زير زمين با از on Instagram
Unique profiles
Most used tags
Total likes
0Top locations
Tehran, Iran, مشـهد باب الجواد, پردیس چارسو-charsou complexAverage media age
266.3 daysto ratio
6.7Media Removed
#پيام_شما . الگوب بال فرشته سلام. الگوب بال فرشته امكانش هست اين تصاوير رو درون صفحه تون قرار بديد که تا شايد قبل از حادث شدن اتفاقى ديگر، الگوب بال فرشته اين معضل بزرگ مرتفع شـه!؟ داستان از اينجا شروع ميشـه كه اداره برق براي اينكه برق يه منطقه اي رو تقويت كنـه مياد زمين رو ميكنـه که تا كابل و از زير زمين رد كنـه، ميان زمين و ميكنن ول ميكنن بـه امان خدا، زندگي اين ... #پيام_شما
.
سلام. امكانش هست اين تصاوير رو درون صفحه تون قرار بديد که تا شايد قبل از حادث شدن اتفاقى ديگر، اين معضل بزرگ مرتفع شـه!؟
داستان از اينجا شروع ميشـه كه اداره برق براي اينكه برق يه منطقه اي رو تقويت كنـه مياد زمين رو ميكنـه که تا كابل و از زير زمين رد كنـه، ميان زمين و ميكنن ول ميكنن بـه امان خدا، زندگي اين مردم و جهنم كرده براشون، مخصوصا كسبه هاي اين منطقه، ديروز يه بچه با دوچرخه افتاد تو اين شيار كارش بـه بيمارستان كشيد.
.
آدرس: الگوب بال فرشته جاده انزلي خ هلال احمر، هلال ٤ با تشكر از شما دوست عزيزم
.
تصاوير و متن: فرزاد
.
#ادمين_نوشت: ميشـه مگه سه چهار هفته روى ترانشـه باز باشـه؟ والله من تابحال نديدم!
فرزاد گفته كه اين ترانشـه حدود سه هفته اى ميشـه كه همينجورى بـه امان #خدا رها شده!! اين ديگه آخرشـه خداييش
Media Removed
خدايا سرده اين پايين از اون بالا تماشا کن... اگه ميشـه فقط گاهي خودت قلب منو"ها"کن خدايا سرده اين پايين ببين دستامو مي لرزه ديگه حتي همـه دنيا بـه اين دوري نمي ارزه تو اون بالا من اين پايين دوتايي مون چرا تنـها ؟ اگه ليلا دلش گيره بگو مجنون چرا تنـها؟!! بگو گاهي کـه دلتنگم ازاون بالا تو مي بيني بگو گاهي کـه غمگينم ... خدايا سرده اين پايين از اون بالا تماشا کن... اگه ميشـه فقط گاهي خودت قلب منو"ها"کن خدايا سرده اين پايين ببين دستامو مي لرزه ديگه حتي همـه دنيا بـه اين دوري نمي ارزه تو اون بالا من اين پايين دوتايي مون چرا تنـها ؟ اگه ليلا دلش گيره بگو مجنون چرا تنـها؟!! بگو گاهي کـه دلتنگم ازاون بالا تو مي بيني بگو گاهي کـه غمگينم تو هم دلتنگ و غمگيني خدايا...من دلم قرصه!!ي غير از تو با من نيست خيالت از زمين راحت کـه حتي روز،،،روشن نيستي اينجا حواسش نيست کـه دنيا زير چشماته يه عمره يادمون رفته زمين دار مکافاته!!! فراموشم ميشـه گاهي کـه اين پايين چه ها کردم کـه روزي بايد از اينجا بازم پيش تو برگردم خدايا...وقت برگشتن يه کم با من مدارا کن شنيدم گرمـه آغوشت اگه مـیشـه منم جا کن
Read moreAdvertisement
Media Removed
وقتي كه درون كشاكش ميدان #عشق مغلوب شدم و اطرافيان نامرد معشوقهام را بـه نامردي ربودند و حسن و جواني و آزادگي و عشق و هنرم همـه درون برابر قدرت زر و سیم تسليم شدند درون خويشتن شكستم، گويي كه لاشـه خشکیدهام را بر شانـههای منجمدم انداخته و به هر سو مـیکشاندم. بهارم درون لگدکوب خزان، تاراج طوفان ناكامي شده بود و ... وقتي كه درون كشاكش ميدان #عشق مغلوب شدم و اطرافيان نامرد معشوقهام را بـه نامردي ربودند و حسن و جواني و آزادگي و عشق و هنرم همـه درون برابر قدرت زر و سیم تسليم شدند درون خويشتن شكستم، گويي كه لاشـه خشکیدهام را بر شانـههای منجمدم انداخته و به هر سو مـیکشاندم. بهارم درون لگدکوب خزان، تاراج طوفان ناكامي شده بود و نيشخند دشمنانم، چونان خنجر زهرآلود دلم را پارهپاره مـیکرد. روزگار طاقت سوزي داشتم، آواره شـهرها شده بودم، از ادامـه تحصيل درون دانشگاه طب وامانده بودم و از عشق شورآفرینم هيچ خبري نداشتم، ازدواج كرده بود نمـیدانستم خوشبخت هست يا نـه؟ تقریباً سه سال بعد از اين شكست سنگين بـه #تهران سفر كرده بودم، روز #سيزده_بدر دوستان مرا براي گردش بـه باغي واقع درون كرج بردند که تا باهم انبساط خاطري شود. درون حلقه دوستان بودم اما اضطرابي جانكاه مرا مـیفرسود، تشويشي بنيان كن بـه ام چنگ انداخته و قلبم را مـیفشرد، از ياران فاصله گرفتم، رفتم درون كنج خلوتي زير درختي، تنـها نشستم و به ياد گذشتههای شورآفرین تهران اشك ريختم، پر از اشتياق سرودن بودم، ناگهان توپ پلاستيكي صورتي رنگي بـه پهلويم خورد و رشته افكارم را پاره كرد، كي بسيار زيبا و شیرین با لباسهای رنگين درون برابرم ايستاده بود و با ترديد بـه من و توپ مـینگریست، نمـیتوانست جلو بيايد و توپش را بردارد، شايد از ظاهر ژولیدهام مـیترسید، توپ را برداشتم و با مـهرباني صدايش كردم، لبخند شيريني زد، جلو آمد دستي بـه موهایش كشيدم، توپ را از من گرفت و به سرعت دويد. با نگاه تعقيبش كردم که تا به نزديك پدر و مادرش رسيد و خود را سراسيمـه درون آغوش مادر انداخت. واي... ناگهان سرم گيج رفت، احساس كردم بين زمين و آسمان ديگر فاصلهای نيست... او بود... عشق از دست رفته من... همراه با شوهر و فرزندش...! آري... او بود... كسي كه سنگ عشق بر بركه احساسم افكند و امواج حسرت آلود ناكاميش، مرزهاي شكيباييم را ويران ساخت و اين غزل را درون آن روز درون باغ سرودم: #شـهریـار
در کامنت اول
Media Removed
:
بِبين قُلدر بازي درون نيار!
نميخواد اداي ادماي جنگجويِ هميشـه موفق رو از خودت درون بياري!
نميخواد زخماتو پنـهون كني!
لزومي نداره الكي بخندي و يواشكي اشك بريزي!
واقعا احتياجي نيست خودتو سرد و سخت نشون بدي!
گاهي وقتا لازمـه ادما ببازن!
لازمـه باختشون رو بفهمن...باهاش روبرو شن!
به همـه نشون بدن كه باختن،كه ناراحتن!
بد نيست اگه كنار بياي با دردت! بد نيست اگه گريه كني....واقعا بد نيست!
ما ادما خلق شديم كه ببازيم همونقدر كه حق داريم ببريم!
ببازيم عمرمون رو...كسي كه دوست داريم رو...خودمون رو!
اعتراضي هم وارد نيست!
كي ميتونـه لذت پيروزي بعد باخت رو كتمان كنـه؟
كي ميتونـه زير سوال ببره محكمتر ايستادنش رو بعد از اخرين زمين خوردنش!؟
اداي خنديدن درون نيار!
بذار بفهمن باختي،ناراحتي،دلگيري...
بذار بيينن،حس كنن!
بذار وقتي از جات پاشدي بفهمن چي كشيدي كه بـه اينجا برسي...
بذار بفهمي...اره خودت! بذار بفهمي كه چقدر محكمي!......✌🏻✌🏻✌🏻✌🏻بذار بفهمن...بذار بفهمي!💪💪💪💪💪
:
:
:
#نورا_مرغوب
:
:
————————————————-
:
سلاااااام سلاااااام دوستان بي نظيرم...صبح و روز و هفتتون تووووووپ.....اين هفتتون پر از اتفاق هاي عااااالي....حال دلتون محشرررر.....حواستون بـه خودتون ....به آدماي صبور زندگيتون باشـه شيش دنننننننگ.....☺️☺️☺️🌹👋
:
————————————————
:
رامسر.....ارتفاعات گرسماسر
.
📸 @zahrabigdeli88 :
————————————————
#iranemoon #irantraveling #hamgardi #baartarinha #ir_photographer #am_iranaks #iranian_gram #amateurism_photographers #lenspersia #persianlikes #ranTourist #IRANTRAVEL #mustseeiran #ghasran
#ir_aks # #shomaliha #injamazandaran #shomal_photo #iran_shomal #shomaltravel #mazandaran_ma #mustseemazandaran #shomal_negare
#aksdastan
#best_focus #Travelmagazin #گرسماسر
Media Removed
:
بِبين قُلدر بازي درون نيار!
نميخواد اداي ادماي جنگجويِ هميشـه موفق رو از خودت درون بياري!
نميخواد زخماتو پنـهون كني!
لزومي نداره الكي بخندي و يواشكي اشك بريزي!
واقعا احتياجي نيست خودتو سرد و سخت نشون بدي!
گاهي وقتا لازمـه ادما ببازن!
لازمـه باختشون رو بفهمن...باهاش روبرو شن!
به همـه نشون بدن كه باختن،كه ناراحتن!
بد نيست اگه كنار بياي با دردت! بد نيست اگه گريه كني....واقعا بد نيست!
ما ادما خلق شديم كه ببازيم همونقدر كه حق داريم ببريم!
ببازيم عمرمون رو...كسي كه دوست داريم رو...خودمون رو!
اعتراضي هم وارد نيست!
كي ميتونـه لذت پيروزي بعد باخت رو كتمان كنـه؟
كي ميتونـه زير سوال ببره محكمتر ايستادنش رو بعد از اخرين زمين خوردنش!؟
اداي خنديدن درون نيار!
بذار بفهمن باختي،ناراحتي،دلگيري...
بذار بيينن،حس كنن!
بذار وقتي از جات پاشدي بفهمن چي كشيدي كه بـه اينجا برسي...
بذار بفهمي...اره خودت! بذار بفهمي كه چقدر محكمي!......✌🏻✌🏻✌🏻✌🏻بذار بفهمن...بذار بفهمي!💪💪💪💪💪
:
:
:
#نورا_مرغوب
:
:
————————————————-
:
سلاااااام سلاااااام دوستان بي نظيرم...صبح و روز و هفتتون تووووووپ.....اين هفتتون پر از اتفاق هاي عااااالي....حال دلتون محشرررر.....حواستون بـه خودتون ....به آدماي صبور زندگيتون باشـه شيش دنننننننگ.....☺️☺️☺️🌹👋
:
————————————————
:
رامسر.....ارتفاعات گرسماسر
:
————————————————
#iranemoon #irantraveling #hamgardi #baartarinha #ir_photographer #am_iranaks #iranian_gram #amateurism_photographers #lenspersia #persianlikes #ranTourist #IRANTRAVEL #mustseeiran #ghasran
#ir_aks # #shomaliha #injamazandaran #shomal_photo #iran_shomal #shomaltravel #mazandaran_ma #mustseemazandaran #shomal_negare
#aksdastan
#best_focus #Travelmagazin #گرسماسر
Media Removed
من موندم و بچه ها با دنيايى از نگرانى شب بسيار بدى بود و تلفن هم نداشتيم که تا بتونيم خبرى بگيريم بالاخره نيمـه هاى شب پدر و مادر با يوسف كه تو بغل مادر خواب بود با قيافه هاى ناراحت و داغون بـه خونـه برگشتند، توى بيمارستان بهشون گفته بودند كه يوسف بايد خيلى سريع سيتى اسكن بشـه من كه اين كلمـه رو براى اولين بار ... من موندم و بچه ها با دنيايى از نگرانى
شب بسيار بدى بود و تلفن هم نداشتيم که تا بتونيم خبرى بگيريم بالاخره نيمـه هاى شب پدر و مادر با يوسف كه تو بغل مادر خواب بود با قيافه هاى ناراحت و داغون بـه خونـه برگشتند،
توى بيمارستان بهشون گفته بودند كه يوسف بايد خيلى سريع سيتى اسكن بشـه من كه اين كلمـه رو براى اولين بار بود ميشنيدم گفتم سيتى اسكن چيه ديگه، پدر گفت از مغزش بايد عكس بندازيم و هق هق كنان از پله ها بالا رفت،
صبح زود دوباره راهى بيمارستان جم شدند چون يكى از دو مركزى بود كه فقط اونجا ميشد اينكارو انجام داد،
اونروزها حال من هم زياد خوب نبود و دكتر حركت زياد رو برام ممنوع كرده بود،
يكى از بدترين دوران زندگيم شروع شده بود ، جواب سيتى اسكن يوسف رو گرفتند و پيش دكتر سميعى بردند كه ايشون تشخيص تومور مغزى دادند كه بايد سريع عمل انجام ميشد وگرنـه معلوليت ذهنى و كورى درون انتظار يوسف بود، مادرم شوكه بود و مثل كسى كه خواب بدى ديده همش تو فكر ميرفت و بعدش ميگفت پرفسور سميعى بهترين دكتره حتما يوسف رو عمل ميكنـه بچه ام خوب ميشـه، كلا هيچكدوممون روحيه نداشتيم روز عمل فقط يوسف و زاهد رو همراه خودشون بردند، اونروز بـه اصرار حسين خونـه شوهرم رفتيم و نـهار اونجا بوديم عصر شد و دلم عين سير و سركه ميجوشيد، حسين منو اونجا گذاشت و گفت زود برميگرده ، ديدم از حسين خبرى نيست ، مجيد برادر شوهرم اومد اونجا ، مجيد ماشين داشت و ازش خواستم منو برسونـه خونمون،
او هم پذيرفت درون خونـه كه رسيدم ديدم درون خونـه بازه و حياط شلوغه،
وارد حياط شدم دايى پرويزم داشت گريه ميكرد و منو كه ديد دوييد طرفم و بغلم كرد چقدر بغض داشتم هجمـه اى از غم و اندوه و اشك بود و اشك، زاهد توى حياط پخش زمين بود و زار ميزد كه ديگه من برادر ندارم،
خونـه اى كه هميشـه ازش صداى خنده و شادى شنيده ميشد با مرگ يوسف ماتم زده شد،
طاقت ديدن پدر و مادرم رو نداشتم حالم خيلى بد بود فقط تونستم که تا كنار تختم برم و روزهاى بعد هم بـه همين منوال سپرى شد و بخاطر كسالتى كه تو دوران باردارى داشتم منو بـه مراسم تدفين يوسف نبردند،
دلم خيلى بـه مادرم ميسوخت همش زيرناله ميكرد كه ( گوجاقيم بوش گالدى بالا) آغوشم خالى شد.
راست هم ميگفت آغوش مادر از فرزندى كه عاشقانـه بغل ميكرد و بهش شير ميداد و عشق ميورزيد خالى شده بود ، مادر سينـه اش رو با پارچه اى محكم بسته بود که تا ديگه ازش شير نياد ازغصه مريض شد و تب كرد،
بعد از چند روز كه رفت و آمدها كم شد و مادر كمى بـه خودش اومد لباسهاى يوسف رو بقچه كرد و داد بـه كسى ،
پدر هر روز سر خاك يوسف ميرفت انگارى كه👇🏻👇🏻
Advertisement
Media Removed
سلام. طاعاتتون قبول. دوست دارين افطار اينجا باشيد؟ چقدر با متن زير موافقيد؟ بـه نظر من خيلي اپيدمى شده و متاسفانـه داره شكل روتين بـه خودش ميگيره نيمى از زندگى مان ميشود صرفِ اينكه بـه آدمـهاى ديگر ثابت كنيم، ما چقدر خوشبختيم... بـه آدمـهايى كه شايد خوشبختى برايشان تعريفِ ديگرى دارد حتى اگر واقعاً ... سلام. طاعاتتون قبول. دوست دارين افطار اينجا باشيد؟
چقدر با متن زير موافقيد؟ بـه نظر من خيلي اپيدمى شده و متاسفانـه داره شكل روتين بـه خودش ميگيره
نيمى از زندگى مان
ميشود صرفِ اينكه بـه آدمـهاى ديگر ثابت كنيم،
ما چقدر خوشبختيم...
به آدمـهايى كه شايد خوشبختى برايشان تعريفِ ديگرى دارد
حتى اگر واقعاً هم خوشبخت باشيم،
اما همين خودنمايى،
ما را تبديل ميكند بـه بدبخت ترين آدمِ روى زمين!
غذايى اگر جلويمان ميگذارند،
قبل از لذت بردن از غذا،
ترجيح ميدهيم آن را بـه رخِ ديگران بكشيم...
سفرى اگر ميرويم،
ترجيحمان اين هست كه بگوييم،
ما آمديم بـه بهترين نقطه ى روى زمين،تو
بمان همان جهنم هميشگى...
واردِ رابطه اگر ميشويم،عالم و آدم را با خبر ميكنيم،
كه ببينيد چقدر خاطرِ من را ميخواهد،
تو اما بمان درون همان پيله ى تنـهايى ات...
ما لذت بردن را پاك فراموش كرده ايم
مسيرى را ميرويم كه خطِ پايان ندارد،
فقط ميرويم كه از بقيه جا نمانيم!
#علي_قاضي_نظام
📷: @sennarelax
Media Removed
جشن تولد سورپرايز گوگوش روى صحنـه زيباى كاباره ونك، سه نقطه شبيه يك مثلثِ خاطره ساز روى صفحه رادار، مجموعه تصاوير ناياب از عكس هاى ايجاد شده از نگاتيوهاىِ اصل و بريده جرايد و مجلات با محور شكل گيرى فعاليت زوج ها، مثلث ها، مربع ها و در نـهايت قهرمان هاىِ آواز و موسيقى ايرانى: همـه چيز از "كاباره" شروع شد، ... جشن تولد سورپرايز گوگوش روى صحنـه زيباى كاباره ونك، سه نقطه شبيه يك مثلثِ خاطره ساز روى صفحه رادار، مجموعه تصاوير ناياب از عكس هاى ايجاد شده از نگاتيوهاىِ اصل و بريده جرايد و مجلات با محور شكل گيرى فعاليت زوج ها، مثلث ها، مربع ها و در نـهايت قهرمان هاىِ آواز و موسيقى ايرانى: همـه چيز از "كاباره" شروع شد، جريان موسيقى پاپ و راك ايرانى كه درون كاباره ها و كافه ها شكل گرفت، از كافه كوچينى و مالكانش ويدا قهرمانى و داويت يقيازاريان که تا كاباره ونك و شكوفه نو، از مولن روژ که تا ميامى و همـه پاتوق هايى كه ايجاد كننده و شكل دهنده جريان عاطفى، رفاقت و گردش اقتصادى براى زنده ماندن اين انفجارهاى نبوغ آميز بودند. ويگن، سلطان جاز، فرهاد، مرد تنـهاى شب، گوگوش، شاه ماهى هنر و ستاره درخشان، ابى و شـهرام، سمبل نشاط و شادى. بشتابيد كاباره ونك، مجلل ترين كاباره تهران افتتاح مى شود، درون بازآورى ها و يادآورى خاطره ها، هميشـه قطعاتى و حذف مى شوند، از ياد بردن زمين خاكى، رفاقت ها براى شكل گيرى و شاهكارها براى زاييده شدن، نياز بـه مكان و زمان مناسب دارند، خيابان ونك و جنب سينما ونك هم يكى از اين پاتوق ها و مكان هاىِ تاريخى بود، از تور "نوستالژى" با حضور گوگوش و ابى، که تا تور مثلث خاطره ها با حضور شماعى زاده، اردلان سرفراز و گوگوش، که تا حضور مارتيك و بازآفرينى دوباره خاطره ها، چيزى بـه شدت "ايراد" دارد، چيزى بـه فجيع ترين شكل "نقص" دارد، تكرار نعل بـه نعل همان چهل سال پيش، نوستالژى هم كالاى اين بازار شده و ما فقط با پوسته "زخم" كمى بازى بازى مى كنيم. بسيارى از گوشـه ها و اضلاع از دست رفته است، هيچ چند ضلعى اى درون نـهايت "عيش" ما را كامل نخواهد كرد، ما همان آخر و عاقبت "حافظ شيرازى" هستيم، افسوس خورندگان بر راه بسته شده از شش جهت، راهى براى فرار از زير دير مغاك وجود ندارد، بـه زودى از صفحه رادار تاريخ محو خواهيم شد. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستين خاطرات و يادگارهاىِ ملت ايران.
Read moreAdvertisement
Media Removed
گل افشان یکی از جاذبه های بینظیر چابهار بود درون بالاترین نقطه کوه چاله ای بـه قطر کمتر از یک متر و به عمق حدود نیم متر وجود دارد کـه با گل پوشیده شده و در فواصل زمانی حدود یک دقیقه، مقداری گل با صدای خاصی شبیـه بـه ترکیدن یک حباب، از چاله خارج و به اطراف پراکنده مـی شود. احتمالا تمام این کوه درون طول سالیـان دراز بر ... گل افشان یکی از جاذبه های بینظیر چابهار بود درون بالاترین نقطه کوه چاله ای بـه قطر کمتر از یک متر و به عمق حدود نیم متر وجود دارد کـه با گل پوشیده شده و در فواصل زمانی حدود یک دقیقه، مقداری گل با صدای خاصی شبیـه بـه ترکیدن یک حباب، از چاله خارج و به اطراف پراکنده مـی شود. احتمالا تمام این کوه درون طول سالیـان دراز بر اثر فعالیت این چشمـه ایجاد شده باشد. درون کنار این کوه، دو کوه کم ارتفاع دیگر وجود دارد کـه به نظر مـی رسد زمانی آنـها نیز گل افشان بوده اند
نظرهای گوناگونی درون مورد علت وجود این چشمـه ها ذکر شده کـه آنوبانینی محتمل ترین آنـها را بیـان مـی نماید. بـه علت نزدیکی زیـاد این منطقه بـه اقیـانوس هند و همچنین شکل خاص پوسته زمـین درون این ناحیـه، پوسته اقيانوس با شيب بسيار تندي درون زير اين منطقه بـه داخل زمين فرو مي رود كه باعث بـه وجود آمدن فشارهای زیـادی بـه پوسته زمـین مـی گردد. فشار بـه وجود آمده باعث خروج آب و به همراه آن گل ومـی شود. این عامل يكي از علت هاي بوجود آمدن گل افشان ها و چشمـه هاي آب معدني فراوان درون اين منطقه شده.
Mud Volcano Mountain is one of the most beautiful sights in Chabahar IRAN😍
Climbing the mountain If the season is not rainy, it's almost comfortable. At the highest point of the mountain there is a hole less than 1 meter in diameter and about half a meter deep, covered with mud. At intervals of about one minute, some flowers with a specific sound like bursting a bubble are dispersed from the pit and spread around. Probably all this mountain has been created over the years due to the activity of this spring. Alongside this mountain, there are two lower mountains, which appear to have been flowering once.
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
د فرست:عاول از بچه هایی کـه تو گل افشان بودند و لباس های زیبای رنگیشون نظر مارو خیلی بـه خوش جلب کرده بود..
د سکند:ما گل رو بـه صورتمون بـه امـید تغییر مالیدیم 😀😀امـیدواریم موثر واقع شود..
Media Removed
كاروانيان تمام روز را درون مسير بودند و همگى بسيار خسته. "حِزام" نيز وسايل را زمين گذاشت، بستر خواب خود را مـهيا كرد و زير آسمان پر ستاره ى بيابان دراز كشيد و چشمانش را بست. . درون خواب ديد كه جواهرى درون دامنش هست كه نظير ندارد؛ نور آن جواهر، شب تاريك بيابان را روشن كرده بود. ناگهان سكوت صحرا شكست و حِزام ... 🍃
كاروانيان تمام روز را درون مسير بودند و همگى بسيار خسته. "حِزام" نيز وسايل را زمين گذاشت، بستر خواب خود را مـهيا كرد و زير آسمان پر ستاره ى بيابان دراز كشيد و چشمانش را بست.
.
در خواب ديد كه جواهرى درون دامنش هست كه نظير ندارد؛ نور آن جواهر، شب تاريك بيابان را روشن كرده بود. ناگهان سكوت صحرا شكست و حِزام ديد كه اسب سوارى بـه تاخت سمت او مى آمد.
سوار بـه او رسيد و گفت:
اى حِزام!
آيا حاضرى اين جواهر گرانبها را بـه "امير" بفروشى؟!
حِزام، مبهوت جلال و ابهت آن مرد، گفت: من قيمتش را نميدانم.
مرد بـه او گفت:
آيا حاضرى اين دُرّ ارزشمند را درون عوض چيزى بالاتر از درهم و دينار بـه "امير" بفروشى؟
حزام گفت: آن چيز چيست؟
مرد گفت: براى تو و نسل تو شرافت و سيادت ابدى را تضمين مى كنم.
حزام با خوشحالى جواهر را بـه آن سوار داد و مرد نيز آن را درون پارچه اى پنـهان كرد و رفت...
.
.
آفتابِ صحرا همـه را از تشنگى زمينگير كرده بود. پرچمدار، جان بر سر مشك آب گذاشت اما حالا روى زمين افتاده بود، خون از چشم و آب از مشك اش جارى بود. حزام با اشك بـه پسرش نگاه ميكرد كه حالا سر بـه آغوش مادر تمام خلقت داشت.
خواب پدر تعبير شده بود؛
سلام بر مادرى كه شرافت و سيادت ابدى براى او و نسل او نوشته شد...
.
.
.
