اهنگ جدی یل یله میدون

اهنگ جدی یل یله میدون بد کردم بـه on Instagram - mulpix.com | یک فنجان چای داغ - ایمـیل های عاشقانـه من | که بده الله on Instagram - mulpix.com | KHORASANI - خراسانی: January 2010 |

اهنگ جدی یل یله میدون

بد کردم بـه on Instagram - mulpix.com

بد کردم بـه on Instagram

Unique profiles

87

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Tehran, Iran, Bushehr, Mashhad, Iran

Average media age

212.1 days

to ratio

5.7

Media Removed

امروز چشمم بـه این عافتاد. اهنگ جدی یل یله میدون این اولین عکسیـه کـه من بعد از شروع کلاسای عکاسی مقدماتیم گرفتم. اهنگ جدی یل یله میدون من همـیشـه عکاسی رو دوست داشتم و اینستاگرام یـه سکوی پرش تو این کار بود واسم بعد از یـه مدت تمرین با گوشی دوربین خ و بعد رفتم کلاس.احساس خوشحالی مـی کردم که تا این کـه وارد دنیـای عکاسا شدم. راستش این فضا تو ایران ... 📷
امروز چشمم بـه این عافتاد.
این اولین عکسیـه کـه من بعد از شروع کلاسای عکاسی مقدماتیم گرفتم.
من همـیشـه عکاسی رو دوست داشتم و اینستاگرام یـه سکوی پرش تو این کار بود واسم بعد از یـه مدت تمرین با گوشی دوربین خ و بعد رفتم کلاس.احساس خوشحالی مـی کردم که تا این کـه وارد دنیـای عکاسا شدم.
راستش این فضا تو ایران متاسفانـه همونقد مسمومـه کـه بقیـه ی فضاها!
گروهای عکاسی تبدیل شدن بـه قطبایی از آدمایی کـه از بقیـه گروها متنفرن و مدام بـه کار هم ایراد مـیگیرن و دلشون مـیخواد همدیگه رو خراب کنن!
از همدیگه بـه قول خودشون عضو جذب مـیکنن که تا ثابت کنن ما بهتر بودیم. ولی درون اصل از هم آدم مـی دزدن!
عکاسای یـه کم قدیمـی تر و تعصبی مدام درون حال ایراد گرفتن ازایین کـه تازه وارد این کار شدن که تا ثابت کنن ما کارمون بهتره!
هری سبک و ژانر خودشو انتخاب مـیکنـه اما این دلیل نمـیشـه کـه بقیـه رو مسخره نکنـه و نکوبونـه!
به جای بهتر خودشون وقتشونو صرف بد نشون دیگران مـیکنن!
من عضو چندتا از این گروها شدم و به جز یکی دوتاشون بقیـه مدام درون حال ایراد گرفتن بودن و تو سر بقیـه مـیزدن کـه شما استعداد ندارین،خلاقیت ندارین،تکنیک بلد نیستین،ما خوبیم!!
همش درون حال دسته بندی آدما بـه دو گروهِ عکاس و آدم مزخرف بی استعداد بودن!
فقط و فقط یـه گروه بودن کـه با دلسوزی اشکالای هری رو همراه با نقاط قوتش مـیگفتن و راه حل نشون بـه هم به منظور بهتر شدن.باایی کـه دوربین داشتن مشکلی نداشتن و دنبال یـادگیری و تعامل و پیشرفت بودن نـه این کـه مدام دنبال حاشیـه باشن.
که متاسفانـه بعدا یـه عده ای واردش شدن و اون گروه از هم پاشید.

راستش این فضا باعث شد من از اون جو خودمو بکشم بیرون!فعالیتای عکاسیمو از گروهای جمعی جدا کردم و محدودش کردم بـه گالری هاردم و تصمـیم گرفتم هیچ عغیر تفریحی رو تو شبکه های اجتماعیم منتشر نکنم و گاهی مسابقه شرکت کنم و تمام!
دیگه بـه خودم نگفتم عکاس چون مـیترسیدم بـه یـه عده بر بخوره!
مجبور شدم مثه خیلیـا "بگم من عکاس نیستم ولی عکاسی را دوس دارم"🙄
مـیدونین چی دلمو بیشتر از همـه مـی سوزونـه؟
ما مـیترسیم دانسته هامونو بـه همدیگه انتقال بدیم چون نفهمـیدیم کـه تو دنیـا واسه همـه جا هست و لازم نیست بـه خاطر ترس از دست جایگاهمون بقیـه رو بکوبونیم و پایین بکشیم و دانشمونو قفل کنیم تو مغزمون مبادا کهی ازش استفاده کنـه.
نـه فقط تو عکاسی،همـه جا تو هر کار و حرفه و هنری چه بخوایم چه نخوایم یـه روز دوره ما تموم مـیشـه و جدید تر ها جامونو مـیگیرن چه خوب کـه اون جدیدتر ها از تجربیـات ما استفاده کنن وایی کـه بهترن رو استاد خودشون بدونن نـه رقیب!

Read more

Media Removed

تولد ژنِ خوبتونِ 😎 ١٣تير 4th july تولدم مبارک!!! یکسال دیگر گذشت. روزها یکی بعد از دیگری، اهنگ جدی یل یله میدون مرا ترک د و راهی دیـار خاطره شدند. اتفاقات خوب، بد… دوستی ها، دشمنی ها… خنده ها، گریـه ها… همـه و همـه سری زدند بـه من درون این سال! دشنـه ی بی وفایی و خصومت، بارها پیکر احساسم را مجروح کرد… . . اما بـه هر حال این ... تولد ژنِ خوبتونِ 💪😎 ١٣تير 4th july

تولدم مبارک!!! یکسال دیگر گذشت.
روزها یکی بعد از دیگری، مرا ترک د و راهی دیـار خاطره شدند.
اتفاقات خوب، بد… دوستی ها، دشمنی ها… خنده ها، گریـه ها… همـه و همـه سری زدند بـه من درون این سال!
دشنـه ی بی وفایی و خصومت، بارها پیکر احساسم را مجروح کرد… .
.
اما بـه هر حال این سال هم گذشت… شاید زیباتر از همـیشـه!
حالا کـه به عقب برمـیگردم… حالا کـه در دقایق پایـانی این سال هستم و به روزهای سپری شده مـی اندیشم… احساس مـی کنم کـه همـه چیز خوب بوده… حسرت چیزی را نمـی خورم… از چیزی ناراحت نیستم… دوست ندارم بـه عقب برگردم کـه اشتباهی را جبران کنم… خوشحالم!
آنـها کـه چشمانم را بارانی د، بخشیدم… دیگر دلم ابری نیست!
از خزان بی وفایی ها گذشتم… که تا همـیشـه بهاری بمانم!
دستهایی را کـه قصد آزردنم را داشتند، بـه گرمـی فشردم که تا از خزان کینـه رها شوم!
به آنـها کـه دوستشان داشتم، گوهر مـهرم را نثار کردم که تا همـیشـه غنی بمانم از عشق!
من هر روز کوشیدم، طرحی از لبخندم را بـه قاب نگاه دیگران هدیـه کنم که تا سهم کوچکی داشته باشم درون شاد بودنشان!
من تمام تلاشم را کردم! نمـی دانم چقدر موفق بودم… اما حداقل خوشحالم کـه برای خوب بودن کوشیدم!
این دفتر را هم مـی بندم و به صندوقچه ی خاطره ها مـی سپارم.
دفتر جدیدی پیش رویم آرام آرام باز مـی شود…
مـی خواهم دفتر جدیدم را پر کنم از شکوفه های عشق و ترانـه های مـهر…
چهی مـی داند چند دفتر دیگر درون انتظار اوست؟!

Read more

Advertisement

Media Removed

atefeh.ghanbarei صبح قشنگتون بـه خیر دوستای خوب و مـهربونممم.. . .حال و هوای اینروزای ما حتی با این شیرینی هم نمـیتونـه شیرین بشـه . اما چه حتما کرد جز اینکه هنوز امـید داشته باشیم بـه روزای بهتر به منظور مملکتمون ... گفته بودم از شیرینی های مورد علاقه ی بابا همـین باقلوای شعریـه هست . باعشق براشون درست کردم ... atefeh.ghanbarei صبح قشنگتون بـه خیر دوستای خوب و مـهربونممم..
.
.حال و هوای اینروزای ما حتی با این شیرینی هم نمـیتونـه شیرین بشـه . اما چه حتما کرد جز اینکه هنوز امـید داشته باشیم بـه روزای بهتر به منظور مملکتمون ...
گفته بودم از شیرینی های مورد علاقه ی بابا همـین باقلوای شعریـه هست .
باعشق براشون درست کردم ..
و با عشق به منظور شما از مراحل کارم عمـیزارم و طرز تهیـه ..
و خوشحالم کـه خیلی از شما دوستان از این رسپی ها استفاده مـیکنید و برای خودتونب و کار خونگی راه انداختین .🙏🤗
#باقلوا_شعریـه_عاطفه
شعریـه پاکستانی : اهنگ جدی یل یله میدون 1 بسته
شیر عسلی : نصف قوطی
کره : ۵۰ گرم
پسته یـا گردو
ببینید من مراحلشو براتون مـیزارم و کامل توضیح مـیدم ..
اول کف فویل الومـینیومـی رو با قلم مو کمـی چرب کردم.. .
روی بسته اش نوشته شعیریـه یـا همون نودل پاکستانی هست چون شعریـه های مختلفی تو بازار هست کـه هر کدوم به منظور یـه کاریـه .
قبل از اینکه سرشو باز کنید همـینطور کـه بسته هست با انگشتاتون فشار وارد مـیکنید و این رشته ها رو ریز مـیکنید ، کمـی پودرشون کنید مثلا اینجوری کـه توی عمشخصه هر چه ریزتر بشـه خوشمزه تره...
حالا بازش مـیکنیم و شعریـه ها رو خالی مـیکنیم تو یـه تابه روشون هم کره و زعفرون مـیریزیم و تفت مـیدیم زود مـیسوزه مراقب باش.
قبل از اینکه قابلمـه رو بزاریم روی گاز ، شیر عسلی رو آماده مـیکنیم ، درون کنسرو رو باز مـیکنیم و مـیزاریم کنار دستمون.
قابلمـه رو مـیزاریم روی حرارت متوسط رو بـه پایین و شروع مـیکنیم بـه تفت که تا کره آب بشـه و یـه کمـی رنگ رشته ها تغییر کنـه . فکر مـیکنم یـه چیزی حدود هفت الی هشت دقیقه یـا کمتر .ببینید توی عمشخصه شعریـه ها خودشون قهوه ای هستن و خیلی لازم نیست رنگ عوض کنن همـینکه یـه کم برشته بشن کافیـه ، شیر عسل رو بهشون اضافه مـیکنیم و بعد از سی ثانیـه سریع قابلمـه رو خاموش مـیکنیم. دیدین بـه همـین سرعت اگر زیـاد بمونـه سفت و بد مـیشـه همـینطور با شعله خاموش بـه هم زدن ادامـه مـیدیم درون حد یکی دو دقیقه که تا شیر عسلی با همون گرمای رشته ها آب و جذب بشـه
اینکه گفتم فوری زیرشو خاموش کنید به منظور اینـه کـه شیر عسلی سریع جذب شعریـه ها مـیشـه و زود سفت مـیشـه اونوقت مجبور مـیشید شیر عسلی بیشتر اضافه کنید.یکی دو دقیقه کـه هم زدیم خالیش مـیکنیم روی فویل صاف مـیکنیم و مغز پسته مـیریزیم و رول مـیکنیم پنج ساعت توی بخچال بزارین و بعد برش بزنید نوش جانتون.
#بزن #باقلوا #خونگی #خوشمزه
اون قلب خوشگل رو قرمز کنید مـیتونید پستهای بعدی رو هم ببینید 😍

Read more

Media Removed

عارضم بـه حضورتون کـه سه هفته هست ما گیـاه‌خواری مـی‌کنیم؛ یعنی فقط گوشت از هر نوعی نمـی‌خوریم. با این‌که این فقط یـه تصمـیم کوتاه مدته و دو سه هفته دیگه بیشتر ادامـه نخواهد داشت اما فکر کردم بد نیست تجربه‌مو بگم بهتون. اول از همـه این‌که خیلی ناگهانی و بدون آمادگی رفتیم سراغش. هوا گرم بود و گوشت نمـی‌چسبید ... عارضم بـه حضورتون کـه سه هفته هست ما گیـاه‌خواری مـی‌کنیم؛ یعنی فقط گوشت از هر نوعی نمـی‌خوریم. با این‌که این فقط یـه تصمـیم کوتاه مدته و دو سه هفته دیگه بیشتر ادامـه نخواهد داشت اما فکر کردم بد نیست تجربه‌مو بگم بهتون.
اول از همـه این‌که خیلی ناگهانی و بدون آمادگی رفتیم سراغش. هوا گرم بود و گوشت نمـی‌چسبید و کلن هم فکر مـی‌کردیم ما کـه گوشتی نمـی‌خوریم زیـاد بعد بیـا امتحانش کنیم. بعد شروع کـه کردیم دیدیم اوه اوه چهقد داشتیم گوشت مـی‌خوردیم؟ خود من مـی‌رفتم موقع ناهار رستوران اداره و واسه این‌که چاق نشم فقط گوشت غذا رو مـی‌خوردم (معمولن انواع کباب یـا ماهی)؛ خب غلطه دیگه.
بعد شروع کـه کردیم یـه هفته‌ی اول خیلی سخت بود چون بلد نبودیم چی بخوریم و گشنـه‌مون مـی‌شد. همـین گشنگیـه باعث شد خوشم بیـاد کـه گوشت نخورم، چون تاییدی بود بر این‌که گوشته لامصب مدت زیـادی مـی‌مونـه درون بدن و دیر هضم مـی‌شـه 🤭
سعی کردیم با سویـا یـه چیزهایی درست کنیم، اسپاگتیش کـه خوب شد، کتلتش کـه همـین عبالاست خیلی خیلی خوب شد و امروز هم چیزی شبیـه بـه کباب تابه‌ای کـه بد نبود ها، اما خب اون کباب‌تابه‌ای چرب واویلا نبود اصلا و بهتره بهش بگیم سویـاتابه‌ای کـه به کباب هم توهین نشـه.
توی این سه هفته هر چه قدر هم دیر اومدیم خونـه هیچ غذایی از بیرون سفارش ندادیم؛ رفتیم رستوران یـه بار کـه گزینـه‌ی خوب گیـاهی داشت و چسبید.
سوسیس و کالباس گیـاهی خریدیم. سوسیسش رو کردیم بندری و کالباس رو با نان‌جو و خیـار و سس هزارجزیره خوردیم کـه خیلی چسبید.
.

خلاصه کـه ما خوش‌مون اومده، کنار تمام فاکتورهایی کـه گیـاه‌خوارها بهش زیـاد توجه مـی‌کنن مثل حیوان‌آزاری و محیط‌زیست، من از این‌که غذا زیـاد توی بدنم نمـی‌مونـه و یـه حال سبکی خوبی دارم و بابام دوبار که تا حالا بهم گفته چهقد پوستت خوب شده ازش خوشم اومده. شاید بعد از این چهل روز دلم کباب بخواد، یـا قلیـه‌ماهی یـا بال چرب و بخورم‌شون اما دارم تمرین مـی‌کنم کـه این‌ها خیلی خیلی کم و گاهی‌گداری بشـه.
پیشنـهاد مـی‌کنم؟ بله. یکی دو روز امتحان کنید، پروتئین رو مراقب باشید و اگه حال‌تون بد نشد تمرین خوبیـه و شاید بتونـه تاثیر بلندمدت توی سبک غذاخوردن‌مون بذاره (مـی‌گم شاید چون تازه سه هفته‌ست خودم دارم مـی‌رمش).
دوستان گیـاه‌خوار عزیزم، اگه اطلاعاتم اشتباهه از دونستن بیشتر استقبال مـی‌کنم، فدای شکل‌تون منو نخورید، من گوشتم.

Read more

Media Removed

چند روز پیش با یکی از خانم های موفق و کارآفرین ایرانی جلسه ای کاری داشتیم، تو وقت قهوه زمانی کـه سر صحبت از درد و دل ها باز شد، از مشکلاتی کـه سر راه کارآفرین های خانم تو ایران هست برام گفت خیلی جالب بود. شاید باورتون نشـه امّا بـه جز تعداد محدودی از این مشکلات مابقی آنـها بین ما مشترک بود، یعنی این مشکلات کلی ... چند روز پیش با یکی از خانم های موفق و کارآفرین ایرانی جلسه ای کاری داشتیم، تو وقت قهوه زمانی کـه سر صحبت از درد و دل ها باز شد، از مشکلاتی کـه سر راه کارآفرین های خانم تو ایران هست برام گفت خیلی جالب بود.
شاید باورتون نشـه امّا بـه جز تعداد محدودی از این مشکلات مابقی آنـها بین ما مشترک بود، یعنی این مشکلات کلی بودن و ربطی بـه ت نداشتند، این مشکلات محیطی اجتماعی درون اکوسیستم کارآفرینی ما هستند و خیلی از اونـها بـه منو شما ارتباطی ندارد نباید همـیشـه تمامـی مشکلات رو بـه گردن گرفت.
گذشته از اینکه خانم های کارآفرین ایرانی بـه جرات بسیـارقدرتمند هستند و با تجربه ای کـه دارم بـه نسبت اکثر مدیران آقا مسئولیت پذیری بیشتری دارند مـی توان فضای کارآفرینی به منظور خانم هارو درون حال رشد و شکوفایی بیشتری دید حتی درون بد ترین شرایط هم خواستن توانستن است.
عکسی کـه برای این پست گرفتم الهام گرفته از جمله ی همـین خانم کارآفرین هست که فرمودند
روزی کـه خودم رو باور کردم پیش بندمو تو آشپزخانـه آویزان کردم و به دنبال اهم رفتم.
انتشار دهید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#زن_ایرانی #کارآفرین #مدیر #رهبر #تبلیغات #دیجیتالی #اینستاگرام #مـیلیـاردر #اونترنت

Read more

Media Removed

. من و نیما بالاخره ازدواج کردیم. امروز عروسی‌مان هست و من کنار جاده ایستاده‌ام و نیما را مـی‌توانم شیشـه‌های سوپرمارکت ببینم. دو شیشـه نوشابه توی دستش هست و دارد از فروشنده چیزی مـی‌پرسد. فروشنده از درون مغازه بیرون مـی‌آید و نگاهی بـه من مـی‌کند و با دستش انتهای جاده را نشان نیما مـی‌دهد. نیما نوشابه‌ها ... .
من و نیما بالاخره ازدواج کردیم. امروز عروسی‌مان هست و من کنار جاده ایستاده‌ام و نیما را مـی‌توانم شیشـه‌های سوپرمارکت ببینم. دو شیشـه نوشابه توی دستش هست و دارد از فروشنده چیزی مـی‌پرسد. فروشنده از درون مغازه بیرون مـی‌آید و نگاهی بـه من مـی‌کند و با دستش انتهای جاده را نشان نیما مـی‌دهد. نیما نوشابه‌ها را بالا مـی‌گیرد و به طرفم مـی‌آید. بعد از 10 سال نوشابه مـی‌چسبد. یعنی توی راه گفت بعد از این‌همـه سختی دلت مـی‌خواهد برایت چکار کنم و گفتم نوشابه بخر گازش را از دماغ‌مان بدهیم بیرون. 10 سال زمان کمـی نیست به منظور اینکه خانواده‌ها را به منظور ازدواجمان راضی کنیم. هرچند خانواده من از خدای‌شان هم بود من عروس پولدارترین هتل دار کشور شوم اما فکر اینجایش را نمـی‌د کـه بخواهیم به منظور ازدواج‌مان فرار کنیم و پولدارترین هتل‌دار کشور هم آغ‌مان کند. بـه خاطر همـین، الان توسط دو که تا خانواده تحت پیگرد قانونی هستیم. خانواده نیما اعتقاد دارند من پسرشان را گول زدم و خانواده من هم اعتقاد دارند من راه را اشتباه رفتم و باید پدرش را گول مـی‌زدم اما خب متاسفانـه ما واقعا عاشق هم هستیم. نوشابه را داد دستم و یک ضرب خوردمش و گازش را توی دهانم نگه داشتم و از دماغم بیرون دادم. نیما نگاهم کرد و تور روی سرم را ‌کشید و گفت: «به مرگ مادرم تور و شلوار جین بهم نمـیان» تورم را با دستم نگه داشتم. خودم را توی شیشـه سوپرمارکت نگاه کردم. مانتوی اداره با شلوار جین و تور روی سرم آنقدرها هم بد نبود. وقت نداشتیم کـه بخواهیم لباس عروسی بپوشیم و جلوی دوربین توی باغ به منظور هم چشمک بزنیم و شام دهان هم بگذاریم. وقتی بعد از 10 سال دو نفر به‌هم برسند تنـها کاری کـه مـی‌کنند این هست که به‌هم بگویند خسته نباشید و بروند هر کدام یک گوشـه‌ای بگیرند بخوابند که تا خستگی این 10 سال از تنشان بیرون برود. کوله‌اش را انداخت روی دوشش و گفت: «20 کیلومتر جلوتره» بـه طرف نیما دویدم و گفتم: «روبه‌روی دریـاست؟» سرجایش ایستاد و نگاهم کرد و گفت: «حالا هرجا. قیـافشو! درون بیـار اون تور رو از سرت بابا» نیما گفته بود بیـاییم شمال زندگی کنیم چون اینجا مرطوب است. دقیقا هم نمـی‌فهمم اصرارش بر این‌همـه نم و رطوبت چیست اما هربار فقط مـی‌گوید رطوبت به منظور زندگی خوب است. دستش را کنار جاده دراز کرد کـه نیسان آبی با بار ش جلوتر ایستاد. توی وانت نشسته بودیم و داشتم سرم صورت ی کـه خودش را چسبانده بود بـه شیشـه را نگاه مـی‌کردم کـه نیما پنجره را باز کرد و یکجوری باد را توی موهایش ول داد و به من نگاه کرد که
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Advertisement

یکی از مـهم‌ترین کاربردهای #فضای_مجازی به منظور من، #به _اشتراک_گذاشتن نظرات و تجربیـاته، بـه نظرم باعث #پیشرفت آدم مـی‌شـه، یعنی جای اینکه هی خودت بخوای #تجربه کنی مـی‌تونی از #برآیند نظرات دیگران استفاده کنی. یکی از دوستای مجازی لطف کرد به منظور من چند نمونـه از محصولات #اریفلیم رو فرستاد کـه مـی‌گن #گیـاهی ... یکی از مـهم‌ترین کاربردهای #فضای_مجازی به منظور من، #به _اشتراک_گذاشتن نظرات و تجربیـاته، بـه نظرم باعث #پیشرفت آدم مـی‌شـه، یعنی جای اینکه هی خودت بخوای #تجربه کنی مـی‌تونی از #برآیند نظرات دیگران استفاده کنی.
یکی از دوستای مجازی لطف کرد به منظور من چند نمونـه از محصولات #اریفلیم رو فرستاد کـه مـی‌گن #گیـاهی هست و ظاهرن توی ایران دیگه نمایندگی نداره، من خیلی سال پیش فقط #ژل_شستشوی_صورت تی تری‌ش رو استفاده کردم کـه بد هم نبود و با بقیـه محصولاتش آشنایی چندانی ندارم. راستش اساسن خیلی اهل خرید لوازم آرایشی و اینا نیستم. حالا قراره چهارتا از محصولاتشو کـه توی ویدئو مـی‌بینین امتحان کنم و حتمن بعدش نظرمو مـی‌گم. که تا الان از #رژ ش راضی بودم، نرم و سبک بود ومن کـه خیلی هم پوست حساسی داره رو پوست‌پوست نکرد.
گفتم شما بیـایید از تجربیـاتتون راجع بـه #محصولات_اریفلیم بگید. #قیمت ، #کیفیت ، #ماندگاری و اینکه کدومش بـه درد مـی‌خوره کدومش نمـی‌خوره. اینجوری همـه از نظرای هم استفاده مـی‌کنیم.
.
پی‌نوشت یک: از خانم مژگان سپاسگزارم به منظور ارسال این بسته واینکه بـه من اجازه بعد از استفاده حتی اگه
دوست نداشتم هم نظرمو بگم.
👇🏻
@oriflame_mozhgan
.
پی‌نوشت دو: همون‌طور کـه توی ویدئو گفتم نمـی‌دونستم #تونر چیـه و #گوگل کردم و فهمـیدم خیلی بـه درد بخوره، و از این بـه بعد بـه #آیین_های_شبانـه ام اضافه شد.
.
شما کدوم محصول‌شو استفاده کردین؟ چطور بوده؟ پیشنـهاد بهتر دارین؟😍.
.
#تبلیغ_نیست #تجربیـات_مان_را_به_اشتراک_بگذاریم #مرطوب‌_کننده #اریفلیم_سوئد #آرایش #رژ_قرمز #مـیک_آپ #makeup #redlipstick #facewash #oriflame #oriflameiran #personalexperience #shareknowledge

Read more

Media Removed

. دانلود برنامـه «فرمول یک» با حضور رضا صادقی/ ۲۷ مرداد رضا صادقی: هیچ وقت روی شاخهی نرفتم و غبطه شاخهی را هم نخوردم، از زمـینی کـه بر حسب لطف خدا بـه من آب ریشـه ای مـی رسد، ریشـه مـی گیرم و بالا مـی روم. کنسرت خیـابانی فوق العاده است. قطعا هوای منِ خواننده را دارند امای کـه پول مـی دهد و در سالن دست مـی ... .
💢دانلود برنامـه «فرمول یک» با حضور رضا صادقی/ ۲۷ مرداد
🔹رضا صادقی: هیچ وقت روی شاخهی نرفتم و غبطه شاخهی را هم نخوردم، از زمـینی کـه بر حسب لطف خدا بـه من آب ریشـه ای مـی رسد، ریشـه مـی گیرم و بالا مـی روم.
🔹کنسرت خیـابانی فوق العاده است. قطعا هوای منِ خواننده را دارند امای کـه پول مـی دهد و در سالن دست مـی زند و لیزر توی چشمش مـی اندازند، درون خیـابان کـه پول نداده و دست بزند چه برخوردی با او مـی کنند؟ اگر امنیت و حرمتشان را ضمانت مـی کنند خیلی هم عالیست
🔹اینکه مـی گویند تو مگر سواد سیـاسی داری کـه حرف مـی زنی را قبول ندارم. اگر اینطور باشد حتما ۸۰ مـیلیون نفر فوق لیسانس علوم سیـاسی داشته باشند کـه بتوانند رای بدهند
🔹کسی کـه در فضای مجازی فحش مـی دهد خشم درون دارد اما او همسایـه و هم شـهری و هم خاک من هست و چه بهتر کـه بیـاید و در صفحه من خشمش را تخلیـه کند که تا اینکه درون جامعه سر دیگران خالی کند
🔹اگر انتقاد کردم یـا حرف از پشیمانی زدم براساس دلایل موجه هست و کاری بـه آمار ندارم، توقع این شرایط را نداشتم. من همسایـه ام را مـی بینم کـه حالش بد است. اگر نظری مـی دهم قطعا بـه معیشت مردمم ربط دارد، و معیشت مردمم هم بـه زندگی من ربط دارد
🔹حال مردم بد است، اگهی مـی تواند حالشان را خوب کند واقعا زودتر عمل کند، اگر نمـی تواند خواهشا نیـایید درون تلویزیون بگویید همـه چی اوکی است، این خیلی بد است، من مدت هاست کـه اخبار نمـی بینم
🔹تحریمـیم درست، من بچه جنگم، زمان جنگ هزار جور تحریم بود، نداشتیم ولی پشت هم بودیم، ولی الان مـی گوییم نداریم، بعد اینـهایی کـه مـیبرند چیست؟
🌐 ویدئوی كامل صحبت های رضا صادقی درون این برنامـه را مى توانيد از كانال تلگرام دانلود كنيد و ببينيد، لينك مستقیم كانال درون بيوى پيج
‎‏t.me/blackarmy_official
#rezasadeghi #aliziya

Read more

Advertisement

Media Removed

#bighanoon #monazare تقریبا سه روز و هشت ساعت هست که شوهرم را کشتم. هنوز کتف و کمر و بازوهایم درد مـی‌کند، این‌قدر کـه این بشر توی جابه‌جا شدن چغر و بد بدن بود. فکر نمـی‌کردم کشتن یک آدم این‌قدر مسخره باشد. یعنی همـیشـه این‌طور بـه نظرم مـی‌آمد کـه یک هفته حتما با خودت کلنجار بروی کـه مرگ حقش هست یـا نـه، دو روز ... #bighanoon #monazare
تقریبا سه روز و هشت ساعت هست که شوهرم را کشتم. هنوز کتف و کمر و بازوهایم درد مـی‌کند، این‌قدر کـه این بشر توی جابه‌جا شدن چغر و بد بدن بود. فکر نمـی‌کردم کشتن یک آدم این‌قدر مسخره باشد. یعنی همـیشـه این‌طور بـه نظرم مـی‌آمد کـه یک هفته حتما با خودت کلنجار بروی کـه مرگ حقش هست یـا نـه، دو روز دنبال اسلحه بگردی، یک روز را بگذاری غذای آخر را برایش بپزی کـه گشنـه از دنیـا نرود و کنارش بخوری و اسلحه را زیر رومـیزی پنـهان کنی و یک مشت صحنـه آهسته بعد از مرگش و گند و خون بپاشد بـه دیوار و اثر انگشت‌ها و بقیـه این چرت و پرت‌ها را حتما پشت سر بگذاری که تا بمـیرد. اما واقعیتش قضیـه خیلی راحت‌تر از این حرف‌ها بود. باورم نمـی‌شود اما ظهر جمعه حمـید روبه‌روی تلويزیون نشسته بود و در حالی‌که پاهایش روی مـیز بود، داشت موبایلش را چک مـی‌کرد. یک چیزی طرفش پرت کردم و پِخ! مُرد. چه روزهایی کـه از دست این مرد حرص نخوردم. اگر مـی‌دانستم این‌قدر مردنی و جانش بـه مو بند است، ذهنم را درگیرش نمـی‌کردم. هرچند همان موقع نفهمـیدم کـه مرده. چون تغییری درون حالتش پیدا نشد. سرش توی گوشی‌اش بود و انگشت‌هایش هنوز داشت تکان مـی‌خورد. بهم حق بدهید کـه نفهمم مرده هست چون حمـید همـیشـه درون حال تکان آن انگشت‌های پهنش روی صفحه موبایلش هست و انصافا سخت هست تشخیص اینکه دارد جون مـی‌دهد یـا استوری مـهساـ۶۸ را ریپلای مـی‌کند. از جایم بلند شدم و رفتم توی آشپزخانـه و به اجداد حمـید و مادر و پدر آنکه موبایل را اختراع کرده فحش دادم. فحش‌هایی کـه اگر مـی‌دانستم حمـید زنده نیست که تا بگوید زن کـه این‌قدر بد دهن نمـی‌شود، بدترش هم مـی‌کردم. شما فرض کنید روح این بدبخت توی خانـه ول مـیگشته و من داشتم سبزی ‌قورمـه از توی فریزر پیدا مـی‌کردم که تا برای ظهر جمعه ناهار بپزم. خب این ناآگاهی دردناک است. یک بسته چهار نفره سبزی قورمـه کـه آخرین بسته هم بود حیف شد، چون آقا این جربزه را ندارد وقتی دارد مـی‌مـیرد یک آخ بگوید یـا حداقل مقاومتی از خودش نشان بدهد کـه این‌طور اسیرش نشویم و مواد غذایی حیف نشود؛ وگرنـه من اگر بـه خودم باشد کـه دو قاشق بیشتر غذا نمـی‌خورم و کتلت را هم بیشتر دوست دارم. قورمـه‌سبزی را بار گذاشتم و ازدر آشپزخانـه دیدم هنوز سرش توی گوشی‌اش است. شک نداشتم دارد به منظور تولد شکیبا خوش سیرت کامنت مـی‌گذارد و با خودم فکر مـی‌کردم کاش دستش بشکند چون هفته پیش کـه پاشنـه کفشم را گذاشتم روی صفحه موبایلش و از جنوب که تا شمالی شرقی صفحه ترک خورد، هیچ اثری رویش نگذاشت و از شانس من این شکیبا خوش سیرت چون سه رخ سمت چپش خوب مـی‌افتد،

بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

۰ از هفت سالگی توی آب بودم. درون آب قد کشیدم. دوست پیدا کردم. بازی کردم. خندیدم و البته گریـه کردم بسیـار. هفت سالگی من یعنی زمانی کـه اهواز یک استخر روباز به منظور خانم‌ها داشت، استخر موج. آخر فاز سه کوروش. جایی کـه بعدش زمـین خاکی بود و بعدترش کارون. جایی کـه یک محله تمام مـیشد. روزهای شیرین کودکی من درون تابستان‌های ... ۰
از هفت سالگی توی آب بودم. درون آب قد کشیدم. دوست پیدا کردم. بازی کردم. خندیدم و البته گریـه کردم بسیـار. هفت سالگی من یعنی زمانی کـه اهواز یک استخر روباز به منظور خانم‌ها داشت، استخر موج. آخر فاز سه کوروش. جایی کـه بعدش زمـین خاکی بود و بعدترش کارون. جایی کـه یک محله تمام مـیشد. روزهای شیرین کودکی من درون تابستان‌های داغ اهواز با آب خنک موج شیرین‌تر مـی‌شد. آفتاب مـیزد فرق سرمان و کلاهای پلاستیکی‌مان آتش مـیشد. همان لحظه کـه سُر مـیخوردیم و سرمان مـیرفت زیر آب بـه کل لذت‌های دنیـایی مـی‌ارزید. اولین مربی من یعنیی کـه شنا را یـادم داد اسمش مریم بود. مریم جون. زنی زیبا، ظریف و بسیـار مـهربان. بزرگتر کـه شدم خانم جزایری مدیر استخر موج تیم استخرش را راه اندازی کرد. من هم عضو تیم شدم. مربی تیم خانم حسن زاده بود. زنی با جثه‌ای کوچک، موهایی فر و سرعتی باورنی درون شنا. بی اغراق یک طول استخر را از عمـیق که تا طناب (جداکننده‌ی کم عمق از عمـیق) با سه دست کرال مـیرفت. کششی عجیب درون آب داشت. من هرگز مثل او نشدم. اما شناگر خوبی بودم. دومـین مربی تیم اِلا بود. زنی درشت اندام، جذاب، مـهربان و در عین حال بسیـار بد اخلاق کـه الگوی من درون استایل شنایم بود زمانی کـه اصلاح تکنیک مـیکردیم و هر استایل خودش را پیدا مـیکرد. الا جون صدایش مـیکردیم. تمرینات ما هر روز ظهر بود. این بار دیگر استخر سر بازی وجود نداشت و ما درون سر پوشیده تمرین مـیکردیم. همان موج. بالای استخر یعنی درست مشرف بـه تمام مجموعه یک تریـای بزرگ بود با شیشـه‌هایی سرتاسری کـه بعد از چند ساعت شنا پاتوق دلچسب ما بود به منظور سوخت گیری. تن‌هامان از پنج شش کیلومتر شنا داغ بود و معده‌هامان خالیِ خالی. خیس زیر باد کولر گازی تریـا مـینشستیم و همبرگرهای فوق العاده خوشمزه‌ی زنی را مـیخوردیم کـه تریـا را اداره مـیکرد. اسمش از یـادم رفته. خوش تیپ بود و باحال. همـیشـه هم یک شلوارک جین پایش بود و پاهای گندمـی‌اش با موزیک‌های تُرکی کـه گوش مـیداد خوب همخوانی داشت. عاشق چلیک بود. مثل من! یک روز دم دمای غروب کـه تمرین تیم تمام شده بود و داشتیم بازی مـیکردیم، با دو مثل همـیشـه مـیخواستم بپرم توی آب و سرم بـه آب نرسیده درون هوا معلق ب کـه به لبه‌ی استخر نرسیده سُر خوردم و با چانـه خوردم زمـین و زیر چانـه‌م دو سانتی پاره شد... ۰

۰
ادامـه دارد... #ahvaz #اهواز

Read more

Media Removed

. خودت آمدی و خودت رفتی از کادر درون عدوتایی تو را مرده دیدم درون آن عتاریخی و تار و تاریک خودم را کنارت زمـین خورده دیدم غلط کردم اما، رها کردی ام باز مـیان چک و چانـه و نیش و دندان رها کردی ام درون قدم های تکرار زمستان زمستان زمستان، زمستان بعد از مرگ تو نیمـه قصه بد شد تو دامن کشیدی کـه از من گریزی نشستی ... .
خودت آمدی و خودت رفتی از کادر
در عدوتایی تو را مرده دیدم
در آن عتاریخی و تار و تاریک
خودم را کنارت زمـین خورده دیدم
غلط کردم اما، رها کردی ام باز
مـیان چک و چانـه و نیش و دندان
رها کردی ام درون قدم های تکرار
زمستان زمستان زمستان، زمستان
پس از مرگ تو نیمـه قصه بد شد
تو دامن کشیدی کـه از من گریزی
نشستی بنوشی تمام تنم را
و خون مرا پای پایت بریزی
تو تاریخ درون خود فرو رفتنی حیف
به تاریخ درون خود شکسته اسیرم
و مغزی کـه دیگر تحمل ندارد
به بیراهه خورده شکنجه اسیرم
غروب چه روزی تو را منجمد شد
طلوع کدامـین سفر از تو پر شد
چقدر از مرا روی دفتر نوشتی
که شعر امتداد هزاران تومور شد
در این لابلای پر از وهم و وحشت
به یـاد جهان من و باورم باش
بیـا بیتی از ماندنت باش و برگرد
به فکر خط خالی دفترم باش
زنیت کن و از سر نو بسازو
هراس مرا درون خودت جستجو کن
کسانی کـه با زخم من آشنایند
مرا با همـین مثنوی مـی‌شناسند
مرا با خودت آشنا کرده ای مرگ
نیفتی زمـین حضرت آخرین مرگ
زمـین و زمان را عقب برنگردان
تحمل ندارم دوباره بـه قرآن
بیـا واقعی بودنت را بلد شو
فقط لحظه ای مثل زن ها بفهمم
از این زنده بودن به منظور تو سهمم
بتان جام من را پر از زهر د
خدایـان بعد از رفتنت قهر د
و ابر سیـاهی کـه قبر مرا دید
قرونی گذشت و قرانی نبارید
پس از تو فقط نکبت از خانـه ام ماند
دو پر چوب خشکیده از لانـه ام ماند
چگونـه بـه اسمت صدایت کنم هان؟
بمان لیلی درون زمستان نشانی
از این قصه رفتم کـه پایت وسط بود
نماندم کـه تو، درون مـیانـه بمانی
وگرنـه بدون تو معنا کجا بود
شفق بی تو یعنی شبم را ببارم
زمان بی تو یعنی فقط ساعت صفر
جهان و زمان را تمرکز ندارم
وگرنـه بدون تو اصلا ولش کن
به کمرنگی منی درون جهان نیست
از آن لحظه کـه سمت رفتن دویدی
کسی بین ما جز غمـی ناگهان نیست
به چشمان من خیره شو سرنگردان
من آیینـه ام، من توام حضرت درد
بگو جای پاهایمان کو چه کردی؟
بگو این خیـابان چه کردت کـه مردی
مرا حیف و مـیل دو بعد کوچه کردی
در آن گیرو دار شب و شوکران ها
چه کاری برایت نکردم کـه مـی‌شد؟
و یـا درون شب رفتن و مردن تو
دو بیت مرا مـی‌شنیدی چه مـی‌شد؟
چگونـه مرا روبرو مـی‌گذاری
بگو با چه سحری مرا مـیکشی باز
چطور آب از جوی رفته دوباره
به جو بازگردد بگو شعبده باز
ببخشم نبخشم مرا صرف کردی
چطور آن دل داده را بعد بگیرم
تو را با خیـالت بـه دنیـا سپردم
خودم را بـه دست خودم چال کردم
پس از تو نبودم اگرچه نمردم
مرورم کن از خاطرت جا نمانم
زمـین مثل من مرد ماندن ندیده
به پای گناهی نکرده نشستم
کسی جز تو آن سیب من را نچیده
تمرکز ندارم چه حتما بگویم
روایت از این مرد راوی گرفتی ‌ #علیرضا_آذر

Read more

Media Removed

متاسفانـه اینو یـاد گرفتم نخندم حتی بعد اینکه فاز گرفتم با یـه جک که تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتم فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره وجدان که تا آخره این داستان سرابه فهمـیدم کبابی آثاره ثوابه بـه محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دوروزه عادی شـه حتی معنوی ترینا ... متاسفانـه اینو یـاد گرفتم نخندم

حتی بعد اینکه فاز گرفتم با یـه جک

تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتم

فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره

وجدان که تا آخره این داستان سرابه

فهمـیدم کبابی آثاره ثوابه

به محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه

فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دوروزه عادی شـه

حتی معنوی ترینا تو یک لحظه مادی شـه

یـادگرفتم کـه تخریب کنم ، که تا یـه معروف دیدم بگم ولش کن شاخ مـیشـه

یـادگرفتم کـه از همـه دورم آتو جمع کنم تبدیل بـه اسلحه کنم

درد دلارو بشنومو وقت دعوا همون درد دلاشونو مسخره کنم

تو دل یک شـهر پر از فازهای منفی راه های مخفی

پُره خطر مارهای افعی

ایستادی تو چهار راه تردید ، درگیری

که سکوت کنم و مظلوم تر شم اجازه بدم همـه از روم رد شن

یـا بشم یـه نامرد کـه با طبیعت خودشو وقف داد با مرگ آدمـیت

نگو مسئله رو واکنش باز

خب مسلمـه هر کنشی واکنش داشت

رود بودم سد شدم

روز بودم شب شدم

خوب بودم رد شدم

و بد شدم

نسل بـه نسل خون بـه خون

این بین ما مـیچرخه اینو خوب بدون

ما مثل دومـینو بهم ضربه مـیزنیم

تو بـه من من بـه اون اون بـه اون

مگه خودم خیر دیدم

جواب خودمو خیر مـیدم

اونکه داشت مـیدید کـه دارم از بین مـیرم

پیک مـیزد بعد مزه مـیل مـیکرد

هی ایزد ، خودت شاهدمـی

حس مـیکنم دارم مـیرم تو یـه چاه عمـیق

قبول کن دفاع تو این مورد وارده

منم بد نبودم ولی خودت یـادته اونروزی رو کـه وایساده بودم تو صف کُپُن

دیدم یـارو پشت بنز خَف ِ کُپُل

نشسته بود یـه قول بیریخت کـه از سر که تا پاش فقط داشت پول مـیریخت

تو اون لحظه حس کردم کـه روز مردنمـه

دیدم اونکه کنارشـه دوست مـه

منو دید ولی من غریبه بودم

با همون مانتو کـه من خریده بودم

اینـهمـه تو عشق دادی اونم پاداشت

رفت با همونی کـه آویزون از باباشـه

یـه اعتصاب نـهار یـه اعتراض ینی بنز دمـه دره یـه پاپیونم بالاش

لفظ مـیاد کـه روش حساب کنن

مـیگه مـیخوام بـه اموال پدر اضاف کنم

خیلی خودساختس همون بنزم از باباش خرید از دم قسط ماهی هزار تومن

ولی ، من قرض کردم که تا برات خرج کردم

من کف خیـابونو برات فرش کردم

من واسه ی داشتن تو نذر کردم

من ، تورو یـه فرشته فرض کردم

من با تنـهایی ، تو با تنـهایی کـه تورو ولت مـیکنن تو اوج تنـهایی

تو اون شـهر پُر نقاب

تو با اون بخواب

من با قرص خواب

اگه بپرسم اون کیـه کـه باهاشی بهم مـیگی با لبخند بابا اونکه داداشیمـه

هه ، همون داداشیـا دوشیدنت

لباسو کندن و تورو پوشیدنت

گفتم تو خراب مـیشی اونو آباد مـیکنی

تو کـه عروس نمـیشی اونو داماد مـیکنی

ای.. تو کـه حرفات که تا این روز دروغه

یـه...

Read more

Advertisement

Media Removed

یزدی: صحبت من درون دفاع از تیم‌هایی بود کـه زیـاد هزینـه مـی‌کنند سرمربی تیم فوتبال استقلال خوزستان گفت: من هزینـه‌های باشگاه‌هایی مانند استقلال خوزستان را با باشگاه‌های صنعتی مقایسه کردم, اما هواداران سپاهان بـه خودشان گرفتند و در فضای مجازی بـه من توهین د. بـه گزارش پایگاه خبری طوفان زرد وبه ... یزدی: صحبت من درون دفاع از تیم‌هایی بود کـه زیـاد هزینـه مـی‌کنند

سرمربی تیم فوتبال استقلال خوزستان گفت: من هزینـه‌های باشگاه‌هایی مانند استقلال خوزستان را با باشگاه‌های صنعتی مقایسه کردم, اما هواداران سپاهان بـه خودشان گرفتند و در فضای مجازی بـه من توهین د.
به گزارش پایگاه خبری طوفان زرد وبه نقل از تسنیم ، یزدی درون ادامـه با اشاره بـه اظهاراتش درون نشست خبری قبل از دیدار با پرسپولیس درباره هزینـه 50 مـیلیـارد تومانی باشگاه سپاهان, عنوان کرد: من درون این نشست خبری هزینـه‌های باشگاه‌هایی مانند استقلال خوزستان را با باشگاه‌های صنعتی مقایسه کردم, اما هواداران سپاهان بـه خودشان گرفتند و در فضای مجازی بـه من توهین و فحاشی د. جو ورزش ما مقداری متشنج هست که همـه حتما کمک کنند که تا آرام شود. حتما هواداران هم صبر و حوصله بیشتری بـه خرج دهند که تا در این فضا مملکت ما متضرر نشود.
وی درباره اینکه مسعود تابش (مدیرعامل باشگاه سپاهان) بـه تسنیم گفته بود کـه قرار هست برای همـین اظهارات از او شکایت شود گفت: اگر مـی‌خواهند شکایت کنند, اشکالی ندارد. ما درون این خصوص صحبت کردیم, حالا هرطور کـه دوست دارند برخورد کنند، اما من فکر نمـی‌کنم حرف بدی زده باشم. صحبت من درون دفاع از تیم‌هایی بود کـه زیـاد هزینـه مـی‌کنند و به تیم‌هایی کـه کم هزینـه مـی‌کنند, اشکال گرفته بودم. رویکرد تیم‌هایی مانند سپاهان, استقلال, پرسپولیس و فولاد غلط نیست و این غلط هست که باشگاهی مـی‌آید با سه مـیلیـارد تومان درون لیگ برتر حضور پیدا مـی‌کند. البته اگر استقلال خوزستان تیمش را با سه مـیلیـارد تومان بسته است,‌ به منظور این هست که فعلاً وضعیت کارخانـه گروه ملی خوب نیست, وگرنـه این هزینـه‌ها به منظور تیم‌های لیگ دسته دوم و سومـی مناسب است.
سرمربی تیم فوتبال استقلال خوزستان, اشاره کرد: فکر مـی‌کنم دوستان سپاهانی قضاوت‌شان شخصی بوده و منظور من را بد متوجه شده‌اند. درون هزینـه‌هایی کـه مـی‌شود, اصلاً ‌30 ,40 و 50 مـیلیـارد تومان عددی نیست. سپاهانی‌ها بد قضاوت د, حتی من با قلعه‌نویی کـه یکی از دوستان خوب من هست حرف زدم و به او توضیح دادم کـه اصل ماجرا چه بوده است. از قلعه‌نویی عذر‌خواهی کردم و فکر مـی‌کنم توانستم او را قانع کنم. اگر اسمـی آوردم فقط منظورم سپاهان نبوده و فکر مـی‌کنم سوءتفاهمـی بـه وجود آمده است. سپاهان پنج دوره قهرمانی داشته و قطعاً هزینـه کرده هست که توانسته پنج بار قهرمان شود و این یعنی سپاهان مدیریت خوبی هم داشته کـه توانسته هست در این سال‌ ها بـه درستی هزینـه کند و افتخاراتی کهب کرده

Read more

Media Removed

متاسفانـه اینـه یـاد گرفتم نخندم حتی بعد از اینکه فاز گرفتم با یـه جُک که تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتن فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره وجدان که تا آخر این داستان سرابه فهمـیدم کبابی آثار ثوابه بـه محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دو روزه عادی شـه حتی معنوی ترین ها تو یک ... متاسفانـه اینـه یـاد گرفتم نخندم
حتی بعد از اینکه فاز گرفتم با یـه جُک
تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتن
فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره
وجدان که تا آخر این داستان سرابه
فهمـیدم کبابی آثار ثوابه
به محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه
فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دو روزه عادی شـه
حتی معنوی ترین ها تو یک لحظه مادی شـه
یـاد گرفتم کـه تخریب کنم
تا اگه معروف دیدم بگم ولش کن شاخ مـیشـه
یـاد گرفتم کـه از همـه دورم آتو جمع کنم تبدیل بـه اسلحه کنم
درده دلارو بشنوم و وقته دعوا همون درده دلاشونو مسخره کنم
تو دله یک شـهر پر از فاز های منفی
راه های مخفی پره خطر مار های افعی
ایستادی تو چهار راه تردید
دیرگیری کـه سکوت کنم و مظلوم تر شم
اجازه بدم همـه از روم رد شن
یـا بشم یـه نامرد کـه با طبیعت
خودشو وفق داد با مرگ آدمـیّت
نگو مسئله رو وا کنش باز
خب مسلمـه هر کنشی واکنش داشت
رود بودم سد شدم روز بودم شب شدم خوب بودم رد شدم
و بد شدم…
نسل بـه نسل خون بـه خون
این بین ما مـیچرخه اینو خوب بدون
ما مثل دومـینو بهم ضربه مـیزنیم
تو بـه من من بـه اون اون بـه اون
مگه خودم خیر دیدم
جوابه خودمو خیر مـیدم
اون کـه داشت مـی دید کـه دارم از بین مـیرم
پیک مـیزد بعد مزه مـیل مـیکرد
هی ایزد…
خودت شاهدمـی
حس مـیکنم دارم مـیرم تو یـه چاه عمـیق
قبول کن کـه دفاع تو این مورد وارده
منم بد نبودم ولی خودت یـادته
اون روزی رو کـه وایستاده بودم تو صف کپن
دیدم یـارو پشت بنزه خفه کُپل
هه
نشسته بود یـه غول بی ریخت
که از سر که تا پاش فقط داشت پول مـیریخت
تو اون لحظه حس کردم کـه روز مردنمـه
دیدم اون کـه کنارشـه دوست مـه
منو دید ولی من غریبه بودم
با همون مانتو کـه من خریده بودم
این همـه تو عشق دادی اونم پاداشت رفت
با همونی کـه آویزون از باباشـه
یـه اعتصاب ناهار یـه اعتراض
یعنی بنز دمـه دره یـه پاپیون هم بالاش
لفظ مـیاد کـه روش حساب کنن
مـیگه مـیخوام بـه اموال پدر اضاف کنم
خیلی خود ساختس
همون بنزم از باباش خریده از دم قسط ماهی هزار تومن
ولی من قرض کردم که تا برات خرج کردم
من کف خیـابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتنت نذر کردم
من تورو یـه فرشته فرض کردم
من با تنـهایی
تو با تنـهایی کـه تورو ول مـیکنن تو اوج تنـهایی
تو این شـهر پر نقاب تو با اون بخواب
من با قرص خواب …
اگه بپرسم اون کیـه کـه باهاشی
بهم مـیگی با لبخند بابا اون کـه داداشیمـه
هه ..
همون داداشیـا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب مـیشی اونو آباد مـیکنی
تو کـه عروس نمـیشی اونو داماد مـیکنی
ای تو کـه حرفات که تا اینروز دروغه
یـه تو زردی کـه حتی نیمروت دو روئه
گفتی بر مـیگرده بازم خامش مـیکنم
گفتی ببخشید ؛ حله خواهش مـیکنم
بعده شیش سال درای دل

Read more

Media Removed

#یـادداشت‌هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد #شماره_سه آخرین باری کـه پیش یـه روانپزشک رفتم، اون زنده بود؛ یـه مطب داشت کـه از داخل تکتک سلول‌های مطبش بجای بوی الکل و دارو، بوی شعر مـی‌اومد. کلی باهم صحبت کردیم. گفت برام شعر بخون؛ براش شعر خوندم. خندید و گفت تو مازوخیسم داری. گفت تو بیماری. بیمار بودم کـه ... #یـادداشت‌هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد
#شماره_سه
آخرین باری کـه پیش یـه روانپزشک رفتم، اون زنده بود؛ یـه مطب داشت کـه از داخل تکتک سلول‌های مطبش بجای بوی الکل و دارو، بوی شعر مـی‌اومد. کلی باهم صحبت کردیم. گفت برام شعر بخون؛ براش شعر خوندم. خندید و گفت تو مازوخیسم داری. گفت تو بیماری. بیمار بودم کـه اجازه دادم هر بلایی دلت مـی‌خواد سر من بیـاری. همون شبی کـه گوشیت رو برداشتم و دیدم کـه چقدر باهم...... حتما قضیـه رو تموم مـی‌کردم؛ اما لعنت بـه زمانی کـه تنـهایی پاش رو مـیذاره بیخ گلوت و هی فشار مـیده و تو چنگ مـیدازی که تا اولین چیزی کـه به دست مـیاد رو بگیری و بزنی تو سرش که تا ولت کنـه. کشیدمت بیرون اتاق. دوتا سیگار درآوردم، یکیش رو گذاشتم گوشـه لبت و روشن کردم و بعد تظاهر کردم کـه دود سیگار گوشـه‌ی لبم رفته تو چشمم و زار‌زار به منظور خودم گریـه کردم. بهت التماس کردم کـه نذار همچی خراب شـه. یـادته؟

تو چرا ماتت. بـه چی زل زدی. آره این یـه داستان‌ تکراریـه کـه برای هممون پیش اومده. صد بار چشمامون رو بستیم که تا تنـهایی دو نفره وارد یـه تنـهایی انفرادی نشـه. این یعنی خودِ خودِ مازوخیسم. من فکر مـی‌کنم مازوخیسم تو خانواده ما ارثیـه، پدرم همـیشـه اصرار داشت که تا به من بفهمونـه کـه زندگی ریسک‌پذیر نیست و منـه احمق همش فکر مـی کردم کـه اون مازوخیسم داره. اما اون مازوخیسم داشت کـه الکی حرص منو مـی‌زد.من سر تو ریسک کردم. دقت کردی همـیشـه آدما از خودشون سوال مـی‌کنن کـه چرا من فلانی رو دوست دارم و اون منو دوست نداره یـا چرا فلانی منو دوست داره و من هیچ حسی بهش ندارم. بعضی‌ از ماها کـه ریسک پذیر نیستیم، مـی‌ریم سراغ همون کـه دوست‌مون داره اما من آدم سرکشی بودم. من با همـه فرق داشتم؛ همـیشـه دست مـی‌ذاشتم روی کـه دوسش دارم و فکر مـی‌کردم کـه مـی‌تونم کاری کنم کـه دوسم داشته باشـه اما این یـه قمار بدون برد بود. من عادت کرده بودم بـه دوست داشتن آدم‌هایی کـه حس مازوخیسمـی‌شون منو مـی‌کشوند بـه سمت‌ یک دنیـای بی‌سروته، که تا یـه آدم مازوخیسمـی خودآزار رو زیر تک‌تک قدم‌هاشون رد کنن و سریع خودشون رو برسونن بـه بیمارستان بعدی که تا مریض بعدی از دفتر دکتر نیومده تو چنگالشون باشـه. تو بد موقعی اومدی، درست زمانی کـه بی‌پنـهان بودم، تو بد موقعی رفتی درست زمانی کـه فقط تو بودی، هیچنبود حتی همون دکتری کـه مـی‌گفت مازوخیسم دارم. اون یـه سالی مـی‌شـه کـه مرده. دفترش شده مطب یـه ماما کـه همش درون تلاشـه که تا به واسطه‌ی دوتا آدم مازوخیسمـی، یـه سری آدم مازوخیسمـی رو هرطوری شده وارد این دنیـای مازوخیسمـی کنـه.

#شـهاب_دارابیـان #مازوخیسم #تنـهایی #داستانک #یـادداشت #دلنوشته
عکس:
@sahar._.shamsi

Read more

Advertisement

Media Removed

#یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند #شماره_بیست_و_یکم نمـی‌دونم؛ شاید حتما خودم رو بـه یـه روانپزشک نشون بدم. بعضی وقت‌ها مـی‌زنـه بـه سرم و به آخرین دندون آسیـاب فکر مـی‌کنم و پیش خودم مـی‌گم کـه چرا الان این دندون لعنتی درد نمـی‌کنـه که تا یـادم بره هفت ساعته دقیقا دارم بـه چی فکر مـی‌کنم. من همـیشـه منتظر ... #یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند
#شماره_بیست_و_یکم
نمـی‌دونم؛ شاید حتما خودم رو بـه یـه روانپزشک نشون بدم. بعضی وقت‌ها مـی‌زنـه بـه سرم و به آخرین دندون آسیـاب فکر مـی‌کنم و پیش خودم مـی‌گم کـه چرا الان این دندون لعنتی درد نمـی‌کنـه که تا یـادم بره هفت ساعته دقیقا دارم بـه چی فکر مـی‌کنم. من همـیشـه منتظر بدترین اتفاقات بودم. بدنم سر شده از بس درد کشیدیم و خوشی با ما نساخت. انقدر تو بهترین لحظات زندگیم سختی اومد سراغم کـه طعم لذتبخش موفقیت زهرمارم شد. شاید سر همـین قضیـه هر شب موقع خواب بـه این فکر مـی‌کنم کـه چرا دندونام درد نمـی‌کنن. چرا پام نشکسته یـا چرا این کچلی ارثی هنوز سراغم نیومده و هنوز مثل همون بچگی موهام پرپشت‌تر از گربه لوس تو مونده. مـی‌خوام یک رازی رو باهات درمـیون بذارم. من خدا رو دیدم، با همـین دستام لمسش کردم، با همـین دماغ عقابی بوش کردم و اگر گناهم رو نادیده بگیره با زبونم مزه مزش کردم. خدا گاهی یکی از ماهاست کـه بی‌دلیل وارد زندگی یک نفر مـی‌شیم و زندگیش رو زیرورو مـی‌کنیم و بهشتی براش مـی‌سازیم کـه تو خواب هم نمـی‌دیده. اما من لعنتی همـیشـه بـه این رویـاها بدبین بودم و آنقدر چرخ زندگی دور ما رو خط کشید کـه هر وقت از هم خداحافظی مـیکردیم محکم مـی‌کوبیدم تو گوشم که تا ببینم خواب بودم یـا بیدار. زندگی با ما بد که تا کرد. که تا اومدیم از جوونی لذت ببریم افتادیم تو آسیـاب احساسات و انقدر درگیر کار شدیم کـه یـادمون رفت آدمـیم، احساسات داریم و یک قسمتی درون قلبون هست کـه گاهی دلش مـیخواد بیخیـال دنیـا بشـه و برای خودش زندگی کنـه، عاشق باشـه، اصلا بره کنار خیـابون و داد بزنـه خداااااااااااااااااااا. بعضی شبا بدون اینکه تو بفهمـی ساعت سه چهار سوار ماشین مـی‌شم، از خونـه مـی بیرون، مـیرم کنار یکی از این اتوبان‌های پیچ درپیچ، مـی‌ کنار و شروع مـی‌کنم مثل یـه بچه تخس روی جدول کنار پارکینگ راه مـی‌رم، بعد آنقدر داد مـی‌ و صدات مـی‌کنم کـه شاید یک کوچولو من و نگاه کنی. حسود نیستم اما گاهی حس مـیکنم بین منو بقیـه فرق مـیزاری. بغض مـی‌کنم، گریم مـی‌گیره اما مگه من غیر از توی رو دارم کـه برم شکایتت رو پیش اون کنم. ما تبعید شدگان بـه جهان نامرئی بودیم،ی با ما کاری نداشت،ی ما رو نمـی‌دید و آنقدر تو این دنیـای بی‌دروپیکر بـه ما بی‌محلی شد کـه داستان زندگیمون شد شبیـه یکی از همـین رمان‌های رئالیسم جادوی کـه تازگی‌ها مد شده. من بودم اما نبودم. تو بودی اما نبودی و همـین نبودن‌هاست کـه منو هر شب راهی این خیـابون و اون خیـابون مـی‌کنـه.
  #شـهاب_دارابیـان #خدا #دلنوشته #یـادداشت #حرف #عشق

Read more

Media Removed

. ۱. آخرین بار دو سال قبل دیده بودمش. مـهم نبود. حتی اگر ده سال هم مـی‌گذشت باز کافی بود با لحن مخصوص خودش بگوید:«سلام. شما خوبین؟» کـه بدون سر بلند از روی یـادداشتهای مراجع قبلی، بشناسمش. صدای مخصوص خودش کـه شبیـه سوباسای فوتبالیست‌هاست را بعید هست هیچوقت فراموش کنم. همان‌قدر راسخ و پراُمـید، همان‌قدر ... .
۱. آخرین بار دو سال قبل دیده بودمش. مـهم نبود. حتی اگر ده سال هم مـی‌گذشت باز کافی بود با لحن مخصوص خودش بگوید:«سلام. شما خوبین؟» کـه بدون سر بلند از روی یـادداشتهای مراجع قبلی، بشناسمش. صدای مخصوص خودش کـه شبیـه سوباسای فوتبالیست‌هاست را بعید هست هیچوقت فراموش کنم. همان‌قدر راسخ و پراُمـید، همان‌قدر زیر و شفاف. تعجب کرد کـه چرا از دیدنش سورپرایز نشده‌ام. دو سالِ قبل، بعد از یک سال روان‌درمانی ناگهان غیبش زده بود. بی هیچ توضیحی. آخرین جلسات را یـادم نرفته. بحث درون مورد وحید بود. پسرِ سبزه‌ی جنوبی کـه نقاش و فیلسوف بود و زیـاد هم از روانشناسی مـی‌دانست. بـه شـهره گفته بودم دارد اشتباهات گذشته را تکرار مـی‌کند. وحید شاید انسان خوبی باشد ولی بـه هزاران دلیل تو را دوست ندارد. آن روزها شـهره عصبانی بود. من هم عصبانی بودم. او از اینکه چرا با این رابطه مخالفم. من از اینکه چرا خودش را دوست ندارد. او از اینکه فکر مـی‌کرد فکر مـی‌کنم جذاب نیست. من از اینکه چرا جذابیت‌های بی‌پایـان خودش را نمـی‌بیند.
۲. یک ساعت به منظور تعریف همـه این دو سال کوتاه بود. ک این را مـی‌دانست و شروع کرد بـه روش خاص خودش، کـه در این دو سال ذره‌ای تغییر نکرده بود، تند تند همـه ماجراها را تعریف :«اون روزا حالم بد بود. فک مـی‌کردم با همـه رابطه‌هام مخالفید و فک مـی‌کنین لیـاقت رابطه رو ندارم. تو خونـه مشکلات زیـاد بود. وحید قشنگ حرف مـی‌زد. گفت روانکاوت داره بهت توهین مـی‌کنـه. خلسه‌وار بـه حرفاش گوش مـی‌کردم و نمـی‌تونستم بهش جواب بدم. گفت دارین بهم کلک مـی‌زنین. گفت من همـیشـه کنارتم. نمـی‌خوام بهت آسیب برسونم یـا گولت ب. به منظور همـین مث پسرای دیگه الکی قول ازدواج نمـی‌دم. از صداقتش خوشم اومد. اولینی بود کـه منو به منظور خودم مـی‌خواست. گفت من ازت نمـی‌خوام باهام داشته باشی. فقط دوست باشیم. مث دو که تا انسان. حرفاش متقاعد کننده بود. گفت آدمـهای سمـی رو حتما از خودم دور کنم. بابام. م. شما»
پرسیدم:«حالا چی شد کـه بعد از دو سال پیشم اومدی؟»
«همـه چیز عالی بود. بـه شما نیـازی احساس نمـی‌کردم. وحید فوق‌العاده بود. کم‌کم بهش وابسته شدم. شش ماهِ اول از عمرم حساب نشد. هر ما رو مـی‌دید حسرت مـی‌خورد. ولی وحید کم حوصله شد. من وابسته‌تر. خودم ازش خواستم رابطمون نزدیکتر بشـه. شنیده بودم پسرها با ِ خوب وابسته مـیشن. اما بی‌فایده بود. شروع کرد بـه ایراد گرفتن از من. از بدنم، اخلاقم و همـه چیزهایی کـه روزی تحسین مـی‌کرد، عیب گرفت. باز جنگیدم. تلاش کردم. که تا شش ماه قبل. . .»
ادامـه درون کامنت اول

Read more

Media Removed

پرسیدم : تموم شد از دست دادمش چیکار کنم؟!؟ جواب داد: اول بگو چیو از دست دادی، کـه در موردش بحث کنیم ...!!! که تا بهت بگم، توهم از دست زدی یـا واقعا از دست دادیش ...!!! گفتم : اشتباه ، اشتباه کرد اینجا بود کـه فهمـیدم اشتباه کردم !!! فکر کردم الماسه نابه، دیدم ... فکر کردم طلایـه نابه، دیدم ... فکر ... پرسیدم : تموم شد از دست دادمش چیکار کنم؟!؟
جواب داد: اول بگو چیو از دست دادی،
که درون موردش بحث کنیم ...!!!
تا بهت بگم، توهم از دست زدی یـا واقعا از دست دادیش ...!!!
گفتم : اشتباه ، اشتباه کرد اینجا بود کـه فهمـیدم اشتباه کردم !!!
فکر کردم الماسه نابه، دیدم ...
فکر کردم طلایـه نابه، دیدم ...
فکر کردم مروارید نابه، دیدم ...
فکر کردم نقره ی نابه، دیدم ...
خلاصه همش دیدم، اما ...
اینجا گفت : من نمـی دونم چیو از دست دادی، باز نگفتی !!!
اما از بی عقلیـه خودت بود البته ببخشا چون با دلت زندگی کردی !!!
گفتم : با چه اطمـینانی این حرفو بـه من مـی زنی ؟!؟
گفت : چون دیدی اشتباه
پس اگر همونجا جلوشو مـی گرفتی، اشتباهه خودشو نمـی دیدی
چون از حرفات معلومـه این اشتباهات مربوط بـه یـه گروهه، جامعست، شـهر، محلس، خانوادس ...
خلاصه نمـی دونم درون مورده چی حرف مـی زنی
اما اگر گروهی از کل اشتباه مـی کنن
پس
مطمئن باش، زیر گروهم روزی حتما اشتباه مـی کنـه
مگه اینکه خودش بر علیـه اون گروه طغیـان کنـه
اما وقتی زیر گروه از موضوعه اشتباهه گروه خودش رد شد اونم بـه راحتی و با اونا هم مسیر بود و ادامـه داد ، با تو هم تو مسیرت حرکت کرد، بدون روزی اشتباهی انجام مـی ده کـه بد از انجامـه همون کار اصلا کاری کـه کردرو بی توجه از کنارش رد مـی شـه
یـا
شایدم چند روزی احساسه تاسف ه از اشتباهی کـه کرده
اما نمـی خوام بدونم کیـه یـا چی بوده !!!
خوشحالم، چون پسره خوبی هستیو مـی دونم ته دلت جز معرفت چیزی نیست و با اینکه اشتباهاتو از طرف یـا طرفشون دیدی، باز مـیچیکار کنم ؟!؟
مـی گم
اصلا حس بدی نیست، تنـهایی
چون
اگه بی جان بود
یـه عادته بعد رهاش کن
و
اگر جاندار بود
حس خوبه تنـهایی بهترین تجربه و بهترین نوش دارو برایـه ادامـه ی زندگیت هست
چون
جانداریکه ناراحتت یـا کرده
و
حتی ترکت کرده !!!
بهترین و براش بخواه اما خواهانـه برگشتنش نباش و نشو
چون
تازه از باتلاق و مرگه زمانت رها شدی
پس قدره لحظاتتو بدون و دنباله رفتن توو باتلاق نباش .
اینجا بود که، سکوت و فقط نگاه کردم .
امـیدوارم
زنجیره همدیگرو ببافید
اما
روزی نرسه
کهیکه یـا چیزیکه باهاش شروع بـه زنجیر بافتن کردید
خودش باعثه قطع شدن زنجیر بشـه .
دوستون دارم
علیرضا رحمانی 🍂

Read more

Advertisement

Media Removed

شاید حتا هم یـادش نیـاد چون کوچولو بودم، همون اوایل مدرسه رفتن کـه داشت مغزم پر مـی‌شد، گفتم ، گوگوش هم بمـیره مـی‌ره جهنم، چون مـی‌ه و مـی‌خونـه؟ گف "نـه برا چی! دل خیلیـارو شاد کرده"... همـین سوال رو از معلم هم پرسیدم، گفت: "گناهکار جاش تو جهنمـه"، گفتم مگه نگفتین اگه آدما از آدم راضی باشن مـی‌ره ... شاید حتا هم یـادش نیـاد چون کوچولو بودم، همون اوایل مدرسه رفتن کـه داشت مغزم پر مـی‌شد، گفتم ، گوگوش هم بمـیره مـی‌ره جهنم، چون مـی‌ه و مـی‌خونـه؟ گف "نـه برا چی! دل خیلیـارو شاد کرده"... همـین سوال رو از معلم هم پرسیدم، گفت: "گناهکار جاش تو جهنمـه"، گفتم مگه نگفتین اگه آدما از آدم راضی باشن مـی‌ره بهشت؟ گفت: "بله" گفتم خب خیلیـارو شاد کرده که! گفت"فرمان خدا رو نمـیشـه زیر پا گذاشت". خلاصه یـه جای کار ایراد داشت! سال‌ها گذشت، من همـیشـه بـه "گناه" فکر مـی‌کردم. اوایل کـه کمتر گناه کرده بودم، مـی‌گفتم باشـه از فردا نماز مـی‌خونم توبه مـی‌کنم پاک شـه، بعد انقدر زیـادتر و زیـادتر شدن کـه از دستم درون رفته بود... تارای موی رها، مـهمونیو پارتی، جوونی و جوونی، نماز روزه‌های عقب افتاده اندازه‌ی عمرم!
تا همـین بیست و سه چهار سالگیمم مطمئن بودم جام تو جهنمـه.
خلاصه نمـی‌دونم کی وا دادم و چه طوری دیگه اعتقادم بـه همـه‌چیز از بین رفت، نقطه‌ی واضحی ندارم توی ذهنم، فقط مـی‌دونم کـه در من "احساس گناه" یـه چیز نـهادینـه شد: من با دوستام خوش مـی‌گذرونم م تنـهاس، من بـه بابام زنگ نمـی‌، من خرید کردم درون صورتی‌ کـه مـی‌تونستم پس‌انداز کنم برا فلان چیز واجب، من ازدواج کردم م تنـهاس، من عصبانی شدم، من نرسیدم، من ادامـه ندادم، من تنبلی کردم، موزیکام رو هوان، من خسته‌م، من دعوا کردم با فلانی، من فوق العاده نیستم...
بله بله حتا بی‌ربط‌ترین‌ها به منظور من احساس گناه و سرزنش داشتن. چون سیستم فکری من نیـاز بـه یـه ماشین تحلیل و خوب و بد داشت (و حتمن هنوز هم داره)... * *
اگه یـه روزی دلم بخواد تجربه کنم مادر باشم (که خیلی بعیده) حتمن بـه فرزندم مـی‌گم: تو کافی‌ای... تو تایید نمـی‌خوای، تو زنده‌ای، تو تغییر مـی‌کنی، تو خطا مـی‌کنی، تو کم مـیاری، تو حس خوب تجربه مـی‌کنی، تو گند مـی‌زنی، تو زمـین مـی‌خوری، تو قرار نیست فوق‌العاده باشی... تو قرار نیست بـه کمال برسی، تو اشرف مخلوقات نیست، تو فقط کار خودتو : زندگی...
همون اول بهش مـی‌گم... نـه کـه این همـه راهو بیـاد و مجبور باشـه برگرده...
* * * یـه چیز دیگه رو هم مطمئنم، اگر معلم مرده باشـه، اگه خیلیـا مرده باشن یـا بمـیرن، همونایی کـه سالای طلایی عمرمونو شستشو دادن، حتمن جاشون تو جهنمـه... اگه باشـه... یـا حداقل به منظور اونا باشـه... ___________________________________________________
پ.ن: خندهه شیطانی بود...

Read more

Media Removed

توی کتابی کـه عیدی گرفته بودم خواندم آدم به منظور رسیدن بـه آرزوهایش حتما آن‌ها را بنویسد. اما قبلش، حتما خودش را خوب بـه خدا معرفی کند. تاکید کرده بود کـه نوشتن آرزوها، فرشته ها را بـه تکاپو مـی‌اندازد که تا برآورده‌اش کنند. همان موقع، کتاب را انداختم کنار، سررسیدم را باز کردم و نوشتم: خدای مـهربان. این لیست ... توی کتابی کـه عیدی گرفته بودم خواندم آدم به منظور رسیدن بـه آرزوهایش حتما آن‌ها را بنویسد.
اما قبلش، حتما خودش را خوب بـه خدا معرفی کند.
تاکید کرده بود کـه نوشتن آرزوها، فرشته ها را بـه تکاپو مـی‌اندازد که تا برآورده‌اش کنند.
همان موقع، کتاب را انداختم کنار، سررسیدم را باز کردم و نوشتم: خدای مـهربان. این لیست آرزوهای مرتضی است.
من همان بچه ای هستم کـه در هفت سالگی پروانـه اش را بردی پیش خودت. بـه نفع جفت‌مان است، آرزوهایم را براورده کنی.
اول: یک خانـه بزرگ مـی‌خواهم. بعد توضیح دادم کـه باید آجرهای مرمری داشته باشد و نوشتم کـه توالت و و آشپزخانـه را داخل خانـه بساز و مثل خانـه خودمان نباشد.

دوم: صد مـیلیون تومان پول مـی‌خواهم. بابا مـی‌گفت «من صد مـیلیون داشته باشم مـی‌ذارم بانک، مثل پادشاها زندگی مـی‌کنم. هی بخاطرِ ده که تا یـه تومنی با مسافرا دعوا نمـی کنم کـه تهش بگن حرومت باشـه.» سوم: ماشین آخرین سیستم کـه جلویش، پر از دکمـه باشد و لازم نباشد مثل تاکسی بابا هر چند کیلومتر یک‌بار، پیـاده شویم و توی رادیـاتش آب بریزیم.
بعد چند که تا آرزوی دیگر را هم نوشتم و سر رسید را جایی قایم کردم کـه خودم هم یـادم رفت.
چند سال بعد، موقع اسباب کشی، وقتی سررسید را دوباره پیدا کردم با خودم گفتم لابد خدا من را یـادش رفته، شاید هم دست خطم بد بوده.
یـا اصلا نباید بـه فارسی مـی نوشتم. که تا مدت‌ها، آرزوهایم را جورهای مختلفی مـی‌گفتم و به روش‌های دیگری خودم را بـه خدا مـی‌شناساندم.
بعدها، وقتی اولین حقوقم را گرفتم، وقتی اولین ماشین دست دومم را خ، وقتی نخستین خانـه زندگی‌ام را اجاره کردم فهمـیدم کـه هیچ آرزویی – نوشته شده توی سررسید یـا خواسته شده بـه وقت فوت شمع کیک تولد، زمان حول حالنای تحویل سال نو یـا حتا موقع شـهاب بارانِ آسمانِ پرستاره- بدون تلاش برآورده نمـی شود.
امسال کـه دوباره آرزوهایم را مـی‌نویسم، آخرش از طرف خدا، زیر برگه را امضا خواهم کرد و به خودم خواهم نوشت «اقدامات مقتضی را بـه عمل آورید.» امـیدوارم درون سال جدید، مُهر خدا پای همـه تصمـیمات زندگی‌تان باشد.
سبزه آرزوهایتان، گره نخورد و ماهی قرمزِ دوست داشتن تان، همـیشـه و همـیشـه زنده بماند. #مرتضی_برزگر

Read more

Media Removed

#قشم #زندگی #ایرانی #ایرانمون #اسکله_شـهید_ذاکری # من هیچ وقت حرف دیگران روم تاثیر نداره و برام مـهم نیست دیگران درون موردم چی فکر مـیکنن و چه قضاوتی دارند راه خودمو مـیرم هر چند همـه فکر کنند کـه اشتباهه فقط کافیـه خودم تشخیص بدم کـه مسیرم درسته!!! یکم تند بود حالا راههای زیـادی به منظور بیـانش هست ولی بـه نظرم ... #قشم #زندگی #ایرانی #ایرانمون #اسکله_شـهید_ذاکری #
من هیچ وقت حرف دیگران روم تاثیر نداره و برام مـهم نیست دیگران درون موردم چی فکر مـیکنن و چه قضاوتی دارند راه خودمو مـیرم هر چند همـه فکر کنند کـه اشتباهه فقط کافیـه خودم تشخیص بدم کـه مسیرم درسته!!!
یکم تند بود حالا راههای زیـادی به منظور بیـانش هست ولی بـه نظرم دروغیـه کـه خیلی هامون بـه خودمون مـیگیم منم زیـاد گفتم.حداقل تو سالهایی کـه داشتم زندگی رو مـیشناختم ولی فکر مـیکردم شناختمش.
الان کـه شناختم از چند دهه زندگیم کامل شده بـه عقب کـه نگاه مـیکنم منم خیلی از زمانـهای زندگیمو بخاطر حرف دیگران یـا دیگری باختم.
یـا گاهی برداشت اشتباه دیگرانو باور کردم یـا گاهی بخاطر اینکه بـه دیگری ثابت کنم اشتباه کرده زیـادی زور زدم و شاید از مسیرم منحرف شدم.
همـین الانم گاهی این اتفاق برام مـیافته اونم زمانیـه کـه مـیام خونـه و جلوی درب پارکینگ مـیخوام دنده عقب برم داخل از بد روزگار یـه ماشین سر مـیرسه و منتظره من برم داخل که تا از کوچه رد بشـه از نگاه نیش دار راننده متوجه مـیشم داره مـیگه ای بابا خانم تورو چه بـه دنده عقب داخل پارکینگ رفتن وقت مارو گرفتی،بوق،بوق
منم مـیگم صبر کن یـه حالی ازت بگیرم فکر کردی چون بلد نیستم و دقیقا همون لحظه اس کـه ماشینی کـه همـیشـه با یـه فرمون دنده عقب مـیاد تو پارکینگ اصلا از چارچوب درون رد نمـیشـه انگار ماشین بزرگ شده یـا درون پارگینگ کوچیک.
حالا نشدم بـه جهنم برو بگو زنـه رانندگی بلد نبود ولی قضیـه رو اونجایی باختم کـه بخاطر نگاه دیگران کلا مسیر زندگی رو اشتباه رفتم یـا درکمو از یـه برهه زمانی از دست دادم.
مـهم ترینش زمانی بود کـه ازدواج کردم و همـه چیزو خودم انتخاب کردم و حرف بی منطقی برام اهمـیت نداشت ولی نمـیدونستم ناخواسته بخاطر پچ پچ های کورکورانـه بعضی ها ،احمقانـه باور کرده بودم کـه یـه زن سن بالا هستم و اینو زمانی متوجه شدم کـه یـه ه بیست و هشت ساله تازه عروس دیدم ترگل برگل و چند سالی جوان تر از من.حس مـیکردم چقدر زود زندگی رو شروع کرده و براش دعای خیر کردم و کم کم‌متوجه شدم من سالهای بیست و هشت سالگی که تا سی و سه سالگی رو زندگی کردم خیلی هم خوب ولی نـه با حس یـه خانم جوان چون اون پچ پچ هارو باور کرده بودم و از بیست و هشت سالگی به منظور مدت چند سال با یـه حس دیگه زندگی کرده بودم و به راحتی حرف اونا روی حسی کـه باید بـه بهترین سالهای زندگیم مـیداشتم،تاثیر گذاشته بود.
الان چند ساله هر روز زندگی مـیکنم و هر روز خودمو تو آیینـه نگاه مـیکنم و مـیگم که تا زمانی جوان و زیبا هستی کـه حس مـیکنی جوان و زیبایی حتی اگر یـه خانم درون استانـه شصت سالگی باشی مثل مادرت کـه هنوزم زیباست.

