سکوت مـیکنم بـه از on Instagram
Top locations
Velenjak, Planet Earth.Space, Alam-Kuh
Average media age
432.1 days
هرسال دلم به منظور چندروز خاص تنگ مـیشـه. چندجمله زیا درمورد مورچه ها به انگلیسی یکی شبای قدر یکی دهه ی محرم آخه تو اون ایـامـی ازت نمـیپرسه چرا گریـه مـیکنی؟ چراناراحتی؟ حتی وقتی باصدای بلند گریـه مـیکنی دستشونو مـیزارن رو شونتو بهت مـیگن التماس دعا... چندجمله زیا درمورد مورچه ها به انگلیسی دلم شبای قدر رو مـیخواد... دروغ چرا!!!!دلم گریـه مـیخواد. خیلی وقتا سکوت مـیکنم ...
🌺هرسال دلم به منظور چندروز خاص تنگ مـیشـه.یکی شبای قدر
یکی دهه ی محرم
آخه تو اون ایـامـی ازت نمـیپرسه چرا گریـه مـیکنی؟
چراناراحتی؟
حتی وقتی باصدای بلند گریـه مـیکنی دستشونو
مـیزارن رو شونتو بهت مـیگن التماس دعا... دلم شبای قدر رو مـیخواد... دروغ چرا!!!!دلم گریـه مـیخواد.
خیلی وقتا سکوت مـیکنم نـه از رضایت و نـه از
اعتراض ...سکوت مـیکنم کـه فریـادم از بین نبره
زحماتی کـه کشیدم رو.
اما سکوتم نشونـه ی بخشش نیست!
سکوتم نشونـه ضعفم نیست!
سکوتم نشونـه ی قدرتمـه... شبای قشنگی داره از راه مـیرسه 🍃التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج بـه حق زینب (س)🍃
Read more
لطفا کامل بخوانید:با درود ،جهت آگاهی عرض مـیکنم کـه قبل از فروپاشی شوروی دریـای خزر بـه صورت پنجاه پنجاه بین ایران و شوروی قابل بهره برداری منابع بود،اما بعد فروپاشی شوروی بـه دلیل درست شدن کشورهایی مستقل از شوروی قرار بر این شد کـه سهم آن کشورها از سهم روسیـه باشد چون از همدیگر جدا شدند، چندجمله زیا درمورد مورچه ها به انگلیسی و این فروپاشی ربطی ... لطفا کامل بخوانید:با درود ،جهت آگاهی عرض مـیکنم کـه قبل از فروپاشی شوروی دریـای خزر بـه صورت پنجاه پنجاه بین ایران و شوروی قابل بهره برداری منابع بود،اما بعد فروپاشی شوروی بـه دلیل درست شدن کشورهایی مستقل از شوروی قرار بر این شد کـه سهم آن کشورها از سهم روسیـه باشد چون از همدیگر جدا شدند، و این فروپاشی ربطی بـه سهم ایران از تمامـیت ارضی ندارد. اما همانطور کـه بارها از مستعمره بودن توسط روسیـه و چین گفته بودم حکومت آخوندی به منظور بقا همـه ی ایران ایرانیـان رابه بردگی فلاکت مـیفروشد.نمـیدونم حتما چی بگم و چجوری بگم کـه ما مردم ایران سرزمـینمان چهل ساله بـه دست غارتگرانی اهریمنی افتاده است. خوب من تنـها و حتی اونایی کـه تو زندان و بیرون حرف از قیـام به منظور نجات سرزمـین ایران مـیزنند مسلما بدون حضور و خواست گسترده ی مردم کاری از پیش نخواهیم برد.فقط پیش خودمان وجدانمان راحته کـه تا پای جان از عدالت و آزادی حقه مردم سرزمـینمان گفتیم، صادقانـه اکنون خیلی احساس دلسوزی و تنـهایی به منظور خودم کـه جوانی و زندگیم رو هزینـه کردم و در کشور خودم غریبم و به خاطر حق خواهی حتی هموطنانم از همـیاری با من مـیترسند وبرای مبارزان وصد درون صد عزیزانی کـه برای گفتن حق سرزمـینمان درون بند حکومت آخوندی هستند مـی کنم.نکته ای کـه قابل ذکره هیچوقت مردم الان را با مردم قاجار مقایسه نکنید، زیرا اونموقع این سطح از تکنولوژی و رسانـه و آگاهی بخشی نبود. انصافا آنـها نسبت بـه مردم اکنون توجیـه بهتری به منظور سکوت داشتند.
Read more
—- —- خیلی سرد و سنگین،نشست کنارم و گفت راستی،فهمـیدی چی شد؟ م پنج شنبه ی هفته ی پیش مرد! چنان ت خوردم کـه خودم از حالت خودم دستپاچه شدم. یـه لحظه فکر کردم حتما چه برخوردی م؟ ... خیلی آروم پرسیدم چرا؟؟؟ باز سرد و سنگین جواب داد: چندجمله زیا درمورد مورچه ها به انگلیسی نمـی دونم،مریضی. تکونم از مرگ مادرش نبود،از نبودن ... —-
—-
خیلی سرد و سنگین،نشست کنارم و گفت راستی،فهمـیدی چی شد؟
م پنج شنبه ی هفته ی پیش مرد!
چنان ت خوردم کـه خودم از حالت خودم دستپاچه شدم.
یـه لحظه فکر کردم حتما چه برخوردی م؟ ... خیلی آروم پرسیدم چرا؟؟؟
باز سرد و سنگین جواب داد: نمـی دونم،مریضی.
تکونم از مرگ مادرش نبود،از نبودن عاطفه و خونسردی ای بود کـه از توی وجود ده ساله ی اون خیلی بیرون مـیزد.
این سردی و این حجم خالی از عاطفه جوری پوچم کرده از بعد از ظهر که تا حالا کـه مدام با خودم تکرار مـیکنم نـه! بهشت زیر پای همـه ی مادران نیست.
اصلا بهشتی نیست،وقتی زیبای من مـیتونـه مرگ مادرش رو با یـه جمله ی کوتاه خبری بگه و خیلی خونسرد موهای منو ببافه.
تمام یک ساعت روزه ی سکوت روز پنجم چله نشینیم بـه اون لحظه فکر کردم،به اون چشم ها،به سردی پشت پلگاه مات و بیتفاوتش.
از درون شکسته بود آیـا؟
غمگین شده بود اصلا؟
براش مـهم بوده یـا نـه!؟
احساس تنـهایی کرده بعدش؟
.
.
.
پ ن : درس پنجم : درس امروزم اندازه ی سردی و سنگینی این ماجرا،سنگینـه ولی بر خلاف کوتاه و تلگرافی بودن اون جمله،خیلی طولانی،خیلی عمـیق و خیلی پرعاطفه س.
وقتی نداریم به منظور خوب بودن،کنار هم بودن،عاشق بودن،مـهم بودن،برای هم بودن،خاطره ی خوب بودن،خاطره ی خوب ساختن،تجربه ی دوست داشتن،تجربه ی آغوش ...
عجله کنیم
تا دیر نشده عجله کنیم
که یـهو یـه جمله ی کوتاه و بی عاطفه یی نشیم.
خیلی بده،خییییلی بد.
.
.
.
🎨 از خودم
#پنجمـین_روز
#چله_نشینی
#مرگ
Read more
تک و تنـها زیر سیـاه چادر نشسته بودم. بقیـه بچه ها بیرون مشغول عگرفتن از فضا بودن و منم داشتم از این تنـهایی استفاده مـیکردم و خوب نگاه مـیکردم، بـه سماور روبهروم، بـه استکان چایی افتاده توی سینی، بـه صدای بادی کـه مـیپیچید تو بند بند چادر، بـه تار و پود پارچهای کـه خونـه شده بود، سرپناه بود. چادری کـه عمرش دوبرابر ... تک و تنـها زیر سیـاه چادر نشسته بودم. بقیـه بچه ها بیرون مشغول عگرفتن از فضا بودن و منم داشتم از این تنـهایی استفاده مـیکردم و خوب نگاه مـیکردم، بـه سماور روبهروم، بـه استکان چایی افتاده توی سینی، بـه صدای بادی کـه مـیپیچید تو بند بند چادر، بـه تار و پود پارچهای کـه خونـه شده بود، سرپناه بود. چادری کـه عمرش دوبرابر عمر من بود، بیشتر از من سفر کرده بود و بیشتر از من قصه بـه تار و پودش گره خورده بود.
یـه خانواده چهار نفره بودن. یـه بزرگ، یـه پسر کوچیک، یـه عالمـه ، یـه مـیش مریض، سه که تا سگ، یـه سماور، یـه قالی، احتمالا یکی دو دست لباس و همـین!.. گونـههاشون از افتاب سوخته بود، پیشونیشون خط اخم افتاده بود. تو دنیـای خودشون بودن، حتی حضور ما ارامششونو خط نزد. کاری بـه کارمون نداشتن و سرگرم خودشون بودن، فقط چشمم گاه و بیگاه مـیچرخید و پسر بچه ای رو مـیدید کـه دزدکی زل زده بهم، تعجب از چشماش مـیبارید و نگاهش انقدر عجیب بود کـه خودمم تو وجود خودم دنبال یـه عامل عجیب مـیگشتم.. زیر سیـاه چادر نشسته بودم، تو سکوت، تو صدای ا و واق واق سگ، تو بوی طبیعت... چشمم بـه یـه تیکه اینـه شکسته افتاد. درست کنار پشتیای کـه بهش تکیـه زده بودم. با خودم گفتم حتما به منظور بزرگ خونـهست. حتما صبح بـه صبح موهای طلاییشو تو همـین اینـهی شکسته شونـه مـیکنـه، حتما با دقت خیره مـیشـه بـه خودش، بـه زیباییش شک مـیکنـه و اینـه دور و نزدیک مـیکنـه کـه شاید بهتر ببینـه، غرق رویـاهاش مـیشـه کـه یـهو مادرش،به اسم صداش مـیکنـه، اینـه رو همـین کنار روی خاک مـیندازه، رویـاش رو نیمـه کاره رها مـیکنـه، موهارو زیر روسری پنـهون مـیکنـه و دمپاییهاشو مـیپوشـه و مـیره کـه یـه روز دیگه هم این سیـاه چادر باشـه، و ارزوهاشو بـه سادگی این زندگی گره بزنـه ..
اینـه رو برمـیدارم و تمـیزش مـیکنم و به خودم خیره مـیشم. اینـه رو بـه صورتم دور و نزدیک مـیکنم، غرق رویـاهام مـیشم کـه یکی صدا مـیزنـه؛ صحرا!.. اینـه رو روی خاک مـیندازم و مـیرم..💫
.
.
#صحرا_مـیره_سفر
#ماکو_نامـه_صحرا #ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku
Read more
. راستی هری از من کینـه شخصی و قبلی و قدیمـی هم داره بیـاد بحث کنـه .... بالاخره حتما خالی بشن یـه عده یک عمر سکوت برخی هم ک کلا نگم .... بماند ..... مسایل ولی متاسفانـه قاطی ک بشـه هر کی ..... بماند حرفم .... من درون حدی ک وقتم اجازه بده جواب کامنت ها رو مـیدم دایرکتم خیلی شلوغ شده وقتم کمـه بابت تاخیر ... .
راستی هری از من کینـه شخصی و قبلی و قدیمـی هم داره😂😂😂 بیـاد بحث کنـه .... بالاخره حتما خالی بشن یـه عده یک عمر سکوت 😂
برخی هم ک کلا نگم .... بماند .....
مسایل ولی متاسفانـه قاطی ک بشـه هر کی .....
بماند
حرفم .... من درون حدی ک وقتم اجازه بده جواب کامنت ها رو مـیدم
دایرکتم خیلی شلوغ شده وقتم کمـه بابت تاخیر بعد معذور بدارید
در حدی ک نرسم هم ببخشید وقتم کمـه نمـیرسم
ته حرفم باشـه همـین رفقا
من اونچه بـه شعورم شرط بلاغت اومد گفتم
سود و زیـانش هم دوستان عزیزم درون ایران پا خودتونـه
من درون حد وظیفه خودم اونچه حس کنم درسته مـیگم اخلاقم اینـه هری هم خوشش مـیاد الحمدلله و نمـیاد بازم الحمدلله
یک سری دوستانی هم با خوشحالی جو گرفته عقده های قدیمـی خالی کنن و حمله بـه دایرکت و ... 😂😂😂
تو هم کارت رو کن خدا تو هم کمک کنـه
یک سری دیگه هم ک نگم
اما من فقط همـین برام بسه کـه در حد خودم تلاشم رو سعی مـیکنم با نیت درست م و از اونچه درک مـیکنم درسته بگم
حالا نـه من
نـه حتی هیچی
و نـه حتی خود پیغمبرهای خدا هم کـه مطلق حق بودن نتونستن حرفشون رو کامل تفهمـیم کنند و بسیـاری بـه خودشون هم اهانت ها حتی شد
اینجا هم ک کلا محلیـه کـه اختلاط کامل بین حق و باطله
و بس درهمـه ! هر چی هم بیشتر همبخوره ..... !!! یـه اصطلاح زشتی هست کـه نمـیگم اما همونـه ....
خدا عاقبت همـه رو بـه خیر کنـه
اسلام مظلوم هم با فرج آل محمد نجات بده کـه همـه داعیـه دارش شدن
هر کی هم هر چی جاهله اگر قابل هدایته هدایت کنـه
خودتون مـیدونید رفقا ! همـه درون گروه اعمال خودمونیم ! من بـه تکلیفم درون هر حدی ک درست بدونم عمل مـیکنم ! شما هم هر چ صلاح مملکت خودتون مـیدونید ید ...
دیگه بعد چهار روز به منظور هر کلمـه حتما جواب داد
و پناه بر خدا
سر همـین من حلالیت جمعی مـیخوام حتی اگر ناخواسته خیـالی رو مکدر کردم
اما بر این باور دارم بسیـاری کارها
نـه با شریعت محمدی منطبقه
نـه بـه درد اقتصاد ایران مـیخوره
نـه حتی بـه درد دین مردم مـیخوره
نـه بـه درد آخرتشون مـیخوره
نـه بـه درد دنیـاشون مـیخوره
چرا بـه درد درگیری و به جون هم افتادن خوب مـیخوره
به درد دشمن شادی زیـاد مـیخوره
به خیلی دردها بد مـیخوره
فقط از خدا مـیخوام بـه یک درد مثبت هم بخوره ک بد سرش مردد و مشکوکم !!!!
.
.
بماند
خلاصه خدا لعنت کنـه شیطون رو
و پناه بر خودش
و اللهم عجل لولیک الفرج
ک این خانـه از پای بست ویرانست ...
سعی مـیکنم دیگه تو این دام شیطون ک پهن کرده به منظور بسیـاری سعی کنم وارد نشم
امـیدوارم فقط دوباره حس تکلیف نکنم
خدا همـه رو از شر نفس نجات بده
اولم منو
یـاعلی😊
.
.
.
فاز عشقی شاید باز برم
.
. .
.
Read more
ریحانـه جباری نام مقدسی هست که درون طول سه سال؛ مرا بـه باوری از ایستادگی رساند کـه تمام معنای شـهامت را بر مبنای شاخص جهانش مـی سنجم..... جهان ریحانی؛ سرزمـینی بـه وسعت آگاهی است...سرزمـینی کـه در آن هیچ مرزی وجود ندارد...کودکان آزاد...حیوانات معصوم...درختان شاهدین انسانیت و یـاغی گری ها...پرندگان پیـامبران ... ریحانـه جباری نام مقدسی هست که درون طول سه سال؛ مرا بـه باوری از ایستادگی رساند کـه تمام معنای شـهامت را بر مبنای شاخص جهانش مـی سنجم..... جهان ریحانی؛ سرزمـینی بـه وسعت آگاهی است...سرزمـینی کـه در آن هیچ مرزی وجود ندارد...کودکان آزاد...حیوانات معصوم...درختان شاهدین انسانیت و یـاغی گری ها...پرندگان پیـامبران آزادی و خدا؛ تنـها فیلسوفی کـه نمـی پرسد چرا و پاسخ ها را درون دسته بندی های مختلف؛ درون یک بزنگاه تاریخی بـه نمایش مـی گذارد...
ریحانـه ی جباری تمامِ آن چیزی هست که ذهن من از قدرت مـی فهمد...از عشق مـی فهمد....از ایستادگی مـی فهمد...از مرگ.....
ذهنم هنوز از مرگ چیزی نمـی فهمد....اما حقیقتا ریحانـه جباری را درون دنیـای مرگ نمـی بینم...
من یک آتئیست هستم و به دنیـای بعد از مرگ بی اعتقاد...اما شاید نتوانم توضیح دهم کـه چگونـه بـه محکمـه ی عدلی کـه ریحانـه از آن سخن مـیگفت ایمان دارم...
این یک تضاد عقیدتی نیست...
این دقیقا سه سال کلنجار بی رحمانـه اندیشـه هایم با درونم است...
سه سال گذشت...امشب همانند هر سال...هر سوم....هر آبان...دلم مـیان آرامشی کـه نام ریحان بـه جان مـی دهد و آشوبی کـه داغش بـه دل؛ مابین یک تعلیق غریبانـه؛ طواف مـیکنم همـه ی اندیشـه های ریحانی را...
طواف مـیکنم همـه ی نوشته هایش را...
همـه ی دلنوشته هایش را...
همـه ی حق نوشته هایش را...
کعبه درون اندیشـه بنا باشد طواف آن واجب...نـه هفت دور با کفن.... بلکه هفتاد سال با بغض نبود آن اندیشـه...
بدون شک همانند هر سال از سالگرد های ریحانی تصاویر ثبت شده ای را درون کنار طواف کعبه ی تفکرات ریحان؛ با وضویِ احترام و عشق؛ درون ذهن ذکر مـیکنم....تصویر شعله پاکروان کـه دلتنگ صدای مـهربان و پر از مقاومتش هستم کـه وقتی تصمـیم بـه فریـاد حقیقت مـی گیرد هیچ قدرتی مانع انعکاس صدای شکوهمندش درون قطعه 98 بهشت زهرا نیست.....دلتنگِ فریدون جباری کـه تا آنجایی کـه من دیدمش و مـیشناسمش فقط با لبخند اشک مـی ریزد....فقط با لبخند بغض مـی کند....فقط با لبخند....درد مـی کشد...مردی کـه اطمـینانش بـه رسیدن روزِ عدالت و حق خواهی قوی تر از هردیگری است....قوی تر از اتم سکوت مـی کند....و عمـیق تر از لبخند سنگری به منظور اشکهایش ندارد.....
دلتنگِ شـهرزاد؛ کـه ی از جنس باران به منظور ریحان....ی از جنس ایمان به منظور فریدون و شعله است
دلتنگِ شراره؛ ی کـه شاید بیشتر از قانون پدر، به منظور اشک ها و بغض هایش سنگری از لبخند ساخته است....
و درون نـهایت دلتنگ مادر بزرگی کـه برای معصومـیت ریحان؛ تمامِ پینـه های دست خدایش را بـه سوگند کشاند که تا پاسخی به منظور این بی عدالتی کـه ریحانـه را از آنـها دور کرد پیدا کند...
من ریحانـه را هرگز ندیدم.
Read more
بعد رفتنش دیگه اون شیطون و پرحرف نابود شد... با هیچکی حرف نمـیزد... صبح که تا شب کارش شده بود هنذفری رو مـیزاشت تو گوشش و چشماشو مـیبست و کز مـیکردم گوشـه تختش... تمام عکسای پروفالیش پر از غصه بود... خب سخت بود براش هضم نبودنش... طوری کـه دیگه حتی با خداشم قهر کرده بود... یـه روز از اتاق اومد بیرون ... بعد رفتنش دیگه اون شیطون و پرحرف نابود شد...
با هیچکی حرف نمـیزد...
صبح که تا شب کارش شده بود هنذفری رو مـیزاشت تو گوشش و چشماشو مـیبست و کز مـیکردم گوشـه تختش...
تمام عکسای پروفالیش پر از غصه بود...
خب سخت بود براش هضم نبودنش...
طوری کـه دیگه حتی با خداشم قهر کرده بود...
یـه روز از اتاق اومد بیرون و دید مادرش جا نماز آورده کـه نماز بخونـه...
کلی بهش خندید...
گفت مادر بعد یـه عمر تازه یـادت افتاده نماز بخونی...
تو هر وقت از خدا چیزی مـیخوای تازه یـادت مـیفته نماز بخونی...
خونـه و ماشین و زندگی همـه چی داری دیگه چی مـیخوای...
خلاصه کلی بهش طعنـه زد و تیکه انداخت....
مادر دلش شکست اما سکوت کرد...
دیگه نزدیکای صبح ک هنوز بیدار بود و داشت آهنگ گوش مـیداد و اشک مـیریخت
پاشد کـه بره یـه لیوان آب بخوره...
دید مادر تو سجدست...
پیش خودش گفت نگاه کن این مادر ما رو چه جوّی گرفته پنج صبح بیدار شده داره نماز مـیخونـه...
یکم کـه رفت جلوتر صدای زمزمـه مادر رو شنید کـه داشت تو سجده اشک مـیریخت و با خدای خودش درد و دل مـیکرد...
آروم نشست پشت سر مادر که تا حرفاشو گوش بده و تا ببینـه مادر چی مـیخواد از خدا که تا فردا حرفای مادر رو سوژه کنـه...
مادر مـیگفت خدایـا من هیچی تو این زندگی جز لبخند م نمـیخوام...خدایـا تو رو بـه بزرگیت قسم حال من خوب بشـه دیگه هیچی ازت نمـیخوام...غم و غصه های م رو بنداز بـه جون من...خدایـا حال من خوب بشـه من که تا آخر عمرم نذر مـیکنم...
هی مـیگفت و هی اشک مـیریخت...
اشک تو چشمای جمع شد و دلش ترکید...
رفت سرشو گذاشت کنار سر مادر و اونم سجده کرد و هی مادر مـیگفت خدایـا هی مـیگفت مادرم منو ببخش...
از فردای اون روز قسم خورد کـه تا وقتی زندست بخاطر هیچ احدالناسی بخاطر هیچ بی لیـاقتی کـه از زندگیش رفت دیگه غصه نخوره کـه اینجوری دل مادر آتیش بگیره...
هوای ا رو داشته باشید...
اونا مـیبینن غصه های شما رو
به روتون نمـیارن...
تو تنـهاییـاشون مـیبارن و پیر مـیشن...
حیفه...
حیفه...
به والله قسم حتی یک قطره اشک بخاطری از چشمای مادر بیفته حیفه...
.
.
👑 #مـیکائیل⭐
.
.
. 📱@mikilove351 📷
.
.
✅ #هوای_مادرهاتون_روداشته_باشید😢🙏
Read more
نشستم روبه روی پنجره و به دیوار تکیـه دادم خواستم کمـی فارغ از دغدغه ها فقط و فقط بـه صدای نم نم بارونی کـه این چند روز مـهمون ماست و به چکه چکه قطره ها کـه از ناودون بـه زمـین مـیخوره گوش بدم ...,احساس کردم دیگه این صدا هم برام عادی شده !دلم گرفت ...اصلا ما آدما چه زود بـه همـه چیز عادت مـیکنیم ,همـیشـه سعی کردم حتی چیزای ... نشستم روبه روی پنجره و به دیوار تکیـه دادم خواستم کمـی فارغ از دغدغه ها فقط و فقط بـه صدای نم نم بارونی کـه این چند روز مـهمون ماست و به چکه چکه قطره ها کـه از ناودون بـه زمـین مـیخوره گوش بدم ...,احساس کردم دیگه این صدا هم برام عادی شده !دلم گرفت ...اصلا ما آدما چه زود بـه همـه چیز عادت مـیکنیم ,همـیشـه سعی کردم حتی چیزای تکراری هم برام تازه باشـه و هربار با دید متفاوت بهش نگاه کنم ولی گاهی خارج از اختیـارماست و دیر مـیفهمـی کـه ای دل غافل سخت عادت کردی و دلبستی ! که تا بوده فکر از دست نگرانم مـیکنـه ! بـه نظرم ما آدما همان اول چیزی رو بـه دست نمـیاریم کـه از دست بدیم چون قرار نیست که تا ابد اینجا باشیم بلکه همان طور کـه دست خالی بـه این دنیـا اومدیم خالی تر هم مـیریم ... قرار شد فقط و فقط بـه صدای بارون گوش بدم , مگه حریف افکارم مـیشم به منظور هزارمـین بار شاید اتفاق اول هفته رو تو ذهنم مرور مـیکنم دیگه پرونده پراسترس این هفته مـیبندم که تا آخرین مرور باشـه ...
شنبه بـه ظاهر آروم این هفته با اون اتفاق تن همـه رو لرزوند خداروشکر بـه خیر گذشت و اتفاق بدتری نیفتاد!... ما آدما یـاد گرفتیم به منظور هر حادثه ای بدترین چیز ممکن رو درون نظر بگیریم شاید اینم نوعی دلگرمـی بـه خودمون هست کـه مـیتونست اتفاق بدترازین باشد و این هم از لطف خداست ...خدایـا حتی مرورشم سخته!وقتی یک ساعت قبل از حادثه یـادم مـیاد کـه اطرافم درون چه سکوت عمـیقی غرق بودن انگار همـه درون انتظار باران پیش بینی شده بودیم و نـه چیز دیگه !آرامش عجیبی حاکم بود گویـا همان آرامش قبل از طوفانـه !!! با صدای هولناک تصادف همـه این سکوت با آرامشش گم شد ...بعد از دقایقی صدای آمبولانس! انگار یـه دفعه آب سردی روم ریختن!خانواده ام بودن خدایـا ...آخه چطور ? کجا?چرا ?!! با دیدن انبوه جمعیت تو درمانگاه عمق فاجعه رو فهمـیدم اصلا حال خودم نمـیفهمـیدم فقط فهمـیدم حتما قوی باشم همـین !! همـه چیز مـیتونـه تو یک چشم بهم زدن تغییر کنـه' از دست بدی 'حتی عزیزانت ... الحمدلله علی کل حال !
اون روز متوجه شدم هرکسی بـه نوعی خاص با حادثه مقابله مـیکنـه یکی با گریـه ,یکی با سکوت و در خود شکستن و دم نزدن ,یکی با بـه زبان آوردن و بارها و بارها تعریف ماجرا اونم هربار از صفر و یکی هم مثل داداش کوچولوم ساکت گوشـه ای دور از جمع بشینـه و نگرانی و دلهره اش رو کاغذ بریزه !.. مثلا حواسم بهش بود هرازگاهی یـه نیم نگاهی بهش مـینداختم قلم و کاغذ دستشـه خیـالم راحته ' آخر کـه همـه رفتن کاغذو دیدم بغض داشت گلومو منفجر مـیکرد نـه بـه خاطر تصویر !بابت تنـهایی داداشم و اینکه همزبون نداشته باشـه!و استرسو نگرانیش رو کاغذ کشیده
Read more
#siav_plays دلها سه قسم است؛ -دلی هست مثل کوه🏔 کـه آنرا هیچ از جای نتواند جنبانید. -دلی هست مثل درخت کـه بیخ او ثابت است،اما باد گاه گاهی حرکتی دهد!🌳 -دلی هست مثل پری کـه با باد مـی رود، و به هر سوی مـی گردد...!🧚🏼♂️️ #عطار/تذکره الاولیـاء ______________________________________ بازی ... #siav_plays 🎶✨
دلها سه قسم است؛
-دلی هست مثل کوه🏔
که آنرا هیچ از جای نتواند جنبانید.
-دلی هست مثل درخت کـه بیخ او
ثابت است،اما باد گاه گاهی حرکتی دهد!🌳
-دلی هست مثل پری
که با باد مـی رود،
و بـه هر سوی مـی گردد...!🧚🏼♂️♻️
#عطار/تذکره الاولیـاء
______________________________________
🌿بازی و نواختن با دوست و ساز جدیدم #هنگ_درام کـه چند روزی مـهمانم هست.🎶
در زبان انگلیسی کلمـه {پلِی-play} بـه هر دو معنیِ بازی و نواختن و همـینطور کلمـه {اینسترومنت-instrument} بـه معانیِ ساز/ابزار/وسیله بـه کار مـی ره. 🤞🌍
بنظر من، ما همـه ساز و ابزارِ سرنوشت و طبیعت هستیم و اختیـارِ (چندانی) از خودمون نداریم.♎️ تنـها مـیتونیم ساز/ابزار های خوبی باشیم و وظیفه/نقشِ خودمون رو بـه خوبی بازی کنیم 👤🎶
و با موسیقیِ هستی و زمـین و زمان
در هماهنگی و تعادل قرار بگیریم🌌🕉
و بنوازیم نغمـه های زیبا را🌱
و بـه اتفاق از تمام زیبایی های طبیعت و زندگی لذت ببریم.🍃🌈🌍🙏🏽
.
آدینـه خوبی رو براتون آرزو مـیکنم و امـیدوارم ساز دلتون همواره خوب و کوک باشـه و سختی های روزگار شما رو (به آسونی) ناکوک نکنـه.📯.
سپاس از کیـارش عزیز به منظور کوک⚙️
🌱🔮@kijoo_instruments
اگر سوالی درباره این ساز و آموزش اون دارید مـیتونید ازش بپرسید ☝️
و سپاس از یـاسمـین عزیز و امـیدوارم کـه سفر هند برات پر از نور و رنگ باشـه 🕊
// #هنگدرام #هنگ_درام #موسیقی #بداهه #مراقبه #صلح #تعادل #آرامش #پذیرش #سازش #سکوت #احترام
.
Playing the #Hangdrum my new instrument who is my guest for few days.🎶 I think, we're all instruments of life. All we can do is play our role most beautifully and naturally.🌿
and enjoy the play of life.
// #hangmusic #playmusic #instumental #harmony
________________________________________
Read more
چطوری مـیشـه کـه مـیریم و پیج یـه بلاگر سفر رو فالو مـیکنیم و بعد از اینکه زیـاد سفر مـیره شاکی مـیشیم و همش ازش مـیپرسیم چطوری هزینـه شو تامـین مـیکنی؟ خسته نمـیشی؟ از خوشی زیـاده؟ از بیکاریـه؟ . چطوری مـیشـه کـه پیج یـه فشن استایلیست رو فالو مـیکنیم و هی مـیگیم این کـه همش این مزون و اون ایونته! این کـه همش براش لباس مـیفرستن! ...
چطوری مـیشـه کـه مـیریم و پیج یـه بلاگر سفر رو فالو مـیکنیم و بعد از اینکه زیـاد سفر مـیره شاکی مـیشیم و همش ازش مـیپرسیم چطوری هزینـه شو تامـین مـیکنی؟ خسته نمـیشی؟ از خوشی زیـاده؟ از بیکاریـه؟
.
چطوری مـیشـه کـه پیج یـه فشن استایلیست رو فالو مـیکنیم و هی مـیگیم این کـه همش این مزون و اون ایونته! این کـه همش براش لباس مـیفرستن! اینکه هر روز یـه دست لباس تنشـه!.. .
چطوری مـیشـه پیج یـه فود بلاگر رو فالو مـیکنیم و براش مـینویسیم همش تو رستورانی! همش داری مـیگردی و مـیخوری! چاق نمـیشی؟ نمـیترکی؟!
.چطوری مـیشـه پیج یـه خیر رو فالو مـیکنیم و بعد بهش تهمت دزدی و سو استفاده از پول مردم رو مـیزنیم؟
.
یـا پیج یـه ورزشکار رو فالو مـیکنیم و از سبک زندگیش و برنامـه ورزشیش انتقاد مـیکنیم؟
.
چطوری مـیشـه پیج یـه مـیک اپ ارتیست رو فالو مـیکنیم و بهش مـیگیم همش کـه جلو اینـه ای! چقد چیز مـیز مـیمالی بـه خودت؟ خسته نمـیشی از اینـهمـه ارایش ؟! .
.
چطوری مـیشـه کـه اگه ما چیزیو کم ور داریم، هرکسی کـه اونو داره حقش نیست و لایق توهین مـیشـه؟
.
چطوری مـیشـه کـه بای دوست مـیشیم، از روز اول همونجوری کـه هست مـیبینیمش و بعد چند وقت سراسر ازش بابت چیزی کـه هست انتقاد مـیکنیم؟
.
چطوری مـیشـه کـه بای ازدواج مـیکنیم و بعد شروع مـیکنیم بـه عوض ش؟ از لباس پوشیدنش بگیر که تا راه رفتن و صحبت ش؟
.
چطوری مـیشـه کـه ادمارو همونجوری کـه هستن با تموم خوبی و بدیـاشون کنار هم نمـیپذیریم و دوست داریم عوض شن و طبق نظرات ما و فکر ما و مشکلات ما زندگی کنن؟
.
چطوری مـیشـه کـه زندگیو، آسون نمـیگیریم، کـه هرچیزیو، هرکسیرو همونجوری کـه هست نمـیپذیریم و به تفاوت یک مـیلیـارد انسان ، افکار و سرنوشت احترام نمـیذاریم؟
.
مـیدونین مـیخوام چی بگم؟ مـیخوام بگم ادما همـه شون بـه اندازه هم قدرت تصمـیم و اختیـار و عقل دارن. اینکه هرکسی تصمـیم گرفته چطور باشـه، سود و ضررش به منظور خودشـه و ما فقط مـیتونیم پذیریمش و یـا درون سکوت، ردش کنیم. اینکه بپذیریم و بخوایم اصلاحش کنیم، نـه ممکنـه، نـه درسته!..
.
.
من دارم سعی مـیکنم هرکسی رو همونجوری کـه هست بپذیرم، حتی اگه دلخواه من نیستن و به این فکر کنم من قدرت تغییر ادمـها رو ندارم و برای اینکه خودم خوشحالتر باشم، بهتره کـه راحت تر بپذیرمشون. همـین🦋
شما چی؟
.
.
پ.ن: عمنو یـاریم، دم دمای غروب #فیلبند 🌄
Read more
کیـانی: تمرینات بسیـار خوبی را پشت سر گذاشتیم کاپیتان سابق تراکتورسازی از ماجرای جداییاش و پیوستن بـه سپاهان گفته است. به منظور حضور دوباره درون تراکتورسازی خیلی صبر کرد، درون روزهای کـه صحبت از واگذاری بود او سکوت کرد که تا بتواند دوباره درون خدمت تیمش و هواداران تبریزی باشد، با وجود اینکه بسیـاری از بازیکنان ...
کیـانی: تمرینات بسیـار خوبی را پشت سر گذاشتیمکاپیتان سابق تراکتورسازی از ماجرای جداییاش و پیوستن بـه سپاهان گفته است.
برای حضور دوباره درون تراکتورسازی خیلی صبر کرد، درون روزهای کـه صحبت از واگذاری بود او سکوت کرد که تا بتواند دوباره درون خدمت تیمش و هواداران تبریزی باشد، با وجود اینکه بسیـاری از بازیکنان قدیمـی تراکتورسازی جدا شده بود، اما مـهدی کیـانی ایستاد که تا باز هم پیراهن این تیم را بـه تن کند، کارها خوب پیش مـی رفت و خبر تمدید قراردادش هم منتشر شد، اما معلوم نشد چه اتفاقی رخ داد کـه او هم مجبور شد راهش را بـه سمت اصفهان کج کند. اما هر چه بود کیـانی را مجبور کرد بعداز 11 سال تراکتورسازی را ترک کند. حالا او بعداز مدت ها سکوت حرفهای درون این باره دارد.
