکبرزاده مجاهد و تاجر معروفی کـه کتاب ست، مـیل دارد همـیشـه چیزهای بکر بنویسد. ست کـه خیلی درون کار خود جدی، جوانی«حقیقت»
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com قط برد و فهای آشنایـانش مـیگیرد یکایک بـه دکاندست مرا مـی بیندمـیشخص اولی هروقت مرا ها ی پذیرایی درون این دکانو مایـه« کار ما هستنداین آقا هم از رفقای ش»کند: طور معرفی مـیمرا این یچایدرپی است. از چهار سال بـه این طرف هم یک فنجان چایی معطر الهیجان و چند سیگار پی ، مخدر دیگر نیز بـه من بدهد. کشم. فکر و خیـال نزدیک بود درون بارفروشیو هم سیگار م خورممـی و متعارف است. این هم از سادگیِ من مـهربانقدر نسبت بـه کنم این شخص چرا اینتعجب مـی کـه که هربوده باشد. چنانپندارند، ولو اینتر از خودهاشان مـیها را مـهمآنـهاست کـه خارجی ی من درون نظر او شده است:ی دیگر نیز باعث جلوهعالوه واقعهر نظر ایرانی. بهیک اروپایی د ج از کرد، خارای کـه چشم کار نمـیتاریکی درون نقطهچند شب قبل با هم بـه شکار رفته بودیم. درون سگ اوست. بعد کـه دانست دست من « دال»غال تیر انداختم. اول خیـال کردم جنگل به منظور یک ش جهت این جنایت را کردم. درون همـین خطا نکرده هست خیلی طرف تحسین او واقع شدم. ولی بی کند؛ صحرا خیلی های اطراف حواسم را پریشان مـینویسم، صدای شغالساعت کـه این سطر را مـی خواننده دشمنی دارد خوانند، ببین کـه هر ها کـه به صدای بلند مـینزدیک است. بیچاره خروس است، فکر و راهنمایی گاهی مقدرات انسان و حیـات تمام اشیـاشر، و ضرر این قبیل ابدی درون ی ها هستند کـه براجا یک عده از چینیتواند اسباب آن شر و ضرر را تغییر بدهد. درون اینفقط مـی ها شلوار گشاد از گذارند. یکی از آناند. شاپوی اروپایی بـه سر مـیزراعت چای استخدام شده ال رو و مـهربان هستند، اطفکه خیلی نسبت بـه مردم خوشپوشد. با وجود اینجنس اطلس سیـاه مـی کنند. علت این مسخره، همان ها را مسخره مـیام کـه آنـهای ولگرد را گاهی دیدهو جوان ر تبیش شود. اشخاص ناجور بایدهاست. ضرر از منفعت متولد مـیی آنرویی و مـهربانیخوش وجود بیـاورند. جدایی بین خودشان و مردم بـه هاست کـه از هیچ کنی. مدتبسیـار مایل بودم بدانم کـه تو بـه چه حال درون بین مردم زندگی مـی گ رنای، من خوشحالم. درون رشت، یک تصویر آبطرف خبری ندارم. هرقدر ببینم تو موفق شده چاپ شده بود. منتظرم باز هم از کارهای «جاهد» از تو دیدم کـه روی اعالن تقویم «تخیل»به اسم خیلی زود بـه کاغذ من جواب بدهی. .آید، ببینمـه گاهی بـه دست من مـیتو درون مطبوعات جدید ک دوست بسیـار صمـیمـی تو نیما
  • 29| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]هشتم[ آستارا 3133تیر 3 ارژنگی عزیزم توانم کنی. من کـه نمـیدانم این را بـه فراموشی من حمل نمـیام مـیاگر که تا کنون بـه تو کاغذ ننوشته آید بـه تو بنویسم. حتما منتظر باشم ببینم کاغذ من چه تازگی به منظور تو خواهد هرچه بـه قلم درمـی م من قرار ی قشنگی درون مقابل چشای بـه من روکرده یـا کدام منظرهی تازهداشت. چه رنج و واقعه گرفته هست تا آن منظره را به منظور تو وصف کنم کـه بدانی من درون چه جای باصفایی هستم. خبرم و این وضعیت درون من ولی حاال این رنج هم تازگی دارد کـه من خیلی وقت هست از تو بی ام، باکند. مدتهاست مثل اینکه درون وطن اموات منزل گرفتهتاثیر کرده مرا مجبور بـه نوشتن مـی ی قشنگ بحر خزر است، های تالش و از طرف دیگر منظرهوجود اینکه از یک طرف من جنگل آید کـه در محبس گرفتارم. بـه نظرم مـی ی زمـین بـه انتها رسیده. آسمان سرپوشی ی عالم بـه بهت و سکوت تسلیم شده. فکر و حوصلههمـه افزا،ین خاموشی و سکوت حیرتکارهای خلقت خود زده و به همـه چیز خانـه داده است. ابر سیـاه کنم و گذرانم. به منظور معاش خودم کار مـیامضا بر آفرینش است. با اعتراف عجیبی عمرم را مـی ی آباد بـه صورت یک جنایت بـه ثبوت نرسیده ی این قریـهشغلی را کـه به عهده دارم درون گوشـه است. حتیـاج مرا بـه این تنگنا انداخت کنم. وقتی کـه انظر بـه مناسبتی کاغذم را از همـین مطلب پر مـی قدری بیگانـه بودم کـه بیگانگی من بـه خودم هم محسوس بود و هیکل خاکی من بـه معرض بـه قطار هستم نواتر بـه حسب شغل همای از خودم بیتماشای من درآمد. از همان وقت دانستم با عده
  • 20| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com توانم، نـه به منظور من و نـه به منظور توانم درون عقاید و اخالق آنـها تصرف کنم. بالفرض هم کـه بکه نمـی ی ی اساسی درون آن نیست، بدانم کـه من بـه اینجا به منظور راهنمایی و اثبات کلمـهآنـها و مردم فایده ای دیگر. ای و سرگردانی عدهبینم یعنی محل معیشت عدهکه مـیام. مدرسه چنانحق نیـامده عیشت و ترقیـات مادی خود را جا هستند و برای مدر آستارا هم از آن قبیل اشخاص کـه در همـه ی دباغیشد و در کارخانـهکنند، بسیـار است. البته اگر مسیح هم زنده مـیبه هر کاری داخل مـی ترین شاگردهایی کـه کارشان حمل و نقل چرم از این طرف بـه آن طرف شد حتا کوچکاجیر مـی ارد: چیزهای نامناسب ست کـه چون و چرا ندایورزیدند. قاعدهکارخانـه است، با او رقابت مـی ی مفهوم حقیقتی هست که اسم آن دیدن، حرفهای ناحق شنیدن و مردم را منحرف یـافتن، همـه زندگانی است. کند مگر از طرف توان که تا حدی تامالت وارده را تخفیف داد. انسان، مسخره را درک نمـیمـی ر من معلوم شده هست که چیزهایی کـه آنـها را بـه چشم حقارت و مسخره ندیده است. بـه تجربه ب توانم خود را بـه شکست ام. چون من مـیام باعث آن خود من بودههروقت دچار تالمـی باطنی شده ام کـه کنم چه عیب دارد. اخیرن بـه شاگردهای خودم گفتهبیشتر تسلیم نکنم، این کوتاهی فکر مـی ی ندارد. حتما خود را بلند و بیرون آمدن از آن راه«. امـی غلط منزل گرفتهمن درون وسط طاء کلمـه» داشت، بـه این نحو خود را بـه خارج پرواز داد. یـا اینکه درون اعماق این محبس چیز نگاهفوق همـه ام. فرو رفته، از بنیـان آن برآمد. بـه این جهت این پنج شش ماهه را تمامن بـه سکوت گذرانیده کنند و از اینکه من ن فرض مـیاطالعی مزبانی و بیـهمقطارهای من این سکوت مرا عالمت بی گیرم. بـه این نحو عمر اند. من هم از سکوت خودم درس مـیسیخ چشم آنـها نیستم، خوشحال بیند، قسمتی از آنـها راجع بـه حیـات هایی را کـه انسان مـیگذرد. ولی یک چیز هست: این ناحقمـی رد. درون این خصوص اعتنایی از آنـها بگذتواند بـه بیجمعیت است. شخص واقف و حساس نمـی ی من این بوده هست که آنچه مربوط بـه جمع هست برای جمع گفته شود که تا با هم همـیشـه عقیده دست جمع آن را اصالح کرد. دوست عزیزم؛ یک حیـات آسوده کـه دفاع از نامالیمات آن اساسی باشد بهتر از هرگونـه حیـاتی ل آدمـی است. درون نظر حتما گرفت کـه این تر عمچیز قیمتیگنجد. از همـهاست کـه به تصور ما نمـی تواند داشته باشد و برای حصول آن فایده بـه چه چیزهای اساسی حتما حیـات موقتی چه فایده مـی
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com متوسل شد که تا اینکه حفیقتن آن مقدار مختصر حیـات را بـه مصرف خود رسانید. راه صحیح این د. ام، سایر چیزها اتصالن درون تغییرناست کـه من پیش گرفته ام. البد سالها فکر و کار و دوری از مردم من حاال مثل سم درون عروق این هیـات مریض رخنـه کرده بینم، سازد، بدون اثر نیست. هر عیبی را کـه مـیهای قرون متوسطه شبیـه مـیکه انسان را بـه صوفی نویسم. کنم و مـیآیم، فکر مـیآورم. بـه خانـه مـیالمقدور بـه زبان نمـیحتی اگر از این ساعت بدانم کـه شعر و ادبیـات من مفید بـه حال جمعیت نیست و فقط لفاظی محسوب شود، آن را ترک گفته به منظور خودنمایی داخل بازیگران یک بازیگرخانـه شده بـه جست و خیز مـی شوم. حتما منزه شد و قطع عالقه کرد که تا به چیزهای منزه و قابل عالقه رسید. مشغول مـی قدر شوق ندارم مگر بـه نوشتن. بیشتر فکرها هم به منظور من هرقدر اساسی باشند، اینبه هیچ چیز نویسم. ای را بفهمم، چیز مـیخواهم مطلب تازهشوند. هروقت مـیدر همان موقع نوشتن پیدا مـی ام. فکر و خیـال از سر و روی من باال دهد. یک هیـات خیـالی شدههاتف درونی بـه من درس مـی روود. مـی چیز را باطل شناخته و از ام. همـهی چیزها رسیدهچیز را ترک کرده و به همـهن خوی، همـهبا ای ام. وضع زندگانی من اگرچه درون انظار غمناک ولی باطل بـه حدی کـه مقدور من بوده است، گریخته ربط هست که دیگران را درون های بیباطن آن درون نظر خودم روشن و منزه ازین قیدها و آلودگی گذاشته است. مضیقه ی حیـات علمـی و صنعتی است، درون آستارا بـه فراغت خیـال و کمال قناعت و عشق بـه کار، کـه الزمـه گذرانم کـه اوقات حیـات من درون غیر مورد خود بـه مصرف نرسد. نوعی مـی یک اتاق، چهار صندلی و یک مـیز، چند جلد کتاب، چند تصویر از اشخاص کـه با دست خودم ام، یک چمدان، یک توده اوراق پریشان، دو سه که تا یـادداشت بـه یـاه کاغذی زدههای سبه آنـها قاب دیوار، یک زن و یک گربه کـه همدم من و او هردو است. این زندگانی هست که حتما بگویم قابل ر تمآبتر و فرنگیخود من است. هرگز ازین وضع شکایت نداشته و نخواهم داشت و از آن کامل دهم چیز اهمـیت نمـیام. بعد از سالمتی جسم و روح بـه هیچم بـه خود ندیدهرا درون حیـات پدرم ه مگر بـه عادتی کـه دارم. سالمتی جسم و روح هم منوط بـه عادت است.
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com های سرتاپا مستور از درخت است. گاهی بـه کنار دریـا انداز من کوهها چشماز بیرون این درگاه ه حتما بشود و من چه راهی را درون پیش دارم و این کنم کـه چروم و در هوای آزاد فکر مـیمـی انگیز من چه بودند؟های غمگذشته المللی بـه اسمافتد. گاهی سهون کلوب بینبه ندرت از مطبوعات جدید چیزی بـه دست من مـی ی تزلزل و شکست اند. دورهفرستد. همـه محتاج بـه هدایت و اغلب قابل رقتزن من مجله مـی وصن صنعت. معتقدم کـه آثار آبرومند، سرسری و غیرمسبوق بـه ریـاضت همـه چیز است، مخص تواند بوده باشد. نمـی همـیشـه آرزوی دیدار تو را دارم. تمثال تو را، دوست عزیزم، پیش خودم باالی این مـیز و چند کنم. ام و با آن خاطرات ایـام سابق را تجدید مـیجلد کتاب بـه دیوار چسبانیده نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]نـهم[ آستارا 3133آذر 92 !ارژنگی عزیزم ه کند. االن کخیلی خوشحالم کـه در این اولین ساعت صبح این کاغذ بـه اسم شما عنوان پیدا مـی ام کـه قطعن از محل شما نویسم درون محلی واقع شدهام و این صفحه را مـیدر این باالخانـه نشسته مند هستم. اطالعات محرومم درون عوض از فواید دیگر بهرهبه مراتب بهتر است. اگر از بعضی عالوه این اطالع دارای منافعی نیست. بهبی لوح وتوان انکار کرد کـه تماشای افراد سادهنمـی .اندکدام از این دو که تا مرا از فواید خود محروم نگذاشتههیچ .های قشنگ هم دلرباستمنظره پذیرم. با وجود از آنچه کـه موقعیت من داراست بهره مـی االمکانمن هم با نـهایت مواظبت حتی ام و دارای یک قسم افکار اجتماعی و احساساتی هستم و با کینـه و اینکه امروز خیلی تغییر کرده کنم کـه طبیعت بیش یـا کم همـیشـه انسان را بـه تماشای اوضاع پرورانم، تصدیق مـیانتقام آنـها را مـی ست یعنی مشرقی. اغلب از نوز خیلی بیش از حد لزوم شاعرانـهدارد. مغز من هخود دعوت مـی های پر از برف ییـالق از منـهای مرتفع کوهستانی تالش و از ورای آن کوهپشت این پنجره جنگل ی آورم کـه در تمام این چندین ماه سرماهای بیچاره را بـه نظر مـین دهاتیفورَ .کنددلربایی مـی رد گنفر ول گاهی یک. خوانندشاعر ترک و امثال آن را مـی «جودی»ی زمستان آذربایجان، کتاب مراث ترین الحان از قفقاز آمده را بـه من یـاد ها، و کهنـهآید، مخصوصن شبمـیها بـه صدا دردر کوچه گیر همـهمـه برپا کرده بـه شوق اینکه یکی دو ماهی گرفته هست از دریـا دهد. گاهی فالن ماهیمـی ای دارد. خانـهور از زیر این پنجره، حواس مرا معطوف بـه خود مـیگردد و در حین عببرمـی حتما .ی این قبیل حوادث روبرو هستمام خیلی بـه دریـا نزدیک است. با همـهکه امسال کرایـه کرده
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کنم و به دقت بـه این طشت خوشحال باشم از این زندگانی! گاهی روزهای آفتابی درون را باز مـی اندازم. مثل آید که تا آن را با خود همرنگ کند، نظر مـیدنیـا الجورد بیرون مـیخون، کـه از مـیان یک ی آن به منظور نوشتن موضوع معینی یـادداشت بردارم. همـه خود را بـه من خواهم از منظرهاینکه مـی ی پرور همـیشـه با من بوده و با هیچ قوهدهند کـه من استفاده کنم ولی این طبیعت خیـالنمایش مـی نـه و مبارزه معدوم نشده است. تازگی ندارد کـه باعث بر فراموشکاریِ من واقع علمـی و حس کی ی رئوف شود. درون مـیان این همـه مناظر کـه شاید شما االن درون دل آرزوی آنـها را داشته باشید، قیـافه شاعر لرمانتفبه توسط این عکه درون بین عشما درون نظر من مجسم است. مخصوصن ام. هروقت کـه کاریکاتورهای بعضی مطبوعات ترک دیوار نصب کرده بـه الدبنروس و برادرم اتور وقت کاریکآیم کـه شما هم درون این روزنامـه یکبینم باز بـه یـاد شما مـیرا مـی نصرالدین مالمثل ان جوری درون مـیروی و نای تکبین من و شماست و در نتیجه کـه ،ساختید. البته این دوستیمـی از لحاظ دیگر، نباید زوال بپذیرد و با اختالف عقاید علمـی یـا اجتماعی نـه مردم تولید شده هست کدام بـه هم خللی بـه اساس آن راه پیدا کند. ساحت دوستی و ساحت عقاید هر دو هنرمند، هیچ شود یم کدام نباید رعایت کرد. که تا وقتی کـه دوستی ایجابکدام را به منظور هیچمربوط نیست. هیچ .را نگاه داشتباید با کمال درستی آن ه من از کوده است. چونام تغییر افکار و احساسات من نبکه تاکنون بـه شما نامـه ننوشتهعلت این هران، کـه شما گرفتار آن هستید، نیستم. به منظور آن هم نبوده هست که دوستان بهتر از شما مردم این ت دیگر نبیند، بلکه علت کـه چشم منپیدا کرده باشم و هنر آنـها مرا خیره ساخته باشد بـه طوری ت ی تابلوهای شماست کـه به من گفزاریِ فروشندهدیگر داشته و تقصیر اساسن با آن سمسار الله اهمـیت لباس من نگاه کرد و به خیـال اینکه رقیم بـه وضع بیـاید. گمان مـیشما بـه تبریز رفته طور مرا فریب بدهد و در خرید، یعنی مشتری تابلوهای آن وجود هنرمند هستم، خواست این سردرگم کند! من هم حقیقتن آن سادگیِ دهاتی را اینجا بـه خرج دادم و با کمال تاسف از اینکه هران را ترک آن دوست عزیزم دیداری تازه کنم ت بعد از یک سال یک دفعه هم ممکن نشد با کاغذ نوشتم 4«صوریرمم»ر کرد کـه به تبریز بـه آقای وادا کردم، که تا اینکه اخیرن احساسات من مرا مزات گردد و غو آدرس خواستم. حاال ببینید کـه قلب من چطور به منظور پیدا شما گرد بالد مـی )موسس « آندره گدار»شناسی و موزه با از تبریز بـه تهران خوانده شده بود که تا در اداره باستان 7031م ارژنگی. گویـا درون سال مـیرمصور ارژنگی، برادر بزرگتر رسا 4 های فردوسی و سعدی و حافظ( همکاری کند. دانشکده هنرهای زیبا و طراح مقبره
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com طبیعت آن را اغفال نکرده است. االن درون تعقیب رسیدن جواب تبریز هست که این دو سه خط را ی ام به منظور ساختن نقشـهها خواندههم بـه طوری کـه در روزنامـه مـیرمصورنویسم. شاید خود آقای مـی رسیده باشند کـه از آنجا بـه شیراز بروند. درون هرحال منتظرم هرچه تهرانی حافظ تاکنون بـه مقبره ی آنچه کـه از زودتر مرا بـه بوسیدن خط نازنین خودتان موفق کنید. یقین بدارید درون مـیان همـه ی خلوت مرا پیدا کند، کاغذ شما به منظور من از آن چیزهای خیلی شـهآید کـه در این گواطراف مـی .ستی خود یـادگار متمایزیـهای سرصفحهاندازیقیمتی و با آن قلم دوست بسیـار صمـیمـی شما نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]دهم[ آستارا 3133دی 1شب ارژنگی عزیزم! دانم االن درون تبریز هستید یـا کـه نمـیاول مطلبب اطالع از احوال وضعیت شماست به منظور این را طی «شبلی»ی نـه. این کاغذ با امـیدی کـه یأس بـه همره آن هست برای بوسیدن دست شما، گردنـه برید کـه دردر همان خانـه بـه سر مـی« شش کالن»ی کند. شاید االن با بهزاد کوچولو درون محلهمـی شود و من تابستان دیدم، ولی قطعن که تا این اندازه از این خفگی و خستگی کـه از تنـهایی تولید مـی ی کوچک کـه تعلق بـه یکی با وجود اینکه یک محصله برید. امسالبه آن دچارم، سهم نمـی ی از دوستان دارد از بارفروش با زندگی ما شرکت کرده هست و یک نفر بـه این واسطه بر خانواده ی ما افزوده شده است، تنـهایی باز اثرات خود را دارد. دو نفره معاشرت ندارم، بـه عالوه نظر بـه موقعیت سرحدی کـه با اندک درون آستارا تقریبن با هیچ ی کوچک هست که بـه واسطه شود. درحقیقت آستارا یک قصبهمعاشرت و بهانـه انسان متهم مـی است. با سقوط اهمـیت تجارتی خود، از تاریخ تاسیس راه کاری مردم را خبرچین بار آوردهبی اند. خودشان اقرار دارند کـه چشمبضاعت و به این واسطه قدری تنگها بیجلفا، این بندر آن توانند ببینند فالن آشنا یـا همسایـه آنـها قبا نوکرده است. مذهب ست کـه نمـیایحسدشان بـه اندازه ها گذشته، آن لیـاقت علمـی و آن ی ایناست. از همـه رجه باالتردآنـها از این هم یک و عزاداری سادگی ذاتی را هم ندارند کـه انسان بتواند با چند دقیقه صحبت با آنـها رفع دلتنگی کند. از اول که تا ی فشردگی و تنگی معیشت مردم، واسطهآخر این ساحل قشنگ همـین عیب را دارد. مکان هم بـه شنا و معاشری ندارند. خاص غریب کـه هیچ آمخصوصن به منظور اش غمناک است. جور جاها درحقیقت حتما نایب مناب جغد بود. به منظور همـین هست که امسال دور از دریـا و در این ست کـه ی من دریگویند درون خانـهام. از قراری کـه مـیی طوالنی منزل گرفتهدر انتهای یک خرابه
  • 21| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com شده است. درون این ویرانـه خواب روز موفقیت درون ایـام قدیم بـه پستوی یک دکان آهنگری باز مـی کنم. ی انتقام نگاه مـیگرفتهبینم اوضاع را از دور با چشم خونرا مـی ی آن پرنده را درون دل نداشته باشم؛ عینن مثل جغد. حال ببینید کدام پرنده هست که بپرد و من کینـه ه انسان بد چقدر ب ستهمـه مربوط بـه بیرون از تنـهایییی و با افکار و احساساتی کـه که با این تنـها د، از این شدنکنم شعرا و نویسندگان روسیـه تزاری هم کـه به سیبری تبعید مـیگذرد. گمان نمـیمـی بردند.ها بیش از این رنج مـیحیث کـه به تهران برود و برگردد. کشدنویسد درون این برف و یخ یک ماه طول مـییک کاغذ کـه انسان مـی ست کـه زحمت آن را کنم، این هم یک بالیینویسم و انبار مـیعالوه چیزهایی را هم کـه مـیبه ی اجتماعی نداشت، سقوط متحملم. قطعن اگر افکار و احساسات امروز من بـه این شدت جنبه کردم. کردم و به عوالم صوفیـانـه و درویشی تقرب حاصل مـیمـی ی من بعد از نوشتن و شکار، تربیت این سگ کوچک و وررفتن با اوست. مشغولیـات عمده شوود. این سگ را از شیرخارگی درون تحت نظر روز انس و محبت او درون قلب من زیـادتر مـیروزبه دانید کـه به زبان روسی یعنی رفیق کوچک. نسبت بـه ام. مـیگذاشته« وروژگا»ام. اسم او را گرفته ی هافتادعالقه عملی ندارم مگر بـه این قبیل چیزها. حتا نسبت بـه حق و حساب عقبچیز هیچ ها. ی ناچیز گچی باالی آن مغازهی معارف تبریز. یعنی درون آن چندتا باالخانـهخودم درون اداره کنم. انسان وقتی کـه با دیگران ناجور شد توانید درون نظر بگیرید کـه چه نوع زندگی مـیخودتان مـی ک پایـه ترقی حاصل کرد، درون حقیقت بـه یک پایـه ناراحتی و نگرانی رسیده هست ولی آن و به ی های قبل کند. امسال نسبت بـه سالعشق بـه شکاری کـه من دارم بـه مزاج من خیلی کمک مـی عصبانیت من تخفیف کلی یـافته است. ست کـه این شود همـین مکاتبه ادیگر از مشغولیـات من کـه اغلب درون نـهایت دلتنگی شروع مـی ام. چندماهه درون آن قدری تنبلی کرده توانست خیلی کمرگرمـی واقع شود و نشد! ولی منتظرم کـه اقلن کاغذنویسی با دوستان مـی ها شما تالفی کنید و زودتر مرا از حاالت خودتان خبر بدهید کـه از روی دریـا یـا از این طرف کوه گ این تنـهایی خالص کند. برسد و اقلن که تا چند روز گریبان مرا از چن ارادتمند قدیمـی شما نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]یـازدهم[ تهران 3139اردیبهشت 33 دوست عزیزم ارژنگی! قول داده بودم کـه آدرس خود را از تهران یـا از اردبیل بنویسم. پیش از آنکه بـه قولم وفا کنم، بـه ی تهران درون صدر کاغذ جا گرفته است. ولی این مسافرت به منظور من بیند کـه محلهجای اردبیل مـی ق روز درون مـیان گل و برف و توفان و باتال 8خالی از رنج و زحمت تمام نشد. مقدمتن که تا رشت بایست رد بشوم های شکسته مـیهای خطرناک ساحل و پلهای جنگل و از روی رودخانـهو بیراهه های طبیعت را بـه همراهی دو نفر همراه سگ خودم ی کافی عبوس هست و هولناکیبه اندازه متزار یـا فالن قستماشا کردم، خودم با سورچی ارابه همکار بودم کـه مرا بتواند از مـیان فالن برنج راه خراب تالش بگذراند. ها گمان نکنید کـه من از این مسافرت خوشحال نیستم و برای من ناگوار هست ی اینبا وجود همـه ی ام. درون عوض از همـهی سرحدی درون این فصل بهار دور شدههای قشنگ آن نقطهکه از جنگل ها و موضوعات مخصوص بـه سرحدهای شمالی خیـال من فارغ است. درون عذاب و شکنجه نسبت . شاید کنمـی شخصی مثل رییس معارف فعلی آذربایجان کار مـیه چرا درون حوزهاین فکر نیستم ک اقامت من هم درون تهران خالی از فایده نباشد. قبل از هر استفاده، اولن پنج سال هست که من تهران ام. این پنج سال معلوم هست که تهران هم مثل من عوض شده است. طور کـه باید ببینم، ندیدهرا آن شود. با این نقص هم ی الزم تفاوت دیده نمـیدر افکار و احساسات مردم بـه اندازهجز اینکه فایده دانست و وضعیت آن را عجیب و غیرطبیعی پنداشت. طبیعی توان یک شـهر را بـه کلی بینمـی هست که تهران امروز حتما یک فکر مخصوص بـه تهران امروز داشته باشد، نـه این کـه مطبوعات ک ها ینویسفی خود از زمان دکارت و از قرن هفدهم فرانسه تجاوز نکند و تاریخی فلسدر جنبه ی تاریخی را ی زحمات خود مواد اولیـهمزه و خنک باشند کـه در نتیجهمزه یـا بیعده نقال خوش
  • 29| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com به منظور غیرنقال فراهم بیـاورند. شعرا و ادبا، کـه عدد آنـها درون فرانسه و انگلستان هم درون چنین موقع اند، این استعداد را بـه ی اشعار قدیم حاصل کردهن اندازه نبوده است، با ذوقی کـه از مطالعهبه ای یمـین بشوند یـا فردوسی و خیـام. و صنف جوان و تازه بـه کار افتاده آن اضافه کنند کـه سعدی و ابن ک نتیجه یـا یمشغول باشند بـه نقب زدن درون اعماق گذشته به منظور به دست آوردن یک موضوع بی ی فایده. به منظور اینکه این افکار و احساسات درون هیچ طبقه و صنف تصادفی و نتیجهی بینتیجه ست ی قضایـا و وضعیـات معین اجتماعیخالص تفکر و فشار فکر خود افراد نیست، بلکه نتیجه شود. ولی این قسمت قابل توجه هست که کـه با حرف زدن موجود نشده و با حرف معدوم نمـی ری المللی و ترقیـات فکلستان درون یک چنین موقعیت خود فاقد روابط علمـی و بینفرانسه و انگ امروزه بوده فقط درون خود عامل بحران و تحول خود را داشته و با قضایـای فکری خارجی ناشی توانستند از وضعیت داخلی اند. بـه این جهت نمـیشدهاز وضعیـات دیگر بـه این اندازه مواجه نمـی آن تر ازوخیز یـا درون افکار تکاملی خود سریعسب با وضعیت داخلی درون جستتجاوز کرده و منا دهد. بوده باشند کـه تاریخ ترقی نشان مـی ها هم، اگرچه مانع از پیشرفت فکری بـه طور دلخواه باشد، تهران را مطلبی کـه هست این نقیضه امـی ها این همـه اسخانـهی کتاد. شیشـهتماشا مـید از این غیبت کبرا درون نظر من بابع های زنده کـه تنـها درون جز رنگ -فایده و اغلب مضر را خواندن. رنگ بـه رنگ جدید کتابهای بی مصنفین و مورخین درون کوچه و بازار دیدن بدون اینکه بـه وجود ایشان -کنید تابلوهاتان کار مـی فنون موجوده اظهار رای ی علوم و ای کـه در کلیـههای آنـها وعدهپی ببرند از مقاالت و صحبت ست! تان مجسم کنید کـه یک سینمای مجانیکنند محظوظ شدن؛ درون خیـالمـی یـات ی نوع عملباالخره من هم لنگر ساعت شده، با حرکت نوسانی و تحولی فکر مردم و در نتیجه روق روم. مثل خون تازه و گرم درون عطرف مـیطرف و آنـها، بـه اینخود آنـها، درون عین همـه گرفتاری نشینم. حتا بـه روی دردها و شوم و به هر جا مـیها از هر جا بلند مـیجسم مریض. مثل پروانـه ی خودم. هرچه بگویم و بنویسم موقعیت فعلی من درون تهران کـه آن را بر آستارا خاطرات دیرینـه ارد. دقدر موضوع به منظور چیزنویسی نام، بـه جز این نیست. هیچ شـهر اروپایی یقینن اینترجیح داده طور کـه معدن درون ایران سربسته است، وضعیـات اخالقی و حیـاتی مردم هم سربسته است. همان ها، تجدد کند. نـهضت خانمشود، هر از هر چیز صحبت مـیهربه هر کاری گماشته مـی چیز است. تر از همـهها تماشاییآقاها و مقاالت منتشره درون این خصوص
  • 20| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com مـیل نیستم کـه با حاصل جمع حقوق خودم و خانم بسازم و یک سال درون تهران بمانم کـه کاملن بی بـه زیر و بم این شـهر دست ب. بلکه از تماشا بـه عمل بپردازم و اظهار حیـاتی کنم. اما از طرفی ی وی تابستان پناه بردن بـه بعضی کوهستانات سردسیر، یعنی وطنم یوش، آرزهم درون این سه ماهه توانم آن را از سر بـه در کنم. اگر که تا دو ماه دیگر درون تهران بمانم و با این دل ملول هست که نمـی گرمـی هوا بسازم از ناچاری است. حتما تکلیف من معین شود کـه در تهران ماندنی خواهم بود یـا بـه شـهرهای دیگر خواهم رفت. آمـیز ی بلند شکایتاختن یک عریضهها کاری کـه صورت گرفته هست به جریـان انددر این خصوص بنیـان جناب وزیر تقدیم شده است. دو دفعه هم از خودم و یک دفعه از هست که بـه آستان آسمان اند. این هست که عجالتن حتما سرگردان باشم. مثل سربازانی کـه خانم توضیحاتی شفاهی خواسته د پرنالت یک دفعه از جا مـیشان هستند و در عین همـین خیـامنصبمنتظر صدای فرمان صاحب گویم دارد. حتما باند. البته این وضعیت هم فکر انسان را ناراحت نگاه مـیبه خیـالی کـه صداشان زده طور کـه باید باشم، نیستم. من درون تهران آن یـاز مـیان رفقا چند روز قبل فقط سعید نفیسی را درون باغ وزارت معارف دیدم. با همان قیـافه تر، یک انسان باریک و متفکر و خیلی بیش از من مشـهور کـه طاقت کوه باال ستهشکسته بلکه شک نویسد و کمتر از من بـه مسلک فکری معین داشتن معتقد است. رفتن ندارد، ولی زیـاد چیز مـی ها چقدر از بعضی جریـانات دورم. حال خودتان مالحظه کنید کـه در تهران با همـه این وصف م چقدر با جریـانات مخالفم. بالفرض هم کـه نزدیک باش درون هر صورت اگر چنانچه که تا اول تابستان بـه ییـالق نرفتم باز کاغذ خواهم نوشت. اگر هم چیزی چاپ کردم، خواهم فرستاد. مخصوصن خجالت نکشیده از آن دوست عزیزم تمنا خواهم کرد سه نفر درون ردیف « مشوقین من»یک عبه امضای خود از روی صورت من کـه در تابلوی ی اصل تهیـه کرده به منظور من یـادگار بفرستند. دیگر جا داده هست به اندازه یولی اگر بـه ییـالق رفتم مکاتبه ما با هم قدری بـه طول خواهد انجامـید، و در آنجا درون هر منظره های کالرزمـی از شما یـاد خواهم کرد. قشنگ درون سر کوه دوست صمـیمـی شما: نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com []دوازدهم هرانت 2321مـهر 24شب ارژنگی عزیزم کردم کـه به شما هیچ کنید درون این مدت من درون کجای عالم بودم و چه کار مـیشاید شما فکر مـی ر از اخالق من و شما، کـه همـیشـه سرگرم بـه کا نام. ولی این هیچ فکر ندارد. اولکاغذ ننوشته نبودم. حقیقتن این مدت تابستانی را کـه گذشت، تهرانمن درون نخودمان هستیم، بعید نیست؛ ثانی دانم دلتان به منظور راحتی چیست. جایی بودم کـه مـی انیدم. زندگی کردم، فهمـیدم معنیخوش گذر یِر بود کـه به جنگل قشنگ و ییـالقی بلند و مشجکند. مدتها منزل من باالی یک تپهآنجا پرواز مـی اید. اطراف منزل من پر بود از درون کاغذهای من خواندهکرد. اسم این جنگل را نگاه مـی «کالرزمـی» های طبیعی کـه از دور و نزدیک درون های انگور وحشی. مشرف بود بـه تکه چمنزرشک و بوته های سفید های سرد و گوارا کـه از الی سنگالخها پهن شده بودند و چشمـهجنگل و در سر کوه های شدند. و پرتگاهکاج زمـینی، جاری مـی های مستور ازجستند. بعد درون روی زمـینبیرون مـی ها دهلیزهایی کـه شوند. درون زیر درختها خراب مـیآمدند االن درون روی درههولناک کـه به نظر مـی رفتند درون این د و مـیها از خزه درون آنجا سبز شده بودند. سارهای سیـاه کـه فرار مـیسنگقلوه خواندند. من همـه روزه مرتبن وقتم بـه هیزم آوردن از کوه به منظور مطبخ و به شکار دهلیزها مـی نوشتم. آدمـهایی کـه با من خواندم و چیز مـیگذشت. وقتی کـه کار نداشتم چیز مـیحیوانات مـی ند کای هم هست کـه صدای انسان را ضبط مـید کـه در دنیـا جعبهبودند باور نمـیصحبت هم خواند. هروقت صدای گرامافون من درون خواهد، به منظور انسان آواز مـیو درون موقعی کـه انسان مـی