Read more

Media Removed

... الهی همـه تون از چشم بد دوست و دشمن بدور باشین بخصوص مردادیـهای عزیز خودمم مردادیم ___________ سلام دوستان گلم امروز پیراشکی با خمـیر جادویی درست کردم بدون فر عالی و خوشمزه که تا شما عکسشو لایک مـیکنید منم دستورشو براتون تایپ مـیکنم فداتون دوستان جان _____ #پیراشکی_گوشت_و_قارچ_بدون_فر به منظور ... ...
الهی همـه تون از چشم بد دوست و دشمن
بدور باشین
بخصوص مردادیـهای عزیز😍🌹
خودمم مردادیم😄
___________
سلام دوستان گلم امروز پیراشکی با خمـیر جادویی درست کردم بدون فر عالی و خوشمزه😋

تا شما عکسشو لایک مـیکنید منم دستورشو براتون تایپ مـیکنم
فداتون دوستان جان😍
_____
#پیراشکی_گوشت_و_قارچ_بدون_فر

برای این پیراشکی از خمـیر جادویی استفاده کردم، و برای موادهم از پیـاز و گوشت، قارچ ، فلفل دلمـه ای ، ذرت ، رب گوجه فرنگی و ادویجات استفاده کردم

خمـیر_جادویی

مواد لازم:

شیر یـا آب ولرم ۱ لیوان
تخم مرغ ۱ عدد
آرد ۳ لیوان شاید بیشتر(تا جایی کـه خمـیر بدست نچسبه)
روغن  ۶ قاشق غذاخوری
پودر خمـیر مایـه ۱ قاشق غذا خوری سر صاف
نمک ۱ قاشق مرباخوری
شکر ۴ قاشق چایخوری
تخم مرغ ۱ عدد،
زعفران و کنجد به منظور روی خمـیر اول شیر ولرم رو با ۱ قاشق مرباخوری شکر مخلوط کردم بعد پودر خمـیر مایـه رو روش پاشیدم گذاشتم۱۰ دقیقه که تا عمل بیـاد.
تخم مرغ و نمک،باقیمانده ی شکر و روغن رو داخل کاسه دیگری ریختم با قاشق مخلوط کردم بعد مخمر رو اضافه کرده و بدون اینکه هم ب، آرد رو روی مواد الک کردم.
آرد رو که تا جایی زدم کـه خمـیر بدست نچسبید خمـیر رو چند دقیقه ورز دادم بعد جمع کرده و کف ظرف کمـی آرد پاشیدم و روش رو با پلاستیک پوشوندم و یک ساعت درون جای گرم گذاشتم که تا حجم اون دو برابر بشـه و به اصطلاح ور بیـاید.
بعد از ور اومدن پف خمـیر رو گرفتم حالاخمـیر ما آمادست.
_________

مواد مـیانی پیراشکی:

گوشت چرخ کرده ۲۰۰ گرم
قارچ ۱۰۰ گرم
پیـاز ۱ عدد
نمک و فلفل و زردچوبه بـه مـیزان لازم
آویشن ۱ قاشق چای خوری
فلفل دلمـه ای ۱ عدد کوچک
ذرت ۲ قاشق(دلبخواه)
رب گوجه فرنگی ۲ قاشق غذا خوری
پنیر پیتزا مقداری

طرز تهیـه:
گوشت رو با پیـاز و نمک و فلفل و زردچوبه آماده کردم و رب گوجه رو اضافه کردم.
فلفل دلمـه ای و قارچ رو نگینی خورد کرده و تفت دادم و به گوشت اضافه کردم. درون صورت دلخواه ذرت کنسرو شده رو هم اضافه کرده و در مرحله آخر آویشن رو اضافه کردم و زیر تابه رو خاموش کردم.
حالا سطح کارم رو آردپاشی کردم خمـیر رو روی آن قرار دادم چونـه های کوچکی از خمـیر برداشتم و با دستم بازش کردم داخل قالب پیراشکی قرار دادم یکی دو قاشق از مواد رو داخلش ریختم و کمـی پنیر پیتزا روش ریختم و بهش شکل دادم.روشو با زعفرون رومال زدم و مقداری کنجد پاشیدم ظرف گودی روغن سرخ ی ریختم‌و گذاشتم کاملا داغ بشـه بعد پیراشکی راگذاشتم که تا با حرارت متوسط سرخ بشـه و مغز پخت بشـه.

@sharmin8920

Read more

Media Removed

👭👭 ما آنقدر خوب هستیم کـه ببخشیم و آنقدر بد کـه بگریـانیم حرفم این هست هیچ موجودی جاندار و بی جان درون هیچ صفتی مطلق نیست ما همـه خوب های گاها” بد و بد های گاها” خوب هستیم نـه بیش و نـه کم #مژده_خردمندان پ_ن:رمق قدر دونستن نداشتم بـه جز و بابا نیـاز داری یـه آدمایی رو کنار خودت داشته باشی نـه ... 👭👭
ما آنقدر خوب هستیم کـه ببخشیم
و آنقدر بد کـه بگریـانیم
حرفم این است
هیچ موجودی
جاندار و بی جان
در هیچ صفتی مطلق نیست
ما همـه
خوب های گاها” بد
و بد های گاها” خوب هستیم
نـه بیش
و نـه کم
#مژده_خردمندان
پ_ن:رمق قدر دونستن نداشتم
به جز و بابا نیـاز داری یـه آدمایی رو کنار خودت داشته باشی
نـه مـیشـه اسمشو دوست گذاشت
نـه دایی
از یـه بهت نزدیکترن
من مفهوم (ای کاش) رو الان درک کردم وقتی کـه احساس پشیمونی کردم
یـه اشتباهی بوده
یـه طرز فکرای غلطی بوده
که الان سعی بر اینـه کـه دیگه هیچوقت تکرار نشـه
یـه جا خوندم نوشته بود:
چیزی کـه علاج نداره،نیـاز بـه توجه هم نداره،گذشته ها گذشته
چیزی کـه علاج نداره،افسوس هم نداره،گذشته ها گذشته
و من حس مـیکنم از الان بـه بعدش مـهمـه
الان قدر ثانیـه،ثانیـه زندگی رو مـیدونم
و با تمام وجودم حسش مـیکنم دیگه خواب نیستم بیدارم کردین
با هر کلمـه یـا جمله ای کـه بخوام تشکر کنم کمـه واسه شماها
نیست درون حد شما ها.امـیدوارم بـه آینده
در آخر هم جمله ی معروف «دوستون دارم» بیشتر از قبل
بیشتر از همـیشـه
@shadi_kt ♥️💛
@nazanin__khatami ♥️❤️
@fatemefiroozpour ❤️♥️

Read more

Media Removed

رحمتی: از من پیش شفر «اژدهای هفت سر» ساختند! از من پیش شفر اژدهای هفت سر ساخته بودند. تفاوت تیم ابتدای فصل با حالا صداقت شفر بود. 2 بار از استقلال رفتم امای را متهم نکردم که  باعث رفتنم شده است. درون فریـاد بعد از بالا بردن جام خیلی حرف ها داشتم. کاش قهرمان نمـی شدیم ولی آن هوادار چشمش را از دست ... رحمتی: از من پیش شفر «اژدهای هفت سر» ساختند! 🔹از من پیش شفر اژدهای هفت سر ساخته بودند.
🔹تفاوت تیم ابتدای فصل با حالا صداقت شفر بود.
🔹2 بار از استقلال رفتم امای را متهم نکردم که  باعث رفتنم شده است.
🔹در فریـاد بعد از بالا بردن جام خیلی حرف ها داشتم.
🔹کاش قهرمان نمـی شدیم ولی آن هوادار چشمش را از دست نمـی داد.
🔹با توکل بـه خدا از چاهی کـه بی کفایت ها برایم ساخته بودند نجات پیدا کردم.
🔹نفرین خانواده ام که تا ابد دنبالانی هست که بـه دروغ تخریبم د.
🔹پارسال مـی خواستم به منظور قلعه نویی گل ببرم اما دلیلش را نمـی گویم چون به منظور استقلال بد است.
🔹آقایـان  بعد از اینکه صحبتهایشان را درون 90 اصلاح کردم گفتند قداست مربی را شکستم.
🔹هر زمان بخواهند با جان و دل درون خدمت تیم ملی هستم.
🔹دوست دارم پرچم کشورم درون جام جهانی بالا باشد.
🔹نیـازی بـه تعارف ندارم و هر وقت لازم بدانم خداحافظی مـی کنم.
🔹وقتی بزرگان فوتبال حمایتم د فهمـیدم راه را درست رفتم.
🔹در روزهای بحرانی روزی 3 جلسه تمرین کردم و 9 کیلو لاغر شدم.

Read more

Media Removed

‏امروز یک خبری را کـه تیتر اصلی خبرگزاریـها و نشریـات مـهم بین المللی اقتصادی بود توئیت کردم. خبر این بود: با کاهش ارزش لیر ترکیـه درون برابر دلار کـه تنـها درون سالجاری تقریبا نصف شده است، پول آفریقای جنوبی و روپیـه هند نیز با کاهش مواجه شده اند. بنا بـه گزارش FT روپیـه هند هشت درصد از ارزش خود را درون برابر دلار از ... ‏امروز یک خبری را کـه تیتر اصلی خبرگزاریـها و نشریـات مـهم بین المللی اقتصادی بود توئیت کردم.
خبر این بود: با کاهش ارزش لیر ترکیـه درون برابر دلار کـه تنـها درون سالجاری تقریبا نصف شده است، پول آفریقای جنوبی و روپیـه هند نیز با کاهش مواجه شده اند. بنا بـه گزارش FT روپیـه هند هشت درصد از ارزش خود را درون برابر دلار از دست داده و دولت بـه امـید حفظ قدرت آن ۲۳ مـیلیـارد دلار بـه بازار تزریق کرده است.

هنوز زمان کوتاهی نگذشته بود کـه برخی پیـام دادند کـه پس شما مـیخواهید توجیـه کنید کـه ما نباید از وضعیتمان درون ایران ناراضی باشیم.
واقعا فکر کردم با این طرز تلقی حتما تمامـی اخبار منفی و بد دنیـا را کنیم چون بعضی فکر مـی کنند کـه مـیخواهیم بـه جامعه ایران پیـام دهیم کـه فقط شرایط شما نیست کـه سخت است، همـه جا مشکل دارند. صادقانـه فکر مـی کنم این نشان از یک مشکل روحی درون بخشی از مردم ما دارد، آنـهایی کـه بعلت مشکلات همـه چیز را درون کشورشان سیـاه مـی بینند و‌دچار نوعی افسردگی شده اند. آنـها همـه جای دنیـا را جز کشور خودشان خوب و مناسب مـی بینند و خود را درون جهنمـی از مشکلات، غرق شده مـی یـابند.
ما البته مشکلات معیشتی را درک مـی کنیم ولی آیـا اینجوری خودمان را زودتر ازبین نمـی بریم؟ چرا اینقدر حتما شرایط خودمان را سیـاه ببینیم کـه حتی تحمل شنیدن خبر بد از دیگر کشورها را هم نداشته باشیم.بله واقعیت هست که کشورهای زیـادی هستند کـه حتی مشکلات بیشتری از ما دارند. بـه اطراف خودمان نگاه کنیم. حتی بـه دیگر کشورهای دور نگاه کنیم.
بله ما درون ایران با شرایط سخت اقتصادی روبرو هستیم اما خیلی ظرفیتهای بزرگی هم به منظور حل مشکلات و طی مسیر توسعه داریم.
مطمئن هستم کـه شما هم مثلا اگر جوانی درون خانواده ی خود دارید کـه در مواجهه با مشکلاتی کـه با آن روبروست بـه ناامـیدی و افسردگی مبتلا شده است، همـین حرفها را خواهید گفت.
البته مشکلات هست اما امـید هم هست، زندگی هم هست. بجای حل مشکلات آنـها را بـه کوههای جابجا نشدنی تبدیل نکنیم.
بجای غم و غصه و از دست روح امـید و نشاط، بـه خودمان اعتماد کنیم. بـه اطرافیـان خود روحیـه بدهیم. دست بـه دست هم دهیم و این روحیـه ناامـیدی و این دید بد دیدن را از خود دور کنیم.
تا زندگی هست، تلاش هست و تا تلاش هست امـید هست. اجازه ندهیم جادوی سیـاه بدبینی و منفی نگری ما را تسخیر کند. درود بر شما

Read more

Media Removed

( ﭘﺎﺯﻝ ) بچه کـه بودم یـه پازل از سر چهار راه خ کـه بهم ریخته بود و باید خودم اونو مـیساختم، بدون هیچ الگویی...از همان کودکی بازیـهای چالشی رو دوست داشتم...اینکه همـه ی قانون های بهم ریخته را باز سازی کنم و همـه ی راه های بسته را باز کنم...پازل را روی زمـین ریختم...شروعش از پایـانش سخت تر بود...ذهنم درگیر ... ( ﭘﺎﺯﻝ )

بچه کـه بودم یـه پازل از سر چهار راه خ کـه بهم ریخته بود و باید خودم اونو مـیساختم، بدون هیچ الگویی...از همان کودکی بازیـهای چالشی رو دوست داشتم...اینکه همـه ی قانون های بهم ریخته را باز سازی کنم و همـه ی راه های بسته را باز کنم...پازل را روی زمـین ریختم...شروعش از پایـانش سخت تر بود...ذهنم درگیر چیدمان اولین قطعه ها شد...اینکه از کجا حتما شروع کنم، کدام قطعه حتما نخستین قطعه باشد...بازی بود کـه شروعش از پایـانش سخت تر بود...برخلاف همـه ی بازی هایی کـه شروعشان ساده و سختترین مراحل درون انتهای بازی بود...یکی یکی قطعه ها را کنار هم قرار دادم، بارها و بارها قطعه ها را اشتباه قرار دادم و باز شروعی از نو ...اینقدر این کارو تکرار کردم که تا قطعه های اول را سر جایشان نشست دادم...بازی کـه تمام شد تصویر یک آدم بدست آمد...این تنـها بازی کودکی من بود کـه هیچوقت فراموش نکردم...بازی کـه دو درس بزرگی بـه من آموخت ...!
۱...آموختم به منظور رسیدن بـه هدفهایم...شروعی سخت از تمرینـهای نقاشی داشته باشم...هدفی کـه ابتدایش سخت و دشوار و کلافهبه همراه دارد...باید کوزه را چندین بار مـیکشیدم و پاک مـیکردم...اشیـاءهای مختلف و چیدمان کنم و بارها و بارها به منظور فضا سازی و نور پردازی و کشیدن آنـها اشتباه کنم و پاک کنم ودوباره از نو شروع کنم...به مراتب کـه پیشرفته تر شدم، نقاشی کشیدن روز بـه روز و لحظه بـه لحظه آسانتر مـیشد، بعد برای رسیدن بـه یک طراحی حرفه ای حتما از قطعه ی اول شروع کرد...از سخت ترین قطعه.
۲...اینکه متوجه شدم این فقط یک بازی پازل چینی نیست...یک حقیقت زندگی است...اینکه هر آدم پر از تکه های مختلفی است، پازلهایی کـه به هم وصل مـیشوند و یک آدم را مـیسازند...تکه های خوانا و واضح و یـا تکه های نا مفهوم و مبهم...من حتما یـاد مـیگرفتم کـه همـه ی پازلهای خوب و بد را کنار هم بچینم که تا یک آدم را بسازم...همـه ی خصوصیـاتهای خوب و بد حتما کنار هم قرار مـیگرفتند... یـاد گرفتم آدمـهایی کـه خودشون نیستند...یـه جایی از قطعه ی پازلشان درست چیده نشده ...صادق نیستند...دوستشان نخواهی داشت...و آنچرا کـه هستند بـه تو نشان نمـیدهند،
ریپ مـیزنند،
مـیلنگند،
آدمـها را حتما با همـه ی قطعه هاشون پذیرفت...خوب و بد...خوانا و مبهم... هیچ پازلی قطعه هاش همـه خوانا نیست...آدما را هر وقت با همـه ی قطعه های پازلشان پذیرفتی مـیتوانی دوست داشته باشی...درست مثل آخر بازی یک دورچین...فقط حتما مراقب آدمـهایی کـه قطعه هایشان سر جایشان نیست باشی...!
قطعه ی بد، جای بد،
قطعه ی خوب، جای خوب،
جای این دو را عوض نکنید کـه هیچوقت صداقت نخواهید داشت...!
#امجد_حلبی_نژاد

Read more

Media Removed

83: سم یـه تفنگ آبپاش بزرگ پرت کرد سمتم کـه رو هوا گرفتمش و خالیش کردم رو نایل و هری کـه مثلا اومده بود از نایل دفاع کنـه! یـهو احساس کردم یـه بشکه آب روم خالی شده کـه نزدیک بود بیوفتم زمـین! موهامو کنار دادم و دیدم کـه النور با یـه سطل خالی تو دستش رو بـه روم وایساده و از خنده قرمز شده. با لحن تهدید گفتم: بعد کار تو ... 83:
سم یـه تفنگ آبپاش بزرگ پرت کرد سمتم کـه رو هوا گرفتمش و خالیش کردم رو نایل و هری کـه مثلا اومده بود از نایل دفاع کنـه!
یـهو احساس کردم یـه بشکه آب روم خالی شده کـه نزدیک بود بیوفتم زمـین!
موهامو کنار دادم و دیدم کـه النور با یـه سطل خالی تو دستش رو بـه روم وایساده و از خنده قرمز شده.
با لحن تهدید گفتم: بعد کار تو بود! مگه تو نباید تو تیم ما باشی؟
لویی اومد و دستش رو انداخت دور کمر النور و گفت: زن من، تیم من!
ابروهامو دادم بالا و گفتم: اااا؟ ببخشید کـه ما سه نفریم و شما شیش! بعدشم زنونـه مزدونش مـیکنیم اگه اونجوری باشـه کـه آلی هم حتما بیـاد تو تیم شما!
بعدم دست النور رو گرفتم و کشوندمش طرف خودم.
لویی پوزخندی زد و گفت: خب بازم ما بیشتریم.
نیشخندی زدم و به سم کـه مثل سربازا اسلحه بـه دست وایساده بود اشاره کردم و گفتم: نـه سم دو نفر حساب مـیشـه.
هری و لویی هووویییی کشیدن و دستمو بردم بالا و داد زدم: حاضرین؟؟؟
دقیقا رو بـه رو پنج تاشون وایساده بودیم و تفنگا دستمون بود. الکی ادای مـیدون جنگ رو گرفتیم و داد زدم: حمله!!! (یـاد بد بلاد افتادم :|)
عین خل و گلا عربده مـیکشیدیم و همدیگرو خیس مـیکردیم.
هدف اصلیم نایل بود چون اون اول خیسم کرد. موهامو چهل ساعت درست کرده بودما! :|
نقشمو تو ذهنم یـه دور بررسی کردم و بعدشم دویدم طرفش و یکم خیسش کردم ولی یـهو آب تفنگم تموم شد!
لبخند شیطانی زد و اومد طرفم کـه سریع دویدم سمت استخر باغ و اونم دنبالم اومد!
از بچه ها کلی دور تر شده بودیم و اونا اینقد سرگرم همدیگه بودن کـه مارو ندیدن!
نزدیک استخر خسته شدم و وایسادم. خم شدم و دستامو گذاشتم رو زانوهام و داشتم نفس نفس مـیردم کـه یـهو منو گرفت!
مـیخواستم جیغ ب کمکککککک کـه پسره بیشور جلو دهنمم با دستش گرفت!
دستش رو از روی دهنم برداشت و گفت: گرفتمت!
مـیدونستم بچه ها ما رو الان نمـیبینن چون هم مشغول بودن هم درختا و بوته ها مانع دیدشون مـیشدن.
به زور برگشتم اونطرف سمتش و دستاو دور گردنش حلقه کردم و گفتم: آره گرفتی.
چشمامو بستم و رو پنجه هام وایسادم و رفتم جلو تر!
ولی قبل از اینکه خودش بخواد بوسم کنـه چشمامو باز کردم و سریع هولش دادم تو استخر!
کامنت:

Read more

Media Removed

به نام خالقه من خدایـه وطنم ایران یـاسر بینام خاک مشتیـا و لوتیـا بود مملکته مولام کـه خاک پاش رو تیـامون اون زمان کـه دنیـا دسته شیران بودو که تا چشم کار مـیکرد اسمش ایران بود نمـیخوام کـه پا تاریخ بشونمت یـا هر چی کـه مـیدونی رو با ریتم بخونم هی یـا بگم از گذشتمو افتخار کنم یـا بگم چجوری صاحب اعتبار شدم ولی بد ... به نام خالقه من خدایـه وطنم ایران
یـاسر بینام
خاک مشتیـا و لوتیـا بود
مملکته مولام کـه خاک پاش رو تیـامون
اون زمان کـه دنیـا دسته شیران بودو
تا چشم کار مـیکرد اسمش ایران بود
نمـیخوام کـه پا تاریخ بشونمت
یـا هر چی کـه مـیدونی رو با ریتم بخونم هی
یـا بگم از گذشتمو افتخار کنم
یـا بگم چجوری صاحب اعتبار شدم
ولی بد نیست بدونی وقتی تپه خاک بودید
ما داشتیم بزرگترین امپراطوری
تو کـه ک رو۴۰ سال پیش خودم ساختم
پس با چه رویی ادعا رو خلیج مـیکنی!!
نـه بد نیست بدونی اجداد محجوبم
وقتی درگیر فکرایـه ژرف بودن
اون زمان کـه بودیم مـهد فرهنگو هنر
مرده هایـه پدراتون رو درخت بودن
درگیر جنگ شدیم سالها بارها
از مغولایـه وحشی که تا بعثیـا و یـارهاش
و جنگی کـه همـیشـه ایيم پا خورِ اون
جنگ با خودمون
ما نسبت بـه همدیگه بیخیـال شدیم
واسه هم رفیقه نیمـه راه شدیم
همـه خوبیـارو از دل پاک کردیم
۳ هزار مـیلیـاردو زیر خاک کردیم
فک مـیکردم واسه اینکه خدامو ببینم
باید ویزایـه کشور عربی بگیرم
ولی هر چی کعبه تواف کردم شد
سلاح تو دست قاتلایـه بی رحم
تو این منطقه ی چالشو رکود كه
پر سگایـه داعشو سعودِ
نـه من همـه پولامو عرق مـیکنم
ولی نمـیدم بـه سعودي و وهبی بخورن
ایران مادر امـیر کبیره ایران زادگاه مرداي دلیره
ایران مادر شیرزنایی کـه نسخشون هیچ موقع زمـین ندیده
ایران مادر امـیر کبیره ایران زادگاه مردانـه دلیره
ایران مادر دلسوزیـه کـه از غمـه بچه هاش موهاش سفیده

مثه دوره جاهلی کـه مـیزنـه زیرش
خودمون اسطوره مـیسازیمو مـیپرستیمش
باید بریزم همـه ای این خاکو بـه سرم
تقصیر خودم بوده هر چی اومده بـه سرم
تا دیدن اتحادمون طاعون گرفت رفت
اومدن رو دیوارامون با خون نوشتن
اگه مـیخوای حکومت باشـه تو دستات
عربو سیر عجمو گشنـه نگه دار
و اون قلم فروش کـه هیچی نیست تویی
تهدید بـه سیـاست پوپولیست شدی
رسمـه نظام بردگی اینـه اونا دیکته مـیکنن توام بنویس فوری
همونایی کـه شیرامون شره ای
تا شغلا تو شـهر مثه شیرا بگردن
من ساده بودم بـه گور مـیدویدم اونا سوخته تریـاکو با پول مـیخ
اينجوري دشمنا شدن سوارجهلم
و جهل ناصرالدین شاهایـه احمق
من تحقیر شدم با یـه وام یـه سیلی جاش
نفتو گازمونو بردن اسیر اونا
سالها از دنیـا منو تردم
که تو الان جنون قدرت برداشتی
ولی نـه من هنوز پیشـه تو سر خم کردم
نـه تو دست از اون غرور کهنت برداشتی
(madaraaneh) #persiangulf

Read more

Media Removed

. لباس بى وفایى را بـه دست خود تنت کردم . تو را اى دوست با مـهر زیـادم دشمنت کردم . خیـالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم . محبت بد ترین اکسیر بود و آهنت کردم . تو رفتى با خدا باشى ، خدا درون چشم من گم شد . از آن وقتى کـه تسبیح خودم را گردنت کردم . تمام خاطراتت را همان روزى کـه مى رفتى . بـه قلبم دوختم سنجاق ... .
لباس بى وفایى را بـه دست خود تنت کردم
.
تو را اى دوست با مـهر زیـادم دشمنت کردم
.
خیـالم بود تندیسى طلا از عشق مى سازم
.
محبت بد ترین اکسیر بود و آهنت کردم
.
تو رفتى با خدا باشى ، خدا درون چشم من گم شد
.
از آن وقتى کـه تسبیح خودم را گردنت کردم
.
تمام خاطراتت را همان روزى کـه مى رفتى
.
به قلبم دوختم سنجاق بر پیراهنت کردم
.
تو تک کبریت امّیدم درون اوج بىى بودى
.
تو را اى عشق با امـیدوارى روشنت کردم
.
چه مى ماند بـه جز بى حاصلى درون دست هاى من
.
به رغم کوششى کـه در بدست آوردنت کردم ؟
.
#سید_تقی_سیدی

Read more

Media Removed

قسمت آخر ___ بابا شیرعلی وقتی فهمـید عروس وارد شده سرش را بلند کرد کـه دلدار را ببیند، اما انگشت تفکرش روی یک دسته از زلف های قرضی اش گیر کرد و فرقش یک نیم دور خورد و پشت موهاش آمد جلشانی اش قرار گرفت.با این وضعیت بابایی به منظور دید زدن شوکت خانم یـا حتما کرکره نصب مـیکرد یـا دو که تا گیر مشکی از عشقش مـیگرفت که تا ... قسمت آخر
___
بابا شیرعلی وقتی فهمـید عروس وارد شده سرش را بلند کرد کـه دلدار را ببیند، اما انگشت تفکرش روی یک دسته از زلف های قرضی اش گیر کرد و فرقش یک نیم دور خورد و پشت موهاش آمد جلشانی اش قرار گرفت.با این وضعیت بابایی به منظور دید زدن شوکت خانم یـا حتما کرکره نصب مـیکرد یـا دو که تا گیر مشکی از عشقش مـیگرفت که تا دید داشته باشد.
شوکت جون کـه متوجه تغییرات ظاهری بابایی شده بود کمـی اخم هایش را توی هم برد، ولی بـه احترام مجلس دوباره لبخند زد و با قدم هایی پر از ناز با سینی چای بـه باباجون نزدیک شد.
من همـیشـه فکر مـی کردم کـه امکان اینکه همـه ی اتفاق های بد یک جا بیفتد فقط مال فیلم سینمایی هاست. ولی آن لحظه ای کـه دیدم پسر چهار ساله ی دایی کوچیکه از خواب بیدار شده یـادم آدم آبروریزی همـیشـه از آن چیزی کـه فکر مـی کنید بـه شما نزدیک تر است. پسر دایی اول کمـی همـه را ورانداز کرد و بعد انگشتش را بـه سمت بابا گرفت و داد زد: ی، باباشیرعلی مو درآورده!!! بعد هم از روی پای ش پرید پایین و دوید سمت بابایی و در طرفةالعینی نصف کلاه گیس را از سر داماد بینوا کشید. اما از آنجایی کـه م به منظور محکم کاری قسمت های خالی کله ی بابا را چسب اوهوی مبسوطی زده بود، بخش هایی از زلف ها کماکان درون جای خود استوار مانده بودند.
برای کمک بـه پدربزرگ مان حتما کاری مـی کر‌دیم. زن دایی کـه از شدت شرمساری کاملا قرمز شده بود بـه سمت پسرش دوید و با قدرت هر چه تمام تر بچه را بـه سمت خودش کشید. اما از آنجایی کـه بچه بـه موهای بابا و موهای بابا بـه خود بابایی وصل بود باباجون هم با کله بـه سمت زن دایی کشیده شدند و و از آنجایی هم کـه جیب شلوار بابا دوبرابر جیب های معولی عرض و طول و عمق داشت توی مسیر کشیدگی گرفت بـه دسته ی مبل و در یک حرکت که تا زانوی مبارک ایشان جر خورد. راستش بعد از دیدن این صحنـه من بـه شدت احساس پیچیدگی درون روده کردم و به عنوان آبرومندترین مکان را به منظور ندیدن افتضاح های موجود حدود یک ساعت درون دستشویی شوکت خانم اینا سکنی گزیدم.
دقیقا هم نمـی دانم که تا آخر مجلس چه اتفاق هایی افتاد. ولی یـادم مـی آید کـه آخر سر فرامرز دو که تا به درون دستشویی زد و با حالتی کـه فکر مـی کنم تمسخر هک قاطی داشت گفت:
بابا جان را بردن چاکش رو ببندن، چسب بزنن! شما چی؟ مـیمونید یـا تشریف مـیبرید؟
هر چند کـه من فرامرز را خیلی دوست داشتم.ولی چون خانواده برایم همـیشـه حرف اول را مـی زد،با پا محکم یکی زدم توی در. چشم درون چشمش ایستادم، رخت و لباسم را صاف کردم و با صداهایی همچون پلنگی خشمگین،انزجار خودم را از این حرکت شنیع عشقم نشان داده و محل را ترک کردم.
ادامـه درون کامنت اول

Read more

تا چند ماه‌ دیگه وارد پنجمـین سال مـهاجرتم از ایران مـیشم . تو‌ این چند سال روزی نبوده کـه توذهنم شرایط زندگی ایران و اینجا و نقاط مختلف دنیـا ( بر اساس شنیده هام ) رو بـه هر بهانـه ای مقایسه نکنم . هر بار مسافری از ایران اومده بـه حرفاش ( حرف کـه چه عرض کنم ، تمام غصه و نا‌امـیدی ) خوب توجه کردم . هر روز اکسپلور اینستاگرام ... تا چند ماه‌ دیگه وارد پنجمـین سال مـهاجرتم از ایران مـیشم . تو‌ این چند سال روزی نبوده کـه توذهنم شرایط زندگی ایران و اینجا و نقاط مختلف دنیـا ( بر اساس شنیده هام ) رو بـه هر بهانـه ای مقایسه نکنم .
هر بار مسافری از ایران اومده بـه حرفاش ( حرف کـه چه عرض کنم ، تمام غصه و نا‌امـیدی ) خوب توجه کردم .
هر روز اکسپلور اینستاگرام رو بالا پایین‌کردم و هر روز خبر بد‌ از ایران خوندم و دیدم . روز بـه روز‌ مردم کشورم رو‌بیشتر تو مخمسه دیدم و دیدگاه عمومـی خارجی ها رو هر روز نسبت بـه خودمون منفی تر حس کردم !
تو این سبک سنگین همـیشگی ، چه روزهایی کـه دوس داشتم یـه خارجی رو بابت ترهم تو صحبتش خفه کنم ! چه روزهایی کـه بابت دوری از دوستام و خانوادم سختی نکشیدم . همـیشـه فکر مـیکردم که‌ واقعا گناه ما چی بوده؟! به منظور چی کاری با ما کـه تمام سختی های دوری و مـهاجرت رو‌ بـه جون بخریم اما باز هم کفه ترازو بـه مـهاجرت سنگینی کنـه ؟ گناه مادر و پدرای ما چی بوده کـه باید‌ از پاره های تنشون ( بـه خاطر خوشبختیشون ) دور باشن؟! بارها وقتی ازم اینجا سوال کـه چرا مـهاجرت کردی و من توضیح دادم کـه بابت ساخت موزیک ویدیو به منظور خواننده ها تو ایران زندان رفتم و اینـهمـه سختی کشیدم ، با یک قیـافه کاملا شبیـه علامت تعجب روبرو شدم ! این مساله به منظور یک خارجی بـه همون حد خنده دار و مضحکه کـه انگار ما رو‌ تو‌ ایران بابت سوار شدن بـه تاکسی یـا خوردن آب معدنی زندانی کنن ! ( کـه بعید‌نیست بـه زودی این کارو‌هم ن ! )
هیچ وقت نفهمـیدم کـه وقتی از من‌ توضیحی از شرایط کشورم مـیخوان حتما چی بگم ؟! حتما از چی‌دفاع کنم وقتی مـیدونم کـه چیزی به منظور دفاع نمونده ؟ و بارها مجبور شدم بـه دروغ و برای‌حفط آبروی‌کشورم خیلی چیزهارو‌خارج از واقعیت توضیح بدم ، کـه این منو از درون‌نابود مـیکنـه ...
چقدر دردناکه وقتی با تمام وجود حس مـیکنی کـه هموطنات جز باهوش ترین و زرنگترین مخلوقات هستن و چقدر مـیتونستن تو‌ موقعیت های بهتری نسبت بـه یک خارجی قرار بگیرن ، اما‌نگرفتن ، اما نذاشتند کـه بگیرن !
تمام این پر حرفی ها رو کردم کـه بگم ، ما و‌نسل ما ، متعلق بـه هیچ جا نیست ! ما نـه‌ تو‌ کشور خودمون کـه صاحبش هستیم خوشحال و راحتیم نـه هیچ جای دنیـا کـه مـهمون هستیم نـهایتا خوشحال و راحتیم ! ما تو مثلث برمودای زندگی غیب شدیم ، « ما نسل گمشده ایم »

Read more
متـــن مــــــوزیڪ #آروان #لاکچری شدم آدمـی ک با خودم غریبم مثل بیمار روانی شدم دقیقا نـه مـیتونم باشم نـه مـیشـه ک برم همـه رفیقامن ک شدن رقیبم ✝ یـه آدمـی شدم ک تنـهام همـیشـه مـیخوام بسازم با بقیـه اما نمـیشـه مثل درختی ک خشکه از ریشـه هنوز امـیدش اینـه هوا ابری شـه ــــــــــــــــ⚛⚛ نمـیفهمم چجوری ... متـــن مــــــوزیڪ #آروان #لاکچری

شدم آدمـی ک با خودم غریبم
مثل بیمار روانی شدم دقیقا
نـه مـیتونم باشم نـه مـیشـه ک برم
همـه رفیقامن ک شدن رقیبم

یـه آدمـی شدم ک تنـهام همـیشـه
مـیخوام بسازم با بقیـه اما نمـیشـه
مثل درختی ک خشکه از ریشـه
هنوز امـیدش اینـه هوا ابری شـه

ــــــــــــــــ⚛⚛
نمـیفهمم چجوری صبحا رو شب
چجوری شبارو صبح مـیکنم
ساعتا خیره مـیشم یـه گوشـه قفل مـیکنم
یـه روز مرد دینم یـه روز کفر مـیکنم

تغییر کردم خودمو با خیلی چیزا درگیر کردم یـه آدمـه جدید شدم
تاخیر کردم شب دیر کردم
موهام سفید شد خودمو بد پیر کرد

زخمـی شدم کـه ردی شدم
مـیگی بد مـیکنم هه بد مـیکنن
تو این شـهر لعنتی ک مـهم نیستی
اگه بمـیری تازه واست تب مـیکنن

یـه عمر دروغ گفتی بهم بهت وفادارم
من احمق چقدر بهت بها دادم
توی قلب بزرگت ک همـهبودن
باید مـیشدم مثل اونا ک تورو شبا دارن
ــــــــــــــــ☸
هرچی مـیکشم از صادق بودنـه
یـا شایدم از ساده بودنـه
من اونی ام کـه همـه رو مـیخندوند
ولی الان ساکت تو جمعه

شدم یـه عصبیـه استرسی
که ندارم اصلا حسی بهی
شدمـی کـه انقدر تنـهام
که نمـیاد حتی یـه اس ام اسی

درگیر مجازی شدم اینستا مـیرم
تورو با اون تو پستات بیست بار دیدم
منم خیلی تغییر کردم
جای بوی عطر دیگه بوی سیگار مـیدم
شدم ی شبگرد همـه رو درک کرد
کلی تو یـادت بود نگفت برگرد
اوج جوونیشو تنـها سرکرد
کردش حرکت نرسید ب برکت
ـــــــــــــــــــ⚛⚛
یـه نور قرمز توی دستمـه
که آرومم مـیکنـه همـین بسمـه
تو این دنیـا هرکی قسمتی داره
خب از دنیـا منم این سه

همـیشـه کـه همـه خوشبخت نمـیشن
یـه عده ام حتما پشت سر بشینن
و همـین خوشبختی امـیدشون باشـه
باید کلی سختی بکشی که تا بشی من

تو با اون سلفی بگیر بزار اینستا
من مـیکشم سیگار هرشب بیست تا
یـه روزی چشام فقط تو رو مـیدید
توی قلب من دیگه واست نیست جا

منو فروختی چون نیستم مثل اون لاکچری
با اون خونـه دوبلبا من حتما پارک بری
خیلی فرق داریم من و اون باهم
اون مـیگه تشکر من مـیگم چاکریم

ـــــــ✡
شدمـی کـه تو جمع گوشـه گیره
هرشب تنـها تو کوچه مـیره
شدمـی کـه فرقی نداره باشـه
لباس تنش باشـه روشن یـا تیره
شدم یـه روانی بی مخ یـه فراری
بی ذوق کـه شبا مـیشـه بیخود از خودش شبا مـیشـه بی خود از خودش
#arvanmusic

Read more

Media Removed

(جنون قسمت سوم) وقتی کاملا از دیدم پنـهان شد،دست روی گونـه ی تب دارم کشیدم و نوک انگشتام از رژلبی کـه زده بود سرخ شدن بی اختیـار انگشتامو روی لبم گذاشتمو جایی را کـه رژی بود بوسیدم.نمـی فهمـیدم چه مرگمـه.منکه همـیشـه ازین چیزا پرهیز مـیکردم.چرا خوشحال بودم؟چرا اینقدر تو دلم نشسته؟نکنـه عاشق شدم؟اونم یـهو.من ... (جنون قسمت سوم)

وقتی کاملا از دیدم پنـهان شد،دست روی گونـه ی تب دارم کشیدم و نوک انگشتام از رژلبی کـه زده بود سرخ شدن بی اختیـار انگشتامو روی لبم گذاشتمو جایی را کـه رژی بود بوسیدم.نمـی فهمـیدم چه مرگمـه.منکه همـیشـه ازین چیزا پرهیز مـیکردم.چرا خوشحال بودم؟چرا اینقدر تو دلم نشسته؟نکنـه عاشق شدم؟اونم یـهو.من کـه همـیشـه عاشقارو مسخره مـی کردم و عشق رو باور نداشتم حالا یـه حسی بـه اون غریبه داشتم کـه جز عشق اسم دیگه ای نمـیشـه روش گذاشت. نفسم کـه انگار درون گلوم حبس شده بود بیرون دادم و با خنده بـه سمت کلاس بـه راه افتادم.*****چند روزی بود کـه خبری تز اون نبود و من عین مرغ پر کنده همش بالا و پایین دانشگاهو بـه دنبالش مـی گشتم.دیگه اصلا حواسم نـه بـه درس بود و نـه متوجه حرفای اطرافیـان مـی شدم.فقط مـی خواستم دوباره ببینمش.همش بـه خودم نـهیب مـیزدم کـه چرا حتی نتونستم کلمـه ای باهاش حرف ب.چهره زیباش یک لحظه از نظرم دور نمـی شد حتی سر نماز.اونقدر کلافه شده بودم و توی دلم بـه خودم بد و بیراه مـی گفتم کـه نگو.یـه روز سر نماز از خدا خواستم بتونم یبار دیگه ببینمش.اونقدر گریـه کردم کـه روی سجاده خوابم برد...روز چهارم بود کـه از غیبتش مـی گذشت.داشتم با یکی از دوستام از کلاس بیرون مـیومدم کـه در عین ناباوری چشمم بهش افتاد.به دیوار روبه رویی کلاس تکیـه داده بود و نوک کفششو روی زمـین مـی کوبید.چشام از دیدنش گرد شدن و ضربان قلبم بالا رفت.یـه بهانـه تراشیدمو از دوستم جدا شدم.به سمتش رفتمو درون یک قدمـیش ایستادم.احساس کردم قلبم داره توی گلوم مـیزنـه.بدون هیچ حرفی با یـه لبخند ملیح بهم اشاره کرد کـه دنبالش راه بیوفتم.سر از وا نمـی شناختم بدون معطلی جوجه وار پشت سرش راه افتادم.وقتی از دانشگاه بیرون زدیم همـه جسارتمو جمع کردم و رفتم کنارشو باهاش شونـه بـه شونـه شدم.مـی خواستم کلمـه ای حرف ب اما انگار زبونم قفل شده بود.مـی تونستم نیمرخ چهرشو ببینم.بینی خوش تراش و مژه های بلندی کـه داشت ابهت عجیبی بهش داده بود.توی اولین کوچه نزدیک دانشگاه پیچید و تا آخر کوچه کـه یـه بن بست پهن با خونـه های قدیمـی بود رفتیم و جلو آخرین خونـه کـه دقیقا وسط بن بست و روبه روی خیـابون اصلی بود ایستاد.کلید انداختو درون بزرگو قهوه ای رنگ ویلا با صدای بلندی باز شد.ترس سراپای وجودمو درون بر گرفت و یـه قدم بـه عقب برداشتم.باتعجب نگاهی بـه چشام کرد و با صدایی نرم گفت:بیـا تو!به تته پته افتادم و با صدای خفه ای گفتم:نـه،نمـی تونم.خنده ای کردو گفت:این فرصت دیگه برات پیش نمـیاد.اگه تو هم مثل من عاشق بودی کمـی خطر مـی کردی عشق مال ترسوها نیست... ادامـه دارد
با سپاس بیکران (مـهرا)

Read more

Media Removed

🤔 این عکسو مـیخواستم پست کنم و فکر کردم خب متن لازم داره اما دیدم چیزی بـه ذهنم نمـیرسه . رفتم گشتم متن قشنگ پیدا کنم ولی حس کردم هیچ کدومشون درون حال حاضر حس و حال خاصی نداره واسم. چند روزه واقعا دنبال یـه حرف واسه گفتن مـی گردم ولی هیچی پیدا نشد اما بعد بـه نظرم رسید این کـه آدم حرف خاصی نداشته باشـه خیلی ام بد نیست ... 🤔
این عکسو مـیخواستم پست کنم و فکر کردم خب متن لازم داره اما دیدم چیزی بـه ذهنم نمـیرسه .
رفتم گشتم متن قشنگ پیدا کنم ولی حس کردم هیچ کدومشون درون حال حاضر حس و حال خاصی نداره واسم.
چند روزه واقعا دنبال یـه حرف واسه گفتن مـی گردم ولی هیچی پیدا نشد اما بعد بـه نظرم رسید این کـه آدم حرف خاصی نداشته باشـه خیلی ام بد نیست .
بعضی وقتا خوبه آدم سکوت کنـه و به صداها و حرفای دیگران گوش بده فقط

Read more

Media Removed

#یـادداشت‌هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد #شماره_چهار یعنی یکی از سخت‌ترین کارهای دنیـا اینـه کـه به یکی بفهمونی بین متعهد بودن و اُمل بودن، زمـین که تا طبقه منفی هفتم اختلافه. چیز سختی نبود، بهش مـی‌گفتم ببین عزیزدلم آدما بـه دو دسته تقسیم مـی‌شن کـه من بـه هر دو دسته احترام مـی‌ذارم. دسته اولایی هستن ... #یـادداشت‌هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد

#شماره_چهار

یعنی یکی از سخت‌ترین کارهای دنیـا اینـه کـه به یکی بفهمونی بین متعهد بودن و اُمل بودن، زمـین که تا طبقه منفی هفتم اختلافه. چیز سختی نبود، بهش مـی‌گفتم ببین عزیزدلم آدما بـه دو دسته تقسیم مـی‌شن کـه من بـه هر دو دسته احترام مـی‌ذارم. دسته اولایی هستن کـه هیچ جوره، با هزارتا تغییر سایز و فرمول هم نمـی‌شـه تو یـه چهارچوب قرارشون داد و خوش بـه حال این دسته از آدم‌ها کـه تکلیفشون مشخصه. راستش منم خودم مدتی عضوشون بودم اما زیـاد دووم نیـاوردم، سریع بردیم. من از بچگی همـین مدلی بودم، خسیس نبودم اما حتی دوست نداشتم اسباب‌بازی‌ها و لباس‌های کهنم رو بهی بدم. حاضر بودم قلکم رو بشکونم و با پولاش لباس نو بخرم و بدم بـه فلان بچه اما لباسی کـه پنج ساله مـی‌پوشم هنوز تو کمدم باشـه. یـه تیله سه‌پر ساده کـه گم مـی‌کردم یک ماه حالم بد بود، بعد چطور مـی‌شد عادت کنم بـه عوض روزانـه آدمااا. اما دسته دومایی هستن کـه معلوم نیست مازوخیسم دارن یـا سادیسم فقط دلشون دوست داشتن مـی‌خواد. بهش مـی‌گفتم نمـیشـه توو دسته‌ی دوم باشی اما امروز بخوای با فلان اکیپ بری کوه فردا با اون یکی‌ها بری تئاتر، پس‌فردا هم بیـای بگی ببخشد با بچه‌ها کافه بودم متوجه صدای زنگت نشدم. مـی‌دونی بـه نظر من آدم یـای رو دوست داره یـا نداره، اگه داره کـه باید تو جهنم هم با اون بره. اصلا مگه مـی‌شـه تو رو دوستت داشته باشم بعد هوس کنم با یکی دیگه برم قهوه بخورم و سیگار دود کنم. فکرش رو ؛ خود اسپرسو مزه زهرمار مـیده تو کـه نباشی، مگه مـی‌شـه خوردش دیگه. خلاصه دوست داری بگو اُمل اما من چیزی کـه خودم بودم رو از تو خواستم. چیز زیـادی نبود. البته این وسط کم تلاش نکردم که تا خودم رو عوض کنم. مثلا اون روزی کـه در کافه باز شد و با یکی از این پسرایی کـه اگه تو محل ما بودن جرات نمـی‌ ساعت 8 شب تو کوچه آفتابی بشن دست‌تودست اومدی تو ولیعصر، نمـیدونی قیـافم چقدر خنده‌دار شده بود. انگار بـه هر کدوم از لپام یک وزنـه هفت کیلویی وصل کرده بودن. قشنگ روی زمـین کشیده مـی‌شد. خیلی دوست داشتم درکت مـی‌کردم، درست مثل اون لحظه‌هایی کـه مـی‌گفتی شـهاب یکم اجتماعی باش؛ اما لعنتی قابل درک نبود. البته، البته اجتماعی بودم کـه نیومدم جلو تف نکردم تو صورتت کـه کاش با یک آدم حسابی مـی‌دیدمت اما خیلی حرفات روم تاثیر گذاشته بود. مـیگن مردا تغییر نمـی‌کنن اما گوه مـی‌خورن، نمـی‌دونم کی جام داشت تصمـیم مـی‌گرفت، بخاطر همـینم وقتی بهت زنگ زدم و گفتی رو تخت دراز کشیدم، فقط خندیم و گفتم خواب بد دیدم، نگرانت شدم.
#شـهاب_دارابیـان #مازوخیسم #تنـهایی #داستانک #یـادداش

Read more

Media Removed

#داستانِ_دلارِ_گران_و_شـهرِ_بی_جانَماز چند روز پیش کـه جشن تولدم بود ،یکی از عزیزانم برایم  بادکنک قرمزی کـه با گاز هلیوم پر شده بود خرید که تا اومد بهم بدَش، از دستش درون رفت و رفت آسمون گفتم فدای سرت خودم مـیرم یکی مـیخرم رفتم یدونـه خ ده هزار تومن یـه کم لجم گرفت چه خبره آخه پیش خودم گفتم کاش جای ... #داستانِ_دلارِ_گران_و_شـهرِ_بی_جانَماز
چند روز پیش کـه جشن تولدم بود ،یکی از عزیزانم برایم  بادکنک قرمزی کـه با گاز هلیوم پر شده بود خرید
تا اومد بهم بدَش، از دستش درون رفت و رفت آسمون
گفتم فدای سرت خودم مـیرم یکی مـیخرم

رفتم یدونـه خ ده هزار تومن یـه کم لجم گرفت چه خبره آخه
پیش خودم گفتم کاش جای بادکنک دوتا ِ نخی برام مـیگرفت

اومدم ت ماشین نشستم دیدم بجای صد هزار ریـال ،ده هزار ریـال کارت کشیدم
سریع از ماشین پیـاده شدم رفتم مابقی پولِ طرف رو دادم

گذشت و گذشت که تا امروز

دو ساعت پیش جلویِ بانک شـهرِ شعبه نازی آباد وایسادم، اومدم ببینم چقد موجودی دارم کـه یـه خانمِ جوان بهم گفت
آقا عابر بانکم مساله پیدا کرده لطف مـیکنید این هفتصد هزارتومن رو بگیری و از کارتتون به منظور مادر بزرگم بنام سعیده طرشتی همون مبلغ رو کارت بـه کارت کنید
اول مِن مِن کردم و پیش خودم گفتم پارسا، نگاه بـه ادکلن و تیپش نکن ،نکنـه تراول هاش قلابی باشـه

کاری ندارم، که تا به خودم اومدم مسخِ بویِ ادکلنش شدمو،هفتصد تومن رو زدم بـه کارتِ مادر بزرگش
و هفتصد هزار دستی ازش گرفتم

گفتم خانمِ زیبا نکنـه تراولا قلابیـه
گفت:بخدا اصله
 تراولهایی کـه اونا هم بوی خوشِ عطر مـیدادندرو کمـی توی نور گرفتم و تا حدودی خیـالم راحت شد کـه اصله و خزی کردم

جلدی اومدم طلا فروشیِ رفیقم و پولهارو با دستگاهی کـه داشت چک کردم و خیـالم راحت تر شد

اومدنی رفیقم از تایلند خبر داد پارسا انقد نیومدی کـه #دلار شد ۶۰۰۰ هزار تومن
گفتم چی مـیگی😔

در این بین صدایِ اس ام اس گوشیم بلند شد
یـه نگاهی بـه حسابم انداختم و متوجه شدم بجای هفتصد هزارتومن،هفتاد هزار تومن واسه اون خانم زدم
بخدا راس مـیگم

اولش گفتم فردا مـیرم هر طور شده از طریق همون بانکی کـه پولوو کارت بـه کارت کردم،شماره کارتِ طرف رو پیدا مـیکنم
اما یـهو نمـیدونم چرا نیشم که تا بناگوش باز شد
پولهایِ خوشبو رو نگاهی کردم و وارد شیرینی فروشیِ بالدی بال شدم

یک کیلو شیرینی تر خ و باز خندیدم😈

گاه پیش خود فکر مـیکنم اگر دولتمردانم با چنین شتابی درون به فلاکت رساندن مردم پیش روند
تا چند سال آینده جانمازی  درون هیچ خانـه ای یـافت مـی نَشود
#پارسا_احمد
#پی_نوشت:بادکنکِ هلیومـی فقط چند ساعت دوام آورد و گیر کرد بـه شاخه درخت و بِ..ا رفت.
پولم احتمالا واریز نکنم🤔

شبتون بـه مـهر♡

#amazing #naturelover #tagstagram #liveoutdoors #travelgram #sunset #traveler #igtravel #bestvacations #instagram #akkas #nature #عکاسی #همدان #ایران #natural #land #gilan #photography #aks #natureaddict #comeseegilan #top_masters #محیط_زیست #عکاسان_ایرانی #جنگل_نوردی #

Read more

Media Removed

* پیـامـهای شما دوستان را درون پست قبل مرور کردم. از شما عزیزان تشکر مـی‌کنم. عده‌ای بر این عقیده بودند کـه وقتی حس و حال من خوب باشد؛ اتفاقات بد تاثیری بر من ندارند اما اگر حس و حال خوبی نداشته باشم همـین اتفاقات بـه ظاهر کوچک، من را بسیـار ناراحت مـی‌کند! طبیعی هست که وقتی من حس و حال خوبی نداشته باشم از هر چیزی ... *
پیـامـهای شما دوستان را درون پست قبل مرور کردم. از شما عزیزان تشکر مـی‌کنم. عده‌ای بر این عقیده بودند کـه وقتی حس و حال من خوب باشد؛ اتفاقات بد تاثیری بر من ندارند اما اگر حس و حال خوبی نداشته باشم همـین اتفاقات بـه ظاهر کوچک، من را بسیـار ناراحت مـی‌کند! طبیعی هست که وقتی من حس و حال خوبی نداشته باشم از هر چیزی ناراحت شوم اما آیـا شما آگاهی دارید کـه حس و حال شما باعث شده است، اتفاقات را بسیـار ناراحت کننده‌تر از حد طبیعی تفسیر ‌کنید؟! زیرا با حس و حال بد، تفسیر شما از اتفاقات حتی کم اهمـیت، بسیـار ناراحت کننده و فاجعه آمـیز خواهد شد. اگر واقعا بـه این آگاهی رسیده‌اید آیـا مـی‌توانید مسئولیت رفتار و احساس خود را درون برابر این اتفاقات، بر عهده بگیرید؟

اگر نپذیرید کـه این شما هستید کـه مـی‌توانید واکنشـهای خود را درون برابر رویدادها انتخاب یـا کنترل کنید هر تکانی درون بیرون مـی‌تواند شما را بـه هم بریزد و حس و حال شما را شدیداً درگیر کند. هیچ اشکالی ندارد کـه ما درون هنگام رویدادهای بد، حس خوبی نداشته باشیم یـا احساس ناراحتی کنیم. اما اینکه بعد از این اتفاقات تفسیر کنیم کـه من آدم بدشانس یـا بدبختی هستم یـا دنیـا با من نمـی‌سازد و چقدر اوضاع فاجعه آمـیز شده است؛ دیگر احساس شما خارج از حد طبیعی شده و ممکن هست هر رفتاری نیز از شما سر بزند. ما نمـی‌توانیم حس و احساس خود را متوقف کنیم کـه هرگز تحت تاثیر قرار نگیرد بعد نمـی‌توانیم بـه شما بگوییم اصلا ناراحت نباش!

اما قبل از اینکه دچار هیجان خاصی شوید اگر بتوانید افکار خطا و نادرست خود را بشناسید و آنـها را با افکار منطقی و درست جایگزین کنید کمتر دچار هیجان منفی خواهید شد و به دنبال آن رفتار مناسب‌تری نیز از شما سر خواهد زد. افکاری درون ما نـهادینـه شده هست که بـه طور غیرمستقیم درون هنگام روبرو شدن با رویدادها سر و کله آنـها پیدا مـی‌شود! این افکار معمولا بطور اتوماتیـاخودآگاه، بر تفسیر ما از واقعیت تاثیر گذاشته و آن را تحریف مـی‌کنند. ممکن هست از رویدادها فاجعه بسازند یـا آنـها را بـه بد بودن خودمان تعمـیم دهند! یـا باعث شوند بـه خود برچسب بزنیم یـا دیگران را مقصر مسائل خود بدانیم.

ما نمـی‌توانیم تمام اتقاقات را کنترل کنیم کـه رخ ندهند یـا طبق مـیل ما رخ بدهند؛ اما فکر و احساس خود را مـی‌توانیم تغییر دهیم. آیـا مـی‌توانید افکار نادرستی کـه تفسیر شما از واقعیت را تحت تاثیر قرارداده و شما را دچار قضاوت بد مـی‌کنند بشناسید؟ شما به منظور شناخت و تغییر این افکار چه راهی سراغ دارید؟ لطفا بـه سئوالات تصویر نوشته نیز فکر کنید. با ما درون ادامـه همراه باشید که تا بیشتر درون این مورد صحبت کنیم
.
.
.

Read more

Media Removed

. . درون اولین اکران عمومـی «۱۳ اُکتبر۱۹۳۷» مطرح شد/لوریس چکناواریـان: پدرم از سینما داران قدیم ایران بود و من هم تصمـیم دارم درون یک فیلم بازی کنم اولین اکران عمومـی مستند «۱۳ اُکتبر ۱۹۳۷» با حضور لوریس چکناواریـان و بکتاش آبتین درون شـهرکتاب مرکزی برگزار شد بـه گزارش روابط عمومـی شـهرکتاب مرکزی، شب گذشته ... .
.

در اولین اکران عمومـی «۱۳ اُکتبر۱۹۳۷» مطرح شد/لوریس چکناواریـان: پدرم از سینما داران قدیم ایران بود و من هم تصمـیم دارم درون یک فیلم بازی کنم

اولین اکران عمومـی مستند «۱۳ اُکتبر ۱۹۳۷» با حضور لوریس چکناواریـان و بکتاش آبتین درون شـهرکتاب مرکزی برگزار شد
به گزارش روابط عمومـی شـهرکتاب مرکزی، شب گذشته یکشنبه ۱۱ شـهریور اولین اکران عمومـی مستند «۱۳ اُکتبر ۱۹۳۷» با جلسه پرسش و پاسخ درخصوص فیلم برگزار شد. درون این نشست ابتدا لوریس چکناواریـان درون خصوص زندگی‌اش گفت: شاید اگر این مستند را حالا از من مـی‌گرفتند حرف‌های دیگری مـی‌زدم اما این من درون ۶ سال پیش هستم.این فیلم را ۶ سال قبل درباره من ساخته‌اند اما حالا اکران شده است.
رهبر نت‌های مـهربان درون ادامـه بـه حرف‌هایش علاوه کرد: هرگز دیروز وجود ندارد. فردا شاید بیـاید اما دیروز مرده است. امروز بهترین روز به منظور زندگی است. من بـه دنیـا این‌گونـه نگاه مـی‌کنم و سعی کردم درون مستند هم این حس را القا کنم. هر چند کـه اعتقاد دارم انسان هرگز صد درون صد موفق نمـی‌شود کـه اتفاقا خوب هم هست چرا کـه مجموعه نرسیدن‌ها از ما انسان کامل‌تری مـی‌سازد. زندگی یعنی اگر یک دو قدم بـه جلو مـی.روی حتما یک قدم بـه عقب برداری. درون غیر این‌صورت هرگز موفق نخواهی شد.
او درون پایـان گفت: درون ابتدا من فکر کردم یک مصاحبه ۱۰ دقیقه‌ای هست نمـی‌دانستم یک فیلم یک ساعتو ده دقیقه‌ای قرار هست بسازند اما من بسیـار درون مقابل دوربین راحت هستم چرا کـه پدرم از سینماداران قدیم ایران بود. این مستند را هم دوست دارم. اصلا تصمـیم دارم یک فیلم هم بازی کنم چرا کـه اعتقاد دارم حتی اگر بد، انسان حتما کارهای درست را تجربه کند. درون برنامـه‌ام بازی درون یک فیلم هم قرار داده‌ام.

بکتاش آبتین نیز درون خصوص ساخت مستند توضیح داد: درون فیلم «۱۳ اکتبر ۱۹۳۷» تلاش کردیم که تا چکناواریـان را همانگونـه کـه هست با همان صفا و صمـیمت و کودکی درونش نشان بدهیم.» او ادامـه داد: «من درون زمان ساخت این فیلم و معاشرت با چکناواریـان بسیـار لذت بردم زیرا او هنرمندی هست که با انسان درونش تفاوتی ندارد.»
علاقه‌مندان به منظور تماشای مستند «۱۳ اُکتبر ۱۹۳۷» مـی‌توانند بـه سایت هاشور مراجعه کده و از برنامـه‌های اکران این مستند مطلع بشوند.
شـهرکتاب مرکزی واقع درون خیـابان شریعتی، بالاتر از مطهری، نبش کوچه کلاته پیشروترین شـهرکتاب ایران است.

#bookcitycentral #bookcity #bookstore #book #books #today #suggest #cafe #tehran #iran
#شـهركتاب_مركزى #چکناواریـان #استاد #۱۳اکتبر۱۹۳۷ #اولین_اکران #کافه_کتاب #كتابخوانى #پيشنـهاد #بازی #تهران #ايران

Read more

Media Removed

اون اصلا شبی من نبود ! نـه شبا موهاتو ناز مـیکرد ! نـه واسه تو دری باز مـیکرد ! اون فقط نقشِ منو استایلِ منو بازی کرد ! اون اصن شبی من نبود ! هم بیخودی سرت داد مـیزد ! هم پشتت مـیگفت تو فامـیل بد ! هم تیک با همـه رفیقات مـیزد !! اون اصلا شبيه من نبود ! فقط مـیزدو الفرار !! مـیچید واسه ت ميزو مـیرفت قرار !! منو یکی ... اون اصلا شبی من نبود !
نـه شبا موهاتو ناز مـیکرد !
نـه واسه تو دری باز مـیکرد !
اون فقط نقشِ منو استایلِ منو بازی کرد !
اون اصن شبی من نبود ! هم بیخودی سرت داد مـیزد ! هم
پشتت مـیگفت تو فامـیل بد !
هم تیک با همـه رفیقات مـیزد !!
اون اصلا شبيه من نبود ! فقط مـیزدو الفرار !!
مـیچید واسه ت ميزو مـیرفت قرار !!
منو یکی نکن اصلا با اون هیچی ندار !! گفتی مـیرم و یـه دوری مـیو بر مـیگردم ! هع !!
مـیگی من بی جنبم کـه تورو ول کردم پشیمونم !! هع !!
گفتی حتما منم دستمـه قلبمو بهت برمـیگردم !! هع !!
مـیگی بچگی کردم ! مـیدونم قدرتو ولی اونم !! هع ! ٢

آااااااا اون اصن شبی من نبود بـه فکرِ همـه چیت! فقط یـه ژستِ درون پیت و !
یـه حس کمِ فیت !!
اون اصن شبی من نبود ! بـه فکرِ همـه جات !!
فقط یـه جنتلمنِ لات نما بود و یـه فیکِ سَرِ پا !! بـه چی رفتی ؟! بـه یـه شلوارِ گشاد !!
موی دِرِد یـا یـه جواهرو شام !!
بگو با چی شده شبای تو شاد ؟!
که تموم شده یـهو تو قهراى تو باهام !!
به چی رفتی پكِ بیسِ یـا خام !!
عادتت چیـه بگو هیضِ یـا کام !!
به چی فک مـیکنی ؟؟ الکل و اتان؟!
بگو الان از اون بَد خُل و چِتام !!
رفتی با یـه اسکلِ ج*ى ولی خوب مـیدونی کـه اسکل منی !!
هنوزم ميكنى غسل و بِكَنى !! ولی تبدیل شدی بـه یـه بوکسر قوی!!
مـیزنی مـیری یـه آبم روش !! یـه جوری کـه مـیمونـه آدم!! اما یـه روز جلو آینـه وایمـیستی داد مـیزنی کـه بالم کوش ؟! گفتی مـیرمو یـه دوری مـیو بر مـیگردم ! هع !!
مـیگی من بی جنبم کـه تورو ول کردم پشیمونم !! هع !!
گفتی حتما منم دستمـه قلبمو بهت برمـیگردم !! هع !!
مـیگی بچگی کردم ! مـیدونم قدرتو ولی اونم !! هع !! من اگه حرفی زدم بهت از سر دلسوزی بود !!
اگه هروقت مـیکردم لهت !! اگه هروقت مـیکردم ولت !! مـیساختمت از نو !! نمـیذاشتم زیـاد خون بمونـه اون چشمای تقریبا خوشگلت !!
هع ! من اگه عربده مـیزدم سرت !!
نگرانت بودم !! نگران گذرانو گرمـیه خونـه م !! نگران صدتا چیز کـه تو فک مـیکردی نفهممو نمـیدونم !! گفتی مـیرمو یـه دوری مـیو بر مـیگردم ! هع !!
مـیگی من بی جنبم کـه تورو ول کردم پشیمونم !! هع !!
گفتی حتما منم دستمـه قلبمو بهت برمـیگردم !! هع !!
مـیگی بچگی کردم ! مـیدونم قدرتو ولی اونم !! هع !!
هع ٧٨
#قفل
#اميرتتلو #امير_تتلو #امير #تتلو #تتل #هنرمند #هنرمند_واقعي #هنرمند_قرن_ما #نابغه #نابغه_ي_موسيقي #آهنگ_جديد #آهنگ #موزيك #جديد #بهترين
#amirtatalooi #amirtataloo #amir_tataloo #amir #tataloo #tatal 💫🌟💎🗝💟🕉☯️🦁🏆👑

Read more

Media Removed

. #عکس_بد_ببینید #بلیطی_بگیر . . . محبوبی کـه در دور دست هایی... بلیطی بگیر هرچه پول داشتیم صرف جنگ شد، صرف ساختن ویرانـه ها صرف پانسمان زخم ها. مـی گویند اَرزها شناورند بـه دیـار تو شتافته اند بـه کازینوها و کنسرت ها و بعد بـه شکل گلوله / موشک و گاه "دارو" دوباره بـه زادگاه‌شان بازگشته ... .
#عکس_بد_ببینید
#بلیطی_بگیر
.
.
.
محبوبی کـه در دور دست هایی...
بلیطی بگیر
هرچه پول داشتیم صرف جنگ شد،
صرف ساختن ویرانـه ها
صرف پانسمان زخم ها.

مـی گویند اَرزها شناورند
به دیـار تو شتافته اند
به کازینوها و کنسرت ها
و بعد بـه شکل گلوله / موشک و گاه "دارو"
دوباره بـه زادگاه‌شان بازگشته اند،
آنـها را مـی توانی جدا کنی
اسکناسی کـه بوی نفت مـی دهد،
اسکناسی کـه بوی خون مـی دهد،
اسکناسی کـه بارها درون آن
عرهبران‌مان را مچاله کرده‌ایم،
اسکناسی کـه حق کارگران ماست
حق فرزندانمان
آن ها از آنِ ماست
با آنـها بلیطی بگیر

بلیطی بگیر محبوبم
بایدی را بـه سمتت روانـه کنم!
کسی را کـه همواره غرق اندوه است
او جنگ را دوست ندارد
سالهاست کـه در زادگاه خویش
بی خانمان است
و تنـها "تو" مـی توانی کاری کنی
وقتی خدا خسته است...
.
بلیطی بگیر
از فلسطین، بـه لس انجلس
از افغانستان، بـه واشنگتن
از دلتنگی، بـه و گشت های شبانـه
از فقر، بـه اعیـاد پاک
از جنگ، بـه صلح و آزادی
بلیطی بگیر بی بازگشت
برای او کـه آخرین بازمانده است
"او"...
قلب من است
قلب مردمان من
قلب سرزمـین های اطرافم
قلبِ خاور مـیانـه
و دوست دارد به منظور یک روز
تنـها یک روز...
در آرامش بمـیرد‌.
.
بلیطی بگیر
و تمام صندلی ها را بخر!
تمام پروازها را
زن ها و مادرانِ خسته‌ام...
بر روی صندلی خواهند نشست!
ما مردها ولی بـه ایستادگی عادت داریم
ما عادت داریم که تا آخرِ زندگی
حتی که تا آخر مرگ
بایستیم.
.
کابین هواپیما بـه تو قول مـی دهم
( جایی کـه انتظار بـه انقضا رسیده باشد....)
از بلند گوی زنی کـه همـیشـه
مسافران را بـه بستن کمربندها تشویق مـی کند
به خاموش سیگارها
به انداختن ماسک اکسیژنی کـه رنگ هوایش
مثل خاورِ ما...
مملو از گرد و باروت نیست!
از همانجا قول مـی دهم
که بـه دنبال ما
هیچ بار اضافه و تفنگی نیست،
فقط گل هایند و سبزه ها
سپیدارهای تبریزی
لاله های فلسطینی
صنوبران افغانی
و از پرندگان
کبوترانِ زیتون بر لبِ دمشقی

قول مـی دهم
به وقت رسیدن
همچون تمام عمر کـه مرزها، دوستم نداشتند...
شمشادهای حیـاط خانـه ات
تا آخرین روز زندگی
تا آخرین لحظه ی مرگ
همانجا ایستاده بمـیرم
.
#حمـید_جدیدی
"دو برش از نوشته را حذف کردم چون جا نمـیشد"
.
.
یـاحق
دعا کنید بنده ی حقیر را
با هر مسلک و مرام و دین و اعتقادی کـه دارید
اگر هم بـه دعا اعتقادی ندارید
انرژی مثبت بفرستید به منظور من و همـه

Read more

Media Removed

بسم الله . #برای_آنـهایی_که_مسکّن_آخرشان_شعر_است رفتنش آخرین عذابم بود شاکی ام از خودم از او از درد شاکی ام از خدا کـه مـیدانست درد خواهم کشید و خلقم کرد سکه ی جبر و اختیـار مرا بر زمـین پرت کرد و جبر آمد اول آسان نوشت بختم را ناگهان عطسه کرد و صبر آمد از همان روز شوم مـیلادم درون دلم سوز سرد پاییز ... بسم الله
.
#برای_آنـهایی_که_مسکّن_آخرشان_شعر_است
رفتنش آخرین عذابم بود
شاکی ام از خودم از او از درد
شاکی ام از خدا کـه مـیدانست
درد خواهم کشید و خلقم کرد

سکه ی جبر و اختیـار مرا
بر زمـین پرت کرد و جبر آمد
اول آسان نوشت بختم را
ناگهان عطسه کرد و صبر آمد

از همان روز شوم مـیلادم
در دلم سوز سرد پاییز است
نـه نمـیخواهم عمر برگردد
کودکی های من غم انگیز است

پدرم حاتم مجسم بود
توی اوضاع درهم مالی
سهممان از کرامتش تنـها
دل پر بود و سفره ای خالی

حسرت چیزهای کوچک هم
در نگاهم همـیشـه پیدا بود
نسبت قلکم بـه رویـاهام
نسبت قطره ای بـه دریـا بود

سرخی صورت پدر از شرم
دیدم و فکر حال او کردم
خواب دیدم عروسکی را که
قبل خوابیدن آرزو کردم

حال اگرچه گذشته آن دوران
عقده ها سخت کرده سنگینم
عقده هایی کـه گل کند وقتی
کودکی بر دوچرخه مـیبینم

تاس من بد نشست و من با درد
از همان کودکی خود جفتم
بگذریم از گذشته ای کـه گذشت
داشتم از عذاب مـیگفتم

رفتنش آخرین عذابم بود
شاکی ام از خودم از او از درد
شاکی ام از خدا کـه مـیدانست
درد خواهم کشید و خلقم کرد

سکه ی جبر و اختیـار مرا
بر زمـین پرت کرد و جبر آمد
اول آسان نوشت بختم را
ناگهان عطسه کرد و صبر آمد

صبر یعنی کـه عقل آخر به
راضی ام هرچه شد کـه شد برسد
صبر یعنی گذشتم از حسم
تا کـه عشقم بـه عشق خود برسد

صبر کردم کـه جفتم از قفسم
برود آسمان و پر بزند
آن درختم کـه منتظر ماندم
هر زنا زاده ای تبر بزند

صبر کردم خیـال مـیکردم
مـیشود رد شوم از این بلوا
تف بـه ذاتی کـه با من گفت
قصه ی صبر و غوره و حلوا
قاتلم اعتماد کورم بود
حس پوچی کـه کار دستم داد
قوتش روی نقطه ضعفم بود
از همان نقطه هم شکستم داد

گفتم ای عقل شیطنت هایش
اقتضای جوانی اش بوده
گیرم اصلا غریبه را بوسید...
از سر مـهربانی اش بوده

زخم خوردم و اعتمادم را
روی زخمم ضماد مـیکردم
کاش عقلم زمامدارم بود
تا بـه شک اعتماد مـیکردم

گریـه مـیکرد بگذرم از او
دم آخر عذاب وجدان داشت
شـهریـاری کـه نیمـه ی من بود
نفسش قطع شد ولی جان داشت

اشک هایی کـه وقت رفتن ریخت
دیدم و فکر حال او کردم
باز برگشتنش کنارم را
قبل خوابیدن آرزو کردم

بخت من آسمان بی خورشید
پای من از زمـین گریزان است
عقده هایم اگر ستاره شود
آسمانم ستاره باران است

هرشب از آسمان بخت بدم
عقده را چون ستاره مـیچینم
عقده هایی کـه گل کند وقتی
بوسه ای عاشقانـه مـیبینم

زندگی جورچینی از غم بود
حل آن سالیـان اسیرم کرد
کودکی تلخ و نوجوانی تلخ
و جوانی نکرده پیرم کرد

دردهایی بـه دارم که
هرچه گشتم نبود درمانش
شکل دردم فقط عوض شده است
خر همان خر ، اگرچه پالانش...
#شـهریـار_نراقی 💚
شعرکامل درکامنت

Read more

Media Removed

87: داستان از نگاه رکسان: دو روز گذشت و امروز روز آخره. ینی امشب. راستش خیلی سورپرايز نشدم از خواستگاری لیـام! مـیدونستم کـه چقدر همـیدیگرو دوست دارن ولی هضمش برام سخت بود و حتی دیشبم کـه تولد لیـام بود تو فکر بودم! خیلی سعی کردم خودمو ازش دور کنم و حداقل به منظور چند دقیقه هم کـه شده بـه چیز دیگه ای فکر کنم ولی ... 87:
داستان از نگاه رکسان:
دو روز گذشت و امروز روز آخره. ینی امشب.
راستش خیلی سورپرايز نشدم از خواستگاری لیـام! مـیدونستم کـه چقدر همـیدیگرو دوست دارن ولی هضمش برام سخت بود و حتی دیشبم کـه تولد لیـام بود تو فکر بودم! خیلی سعی کردم خودمو ازش دور کنم و حداقل به منظور چند دقیقه هم کـه شده بـه چیز دیگه ای فکر کنم ولی خیلی موفق نبودم.
اه! اصن از این سفر متنفرم! فقط مـیخوام زودتر برم خونـه. اولین کاری هم کـه مـیکنم اینـه کـه به کلیر مـیگم برام یـه خونـه پیدا کنـه. با این اوضاع عمرا زیر یـه سقف با سم زندگی کنم :|
دراز کشیده بودم روی ننو و داشتم تاب مـیخوردم و فکر مـیکردم کـه یـهو متوقف شد!
چشمامو باز کردم دیدم زین بالا سرمـه.
متعجب گفت: رکسان خوبی؟
یـه ابرومو دادم بالا: حتما بد باشم؟!
-نـه! آخه خیلی ساکت شدی همش خوابیدی یـه جا! معمولا شیطون تر بودی.
با دستام چشمامو مالیدم و گفتم: نـه خوبم فقط یکم خسته شدم... سفرای طولانی رو خیلی دوست ندارم.
-آها... خب نمـیای؟ الان غذا تموم مـیشـه ها!
چشمامو چرخوندم و بلند شدم و گفتم: با وجود نایل چیزی مگه مـیمونـه؟
زین خندید و حرفمو تایید کرد و رفتیم تو حیـاط.
لویی باربیکیو ردیف کرده بود و النورم بهش کمک مـیکرد و همـه داشتیم آخرین شاممون رو مـیخوردیم.
زین برام صندلی رو کشید بیرون. نشستم و تشکر کردم.
چشمم بـه رو بـه روم افتاد کـه نمـیدونستم بخندم یـا خودمو بکشم :|
نایل جلوم نشسته بود و دولپی داشت برگر مـیخورد!
تا قیـافش رو دیدم یـاد اولین قرارمون افتادم. لبامو جمع کردم که تا خندم نگیره.
سرشو گرفت بالا و چشمش بـه من افتاد و همونجوری سرجاش خشک شد.
شبیـه این همسترا شده بود کـه تو دهنشون کلی خوراکی مـیچپونن بعد عین بز بهت ذل مـیزنن!
لبخندی زدم و سعی کردم بلند نخندم و اونم با اون لپاش لبخندی زد و ادامـه بـه خوردن کرد.
یـهو آلی کـه کنارم بود گفت: رکسی؟!
برگشتم طرفش: ها؟
قیـافه گرفت و گفت: ها نـه و بله! اون کچاپ رو بده من.
پوکر نگاش کردم و گفتم: حالا عروس شدی واسه من کلاس ادبیـات گذاشتی؟
همـه خندیدن و خودش پوکر تر از من بهم نگاه کرد.
چشمامو چرخوندم و کچاپ رو بهش دادم.
لویی با ژست گارسونا اومد و یـه بشقاب کـه روش یـه برگر بود رو گذاشت جلوم و گفت: اینم برگر مخصوص تاملینسون و همسر به منظور رکسان گلد!
خندیدم و برگر رو برداشتم و شروع کردم خوردن.
خیلی خوشمزه بود! هنوز قورت نداده گفتم: وای لویی این عالیـه!
نایل با تشر گفت: با دهن پر حرف نزن!
برگشتم طرفشو گفتم: کی بـه کی مـیگه! :|
اخم کرد و گفت: هی من با تو فرق دارم!
شونـه هامو بالا انداختم و گفتم: خب آره! من یـه خانومم! تو هنوز یـه همستر زردآلو صفتی بچه!
کامنت:

Read more

Media Removed

خوب سلام دوستای خوبم قول داده بودم کـه داستان آشناییمونو توی یک پست تعریف کنم. اواخر پاییز سال 94بود. بم دایرکت کـه توی یـه کار فیلم کوتاه بـه گروه کمک کنم و یکی از نقشاشون رو بازی کنم. یـه پلاتو بود تو خیـابون کریمخان ساعت 6_7شب منم یـه سال بود عمل کرده بودم. تمرین شروع شد و گاهی مجبور بودیم روی زمـین ... خوب سلام دوستای خوبم 💜
قول داده بودم کـه داستان آشناییمونو توی یک پست تعریف کنم.
اواخر پاییز سال 94بود. بم دایرکت کـه توی یـه کار فیلم کوتاه بـه گروه کمک کنم و یکی از نقشاشون رو بازی کنم. یـه پلاتو بود تو خیـابون کریمخان ساعت 6_7شب منم یـه سال بود عمل کرده بودم. تمرین شروع شد و گاهی مجبور بودیم روی زمـین بشینم ولی من نمـیتونستم. محمد حسین هم صدابردار کار بود کـه تو تمرین بـه کارگردان کمک مـیکرد اون روز حس کرده بود من بهش سلام نکردم و کلی از من بدش اومده بود و توی تمرین اذیتم کرد...
خلاصه از جزئیـات پلاتو مـیگذرم مـیرسم قرار دوم توی کافه توی بلوار کشاورز توی پارک کنارش داشتیم سیگار مـیکشیدیم و حرف مـیزیدیم کـه باز محمد شروع کرد اذیت من و سیگارشم پرت کرد تو صورتم. گفته بود نقطه ضعفش دست زدن بـه سر و گردنشـه منم پاشدم دست زدم بـه گردنش. چشتون روز بد نبینـه چنان دست منو پیچوند کـه خدا مـیدونـه...
خلاصه بچه های اکیپشون کلا وحشی بودن و ترسناک و زشت و چاخان گو...
رفتیم سر لوکیشن. حالا لوکیشن کجاس؟ خونـه محمد حسین اینا. کاری ندارم رسیدم داشت چی مـیخورد و چقدر زد منو و اذیتم کرد... موقعه استراحت شد آهنگ گذاشته بودیم،ازش خواهش کردم من یـه آهنگ بذارم و اوکی داد منم آهنگ one last goodbye ازanathemaرو گذاشتم و حال محمد کلی گرفته شد و رفت تو اتاقش.
دیدم هیچ کدوم از دوستاش نرفتن پیشش، گفتم شاید نباید رفت، ازشون پرسیدم نباید رفت پیشش؟! گفتن نـه مـیتونی بری.
رفتم تو اتاق داشت گیتار مـیزد.
گفتم یـه دقیقه نزن من یـه بغل دارم بغل شفا بخش (اصلا فکرشو نمـیکردم باهم اوکی شیم) یکم بغلش کردم و بعد نشستم کنار تختش فالش زدنای گیتارشو گوش دادم.
خودش مـیگه ازهمون موقعه عاشقم شده 😜
خلاصه چند روز گذشت و....
بقیشو تو یـه پست دیگه مـیگم 💕
#آشنایی_ایماژ_و_کیـا

Read more

Media Removed

. رو پشت بوم داشتم آفتاب مـی‌گرفتم دیدم سبحانـه با یـه ظرف روغن جامد خط کش نشان تو درگاهی خرپشـه هویدا شد. مـیگم: یـه اِهِنی چیزی ، خودت رو تو درون جا مـی‌کنی. مـیگه: دیگه تو مشاعات اِهِن نداره. مـیگم: اون چیـه دستت؟ . مـیگه: روغن آوردم بریزم روت ته نگیری ناناش. آفتاب گرفتنت چی بود؟ مرتیکه پاشو برو دو ... .
رو پشت بوم داشتم آفتاب مـی‌گرفتم دیدم سبحانـه با یـه ظرف روغن جامد خط کش نشان تو درگاهی خرپشـه هویدا شد. مـیگم: یـه اِهِنی چیزی ، خودت رو تو درون جا مـی‌کنی. مـیگه: دیگه تو مشاعات اِهِن نداره. مـیگم: اون چیـه دستت؟
.
مـیگه: روغن آوردم بریزم روت ته نگیری ناناش. آفتاب گرفتنت چی بود؟ مرتیکه پاشو برو دو لقمـه نون درون بیـار. لمـیدی اینجا برنز مـی‌کنی واسه من؟ مـیگم: استراتژی جدیده. تو چه مـی‌دونی از کاسبی‌های مدرن؟ بعد من گیرم دو لقمـه نون درون آوردم. بـه شما چه مربوط؟ شما خیلی فکر آینده‌سازی بودي همون سر جالیز خودتون مونده بودی نمـی‌اومدی سر من و این برادر نادونت خراب شی. دیشب هندونـه خ دو و دویست.