#سلام_بر_تو_اى_مادر_ماه_هاى_درخشان
#امضا_ابوالفضل_اشناب
Media Removed
️ خـب، حالا ايــن همـه خوبي و مـاه بودن و مـرد بودن و چطـوري بگم؟ نميـدونم...؟! ايــن همـه حـس و احـساسمو راجـبش چجـوري بگـم ؟نميـدونـم..؟! از كجـا شـروع كنم بگم؟ چي بگـم؟ نميـدونـم...؟! ايـني كه ميگـم نميـدونـم، نـه اينكه نـدونـما، نـه، يعني حـرف راجـبِ رفيقم، دوستم، سلطانم، استادم، ... 😘💎❤️💎😍
خـب، حالا ايــن همـه خوبي و مـاه بودن و مـرد بودن و چطـوري بگم؟ نميـدونم...؟!
ايــن همـه حـس و احـساسمو راجـبش چجـوري بگـم ؟نميـدونـم..؟!
از كجـا شـروع كنم بگم؟ چي بگـم؟ نميـدونـم...؟!
ايـني كه ميگـم نميـدونـم، نـه اينكه نـدونـما، نـه، يعني حـرف راجـبِ رفيقم، دوستم، سلطانم، استادم، سنگ صبورم، آقا داداشم ❤️سجاد ابوالحسني❤️ زياده ولي بايد براش دنبالِ كلمـه گشت؛
توو اين دنيايي كه هر كي بـه فكره خويشـه، داداشم بـه فكره تنـها كسي كه نيست خويشـه؛
كسـي كه مـردي و مــردونگيش زير و روو نداره، دوستي و رفاقتش پشت و روو نداره،
درست مثه خـدا پاكِ، صافِ، بي منّتِ، يه جوره، يه دستِ، يه رنگه،
الـماسيــه كه توو اين روزگارِ تـقلبـي نـه خَــش بـه رُخــش افتـاده و نـه زنـگار بـه درونـش،
كسـي كه اگه بخوام راجبِ اخلاقِ بينظيـر و خصـوصيات رفتاريش بگم اينجا جــا نميشـه، نميگنجه، خـودش مثـنـويِ هفتـاد من كاغـذه،
كسـي كه هميـشـه بهم ميگه عليرضا اخلاق از كارِت واجبتره، بـه هر جا كه رسيدي هيچ وقت خودتو گم نكن، گذشتتو فراموش نكن، تو هم مثه همـه فقط يه بنده خدايي، هميـن،
كسـي كه نفسم بندِ بـه نفسش، جونم وصلِ بـه جونش، دلم گرمـه بـه وجودش،
كسـي كه هر وقـت دلم ميگرفت و ميگيره خيالم راحته كه بعد از خدا اون هست، هست كه گوش بـه حرفام بده، هست كه گوش بـه دردام بده،
كسي كه بعد از خدا و هم پايِ خانوادم، همـه عمرمـه، همـه جونمـه، همـه زندگيمـه، همـه پشتمـه، همـه پناهمـه،
كسـي كه بعد از خدا و اهل بيت زير سايشم، زير سايش نباشم سوختم، ميدونم كه ميسوزم، مطمئنم كه سوختم،
كسـي كه بوي ايمان خالص ميده، بوي اميد و اميدواري ميده، بوي عشق و محبّت ميده، بوي مـهر و نجابت ميده، بوي آرامش و اعتماد ميده،
كسـي كه وجودش توو زندگيم برام نعمته، بركته، رحمته،
كسـي كه وقتي كنارمـه، وقتي كنارشم زمينِ خدارو برام مثه بهشت ميكنـه،
كسـي كه من كه هيچ يقين دارم كه خـدا هم پيشِ فرشته ها و ملائكش بـه بودنش افتخار ميكنـه،
نميــدونم چـه كارِ خيـري كردم توو زندگيـم كه خــدا گذاشتش سره راهـم و كسـي كه که تا آخــر عـمر مَــديــونشـم و مثه كـوه هر جا كه باشـه پشـتشـم،
اينا فقط گوشـه اي از حرفاي دلم بود براي اين چند سال رفاقت و برادري با هم.
پ ن ١: تبـريكــ ميگـم دامـاد شدنت رو داداشم، شـبِ عــروسيـــه تو بــود ولي قشنگـتريـن شـبِ زنـدگــيه مـن بــود.
پ ن ٢: براي اينكه داداش سجادم رو بهتر بشناسيد اينم ميگم كه نويسنده ي خيـلي از سريالاي ناب و آسِ تلويزيون مثه خداحافظ بچه، پنج كيلومتر که تا بهشت، پنجمين خورشيد، روز حسرت، سري اول عمليات١٢٥و... بوده*
🤚 *يـا علـي* ✋️
#نويسنده
Media Removed
﷽ #عمر_ابن_خطاب درون قسمتی از نامـه خود بـه معاویـه نوشته هست . بـه فاطمـه گفتم من اين خانـه را بـه آتش مي كشم. فاطمـه گفت: اي دشمن خدا و اي دشمن رسول خدا و اي دشمن امير مومنان . و بعد دو دستش را بـه در گرفت که تا مرا از گشودن آن باز دارد . من او را دور نمودم و كار بر من مشكل شد سپس با تازيانـه بر دستهاي او زدم كه دردش آمد ... ﷽
⚫ #عمر_ابن_خطاب درون قسمتی از نامـه خود بـه معاویـه نوشته است
.
⚫به فاطمـه گفتم من اين خانـه را بـه آتش مي كشم.
فاطمـه گفت: اي دشمن خدا و اي دشمن رسول خدا و اي دشمن امير مومنان .
⚫و بعد دو دستش را بـه در گرفت که تا مرا از گشودن آن باز دارد . من او را دور نمودم و كار بر من مشكل شد سپس با تازيانـه بر دستهاي او زدم كه دردش آمد و صداي ناله و گريه اش را شنيدم .
⚫ناله اش آنچنان جان سوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از آنجا برگردم ولي بـه ياد كينـه هاي علي و حرص او درون ريختن خون بزرگان عرب و نيز بـه ياد نيرنگ محمد و سحر او افتادم اينجا بود كه با پاي خودم لگدي بـه در زدم درون حالي كه او خودش را بـه در چسبانده بود كه باز نشود . و صداي ناله اش را شنيدم كه گمان كردم اين ناله مدينـه را زير و رو نمود .
⚫در آن حال فاطمـه مي گفت: اي پدر جان اي رسول خدا با حبيبه و تو چنين رفتار مي شود آه اي فضه بيا و مرا درياب كه بـه خدا قسم فرزندم كشته شد .
⚫متوجه شدم كه فاطمـه بر اثر درد زايمان بـه ديوار تكيه داده هست . درون خانـه رافشار دادم و آن را باز كردم . وقتي كه وارد خانـه شدم فاطمـه با همان حال رو بـه روي من ايستاد ( که تا مانع از رفتن من بـه داخل خانـه شود )
⚫ولي از شدت خشم پرده اي درون برابر چشمانم افتاده بود بعد چنان از روي رو پوش بر صورت فاطمـه زدم كه گوشواره اش كنده شد و خودش بر زمين افتاد .
💡لوسی مفسر سنی نقل کرده هست که درون ادامـه امـیرالمومنین بـه عمر حمله کرده و بینی اش را شکست، #ابوبکر با التماس فراوان شیر خدا را از آن نجس العین جدا کرد...
💡حوادث ادامـه دارد...
.
⚠منابع سنی
🔎تاريخ طبری جلد 3 صفحات 202 و 210
🔎طبقات ابن سعد 3/182
🔎الرياض النضره 1/217
🔎سيره ابن هشام 3/473
🔎شرح نـهج البلاغه ابن ابي الحديد 2/56 و 6/48
🔎طرائف ابن طاووس ص 64
🔎الامامـه والسياسه 1/30
.
.
❌پی نوشت: دوستان بـه خدا شرمنده ام کـه همچین مطلب سنگین و ناراحت کننده ای رو گذاشتم اما نیـازه کـه ما بشناسیم کـه اون دوتا خبیث چی با سیده زنان عالم
.
🔥دستت بشکند پسر صهاک کـه در کوچه ها مرا بی مادر کردی...😢 ▫
Advertisement
پارسال كه براى شركت درون نمايشگاه صنايع خودرو با تعدادى از رفقا بـه #برن #سوئيس رفته بوديم يكى از دوستان پسر جوانش را هم آورده بود گرچه با پدرش رفاقت عميقى نداشتم اما تلاش كردم ،وقت براش بذارم و بيشتر باهاش معاشرت كنم که تا به اون هم خوش بگذره و خاطره ى بدى براش نمونـه اتفاقاً اين فكر،جواب داد و آقا مسعود ... پارسال كه براى شركت درون نمايشگاه صنايع خودرو با تعدادى از رفقا بـه #برن #سوئيس رفته بوديم
يكى از دوستان پسر جوانش را هم آورده بود
گرچه با پدرش رفاقت عميقى نداشتم اما تلاش كردم ،وقت براش بذارم و بيشتر باهاش معاشرت كنم که تا به اون هم خوش بگذره و خاطره ى بدى براش نمونـه
اتفاقاً اين فكر،جواب داد و آقا مسعود خيلى بهم محبّت پيدا كرد و حتى باعث شد رفاقت من و پدرش وارد فاز جديدى بشـه و اكثر اوقات مثل شام و نـهار ها را با هم بگذرونيم
البته بـه خاطر اختلاف سن زياد پدر و پسر بر عكس من و بابام همچين رابطه ى گرم و صميمى اى با هم نداشتن
يه شب كه با رفقا براى قدم زدن و هوا خورى رفته بوديم بـه #شـهر_بازى نزديك #هتل
ازو لوچه ى آويزون مسعود متوجه شدم خيلى دمقه
گفتم:چته پسر؟چرا آويزونى؟
گفت:بابام پايه ى هيچ كدوم از اين بازى ها نيست،اجازه هم نميده تنـهايى برم
آقا مـهردااااااد،شما ميايـــى؟جاااااان من بيااااا
تو رو خدا اگر شما بيايى بابام حرفى نميزنـه
موندم تو رو درون بايستى😐
خدا يا چى بگم؟چه كار كنم؟
برم؟نرم؟
گفتم باشـه😰ميام😰ولى مسعود جان فقط بازى هاى لايت لطفاً😐
با خوشحالى ان و جفتك زنان رفت سه چهار که تا #بليط گرفت و اومد
رفتيم سوار يه وسيله ى عجيب و غريب شديم
و مثل فضا نورد ها بستنمون بـه صندلى و تا خواستم پشيمون بشم و بهانـه بيارم شروع كرد بـه چرخيدن و بالا رفتن
هى چرخيد
هى رفت بالا
هى چرخيد
هى رفت بالا
و بااااااز هم رفت بالا
طورى شد كه ديگه آدم ها رو نميشد ديد و كل شـهر زير پامون قرار گرفت
به سختى برگشتم بـه سمت مسعود و گفتم مسعود جان اين چند متر ديگه قرار بره بالا ؟
بعدش چى ميشـه!؟
گفت عمو نگران نباش
شصت متر بيشتر نميره،فقط #سقوط ازاده چند ثانيه اى داره،همين☺️☺️☺️
گفتم همييييين!!؟؟😨😨😨😨
يعنى مارو از اين بالا ميخوان ول بدن پايين
😱😱😱😱
دكمـه ى غلط كردمش كجاس!!؟؟😩😩😩
كمممممممككككك،يا حضرت عبااااس
يا همـه ى امام زاده هااااا
😫😫😫😫
توضيح لازم نيست
بقيه اش رو توى فيلم ببينيد وقتى رها شد که تا زمين مسعود عربده كشيد و من مث ديوانـه ها خنديدم
اصلاً هم نپرسيد بعدش چى شد
😑😑😑😑
اه ه ه ه.با اين نوناشون
...
چرا پست قبلى بـه اون خوبى را نديدين!!؟؟😑
Media Removed
. . خدايا سرده اين پايين از اون بالا تماشا کن... اگه ميشـه فقط گاهي خودت قلب منو"ها"کن خدايا سرده اين پايين ببين دستامو مي لرزه ديگه حتي همـه دنيا بـه اين دوري نمي ارزه تو اون بالا من اين پايين دوتايي مون چرا تنـها ؟ اگه ليلا دلش گيره بگو مجنون چرا تنـها؟!! بگو گاهي کـه دلتنگم ازاون بالا تو ... .
.
خدايا سرده اين پايين
از اون بالا تماشا کن...
اگه ميشـه فقط گاهي
خودت قلب منو"ها"کن
خدايا سرده اين پايين
ببين دستامو مي لرزه
ديگه حتي همـه دنيا
به اين دوري نمي ارزه
تو اون بالا من اين پايين
دوتايي مون چرا تنـها ؟
اگه ليلا دلش گيره
بگو مجنون چرا تنـها؟!!
بگو گاهي کـه دلتنگم
ازاون بالا تو مي بيني
بگو گاهي کـه غمگينم
تو هم دلتنگ و غمگيني
خدايا...من دلم قرصه!
کسي غير از تو با من نيست
خيالت از زمين راحت
که حتي روز،،،روشن نيست
کسي اينجا حواسش نيست
که دنيا زير چشماته
يه عمره يادمون رفته
زمين دار مکافاته!!!
فراموشم ميشـه گاهي
که اين پايين چه ها کردم
که روزي بايد از اينجا
بازم پيش تو برگردم
خدايا...وقت برگشتن
يه کم با من مدارا کن
شنيدم گرمـه آغوشت
اگه مـیشـه منم جاکن!!
.
.
.
Media Removed
امروز مي خوام درون مورد موضوعي باهم حرف بزنيم كه بر خلاف اينكه درون خانم ها خيلي شايع هست اما متاسفانـه خيلي ها اطلاعات كمي درون اين مورد دارن. شايد براي شما هم پيش اومده كه قبل از دوره پريودتون (كه معمولا بين ١٠ که تا يك هفته قبل از شروع پريود هست)احساس كنين خيلي عصبي شدين، الكي حساس شدين، تقي بـه توقي مي خوره گريه ... امروز مي خوام درون مورد موضوعي باهم حرف بزنيم كه بر خلاف اينكه درون خانم ها خيلي شايع هست اما متاسفانـه خيلي ها اطلاعات كمي درون اين مورد دارن.
شايد براي شما هم پيش اومده كه قبل از دوره پريودتون (كه معمولا بين ١٠ که تا يك هفته قبل از شروع پريود هست)احساس كنين خيلي عصبي شدين، الكي حساس شدين، تقي بـه توقي مي خوره گريه تون مي گيره ، هي بـه زمين و زمان گير ميدين، بعضيا ميگن انگار ديونـه ميشم تو اين دوران و يا مي خوام همـه رو ب😉 يا همش دلشوره دارم يا خيلي دل نازك ميشم و هي دلم واسه همـه تنگ ميشـه ! تمركزم كم شده! بي حوصله ام!
با اينكه اين سري علائم درون اكثر خانمـها رخ ميده ولي چون صحبت كردن درون مورد پريود خانم ها هميشـه تابو بوده بعد قاعدتا درون مورد علايم پيش از پريود هم زياد صحبتي نشده که تا آگاهي درون اين رابطه بالا بره! و خيلي ها بعد از سالها اصلا اطلاع ندارن كه ما "سندروم پيش از قاعدگي" داريم كه بـه مجموع همين علايم گفته ميشـه بعلاوه علايم جسماني كه مي تونـه شامل خستگي، كندي، سردرد، درداي شكم يا كمر،ميل شديد بـه خوردن،درد سينـه ها،يبوست يا اسهال، كاهش ميل جنسي يا خواب زياد باشـه.
اول از همـه اين كه بدونيم اين نوسانات خلق بـه دليل تغييرات هورموني درون خانم ها اتفاق ميوفته و اصلا بيماري نيست و در واقع نشون از سلامت هورموني و جنسي درون يك خانم بالغ هست.
بنابراين ما چه بـه عنوان يك خانم و چه بـه عنوان يك آقاي آگاهِ همراه، بايستي با شناختِ درست از بدن يك زن و شناختِ تغييراتِ طبيعيِ بدني، هورموني و خلقي مربوط بـه اين دوران، بـه خودمون يا بـه همراه مون كمك كنيم که تا با كمترين تنش و تلاطم اين دوران رو سپري كنـه.
مثلا مـهمـه كه تو اين دوره كه ثبات خلقي نداريم يا احساسات مون بر منطق مون غلبه داره تصميم هاي مـهم نگيريم.
مـهمـه كه بدونيم براي كاهش اين علايم ورزش منظم و پيوسته يا حركات يوگا خيلي كمك مون مي كنـه .
مـهمـه كه بدونيم رژيم غذايي سالم كه همـه ويتامين ها رو برامون فراهم مي كنـه خيلي كمك كننده اس.
مـهمـه كه بدونيم كافئين و سيگار و الكل و نمك مي تونـه اين علايم رو تشديد كنـه.
و از همـه مـهم تر اين كه ما خانم ها شرم و خجالت مون رو درون مورد مسايل مربوط بـه پريود و يا مسايل مربوط بـه قبل از دوره پريود بذاريم كنار و راحت درون اين باره حرف بزنيم چرا كه ما هرچقدر درون رابطه با مسائل مربوط بـه هويت جنسي مون آگاه تر و پذيراتر باشيم بيشتر مي تونيم بـه خودمون كمك كنيم
#با_خودمون_مـهربون_باشيم
براي شكستن اين تابو دعوت تون مي كنم كه زير اين پست درون اين مورد حرف بزنيد و دوستاتون رو هم دعوت كنيد كه اونـها هم درون اين حركت شريك بشن♥️
#مـهشيد_ابارش
Advertisement
Media Removed
نويد جون من بسه داداش... بـه خدا همـه باورشون شد ديگه بسه... از بعد از ظهر که تا حالا دارم بـه زمين و زمان بـه خاطر اين مدل شوخيا فحش ميدم ... از اون موقع كه زنگ زدن كه برو جلو خونشون ببين خبرى هست يا نـه دارم بـه همـه ميگم چقدر ساده ايد شما آخه ... ببين همـه بچه ها واسه ت نوشتن! الان كه ميخونم متناشونو و خاطره هايي ... نويد
جون من بسه داداش... بـه خدا همـه باورشون شد ديگه بسه...
از بعد از ظهر که تا حالا دارم بـه زمين و زمان بـه خاطر اين مدل شوخيا فحش ميدم ... از اون موقع كه زنگ زدن كه برو جلو خونشون ببين خبرى هست يا نـه دارم بـه همـه ميگم چقدر ساده ايد شما آخه ...
ببين همـه بچه ها واسه ت نوشتن!
الان كه ميخونم متناشونو و خاطره هايي كه نوشتن، با خودم فكر ميكنم چقدر باهات خاطره دارم ... از روزايى كه با هم بر ميگشتيم خونـه، بحثايى كه بينمون بود، از اون رمز واي فاي لعنتي كه از سال اول ازم ميخواستيش، يا شباي نيمـه شعبان، اون سنجشا و آزمونا، يا بار آخر كه ديدمت و با هم تو يه ماشين امتحان داديم و اون افسر باحاله قبولمون كرد و تو راه خونـه چقدر پشت موتور مسخره بازى درون آورديم و خنديديم و خوش بوديم... نويد خيلى واسم عجيبه كه ديگه بعد از اون روز نديدمت! چقدر بد شانس و نامردم ... پاى نامردى نذارش، بذار پاى تنبلى و بى حالى، خودت كه ميدونى... امسال شب مراسم منتظرت بودم كه مثل هر سال بياي، ولى مثل اينكه قسمت اين بوده كه خاطره آخرين بارى كه ديدمت واسه هميشـه همون روز بمونـه ... هر وقت اسمت ميومد و حرفى ازت ميشد و فك ميكردم كه چند وقتى هست كه نديدمت ياد اينكه خونمون با هم فاصله اى نداره ميافتادم و اينكه بخوام ببينمت زير يك دقيقه اونجام، ولى مث اينكه ... داداش ببخش واسه همـه وقتايى كه اذيتت كردم يا واسه شوخيايى كه از سر بي عقلي ميكرديم...
ببخش اگه با حرف يا عملى ناراحتت كردم... ببخش اگه ديگه وقت نشد ببينمت و اينا رو حضورى بهت بگم و حلاليت بطلبم ...
به خدا هنوز باورم نميشـه، نميدونى از بعد از ظهر که تا حالا تو خونـه ما چه خبر بوده ... داداش تو كه تو اين ماه عزيز مستقيم رفتى مـهمونى خدا و مطمئنن الان خوشحالى و راضى هستى، تنـها چيزى كه بعد از ديدن عكس العمل خونوادم دارم بهش فكر ميكنم و بدجورى منو ميسوزونـه ... فقط از خدا ميخوام صبرشون بده ...
خواستم بگم خوب بخوابى داداش، ديدم اونى كه خوابه ما هاييم ...
واسه مون دعا كن ... سفر بـه خير داداش ... بـه خدا خيلى زود بود خيلى ... 😔😔😔😓😓😓 #Navid #نويد
Media Removed
. سوره تغابن (آیـات ۱_۴) . نکته ها و پیـام ها: . تمام موجودات هستى نوعى شعور دارند و طبق همان شعور، بـه تسبيح الهى مشغولند. . حكومت خداوند مطلق هست و هيچ محدوديتى ندارد. . درون دنيا بسيارى از افرادى كه حكومت و قدرت دارند، مورد انتقادند، ولى خداوند هم قدرت و حكومت دارد و هم مورد ستايش ... .
🍃🌼سوره تغابن (آیـات ۱_۴)🌼🍃
.
👈نکته ها و پیـام ها:
.
🌹تمام موجودات هستى نوعى شعور دارند و طبق همان شعور، بـه تسبيح الهى مشغولند.🍃
.
🌹حكومت خداوند مطلق هست و هيچ محدوديتى ندارد.🍃
.
🌹در دنيا بسيارى از افرادى كه حكومت و قدرت دارند، مورد انتقادند، ولى خداوند هم قدرت و حكومت دارد و هم مورد ستايش است.🍃
.
🌹سرچشمـه تمام كمالات اوست و لذا تمام ستايش ها براى اوست.🍃
.
🌹در دنيا بسيارى از فرمانروايان از حل مشكلات و انجام اصلاحات عاجزند، ولى خداوند، فرمانروايى هست كه بر هركارى قادر است.🍃
.
🌹قدرت خداوند نسبت بـه همـه هستى يكسان است. (آفريدن يك قطعه سنگ با آفريدن يك سلسله كوه براى او يكسان است، همان گونـه كه براى چشم ما، ديدن يك ميخ و ديدن يك كوه يكسان است). 🍃
.
🌹آفرينش انسان، جلوه اى از قدرت خداوند است.🍃
.
🌹انسان، موجودى مختار و انتخابگر هست نـه مجبور.🍃
.
🌹عمل انسان، بيانگر عقيده اوست. (به جاى آن كه بگويد: خداوند بـه كفر و ايمان شما آگاه است، مى فرمايد: خداوند بـه عملكرد شما آگاه است.)🍃
.
🌹آفرينش آسمان ها و زمين از روى برنامـه و هدف بوده است.🍃
.
🌹خداوند، صورت گرى انسان را بـه خود نسبت داده است.🍃
.
🌹انسان درون مقايسه با ديگر موجودات، زيباتر و كامل تر است. 🍃
.
🌹جهان آفرينش درون حال حركت بـه سوى مقصدى الهى است.🍃
.
🌹مبدأ و معاد هستى، خداوند است.🍃
.
🌹لازمـه ى آفرينش بـه حق و هدفمند، وجود معاد و بازگشت انسان ها بـه سوى خداوند براى كيفر و پاداش است. 🍃
.
🌹علم خداوند، محدود بـه زمان و مكان و اشيا يا امور خاص نيست. هم بـه آسمان ها و زمين علم دارد و هم بـه آنچه پنـهانى يا علنى انجام شود، آگاه است.🍃
.
🌹انسان، رها شده نيست، بلكه زير نظر خداست.🍃
.
🌹پنـهان و آشكار براى خداوند يكسان است.🍃
.
🌹خداوند، هم بـه كارهاى مخفيانـه انسان آگاه هست و هم بـه افكار و انگيزه ها و اسرار نـهفته درون سينـه او. 🍃
.