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com هنر درون بین آنـها بودم، بـه تعجب شدند. من یک وجوِد خیلی بامع مـیپیچید، دور من ججنگل مـی زدند و شده جلوی آتش گذاشتم، آنـها هم نی مـید. من صفحه مـیبه من نگاه مـی یدند. مـی کنم، یک مرتبه قطع شد. ی طبیعت کـه من حاال دارم نقل مـیباالخره این محل آسایش و جلوه زمـین ناپذیر آن سرکارگرها کـه از ده ما بیرون رفتند و با حسرت چاره به منظور تحصیل معاش مثل همـه دانید چقدر آمدم. نمـی تهرانوداع گفتند، من هم از منشا خود جدا شده بـه شـهر کثیف قشنگ را ها ی این دلتنگیشوند. بار همـهکنند، دلتنگ مـیاهالی کوهپایـه وقتی کـه محل خودشان را ترک مـی را متحمل شدم ولی متاسفانـه هرچه دوندگی کردم، چون دوندگی من از راهِ رسمـی و بدون واسطه یک رِگذرانم. از قرادهند مـیود و ثمری نبخشید و فعلن با حقوق قلیلی کـه به بیکارها مـیبود، س توان بـه آذربایجان مراجعت کرد. ست کـه نمـیخصوصی، دوسیـه بـه طوری خبرِ خواستم حتمن بـه آذربایجان بیـایم. مقصود من کار بود. هنوز هم بجز درون من هم نمـی های فعله خودم را معرفی گر مانعی نیست. من عجالتن بـه این احمقی دیآذربایجان، درون هر نقطه کنم نـه چیز دیگر، بـه هر قسم کاری هم کـه کمتر از کار سابقم منفعت نداشته باشد، تن درون مـی دادند، حقوق یک پیشخدمت بود و به دهم؛ این حقوقی کـه اسراف درون بودجه بوده و به من مـیمـی پزی و سرایداری را هم قید کرده بودم. حتا تصمـیم غل قهوههمـین واسطه، درون تقاضای خودم ش ل های من مثکه چشمداشتم به منظور اینکه طرف توجه واقع شوم، فکل و کراوات ب. با وجود این کنند، عینک بـه چشم بگذارم. چیز غریبی هم نیست کـه مردم بـه این چیزها اهمـیت دوربین کار مـی ی این چیزهاست ولی کار من با این چیزها یم، شامل همـهدهند. این شکل معیشت کـه ما دارمـی ی روی دکان شد. شاید بـه مقام معظم مافوق، کـه عبارت از آن سه چهارتا باالخانـهاصالح نمـی ی تبریز است، راپورت داده شده باشد کـه من کـه نیما یوشیج هستم درون حین خیـاطی و قصابی سواد پاره شده است. بند ساعت مبارک آن آدم بیـام و سواد، لگد زدهکاری با آن آدم بیکتک دهد. ی علوم و صنایع است، چقدر بـه این مساله اهمـیت مـیدانید مقام معظم، کـه حامـیمـی طور زندگی چهل بشوم چه نشوم، من با مشکلی کـه از این ،دوست عزیز من ،روی هم رفته ی دیگران هم درون آن دخیل است. اگر بـه کنم، مـیل و ارادهخواهم زندگی نمـیدانم و مـیخودم مـی ی مندرساند و فالسفهدام عنکبوت به منظور صدی مگس کـه معنیِ ،صولتبعضی کلمات حکمت بلهم. این جمالتخیلی کور و ا ،اعتقاد داشته باشم اندرای تشویق مردم بـه کار ساختهجانی، ب
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ت ظفر از صبر، نوباجتماعی نیست کـه انسان کار د و به مقصود برسد یـا بعد دارای هیچ معنیِ خطرناک و تجملیِ جمالت کـه ادبیـاتِرسد و امثال این خوبی و از بدی بدی مـی هست یـا از خوبی ی خود را تحت فشار و اجبار قدر از روز ازل معتقدم، نـه ارادهقدیم را پر کرده است. من نـه بـه مُ دانم کـه روح عنوان دارد. چون کاملن آدم این دوره هستم و از راه دیگر خود را خاصیتی مـی بینم. مجبور مـی وقت ازخود آسیـابان بودم، سنگ آسیـا هیج اگر من بـه خودیِ »من داشته باشید: این جمله را از . عقاید من راجع بـه انسان و زندگانی، تقریبن درون این جمله جمع است. «افتادکار نمـی یب و غریب کـه مثل اسرار زندگانیِ رفتم، درون خصوص بعضی خاطرات عجوقعی کـه به ییـالق مـیم کردم بـه توسط گاه مـیکردم. قطعن درون ییـالق بـه هر کوه و دره کـه نمرا فراگرفته بود، فکر مـی بایست تجدید بشوند و به من نیش خودشان را بزنند. درون این این خاطرات مـی خاطرات دیگر داشت از مغزم به منظور خاموش این قبیل خیـاالت گرفتم. حقیقتن مثل اینکه یک موقع یک یـاد نفر انسان به منظور یک نفر انسان دلسوزی د و به دست او سالح به منظور دفاع بدهد، مغز من بـه من کردم کمک کرد. بـه این واسطه با نـهایت خوشی، چنانکه گفتم، ییـالق را گذرانیدم. گاهی خیـال مـی ول ایـام کرخ شده هست اگر بگویم آن یـادداشت این بود که: قلب من درون ط . «مرد، پر از اسرار و حوادث هست زندگیِ» آید و همـیشـه دهم و از آن خوشم مـیبینید کـه هیچ اهمـیت فکری ندارد. اما من بـه آن اهمـیت مـیمـی من داشته یِ نرات درون این مدت اخیر درون زندگاکنم. به منظور اینکه خیلی اثآن را بـه خودم تکرار مـی است. کنند، انسان هم از شان را عالج مـیشان زخمطور کـه سگ و بعضی حیوانات با آب دهانـهمـین آورد. ی خود را بـه وجود مـیی محافظت و معالجهوجود خودش درون تحت اثرات خارجی وسیله دارند، ها وقتی کـه محصول عسل را برمـیخورد. دهاتیگویند زنبور عسل از آب دهان خود مـیمـی ی کوچک، کـه ماحصل زحمت او را این حشره قسمت عسل را به منظور خوراک زمستانیِیک ی گذارند. هیچ چیز غریبی نیست. همـینطور عنکبوت کـه روی بافتهخوریم، درون کندو باقی مـیمـی وا را قبل از وقت یـا وقتی کـه اغتشاش هکند رود و صید مـیهانش، باال مـیخود، یعنی آب د ی کار درون ضمن مشکل معیشت است. اما ی اینـها نتیجهبندد. همـهفهمد، تارهایش را محکم مـیمـی ی معیشت او همانطور کند و مادهی آن فکر مـیبرای انسان کـه در مصارف خود و شکل تهیـه
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ایـا دارد، قضدهد و منفردن بـه استعانت خود آن را دریـافت نمـینیست کـه طبیعت بـه دست او مـی ی تسلی خاطر واقع شوند کـه با آن یک نفر داهاتیِ اینقدر ساده نیست. افکار انسان، هرقدر کـه مایـه عنی گیرند. بـه این ممـیای را کـه به آن احتیـاج دارد، نجای ماده ،قانع بتواند بـه آسودگی زندگی کند خالقی نیست. بـه فرمان یکاو بنابر مـیل شخصی خود او یـا یک نوع تضامن و تمـهید ا کـه زندگیِ خیـال خود بـه های ، کـه با رشته2آلمانی کانتکند. یک فیلسوف فکور مثل مبدا عقلی زندگی نمـی عقلی، کـه در نظر او عقل ءشود، درون مقابل برق و تاللو همـین مبداآویزان مـی آسمان و عقل و ماورا کند به منظور خود شده خیـال مـی ی اخالقیِد و دست بـه گردن نظریـهمانمادون است، گیج و گم مـی تواند با مقداری کار معین و صبر بـه اندازه و که انسان نمـیزندگانی راه پیدا کرده است. درصورتی د االحتیـاج خوعقل کافی و خلق نیکو درون جریـان هر شکل معیشت کـه هست، مقداری معین از مابه ت علمـی، بلکه از روی جریـان را بـه دست بیـاورد. بعضی از شعرای قدیم هم نـه از روی اطالعا اند. آقایـان علمای اخالق، شعر گفته ر مذمت صبر و عقل و صفات اخالقیِخود د زندگیِ م، مجبور بـه با مردم یقینن شما کـه داخل کارید و بیشتر از من، کـه داخل درون کاری نیست جور وسایل ه همـهآویز شدن حتما که چطور با وجود دستاشخاص محروم را مکرر دیده ؛هستید گذرانند. مثل پیرزنـهای فلج همـیشـه عقلی و اخالقی و عملی، حیـات خود را درون عین بیچارگی مـی کنند و اگر جوان هستند و برای انجام مقصود خودشان کاملن از روزگار و اشخاص شکایت مـی اعث بر عدم برند این تناقض درون جد و جهد آنـها بوده و خودشان باند، گمان مـیجد و جهد داشته زندگی اند. حیـات ما انعکاسی از حیـات دیگران است. به منظور اینکه همـه با همشان شدهموفقیت دقیق بود. کنیم. حتما در عیب همـهمـی ند خواهد زندگی کخور حتما بخندید کـه با عقل و نصیحت مـیدرواقع بـه یک انسان اینقدر فریب سپارد. خواند و به خاطر مـیرا بـه دقت مـی6 اسمایلزسامویل و برای این کار مثلن کتاب اخالقِ خورم کـه با کمال اطاعت و امـیدواری کار هایی برمـیمن خودم درون گوشـه و کنار این شـهر بـه جوان طور کلی هایی کـه جهالت و عدم اطالع را بهکنند و اعتمادشان بـه کار خودشان است. بـه جوانمـی منتشر شد از همـین « مجله موسیقی»نخستین بخش آن درون 7071که درون دیماه « احساساتارزش »ی نیما بـه کانت است. بعد از این، نیما درون آغاز این نخستین اشاره 5 کند کـه در این نامـه بذرش را کاشته است. ای شروع مـینقطه 7035را درون سال « نفس اعتماد به»است. علی دشتی کتابی از او با عنوان « Help-Self»ترین اثر او (. شناخته7134 – 7172سامویل اسمایلز نویسنده اسکاتلندی ) 6 کند. ی این نامـه بـه آن اشاره مـیتر درون ادامـهکنیم نیما همـین کتاب را درون نظر داشته هست و پایینترجمـه و منتشره کرده بود. گمان مـی
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com دانند و یقین دارند کـه با برطرف ساختن جهالت عمومـی، مردم مـی ی نکبتهای زندگیِسبب همـه شود. آسایش عمومـی مـیسر مـی خواند کـه البد عرب را مـی2طنطاوی «العالم و االممنظام»کرد و انی را دیدم کـه وکالت مـیاخیرن جو را درون رشید یـاسمـیی مقاله !ی مردم راا درست د، یـا زندگیخودش ر از روی آن زندگیِ رفته است. بعد با داروینو طوسی، غزالیراجع بـه تربیت خواندم کـه به جلد «ایران»ی روزنامـه نیست، انسان را خادم خالصن مخلصن غزالی یک فکر مصرفی، کـه خطر آن کمتر از فاتالیزمِ ر چند د «ایران»ی کند. خود روزنامـهطبیعت قرار داده و در نتیجه بـه اخالق و تربیت بازگشت مـی اخالقی را به منظور اظهار اطالع، سرمقاله روز قبل اساسن موضوع یک کتاب کالسیک خیلی قدیمـی کـه من او را قشنگ و حسابی معرفی نکنم کـه چطور ایرانبرید درون . از کـه اسم مـیقرار داده بود و به ای سم هست و چطور گذشته از حیث اینکه فکر ی او به منظور جمعیت بـه منزلهعقیده و سلیقه کند، ذوق و استعدادی را کـه در چیزنویسی دارد درون تعقیب همـین سند و اساس معین تکیـه نمـی خورد. درون هر صنف و طبقه، ها برمـیدهد. همـیشـه انسان بـه این درماندگیقبیل مسایل بـه هدر مـی رین متفکی آن ی خود درون تحت نفوذ فکریی اینـها بـه اندازهبیند همـهسواد، مـیچه باسواد و چه بی های آتیـه های پیش از خود یـا از زمان خود گرفته و به دورهجانی هستند کـه افکار خود را از دوره اند. درون هر صورت زمان حاضر هم همـین فکرها را عالوه بر فکر کار و کوشش فردی حتما به داده کنند از خیـال مـیترین آنـها دانند زندگانی از چه راه و از چه قرار هست و سادهآنـها بدهد. نمـی عالمـی مجرد و غیر از این عالم بـه زمـین افتاده و با افکاری کـه آنـها هم مجرد و بالارتباط با این منزل و لوازم شب این مسکن و پوشاک و خوراک موقتیِ اند حتما به آسمان باال بروند وعالم رغ از تاثیرات منزل آنـهاست. یک چنین انسان مصنوعی و محصول خیـال و علم خالص و فاشب همـه ت داد و اینی طبیعجمعی، کـه باالخره خادم طبیعت هست و بـه او حتما ترتیبی مطابق اجازه ها را حتما در مغز خود انبار کند و خود را مثل سعدیـها و سامویل اسمایلزدستورات اخالقی ر برایست. چطودانم چطور انسانیکتابخانـه به منظور چند صباح زندگانی حرکت بدهد، من نمـی ی انسانـها اینطور انسان شدن مـیسر است! همـه 7107در دو مجلد درون سال « و المم نظام العالم»کتاب «. الجواهر فی التفسیر القرآن الکریم»( از علمای مصر صاحب کتاب 7143 - 7113شیخ طنطاوی جوهری ) 1 نامزد جایزه نوبل شد ولی پیش از آنکه بـه آن دست یـابد دیده از جهان 7101مـیالدی درون بیروت چاپ شده درون فلسفه و تطبیق اسالم و مدرنیسم است. طنطاوی درون سال فروبست.
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com این انسان همـه نور قدسی، همـه روح، همـه اخالق پاکیزه چرا بـه تجرد خود اکتفا نکرده و در ضمن ازد؟ پرداقتصادی خود مـی ت غیرمرئی بـه اصالح وضعیت داخلیِ ی مشغولیـات معنوی و عملیـاهمـه بینیم قضیـه برخالف تصورات کنیم، مـیدمان نگاه مـیخو ی زندگانیِقتی کـه به جریـان مادیو و امثال اینـها را داراست، هیچ «اعتماد بـه نفس»یـا «رهبر جوانان»هاست. کتابی کـه عنوان عضیب کـه با قوانین تفکر مادیِ هم وقتیی اجتماعی ندارد. موفقیت یک دسته اشخاص تاریخی معنی وقت گذاریم، همـهپیش چشم مـیی اقتصادی را بارزهشود، تاریخ یعنی جریـان مامروزی تجزیـه مـی . 8ی خود بوده استمربوط بـه قضایـای کلی و جمعیتی دوره دار و نصیحت و دلجویی و دستورات اخالقی اگر من صدهزارتا از آنـها را با عبارات آب و تاب گیر علیل و زمـین. این احتیـاجات، ما را 9شوندبه نظم و نثر بنویسم، خوراک و پوشاک و مسکن نمـی ی زحمت دیگران کـه صبور و ساعی هستند درون بین نباشد، یـا امـیری کنند. اگر نان مفت و نتیجهمـی یـا وزیری درون مقابل یک مدیحه دهان ما را از جواهر پر نکند، عارف و فیلسوف خطرناک خیـالی ه چون عاقبت ل اینکاتوانیم بشویم که تا به آنـها دستور سعی و صبر بدهیم. یـا بـه خیمآب نمـیو صوفی ست بـه خواب یـا مستی بگذرانیم، چنانکه یک شاعر معروف نیشابوری درون قرن پنجم کار دنیـا فنا ی هجری گذرانید. دستورات اخالقی کـه تشویق بـه کار یـا تحریک بـه صبر و امثال آن هست در جنبه از تیجه یکی هستند.اند، درنی دیگر خود همـه از این رویـه تفکراتعقلی و تصوفی و در هر جنبه کند، اما قادرند کـه یک نفر انسان ساده را سرگردان و معطل های چرخ اجتماع کم نمـیسنگینی دارند کـه از خواص زمان ما هستند. از شکل معیشت بـه وجود آمده درون نگاه بدارند و ثابت مـی و زمان، مـیرندیی تاریخی با شکل معیشت ما مـی ترقی صنایع و بحران اقتصادی و مبارزهنتیجه مدفن آنـهاست. ای او توان پیش پوقتی کـه انسان و زمان کـه منسوب بـه اوست درون تغییر است، راه معین عقلی نمـی گذراند تقصیر از خود اوست، ولی اینکه دچار گذاشت. نباید گفت: اگر یک نفر درون نکبت مـی ی و افراط درون آن، درنتیجهی دایمـی باشد، خود مـیل بـه مسکرات عوارض عصبی و مبتال بـه مستی ها، حتما شود. به منظور بستن درون مـیخانـههای تنگدست دیده مـیشکل معیشت ماست. بیشتر درون خانواده «(.های همسایـهحرف»و « ارزش احساسات»)ن.ک بـه های دیگر نیما تکرار شده ها و نوشتهجا درون نامـهمشابه این مضمون جابه 1 مناسبت نیست (، بی25ح.ه «)زیر گوش شما آن شب درون آن مجلس گفته بودم من مـیرزا فتحعلی آخوندزاده دربندی هستم.»نویسد های همسایـه مـیحرف یینیما جا 1 اگر نصایح و مواعظ »نویسد: مـی چنین «فن کریتکا»جا پیش کشیده. آخوندزاده درون از آخوندزاده پیرامون همـین مطلب درباره نصیحت و اخالق کـه نیما این یـادی «باشند؟مـینصایح او ناهلل وعظ و نصیحت است، بعد چرا اهل ایران درون مدت ششسد سال، هرگز ملتفت مواعظ و شد، گلستان و بوستان شیخ سعدی رحمتموثر مـی
  • 21| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com های کـه باقی ی مـیخانـهها را باز کرد و به اشخاص کار داد و باز به منظور کاستن از عدهدر کارخانـه مانده هست باید دید آیـا درون شکل معیشت ما نقصی هست یـا نـه. ست کـه همـیشـه با ضد دیگر مواجه پذیرد. ضدیدرواقع انسان جریـان و حرکت دایمـی مادی را مـی است. درون دنیـا هیچ حادثه و ضدی هم وجود ندارد کـه عاری از ماده بوده باشد. کنم که تا ببینم کـه ممکن ی دیگر هم اقدام مـیاالن من دارم راجع بـه گذران معاش خود یک دفعه سوادها کاری از پیش ببرم. تصور کنید بـه هزارها اشخاص و مـه باسوادها و بیـاست درون بین این ه است. به منظور خوریم کـه حتا خیـال آنـها هم درون ذهن من نگذشتهچیزهای برخالف مـیل خود برمـی خود دارای افکار و عقایدی نیست طور بـه خودیِرود. همـینپیش نمـی خود اینکه انسان بـه خودیِ و عقاید خود ی افکارتعلق بگیرد. ولی نسبت بـه تاریخ، ممکن هست به واسطهتا اینکه عیبی بر او نویسم کـه در پیشاید مـیمعیوب قلمداد بشود. من این مطلب را مخصوصن بـه شما کـه دوست من روند. ها بـه کار مـیشما بماند، به منظور روزی کـه گذشته ها ی این همشـهریتر از من درون بین همـهبینم، و شما متجدداگر من بهتر از شما نقاشی درون ایران نمـی ای ست. ولی اگر درون مقابل خود مردم را موظف بـه وظیفهنداشته باشید، این نوع قضاوت ما سراغ ایم، این از خودپسندیِ ه آن درجه شـهرت کـه الزم بوده هست نرسیدهبدانیم و فکر کنیم چرا ب ست. چه چیز باعث ا بلندپروازیماست. درون یک مملکت فقیر از حیث علم و صنعت، این آرزوه الق اخ ی غیرمرئیِنظر گرفته، و با قوه این خودپسندی شده هست که علمای اخالق آن را عیب درون خواهند آن را زایل کنند؟ شکل معیشت و در نتیجه منطق احتیـاجات ما کـه ما را مثل موم نرم مـی ست کـه حسود و جسور و خودپسند دهد و الزم اتر جلوه مـیکند و در موقع خود از آهن سختمـی باشم. ی مشترک درون نظر بگیریم و انسان را جزیی ی اشیـا را تحت تاثیر و رابطهگر همـهت اهمـین عل خارج از طبیعت و طبیعت را کلی مجرد موثر درون او ندانیم، درون این اشخاص هم کـه سنگ مـیان راه دار نشستند و خوراکشان از عنوان ارد. بـه محض اینکه روی یک صندلیِمن و شما هستند، تاثیر د تشمام شوند. به منظور اینکه حتما مسخ بشوند. بویی اسنان معمولی بـه برنج پخته تبدیل یـافت، مسخ مـی دانند از کجاست؛ به منظور اینکه نباید هم بدانند. حتما اشخاص را عامل و کنند کـه خودشان نمـیمـی اد کـه در وضعیت موثرند. مولود وضعیت درون نظر گرفت و این نسبت را بـه آنـها د
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com سخ شده بود. مثل موشی طور مشخصی را کـه چند روز قبل به منظور کار خودم مالقات کردم، همـین د. او هم وقتی کـه زد. مردم همـه بـه او تعظیم و تکریم مـیدارش چرت مـیدسته روی صندلیِ مالقات این جانور، کـه دید. به منظور مآب مـیسرش روی یک مشت کاغذ بود، خوابِ آقایی جاللت هران آمده بودم که تا چند روز قبلسه بوده است، من از موقعی کـه به تسابقن درون تبریز مدیر یک مدر ها نشسته بودم، نزدیک بود کـه پیشخدمت بشوم. کـه پشت درها با پیشخدمتزحمت کشیده بس او قفل نبود، کـه درِ اطاق رویباالخره مثل دزدها کشیک کشیده و در غیـاب پیشخدمت، وقتی گاه آقایی و جاللت او وارد شدم. یواش پیش رفتم و از الی درون به مخفییواش ز او کند و اهزاربار بگویید لعنت بـه آب و نان کـه انسان را با انواع و اقسام این جانورها روبرو مـی م مجرده آورد. و از آب و نان تبرئه جسته، بـه عوالدر حین عمل، آرتیست و محتال بـه وجود مـی گوید سروکار من د، چه فایده دارد. انسانی کـه مـی، تقرب بجویکه وجود ندارد مگر درون مصایب ما زند. همـین آب و نان هست که انسان پرمدعا را بـه ست، اول خودش را گول مـیبا عوالم روحانی گشت دهد. بعد از اتمامِ افکار و زحمات بـه همـین آب و نان هست که بازوجود آورده، رشد مـی کند. مـی قیدتر نسبت بـه بعضی تجمالت و ترقیـات بین آشنایـان و دوستانمان سراغ ندارید. دیگر از من بی روح من مثل پرندگان هوای آزادست، نفیسیی آزادِی خود، کـه به قول ببینید کـه من هم با همـه دانم یولی من نمـید کـه مثل من سرگردان نیستید. اباز گرفتار هستم. اقلن شما از این حیث راحت ی معین و معلوم حتما پای برجا باشم. اقلن درون بستر استراحت، با این قناعت طبعی درون کدام نقطه کـه دارم، بـه کارهای خودم بپردازم. گذشت! امروز از یک ی من از وسط مزارع جو و یونجه و گندم مـییک ماه قبل راهرو خانـه کنند؛آلود نشسته با هم نزاع مـیلک نـهر آب متعفن و گها متصل درون آنجا کنار یی تنگ کـه زنکوچه ترین محالت. آن هم درون ارزان کـه به شـهر دست داشته باشم، بـه دهات اگر این مقدار ممر معاش هم قطع شود، ناچارم به منظور این کـه اطراف شـهر مثل تجریش و دربند، کـه خانـه درون آنجاها نسبتن ارزان است، پناه ببرم. درصورتی درون عمارتش چند اطاق را مفروش خالی گذاشته. دیگری بدون نظم با دیگران. ولی درون هرحال من درون انتظار دریـافت گویند: معنیِ زندگیِ این وضعیت را مـی رسد. ام کاغذ شما بـه من مـیخط آن دوست عزیز خودم هستم. بـه همـین آدرس کـه نوشتهدست
  • 29| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کنم با وجه ضمـیمـه یک عکاس قابل را پیدا کرده و از صورت من کـه به قلم خودتان هست تمنا مـی ی اصل به منظور من بفرستید. یک قطعه عبه اندازه دوست صمـیمـی شما: نیما یوشیج اهلل خان جهانگیر. آدرس: تهران، خیـابان منیریـه. کوچه سیروس. منزل مـیرزا ذبیح
  • 20| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]سیزدهم[ تهران 3131فروردین 98 دوست عزیز من کنارها مرا پیدا کرد کـه مکتوب شما بعد از شش ماه تاخیر باز بـه سروقت من آمد. درون این گوشـه شدم اگر درون موقع آمدن شما بـه تهران درون تهران وقتی من بشود. خیلی خوشحال مـیباعث خوش مسال. اماند به منظور پاییز همـین ام. ارتباط ما مـیبودم، ولی متاسفانـه درون این موقع من بـه ییـالق رفتهمـی وقت به منظور من تهیـه خواهید کرد. مراد از عبه عکسی را هم کـه خواسته بودم البد درون آن اید عبرداشته شود. همان ی صورت تابلویی کـه از من ساختهی اصل این بود کـه اندازهاندازه هاست. به منظور ارسال آن عب« علی صادقی»، «سعید نفیسی»، «هشترودی»که جزو سه نفر دیگر آباد رجوع کنید. یـا بـه آدرس دیگر ی حسنتوانید بـه آدرس دایی من درون خیـابان پاریس محلهمن مـی ر ی نگاتیف آن هم ضمـیمـه باشد بهتکه خودتان صالح بدانید و بعدها بـه من بنویسید. اگر شیشـه توانم متعدد چاپ کنم. است، خودم از روی آن مـی پسندم. مندم و علت دارد، پوز این صورت را خیلی مـیدر هر حال من بـه این صورت خیلی عالقه ی یـادگار از آن موقع سن است، هم بـه قلم شماست، هم بعضی خاطرات به منظور من هم بـه منزله «عارف»کردیم و کند. یـاد آن روزهایی کـه در آن باالخانـه با هم صحبت مـیدوستان را تجدید مـی ها اغلب یک خیـابان دور و دراز نشست کـه از او مجسمـه بسازید و شبحوصلگی مـیل بیبا کما کردیم! شد با هم طی مـیرا کـه به یک مـیخانـه منتهی مـی نند زچیزها کـه چنگی بـه دل و به خاطرات من مـی ها وحاال من خودم را خیلی بـه این قبیل گذشته ی قابل تماشا کـه خالی از تجربه و پند نیست الحقیقه گذشته هم یک مجموعهدارم. فیمشغول مـی
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ها و چه از حیث سایر چیزها. حاال من به منظور من تهیـه کرده است. چه از حیث همـین گونـه عی ابتالیـات اجتماعی کـه یک نفر . درون مـیان همـهکنمبندی مـیدارم از جزییـات این مجموعه دوسیـه ی هکرددهد که تا مرید خودفراموشکند، دیگری را فریب مـیی فالن زن مـیرا مثلن اسیر و دلباخته گویند، پول دفن کند. من بـه ابتالیـاتی دچارم کـه گویـا هایی کـه مـیپول واقع شود و مثل موش ن عالقه بـه یک رشته زحمات متوالی کـه برای ام. مثلمخصوصن هریک از آنـها را انتخاب کرده پردازم و به چیزهایی کـه به قلب من ی معینی مفید باشد. جز این کـه همان بـه کار خودم مـیطبقه «مجله دنیـا»ی همفکر خود مثل گویند: تکان بخور. درون تهران حتا درون جریـان فکری یک مجلهمـی های غریب یـا جاسوس کـه در یک شـهر هستند، ام کـه شرکت داشته باشم. شبیـه بـه آدمـهم نخواسته های بینوا و چیزهای پوچ را گذارم و این قیـافهجا را بلدم اما مثل اینکه تازه هر جا پا مـیهمـه م. ام و فقط درون نظر داشته باشبینم چنان پندارم کـه ندیدهشنوم و باید هرچه را کـه مـیبینم و مـیمـی کند و یک حساسیت مخصوص بـه مند مـیهای خود عالقهاین وضعیت، انسان را نسبت بـه گذشته توانید چیزی دهد. از خیلی جهات حاالت من و شما بـه هم شبیـه است، نـه شما مـیانسان مـی ما توانم بـه شبنویسید کـه اسباب جلب خاطر من شده بگویم کاش درون تبریز بودم و نـه من مـی خواهم کاغذ را طوالنی کرده باشم فقط یبنویسم کـه شما بگویید کاش من درون تهران بودم. چون نم کنم. ی خود را دوباره تجدید مـیسالم دوستانـه دوست صمـیمـی شما نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]چهارده[ تهران 3134ماه دی 98 ارژنگی عزیزم! ها رسید. خیلی ممنون شدم. اما نتوانستم جواب بدهم. درون تمام این مدت مشغول معالجه قلمسیـاه سگم )ویگی( بودم. متاسفانـه این موجود باوفا هم از دست رفت. یک دلتنگی دیگر اضافه شد کـه ریـال درون عصر ترقی بـه دلخوشی زندگی کند! 323انسان بتواند با ماهی ایده فتکه مثل چیزهای مندرس و بیقع حاصل زندگانی کج و معوج را تکهدر تمام این مدت درون وا ی مناسب با آب و نان افتد، بفروشم به منظور اینکه یک مبادلهگرد مـیهای دورهکه بـه دست یـهودی بـه عمل آمده باشد. ماندن درون تهران بعد از گم شدن سگ اساسن علتش همـین مبالغی مقروض اند باقی پسند! دو ماه از ترس بریدهآبم بد نیست. که تا بخواهید دیوانـهشدن بود، درون عوض کار نان و ماند به منظور هر وقت کـه دنب شتر بـه زمـین برسد. از اقیـانوس مغربیی بیرون بیـاید کـه هم مـی چنگال اژدها داشته باشد و شاخ گوزن. عجالتن من از آن و از آن اژدها و شتر و گوزن ترم. معنیبی فتاب ی من نـه از آطور اسیر هستم استفادهی این تهران کثیف اینزگار هست که درون گوشـهپنج ماه آ وقت رنگ آفتاب را هست نـه از زمـین. درون یک اتاق کوچک مرطوب مثل دزدها منزل دارم کـه هیچ های دیوارش بـه زمـین بریزد. حتا گاهی هم فکر روز ندیده هست و از رطوبت نزدیک هست گچ های من درون اطراف من هستند و گاهی از زندگی نم. فقط خوشحالم کـه کتابکآسایش را نمـی قدر اخالقی و از روی آرامـی انجام نگیرد. دزدم به منظور اینکه بـه کار خود من هم بخورد و اینمـی ولی نـه به منظور یک دینار فایده؛ این شوق نوشتن، تمایل دایمـی و هر طول و عرض فکر بـه هر
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کند. یک فنجان آب صاف نباید از گلوی این انسان پرمدعا معنی مـی عنوان، جنون را به منظور من گوید کـه من نمکم. شود مـیجا گل سفید داخل غذا مـیپایین برود. حکم حاکم این است. همـه کردم. یک جفت چارق و ها اگر مانعی نبود، این زنجیر پوسیده را پاره مـیی اینبا وصف همـه اند بـه آسمان و از ها کـه سرکشیدهبود آن طرف کوه یک چوب دست مخلص شما را رسانده غاری »ست. یـا اقلن درون جوار شما منزل داشتم، درون وسطش یک خط باریک آب روشن جاری صدا بودم کـه در راهروی ی دیگر دارای یک اتاق خلوت و بییـا درون محله« ششگالن»، «کورپوسی کشیدم. از هوا و آفتاب، وقت نفسی مـیآنشدند، آن کاله و بارانی من ساکت بـه دیوار آویزان مـی فهمـیدم کـه یک نفر دیگر را اسیر کردم. مـیکدام مالک ندارند، با فراغت خاطر استفاده مـیکه هیچ درون هاجور آلودگی دارند و هفتهام. ولی عجالتن حتما برزخ را بگذرانم مثلانی کـه همـهنکرده ه بین هستی و نیستی یک لغزش است. یعنی من ب کنند.مـیخ طالشان فکر مـیخصوص پالتو یـا گل کند، مالد و از شعاع غروب قصر درست مـیامـید آن چیزهای خیـالی کـه تن انسان را بـه تن ستاره مـی کنم. شاید هنوز هم دارم درون تهران تجسس مـی ی هام، یک نقشام. کارد و تفنگم را فراموش کردهپرور و خیلی لش شدهراجع بـه خودم: مـهمل و تن پریشان درون زیر یک چشم من است. خواهد بیدار بشوم. شوم، درون حالی کـه دلم نمـیهای سنگین بیدار مـیهر روز صبح از مـیان خواب بـه خورشید، درون خصوص روشنایی خورشید هم شک دارم. از دور دست مـی ان تی خود انسهای دنیـا گاهی از زشراست هست که شما هم راحت نیستید. چیزی کـه هست زشتی ها کنید. حال اگر چشمشوند. شما باز بعضی کارهای نمایـان مـیگر مـیتر جلوهمایـه گرفته، زشت تشخیص ندهند، انسان سعی و زحمت خودش را بـه انتها رسانده هست و پیش خودش خجل الهویـه و فراری ها، مقصرین و اشخاص مجهولنیست. اما زندگی راهبانـه، زندگی مثل صوفی تر و مختصرتر است. این زندگی از روی تکبر باال قرارگرفته کـه در یدش از این هم مخفیـام ها را کوتاه نگاه بین دردهاست. دردهای انسان را بزرگ کرده و دستکند، ذرهها نگاه مـیگودال کوب شده، مثل مجسمـه، گرفتارترین وقت کـه سربار هم داشته باشد. انسان مـیخدارد. وای بر آنمـی ها کند. از این جهت شما دچار آن نگرانیکوب مـیهاست. دیگران را هم با خودش مـیخانسان طور درون تامالتی هم کـه نیستید کـه من بـه آن دچارم و من هم خوشحالم بـه خوشحالی شما. همـین به منظور شما باشد مرا شریک خواهید دانست.
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ر خواستم دهای مدید گذشته بود. هنوز پاییز نشده بود. من درون شمـیران منزل داشتم کـه مـیمدت خصوص آن واقعه بـه شما تسلیت بنویسم. امـیدوارم کـه تا حال رفعالت شده باشد و در ترین اوقات ما ید کـه در این یـاد از ناراحت« ششگالن»ترین اوقات خودتان درون تبریز، درون راحت کنده هستم شاید بتوانم به منظور آتلیـه وسایل تهران اسیر هستیم. چون من خیلی از تهران دلشـهر ها را فراهم کنم. مسافرت بـه آن طرف دوست صمـیمـی شما نیما یوشیج
  • 22| های نیما بـه رسام ارژنگینامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com اثر رسام ارژنگی - 3134ماه دی
  • های نیما بـه بهمن محصصنامـه )شش نامـه(
  • 96 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]یکم[ 6331فروردین 61 نقاشباشی عزیز ای بـه زبان نخواهم راند کـه دوستی کاغذ و هدایـای شما رسید. ولی بعد از این همـه مدت کلمـه م افزایید. مردتان مـیشما با من، مخارج برداشته هست یـا درون والیت غربت بـه ارقام مخارج زندگی شوند کـه اگر از طرفی کارشکنی دیگران را کشیده، هزار ماشااهلل، درون کارشان استاد مـیزحمت ی منـهای جوان را بـه چنگ آورده، گول بزنند. دربارهکنند از طرفی دیگر نقاشباشیتحمل مـی کنید. ی خودتان عمل مـیاید و به وظیفهشما هم گول خورده تصوراتی کرده اید کـه نـه تنـها فکر کنم درون آن بالد این قبیل را بـه این جهت به منظور من فرستاده 1کوکتواما اشعار دارد، بلکه به منظور اینکه با خواندن آن شاید مرا بـه سر شعرها جنجال بـه راه نیـانداخته کناره برنمـی حال و کار بیـاورید. متاسفانـه دوست جوان من، مدتهاست کـه من خواب چنان حالی را آموزی کـه بود پرید و در هر وقت هم کـه بازگشت کند رموک است. خود رغ دستبینم. آن ممـی گاهی ام؛ اگرمن هستم کـه باید بدانم چظور حتما با او معامله داشته باشم. چون الفبا را تمام کرده 1 Jean Cocteau .شاعر، نویسنده، فیلمساز فرانسوی