تازه! ارزون شده. یـه بار با خودت آورده بودی، الان با سبحان سر همـین کوچه بساط کرده بودین، چشم بـه این آفتاب گرفتن من نداشتی. مـیگه: پدر علم اقتصاد بگرید کـه تو نابغه اینجور اینجا تلف شدی و اون داشت پهن تو تشت مـی‌کوبید. بعد هم جالیز دیگه نمـی‌صرفه. آب هست ولی کم است. سمتای ما درخت گز هم خشک شده. تو هنوز فکر جالیزی؟ الان این استراتژیت چیـه؟ بـه مام یـاد بده. مـیگم: الان نون تو برنزه‌‌اس. فقط حتما یـه دست بسوزی. مـیگه: کـه چی شـه آخر؟ نر پلنگ شی؟
.
مـیگم: نر پلنگ چیـه بابا. مـی‌خوام پول دربیـارم. نمـی‌خوام پول خرج کنم که. فقط بین خودمون باشـه کـه دست زیـاد نشـه. مـی‌خوام ب تو لاین تلکه. یـه نسخه پیدا کردم صبح.یـه سری دارو از اینا بود کـه نایـافته شده. نسخه رو مـی‌گیرم با سوختگی مـیرم درون بانک وای مـی‌ایستم. هر کی اومد بیرون یـه حال زار مـیدم بـه لبام و یـه افق کور تو چشمام ترسیم مـی‌کنم براش. دو که تا ناله و حله. مـیگه: تو نیـاز بـه آفتاب سوختگی نداری به منظور اینکار. یـه بار خودت رو تو آینـه نگاه کرده بودی توی همـه این سال‌ها انقدر خودت رو زحمت نمـی‌انداختی. مـیگم: دلتم بخواد. چمـه؟ بـه این شیکی. مـیگه: روغن رو بریزم جز بزنی؟ مـیگم: جدا روغن واسه چی آوردی؟
.
مـیگه: خب سبحان گفت اومدی آفتاب بگیری. من گفتم روغن بیـارم برات. مـیگم: این روغن نیست که. روغن مخصوصه. ماهی کـه نمـی‌خوای سرخ کنی. دیدم یـهو یـه بغضی کرد. مـیگه: خر کـه نیستم. خودم رو زدم بـه خریت کـه با این روغن بیـام بالا سبحان گیر نده. نمـی‌دونم اثرات آفتاب بود یـا اون بغضش کـه در جا نشستم و نگاش کردم و با خودم گفتم: درسته هم چاقه هم زشته هم بد اخلاق و بد دهنـه و دست بزن هم داره؛ ولی واقعا مارمولکم هست. ببین چطور مـی‌خواد منو خر کنـه. دیدم روحیـه‌ام بـه ادامـه آفتاب‌گرفتگی نمـی‌رسه. زیلو رو جمع کردم و سبحانـه رو با جای خالیم تنـها گذاشتم.

Read more

Media Removed

انگشتانم را بر روی #گلبرگ های لطیف و نرم گلها کشیدم و لمسشان کردم‌. بینی ام را نزدیک تر بردم و عطرش را با تمام وجود استشمام کردم. انگار #خدا هنگام برنامـه نویسی آدمـها اینجور نوشته ‌که با استشمام بوی طبیعت #لبخند بزند. با دیدنش لبخند بزند. با لمس ش پرواز کند. بـه صدای #آواز پرنده کوچکی کـه همـیشـه آنجا ... انگشتانم را بر روی #گلبرگ های لطیف و نرم گلها کشیدم و لمسشان کردم‌. بینی ام را نزدیک تر بردم و عطرش را با تمام وجود استشمام کردم. انگار #خدا هنگام برنامـه نویسی آدمـها اینجور نوشته ‌که با استشمام بوی طبیعت #لبخند بزند. با دیدنش لبخند بزند. با لمس ش پرواز کند. بـه صدای #آواز پرنده کوچکی کـه همـیشـه آنجا بود گوش کردم. حدس زده بودم کـه حتما لانـه اش درون لا بهشاخه های آن درخت تنومند است. درخت دقیقا کنار دیوار همسایـه مان بود. #همسایـه پیر و غر غرو مان. پیرزنی بود #تنـها. هیچ سراغش نمـی آمد. م همـیشـه مـی گفت فرزندانش حق دارند. انقدر بد عُنُق هست که هر بار بیـایند #دیوانـه مـی شوند از این همـه اخم و غرولند. اما من اینگونـه فکر نمـی کردم. بنظرم آنـها اشتباه مـی کنند. اگر او واقعا آدم بدی بود پرنده ای توی خانـه اش #لانـه نمـی ساخت. #گلی درون آن خانـه نمـی رویید. او ادم خوبی است. آخر من یـادم مـی آید کـه #پدربزرگ همـیشـه مـی گفت کمـی طول مـیکشد که تا پرنده اعتماد کند. ولی اگر اهلی شود کنارت مـی‌ماند. من پرنده های کوچه را مـی دیدم کـه درخت خانـه او را دوست داشتند. پرنده ها و گلها همان جایی مـی مانند کـه محبت و عشق باشد. گاهی بی اجازه مادر بـه روی پشت بام مـی رفتم و خانـه شان را دید مـی زدم. مادرم مـی گوید کار #زشتی ست ولی خب او کـه آنجا نبود که تا ببیند من کار بدی کرده ام. خودم دیدم گربه سیـاهی کـه مجید با سنگ، چلاقش کرده بود را، پناه داده. گربه #چلاق مادر هم بود. چنتایی #توله گربه سفید خاکستری داشت. همـه را #غذا مـی داد و بهشان لبخند مـی زد. #آدم_های_بد_که_لبخند_نمـی زنند. مطمئنا او هم خوب است. مجید و سینا او را #جادوگر_شـهر_اُز مـیخواندند و خنده شان بود کـه قاه قاه بلند مـیشد. اما من مـی دانستم کـه از او مـیترسند. که تا مـی بینندش پا مـیگذارند بـه #فرار

#ادامـه_پست_بعد

حتما بخونید و نظرتون رو بدین🍃
ممنون🍁

Read more

شربت_آلبالو برا یک کیلو آلبالو حدود ۱/۵تا ۲ کیلو شکر لازمـه کـه بستگی بـه ترشی البالو هاتون داره البالو هارو شستم ودمشونو گرفتم وتو قابلمـه لعابی ریختم (سعی کنید تو قابلمـه لعابی درست کنید چون تو قابلمـه تفلون یـا المـینیومـی رنگ شربتتون بد مـیشـه ) و روی آلبالوها دو لیوان آب ریختم وبعد گذاشتم رو حرارت ... شربت_آلبالو
برا یک کیلو آلبالو حدود ۱/۵تا ۲ کیلو شکر لازمـه کـه بستگی بـه ترشی البالو هاتون داره
البالو هارو شستم ودمشونو گرفتم وتو قابلمـه لعابی ریختم (سعی کنید تو قابلمـه لعابی درست کنید چون تو قابلمـه تفلون یـا المـینیومـی رنگ شربتتون بد مـیشـه )
و روی آلبالوها دو لیوان آب ریختم وبعد گذاشتم رو حرارت که تا بجوشـه ورنگ بعد بده
بعد ده دقیقه جوشیدن صاف کردم من اصلا البالوهارو فشار نمـیدم چون رنگش کدر مـیشـه
اب البالو رو دوباره رو حرارت گذاشتم وشکر رو اضافه کردم گذاشتم بجوشـه وقوام بیـادومواظب باشید سر نره وکف روش رو مدام جمع کردم وبعد کمـی غلیظ شدن ۱/۴قاشق وانیل اضافه کردم و زیرشو خاموش کردم ودوباره زمانیکه گرمـه از یـه پارچه یـا صافی حریری رد کردم که تا صاف بشـه واینکار باعث مـیشـه رنگ شربت شفافتر بشـه( اگه خنک بشـه از حریر رد نمـیشـه)
چون تو خونـه ما مربا خواهان نداره من زیـاد درست نمـیکنم
بهمـین خاطر هسته آلبالوهارو نگرفتم
خود آلبالو هارو هم از صافی رد کردم ولواشک درست کردم
@simin__nahani

Read more

Media Removed

@atefeh.ghanbarei حال و هوای اینروزای ما حتی با این شیرینی هم نمـیتونـه شیرین بشـه . اما چه حتما کرد جز اینکه هنوز امـید داشته باشیم بـه روزای بهتر به منظور مملکتمون ... گفته بودم از شیرینی های مورد علاقه ی بابا همـین باقلوای شعریـه هست . باعشق براشون درست کردم .. و با عشق به منظور شما از مراحل کارم عمـیزارم ... @atefeh.ghanbarei
حال و هوای اینروزای ما حتی با این شیرینی هم نمـیتونـه شیرین بشـه . اما چه حتما کرد جز اینکه هنوز امـید داشته باشیم بـه روزای بهتر به منظور مملکتمون ...
گفته بودم از شیرینی های مورد علاقه ی بابا همـین باقلوای شعریـه هست .
باعشق براشون درست کردم ..
و با عشق به منظور شما از مراحل کارم عمـیزارم و طرز تهیـه ..
و خوشحالم کـه خیلی از شما دوستان از این رسپی ها استفاده مـیکنید و برای خودتونب و کار خونگی راه انداختین .🙏🤗
#باقلوا_شعریـه_عاطفه
شعریـه پاکستانی : 1 بسته
شیر عسلی : نصف قوطی
کره : ۵۰ گرم
پسته یـا گردو
ببینید من مراحلشو براتون مـیزارم و کامل توضیح مـیدم ..
اول کف فویل الومـینیومـی رو با قلم مو کمـی چرب کردم.. .
روی بسته اش نوشته شعیریـه یـا همون نودل پاکستانی هست چون شعریـه های مختلفی تو بازار هست کـه هر کدوم به منظور یـه کاریـه .
قبل از اینکه سرشو باز کنید همـینطور کـه بسته هست با انگشتاتون فشار وارد مـیکنید و این رشته ها رو ریز مـیکنید ، کمـی پودرشون کنید مثلا اینجوری کـه توی عمشخصه هر چه ریزتر بشـه خوشمزه تره...
حالا بازش مـیکنیم و شعریـه ها رو خالی مـیکنیم تو یـه تابه روشون هم کره و زعفرون مـیریزیم و تفت مـیدیم زود مـیسوزه مراقب باش.
قبل از اینکه قابلمـه رو بزاریم روی گاز ، شیر عسلی رو آماده مـیکنیم ، درون کنسرو رو باز مـیکنیم و مـیزاریم کنار دستمون.
قابلمـه رو مـیزاریم روی حرارت متوسط رو بـه پایین و شروع مـیکنیم بـه تفت که تا کره آب بشـه و یـه کمـی رنگ رشته ها تغییر کنـه . فکر مـیکنم یـه چیزی حدود هفت الی هشت دقیقه یـا کمتر .ببینید توی عمشخصه شعریـه ها خودشون قهوه ای هستن و خیلی لازم نیست رنگ عوض کنن همـینکه یـه کم برشته بشن کافیـه ، شیر عسل رو بهشون اضافه مـیکنیم و بعد از سی ثانیـه سریع قابلمـه رو خاموش مـیکنیم. دیدین بـه همـین سرعت اگر زیـاد بمونـه سفت و بد مـیشـه همـینطور با شعله خاموش بـه هم زدن ادامـه مـیدیم درون حد یکی دو دقیقه که تا شیر عسلی با همون گرمای رشته ها آب و جذب بشـه
اینکه گفتم فوری زیرشو خاموش کنید به منظور اینـه کـه شیر عسلی سریع جذب شعریـه ها مـیشـه و زود سفت مـیشـه اونوقت مجبور مـیشید شیر عسلی بیشتر اضافه کنید.یکی دو دقیقه کـه هم زدیم خالیش مـیکنیم روی فویل صاف مـیکنیم و مغز پسته مـیریزیم و رول مـیکنیم پنج ساعت توی بخچال بزارین و بعد برش بزنید نوش جانتون.
#بزن #باقلوا #خونگی #خوشمزه

Read more

Media Removed

ء ... من از یک ورشکسته تبدیل شدم بـه یک مـیلیـاردر! تمومش هم مدیون یک پیچ خطرناک هستم، فقط کافیـه دیدگاهت رو نسبت بـه یک پیچ خطرناک عوض کنی! قبل از اینکه ورشکسته بشم مدیر عامل یـه بیمـه خدمات درمانی بودم و تموم سرمایـه ام رو بـه خاطر وجود یک پیچ خطرناک قبل از ورودی شـهر از دست دادم، یـه بد بختی تمام عیـار چون روزانـه ... ء
...
من از یک ورشکسته تبدیل شدم بـه یک مـیلیـاردر!
تمومش هم مدیون یک پیچ خطرناک هستم، فقط کافیـه دیدگاهت رو نسبت بـه یک پیچ خطرناک عوض کنی!
قبل از اینکه ورشکسته بشم مدیر عامل یـه بیمـه خدمات درمانی بودم و تموم سرمایـه ام رو بـه خاطر وجود یک پیچ خطرناک قبل از ورودی شـهر از دست دادم، یـه بد بختی تمام عیـار چون روزانـه تصادف های وحشتناکی سر اون پیچ اتفاق مـی افتاد و من مجبور بودم هزینـه های زیـادی بـه آسیب دیده ها بدم!
پس از اون تصمـیم گرفتم با اون پیچ خطرناک دوست بشم، بیمـه رو ول کردم و در نزدیکترین محل ممکن بـه اون پیچ خطرناک یـه درمانگاه خصوصی مجهز بـه ارتوپدی تاسیس کردم، پول پارو مـی کردم ها!
اما بـه همـین هم اکتفا نکردم، چون راه رو پیدا کرده بودم.
مـی گفتن تو شـهر ما آمار شکست عشقی و خیـانت سر بـه فلک کشیده، من هم یـه موسسه روانشاسی راه انداخم و اسمش رو گذاشتم 'چگونـه اعتماد بـه نفس از دست رفته خود را پیدا کنید'
مـی بینی، مردم همـین ها رو مـی خوان!
حالا تو مـی خوای اینجا کتاب بنویسی؟ تبریک مـیگم، ورشکست شدی!
اینجای کتاب نمـی خونـه، بخونـه هم راجع بـه این مـی خونـه کـه بعد از اینکه شکست خوردیم، بعد از اینکه بد بخت شدیم، بعد از اینکه رهامون ، چی کار کنیم کـه آروم شیم؟ی بـه قبلش فکر نمـی کنـه!
.
قهوه سرد آقای نویسنده
/
#روزبه_معین

Read more

Media Removed

هیچوقت فکرش را هم نمـی کردم درون هیچ تئاتری بازی کنم، اصولا آدم گرفتار چیزهایی مـی شود کـه فکرش را هم نمـی کند! طراحی صحنـه جوری بود کـه #بازیگر نقش مقابل من از دوردست ها مـی آمد نزدیک مـی شد، نزدیک تر ... و من درون تلاقی دو نگاه عاشقش مـی شدم... ما بـه صمـیمـیتی زودهنگام و تنگاتنگ مـی رسیدیم... من عاشقانـه هایم را یکی ... هیچوقت فکرش را هم نمـی کردم درون هیچ تئاتری بازی کنم،
اصولا آدم گرفتار چیزهایی مـی شود کـه فکرش را هم نمـی کند!
طراحی صحنـه جوری بود کـه #بازیگر نقش مقابل من از دوردست ها مـی آمد نزدیک مـی شد، نزدیک تر ... و من درون تلاقی دو نگاه عاشقش مـی شدم...
ما بـه صمـیمـیتی زودهنگام و تنگاتنگ مـی رسیدیم...
من عاشقانـه هایم را یکی یکی رو مـی کردم و بازیگر نقش مقابلم درون لذتی وصف ناشدنی غرق مـی شد.
دوستت دارم هایش را مـی شنیدم و #عاشقانـه هایم را دو چندان مـی کردم.
بازیگران دیگری بـه صحنـه اضافه مـی شدند و در #نقش مقابل #معشوق من بـه ایفای نقش مـی پرداختند و منی کـه خودم را درون چهار دیواریِ بی پنجره ای از عاشقانـه هایم محبوس کرده بودم این حضور ها را حس مـی کردم اما نمـی دیدم...
کم کم عاشقانـه هایم رنگ #حسادت مـی گرفت، هوای چهار دیواری ام بد مـی شد، با نفسی تنگ بـه دیواره های دوست داشتنم #ناخن مـی کشیدم اما جز انگشتانی زخمـی چیزی عایدم نمـی شد...
با بازیگر نقش مقابلم بازی هایم کمتر و نمایشنامـه از بازیِ نقش های دیگر پر مـی شد.
مرا ترسی از جنس ضعف وادار بـه #فریب خود مـی کرد.
در ذهن خود دوستت دارم هایش را مـی شنیدم و عاشقانـه هایی بیمارگونـه رو مـی کردم.
حالا درون چهار دیواری خویش ژنده پوشی بودم کـه دوستت دارم گدایی مـی کرد...
تا روزی کـه با ضربه هایی بـه دیواره های چهار دیواری ام  بـه خود مـی آمدم...
بازیگر نقش مقابلم را مـی دیدم کـه پتک مـی زند و آجر بـه آجر فرو مـی ریزد...
سد معبری بودم گویـا
در محل اجرایِ #نمایشنامـه ای تازه!
و این پرده آخر بود

#پریسا_زابلی_پور
#روز_جهانی_تئاتر

Read more

Media Removed

. درون این شلم شوربای اقتصادی و دلار و طلا و بیکاری و بحران محیط زیست وترافیک و بی آبی و بی برقی و بی پولی و یـاس و نا امـیدی و انزوا و اختلاس و بانکداری غیرشفاف و فساد و ریـا و بی عدالتی و هزار بحران دیگر کـه هر روز با آن درگیریم و تمام روز ما رو درگیر خودش کرده ،بد نیست کمـی بـه هم رحم کنیم ، کمـی با هم مـهربان باشیم باور ... .
در این شلم شوربای اقتصادی و دلار و طلا و بیکاری و بحران محیط زیست وترافیک و بی آبی و بی برقی و بی پولی و یـاس و نا امـیدی و انزوا و اختلاس و بانکداری غیرشفاف و فساد و ریـا و بی عدالتی و هزار بحران دیگر کـه هر روز با آن درگیریم و تمام روز ما رو درگیر خودش کرده ،بد نیست کمـی بـه هم رحم کنیم ، کمـی با هم مـهربان باشیم باور کنید حال مان خیلی بد هست خیلی بد.
هر روز بیدار مـی شویم و سر از بحران جدیدی درون مـی آوریم اگر نتوانیم قدری هوای همدیگر را داشته باشیم که تا چند وقت دیگر مجبوریم همدیگر را بدریم و بخوریم.
فکر نکنم بـه جایی بربخورد اگر جایی حق را بـه دیگری بدهیم ،ببخشیم و لبخند بزنیم .
چند هفته پیش این عرا درون یک تاکسی گرفتم بـه خاطر مـهربانی و قلب بخشنده اش از او تشکر کردم و در دلم آرزو کردم کـه کاش جای این همـه انتقام و شخصی نگری را مـهربانی و بخشندگی بگیرد.
.
"اگه کرایـه نداری ،برو. نگو ندارم صدایت نمـی . برو بـه سلامت دوستم"

Read more

Media Removed

تجربه مـی‌تواند معلم سختگیری باشد و این معلم بـه من فهماند کـه داستان ترس از عدم تأمـین‌مالی درون بهترین حالتِ ممکن داستانی ناکامل است. چند سال پیش درون تابستانی کـه برای رشتة حقوق دانشگاه #ییل ثبت‌نام کردم، بـه دنبال شغلی تمام‌وقت به منظور جور هزینـه‌های سفرم بـه نیوهیونِ کانتیکت بودم. دوستی خانوادگی ... تجربه مـی‌تواند معلم سختگیری باشد و این معلم بـه من فهماند کـه داستان ترس از عدم تأمـین‌مالی درون بهترین حالتِ ممکن داستانی ناکامل است. چند سال پیش درون تابستانی کـه برای رشتة حقوق دانشگاه #ییل ثبت‌نام کردم، بـه دنبال شغلی تمام‌وقت به منظور جور هزینـه‌های سفرم بـه نیوهیونِ کانتیکت بودم. دوستی خانوادگی پیشنـهاد کرد درب و کار نـه‌چندان بزرگ توزیع سرامـیک و کف‌پوش‌های او درون نزدیکی شـهر زادگاهم مشغول کار شوم. قطعات سرامـیک به‌طور باورنی‌ای سنگین هستند و وزنشان حدوداً از یک که تا سه کیلوگرم متغیر است، معمولاً هشت که تا دوازده عدد از آن‌ها داخل یک کارتن بسته‌بندی مـی‌شود. وظیفة اصلی من بلند سرامـیک‌ها از پالت و آماده شان به منظور ارسال بود. کار آسانی نبود ولی سیزده دلار درون ساعت دستمزدش بود و من بـه آن پول نیـاز داشتم، بـه همـین دلیل پیشنـهاد را قبول کردم و تا جایی کـه در توانم بود شیفت خارج از نوبت و اضافه‌کاری ساعتی انجام دادم. سرامـیک‌فروشی حدود دوجین کارگر درون استخدام داشت و بیشتر کارگرها هم سال‌های زیـادی بود کـه آنجا مشغول کار بودند. یکی از کارگرها دو شغل تمام‌وقت داشت ولی نـه بـه این علت کـه به آن نیـازمند بود، شغل دومش بـه او اجازه مـی‌داد که تا رؤیـایش به منظور خلبان شدن را دنبال کند. ساعتی سیزده دلار به منظور یک فرد مجرد درون شـهر ما، درآمد خوبی محسوب مـی‌شد - هزینة اجارة یک واحد آپارتمان آبرومند حدود پانصد دلار درون ماه - و سرامـیک‌فروشی هم افزایش حقوق پیوسته‌ای را نوید مـی‌داد. هربرای چندسال درون آن شغل باقی مـی‌ماند درون شرایط بد اقتصادی حاکم بـه درآمد دست‌کم ساعتی شانزده دلار مـی‌رسید، یعنی سالی 32 هزاردلار، کـه از خط فقر یک خانواده حسابی بالاتر است. به‌رغم این شرایط نسبتاً با ثبات، مدیریت بـه این نتیجه رسیده بود کـه امکان بستن قرارداد طولانی‌مدت به منظور شغل من درون انبار وجود ندارد. زمانی کـه کار را رها کردم سه‌نفر درون انبار کار مـی‌د، من بیست‌وشش سال داشتم و با فاصلة زیـاد سنم از همة آن‌ها بیشتر بود. . . «هیل بیلی»
روزگار امریکایی‌های پشت‌کوه‌نشین
جی. دی. ونس
ترجمـه: علیرضا پارساییـان
#نشرنون

@alirezaparsa1981 #هیل_بیلی #آمریکایی #جی_دی_ونس #ترامپ #علیرضا_پارسائیـان #کتاب_جدید #پرفروش #نیویورک_تایمز #آمریکا #hillbillyelegy
#كتاب #كتابخواني #كتابخوانى_باهم #مطالعه #مطالعه_کنیم #من_عاشق_كتابم #كتاب_خوب #كتاب_خوانى #كتاب_بخوانيم #كتاب_بخوانيم_و_به_هم_معرفي_كنيم #پيشنـهاد_كتاب #معرفي_كتاب #هديه_اين_دهكده_آگاهي_ست
#

Read more

Media Removed

... یـاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم بـه هوا، آب ، زمـین مـهربان باشم، با مردم شـهر و فراموش کنم، هر چه گذشت خانـه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، که تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست درون دست زمان بگذارم یـاد من باشد فردا دم صبح بـه ... ...
یـاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم بـه هوا، آب ، زمـین
مـهربان باشم، با مردم شـهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانـه ی دل، بتکانم ازغم
و بـه دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، که تا که دستی گردد
و بـه لبخندی خوش
دست درون دست زمان بگذارم

یـاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامـی بدهم
و بـه انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی حتما کرد
گرچه دیر هست ولی
کاسه ای آب بـه پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امـید بکارم، درون دل
لحظه را درون یـابم
من بـه بازار محبت بروم فردا صبح
مـهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یـاد من باشد فردا حتما
به سلامـی، دل همسایـه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا کـه شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یـاد من باشد فردا حتما
باور این را م، کـه دگر فرصت نیست
و بدانم کـه اگر دیر کنم ،مـهلتی نیست مرا
و بدانم کـه شبی خواهم رفت
و شبی هست، کـه نیست، بعد از آن فردایی

یـاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من بـه خود باز بگویم
این را
مـهربان باشم با مردم شـهر
و فراموش کنم هر چه گذشت ... #فريدون #مشيري

Read more

Media Removed

. . وقتى برگشت،احساس کردم تمام دنيا را بـه من بخشيدند... وقتى تماس گرفت دلم ريخت... وقتى حرف مى زد و در کلمـه هايش ، درون صدايش، درون حس بين حرف هايش هزاران دوستت دارم و مرا ببخش کـه بد کردم و اميدوارم رابطه مان باز از سر گرفته شود و به روال سابق برگردد موج مى زد؛ لبخند زدم ! اما...نـه... لحظاتى بعد کـه به ... .
.
وقتى برگشت،احساس کردم تمام دنيا را بـه من بخشيدند...
وقتى تماس گرفت دلم ريخت...
وقتى حرف مى زد و در کلمـه هايش ، درون صدايش، درون حس بين حرف هايش هزاران دوستت دارم و مرا ببخش کـه بد کردم و اميدوارم رابطه مان باز از سر گرفته شود و به روال سابق برگردد موج مى زد؛ لبخند زدم !

اما...نـه...
لحظاتى بعد کـه به خودم آمدم،ديدم لبخند کوچک و شيرين روىهايم جاى خود را بـه پوزخند سپرده.
ديدم همـه ى شور و اشتياقى کـه در صبح ها و ظهر ها و عصرها و شب ها و کلا روزگار نبودنش، نسبت بـه بازگشت و شروع دوباره ى رابطه داشتم جاى خود را بـه سردى و عدم اعتماد سپرده...
دريافتم ديگر حتی حس انتقام ندارم و فاجعه اتفاق افتاده...
و فاجعه درون رابطه چيزى نيست جز "بى تفاوتى"

همـه ى اينـها را نوشتم کـه بگويم آدمـهايى کـه يک بار ترکتان کرده اند را دوباره شروع نکنيد...
آدمـهايى کـه يک بار ترکشان کرده و کنار گذاشته ايد را دوباره شروع نکنيد... محال هست حستان دوباره بـه باشکوهى حس سابق شود
قرار هم باشد باز احساس علاقه ى سابق بـه سراغتان بيايد، پوستتان کنده خواهد شد؛
پوستتان کنده خواهد شد که تا بتوانيد اعتماد از دست رفته را بـه رابطه تان بازگردانيد و پل هاى خراب شده را دوباره بسازيد
آدمـهاى تمام شده را دوباره شروع نکنيد، از من بـه شما نصيحت

توان و اراده و عشق دوباره گیـها را اگر داريد، باشد !
بسم الله...
اين شما و اين ميدان...
.
.
سارا_سلمانی (دوست عزیزم )
.
.
پ.ن: هیچوقت هیچوقت آدما رو دوباره شروع نکنین😊
. .

Read more

Media Removed

قسمت نـهم -یـه سوال؟ ه:بپرس -امم..زین...دوس داره؟ ه: نگران نباش که تا فعلا کـه نداره ولی زین بد تیکه ای نیست مـیدزدنش!! - هه هه ه: مطمعنی نمـیای؟ -اره امشب خستم تازه بعد فردا هم تولد توعه ها یـادت کـه نرفته.؟ ه: تو از کجا مـیدونی؟ -مگه مـیشـه تولدتو فراموش کنم؟ (دروغ گفتم! فراموش کرده بودم و نایل ... قسمت نـهم 💔
-یـه سوال؟
ه:بپرس
-امم..زین...دوس داره؟
ه: نگران نباش که تا فعلا کـه نداره ولی زین بد تیکه ای نیست مـیدزدنش!!
- هه هه
ه: مطمعنی نمـیای؟ -اره امشب خستم تازه بعد فردا هم تولد توعه ها یـادت کـه نرفته.؟
ه: تو از کجا مـیدونی؟
-مگه مـیشـه تولدتو فراموش کنم؟ (دروغ گفتم! فراموش کرده بودم و نایل بهم گفت😁)
ه: بعد مـیای دیگه اره؟
-اوهوم❤
اوکی فردا مـیبینمت😊
-بای
ناهار چی بخورم؟ اوووف بهتره غذا سفارش بدم... دلم واسه دست پخت م تنگ شده😭 کاش اون الان اینجا بود...
(فلش بک: تو ۱۲ سالگی دایـانا مادرش بر اثر سرطان فوت کرد و و توی ۱۶ سالگیش باباش یـه زن دیگه گرفت و فقط خرج مدرسه و کارای دیگه ی دایـانا مـیکرد )
زنگ زدم یـه فست فودی و یـه پیتزا و یـه نوشابه سفارش دادم...
بعد نیم ساعت غذا رو اوردن..شروع کردم بـه خوردن و وقتی تموم شد ساعت سه بود.. زود رفتم یـه دوش یـه ربع گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم...
خیلی خسته بودم رو تخت دراز کشیدم...
تا صبح خوابم بود :| دیدم لوک اومده دنبالم زود لباسامو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم...کالج خیلی معمولی بود و خیلی زود تموم شد لوک دوباره رسوندتم خونـه :| ناهار واسه خودم تخم مرغ درست کردم و tv نگاه کردم و یکم از کارای کالج و انجام دادم و بقیش تو گوشی بودم.. بعد شامم گرفتم کپیدم چون دوست داشتم زود فردا بشـه و برم تولد هرییی و همـه چیو بـه زین بگم! چون فهمـیدم دوست نداره تصمـیم گرفتم همـه چیو بهش بگم..
رییییینگ رییینگ (صدای زنگ گوشیـه!)
از خواب پ و صدامو صاف کردم ، هنوز چشام بسته بود
-الو
ت: سلااااام
-سلام تیلور؟
ت:اررره خودمم -شمارمو از کجا گیر اورددی؟
ت: هری داد
-اوه
ت: هی تو خواب بودی؟
-نـههههه من ساعت هفت صبح پاشدم :|
ت: اوه امشب مـیای دیگه
-معلومـه
ت: لباس داری؟؟
هی واااای من ،، من لباااس نداارم
-نـههه
ت: خب بعد من دارم مـیرم خرید تو هم بیـا باهام
-حتما کی؟
ت: الان -اوکی بعد من برم حاظر شم..راستی تیلر من ماشین ندارم
ت: اوکی مـیام دنبالت
(این قسمت خوب بود؟؟ ادامـه : 55 likes مرسی از لایکا و کامنتا 😘 عاشقتووونم💕💋)

Read more
قشنگی یـا کیفیت؟ مساله این است. (کیس اِستادی قیمـه‌قورمـه، من از پنج ستاره بهش یک ستاره مـی‌دم️) . راستش مدت‌ها بود تبلیغات تهیـه غذای قیمـه قورمـه رو‌ مـی‌دیدم و‌صفحه‌شونو دنبال مـی‌کردم. از اینکه بسته‌بندی جذاب داشت خوشم اومد. اینکه توی قابلمـه روحی و‌ پارچه گل‌گلی بسته بندی مـی‌کنـه. البته جلهای ... قشنگی یـا کیفیت؟ مساله این است.
(کیس اِستادی قیمـه‌قورمـه، من از پنج ستاره بهش یک ستاره مـی‌دم⭐️)
.
راستش مدت‌ها بود تبلیغات تهیـه غذای قیمـه قورمـه رو‌ مـی‌دیدم و‌صفحه‌شونو دنبال مـی‌کردم. از اینکه بسته‌بندی جذاب داشت خوشم اومد. اینکه توی قابلمـه روحی و‌ پارچه گل‌گلی بسته بندی مـی‌کنـه. البته جلهای دیگه هم هستن. دومـین وجه تمایزش واسه من این بود کـه فقط دو‌تا غذا داشت: قورمـه‌سبزی و قیمـه. خب منم تصورم این بود کـه خیلی تخصصی و خوشمزه حتما باشـه.
امروز کـه تنـها بودم تصمـیم گرفتم سفارش بدم. قیمت غذاش شده ۲۲۰۰۰ تومان کـه تصلن به منظور پلو‌خورش قیمت کمـی نیست. با الو‌پیک‌ارسال مـی‌کنـه اونم شد ۱۲۰۰۰ تومان. یعنی مجموعن ۳۴۰۰۰ تپمان پرداخت کردم و منتظر یـه اتفاق هیجان‌انگیز بودم! اما وقتی شروع کردم بـه خوردن دیدم فقط دو‌تا تیمـه گوشت خیلی کوچیک‌توشـه و کلن ۴ قاشق خورش روی اون همـه برنج ریخته یودن، طبیعتن چون برنج خیس نش هم اصلن آب خورش نداشت. مزه‌ش هم بد نبود اما خیلی خیلی معمولی رو بـه پایین بود. مـیزان ادویـه و‌ ترشیش اصلن مـیزان نبود. خلاصه یـه چیزی توی مایـه‌های غذای نذری خورم کـه همش برنج بود با تعداد اندکی لوبیـا و‌سبزی بـه علاوه دو که تا تکه گوشت.
من فقط یـه قشنگی دیدم و‌ لذت باز اون بقچه اما بعدش فقط سیر شدم با یـه غذای بیش‌ از حد معمولی.
نتیجه اینکه قطعن دیگه از اینجا سفارش نمـی‌دم و یک مشتری‌ای کـه مـی‌تونست از مشتری‌های پر و پا قرص‌شون باشـه رو از دست دادن.
من پیشنـهاد مـی‌کنم گول این بسته‌بندی رو‌ نخورین.
کاش برندها بـه کیفیت‌شون اهمـیت بدن چون وفادار مشتری خیلی اهمـیت بیشتری که تا جذب اولیـه اون.

#تبلیغات_به_زبان_ساده_با_آوا
#کیفیت #مشتری_مداری #تبلیغ #تبلیغات #غذا #قیمـه #قورمـه_سبزی
#قیمـه_قورمـه
#iranianfood #ghormesabzi @gheymeh_ghormeh

Read more
. . رحمت بـه روح صائب شیرین سخن کـه گفت عالم پُر هست از تو و خالی هست جای تو ... . . یـاصاحب الزمان ،مـیدانی مولا جـــــان.. مرا از کودکی بـه جدایی ها عادت دادند... همان جایی کـه مـی نوشتند: خوب ها .. بدها .. و من بدترین بد ها هستم .. آری ! قبول دارم بد بودنم را .. اما  ای آقایی کـه از همـه بـه من نزدیک ... .
.
رحمت بـه روح صائب شیرین سخن کـه گفت

عالم پُر هست از تو و خالی هست جای تو ...
.
.
یـاصاحب الزمان ،مـیدانی مولا جـــــان..
مرا از کودکی بـه جدایی ها عادت دادند...
همان جایی کـه مـی نوشتند:
خوب ها .. بدها ..
و من بدترین بد ها هستم ..
آری ! قبول دارم بد بودنم را ..
اما 
ای آقایی کـه از همـه بـه من نزدیک تری ..
من کـه جز شمای را نمـی شناسم ..
بد بودم .. مـیدانم ..
بد کردم .. مـیدانم ..
اما جز توی را ندارم ..
ای امـیدِ نا امـیدان ..
رهایی ام بخش از این دلتنگی و فراقی کـه اسیر آن شده ام ..
آقا جان ...
عجیب خستـــه ام از خودم ..
مـیشود به منظور من اَمَّن یُجیب بخوانی...؟
.
.
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج❤
#سید_مجید_بنی_فاطمـه

Read more

Media Removed

*** گرمم بود؛ تب‌دار و داغ. نگاهم افتاد بـه آفتابی کـه پُرزور روی زمـین افتاده. بلند شدم و پرده را کشیدم. برگشتم سرِ جایم و دوباره یله‌ی زمـین شدم. باز نگاهم افتاد همان‌جا اما این‌بار غرق شدم درون تماشایِ دلبریِ آفتاب ِ تاریک‌روشنِ پرده‌ی توری. دلم غنج رفت. یـادم آمد این همان آفتاب است؛ همان کـه زمستان‌ها ... ***
گرمم بود؛ تب‌دار و داغ. نگاهم افتاد بـه آفتابی کـه پُرزور روی زمـین افتاده. بلند شدم و پرده را کشیدم. برگشتم سرِ جایم و دوباره یله‌ی زمـین شدم. باز نگاهم افتاد همان‌جا اما این‌بار غرق شدم درون تماشایِ دلبریِ آفتاب ِ تاریک‌روشنِ پرده‌ی توری. دلم غنج رفت. یـادم آمد این همان آفتاب است؛ همان کـه زمستان‌ها هر جای‌ِ خانـه کـه ردش را مـی‌بینم مـی‌دوم سمتش و تن مـی‌سپارم بـه لذتِ گرمایش. و بعد فکر کردم بـه حقیقتِ گذرا بودنِ حس و حالِ آدم‌ها. بـه این خوب بودن‌ها و بد بودن‌ها. بـه اینکه همان لحظه‌ی بدحالی، مـی‌توان یک نشانـه‌ی خوب‌حالی هم دید.

Read more
#شب_جمعه #کربلا #تو_نباشی_دل_من_دیگه_نمـیکوبه همـه زندگیم آشوبه رفاقت با رفیقای تو خوبه تو کـه باشی دلم دیگه آقا قرصه ازم هیشکی نمـیپرسه چرا دلت داره این همـه غصه بذار رک بِت بگم آقا غلط کردم #من_در_حق_تو_بد_کردم ولی بازم همش هوامو داری الهی من فدات چقدر کرم داری تو دل من حرم داری #مـیدونم_تو_بازم_صدامو_داری . . . #جواد_مقدم ... #شب_جمعه #کربلا
#تو_نباشی_دل_من_دیگه_نمـیکوبه
همـه زندگیم آشوبه
رفاقت با رفیقای تو خوبه

تو کـه باشی دلم دیگه آقا قرصه
ازم هیشکی نمـیپرسه
چرا دلت داره این همـه غصه

بذار رک بِت بگم آقا غلط کردم
#من_در_حق_تو_بد_کردم
ولی بازم همش هوامو داری

الهی من فدات چقدر کرم داری
تو دل من حرم داری
#مـیدونم_تو_بازم_صدامو_داری
.
.
.
#جواد_مقدم #شور #مداحی
#شب_رحمت_و_مغفرت_شب_جمعه_است
#یـاستارالعیوب
#دلم_فقط_به_تو_خوشـه
#من_لی_غیرک_حسین
#یـارحمت_الله_الواسعة_و_یـا_باب_النجاة_الامة
#برای_دل_زهرا_مارا_به_محرم_برسانید
@foad_jafarii
@javadmoghadam128
#بحق_الزهرا _العفو

Read more

Media Removed

🖐مسابقات قهرمانی باشگاه ها درون سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی مـیگرفت، هم بـه تیم ملی دعوت مـیشد. #شـهید_ابراهیم_هادی درون اوج آمادگی بود و با یک حریف ضعیف بـه فینال رسید. مربیـان مـیدانستند کـه #ابراهیم_هادی قهرمان مـیشود. روی تشک رفتند، هنوز داور نیـامده بود، ابراهیم جلو رفت و با لبخند ... 🔴🖐مسابقات قهرمانی باشگاه ها درون سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی مـیگرفت، هم بـه تیم ملی دعوت مـیشد. #شـهید_ابراهیم_هادی درون اوج آمادگی بود و با یک حریف ضعیف بـه فینال رسید.
مربیـان مـیدانستند کـه #ابراهیم_هادی قهرمان مـیشود.
روی تشک رفتند، هنوز داور نیـامده بود، ابراهیم جلو رفت و با لبخند بـه حریفش سلام کرد و دست داد.
حریف او چیزی گفت کـه متوجه نشدم، اما #ابراهیم سرش را بـه علامت تایید تکان داد.
نفهمـیدم چه شد اما ابراهیم کشتی را خیلی بد شروع کرد!
همش با خونسردی دفاع مـیکرد و حریفش کـه در ابتدا ترسیده بود، جرأت پیدا کرد و مرتب حمله مـیکرد که تا اینکه ابراهیم با سه اخطار، بازنده مسابقه اعلام شد!
حریفش از خوشحالی گریـه مـیکرد. آنقدر از دست ابراهیم عصبانی بودم کـه به درون و دیوار مشت مـیزدم و دعوایش مـیکردم!
او خیلی آرام و با لبخند همـیشگی گفت: اینقد حرص نخور!
بعد سریع رفت.
دیدم حریفش بـه سمتم آمد و گفت:
آقا عجیب رفیق بامرامـی دارید! من قبل مسابقه بـه آقا #ابرام گفتم هوای ما رو داشته باش، مادر پیرم تسبیح بـه دست و برادرام بالای سالن نشستند! کاری کن کـه خیلی ضایع نبازم!
رفیقتون سنگ تموم گذاشت!
با گریـه ادامـه داد: من تازه ازدواج کردم، بـه جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیـاج داشتم.
‌.
#یـار_امام_زمان_اینجوریـه ❤
‌.
خدایـا کمک کن #مثل_ابراهیم_باشیم 💚
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج 💞 .

Read more

Media Removed

مسابقات قهرمانی باشگاه ها درون سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی مـیگرفت، هم بـه تیم ملی دعوت مـیشد. #شـهید_ابراهیم_هادی درون اوج آمادگی بود و با یک حریف ضعیف بـه فینال رسید. مربیـان مـیدانستند کـه #ابراهیم_هادی قهرمان مـیشود. روی تشک رفتند، هنوز داور نیـامده بود، ابراهیم جلو رفت و با لبخند ... 😍
مسابقات قهرمانی باشگاه ها درون سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی مـیگرفت، هم بـه تیم ملی دعوت مـیشد. #شـهید_ابراهیم_هادی درون اوج آمادگی بود و با یک حریف ضعیف بـه فینال رسید.
مربیـان مـیدانستند کـه #ابراهیم_هادی قهرمان مـیشود.
روی تشک رفتند، هنوز داور نیـامده بود، ابراهیم جلو رفت و با لبخند بـه حریفش سلام کرد و دست داد.
حریف او چیزی گفت کـه متوجه نشدم، اما #ابراهیم سرش را بـه علامت تایید تکان داد.
نفهمـیدم چه شد اما ابراهیم کشتی را خیلی بد شروع کرد!
همش با خونسردی دفاع مـیکرد و حریفش کـه در ابتدا ترسیده بود، جرأت پیدا کرد و مرتب حمله مـیکرد که تا اینکه ابراهیم با سه اخطار، بازنده مسابقه اعلام شد!
حریفش از خوشحالی گریـه مـیکرد. آنقدر از دست ابراهیم عصبانی بودم کـه به درون و دیوار مشت مـیزدم و دعوایش مـیکردم!
او خیلی آرام و با لبخند همـیشگی گفت: اینقد حرص نخور!
بعد سریع رفت.
دیدم حریفش بـه سمتم آمد و گفت:
آقا عجیب رفیق بامرامـی دارید! من قبل مسابقه بـه آقا #ابرام گفتم هوای ما رو داشته باش، مادر پیرم تسبیح بـه دست و برادرام بالای سالن نشستند! کاری کن کـه خیلی ضایع نبازم!
رفیقتون سنگ تموم گذاشت!
با گریـه ادامـه داد: من تازه ازدواج کردم، بـه جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیـاج داشتم.

#یـار_امام_زمان_اینجوریـه ❤

خدایـا کمک کن #مثل_ابراهیم_باشیم 💚
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج 💞

👉 @Ahaadis | احادیث 💯

Read more

واقعا دلم تنگ شد به منظور همتون دوام نمـیارم واقعا فکر نمـیکردم اینقدر بـه شما و شـهرم عادت کرده باشم دمتون گرم از دایرکت های باحالتون انرژی مـیگیرم و اینقدر خوبین فردا ساعت ۹ شب مشـهد هستممممممم با تمام وجودم بـه همـهانی دوسم دارن و اونایی کـه دوسم ندارن پشت من درون دایرکتا مـیگن احترام مـیذارم چون همـه ما ... واقعا دلم تنگ شد به منظور همتون 🙏
دوام نمـیارم واقعا فکر نمـیکردم اینقدر بـه شما و شـهرم عادت کرده باشم
دمتون گرم از دایرکت های باحالتون انرژی مـیگیرم و اینقدر خوبین
فردا ساعت ۹ شب مشـهد هستممممممم
با تمام وجودم بـه همـهانی دوسم دارن و اونایی کـه دوسم ندارن پشت من درون دایرکتا مـیگن احترام مـیذارم
چون همـه ما انسانیم و از یک خانواده هستیم 💪✌🏻✌🏻🌹
۶ سال تو شـهر بـه نام مستر تبلیغ شروع بـه کار کردم و عده ای از ساده بودن من سو استفاده چون من همرو بـه خوبی مـیبینم امـیدوارم این افراد رو هم بـه راه راست هدایت کنـه و موفقیت همـه شما عزیزان آرزو من هستش چون قرار نیست ضربه ای بـه من بزنید بعد یـادتون باشـه
اگه کاری هم از دستم بر بیـاد مخلص همتون هستم ✌🏻😌🙏💪 ولی من با این سفر قدرتم چند برابر شد و دیدم کـه چقدر کار ما جهانی شده و اینقدر درون ترکیـه بـه ما احترام گذاشتن فهمـیدیم چقدر پرچم مشـهد درون همـه دنیـا بالاست
خلاصه خواستمممم با شما عشقا یکم درد و دل کنم مـیخوام مثل کوه پشتم باشید و نذارین افرادی کـه پشتم بد مـیگن بـه نتیجه برسن کـه عمرا هم برسن
به جون خودم مـیخوام مثل بلدزر از فردا حرکت کنم کـه بقیـه ببینن قدرت مسترو

Read more

‎«« ماه مبارک رمضان »» ‎زندگی با بد و خوبش شکل یک بازیـه اما ... ‎در حال خرید بودم کـه صدای پیرمرد دوره گردی بـه گوشم رسید . ‎_آقا این بسته نون چند؟!؟ ‎فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن! ‎پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو بـه فروشنده گفت: ‎نمـیشـه کمتر حساب کنی؟!؟ ‎توی اون لحظه توقع شنیدن هر جوابی ... ‎«« ماه مبارک رمضان »»
‎زندگی با بد و خوبش شکل یک بازیـه اما ...
‎در حال خرید بودم کـه صدای پیرمرد دوره گردی بـه گوشم رسید .
‎_آقا این بسته نون چند؟!؟
‎فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن!
‎پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو بـه فروشنده گفت:
‎نمـیشـه کمتر حساب کنی؟!؟
‎توی اون لحظه توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این کـه بشنوم !!!
‎نـه، نمـی شـه !!!
‎ پیرمرد، مظلومانـه با غروری کـه صدای شکستنش گوشمو کر کرد بسته ی نونو سر جاش گذاشتو از مغازه خارج شد!!!
‎ شیکستم...هاج و واج از برخورد فروشنده بـه دوستم فقط نگاه کردم.
‎از نگاه غمگینش، فهمـیدم اونم بـه چیزی فکر مـیکنـه کـه من فکر مـیکنم!
‎ ... ‎این مبلغ بینـهایت ناچیزو پرداخت کردم !!!
‎به دوستم گفتم که تا دور نشده این بسته نونو بهش برسون! از مغازه زدم بیرون.
‎پیرمرد بـه قدری از دیدن یـه بسته نون خوشحال شد، کـه انگار همـه ی دنیـا توی دستاشـه!
‎چه حس قشنگی بود...
.
‎اون روز بـه نیمـه رسید...
‎یـه بچه کـه تقریبا هفت که تا هست سال داشت . ‎با لبخند بـه سمتم اومد
‎ازم فال مـیخری؟
‎ لپشو گرفتمو گفتم چند؟
‎_فالی دو هزار تومن
‎ کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یـه هزار تومنی!
‎با ناراحتی بهش گفتم، اصلا پول ندارم!
‎با جوابی کـه ازش شنیدم، خودم بخاطره اتفاقی کـه امروز افتاد، داخله سوپر مارکتو مـی گم
‎توو خودم غرق شدم...
‎_اشکال نداره، یـه فال مـهمون من باشید!!!
‎ این جملش چند بار توی ذهنم بازخونی شد،
‎_یـه فال مـهمون من باشید !!! ‎از اینـهمـه تفاوت بین آدمـها تعجب کردم .
‎ یـه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل
‎که صاحب یـه مغازه ی لوتوو خیـابان ولیعصر نزدیکایـه پارک ساعی داخله شـهر تهران بود
‎از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت، درسته کارش بود، اما مـی تونست طوری رفتار کنـه کـه حداقل پیرمرد توو خودش نشکنـه و شاید با برخورد مناسب و یـا با کلمات زیبا، طوری صحبت کنـه کـه با شیکستن غرورش ( پیرمرد ) مغازرو ترک نکنـه .
‎حالا یـه بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یـه فال مـهمونش باشم از دو هزار تومنش مـی گذشت شاید بخاطره سنش یـا هر چیز دیگه، نمـی دونم ...... ‎اما شاید این اتفاق های کوچیک باعث مـیشـه ما آدما بهمون ثابت بشـه که
‎"مرام و معرفت نـه بـه سنـه، نـه بـه دارائی و نـه بـه سطح سواد !!!
‎معرفت یـه گوهر نابه کـه خدا نصیب هر آدمـی نمـیکنـه
‎ ‎ امـیدوارم، از ته دلم مـی خوام و از خدای خودم، کـه صاحب قلب بزرگ دستش هیچوقت خالی نباشـه کـه با قلب پاک و بخشندش دنیـارو گلستون کنـه.
‎دوستون دارم
‎علیرضا رحمانی🍂

Read more

Media Removed

#الهى_اِیّاکَ_نَعْبُدُ_وَ_اِیّاکَ_نَسْتَعِین . للحق عكس نوشت : مـیدانى اربــــــــاب !؟ ما را از #کودکى بـه جدایـى ها عادت دادند همان جایـى کـه روى تخته سیـاه مى نوشتند . #خـــوب ها #بـــــد ها. و من بـــــدترین ِ بـــــدها هستم آری قبول دارم بد بودنم را.... اما ای خداوندی کـه از رگ ... #الهى_اِیّاکَ_نَعْبُدُ_وَ_اِیّاکَ_نَسْتَعِین
.
للحق عكس نوشت :
مـیدانى اربــــــــاب !؟
ما را از #کودکى بـه جدایـى ها عادت دادند
همان جایـى کـه روى تخته سیـاه مى نوشتند
.
#خـــوب ها
#بـــــد ها.
و من بـــــدترین ِ بـــــدها هستم
آری قبول دارم بد بودنم را....
اما ای خداوندی کـه از رگ گردن بـه من نزدیکتری
من جز درگاهت دری نمـی شناسم...
بد بودم مـی دانم...
بد کردم مـی دانم ... اما جز تو ندارم .
ای #امـید ناامـیدان رهایم بخش از این مردابی کـه اسیر آن شده ام...
.
#معبودم عجیب خسته ام از خودم...
شنیده ام کـه #فرشته ها درون حسرت #آدم بودن هستند ....
و من درون حسرت فرشته بودن
.
#خدایـا مـی بینی تنـهایی ام را؟؟
دیگر #درد دلم را برایی بازگو نمـی کنم..
فقط و فقط با خودت سخن مـی گویم...
و اى معبود من،
یقین دارم کـه مـی شنوی فریـاد دلم را...
.
خدای مـن!! درون مـیــآن این همـه چشـــم ، نگـــــــآه تو مرا بـى نیـاز مى سازد از هر نگـــآهـــى...ياحق.
.
.
دلنوشت : ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ
مـیخوانمَـت چنان..
که اجابـت کنـی مـَــرا ...
گـُـــریخته ام
از همـه چیز
و همـه
به سوی تـــو ..
مَنْ لی غَیرُکْ ؟! ...
فَقَدْ هَــــــرَبْتُ إِلَیْک ... پناهـَم مـیدهـی ؟
.
.
كاملاً بى ربط : آدمـیزاد بی غذا دو ماه دوام مـی آورد
بی آب ، دو هفته
بی هوا ، چند دقیقه
بی"وجـــدان"، خـیلی ...... متاسفانـه خیلی .
.
.
#aynaammar #اين_عمار #أين_عمار #شـهادت #عشق #پرواز #شـهيد #عاشق #فراق #جدايى #منتظر #انتظار #قفس #كمال #عاشورا

Read more

Media Removed

—- —- خیلی سرد و سنگین،نشست کنارم و گفت راستی،فهمـیدی چی شد؟ م پنج شنبه ی هفته ی پیش مرد! چنان ت خوردم کـه خودم از حالت خودم دستپاچه شدم. یـه لحظه فکر کردم حتما چه برخوردی م؟ ... خیلی آروم پرسیدم چرا؟؟؟ باز سرد و سنگین جواب داد: نمـی دونم،مریضی. تکونم از مرگ مادرش نبود،از نبودن ... —-
—-
خیلی سرد و سنگین،نشست کنارم و گفت راستی،فهمـیدی چی شد؟
م پنج شنبه ی هفته ی پیش مرد!
چنان ت خوردم کـه خودم از حالت خودم دستپاچه شدم.
یـه لحظه فکر کردم حتما چه برخوردی م؟ ... خیلی آروم پرسیدم چرا؟؟؟
باز سرد و سنگین جواب داد: نمـی دونم،مریضی.
تکونم از مرگ مادرش نبود،از نبودن عاطفه و خونسردی ای بود کـه از توی وجود ده ساله ی اون خیلی بیرون مـیزد.
این سردی و این حجم خالی از عاطفه جوری پوچم کرده از بعد از ظهر که تا حالا کـه مدام با خودم تکرار مـیکنم نـه! بهشت زیر پای همـه ی مادران نیست.
اصلا بهشتی نیست،وقتی زیبای من مـیتونـه مرگ مادرش رو با یـه جمله ی کوتاه خبری بگه و خیلی خونسرد موهای منو ببافه.
تمام یک ساعت روزه ی سکوت روز پنجم چله نشینیم بـه اون لحظه فکر کردم،به اون چشم ها،به سردی پشت پلگاه مات و بیتفاوتش.
از درون شکسته بود آیـا؟
غمگین شده بود اصلا؟
براش مـهم بوده یـا نـه!؟
احساس تنـهایی کرده بعدش؟
.
.
.
پ ن : درس پنجم : درس امروزم اندازه ی سردی و سنگینی این ماجرا،سنگینـه ولی بر خلاف کوتاه و تلگرافی بودن اون جمله،خیلی طولانی،خیلی عمـیق و خیلی پرعاطفه س.
وقتی نداریم به منظور خوب بودن،کنار هم بودن،عاشق بودن،مـهم بودن،برای هم بودن،خاطره ی خوب بودن،خاطره ی خوب ساختن،تجربه ی دوست داشتن،تجربه ی آغوش ...
عجله کنیم
تا دیر نشده عجله کنیم
که یـهو یـه جمله ی کوتاه و بی عاطفه یی نشیم.
خیلی بده،خییییلی بد.
.
.
.
🎨 از خودم
#پنجمـین_روز
#چله_نشینی
#مرگ

Read more

Media Removed

. . .باید یک مَردِ مـهربان تر از خودت کنارِ زندگی ات بماند کـه رنگِ رژِو لاک هایِ ناخونـهایَت با سلیقه یِ او باشد. کـه به وقتِ دیدنش دیگر درون کیفِ دستی ات آینـه ی کوچک و فانتزی ات جا خُشک نکند. دیگر از برهم خوردنِ ارایشت نترسی. و دلهره ی پاک شدنِ رژِ لبت را پیش او نداشته باشی. دیگر برایت مـهم نباشد لاکِ ... .
. .باید یک مَردِ مـهربان تر از خودت کنارِ زندگی ات بماند
که رنگِ رژِو لاک هایِ ناخونـهایَت با سلیقه یِ او باشد.
که بـه وقتِ دیدنش دیگر درون کیفِ دستی ات آینـه ی کوچک و فانتزی ات جا خُشک نکند.
دیگر از برهم خوردنِ ارایشت نترسی.
و دلهره ی پاک شدنِ رژِ لبت را پیش او نداشته باشی.
دیگر برایت مـهم نباشد لاکِ ناخون هایت نصفه و نیمـه پاک مـیشوند.
برایش مـهم نباشد اگر ریشـه یِ موهایت رنگِ طبیعیِ خودشان را گرفته اند.
یـا کـه چشمـهایت از گریـه هایِ دلتنگی دیشبت پف دار و کوچک شده اند,
و بـه وقتِ تابستان وقتی صورتت کک و مک هایِ ریز و درشت مـیزنند و قرمزیِ پوستِ صورتت مثلِ هلویِ پوست کنده ات مـیکند,
تو را با همـه ی خوب و بدَت دوست داشته باشد.
باید مردی کنارت باشد کـه که وقتی دستهایت را مـیگیرد امنیتِ بودنش گرمایِ مطبوعی زیر پوستِ صورتت بیـاورد,
از چاق شدن نترسی.
از لاغر شدن هم نترسی,
حتی از پیر شدنِ کنارش هم نترسی,
بدانی همـیشـه حواسش پیِ تو مـیگردد.
تو را هرچه کـه هستی,
بی چون و چرا قبولت کند.
و مـهربانی ات,
غر زدن هایِ عصبی ات را بفهمد,
که آخرِ هرشب لاک های ناخونـهایت را ترمـیم کند. و در گوشت آرام بگوید تو زیباترین زنِ رویـایِ زندگیِ منی. .
سلام سلام ظهر بخیر کلی شب براتون مراحل دسر گذاشتم همونو هایلات کردم نیـازی نیست استوریـارو ذخیره کنید من هایلات (ذخیره)کردم بالای پیج هروقت بخایین هست بعد دایرکت ندید کـه پست کن نیـازی بـه پست نیست دوخل هایلایتا هیت هرسوالیـه زیرپست بپرسید دونـه دونـه دایرکت نمـیشـه جواب داد
رفتنی بیرون دسرهارو جمع کردم بـه همسرم گفتم ماشینو نمـیبرم خودت بیـا کـه تودستم بگیرم دسرو خلاصه اومدجای دوتاشو عوض کرد😏😠که تو بد گذاشتی مقصد کـه رسیدم دیدم شارلوت دیگه شاربوت نیست گریـه ام دراومد باچندتا گل ختمـی بیرط پوشندیمش یـه تیکه برداشتم خونـه عبندازم حداقل ببینید سس داخلشو الان رفتم بیـارم دیدم باز شوشو نزاشتش یخچال کل موس آب شده 😠😳😩شما بگیدازخجالت کارای امروزش چطور دربیـام خیلی خیلی عصبیم 😑 حیف شد شارلوتم مراحل استوری هست هشتک مـی فقط شارلوت رسپی نداره کـه بعدا کامنتا مـیزارم
یعنی متن بالا با عصبانیتم هیچ همخونی نداره☹☻بر کاسه فیلو ورقه های فیلورو ده درون ده برش بزنید مابینشون کره یـا روغن بزنید درون داخل قالب مافین یـا کیک یزدی کـه چرب کردید دو یـا چهارلا درون ۱۸۰ درجه یک رب بپزید ترد کرسپی مناسب به منظور مزه و پیش غذا دسر استوری شایدبزارم
#شارلوت_شکلاتی #موس_شکلاتی_شبنم #کرم_کارامل_شبنم #دسر_پارفه_شبنم #کاسه_فیلو_شبنم #کاسه_فیلو_با_پودینگ_وانیلی #پودینگ_شبنم #شارلوت_شبنم #پودینگ_وانیلی_شبنم #پارافه #موس_شکلاتی

Read more
#سالاد_لوبیـا_چیتی_معصومـه #سالاد_معصومـهی کـه مردم را مسخره مـی کند، نباید بـه دوستیِ خالصانـه آنان، امـید داشته باشد. امام صادق (ع) (بحارالانوار) . سلام دوستان گلم . کلیپ سالاد لوبیـا چیتی . یـه سالاد خوشمزه کـه برای بچه ها عالیـه . من وقتی بگم به منظور بچه هاخوبه بدونین پسر بد غذام ازش استقبال ... #سالاد_لوبیـا_چیتی_معصومـه
#سالاد_معصومـه

کسی کـه مردم را مسخره مـی کند، نباید بـه دوستیِ خالصانـه آنان، امـید داشته باشد. امام صادق (ع) (بحارالانوار)
.

سلام دوستان گلم . کلیپ سالاد لوبیـا چیتی .
یـه سالاد خوشمزه کـه برای بچه ها عالیـه .
من وقتی بگم به منظور بچه هاخوبه بدونین پسر بد غذام ازش استقبال کرده 😉😄. مواد سالاد ها هم دل بـه خواهی هستش من این مدل دوست دارم درست کردم .😊 حتی بـه عنوان یـه غذا هم مـی تونید سرو کنید . .

برای ۳ که تا ۴ نفر
لوبیـا چیتی نصف لیوان
سیب زمـینی ۲ عدد
نخودفرنگی ۲ الی ۳ ق غ
خیـارشور ۲ عدد
کاهو یـا شوید بـه مـیزان دلخواه

لوبیـا رو خیس کردم و چند ساعت موند بعد از چند ساعت آبش رو بیرون ریختم و آب اضافه کردم و پختم، نمک هم آخر کار ریختم .
سیب زمـینی ها رو هم پوست کندم و نگینی خرد کردم و داخل ظرفی کـه حاوی ش و کمـی نمک بود ریختم ۱۰ که تا ۱۵ دقیقه گذاشتم و بعد آبکش کرد .
نخودفرنگی رو هم پختم . خیـارشورها رو هم نگینی خرد کردم .
من از کاهو استفاده کردم . مـی تونید از شوید هم استفاده کنید . کاهوها رو هم شستم و خرد کردم .
داخل یـه ظرف بزرگ همـه این مواد رو با هم مخلوط کردم . بـه دلخواه شما حتی مـی تونید سس نریزید و از روغن زیتون و یـا حتی آب لیمو استفاده کنید .
من یـه قاشق سس رو با یـه قاشق ماست و کمـی آب لیمو و فلفل و نمک مخلوط کردم و داخل مواد ریختم .
اینستاگرام @masoumehrasouli 🤖 دریـافت شده توسط @rangarang_ashpazi @ashpazi18 @ashpazi.iranian

Read more

Media Removed

به کدومتون بدی کردم ارع ؟؟؟ یک صحبتی دارم چرا وقتی از منی داخل پیجش صحبت مـیکنـه مـیرن تو دایرکت اون شخص و بد مـیگن بـه کجا داریم مـیریم آخه نـه من دیده طرف و نـه هم کلام شده مـیاد بد مـیگه 😐😐 چرا وقتی تو شـهر یکم اسمـی را بیشتر مـیشنویم با خاک یکسان طرفو مـیکنیم آیـا درون شـهرمون مشـهد اینطوریـه یـا کلا درون ایران اینطوریـه ... به کدومتون بدی کردم ارع ؟؟؟
یک صحبتی دارم چرا وقتی از منی داخل پیجش صحبت مـیکنـه مـیرن تو دایرکت اون شخص و بد مـیگن بـه کجا داریم مـیریم
آخه نـه من دیده طرف و نـه هم کلام شده
مـیاد بد مـیگه 😐😐 چرا وقتی تو شـهر یکم اسمـی را بیشتر مـیشنویم با خاک یکسان طرفو مـیکنیم
آیـا درون شـهرمون مشـهد اینطوریـه یـا کلا درون ایران اینطوریـه چرا این مدلی هستیم 😡😡
خواهشاانی کـه با من مشکل دارن
به خودم بگن بعد ما از این نماز و دعا از این ور بدگویی و غیب و تخریب
مسلمان واقعی این نیست لطفا خودتو اصلاح کن 😐😐
دوسم نداری بلاک کن و فالو نکن ولی من راضی نیستم پشتم بـه نامردی حرف بزنی

Read more

Media Removed

امشب خیلی بـه سالی کـه گذشت فکر کردم؛ بـه طرز عجیبی شب غمگینیـه، خب سال نودو شش با یـه تصمـیم سخت شروع شد، با کار سخت ادامـه پیدا کرد، زندگیم داشت نظم خودشو مـیگرفت: کار، درس، ورزش، کتاب، سفر(گهگاهی) همـه چی خوب بود، برنامـه ریزی های آینده داشتن بوی تحقق رو بـه خودشون مـیگرفتن کـه اون حادثه برام پیش اومد؛ یـه تصادف ... امشب خیلی بـه سالی کـه گذشت فکر کردم؛ بـه طرز عجیبی شب غمگینیـه، خب سال نودو شش با یـه تصمـیم سخت شروع شد، با کار سخت ادامـه پیدا کرد، زندگیم داشت نظم خودشو مـیگرفت:
کار، درس، ورزش، کتاب، سفر(گهگاهی)
همـه چی خوب بود، برنامـه ریزی های آینده داشتن بوی تحقق رو بـه خودشون مـیگرفتن کـه اون حادثه برام پیش اومد؛ یـه تصادف کـه زندگیمو ۱۸۰ درجه چرخوند.
خب ۶ ماه از این سال رو درون نقاهت گذرونم. خیلی هم بد نگذشتا، یـه عالمـه تجربه های جدیدو زندگی متفاوتو فکرای جدیدو آدمای دوست داشتنی جدید...
همـه اینـها باعث قابل تحمل بودن این مدت برام شد.
جدای از این اتفاق ها آدم ها هم باعث ماندن یـادگاری های بد از نودو شش شدن. دل هایی کـه شکستیمو شکستند... تصمـیم هایی کـه با سختی گرفته شد، اما گرفتمو از همون اولای نودو شش با تلخی شروع شد...
در کل ۱۸ ساعت مونده بـه تحویل سالو دیدم یک سال پر از اتفاق رو پشت سر گذاشتم. دیدم اون پسر پارسال با امسال خیلی فرق مـیکنـه، دیدم سخت بود اما متفاوت بود.
مرسی از همـهایی کـه این یک سال رو مخصوصا این شش ماه رو کنارم بودن بیشتر از قبل، قوت قلب بودنو انرژی به منظور ادامـه دادن.
مرسی از همـه دوستانی کـه یـه عالمـه خاطره های خوب تو امسال برامون ساختن.
سفرهایی کـه کردیمو آدمای جدیدی کـه شناختیم همـه از خوبیـای نودو شش بود.
مرسیِ مخصوص از #کول_گایز 🕵 کـه عبرای آخرین سفر نودو ششمون کنار هم مـیشـه.
سال #نودوهفت خوبی داشته باشین 🙂❤
#دلنوشت_نودوشش
۲۹ اسفند ۹۶
ساعت ۳ بامداد
#AmBa

Read more

Media Removed

تازه دبستان را تمام کرده بودم کـه پدرم بهترین کادو ممکن را برایم خرید... همان اسکیتی کـه همـیشـه آرزویش را داشتم... فردای آن روز اسکیت را پا کردم ؛ ضربه گیرها را بستم ؛ کلاهش را سرم گذاشتم و به کوچه رفتم... دوستانم مشغول اسکیت بازی بودند کـه با اولین قدم افتادم... بد افتادم... صدای خنده شان بلند شد... اصلا ... تازه دبستان را تمام کرده بودم کـه پدرم بهترین کادو ممکن را برایم خرید... همان اسکیتی کـه همـیشـه آرزویش را داشتم... فردای آن روز اسکیت را پا کردم ؛ ضربه گیرها را بستم ؛ کلاهش را سرم گذاشتم و به کوچه رفتم... دوستانم مشغول اسکیت بازی بودند کـه با اولین قدم افتادم... بد افتادم... صدای خنده شان بلند شد... اصلا شبیـه رویـاهایم نبود... سخت تر از چیزی بود کـه فکر مـی کردم... دستم را بـه دیوار گرفتم و بلند شدم... که تا دست هایم را رها کردم دوباره افتادم... خنده هایشان تبدیل بـه تمسخر شد... صدایشان را مـی شنیدم :تو از بعد این کار بر نمـیای... درون خواب و رویـا اسکیت بازی کن ...تو نمـی توانی... از این جمله متنفر بودم... از اینکه بگویند تو نمـی توانی... رفتم خانـه و تا صبح فکر کردم... یـا حتما تسلیم مـی شدم و قبول مـی کردم کـه نمـی توانم یـا حتما به همـه ثابت مـی کردم من مـی توانم هر کاری را انجام دهم...من مـی توانم رویـاهایم را بـه حقیقت برسانم...
شروع کردم بـه تلاش ... از افتادن نترسیدم... خنده های دیگران خسته ام نکرد... گوش هایم را روی انرژی های منفی بستم...فقط تلاش کردم و تلاش... چند ماه گذشت و حالا من بودم کـه از همـه سریع تر مـی رفتم... من بودم کـه نـه احتیـاجی بـه کلاه داشتم نـه ضربه گیر... من بودم کـه در مسابقه از همـه جلو مـی زدم... از آن روز هر وقتی مـی گوید تو نمـی توانی انگیزه ام صد برابر مـی شود... صبور مـی شوم... حرف ها ... تمسخر ها... نگاه ها را نادیده مـی گیرم... همـه چیز را تحمل مـی کنم که تا روزی کـه ثابت کنم مـی توانم... حقیقت این هست که گاهی بزرگترین تغییرات از تحقیرها و توهین ها شروع مـی شود... مـهم این هست چه واکنشی داشته باشیم... مـی توانیم سرخورده و تسلیم شویم ؛ دست روی دست بگذاریم و حرفشان را تایید کنیم ... یـا نـه ؛ ثابت کنیم کـه مـی توانیم بـه چیزی کـه مـی خواهیم برسیم...حتی اگر سخت تر از چیزی باشد کـه فکرش را مـی کردیم...
#حسین_حائریـان
@hosseinhaerian

Read more

Media Removed

. دستیـارِ روبرت والزر اثری هست که کافکا آن را مـی‌ستود و از آن تاثیر گرفته هست .کافکا درون نامـه ای نوشت:«گمان نمـی‌کنم گزاف باشد اگر بگویم این کار جدید یکی از بزرگترین نویدهایی هست که تاکنون نویسنده ای جوان بـه مخاطبان داده است.» ____________________________ یکی از عادات بد،نیـاز من بـه تعمق درون ... .
دستیـارِ روبرت والزر اثری هست که کافکا آن را مـی‌ستود و از آن تاثیر گرفته هست .کافکا درون نامـه ای نوشت:«گمان نمـی‌کنم گزاف باشد اگر بگویم این کار جدید یکی از بزرگترین نویدهایی هست که تاکنون نویسنده ای جوان بـه مخاطبان داده است.»
____________________________
📚یکی از عادات بد،نیـاز من بـه تعمق درون هر چیز زنده‌ای هست که با آن سروکار پیدا کرده‌ام.کوچکترین رویدادها مرا به‌طرز عجیبی بـه فکر تشویق مـی‌کنند.همـین چند لحظه پیش مردی از من جدا شد کـه برای من مـهم و عزیز هست ،زیرا سن و سال و ظاهر فقیرانـه‌اش خاطراتی را درون ذهنم زنده مـی‌کند.همـین کـه به چهره‌اش نگاه کردم ، بـه نظرم رسید چیزی را از یـاد‌ام،گم کرده ام یـا فقط جا گذاشته‌ام.بلافاصله درون دل احساس خسران کردم و تصویری پیش چشمم ظاهر شد . شاید من کمـی خل‌وضع باشم،ولی بـه هرحال آدم دقیقی هستم و کوچک‌ترین خسران‌ها را حس مـی‌کنم.من درون بعضی زمـینـه‌ها خیلی موشکافم و فقط گاهی خواسته یـا ناخواسته مجبور مـی‌شوم بـه خود امرکنم:فراموش کن! یک حرف بسیـار ساده مـی‌تواند مرا دچار شدیدترین و طوفانی ترین سرگشتگی‌ها د.بعد درون حالی کـه در فهم زمان حال با تمام زیروبم‌هایش درمانده‌ام،تمام وجودم پر مـی‌شود از فکر این چیز ظاهرا کوچک و بی‌اهمـیت.این‌گونـه لحظات یکی از عادات بد من‌اند.یـادداشت فکرها هم یکی دیگر از عادات بد من است.حالا مـی‌روم پیش خانم توبلر.شاید توی خانـه کاری باشد کـه به من محول کند . 📚شما هر کجای ایران کـه هستید مـی‌توانید این کتاب را از کتابیسم تهیـه کنید. 📚
#کتاب #کتابیسم
#نشر_نیلوفر #دستیـار
#روبرت_والزر
#علی_اصغر_حداد

Read more

Media Removed

Never too late to change your road , your mind or your life to a better one. There is always a road to lead you for a better life, find it. #asuhsworld زندگی بالا و پایین زیـاد داره مخصوصا زندگی ما، اوایل بلد نبودم وقتی پایینـه چطوری کنترلش کنم، عصبانی نشم، استرس نگیرم، تصمـیم اشتباه از روی احساسات ... Never too late to change your road , your mind or your life to a better one.
There is always a road to lead you for a better life, find it.
#asuhsworld

زندگی بالا و پایین زیـاد داره مخصوصا زندگی ما، اوایل بلد نبودم وقتی پایینـه چطوری کنترلش کنم، عصبانی نشم، استرس نگیرم، تصمـیم اشتباه از روی احساسات نگیرم!!!
تا اینکه تصمـیم گرفتم روزای بی حوصلگی و یـا روزایی کـه خبرای بد مـیشنوی و یـا کارت بهت استرس مـیده و یـا اطرافیـان بهت انرژی بد مـیدن رو کنترل کنم، چون مـیخواستم زندگیمو بہتر و بہتر کنم.
شرط زندگی موفق ثروت زیـاد نیست!!! شروع کردم رو خودم کار و تمرین ، کـه روزای دنده چپی رو بـه آفتابی تبدیل کنم و بشم به منظور همسرم یـه شریک قوی نـه یـه آویزون.
من نـه مشاور رفتم نـه کتاب راهنمای زندگی دوره کردم، فقط شروع کردم بـه شناختن خودم و صادق بودن با خودم، خودم رو با تمام نقاط ضعفم قبول کردم و انتظار بیشتر از توانم رو فراموش کردم.
واقعیت ها رو قبول کردم و خودم رو پشت ظاهر فریبنده قائم نکردم.
دیگه راستش بیدار شدن با روی خوش و با انگیزه جزوه اتوماتیک های زندگیم شده و من شدم محور انرژی به منظور آشی.❤️
شما بگید درون مقابل اتفاق بد چه مـی‌کنید؟ روش مواجه شدن با مشکلات و روزای بدتون چطوریـه؟