از اصفهان چه خبر، اوضاع چطور پیش مـی رود؟
همـه چیز عالی است، تیم خوب، نیمکت خوب و امکانات عالی، همگی نشان مـی دهد کـه چقدر برنامـه ریزی ها درون این باشگاه منظم و کامل است. تمرینات بسیـار خوبی را پشت سر گذاشتیم و فکر مـی کنم با این روند خیلی زود بـه آمادگی صددرصد برسیم.
در کنار تمرینات، بازیـهای تدارکاتی هم برگزار کردید چطور بود؟
خدا را شکر تاکنون چند بازی دوستانـه داشتیم کـه همگی درجهت آماده سازی تیم بود، هر چند نتیجه مـهم نبود، اما توانستیم بازیـهای خوبی را بـه نمایش بگذاریم. فکر مـی کنم با این شرایط هماهنگی خوبی بین بچه ها بـه وجودبیـاید کـه در بازیـهای هفته های اول بـه ما کمک خواهد کرد.
بازیـهای هفته های اول معمولاً خیلی سخت هست و معمولا تیم ها، بـه جهت ناهماهنگی امتیـازات زیـادی از دست مـی دهند
همـین طور هست و تلاش ما این هست که با تمرینات منظم و برگزاری بازیـهای تدارکاتی بتوانیم از این موضوع جلوگیری کنیم. معمولا تیم های کـه بازی ها خوب شروع مـی کنند، درون ادامـه هم خوب نتیجه مـی گیرند و در حقیقت بازی هفته های اول خیلی مـهم است.
کار دوباره با امـیر قلعه نویی چطور است؟
عالی، افتخار مـیکنم کـه در چند نوبت شاگرد امـیرخان بودم و خوشحال هستم کـه مـی توانم درون این مجموعه هم بـه این ایشان و سپاهان کمک کنم.
حرفی درون باره جدایی از تراکتورسازی که تا حالا نزدی، چه اتفاقی افتاد؟
قبل از هر چیز حتما بگویم من 11 سال درون این تیم بوده و بزرگترین افتخارم این هست که به منظور هواداران این تیم جوانی ام را گذشتم و البته هیچ منتی نیست و همانطور کـه گفتم افتخار مـیکنم کـه برای این هواداران خوب و خونگرم تراکتورسازی بازی کردم. اما متاسفانـه با وجود هفته ها منتظر مشخص شدن وضعیت تراکتورسازی بودم، برخی ها کاری د کـه نتوانم درون تراکتورسازی و تبریز بمانم .
Read more
#مسخ نـهم شـهریورماه سالروز درگذشت فرهاد مـهراد . . . “محکوم بـه سکوت بود و درد مـیکشید” . . ترانـه مسخ با صدای فرهاد مـهراد کـه اردلان سرفراز با الهام از داستان مسخ کافکا نوشته است. مـیبینــم صورتـمـو تـو آیــنـه با لبی بسته مـی پرسم از خودم این غریبه کیـه از من چی مـی خواد؟ اون بـه من یـا من بـه اون ...
#مسخنـهم شـهریورماه سالروز درگذشت فرهاد مـهراد
.
.
.
“محکوم بـه سکوت بود و درد مـیکشید”
.
.
ترانـه مسخ با صدای فرهاد مـهراد کـه اردلان سرفراز با الهام از داستان مسخ کافکا نوشته است.
مـیبینــم صورتـمـو تـو آیــنـه
با لبی بسته مـی پرسم از خودم
این غریبه کیـه از من چی مـی خواد؟
اون بـه من یـا من بـه اون خیره شدم
باورم نمـی شـه هر چه مـی بینم
چشامو یـه لحظه رو هم مـیذارم
به خودم مـیگم کـه این صورتکه
مـی تونم از صورتم ورش دارم
مـی کشم دستمو و روی صورتم
هر چی حتما بدونم دستم مـی گه
منو توی آینـه نشون مـی ده
مـی گه: این تویی نـه هیچِدیگه
جای پاهای تموم قصه ها
رنگ غربت تو تموم لحظه ها
مونده روی صورتت که تا بدونی
حالا امروز چی ازت مونده بـه جا؟
آینـه مـی گه: تو همونی کـه یـه روز
مـی خواستی خورشید و با دست بگیری
ولی امروز شـهر شب خونـه ات شده
داری بی صدا تو قلبت مـی مـیری
مـی شکنم آینـه رو که تا دوباره
نخواد از گذشته ها حرف بزنـه
آینـه مـی شکنـه هزار تیکه مـی شـه
اما باز تو هر تیکه اش عمنـه
عها با دهن کجی بـه هم مـی گن
چشم امـید و ببر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بوی کهنگی مـی دن تمومشون
پ.ن : یکی از تاثیرگذارترین کتاب هایی هست که که تا به حال خوندم..مرگِ گریگور چقدر شوکه کننده بود
اتفاقات این رمان نشان مـی دهد کـه دوستی، محبت و شفقت درون بین افراد درون حال نابود شدن هست حتی درون بینانی کـه فکر مـی کنی نزدیک ترین افراد بـه تو هستند و انتظار داری وقتی مشکل داری بـه دادت برسند و یـا حداقل فقط کنارت باشند
خوندن این کتاب رو بـه دوستان اهل کتاب شدیدا توصیـه مـیکنم
#فرهاد_مـهراد
#مسخ
#کافکا
#اردلان_سرفراز
Read more
در رویـای من حتی اگر لازم هست اتوبوس پارک کنیم اتوبوس حتما انقدر جرأت داشته باشد کـه زودتر از گل خوردن از پارکینگ بیرون آید که تا بتوانیم لایی زدن امـیری ها و بازی گردانی عزت اللهی ها را زودتر ببینیم. من بـه انتظار بازی ترکیبی جهانبخش قدوس طارمـی نشسته ام و جایی هم نمـیروم! من روزی سرم را افراشته بلند مـیکنم ... در رویـای من حتی اگر لازم هست اتوبوس پارک کنیم اتوبوس حتما انقدر جرأت داشته باشد کـه زودتر از گل خوردن از پارکینگ بیرون آید که تا بتوانیم لایی زدن امـیری ها و بازی گردانی عزت اللهی ها را زودتر ببینیم. من بـه انتظار بازی ترکیبی جهانبخش قدوس طارمـی نشسته ام و جایی هم نمـیروم! من روزی سرم را افراشته بلند مـیکنم کـه امثال روی کین یـا کارواخال تیم ما را بـه خاطر وقت تلف یـا زیرتوپ زدن های زیـاد نتوانند مسخره کنند. من وقتی صورت اصلاح نکرده و لحن بی ادبانـه کارلوس را درون حالیکه کنار یک «دلال »، لم داده و جواب سر بالا بـه خبرنگار ایرانی مـیدهد، با قیـافه بشاش و شیک و مصاحبه های فوق حرفه ایی محترمانـه او درون بیرون ایران مقایسه مـیکنم، نمـیتوانم سکوت کنم. من به منظور مربی ای جان مـیدهم کـه ابدا فکر دخالت درون نقل و انتقالات باشگاهی، رژه رفتن روی اعصاب یک باشگاه کشور، تشنج آفرینی بی مورد و بیزنس کمپ و بازی تدارکاتی بـه ذهنش نرسد، حتی اگر خدای فوتبال باشد. بله این تیم تاکتیکی ترین تیم تاریخ ایران است، متحد ترین و مدرن ترین بـه هم چنین! مرسی کارلوس! ممنونیم! ولی من نمـیتوانم جلوی این فکر خود را بگیرم کـه اگر سکان تیم ایران را هشت سال بـه امثال هیدینگ، کلینزمن، پکرمن یـا تروسیـه بدهیم چه مـیشود؟ یـا نمـیشود این سوال برایم پیش نیـاید کـه مگر ما اصولا که تا کنون بـه چند مربی درجه اول، هشت سال زمان داده ایم کـه فرصت خلق تیمـی تاکتیکی بـه او داده باشیم؟ بله دوست عزیز من هم مثل شما درون انتظار درخشش درون جام ملت ها هستم اما کور هم نیستم و بازی ژاپن استرالیـا و کره جنوبی را مـیبینم و دوست ندارم کـه ایران یک کلاس پایینتر از آن ها بازی کند. من هم مثل شما فکر مـیکنم کارلوس بهترین انتخاب به منظور جام ملت های بعدیست اما ازین مـیترسم کـه با فضا سازی های شما دوباره یک قرارداد سنگین تر از قبل و یک سری مجوز غیر معمول مثل پروازی بودن و اختیـارات مالی نامعقول به منظور کارلوس بیـافرینید و مردم زیر تحریم مانده ایران، صورت حسابش را بپردازند! من مـی ترسم باز کارلوس را یک سال درون هیچ استادیوم ایران نبینیم و بازی جرأت نکند کـه از او بپرسد کـه کجایی! من مـیترسم این بار بعد از علی کریمـی، پیـامک «رئیس» را خطاب بـه امثال مـهدوی کیـا و دائی از رو بخوانی و ما باز مجبور شویم بـه کارلوس «بتازیم»!
در آخر من باور دارم رویـای ایران نـه تنـها از سنگال یـا ترکیـه یـا کره جنوبی ۲۰۰۲ یـا کاستاریکای ۲۰۱۴ کم رنگ تر نیست، بلکه از رویـای قهرمانی ۲۰۵۲ ژاپنی ها درون جام جهانی هم خیلی درون دسترستر است. من ایمان دارم و باور و انتظار، رویـای من را نمـیتوانید بکشید!
Read more
#desert #house #iran #shotonnote8 از این سفر به منظور دیدن بارش شـهابی و اقامت درون کاروانسرا، عکسهای زیـادی دارم. عکسهای با بکگراند تمـیز، نور بهتر و چیدمان مرتبترو مـینیمالتر. اما بذارین این عواقعی از خواب بعدازظهرِ جلو کولر، اینجا بمونـه که تا از خستگی و سختی یـه سفر کوتاه دو روزه بگم و از همسفرها. ... #desert #house #iran #shotonnote8
از این سفر به منظور دیدن بارش شـهابی و اقامت درون کاروانسرا، عکسهای زیـادی دارم. عکسهای با بکگراند تمـیز، نور بهتر و چیدمان مرتبترو مـینیمالتر. اما بذارین این عواقعی از خواب بعدازظهرِ جلو کولر، اینجا بمونـه که تا از خستگی و سختی یـه سفر کوتاه دو روزه بگم و از همسفرها.
سفر دو روزهی چهارده و پسر، از چند گروه دوستی مختلف، کـه با چند ماشین راهی سفری شدیم کـه فکرش رو هم نمـیکردیم بـه بیخوابی، گرما، گزیدگی حشره و بی غذایی برسه. این سفرکوتاه هم با سختیهاش تموم شد و احتمالا خاطرات خوبش یـادمون مـیمونـه.
اما حتما بگم کـه هیچ گروه همسفری بزرگی وجود نداره کـه از اول اسمشون باشـه اکیپ. گروهی کـه همـه جوره باهم کنار بیـان و هیچکسی و هیچی تو سفر اذیتشون نکنـه. اصلا ماهیت سفر بـه سختیها و تغییر فضاییـه کـه معمولا باعث اذیت مـیشـه. آدمها از دایره و فضای امن روزمرهشون خارج شدن و قراره وقت و فضاشون رو باهم شریک شن و همـه بـه این تقسیم و به این تغییر از اول عادت ندارن. همـین مـیشـه کـه آدمها تو سفر از هم دلگیر مـیشن و خیلی راحت مـیشـه از یک جمع شاد، با اتفاق کوچیک پیشپا افتادهای فضای ملتهب ساخت.
من فکر مـیکنم هیچ گروه بزرگ و جمعیتی از اول و اون هم بـه شکل اتفاقی باهم راهی نمـیشن کـه تا همـیشـه بدون مشکل و دغدغه باهم سفر کنن، بلکه تو سفر آدمها یـاد مـیگیرن از درصد خودخواهی و راحتیشون کم کنن و برای بالا بردن حال خوب جمعی، کـه خودشون جزئشونن تلاش کنن و گاهی سختی بکشن. یـاد مـیگیرن همکاری کنن، از چیزهای پیش پا افتاده بگذرن، گاهی سکوت کنن و گاهی رایشون رو قاطع اعلام کنن. همسفری یعنی تعامل و یـادگیری این مسیرِ رسیدن بـه تعامل.
درست مثل خواب یـه گروه بزرگ ِ نـه خیلی آشنا، به منظور تقسیم باد کولر ِ بی جونی درون یک بعداز ظهر گرم کویری کنار هم!
Read more
. قرار شد برم دیدنش ذوق جوشید توی دلم...بهم ساعت داد ، مـیدونستم نباید دیر برسم کـه از بدقولی بیزاری ، شروع کردم آماده شدن حتما ۵دقیقه بـه ۳ مـیرسیدم کـه راس ساعت زنگ درب خونـهی پرخاطرهات رو ب همونجوری کـه دوستم داری با همون عطر خنک آرمانی ، یـه دسته گل تابستونی کـه خودم شاخه شاخهاش رو انتخاب کردم...وقتی ... .
قرار شد برم دیدنش ذوق جوشید توی دلم...بهم ساعت داد ، مـیدونستم نباید دیر برسم کـه از بدقولی بیزاری ، شروع کردم آماده شدن حتما ۵دقیقه بـه ۳ مـیرسیدم کـه راس ساعت زنگ درب خونـهی پرخاطرهات رو ب همونجوری کـه دوستم داری با همون عطر خنک آرمانی ، یـه دسته گل تابستونی کـه خودم شاخه شاخهاش رو انتخاب کردم...وقتی قلمهای آرایش دستم بود حواسم بود کـه کمرنگ باشـه با چاشنی شیکی! درسته توی ایرانیم اما تو با تربیت انگلیسیت حساسیتهای خودت رو داری به منظور نیمروز ملیح و ساده بدون پوشوندن نقصها اما با اعتماد بـه نفس فراوان...رسیدم گلفروشی همـیشگی بهخاطر تو هنوزم بعد اینـهمـه سال بهم مـیگه سلام خانوم مـهندس دستم رو باز مـیذاره که تا انتخاب کنم و گلهارو ساده مـیبنده چون مـیدونـه قرار توی گلدونـهای خونـه بچینیمشون...چقدر خوبه اینقدر نظم و آشنایی...سلامعلیک گرم و آشنای نگهبانی رد شدن از راهروی خنک مجتمع خودم رو درون آینـهی انتهایی تماشا مـیکنم چقدر عوض شدم تو این سالها...مـیرسم پشت درب چوبی قهوهای سوختهی خونـهی تو ، این درب به منظور من سرآغاز ورودم بـه جهان دیگهای بود ، دور از جهانسوم پر از زوایـای تازه...
از همون پشت درب بوی سیگار وینستون قرمزت با عطر ت و عود چوب صندل مشامم رو پر مـیکنـه ، مـیرسم بغل مـهربونت پایـانی به منظور ناامنیهای زندگیم و همکلام شدن با تو راهحل مـیده بـه تموم دغدغههای فکر و دلم ، قند توی دلم آب مـیشـه وقتی یـه نگاه بـه دست گل مـیندازی و یـه نگاه بـه چشمام و مـیگی تو کـه قشنگترین گلی اینکارا چیـه ، خودت بذارشون توی گلدون مـیدونی کـه کجاست و کدوم ؟ امروز ترمـه سبزه روی مـیز با ست نقرهارو چیدم باقیش بـه سلیقهی خودت کـه بهش باور دارم ، تازگی ببخش بـه خونـه از بودنت ، فقط با سکوت و لبخند تماشات مـیکنم مـیری مـیشینی روی مبل همـیشگیت و عینکت رو بـه چشم مـیزنی و با دقت ریز رفتارهام رو زیر نظر مـیگیری...
تو هرساعت معاشرت با تو چند ساعت بزرگ مـیشم شبیـه بـه اونچه کـه ازم توقع داری ، درون به موقعترین زمان شات اسپرسو معروفت رو برام مـیاری ، اولین قهوهارو از دستای تو گرفتم و سالها با مزهمزه تلخیش قد کشیدم توی سکوت تمام این سالهای آشنایی رو مرور مـیکنم نگاهم رو مـیچرخونم گوشـهی سمت چپ خونـه ، اونجایی کـه پیـانو خوش نشسته و نور آفتاب عصرگاهی کلاویـههارو روشن کرده ، دلم مـیخواست مـیرفتیم پشت پیـانو و با هم بـه نتها جون مـیدادیم ، درسته خیلی چیزا عوض شده ، جونمون رو روزگار و اتفاقاتش کم کرده اما هنوزم قهوههای تو برام دلچسبترین طعم دنیـاست...
#موبیلم_گرافی #گلنویس
۱۳۹۷/۰۴/۱۷
Read more
دلم به منظور انـه های وجودم تنگ شده به منظور شیطنت های بی وقفه، بی خیـالی هر روزه ناز و کرشمـه ی من و آیینـه خنده های بلند و بی دلیل به منظور آن احساسات مـهار نشدنی حالا اما ک حساس و نازک نارنجی درونم چه بی هوا این همـه بزرگ شده چه قدی کشیده طاقتم ضرب آهنگ قلبم چه آرام و منطقی مـیزند چه شیشـه ای ...
دلم به منظور انـه های وجودم تنگ شدهبرای شیطنت های بی وقفه، بی خیـالی هر روزه
ناز و کرشمـه ی من و آیینـه
خنده های بلند و بی دلیل
برای آن احساسات مـهار نشدنی
حالا اما
ک حساس و نازک نارنجی درونم
چه بی هوا این همـه بزرگ شده
چه قدی کشیده طاقتم
ضرب آهنگ قلبم چه آرام و منطقی مـیزند
چه شیشـه ای بودم روزی
حالا اما بـه سخت شدن هم رضا نمـیدهم
به سنگ شدن مـی اندیشم
اینگونـه اطمـینانش بیشتر است
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را قهوه های تلخ و پر سکوت
امروز گرفته است
این روز ها لحن حرف هایم آنقدر جدی شده کـه خودم هم از خودم
حساب مـیبرم
در اوج شادی هم قهقهه سر نمـیدهم و به لبخندی اکتفا مـیکنم
چه پیشوند عجیبی هست کلمـه ی خانم
همـین کـه پیش اسمت مـی نشیند تمام سرخوشی و بی خیـالیت را از تو
مـیگیرد
و بـه جایش
وزنـه ی وقار و متانت را روی شانـه ات مـیگذارد
نـه اینکه این ها بد باشد
نـه
فقط خدا کند وزنشان آنقدر سنگین نشود
که ک حساس و شیرین درونم
زیر سنگینی اش
بمـیرد
Read more
. مولانا محمد طیب امام جمعه مسجد جامع نور ایرانشـهر از #تجاوز_گروهی یک باند بـه ۴۱ # خبر داد کـه فقط ۳ شکایت کرده اند ! . بقیـه شان از ترس آبرو سکوت د و فقط یک نفر از سه نفر خواسته معاینـه شود ! نمـیدانم غمم را چگونـه بیـان کنم با کدام واژه که تا بتوانم عمقش را نشان دهم ..باید واژه ای جدید اختراع کرد ...
.
مولانا محمد طیب امام جمعه مسجد جامع نور ایرانشـهر از #تجاوز_گروهی یک باند بـه ۴۱ # خبر داد کـه فقط ۳ شکایت کرده اند !
.
بقیـه شان از ترس آبرو سکوت د و فقط یک نفر از سه نفر خواسته معاینـه شود ! نمـیدانم غمم را چگونـه بیـان کنم با کدام واژه که تا بتوانم عمقش را نشان دهم ..باید واژه ای جدید اختراع کرد ...
.
.
ما درون عوض خیلی چیزها کـه نداریم عوضش #امنیت هم نداریم !
.
چند نفر از ها و پسر بچه های ایران مانده کـه هنوز بهشان تجاوز نشده !
.
شما ؟
بله با شما هستم ؟فکرکنم هنوز طعم تجاوز را درون سیستم جمـهوری اسلامـی درون یکی از کوچه بعد کوچههای سیستمـی کـه قرار بود ما را بـه مقام انسانیت برساند ، تجربه نکردهاید !
.
هر اتفاق بدی کـه افتاد با گفتن جمله من سیـاسی نیستم از کنارش رد شدید
نتیجه اش را امروز نمـی بینید ؟
.
اشکال ندارد .
باز هم سکوت کنید
.
باز هم #سکوت کنید
.
تا تجاوز هم مثل تجاوزهای دیگری کـه در این چهل سال بـه حقوقمان شده همگانی شود !
سکوت که تا کی ؟ .
شما را نمـی دانم اما اگر به منظور یکی از اعضای خانواده من اتفاق بیوفتد تمام قد ازش حمایت مـیکنم ، فریـاد مـی و اطلاع رسانی مـیکنم که تا متجاوز بـه سزای عملش برسد !
.
یـادمان باشد قربانی شدن ننگ نیست .
تجاوز را فریـاد بزنید و متجاوزین را رسوا و دنیـا را برایشان نا امن کنید،سکوت دیروز ما و شما حاصل فاجعه های امروز هست .
سکوت نکنید ... .
.
#ان_ایرانشـهر
#ایرانشـهر
#سیستان_و_بلوچستان
#ایران
Read more
موسیقی و تحریم تحریم تاکتیکیـه به منظور زیر فشار قرار یـه فرد، یـه گروه یـا یـه کشور و تحریم مـیتونـه شکلهای مختلفی بـه خودش بگیره، تحریم اقتصادی، تحریم نظامـی، تحریم دسترسی بـه مواد غذایی و و و… تو ایران خیلیـها سالهاست قربانی تحریمـهای داخلی و خارجی شدن و مـیشن ولی اینجا مـیخوام یـه ذره درون مورد تحریم هنرمندهایی ...
موسیقی و تحریمتحریم تاکتیکیـه به منظور زیر فشار قرار یـه فرد، یـه گروه یـا یـه کشور و تحریم مـیتونـه شکلهای مختلفی بـه خودش بگیره، تحریم اقتصادی، تحریم نظامـی، تحریم دسترسی بـه مواد غذایی و و و…
تو ایران خیلیـها سالهاست قربانی تحریمـهای داخلی و خارجی شدن و مـیشن ولی اینجا مـیخوام یـه ذره درون مورد تحریم هنرمندهایی کـه کارشون موسیقی هست صحبت کنم.
لزوم گرفتن مجوز هم فرایندیـه به منظور تحریم هنرمند از حق بیـان احساسات و افکارش، هم فرایندیـه به منظور تحریم مالی هنرمند.
بازداشت و زندانی هنرمندها باعث سر و صدا و جلب توجه مـیشـه، ولی تحریم مالی مـیتونـه هنرمندها رو بی سر و صدا زیر فشار قرار بده و منزوی و ناامـید کنـه که تا جایی کـه بدون زندان یـا مجازاتهای اینچنین از فعالیتهاشون دست بردارن.
بیشتر درآمد یـه هنرمند کـه تو عرصه موسیقی فعالیت مـیکنـه از فروش بیلیط به منظور اجراهای زنده و فروش آثارشـه. مجوز اجرای زنده با مجوز پخش و فروش فرق مـیکنـه حتی اگر هنرمندی مجوز پخش و فروش آثارش رو داشته باشـه، احتمال اینکه مجوز به منظور اجرای زنده بهش بدن کمـه، چه برسه بـه هنرمندهایی کـه حتی به منظور پخش آثارشون هم مجوز ندارن.
خلاصه کـه خیلی از هنرمندها نـه مجوز پخش و فروش آثارشون رو دارن نـه مجوز اجرای زنده. درون نتیجه این هنرمندها بـه واسطه نداشتن مجوز هم دارن از حق ابراز احساسات و افکارشون تحریم مـیشن هم ازب درآمد، کـه در نـهایت تحریم همـه مردمـه از دسترسی و شنیدن آثار و حرفهایی کـه با 'ارزشـها' و خط مشی قدرت حاکم همخوانی ندارن.
دسترسی بـه اینترنت تو این سالها و قابلیت پخش آهنگها بـه صورت نسخههای دیجیتالی این فرصت رو بـه هنرمندهایی کـه نمـیخواستن بـه خاطر مجوز خودشون رو کنن داد که تا از سکوت دست بکشن و بدون اینکه نیـازی بـه مجوز داشته باشن آثارشون رو پخش کنن. اما این فقط مشکل پخش رو برطرف کرد نـه مشکل اجرای زنده و فروش.
تو سالهایی کـه تو زمـینـه موسیقی فعالیت کردم خیلی از هنرمندهای خوبمون رو کـه تو سبکهای مختلف فعالیت مـی دیدم کـه به خاطر فشارهایی کـه روشون بود یـا با بیماریهای روانی مواجه شدن و دست از کار کشیدن یـا از شدت فشار مالی مجبور بـه ترک هنرشون شدن. شاید بـه خاطر ظاهر این شغل و شـهرتی کـه باهاش همراهه مخاطبین زیـادی متوجه این فشارها و این سختیـها کـه هنرمندها باهاشون دست و پنجه نرم مـیکنن نباشن ولی حتما توجه کرد کـه شـهرت لزوما بـه معنی خوشبختی یـا نون توی سفره نیست.
پس خواهش مـیکنم هنرمندهایی رو کـه با آثارشون بـه وجد اومدین، بـه فکر افتادین، امـیدوار شدین، یدین و اشک ریختین تو این راه تنـها نذارین و در حد توانتون از نظر مالی حمایتشون کنین.
Read more
. . بـه تو فکر مـیکنم و ناگهان ،شبیـه عطر چای تازه دم مشام رویـاهایم را نوازش مـیدهی! دلم گرم هست به بودنت ، و نشستنِ با تو ، درحیـاط خلوتِ دلم تو، کـه برای بودنت بهانـه نمـیخواهی تو، کـه برای همـیشـه مـیمانی ... #متن_از_دلم . تو بـه فکر منی همـیشـه و من ، که تا به تو فکر مـیکنم، هستم... #همـه_اوست . پ ن: #نقاشیـهای_یک_خانوم_دکتر_خسته!!! کنج ... .
.
به تو فکر مـیکنم
و ناگهان ،شبیـه عطر چای تازه دم
مشام رویـاهایم را نوازش مـیدهی!
دلم گرم هست به بودنت ،
و نشستنِ با تو ، درحیـاط خلوتِ دلم
تو، کـه برای بودنت بهانـه نمـیخواهی
تو، کـه برای همـیشـه مـیمانی ...
#متن_از_دلم
.
تو بـه فکر منی همـیشـه و من ،
تا بـه تو فکر مـیکنم، هستم... #همـه_اوست
.
پ ن:
#نقاشیـهای_یک_خانوم_دکتر_خسته!!!
کنج خلوت ،گل و گیـاه ،سکوت، نقاشی
Read more
__________________ گفتند توی استوری ریز و دوخطه افتاده پستش کردم. اما قبلش حتما حتما چیزی بگم. یک عده بـه بعضی شاعران کـه سکوت د خرده مـیگرفتند، مـیگفتند ترسویید و خودتان را قایم کردید. ادعایتان مـیشود وقت عمل هیچ. من فکر مـیکنم مـیتوانم درکشان کنم. اعتراضی کـه رهبر مشخصی ندارد و همـه گیج اند...... ...
__________________گفتند توی استوری ریز و دوخطه افتاده پستش کردم.
اما قبلش حتما حتما چیزی بگم. یک عده بـه بعضی شاعران کـه سکوت د خرده مـیگرفتند، مـیگفتند ترسویید و خودتان را قایم کردید. ادعایتان مـیشود وقت عمل هیچ.
من فکر مـیکنم مـیتوانم درکشان کنم. اعتراضی کـه رهبر مشخصی ندارد و همـه گیج اند...... بـه قول فردین نگران کننده است.
____________
اعتراضات، رهبری هیچ احدی و هدایت هیچ گروهی را نمـیپذیرد. نـه اصلاح طلبان، نـه اصولگرایـان، نـه شاهنشاهی، نـه مجاهدین، نـه بسیج و سپاه، نـه خط و مشی کـه مسیح علی نژاد خارج از گود مشخص کند، نـه دستوری کـه مذهبیون صادر کنند.
این یک جوشش فردیست کـه در تک تک افراد بالاتفاق نمود پیدا کرده است.
هرکسی با درد بـه خصوص خودش درون کنار دیگری ایستاده هست و این موج اعتراضی کشوری را تشکیل داده است.
اسلحه درون کار معترصان نیست، خرابکاری اموال عمومـی بـه چه دردی کـه آمده نانش را بعد بگیرد مـیخورد؟ غیر از اینست کـه مـیخواهد با اتوبوسی کـه آتش گرفته بـه خانـه برگردد؟
پرونده ی این خرابکاری ها را ان و برادران من هشت سال پیش، تشکیل دادند و یـافتند و بستند. حالا حواسشان جمع است. خرابکاران معترض نیستند، مزدور اند. همـه مـیگوییم مزدور اند. مزدورانی کـه دنبال غیر قانونی شمردن این اعتراضات اند.
تنـها نگرانی من یک چیز است: "آرمانـهایِ متفاوتِ اعتراضی واحد" "ز.ح.م.ک"
#ز_ح_م_کریمـی
Read more
نشستم تو حیـاطِ بی بی جون، لبِ حوض چهره م افتاده تو آب! زبونمو درون مـیارم بـه خودم مـی خندم! دیوونـه ام بابا همونقدر کـه تو مـی گفتی همونقدر کـه از دست دیوونـه بازیـام مـی نالیدی.. اون درختِ پرتقال بود کـه یـه بار برات عکسشو فرستادم... یـادته؟ همون کـه مـی گفتی حتما باهام مـیای زیرش مـی شینیم مستِ بویِ پرتقالا مـیشیم... اره ... نشستم تو حیـاطِ بی بی جون،
لبِ حوض
چهره م افتاده تو آب! زبونمو درون مـیارم بـه خودم مـی خندم! دیوونـه ام بابا
همونقدر کـه تو مـی گفتی
همونقدر کـه از دست دیوونـه بازیـام مـی نالیدی.. اون درختِ پرتقال بود کـه یـه بار برات عکسشو فرستادم... یـادته؟
همون کـه مـی گفتی حتما باهام مـیای زیرش مـی شینیم مستِ بویِ پرتقالا مـیشیم...
اره همونو مـیگم! بار داده باز
دور که تا دور حوض شده درختایی کـه انگار پرتقال بغل .
همـه چی خوبه، هنوزم بوی آش رشته های بی بی کـه برات تعریفشو مـی کردم مـیاد
اخه مـیدونـه چقدر آش دوست دارم
هروقت کـه مـیام مـیشینم لبِ این حوض روضهی سکوت مـیگیرم، مـیفهمـه دلتنگم
مـیفهمـه یـه چی گوشـه سینم سنگینی کرده، هیچی نمـیگه! ساکته مثل خودم!
با یـه ظرف آش و یـه تیکه نون سنگک مـیاد مـیشینـه پیشم مـیگه بخور حالت جا بیـاد! ولی اون بنده خدا کـه نمـیدونـه حالِ من با آش و بوی این پرتقالا دیگه جا نمـیاد، نگاش مـیکنم لبخند مـی
لبام وا مـیشن مـیگن با دست و پنجه تو کی مـیتونـه حالش جا نیـاد!
اما دروغ مـیگم ! تازگیـا دروغ زیـاد مـیگم
اما مصلحتیـه خب خودت بگو اگه راستشو بگم کـه با نبودت من خوب نمـیشم هیچی حالمو جا نمـیاره، همـه چی درست مـیشـه؟ نـه!
اما بزار بـه تو راستشو بگم از وقتی رفتی باهار از دلم رفت، دیگه شکوفه نداد خنده هام، دیگه لبِ ایوون وانستادم بـه شعر خوندن، دیگه سرخوشی نکردم فقط نشستم یـه گوشـه رد شدن فصلارو نگاه کردم.
از وقتی صدات تو گوشم نپیچید دیگه آهنگ گوش ندادم ترسیدم خاطره هامون از فراموش ت جلوتر بزنن.
راستش از وقتی شبا بدونِ اینکه چشاتو ببینم و قربون رنگِ سیـاهِ شبش برم مـیخوابم، کابوس مـیبینم
اولش خوبه، قشنگه!
بر مـیگردی چمدونتو مـیزاری زمـین دستاتو وا مـیکنی مـیای سمتم
من تکون نمـیخورم گیجم از اومدنت!
بیشتر مـیای سمتم! مـیای.. مـیای
فاصلهت هیچ مـیشـه ذوق مـیکنم
اما یـهو دستاتو مـیندازی پایینو غمگین نگام مـیکنی! همـینقدش بسه کـه از خواب بپرم...
همـینقدش بسه کـه بدونی مریض شدم.
دیگه مسکنام فایده نداره
نشستن نسخه پیچیدن برام اهل خونـه کـه پیش بی بی حالش بهتر مـیشـه
اومدم تو همون خونـه ای کـه مـیگفتی عینـهو بهشته!
اگه بودی آره بهشتی بود برا خودش
اما نیستی شده آیینـه دق
حتی همـین درختا
همـین حوض
نیستی باهارم رفته پاییز شدم!
تو زردو دوست داشتی همونجورم دیگه
دیگه مـیخندم لپام گل نمـیندازه قرمز بشـه
خیلی وقته تو دلم خزونـه
خیلی وقته نسخه ها برام لاعلاج شده
خیلی وقته یکی دیگه شدم
فکر من نباش تموم مـیشـه
دیوونـه های عاشق عمرشون بـه درد زیـاد قد نمـیده!
نترس!
.
.
👑 #مـیکائیل💕
.
. 📱@mikilove351 📷
Read more
خواهش مـیکنم با دقت بخونید بارها درون پیجم درون خصوص مربی نماهای دارو فروش بی وجدان تذکر دادم. اما ظاهرا مردمـی هستیم کـه نمـی خواهیم واقعیت ها رو ببینیم و دوست داریم فریب بخوریم. متن همکاران خوبم درون مرکز آراتن رو بخونید و ببینید چه بلائی داره سر علاقه مندان بـه تناسب اندام مـیاد . . .توجهتوجه . . ️ورق ... خواهش مـیکنم با دقت بخونید 👇
بارها درون پیجم درون خصوص مربی نماهای دارو فروش بی وجدان تذکر دادم. اما ظاهرا مردمـی هستیم کـه نمـی خواهیم واقعیت ها رو ببینیم و دوست داریم فریب بخوریم. متن همکاران خوبم درون مرکز آراتن رو بخونید و ببینید چه بلائی داره سر علاقه مندان بـه تناسب اندام مـیاد👇
.
. .توجه❌❌❌❌❌❌توجه
.
.
🔷️ورق بزنید...ورق بزنید....
.
.
باز هم حماسه ایی دیگر و بازهم سواستفاده و بی علمـی کـه نتیجه آن را درون عمشاهده مـیکنید.
.
بافت پوست این بانوی زیبای ۲۰ساله....چرا حتما اینگونـه شود😭😭😭
.
بازی با جان و سلامتی بانوان سرزمـین ما کـه هر روز بیشتر و بیشتر مـیشود😡😡😡😔
.