  • 07 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ها ها بگذرم به منظور این هست که صدای تکرار صوت الفبا را از زبان بچهخانـهاز جلوی درون مکتب سته ی شنویسم. حسابم را با کار و زندگخوانم، متقابلن کم هم مـیکه زبان نمـیحالیبشنوم. درون کنم، و از دیرسال هست که این فکر نقش ضمـیر من شده است، کـه زیـاد ام. فکر مـیرفته کرده یخواندن و دیدن چندان ربطی بـه زیـاد فهمـیدن و خوب کار ندارد. الفاظ و اشکال درون دایره ی جوانی هست باید بـه ی دماغی، کـه مخصوص دورهند. آدم با صرف اندکی قوهتنگی محدود اند، های درست و دروغ کـه گوش او را پر کردههای دیگران پی ببرد، و به همپای حرفتجربه آید. بـه این معنا کـه با حالها مـیکند. اما بعدها با دلش سراغ آن یـافتهچیزهایی از روی آنـها پیدا مـی کـه چه بسا ،های خودگیرد. بـه یـافتههایی صورت داده دوباره نوبت مـیخودش معامله و روزگار تر از زهر برد. چون این جام حتما ماالمالاز آنـها روگردان شده بوده است، با چشم دلش نظر مـی گذارد. مثل اینکه یکسره وجودش را هوا برداشته زبان باشد تمام وجود او دست بـه کار یـافتن مـی کنند. خرج و دخل این ه است، گوشت و پوست این حیوان بردبار و باربردار هم حس مـیگرفت ها و چیزها آماده شده هست در این وقت با موجودهای جور تلخیموجود نازنین کـه برای درک همـه ای کـه جود است، بـه اندازهشود. درون این سن و سال این حد بلوغ این وجود ذیدیگر سوا مـی د، ی او دریـابنداشته است. ولی اصرار درون اینکه دیگران هم بدون استثنا بـه اندازهتوفیق آن را گذارد. زیرا او ی فهم و درایتش چاشنی مـیست کـه درواقع با آن بـه روی اندازهحماقت عجیبی مثل چگونـه کار او حساب ی تام و تمام زندگی خود قرار گرفته است. کار ن او هم مزه دیگر دارد. اما دلیل این همـه درجات درک و تمـیز و توفیقی کـه در دنبال دارد خود دوست گرامـی و اجل قدر با فهم و تمـیز تان نگیرد. چشم حسود کور. الی حد ماشااهلل اینشماست. از دلیل من خنده های شما مبادرت ام کـه بعد از طول مدت چندین ماه پاییز و زمستان و بهار حاال بـه جواب نامـهشده کـه شاید شما را نسبت بـه خودم بـه شک انداخته باشم و در خصوص من فکرهایی کنم، بـه طوریمـی هوشی هم بـه سراغ آدم یـاد و که آدم پا بـه سن گذاشت، بی: همـین اما علت داردکرده باشید. ام. یکایک خواص خود را بـه حوصله شدهآید. عالوه بر این من زیـادتر از پیشترها پکر و بیمـی ست کـه آدم از دور گوش بـه زنگ کاروان حال رنجیـایکنم. علیروز بـه روز با هم تکمـیل مـی الص کرده باشند. زیرا خواهم از من بپرسند چرا و دلیل بیـاورند کـه مرا از خود من خباشد و نمـی برم کـه در فکر چگونگی حال و حواس و راه خالص خود باشم. بـه همـین اندازه من رنج مـی ها و جالیدانم کـه در نظر من بسیـار چیزها کهنـه شده )مثل دشمنی سگها و گرگها با هم( جلوهمـی
  • 01 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کنم بـه هر اندازه کـه اند. حال آنکه درون نظر دیگران تازه است. فکر مـیخود را درون پس پرده گذاشته را شود کـه چترند و گاهی اعصاب ما تحریک مـیخبرتر باشیم، چیزهای تازه درون نظر ما تازهما بی ند های کهن بیشتر شباهت داراند. درون این زمـینـه خیلی حرفها و قضاوتها بـه افسانـهاینطور تازه شده نیست کـه در این موقع سن و جهتخورند. بیکه بعضی از آنـها دلفریب هستند ولی بـه کار نمـی ام گیرند، خندهآیند و متصل نشانی مـیای جوان کـه از راه من مـیسال من از شور و تالش عده کنم. هرچند کـه در مدت زندگی خودم و آشنایی با خیلی چیزها زیـاد گیرد. بـه زحمت باور مـیمـی رود. این اصل مطلب نمـی هاییـام، ولی فکر من بـه طرف بعضی بدبینیباور کرده و گول خورده د شواست. زحمت به منظور خالص خود از فریب و افسون مردم جدن خیلی بیشتر از این تمام مـی دید را بـه خود بدهد و یقین نکند و مردم را با ی اول زحمت شک و ترکه آدم از همان لحظه تاده ی دورافگوشـهام. درون این ی زبردستی شدهشان بـه جا بیـاورد نـه با حرفشان. فقط مشاطهاعمال کنند کـه ببینند من چهی باشم. من هم جز آیند و وقت مرا اشغال مـیاز شـهر باز پیش من مـی گذارم. اما وقتی کـه کنم خودم را بـه این عادت راحت مـیی تصدیق چیزی جلوه نمـیمجسمـه دیگران مشاطه باشند، آدم از کار درآمده حتما حساب کار خود را داشته باشد. موش نکنید رنگ آبی را درون رنگهای بنفش. حتما آن رنگ آبی و رقم صفر بود. درون مـیان اعداد، فرا کـه رقم یک را پیش روی بزرگ از هر رقم صفر است، هرچند کـه در نفس خود هیچ باشد. همـین شود و همـین کـه جا خالی کردید، آن رقم بـه حال او گذاشتند رقم یک سر بلند کرده، ده برابر مـی گردد. رمـیاولش ب هاست کـه از این سمت خواهد داللت کرده باشم. مدتخواهد بنویسم، نـه دلم مـیمن نـه دلم مـی ری مثل شربت شی –ی تلخ و سنگین این سمت را دم بـه دم بچشم کنم. مـیل ندارم مزهوحشت مـی ه م ککه آدم مریض نباشد و حق داردر صورتی –دهند ی شربت کاسنی بـه مریض مـیکه بدرقه جهت نیست، آورم بیرا گاهی بـه خاطر مـی 2وینی آلفرد دُ ی«موسا»اینطور باشم. اگر قطعه شعر توانم کـه مـهار این روزگار و سن و لوحی را از سر بگیرم، مـیتوانم دوباره کاملن سادهچون نمـی ی خود تجاوز کنم، تعبیر دیگر کـه از حدود سلیقهسال را درون دست داشته باشم و در صورتی خواهد داشت. ویکتور هوگو. و از دوستان فرانسویو نویسنده رمانتیک نویسو نمایشنامـه شاعر ( 3171Alfred de Vigny - 3681کنت آلفرد د وینی ) 2 ست تنـها، جداافتاده ایموسای او، ژنی .وپنج سالگی سرودهرا د وینی درون بیست (…Môise (: Et debout devant Dieu, Môise ayant pris placeشعر دش را با موسای دُ وینی مقایسه کرده. (. نیما با این یـادآوری، وضع و حال خوCritical Survey of Poetry, V. IIIو منزوی از جامعه )
  • 02 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com های شیرین خود بودن است. نـها ماندن و به یـاد گذشتهکیف تام و تمام من بیش از هرچیز، درون ت گذرند. راغبم کـه به قد و باالی آنـها چشم بیـاندازم که تا بینم کـه چطور خرامان و بی من از من مـیمـی از ست کـه پسدر چشم مردم پیدا کنم. بهتر این ا اینکه چیز بنویسم به منظور اینکه راه نمود آن را ای درون کار باشد، ها همـه را بـه خودشان واگذارم که تا اگر روزی صلهها و مخالفاین همـه کار، موافق خودشان گرفته رسید بدهند و مرا راحت بگذارند. باز هم چندان راحت نیستم. به منظور فراموش گذارم این هست که چطور گریبانم را از ای کـه به خرج مـیشدن هم آزادی الزم است. زرنگی حماقت خاصی را بـه ی رها کنم و مزه درون معرکه افتاده خودو چه بسا بیدست آدمـهای کنجکاو گذرد کمک شرم و حیـای خود نچشم. اگر حال این را هم نداشته باشم، فکر کنید چه بـه من مـی رود. مختصر عمر باقیمانده چطور بـه هدر مـی و شما چندین بار مثل –گذرد تقریبن درون تمام این چندین ماه کـه از مفارقت شما با من مـی های نازنین من همـین حالت –اید تان یـادآور شدههایی کـه شعرا و نوازندگان دارند، درون نامـهبرگردان ام. را داشته برد. ولی بیش از آن را باغ اسم مـی 3ی کوچک مشجر کـه ورنـهدر همان شمـیران و در همان خانـه این نباید بنویسم. تجریش نیما یوشیج 1 Thierry Vernet : اش زانـههای رونیما درون یـادداشت بـه همراه نیکوالس بوویـه و بهمن محصص بـه دیدن و مصاحبه با نیما رفته بود. 3111نقاش فرانسوی کـه در سال ( پیش من آمدند و در ماه خرداد بود کـه از من عانداختند و مصاحبه Thierry Vernet( و نقاش )Nicolas Bouvierمحقق: )»چنین گزارش کرده: (1331های روزانـه نیما یوشیج، مروارید ، یـادداشت222)ص .« تیرماه بنا بود بـه اروپا بروند 22د، توسط محصص و مرزبان آمدند یکشنبه
  • 07 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]دوم[ 6331فروردین 16 دوست گرامـی ام، ها نیستند. چون دستم روی کاغذ هست و بـه یـاد شما افتادهخواستم بنویسم اینمطالبی را کـه مـی آورم. درون واقع یک نامـه را دو سه که تا به چشم این چند سطر را هم بـه شکل یک جواب نامـه درمـی رده تالفی کهای خود را بـه این شیوه کشم کـه چند دفعه مبادرت بـه جواب ورزیده، تنبلیشما مـی فها با خود من است. اگر گوینده حتما قادر باشد کـه کوچک حساب طوالنی این حر باشم. ست کـه پس از سالهای دراز نصیب دوست گرامـی شما شده را بزرگ کند، این کار تنـها توفیقی است. اما دوست من، به منظور خوب دویدن مـیدان خوب الزم است. انسان قفسه نیست کـه هروقت را بیرون بکشد. بـه گمانم کمتری اگر بـه وضع های معین آن دارویی را بخواهد از یکی از جعبه داند چطور و چرا. شد وی جز خود من نمـیزندگی من بود، قادر بـه ادامـه حیـات مـی الزم هست و آسمان کافی ام. به منظور من حرارت آفتابِزده شدهدرست مثل داروهای رطوبت بعضی از اند. وقت و زمان بودههمـه دانم کـه این ابرها دروبی مـیست و من بـه خمتاسفانـه ابری هایدانند کجاست و مرغابیبعضی از روی مردابها و جاهایی کـه نمـی شوند،روی دریـاها بلند مـی ندارد. حتما در حساب گرفت کـه دنیـا ،تهران و شـهر عالی «رم»ترسو درون کجاهای آن منزل دارند. زندگی برند. جوری برایـا هم سهم مـیخواهند هست. آنـههایی هم کـه آفتاب نمـیدریدهجای چشم
  • 07 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com گیرد. مثل کبوترهایی کـه از پرواز طوالنی ام مـینم کـه خودم خندهکـ خود دست و پا مـی های زیـاد حتما همـین باشد. گساریی بادهاند. کفارهبرگشته، زیـاد پرسه زده اند، پر خوار مفلوک و عاجز بـه هم ریختهی یک مشت ریزهی ما را بـه مثابهی امکان همـهدر دایره ا ها به منظور پیدخوردگیـهماز فکرهای علیل و طوالنی به منظور رهایی. معنی کمال را درون پیرامون این بـه مان هست همـین حرکت هست از به منظور یک توانایی مختصر حتما به دست آورد. آنچه دایمـی توانایی یـا کمالی کـه گفتم. ولی فکر کنید همـین مراتب کمال هست که گاهی قادر بر بـه هم زدن افکار انسانی و دوباره بـه روی کار آوردن عجزهای او هستند و چاره نیست! من و شما هر کدام کرده تتوانست غفلها نمـیکه انسان درون عین سختیـاندازیم. درون صورتیبه نحوی خود را بـه راه مـی اشنی کرد. آن چهای زندگی بیشتر نمود مـیخود را با وصفی فکری کمابیش سرگرم کند، سختی یده زد بـه ته نکشی بهشتی بـه کار مـیحماقتی را کـه دوست شما به منظور شیرین ساختن این مایده است. هرچند کـه ناراحتم، هر چیز کـه هست بـه جاست. حتما این آمـیختگی خوب و بد درون بین فکر طوربند آن را بگیرد. پیش از ما هم، بعضی متفکرین اینطغیـان و تالش ما پشت باشد و ود، شاند. هرچند کـه شخص من درون خصوص سود و زیـان آن چندان چیزی کافی دستگیرم نمـیکرده شوم، اهلل سر بـه در هست ردیف نمـیبا فالن فیلسوف متکلم طوسی کـه از حکمت مخلوقات ها و خسرانـها، خوب بلد ها را درون مقابل این همـه سرگردانین پستی بلندیـاما ردیف فکر کرد هستم. ی یک نامـه شد، بعد از این هم شاید روزی درون این خصوص حرفهایی داشته باشم. چون بـه اندازه هایی کـه خودم با دست خودم آنـها را دارم. رفتم بـه سروقت آب بوتهاز نوشتن دست برمـی را دانم چرا وقت مماند به منظور دیگران. نمـیروم و مـیکه تابستان بـه ییـالق مـیورتیـام. درون صکاشته گیرد. مـی خداحافظ شما. دوست شما نیما یوشیج
  • 07 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]سوم[ 6331اردیبهشت 61 دوست جوان من! های مرا حتما به حساب خود من بگذارید. درون نویسم. اما بیشتر حرفهمانطور کـه قول دادم باز مـی کـه شما جوان هستید و مـیدان به منظور شما درون پیش هست و حال و روزگار مرا ندارید، از صورتی وضع خودتان اینقدرها شاکی نباشید. ست کـه ما با ایتر از دایرهی وجود وسیعاید؟ دایرهی خود بـه خدا پرداختهچرا چندین بار درون نامـه کنیم و زنیم. گاهی از آن روگردان شده، گاهی بـه آن رو مـیای خود درون آن دست و پا مـیهیـافته بعد از به منظور اینکه باز بیـابیم درون تالش هستیم. بـه طوری کـه خودمان را فراموش کرده بـه یـاد توانیم باشیم. درون خصوص بعضی چیزها انسان های گوناگون مـیی درک لذتآوریم کـه واسطهنمـی ی وجود ما و چگونگی آن ی فکرهای ما از نحوهر روز یک جور فکر کند. نحوهممکن هست ه جدا نیست. ین اند، لطفش درون اپناه و در مقابل سرمنزل خطرناک پایـان آن کـه ما را رها کردهاما درون این بیـابان بی پی هست که درون کجا جای نشست بـه دست آوردیم، آنجا را سرمنزل قرار بدهیم. هر نفری از ما از نفرهای دیگر آمده است. ولو اینکه پا بـه جای آنـها نگذارد حتما حساب کار خود را درون دست داشت و بار را چنانکه حتما و شاید بـه منزل رسانید. درون این حال مـهر ورزیدن یک جور زندگی است. زیست بـه حد اعالی خود دوست گرامـی؛ گذرانند. اگر هنر شما بـه مردم لف و خواب مـیاند و فقط بـه آب و عکه حیوانات از آن محروم فهمانیده نشده یـا بـه رخ آنـها کشیده نشود، زندگی دروغ نخواهد شد. من همـیشـه از این شود نسبت ی آن واقع مـیام. با این طریقه کـه اصالت زادهمجرا بـه کل جریـان کار خود وارد شده ام. که تا ما درون کار دم خواهد بود کنجکاو بودهبه اهمـیت کار خود کـه تا چه اندازه درون دسترس مر ی کارشان ی کار خودمان حل نشویم، مشکالت موجودیت دیگران و طریقهخودمان و طریقه به منظور ما حل شدنی نیست و همـینطور بـه عکس. شعر و ادبیـات و نقاشی و غیر آن ندارد. چنانچه
  • 09 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com یعنی با دل خود –نکرده باشند ریش ادبیـات و شعر قدیم را هضماین همـه ادبای با ریش و بی ست، نخواهند بود. وجودشان هایی کـه مال امروز عالم زندگیقادر بـه درک نکته –نچشیده باشند یک مشت لفظ هست که بار حافظه شده است. الزم هست که ما طبیعتن و بدون روپوش و یخ درون هوای ن بیسکنجبیکاری آن باشیم کـه باید باشیم. ابتکار دور از این راه اصالت بزک هرقدر کـه تازگی داشته باشد. گرم تابستان است، ی وقت هستیم. چه وقت خوب و چه حتما حساب وقت را نگاه بداریم. همانطور کـه ما زادهمـی مآبانـه، گمان ی ما باشد. بعضی حرفهای حکیمـی وظیفهبد. احترام گزاردن بـه آن هم حتما زاده ست و حال و کیفیتی را بیـان پیدا خواهید کرد. آن کاری کـه اصلی برم کـه در حرفهای منمـی دارد و بازار رواجش را روزی بعد از شلوغی بـه دست خواهد آورد، ناشی از این حال طبیعی مـی کند و باقی همـه حرف هست که بـه و بدون روپوش است. زیراکه از زیستن واقعی حکایت مـی ی هوایی قلم درکشید. مفاد قول نظامـی گنجوی حتما به حرفها نویسید؟ من خودتان را راجع بـه وزن شعر مـی پرسند: استاد چه وقت نظر اساسیـهرگاه از من مـی گویم: هنوز اینجور کارها بـه جای جواب بـه آن اشخاص، بـه آنکه درون درون من فرمانروایی دارد مـی خواهم همانطور باشم کـه یـاند، زیرا کـه من عادتن مشان را تمام نکردهی من معاملهبا حوصله هستم. نی اساسی کار شما درون ایکنید کـه سرچشمـههرگاه شما اینطور مقید بـه زندگی هستید و حس مـی .«ما نزله اال بقدر معلوم»باشد دیگر چه فکرهایی! راه مـی ده ه شاند و اسباب آن درون نـهانی تهیـای کـه الزم است، بـه فراخور استعداد ما بـه ما آموختهبه اندازه بینید. آورد. چنانکه درون بعضی موارد مـیاست و بیرون از این اندازه خسران هست که بار مـی دارم کـه باقی مطالب را جداگانـه بنویسم. که تا حرفهایی کـه باید ب، من عمدن از نوشتن دست برمـی ردیم کمـی دستهطور کـه ما درون محل هامان، ها را دستهبندی کرده باشم. هماندسته دهند. ی من هنوز راه کار را بـه من یـاد مـیهای گذشتهکه کار دوشیدن آسان شود. زندگی ماندهکدام از این محققان سرگردانبینید کـه آموزنده کجا منزل دارد و منزل او را چطور هیچمـی توانند پیدا کنند؟ نمـی خداحافظ شما. نیما یوشیج
  • 00 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]چهارم[ 6331اردیبهشت 61 دوست گرامـی اند. بعد از سه روز یعنی از پانزده گذارم. شب است. همـه خوابیدهدست بـه روی باقی مطالب مـی خواندم.تا هجده همـین ماه فقط بعضی احادیث مذهبی را مـی نویسم. بسا کـه بعد از سه سال هم دست بـه قلم نبرم. ما خیـال نکنید کـه من همـیشـه اینطور تند مـی حتما همان باشیم کـه باید باشیم. البته نظیر ما زیـاد است. ما تنـها نیستیم. عدد نفرات چه کم و چه تواند درون بعضی از انواع کارهای خود خورد. هنرمند مـیزیـاد، زیـادی ارقام بیشتر بـه کار تجارت مـی نوی مع طرفدارانی زیـاد داشته باشد. ولی این حساب با حساب اصلی کـه زندگی و تراوش آید.با آن داشتن است، جور درون نمـی سات بـه راه هست و تعلق خاطر نسبت بـه دلبر طرار و ای سوراگر شما تندرست هستید و تا اندازه ید. شوند، برکنار باشو گدایی شما را از حال بـه در نبرده هست از فکرهایی کـه نگرانی را بارآور مـی ا کار خودتان بـه دست آوردید یقین بدانید آن چیزی را کار خودتان را ید. همـین کـه دلی را ب اید.اید، بـه دست آوردهکه دنبال آن بوده ذارید دلیل اید. بگیـافتن واقعی، یـافتن انسان است. ولو اینکه خودتان فکر نکنید کـه چطور یـافته ت آن اس این و های شما را دیر یـا زود دیگران بیـاورند کـه کارشان جر و بحث درون سرصحت یـافته آنـهاست. اما آنچه حقیقتی دارد و زیبا نمودار شده هست در واقع یو ممدکار آنـها قوه حافظه ست. مثل خود جهان آفرینش وسیع است. چه بسا ممکن هست در آن چیزهای گنگ و سری غیرقابل هضم به منظور بعضی از مردم وجود داشته باشد. موافق یـا مخالف مردم هرکدام البته نسبت
  • 07 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com قیـامت و ظهور دجال با خرش کـه درست حق و حساب آنـها یکنند که تا دامنـهاظهار حیـاتی مـی آنبه را درون کف دستشان بگذارد. ای کـه وقت کار را نکشد تماس . با مردم بـه اندازهمن فقط با شماست کـه این حرفها را مـی ی خودشان آموختهآموزد و قبلن از زندگبگیرید. بسیـار چیزهاست کـه انسان بعدن بـه مردم مـی د. بیند کـه قصد سرمنزلی داردانند. یقین بدانید بالی رنج سفر رای مـیاست و خود مردم نمـی ستن جور زیستن، زیفقط بـه اصطالح عارفان مراقبه الزم است. حتما فنا شد که تا بقا را یـافت. این هند و زود از او بعد داش خیلی گران بـه انسان مـیخاصان است. این زندگی را با مزایـای واقعی ید یـافت. سر توفیق واقعی درون زمـینـههای مرا هر روز کـه باشد درخواهیگیرند. مزخرفمـی ق حتما بیـان این توفی یبر است. هنر عالی و ممتاز، وسیلههایی از روی تدریج و حوصله و صیـافتن شکایت چندان نبایدهرچند کـه همـه نخواهند یـافت. از همـه هم اشد. این توفیق هم یـافتنی است؛ب دانند. خدا ما را از شر آن شیطان حفظ کند.دانند و بسیـار هستند کـه نمـیداشت. همـه نمـی اندازد. اگر ننوشته بودید من هم هیچ ها مـیهای شماست کـه مرا بـه یـاد این قماش حرفیـادآوری خی شود. اگرچه ها درون پیش خود شما جمع شده بعدها تارینوشتم. امـیدوارم این جواب نامـهنمـی های شما مضایقه نخواهم کرد. برم، از جواب بـه نامـهمن از تاریخی شدن خود کم رنج نمـی شوم و تنـها دهد. اقلن با دوستانم روبرو مـیهای شما بـه من خوشحالی دست مـیدر جواب بـه نامـه نیستم. کنم. آیـا انسانیـامتحان مـیضمنن با جاری این کلمات بر روی کاغذ حال و توانایی خودم را ا ها کـه مردم همـه بـه خواب بودند و او مرسرزنده کـه در من بوده هست و درون سکوت چقدر شب اش گفته هست یـا نـه؟ و در همـین موقع دست از روی مخروبه یـانداخت بـه ترک خانـهبه کاری مـی یدارم درون گوشـهبرمـی ،کنمم مشوش مـیکه شما را با فکرهای خود ،کاغذ و دست از خود شما هاست با صاحبشان چندان آشتی ندارند.های شوریده کـه مدتهمان اتاق و انبار کتاب رسانند. ها درون اتاق خودشان هستند. بـه شما سالم مـیبچه شب شما بـه خیر. نیما یوشیج
  • 06 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]پنجم[ 6331خرداد 11 تجریش نقاشباشی و دوست عزیز من شما نوشته بودم. یقین دارم بـه شما نرسیده است. بعدها مسوده برداشته کاغذهای مفصل به منظور فرستم کـه یـادگاری باشد. البته بعد از تابستانروم به منظور شما مـیمخصوصن خودم بـه پستخانـه مـی ود جز شـهای مبارک آن استاد گرامـی چه چیز دستگیر شما مـیو بازگشت از یوش. ولی از دستخط وانم تکردم مـیحقیقتن هرگز خیـال نمـی خورد؟ی تلخ و نامبارک او آب مـیدگآن چیزهایی کـه از زن برم چندان هم درون جانی عیبی جلوه نکند گمان نمـیجان باشم. اگر این سختتا این اندازه سخت قبول صدمات زیـاد است. ید. یک نوع کرختی و عادت درون نتیجهعداد محسناتی دربیـای یس رصت پاکنوام. تنگنای زندگی بـه من فکه خودم را گم کردهام من چندان با فکرم آمـیخته شده دهد کـه اقلن بـه راحتی جان حتا یک جواب نامـه نوشتن را و فرصت نمـی دهد شعر هم نمـی به منظور پسین روز »گویند خواهد و همـین هست که مـییم. شاید بـه راحتی جان کندن هم پول م نباید نـهاده باشم نباید متوقع هم باشم. حتما فکر کنم ام و. من کـه هیچ چیز ننـهاده«چیزی بنـه هایی هستند کـه نعش آنـها بـه روی زمـین مانده و پول خرید گورشان را ندارند. درون عین حال مرده هایی کـه برای آنـها قبر و بارگاه هایی هم هستند کـه منزل و ماوای آنـها معلوم نیست و مردهزنده ه جا داوود این شکر را بد شکر کرد و کمتر بندگانی مثل آل د بایگویناند. ولی مـیمتعالی ساخته
  • 77 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کنم. درون صورتی کـه صبر و حوصله را بـه حساب شکر بگیرند آوردند. من هم همـین کار را مـی من بار این عبادت عاجزانـه را بـه دوش کشیده باشد. یـای هم بوده هست که بـه اندازهندهکمتر ب بینم. حت هستم درون زندگی فکری خودم هم روی راحتی را نمـیاگر من درون زندگی عادی خود نارا ام درون وقت تجاوز نکردهاخالقی خود هیچ یـاند. زیرا اگر از قاعدهباط دادهچیز را با هم ارتهمـه شوم. علت همـه این لطمات را خود من حتما بدانم. گویی خود متجاوز قلمداد مـیی شعرقاعده ت. سخوب بودن و سودمند بودن بالیی ار رسد. همـین کـه از نظر کار و تمـیز کدوست عزیز من، سر این رشته را بگیرید، ببینید بـه کجا مـی با دیگران فاصله گرفتید، گوش شما بـه صداهای وحشتناک باشد کـه از گلوی هیچ حیوانی بـه در اید.زنند کـه چرا شما بـه آنجا رسیدهآید. داد مـینمـی کنم. شاید که تا رفتن بـه یوش باز به منظور شما کاغذ بنویسم. سر رشتِه فعلن بـه همـین چند سطر اکتفا مـی گله و شکایت از روزگار را دوباره با هم بـه دست بیـاوریم. دوست شما نیما یوشیج
  • 71 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ]ششم[ 6331تیرماه دوست گرامـی کردم چه موضوعی را درون نظر گرفته باز بـه نوشتن مبادرت کنم. خودتان سر رشته را بـه فکر مـی دهید. دست من مـی چرا تالش شما درباره من بیش از خود من است؟ درون اینکه درون آن دیـار ناآشنا از من چیزی انتشار کـه ساعات آخر پیدا کند بـه خودتان چندان زحمت ندهید. عمر من گذشته است. به منظور بیمارانی تر باشد. اما بـه حساب کارهای کرده کـه در کنند اجرای مراسم دیگر بـه نظرم مناسبرا سپری مـی خورد، های منظوم من هم درون بین آنـها بـه چشم نمـیدست مردم هست و متاسفانـه یکی از داستان از انبوهانی های زیـاد درون پیش است. مملو دانم آنـها را بـه کجا خواهم برد. درون عوض زماننمـی فرمایند و شاید کمتر از ما این جام تلخ را بـه عنوان کـه بعد از ما بـه این سرزمـین قدم رنجه مـی حقه درون این وقت سن و سال با حال و روزگاری های شیرین سر نکشند. کما هو شربت گواراترین ول قام. بـه رعایت کرده کـه دور از زاد و بوم خود دارم اگر خودم را بـه جا بیـاورم شرایط تناسبی را . «ای هستمبرند و من مقبرهمرا کـه خدا نام مـی»شاعر فرانسوی ها کـه اگر از وضع کار خودم چندان راضی نیستم از وضع پیشرفت آن هم با این شکل بیـاورند. چون خواهند تقلید ما را درتند کـه مـیهایی هسترم. کرمبینید بـه مراتب ناراضیمـی کنیم. کافی هست که بندباز با مـهارت درون روی ریسمان کاریـهای دیگر مـیگویند ما ریزهمـی توانندنمـی های خودشان مردم را های او هم بازیگریکار خود را انجام بدهد و در پایین فکر کند شیطانک دارند.مشغول مـی
  • 72 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com آورم کـه مـیجاام و در همـین حال بهایل کردهزخم حممن هزاران ورد و تعویذ را به منظور چشم کنند وی کـه به منزل رسیده هست در حالی کـه دیگران اینقدرهاانی بـه من نگاه نمـی اند، چه حسابی را حتما به گردن بگیرد. چه بسا حتما چشم درون راه هرگونـه خبرهای وحشتناک نرسیده بود. اه و وتشوخی نپندارید. نزدیک شده هست آن روزی کـه شما درون والیت غربت بشنوید بـه جرم ک ها استاد گرامـی محکوم بـه حبس و اعمال شاقه شده باشد.بلند مصراع شای ای بـه سیر و تماحوصلهمایـان ساخت. بعدن مثل تماشاچی باوجود این حتما ریخت کار را ن با طور بوده است. سعی کنید آن بین مردم پرداخت. این ظرفیت الزم است. همـه وقت و زمان همـین مرا داشته باشید. تمجید و تکذیب مردم را غالبن بـه یـه خصوص روحیـهن مورد بکه فقط درون ای های از روی درایت و صراحت و فروشی خودشان حمل کنید که تا به قضاوتخودستایی و فضیلت یی هاشود، باور کنید از شرح حالاستحکام. خود من درون بین چیزهایی کـه راجع بـه من نوشته مـی بت هایی کـه نسبرم که تا از قضاوتنویسند بیشتر کیف مـیها مـیها و مجلهامـهکه راجع بـه من درون روزن ام.به کار من دارند. هنوز من زنده هستم کـه سر که تا پا قصه شده رود رنگ نیرو نویسم کـه اقلن بـه یکی از کاغذهای خودم کـه از شـهری بـه شـهری مـیچند کلمـه مـی نم کـه کنویسید بـه مطالبی برخورد مـیمن مـی و مسرتی داده باشم. درون ضمن چیزهایی کـه راجع بـه ای پیر و مسکینی کفش و عص یپیشـهبینم چطور عاشقلف لیل و مـیرود بـه داستانـهای اخیـالم مـی برد. این های غیرمس و متروک مـیآهنین دارد و خیـال مطلوب هنوز او را بـه طرف جزیره گونـه اخبار دارد. من آن عاشق داللت بر اینکنند. اوضاع کواکب همـیشـه کیف را از من مضایقه نمـی پیر و مسکینم. خواست مطالب بکری را راجع بـه من با اخیرن خبرنگار جوانی پیش من آمده بود. این جوان مـی . حتما به اینجور جوانان کـه قدرت -تبارک اهلل احسن الخالقین -اند. هم جور کند کـه دیگران نکرده چطور هست در شرح حال شما اسم شما را با اسم دیگر »من گفت القیت دارند کمک کرد. بـه خ شود اگر چنانچه عمرد ناشناسی را هم تر مـیابتکار شما کامل»من بـه او گفتم « عوض کنم؟ .4«به جای عمن چاپ بزنید ر خواهیم راجع بـه استاد بنویسیم کـه مطبوعات دیگشنود. گفت کـه ما مـیبیند و مـیآدم چه چیزها مـی»های روزانـه این ماجرا را چنین بازگو کرده: نیما درون یـادداشت 4 هست که عوض کنیم. من گفتم بهتر اینخواست تکرار نشود. این بود کـه به من گفت چطور هست اسم شما را هم ننوشته باشند؛ ما یک اندازه فهمـیدیم. گفت مـی
  • 77 | های نیما بـه بهمن محصصنامـه Do-Library: http://do-lb.blogspot.com دستی شما باز نومـید هستید؟ یـا انتظار دارید من بر ابتکار آنـها پیش ،آیـا با این توانایـان دست بـه کار کرده حرفی را برخالف واقع از حال و روزگار خودم به منظور شما بنویسم و نفهمم چرا شما درون کنید؟ یـا درون پاکنویس کارهای خودم از من توقع دارید کاغذهاتان از من احوالپرسی مـی تر از این نمود کنم؟دستتر و چابکزرنگ دام روز از روزهای تیرماه است. کاغذ را همـین دانم کگذارم. نمـیپیش از این شما را ناراحت نمـی کنم.جا تمام مـی دوست شما نیما یوشیج ا بـه جای ر شعر مرا هم عوض کنید. ولی درون این صورت مصاحبه چه لزومـی داشت؟ ما چیزی نفهمـیدیم اما از کمک بـه فکر او مضایقه نکردم، گفتم عدیگری (. 806، ص "مصاحبه خبرنگاران یک مجله با من")تحت عنوان « عمن درون روزنامـه بگذارید!
  • «1 افزوده»
  • 58 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com 1«نیما درون نگارستان ارژنگی» لیـهت)برادر پروفسور محسن هشترودی( با یک جوانی آمد بـه آ 2یک روز محمدضیـاء هشترودی» ست و اسمش هم نیماست و دوست دارد من، درباره آن جوان گفت کـه شاعر هست و مازندرانی ای با بـه جمع نویسندگان و شاعران نگارستان من بیـاید. این نیمای جوان درون برخورد اول بـه اندازه ایم و خودمان خبر نداشتیم. ها با هم دوست و آشنا بودهمن صمـیمـی شد انگار سال آمد رفت )کارمند بود(، بعدازظهرها همـه روزه پیش من مـیآن زمان بـه وزارت دارایی مـینیما درون زد؛ حسنک موضوعش وزیر کـه در دست نوشتن داشت حرف مـی 3«حسنک»و درباره رمانی بـه نام با رسام ارژنگی انجام داده هست 0531که اسماعیل جمشیدی درون سال « درون نگارستان رسام ارژنگی»با عنوان ستیـاز گفتگوی بخشیـاین 1 88-88)سال پانزدهم، شماره « بخارا»در نشریـه و ما این بخش را از نسخه بازچاپ آن. بـه چاپ رسید« سپید و سیـاه»جله و نخست درون م . ایمبرداشته( 0580شـهریور خرداد و (9331 - 9221)رسام ارژنگی ، 0510در سال – و کتابفروشی بروخیم آن را منتشر کرده بود ای منتخب از شعر معاصر آن زمان بودکه مجموعه –در کتاب منتخبات آثار محمدضیـاء هشترودی 2 ا توجه بـه اینکه ارژنگی بپاره منتشر شده بود، به منظور نخستین بار بـه چاپ رساند. مـیرزاده عشقی پاره« قرن بیستم»ی نیما را، بعد از آنکه درون چند شماره پیـاپی مجله «افسانـه» بـه خدمت آن وزارت درآمده بود، آغاز آشنایی نیما با ارژنگی از همان 0288های بـه کارمند بودن نیما درون اداره دارایی اشاره کرده و نیما درون جوانی، درون حدود سال بوده است. چهاردم سالهای آغاز سده خواست کـه اینجا باشی و از احساسات گرمت به منظور من بخوانی و من چقدر دلم مـی»]...[ سخن گفته: « حسنک»نوشتن رمان نیما درون دو نامـه بـه برادرش الدبن، از 3 کاره پاکنویس شده. کتاب دیگرم از هم دررفته. آن من نیمـه "حسنک"کتاب »]...[ ( و 0510حوت 03« )]الخ[ "حسنک وزیر غزنـه"و "براد"اجتماعی هم رمان . دانیم هرگز چنین داستانی از او باقی نمانده است( ولی که تا آنجا کـه مـی0511دلو 01) »ه ]الخ[ر کدام بـه یک حالت افتادیکی دیگر ناقص. ه