#تفسیر_آیـات_منتخب_قرآن
#انتظار
Media Removed
تيم ملى، يعنى تيم يك ملت ، ملتى كه بـه قول خودش درون اين فشار شديد اقتصادى دلگرم بازى هاى خوب تيم فوتبالش بود، كه بخش بزرگى اين بيشرفت رو مديون آوردن مربى بزرگى مثل كيروش بود، كيروش شايد بزرگترين مربى دنيا نباشـه ولى براى ايران بزرگترين هست، همين كه يك مربى مى تونـه تو ايران ٨ سال كار كنـه و نتيجه بگيره يعنى ... تيم ملى، يعنى تيم يك ملت ، ملتى كه بـه قول خودش درون اين فشار شديد اقتصادى دلگرم بازى هاى خوب تيم فوتبالش بود، كه بخش بزرگى اين بيشرفت رو مديون آوردن مربى بزرگى مثل كيروش بود، كيروش شايد بزرگترين مربى دنيا نباشـه ولى براى ايران بزرگترين هست، همين كه يك مربى مى تونـه تو ايران ٨ سال كار كنـه و نتيجه بگيره يعنى خيلى بزرگه، ما مربى بزرگى مثل بلازويچ هم داشتيم كسى كه كرواسى رو درون جهان سوم كرد ولى نتونست حتى زير انتقاد هاى روزنامـه اى مثل خبر ورزشى دوام بياره و هميشـه ايشون از نگرانى هاشون درون تمام مصاحبه ها حرف مى زدن، فراموش كار نباشيم كه ما مردم خيلى راحت پشت كيروش رو قبل جام جهانى براى دعوت كردن ٢ بازيكن عزيزمون و حتى دعوت كردن آقاى بيراوند كه دنيا رو شگفت زده كرد و چند نفر ديگه ايشون رو نقد كرديم، من بـه خداحافظى رضا قوچان نژاد عزيز كه گل هاى حساسى رو براى ايران زدن احترام ميگذارم ولى خداحافظى آقاى آزمون رو درون ٢٣ سالگى نفهميدم، بخشى از انتقاد هاى مردم بـه كيروش براى بازى سه بازى بـه صورت كامل درون زمين بود حتى شايد خداحافظى قوچان نژاد و اين بـه اين معناست كه كيروش پشت آزمون ايستاد ولى سردار عزيز شما با اين كار پشت كردين بـه كيروش بـه كسى كه پشت شما ايستاد، اگر بحث انتقاد و توهين مردم هست كه اين حاشيه هاى براى بازكنان بزرگ دنيا مثل رونالدو و مسى ميليون ها برابر بيشتره... يادمون نره كه كيروش برامون چى كار كرده، يادمون نره كه شرايط ايران درون دنيا چطوره، حتى تيم هاى خوب حاضر بـه بازى با ما نيستن، يادمون باشـه كه برد كره درون بازى با آلمان اصلا مقايسه خوبى نيست، چون آلمان براش فقط برد مـهم بود و گل خورده براش مـهم نبود، يادمون نره كه ما مديون عادل فردوسى پور هاى كشور بايد باشيم كه باعث پيشرفت فوتبال شدن و يادمون نره اگه كيروش ها مربى تيم ملى نبودن شايد هيچ وقت دژاگه هاى دوست داشتنى بـه تيم ملى دعوت نمى شدن حتى شايد بخاطر داشتن "تتو" ياد بگيريم هيچ وقت پشت آدم هاى كه زحمت هاى زيادى رو برامون كشيدن رو خالى نكنيم، خيلى از مربى هاى بزرگ دنيا اگه دوبرابر كيروش رو هم بگيرن حاضر نميشن مربى تيم ملى ما باشند . حضور بازيكنان برزگ مثل آقاى دژاگه و قوچان نژاد فقط توى زمين نيست، تجربه اونـها توى تمرينات واجب بوده
Read moreAdvertisement
Media Removed
وقتي يه نفر حرفي ميزنـه كه ناراحت مي شويد قبل از جواب يا واكنش تو ذهن خودتون شروع كنيد بـه بستن قفل هاي هارنس بعد از تمام شدن جواب بديد يا واكنش نشون بديد
يادتون باشـه شما تو آسمان پرواز مي كنيد تفاوت داريد با آدمـهاي معمولي
وقتي مي خواهيد كسي رو قضاوت كنيد يه لحظه صبر كنيد قفل هاي هارنس و تو ذهنتون ببنديد
يادتون باشـه شما پرواز مي كنيد و از اون بالا همـه ي آدمـها يه نقطه هستند شبيه هم
وقتي عجله داريد و بدون توجه بـه قوانين رانندگي مي كنيد و رفتار مخاطره آميز تو رانندگي داريدكه ممكن باعث آسيب بـه خودتون و ديگران بشـه
يه لحظه صبر كنيد تو ذهنتون قفل هاي هارنس و ببنديد بعد ادامـه بديد
يادتون باشـه شما با آدمـهاي عادي تفاوت داريد شما پرواز مي كنيد و از مرز خطر مي گذريد
وقتي وسوسه مي شيد كه واسه يه مقدار پول بيشتر رفتار غير اخلاقي انجام بديد يه لحظه صبر كنيد قفل هاي هارنس و ببنديد
شما دنياي مادي رو رها كرديد رفتيد تو آسمان پاتون و از زمين خاكي جدا كرديد
وقتي احساس غرور كرديد از توانايي هاي خودتون يه لحظه صبر كنيد قفل هاي هارنس و ببنديد و يادتون باشـه كه زير بار غرور شما يه نفر ديگه له نشـه
شما پرواز مي كنيد يعني با آدمـهاي عادي تفاوت داريد
شما توانايي بيشتري داريد بعد مسئوليت بيشتري هم داريد
قفل هاي هارنس و ببنديد تو هر لحظه اي كه احساس كرديد مثل همـه داريد يه اشتباه رو انجام ميديد
لطفا بستن قفل هارنس را فراموش نكنيد
بستن قفل هارنس درون نـهايت طول عمر و ارتفاع منش و معرفت شما را طولاني تر مي كنـه
شايد روزي دنياي أطراف ما قشنگ تر از اين باشد. #paragliding #zatacroteam #amazingparagliding
Media Removed
. . مصاحبه جديد كريستيانو با DAZN : . زندگي درون تورين چطوره؟ واقعاً خوب، خيلي خوشحالم. تيم خوبي داريم. سخت كار ميكنيم هميشـه. هيچ روزي اينجا آسون نيست . اين درسته كه جلسات تمريني درون ايتاليا خيلي سخته؟ بله، من شيوه اي كه تمرين ميكنن رو دوست دارم، ذهنيت، اين خوبه، خيلي خيلي حرفه اي هستن، بخاطر ... .
.
مصاحبه جديد كريستيانو با DAZN :
.
زندگي درون تورين چطوره؟
واقعاً خوب، خيلي خوشحالم. تيم خوبي داريم. سخت كار ميكنيم هميشـه. هيچ روزي اينجا آسون نيست
.
اين درسته كه جلسات تمريني درون ايتاليا خيلي سخته؟
بله، من شيوه اي كه تمرين ميكنن رو دوست دارم، ذهنيت، اين خوبه، خيلي خيلي حرفه اي هستن، بخاطر همين من لذت ميبرم
.
چرا يوونتوس رو انتخاب كردي؟
بعضي چيزا درون زندگي بـه يه دليل اتفاق ميفتن. انتظار نداشتم كه درون اين باشگاه بازي كنم اما همـه چيز بـه طور طبيعي اتفاق ميفته. همونطور كه همـه ميدونن يووه يكي از بزرگترين باشگاه هاي جهانـه بنابراين تصميمم ساده بود. البته، رئال مادريد، كاري كه اونجا انجام دادم باورنكردني بود. اونجا همـه چيز بدست آوردم و دوستان و خانوادم اونجا هستن اما پيوستن بـه اين باشگاه تصميم آسوني بود. اونا همـه كار برام انجام و بهم فرصت دادن. ميخوام اينجا هم تاريخ سازي كنم
.
يه بار گفتي سر الكس فرگوسن مثل پدرته، هنوزم همونطور فكر ميكني؟
البته، او درون شروع دوران حرفه ايم خيلي مـهم بود. من از اسپورتينگ ليسبون رفته بودم منچستر و هنوز ذهنيت پرتغالي داشتم. خيلي دريبل ميزدم، بعضي وقتا درون زمين درست تصميم نميگرفتم و او بهم ياد داد چجوري بـه عنوان بازيكن پيشرفت كنم. همـه چيز بـه من ياد داد. بـه همين دليل هميشـه او رو بـه عنوان پدر فوتباليم درون نظر ميگيرم
.
چجوري فشار رو كنترل ميكني؟
اين آسون نيست، اما بعضي وقتا از بازي كردن زير فشار لذت ميبرم، فشار مثبت. داشتن مسئوليت هاي زياد ميتونـه منفي باشـه ولي اين بخشي از كاره، جزئي از CR7 بودنـه. اين مشكلي نيست، ميدونم چجوري ادارش كنم
.. زمان را كه مي دوم بـه حالايي ميرسم درون كنارت كه سپيد ريش گونـه هايت را با دستانِ لرزانم نوازش مي كنم درون اين حالا من يا تو بـه رهايي نزديك تر مي شويم بـه پايانِ ناگريز آخرين برگ، از دفترِ قصه ي بودن جايي كه يكي از ما مي ماند و ديگري درون اقيانوس آرام ابديت ،چون خوابِ ماهيها روان مي شود.. . اما خدا هم دلش ... ..
زمان را كه مي دوم
به حالايي ميرسم درون كنارت
كه سپيد ريش گونـه هايت را با دستانِ لرزانم نوازش مي كنم
در اين حالا من يا تو بـه رهايي نزديك تر مي شويم
به پايانِ ناگريز آخرين برگ، از دفترِ قصه ي بودن
جايي كه يكي از ما مي ماند و ديگري درون اقيانوس آرام ابديت ،چون خوابِ ماهيها روان مي شود..
.
اما خدا هم دلش بـه درد مي آيد اگر من بي تو
تو بي من جان بدهيم
من اين را از چشمانش درون نگاهِ بغضِ آسمان خواندم
وقتي كسوف شد
ميان خورشيد و زمين جا مانده بودم
عطش رفتن از خورشيد مي كشيدم و طلب ماندن از زمين،
.
ماه بودم من درون شبي كه روز بود
و ديدم بغضِ خدا را درون دل مملوإ ابرها
كه چكيد از آسمان
تا رسيد بر گونـه ام
كه رسيد بر گونـه ام
تا كه ديد تك و تنـها اشكي .
با هم خزيدند و خنديدند
و خنديدم بـه حالِ حالا
تا چه فرداهايي كه نرفتم
وقتي هنوز امروز است
.
شعر و دکلمـه: "ثاماراد"
.
براي شنيدنِ كامل این دکلمـه بـه پيج
زير مراجعه كنيد:
@Samarad_art
Media Removed
داستانِ تانگوى تابستانى و خربزه معلق و تار، چيزهايى درون اين عكس وجود دارند كه ديگر نيستند، تصويرى ناياب براى اولين بار از كافه نوستال، از ميوه فروشِ دوره گرد درون يكى از كوچه هاىِ محله اى درون حوالى لاله زار تهران درون سال هزار و سيصد و پنجاه خورشيدى: از كوچه ها و خيابان هاىِ خلوتِ سر ظهر شروع مى كنيم، اواخرِ ... داستانِ تانگوى تابستانى و خربزه معلق و تار، چيزهايى درون اين عكس وجود دارند كه ديگر نيستند، تصويرى ناياب براى اولين بار از كافه نوستال، از ميوه فروشِ دوره گرد درون يكى از كوچه هاىِ محله اى درون حوالى لاله زار تهران درون سال هزار و سيصد و پنجاه خورشيدى: از كوچه ها و خيابان هاىِ خلوتِ سر ظهر شروع مى كنيم، اواخرِ دهه چهل است، داربست ها و ساختمان سازى ها شروع شده است، جمعيت پايتخت دارد زيادتر مى شود، تبليغِ نوشابه ها و نوشيدنى هاىِ خارجى و وطنى بر درون و ديوار ديده مى شود، پپسي كولا با آن تبليغِ معروفش، تشتكِ بزرگ حلبى با نقش و نگار، دكه هاىِ چوبى معروف با بدنـه چوبى بـه رنگ آبى آسمانى، كاميون هاىِ "ليلاند" با بار ميوه، هندوانـه هاىِ بـه قاعده و خوش اندازه، با رنگ طبيعى و سرخى ناب، عطرِ هندوانـه بـه شرط چاقو، خربزه هاىِ تيره رنگ مشـهدى كه پوست نازك و گوشتِ ترد و شيرين داشتند، خربزه هايى كه ديگر كشت نمى شوند و جايشان را بـه بذرهاىِ وارداتي داده اند، هندوانـه هاىِ بزرگ و سرشار از كود شيميايى و اصل "كسب منفعت بـه هر قيمت"، از اشعه هاىِ گرم آفتاب برديوار، درخت هاىِ چنار كنارِ جوى آب، تابلوى مغازه هاىِ الكتريكى كنار خيابان، مرد راننده با كلاه شاپوى دوردارِ تورى، با ته ريش و سر كم مو، ابروهايى پرپشت و لباس هاى شيك، عجله دارد بارها را زودتر خالى كند، شايد قرار هست به برنامـه مـهوش، داود مقامى يا آغاسى درون لاله زار برسد، يا بليط فيلم هاىِ وسترن، خربزه را پرتاب كرده، عكاس از خربزه معلق درون زمين و آسمان عكس گرفته، چيزى درون دهه چهل هم وجود دارد كه شبيه اين خربزه، هنوز فرود نيامده است، چيزى شبيه يك "شبح" يا سايه كه بر فراز ايران سايه انداخته است، ما هنوز "اندر خم اين كوچه" هستيم، مزه هندوانـه وطنى از يادمان رفته، تخم خربزه مشـهدى هايمان را "ملخ چينى" خورده، هنوز هم درون حال نوشيدن يك ضرب فانتا، كوكا يا پپسى كولاى اصل، بـه آمريكاى جهانخوار و انگليس استعمارچى فحش مى دهيم، هنوز هم روى پاى خودمان نيستيم، هنوز هم گيج و مست، منتظر افتادن خربزه اى از آسمان هستيم، بـه قول صادق هدايت، همـه درون وجودمان يك "دكتر" داريم كه قدرتى خدا، چيزى سرش نمى شود و همـه چيز درون نـهايت زير سر ناظم خودمان است. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملتِ ايران.
Read moreMedia Removed
ادامـه از پست قبل تام خونـه اش رو بـه فروش گذاشت. بـه جز چند که تا صندوق عكس و وسايل شخصى، دار و ندارش رو بـه اين و اون بخشيد و بقيش رو حراج گذاشت. حراجِ كلكسيونر ها و پولدارهاى هنر دوست. بهم گفت: درون و ديوار و همـه گوشـه هاى اين خونـه منو يادش ميندازه. من يه جفت تاسِ عاج فيلى رو از تاقچه جلوى درون يادگارى برداشتم. نميدونم ... ادامـه از پست قبل
تام خونـه اش رو بـه فروش گذاشت. بـه جز چند که تا صندوق عكس و وسايل شخصى، دار و ندارش رو بـه اين و اون بخشيد و بقيش رو حراج گذاشت. حراجِ كلكسيونر ها و پولدارهاى هنر دوست. بهم گفت: درون و ديوار و همـه گوشـه هاى اين خونـه منو يادش ميندازه. من يه جفت تاسِ عاج فيلى رو از تاقچه جلوى درون يادگارى برداشتم. نميدونم يادگارِ چى. ولى شايد وقتى رفتم دهات بشينم كنار كوليا دم خيابون و يه دست باهاشون "باربوت" بازى كنم. قمارى كه تاس ميريزى رو زمين. نـه مـهره اى داره و نـه استراتژى ميخواد. فقط يه جفت تاس، يه مشت اسكناس ميخواد و بخت
تام طبق وصيتِ روث، چند روز بعد از مرگ جنازش رو داد سوزوندن. خاكسترهاش رو هم تو يك جعبه عتيقه ريخت و آورد خونـه. عينك و كلاهِ روث رو گذاشت روش و منتظرِ رفتن. با باقىِ بعد اندازش هم يك كمپينگ تريلر خريد. بعد از فروش خونـه با ساز و سگهاش و جعبه ى خاكسترِ زنش، واسه هميشـه شيكاگو رو ترك ميكنـه. ميره يك جاى دور افتاده تو ايالت ميشيگان و ماهى دوبار مياد شـهر که تا تو پاتوق هميشگى ترانـه هاش رو بخونـه. مگه كار ديگه هم ميشـه كرد؟
سه سال و نيمِ قبل، تو دلِ يكى از سردترين زمستون هاى شيكاگو كه هواى منـهاى بيست درجه، موجهاى درياچه رو هم منجمد كرده بود، يك روز صبح رفتيم دم ساحل فيلمبردارىِ كليپ يكى از ترانـه هام كه شعرش رو واسه صمد نوشته بودم. دوستى كه چهارده سال پيش رو يه درخت گردو، درون كوههاى حصارك زندگيشو تموم كرد. ترانـه اى عاشقانـه براى كسى كه هيچوقت برنميگرده و نبودنش مثل حفره اى سياه براى هميشـه روى سينـه ام نشسته. روث قبول كرد كه بازيگرِ كليپ باشـه. چه روزى بود. دماى زيرِ صفر و لبخندهاى روث بينِ برداشت ها و سكانس ها. زنى كه شبها هوشيارِ قرمز بود و روزها مستِ باغچه اش. مرگِ آدمـها يكى از عادى ترين اتفاقهاى روزمره ست. مثلِ خود زندگى. چه بديهى هاتى. ولى عشق چى؟ عشق رو نميشـه كنار خاكسترهاى زنت بزارى تو جعبه كه باد نبره. شيارها و چين و چروك هاى صورت شايد واسه همين باشن
منو باد برد
تو رو دريا
ته ابرا
بالا بالا
كاش بيفتم
غرق موهات
گم ات كردم
زير اين شـهر
شـهر روشن
شـهرِ مست ام
شايد بايد
منم مست شم
چى ميگم چى ميگم من
كاش فراموشى بياد
باد مـهر
سوزِ آذر
برف دى
بعضى دردا
بى دوا
مثل زندون
مثل عشق
...
Media Removed
سيلِ غارتگر خاطرات، پاكى زلالِ رود، پر آب ترين و خوش هوا ترين حالتِ اهواز، تصويرى ناياب از طغيان كارون و جارى شدن سیل درون كوچه ها و خيابان هاىِ شـهر اهواز، خیـابان کیکاووس، سال هزار و سيصد و چهل و هفت خورشیدی: نخل هاىِ قد راست، ديوارهاىِ آجرى معروف جنوب، تيرهاىِ چوبى چراغ برق، چارچرخ و گارى حمل پيتى هاى ... سيلِ غارتگر خاطرات، پاكى زلالِ رود، پر آب ترين و خوش هوا ترين حالتِ اهواز، تصويرى ناياب از طغيان كارون و جارى شدن سیل درون كوچه ها و خيابان هاىِ شـهر اهواز، خیـابان کیکاووس، سال هزار و سيصد و چهل و هفت خورشیدی: نخل هاىِ قد راست، ديوارهاىِ آجرى معروف جنوب، تيرهاىِ چوبى چراغ برق، چارچرخ و گارى حمل پيتى هاى نفت درون كنار كوچه، يك فولكس بيتل پارك شده كنار خيابان، جوان با شلوار لى و پولو شرت آمريكايى، روزهايى كه هر سال درون فضاىِ جلوی ساحل کارون بین بانک صادرات و مخابرات، گونی های شنی قرار مـیدادند که تا آب شط وارد خیـابان پهلوی نشود، ولی با اين اوصاف هر بار بـه قدری آب رودخانـه پُر و لبريز بود کـه خیـابان پهلوی و بیست و چهار متری هميشـه غرق درون سيلاب بودند و زير آب مى رفتند. اهوازى ها از دهه چهل و سيل هاي كارون خاطرات شنيدنى دارند، خیـابان "باغ شیخ" يا همان ادهم فعلی زیر آب رفته بود و ساكنان شـهر و كودكان درون آن ایـام با چوب های بزرگ و تخته بر روی آب قایق رانی مـید. آن روزها آب کارون بسيار زیـاد بود، از "کوت عبداله" که تا "شیبان" کنونی هر دو طرف رودخانـه را سیل بند هايى بـه ارتفاع حدود سه متر کشیده بودند، با اين حال درمواقع بارندگی ارتفاع آب بالا مى آمد و شـهر را سيل با خودش مى برد و شستشو مى داد، از "زیتون کارگری" که تا "کوی خانم یوسفی" هميشـه زیر آب بود و تمام بیـابان از "ملاثانی" که تا "آبادان" شبيه منظره و صحنـه دریـا شده بود، انعكاس آسمان آبى و خورشيد سوزان جنوب روىِ زمين آب گرفته و موج هاىِ دايره اى، و كودكانى كه تن تشنـه شان را بـه پاكى زلال رود مى زدند. با سپاس از آقاىِ "بهروز اهدايى" براىِ تقديم عكس و خاطره، اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستين خاطرات و يادگارهاىِ ملت ايران.
Read moreMedia Removed
خسته و كلافه از گرماي تابستان، خسته و كلافه از گرفتگي عضلات گردن كه اجازه هرحركتي را ازتو ميگيرد، خسته و كلافه از روزهاي سخت گذشته و روزهاي سخت تر پيش رو، خسته و كلافه از پايان چهارپنج روز تعطيلات تابستانى داشتيم برميگشتيم سمت همدان، جايي بين شاهين دژ و تكاب درون قسمتي از جاده كه راه كوهستاني و پيچ پيچ ... خسته و كلافه از گرماي تابستان، خسته و كلافه از گرفتگي عضلات گردن كه اجازه هرحركتي را ازتو ميگيرد، خسته و كلافه از روزهاي سخت گذشته و روزهاي سخت تر پيش رو، خسته و كلافه از پايان چهارپنج روز تعطيلات تابستانى داشتيم برميگشتيم سمت همدان، جايي بين شاهين دژ و تكاب درون قسمتي از جاده كه راه كوهستاني و پيچ پيچ درپيچ ميشد، ده يازده ساله غرق درون لباس عروس سفيد توري ببند چوب بـه دست داشت ده بيست رو از سربالايي جاده بالا ميبرد. پايين لباس ك بلند و با يك دست دامن لباسش را گرفته بود که تا به زمين خاكي نمالد و در دست ديگرش چوبي بود كه با آن ان را مطيع خود كرده بود. موهاش قهوه اي بود و زير تابش آفتاب بـه طلايي سرخ رنگي ميزد. مي توانم قسم بخورم كه که تا ديروز قشنگ ترين و زيباترين ك روستايي بود كه ديده بودم. ما با ماشين پشت سرش بوديم و او درون وسط جاده داشت مي رفت و دل مي برد. دوربين هايم دم دست نبود، با گردن گرفته برگشتم كه دوربينم را پيدا كنم ، اولين دوربين را كه پيدا كردم نـه باطري داشت و نـه كارت حافظه، دنبال دومي گشتم و بعد از چنددقيقه دومي را پيدا كردم، وقتي كه پياده شدم که تا عكس بگيرم، ك داشت از كمركش تپه اي بالا ميرفت که تا هايش را بـه بقيه هايي برساند كه چوپاني دربالاي تپه منتظر نگاه شان داشته بود. ك که تا مارا ديد ها را گذاشت و رو بـه سرازيري جاده شروع بـه دويدن كرد. چشمم افتاد بـه كفش هاي كتاني اش و لباس توري اش كه بخاطر دويدن داشت موج موج مي يد. درون ثانيه اي بيست سي متري ازما دور شده بود. كاري نمي توانستم بكنم و ايستادم و دويدنش را نگاه كردم كه بعد از چهل پنجاه متري بـه خانم پيري كه كنار جاده بود ملحق شد.
اين چندثانيه را نوشتم که تا يادم بماند و باز يادم بماند و باز يادم نرود كه قبل از حركت دوربينم را چك كنم و دوربينم را دم دست بگذارم براي مواقعي چنين. هرچند كه ميدانم ديگر آن صحنـه تكرار نخواهد شد.
Media Removed
#Repost @azajoon ・・・ از بچگيم روي يه سري چيزا خيلي حساس بودم... مثلن يادمـه فيلم مگس رو كه ديدم که تا يه هفته گياهخوار شدم... لامصب چش و چار آقاهه رفت تو حلقش... يا اون اوائل ازدواجمون وقتي حاج احمد سر ميز غذا از جراحي هاش و دندوني كه رفته تو لثه داره از دماغ طرف ميزنـه بيرون ميگفت من قاشق چنگالمو ميذاشتم ... #Repost @azajoon ・・・
از بچگيم روي يه سري چيزا خيلي حساس بودم... مثلن يادمـه فيلم مگس رو كه ديدم که تا يه هفته گياهخوار شدم... لامصب چش و چار آقاهه رفت تو حلقش... يا اون اوائل ازدواجمون وقتي حاج احمد سر ميز غذا از جراحي هاش و دندوني كه رفته تو لثه داره از دماغ طرف ميزنـه بيرون ميگفت من قاشق چنگالمو ميذاشتم بغل بشقابم و مثل يك جغد فقط نگاش ميكردم.. البته اون نگاه جغدي فقط مال اوائل بودا و موقغي كه بنده تازه عروس بودم و خجالتي.. بعدش ديگه رك و روراست گفتيم حاجي، جان من روزي سه بار، از اين چيزا يك ساعت قبل از غذا، سر ميز غذا و نيم ساعت بعد از صرف و هضمش تعريف نكن دل و روده مون ريخت بـه هم... ديگه همون شد... که تا اينكه آلوچه هام بزرگ شدن و زدن تو خط تعريف امروز دوستم خورد زمين دستش كج شد و پاش قطع شد و چشمش دراومد... كه مام هي نفس عميق كشيديم و دندونامونو بـه هم فشار داديم و حاج احمدم هي از زير ميز زرت و زرت زد بهشون و با چشم و ابرو كه هيس تون داره غذا ميخوره!!! هرچند هنوزم فيلماي كركثيف ميبينم ولي كلي رو خودم كار كرده ام... ديگه بلدم چيو كي ببينم... فقط ديشب وقتي بعد از يعالمـه درس خوندن ساعت دو نصفه شب، هوسونـه يه كوچولو قرمـه سبزي دبش گرم كردم و وسطاش بودم نميدونم چرا اون آقاهه نامرد وسط كوه و برف و اسكي رفت تو چادر اون يكي آقاهه و با تبر زرت زد طرفو پوكوند... ديگه نخوردم... يادم افتاد رژيمم.. حالا با همـه اين داستانا تصور كنين سر ميز صبونـه م... نـه هر چيزيها.. صبونـه.. عشق.. بعد چشمم ميفته بـه آكواريوم و اون ماهي سفيده رو ميبينم... واي ددم... يك چيز درازي ازش آويزونـه... نميدونم روده شـه... مري شـه.. دمبشـه... بالشـه.. شماره دوئشـه.... واي واي واي.. بـه زور و با يه قلپ گنده قهوه تلخ اون لقمـه رو ميدمش پايين... بـه خودم ميگم: اين صبونـه س ميفهمي؟؟ صبونـه... ماهي كه نيست... و خودم از خودم خوشم مياد و با يه نفس عميق و فكري مثبت ميرم سراغ صرف ادامـه عشق.... همـه تلاشم اينـه كه سمت اون آكواريوم لعنتي نيگا نكنم... اصلا و ابدا... چه كاريه... والا... مشغول حال كردن با صداي معينم كه هي ميگه: ننـه ننـه ننـه... نگام ميچرخه سمتپنجره... واي ننـه... باورم نميشـه... اونروز كه حاج احمد با سوسك پلاستيكيه بچه ها منو ترسوند و من با جيغي فراي بنفش پرتش كردم اونور... افتاد رو صندلي... ادوين فرداش رفت بشينـه رو همون صندلي... قلبش اومد تو حلقش و من غش كردم از خنده... اونم اخم كرد و گذاشتش اونور... اون اونورپنجره بود... هيچي ديگه... قلپ گنده كه سهله ديگه با بيلم نميشـه قورتش داد... بيخيال صبونـه... ما رفتيم...
Media Removed
شـهبازي دست برد و دو که تا عصا را از روي زمين برداشت. آهسته آن ها را گذاشت زير بغل همداني و خم شد. روي دست راست همداني بوسه اي زد؛ روي عقيق. همداني دستش را كشيد: "اين كارا چيه پسر؟!" شـهبازي خنديد. دو كف دستش را روي چشمانش ماليد و نفس عميقي كشيد: "چه بويي... بوي كربلا رو حس مي كني؟"
همداني دل گرفته گفت: " نـه حس نمي كنم، ولي مي دونم يه پيوندي با اين انگشتري داره."