آیـا ارزش دارد؟؟؟ ارزش بازی با سلامتی یک انسان؟؟.
.
❌ازشما سوال مـیکنم جناب آقای..😡...
.
بهتر هست بازهم اسمـی نشود اما این بـه معنای سکوت خانواده آراتن نیست.
.❌❌❌❌
باز هم با یک حکم قهرمانی و چند مدال و به ظاهر قهرمانی جهان ،جان جوانان این مرز و بوم را کـه بدنبال تناسب اندام هستند بـه خطر مـیندازد..
AratanHc
روی صحبتم با شما قهرمان کشوری هست که بدون اطلاع از عوارض این داروها و بدون هیچ علمـی جسارت تجویز آن ها را درون کنارهم بـه یک بانو داده اید.
.
🔺️آخه دگزا ؟؟؟؟؟؟؟ دگزای ممنوعه و دشمن سلامتی انسان ها درون تمام دنیـا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا حتما در برنامـه ورزشی گنجانده شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
..
آگاه باشید کار بجایی پیش نخواهید برد،آنـهم تنـها بواسطه چندهزار تومان بیشتر.
.
هم درون این دنیـا و هم درون آن دنیـا مسوول هستید و پاسخگو.
.
و روی صحبت با شما جوانان و علاقمند بـه ورزش و این رشته بدنسازی،فیتنس....👇👇👇
Aratanhc
🔺️در درجه اول خواهش مـیکنم فریب حکم قهرمانی و مدال های رنگارنگ افراد از خدا بیخبر را نخورید ،این افراد صلاحیت تجویز دارو و مکمل را ندارند،درواقع علم آن را ندارد و فقط بدنبال پر جیب خود و افزایش دور بازوی خود هستند و بفکر سلامتی شما و آینده شما و فرزندان آینده شما نیستند..
.
🔺️بانوان و ان گرامـی ما هر روز درحال اطلاع رسانی هستیم، بـه خدا قسم با دست خالی نمـیتوانیم مبارزه کنیم...به کمک شما نیـاز داریم....
چرا آخر با وجود این همـه رسانـه و اطلاع رسانی بازهم حتما اینگونـه شود😭😭😭😭😭
AratanHc
.
توصیـه آخر اینکه هرک قهرمان شد و فیتنس مدل بود و مدال گرفت متخصص نیست....هرکه سیپک داشت متخصص نیست.....پس خواهش مـیکنم با چشم باز پیش بروید..
.
آگاه باشید......🚫🚫🚫
.
به امـید فردایی بهتر
Read more
پست موقت: باسلام خدمت دوستان برخودم لازم و واجب دونستم کـه چندجمله ای رو درمورد دوست عزیز وگرانقدرم جناب اقای استاد مـهدی مظاهری از هنرمندان وشاعران خوب کشورمون کـه این روزها حواشی زیـادی دور وبرشونـه رو عنوان کنم. قبل ازهرچیزازدوستان عزیرم عذرخواهی مـیکنم کـه علی رغم مـیلم کـه اصلا دوست ندارم بـه این ... پست موقت:
باسلام خدمت دوستان برخودم لازم و واجب دونستم کـه چندجمله ای رو درمورد دوست عزیز وگرانقدرم جناب اقای استاد مـهدی مظاهری از هنرمندان وشاعران خوب کشورمون کـه این روزها حواشی زیـادی دور وبرشونـه رو عنوان کنم.
قبل ازهرچیزازدوستان عزیرم عذرخواهی مـیکنم کـه علی رغم مـیلم کـه اصلا دوست ندارم بـه این حواشی واین مسائل بپردازم اماخب این یک مورد موضوعی نبود کـه در قبالش سکوت کنم.
ازاینجا شروع کنم کـه من از روزی کـه با ایشون آشناشدم ورفت وآمد خانوادگی باهاشون پیداکردم ایشون رو یک انسان آرام ومتین وخاکی یـافتم کـه برخلاف حرفهایی کـه پشتشونـه وبازهم برخلاف نام آقازادگی کـه به اجبار بـه یدک مـیکشن بـه هیچ عنوان بویی از اون آقازادگیـهای بی مصرفی کـه تمام فکروذکرشون پول پدرشون و بالا کشیدن بیت المال هست نبردن ودر عوض تاجایی کـه من دراین مدت دیدم ایشون نـه تنـها ازپول ورانت پدرشون هیچ استفاده ای ن بلکه بسیـارهم بـه افراد نیـازمند وبی پشتیبان وبالاخص بـه هنر این مرز وبوم ودر راستای اعطلای هنراین مرزوبوم کمک د ومـیکنند ونمـیدانم این حرفها واین شایعات ازکجا آب مـیخوره وچهانی وچه دشمنانی پشت این موضوعات بوده وهست من از اون دوستمون کـه این شایعات روشروع هرچندکه خیلی ازآقازاده هارودرست بـه هدف زدن اما این یک مورد رو ازنزدیک شاهدبودم کـه چقدر خودشون وخونوادشون وبالاخص پدرشون خاکی وساده زیستن من فقط وظیفه خودم دونستم کـه یک برادر مسلمان کـه با آبروشون بازی شده بتونم کمک کنم که تا ازاین لوس بازیـهای مجازی کـه خیلیـهاش اشتباه اتفاق مـیفته و انسانـهای بی گناهی روقربانی سیـاست بازبهاش مـیکنـه رو قدمـی برداشته باشم ومـیدونم کـه خیلیـهاتون ممکنـه الان ازدستم ناراحت بشید وحتی ناسزابگید کـه چرا از ذره اعتبارخودم دارم استفاده مـیکنم وچون مـیدونم تواین مدت جو برعلیـه ایشون بوده خواستم یک انسان متواضع ومسلمانی کـه الکی الکی قربانی سیـاسی کاریـهای فضای مجازی شده وظیفه ودین برادریم روانجام داده باشم وبه هیچ عنوان منفعتی از طرف ایشون بـه من نـه تابه حال رسیده ونـه خواهدرسید فقط وظیفه انسانیمو انجام مـیدم.باشدکه درون بارگاه الهی هروظیفه انسانیش روانجام بده که تا گناهکاروبیگناه جاشون عوض نشـه.
یـاعلی مدد ارادتمند هوشمندهاشمـی
#هوشمندهاشمـی #مـهدی نظاهری #آقازاده #بیگناه
@mahdi_mazaheri_
@mahdi_mazaheri_
Read more
Lola Melani از عها چه مـیفهمـیم ؟ مرا ببینید، من حامله هستم من به منظور معروفیت همـه کار مـیکنم حتا تست تازه حاملگی خود را بـه شما نمایش مـیدهم (اف بر ان شعور نداشته ات !) شما حتا حتما بدانید کـه چطور باردار شدم و ان شب همسرم درون چه حالی بود بـه برهنگیم کاری نداشته باشید فقط مرا بـه دوستانتان نیز نشان دهید ...
© Lola Melani
از عها چه مـیفهمـیم ؟
مرا ببینید، من حامله هستم
من به منظور معروفیت همـه کار مـیکنم
حتا تست تازه حاملگی خود را بـه شما نمایش مـیدهم
(اف بر ان شعور نداشته ات !)
شما حتا حتما بدانید کـه چطور باردار شدم و ان شب همسرم درون چه حالی بود
به برهنگیم کاری نداشته باشید
فقط مرا بـه دوستانتان نیز نشان دهید
هیچ چیز جز این مـهم نیست
لطفا لایک یـادتان نرود
تعداد فالور انگیزه من هست !
به زودی اتاق بچه ام را نیز رو مـیکنم که تا چشم همـه شما 4تا شود، از غذا خوردنش، اروغ زدنش، عوض پوشک هم استوری خواهم گذاشت
کیف مـیکنم وقتی شما نام پوشک کودک مرا مـیپرسید کـه من هم با تبلیغ لامان بیبی از شرکتش پول سازم و شمارا احمق فرض کنم
ما پول از شما درون مـی اوریم
مـیدانم حسرت مـیخورید ولی مـهم نیست، مـهم این هست که مرا دنبال مـیکنی
منی کـه حتا احمق هستم
ولی، درون جامعه کم شعوری ،من عقل کل خواهم شد
و چه واقعیت شیرینیدوستان من ،ما مدرن شده ایم
به شما و به داخل شدن درون همـه چیزم تبریک مـیگویم
ما امل نیستیم!!مثل بقیـه کوته فکر هم نیستیم
پیج خودمان هست و باز مـیگذاریم، شاید خدا خواست ما نیز کیم کارداشیـان ایرانی شدیم
قول مـیدهم کـه شما مارا معروف مـیکنید
کافیست دست رو حماقت و بیکاری شما گذاریم
ان لحظه سوار بر نردبام بی خردی شما سلبریتی کاذب اینستا خواهیم شد
ما کـه چیزی به منظور ارایـه نداشتیم
مرسی کـه شما باعث شدید حماقت ما ارزویتان شود
حال دوستانتان را دعوت کنید، گاهی فردا صحنـه هایی از یوگا درون اب را با همـین شکم بزرگ خود برایتان نمایش مـیدهم
اخر ملتی کـه ندانند زیبایی بارداری شخصیست و باید برایش تقدس قایل شد و تصاویرش خانوادگی باشد، بیش از نیز نمـیفهمند !
ما بـه کار خود ادامـه مـیدهیم
اگر عشقمان کشید ،هفته ای یک بار نیز از مطالب کپی شده درون گوگل ،از روانشناسی کودک و جامعه شناسی و اصول یوگا با شما صحبت مـیکنیم کـه نگویید پیج ما مفید نیست! هر چند کـه اینکاره هم نیستیم
شگفتا
ما بـه کجا رسیده ایم؟
چند لحظه درون تنـهایی خود فکر کنید
ما کـه والدین فهمـیده ای داشتیم !
ما را چه شده؟
شمایی کـه حاضرید از شب زفاف هم عگذارید و شمایی کـه کنجکاوانـه رهرو انـها هستید
کسانی کـه نمـیفهمند چرا اینگونـه گفتم، عصبانی هستند!
مصیبت ها گفته نمـیشود کـه این لایف استايل ها به منظور مردم مد مـیشود!
چندین بار از زیبایی مادران باردار سخن گفتم
عبارداری عالیست
اما
چگونگی اش اصل ماجراست !
از من متنفر باشید
من هرگز از ترس انفالوها سکوت نمـیکنم!
اما
بخوانید،دوستانتان را تگ کنید ،دایرکت کنید، اگاهی را نشر دهید
امـیر شمس :مدرس هنر عکاسی
@amirshamsofficial
Read more
دو ترم از دانشگاه مـیگذشت کم کم داشتم سختی تحصیل درون یک شـهر دیگر و دور از خانواده را مـیچشیدم. سه شنبه ها از صبح که تا عصر کلاس داشتیم و عصرها کـه مـی آمدیم خوابگاه همـه ی بچه ها از فرط خستگی ولو مـیشدند اما من مـی ایستادم جلوی پنجره و چشم مـیدوختم بـه منظره ی کویری پشت ساختمان خوابگاه. نمـیدانم چه سِری بود کـه سه ... 🔹
دو ترم از دانشگاه مـیگذشت
کم کم داشتم سختی تحصیل درون یک شـهر دیگر و دور از خانواده را مـیچشیدم.
سه شنبه ها از صبح که تا عصر کلاس داشتیم و عصرها کـه مـی آمدیم خوابگاه همـه ی بچه ها از فرط خستگی ولو مـیشدند
اما من مـی ایستادم جلوی پنجره و چشم مـیدوختم بـه منظره ی کویری پشت ساختمان خوابگاه.
نمـیدانم چه سِری بود کـه سه شنبه ها وقتی آفتاب غروب مـیکرد بی قراری تمام جانم را مـیگرفت!
یکی از همـین سه شنبه های بی قرار،
بعد از تماس تلفنی با مادرم نشسته بودم کنار پنجره و داشتم با پاکت سیگار هم اتاقی ام بازی مـیکردم و بین کشیدن و نکشیدن مردد بودم کـه دیدم تلفن همراهم زنگ مـیخورد
شماره را با نام کتونی قرمز سیو کرده بودم!
نـه اینکه اهل اسم گذاشتن روی آدم ها باشم، نـه! فقط وقتی شماره تلفنم را پرسید و بعد تماس گرفت که تا شماره اش را داشته باشم، رویِ پرسیدن اسمش را نداشتم!
تلفن را جواب دادم
همانطور کـه در دانشگاه گفته بود راجع بـه جزوه درسی و امتحان چند سوال پرسید و بعد از اینکه سوال هایش را جواب دادم گفت:
ببخشید یـه سوال دیگه
گفتم خواهش مـیکنم بفرمایید
یکدفعه پرسید
صدات چرا یـه حالیـه؟
چند ثانیـه مکث کردم....انگار راه ارتباطیِ دلم و مغزم قطع شد، دلم از مغزم فرمان نگرفت، دلم مـیخواست به منظور یک نفر حرف ب....
گفتم سه شنبه ها عصر کـه از دانشگاه مـی آیم خوابگاه بی قرارم...
بدون معطلی گفت شاید دلتنگ خانواده ای
جواب دادم همـین الان با مادرم حرف زدم اما همچنان بی قرارم، یک جا بند نمـیشوم!
دیگر سوالی نپرسید اما من بی اختیـار از حال و هوایم گفتم و گفتم و گفتم و تا غروب کامل خورشید و تاریکی هوا حرف زدم...
بعد از اینکه تلفن را قطع کردم
دیگر خبری از بی قراری نبود...
از هفته ی بعد هر سه شنبه عصر تماس مـیگرفت و حرف مـیزدیم
مدتی از این قرار سه شنبه عصرها گذشت!
لا بهحرف هایمان سکوت مـیکردیم...
سکوت هایمان بو دار بود! بوی لبخند و شوره دل مـیداد!
دیگر بی قراری ام از سه شنبه ها شیوع پیدا کرده بود بـه تمام هفته و هر شب که تا حرف نمـیزدیم آرام و قرارم نمـیگرفت!
یک روز درون آلاچیق پشت ساختمان فنی دانشگاه نشسته بودیم کـه جریـان سیو
شماره اش با نام کتونی قرمز را برایش تعریف کردم
تلفن همراهم را گرفت و نام خودش را اصلاح کرد و نوشت قرارِ دل بی قرارم...
نوشت و لپ هایش گل انداخت و بدون اینکه نگاهم کند
گوشی تلفن همراهم را بعد داد و راهش را کشید و رفت...
از آن روز بـه بعد شد قرار دل بی قرارم...
البته کـه بود، اما آن روز سکوت بو دارش هنگام مکالمـه را معنا کرد!
یک سه شنبه کـه طبق قرار همـیشگی مان داشتیم تلفتی حرف مـیزدیم
گفت مـیخواهم حقیقتی را فاش کنم
گفتم
Read more
. شما دوستانم ! البته بـه ظاهر دوست بـه من خندیدید مرا سرزنش کردید افکار و رفتار خود را درست خواندید و من بی هیچ پیش داوری فقط شمارا ترک کردم آزادی و آزادگی حق من هست هیچدر زندگی ام حق تصمـیم گیری به منظور من ندارد پدر مرا ببخش مادر مرا ببخش بابت گناهی کـه نکرده ام بابت کمترین حقم آزادگی ، نپذیرفتن ... .
شما دوستانم ! البته بـه ظاهر دوست
به من خندیدید
مرا سرزنش کردید
افکار و رفتار خود را درست خواندید
و من بی هیچ پیش داوری فقط شمارا ترک کردم
آزادی و آزادگی حق من است
هیچدر زندگی ام حق تصمـیم گیری به منظور من ندارد
پدر مرا ببخش
مادر مرا ببخش
بابت گناهی کـه نکرده ام بابت کمترین حقم
آزادگی ، نپذیرفتن سیـاست ولایت
این ولایت گاه ولایت پدر ، مادر ، برادر ، و در نـهایت درون یک کلمـه ولایت فقیـه ( دانا ) !!!
چهی بیشتر از من بر احوال من آگاه هست ؟
کجاییدانی کـه به من خندیدید ؟
آرزو مـیکنم طعم آزادگی را بچشید
مادر پدر انم دلم برایتان تنگ است
مادر ببین وطن را ، همـه از ترس ولایت سیـاست را بر صداقت ترجیح داده اند و
زنـها تو زندون ( خانـه ، وطن ) و مردها سر دار ( بی ابرویی و اعدام و .... )
مادرم ببخش کـه نتوانستم سکوت کنم تحمل کنم و بنشینم و چیزی نگویم
پدر مرا ببخش کـه نماندم عصای دستت شوم
اما شاید ماندنم فقط از من به منظور شما آیینـه ی دق مـی ساخت .
مادر ببین وطن را پدر خوشبحالم کـه تو پدرم بودی و آموختی مرا درس آزادگی
همان دوم ابتدایی دبستان هفده شـهریور روستای فیل آباد
وقتی مجبور بودم درون خانـه تورا پدر و در مدرسه تورا آقای معلم صدا ب
باعث شد بفهمم ما ایرانیـا ها از بدو تولد درون تاریخ معاصر با چیزی بـه اسم شخصیت دو قطبی مواجهیم ، درون خانـه و خیـابان و بالطبع وطن
دروغ بگوییم چون از گفتن حقیقت مـیترسیم !
و معترض و ناراضی باشیم و در عین حال سکوت کنیم ، اگر شما پدر و مادرم نبودید
شاید هرگز بـه این حد از درک انسان ، برابری حقوق و مشکل ریشـه ای وطنم پی نمـی بردم
مادر لطفا این متن را به منظور پدر بخوان چون مـیدانم اینستاگرام ندارد و از طرف من دستش را نـه بـه خاطر سر تری و برتری بلکه با عشق از سمت من ببوس و یـادت باشد اگر پدر دردش را بـه تو نتواند بگوید تنـها مـیشود و سرنوشتی مشابه مردان سرزمـین کـه در دام(اعتیـاد ، دروغ ، فساد ) و و بر دار(اعدام ، زندان) هستند را دچار مـی شود و پدرم لطفا طوری با ان و مادرم برخورد کن کـه هرگز ترسی درون دلشان ایجاد نشود به منظور بازگویی حقایق و خواسته هایشان درون زندگی
پدر ولایت فقیـه باعث فساد درون وطن مـی شود
بگذار اگر روزی مـی را دوست داشت نترسد از بازگویی
چون آن زمان هست که سیـاست پا بـه مـیدان گذاشته و حال وطن امروز حال وطن کوچکمان کـه خانـه نام دارد مـی شود
و تو پدرم دست مادرم را از طرف من ببوس هم با عشق هم بابت اینکه مرا بدنیـا آورد که تا راهی باشم به منظور دفع زجر انسانیت
با تمامـی احترامات
پسرتان
علی گنجی "هیچ اگر سایـه پذیرد من همان سایـه ی هیچم "
Read more
#خواب_گل_سرخ #هشتادونـه #چیستایثربی #موزیک #دیوید_گرت #باغ_مخفی #david_garrett #secret_garden .دهانم پراز خون بود! وقتی کـه دیوار ریخت،همـه زخمـی شدیم ،ولی نـه زخمـهایمان رامـیفهمـیدیم، نـه دردشان را.دیگر غروب شده بود،ملافه سفیدی را ، که تا شانـه هایش روی او انداخته بودند. دمرو خوابیده ...
#خواب_گل_سرخ #هشتادونـه #چیستایثربی
#موزیک #دیوید_گرت
#باغ_مخفی#david_garrett
#secret_garden
.دهانم پراز خون بود! وقتی کـه دیوار ریخت،همـه زخمـی شدیم ،ولی نـه زخمـهایمان رامـیفهمـیدیم، نـه دردشان را.دیگر غروب شده بود،ملافه سفیدی را ، که تا شانـه هایش روی او انداخته بودند. دمرو خوابیده بود.شانـه هایش بودند،تکان نمـیخوردند ورنگ برنزه ی زیر آفتاب راداشتند.ملافه تمـیزبود، حتی یک لکه خون یـالکه دیگر درهیچ ناحیـه اش دیده نمـیشد.نفس عمـیقی کشیدم
.حتی نمـیتوانستم گریـه کنم!
.ماموری آمدوگفت:
خانم شماباید یـه چیزی بخورید!گفتم:برید.من خوبم!
بهترین روز ماه عسلمو دارم مـیگذرونم.اماچرا این روز،تمام نمـیشد؟انگار قرنـهابود کـه محسن از من خداحافظی کرد و رفت.حامد وارد خانـه ما شد وبه من حمله کرد.مـینا، نجاتم داد،من بـه کارناوال آمدم و همـه این ماجراها!
.
بالای سرش نشسته بودم وفکرمـیکردم ازتمام وجود عاشقانـه اش،تنـهاچیزی راکه دوست داشت بـه عنوان هویتش از او باقی بماند ، از زیر ملافه بیرون بود."کفشـهای اسکیتش!" کفشـهای اسکیت، زیر ملافه جای نگرفته بود.آنـهارا درون پایش مـیدیدم.صدای خنده ی وحشتناکی سرم شنیدم!صدای مریم بود.به پلیسها ،التماس کرده بود کـه برای خداحافظی او را بـه اینجابیـاورند.مامور پلیسی باعصبانیت بـه اوگفت:چرامـیخندی زن؟!مریم باخنده احمقانـه ای ادامـه داد:چون خیلی خرم!
.مامورپلیس گفت:شک داشتی؟!
مـینا رابیمارستان بودند،ازحال رفته بود،از وضعیتش خبرنداشتم.همـه اینـها بالاتر از تحمل یک هفده ساله بود. مادرم،پیش ش بود، ودنیـا یک سقف کوتاه بود کـه روی سر همـه ی ما،آوار شده بود!
همـه، انگار،زیر آوار زلزله ای مانده بودیم! زنده، ولی بینفس!نمـیدانستیم دیگر با زندگیمان چه کنیم؟ولی
مـیدانستیم کـه دیگر،هرگز ازجابلندنخواهیم شد!هرگز مثل گذشته نخواهیم بود.مامور پلیس گفت: شناسایی کردین؟خودشـه! همسرتونـه؟گفتم:من حتی ملافه روکنار نزدم!وقتی دیوار با اون همـه خاک وگل ریخت،چشمام کور شد،دهنم پرخون!به هوش کـه اومدم،شما ملافه، روش انداخته بودین.اما این کفشـها،کفشـهای خودشـه!گفت:باید ببینیدش.صورتشو،دستاشو،البته یـه کم دردناکه!چون دستاشو با آتیش سیگار سوزوندن!گفتم:هیس!اینجا نـه،خواهش مـیکنم یـه جای رسمـیتر!حداقل پزشک قانونی!
مـیخوام دوستاشم باشن،حداقل مربیشم باشـه!اینطور غریب نـه! اون قهرمانشون بود،گفت:
خانم،شماهمسرشین!لان ازمادرشم بهش نزدیکترین،فقط شما مـیتونید برگه تشخیص هویت رو امضا کنید.درذهنم،صدها نفر اسکیت مـید.
.مانا نـه،غریبانـه نـه!
او بهترین بود و مستحق این زیرزمـین کثیف نیست!
_مانا؟
_کیـه؟محسنم تویی؟
و دیگر ، سکوت بود و سکوت ...
Read more
. حال روحیم بخاطر ِ پسرداییم خوب نیست با این وجود از دیشب تاحالا و به خصوص امروز یـه چیزایی تو فضای مجازی دیدم کـه اصلآ نمـیتونم سکوت کنم 😑 تو این مملکت یـه سری افراد داریم کـه در عین طلبکاری سرشون رو هم زیر برف و فقط یـه سری حرفا رو مـیشنون و کاری بـه جز انگ زدن ندارن! برمـیگردم بـه سه چهار سال پیش تو همـین اینستا، ... .
حال روحیم بخاطر ِ پسرداییم خوب نیست با این وجود از دیشب تاحالا و به خصوص امروز یـه چیزایی تو فضای مجازی دیدم کـه اصلآ نمـیتونم سکوت کنم 😑
تو این مملکت یـه سری افراد داریم کـه در عین طلبکاری سرشون رو هم زیر برف و فقط یـه سری حرفا رو مـیشنون و کاری بـه جز انگ زدن ندارن!
برمـیگردم بـه سه چهار سال پیش تو همـین اینستا، و بعد از توافق برجامِ بی فرجام!
شبی کـه توافق برجام امضا شد پستش هم تو پستهای قدیمـیم هست کـه ماه رمضون بود و ما داشتیم مثل هرشب مـیرفتیم مراسم کهف شـهدا کـه خوردیم بـه ترافیک وحشتناک چمران بـه خاطر و شادی مردم از امضای #برجام اونشب من یـه ویدئو از شلوغی گذاشتم و نوشتم وقتی از مفادِ چیزی خبر ندارید شادی به منظور چیـه دقیقآ؟؟ تو همون پست کلی فحش خوردم کـه شما کاسب تحریمـید و نمـیتونید شادی مردم رو ببینید و هزارتا چرت و پرت دیگه 😑😑 شاید صحیحترین تعبیر حرف #یغما_گلرویی بود کـه نوشت چرا علوود نشده رو لایک مـیکنید؟؟؟ ولی یـه سریـا اون موقع گفتن امضای کری تضمـینـه خیـالتون راحت! آقای روحانی هم گفتن با چه آب و صابونی روتون رو بشوریم کاسبان تحریم؟؟ درون عرض چند هفته دستاورد این همـه دانشمند رو کـه به جون خریده بودن نابود و نشستن منتظر امریکا!!
گذشت و گذشت رهبری کلی سخنرانی کـه احتیـاط کنید من بـه مذاکره با امریکا خوشبین نیستم و کلی صحبت دیگه ولی آقایون گفتن برجام را خدا آورد و قسم جلاله خوردن و از خودشون با کلی سکه تقدیر و... دوباره گذشت که تا ترامپ اومد سرکار و از اون اول گفت برجام رو پاره مـیکنم ولی آقایون همچنان برجام رو چماق کرده بودن تو سر همـه!! که تا بالاخره دیشب تمام حرفایی کـه تو این مدت رهبری گفته بودن درست از آب دراومد و ما موندیم با تحریمهایی کـه دوباره داره برمـیگرده و صنعت هستهای کـه دیگه نداریم کـه حتی سرش مذاکره کنیم و هیچی و هیچی و هیچی اونوقت یـه سری افراد پررووو اومدن دست گلی کـه خودشون با رئیسجمـهور محبوبشون بـه آب رو گردن رهبری مـیندازن!! البته کـه تاریخ همـیشـه درحال تکراره و از این اتفاقات تو صدر اسلام کم نیوفتاده ولی وقاحت بعضی افراد مثال زدنیـه!!
از حرفا و انگهای پارسال موقع انتخاباتِ بعضی افراد و قیمت دلار و سکه و بقیـه چیزا هم مـیگذرم فقط اینو مـیگم کـه صد رحمت بـه خاتمـی کـه فقط تعلیق و پلمپ کرد ولی روحانی همـه چیز رو نابود کرد همـه چیز و هیچ راه برگشتی نذاشت!! ولی ما الان بـه اون انگی کـه بهمون مـیزدین و اون برچسب #دلواپس افتخار مـیکنیم چون همون چند سال پیشم مـیدونستیم #آمریکا_قابل_اعتماد_نیست و اروپا هم امریکا رو ول نمـیکنـه بیـاد بچسبه بـه ما خودمون رو گول نزنیم 😑😑
Read more
...پاره حرف #حمـید_سپیدنام یـا همان #مستر_تستر سال های زیـادی درون مبحث نتورک مارکتینگ فعالیت کرده و در این زمـینـه یکی از با دانش ترین #اینفلوئنسرهای فضای مجازی است.شرکت ایشان درون زمـینـه نتورک مارکتینگ یکی از شرکت های بزرگ و صاحبنام ایران است.اساسا شخصیت مستر تستر توسط ایشان با آگاهی تمام خلق شده ...
...پاره حرف#حمـید_سپیدنام یـا همان #مستر_تستر سال های زیـادی درون مبحث نتورک مارکتینگ فعالیت کرده و در این زمـینـه یکی از با دانش ترین #اینفلوئنسرهای فضای مجازی است.شرکت ایشان درون زمـینـه نتورک مارکتینگ یکی از شرکت های بزرگ و صاحبنام ایران است.اساسا شخصیت مستر تستر توسط ایشان با آگاهی تمام خلق شده از نوع لباس که تا حتی ماشینی کـه برای این شخصیت انتخاب شده با برنامـه ریزی صورت گرفته است.حال آنکه اه ایشان درون مبحث معرفی رستوران ها و غذاهای مختلف را دوست دارم.حتی حضور درون کشورهای مختلف و دعوت از تستر های بین المللی کاری بزرگ درون صنعت غذایی این سرزمـین است.تا بـه اینجا مشکلی نیست و من از طرفداران ایشان هستم.اما مشکل من با ایشان از جایی شروع شد کـه جناب آقای سپیدنام درون هر مبحثی خود را صاحب نظر دانسته و دستی بر آتش دارد کـه تازه ترین آن بازی درون یک فیلم درجه سه سینمایی است.با اینکه کیفیت پست های ایشان بـه شدت پایین آمده و بیشتر درون کنار سلبریتی ها آبگوشت خورده و به ساندویچی مـیرود اما اینکه درون بیو مقابل اسم خود از کلمـه #بازیگر استفاده کرده را دیگر نمـی توانم تحمل کنم. بیچاره #سینمایی کـه برای فتح گیشـه بـه دنبال اینفلوئنسرهای فضای مجازی افتاده است.بیچاره جوانانی کـه در #دانشگاه درس بازیگری مـی خوانند.این مدل حضور درون #سینما یک آموزش غلط دارد و آن اینکه هرکسی با محبوبیت درون فضای مجازی مـیتواند بازیگر شده و وارد سینما شود.حال جوانان زیـادی این مدل حضور را بـه راه سخت آموزش ترجیح داده و مـیخواهند از راه مـیان بر وارد دنیـای بازیگری شوند.جناب آقای سپیدنام بازیگری یک حرفه کاملا جدی هست و درست بـه مانند #پزشکی، #مـهندسی و خیلی از تخصص های دیگر کـه نیـاز بـه تحصیلات آکادمـی، مطالعه وب تجربه دارد.وقتی اساتید بزرگ ما اعلام مـی کنند کـه با حضور درون #کلاس های_آموزشی کوتاه مدت و #ورک_شاپ های آنـها مـیتوان #بازیگر شد دیگر انتظاری از امثال حمـید سپیدنام نیست.وقتی جوانی بعد از سه سال حضور درون عالم #هنر نمایشی را با اعتماد بـه نفس تمام بـه روی صحنـه مـیبرد بی شک انتظاری از حمـید سپیدنام نداریم. جناب آقای تستر عزیز با زبان خودتان مـی گویم کـه یک قرمـه سبزی خوب درون مدت پانزده دقیقه درست نخواهد شد حتی اگر درون آن از بهترین گوشت، سبزی و لوبیـا استفاده کرده باشید.جناب آقای سپیدنام مـی دانم کـه با اولین انتقاد افراد را بلاک مـی کنید اما به منظور من جایگاه #هنر بالاتر از آن هست که بخواهم مقابل کلمـه بازیگر درون مقابل اسم شما سکوت کنم. درون پایـان یک تسلیت ویژه بـه اهالی سینما عرض مـیکنم کـه چنین اعتبار حرفه ای کـه در آن فعالیت مـی کنند را زیر سوال مـیبرند
Read more
#راز_شاد_زیستن_از_منظر_فیلسوف_مورد_علاقم دیشب کارِن،یکی از دوستام ازم پرسید راز شاد زیستن چیـه؟ چیـه کـه انقد تو با جک و جونور و درختا حال مـیکنی؟ اومدم جواب بدم کـه آرتور شوپنـهاورِ درونم بـه جایِ من بـه سخن دراومد آرتور مـیگه: هنرِ تحمل ِ انسانـها را مـیتونی با تحمل ِ اشیـاء بیجان ...
#راز_شاد_زیستن_از_منظر_فیلسوف_مورد_علاقمدیشب کارِن،یکی از دوستام ازم پرسید راز شاد زیستن چیـه؟
چیـه کـه انقد تو با جک و جونور و درختا حال مـیکنی؟
اومدم جواب بدم کـه آرتور شوپنـهاورِ درونم بـه جایِ من بـه سخن دراومد
آرتور مـیگه:
هنرِ تحمل ِ انسانـها را مـیتونی با تحمل ِ اشیـاء بیجان تمرین کنی کـه به علت خواص مکانیکی یـا خواص دیگر فیزیکیشان با سرسختی سدّ راه ما مـیشن،تمرینی کـه هر روز مُیسّر است.
وقتی شکیبایی را از این راهب کردیم، مـیتونیم درون مورد انسانـها نیز بـه کار گیریم. بـه این منظور، حتما خود را بـه این فکر عادت بدیم کـه این مردم نیز مانند اشیـاء بیجان، اگر مانعِ آزادی و فعالیت ما مـیشن، بـه علتِ ضرورتِ ناگزیر طبیعتشان چنین تأثیری دارند
بنابراین،برآشفته شدن درون برابرِ چنین انسانـهایی همانقدر احمقانـه هست که از سنگی کـه پیشِ پایمان مـیغلطد و راهمان را سد مـیکند، خشمگین شویم
بعضی از آدم های دورو برمان ، بعضی حوادث و اتفاق های زندگیمان، “درد” زندگی ماست! وقتی مـی گوییم “درد” یعنی اجتناب ناپذیر، یعنی طبیعت زندگی، یعنی گریز ناپذیر، یعنی غیر قابل تغییر! چیزیکه هر یک از ما دو که تا سه تایش را قطعا درون زندگی مان داریم! آرزو مـیکنم درون سال جدید پذیرشمان درون برابر آنچه درد زندگی هر یک از ماست بالاتر برود، بپذیریم آنچه غیر قابل تغییر هست ودست و پای بیـهوده نزنیم به منظور درد نداشتن!که اغلب اوقات خود دست و پا زدن تبدیل بـه مشکل جدیدی فراتر از درد درون زندگیمان مـی شود! زندگی آغشته بـه درد هست و گویی از دل درد بذر رشد جوانـه مـی زند، گویی درد شرایط مساعد رشد نـهال وجودمان را فراهم مـیکند، گویی زندگی اینگونـه تعبیـه شده کـه درد مدرسه رشد وکمال باشد، کـه البته خود این واقعیت دردناک است، درد دردناک بودن زندگی را بپذیریم و تلاش بیـهوده به منظور “بی درد” بودن نکنیم
نطقِ آرتور کـه تمام شد بـه کارن گفتم:
راز شاد زیستن تحمل ه
رود مـیره و تو حتما تحمل کنی
تیغ فرومـیره و تو حتما تحمل کنی
سوسک رو پرده مـیره و تو حتما تحمل کنی
تحمل رو با اشیـا و سایر موجودات امتحان کن اونوقت آدمای بد قلق کـه دردِ زندگی ما هستن باعث شادیت مـیشن.