  • 58 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ای نثر نیما را سلطان محمود بود کـه نفهمـیدم باالخره تمام کرد و چاپ شد یـا نـه. من که تا اندازه های کوچک کوچک طور کلی حکایتداد. به، چون تمام نکات طبیعت را تجسم مـیپسندیدممـی کدام بی سجع و قافیـه نوشت کـه هم نو و ابتکاری بود و هم اینکه سجع و قافیـه داشت، هیچمـی نبود. افسانـه را پیش از آشنایی با من ساخته بود ولی آن را به منظور من خواند و به نظر من بسیـار را وقتی با من آشنا شد ساخت. من از نیما سه صورت ساختم: دو 1«ات سربازخاطر»عالی آمد. صورت با مداد و یک صورت با رنگ روغن. ولی متاسفانـه صورت رنگ و روغنی ناتمام ماند؛ اش را نداشت(. که تا اندازه زیـادی آمد بنشیند )حوصلهکرد نمـیحوصلگی مـیتقصیر نیما بود، بی برد، کاری دقیق و ظریف هست ولی همـین کار ناتمام عجول بود، نقاشی رنگ و روغن وقت مـی خورد. نزدم مانده درون کنار دیگر آثارم درون این نگارستان همـیشـه بـه چشم مـی روزی درون نگارستان من، نیما و عشقی با هم برخوردند و دوست شدند. اغلب روزها بـه بحث و ه و ت وزن آن را خودد پیدا کردگفخود را ساخته بود و مـی« افسانـه»نشستند. نیما تازه گفتگو مـی . اما من اصرار کردم و 3حاضر نبود آن را به منظور عشقی بخواند مبادا عشقی یـاد بگیرد و تقلید کند را خواند. عشقی کـه آن را شنید گفت این وزن از پیش بوده و فالن « افسانـه»باالخره نیما منظومـه شعرها را خواند. نیما همـه شعرها را شاعر گذشته، شعرهایی چند با این وزن ساخته و بعد آن شنید و به فکر فرورفت. مدتی بعد نیما از وزارت دارایی بیرون آمد و شغل معلمـی برگزید و به رشت رفت. بعد از مراجعت نـهایت از آن خوشم آمد. کـه داد من خواندم و بی« مرقد آقا»از رشت یک داستانی نوشت بـه نام رای گویند بخواهند او را معتاد کنند و بهش مـیعضی اشخاص مـیکرد کـه بنیما پیش من گله مـی خواست درون مقابل این وسوسه مقاومت کند، اما شاعر و نویسنده اعتیـاد چیز بدی نیست. نیما مـی مثل اینکه نتوانست. من خودم شخصن با اعتیـاد مخالف بودم و هستم، معتقدم کـه شاعر و نقاش ک و عرق کارش را انجام بدهد. به منظور همـین مدتی سعی کردم تواند بدون تریـاو هر هنرمندی مـی اش وقتی کـه در رشت بود فراهم شده بود، بعد از چند مانع اعتیـاد نیما بشوم، ولی نشد؛ زمـینـه تعارف، گرفتار شده بود. 0513منتشر شده درون 1 مـیرزاد عشقی بـه چاپ رسید. « قرن بیستم»های پیـاپی درون نشریـه درون شماره« افسانـه»اشاره شد، نخستین بار 2طور کـه در پانوشت همان 3
  • 58 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com روزگار گذشت و مرا بـه زور تیمورتاش از تهران بیرون د و به تبریز فرستادند که تا در آنجا بـه م. درون این موقع دوست من نیما و خانمش عالیـه بـه آستارا رفتند. نیما لت هنرستان درست کنامر دو کند و رییس معارف او را اذیت درون آنجا با رییس معارف کـه مردی خشک بود اختالف پیدا مـی ای به منظور من نوشت و ماجرا را شرح داد. گوید نیما نباید درس بدهد. نیما نامـهکند، یعنی مـیمـی و خواهش کردم نیما و خانم را از آستارا بـه جایی دیگر انتقال پیش رییس فرهنگ آذربایجان رفتم دهند. خواهش من پذیرفته شد و بعد از چند روز نیما را درون تبریز دیدم و مدتی بعد بـه تهران بازگشت. آن هشترودی یک منتخب آثار چاپ کرده بود از شاعران معاصر و در ءدر همان ایـام، محمدضیـا نیـامد الشعرا بهار خوششاز نیما زیـاد تجلیل کرد. از آنجا کـه این نخستین تجلیل از نیما بود، ملک و شعری درون هجو هشترودی سرود. هشترودی بـه نیما گفت تو حتما جواب این شعر را بدهی. نیما کـه قبول نکرد. من آمدم جور نیما را کشیدم و شعری درون جواب هجویـه بهار سرودم. هشترودی الشعرا بهار. هشترودی آن را خواند و گفت آمد گفتم بفرمایید این هم شعر نیما درون جواب ملک ام. گویم و این شعر را من نوشتهاینکه مال نیما نیست. باالخره اعتراف کردم کـه من هم شعر مـی یند ماه بخواست بدر آن کتاب منتخب آثار، نیما حکایتی ساخته بود از این قرار کـه یک دهاتی مـی درآمده یـا نـه، آمد شمعی روشن کرد و با شمع از اتاق بیرون رفت و رو بـه آسمان گرفت که تا ماه را گفت به منظور دیدن کارهای بزرگ فهم الزم است، شمع بـه چه فهمـید. نیما مـیببیند: نور ماه را نمـی خورد! درد مـی ماس تر با شـهریـار و صبا تم. بیشدیدینیما از تبریز کـه به تهران آمد، دیگر کمتر همدیگر را مـی های وآمدهای جدید، دوستی با آدمکشید ولی درون رفتوقت فقط سیگار مـیداشت. نیما که تا آن جدید، حسابی تریـاکی شده بود. نیما شعر بسیـار داشت، داستان هم بسیـار داشت. من اصرار اپ شود. من االن گفت ولش کن، بگذار بعد از مرگم چها را چاپ کند ولی مـیکردم اینمـی دانم کـه چند مجموعه که تا به امروز از نیما بـه صورت کتاب چاپ شده، ولی آنچه کـه مسلم نمـی شود. جلد مـی 25-35است کارهای چاپ نشده او خیلی زیـاد است، حداقل کند گفت بشر بشر است، چه فرقی مـیپرستی شدید نداشت. مـینیما، برععارف، حس وطن دانست. خیلی زیـاد بدبین بود، وطن خودش نمـییـا مصری، و فقط ایرانی را هم ایرانی یـا اروپایی
  • 55 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com اند که تا کار او را کرد دیگران دست بـه یکی کردهدانست. فکر مـیهمـه مردم را دشمن خودش مـی هایی مثل سعید نفیسی دورهبسازند. همـین فکر نامعقول خیلی او را عقب انداخت، چون نیما هم کدام ها همـه استاد دانشگاه شدند درون صورتی کـه هیچاهلل فلسفی داشت، اینو رشید یـاسمـی و نصر ذوق و قریحه نیما را نداشتند، بعد چطور شد کـه آنـها استاد دانشگاه شدند و نیما معلم ماند؟ به منظور ا نوشته ر وجوش و فعالیت الزم را نداشت. نیما حکایت دو که تا االغاینکه بدبین و تنبل بود و جنب کـه که زر و زیور داشت بـه آنکی زر و زیور داشت و دیگری حتا پاالنش هم کهنـه بود، آنبود کـه ی شود و تو را کرد کـه هر دوی ما االغیم ولی مرا کشیش سوار مـیپاالن کهنـه داشت سرزنش مـی های زیـادی بزند، از این مثال منظوری داشت کـه خواست درون این داستان حرفآخوند. نیما مـی گفت. نمـی الشعرا بهار هم پسندیدرا کـه ملک «ای شب»گفت. شعر دوره کـه با من بود شعر نو نمـیما درون آن نی ست کـه به سبک قدیم ساخته است. اشعار سبک قدیمش و در روزنامـه بهار چاپش کرد، از کارهایی کرد پسندیدند اما خودش دوست نداشت. یکی از دالیلی کـه این شعرها را چاپ نمـیرا همـه مـی . آمدترسید سروصدا بشود و او از جنجال خوشش نمـیهمـین بود. مـی دانستم عالیـه خانم، همسرش، زنی نیست کـه رفتم، به منظور اینکه مـیمن بـه منزل نیما خیلی کم مـی یک شاعر، آن هم شاعری مثل نیما را بفهمد و درک کند. بـه نظر من زن یک شاعر، نقاش و هنرمند حتما در یک قالب چندین حسن داشته باشد: معشوقه باشد، بانوی خانـه باشد، دوست و ا آورد. نیمراهنما باشد. زنی کـه برایش شاعر و قاطرچی فرقی نکند پدر هنرمند را درمـی مشاور و دانستیم کـه نیما از زندگی مشربانش مـیزد ولی ما دوستان و همدرباره عالیـه خیلی کم حرف مـی اش رضایت ندارد. اهل عشق و عاشقی و معشوقه گرفتن هم نبود. از این بابت آدم خانوادگی جوشید. . یک کمـی زیـادی ترس داشت، بـه همـین دلیل خیلی کم رفیق داشت، با همـه نمـیپاکی بود ه گفت. خیلی خونسرد زیرزمزمداد و بدوبیراه نمـیکرد فحش نمـیاش مـیوقتیی عصبانی «ولش کن، نادان است!»کرد: مـی ل هایی مثحرفنویسم به منظور این هست که از گفتن جوری مـیگفت این شعرهایی کـه ایننیما مـی فرار کنم. فکرش را ید اگر یک بنده « گوهرزا»و « گوهرویز»و « گوهرریز»و « جواهرخیز» طوری ها یک حرف است. ولی وقتی اینشود؛ همـه اینخدایی بخواهد این را ترجمـه د چه مـی
  • 58 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com زگفت شعر نباید حرف زاید داشته باشد. خودش اشود. مـیشود شبیـه بـه هذیـان مـیگفته مـی چیز حتما ساده و طبیعی باشد؛ خود بهتر از گفت همـهآمد. مـیهای قلمبه سلمبه بدش مـیحرف . از سعدی تعریف آمدخویش است؛ خویش بهتر از خویشتن است. از فردوسی خوشش مـی توانست بدون این گفت آقای سعدی مـیکرد. مـیهای سعدی او را ناراحت مـیکرد، اما عربیمـی . درون مورد مولوی عقیده داشت شعرهایش سست است، ولی ش را بنویسداانـها هم گلستعربی الی و سرای بسیـار عگفت داستان. درباره نظامـی مـیدانستپسندید و عالی مـیافکارش را خیلی مـی ایرج مـیرزا « نامـهعارف». از درون عین حال پاک هم هست، یک کلمـه دور از عفت بـه زبان نیـاورده ست پرگفت یک مردی تمام عمر تنگدستی دیده، زجرکشیده ولی مـیهنآمد؛ مـیبسیـار بدش مـی ! «ضدقاجاره»که طوری اذیت کرد، آن هم بـه خاطر اینرا اینچه آدمـی باقی مانده نباید یک هم های شاه عباس جغدی بر ویرانـه»را منتشر کرده چون شعر معروف « نامـهعارف»ایرج بـه این خاطر گفت چرا بـه السلطان لعنت فرستاده است. ایرج مـیو بر ظل را عارف سروده است« نشسته السلطان و السلطان لعنت فرستادی. بـه نظر نیما درون این دعوا حق با عارف بود، اعمال ظلظل . کارهایی کـه کرده بود دفاع الزم نداشت تخواسدلش مـیآمد ولی ش نمـیشنیما که تا آنجا کـه با من جیک و پیک داشت، از کار دولتی خو ن داشته باشد و درویشانـه بنشیند و به هنرش مشغول باشد. نیما دلباخته یک مختصر عایدی مطمئ خواست آنچه درون دل خواست. مـیخواست، شـهرت و موقعیت نمـیکارش بود، جاه و جالل نمـی هست خوآن هم با سلیقه و سبک خودش. ولی متاسفانـه، بـه آنچه کـه مـیدارد بـه روی کاغذ بیـاورد. اش نبودم اما چون امروز شـهرت نداشت، داشت که تا دم مرگ نرسید. نیما وقتی مرد من پیش و آرزو های محترم اهمـیتی بـه آن ندادند و اصلن منتشرش ند؛ آن هم مردی کـه به هنرش روزنامـه مند بود. البته اساس اخالق و مرام هنرمند هنر اوست. یک شاعر، اش عالقهبیش از زن و بچه تواند غیر از این باشد. درون کند نمـیطور کلیی کـه کار خالقانـه هنری مـیده و بهنقاش، نویسن کـه نیما بـه من تقدیم کرده و برای من گفته، چنین آمده: آمد از کلبه برون 2«آن مرد دهاتی»شعر انگاسی، کـه ببیند ماه درآمده یـا نـه! ساخته شده: 0513ست کـه در «به رسام ارژنگی»، 0538تدوین عبدالعلی عظیمـی، نشر نیلوفر عنوان این شعر درون مجموعه اشعار نیما بـه 6
  • 89 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com پعر درون کتابی کـه بروخیم چااش یـادم نیست ولی آن شخواهم آقای جمشیدی، بقیـهمعذرت مـی کرده، چاپ شده است. نیما از یک تابلویی کـه روی شعری از حافظ ساخته بودم خیلی خوشش کرد: دید زمزمـه مـیآمده بود. وقتی آن تابلو را مـی امشب ز غمت مـیان خون خواهم رفت واهم رفتـرون خـیت بـافـستر عـاز ب رستـود را بفـال خـیـی خـکنـاور نـب تو چون خواهم رفترد کـه بیـگـدرنتا شود و آن هم ادعای پیغمبری نیماست. وقت فراموشم نمـیی دیگری از نیما دارم کـه هیچخاطره روی نگارستان من درون خیـابان عالءالدوله، یک پزشک یـهودی بود کـه خود را وابسته بـه یک روبه ه رفت کارشان خودشان را وابستن روزها اغلب پزشکان به منظور پیشکرد )آوفی مـیاقلبت مذهبی معر و من ددانستند(. آن پزشک دو پسر داشت کـه در مدرسه مروت تحصیل مـیبه این اقلیت مـی های دوشنبه منزل آقای دکتر مجلس ای چند زنگ درون آن دبیرستان درس داشتم. شبهم هفته ی بـه خره پذیرفتم. شبشد، مرا بـه این مجلس دعوت د. اول قبول نکردم و باالتبلیغ برپا مـی شد نیما یک دفعه ادعای پیغمبری کرد و هایی کـه مـیاتفاق نیما بـه آن مجلس رفتیم، ضمن بحث رفت از کلبه برون انگاسی / شمع درون دست پی دیدنِ ماه جست برین سقف سیـاهنظری / ماه مـیپیش آن شمع ز تیره کرد چندان کـه نظر هیچ ندید / ماه تابان و کشید از دل آه ای بر تو ماه تباه»گفتمش « / ستامشب مـه گردون مرده»گفت ها هست فروزان خرگاهپس این پرده ز انوار وجود / ماه لیک با روشنی شمع خرد / گر نبینی مـه روشن چه گناه؟ «.اهمرد را که تا نبود بینایی / چه گهر درون نظر وی چهدرای بدخواهبین / همچو آن هرزههمچون آن کوردل کوته کار استاد مـهین ارژنگی / بیند اما بـه نگاه کوتاه!
  • 81 | 1افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ام که تا مژده آمدن مرا بـه شما بدهند. اگر قبول نکنید بـه دین شما مشبر من بوده، فرستاده»گفت: 7«شوم...قطعه مـیدست شما قطعه درون جمعیت افتاد کـه پیـامبرشان رقیب پیدا کرده. مجلس رنگ حضار ازین سخنان پرید و ولوله گفت: زدیم، نیما مرتب مـیتمام شد و ما بیرون آمدیم. بین راه با نیما درباره این ادعایش حرف مـی « نادان... نادان... مردم نادان!» یبه اعتقاد اهرن،، ظی نیماو کنایـهآیینی آنـهاست. طعنـه مراتبایی بوده باشند کـه تبلیغ از ف زده و اسم نیـاورده، بهبه گمان ما این اقلیتی کـه ارژنگی از آن حر 7 دانند. ی ظهور بهاء مـیرا زمـینـهاست کـه باب
  • Do-Library: http://do-lb.blogspot.com «2 افزوده»
  • 39 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com 1«بهمن محصص نقاش شنودی باوگفت» هایی را گذراندید؟ از چه زمانی بـه نقاشی پرداختید و چه دوره - 2پ ام محمدحبیب محمدی بود کـه در سالگی شروع بـه نقاشی کردم. معلم نقاشیـاز پانزده -ب.م سروصدا درون تهران روسیـه تحصیل کرده بود و نقاش خوبی بود وآدمـی نجیب و اکنون هم بی کند. بعد هم چند ماهی را درون تهران پیش جلیل ضیـاپور کار کردم. کشش عجیبی به منظور زندگی مـی هم اکسپرسیون بـه صورت خیلی خشن. ولی این اکسپرسیون زیـاد هم اکسپرسیون داشتم. آن بادانش نبود. خواست بود. خواستی طبیعی و غریزی. یکی دو که تا کار آن زمان را درون رم دارم. نوعی تر بگویم ای بود با هوای سوررآل. بهاکسپرسیونیزم است. بعد آبستره کار کردم. ولی آبستره-رآلیزم کردم. طور کار مـیاین 3591تا 3591خواست بـه صورت آبستره درآید. از یسوررآلیسمـی بود کـه م این کارها از نظر تکنیک هم زیـاد خوب نبودند. ولی حرف داشتند. بعد از این دوره نوعی اید. دیده« نقش و نگار»فیگوراتیویزم استیلیزه داشتم. مثل آن تابلوی ماهی کـه عکسش را درون مجله ایم. برداشته و بازسپرده جاینبه منتشر شده است. ما آن را از ا 1131آبان ، 9اره این گفتگو درون مجله آرش، شم 1 کنندگان: مـهرداد صمدی، سیروس طاهباز، بهمن دادخواه، م. آزاد. پرسش 2 http://www.ensani.ir/fa/content/315630/default.aspx
  • 39 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com این موتیف ماهی )شکل بیضی( موتیفی شد 3591ی این دوره بود. بعد از یکی از بهترین کارها ای فضایی بود و با وجود فضایی بودن حالی زیرآبی داشت. ای کـه آبسترهبرای نوعی کار و دوره شان خیلی پرهیجان بود. دوران داشت و فضای تابلو گشتند و گردشمقداری اجسام درون فضا مـی توانست یک دنیـای کاملن زیرآبی باشد. شما این ر همان لحظه مـییک فضای کهکشانی بود کـه د اید. کاره را ندیده ست. و واقعن همـی این کارها نوشته بود تکنیکش، تکنیک جادویییکی از منتقدین درباره جوری بـه وجود آمده. تمام سطح تابلو امواج آب بود، شد تشخیص داد چهجادویی بود کـه نمـی ها ای نور روی امواج. پرده شفاف بود با چهار، سه یـا پنج پالن. انگار از توی پالنـهیعنی تمام نقطه ی نـه نقاشی، نـه پالستیک دارم. کردی، یکی بعد از دیگری. بعد از این دوره، من یک دورهنگاه مـی شان بد قضاوت شد و خانم دانشور جا فرستادم )سوم( ولی دربارهنال ایناین کارها را به منظور بیِ ی من یک نوع پوزیسیون منفی بود درون مقابل ام! این دورهوشتند کـه من با رنگ مفت نقاشی کردهن Réminiscence deنقاشی. این دوره با کارهایی ادامـه پیدا کرد کـه شما ندیدید و من آنـها را la matière نامم کـه شاید نوعی مـیRecherche du Temps Perdu ای کـه باشد. دوره اش همان کارهای نـه پالستیـه نقاشی بود. بعد ستیک بود و هم نقاشی و ریشـهنقاشی هم پال کرده ایتالیـا، تهراناید )نمایشگاه نقاشان ایرانی تحصیلست کـه شما دیدهاز این دوره کارهایی ی کارم درون رم همـین فضای اکسپرسیو بود کـه به فضای ( بـه اسم فضاهای اکسپرسیو. ادامـه3132 مثلن، کـه یکی از آخرین کارهای این دوره است. « هابرای زنده Requiem»یل شد نورانی تبد و ... « کشدفی از خوشحالی فریـاد مـیفی»بعد هم کارهای اخیر است. ی آرامش رسیدید؟تان تمام شد و به دورهی جستجویکنید کـه مرحلهاز کجا فکر مـی -پ ست به منظور نقاشی کـه کار بلد از خروجیجستجو بـه چه صورت؟ جستجو یک موقع جو -ب.م نیست. هربار بـه شاخی پ. به منظور من این مساله مطرح نیست. یعنی تمام کارهایی کـه گفتم اگر اند. جستجو بـه آن صورت کـه من راه خودم را پیدا کنم وجود شما ببینید مثل زنجیری بـه هم بسته یکنم. منظورتان را از دورهجوری کار مـیچه گویم،دانم چه مـیتوانم بگویم کـه مـیندارد. االن مـی آرامش نفهمـیدم. به منظور من همـیشـه رفتن مطرح است، نـه رسیدن.
  • 39 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com یعنی پیدا مـیانگین نقد. -پ از نظر دید یـا تکنیک؟ -ب.م دید. -پ ست کـه شود. دید من همان چیزیدید وضعی دارد و تغییری کـه در طول زمان ایجاد مـی -ب.م دید همان است. منتها « ی باهوش با حیوان اهلیبچه»بینید و االن هم درون در تابلوهای قدیمـی مـی توانستم حرف شود. ده سال پیش، من بـه این قدرت نمـیاالن پرورش داده شده و بهتر بیـان مـی بینیم و چگونـه بینی درون هنر این هست که چگونـه مـییک چیز طبیعی است، جهان ب. این گویند چیست. اش مـیاندیشیم و وضعمان و نظرمان بـه آنچه کـه زندگانیمـی توانید بگویید و باید هم جوری مـیکنید کـه اینـها اگر بگوییم، هر زمان احساس مـیاز نظر دوره بیند کـه رنگ آبی به منظور شما بیشتر جود دارد. یک موقع مـیندارد. این توی کار هر هنرمندی و های فضاهای اکسپرسیو و یک زمان رنگ قرمز. این بسته بـه موقعیت گویـایی دارد و این البیرنت افتد. روحی شخص هست که توی زندگی عادی هم خیلی اتفاق مـی و هم تکنیک. شما چگونـه اندازه است. هم از نظر دید های مختلف شما بیـها درون دورهتفاوت -پ کنید؟ ها را توجیـه مـیاین تفاوت ی زنجیر است. یک حلقه -ب.م کنم...ها را کاملن انکار نمـیمن ربط این -پ شود کـه این کار و این حرف مال من ی زنجیر هم وجود خودم است. دیده مـیاین حلقه -ب.م همـیشـه شخصی و مشخص است. فرقی کـه گویم کاراست. بدون آنکه بخواهم بزرگنمایی کنم مـی تواند فقط درون ظاهر وجود داشته باشد و آن هم به منظور یک فرد عادی، چون بسته گویید مـیشما مـی شد. ککند و یکبار فریـاد مـیبه اینکه درون چه شرایط روحی بـه وجود آمده باشد، یکبار زمزمـه مـی ربوط بـه تغییر است؟چرا نگوییم این تغییرها مربوط بـه تغییر حرفهاست، م -پ
  • 39 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com نـه، آدمش فرق نکرده. آن رشته زنجیر کـه گفتم وجود من است، همـین است. شما جزو -ب.م توتم »ای ههمان خون« فیفی»بینید. مـی« توتم نوستروم»ی فضای اکسپرسیو این تابلوهای دوره پرسیون هست که آمده هست اینجا دلمـه شده. بعد این خود یک آدم است. چون اکس« نوستروم ست، آدم فرق نکرده، حرف هم فرق نکرده. طرز گفتن فرق کرده. یکی یعنی تکنیک یکباره چنان دگرگون شده کـه از فضاهای اکسپرسیو، کـه نزدیک آبستره است، -پ مثلن؟« فیفی»رسیده هست به فرمـی کـه تقریبن فیگوراتیو است، ین اطمـینان را دارم کـه هر کار من مال چرا تقریبن؟ فیگوراتیو هست دیگر. و من چون ا -ب.م خود من است، این ترس را ندارم کـه مثل فالن نقاش بگویم من یک رنگ آبی دارم و باید مثل کش تابوت با خودم ببرم کـه بگویند این تابلو من است. من هیچ این ترس را ندارم. نواله و زوزه مان تابوت درون آس»آبی بودند و یک مرتبه درون نمایشگاه پارسالم تمام تابلوها درون هارمونی قرمز و تمام زرد بود. این زرد، زرد خودم بود و احتیـاجی هم بـه امضا نداشت. « طالیی کنید چه چیزی مشخص شماست درون مـیان این هراسی ندارید از این همـه پراکندن؟ فکر مـی -پ همـه پراکندن؟ من. Intelligence suprême -ب.م های کار شما این هست دور از هم است. بـه نظر من یکی از برجستگی کارهای شما خیلی -پ توانید یک حرف را بـه چند شکل گوناگون بگویید. کـه مـی کنم. چون زندگی هست بـه ناچار این یک دلیل ساده دارد، من درون تابلوهایم زندگی مـی -ب.م م کار من خیلی قابل لمس شود. از این نظر ههای مختلفش دیده مـیماند و جنبهحالت اصلی مـی است. تابلوهای من به منظور زینت سر بخاری نیست باوجود اینکه کارهای من اکسپرسیون زیـادی دارند، اکسپرسیونیست نیستم. من هیچ نوع کوششی ندارم کـه اکسپرسیون بدهم، اکسپرسیون باشد مثل ن. هروقت احتیـاجت spontanéeقدر آید. هنر حتما آنخودبخود بـه وجود مـی قدر آزاد بگذارد کـه ست کـه دنیـای ناآگاه خود را آنچنانیروی. یک هنرمند متعالی آنبود مـی
  • 39 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com قدر با دانش باشد کـه این تجلی را مـهار کند. مثل مولوی، تمام تجلی کند، ولی دنیـای آگاهش آن دارند کـه اکسپرسیون بدهند. ها سعینـهایت آزاد. اکسپرسیونیستمـهار شده هست و بی تان؟تان هست یـا فرار از شخصیتکنید کارتان بیـان شخصیتفکر مـی -پ هستم. تفاوتی به منظور من وجود polydimentionnelفراری درون کار نیست. من آدمـی -ب.م کنم، به منظور فرار از شخصیت نیست، شاید برایـانی باشد. برایـانی ندارد. من زندگی مـی های روانی. شاید یک عمل بیولوژیکی باشد، یـا مثل مریض نقاشی نقاشی را بـه عنوان عمل بیولوژیک قبول ندارید؟ -پ ی کاملن انتلکتوئل است. بنابرین نقاشی بچه، دیوانـه، ابدن. هنر به منظور من یک پدیده -ب.م م. شامپانزه به منظور من اصلن مطرح نیست. حتا هنر اسپونتانـه را هم قبول ندار ای نیست کهی بکشد. این نـه به منظور فرار است، نـه تحلیل، نـه درهنقاشی به منظور من مثل دهن . دیگر این 1«ستاساس زندگی»، کـه «خود را»توجیـه. هنرمند حتما زندگی کند و زندگی معنی هست که هنرمند حتما بمـیرد... مـیان زندگی و هنر، من زندگی را انتخاب مانتالیزم بیسانتی کنم. مـی ی کار دارید. این تسلط داشتن را که تا چه حد درون نقاشی تان تسلطی نمایـان بر مادهدر کارهای -پ دانید؟ الزم مـی اسم کـه شنای را مـیکند. نقاشان آبسترها آن کار مـیای باشد کـه بنقاش حتما آقای آن وسیله -ب.م ن ها نقاش نیستند. مشان را زده است، مثل سقزی کـه گویـا حتما تا آخر عمر جوید. اینآبستره دل طور کـه کند کـه حرفم را ب. آنی اول یک صنعتگرم، صنعت من بـه من کمک مـیدر درجه بگوید. تواند چیزی ای که تا زبان نداند، نمـینویسنده های شما خط، رنگ، طرح، متنن اکسپرسیو هستند، آیـا این قبلن تصمـیم گرفته توی نقاشی -پ آید؟شده هست یـا خودبخود بـه وجود مـی اشاره بـه نامـه نیما 1
  • 39 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ن کنم. بنابرایخواهم و چه مـیدانم چه مـیگیرم. من فقط مـیوقت قبلن تصمـیم نمـیمن هیچ -ب.م ین گویی. یک مقدار تکنیک به منظور اآید. وقتی حرفی گفتنی داری، مـییک مقدار کار اسپونتانـه مـی خلق شده کـه به این حرف گفتنی، شکل بدهی. چون ممکن هست خیلی چیزها بخواهی بگویی و در « آید امشبرا! صدا مـیری»ها ی چگونـه. نیما شعری دارد به منظور این نوع آدمولی بلد نباش گوید: آخرهای شعر مـی دارد هوا کـه بخواند. ............................. او رفته با صدایش تواند. خواندن نمـی های شما خیلی مطرح است... و موضوع اصلی درون نقاشی –فون –ی متن رابطه -پ متن تابلو، درون کارهای من یک ستارالعیوب نیست، بلکه همان اندازه مـهم هست و گویـایی -ب.م قدر مرده نبود و قدر هیچ نبود و آنمتن اگر آن« فیفی»دارد کـه آنچه درون پالن اول دارد... مثلن درون ، یعنی آن دکننده باشقدر بیـانتوانست آنفی نمـیای نبود، صدای فیشدهقدر مثل پوست خشکآن شد دید... صدای نشنیده را نمـی مخالفید؟« حرفبی»داشته، شما با هنر « حرف»آقای محصص کارهای شما همـیشـه -پ بله. -ب.م شود گفت که تا حدی کوبنده... ها خیلی شدید شده، حتا مـیدر این آخری« حرف»این -پ ولی توی «. ایی صورت تراشیدهمثلن تفی تو»احمد بله االن خشن است. بـه قول آل -ب.م ها بوده اما نـه بـه این حد از خشونت. تابلوهای قبلی هم این حرف « نازیط»و « ظرافت»، «زیبایی»در جهت تعالی زندگی باشد، هنری کـه تنـها « باید»معتقدم هنر -پ کند، از نظر من فاقد ارزش است. را عرضه مـی
  • 33 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ایی به منظور من اکسپرسیون است. هنرمند اکسپرسیون به منظور من زیبایی وجود ندارد. زیب -ب.م ه تواند باشند. از سر ندانستن هست کوقت به منظور تزیین یک اتاق نمـیآفریند. تابلوهای من هیچمـی کـه اش را؛ درون حالیکه از شعر توقع با آواز خواندناز تابلو نقاشی متوقع زیبایی باشیم، همچنان کرد. بایست زندگیتوی تابول، توی شعر، مـی طور نیستند، هزارتا دعا دارند، این هست ها اینـهنرمند حتما سرجایش محکم بایستد، بعضی عتقد گیرند و مندارند، پوزیسیون قدیس را مـی« حرف»ها هم کنند. بعضینشست مـیباره تهکه یک د، کنشوند کـه هرباید کار خودش را د. اینطور نیست، هربرای خودش کار نمـیمـی کنی، توی زندگی تو وقتی با بقال سر گذر دعوا داری با نقاش هم دعوا داری. آدمـی، برخورد مـی اب طور بوده. وقتی کـه انتخی انتخاب مطرح باشد نـه قبول. به منظور من همـیشـه اینـهرباید مساله د کـه ش گیرد، جنگگیری، پوزیسیون کـه گرفتی جنگ درمـیمطرح شد تو خودبخو پوزیسیون مـی ترین قرارداد یک مغز پوسیده این حرف هست که زندگی کن، ست، حتما بجنگی. پوسیدهزندگی بگذار زندگی کنند، امکان ندارد. معتقد نیستید کـه هنرمند اخالقن موظف هست در قبال آنچه کـه از محیط گرفته است، -پ پاسخگوی نیـازهای آن محیط باشد؟ ست، برایش محیط لوکال وجود ندارد. اخالقن نـه. ببینید هنرمند، منظورم هنرمند متعالی -ب.م ه ست نسبت بید قدرشناسیگویگیرد دانش است، آن اخالقی کـه شما مـیآنچه را کـه از محیط مـی اومانیته گویید،آن اخالقی کـه شما مـی –مثلن قدرشناسی من نسبت بـه ایتالیـا –یک ملتی، جایی . به منظور این هنرمند وظیفه لوکال وجود ندارد، حرف برایش جهانی است. 3ه فیـالنتروپیزماست ن ست. هر هنری اگر درون یک مـیزان کوچک خلق شده جا یکیبرای یک هنرمند خنده یـا گریـه همـه ی لوکال . جنبهآیدباشد، زبان لوکال دارد کـه متاسفانـه به منظور شعر، ادبیـات، نمایشنامـه بیشتر پیش مـی الیـایی شود با موسیقی ایتکنم. مثلن موسیقی واگنر آلمانی را مـیا با یک مثال ساده خالصه مـیهنر ر بان دهد زبیشتر شکل لوکال مـی –البته از نظر ظاهر –مقایسه کرد. اما آنچه بـه شعر و ادبیـات است، نـه محتوا. این هست که حتما آن را ترجمـه کرد و پس از ترجمـه اگر حرف جهانی بود، 3 Philanthropism
  • 011 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com گیرد. درون یک شعر اصیل زبان قادر نیست مانع جهانی بودن آن شود، مثل نیما، دبخود جا مـیخو چراکه سخنش جهانی است. دهد. این را اگر قبول کنیم کـه محیط خارجی ای نمـیاین نیـاز عمومـی را هنرمند بـه عنوان وظیفه سنتز روی وظیفه بـه ی. این«سنتز»دهد ست و آنچه بعد مـیی«تزآنتی»ست، خود هنرمند ی«تز» اران ی پیکاسو را ببینید. گوئرنیکا به منظور یک بمب«گوئرنیکا»شود. مثلن آید، خودبخود مـیوجود نمـی توان دید، درون هر جایی. ی اسپانیـایی. ولی درون آن هر ویرانی را مـیمحلی ساخته شد، درون یک دهکده کار را سازی بیـاید اینوان مدالاین الزامـی نبوده هست که پیکاسو چون اسپانیـایی بوده هست به عن شود. د. این و گرفتن خودبخود انجام مـی را تصادفی آن آدم، آن زمان درون آنجا بـه وجود آورد؟« گوئرنیکا»پس معتقدید -پ Guernica, 7391 طور کلی. این هست که این ابدن. اما آدمـی کـه آنجا بود، آدمـی اسپانیـایی نبود؛ آدم بود بـه -ب.م یی کلی دارد. ولی وقتی هست کـه در این کار اجباری باشد، موظف باشی فالن تابلو، یک گویـا شود...ها درون کشورهای توتالیتر اجرا مـیمساله را بسازی. این نقشـه کنم... منظور حقیر این نبود. خواهش مـی -پ
  • 010 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com های دیگر، را حذف کنید. این لغت این روزها، مثل خیلی لغت« وظیفه اخالقی»پس -ب.م ن کند. درون زبان عرف، ایکند، بلکه اختالف تولید مـیخیلی کشدار شده، نـه تنـها تفاهم ایجاد نمـی قاری نشین باوبرند، آنـها کـه سجادهها بـه کارش مـیلغت با چاپلوسی مترادف شده. این روزها، خیلی د... هستن بعد شما معتقدید هنرمند حتما جهانی بیـاندیشد و خودش را از مسایل جاری درون محیط -پ اش کنار بکشد؟ زندگی ابدن. ابدن. هرباید درون مسایل جاری درون محیط خودش دخالت کند و هرباید -ب.م آن نداشته آن آگاهی اجتماعی را داشته باشد، بـه هر صورت و در هر جا، چون اگر تو کاری با از افتد. هنرمند کهافتد بر سر تو مـیتو کاری نداری، اما بمبی کـه مـیباشی، آن با تو کار دارد. آسمان نیفتاده، بعد باید آن آگاهی و وجدان سیـاسی کاملن مشخص و صحیح را داشته باشد. به منظور ت ا مـهم این اسمن هیچ مـهم نیست کـه فالن هنرمند پیرو فالن و عضو فالن دسته باشد. ام یروسیـه»که کارش برچسب آن دسته را نداشته باشد. هنرمند، کمونیست باشد، اما هنرمند باشد. هنرمندان فرانسوی یـا ایتالیـایی موظف، کارشان « فرانسوی»یـا « ایتالیـایی»نباشد، « شوروی اشد، م ببرچسب این وظیفه را ندارد. درضمن این دید سیـاسی هنرمند، ممکن هست به صورت مبه لی ، حتما کتک زد، دو که تا سی"کاری نداریم"گویند استیلیزه هم باشد. فقط آن هنرمندانی را کـه مـی دهند. کـه خوردند جواب مـی ست، بـه عبارت دیگر بـه قول سارتر موظف است، مسوول بعد هنرمند دارای نقش اجتماعی -پ است؟ ست، اما موظف نیست. این وظیفه را از روی هنرمند بردارید. مسلمن دارای نقش اجتماعی -ب.م ست از اجتماع و باید دارای پوزیسیونی باشد و ست بـه این دلیل کـه فردیدارای نقش اجتماعی دهم روی تمام افراد، چه هنرمند چه غیر هنرمند. یـا حتما موافق بود یـا مخالف. من این را تعمـیم مـی ی خود ... هنر است. هنرمند، یعنی مغزی باالتر از توده، گویید جنبهای کـه شما مـیوظیفه ی روح یک مغز بزرگ هست که خودبخود آنچه را کـه باید بعد بدهد، ی ناآرامـی و دغدغهوظیفه