Read more

Media Removed

•نترس همـه چی خوبه" ۶ساله بودم کـه شوهر ام، شوهر آن ای کـه از مادر بـه من نزدیک تر بود، بـه روح و جسم من تجاوز کرد...سال ها ادامـه داشت که تا ۱۰-۱۲ سالگیم. من یک بچه بودم و این اولین تجربه ی من بود. این سکوت درون چشم نابالغم، تاوانی بود کـه باید مـیپرداختم به منظور این کـه کنار ام باشم. ۱۴سالم کـه شد شروع ... •نترس همـه چی خوبه"
۶ساله بودم کـه شوهر ام، شوهر آن ای کـه از مادر بـه من نزدیک تر بود، بـه روح و جسم من تجاوز کرد...سال ها ادامـه داشت که تا ۱۰-۱۲ سالگیم. من یک بچه بودم و این اولین تجربه ی من بود. این سکوت درون چشم نابالغم، تاوانی بود کـه باید مـیپرداختم به منظور این کـه کنار ام باشم.
۱۴سالم کـه شد شروع بـه دیوانـه بازی کردم و این حال بد منجر بـه بردنم پیش روانپزشک شد.تا مدتی نمـیتوانستم از این درد بگویم از این آزار اما بالاخره اعتماد کردم و گفتم.
باورش سخت هست مـیدانم اما او هم بـه من نزدیک شد و خواست از من سواستفاده کند، آن هم با تهدید بـه این کـه به ات مـیگویم و تو زندگیشان را خراب مـیکنی.
حالا کـه ۳۱ ساله هستم اثرات توحششان توی زندگیم وجود دارد، مثل عدم اعتماد بـه آدم ها کـه بسان آتش جان من را مـیسوزاند و روابطم را تباه مـیکند...
#dontremainsilent
#femenism #سمتنو #illustration #women #1

Read more

Media Removed

#یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند #شماره_22 الان دقیقا دو ماهه کـه عقربه‌های ساعت زل زدن بـه منو از جاشون تکنون نمـیخورن. همـه مـیگن چرا درستش نمـیکنی؟ مـیگم مگه فرقی هم مـیکنـه؟ وقتی باهام هست یعنی مـهم نیست و وقتی باهام نیست یعنی بازم مـهم نیست. همـه مـیگن چرا کتابت رو به منظور مجوز نمـیفرستی ارشاد. ... #یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند
#شماره_22
الان دقیقا دو ماهه کـه عقربه‌های ساعت زل زدن بـه منو از جاشون تکنون نمـیخورن. همـه مـیگن چرا درستش نمـیکنی؟ مـیگم مگه فرقی هم مـیکنـه؟ وقتی باهام هست یعنی مـهم نیست و وقتی باهام نیست یعنی بازم مـهم نیست. همـه مـیگن چرا کتابت رو به منظور مجوز نمـیفرستی ارشاد. مـیگم بـه مجوز مشکوکم؛ هنر مجوز نمـیخواد، مجوز یعنی تو موفق شدی اون چیزی کـه ازت خواستن رو انجام بدی و این با ذات هنر درون تضاده. درست مثل روزی کـه من بـه تو مجوز دادم وارد زندگیم بشی. تقصیر نداری. چه مـیدونستی سراب چیـه. آنقدر هول شده بودی کـه هیچ چیز جلودارت نبود. حالا رفته رفته داری مـیفهمـی اینجایی کـه پا گذاشتی هیچ شباهتی بـه قصر رویـاهات نداره. اینجا ته تهش یـه خرابس با یـه پیت حلبی وسطش کـه نمـیدونـه بسوزه یـا بسازه. اما بـه جون خودت، اینجا این شکلی نبود.قصر کـه اغراقه اما یـه جای گرم و نرم بود کـه هریمـیومد دلش نمـیخواست پاش رو بذاره بیرون اما محبت زیـادی آدما رو کور مـیکنـه. فکر مـی‌کنن یـه جای کارت مـیلنگه. بعد یـه پتک برمـیدارن و انقدر اعصابت رو نشونـه مـیگیرن کـه یکهو یـه دیوار مـی‌ریزه پایین. بابام مـی‌گفت بهی اعتماد نکن و خوشبختانـه از روز اولم چوب اعتمادم رو نخوردم؛ فقط تیکه تیکش کردم و ریختم تو این پیت حلبی که تا شاید اینجا یکم گرم بشـه؛ ولی مگه خونـه بی دروپیکر رو مـیشـه گرمش کرد. من کـه تقصیری نداشتم. بد کردم رات دادم که تا توهم بشینی پای همـین آتیشی کـه هیزمش تو بودی و لحظه لحظه اعتمادم. گرمت شد؟ دستات جون گرفت. بلند شو برو عزیزم. نگرانی؟ نگران چی؟ من کوه نبودم کـه بهم تکیـه کنی. من ته تهش یک درخت بی برگم تو سکوت دریـا. سکوت گاهی بغض خطرناکه یـه غواص درون عمق 200 متریـه اقیـانوسه کـه فقط حتما قورتش داد؛ چراکه قرار نیست این فریـاد گوشی رو کر کنـه. من حتما بگردم دنبال یک کاغذ سفید، حرفام روبری، بعد همون عطری کـه تو دوست داری رو ب بهش و بزارمش داخل پاک نامـه؛ آخرشم بدم بـه یـه بچه کوچولو و بگم برو اینو بده بـه اون خانمـی کـه روی صندلی تنـها نشسته و به ساعتش زل زده. اصلا به منظور چی وقتی قراره منو ببینی ساعت دستت مـیکنی. اصلا مگه مـهمـه کـه زمان چطوری مـی‌خواد از ما انتقام بگیره. اصلا مگه مـهمـه کـه من فقط یک وسیلم به منظور پر لحظه‌های تنـهاییت. شاید هیچ وقت نباید بـه عقربه‌های #ساعت زل مـی‌زدم. شاید یکی نباید این وسط کوتاه بیـاد. شاید من حتما برم. شاید اون حتما بیـاد. شاید شما حتما شما بشید. شاید من حتما من بشم. اصلا چه معنی داره تو و اون ما بشید. اصلا چه معنی داره من بشم اون، اون بشـه من. #مـیفهمـی کـه چی مـیگم؟
#شـهاب_دارابیـان

Read more

Media Removed

داشتم این عکسو مـی دیدم دیدم خیلی اشناست برام ! خیلی تعجب کردم کـه اخه کجا یـه زندگیم همـین چیزی رو دیدم هرچی فکر کردم بـه نتیجه ای نرسیدم .تا این کـه دیروز مثل همـیشـه تپسی گرفتم برم بیرون و با راننده مشغول حرف زدن شدیم یـهو دیدم طرف مـی گه 20 سال درس خوندیم فوق لیسانس گرفتیم اخرشم شدیم راننده تپسی خدا خیرشون بده ... داشتم این عکسو مـی دیدم دیدم خیلی اشناست برام ! خیلی تعجب کردم کـه اخه کجا یـه زندگیم همـین چیزی رو دیدم هرچی فکر کردم بـه نتیجه ای نرسیدم .تا این کـه دیروز مثل همـیشـه تپسی گرفتم برم بیرون و با راننده مشغول حرف زدن شدیم یـهو دیدم طرف مـی گه 20 سال درس خوندیم فوق لیسانس گرفتیم اخرشم شدیم راننده تپسی خدا خیرشون بده کـه این کارو به منظور ما ایجاد !!! همون جا بود فهمـیدم این عکسو کجا دیدم دقیقا وضعیت ماست کـه خانواده 20 سال از زندگی ما رو تلف مـی کنن رو یـه توصیـه درس بخون برو سر کار !!!! مثل همـین عبد ترین جای ممکنـه به منظور زندگی و مـی گن بمون و مـی گن اگه مـی خوای موفق شی وسط ریل قطار بشین! جایی کـه ماشالا هرچیبدویی بازم مـی بینی ریل جای خالی نداره !!! اگه هم جایی باشـه بین این همـه ادم دیگه منظره ای نداره به منظور لذت بردن !آره درست فهمـیدی کارمندی رو مـی گم ! کـه یـا کار نیست یـا اگه کار باشـه دیگه وقت نیست! به منظور لذت بردن از زندگی!!!.فقط یـاد گرفتن بگن درس بخون!!! توصیـه ای کـه شاید 50 سال پیش جواب مـی داد. و هنوز تو فکر 50 سال پیشن .در صورتی کـه به قول پدر پولدار اگه هم مـی خوای درس بخونی درس بخون شرکت خودتو بزنی نـه کارمند شی کـه یـه بارم نشد این توصیـه رو بشنویم. خلاصه هنوز به منظور تغییر جا هست . یـاد بگیریم دیگه ما بـه بچه هامون توصیـه بـه این پر خطری نکنیم :)

Read more

Media Removed

. خدا جونم سلام ... خدایـا ، من امشب ازت گله دارم وقتشو داری بشنوی؟؟؟ طاقت شنیدنشو داری ... . خدایـا هر روز ازصبح که تا شب فقط شکرت مـیکنم اما.... امروز مـیخوام فقط ازت گله کنم طاقت شنیدنشو داری ... . خدایـا من امروز ازهم چی گله دارم ... . خدایـا به منظور بچه ای کـه ازغم وجودش مـی نوازه گله دارم ... .
خدا جونم
سلام ...
خدایـا ، من امشب ازت گله دارم
وقتشو داری بشنوی؟؟؟
طاقت شنیدنشو داری ...
.
خدایـا هر روز ازصبح که تا شب فقط شکرت مـیکنم
اما....
امروز مـیخوام فقط ازت گله کنم طاقت شنیدنشو داری ...
.
خدایـا من امروز ازهم چی گله دارم ...
.
خدایـا به منظور بچه ای کـه ازغم وجودش مـی نوازه گله دارم ...
.
خدایـا به منظور بچه هایی کـه بادستای کوچولو خشتای بزرگ مـیزنند گله دارم
.
خدایـا به منظور گریـه های  زنی کـه بخاطریـه هوس رهاش گله دارم
.
خدایـا ... ازت گله دارم ، صدامو مـیشنوی !!!
.
خدایـامـیدونی نیـاز ما فقط نگاه مـهربان توست
دلمان را بـه تو مـی سپاریم به منظور دلمان کاری کن
که دلم ازتو گله دارد ...
.
.
خدایـا اگه کفر حساب نکنی ازت گله دارم ...
تو بهتر از وضعیت جسمـی و روحی من خبر داری ..
خدایـا فقط یـه سوال ، فقط یـه سوال !
چرا خاطرات تلخ رو برام زنده مـیکنی ؟؟؟
چرا انسان های فراموش شده رو جلو چشمم نشونم مـیدی ؟؟؟
خدایـا چرا دشمنام ...
لابد انقد من بد بودم ، و بد کردم ، کـه لایق ام انقد بد زندگی کنم ...
اما کاش تو حداقل تو کلبه ی تنـهاییم کنارم بودی
چطور ناظری بـه همـه چیز ، اما وقت بییم نیستی؟؟؟
پس کو سفیدیِ پایـان شب سیـاه ؟؟؟
.
.
پ.ن :
یـه قدری مـهربونی یـادم بده ، سایـه تو از روی سرم برندار ، صدات کـه مـی جوابم بده ...
( عموی بچه ها ) نجاتم بده

Read more

Media Removed

شب ساعته ۲۳ بود البته توو رختخوابم، خلاصه ۱۱ بار اینور اونور شدم، همش بـه خاطراتم فکر کردم، هرچی دوره مـی کردم توو اوجه نارحتی خوشحال مـی شدم . سرم درد گرفته بود، هوا بخاطره اسپیلیت خنک، اما پیشونیم پُره عرق. همش لحافو جلو چشم مـی کشیدم که تا پیشونیمو خشک کنم . روزی کـه گذشتو خیلی کار کردم، به منظور آروم شدنمم ... شب ساعته ۲۳ بود البته توو رختخوابم،
خلاصه ۱۱ بار اینور اونور شدم، همش بـه خاطراتم فکر کردم، هرچی دوره مـی کردم توو اوجه نارحتی خوشحال مـی شدم .
سرم درد گرفته بود، هوا بخاطره اسپیلیت خنک، اما پیشونیم پُره عرق.
همش لحافو جلو چشم مـی کشیدم که تا پیشونیمو خشک کنم .
روزی کـه گذشتو خیلی کار کردم، به منظور آروم شدنمم کلی هم ورزش .
خلاصه بدنم خسته ی خسته بود فکرمم مثله ساعت کار مـی کرد، انگار معنیـه خستگیو نمـی فهمـید همش از این کوچه تو اون کوچه از این مورد بـه اون مورد درون حاله دوئیدن‌ بود .
کاش مـی تونستم جمجممو باز کنم این توده ی سفید و در بیـارمو بزارم رو مـیزه بغله تختم، چون مطمئنم خوابم مـی برد .
هیچ اون یکیو نمـی فهمـه البته تو نقش همـه، خودت مـی شن .
هم از زندگی خستم،
هم از مرگ مـی ترسم .
چون با شنیده هام مرگ هم مثله زندگی ترسناکه !!!
البته مرگ هم سراغه هر نمـیره
یعنی اگر هم ما بریم سمتش که تا نخواد مارو همراهی نمـی کنـه بعد اونم همراهه خوبی نیست و هرقت خودش بخواد مارو با خودش مـی بره
باور کن راست مـی گم
شنیدم فردی یـازده بار بـه انواع گوناگون قصد کرد و همـه ی مراحل این مسیر و رفت: خودشو دار زد، طناب پاره شد. خودشو انداخت توو دریـا، از آب بیرون کشیدنش و غیره... بالاخره به منظور آخرین بار با سیـانور و آمپوله هوا کاره آخرو کرد این دفعه ی ۱۲ آخرین بار بود کـه به مرحله۱۳هم نرسیدپس۱۳ هم عدده نحسی نیست .
آره
سرنوشت کـه فرمان روای زندگیـه هممونـه و من هستم کـه سرنوشتمو تایین مـی کنم، چون حاکمم و فرمانروایـه زندگیمو خودم تائین مـی ‌کنم .
اما دیگه بد از تعیین ش نمـی تونم دیگه از دستش راحت بشم، نمـی تونم ازش فرار کنم
چون بد از تعیینش من دیگه پیر شدم !!!سرنوشت پر زورتر از من مـی شـه.
هر روز قویتر از دیروز
فکر مـی کنم آزادم ولی جلو سرنوشتم نمـی تونم وایسم.انگار یـه قلاده انداخته گردنمو داره مـی کشـه، این ورو اون ور .
نـه مـی تونم داد ب، نـه مـی تونم بجنگم .
پس
زندگی خر هست .
آره، از چیزی نـه خوشم مـی آد ونـه بدم مـی آد. دیگه با مرده ها فرقی ندارم فقط تحرک دارم . من هم از دنیـای اونام ولی فقط دارم با حرکت مو حرف مفت زدنم مـی گم با مرده ها فرق دارم اما، من هم با اونا هستم و زنده بـه گور درون هوا هستم !!!
وتنـها و تنـها، فقط نگاه مـی کنم، چون دل خوشیم تنـها نوشتنو بازی با ذهنـه خودم شده
و
تمام .
امـیدوارم
اگر تو‌دریـا داری غرق مـی شی
اگر نون نداری شیکمتو سیرکنی
معنیـه آرامشـه نفهمـیدی
داری تو باتلاق زندگی فورو مـی ری
حداقل یـه نفر، یـه حس، نمـی دونم، باشـه کـه به معنیـه واقعیـه همراهت باشـه
دستون دارم
علیرضا رحمانی🍂

Read more
در دیدار مردمـی فیلم تنگه ابو قریب مطرح شد آذرنگ: این فیلم را مستقل از تمام جریـانات سیـاسی ببينيد/ امـیدوارم ژن های خوب با دیدن این فیلم شرمنده شوند دیدار مردمـی فیلم سینمایی «تنگه ابو قریب»با حضور حمـید رضا اذرنگ و مـهدی قربانی بازیگران فیلم شب گذشته ١٩مرداددر پردیس سینمایی کورش برگزار شد.پیش ... در دیدار مردمـی فیلم تنگه ابو قریب مطرح شد

آذرنگ: این فیلم را مستقل از تمام جریـانات سیـاسی ببينيد/
امـیدوارم ژن های خوب با دیدن این فیلم شرمنده شوند
دیدار مردمـی فیلم سینمایی «تنگه ابو قریب»با حضور حمـید رضا اذرنگ و مـهدی قربانی بازیگران فیلم شب گذشته ١٩مرداددر پردیس سینمایی کورش برگزار شد.پیش از نمایش فیلم اذرنگ درون صحبت های کوتاهی درون پاسخ بـه استقبال مردم از این فیلم و شرایط اکران گفت:«روزهای عجیبی هست و همـه ما حالمان خوب نیست وهمـین کـه در این حال و روز ادم هایی مثل شما به منظور دیدن فیلم بـه سینما مـی ایید که تا عشقتان را با ما قسمت کنید جای بسی شکرگزاري دارد.»
او ادامـه داد:«فکر کردم دراین فرصت کوتاه بد نیست بـه چند نکته اشاره کنم و ان این هست که من حمـید رضا اذرنگ فارغ از هر وابستگی ،تا الان سرم را جلویی خم نکردم. بـه هیچ کجای سیـاست و بازی های سیـاسی متصل نبودم و باید بگویم موسسه سینمایی اوج را نمـی شناختم وبا سعید ملکان قرار داد بستم کـه سال های سال سینما وام دارزحمات او هست و بـه جرئت قسم مـی خورم اگر سعید ملکان سر این کار نبود،فیلم بـه نتیجه نمـی رسید.»
او ادامـه داد:«ارامشی کـه سعید ملکان انتقال مـی داد واتحادی کـه در گروه ایجاد کرد باعث شد همگی که تا روز اخر سخت کار کنیم .شما فقط یک ساعت از فیلم را مـی بینید ولی ما سه ماه درگرما و الودگی زندگی کردیم. چهار ساعت زمان گریم ما بود و سعید ملکان و گروهش زحمت این کاررا کشیدند.»
او افزود:«این فیلم را مستقل از تمام جریـانات سیـاسی ببینید .یک عشقی بود کـه سعید ملکان و بهرام توکلی با ما درون مـیان گذاشتند، تمام وجودشان را گذاشتند کـه بتوانیم چهار کلام رو درون رو با مردم صحبت کنیم. امـیدوارم تمامانی کـه این روزها باعث حال بدی ما شدند،انی کـه ژن های خوب هستند ،اختلاس گرانی کـه دستشان درجیب ما هست و پزشان مال خودشان هست با دیدن این فیلم شرمنده شوند،گرچه شرمندگی بـه قیـافه انـها نمـی اید و در نـهایت امـیدوارم از فیلم لذت ببرید.»
مـهدی قربانی دیگر بازیگر فیلم هم ضمن تشکر از مردم به منظور تماشای فیلم تاکید کرد به منظور ساخت این فیلم زحمت زیـادی کشیده شده هست و لیـاقتش دیده شدن است.

Read more

Media Removed

. اتفاق خیلی خوبی برایم افتاده بود. هدفی کـه چند سال با رویـایش زندگی کرده بودم، درون مشتم بود. بـه سمت خانـه دویدم. حتما همسرم را درون این شادی سهیم مـی‌کردم. درون باز شد. روی مبل نشسته بود. فریـاد زدم: «یـه خبر عالی برات دارم. یـه خبر خیلی عالی». گفت: «واااای. رنگ موهام خوب شده؟» ۳۰ ثانیـه فقط نگاهش کردم. گفت: «بد ... .
اتفاق خیلی خوبی برایم افتاده بود. هدفی کـه چند سال با رویـایش زندگی کرده بودم، درون مشتم بود. بـه سمت خانـه دویدم. حتما همسرم را درون این شادی سهیم مـی‌کردم. درون باز شد. روی مبل نشسته بود. فریـاد زدم: «یـه خبر عالی برات دارم. یـه خبر خیلی عالی». گفت: «واااای. رنگ موهام خوب شده؟» ۳۰ ثانیـه فقط نگاهش کردم. گفت: «بد شده؟» گفتم: «یـه چیز دیگه مـی‌خواستم بگم». گفت: «چی؟» هر چه فکر کردم یـادم نیـامد. از شما چه پنـهان حتی نمـی‌دانستم آن زن کیست. که تا آنجا کـه یـادم مـی‌آمد هنوز ازدواج نکرده بودم. زن جیغ مـی‌زد: «نکبتِ بی‌لیـاقت! رنگ بـه این خوبی کجاش بده؟» بـه هر صورت آن شب دعوای سختی کردم. با زنی کـه نمـی‌دانستم کیست و بر سر موضوعی کـه نمـی‌دانستم چیست. احساس مـی‌کردم دارد زلزله مـی‌آید.
.
ساعتی بعد درون خیـابان پیپ مـی‌کشیدم و بی‌هدف قدم مـی‌زدم. مردی کـه بارانی بلندی پوشیده بود، با قدم‌های تند خودش را بـه من رساند و گفت: «برنامـه امشب اینـه کـه اول یـه کم قدم ب، بعد برم سینما یـه فیلم خوب ببینم، بعد یـه نفر رو بکشم و آخر شب هم یـه فلافل دو نون ب، برم خونـه بخوابم». آب دهانم را قورت دادم. کمـی سرم را برگرداندم و نگاهش کردم. گفت: «پیپت رو بده یـه پک بزنیم». بهش دادم، زد. گفت: «مـی‌خوای من رو لو بدی؟» گفتم: «نـه بـه جان مادرم». داد زد: «مطمئنم کـه من رو لو مـیدی». پیپ را بردم نزدیک دهانش، گفتم: «بزن آروم شی». گفت: «بده جد و آبادت بزنـه. چرا مـی‌خوای منو لو بدی؟» با ترس گفتم: «کی خواست لوت بده؟!» گفت: «از چشم‌هات معلومـه مـی‌خوای لو بدی». گفتم: «اصلا غلط کردی بـه من گفتی روانی!». دستش را داخل جیب بارانی‌اش برد و چاقوی تیزی بیرون کشید. مثل سگ فرار کردم. مثل سگ دنبالم مـی‌دوید. احساس کردم دارد زلزله مـی‌آید.به کوچه بن‌بستی رسیدم. همـه جا تاریک بود. از دیوار بالا رفتم. دیوار عجیبی بود این طرف حدود دومتر با زمـین فاصله داشت، آن طرف ته نداشت. از آن طرف کـه ته نداشت آویزان شده بودم. درون فاصله یک متری‌ام مردی از همان دیوار آویزان بود. گفتم: «تو رو خدا نمـی‌دونی چه جوری مـیشـه رفت پایین؟» گفت: «این وضعیتی کههستیم من رو یـاد یـه داستان مـیندازه کـه شخصیت‌های داستان دقیقا تو همـین وضعیت بودن». امـیدوارم شدم. گفتم: «خب؟ آخرش چی شد؟ چه کار ؟ نجات پیدا ؟». گفت: «نـه. همـه‌شون مردن بدبخت‌ها». احساس کردم دارد زلزله مـی‌آید.مرد بارانی‌پوش از آن طرف دیوار بالا آمد. روی دیوار ایستاد و زل زد بـه تخم چشم‌هایم. گفتم: «بدم بزنی آروم شی؟»
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

. یـه زمانی رنگها خیلی سریع و بدون مقدمـه و مکث حالمو خوب مـی‌، الآن اول نگاهم مـی‌کنن،هیچی نمـی‌گن بعد خیلی آروم یـه لبخند نیمـه محوی مـی‌زنن! زورشون خیلی زیـاد بود، ولی خب حق دارن اونا هم خسته مـی‌شن هرروز یـه خبر بد،یـه غصه،چقدر مگه انرژی دارن طفلکی‌ها. آدمـی هم نیستم الکی بیـام بگم وای چقدر همـه چی قشنگه ... .
یـه زمانی رنگها خیلی سریع و بدون مقدمـه و مکث حالمو خوب مـی‌، الآن اول نگاهم مـی‌کنن،هیچی نمـی‌گن بعد خیلی آروم یـه لبخند نیمـه محوی مـی‌زنن!
زورشون خیلی زیـاد بود، ولی خب حق دارن اونا هم خسته مـی‌شن هرروز یـه خبر بد،یـه غصه،چقدر مگه انرژی دارن
طفلکی‌ها.
آدمـی هم نیستم الکی بیـام بگم وای چقدر همـه چی قشنگه و همـه چی آرومـه و من چقدر خوبم و چقدر خفنم کـه چندنفرم
بیـان قربون صدقه‌ام برن اینجا.
امروز موقع آماده و بسته بندی این دوتا سفارش وقتی عمـی‌گرفتم بهشون گفتم ولی شما وظیفتونـه کـه حالمو، حالمونو خوب کنین تو این سیـاهی.
فکر کنم ناراحت شدن از کم کاریشون و عذاب وجدان گرفتن چون بعدش لبخند زدم و ته دلم یکی گفت :
🌱امـیدوار باش🌱...
.
بعدش این دوتا رو راهی کردم بـه خونـه‌ی جدیدشون.💌

Read more

Media Removed

#از_وچون_هنرمند_حمایت_کنیم • #معرفی_وچون - طرح حمایتی • اجرای زنده #سالار_عقیلی درون #ساری - سیزدهم تیرماه ساعت ۲۱- سالن سید رسول حسینی • تهیـه بلیط درون بابل : مـیدان اوقاف- جام جم تهیـه اینترنتی رو تو استوری لینک مـیزارم • [کاش اوضاع اجراهای زنده و موسیقی تو بابل هم خوب بود..... به منظور ... #از_وچون_هنرمند_حمایت_کنیم

🍃🌸 #معرفی_وچون - طرح حمایتی 🌸🍃

اجرای زنده #سالار_عقیلی درون #ساری - سیزدهم تیرماه ساعت ۲۱- سالن سید رسول حسینی

تهیـه بلیط درون بابل : مـیدان اوقاف- جام جم
تهیـه اینترنتی رو تو استوری لینک مـیزارم

[کاش اوضاع اجراهای زنده و موسیقی تو بابل هم خوب بود..... 😔 به منظور همـین قسمت آخر ترانـه رو توی ورقه آخر تکرار کردم... بـه امـید ایران پرموسیقی جدای از هر حس بد و منفی ئی ]

Read more
این آهنگ رو واسه تیتراژ برنامـه دیدنی ها گذاشته بودن.... قدیمـی و زیبا... نوستالژی... خاطرات بچگی... امـیدوارم خوشتون بیـاد... اگه هم بد اجراص کردم بـه بزرگی خودتون ببخشید... پ. ن: باهندزفری گوش کنید #تمبک #کیبورد #پیـانو #همگی #زیبا #هستند # تقدیم بـه یکی از نوازنده های چیره دست شـهرم @farokh.motahari این آهنگ رو واسه تیتراژ برنامـه دیدنی ها گذاشته بودن.... قدیمـی و زیبا... نوستالژی... خاطرات بچگی... امـیدوارم خوشتون بیـاد... اگه هم بد اجراص کردم بـه بزرگی خودتون ببخشید... پ. ن: باهندزفری گوش کنید😉
#تمبک #کیبورد #پیـانو #همگی #زیبا #هستند #

تقدیم بـه یکی از نوازنده های چیره دست شـهرم
@farokh.motahari

یـه ویدیو از معدود روزای هفته کـه من آشپزی کردم اونم چه غذایی اصن هیجان این غذا باعث شد ویدیو بگیرم باقالاقاتوق جان یـادمـه بچه بودم تو برنامـه عمو گ گلیجان زنگ مـیزد و مـیگفت غذا باقالاقاتوق با مرغانـه داریم و کلیو لوچه عمو گ آب مـیوفتاد. غذا هایی کـه بشـه با سیر ترشی خورد قطعا هیجانش زیـاده دیگه ... 💣
یـه ویدیو از معدود روزای هفته کـه من آشپزی کردم اونم چه غذایی اصن هیجان این غذا باعث شد ویدیو بگیرم باقالاقاتوق جان
یـادمـه بچه بودم تو برنامـه عمو گ گلیجان زنگ مـیزد و مـیگفت غذا باقالاقاتوق با مرغانـه داریم و کلیو لوچه عمو گ آب مـیوفتاد.
غذا هایی کـه بشـه با سیر ترشی خورد قطعا هیجانش زیـاده دیگه قبول دارید؟!
حالا هرچقدرم دهن بوی بد بگیره بـه نظرم مـی ارزه د اصلا مـهم نیست برامـی با بوی دهنم اذیت شـه 🙈😂البته آقا محمد همـیشـه پایـه سیر ترشی خوردن منـه.
اینم یـه ویدیو داغ تازه از تنور دراومده 😘
. ---------------------.
غذای مورد علاقه اتو کامنت کنید
غذا های مورد علاقه من زیـادن کدومو بگم ؟
.--------------------- .
#باقلاقاتوق
#آشپزی
#ایماژ

Read more

Media Removed

. #یـا_عباس_علیـه_السلام . تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه کُفر یعنی کـه و اسلامِ علی یعنی چه زره‌ات را بـه رویِ کمـی محکم کُن که تا ببینند کـه احرامِ علی یعنی چه کوهها را بشکن  که تا که بفهمد دشمن معنیِ ضربه‌یِ آرامِ علی یعنی چه تیغ بردار کـه بازویِ علی داری تو وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری  تو مانده ... .
#یـا_عباس_علیـه_السلام
.
تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه
کُفر یعنی کـه و اسلامِ علی یعنی چه
زره‌ات را بـه رویِ کمـی محکم کُن
تا ببینند کـه احرامِ علی یعنی چه
کوهها را بشکن  که تا که بفهمد دشمن
معنیِ ضربه‌یِ آرامِ علی یعنی چه
تیغ بردار کـه بازویِ علی داری تو
وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری  تو
مانده درون خاطره‌یِ رزم ، خطر یعنی تو
همـه گفتند یک کوه ، جگر یعنی تو
از مسلمان شدگانِ درِ خیبر بشنو
مرگ تو صاعقه تو تیغِ دوسَر یعنی تو
خاطرات اُحُد انگار کـه تکرارِ تو بود
ها علی بَشَر کَیفَ بشر یعنی تو
نفَس اُم بنین شاه‌یلِ زهرایی
تو‌ پسر خوانده‌ی روزِ ازلِ زهرایی
آی ای عشق بخوان جانِ نجف عباس است
آفتابِ لبِ ایوانِ نجف عباس است
به عقیقِ یمنش گرچه تراشید حسین
نقشِ فیروزه‌ی سلطان نجف عباس است
بعدِ او کعبه‌ی پیران حرم هست حبیب
بعدِ تو قبله‌ی مردانِ نجف عباس است
هرکه شوقِ تو چشد حسرت محشر نکشد
ای خدا هیچی داغِ برادر نکشد
ی گفت بـه زینب کـه بگو برگردد
با مَشک بگو زود عمو برگردد
گفت که تا بوسه بگیری زِ علی مـی‌آید
بوسه زد جایِ عمو زیر گلو برگردد
گفت درون پیشِ رُباب آمدنش گردنِ من
قول داده کـه برایـاو برگردد
حیف شد حیف کـه او آنچه کـه مـی‌خواست نشد
 تا کـه او خورد زمـین پشتِ حرم راست نشد
ای مفاتیحِ حرم باز عَلَم را بردار
باز بر دوشِ خودت بارِ حرم را بردار
تو تکانی بخوری که تا خودِ کوفه بروند
نگرانم چه کنم یک دو قدم را بردار
تکیـه کردم بـه عَلَم باز نشد برخیزم
خیز از خاک برادر کمرم را بردار
آه درون چشمِ تو خونِ جگرت را دیدم
تو زمـین خوردی و من پشتِ سرت را دیدم
تیغ مـی‌خواست کـه بازویِ تو را بردارد
نیزه مـی‌خواست کـه گیسوی تو را بردارد
ای بـه رو خورده زمـین از رویِ تیر و شمشیر
مادرم آمده که تا رویِ تو را بردارد
این سه‌شعبه فقط ای کاش کـه چشمت مـی‌بُرد
حرمله زد کـه دو اَبروی تو را بردارد
آتشی بر جگرِ قافله انداخته‌اند
بینِ اَبروی تو بد فاصله انداخته‌اند
.
#علمدار
.

Read more

Media Removed

. پیش نوشت: آقا تکمـیل شد به منظور مدیریت دیگه پیـام ندید لطفا🙂 قرار شد کـه گروه هایی بر اساس رشته های تحصیلی ایجاد بشـه که تا از سراسر ایران بتونید تبادل اطلاعات داشته باشید ابتدا یـه کانال مـی سازیم کـه شما وارد اون مـیشید و توسط راهنما رشته و گروه مدنظر خودتونو پیدا مـیکنید. نیـاز بـه چند نفر داریم کـه مدیریت ... .
پیش نوشت: آقا تکمـیل شد به منظور مدیریت دیگه پیـام ندید لطفا🙂
قرار شد کـه گروه هایی بر اساس رشته های تحصیلی ایجاد بشـه
تا از سراسر ایران بتونید تبادل اطلاعات داشته باشید
ابتدا یـه کانال مـی سازیم کـه شما وارد اون مـیشید و توسط راهنما رشته و گروه مدنظر خودتونو پیدا مـیکنید.
نیـاز بـه چند نفر داریم کـه مدیریت شاخه های اصلی رو درون دست بگیرن و علاوه بر شناخت رشته های مرتبط و نیـازهاشون بتونـه نظم گروه رو برقرار کنـه توسط ربات های موجود درون تلگرام :)
گروه ها بـه چند شاخه تقسیم مـیشن کـه شامل: .
🔺️ دکترای حرفه ای(پزشکی،دندون،دارو،دامپزشکی)
🔺️پیراپزشکی و پرستاری
🔺️علوم پایـه
🔺️علوم مـهندسی(تمامـی مـهندسی ها) .
🔺️علوم انسانی و شاخه های مدیریت
. 🔺️هنر .
🔺️زبان
♻️تمامـی این شاخه ها بـه صلاح دید ادمـین گروه مـیتونـه تخصصی تر و ریزتر بشـه♻️
✔تو رشته مـهندسی و علوم انسانی قطعا تفکیک بیشتری داریم به منظور بچه های حقوق و روانشناسی و ...
لطفا دوستانی کـه توانایی این کارو دارن بـه این شماره پیـام بدن:
⭕⭕+1(205)3154308⭕⭕
ID: Ehsanriahi123
اگر که تا آخرش پاش مـیمونید پیـام بدید لطفا، واسه یـه مدت کوتاه هوس ادمـین شدن نکنید
موندگاری گروه مربوطه و اعتبار این پیج بستگی بـه توانایی و پایبندی شما داره :)
ممنون
پ.ن: که تا ته شب احتمالا همـه چیز آماده و مـهیـا باشـه رضایت نامـه داشته باشین همراه خودتون😆
پ.ن: آقا این کار حقوق نداره ولی مزایـا داره!😂 برا دل خودتونـه دیگه بد کردم اطلاعات علمـی و ارتباطات اجتماعی تونو بیشتر کنم؟😑

Read more

Media Removed

چند سال پیش یک مجموعه عکاسی کردم بـه اسم «پول ایرانی» کـه در واقع واکنش من بود بـه اولین شوک ارزی کـه در‌عمرم دیده بودم، یعنی زمان احمدی‌نژاد...اون مجموعه رو پیش هرکسی به منظور نمایش در‌گالری بردم واکنش‌ها تقریبا مشابه بود؛ «دنبال دردسر مـیگردی!؟» (عکسی کـه مـیبینید یکی از آثار همون مجموعه‌اس) اما بنظر ... چند سال پیش یک مجموعه عکاسی کردم بـه اسم «پول ایرانی» کـه در واقع واکنش من بود بـه اولین شوک ارزی کـه در‌عمرم دیده بودم، یعنی زمان احمدی‌نژاد...اون مجموعه رو پیش هرکسی به منظور نمایش در‌گالری بردم واکنش‌ها تقریبا مشابه بود؛ «دنبال دردسر مـیگردی!؟» (عکسی کـه مـیبینید یکی از آثار همون مجموعه‌اس)
اما بنظر خودم مجموعه‌ی مشکل‌داری نبود فقط کمـی انتقادیـه، درون واقع بیـان حرفی بود کـه کمابیش هرکدوم از ما بخشی از اون رو مـیدونیم و حتی هر روز بیـانش مـیکنیم و در‌ واقع نـه حرف من غیرقانونیـه نـه بیـانش، بعد ترس من و گالری‌دارها از چیـه؟
بنظرم اشکال اصلی ترس از مجریـان قانونـه،انی کـه گرچه خودشون بخشی از جامعه هستن اما با رسیدن بـه یک منصب بـه سرعت از نظر ذهنی خودشون رو از جامعه جدا مـیکنن و تنـها وظیفه‌شون مـیشـه «حفظ شرایط موجود» و دلیل این تلاش هم اینـه کـه چون درون ساختار قدرت تنیده مـیشن و از موهبت‌های این اتفاق بهره مـیبرن حاضر نیستن شرایط تغییری ه کـه مبادا اونـها از حلقه‌ی قدرت جدا بشن.
من فکر مـیکنم یکی از آفت‌هایی کـه جامعه‌ی ما بهش دچار شده فاصله و شکاف عجیبیـه کـه بین حاکمـیت و مردم ایجاد شده. امروز فیلم شرم‌آوری از یک «نماینده‌ی» مجلس دیدم کـه انگار فرامو‌ش کرده یک روز به منظور جمع رأی دست مردم رو هم مـیبوسیده اما الان کـه به «قدرت» رسیده ملت رو شایسته‌ی نظر نمـیدونـه! امـیدوارم فکر نکنین اون آقای نماینده یک استثناست ، حتی شاید اگر منم یک روز بـه مقامـی درون یک وزارت‌خونـه برسم تو ذهنم بگم «قلعه‌ی شاه مال منـه» و مردمـی کـه یک روز مثل خودم ، ناراضی و منتقد بودن رو «دشمن»، «آشوبگر» ، «خودفروخته» و «فریب‌خورده» بدونم! این ژن مریض درون بسیـاری از ما هست و باید درمانش کنیم. عجیب نیست کـه شاه هم هر معترضی رو خرابکار‌و خودفروخته مـیدونست و احمدی‌نژاد هم مایی رو کـه بهش «معترض» بودیم خس‌وخاشاک مـیدونست؟ شاید بد نباشـه روی یک کاغذ به منظور خودمون بنویسیم «مردم تو دشمن تو نیستن، مگر اینکه تو دشمن مردم شده باشی!» من هنوز هم مجموعه‌ام رو نمایش نمـیدم ، نـه از ترس قانون ، بلکه ازایی کـه خودشون رو «مجری قانون» نمـیدونن، «صاحب قانون» مـیدونن!

Read more

Media Removed

ء معلمـی داشتم کـه مـی‌گفت فراموش کردم چه روزی بـه دنیـا آمده‌ام. معتقد بود کـه انسان یک روز بـه دنیـا آمده و آن روز دیگر تکرار نمـی‌شود و این تکرار، فقط فریب احمقانـه آمد و شد ماه‌هاست. تاثیر حرفش بر من چنان بود کـه به مـیزان قابل توجهی از اهمـیت روز تولدم کاسته شد. قبل تر، روز تولدم مبدا آفرینش جهان بود! تمام ... ء
معلمـی داشتم کـه مـی‌گفت فراموش کردم چه روزی بـه دنیـا آمده‌ام. معتقد بود کـه انسان یک روز بـه دنیـا آمده و آن روز دیگر تکرار نمـی‌شود و این تکرار، فقط فریب احمقانـه آمد و شد ماه‌هاست.
تاثیر حرفش بر من چنان بود کـه به مـیزان قابل توجهی از اهمـیت روز تولدم کاسته شد.
قبل تر، روز تولدم مبدا آفرینش جهان بود!
تمام وجودم را یأس و ناامـیدی فلسفی فرا مـیگرفت کـه از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟ و منتظر مـیماندم کـه شب بشود و از تمام دوستان جانی کـه این روز مبارک و فرخنده را تبریک نگفته اند ناامـید شوم.
هنوز هم روز تولدم یک روز معمولی مثل همـه روزهای تقویم نیست و زیر چشمـی نگاهی مـیندازم که تا ببینم درون کدام روز هفته افتاده. اما چیزی کـه عوض شده حال بد من بـه حال خوب است. حالی کـه خودم بـه خودم مـیدهم.
#کی_مـیان_کتابهای_پوسیده
ء
عرو بـه بهانـه‌ی سالگرد جشن کنار هم ماندن هاجر و رضا گرفتم
متن هم از کتاب هنوز چاپ نشده‌ی «کی مـیان کتاب‌های پوسیده»

Read more

Media Removed

... آذرنگ: امـیدوارم ژن های خوب با دیدن #تنگه_ابوقریب شرمنده شوند . دیدار مردمـی فیلم سینمایی «تنگه ابو قریب»با حضور حمـید رضا اذرنگ و مـهدی قربانی بازیگران فیلم شب گذشته ١٩مرداددر پردیس سینمایی کورش برگزار شد.پیش از نمایش فیلم اذرنگ درون صحبت های کوتاهی درون پاسخ بـه استقبال مردم از این فیلم و شرایط ... ...
📢 آذرنگ: امـیدوارم ژن های خوب با دیدن #تنگه_ابوقریب شرمنده شوند
.
🔻دیدار مردمـی فیلم سینمایی «تنگه ابو قریب»با حضور حمـید رضا اذرنگ و مـهدی قربانی بازیگران فیلم شب گذشته ١٩مرداددر پردیس سینمایی کورش برگزار شد.پیش از نمایش فیلم اذرنگ درون صحبت های کوتاهی درون پاسخ بـه استقبال مردم از این فیلم و شرایط اکران گفت:«روزهای عجیبی هست و همـه ما حالمان خوب نیست وهمـین کـه در این حال و روز ادم هایی مثل شما به منظور دیدن فیلم بـه سینما مـی ایید که تا عشقتان را با ما قسمت کنید جای بسی شکرگزاري دارد.»
.
او ادامـه داد: «فکر کردم دراین فرصت کوتاه بد نیست بـه چند نکته اشاره کنم و ان این هست که من حمـید رضا اذرنگ فارغ از هر وابستگی ،تا الان سرم را جلویی خم نکردم. بـه هیچ کجای سیـاست و بازی های سیـاسی متصل نبودم و باید بگویم موسسه سینمایی اوج را نمـی شناختم وبا سعید ملکان قرار داد بستم کـه سال های سال سینما وام دارزحمات او هست و بـه جرئت قسم مـی خورم اگر سعید ملکان سر این کار نبود،فیلم بـه نتیجه نمـی رسید.»
.
او ادامـه داد: «ارامشی کـه سعید ملکان انتقال مـی داد واتحادی کـه در گروه ایجاد کرد باعث شد همگی که تا روز اخر سخت کار کنیم .شما فقط یک ساعت از فیلم را مـی بینید ولی ما سه ماه درگرما و الودگی زندگی کردیم. چهار ساعت زمان گریم ما بود و سعید ملکان و گروهش زحمت این کاررا کشیدند.»
.
او افزود: «این فیلم را مستقل از تمام جریـانات سیـاسی ببینید .یک عشقی بود کـه سعید ملکان و بهرام توکلی با ما درون مـیان گذاشتند، تمام وجودشان را گذاشتند کـه بتوانیم چهار کلام رو درون رو با مردم صحبت کنیم. امـیدوارم تمامانی کـه این روزها باعث حال بدی ما شدند،انی کـه ژن های خوب هستند، اختلاس گرانی کـه دستشان درجیب ما هست و پزشان مال خودشان هست با دیدن این فیلم شرمنده شوند،گرچه شرمندگی بـه قیـافه انـها نمـی اید و در نـهایت امـیدوارم از فیلم لذت ببرید.»
.
مـهدی قربانی دیگر بازیگر فیلم هم ضمن تشکر از مردم به منظور تماشای فیلم تاکید کرد به منظور ساخت این فیلم زحمت زیـادی کشیده شده هست و لیـاقتش دیده شدن است.
#Haft_tv3

Read more

Media Removed

بخونید از دست ندید زحمت کشیدم نوشتم😑 چندین سال پیش... آقا عرضم بـه حضور با سعادتون ،ما تحت تاثیر یـه جوگیریـه ساده و پاک بچگانمون تصمـیم گرفتیم بریم نماز بخونیم مسجد محلمون،( با اینکه بلد نبودم و بهم گفته بودن هر کجا بلد نبودی صلوات بفرس! مث کاری کـه نود و نـه درصد پیرزن و مردای ایرانی مـیکنن، فک کردین ... 🔴🔴بخونید از دست ندید زحمت کشیدم نوشتم😑
چندین سال پیش... آقا عرضم بـه حضور با سعادتون ،ما تحت تاثیر یـه جوگیریـه ساده و پاک بچگانمون تصمـیم گرفتیم بریم نماز بخونیم مسجد محلمون،( با اینکه بلد نبودم و بهم گفته بودن هر کجا بلد نبودی صلوات بفرس! مث کاری کـه نود و نـه درصد پیرزن و مردای ایرانی مـیکنن، فک کردین چرا زود تموم مـیشـه نمازشون!) وضو رو شکست و بسته بلدم بودما..
جماعت جمع شدند..
و منِ کوچک، منِ معصوم روانـه شدم کـه برم وضو بگیرم (ناگفته نماند کـه همـیشـه از سینک وضوخونـه‌های مسجدا مـیترسیدم و مـیترسم چون انقدد عمـییییقش که، یـه نیم ساعت طول مـیکشـه اب بره برسه پایین حداقل مسجد محل ما اونجوری بود). اذان بـه صدا درون اومد و چون کوچک بودم نتونستم زود وضو بگیرم.به هر حال وقتی سره شیر ارام تر شد، وضو رو گرفتم و رفتم تو...
از شانس بد ما، اون روز ناهار لوبیـا داشتیم با موز...گفتم‌که بدونین شرایط رو..موز کار سیمان رو مـیکنـه لوبیـا کار اون دستگاهی کهسیمان مخلوط و مـیشـه و هی مـیچرخه طبیعتا باعث تولید گاز مـیشـه دیگه. گاااز عرض مـیکنما، گاز های پیوسته نـه، گسسته و خانمان سوز!
رفتم نشستم که تا قدقامت‌الصلاه رو بگن که تا برخیزم...آقا مردم برخاستناا...من برخاستنم نمـیمومد..باید تمرکز مـیکردم..چون زمان کم بود، مسئله مسئله‌ی آبرو بود..اولین نماز بود..پاشنـه‌ی پا هم کارساز نبود..بلاخره بعد از مدتی کلنجار رفتن تونستم روی زانو بشینم..بزرگترین ریسک من..
وضو باطل شد... این گاز گسسته... دو مـیکرولیتر مکعب از اون حجم اصلی گاز خود را رهانید با دستهای باز بـه طرف افق دوید..لوبیـاها مـیخندیدن.
عرق سرد رشونیم جمع شد.مـیدونستم بدون وضو نمـیشـه نماز خوند..گفتم برم یـه بار دیگه بگیرم دیگهی کـه ندیده و نفهمـید..رفتم گرفتم اومدم... نماز شروع شد..صلوات، رکوع صلوات، سجده اول صلوات، سجده دوم با مکث بیشتر صلوات...مرحله‌ی اول بـه سختی تموم شد مرحله‌ی دوم هم بـه همـین روال ادامـه یـافت..ولی امان از این تشـهد..کلا کلید طلایی به منظور خروج این گازهای بیش فعال لامصبه..
وضو باطل شد کـه هیچ..نماز هم باطل شد..عرق سرد دو چندان شد..لوبیـاها هم تو جنب و جوش و شادی و سرور بودند..دوباره وضو...و دوباره وضو و دوباره...
اون شب رفتم خونـه... و این رو نمـیدونم چرا تعریف کردم بـه خونواده...بعد پدر گرامـی این رو جک کرده و پیش اقوام و در همسایـه فامـیل نزدیک و دور تعریف کرده و موجبات خنده رو به منظور همـه ایجاد د..
از هر مناسبتی کـه باعث بشـه با اون فامـیل یـه جا جمع شیم بیزارم..
چون هر وقت حرفشون تموم شـه...مـیبینم وسط اون سکوت یکی مـیپرسه آقا مـهران بازم مسجد مـیرین؟

Read more

Media Removed

. پشت بـه خورشید مـیرم سمت غروب دارم سایـه مو من لگد مـیکنم همونقدر کـه خوبی کردم بـه تو دارم با خودم من چه بد مـیکنم شعر:یـاشار هاشم زاده .
پشت بـه خورشید مـیرم سمت غروب
دارم سایـه مو من لگد مـیکنم
همونقدر کـه خوبی کردم بـه تو
دارم با خودم من چه بد مـیکنم

شعر:یـاشار هاشم زاده

Media Removed

. شعر معاصر فارسی . انتشارات بیدگل منتشر کرد: صور مـی دمند و بهار دمـیده... من بـه سیـاهی پوستم کمـی بد کردم کـه بوسه پذیرفتم و به مویم کـه اسبها بـه زبان ،به لیس، یکسو کرده اند بـه اتاقم کـه دری دارد چه عالی ست اتاقی کـه دری دارد دری کـه مـیتوان گشود و شنید کـه صور مـی دمند و اکنون باد، ارزان درمـی‌باید و موی مرا بـه سوی ... .
شعر معاصر فارسی
.
انتشارات بیدگل منتشر کرد: صور مـی دمند و بهار دمـیده... من بـه سیـاهی پوستم کمـی بد کردم کـه بوسه پذیرفتم و به مویم کـه اسبها بـه زبان ،به لیس، یکسو کرده اند بـه اتاقم کـه دری دارد چه عالی ست اتاقی کـه دری دارد دری کـه مـیتوان گشود و شنید کـه صور مـی دمند و اکنون باد، ارزان درمـی‌باید و موی مرا بـه سوی دگر مـی خواباند متاسفم اسبها از آن نگاه از آن زبان ساکت سرخ مودب و این دری ست کـه باد بـه هم نمـی وزند،همـیشـه باز مـیکند... .
قیمت اصلی: 200,000 ریـال
مقدار تخفیف: 52,000 ریـا
لقیمت نـهایی خرید شما: 148,000 ریـال
.
www.30Book.com
.
#کتاب #معرفی_کتاب #فروشگاه_اینترنتی #سی_بوک #خرید_کتاب #30book #فروش_ویژه #فروشگاه_کتاب #تخفیف #نویسنده #پیشنـهاد_کتاب #پیشنـهادکتاب #مطالعه #پیشنـهاد_مطالعه #سیبوک #حراج #تاریخ #کتابخوانی #کتابخانـه #کتابفروشی

Read more

Media Removed

@donyaye__fashion اولین رابطه درون حضور همسر اول عاشق بهرام بودم به منظور همـین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازاس رحمش کیست ساز بود از بوی بد گرفته که تا کیست وعفونت...این موارد باعث نازاییش شده بود واز من خواسته بود یـه مدت # همسرش باشم و بچه ای براشون بیـارم... شوهرش ... @donyaye__fashion
🔞 اولین رابطه درون حضور همسر اول 😱
😳😳😔😔😔😔
عاشق بهرام بودم به منظور همـین با درخواست سارا (دوستم) موافقت کردم...سارا نازاس رحمش کیست ساز بود 😔
از بوی بد گرفته که تا کیست وعفونت...این موارد باعث نازاییش شده بود
واز من خواسته بود یـه مدت # همسرش باشم و بچه ای براشون بیـارم...
شوهرش عاشق بچه بود وبرای اینکه سارا اونو از دستش نده تصمـیم بـه این کار گرفت
ولی باورم نمـیشد وقتی قراره من با بهرام باشم سارا هم حضور داره و مـیخواد رابطه ی مارو از نزدیک ببینـه... من رو تخت نشسته بودم و سارا رو صندلی کنار تخت کـه بهرام وارد شد وقتی بدن ورزیده و ورزشکاری بهرام رو دیدم دیگه توجهی نکردم کـه سارا هست و شروع کردم به...
تا اینکه سارا.....😳😳
.
وادامـه ماجرا درون پیج زیر
@donyaye__fashion
@donyaye__fashion
@donyaye__fashion
@donyaye__fashion

Read more

Media Removed

کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران یـه مدرسه اسمم را نوشتند شـهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شـهری غریب ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا معظلی بود به منظور من، هیچی نمـی فهمـیدم البته تو شـهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی مـی خواندم تو ... کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران
یـه مدرسه اسمم را نوشتند
شـهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شـهری غریب
ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا
معظلی بود به منظور من، هیچی نمـی فهمـیدم
البته تو شـهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی مـی خواندم
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس
معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم کـه شد دشمن قسم خورده ی من
هر درس نمـی خواند مـی گفت:مـی خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم
با هزار زحمت رفتم کلاس دوم
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان
همـیشـه ته کلاس مـی نشستم و گاهی هم چوبی مـی خوردم کـه یـادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود کـه شاگرد تنبلی هستم که تا ابد
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان
لباسهای قشنگ مـی پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را به منظور کلاس ما گذاشتند
من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم
مـیدانستم جام اونجاست
درس داد، مشق گفت کـه برا فردا بیـاریم
انقدر بـه دلم نشسته بود کـه تمـیز مشقم را نوشتم
ولی مـی دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست
فرداش کـه اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد بـه امضا مشق ها
همگی شاخ درون آورده بودیم آخه مشقامون را یـا خط مـیزدن یـا پاره مـی
وقتی بـه من رسید با ناامـیدی مشقامو نشون دادم
دستام مـی لرزید و قلبم بـه شدت مـی زد
زیر هر مشقی یـه چیزی مـی نوشت
خدایـا برا من چی مـی نویسه؟
با خطی زیبا نوشت: عالی
باورم نمـی شد بعد از سه سال این اولین کلمـه ای بود کـه در تشویق من بیـان شده بود
لبخندی زد و رد شد
سرم را روی دفترم گذاشتم و گریـه کردم
به خودم گفتم هرگز نمـی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم
به خودم قول دادم بهترین باشم...
آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همـینطور سال های بعد
همـیشـه شاگرد اول بودم
وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور درون کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم
یک کلمـه بـه آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد
چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ مـی کنیم بـه ویژه ما مادران، معلمان، استادان، مربیـان... يك خاطره از
استاد محمد شاه محمدي
استاد مديريت و روانشناسى

Read more

Media Removed

.. نوشتم کـه از بغض خالی بشم کـه خون دلم، توی خودکار بود درو باز کردم بـه تنـهاییـام کـه پشت ِ درون ِ خونـه، دیوار بود! . سر ِ کوه رفتم کـه خورشید رو بیـارم بـه رؤیـای شـهر سیـاه جنازه ش توی خواب، یخ بسته بود نشستم بـه گریـه بعد از چند ماه . کشیدم توو هر کوچه عتو رو کـه این شـهر غمگینو عاشق کنم دویدم بـه سمت زنی کـه ... ..
نوشتم کـه از بغض خالی بشم
که خون دلم، توی خودکار بود
درو باز کردم بـه تنـهاییـام
که پشت ِ درون ِ خونـه، دیوار بود!
.
سر ِ کوه رفتم کـه خورشید رو
بیـارم بـه رؤیـای شـهر سیـاه
جنازه ش توی خواب، یخ بسته بود
نشستم بـه گریـه بعد از چند ماه
.
کشیدم توو هر کوچه عتو رو
که این شـهر غمگینو عاشق کنم
دویدم بـه سمت زنی کـه نبود
که رو شونـه ی باد، هق هق کنم
.
به سمت جهان باز شد پنجره
بپیچه توی خونـه، کابوس و دود
به درون زل زدم مثل دیوونـه ها
به جز گریـه هیچ بـه یـادم نبود
.
کدوم دیو دزدید خواب منو؟
کدوم کوه یخ، دستمو سرد کرد؟
کدوم زن بـه من جرأت عشق داد؟
کدوم گریـه آخر منو مرد کرد؟
.
کدوم چوبه ی دار، توو مغزمـه
 که قایم شدن پشت من مشت هام!
خودم رو کجای خودم کشته ام
که خونی شده کلّ انگشت هام
.
توو این روزهای بد ِ لعنتی
امـیدم بـه رؤیـای عشقه هنوز
که خورشید پا مـی شـه از خواب مرگ
که مـی ریزه دیوار حتماً یـه روز...
.
#سید_مـهدی_
از کتاب: با موش‌ها

Read more

Media Removed

برداشت چای درون رانکوه و شیشارستان املش . یـاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم بـه هوا، آب ، زمـین مـهربان باشم، با مردم شـهر و فراموش کنم، هر چه گذشت خانـه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، که تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست درون دست ... 😊
برداشت چای درون رانکوه و شیشارستان املش
.
یـاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم بـه هوا، آب ، زمـین
مـهربان باشم، با مردم شـهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانـه ی دل، بتکانم ازغم
و بـه دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، که تا که دستی گردد
و بـه لبخندی خوش
دست درون دست زمان بگذارم

یـاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامـی بدهم
و بـه انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی حتما کرد
گرچه دیر هست ولی
کاسه ای آب بـه پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امـید بکارم، درون دل
لحظه را درون یـابم
من بـه بازار محبت بروم فردا صبح
مـهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یـاد من باشد فردا حتما
به سلامـی، دل همسایـه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا کـه شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یـاد من باشد فردا حتما
باور این را م، کـه دگر فرصت نیست
و بدانم کـه اگر دیر کنم ،مـهلتی نیست مرا
و بدانم کـه شبی خواهم رفت
و شبی هست، کـه نیست، بعد از آن فردایی

یـاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من بـه خود باز بگویم
این را
مـهربان باشم با مردم شـهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......
#landscaping #instatravel #ig_naturepictures #iran🇮🇷 #ig_naturelovers #ig_naturesbest #wonderfull #wonderfulplaces #gilan_varena #gilantoor #gilan_rasht #irantravel #travelphoto #springday #musteseeiran
#shomaliha #naturephotography
#travelworld #املش #beautifull #mustseeguilan
#بهار #چای #باغ #rasht_official #naturephotography #gilanjan #colors_of_day #tree_brilliance #phototraveling

Read more

Media Removed

* با نسیم از غمت سخن گفتم زلف آشفت و رفت و طوفان شد قصه ات را بـه آسمان گفتم طاقتش طاق شد زمستان شد #رویـا_ابراهيمى • یـادمـه اون قدیم ترها تو محله ی پدری یـه مـیوه فروشی بود کـه هر هفته با گاری چوبی ش مـی اومد و با کلی تبلیغ مـیوه مـیفروخت و اکثر مواقع مـیوه هاش کـه عموما هم پرتقال بودند خشرمازده از آب درون مـی ... * با نسیم از غمت سخن گفتم
زلف آشفت و رفت و طوفان شد
قصه ات را بـه آسمان گفتم
طاقتش طاق شد زمستان شد
#رویـا_ابراهيمى

یـادمـه اون قدیم ترها تو محله ی پدری یـه مـیوه فروشی بود کـه هر هفته با گاری چوبی ش مـی اومد و با کلی تبلیغ مـیوه مـیفروخت و اکثر مواقع مـیوه هاش کـه عموما هم پرتقال بودند خشرمازده از آب درون مـی اومدند.... اما هفته ی بعد کـه دوباره سرو کله ش پیدا مـی شد و مـی دونست اهالی محل ممکنـه دیگه ازش خرید نکنند ، از سر کوچه صداش رو مـینداخت تو بلندگوی سفید و آبی ش و با یـه لحنی کـه یـه غلط کردم بـه خصوصینمایـان بود فریـاد مـیزد: اینااااا اوناااااااا نییییییست ... اینااااا اوناااااااا نییییییست ........😅😁 و بازم اهالی محل فریب مـیخوردند و خرید مـید و هفته ی بعد کـه مردم باز بهش اعتماد کرده بودند دوباره مـیوه های خشرمازده ش رو مـی آورد و مـیفروخت .
گاهی فکر مـیکنم بعضی از ادم ها و جوامع گاهی درست شبیـه همون مـیوه فروش محله ی پدری هستند .. خیلی وقت ها تو یـه مقیـاس کوچیک عاشقانـه با یـه وعده با یـه مـهربونی جزئی تمام بدی ها رو فراموش مـیکنیم و باور مـیکنیم کـه این اخرین بار بوده و قراره از فردا اتفاق های خوب بیـافته .....
گاهی تو مقیـاس بزرگتر جامعه مون بـه خودمون مـیگیم نـه دیگه بدتر از این قرار نیست بشـه ، این دیگه آخریش هست، دیگه اتفاق بد دیگه ای نمـی افته حتما یـه روز خوب مـیاد .. مـیجنگیم و مـی بخشیم و باور مـیکنیم اما ..... نمـیدونم چقدر این خبرها صحت داره یـا نـه ولی شنیدم بـه خاطر عدم پرداخت پول برق کانـهایی کـه برای زلزله زده ها ساخته شده بود، تو این سرما اداره ی برق تصمـیم داره برق کانـها رو قطع کنـه ... شنیدم همزمان با غرق شدن سانچی یـه کشتی طلا درون قم ساخته شده ... شنیدم قراره درس زبان انگلیسی از آموزش و پرورش ابتدایی حذف بشـه ، شنیدم قراره بعضی از اتوبان های تهران بـه بخش خصوصی واگذار بشـه و پولی بشن ، شنیدم مشکل آب خیلی خیلی جدی تر از اونیـه کـه حتی فکرش رو بتونیم یم ....شنیدم .... ■

راستش مـی دونی چیـه ؟ من آدم عاشقی هستم، رگ و خون من بـه عشق آمـیخته شده و به خاطر این عشق هربار تو ذهن کوچک خودم بـه اندازه قد خودم ، ادم ها و جوامع رو کودکانـه مـیبخشم و مـیگذرم و باور مـیکنم و مـیگم یـه روز خوب مـیاد هرچند کـه ......... لعنت بـه تاریخی کـه حتی درس عبرت نیست
#رویـاابراهیمـی

پ ن : همـه ی کامنت ها رو با دقت و عشق مـیخونم ❤ خلاصه کـه خیلی دوستتون دارم❤

Read more

Media Removed

. دوستان نزدیکتر من مـیدونن کـه چقدر بـه تولد و تولدبازی، حس بد دارم. از زحمت و دردسری کـه آدم به منظور بقیـه درست مـیکنـه ناراحت مـیشم. جدا از اینکه همـیشـه گفته ام کـه تولد یـه اتفاقه کـه مانقشی نداریم و به نظرم منطقیـه کـه برای اتفاقهای خوبی کـه به نوعینقش داشته ایم جشن بگیریم و نـه به منظور روندهای جاری طبیعی و غریزی #سلیقه_شخصی . امسال ... .
دوستان نزدیکتر من مـیدونن کـه چقدر بـه تولد و تولدبازی، حس بد دارم. از زحمت و دردسری کـه آدم به منظور بقیـه درست مـیکنـه ناراحت مـیشم. جدا از اینکه همـیشـه گفته ام کـه تولد یـه اتفاقه کـه مانقشی نداریم و به نظرم منطقیـه کـه برای اتفاقهای خوبی کـه به نوعینقش داشته ایم جشن بگیریم و نـه به منظور روندهای جاری طبیعی و غریزی
#سلیقه_شخصی
.
امسال بر خلاف سالهای قبل کـه به لطف دوستانم، انبوهی هدیـه فیزیکی دریـافت مـیکردم، بیشتر رسید پرداخت و گواهی دریـافت کمک خیریـه و عکتاب هدیـه شده و چیزهایی از این دست دریـافت کردم.
.
به خاطر همـه ی هدیـه هایی کـه دوستانم لطف د و به بهانـه ی روز تولد، بـه دیگران دادند ممنونم.
اینـها قطعا ماندگارترین هدیـه هایی هست که تاکنون گرفته ام.
.
حالا فکر کنم مـیتونم این حق رو بـه خودم بدم کـه داشتن دوستان خوب و ارزشمندم رو جشن بگیرم.
.
☺☺☺
.
به طور خاص از هیوا و محمد و سمانـه هم کـه فکر مـیکنم ایده ی هدیـه کتاب از اونـها شروع شد ممنونم.
برای تک تکشون نوشتم و دوباره هم مـیگم که
باور نمـیکنم کـه هیچ درختی، از کتاب شدن اندوهگین شود.
اندوه برانگیز، انسانی هست که سازنده ترین ثمره ی زندگیش، مرگ و تبدیل شدن بـه غذایی مقوی به منظور درختان باشد.

Read more

. محمد[ص] درون بدو ورود و فتح مکه بـه همـه قبایل مکه امان نامـه داد و دستور داد هیچ مسلمانی حق ایجاد وحشت به منظور مردم مکه را ندارد. علی ابن ابی طالب خلیفه مسلمـین بود، درون نامـه اش خطاب بـه مالک اشتر بـه عنوان حاکم مصر بارها تاکید مـی کند وحشت مردم از حاکم و حکومت دین و دل مردم را سست مـی کند. . من نمـی دانم این ها دین شان ... .
محمد[ص] درون بدو ورود و فتح مکه بـه همـه قبایل مکه امان نامـه داد و دستور داد هیچ مسلمانی حق ایجاد وحشت به منظور مردم مکه را ندارد.
علی ابن ابی طالب خلیفه مسلمـین بود، درون نامـه اش خطاب بـه مالک اشتر بـه عنوان حاکم مصر بارها تاکید مـی کند وحشت مردم از حاکم و حکومت دین و دل مردم را سست مـی کند.
.
من نمـی دانم این ها دین شان چیست و به چه اعتقاد دارند و به چهی اقتدا مـی کنند چرا کـه رعب و وحشت سیره کفار هست نـه مسلمانان. تنـها نکته ای کـه این اتفاق دارد این هست مـیلیـاردها تومان از بودجه بیت المال درون دست عده ای هست که درون فهم مقدمات دین خود مانده اند. قرار نیست به منظور از بین بردن چیزی بـه آن حمله کنید کافی هست دفاع بد بشود. هرچه معین حرم با خون خود آبرو جمع کرده اند این جماعت وابسته و نادان و مزور بـه نابودی کشاندند. نمایشی کـه حاصل استیصال بنیـادهای فرهنگی ایران هست و ابزار و ساز و کار آنـها درون دست بسیجی نماها و حزب اللهی نماها. خوشحالم روزی کـه بعد از دیدن فیلم ضعیف “به وقت شام” درون جشنواره فجر درون همـین صفحه همـه را دعوت کردم بـه ندیدنش و دوستان چاکم پیرهن پاره د و از هرچه فحش و تهمت و انگ دریغ ند و غمگینم از این تصاویر کـه قلب معان حرم را بـه درد مـی آورد. این نمایش مذبوحانـه کـه باید درون سیرک‌ اجرا مـی شد با حمایت های خاص احمق ترین های تاریخ بـه این مجتمع آورده شد که تا تنـها دلبستگی اعتقادی مردم کـه شـهید و شـهادت هست را بـه گند بکشند و الحق هرچه را بلد نیستند درون گند زدن استادند.
و درون نـهایت:
خاک بر سرتان با این نمایش!

Read more

دانلود ترانـه هم اکنون از کانال تلگرام عشت و شفت زندگی کردم و دیدم يهدا لي بالي ازاى چطور خیـالم راحت باشـه وازاى انام وارتاح وچطور راحت بخوابم مبقتش مطمنـه دیگه اطمـینانی (اعتمادی)ندارم ومخونـه الباقيين وقتی بقیـه همـه خیـانتکار شدن ولا اللى سابنا ومشي ونـهی کـه ما رو رها کرد و رفت ... دانلود ترانـه هم اکنون از کانال تلگرام 🌙عشت و شفت
زندگی کردم و دیدم🌙

يهدا لي بالي ازاى
چطور خیـالم راحت باشـه

وازاى انام وارتاح
وچطور راحت بخوابم

مبقتش مطمنـه
دیگه اطمـینانی (اعتمادی)ندارم

ومخونـه الباقيين
وقتی بقیـه همـه خیـانتکار شدن

ولا اللى سابنا ومشي
ونـهی کـه ما رو رها کرد و رفت رو

نجيبه بعد ما راح
مـیشـه بعد رفتنش دیگه برگردونیم
ولا الحياة تتضمن
ونـه زندگی تضمـین مـیکنـه

في وسط ناس خاينين
مابین انسان های خائن

انا عشت وشفت الجبروت
من زندگی کردم و عظمت الهی رو دیدم

الرحمة يا اهل الله
رحم کنید ای بندگان خدا

الناس مستهونة بالموت
انسان ها مرگ رو فراموش

ويا رب صبرنا اه
اه خدایـا بـه ما صبر بده

دنيا ولا عايشين مع ديابه
این دنیـاست ویـا با گرگ ها زندگی مـیکنیم؟! عجبي على فكرها متسابه درون عجبم ازی کـه فکر مـیکنـه (دنیـا)پایداره

يا ساتر من شر وغل البني ادمين
پناه مـیبرم بـه خدا از شر انسانـهای بد و به فرزند آدم مـیگم

يا عالم انتو اتعلمتو القسوة دى فين
ای مردم شما ازکجا وچگونـه این همـه بدی رو یـاد گرفتید

نـهايتو يا اللى متعرفش حرام ولا عيب
ايمان ربنا وعدله عمره ما بيسيب

و ایی کـه حرام و بدی رو حالیت نیست،، آخرش ایمان و عدالت پروردگارمون هیچوقت رهات نمـیکنـه

مترجم: Marya 🆔 @elissa_iran

Read more

Media Removed

سلام خیلی مخلصیم آقا مام کم کم داریم جمع مـیکنیم بریم از کشور چون نمـیخوام جوونیم پای تصمـیمات یـه سری آدم بی سواد و خرافه پرست,بیشتر از این تباه شـه،اون دنیـا خدا منو بابت نرفتنم مـی‌دونم باز خواست مـیکنـه چون خدا عقل داده بـه ما جهت تصمـیم درست،خیلی دوستون دارم ایشالا یـه روزی افتخار اینو داشته باشم همتون رو ... سلام خیلی مخلصیم آقا مام کم کم داریم جمع مـیکنیم بریم از کشور چون نمـیخوام جوونیم پای تصمـیمات یـه سری آدم بی سواد و خرافه پرست,بیشتر از این تباه شـه،اون دنیـا خدا منو بابت نرفتنم مـی‌دونم باز خواست مـیکنـه چون خدا عقل داده بـه ما جهت تصمـیم درست،خیلی دوستون دارم ایشالا یـه روزی افتخار اینو داشته باشم همتون رو از نزدیک ببینم، کشورم نفسای اخرشو مـی‌کشـه و من اعتقاد دارم کـه یک بار زنده ایم و چون بـه این من بد کردم مـیرم شاید یـه روزی از شرمندگی این منـه بی حوصله درون بیـام خیلی مخلصیم.
دوستون دارم ❤️❤️❤️❤️49
(ایشالا موزیکای قوی تر و مفید تری بتونیم ارائه بدیم)

Read more

Media Removed

#تورج_بخشایشی حس پرواز درون شبی تاریک حس یک گرگ واقعا تنـها حس زخمـی عمـیق درون قلبت حس مردی بریده از زنـها سالهایی کـه بی سبب گم شد سالهایی کـه بی سبب پوسید که تا نشستم کمـی نفس بکشم مرگ خم شد سر مرا بوسید زخم تلخی کـه مانده درون قلبم همچو دریـا بـه جذر و مد بوده هست هیچ این وسط مقصر نیست حال دنیـا همـیشـه بد بوده ... #تورج_بخشایشی
حس پرواز درون شبی تاریک
حس یک گرگ واقعا تنـها
حس زخمـی عمـیق درون قلبت
حس مردی بریده از زنـها
سالهایی کـه بی سبب گم شد
سالهایی کـه بی سبب پوسید
تا نشستم کمـی نفس بکشم
مرگ خم شد سر مرا بوسید
زخم تلخی کـه مانده درون قلبم
همچو دریـا بـه جذر و مد بوده است
هیچ این وسط مقصر نیست
حال دنیـا همـیشـه بد بوده است
حال دنیـا کـه در بد و خوبش
واقعا حق انتخابی نیست
رنگ ، محصول بازی نور است
هیچ چیزی بـه رنگ آبی نیست
دست و پایم بـه هم گره خورده
روحم از خستگی زمـینگیر است
حال من مثل بچه آهویی ست
که گرفتار پنجه ی شیر است
زندگی فالگیر پیری بود
بر درون سست ِ خانـه ام کوبید
سوزن داغ بر تنم لغزاند
خال دل را بـه شانـه ام کوبید
کولی نیمـه گنگ تعطیلی
که زبان مرا نمـی فهمـید
زیـه ی خودش را داشت
داستان مرا نمـی فهمـید
یـادم انداخت گریـه را
بغضها اهرم فشارش بود
حس او قبل کشتنم حس
بازی شیر باشکارش بود
بازی مرگ را بیـاموزیم
عرصه ها بر تو تنگ مـی آید
ات را اگر سپر کردی
مرگ مثل فشنگ مـی آید
از تو مـی خواستم کـه بگریزم
نقشـه ی راه توی جیبم بود
سادگی کردم و نفهمـیدم
جای گاز تو روی سیبم بود
سادگی کردم و نفهمـیدم
گم شدن درون غبار یعنی چه
ناگهان درون خودت فرو بروی
زندگی توی غار یعنی چه
بی تو تنـهایی ام فراگیر است
با تو تکرار مـی کنم غم را
تیغ بردار و یک بـه یک بشکاف
لایـه های سیـاه دردم را
تو بگو قرعه ی خداحافظ
چند دفعه بـه نام من افتاد
چند که تا خواب خوش تباه شد و
چند که تا بوسه از دهن افتاد
تو بگو آخرین بهار چه شد
که سراسیمـه از نفس افتاد
چند آئینـه بیقرار شد و
چند پروانـه درون قفس افتاد
از بهار گذشته که تا حالا
جگری کـه دوباره خون مـی شد
روبه خورشید و دستها بالا
لاک پشتی کـه واژگون مـی شد
مرد افتاد و مرگ مغزی شد
مرگ تنـها علاج بیمار یست
زندگی عاقبت بـه من فهماند
عشق یک گونـه از خودآزاری ست

تورج بخشایشی

Read more




[اهنگ جدی یل یله میدون]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 16 Sep 2018 23:00:00 +0000



اهنگ جدی یل یله میدون

یک فنجان چای داغ - ایمـیل های عاشقانـه من

فکر کن حالا چند سال پیش هست و من دارم پرسه مـی توی رویـاهای لیلا. اهنگ جدی یل یله میدون فکر کن دارم خواب مـی بینم. فکر کن پیش یک روانشناس نشسته ام و دارم اعتراف مـی کنم همـه چهارشنبه های دیوانـه ام را. اهنگ جدی یل یله میدون فکر کن امشب دارم خودم را به منظور چند روز همسایگی با آفتاب آماده مـی کنم.... ازهوای حوالی غروب معلوم هست که امشب از پرواز تهران جا خواهم ماند و باید بازهم مثل روزهای آشفته خدمت، اهنگ جدی یل یله میدون خودم را روی صندلی های آخر یک اتوبوس پیر و خسته بیندازم و یک چشمم بـه کورسوی انتهای جاده باشد و چشم دیگرم بـه کرانـه های تاریک ماه. وقتی فکر مـی کنم امشب یک نفر درون حوالی خیـابان ولی عصر، لحظه بـه لحظه رد سوار مرا مـی پاید خوشحالم و این شادی درون چلچراغان خیـابان های اصفهان بیشتر خودش را نشان مـی دهد. انگار امشب همـه شـهرهای بین راه را آذین بسته اند که تا فردا روزی ، چشم هایم بـه دیدار عزیزی روشن شود کـه چند ماه تمام را بی تاب دیدار او بوده ام.

اتوبوس نارنجی مـهر پیما، امشب درون مـیان خواب و بی خوابی مسافرانش دارد بی قراری های مرا زوزه مـی کشد و انگار سرمست تر از همـیشـه مـی رود که تا مرا درون آغوش مـهربانی بریزد کـه این روزها همـه دین و دنیـای من است.

برای لحظه ای از خوابی کـه نداشته ام بیدار مـی شوم... انگار درنگی چشم های نا آرامم سپیده دمان دلیجان را آرمـیده است... حالا وقتی چشم باز مـی کنم ساعت پنج صبح بـه وقت شب زنده داری های من هست و من پا بـه پایـانی کـه برای نماز، خود را روی سجاده های مسجد قایمـیه قم مـی ریزند از اتوبوس پیـاده مـی شوم. دو رکعت که تا چشم های او راه هست و من مـی توانم پیرهن چاکی این شوق ملموس را درون سرمای زود هنگام دهم شـهریور با تمام وجود احساس کنم. من یک ایلیـاتی آشیـان گم کرده ام....مثل خودم ...مثل خودت...مثل خودش.... مثل همـه ی ما کـه دور افتاده ایم از هوای گرگ و مـیش حوالی ماه.... یک نفر حتما مرا دخیل ببندد بـه آفتاب...دخیل ببند بـه اذان ریخته بر مناره های بنفش آبی صبح.... بـه صدایی کـه از کش کوه بـه جانم مـی ریزد.... من نذر کرده ام چشمـهایم را

 

چه دیر از خواب هزار ساله برخاسته ای لیلا. فردا وقتی بیـایی مـی بینی سکه ی ماه از رونق افتاده است....و مـهربانی ....و لبخند....و حتا چند شاخه گل سرخی کـه دهم خرداد هرسال  به شوق آمدنت باز مـی شد....ما خواب بودیم و آفتاب گذشت....ما خواب بودیم و آسمان یکریز بارید بر تب زمـین... وقتی بیـایی مـی بینی پرنده از اوج افتاده هست در هوای دود و دم گرفته شـهر....آفتاب از برج شکوه افتاده هست در شاخ و شانـه کشیدن های برج و باروها...وقتی بیـایی مـی بینیی نیست کـه با تمام وجود کلاه از سر بردارد....از ته دل بـه تو صبح بخیر بگوید...به غار تنـهایی ات برگرد خاتون بی خلخال این حوالی گمنام...بگذار....زمـین آرزوی یک صبح قشنگ را بـه گور ببرد.....

 

امروز تهرانم....شاید درون یک قدمـی گمکرده تو....شاید دارم از پیـاده رویی مـی گذرم کـه روزی عطر تو درون آن پیچیده است....فکر مـی کنم در مـیدان رازی ، رازی نـهفته است....از ترمـینال جنوب که تا صادقیـه  دارم تو را نفس مـی کشم....احساس مـی کنم دنبال چشمـهای قهوه ایی هستم کـه سال ها پیش مادرم توی فال قهوه ، مژده آمدنش را داده بود....دنبالی کـه سایـه سایـه با من هست با همان روسری گلداری کـه از طراوت باران و بهار رنگ یـافته است....لیلا لیلا لیلا، دستانت را از دستانم جدا مکن ...من سردم است....من توی خیـابان های تهران گم شده ام مـیان بوق بوق ماشین ها و همـهمـه ی آدم هایی کـه لهجه جنوبی مرا نمـی فهمند...دلدادگی های مرا مـی بینند و بروی خود نمـی آورند....مـیدان آزادی دور سرم مـی گردد و من هم هی دور تو ... هی دور تو مـی گردم هر سال....هر ماه ...هر روز.... و بال های سوخته ی مرا اگر ببینی بـه رنگ پروانـه ی آتش بـه جانی ست که 1359 روز تمام بی پروا دور تو گردیده ست.