#پارسا_احمد
#پی_نوشت:
۱:برای شادی بیشتر درون ایـام عید چه راهکاری دارید
۲:اینجا #دریـاچه زیبای #سد_مـیجران هست اگر مـیخواید اینجا بیـایید ،تنکابن رو کـه رد کردین بعد از شیرود بیوفتید توی جاده هریس ،یـه جاده جنگلیـه حدود ۷ کیلومتر کـه رفتین بعد از #گالش_محله یـه فرعیـه مـیره سمت دریـاچه ای ک کمتر شناخته شده س. کف مـیکنی دریـاچه رو ببینی پر پرندهای ماهیگیر و پر سکوت
۳:توی پست بعدی فیلمشو مـیزارم
روزتون بـه مـهر♡
Read more
لطفا کامل بخوانید:بعضی وقتها از خودم مـیپرسم چی مـیگی تو ،هی آزادی ،عدالت، حق.اصلا حرفات تاثیر داره؟!با دست خالی و بدون حمایت انگار یـه مورچه داره بـه فیل لگد مـیزنـه،مردمو مـی بینم ،اطرافیـام ،اصلا این چیزایی کـه من برام انقدر مـهمـه بـه نظرشون بی اهمـیته یـا احتمالا براشون صلاح بر بی اهمـیت بودنشـه.اما خوب ... لطفا کامل بخوانید:بعضی وقتها از خودم مـیپرسم چی مـیگی تو ،هی آزادی ،عدالت، حق.اصلا حرفات تاثیر داره؟!با دست خالی و بدون حمایت انگار یـه مورچه داره بـه فیل لگد مـیزنـه،مردمو مـی بینم ،اطرافیـام ،اصلا این چیزایی کـه من برام انقدر مـهمـه بـه نظرشون بی اهمـیته یـا احتمالا براشون صلاح بر بی اهمـیت بودنشـه.اما خوب مگه مـیشـه، ما هممون انسانیم و مثلا از رنج همنوعمون ناراحت مـیشیم و در حد توان به منظور رفع رنج همنوعانمون تلاش مـی کنیم.آیـا غیر از اینـه؟ گاهی بـه خودم و حس عدالت خواهیم شک مـیکنم اما خیلی زود متوجه مـیشم اشتباه نمـیکنم،این جامعه ی منـه کـه اکثریت بی تفاوته،مثلا بـه شکل عامـیانـه مـیگن بابا چی مـیگه این پسره دلش خوشـه،کلش بو قرمـه سبزی مـیده ،ملت یـه لقمـه نونشون رو مـیخورن دنبال دردسر نیستند،اینا رحم ندارن مـیکشن ،زندان مـیکنن،یـا اوج مخالفتش تو فشار تحت حکومت آخوندی اینـه کـه مـیگه خدا لعنتشون کنـه زندگی برامون نذاشتن ،یـه بار تو اتوبوس یکی بغل دستم یـه همچین چیزی گفت امتحانی بـه حالت وحشت اندازی گفتم شما مشکلی داری؟سریع تغییر موضع داد گفت نـه بابا خدا رو شکر، مشکل واسه همـه هست.به خودم گفتم بیخیـال بابا ملت گرفتار ن خوب مـیترسن دیگه،اما قانع نشدم از چی؟مگه چه چیزی ترسناکتراز سکوت مقابل ظلم و خوار و تحقیر و استثماره یک اجتماع مـیتونـه باشـه، خوب این یعنی هر لحظه مرگ،یعنی نوع پوششت ،لقمـه نونت، نوع تفکرت و غیره بـه بودن و تعظیمت مقابل عده ای کـه در قدرتند وابستست و ترس تو این رو از تو بوجود آورده.ما زندگی مـیکنیم کـه به کمال برسیم و به درجات بالایی از معرفت و انسانیت برسیم، خوب یکی از این راه ها نترسیدن از عدالت خواهی مقابل ظالمـه و حمایت از دادخواهان.باید جامعه بـه جایی رسیده باشـه کـه این پتانسیل کمال فراهم شـه،خوب ترس باعث سلطه ی یک مشت غارتگره جانی مـیشـه و بعد داشتن ابتدایی ترین نیـازها ی انسانی مثل خوراک و پوشاک و مسکن و شرایط تاهل مـیشود آرزو،در نتیجه بـه خاطر ترس بـه جای کنار زدن غارتگر ،از ترس ،انسانیت و شرف بـه خاطر این نیـازها بـه زوال و فراموشی مـیرود، باورمندم درون چنین اجتماعی حتی ثروتمندان غیر مرتبط با حکومت حال خوشی ندارند.خدایـا بـه من و مردم سرزمـینم نیرویی عطا کن که تا غیر از غضب عدل تو از چیز دیگری نترسیم،آمـین. #خداپرستان #آزادی #ایران #عزت_نفس #عدالت #انسانیت #زندگی #همبستگی #تظاهرات_سراسری #اعتراضات_سراسری #اعتصابات_سراسری #قیـام_تا_آزادی #نافرمانی_مدنی #رفراندوم #rezapahlavi #ابراهیم_خسروی
Read more
ما، همون دوتا دیوونـه ای کـه حرفامون تمومـی نداشت حالا رسیدیم بـه حرفای آخر. منی کـه یـه روز قسمت دادم نری؛ حالا بهت التماس مـیکنم برام دعا کنی که تا طوری فراموشت کنم کـه انگار از اول نبودی و تو هیچی نمـیگی ؛ مثل همـیشـه سکوت مـیکنی ، هرچی باشـه تو قوی تری! بقول خودت : خدای صبری !!! شنیدم زمان همـه چیزو حل مـیکنـه و ... ما، همون دوتا دیوونـه ای کـه حرفامون تمومـی نداشت حالا رسیدیم به
حرفای آخر.
منی کـه یـه روز قسمت دادم نری؛
حالا بهت التماس مـیکنم برام دعا کنی که تا طوری فراموشت کنم کـه انگار از اول نبودی و تو هیچی نمـیگی ؛
مثل همـیشـه سکوت مـیکنی ،
هرچی باشـه تو قوی تری!
بقول خودت : خدای صبری !!!
شنیدم زمان همـه چیزو حل مـیکنـه
و این جمله بهم قدرت مـیده که
تو عمق سکوتت اشکامو بریزم تا
از تو خالی شم و راه سرنوشتمونو
از هم جدا کنم!
امـیدوارم قدرت زمان از عشق قوی تر باشـه که تا روزی برسه کـه وقتی از خواب بیدار مـیشم دنبال گمشده زندگیم نگردم
دنبال تویی کـه بغلم کردی و با خودت بردی بـه بالاترین نقطه کاخ رویـاها
و بعد پرتم کردی پایین!!!!
رهاشدن از تو منو نکشت
اما قلبو حسو جونمو کوفته کرد.
بیدار شدن از یـه کابوس
یـا حتی لیز خوردن از پله های قلعه رودخان.
حرفای آخرمون کـه تموم شـه دیگه هیچ وقت و هیج جا هیچ خاطره ای
چه خوب چه بد ، از منو تو خلق نمـیشـه ،
به نبودنت عادت مـیکنم ،
دنبال گمشده زندگیم نمـیگردم،
بهونـه گیریـام تموم مـیشـه
و
حتی دیگه دلتنگت نمـیشم
اما که تا ابد قلبو حسو جونم کوفته است.
کوفته کوفته...
Read more
" برنده ی بازی " فکر مـیکنم دیگر زمان ان رسیده کـه بغض نکنم یـا بـه هر طریقی تلنبار این وحشت را بـه در و دیوار بفهمانم ،زمان کـه در من رفت، مثل یک درخت پیر کـه ریشـه اش گویی بـه هسته زمـین مـیرسد جا کرد،اشکهایم چنان رنگی بـه خود گرفت کـه دیدنش را بـه انتظار دارم،تو گویی خسته بودی کـه چنین اغاز تلخی را انتخاب کردی،وقتی ...
" برنده ی بازی "فکر مـیکنم دیگر زمان ان رسیده کـه بغض نکنم یـا بـه هر طریقی تلنبار این وحشت را بـه در و دیوار بفهمانم ،زمان کـه در من رفت، مثل یک درخت پیر کـه ریشـه اش گویی بـه هسته زمـین مـیرسد جا کرد،اشکهایم چنان رنگی بـه خود گرفت کـه دیدنش را بـه انتظار دارم،تو گویی خسته بودی کـه چنین اغاز تلخی را انتخاب کردی،وقتی بـه این فکر مـیکنم کـه من کـه هنوز نمرده ام، و تعریفم تعابیر مختلفی را به منظور خود دارد،بیشتر دستانم احساس سردی مـیکند و راز به منظور من همـینجا فاش مـیشود،اینجا دیگر جای اواز خواندن نیست،راه برایم جاده ای پر از سکوت هست که فقط حتما راه بروم کـه جا نمانم،راستش این روز ها درد برایم از نماد خودش جا مـیزند و مدام سربه سرم مـیزارد،اما یک چیز عجیب خلق مـیشود،وآن خنده های خشک شده هست که چند سالیست فقط چشمانم از ان با خبر است،اما تو راست بگو،بگذار تمام من بخندد.
حال لبخند بزن و آرام تکرار کن،برنده ی بازی کیست؟
*
*
* ( #رضامولایی)
بخشی از خاطرات
Read more
. (ادامـه ی پست قبل) علی من یـادمـه یـادمـه چطور بزرگترهامون، همونـهایی کـه همـه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتن، یـادمـه روزی کـه بابات از خونـه پرتت کرد بیرون کـه اگه دوستش داری تنـها برو سراغش یـادمـه روزی کـه بابام خوابوند زیر گوشت کـه دیگه حق نداری اسمشو بیـاری یـادته اون روز چقدر گریـه کردم، ...
.
(ادامـه ی پست قبل)علی من یـادمـه
یـادمـه چطور بزرگترهامون، همونـهایی کـه همـه زندگیشون بودیم
پا روی قلب هردومون گذاشتن، یـادمـه روزی کـه بابات از خونـه پرتت کرد
بیرون کـه اگه دوستش داری تنـها برو سراغش
یـادمـه روزی کـه بابام خوابوند زیر گوشت
که دیگه حق نداری اسمشو بیـاری
یـادته اون روز چقدر گریـه کردم، تو اشکامو پاک کردی
و گفتی گریـه مـیکنی چشمات قشنگتر مـیشـه!
مـیگفتی کـه من بخندم. علی حالا بیـا ببین چشمام
به اندازه کافی قشنگ شده یـا بازم گریـه کنم
هنوز یـادمـه روزی کـه بابات فرستادت شـهر غریب
که چشمات تو چشمای من نیُفته ولی نمـی دونست عشق تو
تو قلب منـه نـه تو چشمام. روزی کـه بابام ما رو از شـهر و دیـار آواره کرد
چون من دل بـه عشقی داده بودم کـه دستاش خالی بود
که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمـی دونست آرزوهای من
تو نگاه تو بود نـه تو دستات.. دارم بـه قولم عمل مـیکنم
هنوزم رو حرفم هستم یـا تو یـا مرگ
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو رو ندارم
نمـیتونم ببینم بجای دستای گرم تو
دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشـه
همـین جا تمومش مـیکنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمـیخوام
وای علی کاش بودی مـیدیدی رنگ قرمز خون
با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم مـیان!
عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده
مـیخوام ببینمت. دستم مـیلرزه. طرح چشمات پیشـه رومـه
دستمو بگیر. منم باهات مـیام….
پدر مریم نامـه تو دستشـه، کمرش شکست
بالای سر جنازه ی قشنگش ایستاده و گریـه مـیکنـه
سرشو بر گردوند کـه به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش
بگه چه خاکی تو سرش شده کـه توی چهارچوب درون یـه قامت آشنا مـیبینـه آره پدر علی بود، اونم یـه نامـه تو دستشـه، چشماش قرمزه
صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو که تا پدر تو هم گره خورد
نگاهی کـه خیلی حرفهابود. هر دو سکوت د
و بهم نگاه د سکوتی کـه فریـاد دردهاشون بود
پدر علی هم اومده بود نامـه ی پسرشو برسونـه بدست مریم
اومده بود کـه بگه پسرش بـه قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود
حالا همـه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده
حالا دیگه دو که تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد
دو مادر و یـه دل داغ دیده از یـه داماد نگون بخت!
مابقی هر چی مونده گذر زمانـه و آینده و باز هم اشتباهاتی
که فرصتی واسه جبران پیدا نمـی کنند…
.
.
Tag Ur Friends
Read more
دلتنگم مادر... دلتنگم مادر دلتنگم حالا چه کنم بی تو حتی نفس کشیدن هم سخت شده بیقرارم بیقراری کـه همـیشـه بود و دیگر نیست ساعتها همچون ثانیـه و روزها ساعت نمـی گذرد و نمـی گذرد سکوت سکوت سکوت سکوتی به منظور یـافتن خاطرات خاطراتی کـه فقط با آنـها تو مرور مـیشوی درون آرزوی بوسیدن دستانت فقط یک بار فقط ...
دلتنگم مادر... دلتنگم مادر دلتنگمحالا چه کنم بی تو
حتی نفس کشیدن هم سخت شده
بیقرارم بیقراری کـه همـیشـه بود و دیگر نیست
ساعتها همچون ثانیـه و روزها ساعت
نمـی گذرد و نمـی گذرد
سکوت سکوت سکوت سکوتی به منظور یـافتن خاطرات
خاطراتی کـه فقط با آنـها تو مرور مـیشوی
در آرزوی بوسیدن دستانت فقط یک بار
فقط یک بار شنیدن اسمم از زبانت فقط یک بار
سکوت سکوت سکوت
ولی دل خوشم دل خوشم بـه اینکه
مـی دانم جایت از اینجا بهتر است
ولی دلتنگم بی تو غریبم غریب این دیـار
چقدر سخت هست غربت بدون تو
و سخت تر صبوری بدون سنگ صبور
شاید بـه ظاهر درون کنارم نیستی ولی هستی
در قلبم و با وجودم احساست مـیکنم
همـیشـه غصه نبودنت را خواهم خرد که تا آن روزی کـه من هم شوم مانند تو
همسایـه همـیشگی تو❤فراموشت نخواهم کرد که تا مرا یـاد هست ❤
Read more
توصیـه مـیکنم حتما مصاحبه کامل محمد مایلی کهن با ایران ورزشی آنلاین رو بخونید محمد مایلیکهن مردیست کـه همـیشـه دغدغه دارد، همـیشـه درد را حس مـیکند و با قلبش حرف مـیزند. او بعد از مدتها نـه فقط از فوتبال، بلکه از دغدغههایش گفته است. ایران ورزشی آنلاین / سمـیرا شیرمردی / محمد مایلیکهن، مرد همـین اعتراضهاست، ...
توصیـه مـیکنم حتما مصاحبه کامل محمد مایلی کهن با ایران ورزشی آنلاین رو بخونید 👌👌👌
محمد مایلیکهن مردیست کـه همـیشـه دغدغه دارد، همـیشـه درد را حس مـیکند و با قلبش حرف مـیزند. او بعد از مدتها نـه فقط از فوتبال، بلکه از دغدغههایش گفته است.
ایران ورزشی آنلاین / سمـیرا شیرمردی / محمد مایلیکهن، مرد همـین اعتراضهاست، ایستادن سمت مردم و بلند صدا به منظور رسیدگی بـه حقوق مردم. درد او دیگر فقط فوتبال نیست. او مدتها مصاحبه نکرد، چون حرص خوردن و عصبی شدنها گرفتارش کرده بود. او مردی هست که همـیشـه دغدغه دارد و با درد غریبه نیست. حالا بعد از ماهها دوباره مایلیکهن حرف مـیزند، اعتراض مـیکند و دغدغههایش را بـه زبان مـیآورد.او بعد از ماه ها سکوت خود را شکست. او حرف های زیـادی زد ولی ما تنـها بخشی از آن را منتشر کردیم. آقای مایلیکهن، مدتها بود کـه سکوت کرده بودید که تا احتمالا آرامش داشته باشید. درون این روزها شرایط چطور بود؟
مگر مـیشود آرامش داشت. آنقدر مشکلات درون مملکت زیـاد هست که نمـیشود آرامش داشت. اگر بیـاییم درون مورد فوتبال هم صحبت کنیم، یعنی مردم را جدا مـیکنیم و این درست نیست. فوتبال مشکلات زیـادی دارد اما مملکت مشکلات بیشتری دارد.فکر مـیکنید چرا روز بـه روز مشکلات بیشتر مـیشود؟
از بس تصمـیمات ما اشتباه است. ما مـیبینیم مثلا یک نفر ظرف چهل سال چهارصد که تا پست عوض مـیکند و در همـه زمـینـهها تخصص دارد! افرادی مـیبینیم کـه از این ور بـه آن ور مـیروند و در همـه زمـینـهها متخصص هستند. آنوقت وقتی یک ورزشکار رفت شورای شـهر همـه صدایشان درون آمد و گفتند چرا رضازاده، ساعی و... درون شورا هستند. یعنی همـه آنـهایی کـه در شورا هستند تخصص دارند؟ اصلا از شورا بگذریم. همـین سازمان تربیتبدنی یـا وزارت ورزش را ببینیم. چند نفر از مدیران آنجا تحصیلات ورزشی داشتند؟!
Read more
R من... اگربهم دوخته ام،سکوت از تو بوده!! تو شاید تو باشی! تو شاید من! شاید او! تو شاید مادرم هستی!که بـه هر رکعت از نماز و دعایت خندیدم! شاید پدری کـه غریبه بودنمان را فقط خطوط موازی راه آهن مـیفهمند! تو زن همسایـه ای کـه یـادت هرشب خیس مـیکند و بعد غبطه بـه شوهرت خواب را از سر مـیپراند! تو م هستی ... R
من...
اگربهم دوخته ام،سکوت از تو بوده!! تو شاید تو باشی! تو شاید من! شاید او!
تو شاید مادرم هستی!که بـه هر رکعت از نماز و دعایت خندیدم!
شاید پدری کـه غریبه بودنمان را فقط خطوط موازی راه آهن مـیفهمند!
تو زن همسایـه ای کـه یـادت هرشب خیس مـیکند و بعد غبطه بـه شوهرت خواب را از سر مـیپراند!
تو م هستی کـه هرگز بـه دنیـا نیـامدی!
تو دایی ام شاید باشی! کـه بوی تند زیر هایت هر پنجشنبه مرا بـه حس ناب ارضا مـیکشاند!
تو شاید خدایی هستی کـه بودنت را قطعی مـیدانم و برای لذتی آسوده دم بـه دم انکارت مـیکنم!
تو شاید همان بیوه ای باشی کـه فقط به منظور ی هایت عشق را درون گوشت زمزمـه مـیکنم!
تو شاید من باشی کـه در بعد تمام لغات بغض مـیکنم و گریـه هرگز...
تو جاری هستی،در من،در شعر،نوشته،جوهر خودکارم!! فراموشی ات بی مفهوم ترین واژه هاست!هر لحظه درون نگاهم،احساسم،یـادم،مـی آیی،ان،رد نمـی شوی!به یـاد نمـی آید روزهای بی تو! آرزو نمـیشود نبودنت! رؤیـا نیست این هیچ مطلق!
راهی هست اشتباه ولی چه باک ؟؟تا زنده ام غلط قدم برمـیدارم...
راه مـیروم درون راه اشتباهم! هرچه غرق تر ،انگار زیباتر،لذت بخش تر! حقیقتی کـه نمـیتوان انکار کرد"تو"هستی!و آنچه کـه هرشب انکار مـیشود ،"حقیقت"است!
"رزگار امـینی"
Read more
خونـه سکوت کامل بود... رو کاناپه دراز کشیده بودم و خیره بـه سقف... یـه دفعه دیدم واسه گوشیم پیـام اومد خودش بود...نوشته بود سلام خوبی مـیکائیل؟؟؟؟ تمام دست و پام لرزید هیچوقت اصلا پیـام نمـیداد بـه من... جواب دادم مرسی تو خوبی... گفت خوبم،مـیخواستم بگم تو یـه کانال یـه قصه ای رو خوندم،دقیقا مثل یکی ... خونـه سکوت کامل بود...
رو کاناپه دراز کشیده بودم و خیره بـه سقف...
یـه دفعه دیدم واسه گوشیم پیـام اومد
خودش بود...نوشته بود سلام خوبی مـیکائیل؟؟؟؟
تمام دست و پام لرزید
هیچوقت اصلا پیـام نمـیداد بـه من...
جواب دادم مرسی تو خوبی...
گفت خوبم،مـیخواستم بگم تو یـه کانال یـه قصه ای رو خوندم،دقیقا مثل یکی از خاطرات خودمون بود...
خیلی واسم جالب بود کـه نویسنده این داستان دقیقا اتفاقی کـه برای ما افتاده بود واسش اتفاق افتاده...
گفتم بفرست واسم....
متن رو فرستاد...
دیدم متن خودمـه ولی اسم نویسنده رو نزده بودن...گوشی از دستم افتاد....
چشمام پر اشک شد...
یـه چند دقیقه ای گذشت...
پیـام داد چی شد؟؟متن رو خوندی؟؟؟
گفتم آره....
بیچاره نویسندش چی کشیده نشسته خاطره خودش با عشقش رو نوشته...
گفت آره بیچاره ...
دیگه پیـام ندادم و گوشی رو گذاشتم کنار و دوباره شروع کردم بـه گریـه ...
چند دقیقه بعد گوشی رو برداشتم و پیـام دادم راستی من یـه کانال دیگه مـیشناسم اونم متناش خیلی شبیـه خاطرات ماست...
گفت بفرست واسم...
آدرس کانال خودم رو براش فرستادم....
یـه نیم ساعتی خبری ازش نشد
دیدم زنگ زد...
جواب دادم...
معلوم بود انقدر اشک ریخته بود صداش گرفته بود...
گفت تو با خودت داری چیکار مـیکنی...
تو با زندگیت داری چیکار مـیکنی؟؟؟
گفتم خوندی متنای کانال رو؟؟؟
دیدی چقدر شبیـه خاطرات ماست...
فقط داشت گریـه مـیکرد و هیچی دیگه نمـیگفت
گفتم راستی بیچاره نویسنده این همـه متن چی کشیده که تا اینارو نوشته...
داد زد ای خداااا....
قطع کرد...
دوباره چند دقیقه بعد پیـام داد من دیگه طاقت ندارم،دارم دق مـیکنم،از کانالت مـیام بیرون...
گفتم تو خوندی طاقت نیـاوردی
ببین خدا چه صبری بـه من داده کـه نشستم و اینارو نوشتم... تو کـه از زندگیم رفتی بیرون
از کانالمم برو بیرون،عیبی نداره...
.
.
.
👑 #مـیکائیل💕
.
. 📱@mikilove351 📷
.
.
✅ #ماروبه_دوستان_خود_معرفي_كنيد 👑😊🙏
Read more
هیچ عبادتی بالاتر از تفکر نیست سلام امروز فکر مـیکردم ایکاش بیشتر بیندیشیم و عینک روشنفکری و بدبینی رو از چشممان دربیـاریم و حسینی ببینیم ، فکر کنیم و بنویسیم. بـه اصطلاح امروزی ها با پست ها و استوری هایمان جای مظلوم و ظالم را عوض نکنیم جای دوست و دشمن را تغییر ندهیم بلندگوی رسانـه های بیگانـه کـه ...
هیچ عبادتی بالاتر از تفکر نیست
سلام
امروز فکر مـیکردم ایکاش بیشتر بیندیشیم و عینک روشنفکری و بدبینی رو از چشممان دربیـاریم و حسینی ببینیم ، فکر کنیم و بنویسیم.
به اصطلاح امروزی ها با پست ها و استوری هایمان جای مظلوم و ظالم را عوض نکنیم
جای دوست و دشمن را تغییر ندهیم
بلندگوی رسانـه های بیگانـه کـه جز تفرقه و خیـانت هیچ سودی بـه جامعه مان نرساندند نشویم
فضای مجازی فرصتی هست برای حسینی بودن ، بعد حسینی باشیم ، آزاده و سرشار از فهم و واقعیت ها!!!
بقول بچه های جنگ چند روزی سکوت رادیویی ایجاد کنیم که تا انشاالله بتوانیم با حضور مجددمان درون فضای واقعی و مجازی کمتر باعث آزردگی خاطری را فراهم آوریم
از همـه عزیزان و دوستان عزیز تقاضا دارم درون صورتیکه مطالب بنده درون این صفحه باعث ناراحتی و آزردگی خاطری شده ، عذرخواهی مـیکنم و در این شروع ماه محرم تقاضا دارم حلال کنید.یـا علی
ارادتمند - حبیب کاشانی
#محرم #ماه_محرم #تعقل #تفکر #گذشت #صفر #ماه_صفر #حسین_ابن_علی #حسین #امام_حسین #شـهادت #شـهید #کربلا #عبادت #عزارداری #جنگ #جبهه #شـهدا #حلالیت #رادیو #تلویزیون #حضرت_ابوالفضل #اینترنت #فضای_مجازی #اینستاگرام #احترام
Read more
بمباران شیمـیایی سردشت. سردشت اولی شـهر قربانی بمباران شیمـیایی بعد از جنگ جهانی اول و تصویب کنوانسیونهای منع سلاحهای شیمـیایی هست که چهار بار پیـاپی درون اوج جنگ تحمـیلی توسط رژیم بعثی مورد هدف بمباران شیمـیایی قرار گرفت. بمباران شیمـیایی سردشت از سوی رژیم بعث عراق یکی از وقایع دهشتناک تاریخ ...
بمباران شیمـیایی
سردشت.
سردشت اولی شـهر قربانی بمباران شیمـیایی بعد از جنگ جهانی اول و تصویب کنوانسیونهای منع سلاحهای شیمـیایی هست که چهار بار پیـاپی درون اوج جنگ تحمـیلی توسط رژیم بعثی مورد هدف بمباران شیمـیایی قرار گرفت.🌷🌷🌷 بمباران شیمـیایی سردشت از سوی رژیم بعث عراق یکی از وقایع دهشتناک تاریخ جنگهای جهان است. قرار گرفتن این شـهرستان درون موقعیت استراتژیقش تاریخی آن درون دفاع از مرزهای مـیهن، عامل اصلی بمباران سردشت از سوی رژیم بعثی بود. روز یکشنبه هفتم تیر ماه 1366 چند فروند هواپیمای عراقی سکوت شـهر کوچک سردشت درون غرب کشور را شکستند و 7 بمب خردل درون نقاط مختلف شـهر رها د کـه دو بمب درون بازار شـهر و دو بمب دیگر درون منطقه مس افتاد.بر اثر این اقدام غیرانسانی، از بین سیزده هزار نفر جمعیت شـهر سردشت، ده هزار نفر از کودکان، زنان و مردان بی دفاع مسموم و مصدوم و یـا کشته شدند.
آلام و آثار این مسمومـیت هنوز و همـیشـه باقی خواهد ماند. یک روز بعد از حادثه، مصدومـین بدحال با چندین پرواز از ارومـیه و تبریز بـه تهران منتقل شدند.
بمباران شیمـیایی درون شـهر سردشت بـه دلیل سکوت رسانـهها بـه خوبی درون دنیـا منعنشد. از این رو بسیـاری از واقعیتها پنـهان مانده است.
استفاده کنندگان از بمبهای شیمـیایی قواعد انسانی و حتی جنگی را زیر پا مـیگذارند و با این روش ناجوانمردانـه بـه اه نامشروع خود نزدیک مـیشوند. اما سرنوشت استفاده کنندگان از سلاحهای شیمـیایی چیزی جز سرنوشت صدام نیست.
#سعید_خراطها #دکتر_سعید_خراطها #کودکان #مسایل_کودکان
#سردشت #بمباران_شیمـیایی
#بمباران_شیمـیایی _سردشت
#صدام
#من_از_کودکان_حمایت_مـیکنم_🙋
#saeed_kharatha #children_issues #children
#i_suport_children🙋
#saddam_hoseyn
Read more
. خونـهٔ ما دور دوره پشت کوهای صبوره پشت دشتای طلایی پشت صحراهای خالی خونـه ماست اونور آب اونور موجای بیتاب پشت جنگلای سروه توی رویـاست، توی یـه خواب با خودم توی اتاقم مـیچرخم و این موزیک محبوبم رو زمزمـه مـیکنم...سعی مـیکنم بساط رفع غم و ایجاد آرامش رو جفت و جور کنم ؛ یـه مشتی نور ملایم و یـه کمـی عطر ... .
خونـهٔ ما دور دوره
پشت کوهای صبوره
پشت دشتای طلایی
پشت صحراهای خالی
خونـه ماست اونور آب
اونور موجای بیتاب
پشت جنگلای سروه
توی رویـاست، توی یـه خواب
با خودم توی اتاقم مـیچرخم و این موزیک محبوبم رو زمزمـه مـیکنم...سعی مـیکنم بساط رفع غم و ایجاد آرامش رو جفت و جور کنم ؛ یـه مشتی نور ملایم و یـه کمـی عطر خوش شمع ، یـه مقدار دمنوش یـا شیرگرم درون عین سکوت یـه موزیک بیکلام هم درون پسزمـینـه...خب حالا همـهچی جوره به منظور غصه خوردن ! به منظور اینکه یـه تایمـی بـه خودت فرصت بدی به منظور رها شدن به منظور اینکه ساختار نامنظم ذهنت رو دوباره بچینی ؛ به منظور اینکه بـه خوب و بد روزت خوب خوب فکر کنی ، به منظور اینکه بتونی فرصتها و فکر و اتفاقات رو همرو از هم تمـیز بدی ؛ عجله نکن که تا پلکهات روی هم بره فرصت هست به منظور تامل عمـیق به منظور اینکه خوب شی که تا فردا صبحت رو از امروزت جلوتر بسازی...چند صفحهای کتاب ورق زدم نوشته بودش : « مطلقا مـهم نیست کـه دیگران ما را چگونـه قضاوت مـی کنند. بلکه مـهم این هست که ما ، درون خلوتی سرشار از صداقت و در نـهایت قلبمان
خویشتن را چگونـه داوری مـی کنیم. - نادر ابراهیمـی »
امـیدوارم داوریتون درون خلوت سرشار از صداقت و آرامشتون پر باشـه از خوبی و قشنگی
شب بخیر ⭐️
#موبیلم_گرافی #گلنویس #withgalaxy
۱۳۹۷/۰۶/۰۴
Read more
بعضی وقتها کـه مرحم مـیشوی بر رفاه دیگران ولی مـیبینی بـه مراتب زخمش از زخم بستر هم کشنده تر هست ، زخمـی کـه به هیچ التیـامـی وابسته نیست ، وقتی بـه خلوت سکوت خود مـیرسی مـیبینی و مـیفهمـی کـه تنـها دلیل این زخم های عمـیق محبتهای نابجا و بیش از حد بود کـه به مراتب شد وظیفه ... چند شب پیش ، گنجشکی دیدم کـه بالش شکسته بود ، وقتی ... بعضی وقتها کـه مرحم مـیشوی بر رفاه دیگران ولی مـیبینی بـه مراتب زخمش از زخم بستر هم کشنده تر هست ، زخمـی کـه به هیچ التیـامـی وابسته نیست ،
وقتی بـه خلوت سکوت خود مـیرسی مـیبینی و مـیفهمـی کـه تنـها دلیل این زخم های عمـیق محبتهای نابجا و بیش از حد بود کـه به مراتب شد وظیفه ...
چند شب پیش ، گنجشکی دیدم کـه بالش شکسته بود ، وقتی درون دستانم گرفتم ، همـه ی رویدادها ، محبتها و زحمتهای بر باد رفته توسط افراد ناسپاس درون ذهنم رژه رفت ، گنجشک و در دست گرفتم و به صورتم نزدیک تر کردم و آرام بـه گوش آن گفتم : تو هم اسیر محبتهای امروز منی ؟ یـا کـه امروز با منی وفردا بر منی!؟ دلم لرزید ....
گنجشک کوچک حتی نای تصمـیم نداشت و من داشتم همـه ی عقدهایی کـه از لطف دیگران بـه ارث ام ، درون گوشش نجوا مـیکردم و حکم بی وفایی برایش صادر مـیکردم ....
نمـیدانستم چقدر ظرفیتها را مـیشناسد ولی تنـها چیزی کـه مرا بـه خود هوشیـار کرد این بود کـه آدم نیست ولی شاید انسانیت را بشناسد، و قطعا محبتها را فراموش نخواهد کرد ....
این شد کـه چند شب وقتی مـیرسم خونـه اولین کارم نگاه بـه روند بهبودی آن هست و آب و نانش را فراهم مـیکنم که تا بالش بهبود یـابد و بال بگشاید و پرواز کند...!
با خودم درون این چند شب این حرفها را تکرار مـیکنم و با گنجشک بال شکسته درد دل باز مـیکنم :
گنجشککه بال شکسته ام
تو بالت شکسته و من دل ...
ظرفیتها را بشناس که تا پرهایت مثل من لکه بر ندارد ..!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ!
ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ...
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ،
ﺑﻌﻀﯽ ﻓﻨﺠﺎﻥ،
ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﭺ ﺑﺰﺭﮒ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﯾﺰﯼ، ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﻣﯿﺸﻮﺩ!
ﺧﯿﺲ ﻣﯿﺸﻮﯼ...
ﺣﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﺏ،
ﺷﺮﺑﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻭ ﺳﺮﺭﯾﺰ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ،
ﻟﮑﻪ ﺵ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺖ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ...! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ...
ﻇﺮﻓﯿﺖﻫﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ...
ﻟﻄﻔﺎً ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺩﺭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﯾِﺸﺎﻥ،
ﻇﺮﻓﯿﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻨﺞ...
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯه ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ...
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﯽ، ﺍﮔﺮ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ،
ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﺭﯾﺰ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ،
ﺑﺎﺩ ﺍﻟﮑﯽ ﺑﻪ ﻏَﺒﻐَﺐ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ
ﻭ لباس و پرهای ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻟﮑﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﺎﺵ،
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ...
Read more
#کپشن_مطالعه_شود لیگ امسال هم داره شروع مـیشـه چندتا نکته حتما یـادآوری بشـه بـه چند دسته خاص از هوادارا دسته اول : فرگوسن های وطنی . این دسته از دوستان هرجور کـه مربی ترکیب بچینـه تاکید مـیکنم هرررررجور ترکیب بچینـه باز مـیان مـیگن این چه ترکیبیـه ، چرا فلانی هست فلانی نیست خدمت این عزیزان عرض کنم کـه کلا ... #کپشن_مطالعه_شود
لیگ امسال هم داره شروع مـیشـه
چندتا نکته حتما یـادآوری بشـه بـه چند دسته خاص از هوادارا 🔴دسته اول : فرگوسن های وطنی .
این دسته از دوستان هرجور کـه مربی ترکیب بچینـه تاکید مـیکنم هرررررجور ترکیب بچینـه باز مـیان مـیگن این چه ترکیبیـه ، چرا فلانی هست فلانی نیست
خدمت این عزیزان عرض کنم کـه کلا بـه زور یـازده که تا بازیکن داریم به منظور ترکیب اصلی و یـه نیمکت نصفه و نیمـه کـه بیشترشون امـیدها هستن
آقا بخدا ظاهر و باطن همـینـه بعد لطفا سکوت کنید قول مـیدیم نیم فصل دوم هرچقدر فرگوسن بازی دراوردید هیچی نگیم 🔴دسته دوم : من خودم پرسپولیسی ام ولی ....ها .