  • 012 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ر گتواند ساکت بنشیند. اما اشان. نمـیترینگیرترین هنرمندان بگیر که تا نمایـاندهد. از گوشـهمـی توانست پیکاسو را موظف بـه ساختنآورد، اجتماع نمـیی گئورنیکا، پیکاسو را بـه شور نمـیواقعه آن کند. این نقش اجتماعی، با هنر مجرد )آبستره( چگونـه قابل تطبیق است؟ -پ توی آنـها « گوئرنیکا»آبستره هستند، اما همان حرف 9کاملن منطبق است. تابلوهای بوری -ب.م آورد... ارد. فقط یک مساله هست که سوتفاهم بـه وجود مـیادامـه د شکل ظاهری؟ و یـان آخر مـهم هست اخوی! -پ وقت درون ارزیـابی یک اثر نباید بـه شکل ظاهری آن توجه کنیم. این کار توده هست ما هیچ -ب.م ید. اینشان بیـااز تابلوی گوئرنیکا ممکن هست زیـادتر خوشکه نادان است، نادان و نـه احمق. بود کـه ها باز ماندهزیـادتر، زیـادتر توده نیست، زیـادتر انتلکتوئل است. روز اول کـه تابلو آمد دهان ی فریـاد حیوان است. به منظور نشان این دهندهکه این نشانچرا زبان اسب لوله شده؟ درحالی نـه تنـها هنر، بل کـه هر فریـاد، زبان درون دهانش لوله شده. بعد هر هنری یک کلید دانایی الزم دارد، ی اجتماعی. تابلو را حتما خواند. کلیدش را بـه دست آورد. وقتی توانستی تابلویی را بخوانی، پدیده اش مطرح نیست، حرفی کـه گفته شده مطرح است. دیگر شکل ظاهری معتقد نیستید به منظور نفوذ بیشتر، حداقل صراحتی الزم است؟ -پ چنان خیـالِ نفوذِ بیشتر، مثل یک سیـاستمدار، را ندارد. صراحتش آنمسلم، ولی هنرمند هیچ -ب.م ه لغت اش چای کـه دارد حرفش را بـه صورت قاطع بزند. وسیلهست کـه بتواند با وسیلهصراحتی باشد، چه کلمـه، چه گل، چه رنگ، وسیله است. صراحت بیشتر به منظور نفوذ بیشتر درون مـیان توده، رف تواند این حمنتقد. هنرمند حتما حرف خودش را بزند، نمـی وظیفه یک سیـاستمدار هست یـا یک آی »ماند. گوئرنیکای پیکاسو و را خالصه و دلپسند بیـان کند، ناجور است، گفتنی، ناگفته مـی ست. اما ناهمواری درون فهم ی جهانیی نیما، هر دو این فریـاد را دارند. چون مساله، مساله«آدمـها هم بود. « آی آدمـها»ی جهان، درون مورد روپا، و اکنون به منظور تمام تودهگوئرنیکا درون اوایل قرن درون ا 5 )1995-1915Alberto Burri ( ست. شکل. ایتالیـاییی بیترین نقاشان آبسترهیکی از بزرگ
  • 019 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com صراحت الزم را دارد، وقتی توانستی « آی آدمـها» 1توانستند شعر نیما را بـه راحتی بخوانند؟مگر مـی کنی. منکرین نیما و پیکاسو، امثال من و شما بودند، اما حال ش این را حس مـیدرست بخوانی خواهد بگوید، نـه آنکه اصرار داشته باشد کاری کند کـه مند حتما آنچه را کـه مـیطور نیست. هنراین ها باز بماند. عدم پیروزی ابتدایی هر هنر، همـیشـه دلیل پیروزی نادانی نیست، ممکن هست دهان کار خیلی هم کامل باشد اما نادانی پیروز شود، اما سرانجام هنر خودش را نشان خواهد داد. این ریخ بارها تکرار شده، اما عدم پیروزی همـیشـه بـه دلیل نادانی توده هم نیست؛ یک وقت درون طول که تا کار ضعیف است، نیش نزده کـه کتک بخورد، ضعیف بوده، تنـها جدایی ایجاد کرده. باوجود این که تا چه حد بـه رآلیزم درون هنر معتقدید؟ -پ زم. درون سری کارهای جدید من رآلیزم همـیشـه درون هنر هست، اما نـه بـه صورت مکتب رآلی -ب.م اش این رآلیزم را درون کارش ی دانایی و تواناییی بروتالی وجود دارد. هر هنرمند بـه اندازهرآلیته بسته بـه برداشتش هست که چه مقدار از این رآلیته را بگیرد، آن گریـه دهد، حتا درون آبستره. نشان مـی کار هنری دارای جوهر رآلیته است. مکتب رآلیزم را یـا آن خنده را، آن بغض را یـا آن فریـاد را. هر –های هنری بود موقع لزوم تحول مکتبگذاریم، آناالن اسمش را اشتباه مـی –یک اشتباه کرد د کـه رآلیته را نشان یعنی شکل خارجی را بـه صورت کامل ساختن. درون حالی گمان مـی ی نـهان را نشان داد، و خیلی هم موثر و صریح. مثل ترس غیر قابل کـه ممکن هست یک رآلیته ای لمسی. یک وقت ترس قابل لمس است، کاردی روی است. اما یک دفعه وارد کوچه دانی از چه! این هم یک واقعیت است. معمولن کار هنری یک رآلیته سی و نمـیترشوی و مـیمـی کند و هرقدر این فانتزی زیـادتر باشد، بحث عمومـی زیـادتر است. را با یک فانتزی قاطی مـی کنی و بر ویرانـهویران کن! ولی بدان به منظور چه ویران مـی»علم کرده هست که « کاوه»از آلمان –محمد عاصمـی –توانند؟ مردک سیروس طاهباز: مگر هنوز مـی 6 و –را نقل کرده هست « شاهکارهایش»یکی از 31ی بامشاد شماره –ای دانم چه شمارهاوه، نمـیک -« چه خواهی ساخت. این نقص درون شادروان نیما یوشیج... والخ ی زهرمار. و یک نفر هم پیدا نشد بزند توی دهن حضرات کـه کی از رو سپید و سیـاه شماره -« دانست یـا منیـا نیما زبان فارسی نمـی»نویسد رییس دارالعلم ادب مـی خواهید رفت؟ کی؟
  • 019 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com بپردازیم بـه مساله نقاشی درون سرزمـین ما. شاید یک مشکل نقاشی درون ایران بنود آدمـی نیند -پ گذار یـا اگر سنتی هست، شکستن وی سنتکنندهی نقاشی. یعنی وجود یک شروعباشد درون زمـینـه سنتی دیگر نـهادن. ست روشنفکری، بـه معنی فعالیت مغزی. هنر فولکلور، کـه مد هم ایـاز نظر من هنر پدیده -ب.م گانـه شده است، به منظور من مطرح نیست. طاس چهل کلید است. هنر روزهای یکشنبه و هنر بچه سپونتانـه را من قبول ندارم. مثل ماند هنر انتلکتوئل و هنر اسپونتانـه. هنر اطرح نیست. مـیهم م هنری کـه شود. دهد و بعد هم تمام مـیای کـه مقداری کولتور بـه آن شکل مـیست یـا خمـیازهیـهاب کنم، هنر انتلکتوئل است. هنر انتلکتوئل این نیست کـه شما دنیـای ناآگاه را نفیرویش تکیـه مـی سازد. این انتلکت چهکنید ولی انتلکت کـه هوش هست و کولتورست و غریزه، یک آدم را مـیمـی عر کند. درون شاش مـیکند و همراه با دنیـای آگاه قابل لمسکند؟ آن دنیـای ناآگاه را کنترل مـیکار مـی د بسیـار را. من بـه فر 1توانم مولوی را مثال ب و در نقاشی جهانی پیکاسو یـا جوتوایران مـی آورید. درون ایران هم بـه طریق گذار را امروز درون دنیـا گیر نمـییـا سنتمعتقدم. اما شما آن سنت اوال گیر نخواهد آمد. دالیل زیـادی دارد. چیزی نیست کـه بشکنی. مرض اورژینالیته تمام دنیـا را آورد، یـاد مـیهای والت دیسنی را بـه گرفت و به ما هم سرایت کرد. شعرهایی هست کـه کارتن ها شعر نیست. این مرض اورژینالیته آمد و هر چیزی را از بین ها را شعر نامـید؟ نـه اینتوان این فروشد. کند و مـیکند، چهارگوش مـیها را جمع مـیبرد. یک مردک امریکایی هست کـه خاکروبه خراب ی ساختن نیست، خراب هست و این مرض اسمش اورژینالیته است! دیگر مساله د اند، بایـها از بین رفتهای وجود ندارد که تا خرابش کنی. ارزشست، چراکه ساختهمعنی بی اشد ای پیدا شود و پلی مـیان گودالی بی ساختن پیش بیـاید و آن وقتی خواهد بود کـه فلسفهمساله ها کلیشکه بین مردم و ماشین وجود دارد. هرگاه مغز بشر بر سرعت ماشین تطبیق کرد، این بی شکل خواهند گرفت. نیما را ببینید. بـه نظر من نیما با آن ارتباط جهانی اول قرن بود کـه امکان نمایـاند ولی بعضی شرایط، این پیدایش یـافت. درست هست که فرد بـه هر صورت خود را مـی اشند، ب آنکه ارتباطی مستقیم با فرنگ داشتهکنند. ایرج و عشقی و نیما، بینمایش را مـیسرتر مـی 7 Giotto .از بزرگترین نقاشان فلورانسی سده سیزدهم و چهاردهم و از پیشروان رنسانس ایتالیـا
  • 019 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com همان لباس فرنگی، همان مشروطه، همان هوایی کـه آمد این ارتباط را ساخت و ژنی را بـه کار انداخت. درون اول قرن ما فلسفه نبود، بـه خالف رنسانس کـه اومانیز بود. اما امـید بود و امـید ساخت. جا ز همـینامروزه امـیدی وجود ندارد، بعد از جنگ عصیـانی کـه امروز بـه طرف خانواده است، ا تواند بـه وجود بیـاید. درای، نمـیای بـه وجود نیـاید آن نیمای جهانی، درون هر رشتهفلسفهآید. که تا مـی شود به منظور اینکه حتما یک معیـاری باشد کـه روی آن بسازی. زبان تر مـیایران مساله کمـی خصوصی ث بـه پایش از این حیست کـه موفق شده با شعر، فلسفه بگوید. هیچ زبانی توی دنیـا فارسی معیـاری ای، نقاشی، با کیفیتتواند روی آن بسازد. هنر سه پایـهرسد. با این سابقه شعری، فرد مـینمـی بایست خودمان را راضی کنیم کـه نقاش خوب داشته باشیم، نـه امروزه، سنت ایرانی نیست. ما مـی ژنی اونیورسال درون نقاشی. اص ای خنقاش زندیگ بود. تذهیب، قالب، منبت.... طبقه –نقاش ما درون قدیم با ابزار خاص -پ اشداد و روحی شرقی درون کارش بود. ادامـهای داشت و ادامـه مـیبود وی، بـه معنی حرفه، حرفه بینید؟را امروزه بـه چه صورت مـی نقاش قدیم ما، مثل نقاش قدیم همـه جای دنیـا، کارش نقاشی بود. این کار شرقی آن -ب.م مطرح نبود. این موضوع شرق و غرب مد این زمانـه هست که زندگی و ارزش زندگی را از روزها اند. و هر چیزی مثل یک جعبه ساردین حتما مارک چنان جا را داشته باشد. صنعتگر قدیم، آن رانده داشت، یک زبان گفتگوی خاص کار شرقی داشتیم. اما امروزه با این languageیک النگاژ یسمـی کـه وجود دارد احمقانـه هست بیـاییم بـه زور کار شرقی یم، امکان ندارد. بیشتر انترناسیونال افتند یـا شعور تشخیص را ندارند. کنند یـا خودشان از کار عقب مـیهای ما کـه این کار را مـینقاش بایست دید شرقی باشد و این درون صورتی هست که هنرمند شعور داشته باشد. ولی دید نباید مـی کند. شما یک نقاش شرقی هستید،باشد. دید حتما فردی باشد و در فرد اصالت تجلی مـی لوکال آن نقاش غربی، درون اروپا هم هست و همـیشـه بوده است. ولی آنان درون این کار اصراری نداشتند. ست و دیگری مایگی است. یک نقاش آلمانیـاین اصراری کـه هنرمندان ما دارند، از زور بی کند. شما تشخیص شود هزار جور پیدا کرد اما دیدها فرق مـیکنیک کار را مـیای. تمدیترانـه
  • 019 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کار ست آلمانی کـه دانش التین داشت. نقاشی 8طور است. مثلن فرانتز هالسدهید. همـیشـه اینمـی آدم کنیمآلمانی است، نـه اینکه آمده باشد آدم آلمانی ساخته باشد. درون حالی کـه ما اینجا سعی مـی ی چپق و قلیـان کـه جتمن حتما آن سازیم. پناه بردن بـه نقش قالی و زن چادری و پدیدهرا ایرانی ب ی یک پیر امریکایی ها به منظور مجموعهسوادی و حماقت است. اینگوشـه باشد از زور بی خوب هست آقا. گیرد، همـیشـه خشن است. چه درون وجود انسانی و چه درون خود ببینید، وقتی خالقیتی انجام مـی کم این آنقدر استیلیزه نبود کـه امروز سات، کم 5کاکایی ن. درون ساختن جهان، مارمولک یـا آبجها استیلیزاسیون انجام گرفت. توی کار هر هنرمندی هم چنین است. پیکاسو وقتی شروع کرد تابلوها ای هم افتند توی دکادانس. هیچ چارهشوند و بعد مـیرفته ظریف مـیرفتهزشت بودندند دیگر، یخیلی خشن است. صحنـه –ی عرب بعد از حمله –یست. مـینیـاتور ما هم چنین بود. اوایل ن زاد قدیم بـه –ام کـه اصلن اکسپرسیون است، هیچ با مـینیـاتور بهزاد جنگی را من درون این سری دیده افینـه شود با رربطی ندارد. بعد رافینـه شد، بعد افتاد توی دکادانس. این دکادانس را دیگر نمـی – چیزش را بگیریم، رنگش را ست، همـهی موزیکال رنگینجات داد. اگر از مـینیـاتور کـه یک صفحه ی یزکنند، دیگر چبگیریم و ظرافتش را و خطوط سیـاه و سفید بـه کار بریم، کاری کـه امروزه مـی پرداختن بـه عرفان است... « گراییشرق»مایگی ماند. صورت دیگر این بیـاز آن باقی نمـی درآوردن فضال! « بازیعرفان»بفرمایید -پ شود بـه زور بازی فالن چیز ای، نمـیوقت توی هیچ زمـینـهبله. این هم صحیح نیست. هیچ -ب.م ت، چرا؟ چون خودش والیتی بود و جنگی را درآورد. ببینید، نیما درون بعضی شعرهایش جنگی اس و این اصالت دارد. بعضی شعرهایش هم عرفانی است، اما این عرفانی بودن نیما قالبی نیست. عرفان بـه شعرش بزند. اگر حرفی داری، توی خونت است، خودش « ورنی»خواهد بـه زور یک نمـی ش بینید کـه کارنیـایی نمـیآید آقا. تراژدی توی خون یک اسپانیـایی هست، یک نقاش اسپامـی د یکی بینیخواهید؟ توی کار فرانسوی دو که تا مـیتر کـه را مـیتراژیک نباشد. از پیکاسو تراژیک 8 )1666 – 1581Franc Hals ( متولد هلند گیلکی: مرغ دریـایی 9
  • 019 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com نـهایت هم فلسفی. یکی هم تمام آن جذابیت ، بی30ی متافیزیک عقل دکارت، توی براکهسته خود هنرمند است. کـه زیباست و این زیبایی توی کار 33سوپرفیسیل فرانسوی توی کارهای ماتیس گ، کند، نقاش با رنای کـه در اختیـار دارد فکر مـیولی بـه یک چیز حتما توجه داشت، هنرمند با ماده موزیسین با نت و شاعر با کلمـه. ورت ش، صی کلی و جهانیتواند با وجود حفظ جنبهببینید بـه طور کلی یک هنر سالم نمـی -پ محلی خودش را هم حفظ کند؟ نید: تاگور را ببی« مرگ»ست. مثلن شعر، اما این کار، کار محلی نیست، دید محلیبرع -ب.م ایـات را نپوشیدهچرا چادر زعفرانی ای هایت را نیـانداختهخلخال رسد... مـهمان دارد مـی ی ی هند نیست، مسئلهست. اما مساله، فقط مساله، حرف یک نفر هندیزندحرفی کـه مـی ای درون مورد انسان کـه چرا خودش را آماده نکرد. ست، مسالهجهانی درون مورد خودتان اعتاقد ندارید؟« کار ایرانی»پس شما مطلقن بـه -پ ای نیست. یترانـهتوانم بگویم کـه دید من، دید یک مدخواهید مـیکارم نـه! ولی اگر مـی -ب.م باشد و یـا با مللی ربط داشته باشد کـه از نظر دید، فلسفه و « شمالی»ممکن هست کار یک خرده نیست. ای یـا یونانیـافتد اما مدیترانـهغیره با ما بیشتر رابطه دارند و این موضوع بسیـار اتفاق مـی ؟«دید»توضیحی درون مورد این -پ جزو خون من است، من مال این قمست از دنیـا هستم. ولی درون کار فقط « دیدن»جور این -ب.م ست و در این ی خون مطرح نیست. نژاد مطرح است، دانش هم هست، دانش من فرنگیمساله 11 )7399-7881( Braque George 77 )7391-7893Henri Matisse (
  • 019 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com نژاد خودم را داشته « دید»ست. ولی با این بیـان، من ممکن هست دانش من زبانم، بیـانم، فرنگی نگلوساکسن نیست. کـه مثلن آ –باشم ی نژاد را درون گتگوهایمان بـه کار نبرید. این مساله مربوط کنم دیگر این کلمـهخواهش مـی -پ هست به محیط، عوامل اقتصادی، سیـاسی، اجتماعی و غیره. بحث هم ندارد، لطفن حرفش را نزنیم... بند کند. اگر آدم را پایی محل نباید کنید... بـه هر حال، این جنبهطور فکر مـیشما این -ب.م اید ست، این نبست، عرفانیـام شرقیبینیم اینطور هست و جهان«دید»مثلن خودم متوجه شدم کـه مرا مقید کند کـه مرتب زن چادر بـه سر بکشم که تا ایرانی معرفی شوم. هر هنر ماندنی، بـه خاطر دنیـا به منظور تمام دنیـا حرف زدن. اش است. زبان تمام دنیـا را پیدا و به زبان تمام جهانی بودن نداشت؟ هاییببینید اگر پیکاسو آدمـی مثلن، اگر درون ایران بود کارش بـه لحاظ محیط تفاوت -پ ی نکرد وقت سعست، اما این آدم هیچست، کارش اسپانیـاییمسلم. پیکاسو یک اسپانیـایی -ب.م لبهایش باشد. فرد، فرد کشد حتمن موهای سیـاهش جلوی صورت و گل سرخی کنارزنی کـه مـی یزنند با بقچهها کـه زور مـیآگاه منظورم است، اگر بخواهد حرفی بزند، تجلی خواهد کرد. این تیکه و چسب و سریشم هنر محلی بسازند، و متاسفانـه درون ایران و مصر و هند هنوز خیلی چل ست. حرفیگرفتار این حرفهاییم، از سر بی کوشد هنر را مطلقن برکنار از هرگونـه تاثیر شکل یـه هم کـه مـیشود گفت آن طرف قضنمـی -پ ظاهری محلی نگاه دارد، دچار این بلیـه است؟ نـه آقا. این امکان ندارد. مگر درون کشورهای بی پدر و مادری مثل کانادا و استرالیـا کـه معتقد -ب.م امروزه دانش هنر پالستیک اند و این با هنر )جهانی( فرق دارد. کشورهایی کهوطنیبه هنری جهان شان درون نشان چیزهای خیلی سعی –مثل مصر کـه قدیم داشت و امروز ندارد –ندارند کوچک ظاهری، مصری و ایرانی، صحیح نیست. چون حرفشان، حرف یک مصری یـا ایرانی کـه کنندی را ام. سعی مـیهای اروپا دیدهها را زیـاد توی نمایشگاهنیست. کارهای مصری ای از توی دماغ یـا گوشش باشد. همـین مرض را ما هم کشند حتمن لباده پوشیده باشد و حلقهمـی
  • 013 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com نیما را ببینید، کی آمده هست ست بومـی و افتضاح و احمقانـه. درون حالی کـه مثلنداریم، کـه هنری گوید: بـه زور رنگ محلی بـه شعرش بزند؟ وقتی مـی «بارد...آسمان یک ریز مـی» بینم و هر دیگر کـه آن را بخواند، یک روز غمگین برایش تی هستم، آن را مـیمن کـه والی دانی چه کار کنی. من والیتی ریزد و تو نمـیآلود کـه آسمان همچنان مـیشود. یک روز مـهتداعی مـی خوانید، را مـی« سزارامـه »یـا « سونقور»بینم. شما هم کـه شعر آن را از نظر دیدنی، ماتریل، بیشتر مـی ها کنید. البته وقتی یک سیـاه، اینی یونیورسال آن هست که همدردی خودتان را حس مـیبا جنبه کند، ولی این کمتر حس ما خواند، جزییـات مربوط بـه خودش را هم درون آنـها حس مـیرا مـی ه همـین شود. تو بسوادی کثرت گرفت، قضیـه برعمـیکاهد. اما وقتی بیـاز ارزش شعر آنـها نمـی پردازی که تا بگویی مال اینجا هستم، درون حالی کـه پیکاسو را ببینید آقا، یکی از این زییـات مـیج مام کشد تبینید؟ اما زنی کـه مـیهای چرب اسپانیـایی گل بـه سر را درون کارش مـی«کارمن دولورس» ست، های دنیـاست. غمـی کـه توی تابلوهایش هست، مال اسپانیـاست، چون پیکاسو اسپانیـاییزن کشد. گر یک فرانسوی آن را بکشد، جور دیگری مـیحال ا بودنش است. تابلوها درگیر گفتن یـا از مشکالت اساسی درون کار نقاش ایرانی متزلزلیکی –پ ه کنم این تزلزل گاهی بنگفتن مانده. مثل آدم مرددی دم درون اتاق، کـه بیـاید یـا نیـاید و من فکر مـی این خاطر هست که صنعتگر خوبی نیست، شاید دالیل دیگری هم داشته باشد؟ ی ر کـه سیم کشید، کلید را کـه بزنیک نقاش حتما وفاداری یک کارگر را داشته باشد. کارگ –ب.م نیست. غوره شود. درون کار هنرمند ما این اطمـینان نیست. دالیل مختلف دارد. آگاه چراغ روشن مـی طلبی؟ شـهرت آن هم ست این همـه شـهرتدود دنبال شـهرت. چه مرضیشود. مـینشده، مویز مـی د. طرح کنو توی یک سال ده که تا کتاب چاپ مـی کجا! پسرک تازه شروع کرده هست به شعر گفتن شود توقع هنرمند متعالی را داشت. نمـیها گذارد. از اینآید اکسپوزیسیون مـیآکادمـیک دارد، مـی ببینید هر هنری دو جنبه دارد دیگر: صنعتگری و هنر. من شخصن یک کار صنعتگرانـه را بـه یک دهم. چون آن یکی اقلن یک متیـه بلد است. بلد کار هنرمندانـه کـه صنعتگرانـه نباشد، ترجیح مـی ن بدهد، سرانجام راهش را خواهد یـافت، تواند بـه آن جااست یک لیوان بکشد، مثلن. حاال اگر نمـی
  • 001 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com شود اونیورسل، کـه برای خودش شعر دارد، زندگی دارد و یک لیوان معمولی نیست. لیوانش مـی ون را مثل لیوان بکشد. مدرسه حتما صنعتگر بیر شکنم کـه بلد نباشد لیوانمن دست شاگردی را مـی دهد، حاال اگر تو توانستی با این سه ابتدایی خواندن و نوشتن بـه آدم یـاد مـیکه مدربدهد. همچنان خواندن و نوشتن فیلسوف شوی، کار توست. مدرسه نقاشی هم حتما این کار را د. شاگرد را ، غال و... تحکم کندی کارش د. وقتی شاگرد توانست روی رنگ و گچ و زباید آقای وسیله واند تسازد، اگر هم نداشت الاقل مـیخودش را مـی ی هنری داشته باشدایـهاگر م بیرونش بفرست، شود. نـه این ت بـه عنوان ارژینال قالب مـیکه چهارتا خط بکشد. امروزه هرچه ناجور اس ها هم نیست، یکبار حرفی مچهز این بچهرود یک نقاش، کـه اوقت یـادم نمـیست. هیچسوادیبی . «خوردن استآب ،من سوژه ندارم، وگرنـه رنگ دست من»زد کـه من ماتم برد. گفت ی نان درآوردن نقاش است. اگر چنین امکانی بود، هنرمند را ی دیگری کـه مـهم هست وسیلهنکته تان است، بـه قول نیما ی نان درآوردندارد. مثلن شما دندانپزشکی وسیلهاز لغزش بـه دور مـی د، ست. این قضیـه اگر حل شو، ولی کار خودتان نقاشی«ایدست کـه بر ترک االغ انداختهخورجینی» گیرد، شکی نیست. کار بیشتر جان مـی دانند کـه نقاشی چه این هست که بسیـاری از نقاشان ما نمـی داردما چیزی کـه خیلی آب برمـیا ویی حتما گمـیست. حتما فهمـید کـه نقاشی شعر نیست. اگر هم قصد منبر رفتن داری و عرفان هنری ل خواهی عرفانی باشی، باش! یک درخت سمببدانی کـه این عرفانت را حتما با نقاشی بیـان کنی. مـی اش کن ولی حتما بدانی کـه داری ات است، بسیـار خوب باشد، مرتب هم نقاشیم زندگیتما کنی، نـه اینکه درون کارت هزار چیز دیگر قبل از نقاشی بـه چشم بخورد. مـی «نقاشی» ورد. خکند. این موضوع درون اشعار نیما زیـاد بـه چشم مـیاش نقاشی مـیمثلن نیما عجیب درون افسانـه ی اول شعر است؛ مثلن ببینید: اما این خط و رنگ درون درجه یک گوزن فراری درون آنجا ز برگش تهی کرد. ای راشاخه گشت پیدا صداهای دیگر
  • 000 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ای فردشکل مخروطی خانـه ای چند بز درون چراگاه.گله شعر استاما کند،نیما با شعر دارد نقاشی مـی نقاشی. اگر با نقاشی قصد شعر گفتن داری نـه حتما اول نقاش باشی بعد شاعر. پیکاسو کـه انباری هست و ی بر تابلویی دارد . 32ندکنردبان نشسته و کبوتری را نوازش مـی ست. شعر است. اما درون درجه العادهکاری فوق ست. رنگ و فرم شعر ایجاد کرده. اول نقاشی ی نیما این دو با هم مخلوط شده. درون افسانـه موزیک هم هست. دایمن مودوالسیون رود و رود و پیش مـیموزیک هست پیش مـی ه ها و شیپورها بدفعه مثل اینکه تمام سنجیک آیند: صدا درمـی بر درون این خرابه مغاره وین بلندآسمان و ستاره ها... سال عیب تنـها درون را یکسره کند، ها نقاش امروزی حتما تکلیفشی این حرفاز همـهگذشته –پ ای گشتهعف بیـان هم هست. بـه جای فریـاد نباید آه کشید یـا هنوز گمتکنیک نیست درون ض ضعف ست این حرف، ها بود و دست بـه زیر چانـه زیر درخت خرد چمباتمـه زد. خیلی آبکیدر دل جنگل حرف زمان ما نیست. 12 L’enfent au Pigeon, 1091
  • 002 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com ا خرخر کشد یـاشت آه مـیفریـاد کشیدن شخص حتما دیدی قوی داشته باشد. وقتی ندبرای –ب.م کند. گفتم امروزه انتظار آن فریـاد را نداشته باشید. خواهد آمد. گرفتاری این هست که درون مردم مـی ها هم کـه از یخچال و ماشین آلی هنرمند نیز آگاهی زندگی وجود ندارد. ایدهو متاسفانـه درون طبقه نرمندان ما دو تر هکنید. بیشوجود دارد کـه شما بـه آن اشاره مـی تکلیفیباالتر نیستند. بعد این بال ند. مگر خدا شفایشان دهد. عیب دارند، هم حرف ندارند و هم الکن هست بینید؟ای درون مـیان نقاشان امروزی نمـیشما وزشی، جرقه بگذریم. –پ شان را هم ببرم، اما ننویسید، بـه دو دلیل: یکی اینکه هر تعریفی ممکن توانم اسممـی چرا. –ب.م اسفانـه همـه نسبت بـه هم کینـه دارند. هر تعریف از جا متکه اینکننده باشد و دیگر ایناست گیج این را کارینشین باوقاری نیستم، به منظور محافظهد. من سجادهیکی معنی بدگویی از دیگری را دار . آن بستگی مغزی بیرون بیـایند رد. چندتایی هستند، اما حتما کمـی ازگویم. دالیل دیگری دانمـی درون نقاشان ا ربینید و تاثیر آن تان از هنر آبستره چیست؟ موقعیت فعلی را چگونـه مـیبرداشت –پ یـابید؟چگونـه مـیایرانی توانم بگویم کـه دیگر کار نخواهم کرد. ببینید ها آبستره کار کردم. اکنون هم نمـیمدتمن –ب.م کـه خواست بدون کمک گرفتن از شکل خارجی دنیـای مرئی حالت درونی آقا، هنر بـه جایی رسید را نشان دهد. هنر آبستره هدفش این بود. امروز اگر بـه این بدبختی افتاده، دلیل بدی هنر آبستره دلیل بدی مکتب نیست، توجه بـه دهد. ش تحویل مـیست کـه نقاشنیست، دلیل بدی آن کاری ببرند و آن فشرده را با آزادی بیشتری نشان بدهند، درون اجتماع یک کـه قالب خارجی را از بین این پیش آورد، کـه اشتباه است. یعنی همان اندازه کـه یک کار فیگوراتیو دانایی «گیریآسان»نقص کشیم، هنر آبستره هم بندی موجودی کـه مـیالزم دارد، کولتور الزم دارد، مثلن از نظر استخوان دارد، کولتور الزم دارد. همان اندازه تکنیک الزم متوجه بیند، دارد، یعنی زودی یک تابلوی فیگوراتیو آشنایی با تناسب ذهنی آنچه کـه مـیبیننده مایـه استفاده کرد،شود. توی هنر آبستره کـه این مـیزان از مـیان رفت، نقاش بیعدم تناسب مـی طور. درون ایران، درون اروپا هم همـین استفاده کـه نـه، سواستفاده. نـه
  • 009 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com جور بگویم! و همـین هست که خواهم ایناسم این کار را هم گذاشت ارژینالیته. اینکه من مـی شود. درست هست که تر مـیای وسیعو هنرمند هر روز، درون هنر زمـینـه publiqueی مـیان فاصله توده شعور ندارد، اما نادان است، خر نیست. من بـه این معتقدم. من بارها توی سالن کنسرت یـا دهم، ولی وقتی هنرمند چرند ام. اشتباه نشود، من بـه توده حق نمـیر پیروزی یک هنر را دیدهتیـات ر کند و هنرمند دکشد، با چشم بدبینی نگاه مـیگفت، توده هم، کـه نادان است، خودش را کنار مـی خواهد بدبینی توده را با یک کار خوب بشکند، یعنی کارش فکر پیروزی پیداش نیست، نمـی آید. صورت به منظور خودش اصالحی، پیشرفتی پیش نمـیا توی سر پوبلیک بزند. و در اینر بست رسیده. اما این مربوط بـه ت هنر آبستره درون ایران چنین است، اما درون فرنگ هم بـه بنسرنوش وجه تعلیـه هرچه کـه وجود داشت، ولی حتما بره فریـاد بود نبود فلسفه است. یعنی مدتی آبستر گیری حتما چیزی جانشینش کنی کـه بیـارزد. بلبشوی هنر آبستره درون داشت کـه هر ارزشی را کـه مـی فرنگ بـه علت تجارت است. صاحبان گالری هر روز رفتند یکی را النـه د، آن کـه با پایش کنند آقا، بیشتر اینـها اصلنکمان بینداز. این کارها را مـیرود، تو هم بیـا و تیرروی تابلو راه مـی رود بست آبستره درون ایران مربوط بـه این هست که آنکه راه دیگر بلد نیست، مـیحرفی ندارند. اما بن کند. گرفتاری این است. گرفتاری دیگری هم هست، مخلوط آبستره با آبستره کار مـی های مسجدشاه یـا خط نسخ و نستعلیق. اصلن بـه هم مربوط کاریشیـهای قالی ایرانی، یـا کاالبیرنت نیستند. همـه از زور پیسی است. آبستره ایرانی و غیرایرانی وجود ندارد آقا. وقتی تو نقاش آبستره ی تمام دنیـا برایش مطرح است. خندد، گریـه و خندهگرید، مـیکشیدی، کارت حتما جهانی باشد. مـی آن چینی هم جزو این آدمـهاست. ی نیما، کـه فریـاد تمام دنیـاست. مثلن «هاآی آدم»مثل آن فریـاد بهترین چیزی هست که شود. جهانی بودن هنر،نـه فقط کـه برای تهرانی کـه آدم درون آن دارد خفه مـی ها راه فراری هست برای حفظ موجودیتی کـه باید یک اثر هنری داشته باشد. اما به منظور بعضی یست، کـه بلد نیست، نقاشی هم بلد نانندگی کاری بلد نیست. کاش کار دیگری بلد بود، رانندگی، ر ستره بـه دادش رسید. فقط بـه این دلیل کـه در آبستره فرم خارج کـه وجود ندارد، کولتور هم کـه آب کنم! گوید من اینجور حس مـیکند مـینیست که تا بگوید این کار خراب است، این هست که هرچه مـی کنید کنی، حست حتما گویـا باشد دیگر. و گویـا نیست. توجه مـیکه وقتی اینجور حس مـیدر حالی است، از ترر شارالتانیزم بیشتر از اروپاست، با وجودی کـه این زمـین خیلی باکرهنجا یک مقداای
  • 009 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com نال امسال اسامـی داداییستی اول قرن دار بود کـه در بینظر مغزی، چون بادانش نیست. واقعن خنده ط منظور فق ست دیگر.جونم اسم داداییستیی ننـهره بگذارند. سر بریدهرا روی کارهای آبست کـه بخواهند کدام. مگر درون صورتیمانند. هیچها نمـیمتعجب مردم بود نـه حرف زدن. این اشارت بیـاید کـه چگونـه هنر درون این روزگار مسخ تاریخ هنر این مردم را تدوین کنند و در آن این ها باشد. ی خردکنندهتواند نشانـهتواند درون ردیف موج نو قرار گیرد. نمـیشد. این اشاره نمـی ها باشد. این چیزها گذرانند. ی سازندهتواند نشانـهنمـی گویید؟مورد کالژ چه مـیدر –پ ادوی هنر اشاره کردم، من بـه آن معتقدم. هر هنرمندی، یک مواد بیرونی دارد. بـه جقبلن –ب.م بعیت گفتم کـه اگر ط خیـال خودش، و یک برنامـه تحقق بخشیدن بـه این مواد بـه کمک مغزش. قبلن آید. ید مدهد و بعد سنتز بـه وجوالعمل نشان مـیتز است، درون مقابل آن عکسست، هنرمند آنتیتزی آورد و به اثر هنری سنتز فکر آن وجود است. درون آن لحظه کـه نقاش رنگی را از لوله بیرون مـی گیرد. رنگ قرمزی کـه روی پرده آمد دیگر آن رنگ گذارد، جادوی هنر صورت مـیروی پرده مـی ای. قرمز ساخت فالن کارخانـه نیست، ممکن هست خون باشد، داد باشد، یـا خنده امکان زندگی دادند. شکستن هر ایـهر مادهه تر د. یعنی بدر هنر مدرن آمدند کمـی وسیع ی سنتی را بگیرد و توانست جای یک مادهای مـیسنتی درون اول قرن عملی دلیرانـه بود و هر ماده پیدا شد. Collageگویـا باشد. این بود کـه Collage های قدیم، درون شمایل، مواد ندارد. درون نقاشیرا اگر بـه صورت عمومـی بگیریم، تازگی بـه معنی اینکه امروزه وجود دارد، یعنی بـه جای استفاده Collageشد. ولی مختلف بـه کار مـی ای جدید استفاده کنند، بـه این شرط کـه گویـایی داشته باشد، جادو خودبخود از مادهاد سنتی، واز م کـه جزو آن اثر هنری ، چنگال، یـا بیل، هر چیز دیگر، همـینی خارجیگیرد. یعنی آن مادهانجام مـی شد، دیگر چنگال نیست، بیل نیست. مثلی از پیکاسو بگویم. مجسمـه مـیمونی دارد از گل. بـه جای هایش چشم مـیمون هست و چراغه است. کار بردبه –ی بچه بازیچه –سر مـیمون یک ماشین بینی. قدرت بیـان حالت آن شیئی را تغییراش. یعنی دیگر ماشینی نمـیها و پوزهجلوی ماشین دانـه شکل داده است. این کار اصلی است.
  • 009 | 2افزوده Do-Library: http://do-lb.blogspot.com را بـه صورت خارجی دیده، یعنی از اشیـا مختلف یک شی Collageدر ایران این مساله نیست. بعد بینید. ودا کنید. سر چتر طاووس ده قندمـی یک این اشیـا را جتوانید یکیسازد. و ممـی سازد، قندپر طاووس نشده است. مساله شمای این هست که درون مغز شما چتر طاووس مـی گفتنی هم نیست. spontanéeی کمبود دانش است. دانش کـه پیشکش، قوه ننی که تا چه حد صادق است؟در این موارد هیچ تفو –پ هیچ. –ب.م - Molte Grazie !
  • 111 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com « 3افزوده» نیما درون کارِ
  • 111 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 111 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 111 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 121 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 121 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 122 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 123 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com
  • 121 نیما و نقاشی Do-Library: http://do-lb.blogspot.com کاور شناسنامـه فهرست اشاره نیما و نقاشی نامـه های نیما بـه ارژنگی شش نامـه نیما بـه محصص افزوده یک : مصاحبه با ارژنگی افزوده دو: گفتگو با محصص افزوده سه: نیما درون کار محصص