- يه بار گفتم... چيزي از سرّ اين انگشتري نمي دونم. فقط مادرم وقتي اين رو بهم داد گفت كه از كربلا اومده... همين.
همداني بدنش را روي عصا انداخت و با دست حلقهء انگشتر را بيرون كشيد: "فكر مي كنم وقتشـه كه پيش خودت باشـه."
گونـه هاي شـهبازي از لبخند گرد شد: "انگشتري رو از كربلا آوردن... اسم تو هم حسينـه... بعد برازندهء خودته. اين رو تو همون برخورد اول بهش رسيدم."
.
#كتاب
#راز_نگین_سرخ
زندگينامـه داستاني سردار شـهيد #محمود_شـهبازي
.
#حمـید_حسام
#شـهید_همدانی
#شـهید_شـهبازی
،
_ #كتاب #نمایشگاه_بین_المللی_کتاب #نمایشگاه_کتاب #سوره_مـهر
#انتهاي_راهروي_٢٧ ،
#من_و_کتاب
Media Removed
👰اين روز يا هر روز ديگری فرخنده و بركت حضور ان گرامى.
👪 حواسمان بـه پاكى و معصوميت دست نخورده فرزندانمان باشد، مراقب قطع نكردن ريشـه هايشان درون پيوند با هستى و زمين و طبيعت و رشد طبيعى شان باشيم؛ مبادا دستخوش نا آگاهى هاى ما شوند؛ مبادا درون معرض رويا بافى هاى ما قرار بگيرند؛ مبادا نقش برآوردن آرزوهاى بر آورده نشده ما را بازى كنند؛ بگذاريم رها باشند و از خويشتن خويش و طبيعت دروني شان راه زندگى را تجربه كنند و راهشان را پيدا كنند، و ما با حواسى جمع فقط مراقب معصوميت شان باشيم . . .
ما درون جريان زندگى و زيستن بـه واسطه تاثيرات غرايزمان بيشتر درگير خواسته ها و اميالمان مي شويم، اما گاهى شايد بهتر هست زمانى بـه توليد مثل و آوردن فرزند و بقاى نسل فكر كنيم كه درون اين دنياى ناهنجار، حداقل خودمان درون زندگى تكليف و هدف نسبتا روشنى داشته باشیم، و فقط از روى غريزه و خواستگاه درونى و آرزو بـه فرزند داشتن و تشكيل خانواده نـه انديشيم؛ مسئوليت سنگينى هست پرورش فرزندانى كه پرورنده ى نسل هاى آينده اند ... كارى سخت است، خيلى سخت ... و مسئوليتى پر مخاطره؛ پرورش انى كه مادران آينده اند ... بايد محكم درون آغوشمان باشند، نـه درون زير دستان مربيان و پرستاران و مـهد كودك و آموزش و پرورش و بكن نكن ها و هزاران تاثير ناهنجار ديگر ... حتما مراقب اين معصوميت ها باشيم ...
#anyhopefornature
#nature.school
#nature_school
#امـید_برای_طبیعت
#مائده_هژبری
#یوزتاابد
Media Removed
🎈تولدمـه!🎈
🍷سلامتي پدرم🍷 ...
🚩برد منو نوك قله هول داد كه بپرم🚩
🚶گفت كه پسرم شك نكن يه ذره ـم🚶
🏃يه روزي ميرسه كه ميگي از همـه ي اينا بهترم
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🎉شب تولد منـه🎉
👬ببین کنارمن همـه👬
👀امشب نگاه تو فقط👀🙇اینجا کنار من کمـه🙇
👥دورو ورم شلوغ شده👥
👤انگار کـه هیشکی نیست پیشم👤
💭دلم هواتو مـیکنـه💭 😭چشام دوباره خیس مـیشن😭
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
اه 😶انگار رد داده مخم😶
😑راستی یکی بهم بگه چند ساله شدم؟؟😑
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🔼ديگه بسه جنگ و كل كل ميخوام از سه ضلع مثلث زندگيم بگم🔼 🍷سلامتي پدرم🍷 هرموقع خوردم زمين دستمو گرفت بلندم كرد، نذاشت كمبوده چيزي رو احساس كنم و سايش مثله ابر هميشـه بالا سرم بوده ✔️پدرم ، تنـهای هست که باعث مـیشـه بدون شک بفهمم فرشته ها هم مـیتوانند مرد باشند ! ✔️خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار مـی شود اما زودتر از او بـه خانـه بر مـی گردد .
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
من مديونـه عشقه زنيم كه از بچگي بهم گفته پسرم 🍷سلامتي مادرم🍷،كسي كه ارزو هاشو بـه خاطره من زير پاش گذاشت، حامي هميشگيم... ✔️کاشکی راه رفتن رو یـادم نمـی گرفتم که تا واسههمـیشـه مجبور مـیشدم دستانت را درون دست بگیرم . . . ✔️سرم را نـه ظلم مـی تواند خم کند ، نـه مرگ ، نـه ترس ، سرم فقط به منظور بوسیدن دست های تو خم مـی شود مادرم . .
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
وبالاخره ضلع سوم مثلث يعني عروسه مـهتابه خودم 👰@ham_nafas00 🍷سلامتي خانومم🍷[email protected]_nafas00
كسي كه بي اعتنا و توجه بـه چيزي دوستم داره💏 كسي كه تو همـه غم و شادي هام كنارم بوده👫 كسي كه نزاشته خم بـه ابروم بياد👦 ...
كسي كه نفسم بـه نفسش وصله 😍😍هميشـه كنارم بوده💑 ... هيچ وقت نذاشت تو مشكلات احساس تنـهايي كنم🙇..
هر موقع احساس ميكنم جايي كم اوردم يا مشكلي پيش مياد ميگم بي خيال مـهم اينكه عشقم هست فداي سره عشقم 🙆 ممنونم كه هستي🙋 ممنونم منو با همـه كمي و كاستيام قبول كردي و منو دوستم داري❤️ که تا ابد عاشقت ميمونم ❤️❤️ که تا ابد كنارت ميمونم 💖💖 عروس قصه هامي👰👰 ستاره شبامي🌟🌟
هنوزم ماه من تويي🌙🌙
✔️اگر تو نبودی عشق نبود
همـین طور
اصراری به منظور زندگی... اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری درون این دنیـا ندارم
جز دوست داشتن تو ..
اگر تو نبودی... !
✔️هر جاي زمينم باشي تو تك ستارمي
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉 من زندگي مو مديونـه اين سه ضلع ـم عاشقه شونم ❤️❤️❤️جونـه نا قابلو واسه شون ميدم❤️❤️❤️ 1393/12/20____12:05
♥️تولده ١٨سالگيم♥️
Media Removed
. . هرچه كه بايد را، آقاي استاد انصاريان درون دو دقيقه مي فرمايند، جايي براي گفتن اين حقير باقي نيست. اما! اما باز هم عرض مي كنم، #دنيا بـه صاحب خودش رحم نكرد! ذاتا اينگونـه خلق شده. هر وقت دلتون گرفت، شكسته شديد، نااميد شديد، اعصابتون ريخت بهم، هميشـه آن صحنـه را بـه ياد بياوريد: زينب كبري(سلام الله ... .
.
هرچه كه بايد را، آقاي استاد انصاريان درون دو دقيقه مي فرمايند، جايي براي گفتن اين حقير باقي نيست.
اما!
اما باز هم عرض مي كنم، #دنيا بـه صاحب خودش رحم نكرد! ذاتا اينگونـه خلق شده.
هر وقت دلتون گرفت، شكسته شديد، نااميد شديد، اعصابتون ريخت بهم، هميشـه آن صحنـه را بـه ياد بياوريد:
زينب كبري(سلام الله عليها) صداي صيقل شمشير درون بين خيمـه ها شنيد. امتداد صدا را گرفت و به خيمـه برادرش، اباعبدالله رسيد. ديد يك گوشـه نشسته، نوك شمشيرش بر زمين هست و با سنگ تيغه آن را صيقل مي دهد و زيرشعري مي خواند:
یـا دَهرُ! اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ
مِن طالب وَ صاحِب قَتیل
وَ الدَّهرُ لا یَقنَــــعُ بِالبَـــدیلِ
و کُلُّ حَیٍّ سالِکٍ سَبیل
ما اَقربَ الوَعدُ اِلَی الرَّحیــلِ
وَ اِنَّما الاَمرُ اِلَی الجَلیـــــــلِ
(ای دنیـا! اف بر دوستی تو کـه بسیـاري از دوستان و خواستارانت را سپیده دم و شامگاه بـه کشتن مـیدهی و هرگز بـه بهترين آنان قناعت نمـیورزی. همانا کارها بـه خدای بزرگ واگذارده و هر زندهای ناگزیر درون این راه است.[در راه دنيا بـه آخرت]
دنيا اين گونـه است.
سيدالشـهدا را بفهميم، درك اين مشقت هاي دنيايي نيز راحت تر خواهد بود.
#محرم #سيدالشـهدا #اباعبدالله #ياحسين
Media Removed
. نـه كوچ نمى كنم مـهاجر نمى شوم اسيرِ هيچ بهشت آبادى كه محصولِ رنجِ مردمانِ خويش براىِ نيل بـه آزادى شان بوده نمى شوم مى مانم مى مانم مى مانم مُقيمِ همين خاك و زيرِ سقفِ كبودِ همين پاره از زمين كه سهمِ سرنوشتِ اجدادى ست مى مانم و ماندن و چگونـه ماندن را براىِ شان هجى مى كنم مى مانم و براىِ بودن و رها ... .
نـه
كوچ نمى كنم
مـهاجر نمى شوم
اسيرِ هيچ بهشت آبادى كه محصولِ رنجِ مردمانِ خويش براىِ نيل بـه آزادى شان بوده نمى شوم
مى مانم
مى مانم
مى مانم
مُقيمِ همين خاك و زيرِ سقفِ كبودِ همين پاره از زمين كه سهمِ سرنوشتِ اجدادى ست
مى مانم و ماندن و چگونـه ماندن را براىِ شان هجى مى كنم
مى مانم و براىِ بودن و رها بودن و آزادىِ انديشـه شان حتا از جان مى گذرم که تا بمانند و بدانند كه هيچ اصغر و اكبرى والاتر و بالاتر از جهاد براىِ آزادى از يوغِ متجاوزين بـه حُرمتِ انسانى نيست حتا اگر درون اين نبردِ شريفِ بى شك خونين دستانِ آرزوىِ خويشتنِ شان بـه رسيدن نرسد و رهايى سهمِ آزادى خواهانِ بعد از آن ها باشد
مى مانم
نمى روم
مى مانم
و براىِ رهايىِ اين خاكِ مصيبت كش از تاريخِ مسمومِ هماره زخم از تجاوز و متجاوز با صداىِ بلند بـه فرزندانم فرياد خواهم آموخت
فريااااااااااااد
فريااااااااااااد
فريااااااااااااد
#خونِ #من #و #فرزندانم #از #خونِ # هيچ #خانواده #و #فرزندِ #مظلوم
#و #معصومِ #موردِ #تجاوز #قرار #گرفته اى #رنگين تر #نيست
Media Removed
. بعضي از روزها مدل ديگري هستند، يك مدلِ خاص! ابرها هم با تو دست بـه يكي ميكنند که تا خورشيد پلك هايت را جمع نكند و بهتر ديدنِ اين حجم سبز با عينك آفتابي ات تيره نشود. راه ميروي... راه ميروي... راه ميروي... آنقدر دور كه پشتِ سر بمانند تمام حسرت ها و دلتنگي ها. سبك بال، رها و بي اعتنا بـه هياهوي اطرافت فقط ... .
بعضي از روزها مدل ديگري هستند، يك مدلِ خاص! ابرها هم با تو دست بـه يكي ميكنند که تا خورشيد پلك هايت را جمع نكند و بهتر ديدنِ اين حجم سبز با عينك آفتابي ات تيره نشود.
راه ميروي...
راه ميروي...
راه ميروي...
آنقدر دور كه پشتِ سر بمانند تمام حسرت ها و دلتنگي ها. سبك بال، رها و بي اعتنا بـه هياهوي اطرافت فقط زمين را زير پايَت احساس ميكني كه با هر قدم ات نقطه اي جديد از آن كره ي آبي رنگِ رو بـه مرگ را كشف ميكني.
كاش هر روز مثل امروز بود، همينقدر آرام، همينقدر پرت و همينقدر آماده ي پرسه زدن...
جاي دوستي خالي كه ٣٢٠ كيلومتر آن طرف تر دارد شمع هاي كيك اش را فوت ميكند...
.
روژين/ نوزدهم ارديبهشت ٩٧
.
پ.ن١: موسيقي متن: بـه سمتِ ماندن ات "راهي" نميشوي چرا؟ ( آرامشم تويي-چارتار)
پ.ن٢: دارد باران مي گيرد...
.
.
#نـه_به_وحشيگرى #نـه_به_خشونت خدا گفته با هم نوع خودمون مثل حيوان رفتار كنيم؟؟ اين يعنى امر بـه معروف و نـهى از منكر!! اين يعنى ارشاد؟؟ واقعا مشكل مملكتمون پوشش جوونامونـه؟؟ يه عده زير بار قرض و فقر از گرسنگي دارن زجه ميزنن كسى بـه دادشون نميرسه و يه عده دنبال مانتوهاى كوتاه ميگردن!! مشكلات مملكتمون ... #نـه_به_وحشيگرى
#نـه_به_خشونت
خدا گفته با هم نوع خودمون مثل حيوان رفتار كنيم؟؟ اين يعنى امر بـه معروف و نـهى از منكر!! اين يعنى ارشاد؟؟ واقعا مشكل مملكتمون پوشش جوونامونـه؟؟ يه عده زير بار قرض و فقر از گرسنگي دارن زجه ميزنن كسى بـه دادشون نميرسه و يه عده دنبال مانتوهاى كوتاه ميگردن!! مشكلات مملكتمون آشكاره!! مشكل يعنى چهارمين كشور ثروتمند دنيا باشى و مردمش از ندارى تو خيابون بخوابن!! مشكل يعنى پولمون بى ارزشترين پول دنيا باشـه،مشكل يعنى صادرات نابغه ها و واردات فضولات،مشكل يعنى بيكارى، مشكل يعنى آمار بالاى ٦٠٪ درصدى طلاق، مشكل يعنى گرونى و تورم، مشكل يعنى اعتياد ، مشكل يعنى گريه هاى زنان بدسرپرست، مشكل يعنى اختلاس هاى ميلياردى، مشكل يعنى دزدى آب، مشكل يعنى خشكى زمين ها و تالاب ها، مشكل يعنى نفس كشيدن تو ريزگردها، مشكل يعنى كمبود دارو و مرگ كودكان، مشكل يعنى مديران بى بخار، مشكل يعنى نماينده هاى باز و ناكارآمد، مشكل يعنى شمايى كه يك ذره بـه فكر مردم نبوديد و نيستيد .... #قضاوت_با_شما
فيلم هامون سكانسي كه خسرو شكيبايي بـه بيتا فرهي كتاب پيشنـهاد ميكند رو يادتون مياد ؟ يكي از اون كتابها " اسيا دربرابر غرب " بود داريوش شايگان نويسنده اين كتاب زمين را ترك كرد ، ماموريت او بـه پايان رسيد . اين مامور آگاهي و فضل و حكمت و فلسفه و خرد دانش آموخته دانشگاه سوربن پاريس و استاد فلسفه اديان هند ... فيلم هامون سكانسي كه خسرو شكيبايي بـه بيتا فرهي كتاب پيشنـهاد ميكند رو يادتون مياد ؟
يكي از اون كتابها " اسيا دربرابر غرب " بود
داريوش شايگان نويسنده اين كتاب زمين را ترك كرد ، ماموريت او بـه پايان رسيد . اين مامور آگاهي و فضل و حكمت و فلسفه و خرد
دانش آموخته دانشگاه سوربن پاريس و استاد فلسفه اديان هند و زبان سانسكريت بود ، اين مرد عزيز بنيانگذار مركز ايراني مطالعه فرهنگ ها درون ايران بود ( سالهاي قبل انقلاب )
او درون سال ١٣٥٦ ( ١٩٧٧) كنفرانس بين المللي " گفتگوي تمدن ها " را برگزار كرد
داريوش شايگان با كتابهاي خود درون باب فلسفه و عرفان درون فرانسه شناخته شده هست .
او درون سال ٢٠٠٤ براي نوشتن رمان "سرزمين سراب ها" موفق بـه دريافت جائزه "ادلف "از موسسه نويسندگان فرانسه شد .
كتاب " زير آسمان هاي جهان " گفتگوي بلند رامين جهانبگلو با داريوش شايگان درباره سير تفكر اين فيلسوف بزرگ ايراني درون سال ١٣٨٧ درون ايران منتشر شد كتابهاي ارزشمندي از اين شواليه ادبيات و فلسفه براي زمينيان بجاي مانده است
روح او امرزيده هست 🙏🏻
Media Removed
. محترمانـه توضيح ميدهم كه شما بسيار شايسته هستيد... . اما ما مناسب هم نيستيم ، خيلي آدرس دار و دقيق ، ميفرمايند كه شما هم شايسته ايد و خداحافظ. . فردا دوباره پيغام احوال پرسي ، عرض ميكنم كه ارتباط ساده احوالپرسي را مناسب و جايز نميدانم . . ميفرمايند باشـه و تمام نميشود. . چند وقت ميگذرد و ... 👇
.
محترمانـه توضيح ميدهم كه شما بسيار شايسته هستيد...
.
اما ما مناسب هم نيستيم ، خيلي آدرس دار و دقيق ، ميفرمايند كه شما هم شايسته ايد و خداحافظ.
.
فردا دوباره پيغام احوال پرسي ، عرض ميكنم كه ارتباط ساده احوالپرسي را مناسب و جايز نميدانم .
.
ميفرمايند باشـه و تمام نميشود.
.
چند وقت ميگذرد و من درون تعهدم، بار بعدي عرض ميكنم كه لطفا پيغام آخري باشد كه از شما دريافت كردم . ميفرمايند بسيار ناراحت شدم از ادبيات شما و بارِ بعدي بلاك و به اين فكر ميكنم كه چطور بعضي از افراد ساده ترين پاسخ ها را ادراك نميكنند ؟ .
👈 بعضي ها كارشان حمله كردن بـه مرز هاست و دفع اين حمله براي من كه جنگجويي را درون خميره دارم كار سختي نيست...
.
من بـه زني فكر ميكنم كه بايد بداند چون زن هست زير حرف زور نبايد برود .
زن بودن بـه معناي پذيرش بي چون و چرا ، بـه معناي آرام و متين بودن نيست ، زن بودن بـه معناي لطيف بودن و ملايم بودن نيست .
گاهي بايد بتواني فرياد بزني ، گاهي بايد استخوان دستي هرزه را بشكني ،
گاهي بايد نـه بگويي ، بايد بتواني هميشگي ها را ، قاعده ها را بشكني كه بتواني بـه خودت افتخار كني ، كه انمان ، كه مان بـه ما افتخار كنند .
ساختن ، سازگاري سالم ، حياي از سر اخلاق با فروتني متظاهرانـه ، با تعطيل كردن عقل فرق دارد .
.
ايمان دارم برچسب خواهي خورد ،
.
برچسب " تو مردي" ، " تو چجور زني هستي"، برچسب يكم لطيف باش" ، و ... ساده ترين هاست. .
گاهي حقير ترين توهين ها را از حقير ترين آدمـها خواهي شنيد ، اما يادت باشد من و تو زنده ايم براي اينكه انسان هاي بزرگي بشويم ، زنان بزرگي بشويم و انسان هاي بزرگ بـه ما افتخار خواهند كرد براي كاري كه روي اين زمين براي خودمان انجام ميدهيم ...
.
.
.
دکتر_شیری
Media Removed
[ که تا ]نيمـه هاى شب
[ يا ]حسِ عطر ِ موهاى رهات
وقتى جاذبه امنِ آغوش ما
جاذبه زمين را بى خيال مى شود
نـه ، مثل ياد گرفتن دست ِ چپ و راست
بعدِ حرف هاى بچگى
مثل قصه ىِ شب ِ امشب [ مَه وُ دختِ شاه پريون ]
بعدتر هاىِ خنده هات
آى
مثل خنده [ هاى ]چشم هات
مثل چشم هات
مثل چشم هات
آنقدر ها قشنگ بـه جان طرح مى زنى
قاب مى شوى
كه
ديده اى شب صبح مى شود
و تو از ماشينش پياده نمى شوى
تو پياده مى شوى
ولى جانت را جا گذاشته اى
جانت مى رود
پياده مى شوى
به خانـه نمى روى
و زيرتكرار مى كنى
كلماتى كه بسيار درون اين شبِ سپيد درون تو تنيده اند
و با آفتابِ دوست داشتن
تا نزديكى هاى سروده شدن قد كشيده اند
[ لعنت ]
به حرف هاى اضافه [ که تا ، با ، يا ، اين ، ببين ، كه
نگذاشتند بگويم
از دوست داشتنت
از داشتنت
[ سجاد افشاريان ]
شبِ ٤ مرداد هزار و سيصد و نود و هفت / تهران
📸 : @_meytee_
#عاشقانـه #شعر #سجاد_افشاريان
Media Removed
. . #پستِ_دلي #الحمدلله_على_كل_حال . #وَ_اَنار_نامِ_ديگرِ_مَنِ_خونين_دِل_اَست🦋 (چرا انار استيكر نداره عاخههههه) . . زَمين با هَمين آب و هوا و زيبايي هايَش، اگر # ها را نَداشت از مريخ هم غيرِقابلِ سكونت تر ميشد... زمين بدونِ لاك هاي قرمز و زرشكيشان، بدونِ رَقصيدن ... .
🌸🌸🌸🌸🌸
.
#پستِ_دلي 💜
#الحمدلله_على_كل_حال 🌸
.
#وَ_اَنار_نامِ_ديگرِ_مَنِ_خونين_دِل_اَست🦋
(چرا انار استيكر نداره عاخههههه😩)
.
.
زَمين با هَمين آب و هوا و زيبايي هايَش،
اگر # ها را نَداشت از مريخ هم غيرِقابلِ سكونت تر ميشد...
زمين بدونِ لاك هاي قرمز و زرشكيشان،
بدونِ رَقصيدن رو بـه رويِ آيينـه با لباسِ جَديدشان،
بدونِ دامن هايِ پيله دارِشان،
بدونِ لباس هايِ گل گليِشان،
بدونِ دنيايِ رنگيِشان،
بدونِ گريه هايِ يواشكيِ رويِ تختِشان،
بدونِ خنديدنِ ريز ريز و نازِشان،
بدونِ شيطنت هايِ نَمك دارِشان،
بدونِ نگاه هايِ معصومِشان،
بدونِ عطرِ موهايِشان،
بدونِ امنيتِ آغوشِ ظريفشان،
بدونِ مادرانـه هايشان برايِ عروسك هايِ مو بلندِشان،
بدونِ سردرگمي هايِشان برايِ پوشيدنِ لباس،
بدونِ زيرِغر زدنشان بـه وقتِ قهر،
نـه تنـها جاي ترسناكي بود،
بلكه غيرِقابلِ سكونت هم ميشد بدونِ شَك...
دنيا بدونِ اين جنسِ ظريف و #حساس و شكننده،
كه دَرد را بهتر از هَر #مرد ي با شانـه هايِ كوچَك اما مُحكمش تاب مي آورد،
حَتما چيزي كم داشت...
چيزي بـه نامِ #زندگی ...
چيزي بـه نامِ #عشق ...
دختَر ها نبضِ تپندهِ جَهانَند...
.
.
خُلاصــــــه بدونِ ما نابوده زَمين و زَمان...😁😛
.
#٢٣_روز_مونده_تا_بَهارِ_خوشگلِ_مَن😍🤗
.
.
الهي خنده هاتون از تهِ تهِ دل باشـه...☺️
اونم قررررمزِ اناااااري😍😋
.
#انار
#گل
#رنگ
#رنگي
Media Removed
دنیـا دروغِ ! که تا یـه چیزی رو ندیدی باورِش نکن ، ولی انقد برو جلو که تا ببینیش !
اونی کـه فکرِ فرداشـه بیداره ، یـه ثانیـه بیکار نی بازَم امـید داره
اونی کـه فکرِ فرداشـه ، مجبوره کـه کر باشـه
مجبوره کـه کور باشـه نبینـه چندتا نامردمرداشـه
اونی کـه فکرِ فرداشـه ، مجبوره کـه سرد باشـه
مجبوره کـه تنـها شِه ، شب بیدار و صبح با درد پاشـه
خیلیـا مـیخندیدن بهم ، چِقَدِ آدمِ بی رحم ديدم هِی
ميگفتی كجا ولی نشنيدم کِی ، دستِ گنده تر از تواَم كه تهش ميدم طِی
وقتی همـه ميگيرن تقريباً عيب ، خوب باشی وظيفته و اين تقدیرمـه
اوو حاجی نداشتم حتی تو تقويمَم عيد ، كوه باشی بـه يه پُتکِ موفق ميدنِت
رود باشی ميزنن سَد جلوت ، يهو ديدی پريدَن بهت
اگه پول داشتی ميفهميدنِت ، شعرُ دوست داشتی؟ اين تفريحمـه
هه ما كه ميكنيم خُب با درد تلاش اما هی روزِگارِ نامرد يواش
دلِ ما بـه تنـهايی عادت نداشت ، اِنداختيمون وسطِ آدم بَداش
ولی منكه خُب ميدونی دارم براش
اونی کـه فکرِ فرداشـه ، مجبوره کـه کر باشـه
مجبوره کـه کور باشـه نبینـه چندتا نامردمرداشـه
اونی کـه فکرِ فرداشـه ، مجبوره کـه سرد باشـه
مجبوره کـه تنـها شِه ، شب بیدار و صبح با درد پاشـه
تنـها چيز كه غيرِ ممكنـه ، غيرِ ممكنِ !
حتی اونكه ميمُرده واست اگه همين الآن بره ممكنـه !