یـادمون نرفته بازیکن جوان رفت گفتید من خودم پرسپولیسی ام ولی حتما بره
بازیکن مسن رفت گفتید من خودم پرسپولیسی ام ولی سنش بالاست حتما بره
کیسه کشا بازیکنمونو مسخره مـی گفتید من خودم پرسپولیسی ام ولی فلان کیسه کش بهترین بازیکن کهکشان راه شیری هستش
کی روش علیـه تیم و مربی مون زر زر مـیکرد گفتید من خودم پرسپولیسی ام ولی تیم ملیـه و عرق ملی داریم و این حرفها
آقا ما این آروغ های روشعنفکری یـادمون نرفته ها
بعد هر نتیجه خدای نکرده بد بخواید درمورد تیم و مربی هارت و پورت کنید اسکرین شات ها رو مـیشـه ها
نگید نگفتید
🔴و اما هوادارهای واقعی و با معرفت
.
دست بـه دست هم بدید
توی روزهای برد و باخت پشت تیم باشید
به پروفسور و بازیکن هایی کـه توی آزمون وفاداری نمره قبولی گرفتن اعتماد کنید
جلوی حاشیـه سازهای خودی رو بگیرید
حمایت کنید
حمایت کنید
حمایت کنید
تا انشاالله بریم به منظور هتریک قهرمانی
#یـا_امام_رضا_هوای_تیممونو_داشته_باش
#الهی_به_امـید_تو
#پرسپولیس
#ارتش_سرخ_ایران
#پرسپولیس_قهرمان
Read more
Dear Turia Pitt گاهی بـه این زن فکر مـیکنم بیشتر و بیشتر ماجرای زندگیش را پارسال به منظور شما منتشر کردم و چند عاو و همسرش را دیدید اری یک اتفاق و یک اتش سوزی ناگوار یک زیبا روی را اسیر سوختگی و کرد و او بـه زندگی ادامـه داد و به یک الگو تبدیل شد این عکسش را کـه مـیدیدم و فرزند تازه متولد شده اورا،به این فکر ...
Dear Turia Pitt
گاهی بـه این زن فکر مـیکنم بیشتر و بیشتر
ماجرای زندگیش را پارسال به منظور شما منتشر کردم و چند عاو و همسرش را دیدید
اری یک اتفاق و یک اتش سوزی ناگوار یک زیبا روی را اسیر سوختگی و کرد و او بـه زندگی ادامـه داد و به یک الگو تبدیل شد
این عکسش را کـه مـیدیدم و فرزند تازه متولد شده اورا،به این فکر مـیکردم کـه اطرافیـان و فرزند او چقدر مـیتوانند قدرت درک کار بزرگ او را بـه دست اورند
ببینیدی مثل توریـا معروف شده و همگان اورا تحسین مـیمکنند و تا نوشتن این متن من بیش از 830 هزار طرفدار دارد و حتا با پرنسس کیت رفت و امد دارد
او هم اکنون بـه یک رسانـه تبدیل شده و شاید قدرت واقعیش مخفی مانده است
اما زنان زیـادی هستند کـه حتا 100 فالوور هم ندارند و در همـین ایران خودمان با توجه بـه مصیبت های بسیـاری، سوختکی، معلولیت، سرطان و هزاران ازمایش و سختی دیگر ادامـه مـیدهند
در سکوت و برای خانواده و خم بـه ابرو نمـیاورند
خواستم بگویم کـه چقدر ما مـیتوانیم بـه دور ازدلسوزی و ترحم بـه روند مثبت انان بیندیشیم?
یعنی چقدر مـیتوانیم به منظور لحظه ای خود را جای انـها گذاریم و با خونسردی بیندیشیم
فکر کنیم کـه ایـا بـه دور از شعار مـیتوانیم انـها را جزیی از خویشتن حساب کنیم و به عنوان یک انسان عادی بـه انـها بنگریم؟
انسانی کـه با فاجعه روبرو شده و بازهم نا امـید نشده است؟
به فرزندان توریـا پیت ها فکر مـیکنم کـه ایـا درون اینده مـیتوانند بـه والدین چنین خود بیشتر افتخارکنند و بتوانند بفهمند کـه در کنار چه انسان های زیبایی رشد کرده اند؟
او همچنان مـیدود، عشق مـیورزد و هم اکنون از وجود کودکش خرسند است
توریـا پیت ها درون همـین اطراف هستند
فقط شاید کمتر دیده مـیشوند
کسی نمـیداند شاید خود من و شما درون اینده باشیم و شاید بـه زودی درون اطرافیـان خود چنین انسانی را مشاهده کنیم
انگاه حتما بدانیم کـه ادامـه راه به منظور او یک معجزه زیباست، اگر او بلند شد و به رفتنش ادامـه داد، نشانـه ایست کـه ما از خود غافلیم، نشانـه ای از وجود قدرت خدا کـه مـیتواند درون دل برخی از بندگان نا امـیدش، چنان نور روشنی سازد کـه گاهی چراغ راه بزرگی به منظور دیگران استاری حال بنگرید او درون فکر اینده روشن خویش و کودکیست کـه ادامـه سبز زندگی اوست
امـیر شمس
@amirshamsofficial
Read more
در عجبم کـه چطور روزگار مـیگذرانیم حس مـیکردیم کـه قرار هست کوه های بزرگی را فتح کنیم و از لابهنوشته های مـیلان کندرا بـه کوچه های خودشناسی عمـیقی برسیم حال اکنون و در سکوت این شب طولانی، کمـی بـه خویش فکر کنیم عمر کـه رفته هست و چیزی جلودارش نیست گاهی مبینیید کـه از تمام ان آرزوها بـه روزهای تکراری دل بسته ...
در عجبم کـه چطور روزگار مـیگذرانیم
حس مـیکردیم کـه قرار هست کوه های بزرگی را فتح کنیم و از لابهنوشته های مـیلان کندرا بـه کوچه های خودشناسی عمـیقی برسیم
حال اکنون و در سکوت این شب طولانی، کمـی بـه خویش فکر کنیم
عمر کـه رفته هست و چیزی جلودارش نیست
گاهی مبینیید کـه از تمام ان آرزوها بـه روزهای تکراری دل بسته ایم کـه عاقبتی درون کارشان نیست
مردمـی کـه مردمـیتشان را نیز فراموش کرده اند و هر روز بیشتر ترک اغوش مـیکنند!
کسی کـه به من دایی مـیگفت نیز اکنون دو برابر چنین قدش شده!
من چند سالی بزرگتر شده ام یـا زندگی به منظور من بـه ج است؟
واقعا چند ساعت درون روز بـه خود مـی اندیشیم
چند ساعت بـه دیگران فکر نمـیکنیم؟
چند روز مـیتوانیم بـه باورهای چند سال قبل فکر کنیم؟
در اتاق چند جوان مـیتوانیم کتاب خانـه ای را یـافت کنیم
اخر ایـا مـیتوان خشم بی خیـال تباه شده البر کامو درون بیگانـه را ندانست و با چیستی نیستی خود اشنا شد؟
چگونـه مـیتوان بـه راز گتسبی بزرگ پی برد وقتی حتا نمـیخواهیم گتسبی نبودن را تمرین کنیم؟
از ثانیـه های تلف شده مان چه مـیماند؟
جز چند گزینـه درماندگی و هیجانات تهی!
گاه فکر مـیکنم کودکیم بـه تنـها بودن های بسیـار گذشت و از انـها چیزی بـه یـادگار باقی نماند
کاش ان روزها جور تازه ای بود
به خویش کـه نگاه مـیکنم گویی برگی از صدها کتاب هستم کـه مـیشود بدون مطالعه بـه اول و اخرش رسید!
گویی زود همـه چیز تمام مـیشود
انـها کـه مـیفهمند کجای کاریم، بیشک بی خیـال ترند! گویی دیگر چیزی نیز به منظور از دست نداریم
گویی کتاب های خوانده نشده مان نیز توقعی از ما ندارند!
دلم به منظور خواندن اولین رمانم تنگ شده
قلبم به منظور تمام فیلم های نادیده ام فشرده هست و منتظر یک کشف جدیدم
این نوشته ها، حقیقتیست کـه باید از ذاتی برون اید کـه ریشـه دانسته هایش را درون تمام شب های تنـهایش یـافت کرده است!
راستی مـیدانید؟ درون تمام امـیدواری هایمان بـه مرگ نزدیکیم!
حیف ان باشد کـه اگر ندانیم چطور زندگی کرده ایم، نفهمـیم کـه چگونـه حتما بمـیریم!
ولی اکنون سرشار از دوباره فهمـیدنم
بیـایید با یکدیگر هم دل باشیم
بیـایید به منظور هم از خاطرات از دست رفته مردی بگوییم کـه عشق را درون شبی تاریک از دست داد و با صدای نسیم ملایمـی بـه زندگی بازگشت!
اری
این من هستم چند سالی دیگر!
ادامـه قصه مردی کـه نمـیدانست چرا مردمش مـهرورز نیستند و چرا قهرمانان کتاب هایش گم شده اند
این منی بودم کـه در جایی وسیع گم شد و قصه اش را به منظور چند نفری تعریف کرد
منی کـه دیگر درون اتاقی مـیخوابم کـه فقط یک مـیز تحریر و چند کتاب دارد!
کمـی مرا یـاد کنید
شما کجای داستان منید؟نوشته امـیرشمس
@amirshamsofficial
Read more
. صدای_سکوت با صدای #سلمان_تقدیسی @salman_taghdisi بـه زودی منتشر خواهد شد __________________ از کانال تلگرامم دانلود کنید و اگر مورد پسند بود درون صفحات مجازیتون منتشر کنید. لینک تلگرام من درون بالای همـین صفحه هست. از قسمت (call ) هم شما مـیتونید جزو دوستان تلگرامـی ما باشید و نظر و پیشنـهادی ... .
صدای_سکوت
با صدای #سلمان_تقدیسی
@salman_taghdisi
به زودی منتشر خواهد شد
__________________
🔷از کانال تلگرامم دانلود کنید و اگر مورد پسند بود درون صفحات مجازیتون منتشر کنید.
لینک تلگرام من درون بالای همـین صفحه هست.
از قسمت (call ) هم شما مـیتونید جزو دوستان تلگرامـی ما باشید و نظر و پیشنـهادی اگر داشتید با ما درون مـیانبزارید.
_________________
🔸این تصاویر توسط دوست خوبم #امـیرعلی_قربانزاده
@amiralighorbanzadeh
ثبت و ضبط شد و امروز برام فرستاد ببینم کـه خیلی جالب بود برام.
چون اصلا بـه قصد کلیپ نرفته بودیم و امـیر جان درون ۱۰ دقیقه این تصاویرو ضبط کرد.
از ایشون بسیـار تشکر مـیکنم که
در کمترین زمان و کمترین امکانات این کارو انجام دادن.❤
و موسیقی دوست عزیزم
#مجتبی_ابوالقاسمپور
@mojtaba_abolghasempur
که همـیشـه بهترینـه برام.❤
🔸به امـید خدا و مـهر و محبت شما عزیزان
انشاالله خیلی پرکار خواهم بود.
✔از همـه پیـامـهایـه محبت آمـیزتون به منظور پست قبلیم بسیـار تشکر مـیکنم.❤⚘
واقعا خوشحالم کـه مورد استقبال بی نظیرتون قرار گرفت.
🔶انشالله از این بـه بعد درون یک زمان مشخص
خبر انتشار آثارمون همـینجا و (کانال رسمـی من درون تلگرام )(لینک درون بیوگرافی همـین پیج)
و پیج های اینستاگرامم
@salman_taghdisi
@salman.taghdisi
اطلاع رسانی مـیشـه.
♦خواهش من از دوستان و علاقه مندان بـه آثارم انتشار و تبلیغ درون صفحات مجازیشون جهت معرفی هرچی بیشتر و بهتر است.
🔹البته اگر قابل و لایق این محبت هستم.
ارادتمند ❤
آهنگ صدای سکوت
#موسیقی: #مجتبی_ابوالقاسمپور
#استرینگ: #کسری_خدیور
#خواننده: #سلمان_تقدیسی
Read more
متاسفانـه اینـه یـاد گرفتم نخندم حتی بعد از اینکه فاز گرفتم با یـه جُک که تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتن فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره وجدان که تا آخر این داستان سرابه فهمـیدم کبابی آثار ثوابه بـه محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دو روزه عادی شـه حتی معنوی ترین ها تو یک ... متاسفانـه اینـه یـاد گرفتم نخندم
حتی بعد از اینکه فاز گرفتم با یـه جُک
تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتن
فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره
وجدان که تا آخر این داستان سرابه
فهمـیدم کبابی آثار ثوابه
به محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه
فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دو روزه عادی شـه
حتی معنوی ترین ها تو یک لحظه مادی شـه
یـاد گرفتم کـه تخریب کنم
تا اگه معروف دیدم بگم ولش کن شاخ مـیشـه
یـاد گرفتم کـه از همـه دورم آتو جمع کنم تبدیل بـه اسلحه کنم
درده دلارو بشنوم و وقته دعوا همون درده دلاشونو مسخره کنم
تو دله یک شـهر پر از فاز های منفی
راه های مخفی پره خطر مار های افعی
ایستادی تو چهار راه تردید
دیرگیری کـه سکوت کنم و مظلوم تر شم
اجازه بدم همـه از روم رد شن
یـا بشم یـه نامرد کـه با طبیعت
خودشو وفق داد با مرگ آدمـیّت
نگو مسئله رو وا کنش باز
خب مسلمـه هر کنشی واکنش داشت
رود بودم سد شدم روز بودم شب شدم خوب بودم رد شدم
و بد شدم…
نسل بـه نسل خون بـه خون
این بین ما مـیچرخه اینو خوب بدون
ما مثل دومـینو بهم ضربه مـیزنیم
تو بـه من من بـه اون اون بـه اون
مگه خودم خیر دیدم
جوابه خودمو خیر مـیدم
اون کـه داشت مـی دید کـه دارم از بین مـیرم
پیک مـیزد بعد مزه مـیل مـیکرد
هی ایزد…
خودت شاهدمـی
حس مـیکنم دارم مـیرم تو یـه چاه عمـیق
قبول کن کـه دفاع تو این مورد وارده
منم بد نبودم ولی خودت یـادته
اون روزی رو کـه وایستاده بودم تو صف کپن
دیدم یـارو پشت بنزه خفه کُپل
هه
نشسته بود یـه غول بی ریخت
که از سر که تا پاش فقط داشت پول مـیریخت
تو اون لحظه حس کردم کـه روز مردنمـه
دیدم اون کـه کنارشـه دوست مـه
منو دید ولی من غریبه بودم
با همون مانتو کـه من خریده بودم
این همـه تو عشق دادی اونم پاداشت رفت
با همونی کـه آویزون از باباشـه
یـه اعتصاب ناهار یـه اعتراض
یعنی بنز دمـه دره یـه پاپیون هم بالاش
لفظ مـیاد کـه روش حساب کنن
مـیگه مـیخوام بـه اموال پدر اضاف کنم
خیلی خود ساختس
همون بنزم از باباش خریده از دم قسط ماهی هزار تومن
ولی من قرض کردم که تا برات خرج کردم
من کف خیـابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتنت نذر کردم
من تورو یـه فرشته فرض کردم
من با تنـهایی
تو با تنـهایی کـه تورو ول مـیکنن تو اوج تنـهایی
تو این شـهر پر نقاب تو با اون بخواب
من با قرص خواب …
اگه بپرسم اون کیـه کـه باهاشی
بهم مـیگی با لبخند بابا اون کـه داداشیمـه
هه ..
همون داداشیـا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب مـیشی اونو آباد مـیکنی
تو کـه عروس نمـیشی اونو داماد مـیکنی
ای تو کـه حرفات که تا اینروز دروغه
یـه تو زردی کـه حتی نیمروت دو روئه
گفتی بر مـیگرده بازم خامش مـیکنم
گفتی ببخشید ؛ حله خواهش مـیکنم
بعده شیش سال درای دل
Read more
• تجربه ی آزار و کلامـی به منظور زن ها نـه تنـها نااشنا نیست بلکه تقریبا بـه شکل عادت درومده و جنس زن حتما هرجا و هر لحظه توی خونـه یـا اجتماع، انتظار داشته باشـه یکی از راه برسه و به واسطه یدک کشیدن اسم مرد، چنگی بـه روحش بزنـه و رد بشـه درسته این موضوع غم انگیز ممکنـه حتی به منظور بعضی بعد چند وقت فراموش بشـه، اما گاهی ... •
تجربه ی آزار و کلامـی به منظور زن ها نـه تنـها نااشنا نیست بلکه تقریبا بـه شکل عادت درومده و جنس زن حتما هرجا و هر لحظه توی خونـه یـا اجتماع، انتظار داشته باشـه یکی از راه برسه و به واسطه یدک کشیدن اسم مرد، چنگی بـه روحش بزنـه و رد بشـه
درسته این موضوع غم انگیز ممکنـه حتی به منظور بعضی بعد چند وقت فراموش بشـه، اما گاهی تجربه ی ازار و کلامـی، برابر مـیشـه با زخمـی دائمـی یـا یدک کشیدن بار سنگین خاطره روی دوش یک زن. درون اکثر مواقع زن ها سکوت مـیکنند و تا وقتی اون زخم روی روحشون هست ، تو ذهنشون بی نـهایت فریـاد و حرف نزده دارند .
من قصد دارم چهره ی زنانی کـه این زخم رو روی روح و تنشون دارن رو تصویر سازی کنم ، که تا شاید بتونم این رنج و در قالب تصویر ثبت کنم بـه امـید روزی کـه هیچ وقت روح و روان یک زن مجبور بـه تحمل این درد نباشـه
از دوستانی کـه این متن رو مـیخونن خواهش مـیکنم اگه خودشون یـاانی کـه مـیشناسن داستانی از هر گونـه ازار یـا کلامـی دارن ، کـه اثرات و تبعاتش هنوز باهاشونـه و تاثیرش روی زندگیشون باقی مونده ، داستان و حرف های نزدشون رو به منظور من دایرکت کنن که تا من بتونم بـه تصویر بکشم. #dontremainsilent
#women #femenism #femenist #سمتنو #زنان_مبارز @kimiiaes @feminism.everyday
Read more
راستشو بخواید من ادمـی بودم کـه همـیشـه دیگران رو بـه خودم ترجیح مـیدادم! یعنی چی؟ یعنی خودمو مـیکشتم کـه بقیـه ازم راضی باشن، حتی اگه شده تو این راه خودمو اذیت کنم و زجر بکشم. دنبال حق خودم نمـیرفتم و همـیشـه سکوت مـیکردم و سعی مـیکردم انقدر خودمو قانع کنم کـه اخرش حس کنم اصلا حق با من نبوده!!.. توی این مسیر خیلی ... راستشو بخواید من ادمـی بودم کـه همـیشـه دیگران رو بـه خودم ترجیح مـیدادم!
یعنی چی؟
یعنی خودمو مـیکشتم کـه بقیـه ازم راضی باشن، حتی اگه شده تو این راه خودمو اذیت کنم و زجر بکشم. دنبال حق خودم نمـیرفتم و همـیشـه سکوت مـیکردم و سعی مـیکردم انقدر خودمو قانع کنم کـه اخرش حس کنم اصلا حق با من نبوده!!..
توی این مسیر خیلی جاها بـه خودم ظلم کردم کـه بقیـه رو خوشحال کنم، رو دل خودم پا گذاشتم کـه دل یکی دیگه رو بـه دست بیـارم..
اما خیلی جاها وقتی موقعیت برعشد، دیدم ادما حتی بـه جبران کار من، نـه تنـها تلاشی نمـیکنن، بلکه برعکس! تو چشمام زل مـیزنن و پا رو دل من مـیذارن..
ناراحت مـیشدم اما بازم سعی مـیکردم خودمو جای اون طرف بذارم و بهش حق بدم!
ولی مـیبینم تو این مسیر فقط هی دارم حقرو از خودم مـیگیرم و دل خودمو مـیشکونم بـه قیمت اینکه دیگران از من راضی باشن و در نـهایت هم هیچ نتیجهای نمـیگیرم..
کم کم تصمـیم گرفتم از ادما هیچ توقعی نداشته باشم، سخته ولی هرکاری هم کـه مـیخوام واسهی انجام بدم بـه این فکر مـیکنم کـه قرار نیست نتیجهای بهم برگرده و اینجوری کمتر خودمو اذیت مـیکنم و بعد فهمـیدم حق ادما گرفتنیـه. اینکه صبر کنیی حقتو بیـاره دو دستی تقدیمت کنـه از محالاته!
همـینجوریش بابت زندگی و کار توی این سیستم عجیب و غریب هر روز شاهد اتفاقهایی هستیم کـه ادمایی کـه زورمون بهشون نمـیرسه بـه واسطه پول و موقعیت حقمون رو زیر پا مـیذارن و حالا اینکه خودمونم تو موقعیتهای ساده تر هی از خودمون بگذریم، تهش ازمون چی مـیمونـه بجز یـه روح زخمـی؟..
سعی دارم روش زندگیم رو کم کم عوض کنم، خودمو بیشتر دوست داشته باشم و حال خوش خودمو اولویت بذارم... و مـهم تر از اون، که تا جایی کـه زورم مـیرسه، نذارمـی بـه راحتی حق منو سهم خودش کنـه!🙂
.
.
پ.ن: شما راهکارتون چیـه؟تجربهای از برخورد با اینجور اداما دارید؟
.
.
پ.ن : عاز سلسله عکسهای نامزدیـه🙈😂😍 هنر @molim3karbalaei جان🌹
Read more
این ویدئو رو درون صفحه ی شـهرام مـیرزایی عزیز دیدم . چندین بار نگاهش کردم، دیدم خیلی از آدم های داخل این ویدئو رو نمـی شناسم ولی مطمئنم اگه از چند که تا نوجوان بپرسم اینا کی اند با ریز جزئیـات تاریخچه شون رو برام تشریح مـی کنند . با خودم فکر مـیکنم چقدر حتما تو کشور من قحط الرجال بیداد کنـه کـه اینا الگوی های ها و ... این ویدئو رو درون صفحه ی شـهرام مـیرزایی عزیز دیدم . چندین بار نگاهش کردم، دیدم خیلی از آدم های داخل این ویدئو رو نمـی شناسم ولی مطمئنم اگه از چند که تا نوجوان بپرسم اینا کی اند با ریز جزئیـات تاریخچه شون رو برام تشریح مـی کنند . با خودم فکر مـیکنم چقدر حتما تو کشور من قحط الرجال بیداد کنـه کـه اینا الگوی های ها و پسرهای جوان ما باشند . بـه دوستم زنگ مـی مـیگم فلانی رو مـیشناسی مـیگه اره فالووش کردم مـیپرسم چرا مـیگه به منظور خنده ش ... مـیپرسم موضوعی خنده دارتر از این نبود؟ سکوت مـیکنـه و جوابی ازش نمـیگیرم ... یـاد گفتگوی خودم با زنده یـاد دکتر افشین یداللهی مـی افتم. از دکتر پرسیدم اینا چه هنری دارند کـه مردم اینا رو دنبال مـی کنند... گفت اینـها تکلیف شون معلومـه این حرکت ها رو مـیکنند کـه جلب توجه کنند و گاها اه اقتصادی پشت این حرکات شون هست ، اما درون عجب باش از مـیلیون مـیلیون آدمـی کـه اینـها رو دنبال مـی کنند و ما جریـان ضد زرد رو بـه همـین دلیل راه انداختیم.
یـاد جریـان ضد زرد مـی افتم یـاد گروه تلگرامـی کـه دکتر درست کرده بود کـه فعالیت های ضد زردمون سازماندهی شده پیش بره ... گروهی کـه اعضای اون با مرگ دکتر یکی یکی گزینـه خروج از گروه زدند و رفتند ..... همـه ی این حرف ها رو زدم کـه بگم شاید هنوز هم دیر نیست . شاید هنوز هر کدوم از ما بتونیم بـه نوبه ی خودمون بـه معرفی هنر و هنرمند کمک کنیم . چند وقت پیش نظرسنجی کردم درون خصوص اشتراک اشعار هر دو دسته ی شاعران مطرح و همچنین شاعران خوب گمنام ، کـه البته هشتاد درصد بـه این نظر سنجی رای مثبت دادند ، بنابراین خواهش مـیکنم اگر شعر خوبی رو خوندید کـه قابلیت انتشار داره ، از طریق ایمـیلی کـه در صفحه ی اینستاگرامم هست به منظور من بفرستید که تا شعر رو به منظور کارشناسی بـه دوستان منتقدم درون دو حوزه ی کلاسیپید نشون بدم که تا پس از تایید نـهایی منتشر بشـه . واقعا خیلی حیفه کـه هنرمندهای توانمند ما چون اهل این جور شوهای منزجر کننده نیستند خونده نشن و در انزوا بـه دلسردی برسند .
توصیـه مـیکنم شعر شـهرام مـیرزایی عزیز رو کـه بی ارتباط بـه این ویدئو نیست رو درون پیچ خودش بخونید.
@shahrammirzaii
#دکتر_افشین_یداللهی
#ضد_زرد
#رویـا_ابراهیمـی
Read more
. هوا مـه آلوده ، رد بخارِ نفسام تو هوا ملوم نیس ، تنـها نشونم از راه،جدول کنار خیـابونیـه کـه پا بـه پای تنـهاییم مـیاد..نـه راه پیداس نـه حتی بی راهه ای،نـه عزیزمـی،نـه سلامـی و نـه حتی صدایی..توهم کـه نیمدی .. این منم ، پسری ایستاده تو امتداد خیـابونِ یـه زمستون ، از فصلا لبریز ، از فاصله ها سرشار..اونور دلواپسیـا..اونور ... .
هوا مـه آلوده ، رد بخارِ نفسام تو هوا ملوم نیس ، تنـها نشونم از راه،جدول کنار خیـابونیـه کـه پا بـه پای تنـهاییم مـیاد..نـه راه پیداس نـه حتی بی راهه ای،نـه عزیزمـی،نـه سلامـی و نـه حتی صدایی..توهم کـه نیمدی ..
این منم ، پسری ایستاده تو امتداد خیـابونِ یـه زمستون ، از فصلا لبریز ، از فاصله ها سرشار..اونور دلواپسیـا..اونور تنـهایی..دارم جاده ی مـه گرفته ی بی انتهایی رو بی تو پیـاده را مـیرم..پاهام رو آسفالت سرد جاده ، من وسط حجم لطیفِ ابرا..توهم کـه نیستی ..
طوری نیس ، من کـه عادت دارم..تو کـه مـیدونی زمستون کـه مـیاد من فقد یکم تنـهاترم ..
چارده زمستون عه کـه با یـه دسته گل تو دستم بـه نیمکتای دو نفره خالی سلام مـیدم..چارده زمستون عه کـه به احترام درخت، یـه خیـابون سکوت مـیکنم..چارده زمستونـه کـه نمـیای و چارده زمستونـه کـه دلتنگِ اومدنتم .. بگو از من که تا چشمات چن که تا زمستون دیگه فاصله مونده؟..چقد عشق صبوری مـیخواد..چقد فاصله پیداست..چقد عشق اینجاست.. غمت نباشـه فاصله ها حریفمون نیستن ..
بارون مـیاد ، نمناکی آسفالتِ بارون خورده٬بوی چشمامو مـیده..بارون مـیباره..ته سیگارِ گوشـه پیـاده رو تو جوب آب مـیه.. حتما دیماه باشـه ..
بیـا..بیـا باهم خدارو بـه تماشای عشق بنشونیم..بیـا واسم حرف بزن،تو امتداد خیـابونی بی انتها که تا آخر زمستون،تا آخر دنیـا بات قدم مـی..باهم بـه نیمکتای دونفرهِ شـهر سلام مـیکنیم..اصلا بـه هرکی تنـها بود سلام مـیدیم..بیـا و تو فقد حرف بزن.گوش مـیدم،یـاد مـیگیرم ..
بخند ، هِی بخند ..تو کـه یبار بخندی ، لبخندای نزده ی بیست و یـه تحویل سالِ من یجا تلافی مـیشـه..عیدم وختی مـیاد کـه تو خندیده باشی ..
تو کـه تعبیر پاییزای رفته ای..تو کـه بهار نیمده ای..دارم اینجا پا بـه پای درختای مرده نیمدنتو نگا مـیکنم..من منتظرتم،حالا تو بازم نیـا..من دوباره منتظرت مـیمونم.شاهدمونم همـین درختای مرده ..
تو هی نیـا..من باز زیر بارون با چشای خیس آسمونو نگا مـیکنم..دلگیر نباش..بارون کـه بیـادی اشکامو نمـیبینـه..فقد تو دعای بارونو یـادت نره ..
یـه شب زمستونیِ سرد بیخبر بیـا..از بارون و پرنده ی خیس و از نیمکتای دونفرهِ خالی٬ سراغ پسریو بگیر کـه سالها قبل از اینکه بشناسیش..قبل اینکه بدونی.. متناش شدی ..
#عـلـیـرضـا
Read more
شب شده، دلم سخت ازین شب گرفته آه بی تابم شورش کابوس های شبانـه آرام دقایقم را خیس کرده بیزارم، از رویـای نبودنت بیزارم فریـاد نبودنت درون صدایم بغضی شده دلگیر هوای ثانیـه هایم مواج هست و طوفانی … دریـای دلم چگونـه قرار گیرد کـه قرار بی قراری هایش ساز رفتن مـی نوازد !؟ کاش پای رفتنت سست شود … کاش ...
شب شده، دلم سخت ازین شب گرفتهآه بی تابم
شورش کابوس های شبانـه
آرام دقایقم را خیس کرده
بیزارم، از رویـای نبودنت بیزارم
فریـاد نبودنت درون صدایم بغضی شده دلگیر
هوای ثانیـه هایم مواج هست و طوفانی …
دریـای دلم چگونـه قرار گیرد
که قرار بی قراری هایش ساز رفتن مـی نوازد !؟ کاش پای رفتنت سست شود …
کاش نگاهت بـه یـاد خاطره هامان لحظه ای بارانی شود …
نمـیدانم پشت پلک خیس کدام پنجره
دلم گرفت از نبودنت !
نمـیدانم، هیچ نمـیدانم …
با تمام دل نگرانی هایم معامله کرده ام
چشم های خیسم را داده ام
تا دمـی معصوم ِنگاهت را بخرم
نمـیدانستم قمار چشم هایت کار من نیست !
مشتی امـید آورده بودم
و دلی خوش بـه بازی
اما … خودت خوب مـیدانی
که همـیشـه بازنده ی خوبی بودم
همـیشـه … همـیشـه !
از آن همـه امـید، کوله باری تنـهایی برایم مانده
و خرواری سکوت …
سکوت مـیکنم تای راز دلم را با تو نداند
سکوت مـیکنم تا حرفهای یک دل برای نگفتن باشد
حرف های نگفتنم آنقدر زیـادند
که شب های بارانی و مـهتابی درون مقابلشان کم آورده اند
حرف های نگفتنم را تنـها به منظور تو نگاه داشته ام
تا شاید روزی …
آه نـه ! شاید کدام روز ؟! که تا به کی پتک نیـامدنت بر دقایق انتظارم کوبیده شود ؟ “کدام درد مرا مـیشناسی ای رفته؟ کدام ؟ ”
باید باور کنم کـه رفته ای، باید !
نباید بازهم خام خیـال چشم هایت شوم
آری حتما فراموشم شوی
باید حال کـه نیستی خیـالت تنـهایم گزارد !
باید تو را تازه تر بنامم: “آرزوی سوخته” یک رویـای قدیمـی !
بایدهایم را نگاه معصومت
که از قاب عمرا مـی نگرد شسته
یـادم رفت قرارمان این بود کـه بایدی نباشد
گرچه نبایدهامان حتما شد !
این شب ها سرد شده ام
سرد سرد
به سردی یک قهوه تلخ این شب ها های خیـال تو را آنقدر مـی شمارم
تا چشمانم به منظور همـیشـه بـه خواب رود !
آه چقدر دلم مـیخواهد تای هرگز بیدارم نکند !
باید آرام سکوت کنم و
حرفهای دلم رو ناگفته بزارم
Read more
#Mohsen_Yegane Too Fekr Mirm دوره مـیکنم #سکوت کهنمو با صدای #تو دنیـای من خلاصه مـیشـه توی عکسای تو رو گونـه های من بـه یـاد تو همـیشـه #اشک جاریـه تو #فکر مـیرمو مـیپرسم از خودم چه روزگاریـه چه روزگاریـه اشک تو چشام بود یـه #عمبهم از تو توی یـادمـه بـه هرکی خیره شم مـیگم چقدر شبیـه خاطراتمـه بغض مـیکنم بـه ...
#Mohsen_Yegane
Too Fekr Mirm
دوره مـیکنم #سکوت کهنمو با صدای #تو
دنیـای من خلاصه مـیشـه توی عکسای تو
رو گونـه های من بـه یـاد تو همـیشـه #اشک جاریـه
تو #فکر مـیرمو مـیپرسم از خودم چه روزگاریـه
چه روزگاریـهاشک تو چشام بود یـه #عمبهم از تو توی یـادمـه
به هرکی خیره شم مـیگم چقدر شبیـه خاطراتمـه
بغض مـیکنم بـه یـاد لحظه های تلخ آخرم
تو فکر مـیرمو بـه هرچی خاطرست پناه مـیبرم
تو فکر مـیرمو.. ♫♫♫ صبر کردمو نذاشتم هیچکسی بـه جای تو بیـاد
بعیده بعد توی منو بـه خاطر خودم بخواد
کاش یک دفعه خودت رو گیذاشتی جای من
چه سخت مـیگذره بدون تو تموم لحظه های من
چه سخت مـیگذره
اشک تو چشام بود یـه عمبهم از تو توی یـادمـه
به هرکی خیره شم مـیگم چقدر شبیـه خاطراتمـه
بغض مـیکنم بـه یـاد لحظه های تلخ آخرم
تو فکر مـیرمو بـه هرچی خاطرست پناه مـیبرم
تو فکر مـیرمو..
#music #song #songs #melody #hiphop #pop #love #rap #party #موزیک #موسیقی #آهنگ #هیپ_هاپ #ترانـه #ملودی #بیکلام #پاپ #عشق #رپ #مـهمانی #سرگرمـی
Read more
لبخند زدن و هر روز عاشقتر شدن درون ابتدای آشنایی از هر کاری آسانتر هست اما هر چه زمان مـیگذرد، سادگی این اتفاقات هم کمتر مـیشود. با این وجود، ما مـیتوانیم همـیشـه عاشق بمانیم . کافی هست با چند راه ساده عشق مان را همـیشـه زنده نگهداریم.. 1.لازم هست با هم تفریح کنیم, لازم هست گاهی با هم رقابت کنیم. وقت ... 👇👇
لبخند زدن و هر روز عاشقتر شدن درون ابتدای آشنایی از هر کاری آسانتر هست اما هر چه زمان مـیگذرد، سادگی این اتفاقات هم کمتر مـیشود. با این وجود، ما مـیتوانیم همـیشـه عاشق بمانیم . کافی هست با چند راه ساده عشق مان را همـیشـه زنده نگهداریم..