 

تا بـه خودم مـی آیم دارم پله های هتل آزادی را دوتا دوتا بالا مـی روم. هنوز مثل تهران بار اول، از آها رم مـی کنم و دارم با تقلای تمام خودم را مـی کشم که تا اتاق 406. همانجا کـه تا دقایقی دیگر صدای دلنشین زنگ تلفن، مرا بـه و هلهله وا خواهد داشت."خب بچه بگیر بخواب، تو آخه خواب و آروم نداری؟" من تنـها مـی توانم بـه تصویر مشتاق خودم درون آینـه نگاهی بیندازم و طعنـه های این روح خسته را با لبخندی نادیده بگیرم و همچنان ناصبور، منتظر ثانیـه های معصوم ظهر امروز بمانم.

خیـابان سمـیه حتما چه حالی داشته باشد وقتی تو را گوشـه ی پیـاده رو، گرم درون آغوش مـی گیرد. من سرآسیمـه خودم را از طبقه چهارم ریخته ام توی این خیـابان غریب و دارم درون به درون دنبالی مـی گردم کـه حالا تنـها یک سلام با خط لبهای او فاصله دارم. کلی با خودم کلنجار رفته ام که تا این بار وقتی تو را مـی بینم دست و پایم را گم نکنم. اما انگار کار از این حرف ها گذشته است. گونـه های گل انداخته و لکنت زبانم همـه چی را رو مـی کند. مشکل کار این هست که تو تمام عمرت را گذاشتی روی کشف همـین دقایق دیوانگی و اضطراب آدم ها.

حالا کـه چند خاطره از خواب پریشان دیروز گذشته هست اینجا تنـها تویی و من ... و مـیلیون ها آدمـی کـه دلدادگی های مرا مـی بینند و بروی خود نمـی آورند....تلاطم دریـا را درون چشم های من مـی بینند و چیزی از لهجه جنوبی من نمـی فهمند....راستی اولین چیزی کـه در خیـابان سمـیه از تو پرسیدم چه بود؟.... هیچ یـادم نمـی آید اما انگار یـادم هست کـه گاهی سکوت مـی کردیم و همـه ی گفته ها و ناگفته های مان را درون خاموشی حرف ها، فریـاد مـی زدیم. گاهی چشم های تو آمـیخته با لبخندی شیرین مـی ریخت توی چشم های من و شانـه های لرزانت درون لحظه ای ناخود آگاه لمس مـی کرد شانـه های ویران مرا.

صندلی چوبی هوای ظهر و بازوان بی پروای من کـه مـی رفت زیر سایـه وحشی یک نارون پیر، دلبری های تو را با تمام وجود درون خود ببلعد... روسری تو از اضطراب این حس غریب  روی دست هوا وول مـی خورد وهی سرخ و سفید مـی شد. من ببر گرسنـه ای را مـی مانستم کـه حالا داشت زیباترین غزال سیـاه چشم پارک های تهران را درون خود فرو مـی کشید.

من سردم هست لیلا... من سردم است... من حتا درون هوای دم گرفته مرداد ماه جاده بندرهم هی مـی لرزم. هی تسمـه پروانـه پاره مـی کنم و دور خودم کـه حالا خلاصه ی همـه آتشپارگی های توست مـی گردم. همـه ی این جاده پر پیچ و خم  شاید دارد شوق لحظه هایی را درون کوه و دشت هلهله مـی کند کـه من و تو درون چنارستان های حوالی جاده چالوس دمـی مـی آرامـیم همـه سال های وحشتمان را. اگر چشم های تو سهم من از زندگی نیست بعد چرا اینـهمـه با دردهای غریب من آشناست. اگر آن دو که تا گوی قهوه ای زیبا را روزی زن کولی حوالی "تل گز" توی تقدیر من نریخته بود بعد چرا امروز اینقدر بی تاب آن چشم های سیـاه شیشـه ام.

نازکای تنت را ریخته ای روی تخت چوبی، حاشیـه قلیـان، زیر چنارهای قد برافراشته کرانـه رود. یک آهو رم کن از من ...لحظه ای از چشم های وحشی من بگریز...بنشین روی قالی رنگ و رو رفته ای کـه مرا بـه یـاد رنج های نارنجی مادرم مـی اندازد....خودت را بچسبان بـه دیواره تخت.... که تا سرم  سر بخورد روی سرشانـه هات.... روسری ات را بردار....مرا بیـامـیز با عطر موهات......سرم را بگذار روی داغ نفسهات.... اولین غزل عاشقانـه ات را بریز توی جان من.... شعله ورم کن... فوت کن تمام شمع ها را درون نگاه خاموش من که تا تنـها رودارود جاده چالوس بماند و خلوتی کـه چشم های من و تو را درون این گوشـه از زمـین خدا بـه هم پیوند داده هست .... شانزده سالگی هایت را کلمـه کن....بریزم توی آغوشم....دود کن تمام جانم را....فوت کن عطر تند نعنا را توی بی خوابی چشم های من....

اینـهمـه راه را آمده ام که تا از کان حوالی آب، نشانیی را بگیرم کـه سایـه سایـه با من است. نشانی پروانـه سوز خاکستری را کـه هفت روز تمام دور آتش بجانی های من گردیده است....خسته ام لیلا خسته ام... آخرش دعوامان مـی شود.... آخرش اینـهمـه آفتاب کار دستمان مـی دهد.... که تا کی آوازهامان درون هق هق یک نی لبک چوبی پرپر شود و ما هی به منظور غروب کدامـین ستاره آیـه یـاس بخوانیم.... پیشانی داغ آفتاب را گوشـه چارقد هیچ آسمان خسیسی خیس نخواهد کرد..."ای کاش آسمان مـی دانست کـه کویر هم گاهگاهی بـه لهجه باران گریـه مـی کند."

آب بزن صورتم را.......بیدارم کن از خواب هزار ساله ای کـه بی چلچراغ چشم هایت گذشته است.... آب بریز بر گونـه های بر افروخته ام....آتشم را فرو بنشان.... من تب دارم... آب بزن آتش توفنده ی جانم را....من تنم بـه خواب زمـین آلوده است.... شستشویی کن چشم هایم را با باران... بپاش خنکای سرانگشت هات را بر آتش تنم....گلدار کن پیراهنم را با آبرنگ دستهات... بیدارم کن از خواب مرگی این سال ها با هلهله ی زنگ النگوهات  ... از من بخواه وضو بگیرم....چند سکوت آنطرف تر از رد پاهای تو، حتما سرم را زمـین بگذارم و بگزارم قضای همـه نمازهایی را کـه بی محراب گونگی اساطیری ابروهات گذشته است......

 کفش های مـیرزا نوروزی مرا بپوش و هی بخند.... پا کن توی کفش شاعری دیوانـه... بچرخان تنت را درون چلچراغان چشم های من.... بان دستهایت را بر شکوه نخل ها که تا زمـین بوی لاله و لیمو بگیرد.... بگذار چنارها همـه یکسر دست شوند خواهش تنت را.... بگذار ولولای رود ببیند بی تابی دکمـه های پیراهنت را.... روسری ات را بیـاویز بر هیـاهوی بادها که تا زمـین رنگ گوشواره هات را قاب بگیرد درون خاطره های قشنگ شـهریور....

سرت را بگذار روی زانوهای من. آرام ببند چشم هایت را که تا بشنوی از سکوت ریخته بر خستگی پاهام سی و چند سال رفتن و نرسیدن را. من با همـین پاهای کوفته سی و چند پاییز را که تا تو دویده ام..... سرت را بگذار روی زانوهای من.... حالا دیگر از تکاپو افتاده اند این دو قاصد پیر. خم مـی شوم روی نا هشیـاری تنت مثل آخرین نماز های نشسته مادر بزرگ و آرام مـی بوسم تبرک گونـه هایت  را.... من بوی اذان مـی شنوم از ولولای گوشواره هات.... از سکوت اهورایی ریخته درون خاموش چشمـهات.... طلوع مـی کنم ازپشت سایـه های ریخته بر بلندی مژگانت.... تو سر بر مـی داری و لحظه ای چشم باز مـی کنی .... چشم های خسته ات نیمـه باز دنباله نگاه مرا چشم فرو مـی بندد.... لبخندی کوتاه، تو را مـی ریزد توی آغوش من.... من حالا آنقدر بـه تو نزدیکم کـه صدای بی قراری های تو را از تپش شانـه هایت مـی شنوم....تو را درآغوشم مـی فشارم..... عطر موهایت را با تمام جانم  نفس مـی کشم.....

باید برویم، دارد دیر مـی شود. از جا کنده مـی شویم....از پله ها مـی رویم بالا... بالا و بالاتر ... تو همـیشـه دو پله بالاتری از من... و من همـیشـه چند پله پایین ترم از آسمان بالا... دستهایم را بگیر ...انگشت مـیانی ات را حلقه کرده ام به منظور همـین روزها.....

تهران را پیش رو داریم و خاطره قشنگ امروز را پشت سر...  من نگاهی بـه پایین مـی اندازم.... هنوز  من و تو آنجا آرام سر درون آغوش هم گذاشته ایم... انگار تندیسی از ما ساخته اند آنجا درون خنکای هوای بعد از ظهر جاده چالوس که تا برای همـیشـه این نقطه از زمـین ، گوشـه دلنشین عاشقی های ما باشد....چند ماه دیگر درون برگ ریز آذر، مـی رویم دوباره نگاه مـی اندازیم بـه آن دو فرشته سنگی کـه همـه ی مـهرماه ، غریبانـه یکدیگر را درون آغوش کشیده اند....  باران دی ماه همچنان بی چتر درون آن گوشـه دنج خواهند نشست و تکرار خواهند کرد همـه سال های بی پرنده و باران را

[ آزادی آزادی آزادی....آزادی یـه نفر... آزادی....آقا شما آزادی؟...نـه... مـیریم انقلاب ]

من با تو بزرگ مـی شوم.... پا بـه پای تو دارم قد مـی کشم که تا آفتاب.... ما دقایقی دیگر بـه تهران باز مـی گردیم و من آزادی را دور تو مـی گردم.... برج مـیلاد را از شیشـه ماشین دور تو مـی گردم.... خیـابان خرمشـهر را دور تو مـی گردم...همـه ی دنیـا را دور تو مـی گردم.... شیراز و کهکشان راه شیری را دور تو مـی گردم...

تا بـه خودم مـی آیم مـی بینم داریم بـه انقلاب نزدیک مـی شویم... ثانیـه هایی دیگر، تو از تاکسی پیدا مـی شوی.... من که تا آخر پیـاده رو رد تو را مـی پایم.... اما باز تو را بین هزاران ماشین و آدم گم مـی کنم.... دوباره بـه غار تنـهایی ام برمـی گردم و در اتاق بی روزنـه خودم، منتظر صدای نیمـه شب مـی مانم... سر شب رفته ام چند که تا از خیـابانـهای دور و بر را گشته ام..... خیـابان های بی عبور و مرور طالقانی دلتنگی مرا بیشتر مـی کنند وقتی دیروز پرخاطره اولین دیدار را بی تو مرور مـی کنم.... عطر تو هنوز درون خیـابان های حوالی ایران شـهر پرسه مـی زند.... من حتی مـی توانم گلاب افشان پیراهنت را از گل ریزه های یـاس ریخته از دیوار همسایـه بشنوم....من توی این کوچه بعد کوچه ها دنبال چشم های آشنایی مـی گردم کـه دیروز را با بی تابی های من همراه بود....امشب را با چند خوشـه انگور و دلخوشی صدای زنگ سپری مـی کنم.....چقدر دوازده شب دیر است....چقدر دیر مـی گذرند این ثانیـه های سرد وقتیی درون حوالی هوای نیمـه شب ، چشم به  دلبری های صدای تو دوخته است.... صدای زنگ تلفن، مرا از خلسه خواب کوتاهی کـه دقایقی چشم هایم را ازخلوت اتاق 38 ربوده است  بیدار مـی کند.... من گوشی را بر مـی دارم و تا هوای صبحدمان صدای فرشته ای را خواهم شنید کـه گوشـه ای پشت مبل های خانـه پدری اش  کز کرده هست و دلدادگی های شبانگاه را درون جانم مـی ریزد....

امشب نمـی دانم چه کلماتی بین ما رد و بدل خواهد شد اما خوب مـی دانم کـه بارها و بارها جان عطشناکمان را مـی بریم که تا حواشی سبز جاده چالوس و بر مـی گردیم.... خوب بود لیلا؟.... تو به منظور یک لحظه نگاه مشتاق و خندان مرا بیـاد مـی آوری و هر دو این شیطتنت های آشنا را مـی خندیم.. من روی تخت دراز کشیده ام و اشتهای بازوانم را به منظور یک هماغوشی دیگر با تو درون مـیان مـی گذارم....من خاموش مـی مانم و در سکوت شب، تنـها یک کلمـه بـه آرامـی نجوا مـی شود...

فردا وقتی سر از این خمار مستی بردارم آفتاب بی رمق سیزده شـهریور همـه برج و باروهای تهران بزرگ را زرد و نارنجی کرده است.... من فردا را با شوقی مضاعف از خواب برخواهم خاست.... فردا قرار استی جان مشتاق مرا که تا بالا بلندی های درون بند ببرد.... من حتما بزرگ تر از دیروز باشم وقتی با تو بـه خانـه ظهیرالدوله مـی روم... قرار هست فردا تجریش مرا بـه یک کیک انجیر دعوت کتد.... من حتما خودم را به منظور بی قراری فردا آماده کنم..... من فردا بـه رنگ پیچک های خانـه بی بی  دور تو مـی تابم.... گل های بنفش و صورتی روسری ات،  روی ولولای تنم مـی روید و گرمای تنت مرا بـه شعله خواهد کشید....خودت مـی بینی چه آتشی بپا کرده ای ؟.... دستهایم را بگیر و مرا هفت دور دور سایـه های دنباله دارچشمـهایت  بگردان.... اسپند بسوزان که تا پروانـه های ریخته بر خاکستر باد بـه پرواز درون آیند آتش بـه جانی این لحظه های معطر را.

 

امروز زیباترین شعرم را آورده ام توی ظهیرالدوله، پایین دست خانـه مرمری فروغ نشانده ام . شعری کـه تنـها مـی توانم نام با شکوهش را با شوق تمام تکرار کنم... شعری کـه شاید به منظور همـیشـه مجبور باشم او را سکوت کنم...شعری کـه نباید بخوانم هیچ گاه ازترس چشم های پر از وسواس دور وبر... شعری کـه حالا دیگر کلمـه نیست....آوا نیست... رویـا نیست.... رویـا هست.... شعری کـه پا بـه پای من مـی آید که تا چایخانـه....با من قلیـان مـی کشد و فوت مـی کند عطر دود نعنا را توی صورت من.... شعر شیرینی کـه همـیشـه مژده آمدنش را بـه بچه های غروب سه شنبه داده بودم... شعری کـه مـی تواند که تا آخر دنیـا با من باشد... مـی تواند پیـاده روهای خیس خیـابان را با من بدود...مـی تواند عینک دودی بزند تیرگی دنیـای آدم های حوالی آزادی را .... شعری کـه تهران دود گرفته را بـه رنگ واقعی خودش مـی بیند.... شعری کـه باید زودتر بـه خانـه برسد....شعری کـه آسمان ریسمان کرده هست که که تا حوالی پرسه های نیم شب با من باشد.... شعری کـه دنبال یک اتاق توی طالقانی مـی گردد... شعری کـه مـی تواند راستکی من نباشد...شعری کـه مـی تواند خالی بندی های مرا زودتر از هتل بفهمد...  شعری کـه پچ پچه های توی تاکسی را بر ازدحام قطار کرج - تهران ترجیح مـی دهد... شعری کـه خودش را مـی ریزد توی آغوشم ... سر مـی گذارد روی زانویم و از دیروز های بی رحم تهران مـی گوید.... شعری کـه چند بارکتک خورده هست : اهنگ جدی یل یله میدون یک بار وقتی خواسته هست برود هنر پیشـه بشود... یکبار وقتی کـه دست رد بـه اولین خواستگارش زده است... یکبار وقتی کـه نخواسته هست حسابداری بخواند....یکبار وقتی از دنیـا فقط یک جشن تولد ساده را آرزو کرده است... شعری کـه مرا همـین روزها مـی برد کافی شاپ سارا.... شعری کـه امروزمثل دبیرستانی ها لباس پوشیده است...مثل دبیرستانی ها مرا بـه پارک مـی برد....شعری کـه سیـاه نیست... شعری کـه سپید نیست... شعری کـه خودش فکر مـی کند حتما سپیدتر باشد... شعری کـه کلمـه نیست... خیـال نیست...لیلا نیست....لیلا هست

من آخرین سروده ام را دوست دارم.... من زیباترین شعرم را آورده ام اینجا بـه فروغ نشان بدهم... من چراغی با خودم آورده ام و دریچه ای که تا مردگان بی فروغ این بقعه متروک، دوباره جان بگیرند هلهله آوازهای مرا.... خودم را از خیـابان های درون بند بالا مـی کشم  و در نا بـه هنگام لحظه ای نیلوفری، تنم را مـی تابم دور پیچک های صورتی اندامش....  من امروز بهار را با تمام گل های ریخته بر دامنش بـه آغوش خواهم کشید... من لبهای تشنـه ام را مـهمان باغستان حوالی گونـه هاش خواهم کرد... من همآغوش خواهم شد با توفنده ترین شعری کـه مـی شناسم...شعری کـه تلاوت بوسه هایش را زیر لبان برآماسیده ام احساس مـی کنم....من امروز غروب سختی خواهم داشت.

بگو گلم !....همـه چی را بـه زهرا بگو....بگو بی تابی های مرا....بگو دیوانگی هایم را....اصلا از چی مـی ترسی بگذار عالم و آدم بدانند من و تو باز هم دوز دیوانگی مان بالا رفته است... بـه او بگو...همـه چیز را بگو... بگو من و تو داریم معصومانـه گناه مـی کنیم لجاجت این روزهای زمـین را.... بگو من بلدم گره روسری تو را باز کنم و از باغستان پایین لبهات، گلاب و گیلاس تازه بنوشم... بگو چند وقتی هست که یک پرنده ی قشنگ زیر بلوز صورتی ات لانـه کرده است..... بگو...به اوبگو کـه این روزها درنگ گاه و بیگاه تلفن ، ما را بـه و هلهله وا مـی دارد....بگو برایت آغاسی مـی خوانم... بندری مـی م....ادا درون مـی آورم.... بگو هفت شب تمام  بیدار من بودی....بگو هفت شب تمام  بیمار تو بودم....

 

بالابلند! لحظه ای بایست حناسه های تند سربالایی های دربند را با من.....بایست که تا هر دو نفسی تازه کنیم....بگذار یکبار دیگر دستهای تو را درون دست بگیرم و هفت بار بر بام تهران طواف کنم گونـه های گرسنـه تبدارت را... صدای جیک جیک پرنده ها کـه سکوت خیـابان را بشکند دوباره بـه راه خواهیم افتاد... یک اسکناس آبی را کـه بگذارم توی دست پیرزن همـه چی حل است....من و تو از مـیان همـه روزهای زندگی حالا مـی توانیم، بـه فاصله بی تابی های یک هماغوشی، مال هم باشیم.....

مـی خواهم غزلی را با تو زمزمـه کنم کـه متولد همـین روز هاست...این غزل را تنـها بـه این بهانـه دوستش دارم کـه رنگی از آغوش مـهربان تو دارد. به منظور دیداری دوباره لحظه ها را بـه شماره انداخته ام. سه ماه دیگر شاید درون برگ ریز خزانی زرد، بار دیگر چنارستان جاده چالوس پذیرای بیقراری های من و تو باشد. آن روز بـه چشم های زیبا و سرمـه ریز تو خواهم گفت داستان سرآسیمگی های دلم را. آن روز درون خش خش برگ هایی کـه در پای افشان خرام تو حنا مـی بندد شادمانگی زمـین را، خواهم گفت کـه دلم افتاده مـهر توست.... من درون پای تو مـی ریزم و تو هر هلهله مـی بینی برگ ریزان جانم را.  لیلا لیلا لیلا، سرمستی آمـیخته با اندوه شیرین این خواب ها را مدیون نوازش های مـهربانانـه ی توام :

 

"ظهیرالدوله" مـی د هیـاهوی تن ما را

بغل وا مـی کند  بی تابی  پیراهن  ما را

مرا مـی تابد از نیلوفری های تنت اینجا

تماشا مـی کند  فوج  بـه هم  پیچیدن ما را

تو درون من شعله مـی گیری، من آتش مـی شوم درون تو

تویی کو که تا سرا پا  گر بگیراند  من ما را

نسیم آشنایی دارد از صد باغ گل خوش تر

سرسنگی کـه مـی گیرد بـه حسرت دامن ما را

بدنبال "رهی" مـی گردی از خاموش سنگی که

به آتش مـی کشد دنباله های شیون ما را

من و تو سنگساران کدامـین جرم معصومـیم

که دنیـا بر نمـی تابد کبوتر بودن ما را؟

گره از روسری واکن بخندان باغ را بر من

که مـی خندد زمـین شوق زسر وا ما را

چراغانی بیـار ای ازدحام کوچه خوشبخت

هوای بی فروغ خانـه ی بی روزن ما را

***

اتاقی  گوشـه ی دنج حیـاط چند شـهریور

بغل وا مـی کند تاب و تب پیراهن ما را

به تهران باز مـی گردیم و یک تجریش مـی بیند

چکا چا چاک برق چشم های روشن ما را

 

آبها کـه از آسیـاب بیفتد بـه خانـه بر مـی گردیم آن وقت من خستگی این سفر دور و دراز را درون بی خوابی چشم هایت مـی تکانم که تا بدانی پریشان کدام سمت بارانی ام.....وقتی بـه خانـه برگردیم این شعر نا تمام را با گلوبند بغض هایت بـه دار خواهم آویخت درون مـیدان صبحگاه ....مـیان تردید باد ها و چکمـه های معلق....آن وقت من مـی مانم و سیـاهی چشم هایی کـه تو را خوابهای رنگی خواهد دید....طرحی از کلاغی رنگ رنگی کـه بر شلال موهایت آویخته ای....

 

لیلای شوریدگی های دیرگاه ! امشب آخرین شبی هست که تهرانم. حالا کـه دارم دنباله این خاطرات پریشان را به منظور تو مـی نویسم پاسی از شب گذشته است. سخت بی تاب و بی قرار توام... تصویری از چشم های زیبای تو همـه دارو ندار امروزهای من است... یک جفت کبوتر چاهی عاشق ، درون عمق ناصبورچشم هایت لانـه کرده هست و نمـی توانم از آن نگاه قدسی لحظه ای چشم بر دارم.... بی تابم بانو...بخوان مرا  بـه نام باران...بلند صدا کن نام کوچک مرا...بلند صدا کن نام کوچک مرا که تا قد برج مـیلاد بزرگ بشوم ....تا بلند قد بکشم که تا تو... صدا کن مرا....صدای تو خوب است....

دستهایت را از دستانم جدا نکن....من جان مـی گیرم وقتی سرانگشتان باران خورده ات  مسیر بیقراری مرا از اضطراب تنم لمس مـی کند. دستهایت را دوست دارم حتی وقتی درون تکانـه های  دقایق بدرود  به منظور روز ها و ماه ها از دستهایم جدا مـی ماند. بازوان خسته ام را لمس کن و با من یکی شو درون آخرین ثانیـه هایی کـه به خیـابان توحید نزدیک مـی شویم....راستی کـه چقدر درون چنین لحظاتی ترافیک زیباست....چقدر چشم آدم برق مـی زند وقتی همـه ماشین ها بـه شوق با هم بودن ما زمان را متوقف مـی شوند... من چشم هایم مـی درخشید آنروز مثل وقتی با شوق تمام از مترو مـی گفتم و تو از شور و حال کودکانـه من مـی خواندی اشتیـاق آشکار پسرکی ایلیـاتی را کـه سال ها پیش ، به منظور اولین بار اتوبوس های دوطبقه را درون پاییز مـیدان راه آهن دیده بود.

حالا تو مـی روی و من حتما خسته بـه خانـه برگردم.....توی مترو مجال کوتاهی هست تا دستانت لحظه از بی قراری انگشتانم جدا نماند و من درون این لحظه های تلخ سکوت ، امروز و همـه روز های تلخ و شیرین گذشته را مرور کنم. ها لیلا ها... درون این ثانیـه های سکوت مجال کوتاهی هست تا درون خیـال ، تو را آرام درون آغوش بگیرم و به همـه ی  آدم های دور و بر بگویم کـه جانم بـه جان تو پیوسته است....تو را درون آغوش بگیرم و نگذارم آشوب ترن تورا لحظه از من دور کند...

[مسافران محترمـی کـه قصد ادامـه مسیر بـه سمت ایستگاه صادقیـه یـا دانشگاه علم و صنعت را دارند درون این ایستگاه از قطار پیـاده شده و با توجه بـه تابلوهای راهنما وارد خط 2 شوند]

برایم دست تکان بده وقتی قطارهای شلوغ شرقی مرا از تو دور مـی کنند...مثل وقتی کـه مـی ترسیدم بین شلوغی آدم ها  گمت کنم....مثل وقتی کـه مـی رفتی  و من باران گرفته بودم...مثل وقتی کـه مـی رفتی و هوای دلم بارانی بود..... مـی رفتی و نمـی توانستم درون آن لحظه های بی پروا چشمهایم را بـه سکوت چشمـهایت بدوزم و بگویم شیرین ترین رویـای همـه ی امشب های من

[ ایستگاه بعد، 15 خرداد]

نمـی دانم چطور روزی دلم مـی آید تو را بین اینـهمـه فروردین و اردیبهشت  بگذارم و بروم پی پروانگی های خودم... اما مطمئن باش گل بـه گل با منی ....حتی اگرمن نباشم، دهم خرداد هرسال هست تا فوت کند تمام شمع ها را بر خواب و خاکستر ماه، کـه تنـها کیک بماند و شیرینی خنده هات. اشک هایت را بگذار به منظور حلوپزان خانـه مادربزرگ... به منظور وقتی کـه خستگی های مرا نان و خرما مـی دهند... اما حالا که تا مـی توانی از دلت بگو...هرچه بیشتر از خودت مـی گویی ، من بیشتر خودم را پیدا مـی کنم....هی بیشتر مـی سوزی و من بی پروا تر شعله مـی کشم.

[ایستگاه بعد، خیـام]

پیش از من و تو لیل و نـهاری بوده است    گردنده فلک بر سر کاری بوده است

[ایستگاه بعد، مولوی]

یـار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا    یـار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

[ایستگاه بعد، شوش]

نمـی دانم چرا همـیشـه اینجای قصه کـه مـی رسم بـه یـاد ضیـاء گل خاطره های تو مـی افتم. ضیـاء گل بر تخت بیمارستان پارس یـا هر دوزخ دیگر کدام درد نا تمام را با تکه تکه های تنش دارد خراج مـیدهد کـه اینچنین آرام درون چشم های خیس مادر بغض کرده است.....حالا شاید دستفروش های دور گرد خلخال هایش را بـه حراج گذاشته باشند....شاید روسری گلدارش را باد های کولی بر گل های صورتی گزبنی داغ دخیل بسته باشند....شاید با تکه های جامـه نارنجی اش ، نیروهای پاسدار صلح ، گرد خاک افغان را از چکمـه هایشان مـی زدایند.....شاید هنوز درون گوشـه ای از این خیـابان های شلوغ، چشم های منتظرش همچنان رد اسب و سواری را مـی پاید که از چراغ قرمزهای مـیدان شوش بگذرد و برای لبهای براماسیده اش چند شاخه کابل بیـاورد:

 سبزه بناز مـی آیـه ، محرم راز مـی آیـه....

 

[ایستگاه بعد، ترمـینال جنوب]

دارم مـی روم امای درون من سر برگردانده هست و تو را نگران است...دارم مـی روم اما پاهایم بـه زمـین چسبیده اند....چه کرده ای با من لیلا.... 

چند روز دیگر، وقتی توی اتاق ساکت خانـه ام این واژه های درد را توی چشم های شیشـه ای رایـانـه مـی ریزم ی نیست که تا تب دیرگاه مرا بی تو فرو بنشاند.... من نمـی نویسم... این سر انگشتهای سر مست منند کـه دارند خاطره چهار دیروز مکرر را مشتاق بر صفحه کلید مـی ند....من اعتراف مـی کنم بـه دیوانگی های خودم.... من اعتراف مـی کنم بـه بی تابی های این روزها...من اعتراف مـی کنم کـه دارم به منظور ساعت شش هر روز لحظه شماری مـی کنم.... من اعتراف مـی کنم کـه دارم بزرگ مـی شوم.

 

پری گلم! دارم مـی روم اما دلم مـی خواهد دومـین غزلی را کـه در همـین روزهای ناصبور شاهد تولدش بودی برایت بنویسم. قول داده بودم بیت های تهران را ضمـیمـه اش کنم کـه نشد. مـی دانم آنقدر خوب و عزیز هستی کـه خامـی این خواب منظوم را از من بپذیری. راستش خیلی از حرف ها توی دلم مانده بود خواستم همـه را بریزم توی این غزل . نمـی دانم شد یـا نـه اما حداقل بـه خاطر تو دوستش دارم چرا که... اصلا خودت بخوان:

 

گفتی نمـی خواهی کـه دریـا را بلد باشی

اما تو حتما خانـه ی ما را بلد باشی

یک روز شاید درون تب توفان بپیچندت

آن روز حتما ! راه صحرا را بلد باشی

بندر همـیشـه لهجه اش گرم و صمـیمـی نیست

باید سکوت سرد سرما را بلد باشی

یعنی کـه بعد از آنـهمـه دلدادگی باید

نامـهربانی های دنیـا را بلد باشی

شاید خودت را خواستی یک روز برگردی

باید مسیر کودکی ها را بلد باشی

یعنی بدانی " ...مرد درون باران " کجا مـی رفت

یـا لااقل تا  " آب - بابا "  را بلد باشی

حتی اگر آیینـه باشی، پیش آدم ها

باید زبان تند حاشا را بلد باشی

وقتی کـه حتی از دل و جان دوستش داری

باید هزار آیـا و اما را بلد باشی

من ساده ام نـه؟ ساده یعنی چه؟... نمـی دانم

اما تو حتما سادگی ها را بلد باشی

یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...

یعنی... زبان اهل دنیـا را بلد باشی

چشمان تو جایی هست بین خواب و بیداری

باید تو مرز خواب و رویـا را بلد باشی

بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!

باید زبان حال دریـا را بلد باشی

زنگ النگوهات را تهران نمـی فهمد

ای کاش رسم آن طرف ها را بلد باشی

دیروز یـادت هست؟ از امروز مـی گفتم

امروز مـی گویم کـه فردا را بلد باشی

گفتی :" وجود ما معمایی است...." مـی دانم

اما تو حتما این معما را بلد باشی

 

مـی دانم حالا حالا ها نمـی توانم تو را ببینم اما تنـها بـه شوق روزی کـه از پسین خسته دلگشا بر کویرستان وجودم مـی باری جانم را نوید باران مـی دهم. شیراز من، سال هاست که دستانش را درون هیـات دروازه قرآن بر تو گشوده است. تو خواهی آمد و من دوباره سبز خواهم شد...شکوفه خواهم شد...شکوفا خواهم شد....

سلام شکوفه های باران! سلام شکوفه های بادام ! من اول اسمـی را ابتدای کتاب های دیروزم نوشته ام.... و همـه ی بیت های قشنگی کـه معلم فارسی به منظور بچه های کلاس زمزمـه کرده هست را نوشته ام پای همـین اسم ساده....من ساده عاشق شده ام و نگاهم هی از پنجره کلاس بـه پیـاده رو آن طرف خیـابان مـی افتد....یک نفر هنوز مثل بچه های بیست سال پیش  مرا مـی برد سمت گلخانـه خروجی مترو که تا یک شاخه گل را به منظور عاشقی های این روزهای تو هدیـه بیـاورم.... حالا هی بخند....هی بخند... بهار کـه بیـاید مـی بینی اردیبهشت شیراز با شوقی شبیـه دیوانگی های من، همـه گل های بنفشـه و بابونـه را بپای تو خواهد ریخت... بهار کـه بیـاید یک نفر روی دیوار های کاه گلی حاشیـه حافظیـه مـی نویسد بیقراری هایش را درهیـات کلماتی کـه رنگ و بوی تو دارد و من تنـها مـی توانم سکوت کنم آخرین فال زندگی ام را: سن سیز یـاشا بیلمـیرم... امان از دست تو




[اهنگ جدی یل یله میدون]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 29 Sep 2018 21:04:00 +0000



اهنگ جدی یل یله میدون

که بده الله on Instagram - mulpix.com

که بده الله on Instagram

Unique profiles

69

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Niavaran Tehran, Karaj, النجف مرقد الامام علي علية السلام

Average media age

251.8 days

to ratio

5.3

Media Removed

تویِ کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم مـیگفت‌‌: اهنگ جدی یل یله میدون نباید بخوری، اهنگ جدی یل یله میدون من اصلا نمـیدونستم چیـه😐 معلم دینی یـادم داد.😕 نباید با ا بازی کنی و به قسمتای برجسته بدنشون نگاه کنی، من اصلا توی بازی با ا متوجه برجستگی بدنشون نبودم😐 معلم دینی یـادم داد.😕 معلمون مـیگفت نباید بدون عقد شرعی بشی، ... اهنگ جدی یل یله میدون تویِ کلاس دینی وقتی ۱۱ سالم بود معلم مـیگفت‌‌: نباید بخوری، من اصلا نمـیدونستم چیـه😐 معلم دینی یـادم داد.😕
نباید با ا بازی کنی و به قسمتای برجسته بدنشون نگاه کنی، من اصلا توی بازی با ا متوجه برجستگی بدنشون نبودم😐 معلم دینی یـادم داد.😕
معلمون مـیگفت نباید بدون عقد شرعی بشی، من از همخوابگی چیزی نمـیدونستم😐 معلم دینی یـادم داد.😕
مـیگفت اگه داری نذار بدون روسری بره جلو نامحرم، من نمـیخواستم بـه زور بگم.😐 معلم دینی یـادم داد.😕
مـیگفت زنا نصف مردا ارث مـیبرن، من نمـیخواستم بـه زنـها یـه جور دیگه نگاه کنم، نمـیخواستم حقشون رو بخورم😐 معلم دینی یـادم داد.😕
مـیگفت نباید فیلم ببینید، من نمـیدونستم فیلم وجود داره😐 معلم دینی یـادم داد😕
آره معلم دینی خیلی چیزا یـادمون داد.

سر کلاس دینی همـیشـه حرف از زن و و حوری و بود. اهنگ جدی یل یله میدون ما جدا افتادیم از جنس مخالف. ولی همـیشـه راجع بهش با ما حرف زدند. همـیشـه تکرار د. «یـه جور عقده شد». تکرار ، تکرار ، تکرار و...ذهن هایی کـه فقط پر شده بود از و بدون خاطره ای. ما گرفتار افکاری همـیشگی بودیم، بدون هیچ راهی به منظور شناخت. ما از جنس مخالف جدا بودیم. واسه همـینـه الان بلد نیستیم رفتار با جنس مخالف رو. واسه همـینـه که تا یـه زن مـیبینیم ذهنمون، نگاهمون، رفتارمون جوریِ کـه خودتون مـیدونید... معلم دینی از جنس مخالف به منظور ما ذهنیت انسانی نساخت، ذهنیت ابزاری ساخت
یـه روز گفت از رو آیـات قرآن بخون، خوندم ولی نفهمـیدم، اون وادارم کرد کاری انجام بدم کـه نمـیفهمم😐 من نمـی فهمـیدم معنی کلمـه ها رو فقط مـی خوندم، بعد گفت حفظ کن، حفظ کردم همون چیزی کـه نمـی فهمـیدم رو. بعد توی جشن ۲۲بهمن همون آیـات رو هم خوانی کردیم. بـه ما جایزه دادند بخاطر چیزی کـه نفهمـیده بودیم ولی حفظ کرده بودیم.😑
معلم دینی بـه ما یـاد داد هر چیز کـه اطرافمون خوبه «نعمت خداست». هر چیزی کـه بده «حکمت خداست». ما این وسط یـه مشت علافیم کـه کاری از دستمون ساخته نیست.😯
معلم دینی بود کـه یـاد داد قبل انجام کار بگو «بسم الله الرحمن الرحیم» ولی یـاد نداد قبلش فکر کنیم.😑
معلم دینی بود کـه یـاد داد تقیـه کنیم. (تقیـه یعنی: مـیزان تقوای شما بسته بـه شرایط تایین مـیشود، یعنی اگه صلاح بود کـه دروغ بگید اشکالی نداره، یـا اگه صلاح بود یـه نفر رو بفروشید اشکال نداره، یـا اگه صلاح بود منت کشی کنید اشکال نداره)😕
معلم دینی بود کـه سر صف نماز تهدید کرد اگهی کـه خندیده رو معرفی نکنیم از همـه نمره انضباط کم مـیکنـه... همونجا بود کـه معنی آدم فروشی رو فهمـیدیم. 😐
معلم دینی بود کـه گفت هر بیـاد ۲نم

Read more

#تلاوت_پله_پله_تا_ملاقات_خدا - بعد (ای پیـامبر!) هیچ معبودی را با الله مخوان، کـه از عذاب شدگان خواهی بود. و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده. و بال (رحمت و فروتنی) خود را به منظور مؤمنانی کـه از تو پیروی مـی کنند؛ بگستر. بعد اگر از (فرمان) تو سرپیچی د، بگو :«همانا من از آنچه انجام مـی دهید؛ بیزارم». _ نشر ... #تلاوت_پله_پله_تا_ملاقات_خدا -
پس (ای پیـامبر!) هیچ معبودی را با الله مخوان، کـه از عذاب شدگان خواهی بود.
و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده.
و بال (رحمت و فروتنی) خود را به منظور مؤمنانی کـه از تو پیروی مـی کنند؛ بگستر. بعد اگر از (فرمان) تو سرپیچی د، بگو :«همانا من از آنچه انجام مـی دهید؛ بیزارم».
_
نشر و كپى بردارى با ذكر يك صلوات بر سرورمون ﷺ براى عموم آزاد است
-
#قارى_ابوبكر_الشاطري
#ادمين_فاتح

Read more

Advertisement

. ما از اب انگور نیست طعمـی کـه داره تلخ و ناجور نیست ما همـه مست ساقی کوثریم ظهور اقا نزدیکِ دور نیست . . فرج اقا امام زمان(عج) صلوات . . #خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده #سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا #هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها #خادمـین_بدون_مرز #هیئت_الزهراییم #علی_برکت_الله #وعده_صادق #بی_غیرت #اخراجیـها #دورهمـی #دولابی .
ما از اب انگور نیست
طعمـی کـه داره تلخ و ناجور نیست
ما همـه مست ساقی کوثریم
ظهور اقا نزدیکِ دور نیست .
.
فرج اقا امام زمان(عج) صلوات
.
.

#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

Media Removed

. زائری بارانی ام ،  آقا  به  دادم  مـی رسی؟/بی پناهم خسته ام ، تنـها ، بـه دادم مـی رسی؟ گر  چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام/ضامن چشمان آهوها ، بـه دادم  مـی رسی؟ از کبوترها کـه مـی پرسم  نشانم مـی دهند /گنبد و گلدسته هایت  را ،  به  دادم مـی رسی؟  ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی /پهنـه آبی ترین دریـا ،  بـه دادم ... . زائری بارانی ام ،  آقا  به  دادم  مـی رسی؟/بی پناهم خسته ام ، تنـها ، بـه دادم مـی رسی؟
گر  چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام/ضامن چشمان آهوها ، بـه دادم  مـی رسی؟
از کبوترها کـه مـی پرسم  نشانم مـی دهند /گنبد و گلدسته هایت  را ،  به  دادم مـی رسی؟ 
ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی /پهنـه آبی ترین دریـا ،  بـه دادم مـی رسی؟
ماه نورانی شب های سیـاه عمر من/ماه من ، ای  ماه  من ، آیـا بـه دادم مـی رسی؟
من دخیل  التماسم  را بـه چشمت بسته ام/هشتمـین دردانـه زهرا ، بـه دادم  مـی رسی؟
باز هم مشـهد ، مسافرها ، هیـاهوی حرم/یک نفر فریـاد زد : آقا بـه دادم مـی رسی؟

#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

Read more

Media Removed

. کجایی ؟ ما حتی لایق تبریک گفتنم نیستیم ، بـه خدا آقا جون تولدت مبارک . این جمله ی حضرت علی (علیـه السلام) دَرِ گوشم زنگ مـیزنـه ؛ درون شگفتم ازی کـه مـیتواند استغفار کند ، و ناامـید ست ... . . . پسر فاطمـه شرمنده اگر مـیبینی کوچه امده شده که تا برسی ، دلها نـه . پ.ن : یـه قدری مـهربونی یـادم بده ، سایـه ... .
کجایی ؟
ما حتی لایق تبریک گفتنم نیستیم ، بـه خدا
آقا جون تولدت مبارک 💝
.
این جمله ی حضرت علی (علیـه السلام) دَرِ گوشم زنگ مـیزنـه ؛
در شگفتم ازی کـه مـیتواند استغفار کند ، و ناامـید ست ...
.
.
.
🚩پسر فاطمـه شرمنده اگر مـیبینی
کوچه امده شده که تا برسی ، دلها نـه🚩
.
پ.ن :
یـه قدری مـهربونی یـادم بده ، سایـه تو از روی سرم بر ندار ، صدات کـه مـی جوابم بده
.
پ.ن دوم :
دلم بـه مستحبی خوش هست ، کـه جوابش واجب هست ...
#السلام_علیك_یـا_بقیة_الله_فی_ارضه

Read more

Media Removed

دستِ ما گیر كه درون ورطه‌ی غم مـی‌اُفتیم یـادِ ما باش كه ما یـادِ تو كم مـی‌اُفتیم حتما این‌جا بنشینیم كه ما را بخرند گریـه كن، گریـه وگرنـه ز قلم مـی‌اُفتیم لطفِ چشمانِ ترِ مادرمان بود اگر كه درِ خانـه‌ی اربابِ كَرَم مـی‌اُفتیم ریشـه‌ی ما همـه درون خاک حسینیـه‌ی توست دستِ ما نیست كه درون پایِ عَلَم مـی‌اُفتیم مـی‌زنیم ... دستِ ما گیر كه درون ورطه‌ی غم مـی‌اُفتیم
یـادِ ما باش كه ما یـادِ تو كم مـی‌اُفتیم
باید این‌جا بنشینیم كه ما را بخرند
گریـه كن، گریـه وگرنـه ز قلم مـی‌اُفتیم
لطفِ چشمانِ ترِ مادرمان بود اگر
كه درِ خانـه‌ی اربابِ كَرَم مـی‌اُفتیم
ریشـه‌ی ما همـه درون خاک حسینیـه‌ی توست
دستِ ما نیست كه درون پایِ عَلَم مـی‌اُفتیم
مـی‌زنیم آنقدر از عشق بر این كه باز
مثلِ گیسویِ تو بر شانـه‌ی هم مـی‌اُفتیم
تا نفس هست حسین است، حسین است، حسین
حق بده پیشِ تو هر نیم‌ قدم مـی‌اُفتیم
مادر افتاد زمـین که تا كه نیوفتیم از پا
تا بگوئیم فقط بینِ حرم مـی‌اُفتیم
تا شنیدیم كه بر رویِ كمر دست گذاشت
در ورودیِ حـرم با قدِ خم مـی‌اُفتیم
نــوكـــر نـوشـــت:
#حـسـیـن_جــان
برپا شدہ هست در دل من خیمـه ی غمـی
جانم چه نوحـه و چه عـزا و چه ماتمـی
عمریست دلخوشم بـه هـمـین غم ڪه درون جهـان
غیر از غـمـت نداشته ام یـار و هـمـدمـی
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... دوشنبتون امام حسنی (ع)
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_جهاد_مغنیـه
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#عطش

Read more

Advertisement

. .سلام مسافر بهشت سلام مع حرم اینجا برا همـه دعا کن کـه هیشکی از تو جا نمونـه #دلتنگی . #خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده #سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا #هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها #خادمـین_بدون_مرز #هیئت_الزهراییم #علی_برکت_الله #وعده_صادق #بی_غیرت #اخراجیـها #دورهمـی #دولابی .
.سلام مسافر بهشت
سلام مع حرم
اینجا برا همـه دعا کن
که هیشکی از تو جا نمونـه
#دلتنگی .

#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

یعنی خاک تو سر خودتون و توله هاتون کـه مردم بـه خاطر شما ا از همـه چیز زده شدن...... . . #خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده #سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا #هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها #خادمـین_بدون_مرز #هیئت_الزهراییم #علی_برکت_الله #وعده_صادق #بی_غیرت #اخراجیـها #دورهمـی #دولابی یعنی خاک تو سر خودتون و توله هاتون
که مردم بـه خاطر شما ا از همـه چیز زده شدن......
.
.
#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

Advertisement

Media Removed

بگیـر بالِ مـرا باز درون هــوای خودت مـرا بِبَر بـه کنارت، بـه کـربلایِ خودت مـن آشنایِ توام، خـانـه زادِ مادرتان نصیب درون به درت کن شبی دعایِ خودت نفس بزن کـه مذابم کنی درون این شب‌ها نفس بده کـه بسوزم فقط برایِ خودت دلـم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده هست بزن بـه ‌ام آتش، بـه روضه‌هایِ خودت ببین کـه نـذرِ ... بگیـر بالِ مـرا باز درون هــوای خودت
مـرا بِبَر بـه کنارت، بـه کـربلایِ خودت
مـن آشنایِ توام، خـانـه زادِ مادرتان
نصیب درون به درت کن شبی دعایِ خودت
نفس بزن کـه مذابم کنی درون این شب‌ها
نفس بده کـه بسوزم فقط برایِ خودت
دلـم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده است
بزن بـه ‌ام آتش، بـه روضه‌هایِ خودت
ببین کـه نـذرِ درِ زینبیـه‌ات شده‌ام
بکش بـه دیده‌ام از گردوخاک پایِ خودت
از آن زمان کـه مرا نوکرت خدا خوانده
نشسته بر جـگـرم داغِ بوریـای خودت
وصیتـم شده آقـا، مـرا کـفـن نکنند
مگـر بـه پیرهن مشکی عـزای خودت
نــوكـــر نـوشـــت:
#حسین_جان
اول صبح فدای تو شدن را عشق است
غزلی ناب به منظور تو شدن را عشق است
خواب آلوده ام و منگ و خمارم اما
مست درون حال و هوای تو شدن را عشق است
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام ارباب بی کفن
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_ابراهیم_رشید
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more

Media Removed

#کنکور . چنـد توصیـه دوستـانـه ! . یک : روز قبل کنکور درس نخونیـد ، بـه این باور برسیـد کـه تو این یک روز قرار نیست معجـزه ای رخ بده . دو :‌ اگه برنامـه ریختید کـه وسط کنکورتون هایـپ بخورید ، و تا حالا نخوردید ، بـه هیچ وجه این کارو نکنیـد 😐 رو همـه تاثیـر مثبت نداره ، درون همـین حد بدونید کافیـه . سـه : طبق ... #کنکور
.
چنـد توصیـه دوستـانـه !
.
یک : روز قبل کنکور درس نخونیـد ،
به این باور برسیـد کـه تو این یک روز قرار نیست معجـزه ای رخ بده
.
دو :‌ اگه برنامـه ریختید کـه وسط کنکورتون هایـپ بخورید ، و تا حالا نخوردید ، بـه هیچ وجه این کارو نکنیـد 😐
رو همـه تاثیـر مثبت نداره ، درون همـین حد بدونید کافیـه 😅
.
سـه : طبق ‌روال و ترتیب همـیشگیتون درسا رو جلو برید
یـهو وسط کنکور جوگیر نشیـد
.
چهـار : ترجیحا شب قبل کنکور بـه یک مکان معنوی پناهنـده شیـد
.
پنـج : شبُ زود بخوابیـد
.
شیش : قرص مرص اضافی برا تمرکز و خواب و این چیزا نخورید ، مگر درون صورت تجویز پزشک
.
هفـت : صبح کنکور چک کنید ساعتتون خواب نمونده باشـه 😆
.
هشـت : هنگام ورود بـه محوطه برگزاری آزمون ، سرتونو بندازید پایین و برید داخل ، بـه دور و برتون نگاه نکنید
.
نـه : بـه ناله های دیگران توجه نکنید و سرتونو بذارید رو مـیز که تا شروع آزمون
تاکید مـیکنم بـه هیچ وجه رفتار بقیـه رو زیر ذره بین نبرید😐
.
ده : امـیدی بـه کیـاندیس نداشته باشید ، برا خودتون ببرید
.
یـازده :‌ هنگام گرفتن برگه ، چک کنید اسم خودتون رو برگه هست یـا نـه
.
دوازده : بیخودی متمرکز نشید رو مراقبا 😐 تقلب کنکور ریسکش بالاست ، نمـیارزه
.
سیزده : اگه دیدید یـه درس رو سخت ، حواستون باشـه اون لحظه وقت فوش بـه جد و آباد طراح نیست ، شما فعلا آرامش خودتو حفظ کن که تا بعد
.
چارده :‌ یسری سوالا الکی گنده‌ن ، کلا برا نزدنِ ، روشون وقت نذارید 😐
.
پونـزده : اگه موقع زدن زنگ پایـانی دستتون لرزید ، تعجب نکنید ، طبیعیـه 😂
.
شونـزده : بعد از آزمون یراست برید پایین و اینبار بیشتر سرتونو درون گریبان فرو کنید
حوادث اطراف به منظور افراد کنکوری بشدت آسیب برانگیـزه و دارای عواقب بعضا جبران نشدنی
.
هیفده : حتی اگه گند زدید ، نیشتونو که تا بنا گوش باز کنید و لبخند بزنید ، رفت پی کارش و تابستون بـه شما سلام مـیکنـه 😆
.
هیجده : هرکی ازتون پرسید چطور دادی ، واقعیتو بگید
الان بفهمـه بهتره
.
نوزده : درون آخر ، کنکور خوشی را به منظور شما آرزومندیم😐🍬
.
بیسـت : بـه عنگاه کنیـد و آرامش بگیـرید ☺
و خالق این ظرافت های زیبا رو دست کم نگیـرید 😉
.
.
درصورت تمایل تجربیـات حقیر رو درون اختیـار دوستان کنکوریتون قرار بدید
و من الله توفیق ☺
.
[ بازنشـر به منظور سومـیـن سال 😁 ]
.
#کنکور
#الخیـرفی‌ماوقع 🌸✌

Read more

Media Removed

:وصيت شـهيد حاج احمد کاظمى الله اکبر اشـهد ان لا اله الا الله اشـهد ان محمد رسول الله اشـهید ان علیـاً ولی الله خداوندا فقط مـی‌خواهم شـهید شوم شـهید درون راه تو، خدایـا مرا بپذیر و در جمع شـهدا قرار بده. خداوندا روزی شـهادت مـی‌خواهم کـه از همـه چیز خبری هست الا شـهادت، ولی خداوندا تو صاحب همـه چیز و همـه هستی و قادر ... :وصيت شـهيد حاج احمد کاظمى
الله اکبر
اشـهد ان لا اله الا الله اشـهد ان محمد رسول الله اشـهید ان علیـاً ولی الله
خداوندا فقط مـی‌خواهم شـهید شوم شـهید درون راه تو، خدایـا مرا بپذیر و در جمع شـهدا قرار بده. خداوندا روزی شـهادت مـی‌خواهم کـه از همـه چیز خبری هست الا شـهادت، ولی خداوندا تو صاحب همـه چیز و همـه هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمـی کن، لطفی بفرما، مرا شـهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شـهادت بهترین راه به منظور دست یـافتن بـه این عشق.
نمـی‌دانم چه حتما کرد، فقط مـی‌دانم زندگی درون این دنیـا بسیـار سخت مـی‌باشد. واقعاً جایی به منظور خودم نمـی‌یـابم هر موقع آماده مـی‌شوم چند کلمـه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم کـه نمـی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیـا، از دوری شـهدا، از سختی زندگی دنیـایی، از درد دست خالی بودن به منظور فردای آن دنیـا، هزاران هزار حرف دیگر، کـه در یک کلام، اگر نبود امـید بـه حضرت حق، واقعاً چه حتما مـی‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر درون سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شـهدای عزیز را داریم، خدا داریم.
ای خدای شـهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمـه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شـهیدم کن، ای خدا یـا رب العالمـین.

Read more

Media Removed

نماز اول ماه قمری از جمله نمازهایی کـه حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره بـه خواندن آن مداومت داشتند، نماز اول ماه هست که درون ابتدای ماه‌های قمری خوانده مـی‌شود. شیوه خواندن نماز اول ماه قمری از امام جواد علیـه‌السلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد درون روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار و در رکعت اول آن ... ✅ نماز اول ماه قمری 📝 از جمله نمازهایی کـه حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره بـه خواندن آن مداومت داشتند، نماز اول ماه هست که درون ابتدای ماه‌های قمری خوانده مـی‌شود. ✅ شیوه خواندن نماز اول ماه قمری 🔹از امام جواد علیـه‌السلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد درون روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار و در رکعت اول آن بعد از حمد ۳۰بار سورۀ توحید و در رکعت دوم بعد از حمد ۳۰بار سورۀ قدر را بخوان؛ سپس صدقه بده کـه اگر این کار را کنی سلامتی درون آن ماه را از خداوند متعال خریده‌ای. 🔹و درون روایتی آمده هست این دعا را بعد از نماز بخوان:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا، مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ، وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ. (بهجت‌الدعا، ص٣٧٨) ➖➖➖ 🏷 کتاب #بهجت_الدعا
مجموعه ادعیـه، اذکار، نمازها و دستوالعمل‌های مورد توصیـه حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره 📚 عرضه کتاب‌های مرکز تنظیم و نشر آثار آیت‌الله بهجت قدس‌سره ✅ با تخفیف ویژه درون فروشگاه اینترنتی مرکز
www.Bahjatava.ir

تماس به منظور سفارش سازمان‌ها و نـهادها
09127974750

#آیت_الله_بهجت
#اعمال_ماه_ذی_القعده
#نماز_اول_ماه
#بهجت_الدعا
#العبد
#العبد_محمد_تقي_البهجة
#bahjat
#bahjat_ir
#bahjat_com
#ayatollah_bahjat

Read more

Advertisement

اول بسم الله اومده مـیگه ببین خدا مگه نمـیدونست من دچار فلان مساله مـیشم چرا باهام اینکار رو کرد !؟؟ این سبک سوال اونقدر بـه وفور شنیده مـیشـه کـه فکر کنم حتما اصلا جوابش رو یک جا قاب کرد ! من از دید خودم جواب مـیدم تو هم از دید خودت دلت خواست جواب بده . . شما کل مسیری کـه رفتی آیـا هر چی خدا گفته بود عمل کردی ... اول بسم الله
اومده مـیگه ببین خدا مگه نمـیدونست من دچار فلان مساله مـیشم چرا باهام اینکار رو کرد !؟؟
این سبک سوال اونقدر بـه وفور شنیده مـیشـه کـه فکر کنم حتما اصلا جوابش رو یک جا قاب کرد ! من از دید خودم جواب مـیدم تو هم از دید خودت دلت خواست جواب بده 😊
.
.
👇👌
شما کل مسیری کـه رفتی آیـا هر چی خدا گفته بود عمل کردی کـه الان معتقدی خدا باهات کاری کرده کـه نباید!!!؟؟؟؟ یـا نکنـه هر کاری دلت خواسته کردی و الان دیوار خدا کوتاهه استغفرالله ؟؟؟ اونقدر هم جنم نداری تقصیرهای خودت رو ببینی و گردن بگیری ! بله اگر هر چی خدا گفته بود و نکن کرده بودی و خط بـه خط کارهای خودت مو لا درزشون نمـیرفت بعد دنبال مقصری جز خودت ! بگرد ! .
.
.
.
.
.
اما بعد بـه مناسبت هدیـه فرشی از چند نفر آذربایجانی
اول احادیثی را مـیگذارم و بعد حرف خودم 😊
.
.
.
.
این #احادیث 👇👇👇
.
.

1-جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر آمد و عرض كرد : اى رسول خدا! خداوند تبارك و تعالى مرا با هديّه اى سوى تو فرستاده هست كه قبل از تو آن را بـه هيچ كس نداده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: گفتم: آن چيست؟ جبرئيل گفت: شكيبايى و بهتر از آن. گفتم: آن ديگر چيست؟ گفت: خشنودى و بهتر از آن. گفتم: آن چيست؟ گفت: زهد و بهتر از آن. گفتم: آن چيست؟ گفت: اخلاص و بهتر از آن. گفتم: آن چيست؟ گفت: يقين و بهتر از آن. گفتم: آن چيست؟ جبرئيل گفت: پلكان آن توكّل بر خداوند عزّ و جلّ است. گفتم: توكّل بر خداوند عزّ و جلّ چيست؟ گفت: دانستن اين نكته كه مخلوق نـه زيانى مى زند نـه سودى مى رساند نـه چيزى مى دهد و نـه جلو چيزى را مى گيرد و چشم اميد بر كندن از مردم است··· . ( بحار الأنوار : ۷۷/۲۰/۴)
.
.
.

2-امام على ع :
خوب هديّه اى هست اندرز . ( غرر الحكم : ۹۸)
.
.
.
3-پیـامبر ص :
اگر پاچه يا ى هم بـه من هديه دهند، آن را مى پذيرم. ( الكافي : ۵/۱۴۳/۹)
.
.
.  4-پيامبر ص هديه را مى پذيرفت و در برابر آن پاداش مى داد. ( سنن أبي داوود : ۳/۲۹۰/۳۵۳۶)
.
.
.
5-پیـامبر ص :
كسى كه بخشش خود را بعد بگيرد، مانند كسى هست كه استفراغش را بخورد. ( كنز العمّال : ۴۶۱۶۴ ) .
.
.
.
.
.
👇👇👇👇
حالا این :
چه خوبه از حدیث اول یـاد بگیریم چشم امـید کندن از مردم یعنی اوج حال خوب ! کـه امـید خیر هم حتی از غیر خدا نداشته باشی ! و بدونی تو اگر کارهات و رابطه ات رو با خدا درست کنی ، حتی ولی خدا هم خودشون سراغت مـیان !! دیگه دنیـا و بقیـه ک هیچ !
.
.

ادامـه اش شاید پست بعدی 😉😊
.

Read more

Media Removed

#حسین_راهی_شد امروز ۲۸ رجب هست. روزیکه حرکت قافله‌ی حضرت ارباب علیـه‌السلام از مدینـه بـه سمت مکه درون سال ۶۰ هجری آغاز شد. . اگر خوب دقت کنیم هنوز هم بعد از هزار و چهارصد سال، هرروز با گوش جانمان مـی‌شنویم کـه فرمود: مَن کان باذلا فینا مـهجَتهُ و موطّنا علی لقاء الله نفسَه؛ فالیَرحل معَنا.. . حسین‌جان؛ اربابِ ... #حسین_راهی_شد
امروز ۲۸ رجب هست.
روزیکه حرکت قافله‌ی حضرت ارباب علیـه‌السلام از مدینـه بـه سمت مکه درون سال ۶۰ هجری آغاز شد.
.
اگر خوب دقت کنیم هنوز هم بعد از هزار و چهارصد سال، هرروز با گوش جانمان مـی‌شنویم کـه فرمود:
مَن کان باذلا فینا مـهجَتهُ
و موطّنا علی لقاء الله نفسَه؛
فالیَرحل معَنا..
.
حسین‌جان؛
اربابِ مـهربونم🌹
هنوزم صدای زنگِ قافله‌ت از تو بیـابونا مـیاد..
مـیدونم کـه داری حتی منِ گنـه‌کار و شرمنده رو هم صدام مـیزنی کـه به کاروانت ملحق بشم...
منو تربیتم کن برا بذل ِ بی‌چشم‌داشتِ مُهجَت قلبم؛
منو تربیتم کن برا لقاء الله؛
تا بتونم درون این مسیر نورانی همسفرت و هم‌راهت و سربازت و فدائی‌ات بشم...
به حقّ دلِ نگرانِ ت کـه هنوز هم نگرانـه، کمک کن دیگه دل از تعلّقاتِ دنیـا و مافیـها برکَنیم و به قافله‌ی عشقت ملحق شیم...
بی‌صبرانـه آماده‌ایم کـه تحت بیرق و فرمانِ علمدارت، که تا آخرین نفرِ منافقان و یزیدیـانِ زمان رو بـه اعماق جهنم روانـه کنیم...
.
#پ_ن:
ای کـه مرا خوانده‌ای
راه نشانم بده...
یـاحسین🥀
.
.
#کربلا
#ارباب_باوفا
#حسین
#مدینـه
#مکه
#امان_از_دل_زینب
#رقیـه_خاتون
#رباب
#علی_اصغر
#😢

Read more

Media Removed

رسول الله.. قرآن بخوان و راهِ خدا را نشان بده این مرده های روی زمـین را تکان بده.. قرآن بخوان بگو کـه "خدا" واحد هست و بس.. هر کـه ادلّه خواست " علی" را نشان بده..، رسول الله.. قرآن بخوان و راهِ خدا را نشان بده
این مرده های روی زمـین را تکان بده.. قرآن بخوان بگو کـه "خدا" واحد هست و بس..
هر کـه ادلّه خواست " علی" را نشان بده..،

Advertisement

﷽ . #أسعد_الله_أيامكم بمولد كريمة أهل البيت مولاتنا فاطمة المعصومة عليها السلام ررقنا الله واياكم في الدنيا زيارتها وفي الآخرة شفاعتها ان شاءالله وقضى الله لنا ولكم بشفاعتها . . تغطية مصورة مجلس ذكرى ولادة كريمة أهل البيت فاطمة المعصومة عليها السلام . . که تا ... ✨﷽✨
.
#أسعد_الله_أيامكم بمولد كريمة أهل البيت مولاتنا فاطمة المعصومة عليها السلام ررقنا الله واياكم في الدنيا زيارتها وفي
الآخرة شفاعتها ان شاءالله وقضى الله لنا ولكم بشفاعتها
.
.
🌺 تغطية مصورة مجلس ذكرى ولادة كريمة أهل البيت فاطمة المعصومة عليها السلام🌺
.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
.
تا چشم کار مـیکند اینجا کرامت است
دست مرا گرفت وبه دست قلم گذاشت
حسی کـه باز پای مرا درحرم گذاشت
حسی کـه اشکوار بـه چشمم قدم گذاشت
تا ((اشفعی لنا))به لبم دم بـه دم گذاشت
در این حرم کـه آمده ام پا بـه پای عشق
عاشق شدن دعای من هست و دعای عشق
مادست خالی آمده ایم ای خدای عشق
اذن مان بده محض رضای عشق
تا چشم کار مـی کند اینجا کرامت است
اینجا شفیعه هست بعد این جا قیـامت است
.
.
🌺گزارش تصویری از ولادت کریمـه ى اهل بیت ، حضرت معصومـه سلام الله عليها🌺
.
@fosoli_media
@fosoli_media
.
.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
.
ولادت حضرت فاطمـه معصومـه کریمـه ی اهل بیت سلام الله علیـها مبارک
.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
.
.
#حضرت_معصومـه #فاطمـه_معصومـه #دهه_کرامت #کریمـه #ولادت #امام_رضا #کریمـه_اهل_بیت #حرم #قم #مـیلاد #رضا #عید #جشن #محمد_فصولي #محمد_فصولی #محمد_فصولی_الكربلائي #قم_المقدسة #المعصومة #فاطمة_المعصومة

Read more

Media Removed

سلام عیدتون مبارک ایشون کـه در تصویر اول مـی‌بینید مادرم هستن! الان یـه سری عین منگول‌ها مـی‌پرسن کدوم! اون چینی سمت چپیـه مادر منـه! خوبه؟! اما تو عدوم مادربزرگمـه کـه عمنو دستش گرفته! بنده خدا فکر مـی‌کنـه مادربزرگ کریستین رونالدوئه! واسه همـین عکسام رو جمع مـی‌کنـه. طفلی چشمش نمـی‌بینـه یـه بار پوستر ... سلام
عیدتون مبارک
ایشون کـه در تصویر اول مـی‌بینید مادرم هستن! الان یـه سری عین منگول‌ها مـی‌پرسن کدوم! اون چینی سمت چپیـه مادر منـه! خوبه؟!
اما تو عدوم مادربزرگمـه کـه عمنو دستش گرفته! بنده خدا فکر مـی‌کنـه مادربزرگ کریستین رونالدوئه! واسه همـین عکسام رو جمع مـی‌کنـه. طفلی چشمش نمـی‌بینـه یـه بار پوستر باب اسفنجی رو جای من بهش فروخته بودن
عسوم و چهارم هم مادرمـه ولی عپنجم! عپنجم خودمم مـیخوام ببینمـی نیگا نیگا کرده تو رو؟! خدا شاهده مـیام موبایل چک مـیکنم اگه یـه نفر اسکرین شات گرفته باشـه یـا لایک منظوردار کرده باشـه گوشی‌شو خاموش مـی‌کنم
راستش مادرا شبیـه همدیگه هستن، مثلا خونـه مـیری دعوات مـی‌کنـه! خونـه نمـیری، بازم دعوات مـیکنـه. یـه شب خونـه نمـیری چلوماهیچه دارن، مـیری خونـه، شلغم با بروکلی بخارپز دارن! موبایلش و درست مـیکنی که تا یـه ماه ماشینشم خراب شـه مقصر تویی، درست نمـیکنی بیغیرت و نامردی. خلاصه کـه مادره دیگه! همـینا دوست داشتنیش مـی‌کنـه
خدا بیـامرزه مادرای اسیر خاک رو، مادر و زندایی بابام رو، مادرای خودتون رو حفظ کنـه و به مادرای شـهدا بخصوص مادر مفقود الاثرها هم صبر بده

عآخری هم خیلی هم خیلی مـهمـه! اینـهمـه ادعامون مـیشـه کـه پشت همدیگه‌ایم ولی یـه کار خیر بـه این بزرگی و خوبی رو زمـین مونده

به علیرضا سلمانیـان مثل چشمم اطمـینان دارم

آقا شب عیده! همـه کم و بیش پول دارن، برا خودت یـه پیرهن کمتر بخر! بخدا طلبکار از سر و کول خیّرها پایین نمـیاد. واسه ما افت داره کـه خیّرها مجبور باشن تلفن جواب ندن
بسم الله

ترانـه مربوطه
مادر من
مادر من
چرا زدی تو سر من

پ‌ن یک
مـیلاد حضرت زهرا س مبارک باشـه

پ‌ن دو
برید تو کانال قسمت اول سریـال رو ببینید، منتشر شده

پ‌ن سه
عید جهادی، هرکی پایـه ست آماده باشـه که تا بگم

#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #روز_مادر #روز_زن #مادر #مادرشـهید #مادرشوهر #مادرزن #مادربزرگ #خیریـه #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_بهترین_کادوی_دنیـا_رو_بخرم #پسرم_تو_آدم_بشی_از_همـه_چی_برای_من_با_ارزش_تره #دیـالوگ_تکراری #همـه_شنیدیم #به_خدا_زشته #به_خیریـه_کمک_کنید #کسر_لاتی_داره #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_به_خیریـه_کمک_نمـی_کند_و_مایـه_سرافکندگی_مادرش_شده #حضرت_زهرا_س #ومن_الله_التوفیق

Read more

Media Removed

‌‌‌‌‌‌‌‌❖‌‌﷽‌❖ ‌ ‌ ❖اَلسَّلامُ عَلَيْکَ یـا اَبا جَعفَرٍ یـا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَواد❖ ‌‌ ‌ ‌‌❖شـهادت جانسوز حضرت امام جواد عليه السلام را بـه ساحت مقدس حضرت بقية الله الأ عظم مـهدی موعود ( عجَّل الله تعالى فرجه الشريف ) روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمـه ... ‌‌‌‌‌‌‌‌🍃❖🔹‌‌﷽🔹‌❖🍃


🍃❖🔹اَلسَّلامُ عَلَيْکَ یـا اَبا جَعفَرٍ یـا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَواد🔹❖🍃
‌‌

‌‌🍃❖شـهادت جانسوز حضرت امام جواد عليه السلام را بـه ساحت مقدس حضرت بقية الله الأ عظم مـهدی موعود ( عجَّل الله تعالى فرجه الشريف ) روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمـه الفداء و شيعيان حضرتش تسلیت عرض مينمايیم ❖🍃
‌‌

‌ــــــــــ❖🍃🌷🍃❖ـــــــــــ


‌❖ #حدیث ⤵⤵

❖ #کلامکم_نور ⤵⤵

🍃❖حضرت امام جواد علیـه السلام فرمودند:

🍃🌷التَّوْبَهُ عَلی أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ
بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ.
‌ ‌‌
🍃🌷شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانی
قلبی، استغفار با زبان،جبران كردن گناه ـ نسبت به
همان گناه حقّ الله و یـا حقّ النّاس ـ، تصمـیم جدّی
بر این كه دیگر مرتكب آن گناه نشود.

‌📚«ارشاد القلوب دیلمـی، ص 160»



ــــــــــ❖🍃🌷🍃❖ـــــــــــ



‌ #سلام_مولای_مـهربانم 😢🍃
‌‌
◾هستند کریمان دو عالم سرخوانت
◾یکبار نخورده هست گره کیسه ی نانت
‌‌
◾اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
◾هرصحن کـه گشتیم درون آن بود نشانت

◾انگار کـه گهواره تو عرش زمـین بود
◾وقتی پدر پیر تو مـی داد تکانت

◾تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
◾هستم اگر امروز مسلمان اذانت
‌‌
◾یکبار پدر گفتن تو گر نمـی ارزید
◾صد بار نمـی رفت بـه قربان زبانت!

◾از چشم پدر دور مشو – گرگ زیـاد است
◾بر این پدرت حق بده باشد نگرانت

◾در راه مبادا قدمت خار ببیند
◾آن صورت چون برگ تو آزار ببیند

◾یک روز مـی آید کـه مـی افتد بدن تو
◾لب تشنـه بمانی و بخشکد چمن تو

◾یک روز مـی آید کـه مـی افتی و کنیزان
◾در خانـه بند کنار بدن تو

◾ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای ...
◾آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو

◾هرچند کلام تو درون آواز شود گم
◾اما نزند هیچی بر دهن تو
‌‌‌
🍃✒شعر از استاد علی اکبر لطیفیـان (حفظه الله )


ـــــــــــــــــــــــــ


✏پــی نــوشـتــ⤵⤵ :

🍃✔ طرح #پست_مشترک ‌
🔹هـمـه ی بزرگواران مـیتوانند درون ایـن طـرح بزرگ
سهیم باشند. به منظور دریـافت مطالب و تصاویر جهت
شرکت درون طرح بـه کانال سروش مراجعه بفرمـایید .
(لینک کانال درون قسمت بیوگرافی موجود است)
‌‌‌‌‌‌‌

🍃📱sapp.ir/shaybelkhaziib
‌‌
🍃🌸🔹ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
‌‌‌
‌‌
🔸تعجیل درون فرج مولا حضرت صاحب الزمان
ارواحنا فداه صلواتی عنایت بفرمایید ...

Read more

Advertisement

Media Removed

#چهارشنبه_ها_معرفی_فرزندان_امام_حسن #حضرت_فاطمـه_بنت_الحسن_سلام_الله_علیـها #پدر_مـهربان_امام_حسن_علیـهم_السلام #متن_حتما_خوانده_شود . . زبده زمن آن ماه کـه حسن بود معصومـه و زُبده زَمن بود تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، بزرگان بسیـاری را بـه عالم انسانیّت شناسانده است. ... #چهارشنبه_ها_معرفی_فرزندان_امام_حسن
#حضرت_فاطمـه_بنت_الحسن_سلام_الله_علیـها
#پدر_مـهربان_امام_حسن_علیـهم_السلام
#متن_حتما_خوانده_شود👇 .
.
زبده زمن

آن ماه کـه حسن بود
معصومـه و زُبده زَمن بود

تاریخ پر فراز و نشیب اسلام، بزرگان بسیـاری را بـه عالم انسانیّت شناسانده است. این بزرگان کـه در منظر اهل معرفت، قدر و منزلتشان روشن است؛ فرزانگان و پرچمداران هدایت و راستی اند؛انی کـه از سرچشمـه جوشان معرفت اهل بیت سیراب شده اند.

آنان کـه در سپیده های سحر، زمزمـه معرفتشان عرشیـان را شیفته خلوص و صفایشان مـی نمود و در خلوت شبهای تارِ زندگی، اوج رضا و معنویتشان ملائکه را بـه تحسین وا مـی داشت و شبانگاهان مزرعه خلوصشان را با اشک آبیـاری مـی د. آنان کـه گرد مکروهی نگشته و در چشمـه زمزم معرفتشان صدها کرامت جوشیده است.

از جمع زنان، شخصیتهایی وجود دارد کـه درخشش معنویتشان درون سراسر تاریخ اسلام پرتو افکنده است.

یکی از این فرزانگان امام مجتبی علیـه السلام همسر امام سجاد علیـه السلام و مادر امام باقر علیـه السلام است.

این بانوی کریمـه، کـه تلألؤ معنویت او درون طول تاریخِ اسلام نورافشانی کرده است، از خاندان پاک رسالت و عصمت است. و در شرافت و حیـاء و عفت سرآمد زنان عصر خود بوده است. به منظور او اوصافی همچون: فاضله، عالمـه، صالحه، صدیقه، پارسا و پرهیزگار شمرده اند.

این ریحانـه امام حسن مجتبی صاحب مقامات معنوی و کرامات بوده است. بـه گونـه ای کـه با اشاره دستش دیوارِ درون حال ریزش بین زمـین و آسمان معلق ماند. مقام والای او آن چنان هست که که تا مرز عصمت پیش رفته هست و نسبتی این چنین شایسته دارد:

، همسر و مادر امام؛انی کـه آیـه تطهیر درون شأن و مقامشان نازل شده است. درون خانـه هایی زندگی مـی کرده کـه اهل آن، در  عبادت، از برگزیدگان خلق بوده اند.

و از جهتی این بانوی بزرگوار، مصداقِ «ارْحام مطَهَّره» هست که درون زیـارت وارث وارد شده است.
.
.

نامـها، کنیـه ها و القاب

نامـها: فاطمـه و زینب

کنیـه ها: مشـهورترین کنیـه مادر امام باقر «امّ عبداللّه » است. کنیـه های دیگر این بانو «امّ الحسن» و «امّ عبده» است، و به  قولی بـه جای امّ عبده، امّ عبیده نیز ذکر شده است.

القاب: صدیقه، آمنـه، تقیّه و مُحسنـه.

#زینبِ_امام_حسن

در خاندان پیـامبر(ص)، بعد از نام فاطمـه، یکی از نامـهای مورد توجه اهل بیت عصمت و طهارت به منظور ان نام «زینب» بوده است.

#ادامـه_در_کامنت_اول
#حتما_کامنت_هایی_که_ادامـه_متن_هست_مطالعه_شود
#امام_حسنی_ها

Read more

Media Removed

ما یـه کتیبه ای داریم ماله هزاران سال پیش با این جمله که: "خداوند ایران را از دروغ و خشکسالی درون امان بدارد" دروغ و که همـه اطلاع داریم غیر قابل درون امان نگه داشتنـه کاریش نمـیشـه کرد ،مـیدونید نـهادینـه شده ،ینی نـهادینـه اش ،کلی فرهنگ سازی شده که تا وارد خون ما بشـه که تا اگر احیـانا از مدیران و مدبّران چُس دروغی ... ما یـه کتیبه ای داریم ماله هزاران سال پیش با این جمله که: "خداوند ایران را از دروغ و خشکسالی درون امان بدارد"
دروغ و که همـه اطلاع داریم غیر قابل درون امان نگه داشتنـه کاریش نمـیشـه کرد ،مـیدونید نـهادینـه شده ،ینی نـهادینـه اش ،کلی فرهنگ سازی شده که تا وارد خون ما بشـه که تا اگر احیـانا از مدیران و مدبّران چُس دروغی چیزی شنیدیم خیلی تعجب نکنیم
اما درون رابطه با خشکسالی و کم آبی من یـه سری راهکار دارم، دل بده شما:

درسته کـه بارندگی های ما نسبت بـه گذشته کمتر شده ولی با کلی تلاش و تبلیغات ، جمعیت و از بیس سی مـیلیون بـه هشتاد مـیلیون رسوندیم ینی تشیّع رو گسترش دادیم خب این الان یعنی چی ، ینی این کـه اون آبی کـه واسه بیس مـیلیون استفاده مـیشد واسه هشتاد مـیلیون داره استفاده مـیشـه
البته وزیر نیرو فرمودن اگه صرفه جویی کنیم و الگوی مصرف رو از دبستان بـه بچه ها یـاد بدیم مشکلی پیش نمـیاد
یعنی یـه مسئول آب خوری بزاریم بالا سر شیر آب هر کی با دست آب خورد الله اکبر گویـان چنان بزنـه پسِ کله بچه مردم کـه شیر آب بره تو خرطناقش که تا کشور از بحران کم آبی نجات پیدا کنـه ، یـا بجای مسواک زدن آدامس جویدن و یـاد بچه ها بدیم
اگه از من بپرسین کلی آب داره با قوانین دینی ما هدر مـیره و در این مورد صدای هیچ درون نمـیاد ولی امان از موقعی کـه شما هوس کنی ماشین بشوری!! فک کن چقد آب داره واسه طهارت شما مرد و بانوی مومن و مسلمان هدر مـیره ،باید سه بار اون داستان و آب بکشی اگه وسواس داشته باشی کـه به کرّات ، اگه اهل مسائل مستحبی باشی کـه دیگه یـه تانکر با خودت جای آفتابه حتما ببری تو بیت الخلاء
-پیشنـهاد من استفاده از سنگ و کلوخه

یـا همـین وضو گرفتن ببینید چقدر آب شرب هدر مـیره -پیشنـهاد من استفاده از خاک واسه تیمّمـه ،یـا اینکه اول صب یـه وضو و دائم الوضو موندن که تا غروبه کـه به مسائلی همچون معده و بادش ارتباط مستقیم داره کـه اونم قابل حله و با کمـی تمرین مـیشـه عضلات قسمتهایی از بدن رو پرورش داد که تا قوی تر عمل کنن ، یـا هم کـه بزرگان قانون باد و خواب رو از دلایل ابطال وضو حذف کنن!
کم آبیـه بزرگان، کم آبی ، قوانین رو آپدیت کنید!
مساله بعدی غسل جنابته ،آقا جان چه کاریـه هر روز هر روز !چقد راست و چپت و مـیشوری آخه؟
دو ماهی ،شیش ماهی یـه بار کافیـه -من پیشنـهاد مـیکنم زمان تخمک گذاری و پیدا کنید و دست از تلاشـهای مذبوحانـه بردارید درون زمان خودش بـه امـیال نفسانی جامـه عمل پوشانده برو یـه سال دیگه بیـا
پیشنـهاد بعدی استفاده از خزینـه اس ، هم سنتی تره هم آب کمتر مصرف مـیشـه
غسل ارتماسی مـیکنم قربه الی الله!

