مجموعه: جانشین اکبر با همان حرص جوش زندگینامـه بزرگان دینی
ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
دو پسر آدم و ازدواج آنـها
حضرت آدم ـ علیـه السلام ـ و حوّا ـ علیـها السلام ـ وقتی كه درون زمـین قرار گرفتند، جانشین اکبر با همان حرص جوش خداوند اراده كرد كه نسل آنـها را پدید آورده و در سراسر زمـین گسترش گرداند. جانشین اکبر با همان حرص جوش بعد از مدتی حضرت حوّا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، یكی و دیگری پسر بـه دنیـا آمدند. جانشین اکبر با همان حرص جوش نام پسر را «قابیل» و نام را «اقلیما» گذاشتند. مدتی بعد كه حضرت حوّا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو بـه دنیـا آورد كه مانند گذشته یكی از آنـها پسر بود و دیگری . نام پسر را «هابیل» و نام را «لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند که تا به حد رشد و بلوغ رسیدند، به منظور تأمـین معاش، قابیل شغل كشاورزی را انتخاب كرد، و هابیل بـه دامداری مشغول شد. وقتی كه آنـها بـه سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضی: ) خداوند بـه آدم ـ علیـه السلام ـ وحی كرد كه قابیل با لیوذا هم قلوی هابیل ازدواج كند، و هابیل با اقلیما هم قلوی قابیل ازدواج نماید..[1]
حضرت آدم فرمان خدا را بـه فرزندانش ابلاغ كرد، ولی هواپرستی باعث شد كه قابیل از انجام این فرمان سرپیچی كند، زیرا «اقلیما» هم قلویش زیباتر از «لیوذا» بود، حرص و حسد آن چنان قابیل را گرفتار كرده بود كه بـه پدرش تهمت زد و با تندی گفت: «خداوند چنین فرمانی نداده است، بلكه این تو هستی كه چنین انتخاب كردهای؟»[2]
دو قربانی فرزندان آدم ـ علیـه السلام
حضرت آدم ـ علیـه السلام ـ به منظور این كه بـه فرزندانش ثابت كند كه فرمان ازدواج از طرف خدا است، بـه هابیل و قابیل فرمود: «هر كدام چیزی را درون راه خدا قربانی كنید، اگر قربانی هر یك از شما قبول شد، او بـه آن چه مـیل دارد سزاوارتر و راستگوتر است.» (نشانـه قبول شدن قربانی درون آن عصر بـه این بود كه صاعقهای از آسمان بیـاید و آن را بسوزاند).
فرزندان این پیشنـهاد را پذیرفتند. هابیل كه چران و دامدار بود، از بهترین انش یكی را كه چاق و شیرده بود برگزید، ولی قابیل كه كشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشـهای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالای كوه رفتند و قربانیهای خود را بر بالای كوه نـهادند، طولی نكشید صاعقهای از آسمان آمد و را سوزانید، ولی خوشـه زراعت باقی ماند. بـه این ترتیب قربانی هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید كه هابیل مطیع فرمان خدا است، ولی قابیل از فرمان خدا سرپیچی مـیكند.[3]
به گفته بعضی از مفسران، قبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی بـه آدم ـ علیـه السلام ـ ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نبود كه هابیل مرد باصفا و فداكار درون راه خدا بود، ولی قابیل مردی تاریك دل و حسود بود، چنان كه گفتار آنـها درون قرآن (سوره مائده، آیـه 27) آمده بیـانگر این مطلب است، آن جا كه مـیفرماید: « هنگامـی كه هر كدام از فرزندان آدم، كاری به منظور تقرّب بـه خدا انجام دادند، از یكی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. آن برادری كه قربانیش پذیرفته نشد بـه برادر دیگر گفت:
«به خدا سوگند تو را خواهم كشت». برادر دیگر جواب داد: «من چه گناهی دارم زیرا خداوند تنـها از پرهیزكاران مـیپذیرد.»