از هر نوع رودستُ كه خورديش تاحالا ، عشقِتُ كم آورديش حالا
همونی ميزَنت زمين كه با اون همـه زحمت بُرديش بالا
ولی بيخيالِ اين نامرديا باش و تو رد شو
وايسا جلو آينـه بـه خودت بگو دوباره خودم شو
بی توقع از كسی و تنـها ، از جا بلند شو
بی خيالِ دنيا اندازه ی عاشق شدن شو
انقده آدمِ نامرد داريم تو شـهرِمون كه مردا گُمن نيست توی جمعِمون يه پهلوون
انقده درگيرِ مغزِمون كه قلبمِون سياهِ ميكِشيم از زيرِ هم نوعامون نردِبون
انقده دو رو و بد شدن آدما كه نميفهمـی آشُ واسَت كِی كی پخت
پس انقد ردّی باش كه بهت بگن هِی بی مُخ
هر اتفاقی هم كه افتاد بگو عيبی يوخ
نترس تَهِش مرگِ ديگه ، بذار يه تَنـه تنِت فازِ لشكر بگيره
هم منفی باش هم مثبت ، جفتِش
چيزیُ ميخوای بذار محكم پشتِش
اونی کـه فکرِ فرداشـه ، مجبوره کـه کر باشـه
مجبوره کـه کور باشـه نبینـه چندتا نامردمرداشـه
اونی کـه فکرِ فرداشـه ، مجبوره کـه سرد باشـه
مجبوره کـه تنـها شِه ، شب بیدار و صبح با درد پاشـه
خيليا صداتُ ميشنون اما چشاشونو بستَن ، بعد انقد داد بزن که تا صدات از چشاشون بزنـه بيرون !! وگرنـه تَهِش ميگن نديدیم بعد نشنيديم !
عالی بود ✌👌
Media Removed
. بـه تماشا سوگند و به آغاز كلام و به پرواز كبوتر از ذهن واژه اي درون قفس هست حرف هايم ، مثل يك تكه چمن روشن بود من بـه آنان گفتم: آفتابيدرگاه شماست كه اگر درون بگشاييد بـه رفتار شما مي تابد و به آنان گفتم : سنگ آرايش كوهستان نيست همچناني كه فلز ، زيوري نيست بـه اندام كلنگ درون كف دست زمين گوهر ناپيدايي ... .
به تماشا سوگند
و بـه آغاز كلام
و بـه پرواز كبوتر از ذهن
واژه اي درون قفس است
حرف هايم ، مثل يك تكه چمن روشن بود
من بـه آنان گفتم:
آفتابيدرگاه شماست
كه اگر درون بگشاييد بـه رفتار شما مي تابد
و بـه آنان گفتم : سنگ آرايش كوهستان نيست
همچناني كه فلز ، زيوري نيست بـه اندام كلنگ
در كف دست زمين گوهر ناپيدايي است
كه رسولان همـه از تابش آن خيره شدند
پي گوهر باشيد
لحظه ها را بـه چراگاه رسالت ببريد
و من آنان را ، بـه صداي قدم پيك بشارت دادم
و بـه نزديكي روز ، و به افزايش رنگ
به طنين گل سرخ ، پشت پرچين سخن هاي درشت
و بـه آنان گفتم :
هر كه درون حافظه چوب ببيند باغي
صورتش درون وزش بيشـه شور ابدي خواهد ماند
هركه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترين خواب جهان خواهد بود
آنكه نور از سر انگشت زمان برچيند
مي گشايد گره پنجره ها را با آه
زير بيدي بوديم
برگي از شاخه بالاي سرم چيدم ، گفتم
چشم را باز كنيد ، آيتي بهتر از اين مي خواهيد؟
مي شنيدم كه بهم مي گفتند
سحر ميداند،سحر!
سر هر كوه رسولي ديدند
ابر انكار بـه دوش آوردند
باد را نازل كرديم
تا كلاه از سرشان بردارد
خانـه هاشان پر داوودي بود
چشمشان را بستيم
دستشان را نرسانديم بـه سر شاخه هوش
جيبشان را پر عادت كرديم
خوابشان را بـه صداي سفر آينـه ها آشفتيم
.
سهراب
Media Removed
. . اينكه انسان درون دنيايي زندگي كند كه خدا درون آنجا عقل انسان مي باشد و معنويات درون سياه چاله ايي زير انبار بشكه هاي قرار دارد و نظام طبقاتي جامعه از دو طبقه خدايگان و بندگان تشكيل گردد، اما چون ماه مستعد جذب نور خورشيد درون سياهي شب باشد، اوج اعجاز و اوج تجلي حقيقت انساني است. آنجا كه انساني ملكه و ... .
.
اينكه انسان درون دنيايي زندگي كند كه خدا درون آنجا عقل انسان مي باشد و معنويات درون سياه چاله ايي زير انبار بشكه هاي قرار دارد و نظام طبقاتي جامعه از دو طبقه خدايگان و بندگان تشكيل گردد، اما چون ماه مستعد جذب نور خورشيد درون سياهي شب باشد، اوج اعجاز و اوج تجلي حقيقت انساني است.
آنجا كه انساني ملكه و شاهِ پريان قصرهاي دور از دست و ذهن رم است. پنجرهء اتاقش از كران که تا بيكران مغرب زمين هست و همـه چشم ها و ذهن ها نامحرم ديدار و تصور خدايگان رم مي باشد.
همان انسان چگونـه زندگي مي كند كه تمام حصارهاي شيشـه ايي و شكننده كفر را مي شكند. پشت بـه همـه خواسته ها و لذت هاي انساني كه درون طي هزاران سال حسرت آنـها را مي خورد، مي كند. و حتي درون اين بين از قصر راهي حصر مي شود که تا آزادي خود را بدست آورد!
اين چه انساني است؟ همان انساني هست كه بايد باشد.
همان انساني كه لياقت كنيزي خانـه #انسان_كامل را پيدا مي كند. افتخار همسري و ي انسان كامل را بـه دست مي آورد.
ي كه از آنـهمـه گنج درون رنج بود. نجات يافت!
ِ فرزند قيصر رم.
او كه بود، كه تنپوش بردگي را بـه خلعت شاه پريان ترجيح داد و زنجير اسارت شيوخ عراق عرب را با دستبندهاي طلا و جواهرات كمياب عوض كرد که تا به ديار مشرق برسد و به خانـهء حسن بن علي، ابومحمّد امام حسن عسكري رود و مادر خورشيد حيات و كشتي نجات عالم شود.
او چه كرد كه درون معرض ديد خوب ها قرار گرفت. او را پسنديدند. بـه چشم آنـها آمد.
او چگونـه اين مسير سخت را طي كرد که تا به چه چيز رسد؟ چرا تن بـه اين همـه مشقّت داد؟
و چراهاي بسيار ديگر.
و حالا نگاهي بـه درجه انسانيت خود بندازيم. خود را با آن بانوي ارجمند كه افتخار مادري وليّ الله الاعظم امام عصر را پيدا كرد مقايسه ايي كنيم.
ما چه داريم و او چه داشت؟ او از چه گذشت و ما از چه نمي گذريم؟ كمي بـه خود بخنديم. كاري كنيم كه خريدار پيدا كنيم نـه سوادگر.
.
به مادر امام زمان، صلواتي تقديم كنيد.
#امام_زمان #مادر_امام_زمان #امام_عصر #منجي #مـهدويت
Media Removed
• زنوزى و مالكيت صد درون صد سهام باشگاه تراكتور مبارك هواداران / دو شب پيش خبر قطعى داديم زمين و زمان ريخت رو سرمون !! تيراختوركلوب اعتبارش غير قابل مقايسه با خيلى از سايتها خبر پراكنى هست ! . . . الياسى و عباسى چند روز لفت که تا زنوزى رو راضى كنن بـه اين كه با گزينـه ايرانى و چند که تا بازيكن درپيت تيم ببنده ... •
زنوزى و مالكيت صد درون صد سهام باشگاه تراكتور مبارك هواداران / دو شب پيش خبر قطعى داديم زمين و زمان ريخت رو سرمون !! تيراختوركلوب اعتبارش غير قابل مقايسه با خيلى از سايتها خبر پراكنى هست !
.
.
.
الياسى و عباسى چند روز لفت که تا زنوزى رو راضى كنن بـه اين كه با گزينـه ايرانى و چند که تا بازيكن درپيت تيم ببنده و تمديد كنـه كه نشد !!
.
.
محمد رضا زنوزى مى خواهد تيم بزرگ و قدرتمندى را مالك باشد نـه تيمى كه با بازيكنان تمام شده و سرمربى هاى كوچك فقط محل جولان دلال باشد !!
.
.
.
مبارزه با بازيكن سالارى و محبوبيت هاى كاذب وظيفه هوادار هست كه از نيم فصل دوم سال گذشته شروع كرديم ! بايد كمك كنيم بـه جاى ميليارد ميليارد پول بـه بازيكنان بى كيفيت كه هيچ خيرى براى تيم ندارند و حتى يك گل هم نزدند که تا تراكتور از خطر سقوط حفظ شود ! چند بازيكن باكيفيت و گلزن و گلر خوب زير نظر سر مربى بزرگ خارجى آورده شود که تا تيم را نجات دهند !
.
.
.
#نـه_به_بازيكن_سالارى
تراكتور بزرگتر از هر نام
Media Removed
٨ سال جنگ و شـهادت ٣٠ هزار مرد و زن و كودك و بسيار بازمانده زخم خورده از فاجعه اي بـه نام جنگ
زندگي بعد از جنگ و زندگي پر فشار كپني و اغاز ساخت زير ساختها و اميد بـه ملت
دهه ٦٠ و ٧٠ تحصيل بـه اميد اغاز دوران جواني و قبولي درون دانشگاه دهه ٨٠ هجم عجيب ورودي دانشجو با درس خواندن شبانـه روزي و انواع كلاسهاي كنكور و تست زني بـه اميد قبولي،
همان دهه ٨٠ مشاهده خروجي فارغ التحصيلان و موضوع جديد بحراني كشور ، نبود شغل و بحران بيكاري قشر تحصيل كرده و جذب نيرو درون شاخه هاي غير مرتبط
٢ سال خدمت سربازي براي قشر ضعيف و معجزه پول براي نرفتن بـه خدمت وظيفه عمومي براي قشر پولدار بـه اميد فردايي بهتر براي بدست اوردن شغل و فكر بـه تشكيل خانواده ، ... و امروووز ايران شد اين كه اميد تمام جوانان نااميد اغلب سرخورده ، افسرده ، بيكار ، با كارهاي كاذب با احساس وحشتناك شكست خووردگي و زمين گيري كه ميتونيد تاييدش رو از مرگ و مير جوانان درون اثر سكته ، اعتياد و ... شاهد باشيد
و حااااالااا اونـهايي كه از اين قائله ها جستن ، با تلاش و سختي زياد و حجم فراوان كار صاحب درامد و يا كسب و كار شدن و اميد بـه رسيدن بـه ارمانـهاشون رو دور از دسترس نميديدن درررر استانـه برشكستي و سقوط اقتصادي... درون قران بـه كرات از حاكمان ظالم گفته شده كه اگر حاكمي حكومت را بـه سمت تباهي و مردم را بـه دين گريزي و دين ستيزي برساند نـه تنـها مسلمان نيست بلكه حاكميت شرعي او باطل و حكمش مرگ هست .
اگر درون مورد حكومت ديني و قوانين حكومت ديني هممم بخواهيم ببينيم نـهج البلاغه حكم تمام حاكمان مارو بـه شفافيت معلوم كرده ، مرگ
اين ها بي شك نـه تنـها كه مسلمان نيستند بـه يقين خدا را هم نميشناسند و تمام اين نمايش ديني يك نمايش براي چپاول و لذت طلبي و دنياخواهي هست اينـها نـه تنـها حسيني نيستند روي يزيد را هم سفيد كرده اند
#جوان_درمانده
#حكومت_فساد
#شرمنده_شـهداییم
Media Removed
. بِبين قُلدر بازي درون نيار! نميخواد اداي ادماي جنگجويِ هميشـه موفق رو از خودت درون بياري! نميخواد زخماتو پنـهون كني! لزومي نداره الكي بخندي و يواشكي اشك بريزي! واقعا احتياجي نيست خودتو سرد و سخت نشون بدي! گاهي وقتا لازمـه ادما ببازن! لازمـه باختشون رو بفهمن...باهاش روبرو شن! بـه همـه نشون بدن ... .
بِبين قُلدر بازي درون نيار!
نميخواد اداي ادماي جنگجويِ هميشـه موفق رو از خودت درون بياري!
نميخواد زخماتو پنـهون كني!
لزومي نداره الكي بخندي و يواشكي اشك بريزي!
واقعا احتياجي نيست خودتو سرد و سخت نشون بدي!
گاهي وقتا لازمـه ادما ببازن!
لازمـه باختشون رو بفهمن...باهاش روبرو شن!
به همـه نشون بدن كه باختن،كه ناراحتن!
بد نيست اگه كنار بياي با دردت! بد نيست اگه گريه كني....واقعا بد نيست!
ما ادما خلق شديم كه ببازيم همونقدر كه حق داريم ببريم!
ببازيم عمرمون رو...كسي كه دوست داريم رو...خودمون رو!
اعتراضي هم وارد نيست!
كي ميتونـه لذت پيروزي بعد باخت رو كتمان كنـه؟
كي ميتونـه زير سوال ببره محكمتر ايستادنش رو بعد از اخرين زمين خوردنش!؟
اداي خنديدن درون نيار!
بذار بفهمن باختي،ناراحتي،دلگيري...
بذار بيينن،حس كنن!
بذار وقتي از جات پاشدي بفهمن چي كشيدي كه بـه اينجا برسي...
بذار بفهمي...اره خودت! بذار بفهمي كه چقدر محكمي!بذار بفهمن...بذار بفهمي!
.
.
#نورا_مرغوب
@noora_marghoub
. . از نزديكان مرحوم آيت الله آقامرتضي تهراني داستاني از ايام محرم درون بيت ايشان تعريف كردند؛ شبي آمدند بـه ما گفتند كه خانمي اصرار دارد وارد آشپزخانـه شود و كمك كند. اجازه اين كار بـه هركسي داده نميشد. اما با اصرار آن خانم، متولي آشپزخانـه قبول كرد و ايشان آمد و آستين ها را بالا زد و مشغول بـه كار شد. مثل ... .
.
از نزديكان مرحوم آيت الله آقامرتضي تهراني داستاني از ايام محرم درون بيت ايشان تعريف كردند؛
شبي آمدند بـه ما گفتند كه خانمي اصرار دارد وارد آشپزخانـه شود و كمك كند. اجازه اين كار بـه هركسي داده نميشد.
اما با اصرار آن خانم، متولي آشپزخانـه قبول كرد و ايشان آمد و آستين ها را بالا زد و مشغول بـه كار شد. مثل بقيه.
به آشپزخانـه كه رفتم، ديدم آن خانمي كه اصرار داشت وارد شود و كمك كند، خانم #نيكي_كريمي ، همان هنرپيشـه معروف هست كه بـه خانم هاي ديگر درون آشپزي كمك مي كرد.
و ادامـه ماجرا...
خيال نكنيم وقتي يك مشت آدم گول خورده و سطح پايين مراسم پر نور و پر بركت ساحت مقدس سيدالشـهدا را زير سئوال مي برند، مابقي هم صنف هاي آنـها هم چنين هستند.
خير! آدم حسابي هم پيدا مي شود.
زن اگر زن باشد، مصائب زينب كبري را بشنود و فكر كند، سر خم مي كند نـه اينكه مانند زنان كوفي بـه فكر ضربه زدن باشد و دريده شود.
.
زيرنوشت:
به اعتقاد حقير عكس العمل برخي از ايادي شيطان و فضولات شيطاني را نبايد جدي گرفت. هرچند متوسلين بـه ساحت مقدس اهل بيت كار خود را بهتر انجام دهند، آنـها نير بيشتر درون زمين فرو مي روند.
#محرم #عزاداري #سيدالشـهدا #اباعبدالله #سيدالشـهدا #ياحسين
Media Removed
آدم چهل و نـهم | بهار زن هر چه گشت نتوانست گوشيش را پيدا كند درون وانفساى كيفش ! فكر كرد ، چه بهتر كه مجبور نيست تخيلاتش را بدوزد براى دلگرمى دوست ناپيدايش سيما با گوشى ، با خودش گفت بهتر ! بذار نداند مگر دانستن چه دردى را از او دوا مى كند ! سيما گذاشت و رفت بـه اميد اتوپيايش درون ناكجا و او ماند ، صدا را شنيد "من عاشق ... آدم چهل و نـهم | بهار
زن هر چه گشت نتوانست گوشيش را پيدا كند درون وانفساى كيفش ! فكر كرد ، چه بهتر كه مجبور نيست تخيلاتش را بدوزد براى دلگرمى دوست ناپيدايش سيما با گوشى ، با خودش گفت بهتر ! بذار نداند مگر دانستن چه دردى را از او دوا مى كند ! سيما گذاشت و رفت بـه اميد اتوپيايش درون ناكجا و او ماند ، صدا را شنيد "من عاشق چشمت شدم " ! آدم هست ديگر گمانش اين هست كه داشتن مركب واجب هست بر رسيدن اما زمانى مى يابد كه مركب نمى خواهد عاشقى ، اگر مى خواست كه سيما شيشش مى خواند بر ديگر اعدادش، اصلا بذار سيما هم بداند كه وقتى او رفت من ماندم و ندانستم عمر رفت و من ماندم و حسرت هايش و در نـهايت بزرگترين حجم نـه را روانـه على كردم كه هر روز دم اورژانس مى ايستاد چه شيفت بود و چه نبود ! زن داشت با خودش وامى كاويد ، صدا برخاست " وقتى ابد چشم تو را پيش از ازل مى آفريد " چيست آدمى ؟ كاويد ،اصلا اين جا چه مى كرد؟ صبح زده بود بيرون بى دليل ، اصلا بى دليلى خود دليل هست براى زيست ، سه بار بى آرتى پيوسته سوار شده بود و زمانى از آفتاب ظهر گذشته بود كه فهميده بود كجاست ، كنج عاشقى على با او درون قهوه خانـه سر راهى سر جاده ، هوشش ، ذهنش همـه دار و ندارهايش جمع شده بود درون سه كنج قهوه خانـه ، بهتر كه سيما فكر مى كند من همـه چى دارم ! على رفت و ديگر بر نگشت و من سركش گمانم اين بود كه اگر مى دانست موقعى كه مرا مى بيند چه بپوشد عاشق تر هست ! حالا من مانده ام و مرد خوش پوش ترى چون دقت كرده بود و اصلن اهميت نداشت كه شعر بفهمد ! آنـها كه فهميده اند كجاى جهان را گرفته اند ، اصلن شاعرها چه بارى برداشته اند از سنگينى جهان ! اشكش چكيد بر دستكشش درون روزهاى سرد پايان سال ، كاويد ، كاش مى توانستم بـه سيما بگويم كه بيا صادق باشيم بر بختمان كه باختيم بخت را بـه خوش رويان بى بخت " وقتى شيطان بـه نامم سجده كرد " صدا مى خواند ، حالا او مانده بود و بار كلمات كه عقلش را بـه سخره گرفته ، شاعرى روبرويش آمد درون ذهنش كه بـه مرگ داشت مى خنديد اما بـه كلمات نـه ، بـه واژه ها سجده كرده بود و فرياد مى كشيد من بار جهان را بـه زمين خواهم نـهاد چون كلمات را بـه دوش دارم اهالى ، صدا پيچيد " عالم زمينى تر شد و آدم بـه آدم سجده كرد " اشكش چكيد دوباره ، قهوه چى از دور گفت : چاى بيارم بازم براتون خانم ؟ جوابى از زن بر نخاست اما از جا برخاست ، درون را باز كرد قهوه چى داشت زيرغر مى زد : ميگن ديشب تو همين جاده يه كاميون زده بـه يه ماشين ، امروز ميگن صاب ماشينـه شاعر بوده ، خانوم شاعرا چى كاره ان ، خانوم ؟ صدا طنين انداخت : من عاشق چشمت شدم
Media Removed
. مشغول روايت خواندني جناب اميرخاني ام از شـهري وارونـه بـه نام تهران، و اين بار داستان اميرخاني از شـهر است، "شـهر" زير و بم شده اي كه حالا وارونـه اش شده "ر ه ش" ! حالا انگار داستان تلخ خودبس، حكايت زندگي تهراني هاست كه از خودشان مي بُرند و به خودشان مي خورانند! يعني عامل زلزله تهران دروني هست نـه شكاف گسلهاي ... .
مشغول روايت خواندني جناب اميرخاني ام از شـهري وارونـه بـه نام تهران، و اين بار داستان اميرخاني از شـهر است، "شـهر" زير و بم شده اي كه حالا وارونـه اش شده "ر ه ش" !
حالا انگار داستان تلخ خودبس، حكايت زندگي تهراني هاست كه از خودشان مي بُرند و به خودشان مي خورانند! يعني عامل زلزله تهران دروني هست نـه شكاف گسلهاي زمين ... و گويي نزديك هست كه نويسنده بگويد: كجاي كاريد؟ زلزله شده و خبر نداريد!
لذتي بديع هست درون خوانش دوباره اميرخاني با همـه ظرافت ها و لطافت هاي هوش سرشار و ذوق خلاقش، هرچند كه "ر ه ش" درون قالب مورد انتظار بعضي نيست، بعضي كه عادت كرده اند همان را ببينند كه مي خواهند، همان را بشنوند كه مي خواهند، همان را بخوانند كه مي خواهند و اگر جايي، كسي چيزي گفت و خواند و نوشت يا ديد و فهميد كه مورد انتظارشان نباشد طبيعي هست كه ناسزايش بگويند و بدتر از آن وقتي ست كه اين گفته يا نوشته يا خوانده ديگري را نفهمند و مصيبت ما اين هست كه با تصاوير پيش ساخته و قالبهاي معين بـه داوري آثار مي نشينيم!
و نخستين كليد براي كشف دنياي اثر اين هست كه بدون موضع و پيش داوري درون سپهر انديشـه و ذوق او قدم بگذاريم و دنياي او را كشف كنيم.
وقتي بـه بازاري پر رنگ و نگار مي رويم قرار نيست همـه كالاها را بخريم و با خود بـه خانـه بياوريم، بلكه آنچه مي پسنديم و خوش مي داريم مي خريم و از بقيه مي گذريم. درون بدترين حالت كاش ياد بگيريم كه از خواندن ها لذت ببريم. ممكن هست اين اثر را بـه هر دليل نپسنديم يا ملاحظات و نقدهايي بر آن داشته باشيم يا بـه خاطر آن كه اميرخاني پيش از اين توقع خوانندگان آثار خود را بسيار بالا، بر اين باور باشيم كه مثلا "ر ه ش" درون حد و اندازه اي نبوده كه انتظار مي رفته است، ولي با اين حال نمي شود از ارزش هاي خاص اين كتاب هم گذشت. اگر هنوز "ر ه ش" را نخوانده ايد حتما درون اولين فرصت سفري بـه دنياي تازه اميرخاني بكنيد. #ر_ه_ش #رضا_امير_خاني #كتاب #رمان
Media Removed
. از صبح بـه اين فكر ميكردم امشب عكسي از پدرم بگذارم و متني و شعري و حديثي و تبريك بگويم و بشنوم،اما خود صاحب امشب درون حكمتي فرموده : عرفت الله بفسخ العزائم ... شناختم خدا را بـه تغيير تصميم هاي جدي و بزرگ ... وارد كوهبنان كه شدم هواگم بود. جلوي چادرش را آب و جارو كرده بود صورت تراشيده بود. سي ساله ميزد اسمش ... . از صبح بـه اين فكر ميكردم امشب عكسي از پدرم بگذارم و متني و شعري و حديثي و تبريك بگويم و بشنوم،اما خود صاحب امشب درون حكمتي فرموده : عرفت الله بفسخ العزائم ... شناختم خدا را بـه تغيير تصميم هاي جدي و بزرگ ... وارد كوهبنان كه شدم هواگم بود. جلوي چادرش را آب و جارو كرده بود صورت تراشيده بود. سي ساله ميزد اسمش ابراهيم بود بلندبالا و استخواني با پوستي سوخته و دندانـهايي مثل زير شكم والها سفيد . شلواري كردي بر پا داشت و عطر ارزاني زده بود ...بفرمايي زد بـه چاي و از خدا خواسته مـهمانش شدم كه بين الاحباب تسقط الاداب . قصه اش را شروع كرد و كلمـه هايش را مثل قند مكيدم : شبي با رفيقي درون محفل ترياك نشسته بودند كه پليس هوريز ميكند توي خانـه ميگيرندشان با سي گرم ترياك رفيق نارفيقي ميكند ميگويد من زن و بچه دارم تو گردن بگير من بيرون باشم يك ساله درت مي آورم . قبول ميكند . دادگاه اول اعدام حكم ميكند . حكم ميشود بيست سال و نـهايتا هشت سال. ابراهيم توي اين كره خاكي هفت ميلياردي هيچكس را ندارد. هشت سال كه من و شما سفر رفتيم و سلفي گرفتيم و ازدواج كرده ايم و مدرك گرفته ايم و كار كرده ايم ، او پشت ميله ها بوده ... بي مرخصي بي ملاقاتي... بزرگ علوي درون پنجاه و سه نفر ميگويد : بدترين رنج زندان اين هست كه بيرون زندگي جريان دارد. اين عكس همـه زندگي ابراهيم هست بعلاوه يك گوشي چيني و قدر يك لانـه كبوتر زمين پدري . براي ابراهيم از كمك هاي شما يك كانكس خ و لوازم اوليه زندگي . ابراهيم قبل از حبس معدنچي بوده و حالا كارگر ساده ساختمان هست . نمرود فقر و فلاكت و تنگدستي هيزم هيمـه كرده و ابراهيم قصه ما درون آتش هست .گلستان كردن آتش بر او امريست شگفت و قدسي ... بياييد گنجشكاني باشيم با منقارهايي پر از آب كه بـه شرط مروت و انسانيت قطره اي برآتشش بچكانيم . که تا چندي ديگر تاول قسطهاي وام ساخت و ساز خانـه اش مي تركد و ابراهيم خيلي هنر كند با درآمدش گرسنـه نخوابد. درون شب ميلاد مولاي جوانمردان كسي هست دستش برسد براي يك مرد هشت سال حبس كشيده و بي گناه يك شغل دست و پاكنيم ... اين شما و اين ابراهيم درون آتش گنجشكها بسم الله ...