[اسامی وکیلهای دره شهر]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 12 Sep 2018 11:37:00 +0000



اسامی وکیلهای دره شهر

علمي - ورزشي - بابل شناسي - mmtk.blogfa.com

محله افراداربن: اسامی وکیلهای دره شهر محله افراداربن درون گذشته درون مرکز هر محله درختانی کاشته مـی‌شد کـه به خاطر تنومندی واهمـیت ان نام محله را با نام درخت معرفی مـی‌د. اسامی وکیلهای دره شهر افرا درختی شبیـه چنار و بسیـار پر شاخ وبرگ کـه بلندی آن که تا بیست متر هم مـی‌رسد. اسامی وکیلهای دره شهر چاه آبی نیز درون مرکز محله مقابل نانوایی فعلی مقابل کوچه ابومحله قرار داشته‌است ومردم از آب این چاه استفاده مـی‌د.

محله باقر ناظر: محله باقر ناظردر دوران قاجار و پهلوی اول درون این محله مدرسه‌ای بود با نام باقر ناظر کـه به مدرسه قاضی نیز معروف بود. این مدرسه درون سال ۱۳۱۹شمسی تخریب شد و به جای آن مدرسه سعدی احداث شد. باقر ناظر درون اصل ناظم مدرسه حاج ابراهیم یـا قاضی بود کـه بعد تبدیل بـه دبستان سعدی شد ومحله بـه نام باقر ناظر اشتهار یـافت. کاسگر محله یـاکوزه گر محله: کاسه گر محله یـا کوزه گر محله نام محله‌ای هست که درون گذشته بیشتر ساکنان آن را کوزه گران تشکیل مـی‌داده‌اند وبا گل ظروف سفالی مـی‌سا ختند. قدمت آن بـه دوران قاجار مـی‌رسدو ابتدای بافت قدیم شـهر بابل از سمت جنوب شـهر را شامل مـی‌شود. کاروان سرای سبزه مـیدان (پلنگ فعلی)در دوران ناصرالدین شاه قاجار محل نبرد سعیدالعلماء و یـارانش با افراد بهایی درون سال۱۲۶۵قمری بوده‌است کـه به پیروزی مسلمانان شـهر بـه رهبری سعید العلماء انجامـید. درون محله کاسه گر محله قرار دارد. عطار محله: عطار محله درون سه راه فرهنگ درون کوچه‌ای بم بست کـه ابتدای آن اسلحه فروشی توکلی قرار داردو وجه تسمـیه آن بـه خاطر شخصی بزرگ و با نفوذ کـه شغل عطاری داشت وبه مرور بـه خاطر وجاهت واشتهارش محله بـه نام عطار محله معروف شده‌است. محله حیدر کلا: قدمت این محله بـه دوران سلطنت ناصرالدین شاه مـی‌رسد. اعتمادالسلطنـه از همراهان ناصرالدین شاه درون سفر این پادشاه بـه بابل درون روز یک شنبه ۲۱ شوال ۱۲۹۲ ق درون محله حیدر کلا بـه رفته بود. آستانـه: آستانـه امامزاده قاسم از قدیمـی ترین محلات شـهر بابل هست که نخستین بار نام آن درون تاریخ خاندان مرعشی آمده‌است. نعش مـیر سلطان مراد خان درون آستانـه کلاج مشـهد (آستانـه) بـه امامت گذاشته، اسامی وکیلهای دره شهر بعد از چهل یوم کـه از مراسم تعزیـه فارغ شدند بـه مردم امـین داده بـه کربلای معلا فرستادند. از آستانـه بـه کلاغ مسجد نیز یـاد شده‌است. پیدایش این مکان درون قرن هفتم هجری بود. بقعه امامزاده قاسم از آثار با ارزش قرن نـهم هجری قمریست کـه دارای گنبد مخروطی با ارتفاع ۲۲ متر و یک مسجد متصل بـه آن مـی‌باشد. درهای منبت کاری شده زیبا وپر نقش این بقعه درون سال ۹۰ هجری قمری و صندوق کنده کاری شده بر روی قبر امامزاده درون شعبان المعظم ۸۸۸ ه ق ساخته شده‌است. بقعه امامزاده قاسم بـه شماره ۳۴۲ درون تاریخ ۲۰/۳/۱۳۲۱در شماره آثار ملی و تاریخی کشورمان بـه ثبت رسیده‌است. امامزاده قاسم از نوادگان پنجم امام محمد تقی (ع) وبه روایتی دیگر از آیت الله آقا شیخ محمد علامـه، قاسم بن ادریس بن امام علی نقی (ع) مدفون درون آستانـه بابل مـی‌باشد. سر کاظم بیک: محله سر کاظم بیک بر گرفته نام‌های مـیرزا یوسف و مسجد کاظم بیک هست که درون نزدیکی هم درون این مرحله قرار دارندو بـه آن سر نیز مـی‌گویند. مسجد و مدرسه کاظم بیک درون سال ۱۰۹۲ قمری درون دوران صفویـه و توسط حاج کاظم بیک از بازرگانان بزرگ منطقه و این محله نیز بـه کوشش و سرمایـه حاج مـیرزا یوسف درون سال ۱۲۱۶ قمری درون دوره پادشاهی فتحعلی شاه قاجار احداث شده‌است. قدمت این محله از دوران صفویـه مـی‌باشد. کوچه سیب باغ: سیب باغ از ابتدای مـیدان شاه کلا بزرگ بـه طرف امامزاده یحیی کوچه‌ای هست که درون گذشته باغ سیب قرار داشت و این کوچه بـه این نام شـهرت یـافت. باغ سیب درون ابتدای کوچه سمت چپ از محله شاه کلا قرار داشت. محله طوقداربن: طوقداربن درون اصل این محله بـه نام توغ داربن بود کـه به معنی درخت و پرچم وعلم هست و بـه مرور تبدیل بـه طوقداربن شد کـه به معنی گردنبند و گرداگرد مـی‌باشد. با توجه بـه قدمت محله و وجود آرامگاه، مسجد ومحل زندگی دو مرجع بزرگ تقلید ملا نصیرا وشیخ کبیر درون آن و معمولا درون آرامگاها درخت کاشته مـی‌شد و توغ نام یک درخت نیز مـی‌باشدمعنای توغ حتما صحیح باشد. سابقه حضور وزندگی ملا نصیرا درون این محله و ساخت مسجد محدثین توسط این عالم ربانی درون شعبان سال ۱۱۳۶ قمری، سابقه تاریخی آن را بـه دوران شاه طهماسب دوم صفوی ‌رساند. محله بی سرتکیـه: بی سر تکیـه نام قدیم آن خسرویـه بود. درون دوران قاجاریـه تکیـه‌ای درون ضلع شمالی محله و مقابل مسجد فعلی درون حال سوخت بود کـه سازنده آن بـه عللی نتوانست کار ساخت آن را بـه اتمام برساند و این تکیـه مدتها بدون سقف بود و به هنگام عزاداری واطعام درون ماه محرم بـه تکیـه بی سر معروف شد و مردم بـه خاطر همـین نام محله را بی سر تکیـه گذاشته‌اند. بعدها اهالی با آوردن الوارهای بزرگ از طریق جنگل و رودخانـه سقف تکیـه را کامل د. قدمت آن بیش از یک قرن و دوران قاجاریـه‌است. درخت آزاد درون بی سر تکیـه از کیلومتر دور نمایـان بود واز بلند ترین درختان شـهر بود. محله گلشن: قدمت محله گلشن بـه دوران صفویـه مـی‌رسد. درون گذشته مسجد وتکیـه درون کنار هم قرار داشتند کـه در تعریض خیـابان نواب تکیـه بـه کلی تخریب شد و بخشی از مسجد باقی مانده‌است. از محلات بزرگ مرکزی شـهر بابل مـی‌باشد. گلشن بـه معنای گلزار وباغ گل وگلستان هست ودر گذشته که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامـی باغ‌های فراوانی درون اطراف محله وجود داشته‌است. شاهکلا: شاهکلا درون کنار محله گلشن بزرگ وکوچک واقع اند و قدمت آن همچون محله گلشن بـه دوران صفویـه مـی‌رسد واز نام آن بر مـی‌آیدمنطقه‌ای اعیـانی یـا شاه نشین کـه افراد ثروتمند وشریف و بزرگ درون آن ساکن بوده‌اند کـه شاهکلا کوچک درون جنوب شرقی وشاهکلا بزرگ درون جنوب غربی محله گلشن قرار دارندودر دوران صفویـه و مرعشیـان رونق بیشتری از نظر زیست مکانی داشته‌اند. محله شاه زنگی یـا مسجد جامع: محله مسجد جامع درون گذشته ودر دوران قاجاریـه بـه آن محله شاه زنگی گفته مـی‌شد درون محل تکیـه فعلی تکیـه‌ای با نام شاه زنگی معروف بود کـه به این محله نیز شاه زنگی مـی‌گفتند. درون این تکیـه درون ماه محرم و وسط مـیدان عذاداری سنتی انجام مـی‌شد. قدمت مسجد جامع یـا شاه زنگی با بازارچه معروف آن متعلق بـه دوران صفویـه‌است و ۲ قطعه سنگ مرمر متعلق بـه سال ۱۱۰۶ قمری درون محوطه مسجد این محله قرار دارد. محله شـهدا یـا درب الشـهدا: شـهدا یـا درب الشـهدا یـا شـهدابن- از نامـهای رایج چهار راه شـهدا ی فعلی هست که درون گذشته مقبره ۴ تن از یـاران آیت الله العظماء سعید العلماء بار فروشی بود کـه در نبرد با بهایئان و افراد شیخ محمد علی بار فروشی (قدوس) بـه شـهادت رسیده‌اند. قدمت آن بـه دوران قاجاریـه مـی‌رسد و همواره مرکز بازار بابل بوده‌است. درون ضلع جنوب غربی چهار راه شـهدا (سلمانی سابق و مـیوه فروشی فعلی) مقبره یکی از سادات قرار داشت کـه در دوران پهلوی اول تخریب شد وتا مدتها قبل درون کنار آن درون پیـاده رو منبری قرار داشت کـه مردم درون شبهای جمعه شمع روشن کرده و نذررو نیـاز بجای مـی‌آوردند. و در دوره قاجاریـه بـه آن امامزاده شـهدا مـیان بازار مـی‌گفتند. محله برج بن: نام قدیم این محله بـه خاطر وجود مدرسه علمـیه قادریـه درون محل شـهرداری سابق قادریـه محله بود. بعد از تخریب این مدرسه و احداث بلدیـه بار فروش درون سال ۱۳۰۷ درون همـین مکان برجی بر بالای مکان بنای بلدیـه ایجاد کرده‌اند کـه ماموران بلدیـه (شـهرداری) با استقرار درون اتاقک برج محل‌های دود و آتش سوزی درون سطع شـهر را شناسائی مـی‌د که تا ماموران آتش نشانی به منظور اطفای حریق اقدام کنند. بـه همـین خاطر بـه قادریـه محله برج بن گفته شد یعنی محله‌ای زیر برج بلدیـه. آقا رود پیش: آقا رود پیش بعد از منطقه قورمش لو قرار دارد. درون گذشته این مناطق مستعد کشاورزی بوده و مکانی مناسب به منظور توزیع آب زراعی از آقا رود بـه اطراف باز گیر کلا و اطراف آن. محله سر آقا حسن: کوچه سنگ پل حد فاصل آهنگر کلا و چهارشنبه پیش درون گذشته آقا حسن قرار داشت کـه به واسطه وجود بـه سر آقا حسن اشتهار یـافت. محله‌ای از دوران قاجاریـه کـه به محلات اطراف یعنی چهار شنبه پیش –سنگ پل-آهنگر کلا و چاله زمـین مرتبط مـی‌شود. محله همت آباد: همت دآباد درون سه راهی سنگ پل بـه بید آباد قرار دارد درون مرکز این محله مقابل تکیـه قبلا پارک کودک قرار داشت کـه تبدیل بـه کتابخانـه کودک شد. محله‌ای قدیمـی از دوران قاجاریـه درون کنار بید آباد، کـه شاید بـه علت همت و اراده‌ای کـه یک شخص یـا جمع محله به منظور آبادی آن داشته‌اند بـه این نام اشتهار یـافته‌است. محله آهنگر کلا: آهنگر کلا وجه تسمـیه آن بـه علت وجود تعداد آهنگر درون کنار هم درون یک محله‌است. کلا بـه معنی محله و آهنگر کلا بـه معنای محله زندگی آهنگرران کـه در دوران قاجاریـه نیز بـه همـین نام وجود داشته‌است. حدادی و حدادیـان کـه به معنای آهنگر و آهن فروش و آهنگری هست ساکنان قدیمـی این محله محسوب مـی‌شوند. شـهید حدادیـان از شـهدای دوران انقلاب اسلامـی نیز از ساکنان این محله بوده‌است. محله چاله زمـین: چاله زمـین از نظر جغرافیـائی درون منطقه‌ای پست و پائین تر از آستانـه قرار داشته‌است. چون آستانـه آرامگاه بوده و نسبت بـه بالاتر از دیگر نقاط بر روی تپه واقع بود چاله زمـین درون مجاورت شمال آن درون حالتی چاله مانند قرار داشت بـه این نام معروف شد. محله قصاب کلا: قصاب کلا بـه خاطر وجود جمعی از قصابان کـه در این محله زندگی مـی‌د بهانـه‌ای به منظور نام گذاری این محله بـه قصاب کلا شده‌است. قصاب کلا درون دوران قاجاریـه بـه همـین نام وجود داشت. محله چهار شنبه پیش: چهار شنبه پیش درون گذشته درون کنار شـهر واقع بود و به گفته سیـاحان خارجی روزهای چهار شنبه درون این محله بازار هفتگی بر پا مـی‌شد. و به علت استقرار بازار هفتگی درون روز چهار شنبه، پسوند پیش کـه به معنی مکان استبه آن افزودهو محله بـه چهار شنبه پیش اشتهار یـافت. ملگونف روسی کـه در سال ۱۲۷۷ قمری بـه بار فروش سفر کرده‌است از چهار شنبه پیش بـه همـین نام درون سفر نامـه اش ذکر کرده‌است. چهار شنبه پیش یکی از وسیع ترین محلات قدیمـی بابل هست که اقا رود از وسط این محله مـی‌گذرد. کفشگر محله آب بخشان: وجه تسمـیه آن از کفشگر وآب بخشان تشکیل شده و به معنی محله‌ای بـه نام کفشگر کـه آقا رود آن را بـه دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرده و در این محل به منظور مصارف کشاورزی آب آقا رود را تقسیم مـی‌د. به منظور تقسیم آب از گل یـا چوب و یـا کیسه‌های شنی و حلب به منظور بستن وانسداد عبور آب آقارود استفاده مـی‌د. محله درکه سر: درکه سر درون نزدیکی و بالاسر کفشگر محله بـه طرف کمربندی شرقی فعلی واقع هست در این نقطه بعد از عبور آب آقا رود از آب بخشان کفشگر محله، آب کشاورزی از درکه سر بـه طرف دشت‌های آغوزین و کوچه آرامگاه معتمدی و باز گیر کلا سرازیر مـی‌شد. مـیراب درون این نقطه به منظور تقسیم آب کشاورزی حضور مـی‌یـافت و در مدت شبانـه روز و طول هفته آب را بـه نوبت تقسیم مـی‌کرد. محله پرک داربن: پرک داربن –محله‌ای با نام درخت کـه به نام پرک است. پشت کا رخانـه روغن نباتی چیت ساز و بین آهنگر کلا و حکیم آباد قرار دارد. محله قورمش لو: منطقه‌ای با دشت‌های حاصل خیز کـه اکنون شـهرک صالحین درون آن قرار دارد. محله بید آباد: از محله درون دوران فتحعلی شاه قاجار بـه همـین نام وجود داشت. و استقرار باغ با درختان فراوان بید علت پیدایش این نام بین مردم شده‌است. محله‌ای با درختان بید فراوان درون کنار آقا رود کـه از ضلع شرقی این محله مـی‌گذرد. محله درویش خیل: درون کنار آقا رود و بید آباد قرار دارد کـه به چهار شنبه پیش متصل مـی‌شود درویش خیل درون دوران قاجاریـه بـه همـین نام خوانده مـی‌شد و محل سدر اویش بوده و نشان از تاریخی بودن آن از دوره مرعشیـان هست محله‌ای کـه گروهی از درویشان سداشته‌اند خیل بـه معنی گروه سواران مـی‌باشد و درویش خیل بـه معنی محل استقرار و زندگی گروهی از سواران درویش است. قدمت آثار از دوره مرعشیـان هست و درون دوره قاجاریـه که تا کنون بـه همـین نام است. محله عرب خیل: عرب خیل درون شمال درویش خیل و بید آباد واقع هست و همانند درویش خیل، محل زندگی جمعی از عرب زبانان مـهاجر بود کـه محله‌ای کوچک را تشکیل مـی‌دادند. قدمت آن از دوران مرعشیـان هست و درون دوره قاجاریـه نیز که تا کنون بـه همـین نام خوانده مـی‌شود این محله آخرین محله از بافت قدیم بابل هست که ابتدای آن از کاسه گر محله شروع مـی‌شود. این محله یکی از محلات بزرگ چهار شنبه پیش محسوب مـی‌شود کـه پشت مرقد امامزاده عبدالله واقع است. محله سنگ پل: درون سه راهی خیـابان بازار بـه چهار شنبه پیش و آستانـه واقع هست و گفته مـی‌شود شـهر و از این محله عبور مـی‌کرد وبرای عبور مردم سنگی بر روی آبراه انداخته بودند کـه به پل سنگی یـا سنگ پل معروف شده‌است. سنگ پل درون گذشته مبدا و خروج شـهر بابل بود و دروازه شـهر به منظور عزیمت بـه کیـاکلا، بهنمـیر، قائم شـهر (شاهی) بود. با احداث جاده جدید بابل –قائم شـهر از اهمـیت آن کاسته شد. محله سر مـیرزا هادی: درون سه راهی سید جلال بـه مـیانکت درون مقابل تکیـه فعلی و پشت مغازه بقالی آرام یک عمومـی وجود داشت بـه نام مـیرزا هادی، کـه اشتهار این محله بـه خاطر وجود مذکور است. سر بـه معنی محله‌است و هم بـه سر محله تبدیل مـی‌شد. این محله از محلات قدیمـی دوران قاجاریـه‌است و مـیرزا هادی سازنده و صاحب بود. محله مـیانکت: مـیان کت و مـیان کتی از نامـهای این محله‌است کـه بین مسجد ابو و سر مـیرزا هادی واقع است. کت بـه معنای کتف و شانـه نیز تخت شاهی و به معنی دیوار ، قنات و کاریز هم هست درون دوران قاجاریـه بـه این محله، مـیان قطع هم مـی‌گفتند. قدیمـی‌ها بیشتر بـه آن مـیون کتی اطلاق مـی‌د. این محله درون سه راهی محلات سر مـیرزا هادی، اجابن و پنج شنبه بازار، و ابوالحسن و ابوالحسین قرار دارد و شاید از این نظر محله‌ای مـیان این محلات هست به آن مـیان کتی یـا مـیون دکتی گفته‌اند. محله ابو الحسن و ابو الحسین: این محله کـه اکنون بـه کوچه شـهید محبوبی اشتهار دارد امامزاده محل مقدسی هست به نام برادران ابوالحسن وابوالحسین کـه نزد مردم بـه ویژه بانوان از کرامات زیـادی برخوردار هست و هنوز هم مراسم نذر و نیـایش و دعا و سفره خوانی توسط بانوان درون این مکان کـه وسط محله قرار دارد بر پا مـی‌شود. این محله درون دوران قاجاریـه نیز وجود داشت. محله د باغ خانـه پیش: درون گذشته این محله مکانی داشت به منظور کشتار دام و پاک و فروش پوست دام. دباغ خانـه +پیش- کلمـه پیش درون پسوند برخی از محلات بابل بـه معنی مکان و محله محسوب مـی‌شود و در محاوره محلی درون پسوند برخی از محلات کلمـه پیش استعمال مـی‌شد. این محله قدمت تاریخی آن بـه دوران قاجاریـه مـی‌رسد و ماهی رود خانـه نیز درون کنار آقا رود، و در باغ آزادیـان درون گذشته وجود داشتاثر . هسسکاکلا: محله‌ای درون سادات محله فعلی کـه در دوران قاجاریـه بـه علت جنازه‌های فراوان درز این محله کـه بر بروز بـه استخوان (هسسکلا) تبدیل شده بود هسسکاکلا خوانده مـی‌شد. بـه علت شیوع بیماری مـهلک وبا کـه منجر بـه فوت هزاران تن از اهالی بار فروش درون دوران قاجار شده بود و امکان دفن همـه آنان نبود. جنازه‌ها درون این منطقه انباشته شده بود. نفتی محله: نفتی محله یـا نفطی محله:محله‌ای درون کنار مزرعه گل فعلی بابل کـه در برخی کتب و نیز درون پسوند فامـیلی برخی از ساکنان این محله کلمات نفتی، نفطی بـه دو شکل دیده مـی‌شود. درون دوران قاجاریـه گفته مـی‌شود نام قبلی آن لیلک محله‌است. وک محله: منطقه‌ای جلگه‌ای و پر از آب و قور باغه درون شرق مـیدان همزه کلا فعلی کـه در گذشته شب هنگام بـه خاطر سرو صدای قورباغه‌ها بـه وک محله معروف شده‌است. وک بـه معنی قورباغه ونام جدید آن همت آباد و حسین آباد، کـه از محلات اقماری و شرق همزه کلا محسوب مـی‌شوند. وک محله درون دوران قاجاریـه وجود داشت. محله بندار کلا: بندار کلا یـا بندرکلا یـا بنادار کلا درون اصل بنـه دار کلا بوده‌است کـه تدریجا تبدیل بـه بندر کلا یـا بندار کلا شد. قدمت آن بـه دوران صفویـه مـی‌رسد: درون زمان صفویـه بار فروش ده بنـه دار داشت کـه به معنای رئیس بازرگانان و انبارها بود. آقا شریف بنـه دار بار فروش ده و توابع آن را درون دست داشت. بنـه دار کلا یـا بندر کلا درون نزدیکی محله اوشیب و در کنار بابل رود واقع است. بندر کلای دیگر نیز بـه موازات بابل رود درون ابتدای امـیر کلا قرار دارد. محله درزی کتی: محله‌ای درون کنار بابل رود و گل محله (گله محله)که بـه علت قرار داشتن بر روی تپه کـه به آن کتی مـی‌گویند و نیز درزی بـه معنی خیـاط و جامـه دوز مـی‌باشد و درزی کتی بـه معنی قلعه، تپه یـا کتی و بلندی کـه متعلق بـه خیـاط بوده‌است. برخی از ساکنان این محله از نام فامـیلی و پسوند درزی یـا درزی پور ودرزی نژاد بر خوردارند. محله‌ای هست با همـین نام درون دوران قاجاریـه. سر بیزن حاجی: محله سر بیزن حاجی یـا بیج ناجی محله از محلات قدیمـی دوران قاجاریـه‌است کـه به خاطر وجود ی درون وسط این محله کـه متعلق بـه شخصی بـه نام حاجی بیژن بود نام محله بـه سر بیژن حاجی درون بین مردم اشتهار یـافت. این هنوز هم باقی هست و فعالیت دارد. محله صد دستگاه: درون سال ۱۳۴۲ بـه علت وقوع سیلاب مخرب بابل رود درون محلات قاضی کتی، درزی کتی و گله محله حدود یکصد خانـه درون این محلات دچار سیل و تخریب شد کـه با استقرار سیل زدگان درون چادرهای موقت یکصد خانـه ارزان قیمت درون شمال شـهر بابل احداث شد کـه به صد دستگاه معروف شده‌است. محله سبزه مـیدان: سبزه مـیدان یـا مـیدان سبز:در گذشته اولین نقطه ورودی شـهر بابل بود کـه پس از بهرارم منطقه‌ای خشک و مرتعی بود و سیـاحان بـه خاطر سر سبزی و وسعت منطقه کـه ابتدای شـهر بود بـه آن مـیدان سبز یـا سبزه مـیدان مـی‌گفته‌اند. بـه مرور این منطقه تاریخی کـه از دوران صفویـه که تا قاجار بـه این نام معروف بود از دوران پهلوی اول و دوم بـه سبزه مـیدان بین مردم اشتهار یـافت. محله کمانگر: کمانگر کلا –منطقه‌ای بالاتر از قصر و کاله نام داشت کـه خانواده سلطنتی درون هنگام سفر شاه بـه بابل درون این منطقه اسب سواری مـی‌د. کمانگر، بـه معنی استقرار طایفه و قومـی با همـین نام درون منطقه بود کـه بعدها جزو محدوده شـهر قرار گرفته‌است. محله هفت تن: هفت تن از محله‌های هاشیـه‌ای و قدیمـی بابل کـه در گذشته بـه خاطر سرسبزی و وجود امامزاد ه درون این منطقه محل زیـارت و استراحت خانواده‌ها بود و محل عبور آن از مـیدان کارگر(شاهیو)فعلی بود و حدود ۲ کیلومتر جاده خاکی را مردم پیـاده طی مـی‌د که تا به هفت تن برسند. هفت تن جزو آثار تاریخی بابل هست و محل تدفین هفت پسر یشتاسب جلالی هست که درون جنگ با مـیر کمال الدین بن مـیر قوام کشته شدند. عده‌ای نیز آن را از نوادگان امام موسی بن جعفر مـی‌دانند. محله قاضی کتی: محله‌ای با قدمت از دوران قاجاریـهکه بـه معنای تپه و بلندی درون کنار بابل رود درون ضلع غربی شـهر بابل کـه متعلق بـه قاضی هست و یـا قاضی بر روی این تپه قضاوت مـی‌کرده‌است. برخی نیز درون مجاورت از کلمـه قاضی کتی استفاده مـی‌کنند. ولی درون کتب تاریخی از سیـاحان خارجی همان قاضی کتی آمده‌است و تپه‌ای بزرگ و زیبا و مشجر درون کنار انبار شـهرداری وجود دارد. محله کشتار گاه: درون کنار درزی کتی و گله محله، محله‌ای قرار دارد کـه به خاطر استقرار کشتارگاه شـهر بابل درون کنار بابل رود بـه آن نام محله کشتار گاه داده‌اند و در حقیقت بخشی از گله محله‌است کـه با ایجاد کشتارگاه این نام بر آن نـهاده شد. گله محله: درون نزدیکی بابل رود قرار دارد و به خاطر نزدیک بودن بـه رود خانـه و گل آلود بودن محله کـه از آبرفت و سیلاب بابل رود بـه وجود مـی‌آمد و آمد ورفت مردم را مشکل مـی‌کرد بـه خاطر فراوانی گل وبه این نام معروف شده‌است. باز گیر کلا: بـه خاطر وجود مرقد درویش علم بازگیری درون آرامگاه این محل نام آن بازگیر شده‌است این بقعه متعلق بـه دوره مرعشیـان هست و بیـانگر دوره تاریخی و قدمت این منطقه‌است. اوشیب: از محله‌های قدیمـی و در کنار بابل رود هست که بـه خاطر همـین شیب آب رودخانـه بـه اوشیب معروف شده‌است. او بـه معنی آب و شیب بـه معنی سرازیری است. این منطقه از مناطق بزرگ و دیدنی بابل درون حاشیـه بابل رود است. خشت کوره سر: محله‌ای حوالی گله محله و ضراپوری که تا ورزشگاه آزادی هست که درون گذشته از گل موجود درون این منطقه به منظور آجر، سفال و کوزه گری استفاده مـی‌د. هلی باغ: بعد از قرا کلا و نو علم فعلی کـه در کمر بندی غربی و خیـابان توحید واقع هست باغ وسیع آلوچه وجود داشت کـه به خاطر این باغات بـه این منطقه هلی باغ مـی‌گویند. و بخشی از کوچه‌های تندست یـا توحید را شامل مـی‌شود. قراء کلا یـا نو علم: قره کلا یـا قراء کلا، نو علم، نام‌های محله‌ای هست از دوران قاجاریـه کـه در سال ۱۳۰۷ شمسی مورد بازدید و توجه شاعر نامـی ایرانی نیما یوشیج قرار گرفت و او به منظور عزیمت بـه اوشیب از قراء کلا نام‌است. قراء کلا یـا نو علم کـه نام جدید تر آن هست محله و مکانی بود به منظور قرائت قرآن و قاریـان درون مسجد این محله قرآن آموزش مـی‌دیدند. خورشید کلا: وجود آئین‌های مـیترائسم درون گذشته‌های دور و قبل از پذیرش اسلام، نام محلاتی چون خورشید کلا را پدید آورده‌است کـه نشان از قدمت و تاریخی بودن این محلات دارد کـه در گذشته جزو روستا محسوب مـی‌شدند. نقیب کلا: محله‌ای درون مرکز شـهر کـه از طرف آستانـه و سینما آزادی و مدرسه صدر مـی‌توان بـه آن رسید. نقیب کلا بـه معنای محله بزرگان و ثروتمندان بود و در گذشته بـه خاطر وجود سرمایـه داران بزرگ و افراد متمول و خانـه‌های بزرگ و مقاوم آجری ۲ طبقه درون آن بـه نقیب کلا اشتهار یـافت. این محله درون دوران قاجاریـه بـه همـین نام معروف بود. سبک‌های معماری عمارات این محله با معماری بومـی دوران قاجار مـی‌باشد. محله پیر علم: درون گذشته و در دوران قاجاریـه نام این محل پیـا کلا بوده‌است. ودر کتب تاریخی نام پیـا کلا آمده‌است و اثری از نام پیر علم نیست. بـه علت مقدس بودن علم این محله کـه در سال ۱۳۱۴ شمسی توسط رضا خان مورد تهاجم و تخریب قرار گرفت و طی آن چند روز بعد رئیس شـهربانی وقت فوت کرد با داستانـهایی افواه عموم مطرح هست به پیر علم مشـهورگشت و امروزه قدیم ترین علم موجود درون بابل و زیـارتگاه مردم و محل عزاداری دسته‌های زن و زنجیر زن و قربانی و خیرات مردم منطقه و دیگ شـهرهای استان هست و از کرامات ویژه‌ای برخوردار است. محله درویش تاج الدین: نام محله‌ای درون ضلع شمالی برج بن، حوالی مدرسه حافظ و کوچه شش دری بـه خاطر قرار داشتن مقبره درویش تاج الدین است. مزار درویش تاج الدین کـه از دراویش و بزرگان مورد احترام دوره مرعشیـان هست بین محلات برج بن و لر محله و مقابل مدرسه راهنمایی انـه حافظ واقع است. قدمت آن بـه قرن دهم و یـازدهم قمری مـی‌رسد. محله مومن آباد: محله‌ای بین محلات ابو محله و سید جلال کـه به خاطر اعتقادات مذهبی ساکنان آن بـه مومن آباد اشتهار یـافت. اعتقاد و قدرت ایمانی و اشتهار مردم بـه امور دینی انگیزه نام گذاری چنین نام‌هایی مـی‌شود. محله ابو محله: این نام حکایت از وجود روحانی یـا شخص بزرگ واعتباری درون این محله دارد کـه محله را با نام مـی‌شناختند. که تا نسل بـه نسل این نام بـه دوران بعدی رسیده‌است ابو محله درون دوران قاجاریـه وجود داشت. و در سفر سیـاحان خارجی از آن یـاد شده‌است. مسجدی بـه نام مسجد ابو درون مـیانکت قرار دارد کـه شاید نام این محله کـه از همان پیشنماز مسجد باشد. محله سید جلال: محله‌ای کـه در مرکز آن و در داخل پارک فعلی مقبره‌ای بـه نام سید جلال قرار دارد. درون گذشته مقبره درون داخل ساختمان مستقلی قرار داشت. برخی سید جلال را روحانی بزرگواری مـی‌دانند و برخی دیگر او را از بزرگان کیـائیـان جلالیـان کـه طی سالهای ۷۵۰ که تا ۷۶۳ قمری درون شـهر بار فروش حکومت مـی‌د مـی‌دانند. اکثر ساکنان این محله نیز جلالی نام ¬¬دارند واز نسل سید جلال هستند. بار گاه سید جلال بنا یی چهار گوشـه و ۵ ضرب درون ۶ متر ابعاد آن بود. این محله از قدیمـی ترین محله‌های بابل درون کنار آقا رود هست و محل زندگی عباسقلی ارباب کدخدای بار فروش و مستجر گمرک بابلسر وبندر گز بود و تکیـه‌ای بـه نام ارباب تکیـه درون همـین محله وجود دارد و ارباب رودهم کـه از کنار جاده کمربندی و ضلع شرقی محل مـی‌گذرد بر گرفته از نام عباسقلی ارباب، کدخدای با نفوذ بار فروش است. محله آزاد بن: محله‌ای درون مقابل ورودی آرامگاه معتمدی هست که بـه خاطر وجود درختان بلند و تنومند آزاد بـه محله آزاد بن معروف شد. این محله درون دوره قاجاریـهنیز آزاد بند یـا آزاد بن نامـیده مـی‌شد. تکیـه و سقاتالاری درون این محله وجود دارد. محله کتی: چنان کـه از نامش پیداست منطقه‌ای قدیمـی هست با تپه‌ای چند هکتاری درون نزدیکی هفت تن مشجر با درختان مرکبات و مـیوه او بـه خاطر آن بـه کتی یـا کتی هفت تن معروف شده‌است. محله سید زین العابدین: درون پنج شنبه بازار قدیم حصیر فروشان قرار دارد کـه مکان زیـارتی هست احتمالا محل تدفین یکی از فرمانروایـان یـا دراویش مرعشیـان هست و قدمت این محله را بـه دوره مرعشیـان و قرن (دهم و یـازدهم) هجری مـی‌رساند. تاریخ ساخت بقعه و درهای چوبی آن ۱۳۱۲ قمری است.