نیز مطابق بعضی از روایـات از امام صادق ـ علیـه السلام ـ نقل شده كه علّت حسادت قابیل نسبت بـه هابیل، و سپس كشتن او این بود كه حضرت آدم ـ علیـه السلام ـ هابیل را وصی خود نمود، قابیل حسادت ورزید و هابیل را كشت، خداوند پسر دیگری بـه نام هبه الله بـه آدم ـ علیـه السلام ـ عنایت كرد، آدم بـه طور محرمانـه او را وصی خود قرار داد و به او سفارش كرد كه وصی بودنش را آشكار نكند، كه اگر آشكار كند قابیل او را خواهد كشت... قابیل بعدها متوجه شد و هبه الله را تهدیدی كرد كه اگر چیزی از علم وصایتش را آشكار كند، او را نیز خواهد كشت.[4]
كشته شدن هابیل و دفن او
حسادت قابیل از یك سو و پذیرفته نشدن قربانیش از سوی دیگر، كینـه او را بـه جوش آورد، نفس سركش بر او چیره شد، بـه طوری كه آشكارا بـه قابیل گفت: «تو را خواهم كشت».
آری وقتی حرص، طمع، خودخواهی و حسادت، بر انسان چیره گردد، حتی رشته رحم و مـهر برادری را مـیبُرّد، و خشم و غضب را جایگزین آن مـیگرداند.
هابیل كه از صفای باطن برخوردار بود و به خدای بزرگ ایمان داشت، برادر را نصیحت كرد و او را از این كار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهیزكاران را مـیپذیرد، تو نیز پرهیزكار باش که تا خداوند عملت را بپذیرد، ولی این را بدان كه اگر تو به منظور كشتن من دست دراز كنی، من دست بـه كشتن تو نمـی، زیرا از پروردگار جهان مـیترسم، اگر چنین كنی بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخیـان خواهی شد كه جزای ستمگران همـین است.
نصایح و هشدارهای هابیل درون روح پلید قابیل اثر نكرد، و نفس سركش او سركشتر شد و تصمـیم گرفت كه برادرش را بكشد[5] لذا بـه دنبال فرصت مـیگشت که تا به دور از پدر و مادر، بـه چنان جنایت هولناكی دست بزند.
شیطان، قابیل را وسوسه مـیكرد و به او مـیگفت: «قربانی هابیل پذیرفته شد، ولی قربانی تو پذیرفته نشد، اگر هابیل را زنده بگذاری، دارای فرزندانی مـیشود، آنگاه آنـها بر فرزندان تو افتخار مـیكنند كه قربانی پدر ما پذیرفته شد، ولی قربانی پدر شما پذیرفته نشد!»[6]
این وسوسه هم چنان ادامـه داشت که تا این كه فرصتی بـه دست آمد. حضرت آدم ـ علیـه السلام ـ به منظور زیـارت كعبه بـه مكّه رفته بود، قابیل درون غیـاب پدر، نزد هابیل آمد و به او پرخاش كرد و با تندی گفت: «قربانی تو قبول شد ولی قربانی من مردود گردید، آیـا مـیخواهی زیبای مرا همسر خود سازی، و نازیبای تو را من بـه همسری بپذیرم؟! نـه هرگز».هابیل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود كه: «دست از سركشی و طغیـان بردار.»[7]
كشمكش این دو برادر شدید شد. قابیل نمـیدانست كه چگونـه هابیل را بكشد. شیطان بـه او چنین القاء كرد: «سرش را درون مـیان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشكن.»[8]
مطابق بعضی از روایـات، ابلیس بـه صورت پرندهای درون آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را درون مـیان دو سنگ نـهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شكست و در نتیجه آن را كشت. قابیل همـین روش را از ابلیس به منظور كشتن برادرش آموخت و با همـین ترتیب، برادرش هابیل را مظلومانـه بـه شـهادت رسانید.[9]
از امام صادق ـ علیـه السلام ـ نقل شده كه فرمود: قابیل جسد هابیل را درون بیـابان افكند. او سرگردان بود و نمـیدانست كه آن جسد را چه كند (زیرا قبلاً ندیده بود كه انسانـها را بعد از مرگ بـه خاك مـیسپارند). چیزی نگذشت كه دید درّندگان بیـابان بـه سوی جسد هابیل روی آوردند، قابیل (كه گویـا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) به منظور نجات جسد برادر خود، مدتی آن را بر دوش كشید، ولی باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند كه او چه وقت جسد را بـه خاك مـیافكند که تا به آن حملهور شوند.خداوند زاغی را بـه آنجا فرستاد. آن زاغ زمـین را كند و ط خود را درون مـیان خاك پنـهان نمود[10] که تا به این ترتیب بـه قابیل نشان دهد كه چگونـه جسد برادرش را بـه خاك بسپارد.