#ياعلي_مدد
#يارفيق_من_لا_رفيق_له
#روزمردمبارك
#حالمخوبه
Media Removed
کفپوش تاتامـی | آسیـافوم تولید کننده انواع کف پوش و کفپوش تاتامـی با بهترین کیفیت درون تولید کفپوش تاتامي و کفپوش تاتامـی مـهدکودک ، دارنده نشان برتر درون تولید کفپوش تاتامـی درون ایران مـی باشد. از ويژگي هاي کفپوش های تاتامـی آسیـافوم مي توان موارد زير را نام برد: دقت درون انتخاب جنس مناسب کف پوش و همچنين درجه ، ميزان و درصد تراكم و قابليت ارتجاع کفپوش ها بهره گيري از پوشش خارجي مناسب كه باعث مي شود.کفپوش تاتامـی، كاربردي خاص هماهنگي و سازگاري داشته باشد استفاده از رنگ هاي شاد درون تاتامـی ها مورد توجه قرار مسائل بهداشتي ، عدم وجود سطوح خراشنده درون کفپوش تاتامـی و جابه جايي آسان محصولات و عدم تغيير رنگ و اندازه درون موقع شستشو. تولیدکفپوش تاتامـی درآسیـافوم با استفاده از آخرين و پيشرفته ترين تكنولوژي ها درون راستاي توليد تشك هاي ورزشي ، كفپوش ورزشي ، كفپوش تاتامي ، تخته تاتامـی، کفپوش اتاق کودکان درون بیمارستان ها، کفپوش مدارس و حیـاط بازی و سالن هاي ورزشي مـی باشد. كفپوش رزمي براي استفاده درون موارد زير مـی باشند: كفپوش زمين مسابقات كشتي، كفپوش تاتامي ورزش هاي رزمي، قابل استفاده بوده و موفق بـه دریـافت گواهی بهداشت و تقدیر نامـه های فدراسیون های ورزش کاراته و ووشو مـی باشند.درقطرهای۲۰_۲۳_۲۵_۳۰_۴۰_۵۰_مـیلیمترموجودوقابل تولیدمـیباشد . در۱۵رنگ قابل تولید و ۵رنگ قرمز_آبی_ زرد_سبز_نارنجی_موجود مـی باشد.
ورود بـه کانال تلگرام http://telegram.me/asiafom
ورود بـه اینستاگرام http://instagram.com/asiafom 🌍🌍 کانال تلگرام - اینستاگرام - سایت _ ASIAFOM 🌍🌍 تلفن کارخانـه 02636669404
مدیرفروش 09100160601
Media Removed
#معصومـه_ابتکار
Media Removed
به وقتِ "مانتو"، زنان كارمند با مانتو مشكى ادارى، سُسِ قرمزِ خرسى با نوشابه نى دار، سوييشرتِ كلاه دار زيرِ مانتوىِ "اِپُل" دار، كيف هاىِ زنانـه بزرگ و جا دار، از سوخارى و پیتزا فروشی "جوجه برشته" درون تهران سال هفتاد و دو که تا سينما عصر جديد و اكران "آدم برفى" درون سالِ هزار و سيصد و هفتاد و شش خورشيدى: روزهاىِ ... به وقتِ "مانتو"، زنان كارمند با مانتو مشكى ادارى، سُسِ قرمزِ خرسى با نوشابه نى دار، سوييشرتِ كلاه دار زيرِ مانتوىِ "اِپُل" دار، كيف هاىِ زنانـه بزرگ و جا دار، از سوخارى و پیتزا فروشی "جوجه برشته" درون تهران سال هفتاد و دو که تا سينما عصر جديد و اكران "آدم برفى" درون سالِ هزار و سيصد و هفتاد و شش خورشيدى: روزهاىِ كميته و تك چرخ با موتور "كاواساكى" پشت حياطِ مدرسه انـه، گشتن كيف ها، پاچه هاىِ چهل سانتى، ممنوعيتِ جورابِ سفيد، اندازه گيرى دورِ پاچه، مدلِ موىِ هانيكويى، بيگودى، دكمـه بشقابى مانتو و مانتوهاىِ مدلِ "پيچسكن" كه باعث فخر و منزلت بود. و ما، هيچ، ما همين نگاه ها، اِپُل ها، يقه هاىِ انگليسى، پليسه، دكمـه، مقنعه چانـه دار، كاكل و فكل، و معصوميت هاىِ از دست رفته، و رنگ هاىِ شادِ يك دهه ناشاد و خاطره اى مثلِ پيچك. تصاويرى از سر و شكلِ ديروزى و "از مد افتاده" زنان و ان دهه هفتادِ خورشيدى، با نگاهى دقيق تر، نوعى حس آرامش و لذت پنـهان از ديدنِ چهره بيگانـه خودمان درون چند دهه عقب تر، دور زدن، بيرون غذا خوردن، سينما، صداىِ زنگِ تفريح و هجومِ ها بـه حياطِ مدرسه، عكسِ يادگارى سال آخرى ها با درون و ديوارِ مدرسه، كتاب هاىِ درسى و خانم معلم هاىِ بااراده و پر جذبه دهه شصت، و همـه چيزهايى كه حال و هواىِ يك دوران و تيپ هايش را زنده مي كند. صداىِ گاز دادنِ موتورها و هجومِ پسرهاىِ خوش تيپ و سوار بر پيكان و رنو، با مدل موهاىِ مربعى و پشتِ موهاىِ حالت دار، و شلوارهاىِ شش پيل و خمره اى، و كيفِ بوق زدن براىِ ِ كتاب بـه دست، با مانتوهاىِ گل و گشاد كه همـه "اپل" داشتند و هر چه مانتو گشادتر بود، انگار كه شيك تر هم بود. با رديفِ دكمـه هاىِ بشقابى که تا روىِ زمين، موها نيز با سبك آرايشِ خاص خودشان از مقنعه بيرون زده بودند، بايد فوكل ميشدند و قسمت چترى را با نظم و ترتيب روىِ پيشاني مي ريختند. و حكايتِ سرآستين هاىِ پاكتى را هم كه نبايد از قلم انداخت، و هُرمِ گرماىِ ظهر روىِ ديوارها و صداىِ هندوانـه فروشِ دوره گرد و بوىِ ته چينِ و پياز داغ درون كوچه هاىِ كودكى و با يك شيبِ عاشقانـه، بـه خودِ قديمى مان بر مى گرديم، مردمانى كه هميشـه بـه احترام از دست رفته ها يك دقيقه سكوت مى كنند. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملتِ ايران.
Read moreMedia Removed
با تشكر از محمد رئوفي و برنامـه از زير زمين که تا آنتن از شبكه گالا با تلاش تمام همكاران عزيزم از جمله ( علي وليپور ) و ( رضا ميرزايي ) و ( رامين آفتاب ) و ... ويدئو كليپ اي كاش عنوان بهترين كليپ هفته را بـه خود اختصاص داد خوشحالم از حمايت شما عزيزانم از خجالتتون درون ميايم ️️ @gala.tv ,,, @zirzamin_anten ... با تشكر از محمد رئوفي و برنامـه از زير زمين که تا آنتن از شبكه گالا با تلاش تمام همكاران عزيزم از جمله ( علي وليپور ) و ( رضا ميرزايي ) و ( رامين آفتاب ) و ... ويدئو كليپ اي كاش عنوان بهترين كليپ هفته را بـه خود اختصاص داد
خوشحالم از حمايت شما عزيزانم از خجالتتون درون ميايم ❤️❤️
@gala.tv ,,,
@zirzamin_anten ,,,
@mr.raoofi ,,,,
@rezamirzaei ,,,,
@ali_valipour ,,,
@sun_record_office @raminaftab73 ,,,,,
Tnx To
@reza.shahloyi666666
@salarsalgador
@danial_psk
@sahandbz
@milad.raz
@shahrock.music
@meeadmusic
@shahriyar_lotfollahi
@nasim__zy
@hosein.hirbod
@farzin_fjs_muzik
@ajibgharib.m
Media Removed
رفت و گلستان دلم خار شد شام سيه باز پديدار شد رفت و بهاران همـه پاييز شد کاسه صبر همـه لبريز شد رفت ولي آينـه مـهر بود پاک دل و خوب و پريچهر بود رفت ولي شعله بـه جان ها کشيد آتش غم را بـه دل ما کشيد رفت ولي آينـه نور بود زنده دل و دولت مسرور بود آن کـه پر از مـهر و وفا بود رفت رفت وليکن بخدا زود رفت رفت ولي پشت ... رفت و گلستان دلم خار شد
شام سيه باز پديدار شد
رفت و بهاران همـه پاييز شد
کاسه صبر همـه لبريز شد
رفت ولي آينـه مـهر بود
پاک دل و خوب و پريچهر بود
رفت ولي شعله بـه جان ها کشيد
آتش غم را بـه دل ما کشيد
رفت ولي آينـه نور بود
زنده دل و دولت مسرور بود
آن کـه پر از مـهر و وفا بود رفت
رفت وليکن بخدا زود رفت
رفت ولي پشت مرا هم شکست
عهد مرا با غم صدساله بست
آمدم انگار ولي دير بود
کار مرا قسمت تاخير بود
حسرت يک بار دگر ديدنت
حسرت آن قهقهه خنديدنت
مانده بـه دل مانده بـه دل بيوفا
درگذر از علت تاخير ما
روح تو آزاده و آزاد بود
روي تو خندان و دلت شاد بود
دير شد و نور دو که تا ديده ام!!
جاي رخت عتو را ديده ام
آمدم اين بار ولي بيوفا
گفتي رفته اي از جمع ما
گفت ولي شعله بـه جانم کشيد
آتش غم را بـه جهانم کشيد
گفت دگر از بر ما رفته است
گفت کـه در زير زمين خفته است
گفت وليکن نشود باورم
چيز دگر گفت مرا مادرم
گفت کـه چون جام عدم سرکشيد
وقت اذان سوي خدا پر کشيد
جايگه او نـه دل خاک بود
منزل او گنبد افلاک بود
عرش طلب کرده کـه از خاک رفت
پاک ترين پاک بد و پاک رفت
شعر عبدالرضا نعمتی به منظور منصور عزیزم
Media Removed
شتابان بـه سوي آن دعوت کننده مي روند و کافران مي گويند: امروز روز بسيار سختي است.
پيش از آنان قوم نوح [پيامبران] را تکذيب د، بعد بنده ما [نوح] را هم تکذيب د و گفتند: ديوانـه است، و جن زده اي هست [که آثاري از گزند جن درون او مي باشد]. بعد پروردگارش را خواند کـه من مغلوب شده ام [و از ستم و زورگويي آنان دلتنگم] بنابراين انتقام [مرا از اينان] بگير. بعد [در پاسـخ درخواستش] درهاي آسمان را بـه آبي بسيار فراوان و ريزان گشوديم، و زمين را بـه [جوشيدن] چشمـه هايي [پر آب] شکافتيم؛ بعد آبِ آسمان و زمين براي کاري کـه مقدّر شده بود بـه هم پيوستند، و او را بر کشتي کـه داراي تخته ها و ميخ ها بود سوار کرديم، کـه زير نظر ما روان بود. [و اين] پاداشي بود برايي کـه مورد تکذيب قرار گرفته بود. و بي ترديد آن سرگذشت را [براي آيندگان] مايه پند و عبرت باقي گذاشتيم، بعد آيا پند گيرنده اي هست؟ بعد عذاب و هشدارهايم چگونـه بود؟ و يقيناً ما قرآن را براي پند گرفتن آسان کرديم، بعد آيا پند گيرنده اي هست؟ قوم عاد [پيامبرشان را] تکذيب د، بعد عذاب و هشدارهايم چگونـه بود؟ ما بر آنان درون روزي شوم کـه شومي اش استمرار داشت، تندبادي سخت و بسيار سرد [به عنوان عذاب] فرستاديم، کـه مردم را [از زمين] برمي کند [و بعد از آن عذاب،] گويي تنـه هاي نخلي بودند کـه ريشـه کن شده اند. بعد عذاب و هشدارهايم چگونـه بود؟ و يقيناً ما قرآن را براي پند گرفتن آسان کرديم، بعد آيا پند گيرنده اي هست؟
قوم ثمود بيم دهندگان را تکذيب د. بعد گفتند: آيا ما بشري از جنس خود را کـه [تک و] تنـهاست [و جمعيت و نيرويي با خود ندارد] پيروي کنيم؟! درون اين صورت درون گمراهي و ديوانگي خواهيم بود. آيا از ميان ما فقط بر او وحي نازل شده است؟! [نـه، چنين نيست] بلکه او بسيار دروغگو و پر افاده و متکبر هست [که مي خواهد بر ما بزرگي کند]. درون فرداي نزديک خواهند دانست کـه بسيار دروغگو و پرافاده و متکبر کيست؟ [به صالح گفتيم:] ما براي آزمايش آنان يقيناً آن ماده شتر [درخواست شده] را خواهيم فرستاد؛ بعد در انتظار سرانجام آنان باش و شکيبايي پيشـه کن
Media Removed
شما با كدام "نقش" خاطره داريد، روزهاىِ عطش "اينجا نبودن" و خنده تابستانى و خسته ما، يادبودِ همـه "كوبلن" هايى كه صبورِ "خوب" خانگى، شريك و هم زخم "ضجّه" هاى چند نسل بودند، نقشـه، پارچه شماره دوزی، نخ دمسه، سوزن، قیچی، قرقره و شروع یک خاطره دلگیر روی دیوار: كوبلن ها بدون شك، و به شكل اسرارآميزى، غمگين ... شما با كدام "نقش" خاطره داريد، روزهاىِ عطش "اينجا نبودن" و خنده تابستانى و خسته ما، يادبودِ همـه "كوبلن" هايى كه صبورِ "خوب" خانگى، شريك و هم زخم "ضجّه" هاى چند نسل بودند، نقشـه، پارچه شماره دوزی، نخ دمسه، سوزن، قیچی، قرقره و شروع یک خاطره دلگیر روی دیوار: كوبلن ها بدون شك، و به شكل اسرارآميزى، غمگين ترين تابلوهاى روى ديوارها بودند، نمادى از آرزوها و بلندپروازى بـه زمين خورده يك جامعه، تلاش براى فرار از اينجا و اكنون، نقش هاى ماليخوليايى و همزمان عاشقانـه، از صورت ونیزی، دسته گل رز، اسب هاى وحشى و ترکمن که تا تصاویر ساحل دریـا و آن زن و مرد درشکه سوار معروف، از آن قاب هاىِ بزرگِ ديوارى كه جنسشان از فلز یـا گچ بود، با گوشـه هاى تيز و هميشـه با يك "كوبلن" طرح دار روىِ ديوارهاىِ خانـه جا داشتند. بعضى عكس ها، چيزهايى دارند كه انگار بـه ظالمانـه ترين شكلِ ممكن، پوشيده مى شوند، مثلِ بعضى دوره ها و مقاطعِ تاريخى كه انگار، ديگر تكرارشان يا تجربه زيسته شان، بـه شكلِ "ساده" اى محكوم بـه فراموشى و فاقد رونوشت و تكرار است، مثل همين كوبلن ها كه نماد خلسه، درون خود فرورفتگى، تكرار و استيصال يك مقطع تاريخي بودند، با رد و نشان گم شده اى از ميليون ها زن و مرد و و پسرى كه بـه پايشان نشستند، از ان دم بخت و هنرنمايى هايشان که تا مردان بازنشسته و پسران جا مانده درون غربت خدمت و دوران سربازى، طرح هايى با كيفيت كم و پيكسل ضعيف كه يكباره اصيل ترين و شفاف ترين زبان اعتراض يك جامعه شدند، چيز ديگرى درون پشت ظاهر خانگى و آرام اين طرح ها بود، پشت همين طرح هاى ساده، زير اين گل ها، اسب ها، دشت ها، منظره ها، ماهى ها، چمن ها و سبدهاى ميوه، چيزى تپنده پنـهان شده بود، مثل يك فرياد درون گلو مانده، شبيه يك بغض فروخورده، و كوبلن ها شايد گم شده ترين يادگارهاى هر اسباب كشى يا تقسيم ارث هستند، بى ارزش و مناسب براى بيرون انداختن و شروع تغيير دكوراسيون، تابلوهايى كه صبح هاى زود يا نيمـه هاى شب، با خرت و پرت هاى خانـه درون كوچه ريخته مى شدند، و ما نسلى شديم بيرون زده از دل همين فراموش شده ها، يادگارها و يادبود هاى دور ريخته و از دست داده. و ما شايد بيرون از اين تابلوها نبوديم، و همـه عمر رفته را شبيه نقشـه رنگ و رو رفته يك صورت مادرانـه، قامت پدرانـه، لبخند كودكانـه با صداى شيهه اسب سفيد قصه مادربزرگ، روى يك كوبلن قديمى زندگى كرديم، ما كه فرار با درشكه، نوازش يال اسب، ظهر تابستان، زخم سوزن، عطر گلدان و كودكى جا مانده را مانيم. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملت ايران.
Read moreاین پسر متولد #جهرم #شيراز ساكن #لندن ، جماعت انگلیسی را خوب مشغول خود كرد.
👇👇👇
در #عرفان #ايران_زمين، گزارش هاي زيادي از #پرواز_جسم يا راه رفتن روي آب وجوددارد. درون يكي از اين روايات كه مربوط بـه « #مولوى » #عارف و #فرزانـه بزرگ ايرانى است، مي خوانيم،
روزي #مولانا با پير مراد خود « #شمس_تبريزى » ازمسيري مي گذشتند كه بـه رودخانـه اي عريض و پر عمق مي رسند. شمس بـه مولوي ميگويد بايد از عرض رودخانـه بگذريم و به آن سوي رودخانـه برويم. مولوي ميگويد با چي ، اينجا كه وسيله اي نداريم.
شمس ، اين راز آشناي انديشناك ، درون پاسخ مي گويد . تو دست مرا بگير و ذكر يا «شمس » بگو ما هر دو از روي آب عبور مي كنيم.
مولوى نيز كه بـه رسم #طريقت #علوم_باطنى شك بـه خود راه نمي داد دست استاد بگرفت وذكر بگفت و از روي آب عبور كرد . مقداري از مسافت كه طي شد، مولوي دقت نمود كه شمس درون زير زبان #ذكر #يا_على زمزمـه مي كند.
مولوي نزد خودفكر كرد؛ حتما ذكر استاد قوي تر هست و چرا خود نگويد . اما همينكه بـه تكرار آن ذكر مشغول شد ، يكباره پايش درون آب فرو رفت ، استاد دست او بگرفت و گفت : هر كسي با ذكر مخصوص خود پيشرفت مي كند ، تو همان “يا شمس” (يكى از سوره هاي #قرآن ) بگو . سپس هر دو از روي آب گذشتند.
در ادبيات #عرفان ، اينگونـه خروجيهاى انساني ، “ #كرامت” ناميده مي شود. معادل واژه كرامت درون سانسكريت سيدهي (sidhi) #يوگا هست كه بـه معني قدرت روحانى است.
در ادبيات عرفاني ايران زمين ، رسيدن بـه هر يك از اين قدرت هارا « #مقام يا مقامات » مي نامند و معتقدند كه شخص درون هر مر حله بـه مقامي ميرسد كه بايد از آن گذر كند وگرنـه توقف درون آن مقام منجر بـه عدم #پيشرفت_روحى و تثبيت درون آن مقام مي شود.
Read more
Media Removed
تفسير سوره بقره از: تفسیر نمونـه(۴) آیـه ۲ . ذلك الكتب لا ريب فيه هدى للمتقين) ۲ . ۲- اين كتاب با عظمتى هست كه شك درون آن راه ندارد، و مايه هدايت پرهيزكاران است. . ادامـه نکته ها: دو نکته درون تفسیر دومـین آیـه این سوره گفته شد، اکنون سومـین آن: . ۳- هدايت چيست؟ كلمـه هدايت درون قرآن درون مورد فراوانى استعمال ... تفسير سوره بقره از: تفسیر نمونـه(۴)
آیـه ۲
.
ذلك الكتب لا ريب فيه هدى للمتقين) ۲
.
۲- اين كتاب با عظمتى هست كه شك درون آن راه ندارد، و مايه هدايت پرهيزكاران است.
.
ادامـه نکته ها:
دو نکته درون تفسیر دومـین آیـه این سوره گفته شد، اکنون سومـین آن:
.
۳- هدايت چيست؟
كلمـه هدايت درون قرآن درون مورد فراوانى استعمال شده هست ولى ريشـه و اساس همـه آنـها بـه دو معنى بازگشت مى كند:
اول _ (هدايت تكوينى) كه درون تمام موجودات جهان وجود دارد (منظور از هدايت تكوينى رهبرى موجودات بـه وسيله پروردگار زير پوشش نظام آفرينش و قانونمنديهاى حساب شده جهان هستى است).
.
قرآن مجيد درون اين زمينـه از زبان موسى(عليه السلام) مى گويد:
«ربنا الذى اعطى كل شيى ء خلقه ثم هدى»:
(پروردگار ما همان كسى هست كه همـه چيز را آفريد و سپس آن را هدايت كرد) (طه 50).
.
دوم _ (هدايت تشريعى) كه بـه وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى انجام مى گيرد و انسانـها با تعليم و تربيت آنان درون مسير تكامل پيش ميروند.
.
شاهد آن نيز درون قرآن فراوان هست از جمله مى خوانيم:
«و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا»:
(آنـها را راهنمايانى قرار داديم كه بـه فرمان ما مردم را هدايت مى كنند) (انبياء 73).
.
۴ _ چرا هدايت قرآن ويژه پرهيزكاران است؟
مسلما قرآن براى هدايت همـه جهانيان نازل شده، ولى چرا درون آيه فوق هدايت قرآن مخصوص پرهيزكاران معرفى گرديده؟
.
علت آن اين هست كه که تا مرحله اى از تقوا درون وجود انسان نباشد (مرحله تسليم درون مقابل حق و پذيرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال هست انسان از هدايت كتابهاى آسمانى و دعوت انبياء بهره بگيرد..
.
به تعبير ديگر: افراد فاقد ايمان دو گروهند:
گروهى هستند كه درون جستجوى حقند و اين مقدار از تقوا درون دل آنـها وجود دارد كه هر جا حق را ببينند پذيرا مى شوند.
.
گروه ديگرى افراد لجوج و متعصب و هواپرستى هستند كه نـه تنـها درون جستجوى حق نيستند بلكه هر جا آن را بيابند براى خاموش كردنش تلاش مى كنند.
.
مسلما قرآن و هر كتاب آسمانى ديگر تنـها بـه حال گروه اول مفيد بوده و هست و گروه دوم از هدايت آن بهره اى نخواهند گرفت.
.
و باز بـه تعبير ديگر: علاوه بر (فاعليت فاعل) (قابليت قابل) نيز شرط است، هم درون هدايت تكوينى و هم درون هدايت تشريعى.
.
زمين شوره زار هرگز سنبل بر نيارد، اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد؛ بلكه بايد زمين آماده باشد که تا از قطرات زنده كننده باران بهره گيرد.
.
سرزمين وجود انسانى نيز که تا از لجاجت و عناد و تعصب پاك نشود، بذر هدايت را نمى پذيرد، و لذا خداوند مى فرمايد:
(قرآن هادى و راهنماى متقيان است).