1.لازم هست با هم تفریح کنیم, لازم هست گاهی با هم رقابت کنیم. وقت نداشتن را بهانـه نکنیم. ما مـیتوانیم همـیشـه چند لحظه به منظور بازی وقت بگذاریم و با خندهها و عصبانیتها و اضطرابهایی کـه وقت برد و باخت سراغمان مـیآید بـه عشق مان جان دهیم.
2.تلفن همراه را رها کن:
وقتی من کنارت هستم آن موبایل لعنتی را بـه کناری بگذار و سرگرم پیـام نشو . من اینجایم که تا کنار تو باشم.
3. بـه من بگو کـه دوستم داری :
شاید خودم بدانم ، شاید مطمئن هستم کـه دوستم داری ، ولی لازم هست گاهی بـه من بگویی کـه چقدر برایت مـهم هستم ، و چقدر دوستم داری.با من حرف بزن و به حرف هایم گوش کن :گرچه حرف زدن آسانتر از شنیدن است. اما راههای آسان همـیشـه بهترین راه نیست . درون کنار من با من حرف بزن و گاهی هم سکوت کن و حرفهایم را بشنو ، لبخند بزن و مرا تایید کن .
4.به تغییراتم توجه کن :
لازم هست همـیشـه بـه تغییرات من توجه کنی . منظور از تغییرات تنـها تغییرات ظاهری نیست ، بـه روحیـات من توجه کن و مراقب باش که تا همـیشـه شاد باشم .همـیشـه بـه من لبخند بزن :خندیدن اتفاقی نیست کـه هر لحظه تکرار شود. اما لازم هست با لبخند چهره خود و روز عشقت را زیبا کنی و به من انرژی بدهی . فراموش نکن کـه چهره تو نیز با خنده زیباتر است.
5.همـیشـه مرا ببخش :
اگر گاهی آخمو ، بی حوصله ، لجباز ، مغروز و یـا کم تحمل هستم، سعی کن مرا درک کنی و کمکم کنی که تا حالم بهتر شود . فراموش نکن من عاشق تو هستم و تو هم مرا دوست داری .با هم عاقلانـه بحث کنیم :برای حل مشکلات با عشق و امـیدت درست بحث کن . تحقیرم نکن . با کلمات بد بـه قهر و عصبانیت تحریکم نکن . تو بهتر از هری مرا مـی شناسی و من ترا خیلی دوست دارم بعد لازم هست گاهی سکوت کنی و به من لبخند بزنی. درون هنگام بحث تمام اشتباهات پیشین مرا رو نکن زیرا احساس حقارت مـیکنم.
6.از من دور نشو و تهدید بـه ترکم نکن :
وقتی از دستم عصبانی هستی از من دور نشو ، کنارم بمان زیرا وقتی از من دور مـی شوی احساس مـی کنم کـه رهایم کردی ، فراموش نکن من هم یک انسان هستم و نمـی توانم ذهن ترا بخوانم . همچنین هرگز تهدید بـه ترکم نکن زیرا احساس مـی کنم کـه دیگر دوستم نداری و یـا کم کم دارد عشقت بـه من کم رنگ مـی شود.
و درون انتـها :نـمـی خـواهم کـه گاهـی بـرایم بـمـیری ، هـمـیشـه یک ذره دوستـم داشتـه بـاش .
.
Read more
حالا کـه بحث، بحث شب و اسمونـه، شمارو دعوت مـیکنم بـه دیدن اولین ویدیویی کـه از ستاره ها و حرکت زمـین موفق شدم ثبت کنم توی سفر علم کوه بالاخره تونستم با حدود یک ساعت و نیم نوردهی و ترکیب حدود ۲۰۰ که تا عیـه این نتیجه برسم کـه خب ادیتش واسم فقط یـه روز طول کشید و به عنوان اولین تجربه راضی امخیلی ام دوسش مـیدارم.. خووب ...
حالا کـه بحث، بحث شب و اسمونـه، شمارو دعوت مـیکنم بـه دیدن اولین ویدیویی کـه از ستاره ها و حرکت زمـین موفق شدم ثبت کنم 😍🌌 توی سفر علم کوه بالاخره تونستم با حدود یک ساعت و نیم نوردهی و ترکیب حدود ۲۰۰ که تا عیـه این نتیجه برسم کـه خب ادیتش واسم فقط یـه روز طول کشید و به عنوان اولین تجربه راضی ام😍🙈خیلی ام دوسش مـیدارم..
خووب ببینین، حرکت زمـین رو، شـهابها رو و ردی کـه ستاره ها با حرکتشون ثبت مـیکنن... ❤️اون ستارهی مرکزی هم کـه ثابته ستارهی قطبیـه کـه حرکتش خیلی کم ثبت مـیشـه و تو اکثر عکسها ثابت بـه نظر مـیاد😯🌠
.
نظرتون چیـه؟ 🙈بازم از این عو ویدیو ها بگیرم؟ من خیلی دوسش دارم لطفا شماهم خیلی ذوق کنین😂🤪
.
.
باتشکر از استاد امـیر شاهچراغیـان بابت صبوریش تو جواب بـه سوالات بی نـهایت من 🙈 @amirshq .
پ.ن : دوربین من Nikon D5500 و لنز 18-140 هستش ولی به منظور این سبک عکاسی دوربین و لنزهای خیلی بهتری هست.📸
.
.
#صحرا_مـیره_سفر .
.پ.ن : از این سوال کلیشـهایـا بپرسم؟ با کی دوست دارین تو این تاریکی و سکوت اسمون شریک باشین؟ تگش کنین بلکه پاشد همراهتون شد😋😈
.
Read more
وقتی سه سال پیش به منظور اولین بار بـه عضویت اینستاگرام درامدم هدف خاصی نداشتم و مثل خیلی از افراد دیگه به منظور کنجکاوی و آشنایی با این شبکه اجتماعی بود . اوایل منم تصاویری از خودم قرار مـیدادم . اما بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی شروع کردم بـه اشتراک گذاری افکار و احساساتم با دیگران . هر مطلب یـا عو فیلمـی کـه قرار ... وقتی سه سال پیش به منظور اولین بار بـه عضویت اینستاگرام درامدم هدف خاصی نداشتم و مثل خیلی از افراد دیگه به منظور کنجکاوی و آشنایی با این شبکه اجتماعی بود . اوایل منم تصاویری از خودم قرار مـیدادم . اما بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی شروع کردم بـه اشتراک گذاری افکار و احساساتم با دیگران . هر مطلب یـا عو فیلمـی کـه قرار مـیدادم دغدغه های فکری و قلبی و احساسی خودم درون اون لحظه خاص بوده و هرگز بـه نیت افزایش فالور و لایک نبوده .
اما با گذشت زمان و افزایش تعداد دوستان ، احساس مسئولیتم بیشتر شد و وسواس و دقت زیـادی درون انتخاب و نوشتن مطالب داشتم و گاهی به منظور قرار یک فیلم یـا عیـا مطلب یک هفته بهش فکر مـیکردم . چون به منظور زمان و نگاه و هزینـه اینترنت مخاطب خودم ارزش و احترام قائل بودم همـیشـه سعی کردم مطالب مفید و متفاوتی قرار بدم . به منظور تک تک کلیپ های تصویری و صوتی کـه درست کردم بی نـهایت دقت مـیکردم کـه نقطه شروع و پایـان بهترین جا باشـه و حتی روی یک ثانیـه هم حساسیت نشون مـیدادم .
همـیشـه سعی کردم مطالبی کـه قرار مـیدم باعث آگاهی و آرامش و امـید و انگیزه به منظور خودم و دیگران بشـه .
و امـیدوارم چون از دلم برامده بود بـه دل مخاطب هم نشسته باشـه .
دوستان عزیز بدون تعارف عرض مـیکنم بنده از همـه شما کم سوادترم و هیچ ادعایی درون هیچ زمـینـه ای ندارم و هرگز هم خودمو پاک و معصوم و بدون اشکال نمـیدونم . اما همـیشـه درون مورد تمام مسائل اعتقادی و سیـاسی و اجتماعی دغدغه های زیـادی داشتم و دارم و نمـیتونم بی تفاوت باشم و سکوت کنم . هیچ چیز بـه اندازه بی عدالتی و جهل و بی منطقی و ظلم و زورگویی و ریـاکاری و دو رویی و بی اخلاقی منو آزار نمـیده و خشمگین نمـیکنـه .
در تمام این سالها اتفاقات تلخ و شیرینی رو با هم دیدیم و تجربه کردیم . با هم خندیدیم و با هم اشک ریختیم .
اما حالا احساس مـیکنم زمان اون رسیده کـه برای مدتی از دنیـای مجازی دور بشم و روی دنیـای واقعی تمرکز بیشتری بزارم .
از تک تک شما عزیزان کـه بنده رو قابل دونستید کـه مطالبم رو دنبال کنید بی نـهایت سپاسگزارم و دست بوس تک تک عزیزان هستم .
به دوستانی کـه تازگی بـه این صفحه اومدن پیشنـهاد مـیکنم هر زمان کـه فرصت داشتن مطالب قدیمـی تر رو نگاه کنن شاید براشون مفید باشـه .
از خدای بزرگ و مـهربان به منظور شما عزیزان و همـه مردم جهان با هر اعتقادی و از هر نژاد و رنگ و دین و آیینی آرزوی سلامتی و شادی و موفقیت و آرامش و آزادی و آگاهی دارم .
امـیدوارم روزی دوباره برگردم کـه حرف تازه و مفیدی به منظور گفتن داشته باشم .
دوستدار و ارادتمند شما
حسین حافظی
سه شنبه ۱۴ آذرماه ۱۳۹۶
Read more
The world has enough Critics.be an encourager. این دنیـا بـه اندازه ی کافی منتقد داره،مشوق باش.. پ ن:انتخابم تو زندگی درست یـا غلط اینـه کـه مشوق باشم که تا منتقد.نقد و که همـه بـه درست یـا غلط انجام مـیدن.چپ بـه راست ،راست بـه چپ،یـا جفتشون بـه وسط و مـیانـه رو.اعتقاد و نظر من یـه چیز شخصیـه و برای خودم نگه مـیدارمش.همـین.گاهی ... The world has enough Critics.be an encourager.✨👍🌱
این دنیـا بـه اندازه ی کافی منتقد داره،مشوق باش.✨🌱.
پ ن:انتخابم تو زندگی درست یـا غلط اینـه کـه مشوق باشم که تا منتقد.نقد و که همـه بـه درست یـا غلط انجام مـیدن.چپ بـه راست ،راست بـه چپ،یـا جفتشون بـه وسط و مـیانـه رو.اعتقاد و نظر من یـه چیز شخصیـه و برای خودم نگه مـیدارمش.همـین.گاهی سکوت بهترین حرفه و گاهی سکوت بدترین جواب. از یـه بزرگی یـاد گرفتم چشم ها مو بـه هر چی اتفاق بد ببندم چون بـه ذات آدم احساسی هستم و نمـیتونم سکوت کنم.پس بهتره دنیـای خودمو بسازم که تا اذیت نشم. مگه قراره چقدر زندگی کنم؟!! درون بهترین شرایط نیمـی از بهترین لحظات عمرم گذشته.پس حال خوب و انرژی مثبت بـه اطرافیـانم بدم بهتره.✨👍🌹
پ ن ۲:گاهی از بعضی نقد های دوستان لذت مـیبرم اینم یـادتون نره.☺️.از شنیدن نقد هم استقبال مـیکنم.اگه چیزی نمـیگم چون انتخابم اینـه کـه دنیـای خودمو بسازم.و فقط جایی حرف ب کـه سکوت بدترین چیز باشـه. جایی کهی نقد نکرده باشـه.یـا یـادشون رفته باشـه. همـین.ارادت✨🌹👍🌱🙏
Read more
گوش هایم را مـی گیرم! چشم هایم را مـی بندم و زبانم را گاز مـی گیرم! وسکوت مـیکنم ولی حریف افکارم نمـی شوم چقدر دردناک هست فهمـیدن... خوشبحال عروسک آویزان بـه آینـه ماشین تمام پستی بلندی زندگیش را فقط مـیخندد... کاش زندگی از آخر بـه اول بود.. پیر بدنیـا مـی آمدیم.. آنگاه درون رخداد یک عشق جوان مـیشدیم.. سپس ...
گوش هایم را مـی گیرم! چشم هایم را مـی بندم
و زبانم را گاز مـی گیرم! وسکوت مـیکنم ولی حریف افکارم نمـی شوم
چقدر دردناک هست فهمـیدن...
خوشبحال عروسک آویزان بـه آینـه ماشین
تمام پستی بلندی زندگیش را فقط مـیخندد... کاش زندگی از آخر بـه اول بود..
پیر بدنیـا مـی آمدیم..
آنگاه درون رخداد یک عشق جوان مـیشدیم..
سپس کودکی معصوم مـی شدیم
و درون نیمـه شبی با نوازش های مادر آرام مـیمردیم...!!وبرای همـیشـه سکوت مـیکردیم
سکوت، یعنی گفتن درون نگفتن، یعنی مقابله با رام نشدنی حرفسکوتِ شاهد، یعنی شـهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.
سکوتِ محکوم بی گناه ، یعنی بغض، آه، گریـه درون.
سکوتِ مظلوم ، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.
سکوتِ عاشق درون جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق۰
سکوتِ قاضی ، رعب آورترین سکوتِ زمـینی است، وقتی بدانی گناهکاری.
سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همـیشـه مرطوب است.
سکوتِ مرگ ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.
سکوت؛ درون آن مـی توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید.در او مـی توان نشست و هیچ نگفت و تنـها درون سکوت هست که مـی توان فاصله ها را با گوهرخیـال، پیوند داد.
بعضی سکوت را بـه رشوه ای کلان مـی خرند و با سودی سرشار،به اسم حق السکوت، مـی فروشانند. راستی چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریـاد
Read more
دیگر هیچ اتشی درون جانم زوزه نمـیکشد من هستم و درد هایی خاموش خاموشی از جنس ذغال بعد از اتش خاموشی از جنس درد های درون خوار کـه سبب شد تاریکی را بپرستم و سکوت ،سکوت ،سکوت با خودم درون سکوتم بسیـار صحبت مـیکنم با ایگو ام با غریزه ام ! همـیشـه آدمـی درون زندگی هر کداممان خواهد بود کـه هیچوقت ندانستیم به منظور چه ... دیگر هیچ اتشی درون جانم
زوزه نمـیکشد
من هستم و درد هایی خاموش
خاموشی از جنس ذغال بعد از اتش
خاموشی از جنس درد های درون خوار
که سبب شد
تاریکی را بپرستم و سکوت ،سکوت ،سکوت
با خودم درون سکوتم بسیـار صحبت مـیکنم
با ایگو ام با غریزه ام !
همـیشـه آدمـی درون زندگی هر کداممان خواهد بود کـه هیچوقت ندانستیم
برای چه آمده بود
و شک خواهیم کرد کـه شاید مافیـایی بود
و سطح این بنده حقیر مارا مطمن بـه مافیـا نبودنش خواهد کرد
به عقده ای بودنش شک خواهیم کرد
چشمانش مارا قانع خواهد کرد به منظور عقده ای نبودنش
و عشق شاید عشقی عظیم او را از قضاوت های ما نجات خواهد داد
اما خودش ما راتالب جنون خواهد کشاند
و ما را وادار بـه سکوت خواهد کرد
وادار بـه تاریکی
تاریکی،تاریکی مطلق همـیشگی
مـیدانید که تا چه وقتی ؟
تا وقتی کـه در جنگ فراموشی اش کشته شویم
و حتی او متوجه مرگ ما نشود …
مرگ عظیمـی از درد عظیم از عشق عظیم
مرگی از جنس سکوت و تاریکی
از جنس درد بین المللی
درد سیـاسی،درد فرهنگی، درد مذهبی
و حتی درد تو
حانیـه_شکاری
Read more
—- —- که تا به حال این قدر بـه آینـه نگاه کردید کـه چهره تون ناپدید بشـه؟؟ یـا این قدر سکوت کردید کـه صدای فریـادتون رو بشنوید؟ که تا به حال شده مرز بین خیـال و واقعیت رو نتونید تشخیص بدید؟ یـا این قدری از خودتون فاصله گرفتید کـه از دور بگید: این واقعا من بودم!؟ همـه ی این ها توی همـین سه روز به منظور من اتفاق افتاده! سه ... —-
—-
تا بـه حال این قدر بـه آینـه نگاه کردید کـه چهره تون ناپدید بشـه؟؟
یـا این قدر سکوت کردید کـه صدای فریـادتون رو بشنوید؟
تا بـه حال شده مرز بین خیـال و واقعیت رو نتونید تشخیص بدید؟
یـا این قدری از خودتون فاصله گرفتید کـه از دور بگید: این واقعا من بودم!؟
همـه ی این ها توی همـین سه روز به منظور من اتفاق افتاده!
سه روزی کـه به اندازه ی سه که تا بیست و چهار ساعت نبود... چهار هزار و سیصد و بیست دقیقه بود!!!
چون این سه روز من درون دقیقه ها زندگی کردم یـا بهتر بگم من همـه ی دقیقه های این سه روز رو زندگی کردم.
پس درس سوم: بعضی مفاهیم ساخته ی ذهن ما هستند،مـیشـه یـه عمر،یک لحظه باشـه و یک لحظه،یک عمررررر ... کیفیت بسازیم بیشتر که تا غرق شدن درون کمـیت ها،دورمون نکنـه از ساحل لذت بینـهایت و شگفت انگیز کیفیت ها.
.
.
.
پ ن: امروز توی راهروهای هایپراستار کـه راه مـیرفتم بیشتر آدم ها رو نگاه مـیکردم که تا کالاها.
بیشتر از این کـه فکر کنم به منظور خونـه چی لازم دارم،فکر مـیکردم بـه چه مدل آدم هایی به منظور زندگیم نیـاز دارم... فکر مـیکردم همون قدری کـه این چهل روز کـه دارم از خوردن گوشت و مرغ و مشتقاتی مثل کالباس و سوسیس حذر مـیکنم،باید از یـه سری آدم ها ... و مشتقاتشون!!!! حذر کنم...
و ادامـه ی درس سوم... تعداد اطرافیـانمون مـهم نیست،مـهم بودنِ آدم های با کیفیت ... آدم های سبز و نیلی ... آدم هایی کـه هنوز درون دلشون قلب دارن درون زندگی مونـه ... حتا اگر شده فقط یک نفر!!!
.
.
.
#سومـین_روز
#چله_نشینی
#کیفیت
#کمـیت
#زندگی
Read more
. •••••••••••••••••••••••••••• درون من خونـه ای هست کـه بوی خوشمزه ی جنگل تمام اطرافش رو احاطه کرده... تصویر ی کـه متولد نشده اما دست هام موهای جو گندمـیش رو بارها بافته و صدای زنی کـه دلم مـیخواد هر روز صداش رو ببوسم. تو از جنگ بگو از قیمت ارز از روزهایی کـه قرار نیست برسن و چمدون بستن بـه سمت مرز... ...
.
••••••••••••••••••••••••••••
در من خونـه ای هست کـه بوی خوشمزه ی جنگل تمام اطرافش رو احاطه کرده... تصویر ی کـه متولد نشده اما دست هام موهای جو گندمـیش رو بارها بافته و صدای زنی کـه دلم مـیخواد هر روز صداش رو ببوسم.تو از جنگ بگو از قیمت ارز از روزهایی کـه قرار نیست برسن و چمدون بستن بـه سمت مرز... من اما اهل این ام کـه هیچ باری زانوهام رو خم نکنن٬ من اهل #ایستادنم... اهل ایستادن.
برای اون کـه مشت زد٬ #باد ام به منظور اون کـه به #امـید هام دست برد #آتیش... به منظور اون کـه #قلب منـه٬ اگر راهم رو ببنده مثل #آب راه قلبش رو پیدا مـیکنم و برای خاطرات بد٬ #خاک ام دفن مـیکنم بیشتر از هر خاکی.
#عشق رو با گلوله با تهدید با گرسنگی نمـیشـه از بین برد. امـیدوار باش کـه هم رو پیدا مـی کنیم حتی زیر آسمون جنگ و فقر... امـیدوار باش و مـیون غصه هات من رو فراموش نکن چون دیر یـا زود پیدام مـیشـه. دستت رو مـی گیرم و با دست هامون٬ موهای جو گندمـیش رو تو سکوت جنگل مـی بافیم .
•••••••••••••••••••••••••••
Read more
. دعوت نکن مرا بـه خیـالاتت حتی اگر بهشتِ برین باشد بگذار درون سکوت بمـیرم که تا قدری عطش نصیب من باشد . وقتی به منظور قتل زمان داری درون چهرا ات دو تیر و کمان داری حتما مـیان ما دو نفر ، آری... گاهیی بـه فکر کمـین باشد . «هر روز درون خیـال من اینجایی شک مـیکنم بـه این کـه تو مـی آیی بگذار درون کشاکش تنـهایی شک آخرین ... .
دعوت نکن مرا بـه خیـالاتت
حتی اگر بهشتِ برین باشد
بگذار درون سکوت بمـیرم تا
قدری عطش نصیب من باشد
.
وقتی به منظور قتل زمان داری
در چهرا ات دو تیر و کمان داری 😉
باید مـیان ما دو نفر ، آری...
گاهیی بـه فکر کمـین باشد
.
«هر روز درون خیـال من اینجایی
شک مـیکنم بـه این کـه تو مـی آیی
بگذار درون کشاکش تنـهایی
شک آخرین تلاش یقین باشد»
.
ترسیده ام از این همـه ترسیدن
از هر طرفِ نرفته ، تو را دیدن
دیگر بس هست فصل نبا
باران چگونـه خانـه نشین باشد؟
.
در من کـه #عشق قاتل تشویش است
عقل ابلهانـه عاقبت اندیش است!
حرفی بزن کـه فاجعه درون پیش است
چیزی بگو... سکوت؟؟ همـین؟؟ باشد.
.
پ.ن:
.
خراب تو شدم که تا خراب من باشی
ب از همـه که تا انتخاب من باشی
چقدر چله نشستم من باشی
چقدر تشنـه ام و از دلگیرم
.
پ.ن۲:
نگاه مـیکنی ام توی قاب، مـیخندم
نگاه مـیکنمت توی قاب ِ دلگیرم :)
.
Read more
تو دوست خوبم بدان کـه به یـادت هستم و دعاگوی روح پاکت مـیمانم اما .... بدان کـه از من دوست بـه تو نزدیکتر آن بالا. ..کسی هست کـه همـیشـه و همـه جا درون انتظارت هست که تا تو با او نجوا کنی .....و از او بخواهی.... برو و با دل پاک و خالصت از او بخواه آنچه از من حقیر مـیخواهی و بدان او از رگ گردن هم بـه تو نزدیکتر است. ... من ... تو دوست خوبم ♥♥♥بدان کـه به یـادت هستم و دعاگوی روح پاکت مـیمانم اما ....
بدان کـه از من دوست بـه تو نزدیکتر آن بالا. ..کسی هست کـه همـیشـه و همـه جا درون انتظارت هست که تا تو با او نجوا کنی .....و از او بخواهی....
برو و با دل پاک و خالصت از او بخواه آنچه از من حقیر مـیخواهی و بدان او از رگ گردن هم بـه تو نزدیکتر است. ...
من هم مثل تو بعضی وقتها کم مـی آورم اما روشنایی روز و سکوت شب مرا بـه یـاد خلقتم مـی اندازد مـیدانم کـه خوب مـیدانی اما ما آدمـها فراموش کاریم و اینبار نیز فراموش کردیم کـه ما یک حامـی قوی و بزرگ داریم و اوی نیست جز خداااااا♥♥♥
تو دوست خوبم بدان کـه من نیز بنده ای بیش نیستم هر چقدر هم کـه دعایت کنم. ..که مـیکنم♥ بازهم از من دلسوز تر خدایت هست بعد برو از او بخواه بالهای رهایی ات را باز کن و پرواز کن بـه سوی بی نـهایت و فراتر از آن. ...★★★★
#دوست #خوب #دعایت #مـیکنم
#خدا #در #این #نزدیکی #است
Read more
از مردی پرسیدند بچه ات را بیشتر دوست داری یـا همسرت را ؟ پاسخ جالبی داد گفت بچم رو عاشقانـه دوست دارم ولی رو عاقلانـه گفتم یعنی چی ؟ گفت من عاشق بچم هستم همـه کارهاش رو دوست دارم همـه افکارش رو وهمـه حرکاتش رو همـه چیزش برام زیباست حتی اگر به منظور دیگران بد باشـه ولی همسرم را عاقلانـه دوست دارم زیبای ...
از مردی پرسیدند بچه ات را بیشتر دوست داری یـا همسرت را ؟
پاسخ جالبی داد
گفت بچم رو عاشقانـه دوست دارم ولی رو عاقلانـه
گفتم یعنی چی ؟
گفت من عاشق بچم هستم همـه کارهاش رو دوست دارم همـه افکارش رو وهمـه حرکاتش رو همـه چیزش برام زیباست حتی اگر به منظور دیگران بد باشـه
ولی همسرم را عاقلانـه دوست دارم زیبای رویـاهای من وقتی با من ازدواج کرد :
زیباترین موها رو داشت بنابرین الان کـه بین موهای زیبایش موهای سفید مـیبینم من اون موهای سفید رو مـی پرستم وقتی با من ازدواج کرد:
صورتش بسیـار زیبا بود حالا کـه چروکهای صورتش را مـی بینم من اون خطهای صورتش رو سجده مـیکنم وقتی از دست من عصبانی مـیشـه و سکوت مـیکنـه من اون سکوت رو دوست دارم
وقتی بـه خاطر من چندین سال با نا ملایمات ساخته من اون ساختنش را دیوانـه وار دوست دارم بعد من نسبت بـه همسرم عاقلانـه عاشق هستم ❤❤❤❤❤❤
Read more
. از مردی پرسیدن بچه ات را بیشتر دوست داری یـا همسرت رو پاسخ جالبی داد : گفت بچم رو عاشقانـه دوست دارم ولی رو عاقلانـه گفتم یعنی چی ؟ گفت من عاشق بچم هستم همـه کارهاش رو دوست دارم همـه افکارش رو وهمـه حرکاتش رو همـه چیزش برام زیباست حتی اگر به منظور دیگران بد باشـه ولی همسرم را عاقلانـه دوست دارم زیبای ...
.
از مردی پرسیدن بچه ات را بیشتر دوست داری یـا همسرت رو
پاسخ جالبی داد :گفت بچم رو عاشقانـه دوست دارم ولی رو عاقلانـه
گفتم یعنی چی ؟
گفت من عاشق بچم هستم همـه کارهاش رو دوست دارم همـه افکارش رو وهمـه حرکاتش رو همـه چیزش برام زیباست حتی اگر به منظور دیگران بد باشـه
ولی همسرم را عاقلانـه دوست دارم
زیبای رویـاهای من وقتی با من ازدواج کرد زیباترین موها رو داشت بنابرین الان کـه بین موهای زیبایش موهای سفید مـیبینم من اون موهای سفید رو مـی پرستم وقتی با من ازدواج کرد صورتش بسیـار زیبا بود حالا کـه چروکهای صورتش را مـی بینم من اون خطهای صورتش رو سجده مـیکنم وقتی از دست من عصبانی مـیشـه و سکوت مـیکنـه من اون سکوت رو دوست دارم . وقتی بـه خاطر من چندین سال با نا ملایمات ساخته من اون ساختنش را دیوانـه وار دوست دارم بعد من نسبت بـه همسرم عاقلانـه عاشق هستم زن هر چقدر هم کـه بزرگ شود ، همسر شود ، مادر شود ، مادر بزرگ شود ،
درونش هنوز هم ی کوچک چشم انتظار هست ،انتظار مـی کشد به منظور لوس شدن ، محبت دیدن دستی مـیخواهد به منظور نوازش ، و چشمـی به منظور ستایش مـهم نیست چند ساله شدی ، زن کـه باشی ،دنیـای درونت همـیشـه صورتی ست
💚💙❤💛💚💜
.
.
.
Read more
آقای وزیر،عدالت درون کدامـین اتاق وزارت ورزش محبوس مانده است؟! خدا را شکر مردمانی داریم بی نـهایت قدرشناس و با محبت کـه حتی حتما جان را فدای لطف و محبت خالصانـه شان کردو با تمام وجودم ادای احترام مـیکنم بـه مردم وطنم کـه همواره حمایتهای بی دریغشان شامل حال افتخار آفرینان ورزش ملی ایران بوده و هست عهد کرده ... آقای وزیر،عدالت درون کدامـین اتاق وزارت ورزش محبوس مانده است؟!
خدا را شکر مردمانی داریم بی نـهایت قدرشناس و با محبت کـه حتی حتما جان را فدای لطف و محبت خالصانـه شان کردو
با تمام وجودم ادای احترام مـیکنم بـه مردم وطنم کـه همواره حمایتهای بی دریغشان شامل حال افتخار آفرینان ورزش ملی ایران بوده و هست
عهد کرده کردم تنـها بـه افتخار آفرینی به منظور ملت و مملکت عزیزم فکر کنم
اما چه کنم کـه شاهد بی سابقه ترین و شدیدترین کم لطفی ها از جانب افرادی هستم کـه باید همانند پدری مـهربان نگاهی برابر بـه تمامـی فرزندان خود داشته باشند اماندارند؟
چگونـه مـیتوانم ناعدالتی درون قبال قهرمانان و مسئولان دلسوز کشتی را ببینم اما سکوت کنم؟!
چگونـه مـی توانم اوج تنـهایی پهلوان و قهرمان محبوب سرزمـینم(دکتر رسول خادم) کـه به حق مایـه ی فخر و مباهات کشتی و تمام ورزش ایران مـیباشد را ببینم اما سکوت کنم؟
مردیکه یک تنـه تمام بار کشتی را بـه دوش کشیده و شاهدیم آنانیکه حتما درکنارش باشند درون مقابلش ایستاده اند
آقای وزیر، بـه کجا چنین شتابان؟
عدالت وانصاف درون کدامـین اتاق وزارت ورزش محبوس مانده است؟
کشتی و قهرمانان و مدیرانش چه کرده اند جز افتخار آفرینی کـه اینگونـه درقبالش جفاصورت مـیگیرد و چشمـها بر روی افتخارات بزرگشان بسته شده؟
چرا نگاهی نابرابر و ناعادلانـه نسبت بـه ورزش ملی این سرزمـین و افتخار آفرینانش وجود دارد؟
آقای وزیر کشتی یـار مـیخواهد نـه سربار؟
کدام منطفی مـی پذیرد درون آستانـه بازیـهای آسیـایی و رقابتهای جهانی اینـهمـه فشار روحی وروانی ازسوی آنانیکه حتما یـاریگر قهرمانان ورزش ملی ایران باشند بر ملی پوشان کشتی وارد شود؟
کدام منطقی مـی پذیرد درآستانـه بازیـهای آسیـایی و قهرمانی جهان بودجه کشتی بـه شکل چشمگیری تنزل یـابد؟
چگونـه به منظور کشتی و قهرمانانش پول نیست اما به منظور برخی رشته هاحتی پاداش چندصد هزار دلاریشان درون روز تعطیل تهیـه و پرداخت مـیشود؟
چه مـیکنید با ورزش ملی و همـیشـه پرافتخار این سرزمـین؟
چرا مدیران دلسوز و موفق کشتی کشور را تنـها گذاشته اید؟
چرا پاداش قهرمانان افتخار آفرین کشتی نباید بـه شکل کامل پرداخت شود؟
چرا درون زمانیکه حتما یـاریگر کشتی و مدیران و قهرمانانش درون روزهای سخت باشید سکوت کرده اید؟
آیـا حمایت از کشتی تنـها حضور درون سالنـهای مسابقات و عیـادگاری پای سکوها و درکنار قهرمانانش مـیباشد؟
آقای وزیر....
ما زیـاران چشم یـاری داشتیم
خود غلط بود آنچه
مـی پنداشتیم
Read more
️🕊 #siavyoga «در من خونـه ای هست کـه بوی سبز ِ جنگل تمامِ اطرافش رو احاطه کرده... تصویر ی کـه متولد نشده اما دست هام موهای جو گندمـیش رو بارها بافته و صدای زنی کـه دلم مـیخواد هر روز صداش رو ببوسم تو از جنگ بگو از قیمت ارز از روزهایی کـه قرار نیست برسن و چمدون بستن بـه سمت مرز... من اما اهل این ام کـه زیر سخت ...
🗻☁️🕊 #siavyoga
«در من خونـه ای هست کـه بوی سبز ِ جنگل تمامِ اطرافش رو احاطه کرده... تصویر ی کـه متولد نشده اما دست هام موهای جو گندمـیش رو بارها بافته و صدای زنی کـه دلم مـیخواد هر روز صداش رو ببوسمتو از جنگ بگو از قیمت ارز از روزهایی کـه قرار نیست برسن و چمدون بستن بـه سمت مرز... من اما اهل این ام کـه زیر سخت ترین طوفان ها خم بشم اما نشکنم٬ من اهل ایستادنم... اهل ایستادن.
برای اون کـه مشت زد٬ باد ام. به منظور اون کـه به امـید هام دست برد آتیش... به منظور اون کـه قلبش سنگیـه٬ اگر راهم رو ببنده مثل آب راه قلبش رو پیدا مـیکنم و برای خاطرات بد٬ خاک ام دفن مـیکنم بیشتر از هر خاکی.
عشق رو با گلوله با تهدید با گرسنگی نمـیشـه از بین برد. امـیدوار باش کـه هم رو پیدا مـی کنیم حتی زیر آسمون جنگ و فقر... امـیدوار باش و مـیون غصه هات من رو فراموش نکن چون دیر یـا زود پیدام مـیشـه. دستت رو مـی گیرم و با دست هامون٬ موهای جو گندمـیش رو تو سکوت جنگل مـی بافیم »
.
.
پ.ن: این متن از امـیرعلی رو کمـی تغییر دادم.👆
_________________________________________________________
برای من جنگلِ سبز و ابر های سفید و آسمون و دریـای آبی زندگیـه؛ زمـین زندگیـه با همـه طبیعتش، همـه آدمای خوب و بدش، همـه خوشی ها و ناخوشی هاش.
من اینجام کـه تجربه کنم. زندگی کنم.
پرواز کنم مثل یـه پرنده،
شنا کنم مثل یـه ماهی،
یوگا کنم مثل یک انسان،،
و وقتی بـه اندازه کافی دیدم و کشیدم، یـه روزی بـه سادگیِ یـه #شاواسانا کالبدم رو رها کنم و روحم رو آزااد کنم که تا بره بـه منظومـه های دوور..🌌 بـه دنبالِ جهان های موازی، متقاطع، اریب..
یـا شایدم به منظور همـیشـه درون #نیروانـه آرمـیدم.
باشد کـه حیـاتِ ما درون زمـین سرشار از عشق باشد.
عشق بـه طبیعت، عشق بـه خانواده، جهان، هستی..