ارتباط با دریـا شـهر بابل مـی‌تواند از راه‌های مختلف با دریـا ارتباط داشته باشد. یکی از این راه‌ها جادهٔ بابل بـه بابلسر هست که از شمال شـهر بابل آغاز مـی‌شود و تا جادهٔ ساحلی بابلسر ادامـه دارد. دیگری جادهٔ بابل بـه بهنمـیر هست که بعد از گذشتن از بهنمـیر توسط محله مـی‌رود بـه دریـا متصل مـی‌شود و راه دیگر جادهٔ زرگرمحله بـه جادهٔ ساحلی ای هست که مـیان بابلسر و فریدونکنار قرار دارد. این جاده از شـهر زرگرمحله شروع مـی‌شود و تا جاده ساحلی دریـای مازندران (کاسپین)ادامـه دارد. جدا شدن بابلسر درون حدود چند سال پیش بابلسر جزٔ بخش شمالی شـهرستان بابل بوده‌است و شـهرهای بهنمـیر و بابلسر درون حومـهٔ شـهر بابل قرار داشتند اما بنا بر تصمـیمات حکومتی درون سال ۱۳۶۸ از این شـهرستان جدا شدند و شـهرستان بابلسر را تشکیل دادند.

جغرافیـا شـهر

بابل درون ۱۳ کیلومتری جنوب دریـای مازندران قرار دارد و رشته کوه البرز نیز حدوداً درون ۱۰ کیلومتری جنوب بابل قرار دارد و بابلرود نیز از غرب این شـهر مـی‌گذرد. این شـهرستان از شمال بـه شـهرستان بابلسر و فریدونکنار٬از غرب بـه شـهرستان آمل و از شرق بـه شـهرستان قائمشـهر و شـهرستان سوادکوه محدود است.

آب و هوا

آب و هوای شـهر بابل بـه دلیل قرار گرفتن مـیان کوه و دریـا آب و هوای معتدل و مرطوب دارد و شـهرهای جنوبی شـهرستان بابل بـه دلیل دارا بودن پوشش کوهستانی و ارتفاع زیـاد آب و هوای سرد و کوهستانی دارد. نقشـه آب و هوایی ایران٬بابل داری آب و هوای کاسپینی درون شمال کشور است.

جمعیت بعد از سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت شـهر بابل ۲۰۱٫۳۳۵ نفر اعلام شده‌است. بابل پر جمعیت ترین شـهر استان مازندران است. جمعیت شـهرستان بابل نیز ۴۶۴٫۵۳۸ اعلام شده‌است.

تاریخ بابل درون دوران سید قوام‌الدین مرعشی درون سال (۷۵۰ ه. ق) کیـاییـان جلالی _ با قتل فخرالدوله حسن درون ۷۵۰ ه. ق سلسله باوندیـان سوم پایـان یـافت. کیـافخرالدین درون ساری حاکم شد و از این بعد این دودمان با عنوان جلالیـان بر مازندران مستولی شدند ـ مامطیر را نیز متصرف شدند و مدت ۱۳ سال (تا ۷۶۳ درون آنجا حکومت د. درون سال ۷۶۳ سادات مرعشی سرپرستی مـیربزرگ درون آمل قیـام د و آنجا را متصرف شده و خود را آماده حمله و تصرف مامطیر و ساری مـی‌نمودند، کیـائیـان جلالی بالاخره شکست خوردند و مامطیر را از دست دادند. سیدقوام‌الدین مرعشی بعد از شکست کیـائیـان جلالی با فرزندان خود درون آنجا استقرار یـافتند و چندی نگذشت کـه مامطیر بـه سبب رونق بازارهای هفته و موقعیت شـهر درون نیمـه راه مـیان ساری و آمل و از سوی دیگر نزدیکی دریـا بـه احتمال از قرن هشتم بـه «بارفروش‌ده» تغییر نام یـافت. سیدقوام‌الدین مرعشی بعد از استقرار درون بارفروشده بـه ترویج امور دینی پرداخت و اهالی آن دیـار نیز با او بـه بیعت نمودند. که تا اینکه: درون محرم سنـه هفتصد و هشتاد و یک ‍(حضرت سیدهدایت قباب) را مرض طاری گشت. و روز بـه روز صورت تضاعف مـی‌پذیرفت. و سید را مقام و مسکن بارفروش‌ده بوده‌است چون وصیت تمام شد؛ دعوت حق را لبیک اجابت فرمود چون مطابق وصیت خواستند او را درون حجره خودش دفن کنند (سیدرضی‌الدین) مانع گشت، از آنجا نقل کرده بـه آمل آوردند، و دفن د. بعد از فوت سیدقوام‌الدین مرعشی، سید غیـاث‌الدین درون بارفروش‌ده اقامت نمود. و در احوال وی مـی‌خوانیم: چون سیدغیـاث‌الدین بـه بارفروشده درآمد و مدتی برآمد، با جد خود آنجه وظیفه خدمت داشته بود بـه تقدیم نمـی‌رسانید، که تا به حدی کـه درویشان جهت سید خواستند کـه زراعت برنج ند، راضی نشد. و تخم برنج کـه افشانده بودند خود رفت و ویران کرد. بابل درون زمان تیموریـان جوزفا باربارو درباره اوضاع مازندران و بارفروش‌ده درون زمان تــیموریـان مـی‌آورد: مردم مازندران جنگجوترین مردم ایــران بشمار مـی‌رفتند و تا مدتی نسبتا مدید درون برابر نیروی تیمور پایداری د شـهرهای عمده آن عبارتست از ساری مرکز مازندران، بارفروش ـ بابل امروزی _که بیش از یکصد هزار تن جمعیت دارد و بارفروشده بـه عنون یک مرکز تجاری درون زمان حکومت شاه عباس اول صفوی کـه مادرش از مرعشیـان تبرستان بود، توسعه یـافت. غلامحسین افضل الملک کـه در سال نـهم جمادی الاخر هزار و سیصد و بیست و دو از بارفروش دیدن مـی‌کند، دربارهٔ بنای این شـهر مـی‌آورد: سابقا اینجا ده بوده و در جزء جمع دفتری (بارفروش‌ده) نام اینجا بوده‌است. درون عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار آنجا را بنای شـهر گذاشته‌اند و معابر صـحیحه درون آن قرار داده‌اند. تقریبا نود سال هست که اینجا را ساخته‌اند. آنچه از منابع متعدد برمـی‌آید نام بارفروش‌ده که تا اواخر دوران صفویـه بـه این منطقه اطلاق مـی‌گشت.

بابل درزمان زندیـه درون زمان زندیـه و هنگام نقل فعالیتهای آقا محمد حسن خان آغامحمدخان قاجار ذکر بارفروش بسیـار بـه مـیان مـی‌آید و جالب توجه آنکه کلمـهٔ ده از آخر آن برداشته شده‌است. گ. ملگونف، سیـاح معروف کـه در سالهای ۱۸۵۸ و ۱۸۶۰ مـیلادی از سواحل دریـای خزر دیدن مـی‌کند مـی‌آورد: بابل پیش از انقلا ۱۹۱۷ م. روسیـه، یکی از مراکز بازرگانی مـهم شمال کشور و محل واردات امتعهٔ خارجی و همچنین مرکز خرید محصولات طبیعی و مصنوعی قرای و قصبه‌های عمدهٔ مازندران محسوب مـی‌گردید و به همـین لحاظ بارفروش نامـیده شده بود. بعضی محققان را اعتقاد بر آنست که: از سدهٔ هشتم ه. ق یعنی از حکومت مـیرقوام‌الدین مرعشی، بارفروش دیـه و از سدهٔ سیزدهم یعنی از زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار بارفروش خوانده شده‌است. حوادث سیـاسی اواخر عهد زندیـه نقطه عطفی درون تاریخ بارفروش محسوب مـی‌شود. از سال ۱۱۶۵ ه. ق کـه محمدحسن‌خان شکست سختی بـه سپاه کریم‌خان زند وارد آورد آهنگ مازندران کرد، از آن سال سرتاسر مازندران تحت سیطرهٔ محمدحسن‌خان درآمد. محمدحسن‌خان که تا سال ۱۱۷۲ ه. ق بر مازندران حکمرانی کرد. اما درون پانزدهم جمادی‌الثانی ۱۱۷۲ ه. ق جنگی بین وی و شیخعلی خان زند درگرفت با حمله شیخعلی خان محمدحسن‌خان عقب‌نشینی را ترجیح داد و از راه شاه عباسی بـه سوی استرآباد فرار کرد اما سبزعلی کرد و محمدعلی آقا جاردولو ـ یـا بـه قولی رستم بیگ کرد مدانلو ـ سر وی را بردیدند و برای کریم‌خان بـه تهران فرستادند. از آن زمان بـه بعد بارفروش مورد توجه زندیـان قرار گرفت که تا وقتی کـه زندیـه آن ایـالت را فتح و پایتخت را بـه بارفروش منتقل د. موقعی کـه در سال ۱۷۷۱ مسیحی سیـاح معروف گملن از این حدود مازندران عبور مـی‌کرد ذکر مـی‌کند: پایتخت چنان کـه گفته شده بـه باروفروش انتقال یـافته بود. بعد از بازگشت علی محمدخان زند درون سال ۱۱۹۰ ه. ق بـه شیراز حسینقلی خان مجددا پرچم خودسری برافراشت و صبحگاهی بطور پنـهانی با سرعت هرچه تمامتر خود را بـه بارفروش مقر مـهدی‌خان دادو رساند. حمله غافلگیرانـه حسینقلی‌خان بـه بارفروش، مقر حکومت مـهدی‌خان دادو» و برچیدن بساط حکومت وی، عصبانیت کریم‌خان را سبب شد، بعد زکی خان را درون سال ۱۱۹۰ ه. ق روانـه مازندران کرد.

بابل درون زمان قاجاریـه مرگ کریمخان زند درون سال ۱۱۹۳ ه. ق فرصتی پیش آورد که تا آقامحمدخان پسر بزرگ محمدحسن خان کـه شانزده سال بـه عنوان گروگان نزد وی بـه سر مـی‌برد بتواند فرار کند آقا محمدخان درون ۲۸ ذیقعده ۱۲۹۴ درون بارفروش بـه انتظام امور پرداخت. اما رضاقلیخان قاجار بـه همدستی لاریجانیـها درون ذیحجه ۱۱۹۵ ه. ق بـه بارفروش آمده و مقر آغامحمدخان قاجار را محاصره د. و آغامحمدخان را بـه اسارت درآوردند. ولی دوستداران آغامحمدخان درون بندپی بـه بهانـه مراقبت سخت‌تر از او، وی را بـه بندپی بردند. از سویی مرتضی قلیخان و مـهدیقلیخان قاجار و مصطفی‌قلیخان قاجار بعد از شنیدن خبر محاصرهٔ برادر بزرگ خود را بـه بارفروش رساندند و رضاقلیخان را برآن داشتند کـه خان ابدال خان را بـه جنگ ایشان بفرستد، اما شکست خورده و اسیر شد. دوستان آقا محمدخان بعد از این ماجرا وی را با دویست تفنگچی بـه بارفروش بردند. آقامحمدخان که تا صفر سال ۱۱۹۷ از دست برادران کـه علیـه او دست بـه آشوب زده بودند آسوده شد و به استرآباد و پس از مدتی توقف درون آنجا درون ۲۳ ربیع‌الاول ۱۱۹۷ ه. ق بـه ساری بازگشت. همـین کـه آغا محمدخان قاجار اساس حکومتش را درون مازندران استحکام بخشید باز مرکز را بساری انتقال داد. گرچه که تا اواخر دورهٔ قاجاریـه ساری حاکم نشین مازندران بود اما بـه سبب وجود ادارات مالیـه، اوقاف، تطمـیه، کارگزاری، فواعِد عامـه و دربارفروش، این شـهر اهمـیت بسزایی درون امور مازندران داشت. درون سال ۱۲۱۴ ه. ق فتحعلی شاه بعد از کشمکش با مدعیـان قدرت، پسر یـازده ساله خود محمدقلی مـیرزا را بـه حکومت مازندران منصوب کرد. درون این زمان سپاهیـان مازندرانی کـه به پیشنـهاد قائم مقام جانباز خواندند درون جنگ اول ایران و روس کـه در ۱۲۱۸ ه. ق/ ۱۸۱۲ م درگرفت شرکت داشتند. پادشاهی محمدشاه، فظعلی‌خان قراباغی ۱۲۵۱- ۱۲۵۲ ه. ق بـه حکومت مازندران گمارده شد. از کتیبه‌ای درون مسجد جامع بارفروش دانسته مـی‌شود کـه فظعلی خان بـه دستور محمدشاه، درون سال ۱۲۵۱ ه. ق مالیـات نانواها را ملغی کرده بود. بابل و فرقه بابیـه از وقایع مـهم بارفروش درون اوایل سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۴-۱۳۱۳) واقعه قلعهٔ شیخ طبرسی و فتنـه بابی‌ها مـی‌باشد. پیروان سیدباب درون هر ولایتی بنیـاد ظهور و خروج نـهادند و قصور خلافت و بروج نیـابت خود را بزور بر کیوان عروج دادند. از شاهرود روی ببارفروش نـهادند ـ درون آن زمان مازندران حاکم نداشت و تنـها شـهر مازندران کـه وابستگی قومـی و طایفه‌ای درون آن دیده نمـی‌شد بارفروش بود و ملامحمدعلی قدوس خود اهل بارفروش بوده‌است ـ و در خارج شـهر و حوالی بحر ارم کـه معروف هست بسبزمـیدان رحل اقامت فروگرفتند. سخنان آنطایفه را بجناب سعیدالعما بردند و بدیشان پاسخهای سخت آوردند و این طایفه بـه طریقه ارباب خروج با اسلحه درون شـهر و بازار آمد و شد گرفتند جناب سعید العلما و علمای مازندران اجتماع این طایفه غریبه را درون آنولایت صلاح ندانستند و برخروج امر د. نقار و غبار درون مـیانـه پدید آمد سخنان نرم بدرشت کشید و ضرب زبان بزخم مشت انجامـید عباسقلی‌خان سرتیپ لاریجانی بنامـه سعیدالعما از این کارآگاه گشته که تا ایشانرا از بارفروش بار بر خر نـهاده دجال‌وار روانـه دیـار بوار نماید کار بنزاع و دفاع انجامـید دوازده از بابیـه مقتول شدند و چند تن از اینان زخمدار گشتند ملاحسین ـ بشرویـه‌ای ـ و حاجی محمد علی مازندرانی کـه روسای آن گروه بودند مستدعی شدند کـه بجانب عراق روند سردار لاریجانی مضایقتی نکرد و برایشان سخت نگرفت از علی‌آباد ـ قائمشـهر کنونی ـ بگذرانیده بعراق روانـه سازد و ایشان کوچ دادند و روی براه نـهادند چون بعلی‌آباد رسیدند خسرونامـی قادی کلائی از قوای علی‌آباد بطمع اموال ایشان افتاده با جمعیتی دنبال آن کاروان گرفت و به اسم همراهی و محافظت رشوتی خواست آنان نیز مضایقه ند ولی طمع خسروگدا. طبع از کرم و درم آنان افزوده بود. ایشانرا از گذشتن منع کرد و بدان اموال امر نمود و دو تن از همراهان ملاحسین کشته شدند و قریب بـه غروب بمقبرهٔ شیخ طبرسی رسیدند متحیر ماندند از خسرو بیک و همراهان او نیز سخت خایف و مضطر شدند و خسرو اسب سواری ملاحسین را گرفتن خواست و در شمشیر او نیز طمع کرد ملاحسین بشرویـه ـ بشرویـه‌ای ـ تیغی بر خسرو راند کـه بخون غلطید و جمعی از موافقانش را نیز بکشت و معدودی فرار د. ملاحسین کـه دید کار بـه اینجا کشیده شد از رفتن بـه عراق پشیمان شد و در محوطه مقبره مرقد شیخ طبرسی متحسن شد. بشروئی وقتی بآنجا آمد؛ وضعیت آن محل را چنین مناسب دید کـه آنجا را مرکز جنگ هولناک خود قرار دهد. بعد شروع بساختن پناهگاه و کمـینگاهها و بلند ساختن برج‌ها و دیوارها کرد چون از ساختن قلعه و استحکامات فارغ شد شروع بـه جمع آوری اسلحه د، تکمـیل مـهمات، تمرین بابیـان بـه طرز استعمال اسلحهٔ آتشی و شمشیر زدن و تهیـه مـهمات و ذخایر جنگی کرد بعد پیروانش را بـه چند دسته تقسیم نمود و آنـها را بـه دهات و شـهرهای اطراف فرستاد که تا بقدر کفایت یکماه یـا زیـادتر و خواربار و علوفه حیوانات خریداری نمایند وگرنـه با غارت و چپاول تهیـه سازند. آنـها این عملیـات را درون زمان کمـی انجام دادند. آنگاه نواب و دعات خویش را باطراف فرستاد که تا مردم را بسوی باب دعوت کنند. چون خبر جماعت بابیـه درون شیخ طبرسی و دراز دستی ایشان درون نـهب و غارت اطراف مازندران گوشزد شاهنشان ایران ـ ناصرالدین شاه ـ گشت، فرمان داد کـه بزرگان مازندران لشکر آماده کرده بر ایشان بتازند و جهان را از وجود آن جماعت بپردازند اول آقا عبدالله برادر حاجی مصطفی‌خان هزار جریبی دویست نفر از مردم هزار جریب را منتخب ساخته با تفنگچی سورتی بـه ساری آمد و در آن جا مـیرزا آقا نیز از افغان‌ها ساکن ساری و سوادکوه و ترک جمعیتی فراهم کرده بـه اتفاق که تا علی‌آباد رفتند و از مردم علی‌آباد جماعتی نیز امداد ایشان د. جماعت بابیـه بر آقاعبدالله بتاختند و مبارزتی سخت دست داده درون آن نزاع سی نفر از تفنگچیـان آقا عبدالله مقتول گشتند و باقی منـهزم شدند ملاحسین بی‌ترس و بیم خود را بـه آقا عبدالله رسانیده و او را با تیغ دو نیمـه کرد اول بار تفنگچیـان را طٔ شمشیر ساختند. بعد به کار اهل قریـه پرداختند و اناثأ و ذکورأ و صغارأ و کبارأ تمامـی را با شمشیر و خنجر پاره پاره د. بعد از آن آتش بدان قریـه زدند و اموال و اثقال ایشان را غارت د چون خبر قتل آقا عبدالله و غارت افرا معرض شاهنشاه افتاد، شاهزاده مـهدیقلی‌مـیرزا را بـه قلع آنـها مامور ساخت ملاحسین و حاجی محمدعلی از حالت آن لشگر آگهی یـافتند بابیـهٔ از جان گذشته بـه عزم شبیخون طریق وا پیش گرفتند آتش درون آن سرای انداخته تمامت آن عمارت با بهاربندی کـه یک طرف آن بود و عمارت حسینیـه کـه در جنب آن بوده با جماعتی کـه در آن جاها مسکن داشتند، یکسره بسوختند و بعضی را هم کشتند و جسد ایشان را درون آتش افکندند و جماعتی از تفنگچیـان اشرف، درون کنار لشگرگاه سنگری ساخته بودند گلوله بر ٔ ملاحسین آمده بعد جسد او را درون زیر دیوار مرقد شیخ طبرسی، با جامـه و شمشیر بـه خاک سپردند چون مدت محاصرهٔ قلعه شیخ طبرسی وجلادت جماعت بابیـه بـه چهار ماه کشید، شاهنشاه بـه اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد که تا با لشکر ی خونخوار بـه جانب مازندران روان شود بعد از این واقعه، دیگر درون قلعهٔ شیخ طبرسی برگ درخت و علف زمـین و استخوان و چرم تمام شد و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیـه زنـهار طلبیدند سعیدالعلما و دیگر اهالی بر قتل حاجی محمدعلی و بزرگان بابیـه فتوی دادند و گفتند بازگشت ایشان درون شریعت مقبول نباشد و تمام را درون سبزه مـیدان بارفروش مقتول ساختند. درون این فتنـه از جماعت بابیـه هزار و پانصد نفر بـه معرض تلف درآدمدند. بین سالهای (۱۲۶۷- ۱۲۷۱ ه. ق) دو کارخانـه شکر و قند درون شـهرهای ساری و بارفروش بـه سعی مصطفی‌قلی‌مـیرزا حاکم مازندران و ابتکارات صدراعظم معروف آن دوره ـ مـیرزاتقی‌خان امـیرکبیرـ بنا شد و به اهمـیت تجاری و بازرگانی شـهرهای ساری و بارفروش افروده شد و بر اثر تجارت و بازرگانی فوق‌العاده بارفروش دولت روسیـه بر اثر نفوذی کـه پس از عهدنامـه ترکمانچای درون ایران بـه دست آورده بود. یک نفر نماینده تجاری بـه نام آگنط ـ آگنت ـ درون بارفروش داشت. درون بیستم ربیع الاول ۱۲۷۳ هجری قمری مـیرزا اسداله وزیر به منظور سرکشی کارخانـه شکرریزی دولتی بـه بارفروش آمد و در آنجا خبر فتح هرات توسط سپاهیـان ایرانی بـه او رسید بـه همـین مناسبت بـه دستور او و به اهتمام حاکم بارفروش ـ مـیرزا شفیع ـ شـهر را چراغانی د و خود وی درون مسجد جامع بارفروش حاضر شده و مژده این پیروزی را بـه مردم داد. مـیرزا شفیع بـه پاس کوششـهایی کـه در این باره انجام داد از طرف حاکم مازندران بـه یک «طاقه شال ترمـه» مفتخر گردید. مسعود مـیرزا ظل‌السلطان، کـه روزگاری والی مازندران بود درون سال ۱۲۷۸ ه. ق دربارهٔ بارفروش مـی‌آورد: شـهر دوم مازندران بارفروش است. این اسمـی هست با مسمـی درون اینجا رد و بدل و خرید و فروش مـی‌شود. درون این شـهر، از داغستانی و لزجی و اهل آذربایجان و عراقی و ارمنی و ترکمان و غیره و غیره، همـه گروهی هستند، یک کمپانی روس هم هست به منظور ترویج تجارت و تربیت مردم تازه. درون سال ۱۲۹۲ ه. ق بـه دستور ناصرالدین شاه را ه مستحکم بارفروش و ساری و راه کالسکه رو با پلهای مستحکم بین آمل و بارفروش ساخته شد. و علیرضاخان عضدالملک درون مدت حکمرانی خود درون زمان غلامعلی‌خان نظام السلطان نوری ۱۳۲۶ ه. ق حاکم مازندران، به منظور تشکیل انجمن ولایتی، از مجلس شورای ملی کـه به وی تلگراف شد. بارفروش بـه عنوان مرکز مازندران درون سفرنامـه تحف بخارا درون این باره آمده: حکومت بـه اهالی ساری و بارفروش حکم مجلس شورا را ابلاغ نمود. اهالی ساری بـه واسطهٔ نفاق و بی‌اطلاعی خود غفلت د، والی اهالی بارفروش، چون نسبت بـه اهالی ساری اندک جهان دیده ـ ترـ و باهوش و صاحب ثروت و عدهٔ نفوسشان هم زیـاد بود، فورأ انجمن نظارت تشکیل داده، بـه تصویب حکومت، شش وکیل جهت انجمن ولایتی و دو مبعوث، جهت پارلمان طهران انتخاب کرده، وکلای طهران را روانـه نمودند. انجمن ولایتی ایشان هم مفتوح شد. اهالی ساری بعد از شنیدن این خبر هشیـار شده، مدعی شدند کـه مرکز حکومت نشین ساری است، سایر شـهرهای مازندران حتما تابع ساری باشند. بارفروش ابدأ حق وکیل فرستادن بـه طهران را ندارد، با وکیل خود را بـه ساری فرستاده، درون بارفروش انجمن بلدی بگشایند. انجمن ولایتی درون ساری کـه مرکز هست باید منعقد باشد. بعد از قیل و قال کشال، اهالی ساری هم درون منزل شیخ علی اکبرنام، یکی از ملای پیش نماز، بـه معیت شیخ غلامعلی پیش نماز انجمنی تشکیل داده، بدون تعیین نظار و وکلای ستهٔ ولایتی، دو نفر مبعوث بـه اکثریت آرا انتخاب کرده، بـه طهران روانـه نمودند. ولی وکیلهای ساری را درون پالمان قبول نکرده وکلای بارفروش، پذیرفته شدند و تیلگرافی هم از مجلس شورای ملی بـه نظام السلطان، حکومت ـ حاکم ـ مازندران، رسید کـه انجمن ولایتی بـه واسطهٔ اهمـیت داشتنش حتما در بارفروش منعقد بوده، انجمن ساری بلدی باشد. بارفروش هم اگرچه انجمن رسمـی داشتند، ولی ترتیب درستی نداشته، تمام اختیـارات درون دست علامـه ـ ملامحمد جان علامـه ـ نام ملای پیش نمازی بود. بابل درون زمان مشروطیت مخبر انجمن ـ آقا حسن بادکوبه‌ای ـ بود کـه یـادداشت‌های مـهم روز را به منظور روزنامـه «حبل‌المتین» مـی‌فرستاد. اعضای انجمن بـه دستور تلگرافی مجلس شورای ملی، آقایـان مفتخرالممالک ـ شـهریـارپوری ـ و حاج ابراهیم ماهوت فروش را بـه سمت نمایندگی انتخاب و به تهران فرستادند. مخالفان به منظور کشتن علامـه و معین التجار پافشاری مـی‌د. ـ و ـ آنان هم مجبور شدند خود را مخفی کنند. حسین لطیفی، حاجیروی و شعبان کوچک سرایی و چند نفر دیگر مامور قتل علامـه بودند. منزل علامـه درون محله آستانـه درون کوچه بن‌بستی بود، چند نفر هم مسلح، حفاظت از آنرا بـه عهده داشتند. درون یکی از شبها آنـها حمله د، نگهبانان منزل متواری و ترورسیتها بام وارد خانـه مـی‌شوند. درون خانـه بین محافظین جان علامـه و تروریستها تیراندازی مـی‌شود، همسر مرحوم علامـه از این موقعیت استفاده و نردبانی آماده مـی‌کند کـه علامـه از گذرگاه ویژه‌ای بـه خانـه یکی از همسایگان برود، همـینکه علامـه بـه آخرین پله نردبان مـی‌رسد، پایـه نردبان مـی‌لغزد و علامـه بـه زمـین مـی‌افتد و دچار شکستگی فر و بالاخره خونریزی مغزی مـی‌شود و به فاصله یکی دو روز بعد درون مـی‌گذرد. درون تشیع جنازه‌اش جز چند نفر از مشروطة خواهانی شرکت نمـی‌کند. بعد از این کـه کار مشروطه خواهان درون تهران که تا حدودی ضعیف شد و شاه بر ملت غلبه نمود، از مازندران بـه کلی اسم مشروطه برداشته شد. و در بارفروش هم «ملامحمدجان علامـه» و معین التجار مشروطه‌خواه بـه سال ۱۲۸۸ ش/ ۱۳۳۰ ه. ق با توطئه مستبدین محلی بـه اسامـی حاجیروی و حسین لطیفی و علیقلی گومـیج و حسین نامـی کشته شدند. درون همـین سال «خبر رسید کـه چند نفر از مجاهدین قفقازی بـه ریـاست «پانوف» ـ پانف ـ نام بلغاری، از دریـا با کشتی بخاری بـه بندر مشـهدسر ـ بابلسر امروزی ـ سربرآمده، گمروک خانـه و تیلگرافخانـه را ضبط کرده، درون گمروک خانـه هرچه نقده بود گرفته، از طرف خودشان درون گمروک آدم گذاشتهٔ بارفروش مـی‌آیند. پسر اسماعیل خان سوادگوهر با چند سوار جلوتر رفته درون بارفروش درون کاروان سرایی منزل داشت. مجاهدین رفته خواستند او را بکشند، ممکن نشده، آنـها خبر شده، سر دروازهٔ کاروان سرا را سنگر کرده دعوا و تیراندازی د. بعد از صرف تیر و تفنگ زیـاد، پانوف زخمـی شده برگشته بـه منزل شاه‌زاده اعظام السلطنـه ـ و بعد با کمک مشروطه خواهان محلی بـه بندر گز روانـه شدند، ورود آزادی خواهان بـه سرکردگی پانف از بندرگز بـه گرگان مورد استقبال مردم بـه رهبری شیخ محمدحسین روحانی مشروطه‌خواه قرار گرفت. درون همان سال مردم بارفروش علیـه یـهودیـان این شـهر شود و چهارده تن از یـهودیـان را کشتند. بابل درون زمان اشغال ایران توسط متفقین درون شـهریور ۱۳۲۰- قوای شوروی و انگلستان و بدنبال آن ارتش امریکا از شمال و جنوب وارد ایران شد. درون نتیجه دستگاه پادشاهی رضاخان فرو ریخت. مازندران مانند سایر استانـهای شمالی ایران بـه وسیله قوای شوروی اشغال شد ـ شـهر بابل کـه مرکز اداری و قضایی مازندران غربی بود بتصرف سربازان روسی درون آمد، قصر شاه، باغ وزیر جنگ، ـ یـا باغ شاهنشاهی ـ از سه راه فرهنگ که تا چهار راه فرهنگ و از سبزه مـیدان که تا اول مخابرات و خیـابان مدرس فعلی باغهای داداشپوری و اسدالله خانی و سایر ساختمانـهای مـهم شـهر و اطراف آن بوسیله قوای شوروی اشغال و پایگاه نظامـی شد. درون آنزمان قویترین سازمان سیـاسی ایران، حزب توده بود کـه این حزب درون پیروی سیـاست شوروی تلاش مـی‌کرد و شـهرستان بابل از مراکز مـهم حزب توده بوده‌است کـه وضعیت و سیـاست فعال و تشکیلات وسیع و جا افتاده‌ای را درون برداشت و مبارزه علیـه حزب مزبور درون شـهر بابل و دهستانـهای کوهستانی اطراف آن بویژه درون دامنـهٔ کوههای بندپی وضع تعی بخود گرفته بود. درون هشتم شـهریور ۱۳۲۴ مصادف با بیست و یکم ماه رمضان وقایع زد و خورد حزب توده با جمعیتهای مخالف درون شـهر بابل کـه در پناه سربازان روسی انجام شده و عده‌ای از محترمـین و مجاهدین بابل بازداشت شدند. ولی بتدریج ملی شدن نفت درون سراسر ایران درون سرلوحه کارهای سیـاسی کشور قرار گرفت. درون ۲۸ تیرماه ۱۳۲۹ لایحه قرار داد الحاقی نفت گس- گلشاییـان از سوی دولت ساعد بـه مجلس داده شد درون استانـهای کشور از جمله درون مازندران و شـهرهای آن بویژه درون شـهر بابل روحانیونی بـه جمعیت ایرانی هواداران صلح پیوستند و اعلامـیه‌ها و بیـانیـه‌هایی را امضا و منتشر د. دوران معاصر بارفروش همواره بعنوان یکی از شـهرهای مـهم، صحنـهٔ زد و خوردهای سیـاسی و تاریخی بوده‌است. درون سال ۱۹۰۴ اعلامـیه‌ای خطاب بـه نمایندگان خارجی درون روز یکم آذر سال ۱۳۱۰ هجری خورشیدی نام بارفروش همراه با ساخت ساختمانـهای تازه دولتی همچون اداره پست (۱۳۱۵)، درون کنار سبز مـیدان و ساختمانـهای شـهرداری و شـهربانی(۱۳۱۴) بـه شـهر بابل تغییر نام یـافت. نام بابل از نام رودخانـه باوُل گرفته شد، کـه در بر غربی شـهر روان هست و اکنون بـه رود بابل معروف است. البته امروزه با توجه بـه ساخت و سازهای فراوان و گسترش فضای شـهر این رودخانـه تقریباً درون قسمت‌های مرکزی شـهر قرار گرفته‌است. جنگلهای طبیعی شـهرستان بابل ۴۹۹۳۶ هکتار بوده و رودخانـه بابلرود از رودهای مـهم این شـهر بـه شمار مـی‌رود. این شـهر دارای آب و هوای معتدل و مرطوب مـی‌باشد.بابل دارای ۷ شـهر تاسیس شده و ۱ شـهر مصوب، ۶ بخش، ۱۳ دهستان و ۶۵۳ روستا و ۹۵ دهیـاری مـی‌باشد. وسعت این شـهرستان ۱۵۷۸ کیلومتر مربع مـی‌باشد پل محمدحسن‌خان توسط محمدحسن خان قاجار با قدمتی بیش از ۲۰۰ سال و دراواخر دوره افشار بر روی رودخانـه بابل ساخته شده‌است.در دروه صفوی دریـاچه‌ای بسیـار بزرگ و زیبا درون جنوب شـهروجود داشته کـه در وسط آن تپه‌ای همانند یک جزیره کوچک خودنمادی مـی‌کرده کـه بعلت سرسبزی و زیبائی باغهای اطراف این دریـاچه زیبا این محل بنام (بحر ارم) نامگذاری شده‌است. این دریـاچه سالها پیش خشکیده و در حال حاضر محل سمردم مـی‌باشد کـه به دوقسمت بحرارم غربی و بحرارم شرقی معروف است.از ۲۰ نفر پایـه گذاران اولیـه حزب ملی ایران درون سال ۱۳۲۰، ۳ نفر از اهالی شـهر بابل بودند.بابل همچنین با پیش‌شماره تلفنی ۰۱۱۱ مرکز یکی از ۸ بخش مخابراتی ایران است.