ادامـه درون کامنت
علی راد ۹۶/۴/۱۹
S:1/125
F:13
Iso:100
Focal:40mm

Read more
🕊 . درون حریم قدسی ات بال مناجاتی بده گنبدت دل مـیبرد ، وقت ملاقاتی بده . . . . . السلام علیک یـا علی بن موسی الرضا﴿ع﴾ . اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً ... 🕊
.
در حریم قدسی ات بال مناجاتی بده

گنبدت دل مـیبرد ، وقت ملاقاتی بده .
.
.
. . ✨السلام علیک یـا علی بن موسی الرضا﴿ع﴾✨
.
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ. . . .
.
پ.ن:👌🏻پنجره فولاد تو دوای هر چی درده
کسی ندیدم اینجا کـه نا امـید برگرده
.

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علی آل یـاسین خبرت هست کـه آن طاق معلیٰ اُفتاد  ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِریٰ اُفتاد  خبرت هست ستون‌های یـهودا اُفتاد خبرت هست هُبَل خورد شد افتاد عُزیٰ خبر این هست زمـین پُر شده از آب حیـات آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات یک نفر آمده که تا بارِ جهان بردارد پرده از منظره‌ی ... بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علی آل یـاسین

خبرت هست کـه آن طاق معلیٰ اُفتاد 
ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِریٰ اُفتاد 
خبرت هست ستون‌های یـهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد افتاد عُزیٰ
خبر این هست زمـین پُر شده از آب حیـات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات
یک نفر آمده که تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد
تاکه از گُردنِ ما یوقِ گران بردارد
از کران که تا به کران بانگِ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیـامد آمد 
چهارده تَن همـه با نامِ محمد آمد
شب شکست و به زمـین بارشِ مـهتاب آمد 
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست کـه در قاب آمد 
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد 
گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایـه‌ی آن سَروِ روان ما را بس
حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر بـه باش عادت دارد
نفسش گرم خدایـا چه حرارت دارد
سایـه اش نیست و در سایـه قیـامت دارد
انبیـا را بنویسید پیمبر این است
قبله‌ی روز و شبِ حضرت حیدر این است
کیستی ای نفست پاک‌تر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها
اَشـهَدُ اَنَّ کـه حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها
ای نَفَس‌های علی ای همـه هست زهرا
عالمـی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا
تو درخشیدی و انوارِ حیـات آوردی 
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی 
سیزده چشمـه‌ی جوشان نجات آوردی 
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی 
آخرین باده‌ات از این همـه خُم مـی‌آید 
با دُعایت عَلَم چهاردهم مـی‌آید 
ششمـین آینـه‌ات آمد و پروانـه شدیم
سر زلفیم کـه با مرحمتش شانـه شدیم
مرد این راه نبودیم کـه مردانـه شدیم
شیعه‌یِ جعفریِ خادم این خانـه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شـهر منافق دارد
چه غریبی کـه فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد
تو بشیری و به شور ازلی مـی‌آیی 
سر هر صبح بـه دیدارِ علی مـی‌آیی 
باز پیچیده درون این شـهر پیـامت آقا 
پشت یک خانـه تو هستی و قیـامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا 
و سلام هست فقط تکه کلامت آقا
از تو داریم سلامـی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات سروده آقای حسن لطفی
#رسول_الله #امام_جعفر_صادق
#مـیلاد خجسته #پیـامبر #رحمت ص
و حضرت #امام_جعفر_صادق_ع
بر #شیعیـان و #عاشقان خاندان
رسالت و #ولایت #مبارک
#مکه #مدینة_النبی #نجف #کربلا
#سامراء #کاظمـین #مشـهد #جمکران
#قم #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یـا_اباصالح_عجل_الله_ادرکنی

Read more

Media Removed

بچه بودیم سفره پهن مـیشدوماسرگرم بازی... سفره کـه ميخواست جمع شود مادر بانگرانی لقمـه ميگرفت. حالا سفره رحمت خداداردجمع مـیشود. اى مـهربان تر از مادر بیـا و قبل ازجمع شدن سفره ، لذت مـهمانیت رابما بچشان. سلام دوستان طاعات و عباداتتون قبول درگاه احديت ان شاااالله دائمى باشين درون خونـه اهل ... بچه بودیم سفره پهن مـیشدوماسرگرم بازی...
سفره کـه ميخواست جمع شود مادر بانگرانی لقمـه ميگرفت.
حالا سفره رحمت خداداردجمع مـیشود.
اى مـهربان تر از مادر بیـا و قبل ازجمع شدن سفره ، لذت مـهمانیت رابما بچشان.
😔
😞
😔
سلام دوستان
طاعات و عباداتتون قبول درگاه احديت
ان شاااالله دائمى باشين درون خونـه اهل بيت عليهم السلام
ان شااالله و بحق مولاى متقيان آقا جانمون اميرالمومنين على عليه السلام ، همگى مشمول رحمت واسعه شده باشيم.
در حق همديگه دعا يادمون نره
الهى بحق اين ايام عزيزى كه گذشت ، از ته دل آرزو ميكنم ، همتون حاجت روا ، عاقبتتون ختم بـه خير ، تنتون سالم و دلتون خوش و همـه عاشقان شـهادت بـه مراد دلشون برسن.
پيشاپيش هم عيد سعيد فطر رو بـه خودتون و خانواده هاى محترمتون تبريك و شادباش عرض ميكنم.
التماس دعاى شـهادت بحق الزينب سلام الله عليها
يا على مدد
😔
😞
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفرج❣
.
آخرِماه شدوماه نیـامدآخر
سی سحرناله زدیم،آه نیـامدآخر
باکنافی سربازارنشستیم ولی ...
حیف شفم ازچاه نیـامدآخر
😔
😞
لب خشفس خسته «مدد یـا الله»
نامـه ام را بده درون دست «اباعبدالله»
.
«شبِ پایـانی ماه رمضان» لطفی کن
«اربعین» پای پیـاده «حرم ثار الله»

Read more

Media Removed

فضائل امـیر المومنین علیـه السلام درون قرآن از کتب عامـه شماره (۴۸) سوره صف آيه ۴ «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کأنـهم بنیـان مرصوص؛ ابن عبــاس روایت نموده هست : امام امـیر المومنین علی علیـه السلام وقتی درون مـیدان جنگ بـه نبرد مـی‏پرداخت چون بنیـان مرصوص و ســد آهنین بود و خدای ســبحان آیـه : «ان ... فضائل امـیر المومنین علیـه السلام درون قرآن از کتب عامـه
شماره (۴۸)

سوره صف آيه ۴
«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کأنـهم بنیـان مرصوص؛

ابن عبــاس روایت نموده هست :
امام امـیر المومنین علی علیـه السلام وقتی درون مـیدان جنگ بـه نبرد مـی‏پرداخت چون بنیـان مرصوص و ســد آهنین بود و خدای ســبحان آیـه :
«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کأنـهم بنیـان مرصوص؛
همانا خداوندــانی را دوســت دارد کـه در راه او صف درون صف جهاد مـی‏کنند، چنان کـه گویی بنایی آهنین هســتند را درون تحسین و تمجید او نازل کرد
شواهدالتنزیل، جلد ۲صفحه ۳۳۸

#زیـارت_امـیرالمومنین_در_روز_یکشنبه
السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ‏] أَجْمَعِينَ
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم بـه کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز نبست این دل پر امـید من
گر چه سخن همـی‌برد قصه من بـه هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه کـه در این خیـال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دستکش خیـال من
نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند بـه ناز پرورم مـهر بتان سنگدل
یـاد پدر نمـی‌کنند این پسران ناخلف
بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل
مست ریـاست محتسب باده بده ولاتخف
صوفی شـهر بین کـه چون لقمـه شبهه مـی‌خورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی درون ره خاندان بـه صدق
بدرقه رهت شود همت شحنـه نجف #حافظ

#در_گریـه_شوق_دیدن_روی_تو_داشتم
#آب_از_سرم_گذشت_و_ندیدم_جمال_تو
#گر_کشته_تو_نیستم_از_بی_بضاعتی_است
#خونی_نداشتم_که_شود_پایمال_تو #معنی

#بعد_از_خدا_بزرگ_تویی_قصه_مختصر

Read more

Media Removed

. همـه ی آرزویم یک سحر کرب_و_بلا ست #شب_جمعه حرم یـار تماشا دارد #روضـه ی قحطی آب وعـطشان حسین گـوشـه ی صحن #علمدار تماشا دارد کـاش امسال شـود سال #ظهـور دلبر پـرچم خیمـه ی دلـدار تماشا دارد... . مرحوم قاضي مي فرمايد درون مکاشفه دیدم رحمة الله الواسعة حسين هست و باب رحمـه الله الواسعه ، ابالفضل ... .
همـه ی آرزویم یک سحر کرب_و_بلا ست
#شب_جمعه حرم یـار تماشا دارد
#روضـه ی قحطی آب وعـطشان حسین
گـوشـه ی صحن #علمدار تماشا دارد
کـاش امسال شـود سال #ظهـور دلبر
پـرچم خیمـه ی دلـدار تماشا دارد...
.
مرحوم قاضي مي فرمايد
در مکاشفه دیدم
رحمة الله الواسعة حسين است
و باب رحمـه الله الواسعه ، ابالفضل العباس قمر بني هاشم هست .
امشب شب جمعه هست ... شب زیـارتی ح...
آقا دیگه کم آوردیم از عمل
الآن دوست داریم کربلا بیـایم، نمـیتونیم . از اینجا بـه بعد کار خودته.... ما با نیت ... تو مارا ببر کربلا....
امشب ثواب زیـارت حرمتو بـه ما بده.اینو کـه دیگه بـه خدا ما نمـیتونیم.
شب جمعه ست، شب جمعه حتما بریم #کربلا
بگذارید یک خاطره از خود بیچاره ام بگویم ...یک عمر باعث حسرت هست .... سوم شعبان چند سال پیش،قرار بود بروم خارج از کشور.... بهم خورد...هیچ جا هم قول نداده بودم... فقط جلسه خودمان درون قم بود گفتم همان جا را مـیروم ...
یکی از رفقا زنگ زد گفت:دو،سه روزه مـیری کربلا؟ گفتم: مـیشـه؟ گفت: آره...من مـی تونم جور کنم ... گذرنامـه ما را گرفت و گفت امروز و فردا خبر مـیدم...پنج شنبه صبح گفت که تا ظهر بهت خبر مـیدم... قطعی درست مـی شود... ما هم حسابی دلخوش بودیم کـه شب جمعه کربلا ایم .
نزدیک ظهر زنگ زد
ما هم آدم نیستیم کـه هوس کربلا کنیم. این آقا ما را بـه هوس انداخت .
یکدفعه گفت آقا جور نشد
ما و حرم آقا و یک کلمـه
آخ .. #آخ_حسین_کاش_ما_کربلا_بودیم
.
شنبه قم بودم یکی از مداحان نسبتا مشـهور زنگ زد کـه فلانی کجایی؟ یک روزه دنبالت مـی گردم.
گفت: شب جمعه خواب دیدم تو حرم امام حسین روضه مـی خونی ... از تو حرم آمدند دم درون تحویلت گرفتند و...
گفت: دیروز بـه فلانی، عالم بزرگوار زنگ زدم گفتم من یک همچین خوابی به منظور فلانی دیدم . اون آقا ببین چجوری تعبیر د: این سوم شعبان مـی خواسته بره کربلا. شب جمعه زیـارتش قبول شده مثل اینم کـه هم نرفته .
مـی دونید یک عمر دارم خاک بر سر خودم مـیریزم بـه خودم مـیگم
بدبخت خب هر شب جمعه مـی گفتی آخ حسین . دوست داشتم امشب کربلا باشم.
مردم از دست ندید انقدر خوبه آدم بره کربلا بگه حسین تشنمـه
.بریم کربلا . اجازه مـیدید.
به خدا اگر امشب نگیری ثواب زیـارت کربلا رو ها خودت بی مایگی کردی
.اذن بخوانم . من درون کربلا اینجوری اذن مـی خوانم: أادخل یـا عباس .. عباس اجازه مـیدی حرم آقا برم.
وقتی وارد کربلا شدی اول مـیری حرم عباس کفشتو بـه عباس مـیدی
مـیگی آی کفشدار حرم حسین
حاجاتتو آنجا مـیگی
عباس باب الحوائجه
.
#شب_جمعه #روضه #استاد_پناهیـان #پناهیـان #پناهیـانی
.

Read more

Media Removed

کم اضافات درون مـی‌کنم از خودم جدید‌ها ، نـه اینکه حرفی‌ به منظور زدن نداشته باشم یـا گهی به منظور خوردن ، صرفا اینکه مـی‌خواهم کم باشم ، همـین ، یک مقداری کم ، احساس خوب و درستی‌ بـه روز‌های اخیر ندارم . شده‌ام مثل هوا ، تکلیفش با خودش معلوم نیس ، یک ساعت از آن روز هاست کـه تابستان کوتاه هست و بیـا لنگ یم درون استخر ، یک ساعت ... کم اضافات درون مـی‌کنم از خودم جدید‌ها ، نـه اینکه حرفی‌ به منظور زدن نداشته باشم یـا گهی به منظور خوردن ، صرفا اینکه مـی‌خواهم کم باشم ، همـین ، یک مقداری کم ، احساس خوب و درستی‌ بـه روز‌های اخیر ندارم . شده‌ام مثل هوا ، تکلیفش با خودش معلوم نیس ، یک ساعت از آن روز هاست کـه تابستان کوتاه هست و بیـا لنگ یم درون استخر ، یک ساعت جوریست کـه فقط حتما یک لیوان قهوه درون دست بگیریم بنشینیم بـه دیدن این همـه خجسته و بلبلی کـه در مملکت اتفاق مـیافتد و هیچ پاسخ گو نیست ، راستی‌ گفتم قهوه ، خوب هستند انشا‌الله دیگر ؟
صبح یک نظرسنجی اینستگرامـی از طرف یک دوست برام اومد کـه آیـا ! اگه بدونین پارتنرتون قابل شما بای‌ بوده ، ول مـی‌کنین مـیرین یـا مـیمونین ؟ بماند کـه حالا همـه از خدا شون هم هست کـه طرف این داستان رو قبلان داشته و الان چه حالی‌ بده و اینا ، سوالِ من اینـه ؟ آقا امروز چه روزیـه ؟ نـه نخندین جدی مـیگم ، چه روزی ؟ چون من فکر مـی‌کردم اردیبهشت سالِ نود و هفته ، نگو هنوز دوران داری و اینا تموم نشده کـه ما حتما سر یـا داستان بـه هر ی یم کـه طرف و یـا بـه عبارتی نوکر و کنیزمون چی‌ کار کرده یـا نکرده ! 
به ما چه آخه ؟ بـه من چه کـه یـارو قبلِ من با کی‌ بوده یـا نبوده ؟ یـا حتا بـه اون چه کـه من چی‌ کار کردم یـا نکردم ؟ مگه "مال" یـا "برده" منـه آخه ؟ خود این سوال رو پرسیدن اشتباهه ، مثل این مـیمونـه بپرسیم آیـا جمـهوری کنگو درون سال هشتاد و هشتِ مـیلادی ، معترض‌ها بـه انتخابات رو سرکوب کرد یـا نـه ؟ این دیگه سوال داره ؟ وقتی‌ اینو مـی‌پرسی‌ یعنی‌ خودت هم دنبالِ داستان مـیگردی وگرنـه چیزی کـه مشخص کـه سوال نداره ، فرهنگ سازی اینجوری نیست کـه عزیزم انگشت بـه هر ی خوب هست آیـا یـا بد ؟فرهنگ سازی اینکه دوست من ، عزیز من ، قشنگِ من ، پفیوز انگشت بـه هر ی نکن ! .
.
.
.
.
پ . ن : عو کپشن بیربط . 
پ . ن ۲ : من اعصاب دارم ، لحنِ نوشته هجوه ، لحن تمامِ نوشته‌های من هجوه ،یـه سری کلمات هست کـه شاید شما موقع عصبانیت بـه کار مـیبرین ، اما من نـه ، روزمره هست ، همـه استفاده مـی‌کنن و ادا درون نمـیارن کـه ما چه باریکیم . یک روز انشا‌الله بحث مـی‌کنیم کـه چه موردی دارند و چه موردی ندارند .
پ.ن۳ : من با ایشون و پیجش هیچ مشکلی ندارم کـه اتفاقا کار خوبی هم هست به منظور ملتکشاد کـه عادت بـه تحقیق راجع بـه هیچ چیزی ندارن ، دمش هم گرم اما اساسا با سوال راجع بـه بدیـهیجات و یـه درصد حق اونم بهی کـه هیچ حقی نداره مخالفم . نظر منم شخصیـه ، ایـه قران هم نیست ، غلط هم مـیتونـه باشـه وسلام .

Read more

. اول بسم الله آدم بی مشکل ک کلا نداریم همـه مشکلات دارن به منظور هر کی فقط یک مدلهاییـه اما یک سری ها هستن بـه مشکلات هم شکل شکلات نگاه مـیکنن یـا حقیقت دیگر اینکه مشکلاتم تبدیل بـه شکلات مـیکنن و به عهم فراووونترن افرادی کـه شکلات های بی نظیری هم بدی دستشون تبدیلش کنن بـه بدترین مشکلات . . . واقعیتیـه کـه ... .
اول بسم الله
آدم بی مشکل ک کلا نداریم
همـه مشکلات دارن
برای هر کی فقط یک مدلهاییـه
اما یک سری ها هستن بـه مشکلات هم شکل شکلات نگاه مـیکنن یـا حقیقت دیگر اینکه مشکلاتم تبدیل بـه شکلات مـیکنن
و بـه عهم فراووونترن افرادی کـه شکلات های بی نظیری هم بدی دستشون تبدیلش کنن بـه بدترین مشکلات .
. .
واقعیتیـه کـه گاهی اتفاق ها و حوادث کاملا مشابه به منظور یک عده تبدیل بـه پله های ترقی بسیـار بلند مـیشـه اما همون حوادث بسیـاری دیگر رو بـه نابودی های عمـیق مـیرسونـه
چرا اینجورها مـیشـه !!؟؟
من از یک زاویـه از نگاه خودم مـیگم
بی نـهایت باورم بر اینـه
انسانی کـه خدا رو مـیبینـه درون تمام مسایل و لحظات زندگیش بـه سخت ترین مشکلات هم مـیتونـه عمـیق ترین لبخندها رو بزنـه
این لبخند نـه از سر اینـه کـه اون مشکل سختی نداره هاااا نـهههه ابداااا
از سر اینـه کـه مـیدونـه اگر اراده خدا نبود قطعا این مشکل هم بهش نمـی تونست برسه و به خاطر باور خوب و حسن ظنی کـه به خدای خودش داره مطمـینـه درون تک تک لحظاتی کـه حتی متحمل درد و ناراحتی هم هست خیر براش موج مـیزنـه
با خدا دنیـا هم بهشت مـیشـه
چون بهشت اونجاییـه کـه تو حالت همـیشـه خوش باشـه
و حال همـیشـه خوش با ارتباط مدام دل با خالقش فقط مـیسره
حالا آیـا این بـه این مفهومـه کـه ما اگر با خدا باشیم هیچ دردی هم تحمل نمـی کنیم !!؟؟
نـه خوب قطعا دردها رو هم گاهی حس مـیکنی اما عمرا مثل بقیـه و عمرا مثل بی خداها
شاید یـاد خدا شبیـه همون مسکن و آرام بخشی باشـه کـه قبل از جراحی ها بـه بدن تزریق مـیشـه !!! ک جراحی بدون اون مسکن دردش فاجعه هست و با اون مسکن گاها ممکنـه اصلا هیچی هم نفهمـی !!! .
.
.
اما بعد
از اونجایی ک ب این مطلبم خیلی باور دارم کـه کلا هری از ظن خودش یـار بقیـه مـیشـه .. سر همـین خیلی بـه اینم باور دارم ک خیلی نباید نظرات مردم برات مـهم باشـه یعنی اگر عاقلانـه تر بخوام حرف ب شاید درست تر این باشـه کـه بگی اصلا نباید نظرات مردم برات مـهم هم باشـه
به مـیزانی ک اسیر حرف مردمـی کلا اسیری ! اسیر بر جماعتی ک هر کدوم هم یک چیزی مـیگن و چ بده حال این اسرا !! ..
کاش از یک روزی بـه بعد درون زندگی هممون بـه اینجا برسیم کـه جز خود خدای برامون واقعا مـهم نباشـه یعنی اینکه هر جایی ببینیم خدا ازمون الان چی مـیخواد نـه قزی ها و دم قرمزی هااااا 😉
اگر بـه اینجا برسیم چ جای خوبیـه ..
از خدای خوب و مـهربون هممون مـیخوام کمکمون کنـه بـه تغییر درون افکار و اعمال و نیـاتمون بـه اون سمتی کـه خودش راضیـه با عافیت کامل و در سهل ترین حالات ...
آمـین
.
.
ویدیو هم ک عشقی...
امـیدوارم لذت ببرید
با احترام آرشام 🌹 😊
فردا سه شنبه
3 ژوئیـه
12 تیر
.
.

Read more

Media Removed

. امسال یک #فاطمـیه ی متفاوتی داشته باش . فاطمـیه ی امسال بکش خودت رو به منظور بی بی دو عالم #فاطمـه_الزهرا فاطمـیه وقتی داشتی پرپر مـیزدی به منظور #حضرت_زهرا اگر ازت پرسیدن چرا اینجوری مـیکنی؟ بگو #همسر_علی رو زدن.علی، همسر علی اند ایشون تو مـیدونی علی کیـه؟ ببین وضع #فاطمـیه ات فرق مـیکنـه یـا نـه علی رو ... .
امسال یک #فاطمـیه ی متفاوتی داشته باش
.
فاطمـیه ی امسال بکش خودت رو به منظور بی بی دو عالم #فاطمـه_الزهرا
فاطمـیه وقتی داشتی پرپر مـیزدی به منظور #حضرت_زهرا
اگر ازت پرسیدن چرا اینجوری مـیکنی؟
بگو #همسر_علی رو زدن.علی، همسر علی اند ایشون
تو مـیدونی علی کیـه؟
ببین وضع #فاطمـیه ات فرق مـیکنـه یـا نـه
علی رو #محور_قلبتون قرار بدید یک جورهایی
آخه فرق مـیکنـه امـیرالمؤمنین
من این رو دارم بهت مـیگم کـه دلت یک موقع غفلت نکنـه ها.
ببینید اولیـا خدا رو عموما حتما دوست داشت ولی من دارم عرض مـیکنم بـه شما
آنی کـه در مقامـی ویژه قرار داره خود علی ابن ابی طالبه
که درون قلب تو حتما جایگاه ویژه داشته باشـه.
قلبت رو امروز بده دست آقا بگو آقا درستش کن،بسازش برام، بهم برگردون
مـیترسیدند قدیمـی ها اگر مـیدیدند بچه شان نسبت بـه علی ابن ابی طالبه آن ارادت و شوریدگی و دیوانگی ای رو کـه باید داشته باشد ندارد
رفت نزد #امـیرالمؤمنین گفت
اقا جون من اونجوری کـه شما رو دوست دارم و اونجوری کـه دوست دارم بچه ام شما رو دوست داشته باشد اونجوری نیست ها چی کار کنم؟ آقا فرمودند: عیبی ندارد پسرت رو بیـار درستش مـیکنم
پسرش رو برد پیش امـیرالم ؤمنین علی علیـه السلام
آقا پسر رو صدا زد بـه چشمـهاش یک نگاه کرد ببینمت پسر
آخ قربون چشمـهات برم اقا جان
که بـه ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار افتاب کند
پسره یک نگاه بـه چشمـهای امـیرالمؤمنین کرد نمـیدونم چی کار د امـیرالمؤنین باهاش
بعد بـه پدره فرمود برو درست شد
درست شد؟خراب شد، درست بود داشت زندگی اش رو مـیکرد
گفت آقاجون چی کار کردی؟چی شد؟
فرمود ببر دیگه درست شد
اومدن خونـه سفره ی طعام پهن بود
#مادر گفت بیـا غذا بخور
دیدن یک گوشـه نشسته زانو بغل گرفته
پدره گفت: پسر پاشو بیـا غذاتو بخور
گفت: بابا #دلم_تنگ_شده به منظور اون آقا
مـیشـه من یک بار دیگه برم اون آقا رو ببینم؟
یـا علی دل این بچه ها رو همـین امروز خراب کن.
اینجوریـه علی ابن ابی طالب محروم نمونی یک وقتی محروم نمونی یک وقتی
ان شاء الله اگر دلمون از سنگه از سنگهای خانـه ی کعبه باشـه کـه به احترام مادر مولا شکافته شد. هنوز علی بـه دنیـا نیـامده مردم
دیوانـه مـیکنـه علی همـه رو
والله بـه خدا ما رو دیوانـه نکرده باشـه ماها عاقل نیستیم نـه آدم نیستیم
اصلا دیوانـه کنندست محبت #علی
برو از خودش محبت رو بگیر
مولا درون بین #ائمـه جایگاه ویژه ای داره درون قلب تو هم حتما جایگاه ویژه ای داشته باشـه
با ذکر مصیبت حسین علیـه السلام اگر بـه این خانواده نزدیک شده ای
با ذکر مصیبت #حسین اگر آتش گرفته ست دلت و وجودت
حسین دست تو را مـیگیرد بـه در خانـه بابایش علی مـیبرد
.
#استاد_پناهیـان .

Read more

Media Removed

. "اگر ما کودکانمان را دوست داریم، حتما کره زمـینمان را دلسوزانـه دوست بداریم و آن را متنوع و زیبا بـه آیندگان وانـهیم، که تا در یک روز گرم بهاری درون 10000سال دیگر، آنـها بتوانند درون دریـایی از علف ها صلح را حس کنند، بتوانند ببینند کـه زنبوری بـه ملاقات گلی مـی آید، بتوانند آوای یک پرنده را درون آسمان بشنوند، و ... .
"اگر ما کودکانمان را دوست داریم، حتما کره زمـینمان را دلسوزانـه دوست بداریم و آن را متنوع و زیبا بـه آیندگان وانـهیم،
تا درون یک روز گرم بهاری درون 10000سال دیگر،
آنـها بتوانند درون دریـایی از علف ها صلح را حس کنند،
بتوانند ببینند کـه زنبوری بـه ملاقات گلی مـی آید،
بتوانند آوای یک پرنده را درون آسمان بشنوند،
و بتوانند خوشی را درون زنده بودن دریـابند."
"ایلیتس"

سلام
کاش یکم فرهنگ سازی و آگاه سازی تو زمـینـه ی مشکلات زیست محیطی بیشترو بهتر بود…

مثلا بـه جای اینکه مـیگفتن :
آب کمـه،
جمعیت حتما کنترل بشـه،
تغیرات اقلیم و گرمایش زمـین خطرناکه،
تخریب زیستگاه حیـات وحش بـه ضرر آدماس،
حفظ بقای جانوران و گیـاهان درون اصل حفظ بقای انسانـه و…
چراشو بـه آدما مـیگفتن که تا همـه متوجه بشن بحران چقدر جدیـه و چه خطری داره بقای کره ی زمـین و نسل آینده رو تهدید مـیکنـه…

خب البته تو خیلی از کتابهای محیط زیستی این مسائل گفته شده، ولی این مدل کتابا از بس مخاطب کمـی دارن، معمولا مـهجورن و ناشناخته!

مـیخوام یـه کتاب خوب کـه منم خیلی اتفاقی باهاش آشنا شدم رو بهتون معرفی کنم…

کتابی کـه مولفش ایرانیـه و آقای "نصرت الله صفائیـان" هستن و به زبان طنز و خیلی ساده و به قول خودشون خودمونی، مسائل زیست محیطی و چرایی مشکلاتی کـه دنیـا و نسل بشر باهاش مواجه هست رو با استفاده از بخش عظیمـی از رفرنس های معروف این زمـینـه (که عنوان کتاب و نویسنده هاشونم معرفی کرده و ازشون نقل قول آورده کـه افراد مشتاق بتونن با کتاب های تو این زمـینـه هم از این طریق آشنا بشن)،توضیح دادن…
همچنین خیلی جاها از اشعار شاعران قدیمـی و معاصر استفاده و این نشون مـیده شعرا و قدمای ما چقدر نسبت بـه مشکلات و مسائل زیست محیطی آگاهی داشتن و واقعا حیفه نسل حاضر تو این زمـینـه ها دانش و شناخت نداشته باشن…

این کتاب، مـیتونـه یـه آگاهیِ عظیم و در عین حال ساده و قابل درک بـه مخاطبانش بده…

پس، اگه مـیخواید نقشی هرچند کوچک، تو حفظِ "سفینـه ی زمـین" داشته باشید،
و اگه مـیخواید نسلِ آینده از مواهبی کـه خدا به منظور کل بشریت تدارک دیده، بهره ای داشته باشن،
مـیتونید با مطالعه ی این کتاب، قدمـی درون شروعِ آگاهی تو این زمـینـه ها بردارید…

و نخواهیم مگس از سرِ انگشتِ طبیعت بپرد،
و نخواهیم پلنگ از درِ خلقت برود بیرون،
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت،
و اگر خنج نبود، لطمـه مـیخورد بـه قانون درخت،
و اگر مرگ نبود، دستِ ما درون پی چیزی مـیگشت،
و بدانیم اگر نور نبود، منطقِ زنده ی پرواز دگرگون مـی‌شد،
و بدانیم کـه پیش از مرجان، خلأیی بود درون اندیشـه ی دریـاها…
"سهراب سپهری"

ممنون از توجهتون 💚

#Save #Earth
#Save #Lifes

Read more

بی ربط نوشت : ناظم مدرسه : از جلو نظام دانش اموزان : الله همسایـه (من) :بوق ناظم مدرسه :نـه نشد محکم جواب بده ، از جلووو نظااام دانش اموزان : اااالله همسایـه (من) :بووووق ناظم مدرسه : محکمتر جواب بده کـه مدرسه بلرزه ، خبررررررررردارر دانش اموزان : اااااااااااالله اااااااااکبررررر.... همسایـه ... بی ربط نوشت :
ناظم مدرسه : از جلو نظام
دانش اموزان : الله
همسایـه (من) :بوق
ناظم مدرسه :نـه نشد محکم جواب بده ، از جلووو نظااام
دانش اموزان : اااالله
همسایـه (من) :بووووق
ناظم مدرسه : محکمتر جواب بده کـه مدرسه بلرزه ، خبررررررررردارر
دانش اموزان : اااااااااااالله اااااااااکبررررر....
همسایـه (من) :بووووووق بووووق بوووووق بووووووق
خودتان جای بوقها رو با‌کلمات مناسب پر کنید
عامو‌چتونـه اول صبحی بلندگو مـیکنین تو‌حلقتون
ای مو بدونستم تقاص کدوم گناه م حتما پس بدم‌که همسایـه مدرسه شدم خوب بی
از صبح که تا الان اوقات ندارم

Read more

Media Removed

صلی الله علیک یـا سیدنا العطشان گرفته داغت از چشمان ما آشفته حالی را کـه باران سبز خواهد کرد فصل خشکسالی را تو آن افتاده درون خاکی کـه خونت پخش خواهد کرد درون آفاق جهان انوار آیـات جلالی را بـه خاک افتاده، تشنـه، آبروی آب را بردی بـه خاکت داده دریـا بعد از آن وصف زلالی را فقط با تربت تو سجده هایم مـیرود بالا بنازم ... صلی الله علیک یـا سیدنا العطشان

گرفته داغت از چشمان ما آشفته حالی را
که باران سبز خواهد کرد فصل خشکسالی را

تو آن افتاده درون خاکی کـه خونت پخش خواهد کرد
در آفاق جهان انوار آیـات جلالی را

به خاک افتاده، تشنـه، آبروی آب را بردی
به خاکت داده دریـا بعد از آن وصف زلالی را

فقط با تربت تو سجده هایم مـیرود بالا
بنازم خاک پاکی را کـه مـیبخشد تعالی را

گمانم خاک پای زایرت هم زندگی بخش است
که پر کرده هست عطر سیب این گلهای قالی را

همـیشـه فکر مـیکردیم معنی سعادت چیست؟
که اش روضه پاسخ داد حاجات سوالی را

شب جمعه چه سری درون حریمت هست کـه با خود
رسانده از نجف که تا کربلا مولی الموالی را

تو آن چتری کـه هرسایـه ات را داشت درون محشر
یقینا دور کرد از خود عذابی احتمالی را

در این آیینـه کـه بر دیده دارم جای تو خالیست
بده اذن زیـارت پرکنم این جای خالی را

#احمدحیدری
#شعرآیینی
#شب_اول_محرم
#التماس_دعا

Read more

Media Removed

. . مختصر تفسير دعای روز بيست وششم ماه رمضان درون بيان آيت الله مجتهدى تهرانى : . «اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیـهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیـهِ مَغْفوراً وعَملی فیـهِ مَقْبولاً وعَیبی فیـهِ مَسْتوراً یـا أسْمَعِ السّامعین» خدایـا قرار بده کوشش مرا درون این ماه قدردانى شده و گناه مرا درون این ماه آمرزیده و کردارم ... .
📣
.
مختصر تفسير دعای روز بيست وششم ماه رمضان درون بيان آيت الله مجتهدى تهرانى :
.
«اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیـهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیـهِ مَغْفوراً وعَملی فیـهِ مَقْبولاً وعَیبی فیـهِ مَسْتوراً یـا أسْمَعِ السّامعین»
خدایـا قرار بده کوشش مرا درون این ماه قدردانى شده و گناه مرا درون این ماه آمرزیده و کردارم را درون آن مورد قبول و عیب مرا درون آن پوشیده‌، اى شنواترین شنوایـان!
«اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیـهِ مَشْکوراً»خدایـا سعی و تلاش ما درون ماه رمضان را بپذیر! واژه «مشکوراً» بـه معنای «تشکر کن» هست و مقصود آن درون این دعا «بپذیر» و «قبول کن» است.
آدم زحمت مـی‌کشد و روزه مـی‌گیرد، گرسنـه و تشنـه مـی‌شود؛ اما غذا و آب نمـی‌خورد و کم‌خوابی ماه رمضان را تحمل مـی‌کند و اگر خدا تلاش‌های ما را قبول نکند، کاری از ما ساخته نیست. اگر زحمتی و رنجی کشیده شود و حاصلی درون پی نداشته باشد، اتفاق ناگواری افتاده است.ما حتما غصه بخوریم کـه نکند اعمال ما را آفت بزند. مثلاً یک غیبت مـی‌تواند تمام زحمات ما را هدر دهد. اگر غیبت کنید 40 روز اعمال خوب شما درون نامـه اعمال شخص غیبت شونده نوشته مـی‌شود و اگر عمل خوبی نداشته باشید، گناهان آن شخص درون نامـه اعمال شما نوشته مـی‌شود. این روایت از معصوم (عليها السلام) است.باید بـه خودمان بپردازیم و ببینیم کـه خودمان چه کار کرده‌ایم؛ آیـا هیچ عیبی نداریم؟ گل بی‌عیب خداست و ممکن نیست کـه ما عیب نداشته باشیم. درون روایت آمده کـه «چه مـی‌شود انسان را، یک خار کوچک را درون چشم رفیقش مـی‌بیند؛ اما شاخه‌ای کـه در چشم خودش رفته را نمـی‌بیند» این روایت کنایـه از این هست که انسان عیب‌های بزرگ خود را نمـی‌بیند؛ اما عیب کوچک مردم را مـی‌بیند. این حدیث از معصوم (عليها السلام) هست که خوش بـه حالی کـه عیب خودش را مـی‌بیند و به عیب دیگری کاری ندارد.«وذَنْبی فیـهِ مَغْفوراً وعَملی فیـهِ مَقْبولاً»از خدا مـی‌خواهیم که تا گناهان ما را بیـامرزد و اعمالمان را قبول کند!تا گناهانی کـه پیش از ماه رمضان انجام داده‌ایم را ببخشد؛ چون ماه رمضان، فصل درآمد معنوی وب ثواب است، حتی خوابیدن و نفس کشیدن درون این ماه عبادت محسوب مـی‌شود. درون ماه رمضان این همـه درآمد وجود دارد و آیـا امکان ندارد با این همـه درآمدب شده، انسان جان خودش را از گرو دربیـاورد؟ پیـامبر اسلام درون خطبه شعبانیـه مـی‌فرماید: «پشتتان از گناه سنگین شده و به گرو رفته هست و درون ماه رمضان بدنتان را از گرو درون بیـاورید»
.
ادامـه درون كامنت اول 👇🏻
.
🆔⤵️:
@mojtaheditehrani_ahmad .
.
٢٦ رمضان
٢١_٠٣_٩٧

Read more

Media Removed

... #بسم_الله_الرحمن_الرحيم رسیدن ماه خوبیـها مبارک دیگه سفارش نکنم... اونایی کـه روزه مـیگیرن نوش جونشون و الهی کـه خیرش رو ببینن اون هایی هم کـه هنوز بـه سن تکلیف و سن بلوغ نرسیدن کـه بتونن روزه بگیرن حرمت بزرگترای خودشونو😎😎😎😎 نگه دارن و جایی کـه اونـها هستن #روزه_خواری نکنن!! .. بچه ... ...
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
رسیدن ماه خوبیـها مبارک😊
دیگه سفارش نکنم...
اونایی کـه روزه مـیگیرن
نوش جونشون و الهی کـه خیرش رو ببینن😊😊😊😊
اون هایی هم کـه هنوز بـه سن تکلیف و سن بلوغ نرسیدن کـه بتونن روزه بگیرن😂😂😂😂😂😂😂😂
حرمت بزرگترای خودشونو😎😎😎😎 نگه دارن و جایی کـه اونـها هستن #روزه_خواری نکنن!!⛔⛔⛔⛔
..
بچه ها این چهار هفته بیشتر حواسمونو بـه اطراف جمع کنیم
شاید زیر گوشمون ناله ی یـه نیـازمند و محروم باشـه... 😔😔😔😔😔به برکت این ماه کـه خدا سفره شو پهن کرده یـه خیری بـه این عزیزای محترم برسونیم... راه دوری نمـیره...
.
.
.
پدر و مادرا بچه ها رو خیلی دعا کنن این ماه... دعای پدر و مادر از موانع اجابت مـیگذره... ازین فرصت استفاده کنید خواهشا
.
و یـه خواهش پر از تاکید و خیلی واجب از همـه
خواهشا خواهشا خواهشا
#دعای_عهد بعد از سحر فراموش نشـه
یـه آقای مـهربونی،
بین این خیـابونا
روی همـین زمـین خدا
درست بین ما
داره غصه مونو مـیخوره😢😢😢😢
خیـال این آقای سفیدپوش مـهربون رو راحت کنیم...
اون کـه برا خودش چیزی نمـیخواد...
جاش تو بهشته
اگر غمـی داره
غم ماست
با حضور دل و حس مسئولیت از خدا بخوایم اجازه بده امسال عید فطر رو با ایشون بخونیم
#ان_شاءالله_به_حق_حضرت_زينب 😔😔😔😔
.
.
راستی
یـه چیز دیگه هم بگم و بعدش التماس دعا
لطفا
روزه رو از سفره و آشپزخونـه وسیع تر درون نظر بگیریم
و
کارهایی مثل صدقه دادن، نماز شب خوندن، زیـارت عاشورا و خیلی کارخوب و ارزشمند دیگه رو توی برنامـه روزانـه مون جا بدیم کـه باهوش و زرنگ اونیـه کـه این چهار هفته رو غنیمت بدونـه واسه پاک کامل گناهان گذشته و ساختن بـه بهترین شکل آینده خودش و عزیزانش...
. . .
الهی کـه این #ماه_رمضان
ماه سوختن بدیـهامون و ساختن آرزوهامون باشـه
#التماس_دعای_فرج
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Media Removed

لطفا اول مطالعه کنید بعد لایک کنید بسم الله الرحمن الرحیم خوب وقته همـه باهم بخونیم داعشی بای بای داعشی بای بای، خوب نابودی این شجره ملعونـه را تسلیت عرض مـیکنم خدمت تمام دوستانی کـه به این شجره امـید داشتن یـا مـیپنداشتن کـه با گفتگو با این حیوان مـیتوان او را رام کرد تسلیت دوستان... یـه جا یـه دوستی کامنت ... لطفا اول مطالعه کنید بعد لایک کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
خوب وقته همـه باهم بخونیم داعشی بای بای داعشی بای بای،
خوب نابودی این شجره ملعونـه را تسلیت عرض مـیکنم خدمت تمام دوستانی کـه به این شجره امـید داشتن یـا مـیپنداشتن کـه با گفتگو با این حیوان مـیتوان او را رام کرد تسلیت دوستان...
یـه جا یـه دوستی کامنت گذاشته بود کـه حاجی اگه مَرده بیـاد کشور خودشو درست کنـه خو اخه مومن شما اداره کشور رو دست این تفکر بده اگه گلستان نشد بیـا منو بزن،ای کاش سید الان...
هر جا تفکر انقلابی حاکم بود ما اول دنیـا شدیم مثل نانو،هسته ای، نظامـی، اما امان از لیبرال ها کـه به ... کشیدن مملکتو
کاش برسه روزی کـه دولت مـهدوی تشکیل بدیم این آخرین قدم به منظور ظهور مولامون هست دولتی کـه وعده صادق بدهد نـه وعده باد معده ای، لعنت خدا بر خاتمـی و دار دسته اش کـه توهین د بـه معان ناموس خدا
یـه مسئله دیگه دوستان مواظب باشید درون دام فتنـه دهه محسنیـه گرفتار نشید این جماعت شـهادت حضرت مسلم رو پیرهن عثمان کرده اند به منظور ایجاد تفرقه,به خدا خود حضرت هم راضی نیست ها
السلام علیک یـا قتلی بین باب الجدار
السلام علیک یـا محسن بن علی (ع)
♦️وحدت امت اسلامـی اوجب واجبات است

رهبر انقلاب درون دیدار شرکت‌کنندگان درون اجلاس محبان اهل‌بیت(ع): 🔹وحدت امت اسلامـی اوجب واجبات است
🔹امروز پیکر دنیـای اسلام به‌شدت زخم‌خورده هست و دشمنان اسلام توانسته‌اند با ایجاد جنگ و اختلاف، دنیـای اسلام را فشل کنند
🔹با کمال تأسف حتما قبول کنیم درون درون امت اسلامـیانی هستند کـه همان کاری کـه آمریکا و رژیم صهیونیستی مـی‌خواهد، انجام مـی‌دهند
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سلیمانی
#حاج_قاسم
#روحانی
#روحانی_تنـها_نیست
#کذاب
#وعده_صادق
#دولت مـهدوی
🔶💬 with Professor Raefipour 🔸Who are shias? 🔸The Shias must try to raise Imam Mahdi’s flag before his reappearance and acquaint the world with him. The Shias must raise the flag of Imam Hussain ᴾᴮᵁᴴ and show the world what Imam Mahdi’s justice and a Shia government looks like. The Shias must always defend the oppressed in order for the people of the world to not forget about justice. Otherwise, people would not care about Mahdi anymore, and ISIS will become the symbol of Islam! Today, it is the Shias who have ruined the plans of ISIS since ISIS has to fight against them. This raises the question ‘who is ISIS and who are the Shias?’ 🔸Professor Raefipour 🔸January - 2015
#isis
کاش نوکری خانواده شـهدا نصیب ما مـیشد
@mahboube_b1987

Read more

Media Removed

. خواستم با رونمایی از این سند تاریخی، از همـینجا اعلام کنم کـه ما مواضع‌مون حساسه، خیلی؛ و برای همـین هم هست کـه نمـیذاریمـی بهش دست بزنـه. درون واقع ما سر مواضعمون خیلی حساسیم. اصلی ترینش هم سهم غذا هست، کـه سرش با احدی شوخی نداریم و حتی همدیگه رو خونین و مالین مـیکنیم! فرقی نمـیکنـه کباب باشـه یـا آبدوغ خیـار. ولی ... .
خواستم با رونمایی از این سند تاریخی، از همـینجا اعلام کنم کـه ما مواضع‌مون حساسه، خیلی؛ و برای همـین هم هست کـه نمـیذاریمـی بهش دست بزنـه. درون واقع ما سر مواضعمون خیلی حساسیم.
اصلی ترینش هم سهم غذا هست، کـه سرش با احدی شوخی نداریم و حتی همدیگه رو خونین و مالین مـیکنیم! فرقی نمـیکنـه کباب باشـه یـا آبدوغ خیـار.
ولی اگر ته دیگ باشـه حتما قضیـه فرق مـیکنـه، چون ممکنـه کار بـه کشت و کشتار هم برسه!

پی نوشت یک: آفرین بـه عین الله کـه زرنگ بود و بخاطر سهم آبدوغ خیـارش که تا پای جونش وایساد‌. مثل عین الله باشیم.

پی نوشت دو: باقرررزادَه

#آااااای_نفس_کش #هوا_هم_نداریم_نفسمون_گرفت #صمد_آقا #جووووون #ته_دیگتو_بخورم #مگه_خودت__مادرت_تو_خونـه_ته_دیگ_درست_نمـیکنن #نـه_والا #خوب_باشـه_بیـا_بخور #خدا_خیرت_بده
#shirazfood

Read more

Media Removed

. #صلی_الله_علیک_یـا_اباعبدالله . یـادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی کـه به بارانی مرطوب خیـابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی‌ست خدایی من و آغوش رهایی سپس آن‌قدر دویدم طرف فاصله که تا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهی دلم آرام شد آن‌گونـه کـه هر قطرۀ باران غزلی بود نوازش‌گر احساس کـه مـی‌‌گفت فلانی! چه بخواهی ... .
#صلی_الله_علیک_یـا_اباعبدالله
.
یـادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی
که بـه بارانی مرطوب خیـابان
زدم آهسته و گفتم چه هوایی‌ست خدایی
من و آغوش رهایی
سپس آن‌قدر دویدم طرف فاصله
تا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهی
دلم آرام شد آن‌گونـه کـه هر قطرۀ باران
غزلی بود نوازش‌گر احساس
که مـی‌‌گفت فلانی!
چه بخواهی چه نخواهی
به سفر مـی‌روی امشب
چمدانت پر باران شده
پیراهنی از ابر بـه تن کن و بیـا!
پس سفر آغاز شد و
نوبت پرواز شد و
راه نفس باز شد و
قافیـه‌ها از قفس حنجره آزاد و رها
در منِ شاعر منِ بی‌تاب‌تر از مرغ مـهاجر
به کجا مـی‌روم اقلیم بـه اقلیم
خدا هم‌سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر
که سر راه بـه ناگاه
مرا تیشۀ فرهاد صدا زد:
نفسی صبر کن ای مرد مسافر
قَسَمت مـی‌دهم ای دوست
سلام من دلخستۀ مجنون شده را نیز
به شیرین غزل‌های خداوند
به معشوق دو عالم برسان.
باز دلم شور زد آخر
به کجا مـی‌روی ای دل
که چنین مست و رها مـی‌روی ای دل
مگر امشب بـه تماشای خدا مـی‌روی ای دل
نکند باز بـه آن وادی... مشغول همـین فکر و خیـالات پر از لذت و پر جاذبه بودم
که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی
که نوشتند کمـی قبل اذان سحر جمعه پراکنده درون آن دشت خدایی‌ست.

چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا
عرش خدا، کرب‌وبلا
مست و رها درون دل آیینـه
جدا از غم دیرینـه
ولی دست بـه یله دیدم
منِ سر که تا به قدم محو حرم
بال ملک دور و برم
یکسره مبهوت بـه لاهوت رسیدم
چه بگویم کـه چه دیدم کـه دل از خویش ب
به خدا رفت قرارم
نـه بـه توصیف چنین منظره‌ای واژه ندارم
سپس آهسته نشستم، و نوشتم:
فقط ای اشک امانم بده که تا سجدۀ شکری بگذارم
که بـه ناگاه نسیم سحری از سر گلدستۀ باران و اذان
آمد و یک گوشـه از آن
پردۀ درون شور عراقی و حجازی بـه هم آمـیخته را
پس زد و چشم دلم افتاد بـه اعجاز خداوند
به شش‌گوشۀ معشوق
خدایـا! تو بگو این منم آیـا
که سراپا شده‌ام محو تمنا و تماشا
فقط این را بنویسید رسیده‌ستتشنـه بـه دریـا
دلم آزاد شد از همـهمـه دور از همـه مدهوش
غم و غصه فراموش
در آغوشِ ضریح پسر فاطمـه آرام سرانجام گرفتم.
.
#لبیک_یـا_حسین
.

Read more

Media Removed

#پست_ویژه همون طور کـه از طریق استوری ملاحظه کردید من دیروز عمل جراحی کوچکی داشتم و دیشب رو توی بیمارستان خوابیدم. همـه یکصدا و با شمارش من بگید بلا بـه دور! یک... دو... سه... آفرین اما اتفاقات بسیـار جالب تو همـین بیست و چهارساعت افتاد. بـه محض ورود یـه اس ام اس با این مضمون برام ارسال شد(عدوم) فهمـیدم ... #پست_ویژه
همون طور کـه از طریق استوری ملاحظه کردید من دیروز عمل جراحی کوچکی داشتم و دیشب رو توی بیمارستان خوابیدم. همـه یکصدا و با شمارش من بگید بلا بـه دور! یک... دو... سه... آفرین

اما اتفاقات بسیـار جالب تو همـین بیست و چهارساعت افتاد. بـه محض ورود یـه اس ام اس با این مضمون برام ارسال شد(عدوم)

فهمـیدم کار تمومـه! یعنی عین چفیـه و پلاکی کـه تو آژانس شیشـه‌ای به منظور حاج کاظم فرستادن این پیـام هم واضح و روشن بود!

وارد اورژانس کـه شدم دیگه مریض‌ها رو بـه یـه چشم دیگه نگاه مـی‌کردم! البته حس اونا هم تغییر کرده بود. رفتم پیش دکتر!

دکتر من و به تختم برد و تازه بازی شروع شد. هر پنج دقیقه یـه مریض با کلی سیم و بند و بساط مـیومد و از مادرم مـیپرسید: حالش خوبه؟! دکترها هنوز قطع امـید ن؟! ان‌شاءالله زودتر دکترها بگن ببینیم تکلیف مون چی مـی‌شـه با مـیّت! راستی گروه خونی‌ش چیـه؟

مجتبی هم درون مورد کلیـه‌ها توافق کرده بود! بابام گفته بود پونزده بـه بالا هرچی فروختی مال خودت! اونم صحبت از پنجاه تومن مـی‌کرد. مـی‌گفت مال یـه رییس‌جمـهور بوده کـه ده صبح مـی‌اومده پاستور ساعت دو بر مـی‌گشته!

بالاخره ما رو بردن اتاق عمل و طرف یـه سوزن سه متری بـه کمر ما زد کـه بی حس بشیم. حالا من استرس داشتم خفه مـی‌شدم.

اونایی کـه مـی‌گن استرس نداره کـه یـا همـین الان سکوت مـی‌کنن یـا با پشت دست مـی‌خوابونم تو اینستاگرام‌شون!

آقا بی حس شد و برید و دوخت و کار تموم شد و اومدیم ریکاوری از اونجا دیگه باغ وحش شروع شد! حتی من شنیدم بیمارستان از یکی دو نفر تو خیـابون پول گرفته بود کـه بیـان یـه خرس واقعی ببینن!

از اتاق عمل کـه بیرون اومدم دیدم مادرم داره گریـه مـی‌کنـه! فهمـیدم بابام سهم بلیط فروشی بیمارستان رو گرفته ولی سهم رو نداده و اونم گریـه مـی‌کنـه! دایی و هم اومده بودن کمک ولی بابا با پول‌ها فرار کرده بود.

الانمـی حاضر نیست پول ترخیص رو بده! بابا معتقده ولش کنیم بـه بیمارستان فشار مـیاد ولش مـی‌کنـه! ولی مـی‌گه ممکنـه تو این نوسانات قیمت دلار یـهو قلبش رو بـه قیمت بفروشند!

ترانـه مربوطه
من سرگردون پاره
تو رو دکتر مـی‌دونسم

پ‌ن یک
الان یـه مورفین زدم اون بالا بالاهام

پ‌ن دو
خدایی خانواده یـه چیز دیگه‌س

پ‌ن
جاداره از فاضل چوپان جوری تشکر کنم کـه انگار نـه انگار خانواده نشسته

#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #بیمارستان #بستری #عمل #اتاق_کثیف #پدر_مادر #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_کلیـه_مو_به_تو_اهدا_کنم #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_مورفین_دوس_ندارد_و_درد_مـیکشد #ومن_الله_التوفیق

Read more

Media Removed

. . راه را باز نمایید محرم آمد دم بگیرید کـه هنگامـه ماتم آمد دست بر نـهاده همـه تعظیم کنید مادری دست بـه پهلو، کمری خم آمد بیشتر بخوانید » . . #خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده #سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا #هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها #خادمـین_بدون_مرز #هیئت_الزهراییم #علی_برکت_الله #وعده_صادق #بی_غیرت #اخراجیـها #دورهمـی #دولابی .
.
راه را باز نمایید محرم آمد
دم بگیرید کـه هنگامـه ماتم آمد
دست بر نـهاده همـه تعظیم کنید
مادری دست بـه پهلو، کمری خم آمد
بیشتر بخوانید »
.
.
#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

Media Removed

خب، قبول باشـه شب‌های زیبای قدرتون و ان‌شاءالله کـه روزی خوبی به منظور یک سال جمع کرده باشید و برای منم دعا کرده باشید. راستش مـی‌خوام راجع بـه تصویر بالا یـه سری توضیح بدم. تصویری کـه مـی‌بینید وضعیت "پساافطار" نامـیده مـی‌شـه، یعنی من سفره رو ترک کردم که تا به بقیـه هم یـه چیزی برسه. البته همون طور کـه تصویر کاملا ... خب، قبول باشـه شب‌های زیبای قدرتون و ان‌شاءالله کـه روزی خوبی به منظور یک سال جمع کرده باشید و برای منم دعا کرده باشید.

راستش مـی‌خوام راجع بـه تصویر بالا یـه سری توضیح بدم.

تصویری کـه مـی‌بینید وضعیت "پساافطار" نامـیده مـی‌شـه، یعنی من سفره رو ترک کردم که تا به بقیـه هم یـه چیزی برسه. البته همون طور کـه تصویر کاملا گویـاست چیزی بـه جز شیشکی سر سفره نمونده! حالا منم از سر سفره برم تو فکر مـی‌کنی چیزی بهی مـی‌ماسه؟! زهی خیـالات باطل!

اما باور کنید روزه ای کـه چهار صب شروع مـی‌شـه و یـه رب بـه نـه شب تموم مـی‌شـه با تهمت و غیبت و اشد من الفلان هم نباید باطل بشـه! یعنی مـی‌خوام بهت بگم درستش اینـه کـه باطل نشـه، ولی مـی‌شـه! چرا و چگونـه‌ش هم مشخص نیست.

دیروز نشستم حساب کردم دیدم هر آدمـی تو روز حتما هشت ساعت کار کنـه، هشت ساعت تفریح کنـه و هشت ساعت باقی مونده رو استراحت کنـه.

ما تو ماه رمضون هشت ساعت دنبال کار مـی‌گردیم، هشت ساعت بعدی رو کار مـی‌کنیم، هشت ساعت سوم هم فقط مـی‌رسیم بخوریم! که تا هم مـیای تکون بخوری مـی‌گه که تا اذان صبح چند دقیقه باقی‌ست!

خب تو اون نـه شب که تا چهار صب کـه به روایتی خودش هش ساعت هم نمـیشـه چیکار مـی‌شـه کرد جز تخته گاز؟

حالا من یـه پیشنـهاد دارم: بـه نظرم ساعت سه و چهار اینا یـه ساعت "هاف‌تایم" بدن! بالاخرهی کـه تا اون ساعت درون حال تجزیـه شدن بـه عناصر تشکیل دهنده خودشـه بره تو رختکن، یـه چایی بزنـه، یـه ناهار ریزی بخوره یـه دودی کنـه برگرده تو مـیدون! تازه، نیمـه دوم کـه نیمـه مربیـانـه مردم قطعا عملکرد بهتری خواهند داشت.

خدایـا! باور کن من واسه خودت مـی‌گم! اگه این کار و ی کلی فالوور مـی‌گیری! از ما گفتن

ترانـه مربوطه
بخور ای یـار بخور
ای وفادار بخور
تا سحر از لحظه ی
خوش افطار بخور

پ‌ن یک
مـهمونی لاکچری نرید، امسال شکر خدا نرفتم

پ‌ن دو
بهترین افطاری با خانواده‌ست، دور هم باشیم

پ‌ن سه
وقت افطار دستاتون رو بلند کنید و به سمت آسمون بگیرید و اجازه بدید بقیـه هم یـه چیزی بخورن

پ‌ن چهار
شـهدا و رفتگان رو یـاد کنید

پ‌ن پنج
پلیس یـه برند خارجیـه کـه تولید کننده‌های بی اعتماد بـه نفس داخلی زحمت مـی‌کشن ررهن‌هاشون مـی‌زنن

#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #افطار #سحر #نیمـه #کله_گنجیشکی #مبارزه #ماراتن #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_نیمـه_دوم_تعویضت_کنم_دیگه_نری_تو_زمـین #رختکن #نیمـه_مربیـان #پسا_افطار #پسا_برجام #پسا_مسا #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_روزه_نیست_و_تا_شب_چیزی_نمـیتواند_بخورد #تازه_به_همـه_باید_توضیح_بده_که_پلیس_یـه_برنده #افطاری_ساده_بدید #ومن_الله_التوفیق

Read more

Media Removed

آیـا مـی‌دانید کـه دکمـه ینگ کجاست؟! نمـیدونید دیگه! همـه‌تون از من بپرسید که تا بگم! بپرسید دیگه! حالا همـه نپرسیدن نصف هم بپرسن کافیـه! مـی‌دونم سرتون شلوغه، بـه یک چهارم هم مـی‌گم! یک هشتم! نـه؟! اصن من کـه مـی‌دونم شما ته دل‌تون مـی‌خواد و روتون نمـی‌شـه بعد مـی‌گم! راستش تلگرام و اینجور چیزا به منظور من و ... آیـا مـی‌دانید کـه دکمـه ینگ کجاست؟! نمـیدونید دیگه! همـه‌تون از من بپرسید که تا بگم!

بپرسید دیگه! حالا همـه نپرسیدن نصف هم بپرسن کافیـه! مـی‌دونم سرتون شلوغه، بـه یک چهارم هم مـی‌گم! یک هشتم! نـه؟! اصن من کـه مـی‌دونم شما ته دل‌تون مـی‌خواد و روتون نمـی‌شـه بعد مـی‌گم!

راستش تلگرام و اینجور چیزا به منظور من و شما مـهم نیست، ولی به منظور بعضیـا مـهمـه! واسه همـین دکمـه ینگ رو مثل دکمـه شلیک بمب اتم همـیشـه چندجا نصب مـی‌کنن کـه در مواقع اضطراری بزنن

یکی از جاها منزل وزیر ارتباطه کـه به محض حمله سایبری سریعا پاسخ ی بده! اما از قضا چون جا کم بوده دکمـه رو بغل کلید برق دششویی گذاشتن!

خب پیش مـیاد دیگه! وزیر جوان کـه شب سختی رو پشت سر گذاشته کورمال کورمال دس مـیکشـه کـه چراغ و بزنـه اشتباهی دکمـه و مـیزنـه و مـیره تو کارش و مـیکنـه!

اما پیـام‌رسان داخلی!

زدم رو ایتا، گفت شما؟! خودم و معرفی کردم و گفت پیـامک تایید مـیزنیم. دو ساعت وایسادم پیـام نیومده دوباره زدم مـیگه مگه کوری نمـیبینی سرم از صبح شلوغه؟ عذرخواهی کردم. گفتم چه کنم؟ گفت مگه تو درخشان نیستی؟ گفتم خب، گفت صب بخیر عشقم‌ها رو با اس ام اس بگو، "عزیزم الان چی تنته ببینم"ها رو هم با ایمـیل حل کن دیگه

رفتم سروش! پیـام داد الان سرم شلوغه، صبح بخیر عزیزم و عشقم سلام هات رو گفتم، مـیمونـه چارتا خبر کـه بزن شبکه خبر الکی وقت مردم و نگیر!

گفتم جسارته ولی الان بـه کیـا پیـام دادی؟ گفت از روی دفترچه تلفن بـه "تنـها عشقم یک" که تا "تنـها عشقم دوازده" و "سیدمحمود رضوی تهیـه کننده" پیـام دادم! پرسیدم اون چرا؟! گفت جلوی مردم مـیگم اسم کیو رضوی ذخیره کردیـا! گفتم بـه تنـها عشقم شش نباید پیـام مـیدادی! قهرم باهاش! گفت دیشب تو پیـامـهاش بـه دوستش گفت کـه مـیدونـه اشتباه کرده! منم دیدم تنبیـه شده گفتم این بچه بازی رو تموم کنید.

ترانـه مربوطه
یـه وقتایی اینقدر سرعت کمـه
که شک مـی کنم بـه تو و متو
یـه روزایی فک مـی کنم آخرش
سروش مـیفرسته برام عکستو

پ‌ن یک
تلگرام از صب را نمـیره! هل بدین

پ‌ن دو
اعیـاد شعبانیـه مبارک باد

پ‌ن سه
فردا یـه پست خیریـه داریم خیلییییییییییی مـهمـه! پولاتون و جمع کنید

#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #تلگرام #سروش #ایتا #اول_صب #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_یـه_پیـام_رسان_بخرم_که_فقط_خودمون_دوتا_باشیم #با_عطا #با_بقیـه #با_برادرا #برادرا #ای_وای_برادرا #بالا #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_باید_کم_کم_خبر_تلگرام_را_به_او_بگوید_ولی_حواسش_نیس_یـهو_مـیگوید #بیچاره_پسره #کلی_کانال_به_درد_بخورش_پرید #آماده_سفر_باشید #ومن_الله_التوفیق

Read more

Media Removed

. . جانِ من حرف بزن! امر بفرما پدرم. آنقَدَر گوش بـه فرمان تو هستم کـه نگو… کوچه بعد کوچه ی این شـهر پر از تنـهاییست آنقَدَر بی تو درون این شـهر غریبم کـه نگو… پدر ای یـاد تو آرامش من…! امشب از کوچه ی دلتنگیِ من مـیگُذری؟! جانِ من زود بیـا بغلم کن پدرم…! آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم کـه نگو… بـه خدا دلتنگم! رو ... .
.
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما پدرم.
آنقَدَر گوش بـه فرمان تو هستم کـه نگو…
کوچه بعد کوچه ی این شـهر پر از تنـهاییست
آنقَدَر بی تو درون این شـهر غریبم کـه نگو…
پدر ای یـاد تو آرامش من…!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من مـیگُذری؟!
جانِ من زود بیـا
بغلم کن پدرم…!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم کـه نگو…
به خدا دلتنگم!
رو بـه رویم بِنِشینی کافیست
همـه دنیـا بـه کنار…
گرچه از دور ولی، من تو را مـیبوسم
آنقَدر خاک کف پای تو هستم کـه نگو …
یـادت گرامـی ، روحت شاد
.

#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

Read more

Media Removed

. . بسم الله الرحمن الرحیم برادران! شما درون حالی بـه این وضعیت گوش فرا مـی‌دهید کـه این حقیر فقیر دست از دنیـا کوتاه دارد و چشم امـید بـه دعای شما عزیزان دوخته است. مـی‌خواهم آنچه درون تمام عمر علی الخصوص درون این اواخر بیش از هر چیزی مرا بیشتر داغدار مـی‌کرد و جگرم را مـی‌سوزاند با شما درون مـیان گذارم. عزیزان! دوری ... .
.
بسم الله الرحمن الرحیم

برادران!

شما درون حالی بـه این وضعیت گوش فرا مـی‌دهید کـه این حقیر فقیر دست از دنیـا کوتاه دارد و چشم امـید بـه دعای شما عزیزان دوخته است.

مـی‌خواهم آنچه درون تمام عمر علی الخصوص درون این اواخر بیش از هر چیزی مرا بیشتر داغدار مـی‌کرد و جگرم را مـی‌سوزاند با شما درون مـیان گذارم.

عزیزان!

دوری از امام زمان مرز سال‌ها و قرن‌ها را درنوردیده است.

اکنون بیش از هزار و 300 سال از محرومـیت عالم از دیدار با آن حجت خدایی مـی‌گذرد.

آنچه تلخ و اسفبار بوده این هست که شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است.

چه ناجوانمردانـه ب از مولا برایش عادت شده است، چه بی‌معرفتیم ما کـه اصل کل خیر برایمان فرعی شده است.
.
.
هجدهم اسفند سالروز شـهادت شـهید حجت الله رحیمـی
.

#پنجمـین_سالگرد
#شـهدا_را_یـاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شـهید_حجت
#شـهید_نسل_سوم
#همت_نسل_سوم
#پادگان_دژ
#خرمشـهر
#کاروان_شـهید_صیـاد_شیرازی
#راهیـان_نور
#ای_که_مراخوانده_ای_راه_نشانم_بده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
. ◼ مـیدانم که تا من برنخیزم نخواهی آمد....

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم مـیدونم تاریخ این مطلب گذشته ولی وقتی اونو تو یک نشریـه خوندم وسوسه شدم که تا برای شما هم ارسال کنم شاید خیلی هاتون قبلا این مطلب را خونده باشید یـا بـه اون رسیده باشید ولی مطمئنم یـاد آوری و تکرارش به منظور همـه ما لازمـه 4 ساله کـه بودم فکر مـیکردم پدرم خیلی قوی هست و هر کاری مـیتونـه ... بسم الله الرحمن الرحیم
مـیدونم تاریخ این مطلب گذشته ولی

وقتی اونو تو یک نشریـه خوندم وسوسه شدم

تا به منظور شما هم ارسال کنم
شاید خیلی هاتون قبلا این مطلب را خونده باشید

یـا بـه اون رسیده باشید ولی مطمئنم یـاد آوری و

تکرارش به منظور همـه ما لازمـه
4 ساله کـه بودم فکر مـیکردم پدرم خیلی قوی هست و هر کاری مـیتونـه انجام بده

5ساله کـه بودم فکر مـیکردم پدرم همـه چیز ها رو مـیدونـه

6 ساله کـه بودم فکر مـیکردم پدرم از همـه پدر ها باهوش تره

8 ساله کـه شدم گفتم پدرم همـه چیز رو هم نمـی دونـه

14 ساله کـه بودم گفتم زیـاد حرفهای پدرم رو تحویل نگیرم

اون خیلی اُمله

16 ساله کـه شدم دیدم خیلی نصیحت مـیکنـه گفتم باز اون گوش مفتی رو گیر آورده

18 ساله کـه شدم وای خدای من باز گیر داده بـه رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همـین طور بیخودی بـه آدم گیر مـیده

عجب روزگاریـه

21 ساله کـه بودم پناه بر خدا بابا بـه طرز مایوس کننده از رده خارجه

25 ساله کـه شدم دیدم کـه باید ازش بپرسم زیرا پدر چیزهائی

در باره این موضوع مـیدونـه

30 ساله کـه شدم بـه خودم گفتم بد نیست از پدرم نظرش

را بپرسم هر چی باشـه چند پیراهن از من بیشتر پاره کرده و تجربه داره

40 سالگی مونده بودم پدر چطور از بعد همـه این کارها بر مـیاد چقدر عاقل و باتجربه است

50 سالگی حاضر بودم همـه چیز رو بدم کـه پدرم برگرده تامن بتونم باهاش درباره همـه چیز حرف ب اما افسوس کـه قدرشو ندونستم و گرنـه . . .

Read more

Media Removed

. دکتر سعید #جلیلی درون یـادواره شـهدای مساجد منطقه طلاب #مشـهد حاضر شد و به ایراد سخنرانی پرداخت. . اهم سخنان دکتر جلیلی: . نسل ما این توفیق را پیدا کرد کـه عینیت پیدا بسیـاری از فرازهای #دعای_ندبه را ببند. . #امام راحل هست خطاب بـه علما و بزرگان مـی‌فرمایند یک عمر عبادت کردید، خدا قبول کند ... .
دکتر سعید #جلیلی درون یـادواره شـهدای مساجد منطقه طلاب #مشـهد حاضر شد و به ایراد سخنرانی پرداخت.
.
🔻 اهم سخنان دکتر جلیلی:
.
🔹نسل ما این توفیق را پیدا کرد کـه عینیت پیدا بسیـاری از فرازهای #دعای_ندبه را ببند.
.
🔹 #امام راحل هست خطاب بـه علما و بزرگان مـی‌فرمایند یک عمر عبادت کردید، خدا قبول کند اما یک بار هم #وصیتنامـه _شـهدا را بخوانید. مگر درون این #وصیتنامـه‌ ها چه نوشته شده بود؟
.
🔹آنچه #شـهدا را بـه این مقام رسانده بود این بود کـه در زمان خود وظیفه شان را بـه خوبی تشخیص دادند و به آن وظیفه بـه خوبی عمل د.
.
🔹 #شـهید_کرباسی زمانی کـه در #جبهه بود با #دشمن مـی جنگید، زمانی هم کـه در جبهه نبود #مغازه ‌اش کانون فعالیت به منظور #اسلام و #انقلاب بود. از توزیع مرغ و سیمان به منظور مردم که تا هر خدمات دیگری کـه مـی‌شود ارائه کرد.
.
🔹هنر آن نسل این بود کـه وظیفه خودش را بـه خوبی شناخت. تمام تلاش دشمن این بود کـه با حربه‌های سخت، مثل #ترور و جنگ مانع موفقیت این انقلاب بشود اما درون برابر آن نسل موفق نشد.
.
🔹وقتی رادیو اعلام کرد امام #جام_زهر را پذیرفته، #شـهید سید اسماعیل قبل از این کـه نظام و انقلاب را بخواهد ملامت د اولین سؤالش این بود کـه نکند پذیرش #قطعنامـه بـه خاطر کوتاهی‌ها و کم‌کاری‌های ما بود؟ آیـا ما امام‌مان را تنـها نگذاشتیم؟
.
🔹در جبهه بـه شـهید علی اصغر کهدویی گفتم چرا #سربازی نرفته ای؟ مـی‌گفت اگر بـه سربازی بروم، نمـی‌توانم بـه خط مقدم بروم! کشوری کـه چنین جوانانی داشته باشد، شکست مـی خورد؟
.
🔹هنر آن نسل این بود کـه امروز دیگر دشمن فکر گزینـه نظامـی را هم نمـی‌کند و فهمـیده بی‌اثر است. هنر نسل امروز حتما چه باشد؟ نسل امروز حتما کاری کند که تا دشمن از گزینـه اقتصادی نیز منصرف شود و بفهمد اثری ندارد.
.
🔹امروز هم اگر ما جلساتی داریم، این جلسات حتما مقدمـه‌ای باشد به منظور یک فعالیت بزرگ.
.
🔹امروز حتما مساجد مملو از نسل جوان باشد. اگر نباشد، این کوتاهی ما است. یعنی این کـه ما درون وظیفه‌مان کوتاهی کردیم.
.
🔹 #امام_رضا علیـه السلام درون دعایی کـه برای #امام_زمان عج الله بیـان مـی‌فرمایند بـه ما آموزش مـی دهند از خداوند بخواهید کـه «واجعلنا ممن تنتصروا بـه لدینک و لا تستبدل بنا غیرنا» ما را از آنانی قرار بده کـه از طریق آنـها دینت را یـاری مـی‌کنی وان دیگری را جایگزین ما نکن.
.
🔹ایشان درون همـین #دعا بیـان مـی‌فرمایند کـه چگونـه مـی‌توان دچار این خطا نشد؟ مـی‌فرمایند کـه «اعذنا من السامـه و الکسل و الفتره.» خطر سست شدن، تنبلی و سامـه را هشدار مـی دهند.

Read more

Media Removed

#هوادار .. هواداری اگر..بسم الله دلسوزی اگر ..بسم الله عاشقی اگر..بسم الله بهترین نمایش هواداری ما دربدترین دوران پرسپولیس ما بیشترین اثر درکسب نتایج را درپی خواهد داشت .. طبیعیست وقتی کـه تیم ازهرلحاظ دربهترین زمان ممکن خود بهترین نتایج راب مـیکند همـه هوادار خواهند بود. همـه دلسوروعاشقند ... #هوادار .. هواداری اگر..بسم الله
دلسوزی اگر ..بسم الله
عاشقی اگر..بسم الله
بهترین نمایش هواداری ما
دربدترین دوران پرسپولیس ما
بیشترین اثر درکسب نتایج را
درپی خواهد داشت .. طبیعیست
وقتی کـه تیم ازهرلحاظ دربهترین زمان ممکن خود بهترین نتایج راب مـیکند
همـه هوادار خواهند بود.
همـه دلسوروعاشقند ..
پستهای مجازی همـه سرخ
عکسهای سرخ باپیراهن سرخ
شش وچهارنشاندادنـها وپز وخوشحالی ، فراوان
ولی اگر هواداری اگر عاشقی
همـیشـه باش
دربدترین شرایط .سختترین اوضاع .
وبحرانی ترین زمان پرسپولیس
اینجاهنرهواداریت بیشتر حتما نمایـان باشد..
همـین هفته بازی با فولاد
هنرخودرا نشان بده
حمایت کن
ازتیمـی کـه بازیکنانش متعصب تراز هر زمان گذشته اند
نیمکتش خالی تراز هرزمان گذشته است
باید کـه باشیم تاهمـیشـه
شاید ببازیم ولی هستیم تاهمـیشـه
توقع زیـادی نداریم چون مـیدانیم چه خبراست
ما یک وظیفه داریم
فقط وفقط،حمایت این پرسپولیس بیشتراز هرزمانی نیـاز بـه توجه مادارد
انـها تنـها نیستند
برانکو تنـها نیست
پرسپولیس تنـها نیست
چون ما هوادارشیم
وهمـه بازیـها چه درتهران وچه درشـهرستانـها
ماهستیم .
تنـها مجازی نیستیم
حقیقی هم هستیم
همـیشـه هستیم چه دربرد چه درباخت
چون ما بهترین هوادار هستیم
ماپرسپولیسی هستیم
#زمان_براتیـان

Read more

Media Removed

#یـا_قمر_منیر_بنی_هاشم ‌ الســلام عــليك با أبا الــفضل العبــاس ورحـــمة الله وبــركاته الـــسَّلامُ عَلَيْك َأَيُّها العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للهِ وَلِـرَسُولِه ِوَلأميـر المُؤْمِنِين َوَالحـَسَنِ وَالحُــسَيْنِ صَلّى الله عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ، السَّلامُ ... #یـا_قمر_منیر_بنی_هاشم 😍❤

الســلام عــليك با أبا الــفضل العبــاس
ورحـــمة الله وبــركاته الـــسَّلامُ عَلَيْك
َأَيُّها العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للهِ وَلِـرَسُولِه
ِوَلأميـر المُؤْمِنِين َوَالحـَسَنِ وَالحُــسَيْنِ
صَلّى الله عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ، السَّلامُ عــَلَيْك
َوَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ
وَرِضْوانُه ُوَعَلى رُوحِكَ وَبَدَنِك
.
قال السجاد علیـه السلام:
أنَّ لِلعَبّاس عِندَاللّه ِمَنزِلَةٌ يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهداءِ يَومَ القيامَةِ؛
.
عبّاس نزد خداوند منزلتى دارد كه روز قيامت شـهيدان بر آن رشك مـیبرند
.
#منبع: بحارالأنوار،ج٢٢،ص٢٧٤
.
.
.
السَّلامُ عَلَيْكَ یـا قَمَرَالعَشیرَه
.
درهم هست ابروش یـا تیغ دو دم برداشته
بس کـه چشمش وا شده ابروش خم برداشته
.
از عرب چشمان نافذ را بـه تذهیب مژه
این کمان آرشی را از عجم برداشته
.
این صدا اصلاً صدای گریـه ی یک طفل نیست
در حسینیـهی انگار دم برداشته
.
من کـه باور مـی کنم این طفل وقت بازی اش
ماه را از آسمان ها دست کم برداشته
.
من کـه باور مـی کنم این طفل از روز نخست
گفته یـا مولا و در خانـه قدم بر داشته
.
حلقه های اشک درون چشمان بی تاب علی
پرده ها از راز دستان قلم برداشته
.
دست از قنداق وا کرده ست یعنی یـا حسین
از همـین امشب ابالفضلت علم بر داشته
.
تا حسین بن علی برداشته قنداقه را
نعره ی "آقا فدایت مـی شوم" برداشته
.
از همـین امشب بـه یـاد سوزهای حسین
مشک چشمان ابالفضلیش نم برداشته
.
تازه امشب هری کرب و بلا را خواسته
از سر خوان ابالفضلیش کم بر داشته
.
این یل بی دست وقت نوکری درون کربلا
دست بر شدن را از حرم برداشته
.
#مـهدی_رحیمـی
#ولادت_باب_الوائج_حضرت
#ابالفضل_عباس_مبارک 💐❤️
.
.
#اے_ماه_تریڹ_عموے_دنیـا_عبـاس...
.
" یـا ابالغوث ادرکنی "
" ای آقا پناهم بده "
.
عنایتے فـرمــا سیدے ...
.
يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام
اِكشف كربى بحق اخيك الحسين عليه السلام
بظهور الحجة
.
#زيارت_عاشورا_خواندنِ_روزانـه_را_امتحان_كنيد
.
#✋امـیری_حسین_و_نعم_الامـیر✋
#قمر_بني_هاشم #كربلا #حسين
#التماس_دعا✌

Read more

Media Removed

#یـا_قمر_منیر_بنی_هاشم ‌ الســلام عــليك با أبا الــفضل العبــاس ورحـــمة الله وبــركاته الـــسَّلامُ عَلَيْك َأَيُّها العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للهِ وَلِـرَسُولِه ِوَلأميـر المُؤْمِنِين َوَالحـَسَنِ وَالحُــسَيْنِ صَلّى الله عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ، السَّلامُ ... #یـا_قمر_منیر_بنی_هاشم 😍❤

الســلام عــليك با أبا الــفضل العبــاس
ورحـــمة الله وبــركاته الـــسَّلامُ عَلَيْك
َأَيُّها العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للهِ وَلِـرَسُولِه
ِوَلأميـر المُؤْمِنِين َوَالحـَسَنِ وَالحُــسَيْنِ
صَلّى الله عَلَيْهِمْ وَسَلَّمَ، السَّلامُ عــَلَيْك
َوَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ
وَرِضْوانُه ُوَعَلى رُوحِكَ وَبَدَنِك
.
قال السجاد علیـه السلام:
أنَّ لِلعَبّاس عِندَاللّه ِمَنزِلَةٌ يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهداءِ يَومَ القيامَةِ؛
.
عبّاس نزد خداوند منزلتى دارد كه روز قيامت شـهيدان بر آن رشك مـیبرند
.
#منبع: بحارالأنوار،ج٢٢،ص٢٧٤
.
.
.
السَّلامُ عَلَيْكَ یـا قَمَرَالعَشیرَه
.
درهم هست ابروش یـا تیغ دو دم برداشته
بس کـه چشمش وا شده ابروش خم برداشته
.
از عرب چشمان نافذ را بـه تذهیب مژه
این کمان آرشی را از عجم برداشته
.
این صدا اصلاً صدای گریـه ی یک طفل نیست
در حسینیـهی انگار دم برداشته
.
من کـه باور مـی کنم این طفل وقت بازی اش
ماه را از آسمان ها دست کم برداشته
.
من کـه باور مـی کنم این طفل از روز نخست
گفته یـا مولا و در خانـه قدم بر داشته
.
حلقه های اشک درون چشمان بی تاب علی
پرده ها از راز دستان قلم برداشته
.
دست از قنداق وا کرده ست یعنی یـا حسین
از همـین امشب ابالفضلت علم بر داشته
.
تا حسین بن علی برداشته قنداقه را
نعره ی "آقا فدایت مـی شوم" برداشته
.
از همـین امشب بـه یـاد سوزهای حسین
مشک چشمان ابالفضلیش نم برداشته
.
تازه امشب هری کرب و بلا را خواسته
از سر خوان ابالفضلیش کم بر داشته
.
این یل بی دست وقت نوکری درون کربلا
دست بر شدن را از حرم برداشته
.
#مـهدی_رحیمـی
#ولادت_باب_الوائج_حضرت
#ابالفضل_عباس_مبارک 💐❤️
.
.
#اے_ماه_تریڹ_عموے_دنیـا_عبـاس...
.
" یـا ابالغوث ادرکنی "
" ای آقا پناهم بده "
.
عنایتے فـرمــا سیدے ...
.
يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام
اِكشف كربى بحق اخيك الحسين عليه السلام
بظهور الحجة
.
#زيارت_عاشورا_خواندنِ_روزانـه_را_امتحان_كنيد
.
#✋امـیری_حسین_و_نعم_الامـیر✋
#قمر_بني_هاشم #كربلا #حسين
#التماس_دعا✌

Read more

Media Removed

. . اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللهِ وَحَبیبِه ِ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللهِ و َنَجیبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللهِ و َابْنِ صَفِیِّه ِ، اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهید ِ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُبات ِ، و َقَتیلِ الْعَبَرات ِ، اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ ... .
. اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللهِ وَحَبیبِه ِ، اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللهِ و َنَجیبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللهِ و َابْنِ صَفِیِّه ِ، اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهید ِ، اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُبات ِ، و َقَتیلِ الْعَبَرات ِ، اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ، و َابْنُ وَلِیِّک َوَ صَفِیُّکَ و َابْنُ صَفِیِّک َ، اَلْفآئِزُ بِکَرامَتِک َ.....
.
.
دیشب دلتنگی‌هامون کـه به اوج رسید رفتیم کهف‌الشـهدا.دستان کوچک جانمان رو بالا گرفتم بهش گفتم بیـا با خدا حرف بزنیم. با هم گفتیم ای خدای مـهربون کـه امام حسین رو دوست داری بیـا کمکمون.هوا خیلی آلوده ست.حالمون بده.بارون برامون بفرست...صبح با صدای ذوق زده‌اش بیدار شدم. مـیگفت عزیزم بیـا ببین خدای مـهربون هوا رو خوب کرده.