عشق بـه خود، و عشق بـه خودآ
....مـین.🙏🏾
#سیناسیـاوشان 🌿
خرداد ٩٧
___________________________________________
Om. Shanti. Shanti. Shanti. 🕉🙏🏾🌍
// #yogalife #yoga_asana #yoga #practiceyoga #yogapractice #liveyourlife
Read more
Vivian Maier گاهی بـه این زن فکر مـیکنم بـه عکاس ناشناخته ای کـه اگر چه خیلی دیر و بعد از مرگ شناخته شد اما داستان زندگی و عهایش همچنان به منظور ما جذاب هست زنی کـه بیش از 40 سال را بـه عنوان پرستار بچه ها سپری کرد و عهای خیـابانی جالبی را درون شیکاگو و نییورک ثبت نمود اری اکثر اثارش درون چمدان ها و جعبه هایش پیدا ...
© Vivian Maier
گاهی بـه این زن فکر مـیکنم
به عکاس ناشناخته ای کـه اگر چه خیلی دیر و بعد از مرگ شناخته شد اما داستان زندگی و عهایش همچنان به منظور ما جذاب است
زنی کـه بیش از 40 سال را بـه عنوان پرستار بچه ها سپری کرد و عهای خیـابانی جالبی را درون شیکاگو و نییورک ثبت نمود
اری اکثر اثارش درون چمدان ها و جعبه هایش پیدا شد
کسی نمـیدانست کـه یک پرستار بیش از 150 هزار عرا درون بیش از 40 سال مخفی کرده است
او سلفی های بسیـاری از خود گرفته، اکثرا درون شیشـه های خیـابان، ساده بوده و هیچ وقت لبخندی بهندارد
گویی مـیدانسته کـه دنیـا نیز کاری با او نداشت
اما همچنان بـه عکاسی ادامـه داده است
عگرفته، بسیـار و زیـاد
عکاسی از محله های متوسط و کودکان خیـابانی و کوچه ها خلوت
کادرهایش کمـی شبیـه دنوا عکاس مشـهور فرانسویست
اما ارامش و راز نگاهش درون تمام سلفی های او مرا شگفت زده مـیکند
تا با حال ایـا با خود فکر کرده اید کـه چگونـه مـیتوان 40 سال با شوق درون سراسر دنیـا عگرفت و انـها را مخفی کرد!
یک عشق ذاتی و یک سکوت طولانی!
عهای کـه شاید باور نکنید تازه از سال 2007 درون نت منتشر شده بود
روزی کـه با اثارش اشنا شدم را هنوز بـه یـاد دارم
گاهی عمـیقا بـه این زن فکر مـیکنم
زنی کـه پرستاری از بچه ها را ادامـه داده و دوربینش را از خود جدا نکرده بود
شگفتا
ایـا دوست داشت کـه روزی شناخته شود و یـا فکر مـیکرد فقط حتما این صحنـه ها را ثبت کند؟
ایـا اصلا اهمـیت مـیداده کـه این عها جهانی را مشتاق مـیکند و یـا فقط درون پی ثبت روزمرگیست؟
مقام هنرمند اینجا بـه چالش کشیده مـیشود!
به راستی ایـا هنر عکاس نمایش شکوه چالش های ذهنی خود و منتشر به منظور مخاطبین بسیـار هست و یـا درک محیط اطراف و عشق بـه کادر انـها و تماشایشان درون دنیـای کوچک شخصی
این عها گاهی خود هنر را نیز بـه چالش عمـیقی فرو مـیبرد
ویویـان مایر را دوست داشته باشید، چون بدون دیده شدن و برای ثبت واقعی لحظات عمـیگرفت
کاش مـیتوانستم چند روزی با او همراه شوم
در همان کوچه های سالها ی دور
در شیکاگو
راستی او درون تمام این 40 سال درگیر چه انگیزه ای بوده است
کمـی بـه او و اثارش فکر کنید
هنرمندان بسیـاری هستند کـه مـیتوانند روزها فکر مارا درگیر کنند
اری
گاهی عمـیقاً بـه او مـی اندیشم
بهی کـه من جز اساتید لحظه نگاریش مـیدانم
زنی کـه تنـها خود بودن را امتحان مـیکرد و دنیـا را از دریچه چشمان خود کافی مـیدید!اینـها وارثان عکاسی حقیقی بودند
عکاسانی کـه نـه به منظور دیده شدن بلکه به منظور نگریستن واقعی شات مـیزدند
چه خوب کـه بیندیشیم و ببینیمشان
نوشته اریجینال امـیر شمس
مدرس هنر عکاسی
مرداد
@amirshamsofficial
#vivianmaier
Read more
Klaartje Lambrechts گاهی ،همـه چیز از یک سکوت اغاز مـیشود سکوتی کـه پایـانی ندارد شاید درون همان ابتدا شکل نتیجه ای نافرجام! همـه داستان های عاشقانـه با همـین تعاریف هم پیمانند فقط شروعشان متفاوت است! والا سرانجام همان هست که باید! من درون چیستی هنر بـه دنبال سر انگشتانی مـیگردم کـه وقتی عطر بهار ...
© Klaartje Lambrechts
گاهی ،همـه چیز از یک سکوت اغاز مـیشود
سکوتی کـه پایـانی ندارد
شاید
در همان ابتدا شکل نتیجه ای نافرجام!
همـه داستان های عاشقانـه با همـین تعاریف هم پیمانند
فقط شروعشان متفاوت است!
والا سرانجام همان هست که باید!من درون چیستی هنر بـه دنبال سر انگشتانی مـیگردم کـه وقتی عطر بهار نارنج از زیر پوست نازکش تراوش کند، مرا اسیر تمام رازهای کاینات سازد و از همـه زندگی، گرمای 38 درجه ای را بخواهم کـه با نسیم جدایی چند ثانیـه ای، خنکی بهشت را بـه من ارزانی کند!
من بـه دنبال ناکرده پشت حجابی هستم کـه رخش بـه اندازه تمام صفحات سپید نانوشته فهمـیدنیست!
من بویش مـیکنم و از مـیان تمام ساقه های نازک دل و قد کشیده، روزی درون گوشـه ای سبز با او ترانـه ای را همخوانی خواهم کرد
راستی
شما هم اکنون عاشقید؟
عشق را چگونـه یـافتید؟
ایـا واقعا عشق هست یـا وهم؟
گاهی حتما به استقبال تمام سکوت های بی حساب و کتاب رفت و از یکدیگر گذشت!
همـه ما دردهای بزرگی از این خاک حمل مـیکنیم
برایتان عشق درد ارزو مـیکنم
زیرا مـیکشد اما کمـی هواییتان مـیکند!
کاش بتوان عاشق بود، حس و حال چند روزه اش نیز، به منظور هفت پشتمان کافیست!
عکاسی حقیقتیست شگفت
حقیقتی کـه پر از نیستی و هستیست!
حرف هایی خاموش و بیصدا
دردهایی اشنا و غریب
من اکنون و امشب از خدا هیچ نمـیخواهم
جز مسیر روشنی کـه فانوسش گرمای دل کوچکی باشد و سلامتی بنده ای دوست داشتنی
نوشته امـیر شمس
برای هری کـه مـیخواند که تا بداند کـه تا ابد نادان خواهد
دانست
20 مرداد گذشته 97
@amirshamsofficial
#Fineartphg
#fineartphotography
#Klaartjelambrechts
Read more
#زندگی #گلدون #گل #قشم #عشق مطمعنم تک تک برگهای گلدون های خونمون مـیدونن کـه من عاشقشون هستم حس مـیکنم یکی از دلایل زیبایی عشقه خیلی وقته بـه این نتیجه رسیدم زندگی فرمول مشخصی نداره اینو از درد دلهایی کـه شما با من کردین و چیزهایی کـه تو زندگی دیدم متوجه شدم از تضادهایی کـه نتیجه پیروی از قوانین یکسان ... #زندگی #گلدون #گل #قشم #عشق
مطمعنم تک تک برگهای گلدون های خونمون مـیدونن کـه من عاشقشون هستم حس مـیکنم یکی از دلایل زیبایی عشقه💓
خیلی وقته بـه این نتیجه رسیدم زندگی فرمول مشخصی نداره اینو از درد دلهایی کـه شما با من کردین و چیزهایی کـه تو زندگی دیدم متوجه شدم از تضادهایی کـه نتیجه پیروی از قوانین یکسان و نوشته شده،بود.
از اون بـه بعد سعی کردم فرمول زندگیمو خودم بنویسم بدون ترس از نکن هایی کـه سالیـان سال تو ذهنم شکل گرفته بود.
اصلا مـیخوام گاهی داد ب بسه هرچی سکوت کردم،مـیخوام گاهی سکوت کنم،بسه هر چی داد زدم،مـیخوام گاهی گریـه نکنم،بسه هر جا بغص کردم گذاشتم راحت اشکام بریزه،مـیخوام گاهی برم تو دل ماجرا،بسه هرچی یـه گوشـه نشستم و ترسیدم،مـیخوام گاهی یـه گوشـه بشینم،بسه از بس رفتم دل هر ماجرا.....
به این نتیجه رسیدم فرمول نویس زندگی خودم باشم اصلا من آموخته نمـیخوام ول کن بسه دیگه.
این فرمولو به منظور گلدونـهای خونم هم نوشتم و اجرا کردم و جواب داد.مثلا قبلا مـیرفتم تحقیق مـیکردم کـه فلان گل هر چند روز یـه بار آب مـیخواد و فلان گل چطور نوری مـیخواد.....
بعد دیدم شاید بشـه زمان آبیـاری گلهامو یکی کنم اون موقع وقتی مـیرم سفر نمـیخوام نگرانشون باشم کاری کنم کـه تمام گلها تو یـه روز آبیـاری بشن شاید عادت کنن و اتفاقی نیـافته.
الان یک سال و نیمـه تمام گلدونـها رو هر یک هفته یـا ده روز یـه بار آب مـیدم و همشون حالشون خوبه.
مدتیـه خیلی ریسک مـیکنم مـهم نیست نتیجه بده باور دارم اشتباهات من نتیجه تلاش مـه بعد بیشتر تلاش مـیکنم کـه کمتر اشتباه کنم قوانین نوشته شده رو بهم مـی که تا نتیجه بهتری بگیرم.
گاهی حتما تمام ساخته هایم رو بکوبم که تا سازه ای نو برپاکنم.
Read more
از پنجره داشتم بیرونو نگاه مـیکردم دیدم تو خیـابون چندتا بچه ی سیزده چهارده ساله دعواشون شده خیلی راحت دارن بـه هم فحش ناموس مـیدن، یـاد یـه خاطره ای افتادم گفتم بد نیست اینجا بنویسمش. یـه روز مادرمو خواستن مدرسه بهش گفتن پسرت همکلاسیشو کتک زده. مدیر منو خواست دفتر مدرسه، جلوی مادرم گفت چرا دوستتو زدی؟ ... از پنجره داشتم بیرونو نگاه مـیکردم دیدم تو خیـابون چندتا بچه ی سیزده چهارده ساله دعواشون شده خیلی راحت دارن بـه هم فحش ناموس مـیدن، یـاد یـه خاطره ای افتادم گفتم بد نیست اینجا بنویسمش.
یـه روز مادرمو خواستن مدرسه بهش گفتن پسرت همکلاسیشو کتک زده. مدیر منو خواست دفتر مدرسه، جلوی مادرم گفت چرا دوستتو زدی؟ هیچی نگفتم، دیدم مادرم خیلی ناراحته پیش خودم گفتم اگه خجالت بکشم و نگم بـه چه دلیل قانع کننده ای اینکارو کردم متهم مـیشم! سرمو انداختم پایین و با خجالت گفتم آقای مدیر، فلانی بـه مادرم فحش زشت داد اگه نمـیزدمش بچه ها بهم مـیگفتن بی غیرت!
مادرم گفت رضا، اگه درون جواب فحش زشت دوستت، سکوت مـی کردی از نظر من بی غیرت نبودی اما الان کـه باعث شدی مادرت درون قبال خشونت تو توضیح بده از نظر من پسر بی غیرتی هستی. بعد بـه مدیرمون گفت من بـه پسرم هیچ وقت اجازه ندادم دست روی بلند کنـه حتی اگه بهش فحش ناموس بدن!
از اون روز هفت هشت سال گذشت و مادرم از دنیـا رفت... هنوز چهلمش نشده بود نشسته بودم تو پارک دوتا پسر از همسن و سالای خودم داشتن از جلوم رد مـیشدن، هر جفتشون مست بودن، یـه دفعه نمـی دونم چی شد جلوی همـه ی دوستام بهم فحش مادر دادن، باور کنین یـه لحظه خون جلوی چشمامو گرفت! اما یـاد ناراحتی اونروز مادرم افتادم سرمو انداختم پایین درون جوابش گفتم خدا سایـه مادر تورو از سرت کم نکنـه!
شب رو تختم خوابیده بودم داشتم گریـه مـیکردم کـه چرا بلند نشدم عصبانیتمو خالی کنم، دیدم م مـیگه دم درون کارت دارن. رفتم دیدم پسره س! بهم گفت اگه چهارتا فحش ناموس مـیدادی و چند که تا مشت مـیزدی تو صورتم منم چندتا فحش مـیدادم و چند مشت مـیزدم تموم مـیشد مـیرفت. اما همـین نیم ساعت پیش بهم گفتنی بهم اون حرفو زده کـه عزادار مادرشـه اومدم بهت بگم اگه بکشنم هم دیگه فحش مادر بهی نمـیدم حتی اگه مست باشم و مغزم کار نکنـه!
اونجا بود کـه فهمـیدم وقتی اونروز مادرم گفت معنی غیرت، خشونت نیست یعنی چی!
الان خیلی مـیبینم مادرا بـه بچه هاشون یـاد مـیدن اگه فلانی زد بزنش. کاش بجای اینکه مـیگفتن تو هم بزن مـیگفتن نذار بزنتت!
من فکر مـیکنم خشونت ها بین اقوم و نژادها و مذاهب و انواع جنگها تو دنیـای بزرگترها از همـین تربیت های کوچیک تو کودکی سرچشمـه مـیگیره. ما غیرت رو بـه این شکل یـاد گرفتیم. یـه جاهایی حتی بخاطر بعضی خشونتها تشویق شدیم، بابتش بهمون لقب باغیرت دادن!
Read more
. فارست: نمـی دونم حق با بود یـا ستوان دن. من نمـی دونم کـه هر کدوم ما سرنوشتی داریم یـا بطور تصادفی روی یک نسیم شناوریم. ولی بـه نظر من هر دوتا درستن. شاید هر دو که تا همزمان دارن اتفاق مـی افتن. Forrest Gump| فارست گامپ 1994| . بـه بیست سال پیش فکر مـیکنم و سالهای سختی کـه از همان سن شروع شد. از همان حدود نـه ...
. فارست: نمـی دونم حق با بود یـا ستوان دن. من نمـی دونم کـه هر کدوم ما سرنوشتی داریم یـا بطور تصادفی روی یک نسیم شناوریم. ولی بـه نظر من هر دوتا درستن. شاید هر دو که تا همزمان دارن اتفاق مـی افتن.Forrest Gump| فارست گامپ 1994| .
به بیست سال پیش فکر مـیکنم و سالهای سختی کـه از همان سن شروع شد. از همان حدود نـه سالگی.
سالهای سخِت اضطراب و انتظار. سالهای سختِ درد و اندوه. بـه تمام مسیری کـه آمدهام نگاه مـیکنم، تمام مسیر که تا به امروز، بـه عبورم نگاه مـیکنم. عبور از دردها و اضطرابها. چه عبور پرماجرایی. چقدر تقلا کردم تغییر دهم و دردها را قبول نکنم. و بعد جایی تصمـیم گرفتم اعتماد کنم بـه زندگی و اجازه دهم کارش را انجام دهد و بیشتر نگاهش کنم و ببینم هر اتفاق به منظور من چه کشفی دارد. از جایی درون مسیر زندگیام تصمـیم گرفتم تمام اتفاق ها را فرصتی به منظور پیدا ِ بخشهای گمشدهی درونم بدانم. از همان روز آدمـها همـه آیینـههایی به منظور دیدنِ ضعفهایم شدند نـه دشمنانی بـه قصد تخریب. از همان زمان رابطهها و از دست دادنها و پذیرشِ دردها همچون فانوسهایی کوچک شدند کـه مسیرِ پیدا ِ درونم را روشن تر د.
این یک تصمـیم شخصی بود و البته یک دیدگاه شخصی نسبت بـه دنیـا و اتفاقات و دردهایش.
زندگی هیچگاه آسان بر من نگذشت. و همچنان هم آسان نمـیگذرد و من فکر مـیکنم زندگی بر هیچآسان نمـیگیرد. درون نـهایت هر شخص با دردهایی مواجه مـیشود کـه برای خودش بسیـار عمـیق اند. و من تصمـیم گرفتم خودم معنای دردهایم را بیـابم! درون زندگیِ من، دردها، روشن کنندهی راهی شدند کـه منتهی شد بـه پیدا ِ درونم! دردها، آموزگارانی شدند کـه صبر و پذیرشِ ناپایداری را بـه من آموختند. دردها بـه من یـاد دادند کـه چطور تنـها باشم و بزرگ شوم. انقدر بزرگ کـه بتوانم دوام بیـاورم کـه آدمـها را مقصر ندانم. غر ن و درمانده نشوم و مسئولیت خودم را قبول کنم و در هر شرایطی رشد و کشف و جلو رفتن را متوقف نکنم.
سالها بعد از نـه سالگی، دیگر خبری از آنی کـه مدام دعا مـیکرد نجات دهندهای از راه برسد و اتفاق ها را تغییر دهد، نبود! سالها بعد من درد داشتم، درست شبیـه بـه کودکیام، اما دیگر منتظر و درمانده نبودم.
دردها کم نشد اما آگاهی بـه آن معنا داد و تحملش را آسانتر کرد.
روزها و سالها گذشت.
هیچ تحویلِ سالی گذشته را تغییر نداد. هیچ سالِ نویی، اندوه را کم نکرد اما اتفاق دیگری افتاد. با هر تحویل سال بیشتر بـه زندگی اعتماد کردم و هر سال بیشتر سکوت کردم و بیشتر درونم را پیدا کردم. هر سالِ نو بیشتر مسیرم را فهمـیدم و بیشتر بـه ناپایداریِ دنیـا دل دادم.
Read more
#painting انگار وسط اقیـانوس افتادم دور که تا دورم فقط آب مـیبینم دیگه پارو نمـی از موجها نمـیترسم از غرق شدن نمـیترسم بیصدا فقط نشستم طلوع و غروب رو نگاه مـیکنم حرکت ابرها توی آسمون رو دنبال مـیکنم صدای برخورد آب بـه قایقی کـه مـیدونم مال من نیست رو گوش مـیدم مـیدونی مثل چه زمانیـه! مثل وقتیکه ... #painting🎨
انگار وسط اقیـانوس افتادم
دور که تا دورم فقط آب مـیبینم
دیگه پارو نمـی
از موجها نمـیترسم
از غرق شدن نمـیترسم
بیصدا فقط نشستم
طلوع و غروب رو نگاه مـیکنم
حرکت ابرها توی آسمون رو دنبال مـیکنم
صدای برخورد آب بـه قایقی کـه مـیدونم مال من نیست رو گوش مـیدم
مـیدونی مثل چه زمانیـه!
مثل وقتیکه توی استخر خودت رو رها مـیکنی که تا بری توی عمق یـا موقع غواصی
اونجایی کـه انگار تو دیگه خودت نیستی
انگار کالبدت تغییر کرده
یـه جای ناشناسی هستم
یـه جایی کـه در عینِ ترسِ زیـاد،
احساس اغنا شدن داری
یـه جایی هست کـه شاید تو هم تجربه کرده باشی
اونجایی کـه مـیشنوی، مـیبینی، مـیفهمـی
اما
انگار هیچ کاری از دستت برنمـیاد
مثل وقتی کـه مـیگن روح از بدن جدا مـیشـه و همـه چیز رو مـیبینـه اما نمـیتونـه کاری کنـه!
شایدم اشتباه مثال مـی
در کلام سخته!
یـه وقتایی هست کـه آدم مـیمـیره
نـه مرگی کـه قلبت بایسته .... نـه
ولی ...
مـیدونی...
به این #باور رسیدم که...
گاهی حتما بمـیری
تا بفهمـی چی مـیخوای
یـه قسمتی از وجودت حتما از ریشـه دربیـاد
و احساس کنی اونیکه که تا الان بودی، دیگه نیستی
ولی مـهمـه که...
بعدش بدونی که....
کی مـیخوای باشی!
ولش کن خُل بودم گویـا خلتر شدم
#سکوت مـیکنم
سعی مـیکنم خوووووب ببینم
#دلنوشته 🖋ناهیدمحبی
#nahidmohebi
#رنگها_حال_مرا_خوب_مـیکنند
#رنگ_آمـیزی #دنیـای_این_روزای_من
#نقاشی #دنیـای #خیـال #من است
#قلم_مو #بال_پرواز من بر فراز #رویـا ست
#رنگ_بازی #هنر #بی_کلام است
#رنگ زبان #هنرمند است
#دلنوشته_های_من
#🎨
#art #artwork #artist
#colorful
Read more
Music Of The Week - موسیقی هفته Olafur Arnalds-Not Alone چقدر پر شورم وقتی بـه بخش موسیقی هفته مـیرسم چون کودکی ذوق دارم چون مـیتوانم گوشـه ای از آرشیو موسیقی خود را فریـاد کنم هرچند با کمـی خساست! و چه چیزی زیباتر از این جوان چه چیزی شنیدنی تر از قطعه الافور ارنالدز الافور هنرمند ایسلندی, ...
Music Of The Week - موسیقی هفته
Olafur Arnalds-Not Alone
چقدر پر شورم وقتی بـه بخش موسیقی هفته مـیرسم
چون کودکی ذوق دارم
چون مـیتوانم گوشـه ای از آرشیو موسیقی خود را فریـاد کنم
هرچند با کمـی خساست!و چه چیزی زیباتر از این جوان
چه چیزی شنیدنی تر از قطعه الافور ارنالدز
الافور هنرمند ایسلندی, کـه مثل نیلس فرام بزرگ، مـیداند چطور با موسیقی پیـانو کلاسیک مدرن الکتریکش!! جان مارا ببرد
او یکی از خاص های موسیقیست
قطعه ای کـه مـیشنوید از بهترین هایش است
سعی کردم کلیپی با یکی از قهرمانان پاتیناژ را به منظور شما بسازم کـه لذت موسیقی برایتان صدچندان شود
حیف نیست کـه از این اثار بی بهره باشیم!؟
حیف نیست کـه هنر را فراموش کنیم
حیف نیست کـه اورا نشناسیم؟
من به منظور ذره ای رهایی درون هنر غرق مـیشوم
برای دقیقه ای جاودانگی ارام مـیگیرم
کاش همـه وجود ما سرشار از این لحظات باشد
انـها کـه اساتید و عشاق هستند کـه افتخار من
اما
من بـه شما قول مـیدهم چندین نفر بعد از دیدن همـین کلیپ بـه رهایی درون هنر علاقه مند خواهند شد، بعد ترویج درست، یک وظیفه است
، و بیقراری و پرواز
مگر مـیشود ی را با شکوه تر از این دید
سکوت مـیکنم، شاید زیـادی سخن گفتم
در برابر جنون این و سر انگشتان الافور
بیشترین قدردانی سکوت است
قطعه این هفته تقدیم بـه مخاطبین عزیزم
شما ارزش بهترین ها را دارید
امـیر شمس
مدرس هنر عکاسی
@amirshamsofficial
16 اردیبهشت 1397
@olafurarnalds
#Fineartphgmusic
Read more
گلدان ها را آب داده ام. چای حاضر است. خانـه را هم تمـیز کرده ام. درون خانـه تنـها نشسته ام. سکوت بیداد مـی کند. این شده کار هر روز من. کار هر روز من شده نشستن یک گوشـه و فکر بـه تو. بـه تویی کـه نمـیدانم هستی یـا نیستی! مـی مانی یـا مـی روی! دوستم داری یـا نـه! از سردرگمـی خسته ام؛ و دیگر نمـیدانم دوستت داشته باشم یـا نـه! ... گلدان ها را آب داده ام. چای حاضر است.
خانـه را هم تمـیز کرده ام.
در خانـه تنـها نشسته ام. سکوت بیداد مـی کند.
این شده کار هر روز من. کار هر روز من شده نشستن یک گوشـه و فکر بـه تو. بـه تویی کـه نمـیدانم هستی یـا نیستی! مـی مانی یـا مـی روی! دوستم داری یـا نـه!
از سردرگمـی خسته ام؛ و دیگر نمـیدانم دوستت داشته باشم یـا نـه! منتظرت باشم یـا نـه!
چند روزی بود کـه برایت گریـه نکرده بودم اما صدایت را کـه شنیدم دنیـا روی سرم خراب شد. صدایت یک دنیـا غم داشت. چه شده بود؟ چرا انقدر خسته بودی؟
چرا از رفتن حرف مـیزنی و باز مـی مانی؟ واقعا نمـیدانم. من از این دنیـای بزرگ جز تو و آغوشت هیچ چیز نمـی خواهم. اگر تو مرا نمـیخواهی. حتما قسمت نبوده. چه کنم!
مـیخواهم تسلیم سرنوشت شوم. مـیدانی کـه چگونـه؟ مـیخواهم تو را از دور دوست داشته باشم. اشکالی ندارد.
اگر دستش را مـیگیری، اگر او را درون آغوش مـیکشی و خوشحالی؛ بعد چیزی نمـیگویم. مطمئنم درون تمام لحظات بـه من فکر مـیکنی. دستم را جلوی دهانم مـیگذارم که تا صدای فریـادهای بی صدایم گوش زمـین را کر نکند.
چای ها را دور ریختم. جلوی آیینـه ایستاده ام. لبخند مـی. چقدر عوض شده ام. لبخندم مصنوعی شده. همـین خنده های الکی روزی صد بار، هزار بار مرا مـیکشند و زنده مـیکنند.
باز هم مـیگویم من از دور نگاهت مـیکنم، بـه تو فکر مـیکنم. از دور دوستت دارم.
اییییی وااااای!
دیر شد. حتما بروم چای بریزم.
Read more
۳۸/۶۰ نمـیدانم چرا اینقدر تعجب کرده بودم. آدمها سریعتر از آنچه من مـیفهمم، زندگیشان را از سر مـیگیرند. آدمها درون عرض چند روز فراموشت مـیکنند و عکسهای جدیدی مـیگیرند کـه در فیسبوکشان پُست کنند و پیـامهایت را دیگر نمـیخوانند. راهشان را مـیگیرند و مـیروند و تو را بعد مـیزنند چون بیشتر از حد ... ۳۸/۶۰
نمـیدانم چرا اینقدر تعجب کرده بودم. آدمها سریعتر از آنچه من مـیفهمم، زندگیشان را از سر مـیگیرند. آدمها درون عرض چند روز فراموشت مـیکنند و عکسهای جدیدی مـیگیرند کـه در فیسبوکشان پُست کنند و پیـامهایت را دیگر نمـیخوانند. راهشان را مـیگیرند و مـیروند و تو را بعد مـیزنند چون بیشتر از حد خودت، اشتباه کردهای. شاید عادلانـه باشد. من کـه هستم کـه بخواهم قضاوت کنم؟
#رادیو_سکوت
#آلیس_آزمن
ترجمـهی #ثمـین_نبی_پور
#نشر_نون
داستان کتاب درون مورد ی بـه اسم فرانسیسه. ی درون سالهای آخر دبیرستان کـه تنـها هدفش قبولی تو دانشگاه کمبریجه، ی فوقالعاده باهوش و درسخوان. تنـها تصویری کـه دوستاش از فرانسیس دارن، فرانسیسِ مدرسهایـه: ی خرخوان و حوصلهسربر و کمحرف. اما این شخصیتی رنگیتر از این حرفها داره.
فرانسیس عاشق یک پادکست اینترنتی تو یوتیوب هست، یک روز متوجه مـیشـه سازنده این پادکست پسریـه کـه اونو دورادور مـیشناسه. بـه واسطه این پادکست، دوستی عمـیقی بین فرانسیس و آلد شکل مـیگیره. داستان حول این دوستی و اتفاقات مربوط بـه این پادکست شکل مـیگیره...
کتاب درون واقع کاملا تینیجریـه. بـه مسائل نوجوانان خیلی خوب پرداخته، بـه تاثیر اینترنت تو زندگی نوجوانها، روابط بین نوجوانها و والدینشون، دوستیها، گرایشهای شون (که البته از تیغ درون امون نمونده بود)، مسائل تحصیلی و دانشگاه رفتن. شاید اگه وقتی نوجوان بودم اینو مـیخوندم خیلی بیشتر دوسش داشتم 😁
کتابِ روونیـه و ترجمـهی خیلی خوبی داره، بـه نوجوانها خصوصا اونا کـه با غولی بـه نام کنکور دست و پنجه نرم مـیکنن توصیـهاش مـیکنم.
امتیـازم: ۳ از ۵
#radiosilence by #aliceoseman
Read more
—- —- دلهره ی عمـیق این روزهایمان،حال مشابه دلدادگی و دلواپسی و دل مشغولی،سکوت ممتد جاری بینِ کلماتِ تشنـه ی بیرون جهیدن،نگاه تو کـه فقط بـه آسمان هست و من،که فقط نگاه مـیکنم بـه آسمان. نیمـه ی دیگر من و نیمـه ی دیگرت،من صبرِ من و جسارتِ تو،من قسم بـه همـین شـهاب باران دو شب پیش،قسم بـه خورشید گرفتگیِ شنبه،قسم ... —-
—-
دلهره ی عمـیق این روزهایمان،حال مشابه دلدادگی و دلواپسی و دل مشغولی،سکوت ممتد جاری بینِ کلماتِ تشنـه ی بیرون جهیدن،نگاه تو کـه فقط بـه آسمان هست و من،که فقط نگاه مـیکنم بـه آسمان.
نیمـه ی دیگر من و نیمـه ی دیگرت،من
صبرِ من و جسارتِ تو،من
قسم بـه همـین شـهاب باران دو شب پیش،قسم بـه خورشید گرفتگیِ شنبه،قسم بـه همـین قرص ماهِ صورتت،راهِ بـه دل رفته،بی تردید تر و روشن تر است.
پس بخند کـه بخندم کـه بخندیم کـه بخندانیم کـه آینده برایمان ارمغانی دارد بـه رنگ ارغوانی عشق.
بخند کـه صدای زنگ دار خنده ات،امـید شود به منظور بیقراری دل من.
ک صبورم،تو دعا مـیکنی و من اعتقادی بـه استجابت ندارم... اما تو صبور باش و دعا کن کـه اعتقاد تو،مستجاب کند دعایت را به منظور دل بیقرارم و بیقراری دلت.
.
.
.
#همـیشـه_رویـا
#عاز عسل جان گودرزی
@asal_goudarzi
#نمایشگاه_کتاب_تهران_97
Read more
. بعضی وقتها حتما سکوت کرد چون هیچ کلامـی نیست کـه بتونـه حال ذهنی و درونی آدم رو توجیـه کنـه. درون سکوت حقیقت نـهفته هست . با افتخار کتابی رو کـه اخیرا غرق اون هستم و باهاش زندگی مـیکنم رو دوست دارم با شما بـه اشتراک بگیرم @eckharttolle درون این پست صحبت کتابی از نویسنده "اکهارت تول " مـیشـه کـه بعضی از شما اشاره ...
.
بعضی وقتها حتما سکوت کرد چون هیچ کلامـی نیست کـه بتونـه حال ذهنی و درونی آدم رو توجیـه کنـه.
در سکوت حقیقت نـهفته هست .
با افتخار کتابی رو کـه اخیرا غرق اون هستم و باهاش زندگی مـیکنم رو دوست دارم با شما بـه اشتراک بگیرم
@eckharttolleدر این پست صحبت کتابی از نویسنده "اکهارت تول " مـیشـه کـه بعضی از شما اشاره بـه کتاب دیگری از این نویسنده کردید بـه نام "حیـات نو" کـه کاملا حق با شماست من اون کتاب رو هم خوندم و برای درک بیشتر کتاب "نیروی حال " خواندن هردو کتاب توصیـه خیلی خوبی هست و از دوستانی کـه به این موضوع اشاره د بسیـار ممنونم.
Read more
.... ..... ..... ..... گاهی هوس سکوت مـیکنم یک عصر دلگیر حجم زیـادی از دلتنگی و یک لیوان چای پر رنگ خیره شوم بـه نقطه دور و نامعلوم یک دل سیر تو را درون خیـالم تماشا کنم .... ..... ..... .....
گاهی هوس سکوت مـیکنم
یک عصر دلگیر
حجم زیـادی از دلتنگی
و یک لیوان چای پر رنگ
خیره شوم بـه نقطه دور و نامعلوم
یک دل سیر تو را درون خیـالم تماشا کنم
. ای شاه کربلا صنم ذره پرورم این ذره را ببر شب جمعه کمـی حرم آقا سکوت مـیکنم امشب خودت ببین از کل نوکران تو بی دست و پا ترم #مادرت_آمده_با_چادر_خاکی_به_حرم #شب_جمعست_هوایت_نکنم_مـیمـیرم #سیدناالعطشان #عطش_الحسین_علیـه_السلام __________
.
ای شاه کربلا صنم ذره پرورم
این ذره را ببر شب جمعه کمـی حرمآقا سکوت مـیکنم امشب خودت ببین
از کل نوکران تو بی دست و پا ترم
#مادرت_آمده_با_چادر_خاکی_به_حرم
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_مـیمـیرم
#سیدناالعطشان
#عطش_الحسین_علیـه_السلام
__________
___________روز شروع شد ___________ همـه جا تاریک هست سرگردان درون کوچه های بن بست ذهن خسته ات, نوری چشمان مرده ات را بـه تپش مـی اندازد.. . روز شروع شد.. مشتی از کلمات را بر صورتت پرت مـی کنند و تو نگاه مـیکنی کلماتی را کـه سرشان گیج رفته.. . سنگفرش های سرد کوچه بـه آغوششان مـی کشد, کلمات بیتاب را, و من آهسته ...
___________روز شروع شد ___________
همـه جا تاریک هست سرگردان درون کوچه های بن بست ذهن خسته ات,نوری چشمان مرده ات را بـه تپش مـی اندازد..
.
روز شروع شد.. مشتی از کلمات را بر صورتت پرت مـی کنند و تو نگاه مـیکنی کلماتی را کـه سرشان گیج رفته.. .
سنگفرش های سرد کوچه بـه آغوششان مـی کشد, کلمات بیتاب را,
و من آهسته بر رویشان قدم مـی
و سکوت مـیکنم...
.
شاید درون تاریک ترین ثانیـه ی شب,
کلمـه ای تو را بیدار کرد
و اینبار...
.
روز شروع شد.. همـه جا روشن است.. .
"ف. و"
.
#فاطمـه_ولیپور
#دلنوشته_روزانـه .
#fatemehvalipour #style #flower #cactus #Iran #nowshahr #lifestyle #socks #دلنوشته #فاطمـه_ولیپور #کاکتوس
.
.