Media Removed
آبان بود ، شيشـه پنجره ى خانـه ى ما ، باران بود ، برگ ها زرد ، زمين خورده ، پر از خش خش عشق ، عاشقى كردن انسان ، بخدا آسان بود ، شال و چتر و نفس گرم خودش معنى داشت ، قدم از خيس شدن حال و هوايى ميخواست ، زير باران ، دست درون دست ، مگر چيز كمى هست ؟! قصه ى حادثه ى عشق ، پر از آبان هاست ، بوسه درون نيمكتى خيس درون زير درخت ، هيچوقت صحنـه ... آبان بود ، شيشـه پنجره ى خانـه ى ما ، باران بود ، برگ ها زرد ، زمين خورده ، پر از خش خش عشق ، عاشقى كردن انسان ، بخدا آسان بود ، شال و چتر و نفس گرم خودش معنى داشت ، قدم از خيس شدن حال و هوايى ميخواست ، زير باران ، دست درون دست ، مگر چيز كمى هست ؟! قصه ى حادثه ى عشق ، پر از آبان هاست ، بوسه درون نيمكتى خيس درون زير درخت ، هيچوقت صحنـه اين خاطره از ياد نرفت ، غصه خوردن ، قدمى تند ، با گريه ى سرد ، منو اين عشق زمين خورده ، كه تنـهايم كرد ، باز هم قصه پاييز ، كه قلبش آمد ، داستان هاى عجيبى كه درونش دارد ، كوله بارت همـه از غصه جدايى باشد ، که تا كه آبان برسد ، عشق بـه همراه دارد ، گوش كن ، خوب ببين ، دست بزن باران را ، با خدا باش ، بخند ، عشق بيين انسان را ، باز هم حال و هوايش بـه سرت خوب كه خورد ، عاشق عشق بشو ، خوب ببين آبان را ، قصه ات خوب نبود غصه ندارد ، بـه درك ، مطمئن باش كه اين قصه تهِ خوش دارد ، حسرت و ترس گناه ، لذت آدم ها نيست ... عشق ، بوسيدن و پاييز همان لذت ماست
شاعر و دكلمـه : @meja20
#مجا #abaan
@abaan
اين رو يكى از دوستان براى من فرستادن. اصلاً نتونستم هيچى نگم! كلاً فرار از مسؤليت يك عادت روتين درون بين مسؤلين كشوره! که تا بحال خيلى كم پيش آمده كه مقام مسؤلى بياد و بابت اشتباهات بـه مردم توضيح بده و از اونـها عذر خواهى كنـه و يا استفا بده و كناره گيرى كنـه! حتى نماينده هاى مجلس كه با رأى خود ماها رفتن بـه مجلس ... اين رو يكى از دوستان براى من فرستادن. اصلاً نتونستم هيچى نگم! كلاً فرار از مسؤليت يك عادت روتين درون بين مسؤلين كشوره! که تا بحال خيلى كم پيش آمده كه مقام مسؤلى بياد و بابت اشتباهات بـه مردم توضيح بده و از اونـها عذر خواهى كنـه و يا استفا بده و كناره گيرى كنـه! حتى نماينده هاى مجلس كه با رأى خود ماها رفتن بـه مجلس حاضر بـه شفاف سازى نشدن كه درون آينده مجبور بـه توضيح نشن! درون كشور ما همـه مشكلات يا بر گردن ضد انقلاب و دشمن پيدا و يا بعضاً نـهان هست (كلاً همـه دنيا هم با ما دشمنـه) و يا از گناهان مردمـه! مسؤلين هم صرفاً نقش مأمورين اعلام آمار خرابى رو دارن و فقط ميگن آمار اينرو نشون ميده! اونـهم اخيراً اينجورى شده! قبلاً همين آمار رو هم نميو هميشـه همـه جا گل و بلبل بود! الان درون اين كليپ طورى ايشون صحبت ميكنـه كه انگار سال دويست هجرى هست و هنوز نيوتن جاذبه زمين رو كشف نكرده و فكر ميكنيم كه سطح زمين صافه و خورشيد بـه دور زمين ميگرده و بيماريها نـه بخاطر باكترى و ويروس كه بخاطر شياطين و اجنـه بوجود ميان! آخه چرا تريبون نماز جمعه دست چنين افرادى با اين سطح آگاهى قرار ميگيره؟ زنـها و ها درون كنار اين رودخانـه خشك عكس ميگيرن؟!؟ مثل كشورهاى اروپايى؟ هزاران نفر هم نشستن و به صحبتهاى ايشون گوش ميدن! ما چى فرض ميشيم واقعاً؟ اين افرادى كه ميرن و اين صحبتها رو زير آفتاب داغ گوش ميدن كى هستن؟ بى آبى تقصير ماست چون حجاب نداريم (مردم ايران حجاب ندارن؟ يا اينكه منظور از حجاب همـه بايد بُرقِع بپوشن؟) دلار گرون شده چون ما بـه روحانى رأى داديم؟ انگار گزينـه بهترى از ايشون بود؟ بابا مردم فقط اونـهايى كه ميرن نماز جمعه پاى اين صحبتها ميشينن نيستن! مردم فقط بسيجيها نيستن! همـه ايرانيها مردم هستن! چرا با همـه مردم دوست نميشيد؟ چرا يكم انصاف نيست؟ چرا از متخصصين درون امور استفاده نميكنيد؟ چرا تظاهر بـه تدين رو بـه تخصص ترجيح ميديد؟ چرا درون مصاحبه هاى مشاغل تخصصى از كفن ميت و نماز وحشت سؤال ميپرسيد؟ چرا فكر ميكنيد كه ايران فقط مال يك تفكر خاصه! خب اين قشر كه امتحانش رو درون چهل سال بعد داده! بيايد با همـه آشتى كنيد! نگيد قهر نيستيد! هستيد! بابا ما جنگ كه با هم نداريم! اگر همـه با هم ايران رو نسازيم اين كشور نابود ميشـه! همين الان هم با اين همـه سوء مديريت اين كشور سالها طول ميكشـه که تا به شرايط چهل سال پيش برگرده! شايد هم هيچوقت برنگرده! حد اقل اون مقداريش رو كه ميشـه نجات داد رو دريابيم. آب نيست، هوا نيست، پول نيست، آزادى نيست، بزودى نفت هم نخواهد بود، مردم درون فكر فرارن! ما داريم ميبينيم، شما چطور نميبينيد. بخدا ديگه خسته شديم
Read more
Media Removed
از همـه "پلنگ" هايى كه با ما بـه خواب رفتند، حكايتِ خواب نيمروز چند نسل درون آغوش پلنگ: بوىِ خوبِ خواب، بازگشت عاشقانـه بـه همـه "پتوهاىِ پلنگى" با قيمت مقطوع، روزهاىِ آرام با خواب هاىِ آسوده، مجموعه تصاويرى كمياب از پتوىِ پلنگى "تابان يزد" با جنسِ صد درون صد كتان و آكريليك، روزگارى اين پتوها، اصلى ترين هديه ... از همـه "پلنگ" هايى كه با ما بـه خواب رفتند، حكايتِ خواب نيمروز چند نسل درون آغوش پلنگ: بوىِ خوبِ خواب، بازگشت عاشقانـه بـه همـه "پتوهاىِ پلنگى" با قيمت مقطوع، روزهاىِ آرام با خواب هاىِ آسوده، مجموعه تصاويرى كمياب از پتوىِ پلنگى "تابان يزد" با جنسِ صد درون صد كتان و آكريليك، روزگارى اين پتوها، اصلى ترين هديه مـهمانان براىِ جهيزيه و مراسمِ پاتختى عروس و داماد بودند، كه بيش از هر چيز از خواب و خيال هاىِ اين مردم خبر داشتند، با شب زدگى و كابوس هايشان، پريدن هايمان از خواب و شب زنده دارى، و با اشك هاىِ عاشقان كه هميشـه بـه اعماقِ بالش ها فرو رفته اند، و حاضران التهابِ همـه لحظه هاىِ "درازكشيده و افقى" ايرانيان. و بايد از باستان شناسى، تبارشناسى و ديرينـه شناسى "پتو" گفت، از ملتى كه لاىِ پرز پتو و روىِ نازبالش بزرگ شد، كه "رَپَتوپَتو" ترين حادثه ها را زيرِ همين پتوها با كت و شلوارهاىِ "اُتو" كشيده از سر گذراند، جامعه اى كه روزگارى پتوهايش هم "قيمت مقطوع" داشت، كه دزدهايش از سرِ گردنـه بيشتر پيشروى نكرده بودند، كه عاشقانش از درد نان و غمِ يار، زيرِ پتوهاىِ پلنگى و گل دار، ضجه نزده بودند، مملكتى كه مردمانش، هر روز بيشتر "تبهگن" شدند، هر روز "زير آبى زن" تر، ملون المزاج تر، ناقلاتر، نامردتر، بى رحم تر، بى بركت تر و غريبه تر با خودشان، كه حالِ كامل استمرارى را بـه ماضى بعيد وا دادند، كه ترسو ترين ها بودند، ترس از سياست بى پدر و مادر، ترس از شكنجه، از زندان، از شلاق، از فلك معلم و از ناظم، مردمانى ظالم پرور و مظلوم كش، هفت خط و هفتاد رنگ، معتقدان بـه حزب باد و بادمجان دورِ قاب چين و در نـهايت خوشـه چين. ما از همان روزى كه بغضمان را زيرِ حرفِ زور، فرو خورديم، باختيم، از همان روز كه بـه جاىِ بيان عشقمان، زيرِ پتوى پلنگى خانـه پدرى، بى صدا هق هق زديم، از همان روز كه فرصت شنيدن عاشقانـه هاىِ مادر و روزهاىِ شباب پدر را نداشتيم، كه نگاه مضطرب و حيرانِ "ديگرى" را نديديم و از روىِ خاطره ها رد شديم، ما شايسته اين "تاريخ" هستيم، موش هاىِ زرنگ، مغرور و پنـهان زيرِ پتوهاىِ پلنگى. و روزى خواهد رسيد كه انقراض بـه استخوانمان بزند، خاطره پلنگ ها سهم پتو باشد و خاطره انسان سهم زمين هرز و آوار شده. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملتِ ايران.
Read moreMedia Removed
بنويسيد زنـی مُرد كــــه زنبيل نداشت
پسری زير زمين بود و پدر بيل نداشت
بنويسيد كه با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مراپتــو آوردند
زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه كبود
"دوش مــیآمد و رخساره بر افروخته بود"
#حامد_عسکری @hamedaskari777
#کرمانشاه #زلزله
#Designed By #saeedmohagheghi
Media Removed
#fadlighting #interiorlightingdesign #hamidfaturechiani #linearlighting #uplightlinear #memarmagazine #مشخصات پروژه: خانـه كبوتر طراحي معماري : دفتر معماري فتوره چياني ، مجيد فتوره چياني و حميد فتوره چياني كارفرما : خانم پروين تاج آراسته كرماني همكار طراحي : روح اله كشميري محل ... #fadlighting #interiorlightingdesign #hamidfaturechiani #linearlighting #uplightlinear #memarmagazine #مشخصات پروژه:
خانـه كبوتر
طراحي معماري : دفتر معماري فتوره چياني ، مجيد فتوره چياني و حميد فتوره چياني
كارفرما : خانم پروين تاج آراسته كرماني
همكار طراحي : روح اله كشميري
محل اجرا : لواسان ، بلوار امام خميني ، خيابان پايان اتحاد ، گلهاي پنجم ، پلاك ٥ كاربري : ويلاي مسكوني بـه همراه سالن اجتماعات جهت گردهمايي خيريه مساحت زمين : ١٢٠٠ متر مربع
زيربنا : ١٧٠٠ متر مربع(شامل دو طبقه ٢٥٠ متري ، يك پيلوت بـه مساحت ٦٠٠ متر مربع و زير زمين ، تاسيسات و نگهباني بـه مساحت ٦٠٠ متر مربع )
طراحي سازه : وحيد قراخاني نيا ( شركت باستان پل )
اجراي سازه بتني : گروه مـهندسين تنديس آرا
طراحي تاسيسات : امير سادات اخوي هوشمند سازي : شركت فني مـهندسي هوشمند بنيان اجرا : دفتر معماري فتوره چياني
سرپرست اجرا : حميد رضا يزداني
اجراي دكوراسيون جوبي : حميد رضا سلطاندوست
خط نقاشي : شاهين اسكندري
مشاور نور : شركت فاد
تاسيسات : استفاده از چيلر جذبي جهت كليه فضاها و هوا ساز جهت سالن اجتماعات سازه : سازه بتني با سقف تركيبي پيش تنيده و كروميت
تاريخ شروغ : بهار ١٣٩٣ تاريخ اتمام : تابستان ١٣٩
Kaboutar Residential Building
Fatoureh Chiani architecture office
Designers : Majid Fatoureh chiani , Hamid Fatoureh chiani
Client : Parvin Taj Arasteh Kermani
Design assistant : Roohollah Kashmiri
Location : Lavasan , Tehran
Function : Residential , public hall for charity gatherings
Area : 1200 SqM
Total built area : 1700 SqM
Structure : Vahid Gharakhani Nia ( Bastan Pol Co. )
Structure executor : Tandis Ara Eng. Group
Mechanical and electrical : Amir Sadat Akhavi
Media Removed
سبك عربي(Arabian style ) درون اين سبك بيشتر ترجيح داده ميشود كه از مبلمان كوتاه و نزديك بـه سطح زمين استفاده شود، و بجاي مبلمان از كوسن هاي كوتاه جهت نشستن استفاده شود. رنگهاي مورد استفاده طيف روشن و برخي رنگهاي خاص مانند آبي فيروزهاي ميباشد. البته استفاده از رنگهاي طلايي، نقرهاي و برنزي نيزدر ... سبك عربي(Arabian style )
در اين سبك بيشتر ترجيح داده ميشود كه از مبلمان كوتاه و نزديك بـه سطح زمين استفاده شود، و بجاي مبلمان از كوسن هاي كوتاه جهت نشستن استفاده شود.
رنگهاي مورد استفاده طيف روشن و برخي رنگهاي خاص مانند آبي فيروزهاي ميباشد. البته استفاده از رنگهاي طلايي، نقرهاي و برنزي نيزدر اين سبك براي شكوه و جلال بيشتر فضاها استفاده ميگردد.
تصوير زير نمونـهاي از قفسه هايي هست كه با استفاده از الگوي كاشي كاري اسلامي ساخته شده است:براي كف ها از پاركت، سنگ گرانيت يا مرمر و يا از سفال استفاده ميشود.
در نورپردازي از چراغهايي شبيه فانوس كه از ديوارها آويزان ميگردند استفاده ميشود. اين فانوس ها الگوهايي از نور را روي ديوار و فضاي خانـه ايجاد مينمايند. درون اين سبك نورپردازي بـه شكل نورهاي گرم كه نـه خيلي روشن و نـه خيلي كم نور باشد صورت ميگيرد.
# لوستر #دكوراسيون #كناف #هنر #شيراز #چيدمان #معماري #نورپردازي #اسمان مجازي #خانـه #مدرن #هايتك #پوستر #لمينت # كف #kanaf #hand made #classic # shopping #nether land #interior decoration #design #
Wallpaper #store #
Architect #
Media Removed
اى جماعت، بترسيد و فرار كنيد از رسيدن روزى كه درون آن مادربزرگتان شما را نشناسد، كه سقف خانـه قديمى بر سرتان خراب شود، داستان تكرارى هاىِ تكرار نشدنى، از مادربزرگ هايى بنويسيد كه درون زندگى شما، نقش داشتند، مثلِ لذت دوباره شنيدن قصه شاه پريان، هزار و يك شب ها و رد شدن از كوچه قديمى و بن بست خانـه مادربزرگ: ... اى جماعت، بترسيد و فرار كنيد از رسيدن روزى كه درون آن مادربزرگتان شما را نشناسد، كه سقف خانـه قديمى بر سرتان خراب شود، داستان تكرارى هاىِ تكرار نشدنى، از مادربزرگ هايى بنويسيد كه درون زندگى شما، نقش داشتند، مثلِ لذت دوباره شنيدن قصه شاه پريان، هزار و يك شب ها و رد شدن از كوچه قديمى و بن بست خانـه مادربزرگ: تصويرى از اندام بدون سر و تن تكيده و معصومانـه يك "مادربزرگ" روى صندلى و در كنارِ چراغ نفتى "علاالدين و كترى لعابى زرد رنگِ، مادربزرگ با جوراب هاىِ پشمى سياه و زمستانى اش، و دست هاىِ چروك خورده با مفصل هاىِ متورم و دردناكِ انگشت ها و تك انگشترى عجيبى كه وفادارانـه با هر مادربزرگى که تا انتها خواهد ماند، و شعله آبى رنگِ چراغ درون پس زمينـه اتاقى با فرش لاكى طرح دار و بوىِ اسفند و نانِ تازه، و مادربزرگ ها درون نـهايت "انتهاىِ انسان" هستند، چيزى شبيه پايان بندى محتوم و مختوم يك فيلمِ سراسر حادثه، شبيه بـه تنديس هاىِ بدون سر فاتحان تاريخى زمين، و در نـهايت چيزى درون مادربزرگ ها وجود دارد كه شبيه ترين حادثه بـه "خدا" بوده است، تكثير تاسف برانگيز پير شدن درون وجود انسان، تجربه چشم هاى آب مرواريد دار، چروك هاىِ پيشانى،هاىِ که تا خورده، موهاىِ سفيد و حنا زده، عينك ته استكانى شكسته و بند دار، گوش هاىِ بزرگ و سنگين و دندان هاىِ طلايى و عاريه، و مگر انسان همين تلاش براىِ حاضر بودن درون لحظه نيست، ايستادن بـه هر قيمت، ديدن با هر ضخامت عينك و برخاستن با يارى هر عصاىِ چوبى، و مگر رسالت ما بيرون زدن از اين اتاق تاريك و غمبار نيست، جهان درون نـهايت بـه "مادربزرگى تنـها" خواهد رسيد، با جوخه آتشى درون لحظه فرمان تير، با اشك هاىِ غوطه خورده مادرى درون خاطره فرزند اعدام شده اش، پسر شـهيد و مفقود الاثر، با صدايى ماسيده روى نوار كاست و تمثال "مولاىِ سبز پوش" بر ديوار اتاق، و جاى مشت و شكنجه "زير گنبد كبود"، ما پيش از زاده شدن، درون خط و نشان گل هاىِ دامان مادربزرگ مرده بوديم. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستين خاطرات و يادگارهاىِ ملت ايران.
Read moreMedia Removed
بهترين تعبير زندگي بـه کامتان
بزاريد براتون يه قصه تعريف كنم، بـه نظر من اكثر آدم ها تعريف شده بـه دنيا ميان و انگار ژن و شرايط حرفه شون و آيندشون و مشخص مى كنـه، من هم اينطورى متولد شدم و خيلى زود وقتى خيلى بچه بودم شايد هشت يا نُه ساله متوجه شدم عاشق اينم كه خواننده شم و طبق معمول با خانوادم درون ميون گذاشتم ... كمى كه بزرگتر شدم يعنى حدود ... بزاريد براتون يه قصه تعريف كنم، بـه نظر من اكثر آدم ها تعريف شده بـه دنيا ميان و انگار ژن و شرايط حرفه شون و آيندشون و مشخص مى كنـه، من هم اينطورى متولد شدم و خيلى زود وقتى خيلى بچه بودم شايد هشت يا نُه ساله متوجه شدم عاشق اينم كه خواننده شم و طبق معمول با خانوادم درون ميون گذاشتم ... كمى كه بزرگتر شدم يعنى حدود سيزده چهارده سالگى مطمئن شدم دلم مى خواد راكر باشم و حتما قرارِ خواننده ى گروه راك باشم و حتى بـه بندم هم فكر مى كردم و اينكه خواننده ى جين پوش و تيشرت پوش بودم خيلى راضى بودم چون لباس هاى ونـه خيلى دوست نداشتم و از اينكه قرار نيست خيلى هم آرايش كنم هم راضيتر، خب بخاطر منابع قوى موزيك كه توسط برادر بزرگترم كه موزيسين بود خيلى زود سبك مورد علاقم و پيدا كرده بودم و در اين بين جدى تلاش مى كردم، جلو تر كه اومدم متوجه شدم عه من پسر نيستم ! و تمام روياهاى كودكيم سرابى بود كه قرار نبود تحقق پيدا كنـه ... و تا سالِ شايد هشتادو پنج هم دست از تلاش بر نداشتم و بك وكال كارهاى دوستانم و مى خوندم چون بك وكال يا همون صداى دوم اشكالى نداشت ... دوستان زيادى داشتم كه سخت و عجيب كار مى كردند و خسته نمى شدند از اين ماركت عجيب و انقدر عاشق بودند كه انگار اينـهمـه رنج براشون معنايى نداشت ... من اما خسته شده بودم که تا روزى كه اين ويديو درون اواخر سال هشتاد پخش شد اون زمان خوب يادمـه يكسال بود سر پروژه ى نقاشى بودم و با ديدن اين ويديو قلمو تو دستم خشك شد و انگار تمام خستگى زير زمين از تنم درون اومد، هنوز هم با ديدن اين ويديو انگيزه ى اعجاب انگيزى درون من زنده ميشـه و فكر مى كنم اگر هفتاد سالگيم زنده باشم حتما يك اجرا با تمام دوستان زيرزمينى اون سال ها مى ذارم كه عوايد فروش بليط ها مدرسه اى بشـه براى بچه هايى كه عاشق موزيكن ولى امكانش و ندارند كه درون اين رشته تحصيل كنند ... كاوه جان ، آراد مـهربان و ياسر عزيز شما درون زمان خودتون كار بزرگى انجام داديد و شاهد بودم چقدر لطمـه خورديد و مى خوريد، گاهى هم خسته مى شيد ولى ادامـه مى ديد، دست مريزاد
@kavehafagh @yastunes @aradaria
Read more
Media Removed
... هفته ى گذشته بـه دعوت انجمن "Acceptus Mundi Onlus" بـه جنوب ايتاليا،شـهر Foggia سفر كردم بـه جهت اجراى برنامـه درون Monte sant' Angelo سفر يك روزه اما بسيار پربار و هيجان انگير بود با دوستان عزيزى اشنا شدم كه يكى از انـها پسر افغانى با نام "ولي محمد عطاي" بود پسر ٢٢ ساله اى كه درون سال ١٩٩٦ ... 🌱🌺🎼🎶🎶🎶...
هفته ى گذشته بـه دعوت انجمن "Acceptus Mundi Onlus"
به جنوب ايتاليا،شـهر Foggia سفر كردم بـه جهت اجراى برنامـه در
Monte sant' Angelo
سفر يك روزه اما بسيار پربار و هيجان انگير بود
با دوستان عزيزى اشنا شدم
كه يكى از انـها پسر افغانى با نام "ولي محمد عطاي" بود
پسر ٢٢ ساله اى كه درون سال ١٩٩٦ گروه طالبان پدرش را كه از پزشكان بـه نام افغانستان بود جلوى چشمانش كشته بودند و عطاى براى نجات جانش درون سال ٢٠١٣ از افغانستان فرار كرده و هم اكنون درون جنوب ايتاليا زندگى ميكند.
او بـه ٧ زبان زنده دنيا مسلط هست و فارغ التحصيل رشته زبان ايتاليايى هست و هم اكنون درون دادگاه مترجم ست.
او از سال اينده تحصيل درون رشته پزشكى كه شغل پدرش بود را شروع خواهد كرد.
داستان زندگى عطاى خيلى تلخ و دردناك ست
اما او پسر بسيار پر انرژى و مثبتى بود و مـهمتر اين كه درون بين مردم شـهر فوجا بسيار محبوب بود.
و اتفاق قشنگ ديگه اين بود كه پدر روحانى كليسا،
Padre Ladislao Sucki
هديه ى بسيار بسيار با ارزشى رو بـه من دادن
يك هديه با ارزش دست ساز، ساخته شده از ريشـه ى درخت زيتون كه نماد صلح هست
I'albero di pace
و درون يك گوشـه ى اين درخت يك تكه ى كوچيك از سنگ كليسا(كليسا درون يك غار درون زير زمين بود) داخل يك محفظه ى كوچيك قرار داده شده.
عكسهايى از اين سفر رو براى شما عزيزان بـه اشتراك ميزارم.
.
#يلداعباسي #يلدا_عباسى #يلداعباسى #خواننده #خواننده_زن #نوازنده_دوتار #موسيقى #مقامى #فولك #فولكلوريك #فولكلور #كردى #خراسان #ايران #اصالت #ايتاليا #انجمن_صلح #yaldaabbasi #singer #art #artist #music #iran #italy
Media Removed
. ولادت باسعادت دهمـین خورشید فروزان آسمان امامت و ولایت؛ ابن الرّضا؛ حضرت امام هادی النقی علیـه السلام را بـه محضر مبارک و ملکوتی آقا و ولینعمتمان؛ حضرت امام رضا علیـه السلام و عموم شیعیـان جهان تبریک و تهنیت عرض مـینمایم. . . . اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى ... .
🌹ولادت باسعادت دهمـین خورشید فروزان آسمان امامت و ولایت؛
ابن الرّضا؛
حضرت امام هادی النقی علیـه السلام
را بـه محضر مبارک و ملکوتی آقا و ولینعمتمان؛
حضرت امام رضا علیـه السلام
و عموم شیعیـان جهان تبریک و تهنیت عرض مـینمایم.🌹
.
.
.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
.
خدايا درود فرست بر على بن موسى الرّضا،
امام پسنديده با تقواى بى عيب، و حجّتت بر هر كه بر زمين، و هر كه زير زمين است،
آن راستگوى شـهيد،
درودى بسيار و كامل، و پاك و به هم پيوسته و پياپى و در پى هم، مانند برترين درودى كه بر يكى از اوليايت فرستادى.
.
.
#مـیلاد #امام_هادی_علیـه_السلام
#نقی_زیباترین_نام_جهان_است
#حرم_مطهر_رضوی_علیـه_السلام
#مشـهد #حرم_امام_رضا #جشن
Media Removed
. ولادت باسعادت دهمـین خورشید فروزان آسمان امامت و ولایت؛ ابن الرّضا؛ حضرت امام هادی النقی علیـه السلام را بـه محضر مبارک و ملکوتی آقا و ولینعمتمان؛ حضرت امام رضا علیـه السلام و عموم شیعیـان جهان تبریک و تهنیت عرض مـینمایم. . . . اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى ... .
🌹ولادت باسعادت دهمـین خورشید فروزان آسمان امامت و ولایت؛
ابن الرّضا؛
حضرت امام هادی النقی علیـه السلام
را بـه محضر مبارک و ملکوتی آقا و ولینعمتمان؛
حضرت امام رضا علیـه السلام
و عموم شیعیـان جهان تبریک و تهنیت عرض مـینمایم.🌹
.
.
.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
.
خدايا درود فرست بر على بن موسى الرّضا،
امام پسنديده با تقواى بى عيب، و حجّتت بر هر كه بر زمين، و هر كه زير زمين است،
آن راستگوى شـهيد،
درودى بسيار و كامل، و پاك و به هم پيوسته و پياپى و در پى هم، مانند برترين درودى كه بر يكى از اوليايت فرستادى.
.
.
#مـیلاد #امام_هادی_علیـه_السلام
#نقی_زیباترین_نام_جهان_است
#حرم_مطهر_رضوی_علیـه_السلام
#مشـهد #حرم_امام_رضا #جشن
Media Removed
. ثبت شود بـه تاريخ ٤ تير ٩٧ تلاش عاشقانـه و بي وقفه تيم ملي فوتبال ايران چهارسال پيش وقتي مسي تو آخرين دقايق بازي بهمون گل زد پق زدم زير گريه با وجود اينكه باخته بوديم بـه خاطر بازي خوب تيم ملي رفتم بيرون و شادي كردم ، امشب وقتي داور سوت پايان بازي رو زد از قبلش دست خودم نبود اشكهام سرازير بود حتي وقتي از ... .
ثبت شود بـه تاريخ ٤ تير ٩٧ تلاش عاشقانـه و بي وقفه تيم ملي فوتبال ايران 💜
چهارسال پيش وقتي مسي تو آخرين دقايق بازي بهمون گل زد پق زدم زير گريه با وجود اينكه باخته بوديم بـه خاطر بازي خوب تيم ملي رفتم بيرون و شادي كردم ، امشب وقتي داور سوت پايان بازي رو زد از قبلش دست خودم نبود اشكهام سرازير بود حتي وقتي از سالن اومدم بيرون نشستم كف زمين و زارزار اشك ريختم، چون با تمام وجودم اعتقاد داشتم و دارم كه بايد اين بازي رو ميبرديم و بازي با اسپانيا رو هم مساوي ميكرديم ، اين بغض برام از باخت بـه آرژانتين سنگينتره چون دلايلشو خوب ميدونم ، بـه عنوان تيم اول قاره پهناور آسيا بـه اندازه سر سوزني تو فوتبال دنيا اعتبار نداريم كه داوري بر عليه مون نباشـه چون يه عالمـه مدير بي لياقت و منفعت طلب داريم ، اون تحريم هايي كه هيچ تاثيري تو زندگيمون نداره همونطور كه امروز تو بازار ديديم اصلا تاثيري نداره ، باعث شد خيلي از بازيهاي تداركاتيمون رو از دست بديم ، بازيهايي كه ميتونست واقعا سطحمون رو بالا ببره و برامون تو اين رقابت ها سرنوشت ساز باشـه ، حتي منفعت طلبي فوتبال هم برعليه ما بود نمونش چون طرفمون رونالدو بود اخراج نشد اگه ما بوديم بدون شك اخراج ميشديم وخيلي چيزايي كه بهتر از من ميدونين ... اما شايد اشك و بغض فرو خورده ام براي تيمي هست كه مثل من و هم نسل هاي من هر چه دويدن هر چه تلاش كردن بـه مقصد نرسيدن با وجود اينكه بـه پيكه لايي زدن و پنالتي رونالدو رو گرفتن و داشتن باعث اخراجش ميشدن و جلوي ستاره هاي دنيا خوش درخشيدن وبا وجود بهترين عملكرد و تلاش ، قانون فوتبال و طبيعت نميگه ايران خوب بازي كرد اونم درون مقابل بهترين ستاره هاي دنيا ميگه ايران برد ، باخت و مساوي كرد ، اما براي من دويدن ها و از جون و دل بازي كردن هاي تك تك اعضاي اين تيم که تا ابد درون ذهن و قلبم حك شده براي من اين تيم قهرمانـه دمتون گرم شمااااا خيلي خوبين و من عاشقتونم .... 💜🇮🇷🦋⚽
پ ن : دوستان عزيزي كه همش دعا ميكردن اين فوتبال تموم بشـه اينجوري سر مردم گرمـه نميفهمن تو مملكت چي داره ميگذره و فوتبال رو علت گروني ها ميدونستين و هزارتا ايراد بـه سه که تا فقط سه که تا ، چند ساعت شادي و كمي فاصله گرفتن از بدبختي هامون داشتن خيالتون راحت از فردا دوباره شبانـه روزي بـه بدبختيامون فكر ميكنيم ...