فرهنگ و ادب و هنر مطبوعات بابل نیز بـه تناسب اندازه و جمعیتش مجلات محلی خاص خود را دارد کـه مـی‌توان از آنـها بـه دو نمونـه بابل نامـه (هفته نامـه خبری) و چشمـه توسعه (ماهنامـه فرهنگی اقتصادی) را نام برد. همچنین بابلی‌های مقیم تهران نیز خبرنامـه‌ای فرهنگی و هنری بـه اسم بارفروش را منتشر مـی‌کنند کـه البته مطالبش منحصر بـه بابل نیست و با هنرمندان و ادیبان استان مازندران مصاحبه مـی‌کند. جشنواره‌ها جشنواره فیلم کوتاه وارش یکی از قدیمـی ترین جشنوارهٔ استان مازندران مـی‌باشد. کـه توسط مـهدی قربان پور مستند ساز مازندرانی درون سال ۱۳۷۸ درون شـهرستان بابل پایـه گذاری شد . این جشنواره درون مجتمع فرهنگی هنری ارشاد هر دو سال برگرار مـی‌گردد. چهارمـین جشنوراه بين المللي فیلم کوتاه وارش مجتمع فرهنگی سینمایی مجهزترین و کاملترین مجتمع فرهنگی سینمایی درون شمال کشور مـی‌باشد. کـه پس از ۱۵ سال آماده بهره برداری شده‌است. کلنگ احداث این مجتمع درون سال ۶۸ درون دوره وزارت سید محمد خاتمـی درون وزارت ارشاد اسلامـی بـه زمـین خورده بود. این مجتمع درون فضایی بالغ بر ۶۵۰۰ متر مربع زیر بنا، درون سه طبقه ساخته شده‌است. به منظور ساخت این مجتمع ۱۳ مـیلیـارد ریـال هزینـه شده‌است. این ساختمان دارای یک سالن اختصاصی تئاتر هست که ۲۵۰ صندلی با سن گردان دارد. این سالن یکی از پیشرفته ترین سالن‌های تئاتر درون ایران محسوب مـی‌شود. سالن سینمایی با ۳۵۰ نفر گنجایش و سالن تابستانی روباز از دیگر سالن‌های این مجتمع هستند. درون این مجتمع پیشرفته ترین سیستم صوتی و نمایش کشور و بهترین پرده اکران و پرده نمایش وجود دارد. همچنین این مجتمع دارای سالن‌های نمایشگاهی و گالری‌ها، کارگاه عو فیلم و... نیز مـی‌باشد. این مجتمع توسط اداره کل نوسازی مدارس استان مازندران تکمـیل و به بهره برداری رسید. شـهرداری بابل شـهرداری بابل درون سال ۱۳۰۴ خورشیدی بـه نام بلدیـه تاسیس شده کـه بعدا نام شـهرداری بـه خود گرفته‌است. شـهرداری کار خود را درون ساختمانی درون محل سر شروع نمود و سپس بـه بازار شـهر انتقال یـافته و در سال ۱۳۰۷ درون ساختمان خیـابان مدرس (موزه فعلی) بنا گردید. 

موقعیت جغرافیـایی بابل دریـاچه کامـیکلا این دریـاچهٔ درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل و در اطراف کوه‌های البرز قرار دارد. دریـاچهٔ کامـیکلا دارای چشم انداز کوه و جنگل مـی‌باشد. دریـاچهٔ آب بندان رمنت این آب بندان درون روستای رمنت از توابع بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد. جنگل‌ها جنگل لفور این جنگل درون جنوب شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. جنگل نارنجلو این جنگل کـه حفاظت شده‌است درون بخش بندپی غربی قرار دارد. جنگل شیـاده این جنگل زیبا درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد کـه به دلیل مرتفع بودن سد شیـاده را مـی‌توان از بالای آن مشاهده کرد. جنگل بابلکنار این جنگل حفاظت شده درون بخش بابل کنار شـهرستان بابل قرار دارد. جنگل ویوج این جنگل درون جادهٔ شیـاده واقع درون بخش بندپی شـهرستان بابل قرار دارد. این جنگل حدود بیست هکتار مـی‌باشد. جنگل بابلکنار این پارک جنگلی درون بخش بابل کنار شـهرستان بابل و در روستای درونکلاشرقی و بزچفت قرار دارد. رودها دریـای مازندران بابلرود این رود طویل ترین رودخانـهٔ شـهرستان بابل هست که از کوه‌های سوادکوه سرچشمـه مـی‌گیرد و پس از گذر از غرب شـهر بابل درون بابلسر بـه دریـا مـی‌ریزد. طول این رود حدوداً ۷۸ کیلومتر مـی‌باشد. مصب این رود محل خوبی به منظور تفریحات آبی است. عمق این رود درون قسمت‌های مرکزی بسیـار کم و در هنگام ریختن بـه دریـا بسیـار زیـاد است. آقارود این رود کوچک کـه در روستای سیـاه کلا محله شرقی قرار دارد بعد از پیوستن بـه رود بابلرود بـه دریـا مـی‌ریزد. رودخانـه سجرو منشأ اصلی این رود کوه‌های بلند بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل هستند کـه پس از گذشتن از ییلاق‌ها و روستاهای بخش بندپی شرقی و شرق شـهر گلوگاه بـه بابلرود مـی‌ریزد. کلا رود این رود از کوه‌های بخش بندپی غربی واقع درون ارتفاع ۲۲۰۰ روستای فیل بند شـهرستان بابل سرچشمـه مـی‌گیرد. این رود حدود ۶۰ کیلومتر طول دارد و عرض آن از ۳ متر تا۳۰ متر متفاوت است. کلا رود بعد از گذر از مناطق ییلاقی و جنگلی بخش بندپی غربی و روستاهای بخش مرکزی شـهرستان بابل درون نزدیکی پل محمدحسن خان بـه بابلرود مـی‌ریزد. ارمک رود آبشارها آبشار تیرکن این آبشار درون روستای تیرکن و بخش بابلکنار شـهرستان بابل قرار دارد. هفت آبشار این آبشار کـه دارای هفت آبشار کوچک متوالی مـی‌باشد درون روستای درازکلا٬بخش بابل کنار شـهرستان بابل قرار دارد. به منظور رسیدن بـه آبشار هفتم حتما مسافت بسیـار زیـادی را طی کرد. آبشار کیمون این آبشار درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. چشمـه‌های آب گرم چشمـه آب گرم آرزو این چشمـهٔ آب گرم درون روستای ازرو از توابع بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. کـه دارای جاذبه‌های توریستی فراوانی مـی‌باشد. ییلاق‌ها شـهرستان بابل دارای ییلاقات بسیـار زیـادی هست از جمله شیج موسی ، لحه ، شاه لینگ چال ، نیراسم و همچنین سلبن ، انیردون و خیلی موارد دیگر لحه دور نمای بسیـار زیبائی داشته و به ییلاق شیخ موسی مشرف مـی‌باشد. انیردون دارای مـیوه‌های درختی خیلی کوچک و خوشمزه‌ای هست و همچنین پر از گل و سبزه شیخ موسی این ییلاق درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. و دارای دو زیـارتگاه بـه نام‌های حاج شیخ موسی و امامزاده عبداله مـی‌باشد. فیل بند این ییلاق مرتفع ترین ییلاق استان مازندران هست که درون بخش بند پی غربی شـهرستان بابل قرار دارد. درون این ییلاق یک تپهٔ بلند قرار دارد کـه از بالای آن مـی‌توان شـهرهای شـهرهایی مانند ساری٬نوشـهر٬قائمشـهر و شـهرهای اطراف را دید. شالینگچال این ییلاق کـه از سردترین ییلاق‌های مازندران هست در بخش بندپی شرقی قرار دارد. بالاتر از شیخ موسی و آره قراردارد درون فصل بهار منطقه بسیـارسرسبزو دارای چشم انداز زیبای مـی‌باشد. ورزنـه این ییلاق درون منتهاالیـه مرز جغرافیـایی بابل واقع شده کـه برای رسیدن بـه این روستای کوهستانی زیبا و بکر حتما از مسیر سخت و دشوار با پیچ‌های خطرناک عبور کرد. این روستا توسط کوههای اطراف آن احاطه شده و دارای آب بسیـار گوارا و سرد مـی‌باشد کـه مورد توجه بسیـار بازدید کنندگان قرار گرفته‌است. اگرچه این روستا نیز مانند بسیـاری از روستاهای کوهستانی مازندران درون اثر زلزله سال ۱۳۱۸ بکلی تخریب شد ولی دوباره آباد گردید.  روستای ورزنـه از سمت غرب بـه روستاهای اندوار و نشل آمل، از سمت جنوب بعد از طی مسافت بسیـار دشوار بـه شیخ موسی مـی‌رسد. سدها سد البرز این سد بزرگترین سد خاکی ایران هست که بین شـهرستان بابل و سوادکوه قرار دارد. از آب این سد به منظور کارهای کشاورزی و هم چنین به منظور تأمـین آب شـهرهای اطراف استفاده مـی‌شود. سد سنبل رود این سد درون ۵ کیلومتری جاده بابل کنار سیدکلا بـه شیرگاه قرار دارد. اماکن مذهبی بقعه امامزاده قاسم این آرامگاه کـه معروف بـه آستانـه مـی‌باشد، درون مرکز شـهر بابل واقع شده‌است. بقعه امامزاده عبدالله(ع) این بقعه درون بخش مرکزی شـهرستان بابل و در روستای چمازکلا واقع شده‌است. بقعه سلطان محمدطاهر این بقعه درون روستای سلطان محمد طاهر واقع درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد. آرامگاه درویش فخرالدین این آرامگاه درون منطقه موزیرج شـهرستان بابل قرار دارد. مسجد جامع این مسجد درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد. مقبره امامزاده علی این مقبره درون روستای درازکلا٬بخش بابل کنار شـهرستان بابل قرار دارد. آرامگاه درویش یوسف این آرامگاه درون بخش بندپی غربی شـهرستان بابل واقع شده‌است. تکیـه پیرعلم این تکیـه درون بخش مرکزی شـهرستان بابل و در شـهر بابل واقع شده‌است. تکیـه روستای مقریکلا این تکیـه درون بخش بندپی غربی شـهرستان بابل قرار دارد. تکیـه حصیرفروشان امامزاده محمد مشـهد سرا آرامگاه این امامزاده درون بخش گتاب شـهرستان بابل قرار دارد.

اماکن تاریخی کاروانسرا: بابل بعنوان یک مرکز تجاری کـه دارای کارونسراها و دکان‌های معتبر بوده‌است، توجه ناصرالدین شاه رادر ۱۲۹۲ ه. ق هنگامـی کـه وی درون حال انجام دومـین سفر خودبه مازندران بود، جلب کرده وی درون سفرنامـه خود نوشته‌است، ، شـهربارفروش از بلاد معظمـه مازندران و پرجمعیت و مرکز تجارت شده‌است، وکاروانسرا دکاکین معتبره دارد، ، تعدادی از کاروانسراهای معروف بابل: کاروانسرای شاه عباس (اثری از آن اکنون نیست)کاروانسرای امـین الملککاروانسرای ملک (درسال ۷۱ براثر آتش سوزی قسمتی از آن درون آتش سوخت)کاروانسرای معتمد (چهارسوق)کاروانسرای حضرت (چهارسوق)کاروانسرای سه راه چال (چهارسوق)کاروانسرای قیصریـه (چهارسوق)کاروانسرای حاج محمد حسن (در محله بازار)کاروانسرای ارس(در محله بازار)کاروانسرای حاجی علیرضا بلورچی(در محله بازار اول چهارراه شـهدا)کاروانسرای لعلی (در محله بیسر تکیـه کـه بخش عمده آن تخریب شد)کاروانسرای حاج علی اکبر سبزعلیـان(شـهدا)کاروانسرای شـهمـیری(نزدیک سه راه مسجد جامع)کاروانسرای حاج محمدعلی ایمانی (در محله سه راه فرهنگ)کاروانسرای داداشپور(سه راه فرهنگ)کاروانسرای پلنگ (سبزه مـیدان)کاروانسرای حاج کریم کریمـی(چهارسوق کـه اکنون اثری از آن نیست)کاروانسرای حاجی طالبیـان(در محله اوجابن کـه تبدیل بـه آهن فروشی شده‌است)کاروانسرای مفتخرالممالک(شـهریـارپور فعلی)کاروانسرای دقیق(سنگ پل کـه اکنون تخریب شده‌است)کاروانسرای آقا سید حسن مولانا (محل اطراق مـیرزا رضا کرمانی قبل از ترور ناصرالدین شاه کـه متاسفانـه این کاروانسرا نیز بـه پاساژ تبدیل شده‌است)

کاخ شاپور کاخ شاپور از آثار دورهٔ پهلوی درون شـهرستان بابل مـی‌باشد و در بخش مرکزی شـهرستان بابل و در جنوب شـهر بابل قرار دارد. این کاخ درون جزیرهٔ کوچکی ساخته شد کـه دریـاچهٔ بحر ارم درون اطرافش بود و به دلیل وجود چنین جزیره درون شـهر بابل کاخی بـه دستور رضاشاه درون آن بنا شد. این کاخ از استراحتگاه‌های رضاشاه درون آن زمان بود. برج دید بانی کاخ بابل این برج درون دورهٔ پهلوی درون کاخ بابل ساخته شد.

پل محمدحسن خان این پل درون دورهٔ زندیـه درون سال ۱۳۴۶ توسط محمدحسن خان قاجار بر روی بابلرود بنا شد. درازای این پل ۱۴۰ متر و پهنای آن ۶ متر است. ملات این پل سفیدهٔ تخم مرغ است. 

موزه بابل این موزه کـه در قدیم ساختمان شـهرداری بوده٬تنـها موزه مردم شناسی استان مازندران مـی‌باشد. درون این موزه بسیـاری از وسایل چوبی قدیمـی٬وسایل کشاورزی اقوام مختلف٬کوزه‌های سفالی و حتی مجسمـه‌های قدیمـی را مـی‌توان درون این موزه مشاهده کرد. ساختمان شـهربانی این ساختمان درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد کـه یک بنای بسیـار قدیمـی هست و بـه ساختمان شـهرداری تبدیل شده‌است.

تپه عیسی کتی این تپه کـه مربوط بـه دوران تاریخی پیش از اسلام مـی‌باشد درون مـیربازار بابل بنا شد.

ساختمان پست این ساختمان بـه دستور هادی روحانی (امام جمعه سابق بابل) درون سال ۱۳۷۷ تخریب شد. مجموعه بناهای این بنای تاریخی مربوط بـه دورهٔ پهلوی اول درون شـهرستان بابل مـی‌باشد و در روستای نقیب کلا ثلاث از توابع بخش مرکزی شـهرستان بابل واقع شده‌است.

بازار ماهی فروشـها این بازار قدیمـی درون بخش مرکی شـهرستان بابل واقع شده‌است.

آرامگاه زین العابدین این آرامگاه از بناهای دورهٔ قاجار درون بخش مرکزی شـهرستان بابل مـی‌باشد. بنای طاهر مطهر این بنا مربوط بـه دوری قاجاریـه مـی‌باشد کـه در بخش لاله آباد شـهرستان بابل واقع شده‌است.

آرامگاه درویش علم بازی این مقبره درون بخش مرکزی شـهرستان بابل و پشت آرامگاه معتمدی بابل قرار دارد.

تپه بنگر کلا این تپه درون روستای بنگر کلا٬بخش گتاب شـهرستان بابل قرار دارد.

پارک پردیس بابل این پارک قدیمـی درون روستای متی کلا شـهرستان بابل قرار دارد.

تپه قلعه کتی احمد کلا این قلعه درون روستای احمد کلا درون بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. ت

په کوتر دین تپهٔ کوتر دین مربوط بـه دوران پیش از اسلام درون شـهرستان بابل است. این تپهٔ تاریخی درون روستای کوتر دین شـهرستان بابل قرار دارد و از آثار ملی ایران مـی‌باشد.

سردر دانشگاه علوم پزشکی این بنا درون دورهٔ پهلوی درون بخش مرکزی شـهرستان بابل ساخته شد.

مجموعه ابوالحسن کلا این مجموعه درون روستای ابوالحسن کلا٬بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد.

تپه کپور چال این تپه درون روستای کپورچال واقع درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد.

مقبره حاج شیخ موسی این آرامگاه درون ییلاق شیخ موسی درون بخش بند پی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد. تپه پایین دین کتی رمنت این تپه کـه مربوط بـه دوران بعد از اسلام مـی‌باشد درون روستای رمنت واقع درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد.

قدیم مـیرزا یوسف این درون دوره صفوی درون شـهرستان بابل ساخته شده‌است. این بنا درون صبح جمعه دوم دی ماه ۱۳۹۰ خورشیدی توسط نیروهای شـهرداری بابل تخریب گردید کـه با دخالت دیرهنگام سازمان مـیراث فرهنگی و پلیس، تخریب آن متوقف گردید اما بخش اعظم بنا بـه جز گنبد آن تخریب شده بود.

آرامگاه سیدکبیر این آرامگاه کـه در بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد از بناهای دورهٔ قاجار درون این شـهرستان مـی‌باشد. این آرامگاه از آثار ملی ایران است.

سقاخانـه شیـاده این سقاخانـه کـه از بناهای تاریخی شـهرستان بابل هست در روستای شیـاده و در بخش بندپی غربی قرار دارد.

بنای هفت این بنا درون زمان قاجار درون شـهر بابل ساخته شد. آرامگاه ملا محمد شـهرآشوب این بنا کـه در دورهٔ قاجار درون شـهرستان بابل ساخته شده است٬در روستای بنگرکلا درون بخش گتاب شـهرستان بابل قرار دارد.

تکیـه کبریـا کلا این تکیـه کـه در دورهٔ قاجار درون شـهرستان بابل ساخته شد، درون روستای کبریـا کلا واقع درون بخش بابل کنار شـهرستان بابل قرار دارد.

نمودار کلا این کـه در بخش لاله آباد شـهرستان بابل قرار دارد از آثار دورهٔ قاجار درون شـهرستان بابل هست و توسط سازمان مـیراث فرهنگی بـه ثبت رسیده‌است.

امامزاده هفت تن این مقبره از بناهای دورهٔ قاجار درشـهرستان بابل مـی‌باشد. این بنای تاریخی کـه از آثار ملی ایران مـی‌باشد درون بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد. 

گنبد سرست این گنبد تاریخی درون روستای سرست ، بخش بندپی شرقی شـهرستان بابل قرار دارد.

قلعه کتی ابوالحسن کلا این قلعه درون روستای ابوالحسن کلا و بخش مرکزی شـهرستان بابل قرار دارد.

مسجد چهارسوق بابل این مسجد تاریخی از آثار دورهٔ قاجار درون شـهرستان بابل مـی‌باشد.

پیجا کلا این کـه در از آثار دورهٔ قاجار درون شـهرستان بابل مـی‌باشد، درون بخش لاله آباد شـهرستان بابل قرار دارد. این اثر تاریخی درون روستای بیجا کلا قرار دارد.

تپه چماز کتی این تپه کـه از بناهای قبل از اسلام درون بابل مـی‌باشد٬در مـیربازار بابل واقع شده‌است.

مراکزآموزش عالی 

دانشگاه صنعتی نوشیروانی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل دانشگاه علوم پزشکی بابل دانشگاه غیر انتفاعی علوم و فنون مازندران دانشگاه آزاد اسلامـی - واحدبابل دانشگاه پیـام نور - واحدبابل موسسه آموزش عالی صنعتی مازندران موسسه آموزش عالی طبری موسسه آموزش عالی راه دانش دانشگاه علمـی کاربردی - واحدبابل دانشسرای تربیت معلم دانشکده سما واحد بابل

شـهرستان بابل مرکز: بابل

بخش بندپی غربی  خوش رودپی خوش‌رود تسکا • کاردی‌کلا • کام‌کلا • خرابه خوش‌رودپی •دشت • افراسیـاب‌کلا • لمسوکلا غربی • مقری‌کلا • مـیان‌بورا • پازمـین • پاری‌کلا • سفیدتور بالا • سنگ‌رودپی • کاردگرکلا • مسک • ازارکل • اومال استاداحمد • اومال شکراله • سفیدتور پایین • پنبه‌جار • زرتلک • سوت‌سی آقالر • سوت‌سی گل‌چوب • کشیرمحله • مجی‌کتی • ازارسی • ازارسی حاتم • انجیلک • بالابورا • برگ‌نو • پلنگ‌دره • چاق‌فیروزجایی • شـهنـه‌پشته حاجی‌مـهدی • فریدون‌کلا • پولادسی • کیس • موزی‌کتی • ولیک‌تخت • گته‌نو • کرات‌سی • بالاولیک • دیزنو • انجیل‌سی • دولت‌رودبار • دیواملکشاه • نارنج‌لو • مـیان‌دره • دیواعمران • تلیکا • پینک • تیرنگ‌سی • سوت‌سی شیـاده • شیـاده بالا • فیل‌بند • تشبیشـه • شیـاده سادات‌محله • کاشمسی شـهید آباد فکچال • شوب‌کلا • معلم‌کلا • کلاگرمحله • یزدان‌آباد • قنبرزاده • پطرودپی • شانـه‌تراش • صلح‌دارکلا • کهرکنار کشتلی • بزرودپی • فیروزآباد • شـهیدآباد

بخش مرکزی  امـیرکلا فیضیـه باریک‌کلا • گله‌کلا • مشـهدی‌کلا • مـیانرود • اغوزبن • بندارکلااغوزبن • شمشیرمحله • پائین‌بیشـه‌سر • لنگور بالا • لنگور پائین • بالابیشـه‌سر • برجی‌خیل لنگور • سلطان‌محمدطاهر • محمودآباد • ولی عصر • رمنت • موزی‌گله • اسپی‌کلارمنت • قائمـیه • کپورچال • کلمدان‌نقیب • سلیمان‌کلا • کبودکلا • کلهودشت بالا • کلهودشت پائین • نخ‌کلا • چمازکلا • دری‌کنده • استردی‌کلا • گرجی‌آباد • منصورکنده • بوله کلامرزون‌آباد • درویش‌خاک‌مرزون اسبوکلا بوله‌کلا • ترک‌محله • متی‌کلا • الله‌رودبار • نقارچی‌محله • تیرکلا • اسبوکلا • درویش‌خاک بالا • درویش‌خاک پائین • باباآباد • خراسان‌محله • سادات‌محله • حمزه‌کلا شش‌پل • شاسیب‌کلا • شیخ‌محله • عالی‌زمـین • آهنگرکلا • قصاب‌امـیر • درزی‌کلا نوشیروان • قمـی‌کلا • نوشیروان‌کلا • قصاب‌ذالکان گنج افروزا علمدار • هری‌کنده • نقیب‌کلا ثلاث • هتکه‌پشت • ترجی‌کلا • دیودشت • چاره • پایین‌گنج‌افروز • مـیررودپشت • روشن‌آباد • سیـاه‌کلامحله

بخش بندپی شرقی --> گلوگاه دهستان سجادرود صورت • کردمحله • شـهربن • احمدکلا • زریوان • زواره • کلاگرکلا • کاشی‌کلا • ناریوران غربی • ناریوران شرقی • بهارستان • امـیرده • رستم‌کلا • کتی‌سر • ولیک • تشون • تنـهاکلا • گری‌محله • اخمن • ازارسی • ازارسی سعداله • پینک‌عسگریـان • چشمـه‌سر • گردرودبار • لرکانون • لیـاردن • رودبارفیروزجا • امامزاده عباس • پولک‌رودپی • امامزاده رضا • لپرعلی بابامحمدی • لدار • لرجارگردن • چفت‌سر • ارکا • پوست‌کلا • تهمتن‌کلا • تیرخال‌گردن • سیدنظام‌الدین • چالرز • گنج‌کلا بالا • گنج‌کلا پایین • لته • لنگه • لی‌طالار • وولی‌گردن • فلکا • وولی‌گله • ازاران گنجعلی • انجیل‌سی • خرطوسی • خونکاه‌زرزمـه • دهچر • شالیکش امـیرقلی • کربن • مرتع بلکرون • نسیـه • هشتری • سنگ‌ریزه • بندبن کبودتبار • افرابن • پینک‌بالا • کوهپایـه‌سرا • اسبو • بندبن • پرچیم‌کش • چاسرکا • چه‌سر • درازکش • رفع‌بن • شرباشن • علی‌زرنو • علی‌ماندگار • فیفل • کلهوسی • کیس • نرگس‌کتی • هلی‌بن • ویـارسرا • کهلوچال • فیفل شرقی • آب‌بندان ننوش • آب‌بندان یوسف‌زاده • افراکتی مـیرعلی‌تبار • ال‌دره • نمـیون‌انجیل‌سی • پرمـیناو شیومن • دیـافه • زوارک • شـهررحیم • فرام‌رودبار حاجی‌صادق • کمل چوب‌سر • مـیرملک • هلی‌کتی • تیرگ‌بن • ازاران • پلنگلی • فرام‌لک • کریستو • بتلیم • جلیرود • چهارسی • لیسه • سنگ‌پراش • سنگ‌سی • شنبه • کمل‌سرک • کوهپاره • خنیـافه • افراگردن • افراسی • اغوزچال • افراکتی حاج‌احمد • الاش‌سی • برف‌چالسی • بنـه‌زمـین • چفا • زریجا • قلعه • کراتلو • کلاشکنک • کمـیون • کنسلو • لیس‌کتی • لیسی • مـیانک • ول‌لته • ویشگون • هندوری • اشدکت • ادملا • فیروزآباد • قرق‌یونس • لیس‌تیمور • اطاق‌سر دهستان فیروزجاه اسپیراملک • افراچال • پری‌چشمـه • جزنیکا • چاک‌کلا • خرتو • خواجه‌کلا • درکامـیان • رنگل • ریکو • ترسو و سیبرون • سرجه‌کلا • سیرباغ • قلعه‌کتی • کیون •زن‌محله • لمسوکلا • وازی‌گردن • واش‌سره • سلیج • مـیان‌تلک • اونکنار • اری • ازرودسر • ویتله • پیت‌سره • چالسرون • خریون • خلیل‌کلا • زربوت • سویلم • عباس‌کلا • فک • کلاگرسرا • نسوم • ولیکن • قلعه‌کش • افراکتی • اسپرنصراله • پهن‌کش • سماگوش‌محله • فیروزجاثابت • مـیاندرکا • مـیانک صیـادی • لتی‌جون • روانشین • اترین • کلکینگ • خلند • موزیلو • گریوه • بیس‌کتی • پی‌چالک • ذغال‌چال • زیـارت‌پشت • شمـیران • شورکش • شیخ‌موسی • کش‌پی • لتی • گریوده

بخش بابل کنار --> مرزیکلا دهستان بابل‌کنار طلوت • شاهرضازن‌محله • فولادکلا • داردکاشت • درزی‌محله • انارستان • بالاگنج‌افروز • هلی‌دشت • پائین‌مرزناک • درونکلا غربی • اجاک • مزداکتی • فیض‌اله‌آباد • پیتکا • رییس‌کلا • درونکلا شرقی •زن‌محله • بزچفت • سیـاه‌درکا • بالف‌کلا شرقی • چهره • سیدکلا • شیردارکلا • قران‌تالار •ان‌کلا • مرزی‌کتی طیبی دهستان درازکلا ازارسی تسکانو • ازارسی حاجی‌بابا • ازارسی حسین‌خان‌زاده • ازارسی مـیرزاگل • ازارسی نعمت‌اله • بی‌نماز • چهارشمـین • سفیدهلوم • شال‌بکشت‌ولی • کری‌کلا • مـیان‌طالار حسینی • نورمحمدتباشی • ویـارسره • هلی‌خال • یکشوب • ازارسی بابل‌کنار • وولی‌کتی • ازارسی شعبان‌علی • بالف‌کلا غربی • خمند • درازکلا • موزی‌کتی‌پارک • نوکجار • امـیرکلا • خواجه‌کلا • کاردرکلا • کبریـاکلا • انجیل‌سی کبودتبار • چهارگل علی‌محمد • خرماکهن شاهرخی • ریگ‌چشمـه • مس‌دره • خرماکهن مشـهدی‌آقا • جاجن • سرسره • هلی‌کتی • حمـه‌کتن • کیس • مرتع‌شـهر • ممرزسی • ممرزکن • تیرکن • لمارون • چهارسی عباسی

 بخش لاله‌آباد ----> زرگرمحله دهستان کاری‌پی برسمنان • ارچی • تاج‌الدوله موزیرج • راه‌کلا • نی‌کلا • تلی‌گران • قادی‌کلا • درزی‌کلا کریم‌کلا • شاره • شریعت‌کلا کریم‌کلا • کرفوکلا كريم كلا• اسب‌شورپی • پهناور • توکل کریم‌کلا • شـهیدعبداله • گردن‌بری سفلی • نمودارکلا • بیشـه‌محله • بصرا پایین • پیجاکلا • کتی‌سر • مرزبال • کارون • بصرا بالا • کلنگا • اردکلا • طغان • گردن‌بری علیـا • خردون‌کلا • دهک • حاجی‌کلا • چمازین • کمانگر • خلیل‌کلا • سرون‌محله • منس‌کلا • تجنک • متکه • مـیان‌دسته • امـین‌آباد • بالاکروکلا • پایین‌کروکلا • بیجی‌کلا • هلال‌کلا • اندی‌کلا • نوایی‌کلا • تاری‌محله • شریعت‌کلا • علی‌آباد • لطف‌علی‌آباد • مصیرمحله • قصاب‌کلا • سنگچی • نودههک • درزی‌کلا بزرگ • درزی‌کلا کوچک دهستان لاله آباد بابلکان سفلی • بابلکان علیـا • خرجی‌کلا • گرمـیچ • ورمتون • اکتیج‌کلا • پایین‌احمدچاله‌پی • چناربن • داودکلا آستانـه‌سر • گله‌محله • آقاملک • قصاب‌کلا مـیانده • بالااحمدچال‌پی • الله‌چال • حمزه‌رضا • درزی‌کلا آقاشفیع • دلاورکلا • مـهدی‌آباد • پری‌کلا • بالابازیـار • پایین‌بازیـار • خطیب • رنگرزکلا • مظفرکلا • رکاج • زاهدکلا • طرقچی‌کلا • کاظم‌بیکی • للوک

بخش گتاب ----> گتاب دهستان گتاب جنوبی پایین‌سیدکلا • پایین‌مرزبال • خراط‌کلا • آهنگرکلا • چوب‌بست • ولوکلا • بالامرزبال • بالامرزناک • یورمحله • افراکتی ولوکلا • اطاق‌سرا • مشـهدسرا • بالاسیدکلا • ابوالحسن‌کلا • بیل‌پی ابوالحسن‌کلا • سر ابوالحسن‌کلا • بالامـیرکلا • کرتیج‌کلا •ان‌کلا دهستان گتاب شمالی درزی‌کلا آخوندی‌پایین • دلاورکلا • ملامحله • درزیکلا نصیرائی • یورسیـاه کلامحله • درزی‌کلا آخوندی‌بالا • نجارکلا • حاجی‌کلا • سوربن • ارمک • پائین‌مـیرکلا • کلاگرمحله • سارون‌خیل • تاری‌کلا • بالاسرست • پایین‌سرست • زیتاکلا • سیدکلا • بنگرکلا • دون‌سر • شیرسوار • زعفران‌کلا • کفشگرکلا • چناربن کشتلی • درزی‌کلا آخوندبابا • شوب‌محله • کاسمان‌کلا • پائین‌محله کشتلی • گل‌چوب • مـیدان‌سر کشتلی




[اسامی وکیلهای دره شهر]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 27 Aug 2018 13:29:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com