قابیل نیز بـه همان ترتیب زمـین را گود كرد و جسد برادرش هابیل را درون مـیان آن دفن نمود. درون این هنگام قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و فریـاد برآورد:
«ای وای بر من! آیـا من حتما از این زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن كنم؟»[11] (مائده، 31)
این نیز از عنایـات الهی بود كه زاغ را فرستاد که تا روش دفن را بـه قابیل بیـاموزد و جسد پاك هابیل، آن شـهید راه خدا، ط درندگان نشود. ضمناً سرزنشی به منظور قابیل باشدكه بر اثر جهل و خوی زشت، از زاغ هم پستتر و نادانتر هست و همـین نادانی و خوی زشت، او را بـه جنایت قتل نفس واداشته است.
اندوه شدید آدم ـ علیـه السلام ـ، و دلداری خداوند
قابیل جنایتكار بعد از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم ـ علیـه السلام ـ پرسید: «هابیل كجاست؟»قابیل گفت: «من چه مـیدانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودی كه سراغش را از من مـیگیری؟!»
آدم ـ علیـه السلام ـ كه از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر بـه بیـابانـها نـهاد که تا او را پیدا كند. هم چنان سرگردان مـیگشت اما چیزی نیـافت. که تا این كه دریـافت كه او بـه دست قابیل كشته شده است. با ناراحتی گفت: «لعنت بر آن زمـینی كه خون هابیل را پذیرفت».[12]
از آن بعد آدم ـ علیـه السلام ـ از فراق نور دیده و بهترین پسرش، شب و روز گریـه مـیكرد و این حالت که تا چهل شبانـه روز ادامـه یـافت.[13]
آدم ـ علیـه السلام ـ درون جستجویی دیگر، قتلگاه هابیل را پیدا كرد و طوفانی از غم درون قلبش پدیدار شد. آن زمـین را كه خون بـه ناحق ریخته پسرش را پذیرفته، لعنت نمود و نیز قابیل را لعنت كرد. از آسمان ندایی خطاب بـه قابیل آمد كه لعنت بر تو باد كه برادرت را كشتی....
حضرت آدم ـ علیـه السلام ـ بسیـار غمگین بـه نظر مـیرسید، و آه و نالهاش از فراق پسر عزیزش بلند بود. شكایتش را بـه درگاه خدا برد. و از او خواست كه یـاریش كند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانكاه نجات دهد.خداوند مـهربان بـه آدم ـ علیـه السلام ـ وحی كرد و به او بشارت داد كه: «آرام باش، بـه جای هابیل، پسری را بـه تو عطا كنم كه جانشین او گردد.[1] .
از ظاهر بعضی از آیـات قرآن مانند آیـه یك سوره نساء: «... وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كثیراً و نِساءً» استفاده مـیشود كه درون ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثی درون كار نبوده هست و ضرورت اجتماعی چنین اقتضا داشت، ولی روایـات و گفتار مفسران درون این باره گوناگون است، و در بعضی از روایـات، ازدواج و برادر فرزندان آدم ـ علیـه السلام ـ تكذیب شده هست ( چنان كه درون تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 610؛ و بحار، ج 11، ص 226، ذكر شده) بـه نظر مـیرسد بهترین قول این هست كه: قابیل و هابیل با دو كه از بازماندگان نسلهای درون حال انقراض قبل بودند، ازدواج نمودهاند، زیرا طبق بعضی از روایـات، آدم ـ علیـه السلام ـ ـ اولین انسان روی زمـین نیست.
-------------------------------------
[2] . مجمع الییـان، ج 3، ص 183.
[3] . مجمع الییـان، ج 3، ص 183.
[4] . اقتباس از بحار، ج 11، ص 240.
[5] . مائده، 27 که تا 30.
[6] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 612.
[7] . مجمع البیـان، ج 1، ص 183.
[8] . طبق بعضی از روایـات، هابیل درون خواب بود، قابیل با كمال ناجوانمردی بـه او حمله كرد و او را كشت. (تفسیر قرطبی، ج 3، ص 2133)
[9] . بحار، ج 11، ص 230؛ مجمع البیـان، ج 3، ص 184.
[10] . مائده، 31.
[11] . مجمع البیـان، ج 3، ص 185؛ زاغ دارای پرهای سیـاه هست و بـه كلاغ شباهت دارد.
[12] . این زمـین، درون ناحیـه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است. (بحار، ج 1پ1، ص 228)
[13] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 612.
منبع:andisheqom.com
[جانشین اکبر با همان حرص جوش]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 19 Jul 2018 12:28:00 +0000