پاییز همـه جوره دلبری مـی‌کند.برف باریده و آسمان تهران تمـیز و البته همچنان ابری.

پ.ن۱: گلهای تراس آنقدر شاداب و سرحال شدن کـه نمـی شد بی تفاوت نشست و این لحظه رو ثبت نکرد.
پ.ن۲: امروز یـادمون نره زیـارت اربعین بخونیم.

پ.ن۳: از قافله جاماندگان سفر کربلاییم.
#اربعین
#موبایلگرافی
#برف_باران
#پاییز
#گل
#شمعدونی
#کهف_الشـهدا
#دلمون_به_دلبریـاش_خوشـه

Read more

Media Removed

. جای هممون خالیـه نجف کنار مولا علی (ع) روز مبعث مدح امـیرالمؤمنین (ع) را حتما بگیم مردم قدیما حاجت داشتند روز #مبعث مـیرفتند کنار حضرت علی(ع) اگر مثلا دو روز بعد مـیرسیدن مـیموندن نجف اشرف که تا سال بعد مبعث کنار علی باشند و بگویند آقا امروز روز مبعث هست حاجت ما را بده . پیـامبر گرامـی اسلام درون مسجد ... .
جای هممون خالیـه نجف کنار مولا علی (ع)
روز مبعث مدح امـیرالمؤمنین (ع) را حتما بگیم
مردم قدیما حاجت داشتند روز #مبعث
مـیرفتند کنار حضرت علی(ع) اگر مثلا دو روز بعد مـیرسیدن
مـیموندن نجف اشرف که تا سال بعد مبعث کنار علی باشند
و بگویند آقا امروز روز مبعث هست حاجت ما را بده
.
پیـامبر گرامـی اسلام درون مسجد فرمودند: الان یک قومـی مـی‌آیند کـه از نظر ایمان از همـه برترند
یک عدّه از مؤمنین ناز،کلی تعریف ‌د،
دیگر مردم بـه رسول خدا نگاه نمـی بـه درِ مسجد نگاه مـید،خدایـا چهی مـی آید؟
دیدند سه چهارتا پیرمرد از اهالی #یمن آمدند.
السلام عليك یـا رسول الله
رسول خدا بلند شدند تحویل گرفتن
مردم هم دلشون ضعف رفته کی هستند کـه رسول خدا اینـهمـه تعریف د
عرض ارادت تمام شد
آقا یـارسول‌الله! ما از یمن اینـهمـه راه آمدیم یک سؤال را بپرسیم.
بفرمایید!
گفتند آقا یـارسول‌الله!
عمرت بـه درازای آفتاب باد
ما راهمان از اینجا دورست یک وقت شما از دنیـا رفتید
جانشین شما کیست؟
آقا هِی ویژگی‌های #امـیرالمؤمنین را فرمودند، اسم نیـاوردند
اینـها مـی‌گفتند آقا! خب کیست؟
آقا فرمود وصیّ من الان درون بین مردم درون صف نشسته اند.
از مقابل این مردم عبور کنید، ببینید
دلتان گواهی مـیدهد کدامـیک جانشین من است؟
حالا همـه مردم مسجد دارند نگاه مـیکنند
اینـها بلند شدند راه افتادند از سر صف شروع د اولی دومـی سومـی یکی یکی ایستادند، دل تکان نخورد
همـین جوری رد مـیکنن که تا رسیدند جلوی علی ابن ابی طالب (ع)
جوانی درون اصحاب رسول خدا حالا اینـها همـه پیرمردند،
دیدن دلشون داغ شد
خواستند اعتنا نکنن
خدایـا یک چیزی شده دلمون، بـه هم یک نگاهی د،تأیید د
گفتند اعتنا نکنیم بریم، شاید این نباشد،
آمدند بروند، دیدن پاهاشون نمـی‌کشد رد بشن دل کشیده
گریـه‌شان گرفت
گفتند آقا ببخشید اسم شما چیست؟
تا علی(ع)ازباز کرد
قلبشان از حرارت آتش گرفت
فرمود: من علی‌بن‌ابیطالبم
دیگه بقیـه را امتحان ند برگشتند پیش_پیغمبر،
گفتند یـارسول‌الله! جانشین تو #علی‌بن‌ابیطالب است؟
رسول خدا فرمود: بله
تعریف کنید چی شد؟
گفتند آقا یـارسول‌الله!
فقط بگوییم وقتی مقابل این #جوان رسیدیم
آقا که تا شروع کرد با ما حرف زدن احساس کردیم #پدرمان است. #عزیز_دلمان است
این دل را مـیخواد ایمان بـه پیغمبر
صفای شما را عشقه کـه این احساس را بعد از 1400 سال
نسبت بـه علی ای کـه ندیده ای داری
این خیلی قابل تقدیره
خدایـا بـه حق رسول خودت
ختم المرسلین
بحق اول اوصیـاء و برترین اولیـاء بعد از رسول خدا
یعنی امـیرالمؤمنین ما را امروز مورد شفاعت خاصه این دو بزرگوار قرار ده
.
#استاد_پناهیـان #استاد #پناهيان #پناهیـانی
.

Read more

Media Removed

بسم رب سیدنا و مقتدانا، الحسین . امام صادق علیـه السلام فرمود: بـه راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد! . قال الصادق عليه السلام: ان الله اتخذ كربلا حرما آمنا مباركا قبل ان يتخذ مكة حرماً! . كامل الزيارات صفحه ۲۶۷ بحارالأنوار جلد ۹۸ صفحه ۱۱۰ . #نوکر_نوشت: . ای ... بسم رب سیدنا و مقتدانا، الحسین
.
🔹امام صادق علیـه السلام فرمود:
🔸به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد!
.
🔹قال الصادق عليه السلام:
🔸ان الله اتخذ كربلا حرما آمنا مباركا قبل ان يتخذ مكة حرماً!
.
🔎كامل الزيارات صفحه ۲۶۷
🔎بحارالأنوار جلد ۹۸ صفحه ۱۱۰
.
💌 #نوکر_نوشت:
.
💓ای سایـه ات فتاده بـه روی سرم حسین
💓معنای واقعی اصول الکرم حسین
.
💓یک یـاحسین گفتم و دیدم غمـی نماند
💓تسکین دردهای دل مضطرم حسین
.
💓یـادم نمـیرود کـه همـه عزتم تویی
💓من پای سفره تو شدم محترم حسین
.
💓لطفی کـه کرده ای تو بـه من مادرم نکرد
😍 #ای_مـهربان_تر_از_پدر_و_مادرم_حسین
.
💓من سالهاست دربه درون روضه توام
💓داغ تو را بـه جان ودلم مـیخرم حسین
.
💓در کوچه های زنی سالیـان سال
💓در حسرت هوای حرم مـی پرم حسین
.
💓کابوس من شده غم دوری کربلا
💓در خواب هم ذکرمن حرم حسین
.
💓تا گفتم اسم کرب و بلا را دلم گرفت
💓مانند ی کـه صدا زد دلم حسین
.
💓اینجا کجاست؟ ت افتاد از نفس
💓رحمـی نما بـه شعله ورم حسین
.
💓اینجا عجیب بوی فراق تو مـیرسد
💓یک دم نگاه کن تو بـه چشم ترم حسین
.
💓زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
💓یک ذره حق بده نشود باورم حسین
.
💓مجموع حرف های من اینجا خلاصه شد
💓در یک کلام #ای_همـه_باورم_حسین
.
.
❤سلام بر تو ای عشق همـیشگی
❤ #السلام_علیک_یـا_اباعبدالله
.

#Mohammad_javaz ادمـین

@MOHAMMAD_JAVAZi

Read more

Media Removed

. این عرو الان یـهویی دیدم مربوط بـه سال گذشته (۹۶) کـه #حاج_قاسم_سلیمانی بـه شـهــــرمون #جهرم (با ۱۲۰۰ شـهید #دفاع_مقدس و ۹ #شـهید مع حرم) جهت شرکت درون مراســم یـادواره شـهدای #مع_حرم جهـرم تشریف فرما شدند. #دلم نیومد پستش نکنم. . امام جماعــت توی تصـویر کـه #آیت_الله_دژکام امام جمعه ... .
این عرو الان یـهویی دیدم مربوط بـه سال گذشته
(۹۶) کـه #حاج_قاسم_سلیمانی بـه شـهــــرمون #جهرم
(با ۱۲۰۰ شـهید #دفاع_مقدس و ۹ #شـهید مع حرم)
جهت شرکت درون مراســم یـادواره شـهدای #مع_حرم
جهـرم تشریف فرما شدند. #دلم نیومد پستش نکنم.
.
امام جماعــت توی تصـویر کـه #آیت_الله_دژکام امام
جمعه محـترم شـهر هستند .
.
نفر اول سمت راست حاج قاسم، #سردار_اسدی بزرگوار
فــرمانده تیپ ۳۳ هوابـرد المـهدی (عج) جهـرم درون دوران
دفاع مقدس و جانشین فعلی بازرسی ستاد کل نیروهای
مسلح هستن.
.
نفر دوم سمت راســـت حاج قاسم هم #سردار_یداللهی
جهرمـی هستن از بزرگان دفاع مقدس و #سپاه_قدس ..
بنده چند برخورد با ایشون داشتم..... واقعا انسان فوق
العاده شریف و متواضع و خاکی هستند... ایشون جزء
معـدودانی هستند کـه در هــــر مراسمـی کـه باشن و
بنده مطـلع بشم مشتاقانـه بـه اون مراسم خواهم رفـت
چون واقعا انسان لذت مـیبره از دیدن یک فرد انقلابـی
و ولایتی نااااب و مخـــــلص و خوش اخلاق و خـوش
برخـورد و متواضع و خاکـی همچـون ایشون...... مدتها
بود تـوی ذهـنم بـود یـه همچــین مطلبی درون موردشــون
بگذارم ، کـه این عکسو کـه دیدم کـه عزیز دل #ایران و
#ایرانی ، یعنی حاج قاسم هم توی تصویر هست دیگه
معطل نکردم .
.
.
خدا خدمتگزاران بـه نطام مقدس جمـهوری اسلامـی ایران
رو درون هر لباس و مقام و جایگاهی کـه هستند سلامتی و
توفیق روزافزون بده.... ان شاءالله
.
.
⚘ #معان_حرم
⚘ #شـهدای_معان_حرم
⚘ #یـادواره_شـهدای_مع_حرم
.

Read more

Media Removed

. #خانـه_پدری . هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ . بـه روایت توجه کنید️️️ . از #امام_باقر علیـه السلام روایت شده هست که ابوبرزه (یکی از اصحاب پیـامبر ص) گفته است: ما یکبار نزد #رسول_خدا ص بودیم کـه ایشان با دست بـه #علی_بن_ابیطالب علیـه السلام اشاره کرده، و این آیـه #قرآن را خواندند: «و بدرستی ... .
#خانـه_پدری
.
هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ
.
به روایت توجه کنید⬇️⬇️⬇️
.
از #امام_باقر علیـه السلام روایت شده هست که ابوبرزه (یکی از اصحاب پیـامبر ص) گفته است: ما یکبار نزد #رسول_خدا ص بودیم کـه ایشان با دست بـه #علی_بن_ابیطالب علیـه السلام اشاره کرده، و این آیـه #قرآن را خواندند: «و بدرستی کـه این صراط مستقیم من هست ، بعد از او تبعیت کنید و دنبال راههای [دیگر] نروید»
یکی گفت: آیـا منظور از این آیـه آن نیست کـه خداوند این صراط [= اسلام] را بر غیر آن برتری داده است؟

رسول خدا ص فرمودند: فلانی! خوب جواب را گوش بده! اینکه گفتی خدا اسلام را بر غیر آن برتری داده، درست است؛ اما این سخن خداست کـه «این صراط علی هست که مستقیم است»؛ چرا کـه من درون برگشت از غزوه تبوک، بـه پروردگارم عرض کردم: خدایـا ! تو علی را [برای من] همچون هارون نسبت بـه موسی ع قرار دادی جز اینکه نبوتی بعد از من به منظور او نیست؛ بعد کلام مرا تصدیق فرما و به وعده‌ات وفا کن و علی ع را با قرآن یـاد کن همان گونـه کـه هارون را یـاد کردی، کـه همانا تو اسم مرا [هم] درون قرآن یـاد کرده‌ای؛ – بعد آیـه‌ای را خواند- بعد خدایـا نازل کن تصدیق گفته من را کـه استوار شده هست حسد اهل قبله نسبت بـه او، و تکذیب مشرکین، کـه در منزلت او شک د، بعد نازل شد کـه «این صراط علی هست که مستقیم است» و این کنار من نشسته بود؛ بعد نصیحت وی را بپذیرید و آویزه گوش کنید و سخنش را بپذیرید کـه هر مرا دشنام دهد خدا را دشنام
داده؛ و هرکه علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده است.
.
#نجف_به__درآرد_مرا_به_رغم_کسالت
#شـهد_شیرین_لبت_بر_دل_انگور_نشست
#نشد_از_نام_سگ_کهف_کتاب_آلوده
#نجف
#دعاگویم
#امـیرالمومنین
#فقط_حیدر_امـیرالمومنین_است
#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت
#بر_فلانی_و_فلانی_و_فلانی_لعنت
#علی_ولی_الله
#شیخ_محمد_دغانلو

Read more

Media Removed

. مختصر تفسير دعای روز چهارم ماه رمضان درون بيان آيت الله مجتهدى تهرانى بـه قرار ذيل است: «اللهمّ قوّنی فیـهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیـهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیـهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیـهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین» (خدایـا نیرومندم نما ... .
📣
مختصر تفسير دعای روز چهارم ماه رمضان درون بيان آيت الله
مجتهدى تهرانى بـه قرار ذيل است: «اللهمّ قوّنی فیـهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیـهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیـهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیـهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین» (خدایـا نیرومندم نما درون آن روز به‌ پا داشتن دستور فرمانت و بچشان درون آن شیرینى یـادت را و مـهیـا کن مرا درون آن‌ روز براى انجام سپاسگزاریت بـه کـرم خودت نگهدار مرا درون این روز بـه نگاه‌داریت و پرده‌پوشى خودت اى بیناترین بینایـان )
در شرح «اللهمّ قوّنی فیـهِ على إقامَةِ أمْرِکَ» مـی‌گوید: خدایـا بـه من قوه بده که تا در ماه رمضان بتوانم بـه ‌خوبی عبادت و امر تو را اطاعت کنم، عبادت قوه مـی‌خواهد و قوه عبادت غیر از قوه جسمانی است.🙇🏻
وی درون ادامـه مـی‌افزاید: امام علی (ع) نمـی‌توانست نان خشک را بشکند؛ اما قلعه خیبر را فتح کرد، پرسیدند کـه یـا علی (ع) تو شجاعی و قلعه خیبر را فتح کردی، چگونـه هست که نمـی‌توانی نان خشک را بشکنی؟ و در پاسخ فرمود: «فتح قلعه خیبر بـه قوه روحانی بود کـه متفاوت از قوه جسمانی است. قوه ولایت و قوه روحانی و قوه ولایتی با قوه بدن فرق دارد و من قوه بدن ندارم».
این استاد اخلاق تأکید مـی‌کند: ممکن هست شخصی 60 سال سن داشته باشد؛ اما قوه عبادتش از جوانان بیشتر باشد.
آیت‌الله مجتهدی تهرانی درون ادامـه اظهار مـی‌کند: حتما دعا کنیم کـه در ماه رمضان خدا بـه ما قوه عبادت عطا کند، درون دعای کمـیل هم آمده کـه خدایـا قوه بده بـه من با جوارحم درون خدمت تو باشیم.
* برکت زندگی درون پرتو عبادت است
وی بی‌توجهی بـه عبادت را باعث بی‌برکتی زندگی عنوان مـی‌کند و مـی‌گوید: درون این دعا مـی‌خوانیم «واذِقْنی فیـهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ» یعنی خدایـا شیرینی عبادت را بـه ذائقه ما بچشان که تا قرائت دعاهای افتتاح و کمـیل و توسل و روزه و نماز بـه ما مزه کند.
این استاد بزرگ اخلاق خطاب بـه طلبه‌های علوم دینی ادامـه مـی‌دهد: روایت قدسی داریم کـه اگر عالمـی و طلبه‌ای بـه علمش عمل نکند، کمتر عذابی کـه مـی‌کنم، این هست که شیرینی مناجاتم را از دل و قلبش مـی‌برم. ✨درباره ذکر «وأوْزِعْنی فیـهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ» مـی‌گوید: خدایـا بـه کرمت کاری کن کـه من ادای شکرت را م، شکر خدا، تنـها گفتن الهی شکر نیست.اگر من از نعمت‌های خدا بـه ‌جا استفاده کنم، خدا را شکر کرده‌ام، اگر چشمم نامحرم را نبیند و گوشم آواز حرام نشود، نعمت چشم و گوش را به‌ جا آورده‌ام.
.
.
ادامـه درون كامنت اول 👇🏻 .
🆔:⤵️
@mojtaheditehrani_ahmad

Read more

Media Removed

بسم الله النور #یکسال_گذشت! یک سال از ترک دوستی که... تازه وقتی رفت،متوجه شدی چه اثر عمـیقی بر روح وروانت داشته...ی که۷سال باهاش زندگی کردی...ی کـه بزرگ بود و دوست داشتنی... حافظ کل قرآن،محجوب،آروم،مـهربون وصميمي،بخشنده،بسيارپرانرژي وپراميد ،شاکر،عاشق خدا وامام زمان،مطیع ... بسم الله النور
#یکسال_گذشت!
یک سال از ترک دوستی که...
تازه وقتی رفت،متوجه شدی چه اثر عمـیقی بر روح وروانت داشته...
کسی که۷سال باهاش زندگی کردی...
کسی کـه بزرگ بود و دوست داشتنی...
حافظ کل قرآن،محجوب،آروم،مـهربون وصميمي،بخشنده،بسيارپرانرژي وپراميد ،شاکر،عاشق خدا وامام زمان،مطیع امر پدر ومادرو...
هنوز باورمون نمـیشـه رفتنش رو...
چی شد اصلا؟
چه حسی داره ۳هفته مونده بـه امتحان کنکور،وقتی نشستی سرکتابت،یـهو یـه نفر اس ام اس بزنـه خونـه فاطمـه آتش سوزی شده و الان تو بیمارستانـه...تو سراسیمـه بدويي و زنگ بزنی که تا ببینی قضیـه چی بوده وديوانـه وار پاشی بري بیمارستان وببيني...
بعد بهت بگن مرگ مغزی شده
وبعد هم،اهدای اعضا...
چه حسی داره به منظور اولین بار،غسالخونـه،قبر کنده شده،سنگ لحد وکفن و... رو ببینی به منظور بهترین وصميمي ترین دوستت؟
و وقتی یـه لحظه کفن رو کنار بزنن،ببینی ازبس خون ازدست داده حین عمل اهدای اعضا،رنگ بدنش سفييييييده...
فاطمـه...
#نبودنت،مادرت را پیر کرده و پدرت را غمـین ودوستانت را...
یقین داریم کـه کنون مـیشنوی،
همـه ی این حرفها را..
تو جایت امن است...
مطمئنیم...
اما #بی_تو_دنیـای_دلمان_ناامن_است ،
...
شبی کـه #فاطمـه_وار،پشت #در_بسته، پشت آتش،مرگت را بـه چشم دیدی،
روزی کـه زندگیت را بخشیدی؛ بـه قیمت #زندگی دیگران...
روزی کـه پر کشیدی...
...
امروز ۱۴خرداد ۹۴مصادف با اولین سالگرد، #فاطمـه_پرورش، #ستاره دخت ایران زمـین است.
فاطمـه ی عزیز‌‌ بر اثر سانحه آتش سوزی منزلشان،دچار #مرگ_مغزی شد و سپس با #اهدا ی اعضای بدنش،از این دنیـای فانی پرکشید... به منظور #شادی_روحش_صلوات
#حمد #قل_هو_الله_احد
پ.ن:مراسم ساعت۱۶تا۱۸ دراصفهان،سالن اهل بیت واقع درانتهای خ فرشادی،ابتدای خ نشاط برگزار مـیگردد..
⚫ 📝قلم فاطمـه:
سلام. عیدتون مبارک!
خدای مـهربونم…. مـهربون مـهربونا: شکرت!
ازت ممنونم کـه بهمون این اجازه و این افتخارو دادی کـه ۱ سال دیگه هم … ۱ سال دیگه هم بندگی تو رو بـه جا بیـاریم…
مـهربونم…. !
کمکمون کن که تا توی این سال جدید بتونیم کمتر گناه کنیم و بندگی تو رو بـه نحو احسن بـه جا بیـاریم.
خدای گل من !!!
دلمون به منظور بابامون تنگ شده… امسال رو آخرین سال غیبت بابای اصلی تموم ما جهانیـا قرار بده.
ارحم الراحمـینم!
بهمون این لیـاقت رو بده کـه سال دیگه با بابای مـهربونمون سالمون رو تحویل کنیم… !
الیس الصبح بقریب…. ؟
…… الحمد لله رب العالمـین…
#ستاره_دخت_ایران
#فاطمـه_پرورش_قرآن
#نابغه_قرآنی
#مسابقات اوقاف
#جامعه القرآن استان اصفهان
#_نمونـه_اصفهان
#اهدای_عضو
#اِنّا_لِلّه_وَ_اِنّا_اِلیـه_الرّاجِعون
#فاطمـه_وار_پر_کشید
#بهشت_سرایش_باد

Read more

Media Removed

. #و_ما_ادراک_ما_دسته_عزاداری؟ . اصلا این صحیح نیست کـه دهه عاشورا برایب معارف اهل بیت هیأت راه بیـاندازیم ده شب پای سخنرانی برویم، اما دسته نرویم نـه، یعنی چی؟ یک شب برید دسته و تو چه مـیدانی دسته عزاداری چیست؟ آیـا دسته عزاداری به منظور اراذل و اوباشـه؟ آیت الله بروجردی کـه خاک پای دستۀ عزاداری ... .
#و_ما_ادراک_ما_دسته_عزاداری؟
.
اصلا این صحیح نیست کـه دهه عاشورا برایب معارف اهل بیت هیأت راه بیـاندازیم
ده شب پای سخنرانی برویم، اما دسته نرویم
نـه، یعنی چی؟
یک شب برید دسته
و تو چه مـیدانی دسته عزاداری چیست؟
آیـا دسته عزاداری به منظور اراذل و اوباشـه؟
آیت الله بروجردی کـه خاک پای دستۀ عزاداری رو طوطیـای چشمش مـی‌کرد، عشق بـه اراذل و اوباش داشت؟!
حضرت امام(ره) فرمود: مکتبی کـه پاش #هیـاهو نباشد. بـه سر و زدن نباشد، نمـی ماند مـی‌مـیرد.( #صحیفه_امام، ج8، ص527)
من از #بچه_مذهبی ای کـه دسته نمـیره، نمـیزنـه، بدم مـی‌آید.
#مودت_واجبه نـه محبت
مودت فرقش با محبت اینـه کـه ابراز شدنیـه.
چقدر ابراز کردی؟
یک زمانی اعلام د کلاس #عزاداری درون عاشورا بالا رفته، بـه جای دسته، تظاهرات بـه سمت مـیدان امام حسین(ع)، به‌جای علم و کتل، پلاکارد بیـاورید
حضرت امام جلوش رو گرفتند، فرمودن دستجات بـه همان شیوه سنتی.(صحیفه امام،ج15، ص333)
حالا رسم شده هر مـی تونـه یک گوشـه‌اش رو مـیزنـه
#عَلم به منظور کمر ضرر داره
از کی که تا حالا کمر شده از #اصول_دین؟
خب علم سبکتر بردارند
آخه این چه تحلیلیـه؟
هر یک تیکه مـیاد
آقا # قربونی مـی شـه، بهداشتی نیست
یک دفعه یـادش مـی افته عَلَم شکل صلیبه.
بابا بعد تو هم اگر دست‌هاتو باز کنی، مـیشـه شکل صلیب؟
یک دفعه یـادش مـی افته مجسمـه حیوان جاندار رو علمـه
بابا این طاووسه، المـهدی طاووس اهل الجنـه
یک دفعه یـاد موسیقی مـی افته
که چرا ابزار موسیقی درون دسته امام حسین(ع) هست؟
بابا این تنبک کـه نیست، این #طبل_رزمـه
بزن آقا راحت باش #طبل_رزمـه
تمام شـهرها حتما صدای طبل بلند شـه
رفته دانشگاه، انگشتی مـی زنـه
آخه چرا؟ #_بزن
دو زار سواد پیدا مـیکنـه،دیگه نوحه جواب نمـیده.
در هیأت قم ما، هر مدرس حوزه بود، مـی‌گفتیم تو مـیاندار باش
قاری مـیاد عزاداری، نوحه جواب نمـیده کـه صداش خراب مـیشـه به منظور قرآن
آقا قرآن و عترت شما جداست؟
#دسته_عزاداری اباعبدالله الحسین(ع) را جدی بگیرید
دستۀ عزاداری مودت است، مودت یعنی ابراز محبت
محبتت را درون دستۀ عزاداری امام حسین(ع) ابراز نکنی
کجا مـی‌خواهی ابراز کنی؟
خدایـا ما را جزء #اقامـه_کنندگان عزای امام حسین(ع) قرار بده
.
#استاد_پناهیـان #استاد #پناهيان #پناهیـانی
.

Read more

آخـر نسیم پرچم تو مـی کشد مرا این روضه های ماتم تو مـی کشد مرا این روزها بـه قافله ات فکر مـی کنم دلشوره ی مـحـرم تـو مـی کشد مرا کوفه به منظور آمدنت درون تدارک هست اینگونـه خیرمقدم تو مـی کشد مرا چشم از تو بر نداشته یک لحظه ت دلشوره های همدم تو مـی کشد مرا زلفت مباد اسیر و بهار، دست بادها وان گیسوان درهم تو ... آخـر نسیم پرچم تو مـی کشد مرا
این روضه های ماتم تو مـی کشد مرا
این روزها بـه قافله ات فکر مـی کنم
دلشوره ی مـحـرم تـو مـی کشد مرا
کوفه به منظور آمدنت درون تدارک است
اینگونـه خیرمقدم تو مـی کشد مرا
چشم از تو بر نداشته یک لحظه ت
دلشوره های همدم تو مـی کشد مرا
زلفت مباد اسیر و بهار، دست بادها
وان گیسوان درهم تو مـی کشد مرا
دارد نگاه خـواهر تو حرف مـی زند
یعنی حسین ماتم تو مـی کشد مرا
نــوكـــر نـوشـــت:
#حـسـیـن_جــان
اول هر صبح با گریـه صدایٺ مـی
ضجه از داغ فراق ڪـربلایٺ مـی
تـو براٺ اربعینم را بده، مڹ از نجف
تا خود باب الحسیڹ برایٺ مـی
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام اباعبدالله
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_مصطفی_صدرزاده
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more

Media Removed

ـ اهل دیدن پشت صحنـه‌ی فیلم‌های تاریخی هستید؟ #سیـاهی_لشکر صفوف اول رو کـه قراره دوربین گاهی از نزدیک نشون بده، کارگردان با یک هزینـه‌ی اندکی قرارداد مـی‌بنده، ولی بقیـه‌‌ی جمعیت حتی ارزش مزد هم ندارن، با نرم‌افزار خلق مـی‌شن!... . اگر درون دنیـای حقیقی بـه هر کدوم از ما بگن درون ازای مبلغ ناچیزی بیـا ... ـ
اهل دیدن پشت صحنـه‌ی فیلم‌های تاریخی هستید؟
#سیـاهی_لشکر صفوف اول رو کـه قراره دوربین گاهی از نزدیک نشون بده، کارگردان با یک هزینـه‌ی اندکی قرارداد مـی‌بنده، ولی بقیـه‌‌ی جمعیت حتی ارزش مزد هم ندارن، با نرم‌افزار خلق مـی‌شن!...
.
اگر درون دنیـای حقیقی بـه هر کدوم از ما بگن درون ازای مبلغ ناچیزی بیـا از همون سیـاه‌لشکرهای صف اول باش، شاید هیچ‌وقت قبول نکنیم ولی درون دنیـای مجازی مـی‌ریم مـی‌شیم پیکسل! مـی‌شیم سیـاهی‌لشکر نرم‌افزاری فیک... سیـاهی‌های پوچ، پشت‌سر فرمانده‌های لشکر. با اختیـار و بدون مزد و وفادار اومدیم تو مـیدان، ولی فقط غباریم!
ـ
توی همـین اینستاگرام هم پیج‌هایی هستن کـه فالوئر #فیک مـی‌فروشن بـه فرمانده‌ها! چون اونـها به منظور پیروز شدن نیـاز دارن بـه شلوغ‌پلوغی، بـه انگیزه داشتن‌، دیده شدن، بهانی کـه تشویق‌شون کنن. بعضی از این فرمانده‌ها سیـاهی‌لشکر صف‌های اول رو مـی‌خرن و بعد ماها مفت و مجّانی مـی‌شیم سیـاهی‌لشکر بی‌جیره مواجب صف‌های بعدی! .
ولی مسئله این‌جاست کـه ما فیک نیستیم، پیکسل نیستیم‌‌، غبار نیستیم‌، ما با اختیـار و از سر #کنجکاوی خودمون رو سپردیم بـه شلوغی مـیدان و فرمانده‌ها بـه پشت‌گرمـی ماست کـه یورش مـی‌برن... یورشی علیـه خودمون!!!
ـ
بیـاین بدونیم ما به منظور حضورمون درون بعضی مـیادین و پشت‌گرمـی حاصل از حضورمون و شاخ شدن فرمانده‌ها و شلنگ تخته انداختن‌شون! حتما روزی پاسخگو باشیم. .
روز عاشورا سپاه چند هزار نفری مقابل سیدالشـهداء ماموریتش پشت‌گرمـی بـه فرمانده‌ها بود‌‌، هیـاهو و چند هزار کــا بودنش! به منظور لرزوندن دل بی‌بی زینب و اهل خیـام بود. اون آدم‌ها حتی اگر غبار بوده باشن، اگر نـه تیری انداخته باشن نـه نیزه‌ای نـه چوبی و سنگی، باز هم شریک قتل نوه‌ی رسول‌الله هستن، باز هم مشمول لعن هزاران ساله‌ی ما درون زیـارت عاشورا هستن. توی دین و آیین ما، سیـاهی لشکر معنا نداره، فیک بودن معنا نداره، ما واقعی هستیم و برای هر فالو و لایک و کامنت‌مون حتما روزی پاسخگو باشیم. .
#سیـاهیxلشکرxنباشیم .
حواس‌مون هم باشـه هر چادر یـا عمامـه بـه سر داشت، ارزش اینکه سیـاهی‌لشکرش بشیم رو نداره. چه بسا حضور حداکثری ما و جوّی کـه مـی‌دیم باعث سقوط بیشترشون هم بشـه.
دوستان من! اگر مطالب و تصاویر پیجی با عقایدتون سازگاری نداره، رهاش کنید. حتی همـین پیج رو...
.
ختم کلام اینکه اون "و من یعمل مثقال ذرة شراً یره" کـه قرآن گفته، چه بسا یکی از مصادیقش همـین ضربه‌های سرانگشتی باشـه کـه روزی هزار بار با بی‌خیـالی روی صفحات گوشی‌هامون مـی‌زنیم!
.
#فاطمـهحوراگرافی
#فاطمـهحوراوسیـاهیلشکرش :))

Read more

Media Removed

وقتی غزل بـه نام تو آغاز مـی شود درها بـه روی لوح و قلم باز مـی شود تازه شروع قافیـه پردازی دل هست وقتی غزل بنام تو آغاز مـی شود یک کاروان ملائکه همکار شاعرند که تا اینکه واژه قافیـه پرداز مـی شود اصلا خدا بـه شعر علی مـیکند نظر چونکه همـیشـه شعر تو ممتاز مـی شود مولا محبتم و تمام ارادتم با گفتن غزل بـه ... وقتی غزل بـه نام تو آغاز مـی شود

درها بـه روی لوح و قلم باز مـی شود

تازه شروع قافیـه پردازی دل است

وقتی غزل بنام تو آغاز مـی شود

یک کاروان ملائکه همکار شاعرند

تا اینکه واژه قافیـه پرداز مـی شود

اصلا خدا بـه شعر علی مـیکند نظر

چونکه همـیشـه شعر تو ممتاز مـی شود

مولا محبتم و تمام ارادتم

با گفتن غزل بـه تو ابراز مـی شود

ساقی نشسته ام بـه هوای حواله ای

کافی بود مرا ز ت پیـاله ای

شعری حواله کن کـه دلم را تکان دهد

در شعر من حضور خودت را نشان دهد

شعری بده کـه کار مسیحا دمـی کند

گر خوانمش بـه مرده بـه او روح و جان دهد

در گفتن و سرودن فضل و کمالتان

در ابتدای راهم و من را توان دهد

من جمکرانی ام دل من پرکشیده است

شعری بده کـه بوی امام زمان دهد
آقا سحر شده بـه موذن اشاره کن

بالای مأذنـه برود که تا اذان دهد

الله اکبر از قمر نیمـه رجب

الله اکبر از پسر نیمـه رجب

در دست فاطمـه پسری جلوه گر شده

به بـه پسر نگو قمری جلوه گر شده

همچون صدف کـه در دل خود پرورش دهد

کعبه شکافته گوهری جلوه گر شد

در خانـه خدا بـه خداوند لم یزل

گویـا پیمبر دگری جلوه گر شد

بر شـهر علم و دانش پیغمبر رئوف
از لطف حق ببین چه دری جلوه گر شده

مادر موحد و پدرش هم کـه متقی

این خانواده را ثمری جلوه گر شده
کعبه بـه طوف روی تو احرام بسته است

عمری بـه شوق دیدنت اینجا نشسته است

خلقت بدون تو کـه تکامل نداشته

دنیـا بـه عطر و بوی شما گل نداشته

روز تولد تو همان روز ابتداست

در خلق تو خدا کـه تعلل نداشته

آری دریده پیرهن صبر خویش را
کعبه دگر بـه تحمل نداشته

آدم هوای وصل تو را کرده،ورنـه او

اندر بهشت مـیل تناول نداشته

تو آمدی کـه باعث مـیزان حق شوی

دنیـای بی شما کـه تعادل نداشته

با دست خویش نور تو را حق کـه آفرید

مـهر و محبت تو از آنجا بـه ما رسید

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم ساعت از دوازده گذشت کـه فهمـیدیم جوابها اومده... از هیجان نمـیتونستم بخوابم! زنگ زدم دوستم و گفتم بعد از اینکه جواب خودتو خوندی. به منظور من هم بزن. (اینترنت نداشتیم ) زنگ زد و با ذوق گفت: حاااانیـه!! چه رشته ای مـیخواستی؟!!! داد زدم: وااای روانشناسی ؟! گفت: مبارکه! دو روز تموم ... بسم الله الرحمن الرحیم
ساعت از دوازده گذشت کـه فهمـیدیم جوابها اومده...
از هیجان نمـیتونستم بخوابم!
زنگ زدم دوستم و گفتم بعد از اینکه جواب خودتو خوندی. به منظور من هم بزن. (اینترنت نداشتیم )
زنگ زد و با ذوق گفت: حاااانیـه!! چه رشته ای مـیخواستی؟!!! داد زدم: وااای روانشناسی ؟! گفت: مبارکه!
دو روز تموم هرکی زنگ زد و هرکی پرسید چی قبول شدی، مـیگفتیم: روانشناسی بالینی...
خوشحال و ذوق زده بودم...چون دقیقا " همون چیزی کـه مـیخواستم " اتفاق افتاده بود.
تا اینکه بعداز دوروز، فرصت کرد جواب کنکورم رو پرینت بگیره که تا داشته باشیم.
و همـین شد اول مصیبت و غم و غصه های من! :
" چی؟!! اینکه روانشناسی خالی نوشته! "
برای اطمـینان رفتم کدرشته رو چک کنم، و وقتی
کد رو دیدم دنیـا روی سرم آوار شد!!
من روانشناسی کودکان استثنائی قبول شده بودم!
در حالیکه بـه همـه دوستان و اقوام و آشناها گفته بودیم بالینی قبول شدم! و درحالیکه هیچ اطلاعی از این رشته نداشتم!
نشستم روی زمـین و های های گریـه کردم!
حالم انقد بد بود کـه هیچ صدایی نمـیشنیدم! و هیچی نمـی دیدم! کم اتفاقی نیفتاده بود! اون چیزی کـه من مـیخواستم نشده بود ،این کم چیزی نیست!!! بابا و چندساعت بعد هماهنگ و من رو بردن پیش آشنایی کـه روانشناس بود. و ایشون توضیح داد کـه چه رشته خوبی قبول شدم.اما ته دلم باز راضی نبود! .

حالا بعد از گذشت شش سال، با اطمـینان کامل مـیگم کـه اگر بـه عقب برگردم ، نـه یک بار، کـه هزاران هزار بار دیگه همـین رشته رو انتخاب خواهم کرد!!
و حالا بعد از گذشت شش سال ، خدا یک اصل بزرگ روتوی زندگی بهم یـاد داده، اون هم این که: . " عَسَىٰٓ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَىٰٓ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ " .

همـه ی چیزهایی کـه ما فکر مـیکنیم خوبن، شاید درواقعیت به منظور ما خوب نباشن! و همـه ی چیزهایی کـه فکرمـیکنیم بده و دوستشون نداریم، شاید به منظور ما بهترین باشن! .

سرنوشتمون رو بسپاریم بـه اونی کـه وجودمون رو ازش هدیـه گرفتیم...
.

کی بهتر از خدا مـیدونـه چی صلاح ماست و چی به منظور ما خوبه؟! ......
______________________
.

یکشنبه نـهم اردیبهشت ماه، سال هزار و سیصد و نود و هفت
@rezvan139631 یک دنیـا ممنونتم
@khanzadeh_mary دست بوسم

Read more

Media Removed

. بسم الله الرحمن الرحیم . تــقــــــارن #نوروز و #شـهادت_امام_هادی (ع) . ســـیـــن مـثـل "سـحـر" و "سـردی عفوی نایـاب" ســیــــن "سـجــاده ی زوار" مــیـــانِ "ســرداب" ســیـن "سـائـل" شــدن حــاتــم و لـطـف اربــاب "ســـامـــرا"، "سـیــنـه زدن" تحت شعاع مـهتـاب . بــرڪـت ... .
بسم الله الرحمن الرحیم
.
تــقــــــارن #نوروز و #شـهادت_امام_هادی (ع)
.
ســـیـــن مـثـل "سـحـر" و "سـردی عفوی نایـاب"
ســیــــن "سـجــاده ی زوار" مــیـــانِ "ســرداب"
ســیـن "سـائـل" شــدن حــاتــم و لـطـف اربــاب
"ســـامـــرا"، "سـیــنـه زدن" تحت شعاع مـهتـاب
.
بــرڪـت ســال نـو امـســـال امـــام هــادی‌ست
بــــانـــی گــردش احــوال، امــــام هــــادی‌ست
.
بـــاز هـــم آیـــه بــخــوان راه بــه مــا یــاد بده
راه نــــزدیــڪ بـــه درگــــاه بــــه مــا یــاد بده
عــشـــق بــازیِ ســحــرگـــاه بـــه مــا یــاد بـده
وَ بِــکُـــم عَـــلَّــمــَــنـَا الله بـــــه مـــا یــاد بـــده
.
بـهــتـریـن نـسـخـه ی هر غصـه و هـر دردی تـو
جــامـعـه خــوانـدی و مــا را عـلـوی کــردی تـو
.
ڪـاش نــوری ســوی قـــلـبــم بـرسد، محـتاجم
اول ســـال، گـــره بــاز شــود... مــــحــــتـاجــم
نــظــری کـن بـه مـنِ خـسـتـه کـه بــد محتاجم
مـــن بـه الــطــاف شــمــا تــا بـه ابـد مـحـتاجم
.
تا کـه چــرخـیــد زبانــم همــه اش مـدح تو شد
خواســتم روضـه بخوانم همـه اش مدح تو شد
.
راه ایـن روضــه ی غمناک، مسیری سخت است
دور از خــانـــه غــریــبانـه اسـیـری سخت است
ایــن هــمــه جــام بلا را بـپـذیری سـخت است
یــادِ تـخـریـب حـرم روضه بگیری سخت است
.
آب بــســتـــنــد بــه صــحــن و حــرم جدت آه
ســـال هــا ســوخـــتـــی از داغ ابـــاعـــبــدالله
.
رتــبــه ی فــاطــمــی ات قــابـل تشـکیڪ نبود
ایــن هــمــه اذیــت مـعـصـوم خـدا، نیـک نبود
حــق تـــو دیــدن ویــرانـــه ی تــاریــڪ نبــود
جــایـگــاهـت بـه خــدا "خـان صـعـالیک" نبـود
.
ڪنج ویـرانـه دلـت ســوخـت و در تــب بــودی
مــطــمــئــنــم کــه بـه یــاد دل زیــنــب بــودی
.
حــمـلــه بـر حـصـن حصـیـن؟! بر متوکـل لعنت
طــعــنــه بـر هــادی دیــن؟! بــر مــتـوکل لعنت
خـوردی آقــا بـه زمــیــن؟! بـــر مــتــوکـل لعنت
آه از ڪــوچــه، هــمــیــن... بر مــتـوڪل لعنت
.
ایــن زنــا زاده چــرا حمـله بـه یـوسـف کــرده؟!
بـه چــه رویــی بــه شـمـا بـاده تـعـارف کرده؟!
.

#محمدجواد_شیرازی
.
.
«اللهم عجل لولیک الفرج والعن الجبت والطاغوت»
.
تقدیم بـه روح مطهر مادر امام عصر «ارواحنافداه»؛
حضرت نرجـس خـاتون «سلام الله علیـها» صلوات!
.
.
#عید #شعرفارسی #شعر_آئینی #عید_نوروز
#یـاعلی

Read more

Media Removed

به دست خود بـه ما فقیرها پیـاله مـی دهی ناب و کهنـه ی هزار ساله مـی دهی تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیـان به منظور جبر و اختیـار هم رساله مـی دهی فدک نماد غربت علی و فاطمـه شده بـه ما خبر ز غاصبان آن قباله مـی دهی تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نـه خودت کریمـی و به کربلا حواله مـی دهی فقط دو هفته مانده که تا بساط گریـه ... به دست خود بـه ما فقیرها پیـاله مـی دهی
ناب و کهنـه ی هزار ساله مـی دهی
تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیـان
برای جبر و اختیـار هم رساله مـی دهی
فدک نماد غربت علی و فاطمـه شده
به ما خبر ز غاصبان آن قباله مـی دهی
تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نـه
خودت کریمـی و به کربلا حواله مـی دهی
فقط دو هفته مانده که تا بساط گریـه بر حسین
به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله مـی دهی؟
به لطف تو اسیر شاه عالمـیم که تا ابد
علم بـه دوش خیمـه ی محرمـیم که تا ابد
نــوكـــر نـوشـــت:
#آقــا_جــان
ز سوی عرش رحمان، نوید شادی آمد
بشارت ای محبان، امـام هــادی آمد
کجایی یـابن زهرا بده عیدی ما را
که روح عشق و ایمان امام هادی آمد
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... ولادت امام هادی، امام هدایت و روشنی بر شما عزیزان مبارک🌹
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_مصطفی_
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more
#مژده .تا_یک_حسرت_هنوز_ده_روز_باقیست #تلنـگر به منظور چند لحظه تصور کنید فردا #عید_سعید_فطر هست و رمضان تمام شده! · -لباس های مرتب -بوی غذاهای رنگارنگ -جمع شدن فامـیل ها دور هم -پیـامک تبریک عید بـه دیگران -و... . سپس بـه زمان حال بازگردیم و نگاهی بـه عملکرد خود بیندازیم... . -آیـا ... #مژده🎉
.تا_یک_حسرت_هنوز_ده_روز_باقیست✔
#تلنـگر
برای چند لحظه تصور کنید
فردا #عید_سعید_فطر هست و رمضان تمام شده! ·
-لباس های مرتب⚡
-بوی غذاهای رنگارنگ ⚡
-جمع شدن فامـیل ها دور هم⚡
-پیـامک تبریک عید بـه دیگران⚡
-و...
.
📕سپس بـه زمان حال بازگردیم و نگاهی بـه عملکرد خود بیندازیم... .
-آیـا حق رمضان را ادا کرده ایم؟
-اصلا بـه چند درصد تصمـیماتی کـه برای عبادت درون این ماه گرفته بودیم، جامـه ی عمل پوشانده ایم...
.
.
✔ برایـانی کـه چون بنده ی حقیر احساس #کم_کاری مـی کنند؛ یک خبر خوب وجود دارد
.
🔺هنوز ده روز از رمضان باقی مانده!
و بهتـرین شبهــای آن به منظور عبادت و تلاش.
.
🔺واقعا اگر همت وجود داشته باشد
مـی توانیم #کم_کاری_ها را #جبران کنیم... -نماز جماعت
-ذکر
-قرائت قرآن و تامل درون آیـات
-صدقه دادن
-صله رحم
-عبادت ویژه درون ده شب آخر
-خلوت با الله متعال و اظهار نیـاز و دعا... -و... . .
.
🔵هشدار که:
۱۹ روز گذشت... ·
▪️اگر دستمان پر نباشد
▪️اگر از عباداتمان راضی نباشیم .
⭕️این #عید_خجسته و #مبارک هم #رنگ_و_بوی خود را نخواهد داشت...
.
"م.ی[email protected]"
.
. .
⚡ چند لحظه بـه این چند روزی کـه گذشت فکر کن ...آیـا از خودت راضی هستی؟!
اگر نـه بعد چگؤنـه انتظار داری الله تعالی از تو راضی باشـد...! آیـا هنوز هم بار سنگین گناهان را بر پشتت احساس مـیکنی؟
آیـا هنوز هم بخشیده نشدی وب ثؤاب نکردی؟
برایـانی کـه از دعا و عبادتشان راضی نیستند:
.
♦ #شیوه آن را تغییر بده
با همان لفظ تکراری قدیم دعا نکن ...
اینبار از جملاتی زیباتر و عاجزانـه تر استفاده کن
در مقابل خالقت احساس ضعف ؤ عجز کن
به درگاهش اعتراف کن کـه جز اوی را نداری
به قدرت و حکمتش اعتماد کن
بگؤ الهـی من یقین دارم اگر دستانم را بـه درگاهت بلند کردم دست خالی باز نخواهم گشت و قلبت هم بـه آنچه از زبانت بیرون مـی آید شـهادت دهد...
🔥 بگو گناهکارم و جز تو چهی گناهکاران را مـیبخشد؟
بگو بنده ی توام... متعلق بـه توام ...عبد توام و تو الله و پروردگار منـی خودم را بـه دستان تو سپرده ام
خیر و صلاحم هرچه هست بـه تو توکل مـیکنم
به تو اعتماد مـیکنم …
💡تو برایم انتخاب کن تو برایم رقم بزن و...
✔ #شیوه_دعا_ت_را_تغییر_بده
و درون عبادت که تا مـیتوانی قلبت را #خالــص کن .
.
مژده که تا یک حسرت یک ساله (اگر زنده ماندی) هنوز ده روز باقی مانده ... بعد شروع کن بـه تغییر
.
به الله برگرد ... دنباله روی از هوس و خواسته های نفس گذشتند و جز پشیمانی و عذاب وجدان فایده ای نداشت آخر این راه بـه آرامش نمـیرسد...آنچه باقی مـی مانـد اعمال تو به منظور الله است... بعد به الله برگرد.

Read more

Media Removed

دعاى روز پنجم ماه مبارک رمضان . بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیـهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیـهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیـهِ من اوْلیـائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یـا ارْحَمَ الرّاحِمـین. . خدایـا قرار بده درون این روز از آمرزش جویـان وقرار بده مرا ... دعاى روز پنجم ماه مبارک رمضان
.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْنی فیـهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیـهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیـهِ من اوْلیـائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یـا ارْحَمَ الرّاحِمـین. .

خدایـا قرار بده درون این روز از آمرزش جویـان وقرار بده مرا درون این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت وقرار بده مرا درون این روز ازدوستان نزدیکت بـه مـهربانى خودت اى مـهربان ترین مـهربانان.

#برای_هم_دعا_کنیم_که_به_اجابت_نزدیکتره

Read more

Media Removed

قـرار بود دمـادم بـه پات غـم بخورم هر آنچه غصه نوشتند دم بـه دم بخورم مرا بخاطر این عشق سرزنش د بگو فـراق ببینم، کنایـه هـم بخورم؟ من عاشق تو شدم که تا که آخر عمرى شبیـه زلف بهم خورده ات بهم بخورم   داد بـه مـن روزگار،نزدم ولى تو زهر بده، قول مـیدهم بخورم چقدر نامـه نوشتم کـه دوستت دارم ولى ... قـرار بود دمـادم بـه پات غـم بخورم
هر آنچه غصه نوشتند دم بـه دم بخورم
مرا بخاطر این عشق سرزنش د
بگو فـراق ببینم، کنایـه هـم بخورم؟
من عاشق تو شدم که تا که آخر عمرى
شبیـه زلف بهم خورده ات بهم بخورم
  داد بـه مـن روزگار،نزدم
ولى تو زهر بده، قول مـیدهم بخورم
چقدر نامـه نوشتم کـه دوستت دارم
ولى قبول نکردى، چرا؟ قسم بخورم؟
لب و دهـان مـرا طعم باده مـیگیرد
اگـر کنار تـو چـایى تازه دم بخورم
قـلـم بدست گـرفتى مـرا کنار نزن
مـرا قلم کن و نگذار که تا قـلـم بخورم
اگر قبول کنى نذر کرده ام بعد از این
ناهار غصه بنوشم و شام غـم بخورم
بیـا و سهم مـرا کـم نکن ز رزق لبت
طبیب گفته نباید زیـاد کـم بخورم
حرم حرم نکنم بعد بگو چکار کنم
شده ست طالع من حسرت حرم بخورم
نــوكـــر نـوشـــت:
#حـسیـن_جـان
تشنگان عشق را با مُشٺِ آبـی جان بده
ڪربلا دور اسٺ، ما را با سرابی جان بده
زندگـی یعنی سلام ساده‌ایی سمٺ شما
ایـهـا الارباب مـا را با جـوابی جان بده
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام خامس آل عبا
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_سید_علی_عالمـی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more

Media Removed

. عاشقان مولا علی تنـها ۴ روز بـه عید الله اکبر #عید_غدیر زمان باقیست . بیـاید با هم رفتار  #تربیت_یـافتگان رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) را با #مقام_ولایت ببینیم . مقداد تربیت‌شدۀ دست پیغمبر اکرم هست فرمود: مقداد این پیغام را ببر به منظور علی‌ابن‌ابی‌طالب(علیـه السلام) بده! ( الهی  ما را ... .
عاشقان مولا علی تنـها ۴ روز بـه عید الله اکبر #عید_غدیر زمان باقیست
.
بیـاید با هم رفتار  #تربیت_یـافتگان رسول خدا (صلی الله عليه وآله وسلم) را با #مقام_ولایت ببینیم
.
مقداد تربیت‌شدۀ دست پیغمبر اکرم است
فرمود: مقداد این پیغام را ببر به منظور علی‌ابن‌ابی‌طالب(علیـه السلام) بده!
( الهی  ما را بـه دست پیغمبر به منظور #ولایت تربیت بگردان!
نمـی‌دانی چه دعایی برایت کردم؟)
فرمود: مقداد این پیغام را ببر به منظور علی‌ابن‌ابی‌طالب(ع) فرماندۀ این گروه رزمنده است
دارد مـی‌رود، برو پیغام را برسان!
آمد برود
صدا زد مقداد بیـا اینجا
مقداد رفتی یک وقت سر آقایت را صدا نزنی، آقا مجبور بشود برگردد بـه سمتِ تو
مقداد گفت: آقا برسم بـه امـیرالمؤمنین پیغام را بدهم، چشم
پیغمبر فرمود: مقداد یک وقت نروی از کنار علی‌ابن‌ابی‌طالب آقا برگردد بـه سمتِ تو نگاه کند
مقداد گفت: آقا چه‌جوری پیغام بدهم؟
فرمود: مقداد مـی‌روی گردان نظامـی را دور مـی‌زنی
مقابل علی ابن ابی طالب مـی‌ایستی که تا آقا جلو بیـاید
بعد تقدیم مـی‌کنی مـی‌گویی این پیغام رسول خداست
(صفا کردی #ولایت_مداری را؟)
پیغمبر گرامـی اسلام (ص) کـه مقداد را این‌جوری تربیت کرده
فاطمـه را چه‌جوری تربیت کرده؟
نمـی‌دانم کِی درِ گوش ش زمزمـه کرده
فاطمۀ من، جانِ تو جانِ علی است
#پروانـه_شو پروانـه شو اندر دل آتش درون آ
فاطمۀ من، مثل یک پروانـه #دور_علی_بگرد!
از آتشی کـه برای علی روشن مـی‌کنند نترس!
وندر دل آتش درون آ پروانـه شو پروانـه شو پروانـه شو!
بارها فضائل علی را به منظور فاطمـه بیـان مـی‌فرمود
نمـی‌دانم با چه لحن و با چه قصدی رسول خدا
نوشته یک بار فاطمۀ زهرا(سلام الله علیـها) همـین جور کـه اشک مـی‌ریخت
سرش را بالا کرد
صدا زد: بابا یـا رسول‌الله از من خیـالت راحت باشد
#من_علی_را_رها_نمـی_کنم
.
#یک_نفر_غذا_بدهی_غدیر، #انگار_یک_مـیلیون_پیـامبر_را_غذا_دادی
.
قول مـی‌دهید غدیر یک کاری به منظور حضرت ید؟
#اگر_غدیر_حسابی_گرامـی_داشته_شده_بود_ها! #کار_به_عاشورا_نمـیکشید.
.
#استاد_پناهیـان #پناهيان #پناهیـانی
.

Read more

Media Removed

♫♫♫ از چی بگم از حالم خودم از فردام دست بردار منو تو این حال خودم بذار و برو دست بردار از تو نـه از خودم پُرم تو این حال خوبم ترکم کن دنیـا خارم کرد دنیـا قانعم کردم دنیـا .. درکم کن هنوزم مـیشـه بخشید همون مریض و گیج و جنگی نبود غریب و نیش و زخمـیش نزد دلارو حرف تحقیر نکرد هنوزم مـیشـه بخشید منو منی کـه که پست ... ♫♫♫
از چی بگم از حالم خودم از فردام دست بردار
منو تو این حال خودم بذار و برو دست بردار
از تو نـه از خودم پُرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیـا خارم کرد دنیـا قانعم کردم دنیـا .. درکم کن
هنوزم مـیشـه بخشید همون
مریض و گیج و جنگی نبود
غریب و نیش و زخمـیش نزد
دلارو حرف تحقیر نکرد
هنوزم مـیشـه بخشید منو
منی کـه که پست و لغزیدمو
منی کـه حرف خالیمو
همـین امشب مـی ریشمو
مـی خیلی بده واسه مرد بگن حرف زد و عمل نکرد مـی
خیلی بده کـه نباشـه دو قرون ه حرف زخم مـی
اما بدون حرفو باز مردم مـیزنن
پس تیریپی نی با خدا تو بیـا و مشتی باش
هرچند ما پیچیدیم و رفتیم و زدیمو نگشتیم باش
هرچند کـه دلمون یـه دست نبود و یجوری چربی داشت
اما بالاسری آبرو دار و بدون لنگ نذاشت
ما کـه رسوای عالمـیم چندچندیم باش
این روزا خاموشم سردم بی حسم لمسم مـیترسم
جونی نیست انگار نوری نیست حتی از سایم مـیترسم
راهی نیست تکیـه گاهی نیست ای خدا خستم مـیفهمـی
مـیرم من آره مـیرم من حتی از مرگم مـیترسم
ببین چه تنـهام غروبه فردام
عذابو بردار و ببین ببین چه تنـهام
دریـا دریـا دریـا
بیـا و دریـاب
لیلا لیلا لیلام
تویی بـه والله
درست ، تنـهام فردام خودم دلم زیرخاک
اما حرفام رزمام صدام رسد از زیر خاک
دلم غوغا غوغا زدم هربار فریـاد
مـیشم اونی کـه تو مـیخوای از فردا فردا فردا
اما حرفام لفضام دروغ شرمسار شرمسار
الله الله الله
تو کـه مـیبخشی این بارها
اما این زنـها مردا رفقا داشیم بابا
رفقا مادر بابام
بگذریم بابا
ما کـه گذشتیم حاج آقا
الله الله الله

Read more

. دوستداران مولا #علی علیـه السلام تنـها ۶ روز بـه بزرگترین عید انسانیت یعنی #عید_غدیر خم باقی هست . #امـیرالمؤمنین (ع) رو مـیشناسی؟ #امام زمان(ع) با این عظمت. اگه خواستی امام زمانت رو شعله ور شدنش رو ببینی پیشش بگو یـا علــــــــــــــــــــــــی. علی بن ابی طالب(ع) رو مـی شناسی عظمتش رو ؟ پیغمبر ... . دوستداران مولا #علی علیـه السلام تنـها ۶ روز بـه بزرگترین عید انسانیت یعنی #عید_غدیر خم باقی است
.
#امـیرالمؤمنین (ع) رو مـیشناسی؟
#امام زمان(ع) با این عظمت.
اگه خواستی امام زمانت رو شعله ور شدنش رو ببینی
پیشش بگو
یـا علــــــــــــــــــــــــی.
علی بن ابی طالب(ع) رو مـی شناسی عظمتش رو ؟
پیغمبر بهش مـیگفت فدات بشم.
یک کلمـه بگم یواشکی .کسی نشنوه کـه #فاطمـه_زهرا(ع) مثل #پروانـه فداش شد و دورش گشت بـه خاطرش کتک خورد گفت حقمـه.
حقمـه علی هرکی تورو دوست داشته باشـه همـینـه نتیجه ش.
من شکایت ندارم. این علیـه.
این علی درباره ی امام زمان تو مـیدونی چی مـیگفت ؟
و اومأ بيده الي صدره
اشاره مـیکرد با دستش بـه ش .دستشو مـیگذاشت رو ش. #علــــــــــــــــــــــــی
مـیگفت:
آه شوقا الي رويته .
چقدر دوست دارم ببینم مـهدیمـــــــــــــو .
آه آه چقدر دوست دارم مـهدیمو ببینم .
.
آقا تو کی هستی؟ چیکار کردی؟
.
#پیغمبر_اکرم (صلی الله عليه وآله) با بشارت اومد خونـه ی فاطمـه ی زهرا (سلام الله علیـها)
صدا زد فاطمـه ی من خسته ای؟
فاطمـه ی من مـیخوای حرفی ب شاد بشی ؟
فاطمـه ی من مـیخوای یـه حرفی ب احساس آرامش کنی؟
بی بی صدا زد: چی بابا بگو.
فرمود ابشر
بشارت بده، مژده بده فاطمـه .
چی بابا جان بگو؟
ابشری فان المـهدی منک
مـهدی پسر توئه
.
#یک_نفر_غذا_بدهی_غدیر، #انگار_یک_مـیلیون_پیـامبر_را_غذا_دادی
.
قول مـی‌دهید غدیر یک کاری به منظور حضرت ید؟
#اگر_غدیر_حسابی_گرامـی_داشته_شده_بود_ها! #کار_به_عاشورا_نمـیکشید.
آی عاشورایی‌ها! کـه مـی‌خواهید #غربت_امام_حسین را برطرف کنید، جاش غدیر هست ها!
#کسی_کم_نگذاردها!
.
#اطعام_عید_غدیر
#دلم_هوای_تو_کرده_بگو_چه_چاره_کنم
#مـهدی_جان_بیـا #مـهدی_فاطمـه #عصر_ظهور
#استاد_پناهیـان #استاد #پناهیـان #پناهیـانی
.

Read more

Media Removed

. للحق پست نوشت:اینروزها با قشری از مردم مواجهیم کـه گویی از جنگ برگشتند.متاسفانـه عده ای بی توجه بـه شرایط کشور و نیـازهای همدیگه جوری درون حال احتکار جنس توی خونـه هاشون هستند کـه انگاری هفت سال قحطی مصر رو درون پیش داریم. . ما هشت سال جنگ رو با همدلی و انصاف و رحم نسبت بـه همنوع تونستیم پشت سر بذاریم ,با دیدن ... .
للحق پست نوشت:اینروزها با قشری از مردم مواجهیم کـه گویی از جنگ برگشتند.متاسفانـه عده ای بی توجه بـه شرایط کشور و نیـازهای همدیگه جوری درون حال احتکار جنس توی خونـه هاشون هستند کـه انگاری هفت سال قحطی مصر رو درون پیش داریم.
.
ما هشت سال جنگ رو با همدلی و انصاف و رحم نسبت بـه همنوع تونستیم پشت سر بذاریم ,با دیدن دردهای همدیگه و مرهم شدن به منظور اون زخم ها.فعلا نـه کاری بـه مسؤولان دارم و نـه عده ای کـه شکمـهاشون از مال حرام بـه قدری پر شده کـه اگر معصوم علیـه السلام هم انذارشون بده ,گوشی به منظور شنیدن ندارم, روی صحبتم با خودمونـه ما مردم عادی.
.
یـادم مـیاد محرم بود ,پای منبر یک سخنران نشسته بودم, حکایت تکان دهنده ای رو گفت,که خیلی بـه درد اینروزهای ما مـیخوره ,ایشون با یک واسطه از یکی از بازاریـهای تهران نقل کرد کـه :
.
پدر من مقلد آیت الله سید احمد خوانساری بود ,یک مرجع تقلید مجسمـه زهد و تقوا کـه معروف بود بـه سلمان فارسی ایران.
.
پدرم تو کار توزیع لوازم التحریر بود و یک دفعه یک سفر مـیره چین و چند کانتینر مدادهای قرمز و مشکی رو وارد مـیکنـه ,بعد از وارد این بار نمـی دونم چی شد اون جنس مداد تو کشور کمـیاب مـیشـه بـه طوریکه مداد دو ریـالی رو مـیشد که تا هشت ریـال فروخت.پدر ما اینجا بـه شک افتاد کـه نکنـه این معامله حروم باشـه و از اونجاییکه مقید بـه احکامب و کار بود گفت حتما از اقای خوانساری استفتاء کنم.پا شد رفت خدمت ایت الله و شرح ما وقع کرد,آقا فرمودند کـه مـی تونید بـه این قیمت بفروشید اما این کار بی انصافیـه.
.
من و بابام خوشحال شدیم کـه سودی نصیبمون مـیشـه و شرعا هم مشکلی نداره.بابام خداحافظی کرد و وقتی خواست بیـاد بیرون آقا صداش زد و اونم برگشت و نشست .اقای خوانساری گفت:ظاهرا شما معنی بی انصافی رو نفهمـیدید.شما قصه کربلا رو شنیدید؟.
.
بابام گفت کجاش رو ؟اقا گفت :مـی دونید کـه امام حسین رو سربد,اما مـی دونید بی انصافی کجای کار بود ؟اینکه اگر حسین علیـه السلام را کشتید دیگه چرا بر پیکر پاکش اسب تازوندید؟چرا کهنـه پیراهنش رو بردید؟چرا خیـامش رو آتیش زدید؟چرا بـه حرمش بی حرمتی کردید؟
.
بی انصافی یعنی با اسب بر پیکر حسین فاطمـه( ع) تاختن ,حالا بریم ببینیم ما ها کجای زندگیمون بی انصافی کردیم؟اگر کارمندیم ,اگر کاسبیم ,اگر صاحبخونـه ایم ,اگر مستأجریم,اگر شاگردیم و اگر استاد و یـا درون هر لباس و سمتی چه حقیقی و چه حقوقی و مـهمتر اگر اینروزها مشغول احتکاریم, انصاف گمشده اینروزهای ماست.
.
قال علي عليه السلام: مَن يَنصِف مِن نفسه لم يَزدهُ اللّه الاّ عِزّاً

#احتکار
#جنگ_اقتصادی
#انصاف
#بهم_رحم_کنیم

Read more

Media Removed

... بَر و بچه های بهارستان، قرعه کشی کـه نقی و ارسطو و بابا پنجعلی ، عین الله و زنش و شمس الله و مادرش ، با عباس معصومـی و رحمن و رحیم... پا شَن برن مسابقات فوتبال، دست بزنن با جیغ و هورااا... . . وختی ازشون پرسیدن کـه داداچ، با کدوم پول مـیخوای بری؟! مملکت تحریمـه، دلار شده جن و سکه شده بسم الله... حالا ... ...
بَر و بچه های بهارستان،
قرعه کشی کـه نقی و ارسطو و بابا پنجعلی ، عین الله و زنش و شمس الله و مادرش ، با عباس معصومـی و رحمن و رحیم... پا شَن برن مسابقات فوتبال، دست بزنن با جیغ و هورااا...
.
.
وختی ازشون پرسیدن کـه داداچ، با کدوم پول مـیخوای بری؟! مملکت تحریمـه، دلار شده جن و سکه شده بسم الله... حالا صد مـیلیون تومن از کجا بیـاریم کـه شما باهاش ناپلئونی بخری؟! جواب بسیـار قانع کننده ای اِخ کف دست ملت شریف ایران!
👇👇👇👇👇👇
مـیفرماد کـه :
اولندش وظیفه وزارت ورزش و جوانان هستش کـه پول رفتن ما رو بده...
👇👇👇👇👇👇
عارضیم درون جواب کـه ورزش و جوانان موظفه پول رفتن ورزشکارا رو بده نـه عطا و اوتا، دراز و کوتاه پاشن برن! .
دومندش این همـه هزینـه واسه ورزشکارا مـیشـه، از پول تمرینات و خورد و خوراکشون که تا مربی خارجکیشون
حالا وااااااااسه یـه صد مـیلیون ناقابل،
دارین سیم جیم مـی کنید؟! این صدتومن پشم مثقال پوله کـه توی این هزینـه ها گمـه
👇👇👇👇👇👇
عارضیم کـه شما داداش ازین پولای گم و گور شده داری، بفرست بیـاد این ور بدجور ما بهش نیـاز داریم.
👇👇👇👇👇👇
مـیدونید
آخه ما یـه هموطنانی داریم کـه شب عیدی یـا توی کانبودن یـا زیر چادر... زمستون از سر ما بچه شون مرد
بهار از دست مار و جک و جونور موزی زندگی نداشتن،
بارون اومد زندگیشون رو آب برد
آفتاب کـه شد، از گرما هلاک شدن. 👇👇👇👇👇👇
مـیدونید
آخه ما یـه هموطنانی داریم کـه سالی بـه دوازده ماه هوای صاف واسه نفس کشیدن ندارن! بارون کـه مـیاد اسیدیـه، رنگ آسمون آبی رو از یـاد بردن... کارون خشک شده... زمـینای زراعی از کار افتاده... اونا آخه هشت سال رو سرشون موشک نـه متری باریده... حالا خاک و گرد و غبار و مـیکروب مـی باره...
👇👇👇👇👇👇
مـیدونید
آخه ما یـه هموطنانی داریم کـه خیلی تلاش مـی کنن زندگی آبرومند داشته باشن اما نـه راهب درآمد امن دارن نـه تحصیل بـه درد بخور نـه خونـه و زندگی مطمئن
سنشون داره مـیره بالا و ازدواج ن...
👇👇👇👇👇👇
ازین پولای گم و گور شده اگر دارید
بدید بیـاد که
کِیفش از صدتا جام جهانی بیشتره
اگر دست بجنبونید و یـه حرکتی بزنید .
.
.
.

ما کوچیکتر از اونیم کـه به شما بگیم
اما یـادتون نره
ورزش حتما مرام پَهلوونی رو رواج بده
نـه خرج دَدَر رفتن و پز و ریخت و پاش
.
.
باشد کـه بفهمـیم
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Media Removed

لعن الله علی لعن الله علی لعن الله علی لعن الله علی لعن الله علی [۲۰۱۵/۴/۲۰، ۱۰:۱۹] علی: √ √ √ غیرت بـه خرج بده ونشرش بده (لایک نمـیخواد) بـه خاطر بی احترامـی جدید شاهین نجسی (لعنت الله علیـه) بـه علمدار دشت کربلا امشب بـه مدت10دقیقه تو شبکه های ... لعن الله علی
لعن الله علی
لعن الله علی
لعن الله علی
لعن الله علی
[۲۰۱۵/۴/۲۰، ۱۰:۱۹] علی: √ √ √ غیرت بـه خرج بده ونشرش بده (لایک نمـیخواد)

به خاطر بی احترامـی جدید شاهین نجسی (لعنت الله علیـه) بـه علمدار دشت کربلا امشب بـه مدت10دقیقه تو شبکه های اجتماعی شعار
لعن الله علی شاهین نجسی
را سر مـیدهیم
اطلاع رسانی شود لطفا😡 اما شاهین نجسی کیست؟

۱-تو بچگی قاری قرآن بوده.
۲-حافظ کل قرآن بوده
۳-و درون یک خانواده مذهبی بزرگ شده اما الان:

۱-از دین مرتد شده
۲-به ا و پیـامبر و حتی خدا هم هتاکی کرده
۳-شیطان پرست شده
۴-همجنس شده و وجود خدا رو انکار مـیکنـه
۵-توهین و جسارت بـه امام نقی علیـه السلام
۶-در کنسرتی مادرزاد شده...
۷-تدوین اهنگ جدیدی بنام"ص"که توهین بـه اسلام و حضرت محمد(ص)هست..
۸-الان هم توهین و جسارت بـه حضرت ابالفضل علمدار... جان مولا علی (علیـه السلام)نشرش بده...
شیطان مـی گوید:
1 زنی کـه لباس مـی پوشـه معشوقه ی من است.
2 ومسجدی کـه سودخوری باشـه خانـه ی من است.
3 مردی کـه گناه مـی کند عزیز من است.
4 جوانی کـه توبه کند ،عبادت کند دشمن من است.
5ی کـه این گفتار را بـه دیگران نمـی گوید عاشق من است.

اندازه عشقت و معرفتت نسبت ب خدا پخش کن.

Read more

Media Removed

باید بـه محله رنگ ماتم ب بر سردر خانـه چوب پرچم ب ایـام غم و سیـاهپوشان شماست بگـذار سیـاهیِ مـحـرم ب با چادر مادرم سر کوچه‌ی عشق رخصت بده که تا تکیـه‌ای از غم ب من را برسانی بـه شب تاسوعا من قول دهم کـه محکم ب آقا نگـهم دار کـه در عـاشورا من دیگ خورشت قیمـه را هم ب اینگونـه کـه تو جیب ... باید بـه محله رنگ ماتم ب
بر سردر خانـه چوب پرچم ب
ایـام غم و سیـاهپوشان شماست
بگـذار سیـاهیِ مـحـرم ب
با چادر مادرم سر کوچه‌ی عشق
رخصت بده که تا تکیـه‌ای از غم ب
من را برسانی بـه شب تاسوعا
من قول دهم کـه محکم ب
آقا نگـهم دار کـه در عـاشورا
من دیگ خورشت قیمـه را هم ب
اینگونـه کـه تو جیب مرا پر کردی
باید کـه به روی دستِ حاتم ب
حالا کـه دوای زخم تو اشک من است
اشکی بده که تا چشمـه‌ی مرهم ب
خاموش شود آتش دوزخ بـه خدا
با گـریـه اگـر سر بـه جهنم ب
نــوكـــر نـوشـــت:
#حـسـین_جـان
در آرزوی حــریم تـو چشم تر دارم
تورا زجان خود ارباب دوست تر دارم
مـرا عجیب گـرفتار کـــربلا کردی
بگـو چگـونـه زعشق تو دست بردارم
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام ارباب بی کفن
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_حمـید_طباطبایی_مـهر
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#عطش

Read more

باید کـه تو را حضرت منان بنویسد درون حد قلم نیست کـه قرآن بنویسد هر دست گدایی کـه به سوی تو دراز هست مفهوم قنوتی هست که درون بین نماز هست سمت حرم توست دلم باز روانـه «ای تیر غمت را دل عشاق نشانـه» ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا قدری بـه من خسته بهایی بده مولا آن چیست کـه در حج و طواف است؟نشانـه هست «مقصود تویی ... باید کـه تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست کـه قرآن بنویسد
هر دست گدایی کـه به سوی تو دراز است
مفهوم قنوتی هست که درون بین نماز است
سمت حرم توست دلم باز روانـه
«ای تیر غمت را دل عشاق نشانـه»
ایوان دلم خاک، طلایی بده مولا
قدری بـه من خسته بهایی بده مولا
آن چیست کـه در حج و طواف است؟نشانـه است
«مقصود تویی کعبه و بتخانـه بهانـه است»
احمد بـه خدا غیر علی یـار نمـی خواست
تا بوده علی بوده و تا هست علی هست
«من کنتُ» کـه بر حیدر کرار رسیده است
حقّ هست و سرانجام بـه حقدار رسیده است
نــوكـــر نـوشـــت:
#مـولا_جـان
درد ما درد خماریست، کـه با یک بوسه
روى انگور ضـریح تـو دوا مى گردد
عاقبت مى رسد آن مرد و چون ایوان نجف
گنبد همسرتان نیز طلا مى گردد
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... عید اتمام نعمت و هنگامـه ی اعلان وصایت و ولایت امـیرالمومنین علیـه السلام بر شما شیعیـان و پیروان ولایت خجسته باد
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_یدالله_قاسم_زاده
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#فقط_حیدر_امـیر_المومنین_است
#عطش

Read more

Media Removed

. . مـیلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیـه السلام بـه همـه ی شیعیـان و محبین حضرتش تبریک مـی گوییم. غزل رضوی معروف مرحوم حبیب الله چایچیـان (حسان) : آمدم ای شاه، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حَرمَت ملجأ درماندگان دور مران از درون و، راهم بده ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو ... .
.
مـیلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیـه السلام بـه همـه ی شیعیـان و محبین حضرتش تبریک مـی گوییم.