Read more
گاهی دلم بهانـه مـیگیرد بهانـه هایی کـه خودم هم انگشت بـه دهان مـیمانم...!!! گاهی دلم تنگ هست آنقدر کـه دوست دارم بلند فریـاد ب،اما فقط سکوت مـیکنم... گاهی پشیمانم از تمام کارهای کرده و ناکرده ام... گاهی دلم نمـیخواد دیروز و دیروزها را بـه یـاد بیـاورم و انگیزه ای هم به منظور فردا و فرداهایم ندارم... گاهی ... گاهی دلم بهانـه مـیگیرد
بهانـه هایی کـه خودم هم انگشت بـه دهان مـیمانم...!!!
گاهی دلم تنگ است
آنقدر کـه دوست دارم بلند فریـاد ب،اما فقط سکوت مـیکنم...
گاهی پشیمانم از تمام کارهای کرده و ناکرده ام...
گاهی دلم نمـیخواد دیروز و دیروزها را بـه یـاد بیـاورم و انگیزه ای هم به منظور فردا و فرداهایم ندارم...
گاهی دلم گوشـه ترین گوشـه ی دنیـا را مـیخواهد کـه بنشینم و "فقط "تماشا کنم...
گاهی دلم فقط یـه "خیـال راحت "مـیخواهد و ذره ای ،فقط ذره ای "آرامش"...
Read more
من یک م... مـیبینم.. مـیفهمم..اما سکوت مـیکنم که تا تو نفهمـی.. حواسم بـه تمام جزییـات این دنیـا هست... تمام و کمال.. بی هیچ ی من یک "م" دلم کـه بشکند.. دیگر بند نمـیخورد..! اما بـه رویت نمـی آورم کـه زخمش ناعلاج است.. ناعلاج هست و شاید ...همـیشگی!!! من یک"م" و گاهی مـیان این همـه انسان نرمال ... من یک م... مـیبینم.. مـیفهمم..اما سکوت مـیکنم که تا تو نفهمـی.. حواسم بـه تمام جزییـات این دنیـا هست... تمام و کمال.. بی هیچ ی
من یک "م"
دلم کـه بشکند.. دیگر بند نمـیخورد..! اما بـه رویت نمـی آورم کـه زخمش ناعلاج است.. ناعلاج هست و شاید ...همـیشگی!!! من یک"م"
و گاهی مـیان این همـه انسان نرمال
کم مـی اورم !! از ماندن خسته مـی شوم... مـیبرم...! من یک "م"
صافم.. ساده ام... و این بودن را دوست دارم...
Read more
. گاهی بهای سکوت ، اینـه کـه تو رو از مـیونِ آدمایی کـه دوستشون داری به منظور همـیشـه دور مـی کنـه !! . من سکوت مـیکنم و به زندانِ تنـهایی خواهم خزید ... و تو درون دنیـای آزادت درون پول غرقه خواهی شد ! .
گاهی بهای سکوت ، اینـه کـه تو رو از مـیونِ آدمایی کـه دوستشون داری
برای همـیشـه دور مـی کنـه !! .
من
سکوت مـیکنم
و بـه زندانِ تنـهایی خواهم خزید ...
و تو درون دنیـای آزادت
در پول
غرقه خواهی شد !
جدیدا سعی مـیکنم بـه هیچدل خوش نکنم از هیچهیچ انتظاری نداشته باشم از هیچهیچی نخوام.. هیچی... حتی از خدا! فقط بگم خدایـا من فقط تو رو دارم و سکوت کنم.. سکوتی بالاتر از فریـاد m.i.p جدیدا سعی مـیکنم بـه هیچدل خوش نکنم
از هیچهیچ انتظاری نداشته باشم
از هیچهیچی نخوام.. هیچی...
حتی از خدا! فقط بگم خدایـا من فقط تو رو دارم
و سکوت کنم..
سکوتی بالاتر از فریـاد m.i.p
یک نخ آرامش دود مـیکنم بـه یـاد ناآرامـی هایی کـه از سر و کول دیروزم بالا رفته اند … یک نخ تنـهایی بـه یـاد تمام دل مشغولی هایم … یک نخ سکوت بـه یـاد حرفهایی کـه همـیشـه قورت داده ام … یک نخ بغض بـه یـاد تمام اشک های نریخته … کمـی زمان لطفا ، بـه اندازه یک نخ دیگر ، بـه اندازه قدم های کوتاه عقربه … یک نخ بیشتر که تا مرگ این پاکت ... یک نخ آرامش دود مـیکنم بـه یـاد ناآرامـی هایی کـه از سر و کول دیروزم بالا رفته اند …
یک نخ تنـهایی بـه یـاد تمام دل مشغولی هایم …
یک نخ سکوت بـه یـاد حرفهایی کـه همـیشـه قورت داده ام …
یک نخ بغض بـه یـاد تمام اشک های نریخته …
کمـی زمان لطفا ، بـه اندازه یک نخ دیگر ، بـه اندازه قدم های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر که تا مرگ این پاکت نمانده !
Read more
یک نخ آرامش دود مـیکنم بـه یـاد ناآرامـی هایی کـه از سر و کول دیروزم بالا رفته اند … یک نخ تنـهایی بـه یـاد تمام دل مشغولی هایم … یک نخ سکوت بـه یـاد حرفهایی کـه همـیشـه قورت داده ام … یک نخ بغض بـه یـاد تمام اشک های نریخته … کمـی زمان لطفا ، بـه اندازه یک نخ دیگر ، بـه اندازه قدم های کوتاه عقربه … #harfaks #honary_style ...
یک نخ آرامش دود مـیکنم بـه یـاد ناآرامـی هایی کـه از سر و کول دیروزم بالا رفته اند …یک نخ تنـهایی بـه یـاد تمام دل مشغولی هایم …
یک نخ سکوت بـه یـاد حرفهایی کـه همـیشـه قورت داده ام …
یک نخ بغض بـه یـاد تمام اشک های نریخته …
کمـی زمان لطفا ، بـه اندازه یک نخ دیگر ، بـه اندازه قدم های کوتاه عقربه …
#harfaks #honary_style #honar_doostan #dreamteam #ax_honari #alone #alonetime #smoking #smoke #thoughts #silence #water #aksine #akas_khoone #axbaran #think #thinking #model #modeling #river #wood #friends #boy #brother #models
Read more
. درونِ ما، ما را بس. بـه نظرم همـیشـه درون خود آدمـها به منظور خودشان کافیست و همـین درون مـیداند حقیقت چیست. به منظور من همـیشـه، همـین کافی بوده است. همـین کـه بدانم خودم درون درونم چهی هستم و چه کاری انجام مـیدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام مـیدهم. به منظور من همـین کافیست و به همـین علت درون بسیـاری مواقع فقط سکوت مـیکنم ... .
درونِ ما، ما را بس.
به نظرم همـیشـه درون خود آدمـها به منظور خودشان کافیست و همـین درون مـیداند حقیقت چیست.
برای من همـیشـه، همـین کافی بوده است. همـین کـه بدانم خودم درون درونم چهی هستم و چه کاری انجام مـیدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام مـیدهم.
برای من همـین کافیست و به همـین علت درون بسیـاری مواقع فقط سکوت مـیکنم و گاهی کنار مـیروم.
اگر کـه در بیرون بدن راه فراری باشد مانند حرف زدن، توضیح و دروغ گفتن، درون درون هیچ راه فراری نیست.
هیچ. .
و همـین به منظور من کافیست.
که بدانم چطور درون زندگیام جلو بروم.
که بدانم چطور رفتار کنم.
و چطور گاهی هیچ توضیحی ندهم و فقط فاصله را زیـاد کنم.
و فکر مـیکنم همـین "درون" به منظور همـه ی آدمـها هم کافی است
هيچ راه گريزى از درون نيست.
..
عكس @mohsendm1111
#پونـه_مقيمـی #اوژن_شیراوژن
#contemporaryart #oilcanvas #oilpainting #ojangallery #ojanshirozhan #portrait #london #artstudio #Iranianartis #fantasticartwork #art #oilpainting #inestaartist #photoinestagram #tehran #artiniran #inestagram #artselect
Read more
#حمایت تو این پست مـیخوایم بـه مبحثی بپردازیم کـه مـهم ترین عامل تو هنر هستش و جریـان رپ وابسطه بـه اونـه. مخاطبان و حمایتشون؛ همـیشـه گفتیم کـه حمایت کنید از هنرمندتون که تا دلسرد نشـه و از این دست صحبتا. اما بیـاین یـه نیم نگاهی بندازیم بـه این کـه حمایت ها جدا از خود هنرمند چه فایده ای به منظور مجموعه موسیقی ما و حتی ... #حمایت
تو این پست مـیخوایم بـه مبحثی بپردازیم کـه مـهم ترین عامل تو هنر هستش و جریـان رپ وابسطه بـه اونـه.
مخاطبان و حمایتشون؛
همـیشـه گفتیم کـه حمایت کنید از هنرمندتون که تا دلسرد نشـه و از این دست صحبتا.
اما بیـاین یـه نیم نگاهی بندازیم بـه این کـه حمایت ها جدا از خود هنرمند چه فایده ای به منظور مجموعه موسیقی ما و حتی خود ما داره.
چند وقتی هست کـه با فراگیر تر شدن فرهنگ خرید تو رپ فارسی شاهد همکاری بهتری از سوی مخاطبان هستیم.
هرچند نـه چندان دلگرم کننده اما روند رشدی کـه در این زمـینـه داشتیم قابل ملاحضه است.
داشتم نیم نگاهی مـینداختم بـه فعالیت هنرمندانی کـه آثارشون رو به منظور فروش قرار و تا حدی حمایت شدند کـه نظرتون رو جلب مـیکنم بـه چند که تا از اونا.
#رض: آلبوم شـهروند به منظور فروش قرار داده شد و پس از حمایت مخاطبان رض با امـید بیشتری بـه فعالیت هاش پرداخت. چندین مصاحبه و فعال تر شدنش درون فضای مجازی و در نـهایت اولین موزیک ویدیوش درون طول این همـه سال فعالیتش.
#صفیر: از تابستون بود کـه با بـه فروش گذاشتن ترک پرچین فروش آثار خودش رو شروع کرد. صفیر کـه در سال تنـها یکی دو ترک بیرون مـیداد تنـها درون سه ماه آخر امسال شش ترک منتشر کرد
#ملتفت: بعد از بـه فروش گذاشتن آلبوم آخر #مـهدیـار و استقبال مخاطبین از اون بلافاصله خبر تکمـیل ضبط آلبوم مجاز رو کـه سال هاست منتظرشیم رو شنیدیم.
#شایع: شایع هم از آرتیست های نسبتا کم کار بود و در سال نـهایتا یک آلبوم کوتاه رو ازش مـیشنیدیم اما بعد از فروش آلبوم ناقابل شاهد منتشر شدن دو ترک درون دو ماه آخر امسال از شایع بودیم
#پیشرو: با شروع فرآیند ریل و به فروش گذاشتن محصولات و آثار اون بعد از چند سال سکوت رضا شاهد بودیم کـه تو دو سال اخیر یکی از پر کار ترین رپر ها بوده.
همـینطور #پایدار، #سورنا و....
در نـهایت حتما به این نکته اشاره کنیم کـه این حمایت ما هست کـه به رپ فارس زندگی مـیبخشـه. همونطور کـه گفتیم شاهد این همـه فعالیت و جون گرفتن دوباره رپ فارس بودیم کـه در نـهایت منتهی مـیشـه بـه این کـه خود ما مخاطبین بیشترین دریـافت رو از این حمایت مـیکنیم و پرکاری هنرمند و سبک مورد علاقمون رو درون پی خواهد داشت.
امـیدوارم بیش از پیش از هنرمندای مورد علاقتون حمایت کنید. درسته کـه فروش آثار بهتر شده اما هنوز هم حرکت چشمگیری انجام نشده و با این حال مـیبینیم کـه چقدر اوضاع رپ فارس بهتر شده با حمایتای ما...
پس به منظور خودمون ارزش قائل باشیم و دست بـه دست هم بدیم و از هنر های واقعی و مورد علاقمون حمایت کنیم.
Read more
سکوت مـیکنم مـیگذارم انسان ها که تا انتهای قضاوت اشتباهشان نسبت بـه آنچه هستم بروند. خیره نگاهشان مـیکنم!!! مگر چقد مـهم هست درست شناخته شدن از دهان دیگران؟! وقتی آنـها از درونت بی خبرند... چه فرقی مـیکند من را فرشته خطاب کنند یـا شیطان؟!!! سکوت مـیکنم
مـیگذارم انسان ها که تا انتهای قضاوت اشتباهشان نسبت بـه آنچه هستم بروند.
خیره نگاهشان مـیکنم!!!
مگر چقد مـهم هست درست شناخته شدن از دهان دیگران؟!
وقتی آنـها از درونت بی خبرند...
چه فرقی مـیکند من را فرشته خطاب کنند یـا شیطان؟!!!
درونِ ما، ما را بس. بـه نظرم همـیشـه درون خود آدمـها به منظور خودشان کافیست و همـین درون مـیداند حقیقت چیست. به منظور من همـیشـه، همـین کافی بوده است. همـین کـه بدانم خودم درون درونم چهی هستم و چه کاری انجام مـیدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام مـیدهم. به منظور من همـین کافیست و به همـین علت درون بسیـاری مواقع فقط سکوت مـیکنم ... درونِ ما، ما را بس.
به نظرم همـیشـه درون خود آدمـها به منظور خودشان کافیست و همـین درون مـیداند حقیقت چیست.
برای من همـیشـه، همـین کافی بوده است. همـین کـه بدانم خودم درون درونم چهی هستم و چه کاری انجام مـیدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام مـیدهم. به منظور من همـین کافیست و به همـین علت درون بسیـاری مواقع فقط سکوت مـیکنم و گاهی کنار مـیروم.
اگر کـه در بیرون بدن راه فراری باشد مانند حرف زدن، توضیح و دروغ گفتن، درون درون هیچ راه فراری نیست. هیچ.
و همـین به منظور من کافیست.
که بدانم چطور درون زندگیام جلو بروم.
که بدانم چطور رفتار کنم.
و چطور گاهی هیچ توضیحی ندهم و فقط فاصله را زیـاد کنم.
و فکر مـیکنم همـین "درون" به منظور همـه ی آدمـها هم کافیست.
هیچ راه گریزی از درون نیست.
Read more
قشم هم اکنون #قشم #اعتصاب_قشم چهار تیر ماه اعتصابات از مجتمع دودلفین شروع شد با شعار ببندش،ببندش و به تمام مجتمع ها کشیده شد. ممنونم از نیروی انتظامـی قشم کـه وسط این شکایت ها نبود و گذاشت کاسب ها اعتراض کنند. افتخار مـیکنم بـه همـه مرداهای بازار درگهان کـه امروز سکوت رو شکستن خیلیـهاشون از سیزده ... قشم هم اکنون
#قشم
#اعتصاب_قشم
چهار تیر ماه
اعتصابات از مجتمع دودلفین شروع شد با شعار ببندش،ببندش و به تمام مجتمع ها کشیده شد.
ممنونم از نیروی انتظامـی قشم کـه وسط این شکایت ها نبود و گذاشت کاسب ها اعتراض کنند.
افتخار مـیکنم بـه همـه مرداهای بازار درگهان کـه امروز سکوت رو شکستن خیلیـهاشون از سیزده سالگی وارد بازار شدن و با رنج و بدبختی بـه جایی رسیدن و حالا حتما ماهها بشینن و حاصل دست رنجشون تو بازار خراب این روزها بـه باد ببره.
مگه چقدر خوش بودیم کـه بتونیم این روزها رو تحمل کنیم
مردم قبل این دلار هم با بدبختی زندگی مـی
پس اسم این روزها چیـه؟
بعد بدبختی چیـه؟
Read more
. درونِ ما، ما را بس. بـه نظرم همـیشـه درون خود آدمـها به منظور خودشان کافیست و همـین درون مـیداند حقیقت چیست. به منظور من همـیشـه، همـین کافی بوده است. همـین کـه بدانم خودم درون درونم چهی هستم و چه کاری انجام مـیدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام مـیدهم. به منظور من همـین کافیست و به همـین علت درون بسیـاری مواقع فقط سکوت مـیکنم ... .
درونِ ما، ما را بس.
به نظرم همـیشـه درون خود آدمـها به منظور خودشان کافیست و همـین درون مـیداند حقیقت چیست.
برای من همـیشـه، همـین کافی بوده است. همـین کـه بدانم خودم درون درونم چهی هستم و چه کاری انجام مـیدهم و با چه تفکر و هدفی آن را انجام مـیدهم. به منظور من همـین کافیست و به همـین علت درون بسیـاری مواقع فقط سکوت مـیکنم و گاهی کنار مـیروم.
اگر کـه در بیرون بدن راه فراری باشد مانند حرف زدن، توضیح و دروغ گفتن، درون درون هیچ راه فراری نیست. هیچ.
و همـین به منظور من کافیست.
که بدانم چطور درون زندگیام جلو بروم.
که بدانم چطور رفتار کنم.
و چطور گاهی هیچ توضیحی ندهم و فقط فاصله را زیـاد کنم.
و فکر مـیکنم همـین "درون" به منظور همـه ی آدمـها هم کافیست.
هیچ راه گریزی از درون نیست.
.
.
Photo by: @mmd0_0sh
Read more
از مردی پرسیدند بچه ت را بیشتر دوست داری یـا همسرت رو؟ پاسخ جالبی داد: گفت بچم رو عاشقانـه دوست دارم ولی رو عاقلانـه! گفتم یعنی چی؟ گفت من عاشق بچم هستم! همـه کارهاش رو دوست دارم، همـه افکارش رو و همـه حرکاتش رو! همـه چیزش برام زیباست حتی اگر به منظور دیگران بد باشـه... ولی همسرم را عاقلانـه دوست دارم! ...
از مردی پرسیدند بچه ت را بیشتر دوست داری یـا همسرت رو؟پاسخ جالبی داد:
گفت بچم رو عاشقانـه دوست دارم ولی رو عاقلانـه!
گفتم یعنی چی؟
گفت من عاشق بچم هستم! همـه کارهاش رو دوست دارم، همـه افکارش رو و همـه حرکاتش رو! همـه چیزش برام زیباست حتی اگر به منظور دیگران بد باشـه... ولی همسرم را عاقلانـه دوست دارم!
زیبای رویـاهای من وقتی با من ازدواج کرد زیباترین موها رو داشت، بنابرین الان کـه بین موهای زیبایش موهای سفید مـیبینم من اون موهای سفید رو مـیپرستم.
وقتی با من ازدواج کرد صورتش بسیـار زیبا بود حالا کـه چروکهای صورتش را مـیبینم من اون خطهای صورتش رو سجده مـیکنم.
وقتی از دست من عصبانی مـیشـه و سکوت مـیکنـه من اون سکوت رو دوست دارم.
وقتی بـه خاطر من چندین سال با ناملایمات ساخته من اون ساختنش را دیوانـه وار دوست دارم بعد من نسبت بـه همسرم عاقلانـه عاشق هستم.
زن هر چقدر هم کـه بزرگ شود،
همسر شود،
مادر شود،
مادر بزرگ شود،
درونش هنوز هم ی کوچک چشم انتظار است، انتظار مـیکشد به منظور لوس شدن، محبت دیدن، دستی مـیخواهد به منظور نوازش، و چشمـی به منظور ستایش، مـهم نیست چند ساله شدی، زن کـه باشی،
دنیـای درونت همـیشـه صورتی است.... روز زن مبارک
Read more
بیـا بـه واژه های عاشقانـه ام نگاه کن.. ببین چگونـه عاشقند..! بببن چگونـه عاشقانـه دم ز مـیزنند..! و روی هم خزیده اند.. ببین چگونـههم تنیده اند.. و بوی این لجن کده چطور شـهر عاشقانـهء مرا.. فرا گرفته است.. خموش مـیشوم سکوت مـیکنم دوباره لال مـیشوم ضمـیر کال مـیشوم... بیـا ز واژه های لال ... بیـا بـه واژه های عاشقانـه ام نگاه کن..
ببین چگونـه عاشقند..!
بببن چگونـه عاشقانـه دم ز مـیزنند..!
و روی هم خزیده اند..
ببین چگونـههم تنیده اند..
و بوی این لجن کده چطور شـهر عاشقانـهء مرا.. فرا گرفته است..
خموش مـیشوم
سکوت مـیکنم
دوباره لال مـیشوم
ضمـیر کال مـیشوم...
بیـا ز واژه های لال من عبور کن..
بیـا ز این همـه و لجن
و بوی گند نطفه های واژه گانـه ام
عبور کن..
و چونی دم از همان ضمـیر عاشقانـه مـیزند
اسیر مـیشوم.
و چون نگاه عشق و آخرش بـه ...!
پیر مـیشوم
ببین چگونـه واژهء مقدسی ز عشق ساخته ایم..
و ما خمارگونـه، عشق را
به شـهر گند„ و کشیده ایم..
و باز واژه های من
پرند از حرارت تنی
که عشق را
برای من چنین سروده است..
و او ..
زمانـهء قدیم
پر از ترانـه های عاشقانـه بود..
و بانوی قشنگ شاعرانـه بود..
ولی بـه چشم های تن
به این دو دیدهء ترم
نگاه من بـه واژه های تن...!
نگاه او ... بـه واژه های من ...! ببین چگونـه عشق را
برای خود
بدین لجن کشیده ایم
و شرم گونـه واژه ای بدین نظر.. تفسیر کرده ایم...! و عشق را..ببین چگونـه اینچنین قبیح تعبیر کرده ايم...!
Read more
ملت رد دیگه _____ بچه ها خواهش مـیکنم ازتون! • واقعا اگری مزاحمتون شد! التماس مـیکنم سکوت نکنید. زنگ بزنید ۱۱۰. واقعا سکوت بـه این دلیل کـه طرف اخلاقش اینـه! توجیحی بـه این نیست کـه بزارید ازتون سوء استفاده کنن. خصوصا نصف شب. تمام کارهای اداری به منظور روزه! نـه ساعت دوازده شب. حواستون باشـه ... ملت رد دیگه
_____
بچه ها خواهش مـیکنم ازتون!
•
واقعا اگری مزاحمتون شد! التماس مـیکنم سکوت نکنید. زنگ بزنید ۱۱۰. واقعا سکوت بـه این دلیل کـه طرف اخلاقش اینـه! توجیحی بـه این نیست کـه بزارید ازتون سوء استفاده کنن. خصوصا نصف شب. تمام کارهای اداری به منظور روزه! نـه ساعت دوازده شب. حواستون باشـه 👍
•
اگری پاشو از گلیمش دراز کرد، اعتراض کنید. مطمئن باشید نتیجه مـیگیرید 🙏🏻👌🏼
Read more
. مادر زنگ مـیزند، مـیگوید:چه خبر؟ مـیگویم:هیچ، مـیگوید: هیچی؟ مـیگویم مثل همـیشـه، امروز کلاس داشتم، بهار؟ درس مـیخواند؟ آره، کاش این دوماه هم زودتر بگذرد یک نفسی بکشد، علی؟ مشغول کار و بارش، پول حلالش... دیگر چه خبر؟ سکوت مـیکنم، انگار همـیشـه از ما انتظار شنیدن خبرهای خوب و دل خوش کنک دارد، من ...
.
مادر زنگ مـیزند، مـیگوید:چه خبر؟
مـیگویم:هیچ، مـیگوید: هیچی؟
مـیگویم مثل همـیشـه،
امروز کلاس داشتم،
بهار؟ درس مـیخواند؟
آره، کاش این دوماه هم زودتر بگذرد
یک نفسی بکشد،
علی؟ مشغول کار و بارش، پول حلالش...
دیگر چه خبر؟ سکوت مـیکنم، انگار همـیشـه از ما انتظار شنیدن خبرهای خوب و دل خوش کنک دارد،
من کـه خودم هم کم حرفم و ناخوداگاه خیلی از اتفاقها را اتفاقی نمـیدانم کـه ارزش حرف زدن داشته باشند...
خبر خوب هم کـه کیمـیاست این روزها...
هربار هم خبر خوشی هست اول بـه او زنگ مـی،
خدا را شکر مـیکند و برایمان دعا مـیکند و
آرزوهای خوب خوب...
در لحنش و در انتظارش چیزی هست کـه هربار تکانم مـیدهد،گاهی انگار باری روی دوشم احساس مـیکنم کـه باید یکطوری خوشحالش کنم، او را کـه غم وغصه همـه عالم را دارد، یکجور مسئولیت به منظور ایجاد امـید وانگیزه،هربار زنگ مـیزند سریع اتفاقها را درون ذهنم مرور مـیکنم پی کلماتی کـه از روز مرگی گذشته باشد و بوی خوش بدهد،
نشسته ام و مابین کوکهای ریز و درشتم ذهنم را مرور مـیکنم که تا زنگ ب و ...
مـیدانم از کلمات بچه هایش چقدر توقع دارد و
پی حاصل دعاهایش مـیگردد....
#شماره_دوزی
.
._ من کلاس گلدوزی و شماره دوزی ندارم،
ممنون کـه سوال نمـیکنید.
Read more
. تمرينـها ادامـه داره.. بقيه بچه ها از هفته ديگه بـه تمرينـها اضافه ميشن.. . احساس مـیکنم تورو اینـهمـه سکوت تو کافه بارون مـیگیره وقتی مـیشینم رو بروت از راه کـه مـیرسی بازم عطرت مـیپیچه تو هوا فنجونم رو پر مـیکنی از حس طعمـی آشنا وقتی نگاهم مـیکنی خورشید تکراری مـیشـه همـینجا روی مـیزمون رود عسل ...
.
تمرينـها ادامـه داره..
بقيه بچه ها از هفته ديگه بـه تمرينـها اضافه ميشن..
.
احساس مـیکنم تورو
اینـهمـه سکوت
تو کافه بارون مـیگیره
وقتی مـیشینم رو بروت
از راه کـه مـیرسی بازم
عطرت مـیپیچه تو هوا
فنجونم رو پر مـیکنی از حس طعمـی آشنا
وقتی نگاهم مـیکنی خورشید تکراری مـیشـه
همـینجا روی مـیزمون رود عسل جاری مـیشـه
.حوا تویی هرجا تو باشی بهشته
سیبی کـه چیدی ابتدای سرنوشته
کافه ,خیـابون, خونـه یـا هرجا کـه باشیم
مـیتونیم از دنیـا و تلخی هاش جدا شیم..
.
چیزی بگو بانوی من کلافه ام ازین سکوت
مـیشکنـه بغض آخرم وقتی مـیشینم رو بروت
چیزی بگو شاید صدات حریف دلتنگی بشـه
شاید شب سیـاه, سفید با واژه هات رنگی بشـه
شاید کـه بیدارم کنی از خوابی کـه کابوسمـه
دارم بـه دریـا مـی چشمای تو فانوسمـه..
.
حوا تویی هرجا تو باشی بهشته
سیبی کـه چیدی ابتدای سرنوشته
کافه ,خیـابون, خونـه یـا هرجا کـه باشی
مـیتونیم از دنیـا و تلخی هاش جدا شیم
ترانـه:@hassan.alishiri
Read more
....پاره حرف متاسفانـه آنقدر بـه لحاظ هنری سطح آثار و سلیقه مردم را پایین آوردیم کـه اکنون به منظور جذب مخاطب دست بـه دامان افرادی شدیم کـه به نوعی درون فضای مجازی معروف شده و رشد د. افرادی کـه یـا شباهت بـه سلبریتی های جهانی دارند و یـا تیستر غذا هستند.البته کـه حضور این افراد درون عالم هنر و بازیگری خود نشان از ...
....پاره حرفمتاسفانـه آنقدر بـه لحاظ هنری سطح آثار و سلیقه مردم را پایین آوردیم کـه اکنون به منظور جذب مخاطب دست بـه دامان افرادی شدیم کـه به نوعی درون فضای مجازی معروف شده و رشد د. افرادی کـه یـا شباهت بـه سلبریتی های جهانی دارند و یـا تیستر غذا هستند.البته کـه حضور این افراد درون عالم هنر و بازیگری خود نشان از سطح پایین سینما دارد اما بـه قول استاد رضا کیـانیـان چهل ساله هر زور بـه خودمان وعده مـی دهیم کـه اوضاع بهتر مـی شود اما روز بـه روز اوضاع بد از بدتر شده است. حال درون چنین شرایطی اگر درون آینده از وحید خزایی به منظور حضور درون یک فیلم سینمایی دعوت د اصلا نباید تعجب کنیم.اما درون این مصاحبه استاد کـه اعتماد. بـه نفسی بالاتر از #لئو_مسی دارد با وقاحت تمام اعلام مـیکند کـه دنیـای بازیگری ورود کرده و در حال برنامـه ریزی است!!به آقایـانی کـه دارند به منظور بقا درون #سینما بـه طناب پوسیده #اینفلوئنس_ها چنگ مـی زنند توصیـه مـیکنم حداقل بروند بـه مانند دیگران با چند #آقازاده مذاکره کنند که تا آنـها بـه اسم سینما پول شویی کرده و زباله به منظور مردم تولید مـی کنند.،چه ایرادی دارد؟؟ بـه خدا قسم دستمزد بالای بیستر #بازیگران این سرزمـین از پول های این چنینی تامـین مـی شود، همان هایی کـه اعلام مـی کنند کنار مردم هستند. مگر #محمد_امامـی کـه خود یکی از اختلاس گران بزرگ هست به واسطه افشای پشت پرده ساخت #سریـال_شـهرزاد توسط #نادر_فتوره_چی ایشان را روانی زندان نکرد؟؟حال کدام #هنرمند پشت نادر فتورهچی درون آمده است؟؟آنـهایی کـه شعار #زندانی_سیـاسی_آزاد_باید_گردد سر مـی دهند و #حقوق_بشر #حقوق_بشر مـی کنند چرا درون ماجرای نادر فتورهچی سکوت د.به خدا این کار شرف دارد بـه اینکه #رضا_پرستش را مقابل دروبین سینما قرار دهید.تو رو جان هرکسی مـی پرستید حرمت بازیگری را نگه دارید.حرمت #صحنـه و #دوربین را نگه دارید.حرمت عزیزانی چون #مرحوم_عزت_الله_انتظامـی و #مرحوم_خسرو_شکیبایی را نگه دارید.حرمت #استاد_علی_نصیریـان، #استاد_محمد_علی_کشاورز، #استاد_جمشید_مشایخی، #استاد_پرویز_پرستویی و #استاد_رضا_کیـانیـان را نگه دارید.تو رو خدا بـه فکر جوان هایی باشید کـه سالها درون #دانشگاه درس #بازیگری خوانده و در #تئاتر این سرزمـین فعالیت مـی کنند.به خدا آنـها توانمند هستند و از زندگی و جوانی خود به منظور موفقیت درون این راه گذشتند. آنچه مشخص هست این ره کـه با #رضا پرستش ها و #تیسترها مـی روید بـه ترکستان است. این روز ها منافع مالی افراد هر پدیده ای را دچار مشکل کرده است. همـه چیز بخاطر پول وب درآمد بیشتر درون حال فروپاشی و تمام شدن است. انگاری بـه آخر خط رسیدیم. چرا کـه ما همـه با هم هستیم
Read more
#خاطره #مخاطره دفعه ی اولی کـه عباس امـیرانتظام و همسرشون رو دیدم هیچوقت یـادم نمـیره !اونموقع زیـاد از حرفای بزرگترا سر درون نمـیآوردم.مـهندس با آرامش داشت چایش رو توی فنجون بلوری نگاه مـیکردم و آروم آروم مـینوشیدش.بزرگترا هم پشت سر هم سوالای مختلف درباره ی حال و احوالش توی زندان و نظرش درباره ی وضع جامعه ... #خاطره #مخاطره
دفعه ی اولی کـه عباس امـیرانتظام و همسرشون رو دیدم هیچوقت یـادم نمـیره !اونموقع زیـاد از حرفای بزرگترا سر درون نمـیآوردم.مـهندس با آرامش داشت چایش رو توی فنجون بلوری نگاه مـیکردم و آروم آروم مـینوشیدش.بزرگترا هم پشت سر هم سوالای مختلف درباره ی حال و احوالش توی زندان و نظرش درباره ی وضع جامعه و اتفاقات اخیری کـه افتاده بود مـیپرسیدن.مـهندسم درون حالی کـه سرش رو انداخته بود پایین تمام مدت لبخند زده بود و به چای خوردنش ادامـه مـیداد.من زیـاد بـه مـهندس دقت نمـیکردم.ببشتر حواسم بـه الهه خانوم بود.وقتی بهش نگاه مـیکردم حس مـیکردم زیبا ترین زنیـه کـه تا بـه حال دیدم.قوی.صبور.عاشق.عاشق.وای عاشق.اعتراف مـیکنم الهه اولین زن عاشقی بود کـه توی زندگیم از نزدیک دیدم کـه عشقش شبیـه عشق توی کارتونایی بود کـه تا اونموقع دیده بودم.تمام مدتی کـه مـهندس سکوت کرده بود و سرش رو پایین انداخته بود ، الهه دستای ظریفش رو گذاشته بود روی پای همسرش ، اشک توی چشماش جمع شده بود و لبخند عجیبی روی صورتش بود.لبخندی کـه یک دنیـا حرفداشت.امـید و نا امـیدی.غم و شادی.شجاعت و ترس.ایمان.ایمان.ایمان بارزترین چیزی بود کـه بین بغض و لبخندش مـیشد کشف کرد.اما ایمان بـه چی؟واقا نمـیدونستم! از جزئیـات اتفاقای اونروز زیـاد یـادم نمـیاد.فقط یـادمـه موقع رفتن ،مـهندس اومد طرفم.روی زانوهاش نشست و توی چشمام خیره شد.بهم گفت خسته شدی از دست ما.نـه؟من با اینکه خیلی خسته شده بودم خجالت کشیدم و گفتم نـه ! مـهندس خندید.سرمو ناز کرد و پیشونیمو بوسید.از توی جیبش یـه شکلات خارجی درآورد و داد بـه من.در گوشم گفت مـیخوام یـه رازی بهت بگم.تو قراره خیلی قوی ای بشی.مـیدونستی اینو؟ یـه چشمک بهم زد و صدای پای مـهندس و تق تق کفش پاشنـه سه سانتی الهه خانوم دور شد. یـادمـه که تا 1 ماه دلم نمـیومد اون شکلاترو بخورم.حس مـیکردم خیلی کادوی مـهمـی بوده.به فویل طلایی و عیـه نظامـی با لباس فرم روی شکلات خیره مـیشدم و فکر مـیکردم اگه این شکلاتو بخورم دیگه مامامم شبیـهشو پیدا نمـیکه کـه برام بخره!
شکلاتو بعد از 20 روز مقاومت خوردم و فویلشو دادم بـه م و گفتم من بازم ازینا مـیخوام و اینقدر نق زدم کـه م رفت و عینشو پیدا کرد و خرید برام.
پ.ن : از دیروز کـه خبر فوت عباس امـیرانتظام رو بهمون ، مدام تصاویر اونروز با تمام جزئیـاتش توی خاطرم مجسم مـیشـه و این دلنوشته برداشتی از تصویر خاطره ایـه کـه بعد از 22 سال دوباره توی ذهنم زنده شده!امروز با دیدن مجدد این ویدئو متوجه شدم ایمان الهه بـه چی بود! بـه بی گناهی عشقش.
#ثمـین_
Read more
[چندجمله زیا درمورد مورچه ها به انگلیسی]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 07 Feb 2019 21:42:00 +0000