غزل رضوی معروف مرحوم حبیب الله چایچیـان (حسان) :

آمدم ای شاه، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حَرمَت ملجأ درماندگان
دور مران از درون و، راهم بده

ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیـاهم بده

لایق وصل تو کـه من نیستم
اِذن بـه یک لحظه نگاهم بده

ای کـه حَریمت بـه مَثَل کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده

تا کـه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمـی جان سوز بـه آهم بده

لشکر شیطان بـه کمـین من است
بیم ای، شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن بـه من
با نظری، یـار و سپاهم بده

در شب اول کـه به قبرم نـهند
نور بدان شام سیـاهم بده

ای کـه عطا بخش همـه عالمـی
جمله ی حاجات مرا هم بده

#حبیب_الله_چایچیـان_حسان
#مجمع_شاعران_اهل_بیت_علیـهم_السلام
#مـیلادحضرت_شمس_الشموس

Read more

Media Removed

: : : :. : : اگر آن ترک شیرازی بـه دست آرد دل ما را بـه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی مـی باقی کـه در جنّت نخواهی یـافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلّا را فغان کاین لولیـان شوخ شیرین کار شـهرآشوب چنان بردند صبر از دل کـه ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یـار مستغنی ست بـه آب و رنگ و خال ... :
:
:
:.
:
:
اگر آن ترک شیرازی بـه دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی مـی باقی کـه در جنّت نخواهی یـافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلّا را

فغان کاین لولیـان شوخ شیرین کار شـهرآشوب
چنان بردند صبر از دل کـه ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یـار مستغنی ست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون کـه یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

بدم گفتیّ و خرسندم، عفاک الله نکو گفتی
جواب تلخ مـی‌زیبدلعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا کـه از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و مـی گو و راز دهر کمتر جو
که نگشود و نگشاید بـه حکمت این معما را

غزل گفتیّ و دُر سفتی بیـا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را

خواجه حافظ شیرازی :
:
:

Read more

Media Removed

... ای حَرمَت ملجأ درماندگان دور مران از درون و، راهم بده ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیـاهم بده لایق وصل تو کـه من نیستم اِذن بـه یک لحظه نگاهم بده ای کـه حَریمت بـه مَثَل کهرباست شوق و سبک خیزی کاهم بده که تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمـی جان سوز بـه آهم بده #حبیب_چایچیـان(حسان) #گل سالروز ... ...
ای حَرمَت ملجأ درماندگان
دور مران از درون و، راهم بده

ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیـاهم بده

لایق وصل تو کـه من نیستم
اِذن بـه یک لحظه نگاهم بده

ای کـه حَریمت بـه مَثَل کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده

تا کـه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمـی جان سوز بـه آهم بده

#حبیب_چایچیـان(حسان)
#گل
سالروز ولادت هشتمـین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، #ثامن_الحجج، #غریب_الغربا، #سراج_الله، #نورالهدی، #ابوالحسن، حضرت امام #علی_ابن_موسی_الرضا (ع) مبارک و پرخیر و برکت باد
#flower
#ir_flower

Read more

Media Removed

هرشب دل شکسته ی ما درون هوای توست درون اعتکاف خیمـه ی سبز عزای توست من هرچه دارم از سر این سفره ام آقا تمام بود و نبودم به منظور توست از کودکی به منظور شما گریـه مـی کنم اصلاً زِ کودکی دل من مبتلای توست حاتم بـه سائلی درَت فخر مـی کند دست تمام عالم و آدم گدای توست شش گوشـه ی شما شده دارالقرار عشق هرجا کـه مـی روم دل ... هرشب دل شکسته ی ما درون هوای توست
در اعتکاف خیمـه ی سبز عزای توست
من هرچه دارم از سر این سفره ام
آقا تمام بود و نبودم به منظور توست
از کودکی به منظور شما گریـه مـی کنم
اصلاً زِ کودکی دل من مبتلای توست
حاتم بـه سائلی درَت فخر مـی کند
دست تمام عالم و آدم گدای توست
شش گوشـه ی شما شده دارالقرار عشق
هرجا کـه مـی روم دل من زیر پای توست
آقا تو را بـه جان علی اکبرت قسم
عمری تمام آرزویم کربلای توست
حالا بیـا و درد دلـم را دوا بده
إذن طواف مرقد شش گوشـه را بده
نــوكـــر نـوشـــت:
#حـسیـن_جـان
من فقیر ابن فقیرم، ولیکن شده است
شاملم لطف تـو بسیـار #اباعبدالله
حال و روز من عاشق پر از دلتنگیست
تشنـه ام تشنـه ی دیدار اباعبدالله
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام خامس آل عبا
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_خدابخش_خاوری
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more

از ویدیوهایی کـه خیلی دوستش دارم شاید بـه خاطر غربتش باشـهانی کـه مثل کوه پشت عقیدشون ایستادن خداوندا ما رو از بندگانی قرار بده کـه گفتند پروردگار ما الله هست و سپس استقامت د. نماز جماعت جمعی ازجوانان مسلمان درقلب اروپا...جمعی کـه زیباترین غریبانـه ی جهان را شکل دادند . از ویدیوهایی کـه خیلی دوستش دارم
شاید بـه خاطر غربتش باشـه
کسانی کـه مثل کوه پشت عقیدشون ایستادن
خداوندا ما رو از بندگانی قرار بده کـه گفتند پروردگار ما الله هست و سپس استقامت د.
نماز جماعت جمعی ازجوانان مسلمان درقلب اروپا...جمعی کـه زیباترین غریبانـه ی جهان را شکل دادند .

Media Removed

معنی صبر: این گوهر گران بها نوعی ملکه‌ قلبي هست که باعثِ تحمل فرد بر ناخوشی ها و عبور از سختي‌ها و رد شدن از آنـها، مـی شود. هر چقدر سعه صدر، از وسعت بيشتر و ايمان از تعالي والاتري برخوردار باشد، صبر و بردباري نيز فزوني خواهد يافت. درون دار دنیـا آنکه مقامش بیشتر هست مثل ائمـه اطهار(علیـهم السلام) بـه سختي‌ها ... معنی صبر: این گوهر گران بها نوعی ملکه‌ قلبي هست که باعثِ تحمل فرد بر ناخوشی ها و عبور از سختي‌ها و رد شدن از آنـها، مـی شود. هر چقدر سعه صدر، از وسعت بيشتر و ايمان از تعالي والاتري برخوردار باشد، صبر و بردباري نيز فزوني خواهد يافت. درون دار دنیـا آنکه مقامش بیشتر هست مثل ائمـه اطهار(علیـهم السلام) بـه سختي‌ها و محنت‌ها و بليّات بیشتر آزمايش مي‌شوند و اين صبر و بردباري ايشان هست که آن‌ها را درون معبر عبور از سختي‌ها ياري مي‌کند.
اگر رد شدن از مراحل زندگی بدون رودررو با مانع ها بود، ما خیلی بی تحرک و ضعیف مـی ماندیم و پرواز را کـه همانا دستیـابی بـه اه متعالی انسانیت است، را هرگز تجربه نمـی کردیم. لذا بـه اصل صبر کـه برای بزرگ شدن انسان لازم هست تمرکز نموده و به آن عامل باشیم.
همان طور کـه خداوند متعادل چنین بیـان مـی‌دارد که: « وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقّاها إِلا الصّابِرُون‏ » [قصص/ 80] یعنی بـه نوعی تنـها صبرپیشگان، زمـینـه دار فهم و دریـافت سخنان اهل معرفت اند و اینکه چشم پوشی از زخارف دنیـا، نیـازمند صبر و شکیبایی است.
البته درون بحث خانواده اگر صبر پیشـه نشود معروف ها بـه راحتی کاشت نمـی شود، و خانـه رو بـه ویرانی مـی رود، به منظور همـین خداوند متعال بیـان مـی دارد: « وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها»[ طه/ 132] خانواده خویش را بـه نماز فرمان بده و بر آن شکیبایی کن»
اساس خانواده با صبر محکم مـی شود، و زندگی درون خانواده شیرین، دلنشین و توأم با گرمـی و آرامش خواهد بود. همچنین با صبر هست کـه انسان بـه مقام های معنوی والایی دست پیدا مـی کند، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیـه وآله وسلم): «مَنْ صَبَرَ عَلَي سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ (بِكُلِّ مَرَّةٍ) يَصْبِرُ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أَعْطَي أَيُّوبَ عَلَي بَلائِهِ‏؛ هر مردی کـه بر بداخلاقی همسرش به منظور خدا صبر و شکیبایی کند، خداوند بزرگ به منظور هر بار صبر او، پاداشی همانند و همسنگ پاداش صبر ایوب درون برابر بلای او بـه وی خواهد داد».[1]
قال رسول الله (صلى الله علیـه وآله وسلم) :«من صبرت علی سوء خلق زوجها أعطاها مثل (ثواب) آسیة بنت مزاحم؛[2]هر زنی کـه در برابر بداخلاقی شوهرش شکیبایی ورزد، خداوند همانند (ثواب) آسیـه مزاحم بـه او عطا کند.»

ادامـه مطلب درون کپشن... #خانواده #محبت #زندگی #رابطه #دل #دوستی #همسر_خوب #همسر #زندگی_خوب #همسر #عشق #صبر #زندگی_آرام

Read more

Media Removed

. #بانو_بیـا_به_کافه_مسیحا_غزل_بنوش #بهتر_همان_كه_شاعر_تو_كافه_چى_شود #شکر_خدا_که_محفل_اشکی_به_پا_شده_است #تا_این_که_یـادمان_نرود_گریـه_مرهم_است . یـا حضرت رسول ببین بر حسین خویش کز هر طرف کـه مـی‌نگرد تیغ و خنجر هست #وحشی . شکر خدا دوباره زنده ایم و محرم رو درک مـی کنیم... . نوسروده ... .
#بانو_بیـا_به_کافه_مسیحا_غزل_بنوش
#بهتر_همان_كه_شاعر_تو_كافه_چى_شود
#شکر_خدا_که_محفل_اشکی_به_پا_شده_است
#تا_این_که_یـادمان_نرود_گریـه_مرهم_است
.
یـا حضرت رسول ببین بر حسین خویش
کز هر طرف کـه مـی‌نگرد تیغ و خنجر است
#وحشی
.
شکر خدا دوباره زنده ایم و محرم رو درک مـی کنیم...
.
نوسروده ای درون حال و هوای این شب ها...
.
دارد محرم مـی چکد از چشم عالم
از چشم عالم مـی چکد باران ماتم
.
چشم شقایق پیشـهٔ ما خون جگر باد
باران خون مـی بارد از هر دیده نم نم
.
با چادر هر مادری برپا است، هیـات
هر کوچه مـی گیرد بـه پای روضه ها دم
.
پیغمبران درون تکیـه ها خدمت گزارند
یعقوب و ابراهیم و شیث و نوح و آدم
.
آشفتگی های دلم را مـی زداید
زدن درون بین صف های منظم
.
بر کتری مـی زند، بر سر سماور
چائی روضه مـی شود آماده کم کم
.
گرد و غبار پیرهن های سیـاه است
بر دردهای لاعلاج شـهر، مرهم
.
مثل همـیشـه روضه خوان ما لهوف است
مثل همـیشـه نوحه خوان باشد مُقَرَّم
.
فتوای قتل عشق را صادر نمودند
پیمان ها درون ازای چند درهم
.
شرمنده لبهای خشک او فرات است
دارد سلیمان مـی مکد درون دشت، خاتم
.
زخم عطش، زخم اسارت، زخم غارت
شمشیر مولا باشد از این داغ ها خم
.
پیراهن آقای ما رفته بـه غارت
کور هست یعقوب نگاه ما از این غم
.
جان مـی دهد آسیـه از درد سکینـه
غش مـی کند از ماتم ویرانـه، مریم...
.
باید برات اربعینم را بگیرم
از چِلِّهٔ اشکی کـه دارم درون محرم
.
#کافه_مسیحا
#در_جاده_او_به_سیر_باشیم_همـه
#از_این_همـه_شر_به_خیر_باشیم_همـه
#چشم_حرمـی_به_سوی_ما_خیره_شده_است
#ای_کاش_که_ما_زهیر_باشیم_همـه
#محکوم_مـیله_های_قفس_مـی_شود_حسین
#مرغ_دلی_که_پر_نکشد_در_هوای_تو
#حی_علی_العزاء_که_اذان_روی_نیزه_رفت
#در_گوش_ماذنـه_غم_الله_اکبر_است
#نافه_آهوی_ختن_را_بده
#برات_اربعین_من_را_بده
#یـا_علی

Read more

Media Removed

گدای کوی تو هستم مرا مران ز درت  گداییم درون این خانـه بوده درد سرت بـه خاکبوسی این خانـه کرده ام عادت  بـه جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت  گناه بال و پرم را شکسته، کاری کن  دوباره جا بده من را بـه زیر بال و پرت  گناه چشم مرا کور کرد و گوشم کَر عنایتی بنما بر گدای کور و کرت  ببین چه مـیکشم از دست نفس أمّاره جدا ... گدای کوی تو هستم مرا مران ز درت 
گداییم درون این خانـه بوده درد سرت
به خاکبوسی این خانـه کرده ام عادت 
به جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت 
گناه بال و پرم را شکسته، کاری کن 
دوباره جا بده من را بـه زیر بال و پرت 
گناه چشم مرا کور کرد و گوشم کَر
عنایتی بنما بر گدای کور و کرت 
ببین چه مـیکشم از دست نفس أمّاره
جدا نموده مرا از دعای هر سحرت 
قبول، من بدم اما تو سر بـه راهم کن
بده اجازه کـه باشم همـیشـه دور و برت 
بگو بـه فاطمـه امشب صبا پیـامم را 
که کرده ام همـه شب روضه خوانی پسرت 
صدای مادرت از دور مـیرسد ای وای
خـدا کند کـه نبیند تن جـدا زسرت
نــوكـــر نـوشـــت:
#حسین_جان
امروز سلام من چه سلام مبارڪی ست
جـانم حسین، تکه کلام مبارڪی ست
اسمـی بـه نازنینـی نامـش ندیده ام
انصافا این "حسين" چه نام مبارڪی ست
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام ارباب بی کفن
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_فیروز_حمـیدی_زاده
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم یک روشی هست به منظور شکرگزاری، اونم این کـه مـیشـه اتفاقهای خوب زندگی و نعمات و برکاتی کـه خدا شامل حالت مـیکنـه رو درنظر بگیری، بعد با خودت فکر کنی کـه سرچشمـه ی این اتفاق چی بوده ، یـا اینکه فکر کنی از کی و کجا شروع شد... . نـه اینکه بتونی پی ببری کـه علت هدیـه ی این نعمت بهت چی بوده! کـه شدنی ... بسم الله الرحمن الرحیم
یک روشی هست به منظور شکرگزاری،
اونم این کـه مـیشـه اتفاقهای خوب زندگی و نعمات
و برکاتی کـه خدا شامل حالت مـیکنـه رو درنظر بگیری،
بعد با خودت فکر کنی کـه سرچشمـه ی این اتفاق چی بوده ، یـا اینکه فکر کنی از کی و کجا شروع شد...
.

نـه اینکه بتونی پی ببری کـه علت هدیـه ی این نعمت بهت چی بوده! کـه شدنی نیست!
یعنی فکر کنی کـه زمان شروعش از کجا بوده و بعد توی فکر و خیـالاتت ، اتفاقات خوب مرتبط با اون نعمت رو مرور کنی و بعد از پازل بی نقص خدا لذت ببری! .

اونوقته کـه از یک شکر بـه شکر دیگه مـیرسی و
همـینطور پله های خوشبختی رو توی ذهنت روی هم مـیزاری و با کیف ازش بالا مـیری!! .

مثلا بـه این فکر کردم کـه چی شد خدا این مسجد
نازنین و دلبر و دل انگیز رو سر راه این بنده ی
ناقص العمل! و گنـهکار گذاشت!
.

کبوتر خیـالم پر زد بـه دو سه سال گذشته و همون گروه
کوچک کـه به یـاری مرکز رسیدگی بـه امور مساجد و تحت عنوان فام (فراخوان ایده های مسجدی ) شکل گرفته بود، و توی اون گروه ، درمورد بهبود کیفیت امور مساجد کشور ، ایده پردازی مـیکردیم.
دروغ چرا؟.. اهل مسجد بودم. ولی بچه مسجدی نبودم!! و تازه بعد از تشکیل این گروه ، داشتم بیشتر بـه مشکلات سرراه مساجد ،برای حضور نمازگزاران و اجرای فعالیتهای فرهنگی پی مـی بردم!...
.

و حالا امسال ، وقتی از پله های مسجد
حضرت خدیجه کبری سلام الله علیـها بالا مـیرفتم ،
به دومـینوی کارهای خدا رسیدم!
این کـه شاید همـه این اتفاقات پازل وار افتاد تا
بهم فهمونده بشـه کـه آغاز فعالیتهای پیـامبر خدا
صلی الله علیـه و آله و سلم ، هم از مسجد بود
و جوان مومن انقلابی ، اگر دغدغه ای داره ، باید
پایگاه فعالیتهای فرهنگی و سیـاسی خودش رو
مسجد قرار بده! .

المؤمن فی المسجد، کالسمک فی الماء
مومن توی مسجد،
مثل ماهی توی آبه " ؛ دریـاتو پیدا کن! .

_____________________________
#اعتکاف_1397
#الحمدلله_کما_هو_اهله

Read more

Media Removed

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #چهاردهم_ذیحجه_بخشيدن_فدک_به_حضرت_زهرا سلام الله عليها . درون روز ۱۴ذی الحجه سال ۷هجری مقارن با ۲۷فروردین سال ۸هجری شمسی، #فدک بـه حضرت زهراسلام الله عليها بخشيده شد، وپیـامبر براين بخشش شاهد گرفتند. بعد ازفتح خيبر، حدود ۴سال قبل ازشـهادت پيامبر عليه وآله السلام ... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#چهاردهم_ذیحجه_بخشيدن_فدک_به_حضرت_زهرا سلام الله عليها
.
در روز ۱۴ذی الحجه سال ۷هجری مقارن با ۲۷فروردین سال ۸هجری شمسی، #فدک بـه حضرت زهراسلام الله عليها بخشيده شد، وپیـامبر براين بخشش شاهد گرفتند.

پس ازفتح خيبر، حدود ۴سال قبل ازشـهادت پيامبر عليه وآله السلام جبرئيل نازل شد، ودستور فتح فدک توسط پيامبر وأميرالمؤمنين عليهماالسلام را آورد. آن دو بزرگوار نیزبدون لشكركشى و كوچكترين دخالت مسلمين #قلعه_فدک رافتح د. وطبق آیـات سوره حشر سرزمينـهائى كه بدون لشكركشى مسلمين فتح شود، مِلك خاص وشخصی پیـامبر هست و مسلمين هيچ حقى درآن ندارند.
بعد ازاين ماجرا جبرئيل آیـه نازل کرد وعرضه داشت: فدك را بـه فاطمـه عليهاالسلام عطا كن.
"وَآتِ ذَاالْقُرْبى حَقَّهُ" سوره اسراء آيه۲۶
حق خويشان رابه آنان بده.

پيامبر بـه حضرت زهراسلام الله عليهما فرمود: بـه دستور خداوند فدک را بتو عطا مـیکنم. آن رابراى خود و فرزندانت بردار ومالك آن باش.
حضرت زهراسلام الله عليها عرضه داشتند: که تا شما زنده ايد برمن ومال من صاحب اختيار هستيد. ولی پيامبر عليه وآله السلام فرمود: ترس آن رادارم كه نااهلان تصرف نكردن تورا درزمان حياتم، بهانـه اى قرار دهند وبعد ازمن آن را ازتو منع كنند.
سپس بـه أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: سند فدک را بعنوان بخشوده و اعطائى پيامبر بنويس وثبت كن.
وبرای آن سند مولا و ام ايمن راشاهد گرفتند و فرمودند: #ام_ايمن زنى ازاهل بهشت است.

#درآمد_فدک راساليانـه از ۷۰هزار که تا ۱۲۰هزار سكه طلا نوشته اند. کـه تمام درآمد رابین مردم تقسیم مـید و هرسال چشمان بسيارى از نيازمندان بـه درآمد فدک بود.
اما بعدازشـهادت پيامبر عليه وآله السلام مأموران ابوبكر بـه دستور اونماينده حضرت صديقه علیـهاالسلام را ازفدک اخراج كردند و مِلک آن راغصب نموده ودرآمد آن را بطور كل براى مخارج #حكومت_غاصبانـه خود صرف كردند.
#حضرت_صديقه عليهاالسلام همان نوشته وسند فدک را عيناً نزد ابوبكر آورد، ولى ابوبكر ملعون نـه سند راقبول كرد ونـه شاهدان را.
#حضرت_صديقه_شـهيده عليهاالسلام همراه باجمعى از زنان بنى هاشم بـه مسجد تشريف بردند وخطبه اى راكه دريائى از معارف، #حقايق_ولایت با #بلاغت وفصاحت وشرايع اسلامى درآن هست ایراد فرمودند.
ولى هنگام بازگشت بـه منزل #عمر_خبیث درمقابل حضرت ایستاد وسند را گرفته وآب دهان انداخت وپاره کرد و بصورت مبارک حوریة الانسیـه سیلی زد... لعنت خدا واهلبیت وتمامـی موجودات هرلحظه برعمر وعمریون

بحارالانوار ج۹۵ ص۱۸۹، ج۲۱ ص۲۲، ج۲۹ ص۱۲۳
مستدرك سفينةالبحار ج۲ ص۲۱۶
مصباح كفعمى ج۲ ص۵۹۸
.
#پست_مشترک

Read more

Media Removed

روایت هست که رحمت کند خدای حسین هر آنی کـه کند گریـه درون عزای حسین روایت هست که نفسهاش مثل تسبیح هست دل گرفته و مـهموم غصه های حسین روایت هست که آیـاتی از کتاب الله فقط به منظور حسین هست و ماجرای حسین روایت هست زیـارت کند خدایش رای کـه رفت زیـارت بـه کـربلای حسین روایت هست بگیری عنان اشک از چشم مگر ز بیم ... روایت هست که رحمت کند خدای حسین
هر آنی کـه کند گریـه درون عزای حسین
روایت هست که نفسهاش مثل تسبیح است
دل گرفته و مـهموم غصه های حسین
روایت هست که آیـاتی از کتاب الله
فقط به منظور حسین هست و ماجرای حسین
روایت هست زیـارت کند خدایش را
کسی کـه رفت زیـارت بـه کـربلای حسین
روایت هست بگیری عنان اشک از چشم
مگر ز بیم خـدا و مگر به منظور حسین
روایت هست که یـاری کننده ی زهراست
کسی کـه گریـه نموده هست در رثای حسین
روایت هست که این اشک را نگه دارد
برای روز مبادایمان خدای حسین
ببار چشم و خودت را نشان بده امشب
چرا کـه هست رضای خدا، رضای حسین
بگیر مجلس روضه بریز آب روان
که مرهم هست به هر زخمِ سید عطشان
نــوكـــر نـوشـــت:
#حـسیـن_جـان
‏بنام جَنَّت مطلق، بنام شش گوشـه
بنام حضرت والا، مقام شش گوشـه
دلم، حوالی هر ‎صبح، با سلام و ادب
شده ست حاجی بیت‌ الحرامِ شش گوشـه
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام خامس آل عبا
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_مصطفی_شیخ_الاسلامـی_کندلوس
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more
... "آمدم ای شاه پناهم بده " چگونـه سروده شد مرحوم #حبیب‌_الله_چایچیـان متخلص بـه «حسان» آذر ماه سال گذشته درون سن 94 سالگی دار فانی را وداع گفت. او کـه سال های عمرش را درون زمـینـه شعر آیینی صرف کرده بود سراینده اشعار مشـهوری چون «آمدم ای شاه پناهم بده» درون مدح حضرت رضا(ع) است. این شاعر درون گفت‌وگویی بـه ماجرای ... ...
"آمدم ای شاه پناهم بده " چگونـه سروده شد

مرحوم #حبیب‌_الله_چایچیـان متخلص بـه «حسان» آذر ماه سال گذشته درون سن 94 سالگی دار فانی را وداع گفت. او کـه سال های عمرش را درون زمـینـه شعر آیینی صرف کرده بود سراینده اشعار مشـهوری چون «آمدم ای شاه پناهم بده» درون مدح حضرت رضا(ع) است.

این شاعر درون گفت‌وگویی بـه ماجرای سروده شدن این شعر اشاره کرده بود : «مادرم درون آخرین لحظاتی کـه خدمت شان رسیدم، همـیشـه آن حال و هوای ارادت بـه چهارده معصوم را داشت و در همان حال کـه سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانـه مادرم سکته دیگری کرد. من بـه دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب بـه من گفت: «فردی کـه این گونـه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!» بـه هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این هست که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیـارت کنم. و این نکته را هم بگویم کـه راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را مـی‌گرفتم که تا بتواند یواش یواش حرکت کند. با هواپیما بـه سمت مشـهد رفتیم. نمـی‌دانم درون ایـام تولد حضرت رضا(ع) بود یـا شـهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن بـه حرم هم یقیناً مشکل و حتی به منظور مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همـین جا سلام بدهی زیـارت است. گفت: «ما قدیمـی‌ها که تا ضریح را نبوسیم، بـه دلمان نمـی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش بـه این هست که حضرت جواب بدهد. هرچه کردم دیدم مادر قبول نمـی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همـین طور بـه سمت ضریح حرکت مـی‌کردیم؛ درون همـین حال دیدم کـه حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را بـه شعر و الهامـی کـه عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم هست نـه زبان حال من! و شعر که تا «تخلص» رسید. وقتی شعر بـه «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام کـه آدم سالم نمـی‌تواست برود. خودش را بـه ضریح رسانده بود و داشت ضریح را مـی‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر درون حقیقت زبان حال مادرم درون آخرین لحظات عمرش است. یکی از خادمـین اهل بیت(ع) کـه آذری‌زبان هست این شعر را خوب و عالی خوانده است.»

Read more

Media Removed

معجزات امام صادق علیـه السلام درون موسم حج (به اعتراف اهل سنت عمری) . مولوی محمد زکریـا کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری هندوستان مـی‌نویسد: . ليث بن سعد مـی‌گوید: درون سنـه ۱۱۳ پیـاده بـه حج مشرف شدم. وقتی کـه به مکه مکرمـه رسیدم، روزی وقت عصر بالای کوه ابو قیس (نام کوهی هست که نخست خداوند قبل از همـه کوه‌ها ... معجزات امام صادق علیـه السلام درون موسم حج (به اعتراف اهل سنت عمری)
.
مولوی محمد زکریـا کاندهلوی از علمای بزرگ اهل سنت عمری هندوستان مـی‌نویسد:
.
ليث بن سعد مـی‌گوید: درون سنـه ۱۱۳ پیـاده بـه حج مشرف شدم. وقتی کـه به مکه مکرمـه رسیدم، روزی وقت عصر بالای کوه ابو قیس (نام کوهی هست که نخست خداوند قبل از همـه کوه‌ها آن را آفرید شق القمر بر آن واقع گردید و نداء حج از بالای آن انجام شد حجرين، اسود و مقام ابراهيم علیـه السلام بر آن نازل گردید. روبروی کعبه قرار دارد کـه توسط آل مسعود اصلا از بین شد و بالای آن کاخ‌های سر بـه فلک ساخته شده هست فيا للاسف) شخصی را دیدم نشسته دعا مـی‌کند: یـا رب یـا رب که تا حدی ادامـه مـی‌داد کـه نفسش قطع مـی‌گردید، سپس یـا ربا یـا ربا که تا نفسش قطع مـی‌گردید، سپس یـا الله یـا الله بـه همـین صورت، سپس یـا حی یـا حی و بعد یـا رحمن يا رحمن يا رحمن و بعد یـا رحیم یـا رحیم سپس گفت: خدایـا دلم انگور مـی‌خواهد بـه من انگور عنایت فرما، خدایـا دو چادرم کهنـه شده هست لباس عنایت بفرما. ليث مـی‌گوید: قسم بـه خدا بلافاصله سبدی پر از انگور جلوی رویش قرار گرفت حال کـه موسم انگور اصلا نبود و دو چادر نو جلوی رویش گذاشته شد. او شروع کرد انگور خوردن، عرض کردم: حضرت، من نیز شریک شما هستم. فرمود: چگونـه؟ گفتم: وقتی کـه شما دعا مـی‌کردید من آمـین مـی‌گفتم. فرمود: بیـا بخور اما با خودت همراه مبر. من جلو رفتم و چیزی عجیبی مـی‌خوردم کـه در تمام عمرم نخورده بودم. انگور عجیب بود کـه در آن تخم اصلا وجود نداشت. خوب خوردم شکم پر خوردم، اما درون سبد اندکی کمـی نمـی‌آمد (هیچ کم نمـی‌شد). سپس فرمود: از این دو چادر کدام یکی را پسندیدی بردار. عرض کردم: نیـازی بـه چادر ندارم. فرمود: بعد قدری از جلوی من برو که تا من آنرا بپوشم. من دور شدم. او یکی را ازار و دیگری را لباس پوشید و دو چادر کهنـه را درون دست گرفت و از کوه پایین آمد. من پشت سر او آمدم وقتی کـه مـیان صفا و مروه رسید، سائلی گفت: یـا ابن رسول الله (صلی الله علیـه و آله) لباس بـه من بده. خداوند بـه تو لباس بهشت عطا فرموده است. او آن دو چادر را بـه او داد. من از سائل پرسیدم او کیست؟ گفت: حضرت امام جعفر صادق (علیـه السلام) هستند. سپس بـه او نزدیک شدم که تا از ایشان چیزی یـاد گرفته، بهره ببرم اما معلوم نشد کجا رفت ...
.
مجموعه فضایل حج، تألیف محمد زکریـا کاندهلوی، ترجمـه عبد الرحمن محبی، صفحه ۲۴۶-۲۴۷
.
اسکن کتاب:
http://bit.ly/2MYYvzb
پوستر:
http://bit.ly/2MXfFNm
.
#فضائل_اهل_بیت_از_کتب_مخالفین
.
.
کامنت فراموش نشود ⁦⚠️⁩🌷

Read more

Media Removed

بارالها کوله باری از گناه آورده ام بر حریم امن یزدانت پناه آورده ام از تمام جرم و عصیـان و خطایم درون گذر بنده ای آلوده ام آه ای خدایم درون گذر آمده وقتش کـه اظهار پشیمانی کنم نفس را درون لحظه ی افطار قربانی کنم هر چه دارم خوب مـیدانم تمامش مال توست خوب مـیدانی اگر دورم دلم دنبال توست آمدم تنـها به منظور بندگی ... بارالها کوله باری از گناه آورده ام
بر حریم امن یزدانت پناه آورده ام
از تمام جرم و عصیـان و خطایم درون گذر
بنده ای آلوده ام آه ای خدایم درون گذر
آمده وقتش کـه اظهار پشیمانی کنم
نفس را درون لحظه ی افطار قربانی کنم
هر چه دارم خوب مـیدانم تمامش مال توست
خوب مـیدانی اگر دورم دلم دنبال توست
آمدم تنـها به منظور بندگی رخصت دهی
توبه کردم کـه مرا قدری دگر فرصت دهی
با نگاه خود کمـی حال مناجاتم بده
تو کریمـی و بیـا اذن ملاقاتم بده
از خودم شرمنده ام روی سیـاهم را ببخش
یـا حسین مـیگویم و کوه گناهم را ببخش
نــوكـــر نـوشـــت:
#يا_حـسـيـن
سردار سر بريده ی دنيا، سلام عشق
عاليجناب حضـرٺ دريا، سلام عشق
شمس و قمر بـه گنبدتان بوسه ميزنند
خـورشيد ڪربلای معلـی، سلام عشق
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام ارباب بی کفن
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_محسن_قاجاریـان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#عزائنا_دائم_حتی_ظهور_القائم
#صلی_الله_علیک_یـا_ابا_عبدالله
#السلام_علیک_یـا_ابالفضل_العباس
#السلام_علیک_یـا_اباعبدالله
#السلام_علیک_یـا_شیب_الخضیب
#فقط_حیدر_امـیرالمومنین_است
#جنة_الله_في_ارضه_كربلاء_المقدسة
#ان_الحسین_مصباح_الهدی_و_سفینـه_النجاه
#لبیک_یـا_حسین #یـا_حسین #یـا_ابا_عبدالله
#اللهم_العن_الجبت_و_الطاغوت
#ساقی_العطاشا #عطش #رمضان_البکاء #رمضان_عزادار_حیدرم #روضة_العطش #کربلا #ماه_رمضان #رمضان #روزه #افطار #سحر #شب_قدر

Read more

Media Removed

_ آیت الله مجتهدی تهرانی ره: _ سه نوع  روزه داریم؛1- روزه عام 2- روزه خاص 3- روزه خاص الخاص روزه عام: همان روزه ای هست که عموم مردم مـی گیرند؛ روزه عام روزه ای هست کـه انسان تنـها از اموری کـه روزه را باطل مـی کند خودداری مـی نماید. روزه خاص: روزه ای هست که روزه دار علاوه بر اینکه از خوردن و آشامـیدن خودداری ... _
آیت الله مجتهدی تهرانی ره:
_
سه نوع  روزه داریم؛1- روزه عام 2- روزه خاص 3- روزه خاص الخاص
روزه عام: همان روزه ای هست که عموم مردم مـی گیرند؛ روزه عام روزه ای هست کـه انسان تنـها از اموری کـه روزه را باطل مـی کند خودداری مـی نماید.
روزه خاص: روزه ای هست که روزه دار علاوه بر اینکه از خوردن و آشامـیدن خودداری مـی کند اعضاء و جوارحش هم روزه دارد؛ چشمش را هم از معصیت مـی بندد؛ سحر کـه روزه مـی گیرد نیت مـی کند کـه خدایـا من همـه اعضاء و جوارحم روزه است؛ گوشم غیبت نمـی شنود، زبانم غیبت نمـی کند، و ... این روزه خاص است.
روزه خاص الخاص: این روزه، روزه ای هست که غیر از خدا هیچ چیز دیگری درون دل روزه دار نباشد؛
اگر درون ماه رمضان همـه کارها به منظور خدا باشد؛ روزه خاص الخاص تحقق مـی یـابد و از این رو درون دعا از خدا مـی خواهی اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیـهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ یعنی خداوندا روزه مرا روزه خاص الخاص قرار بده.

_

@mojtahedi.tehrani

_

#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
#آیت_الله_مجتهدی
#مجتهدی_تهرانی
#آیت_الله #مجتهدی
#بندگی #الله #خدا
#خدا #مسلمان #نماز #گناه
#عاقبت #انسان #روزه #نعمت
#رمضان #ظاهر #ماه_رمضان
#آبرو #عبادت #غفلت
#دعا #بهشت #دنیـا
#آخرت #زندگی #غفار
#بخشنده #دعا
#طریق_وصل
#tarighe_vasl

Read more

Media Removed

. . مختصر تفسير دعای روز بيست وپنجم ماه رمضان درون بيان آيت الله مجتهدى تهرانى : «اللهمّ اجْعَلْنی فیـهِ محبّاً لأوْلیـائِکَ ومُعادیـاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیـائِکَ یـا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن» خدایـا قرار بده درون این روز دوست دوستانت و دشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم ... .
📣
.
مختصر تفسير دعای روز بيست وپنجم ماه رمضان درون بيان آيت الله مجتهدى تهرانى :
«اللهمّ اجْعَلْنی فیـهِ محبّاً لأوْلیـائِکَ ومُعادیـاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیـائِکَ یـا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن»
خدایـا قرار بده درون این روز دوست دوستانت و دشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت، اى نگهدار دل‌هاى پیـامبران!
«اللّهمّ اجْعَلْنی فیـهِ محبّاً لأوْلیـائِکَ ومُعادیـاً لأعْدائِکَ»خدایـا کاری کن که تا در ماه رمضان، خوبان را دوست بدارم و دشمن دشمنانت باشم! درون مورد خودم، عملی کـه به من امـید مـی‌دهد که تا در قیـامت جزو نجات‌یـافتگان باشم، این هست که خوبان و اشخاص با تقوا را دوست دارم و از بی‌تقوایـان بیزاری مـی‌جویم.اگر پسرتان بی‌تقواست و نماز نمـی‌خواند، نباید او را دوست داشته باشید، حدیث هست که بـه حقیقت ایمان نمـی‌رسید، مگر آنکه نزدیک‌ترین خویشان خود را به منظور خدا دوست نداشته باشید، چون متدین نسبت و دورترین افراد را به منظور اینکه متدین است، دوست داشته باشید.امام باقر (عليه السلام) بـه شخصی فرمودند:«اگر اراده کردی کـه بفهمـی بهشتی و یـا جهنمـی هستی، بـه قلبت مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را دوست داری، اهل بهشت و اگر اهل گناه را دوست داری، اهل جهنم هستی و انسان درون قیـامت بای کـه او را دوست دارد، محشور مـی‌شود.»حدیث دیگری از معصوم (عليه السلام):در دوره آخرالزمان قلب مؤمن آب مـی‌شود؛ زیرا گناه را مـی‌بیند و استطاعات تغییر وضع را ندارد.
 با انتقاد از وضع موجود جامعه:الآن روزگاری شده هست که ما نمـی‌توانیم امر بـه معروف و نـهی از منکر کنیم.هر کـه مؤمنی را دوست دارد، حتی اگر منحرف باشد، بعد از مدتی رستگار خواهد شد.«مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیـائِکَ»در این بخش از خدا مـی‌خواهیم که تا ما را یـاری رساند، به منظور اینکه بـه طریقه پیغمبر درون مستحبات، دعاها و دستورات اسلام عمل کنیم، از خدا مـی‌خواهیم که تا هر چه پیـامبر (صل الله عليه) بـه ما فرموده است، درباره مستحب و واجب عمل کنم و مکروهات را از خود دور و حرام را ترک کنیم.
.
🆔⤵️:
@mojtaheditehrani_ahmad
.
.
٢٥ رمضان
٢٠_٠٣_٩٧
.
.
#آيت_الله_احمد_مجتهدى_تهرانى
#رحمت_الله_عليه
#رضوان_الله_عليه
#دعاى_روز_بيست_پنجم_ماه_رمضان
#رمضان #عبادت #بهشت
#اللهم_صل_على_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لوليكـ_الفرج
#التماس_دعای_فرج

Read more

Media Removed

براي بعضي ها اصلاً اين توبه اتفاق نمي افتد ... بنی‌اسرائیل درون دوران موسی علیـه السلام دچار خشکسالی شدند… مردم بـه نزد موسی آمدند و گفتند: ای کلیم الله… نزد الله برایمان دعا کن که تا باران نصیب ما کند… موسی ـ علیـه السلام ـ فرمود: «یـا الله … باران خود را بر ما نازل کن و رحمتت را بر ما فرو ریزان… ما را بـه ... براي بعضي ها اصلاً اين توبه اتفاق نمي افتد 😔😔😔
...
بنی‌اسرائیل درون دوران موسی علیـه السلام دچار خشکسالی شدند…
مردم بـه نزد موسی آمدند و گفتند: ای کلیم الله… نزد الله برایمان دعا کن که تا باران نصیب ما کند…
موسی ـ علیـه السلام ـ فرمود: «یـا الله … باران خود را بر ما نازل کن و رحمتت را بر ما فرو ریزان… ما را بـه سبب کودکان شیرخواره و حیوانات و پیران رحم کن…»
اما آسمان بی‌ابرتر شد و خورشید، داغ‌تر!
موسی باز گفت: پروردگارا بارانمان ده…

الله متعال فرمود: چگونـه بـه شما باران عطا کنم درون حالی کـه مـیان شما بنده‌ای هست که چهل سال با گناهان با من مبارزه مـی‌کند؟ مـیان مردم ندا ده که تا او از مـیان‌تان برود چرا کـه به سبب او باران را از شما داشته‌ام…

موسی درون مـیان قوم خود چنین فریـاد زد: ای بنده‌ی گناهکار… ای آنکه چهل سال با گناه بـه جنگ الله رفته‌ای… از مـیان ما برو کـه به سبب تو از باران منع شده‌ایم…
آن بنده‌ی گناهکار بـه راست و چپ خود نگریست… ندیدی از مـیان جمع بیرون رود و دانست خودش همان بنده‌ی گناهکار است…
پس با خود گفت: اگر از مـیان این همـه مردم بیرون روم، مـیانِ همـه‌ی بنی‌اسرائیل رسوا مـی‌شوم و اگر مـیان‌شان بمانم بـه سبب من از باران محروم مـی‌شوند…
پس سرافکنده شد و اشک ریخت…

سر خود را درون جامـه‌اش فرو برد و بر کارهای گذشته پشیمان شد و گفت: پروردگارا… سرور من… چهل سال معصیت تو نمودم و تو بـه من مـهلت دادی… اکنون مطیع بـه درگاه تو آمده‌ام… مرا بپذیر…

و همچنان بـه درگاه الله سبحانـه و تعال ناله و زاری مـی‌کرد…
هنوز دعایش بـه پایـان نرسیده بود کـه ابری سفید آشکار شد و چنان بارید کـه گویـا از دهانـه‌ی دیگ‌ها آب فرو مـی‌ریخت…

موسی درون شگفت شد و گفت:پروردگارا… بـه ما باران عطا نمودی درون حالی کـه هیچاز مـیان ما بیرون نرفت!
خداوند فرمود: ای موسی، بـه سبب همانی کـه باران را از شما منع کرده بودم، بـه شما باران عطا کردم!
موسی گفت: خدایـا این بنده‌ی مطیع را نشانم بده…

خداوند فرمود: من درون حالی کـه معصیتم مـی‌کرد رسوایش نکردم… اکنون کـه اطاعتم نموده رسوایش کنم؟
...
#خدا #قرآن #كتاب آسماني #پيغمبر #حضرت محمد #وحي #جبرييل #معنوي #معنويت #عرفان #خالق #آفريدگار #بنده #بندگي # طغيان #ايمان #كفر #دين #اسلام #مسلمان #تفكر #افكارت #تفكر مثبت #تفكر سازنده #تفكر توان بخش #تفكر منفي #تفكر مخرب #تفكر توانفرسا #توبه

Read more

Media Removed

آجرك الله يا مـهدى عج . . تو فقط دست بـه زانو مزن و گریـه مکن گیرم ای شاهی نیست...خودم نوکر تو . لحظه ای فکر کنی پیر شدم، مدیونی درون سرم هست همان شوق علی اکبر تو . من خودم یک تنـه از کرببلا مـی برمت چهی گفته کـه پاشیده شده لشگر تو . تو برایم نگرانی کـه چه آید سر من من برایت نگرانم کـه چه آید سر تو . همـه ... آجرك الله يا مـهدى عج
.
.
تو فقط دست بـه زانو مزن و گریـه مکن
گیرم ای شاهی نیست...خودم نوکر تو
.
لحظه ای فکر کنی پیر شدم، مدیونی
در سرم هست همان شوق علی اکبر تو
.
من خودم یک تنـه از کرببلا مـی برمت
چهی گفته کـه پاشیده شده لشگر تو
.
تو برایم نگرانی کـه چه آید سر من
من برایت نگرانم کـه چه آید سر تو
.
همـه را بدرقه کردی و به مـیدان بردی
مـی روی هیچی نیست بـه دور و بر تو
.
بده پیراهن خود را کـه خودم پاره کنم
نمـی ارزد سر این کهنـه شده... پیکر تو...
.
وای از معجر من، معجر من، معجر من
وای از حنجر تو، حنجر تو، حنجر تو
.
سعی ام این هست ببینم بدنت را، اما
چه کنم! شمر نشسته جلوی تو
.
.
سلام رفقا
برام دعا كنين
يا على ع

Read more

Media Removed

10 ھەنگاو بۆ چارەسەری خەیـاڵ ڕۆشتن لە نوێژدا 1ـ هه‌ستكردن به‌ ئاماده‌بونى په‌روه‌ردگار و بیركردنـه‌وه‌ له‌ ڕاوه‌ستان به‌رامبه‌ر خودا پێش ئه‌وه‌ى نوێژ ئه‌نجام بده‌ى، ئایـا بیرت كردۆته‌وه‌ په‌روه‌ردگارى ئاسمان و زه‌وى بانگت ده‌كات بۆ دیدارى خۆى ؟. 2ـ پێویسته‌ نیـه‌ت به‌ته‌واوى ببه‌ستى ... 10 ھەنگاو بۆ چارەسەری خەیـاڵ ڕۆشتن لە نوێژدا

1ـ هه‌ستكردن به‌ ئاماده‌بونى په‌روه‌ردگار و بیركردنـه‌وه‌ له‌ ڕاوه‌ستان به‌رامبه‌ر خودا پێش ئه‌وه‌ى نوێژ ئه‌نجام بده‌ى، ئایـا بیرت كردۆته‌وه‌ په‌روه‌ردگارى ئاسمان و زه‌وى بانگت ده‌كات بۆ دیدارى خۆى ؟.
2ـ پێویسته‌ نیـه‌ت به‌ته‌واوى ببه‌ستى و مكوڕبیت له‌سه‌ر ته‌ركیز له‌ نوێژه‌كه‌ دا وه‌ خۆت به‌ خوا ببارێزى له‌ وه‌سوه‌سه‌ و ڕاڕایى شـه‌یتان .
3ـ ئێمـه‌ قسه‌… له‌گه‌ڵ په‌روه‌ردگار ده‌كه‌ین ، ئایـا وه‌ها ته‌ماشاى نوێژ ده‌كه‌ین كه‌ به‌سه‌ر شانمان دادراوه‌ و له‌ كۆڵ خۆمان ده‌كه‌ینـه‌وه‌ ،بۆ وێنـه‌ كاتێ سوره‌تى الفاتحه‌ ده‌خوێنى وا هه‌ست بكه‌ له‌ گفتوگۆیـه‌كى تایبه‌ت دایى له‌گه‌ڵ په‌روه‌ردگارت .
4ـ بیركردنـه‌وه‌ له‌ ماناى ئه‌و وشانـه‌ى ده‌ریده‌بڕى له‌ نوێژدا به‌ به‌كارهێنانى دڵ و عه‌قڵ له‌گه‌ڵ زماندا که تا بتوانى (تدبر) له‌ وشـه‌كان بكه‌یت و كاریگه‌ریت له‌سه‌ر دابنێ كه‌ ئه‌مـه‌ش بریتیـه‌ له‌ خشوع وه‌كو خوداى گه‌وره‌ ده‌فه‌رموێت: (الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ).
5ـ سه‌ر به‌رز نـه‌كردنـه‌وه‌ بۆ ئاسمان چونكه‌ پێغه‌مبه‌ر (صلی الله‌ علیـه‌ وسلم) ئه‌فه‌رموێ: (ما بال اقوام یرفعون ابصارهم الى السماء ).
6ـ ئاورنـه‌دانـه‌وه‌ به‌ملاو به‌ملادا پێغه‌مبه‌ر (صلی الله‌ علیـه‌ وسلم) ده‌فه‌رموێ: (إن الله أمركم بالصلاة فإذا صليتم فلا تلتفتوا ، فإن الله تعالى ينصب وجهه لوجه عبده في صلاته ما لم يلتفت).
7ـ باوێشك نـه‌هاتن پێغه‌مبه‌ر (صلی الله‌ علیـه‌ وسلم) ئه‌فه‌رموێ: ( التثاؤب من الشيطان).
8ـ به‌دواى گومان دا نـه‌رۆیشتن ئه‌گه‌ر هه‌ر گومانێكت كرد له‌ ژماره‌ى ركعه‌ته‌كان یـان ته‌واوى ده‌ست نوێژه‌كه‌ت ، ئه‌وا له‌سه‌ر یـه‌قین برۆ و گوێتى پێ مـه‌ده‌ .
9ـ نوێژه‌که‌ت نـه‌ به‌بێ ده‌نگى بخوێنـه‌و نـه‌ به‌ ده‌نگى به‌رز،واته‌ پێویسته‌ گوێت له‌ خۆت ببێته‌وه‌ .(وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ).
10ـ له‌سه‌ر خۆبوون له‌ جێ به‌جێ كردنى روكنـه‌كان و هه‌ریـه‌كه‌یـان حه‌قى خۆى پێبده‌ واته‌ په‌له‌ په‌ل مـه‌كه‌ له‌ ته‌واو بوونى نوێژه‌كه‌.
هاوڕێکانت تاگ بکە..

Read more

هُوَالدمُوع . . . . ذَٰلِــکَ وَمَنْ يُعـــَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّه فَــــإِنَّهَا مِـــنْ تَــــقْوَى الْــقُلُوبِ #سوره_حج . . . . . پـی نِوشت سماحه المرجعیـه الکبیرمحی شعائرالحسینیـه حـــضرت آیَــه اللّه العُـظمـی وَحــیدخُــراسانی (حفظه اللّه تعالی): ســــَیدالشُهدا(علیـه ... هُوَالدمُوع
.
.
.
.
ذَٰلِــکَ وَمَنْ يُعـــَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّه
فَــــإِنَّهَا مِـــنْ تَــــقْوَى الْــقُلُوبِ
#سوره_حج .
.
.
.
.
🍇پـی نِوشت🍇
سماحه المرجعیـه الکبیرمحی شعائرالحسینیـه
حـــضرت آیَــه اللّه العُـظمـی وَحــیدخُــراسانی
(حفظه اللّه تعالی):
ســــَیدالشُهدا(علیـه السلام) را آنچنان کـه در بـیـان
رسول خُـــدا هست، بـه مردم معرفی کنید، که تا یــک
#عده_عوام نــــگویند:ایــــنـها #افراط درعـــزاداری
است.آنـــچه مردم درون عزاداری به منظور او انجام بدهند
همـــه #تفــــریط است. #ایــن_عـــزا_افراط_نــدارد
فَــقیـه، #مـیرزای_نائینی اســت،اوکسـی اســـت کـــه
اســـاطین فُـــقهابر کلمـه بـه کلمـه رساله لباس مشکوک
اودقت مـیکنند،همچوکسی صریح فتوایش این است:
اگردرعزای حسین بن علی بـه #، #زنجیرو #تیغ
بــــزنندو #خون بیـاید، #هیچ_اشکالی نــداردعــظمت
مُـصیبت چِنان هست که بَـکی عَلیـه مایَریِ ومالایَری
بــنابرایــــن زنــجیر زدن من و #سیـاه شدن تن من،کجا
بــــه گِــرد این مُـــصیبت عُظمـی مـیرسد،عـقل مـیماند!!
الـــــهی!به خـــــون پاک آن حضــرت بـه ما معرفت بده
دیــدارباخدام حسینی(سَلام اللّه علیـه) ۱۸مـهرماه۱۳۹۴
.
.
.
.
.
📃مِض٘ـرابُ القَلَــم٘📃
گَشتند أنبيا همـه از غم سِياه پوش
گُوئي مگر مصيبت سالار انبياست
#ميرزا_احمد_شيرازي
.
.
.
.
@imamhussainorg
@nariman__panahi
@fatemyeh_valiasr
@wahid_not_alone
@madrass_tabrizi_qom
@khamenei_ir .
.
.
.
.
.
#سلوک_الی_الله_فی_باب_الحسین
#زیر_سـم__زنی_مـیکند_حسیـن
#ذوب_در_ولایتن_انکه_دیوانـه_توست
#اللهم_لعن_جبت_و_الطاغوت_والنعثل
#ز_آتش_بیداد_سوخت_حاصل_اوقات_ما
#ما_با_ذکر_اباعبدالله_مســــت_مـیشیم
#بــــرین_توهـم_لــه_شو_برا_حــسین
#کاتبلی_الله_علی_الجبین
#علموا_اولادکم_حب_الحسین
#لطمـه_علی_جبیـن_والخدود
#واعطشا_بکربلا
#مجالسنا_مدارسنا
#الشعائر_الحسينية
#ما_اُمتِ_وَحیـدیم
#گودالیــــم_ما

Read more

Media Removed

به نوحه خان فقیرم بگوید کـه پاکت از خود زهرا چرا نمـیگیرد . . .قابل توجه تمام دوستانی کـه روزه به منظور امام حسین رو نون دونی هر چیزی خوب هدی داره اب هم زیـادیش دل درد مـیاره ... . . #خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده #سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا #هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها #خادمـین_بدون_مرز #هیئت_الزهراییم #علی_برکت_الله #وعده_صادق #بی_غیرت #اخراجیـها #دورهمـی #دولابی به نوحه خان فقیرم بگوید
که پاکت از خود زهرا چرا نمـیگیرد
.
.
.قابل توجه تمام دوستانی کـه روزه به منظور امام حسین رو نون دونی
هر چیزی خوب هدی داره
اب هم زیـادیش دل درد مـیاره ...
.
.

#خدایـا_مرگ_ما_را_شـهادت_قرار_بده
#سرباز_ولایت_و_هیئت_الزهرا
#هیئت_الزهرا_سلام_الله_علیـها
#خادمـین_بدون_مرز
#هیئت_الزهراییم
#علی_برکت_الله
#وعده_صادق
#بی_غیرت
#اخراجیـها
#دورهمـی
#دولابی

Media Removed

RepostBy @mohammad_saleh_pordel: "دادگاه سعودی یکشنبه (21 مرداد) بعنوان اولین روز از ماه مبارک ذی الحجه، اعلان گردید. . . 🏻 بدین ترتیب، دو شنبه هفته آینده روز عرفه و سه شنبه، روز عید سعید قربان، خواهد بود. . . إن شاء الله .... قرار رؤيت هلال، یکشنبه (21 مرداد) بعنوان اولین روز از ماه مبارک ... RepostBy @mohammad_saleh_pordel: "دادگاه سعودی یکشنبه (21 مرداد) بعنوان اولین روز از ماه مبارک ذی الحجه، اعلان گردید.
.
.
👈🏻 بدین ترتیب، دو شنبه هفته آینده روز عرفه و سه شنبه، روز عید سعید قربان، خواهد بود.
.
. إن شاء الله
.... قرار رؤيت هلال، یکشنبه (21 مرداد) بعنوان اولین روز از ماه مبارک ذی الحجه، اعلان گردید.
بدین ترتیب، دو شنبه هفته آینده روز عرفه و سه شنبه، روز عید سعید قربان، خواهد بود.
ان شاء الله .
.
تامـی توانیم خود رابه اعمال صالح مشغول کنیم..
✔استغفار ✔صدقه
✔هرچه توانستیم روزه بگیریم
✔تسبیحات
سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر
✔تلاوت قرآن
✔نوافل
✔وهرعملی صالح..
خلاصه این فرصت طلایی راازدست ندهیم.
.
.
رسول الله صلی الله علیـه وسلم بشارت داده کـه هیچ عملی نزدالله محبوبتر از عمل دراین ایـام نیست واین ایـام بزرگترین وبهترین ایـام سال هست . . ‏اللهم بلغنا عشرة ذي الحجة ، وبلغنا يوم عرفة ، وبلغنا عيدك الأضحى ، نحن ومن نحب ، بنعمة وعافية وارحم موتى المسلمين يارب العالمين.
.
.
.
.یـاالله بما توفیق بده کـه بتوانیم شما را راضی کنیم توفیق بده خالصانـه تو را عبادت کنیم ، بی ریـا باشیم ، بـه انچه تو مـیخواهی برسیم ، با قلبی منور از نور خودت تو را ملاقات کنیم" (via #RepostIG+ @AppsKottage)

Read more

Media Removed

. «اگر همـین ماه مبارک #رمضان مسلمـین خودشان را بـه طور جمعی بـه #ضیـافت_خدا وارد کرده بودند و #تزکیـه کرده بودند، تصفیـه کرده بودند خودشان را، ممکن نبود زیر بار #ظلم بروند. زیر بار ظلم رفتن مثل- ظالم- ظلم ، هر دو اش، از ناحیـه عدم تزکیـه است.» #امام_خمـینی (ره)؛ ۱۰ تیر ۱۳۶۳ . . پ.ن: ۱. مفهوم ... .
«اگر همـین ماه مبارک #رمضان مسلمـین خودشان را بـه طور جمعی بـه #ضیـافت_خدا وارد کرده بودند و #تزکیـه کرده بودند، تصفیـه کرده بودند خودشان را، ممکن نبود زیر بار #ظلم بروند. زیر بار ظلم رفتن مثل- ظالم- ظلم ، هر دو اش، از ناحیـه عدم تزکیـه است.»
#امام_خمـینی (ره)؛ ۱۰ تیر ۱۳۶۳
.
.
پ.ن:
۱. مفهوم متن کاملا واضح هست؛ اگری توی این شب ها، #مناجات و #هیئت و مراسمـی رو مـی شناسه کـه بعدش، دُز #ظلم_ستیزی آدم بـه صورت #بالفعل بره بالا، بـه بنده هم اطلاع بده.
۲. البته عدم تامـین این نتیجه، صرفا از جانب هیآت نیست؛ بلکه مشکل از خود ما هم هست.
۳. اگر الان قبل از انقلاب بود، بـه نظرتون شاه و دستگاه حکومتی جلوی این نوع مراسمات رو مـی گرفت؟!
۴. دونـه دونـه ی کلمات، مفاهیم و مناسک دینی، درون پازل اسلام ناب، معنایی متفاوت از اون چیزی کـه الان هست، داره!
.
.
#والامام_وماأدرانا_ماالامام
#آقا_سید_روح_الله
#عشق_منی_خمـینی
#اسلام_ناب_محمدی(ص)
#اسلام_به_درد_بخور
#ومالکم_لاتقاتلون_فی_سبیل_الله_والمستضعفین؟
#ارگ #دلریش #حاج_ماشاالله #کهف #شـهدای_گمنام و...

Read more

Media Removed

مقایسه امـیرالمؤمنین علیـه السلام با برخی از پیـامبران 1 _ حضرت نوح نوح درون برابر آزار دشمنانش نفرین کرد (خدایـا بر روی زمـین از کافران هیچرا باقی مگذار) نوح 26 درحالی کـه امـیرالمؤمنین علیـه السلام خود شمشیر بـه دست گرفت و با دشمنان حق جنگید. (خداوند مجاهدین را بر خانـه نشینان برتری داده با پاداشی ... مقایسه امـیرالمؤمنین علیـه السلام با برخی از پیـامبران

1 _ حضرت نوح
نوح درون برابر آزار دشمنانش نفرین کرد
(خدایـا بر روی زمـین از کافران هیچرا باقی مگذار)
نوح 26
درحالی کـه امـیرالمؤمنین علیـه السلام خود شمشیر بـه دست گرفت و با دشمنان حق جنگید.
(خداوند مجاهدین را بر خانـه نشینان برتری داده با پاداشی عظیم و بزرگ)
نساء 95
.
.
.

2 _ حضرت ابراهیم
ایشان بـه خداوند عرض کرد
(خدایـا بـه من نشان بده کـه چگونـه مرده را زنده مـیکنی. خداوند فرمود مگر ایمان نیـاورده ای گفت چرا ولی مـیخواهم با چشمم ببینم که تا دلم آرام گیرد و مطمعن شوم)
بقره 260
ولی امـیرالمؤمنین علیـه السلام فرمودند
اگر پرده ها از روی دنیـا و آخرت برداشته شوند چیزی بر معلومات و یقین من اضافه نمـی شود
.(ابن شـهر آشوب، المناقب، ج2، ص38؛ فضایل این شاذان قمـی، ص137؛ شرح نـهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج7، ص253)
.
.
.

3 _ حضرت عیسی
با وجودی کـه ایشان روح الله بود و مادرشان درون خانـه کعبه خدمت مـیکرد
در هنگام وضع حمل خداوند بـه مادرشان فرمود کـه از مسجد بیت المقدس بیرون برو کـه مسجد جای عبادت هست نـه محل ولادت.
درحالی کـه مادر امـیرالمؤمنین علیـه السلام چون حملش نزدیک شد دیوار کعبه شکاف برداشت و ایشان بـه درون کعبه رفتند و امام علی علیـه السلام همانجا متولد شد.
توجه داشته باشید کـه کعبه مـهمتر از بیت المقدس است
.
.
.

4 _ حضرت موسی
خداوند خودش بـه ایشان فرمود (برو بـه سوی فرعون کـه او سرکش و طغیـان گر است)
طه 24
حضرت موسی از خداوند امکاناتی درخواست کرد کـه لکنت مرا برطرف گردان ، هارون را وزیر من بنما ، کارها را بر من آسان کن و...
خداوند حاجات او را برآورده کرد و فرمود. حالا دونفری بروید
باز موسی نرفت و عرض کرد (خدایـا ما دونفر از فرعون مـی ترسیم کـه نسبت بـه ما تعدی کند و یـا بر ما خشم و سرکشی نماید)
طه 45
پس خدا بـه او اطمـینان داد کـه نترسید من شما هستم مـیبینم و مـی شنوم
درحالی کـه وقتی پیـامبر اکرم 'صل الله علیـه و آله و سلم' حضرت علی علیـه السلام را به منظور دعوت کفار خشمگین و جسور عرب کـه سوره توبه درون وصف خشم خداوند بـه این قوم هست فرستاد امـیرالمؤمنین علیـه السلام بلافاصله رفت بدون هیچ درخواستی و با موفقیت این ماموریت را بـه اتمام رساند.
.

منبع : زندگی نامـه امام علی علیـه السلام ؛ حسین عمادزاده جلد 1 صفحه 183

______________________

گفتم كه علي، گفت بگو سِرُّ الله
گفتم كه علي، گفت بگو عين الله
.

گفتم كه بـه وصفش چه بگويم
گفتا لا حول و لا قوه إلّا بالله

Read more

Media Removed

. از دکتر مسعود صابری خواستم ، سری بـه منزل عزت سینمای ایران بزند کـه با گشاده رویی پذیرفت و رفت، خداش خیر دهاد ، روز چهار شنبه از مجید انتظامـی جویـای احوال استاد شدم گفت ؛ «داره مـی ره بیمارستان پرونده ی استاد رو بیـاره، بـه دکتر مسعود نشون بده» و خیـالم راحت شد کـه کاری درون حد توانم انجام دادم ، این بار مـی خواستم ... .
از دکتر مسعود صابری خواستم ، سری بـه منزل عزت سینمای ایران بزند کـه با گشاده رویی پذیرفت و رفت، خداش خیر دهاد ، روز چهار شنبه از مجید انتظامـی جویـای احوال استاد شدم گفت ؛ «داره مـی ره بیمارستان پرونده ی استاد رو بیـاره، بـه دکتر مسعود نشون بده» و خیـالم راحت شد کـه کاری درون حد توانم انجام دادم ، این بار مـی خواستم با مسعود صابری بـه دیدن استاد بروم کـه خبر درگذشتش ، منتشر شد ، مجید انتظامـی خیلی نگران حال پدر بود ، وضعیتی کـه به قول خودش خارج از کنترل بود و همـه ی کارهای مجید تحت تاثیر این روزهای اضطراری پدر قرار گرفته بود ،
عزت الله انتظامـی شاه ماهی سینمای ایران ، جوهر فهم من از بازیگری بود از نوجوانی بی خیـالی متفاوت بودنش را احساس مـی کردم بین زندگی و بازی پرده ی نامریی هنرش بود کـه مسحورت مـی کرد بزرگ و بلند مرتبه بود ، حدود دو سال پیش قدم مـهمـی به منظور شـهر من ایلام برداشت،و خیر مدرسه ساز شد ؛ دعای خیر بچه های ایلام بدرقه ی راهش باد ....

Read more

Media Removed

ما را خدا بـه عشق حسین آفریده هست از او کـریم تر همـه عالم ندیده هست ریزه خـور عطـای حسینیم که تا ابد این لطف فاطمـه هست که بر ما رسیده هست دنبال زرق و برق جهان اهل عالمند   زن حسین از اینـها بریده هست این پرچم سیـاه عـزا آبروی ماست ما را بـه برکتش خود زهرا خریده هست عرض نیـاز پیش کریمان کـه عیب نیست مولا ... ما را خدا بـه عشق حسین آفریده است
از او کـریم تر همـه عالم ندیده است
ریزه خـور عطـای حسینیم که تا ابد
این لطف فاطمـه هست که بر ما رسیده است
دنبال زرق و برق جهان اهل عالمند
  زن حسین از اینـها بریده است
این پرچم سیـاه عـزا آبروی ماست
ما را بـه برکتش خود زهرا خریده است
عرض نیـاز پیش کریمان کـه عیب نیست
مولا همـیشـه حاجت نـوکر شنیده است
بانی روضه حضرت خیرالنسا شده است
از چشم مرتضی ز غمش خون چکیده است
جنت بهای یک نم اشک عـزای اوست
یعنی بهشت حاصل اشک دو دیده است
از انعکاس ناله ی "نوحوا علی الحسین"
عمری نسیم غـم بـه دل ما وزیده است
جسمش بـه خاک و راس منیرش بـه روی نی
مرکب بـه رکر پاکش دویده است
با سنگ و نیزه حرمت او را شکسته اند
بیـهوده نیست او قد خمـیده است
نــوكـــر نـوشـــت:
#ارباب_جـان
قدری به منظور پرچم تو اشک مـی دهم
جای شفای دیده بـه مـن کـربلا بده
کاسب همـیشـه سود نخواهد ز مشتری
یکبار هـم به منظور رفـاقت ضـرر بده
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... روزتون معطر بنام اباعبدالله
#بیـاد_شـهید_مع_حرم_اکبر_شـهریـاری
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_الرزقنا_حـرم
#امام_حسنی_ام #مدینـه #بقیع
#یـارقیـه #یـا_حسین #لبیک_یـا_حسین
#امام_حسین #بین_الحرمـین
#شکر_خدا_که_در_پناه_حسینیم
#همـه_نوکر_حسینیم
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اسلام #شیعه #محرم #اربعین #صور #سوریـه
#روضه #فاطمـیه #کربلا #نجف
#بیچاره_اون_که_حرم_رو_ندیده
#بیچاره_تر_اون_که_دید_کربلاتو
#عطش

Read more

Media Removed

#بسم_الله_الرحمن_الرحيم . از اوضاع وحشتناک اقتصادی و معیشتی ناراحتی؟؟ قِر تو کمرت خشک شده؟؟ زیـاد ناراحت نباش... چون خودت این مسیر رو انتخاب کردی. خودت گفتی #نیمـه_راهیم #به_عقب_برنمـیگردیم... . . حالا تازه اولشـه... تازه معیشت مردم یـه ذره سخت شده... بی‌تابی نکن. صبور باش. یـادته #امنیت ... #بسم_الله_الرحمن_الرحيم
.
از اوضاع وحشتناک اقتصادی و معیشتی ناراحتی؟؟ قِر تو کمرت خشک شده؟؟ زیـاد ناراحت نباش... چون خودت این مسیر رو انتخاب کردی. خودت گفتی #نیمـه_راهیم #به_عقب_برنمـیگردیم...
.
.
حالا تازه اولشـه... تازه معیشت مردم یـه ذره سخت شده... بی‌تابی نکن. صبور باش. یـادته #امنیت مملکت رو مسخره مـیکردی؟؟ یـادته مـیگفتی: «در عوضش امنیت داریم...خخخخخ» ؟؟
.
حالا چند صباح دیگه خواهی دید این راهی کـه تا نیمش رفتین بـه کجاها مـیرسه... خدا همون امنیت رو هم ازمون خواهد گرفت. این سنت خداست. هر نعمتی رو کفران ی، ازت مـیگیره...
.
.
البته هنوزم به منظور بازگشت از این مسیر، دیر نشده. اما من بـه تو و امثال تو هیچ امـیدی ندارم. چون مطمئنم دوباره شیره سرت مـیمالن. دوباره فریبت مـیدن کـه #خطر_جنگ درون راهه...
.
تو هم از ترس اینکه مبادا جنگ بشـه، دوباره راضی مـیشی کـه اونا هر غلطی خواستن ن... دوباره برن مذاکره، چوب حراج بزنن بـه بقیـه چیزایی کـه داریم... که تا شاید قیمت گوشی موبایلی کـه دوست داشتی بخری ارزون بشـه... 😆
.
.
.
آخر این خط جز نابودی همـه‌مون چیزی نیست... مگر اینکه خدا ما رو از چاهی کـه شماانداختین نجات بده...
.
.
چه قشنگ گفت حضرت زینب سلام‌الله علیـها بـه اهل کوفه:
.
«اى کوفیـان! اى نیرنگ بازان و پیمان شکنان و بى وفایـان و مکر پیشـه گان!... شما همانند آن زنى هستید کـه رشته خود را بعد از بافتن و تابیدن وا مـی‌تابید. شما سوگندهایتان را دستاویز فساد مـیان خود قرار داده‌اید. درون مـیان شما جز لاف زدن، خودپسندى، دشمنى، دروغ، تملّق و چاپلوسىِ کنیزکان، و کینـه‌توزىِ دشمنان نیست... بعد فراوان گریـه کنید و اندک بخندید، چرا کـه ننگ گریبان شما را گرفت... شما بـه خشم خداگرفتار گشته و #ذلت و #بدبختی بر شما حتمى شد!
.
.
#کوفه #برجام #مذاکره #استحاله #نفوذ #دلار #سکه #طرح_هنسون #براندازی #ظهور_بسیـار_نزدیک_است_ان_شاء_الله
@zohoor.12

Read more

Media Removed

# #بسم_الله_الرحمن_الرحیم # "فردای روزی کـه دشمن بعثی خرمشـهر رو گرفت، جسد #بی_جان و #عریـان خرمشـهری رو بـه تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند. رگ #غیرت رزمنده های دلیر ایرانی بـه جوش مـیاد و تک آورهای نیروی زمـینی ارتش سه که تا شـهید مـی دهند که تا بلاخره جسد اون ... #
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم

# "فردای روزی کـه دشمن بعثی خرمشـهر رو گرفت، جسد #بی_جان و #عریـان خرمشـهری رو بـه تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند.
رگ #غیرت رزمنده های دلیر ایرانی بـه جوش مـیاد و تک آورهای نیروی زمـینی ارتش سه که تا شـهید مـی دهند که تا بلاخره جسد اون رو پایین مـیارند و بخاک مـی سپارند..." #
احتمالا این قضیـه رو بارها شنیدید سه شـهید به منظور یک جسد بی جان و البته عریـان...
بحث، بحثِ ناموس و #غیرت ه
چیزی کـه متاسفانـه این روزها داره بـه فراموشی سپرده مـیشـه
اما هنوز هستن امثال #موسی (کاراکتر فیلم لاتاری) کـه هنوز غیرت درون وجودشون هست و سر همـین موضوع چه بسا که تا اون سر دنیـا هم برن!
همـیشـه گفتم "محمدحسین مـهدویـان از اون دست آدمـهایی هست که درون فیلمسازی از زمان خودش جلوتره"
فیلمـهایش #بحث_گمشده_ی_روز است
#لاتاری فیلم غیرت است
فیلم خوبی هست با یک پایـان عجیب
هنوز #ماجرای_نیمروز را بهترین فیلم مـهدویـان مـیدانم
اما لاتاری درون جذب مخاطب بـه نسبت فیلمـهای قبلی مـهدویـان پیشرفت بزرگی داشته
باید تشریف ببرید سینما و از نزدیک آدمـهای مختلف با سلایق و عقاید و ظواهر متفاوت رو ببینید کـه در لحظه لحظه فیلم بـه وجد مـیان،دست مـیزنن و حتی گریـه مـی‌کنند
این همون موفقیت اصلی هست که مـهدویـان بهش دست پیدا کرده
#جذب_حداکثری

فیلم های مـهدویـان درون شخصیت پردازی قوی هستند
هر کاراکتر خصوصیت و رفتار خاص خودش رو داره
مثل همـیشـه #هادی_حجازی_فر درون نقش موسی فوق العاده ظاهر شده و همچنان کاراکتر محبوب فیلم‌های مـهدویـان بـه حساب مـیاد
نادر سلیمانی هم گویـا بهترین بازی دوران کاری اش را ارائه کرده
همـه بازی‌ها البته خوب و عالی هستند حتی حمـید فرخ نژاد با آن استایل مامور مخفی مانند کـه فرشته نجات لحظات نفس گیر فیلم است
برخلاف عده زیـادی کـه مـی گویند "پایـان بندی غیرقابل باور است" معتقدم بـه شدت قابل باور و حتی واقعی است، عمـیق کـه نگاه کنید متوجه مـیشید اتفاقا کارگردان تعمدا پایـان را چنین بسته
شیعه همـینـه... شیعه به منظور حفظ ناموس و اعتقادش که تا اون سر دنیـا هم مـیره و چه بسا کارهای خارق العاده انجام بده

لاتاری را حتما درون سینما ببینید و به واکنش ها توجه کنید

Read more




[اهنگ جدی یل یله میدون]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 17 Sep 2018 04:50:00 +0000



اهنگ جدی یل یله میدون

KHORASANI - خراسانی: January 2010

«فرهنگ من، اهنگ جدی یل یله میدون چخوف است. اهنگ جدی یل یله میدون قصد هم ندارم کـه خودم را از چخوف رها کنم، زیرا او خیلی واقعی است. اهنگ جدی یل یله میدون روش نشان اوست کـه اهمـیت دارد. او دارای حس بشری بود. چخوف دیگران را دوست داشته و به‌خاطر آنـها رنج مـی‌برده است.»

سهراب شـهید ثالث خود را شاگرد آنتون چخوف مـی‌دانست. سینماگر ایرانی نـه تنـها از دید و سبک نویسنده‌ی روس تأثیر گرفته بود، بلکه با سینمای خود تلاش کرد چخوف را بـه گروه بزرگتری از هنردوستان نزدیک کند.

سهراب شـهید ثالث درون چند گفت‌وگو و نوشته از آنتون چخوف سخن گفته و خود را پیرو سبک او دانسته است. او درون مصاحبه‌ای مـی‌گوید:

«من درون سینما الگویی ندارم... الگوی من خوشبختانـه یک نویسنده است: اهنگ جدی یل یله میدون چخوف. اگر چخوف زنده بود، مـی‌توانست داستان‌های خود را بـه راحتی بـه فیلم برگرداند. او نوول‌های خود را با دقت و ریزبینی یک فیلمنامـه بـه روی کاغذ آورده است. من ریتم کارهای خود را از چخوف یـاد گرفته‌ام... درون پرورش مضمون هم بـه چخوف مدیون هستم؛ همـه خیـال مـی‌کنند کـه ماکسیم گورکی نویسنده‌ای سیـاسی است، اما من فکر مـی‌کنم کـه چخوف خیلی دقیق‌تر و عمـیق‌تر از گورکی بـه سیـاست پرداخته است.»

سهراب شـهید ثالث، مانند چخوف، هرگز درون فیلم‌های سینمایی خود بـه طور مستقیم بـه سیـاست نمـی‌پردازد، اما سیـاست همـیشـه درون پس زمـینـه‌ی تمام کارهای او حضور دارد. او بر حضور سیـاست درون هر برخورد عمـیق با درونمایـه‌های اجتماعی تأکید مـی‌کند.

شـهید ثالث درون گفت‌وگویی دیگر گفته است: «فرهنگ من، چخوف است. قصد هم ندارم کـه خودم را از چخوف رها کنم، زیرا او خیلی واقعی است. روش نشان اوست کـه اهمـیت دارد. او دارای حس بشری بود. چخوف دیگران را دوست داشته و به‌خاطر آنـها رنج مـی‌برده است.»

کاوشی درون دنیـای چخوف

سهراب شـهید ثالث همـیشـه بـه دنبال فرصتی بود که تا در کاری مستقل بر زندگی و فعالیت ادبی چخوف نوری تازه بیندازد. این آرزو سرانجام درون سال ۱۹۸۱ تحقق یـافت و او موفق شد با سرمایـه‌ی چند شبکۀ تلویزیونی آلمانی فیلم مستند بلندی بسازد بـه نام "چخوف، یک زندگی".

بسیـاری از منتقدان این فیلم را یکی از بهترین آثاری مـی‌دانند کـه در معرفی یک نویسنده ساخته شده است. شـهید ثالث درون این فیلم نشان مـی‌دهد کـه تنـها دوستدار و شیفته‌ی چخوف نیست، بلکه از نویسنده‌ی روس شناختی درست و عمـیق دارد.

فیلم با همان سبک آرام و باوقار شـهید ثالث، فراز و نشیب زندگی چخوف و ایستگاه‌های اصلی زندگی و کار او را بـه نمایش مـی‌گذارد. هم سیر و سلوک شخصی چخوف و هم آفرینش هنری او با ارائۀ ده‌ها عو سند و نامـه تشریح مـی‌شود.

فیلم "چخوف، یک زندگی" تماشاگر را با زندگی آموزنده‌ی انسانی آشنا مـی‌کند کـه تنـها هنرمندانـه زندگی نکرد، بلکه زندگی را بـه سان یک اثر هنری، زیبا و هارمونیک زیست.

شـهید ثالث به منظور معرفی سبک تئاتر چخوف، بخش‌هایی از دو نمایشنامـه‌ی "مرغ دریـایی" و "ایوانف" را به منظور متن فیلم خود کارگردانی کرده است.

«درخت بید»

شـهید ثالث درون سال ۱۹۸۴ فیلم "درخت بید" را بر اساس داستان کوتاهی از آنتون چخوف کارگردانی کرد. این فیلم سینمایی ۹۲ دقیقه‌ای به منظور نمایش درون تلویزیون تهیـه شد.

فیلم "درخت بید" با روایت داستانی ساده و انسانی دید اخلاقی چخوف را بـه بهترین وجهی بازتاب مـی‌دهد: پیرمردی بـه نام هیمز، از سال‌ها پیش درون کنار آسیـابی، درون جوار یک درخت بید زندگی مـی‌کند. او با ماهیگیری از رودخانـه‌ای کـه از کنار درخت و آسیـاب رد مـی‌شود، گذران زندگی مـی‌کند.

پیرمرد یک روز هنگام ماهیگیری،‌ مـی‌بیند کـه مردی آشنا بـه نام مانفرد، مرد دیگری را بـه قتل مـی‌رساند. مانفرد بعد از کشتن مرد بیگانـه، کیف پول او را بر مـی‌دارد و در شکافی درون درخت بید مـی‌گذارد و از آن‌جا مـی‌رود.

چندی بعد،‌ پیرمرد (هیمز) بعد از مدتی تردید کیف را بر مـی‌دارد و به شـهر نزد مأموران پلیس مـی‌برد و قتل را هم گزارش مـی‌کند. مأموران به منظور دستگیری قاتل اقدامـی نمـی‌کنند و هیمز را از اداره‌ای بـه اداره‌ی دیگر مـی‌فرستند.

پس از مدتی ‌مانفرد سراغ کیف مـی‌آید و چون اثری از آن پیدا نمـی‌کند، با هیمز درگیر مـی‌شود. آن دو بـه پاسگاه پلیس مـی‌روند و کیف را طلب مـی‌کنند. اما مأموران پلیس نـه ‌تنـها مانفرد را دستگیر نمـی‌کنند، بلکه او و هیمز را از پاسگاه بیرون مـی‌اندازند.

یک روز صبح کـه هیمز هنوز درون خواب است، مانفرد خود را درون رودخانـه غرق مـی‌کند. مرگ او درون سیر یکنواخت زندگی روستا، هیچ تکانی ایجاد نمـی‌کند.

در یـادداشت‌هایی کـه از سهراب شـهید ثالث بازمانده است، طرح‌هایی از کار روی چند اثر دیگر چخوف یـافت مـی‌شود، اما او فرصت نیـافت این ایده‌ها را عملی سازد.

شـهید ثالث درون سال ۱۹۹۸ درون ۵۴ سالگی درون شیکاگو درگذشت.

سهراب شـهید ثالث از سال ۱۹۷۴ بـه آلمان مـهاجرت کرد و بیشتر فیلم های خود را درون این کشور ساخت.


بیشتر داستان‌ها و نمایشنامـه‌های چخوف بـه زبان فارسی عرضه شده است، اما کارهای چخوف بـه ندرت درون ایران روی صحنـه رفته است. آربی اوانسیـان سال‌ها پیش اجرایی تازه و بدیع از "باغ آلبالو" ارائه داد، کـه هنوز از خاطرها نرفته است. ادامـه...

دویچه وله




[اهنگ جدی یل یله میدون]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 24 Sep 2018 08:53:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com