.
.
.
#همراهتیم
#نزدیکترازهمـیشـه
#جام_جهانی_در_چارسو
#جام_جهانی
#مـهستا_نوشت
#ایران_پرتغال
#fifa2018 .
.
.
@atefeh_d61
@farshidnikkhesal
@melika_ghanami
@jullar
@mahastanikkhesal
Media Removed
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
.
خدايا درود فرست بر على بن موسى الرّضا،
امام پسنديده با تقواى بى عيب، و حجّتت بر هر كه بر زمين، و هر كه زير زمين است،
آن راستگوى شـهيد،
درودى بسيار و كامل، و پاك و به هم پيوسته و پياپى و در پى هم، مانند برترين درودى كه بر يكى از اوليايت فرستادى.
.
.
⚫فرارسیدن سالروز شـهادت مظلومانـه ابنالرِّضا؛ جوادالائمـه؛
حضرت امام محمّدتقی علیـه السلام را
به محضر مبارک و ملکوتی آقا و ولینعمتمان؛
حضرت امام رضا علیـه السلام
و عموم شیعیـان تسلیت و تعزیت عرض مـینمایم.
.
.
.
#شـهادت_امام_جواد_علیـه_السلام
#حرم_مطهر_رضوی_علیـه_السلام
#مشـهد #حرم_امام_رضا
#باب_الجواد #حرم
موفقيت زمانى كه با شبنم آشنا شدم وضعيت ماليم خيلى بهم ريخته بود. داشتيم باشگاه پاد رو ميساختيم و از نظر مالى بشدت درون فشار بوديم. كل درامدى كه براى هزينـه هام درون يك ماه داشتم ميشد يك ميليون كه شكايتى هم نداشتم. درون اين شرايط با شبنم آشنا شدم. ديگه وضعيت تغيير كرد تصميم گرفتيم باهم زندگى كنيم. بايد با اين ... موفقيت
زمانى كه با شبنم آشنا شدم وضعيت ماليم خيلى بهم ريخته بود. داشتيم باشگاه پاد رو ميساختيم و از نظر مالى بشدت درون فشار بوديم. كل درامدى كه براى هزينـه هام درون يك ماه داشتم ميشد يك ميليون كه شكايتى هم نداشتم. درون اين شرايط با شبنم آشنا شدم. ديگه وضعيت تغيير كرد تصميم گرفتيم باهم زندگى كنيم. بايد با اين يك ميليون هم اجاره ميداديم و هم هزينـه هاى زندگى رو ميپرداختيم. اگر اشتباه نكنم هشتصد هزار تومان اجاره ميداديم. نـه باشگاه پادى درون كار بود و نـه تو زير زمين منزلمون باشگاهى داشتيم. و البته هزينـه پرداخت باشگاه رو هم نداشتيم. البته من ميتونستم درون باشگاه دوستان تمرين كنم و تقريباً درون همـه باشگاههاى تهران بروى من باز بود. هيچكدوم از اينـها باعث نشد که تا شبنم از تصميمش براى رسيدن بـه اهش درون ورزش منصرف بشـه. ميزها و صندلى رو درون پذيرايى منزل كنار ميكشيديم که تا شبنم بتونـه تمرين كنـه. حتى همونجا ميت هم ميزديم و يا گاهى اسپارينگ ميكرديم. بايد اضافه كنم كه صاحب خونـه خوبى هم داشتيم كه با سر و صداى تمرين مشكلى نداشت و چيزى نميگفت 😍 خيلى وقتها كه ميومدم خونـه ميديدم كه شبنم داره تنـهايى تو خونـه تمرين ميكنـه و خيس عرق بود. يادم مياد كه هميشـه هم بـه من ميگفت تمرين. هفته اى پنج يا شش بار تمرين ميكرديم. اگر هم من بـه دليلى نميتونستم اون خودش تنـهايى تمرين ميكرد. درون حقيقت شبنم هدفش رو مشخص كرده بود و خيلى با جديت بـه طرف هدفش گام برداشت و هيچ كدام از مشكلات نتونست اونرو از دنبال كردن هدفش منصرف كنـه. راستش هيچ موفقيتى بدون وتلاش و برنامـه ريزى ممكن نيست. حتى زمانى كه باردار شد و مجبور شد كه از مسابقه منصرف بشـه هرگز تمرينش قطع نشد. حتى الان كه درون هفته سى و چهارم باردارى هستيم هنوز بـه تمرينش ادامـه ميده چون كه بـه هدفش اعتقاد داره. من شخصاً از شبنم درس ميگيرم و از تماشاى تلاشش انگيزه ميگيرم
پ.ن. دو که تا فيلم قبلى مربوط بـه شش سال پيش هستن و فيلم آخر مربوط بـه چند روز پيش درون هفته سى و پنجم باردارى هست. البته الان ديگه شبنم نيازى بـه تمرين درون اتاق پذيرايى نداره 😉
@shabnamshahrokhi very proud of you my Love ❤️🌹😍🙏
#picassomo #training #crossfit #trainingmakesmaster #family #lifting
Read more
در زير زمين سبز كه دوستان قديمي باهاش آشنا هستن☘️ سه سال پيش با گروهم، دايره دوار. همراه با جمعي از هنرجويانم (به غير از نوازندگان دايره كه از هنرجويان استاد حسين رضايي نياي نازنين بودند) 🦋همانطور كه أه ديروزم امروزم را ساخته،هدف امروزم ، آينده ام را ميسازد #مـهرنازدبيرزاده #مدرس_موسيقي ... در زير زمين سبز كه دوستان قديمي باهاش آشنا هستن☘️😊
سه سال پيش با گروهم، دايره دوار.
همراه با جمعي از هنرجويانم (به غير از نوازندگان دايره كه از هنرجويان استاد حسين رضايي نياي نازنين بودند)
🦋همانطور كه أه ديروزم امروزم را ساخته،هدف امروزم ، آينده ام را ميسازد
#مـهرنازدبيرزاده #مدرس_موسيقي #نوازنده #مـهرناز_دبيرزاده
#mehrnazdabirzadeh #mehrnaazdabirzadeh
#iranian #music #musician #atr
@amoozeshgah_dabirzadeh
@farnazdabirzadeh
☎️02144099383
Read more
Media Removed
داغ داريم نـه داغي كه بر آن اخم كنيم مرگمان باد كه شكواييه از زخم كنيم مرد آن هست كه از نسل سياوش باشد «عاشقي شيوه مردان بلا كش باشد» چند قرن هست كه زخمي متوالي دارند از كوير آمدهها بغض سفالي دارند بنويسيد گلوهاي شما راه بهشت بنويسيد مرا شـهر مرا خشت بـه خشت بنويسيد زني مرد كه زنبيل نداشت ... ▪▪▪▪▪▪
داغ داريم نـه داغي كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد كه شكواييه از زخم كنيم
مرد آن هست كه از نسل سياوش باشد «عاشقي شيوه مردان بلا كش باشد»
چند قرن هست كه زخمي متوالي دارند
از كوير آمدهها بغض سفالي دارند
بنويسيد گلوهاي شما راه بهشت
بنويسيد مرا شـهر مرا خشت بـه خشت
بنويسيد زني مرد كه زنبيل نداشت
پسري زير زمين بود پدر بيل نداشت
بنويسيد كه با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لاي پتو آوردند
زلفها گرچه پر از خاك و لبش گرچه كبود «دوش ميآمد و رخساره بر افروخته بود»
خوب داند كه بـه اين سينـه چه ها مي گذرد
هر كه از كوچه معشوقه ما مي گذرد
بنويسيد غم و خشت و تگرگ آمده بود
از درون و پنجرهها ضجه مرگ آمده بود
شـهر آنقدر پريشان شده بود از تاريخ
شاه قاجار بـه خونخواهي ارگ آمده بود
با دلي پر شده از زخم نمك ميخورديم
دوش وقت سحر از غصه ترك ميخورديم
بنويسيد كه بم مظهر گمناميهاست
سرزمين نفس زخمي بسطاميهاست
ننويسيد كه بم تلي از آواره شده است
بم بـه خاليك دوست گرفتار شده است
مثل وقتي كه دل چلچلهاي ميشكند
مرد هم زير غم زلزلهاي ميشكند
زير بار غم شـهرم جگرم ميسوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم ميسوزد
مثل مرغي شدهام درون قفسي از آتش
هر چه قدر اين و آن ور بپرم ميسوزد
بوي نارنج و حناهاي نكوبيده بخير!
توي اين شـهر پر از دود سرم ميسوزد
چارهاي نيست گلم قسمت من هم اين است
دل بـه هر سرو قدي ميسپرم ميسوزد
الغرض از غم دنيا گلهاي نيست عزيز!
گلهاي هست اگر حوصلهاي نيست عزيز!
ياد دادند بـه ما نخل كمر که تا نكنيم
آنچه داريم ز بيگانـه تمنا نكنيم
آسمان هست غزل هست كبوتر داريم
بايد اين چادر ماتم زده را برداريم
تنِ تردِ همـه چلچله ها درون خاك و
پاي هر گور چهل نخل تناور داريم
مشتي از خاك تو را باد كه پاشيد بـه شـهر
پشت هر حنجره يك ايرج ديگر داريم
مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خاست
بم همين طور نميماند و بر خواهد خاست
داغ ديديم شما داغ نبينید قبول!
تبري همنفس باغ نبينيد قبول!
هيچ جاي دل آباد شما بم نشود
سايهي لطف شما از سر ما كم نشود
گاه گاهي بهعشق صدامان بكنيد
داغ ديديم اميد هست دعامان بكنيد
بم بـه اميد خدا شاد و جوان خواهد شد «نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد» 😔😔😔😔😔😔 پنج دی دوازدهمـین سالگرد زلزله دلخراش بم بـه همـه همشـهریـان عزیز و داغدارم تسلیت مـیگویم.
روح تمام رفتگان زلزله 5دیماه شاد و یـادشان گرامـی
😭😭😭😭😭😭
▪▪▪▪▪▪
Media Removed
تا [باراني] از گِل سنگ بر آنان بفرستيم؛ [سنگي که] نزد پروردگارت براي تجاوزکاران نشانـه گذاري شده است؛ بعد هرکه را از مؤمنان درون آن شـهر بود [پيش از آمدن عذاب] بيرون برديم؛
در آنجا جز يک خانـه از مسلمانان [که اهلش مطيع خدا بودند، نيافتيم] . درون آنجا [پس از زير و رو شدن شـهر و هلاکت مردم] نشانـه و عبرتي [از قدرت، غضب خود و محکوميت مجرمان] براياني کـه از عذاب دردناک مي ترسند بـه جا گذاشتيم. و [نيز] درون [سرگذشت] موسي، چون او را با دليلي روشن بـه سوي فرعون فرستاديم [عبرتي است] بعد فرعون با سپاهيانش روي [از حق] گرداندند و گفت: [اين مرد] يا جادوگر هست يا ديوانـه! درون نتيجه او و سپاهيانش را گرفتيم و به دريا افکنديم، درون حالي کـه [به سبب لجبازي و دشمني] مستحقّ سرزنش بود. و [نيز] درون [سرگذشت قوم] عاد هنگامي کـه بر آنان باد هلاک کننده اي فرستاديم [عبرتي است] [آن باد] هيچ چيزي را کـه بر آن مي وزيد، رها نمي کرد مگر آنکه آن را بـه صورت استخوان پوسيده اي مي ساخت. و [نيز] درون قوم ثمود [عبرتي است] هنگامي کـه [پس از پي ناقه] بـه آنان گفته شد: زماني کوتاه [که بيش از سه روز نيست، از زندگي] برخوردار باشيد [که عذاب خواهد رسيد] . ولي [آنان درون آن سه روز هم کـه مـهلت داشتند باز] از فرمان پروردگارشان سرپيچي د، بعد صاعقه مرگبار آنان را فراگرفت درون حالي کـه آنان با ترس و حيرت بـه آن مي نگريستند. بعد [با آمدن عذاب و به سبب اينکه هيچ مـهلتي نيافتند] نـه قدرت برخاستن از جاي خود را داشتند و نـه دادخواهي د. و قوم نوح را پيش از اين [هلاک کرديم]؛ زيرا آنان همواره مردمي نافرمان بودند. و آسمان را بـه قدرت ونيرو بنا کرديم و ما [همواره] وسعت دهنده ايم.
و زمين را گسترديم و چه نيکو گستراننده اي هستيم
واز هر چيزي جفت آفريديم باشد کـه متذکّر [اين حقايق کـه نشانـه هايي بر قدرت، حکمت و ربوبيت خداست] شويد. بعد به سوي خدا بگريزيد [که] بي ترديد من از سوي او بيم دهنده اي روشنگرم. و با خدا معبودي ديگر قرار ندهيد، يقيناً من از سوي او بيم دهنده اي آشکارم
Media Removed
• نميدونم شايد روزي صدبار از ته دلت آه بكشي و حسرت چيزايي كه دوست داري و تو زندگيت نداري قلبت رو بـه درد بياره... شايد هزاربار تلاش كني و نشـه! شايد درست وقتي باهزار زحمت تونستي روي پات بايستي ، زندگي محكمتر از دفعه قبل زمين بزنتت جوري كه اينبار علاوه بر سر زانوهات ، قلبت هم پر از زخم هاي عميق بشـه نميدونم ... 🎈
•
نميدونم شايد روزي صدبار از ته دلت آه بكشي و حسرت چيزايي كه دوست داري و تو زندگيت نداري قلبت رو بـه درد بياره...
شايد هزاربار تلاش كني و نشـه!
شايد درست وقتي باهزار زحمت تونستي روي پات بايستي ، زندگي محكمتر از دفعه قبل زمين بزنتت جوري كه اينبار علاوه بر سر زانوهات ، قلبت هم پر از زخم هاي عميق بشـه
نميدونم اصلا شايد انقدر نااميد شده باشي كه حتي نتوني قدم اول رو برداري.
شايد.....
ميفهمم...
تمام اين شايد هاي زندگيت رو ميفهمم
اما تو دست از روياهات برندار....
شايد زندگي سختتر از ايني كه هست بشـه اما روياهاتو وسط اين سختيا جا نذار!
اصلا بيا يك كاري كنيم
بيا بـه تعداد سيلي هايي كه اين زندگي بهمون زده و مطمئنا بازم قراره بزنـه ، يك رويا داشته باشيم
كه اگه سختيا بيماري باشـه تنـها درمانش رويا هاي تو سرته.
تو که تا وقتي رويا داري زنده اي!
دست از سر روياهات برندار هرچي كه بود!
اخه تو با روياهات همـه چيزي و بي اونا هيچي... | #نورا_مرغوب |
.
Media Removed
. #آب_باران #احکام #احکام_شرعی #فتوا_مراجع #احکام_طهارت #احکام_نجاست #رساله #آب_مطلق . #مساله 37 . اگر بـه چيز نجسی كه عين نجاست درون آن نيست يك مرتبه باران ببارد جائي كه باران بـه آن برسد،پاك مي شود1. و در فرش و لباس و مانند اينـها فشار لازم نيست2، ولي باريدن دو سه قطره فائده ندارد3، بلكه بايد ... .
#آب_باران
#احکام #احکام_شرعی #فتوا_مراجع #احکام_طهارت #احکام_نجاست #رساله #آب_مطلق
.
#مساله 37 .
اگر بـه چيز نجسی كه عين نجاست درون آن نيست يك مرتبه باران ببارد جائي كه باران بـه آن برسد،پاك مي شود1. و در فرش و لباس و مانند اينـها فشار لازم نيست2، ولي باريدن دو سه قطره فائده ندارد3، بلكه بايد طوري باشد كه بگويند باران مي آيد4.
.
1- #سيستانی :
مگر بدن و لباس كه بـه بول نجس شده باشد كه درون اين دو بنابر احتياط واجب دو مرتبه لازم است...
.
2- #تبريزی :
بنابر احتياط فشار لازم هست ...
.
#سبحانی :
به شرط آنکه آبی کـه با آن شسته شده از آن جدا شود... 3- #زنجانی :
کافی نیست... سبحانی :
بلکه حتما طوری باشد کـه باران روی زمـین سخت جاری شود.
.
4- #اراکی :
بايد بـه مقداري باشد كه اگر بر زمين سخت ببارد جاري مي شود.
.
#بهجت :
بايد بنابراحوط، طوري باشد كه بگويند باران مي آيد و به حدّ جريان برسد؛ و اگر زمين طوري هست كه آب، بـه آن جريان پيدا نمي كند، كافي هست به حدّي ببارد كه اگر زمين سخت بود، بر آن جاري مي شد.
.
#صافی_گلپایگانی :
بايد طوري باشد كه بگويند باران مي بارد و در زمين سخت جريان دارد. واگر ظرف بـه ولوغ سگ نجس شده باشد أقوي اين هست كه اول خاكمال شود و سپس يك مرتبه درون زير باران بگذارند پاك مي شود، اگر چه احتياط لازم اين هست كه دو مرتبه با آب باران شسته شود.
.
#وحید_خراسانی :
و بنابراحتیـاط واجب بـه اندازه ای باشد کـه اگر درون زمـین سخت ببارد جریـان داشته باشد.
.
*****
.
#مكارم_شیرازی :
مسأله- آب باران درون حكم آب جاري هست و بـه هر چيز نجسي برسد، آن را پاك مي كند، خواه زمين باشد يا بدن يا فرش و يا غير اينـها، بـه شرط اينكه عين نجاست درون آن نباشد وغساله يعني آبي كه با آن شسته شده جدا شود. بارش چند قطره كافي نيست بلكه بايد بـه مقداري ببارد كه بـه آن «باران» گويند.
.
#مظاهری :
مسأله- آب باران آبی هست که درون وقت با بگویند : باران مـی آید و مثلاً اگر بر سنگی ببارد جریـان پیدا کند؛ و با چند قطره فایده ندارد.
Media Removed
هيچ ساعت مردهاي از تکرار لحظه مرگ يک مرد عاشق زنده نمـیشود، هيچ شمعي از تشييع جنازه خاطرهای ايستاده برنمـیگردد، گونـههای هيچ باغچهای، بیسبز، قرمز نمـیشود.
در ذهنم فرو ميروم، از روزگار گلايه ميکنم و به «گوگل» دشنام ميدهم، بـه اين همـهچيدانِ بيوجود، بـه اين زمين خالي بيروح، بـه اين کفن سفيد مجازي کـه زمان مرگِ تمامِ عزيزانِ دنيا را روي آستنينهايش نوشته است. از دلسنگي اين ويکيپدياي لعنتي بدم ميآيد. اصلا دوست ندارم ساعت و تاريخ دقيق رفتنش را بـه خودم يادآوري کنم.
مگر چه طعم شيريني زير زبان مرگ وجود دارد کـه در چگونـه مُردن يک غروبِ غريب وجود داشته باشد. اين تقويم متعفن اگر اجازه بدهد ميخواهم بـه چيزهاي ديگري فکر کنم؛ بـه چيزهايي کـه رنگ تيره روح زندگيام را عوض کند. بـه اينکه روزي روزگاري ستارهاي بود کـه با بغض ميخنديد، شبهاي نوجوانيام را روشن ميکرد و از دستهاي خالياش بوي ياس ميريخت.
دوست دارم بـه او فکر کنم کـه هميشـه مردي درون گلويش گريه ميکرد و زني درون چشمانش بـه گلدانها آب ميداد.
من و خيلي از دوستانم کـه مردهاي درختپوش را دوست داشتيم، بـه موهاي آرام و مشکياش حسادت ميکرديم؛ بـه ياکريمهايي کـه با صورت سرخ و لهجه کرماني، اداي صداي او را درون ميآوردند و با نيايشهاي خَشدار، باران را صدا ميزدند.
در کنار دوست داشتن بيامانم، بـه او حسادت ميکردم کـه گروه خونياش با شعر يکي بود و سينـهاش از هامون وسيعتر بود. او هرجايي کـه ميايستاد خانـههاي سبز دورش جمع ميشدند. بعضي از محلههاي قديمي کـه بوي رازيانـه و آلوبخارا ميدهند زير سايه بلند او قد کشيدهاند. بعضي اسمها آنقدر بزرگاند کـه آدمها را مال خود ميکنند و گاهي بعضي آدمها آنقدر بزرگاند کـه تا ابد صاحب اصلي يک اسم ميشوند. خسرو از آندست انسانهايي بود کـه اين را بـه خودش پيوند زد.
اشعارسهراب، سيدعلي صالحي و محمدرضا عبدالملکيان با اجراي حنجره محزون او از استامينوفن کدئين هم قوي تر بودند.
وقتي ميگفت «زيبا هواي حوصله ابريست» ابري درون آستينهايم شروع بـه باريدن ميکرد؛ وقتي ميگفت: «کسي نيست بيا زندگي را بدزديم» هرجا کـه بودم خودم را درون کنارآبيترين پنجره تنـها ميديدم. ولي افسوس وقتي گفت: «حالا برو اي مرگ» مرگ صدايش را نشنيد و آخرين نفس بيحوصله تابستانياش را گرفت. او بيشتر از شصتوچهار بهار سبز بود، بيشتر از شصتوچهار پاييز شکست و بيشتر ازشصتوچهار زمستان درون مـه گم شد. .
.
#جلال_حاجی_زاده
ادای دینی بـه #خسرو_شکیبایی
در شماره بیستو یک #مـیلان
Media Removed
پدر و مادرم تو محل مورد اعتماد و احترام همـه بودن،چون علاوه بر اين كه از قديم مؤمن و مذهبى بودن،والدين شـهيد هم بودن و به نوعى بزرگتر محسوب ميشدن و اصولاً خيرشون بـه همـه ميرسيد يادم نيست چه سالى،ولى ده يازده سالم بود تو يه سرشب پاييزى با صداى فرياد و شيون زن همسايه از جا پريديم آسيه خانم با گريه و زجه پشت ... پدر و مادرم تو محل مورد اعتماد و احترام همـه بودن،چون علاوه بر اين كه از قديم مؤمن و مذهبى بودن،والدين شـهيد هم بودن و به نوعى بزرگتر محسوب ميشدن و اصولاً خيرشون بـه همـه ميرسيد
يادم نيست چه سالى،ولى ده يازده سالم بود تو يه سرشب پاييزى با صداى فرياد و شيون زن همسايه از جا پريديم
آسيه خانم با گريه و زجه پشت درون داد ميزد كه مادر شوهرش داره ميميره و به دادش برسيم و با گريه و التماس،كشون كشون حاجى و حاج خانم را برد خونشون
منم فضول مث قرقى همينطورى با زير شلوارى و دمپايى دنبالشون راه افتادم
.
وارد خونـه كه شديم از تعجب دهنم وا موند😨شونصدتا زنُ مردُ بچه تو خونـه بودن و همـه با چشم هاى گرد و با يه حالت خوف ناك غمبرك زده بودن
آسيه خانم صاف مارو برد تو يه اتاقى
😱😱
يا ابرفرض
ماماااان😵
پيره زنـه رو زمين خوابيده بود و دو نفر رو سينش افتاده بودن يكى هم جف پاهاش را بغل كرده بود كه صاف نگهش دارن كه يه وقت اگر مرد جنازش كجُ كوله نمونـه😧
بابام داد زد چرا اينطورى ميكنيد،داره جون ميده،برق كه نگرفتش،خشك بشـه!
از روش بلند شيد😠بريد بيرون
گفت تو هم برو،داره جون ميده،خوب نيست اينجا وايسى
ولى من سرتق تر از اين حرف ها بودم كه برم
بـه چادر رنگى چنگ زدم و مث جغد با وحشت دقيقاً بـه صورت مثل گچ ودهان نيمـه باز محتضر زل زدم كه بـه شدت باز و بسته ميشد
بابا گفت:اين زن داره جون ميده
برين قرآن بيارين
يكى اون سوره ى چيز رو بخونـه! چى بود براى محتضر ميخوندن؟
هر كى يه چى گفت
-زخرف
-ال عمران؟
-بقره؟
-دخان
-عنكبوت
من اححمق هم گفتم:صافات🧐
(روز قبلش معلم پرورشيمون گفته بود)
يه هو حاجى با يك خوشحالى و افتخارى برگشت بـه سمت منُ گفت عآفرين بابا آفرييين پسرم،بارك الله بيا بابا جان قران بگيرُ برو بالاى سر نميدونم چى خانم بشينُ بلند بخون 😱😱
يعنى من برم جلوى اوٓن!
قرآن بخونم؟اونم بلند!؟
خدايا چه غلطى كردم!😰😰
(امّا من از بچگى كم نمى آوردم مث همين الان كه تو طرح سفير عقيق دهنم سرويس شده ولى روم زياده)
نشستم بالاى سرش و با صوت حزين يه اعوذ بالله من الشیطانى خوندم كه سنگ از صدام ميتركيد
خلاصه غلط غلوطُ دستُ پا شكسته،ده بيست ايه خوندم
حالا مگه تموم ميشد؟يواشكى چند ورق زدم كه اخر سوره رو ببينم يا حسين١٨٠تا آيه بود😧
ديدم من،مرد خوندن اين همـه قرآن اونم با صوت نيستم
انگار كه سوره تموم شده باشـه عبد الباسطى،صدق الله گفتم
قرآن رو بستم و پيروزمندانـه از صحنـه درون رفتم
اما نميدونم چرا بنده ى خدا اون شب كه هيچ که تا يه سال ديگه هم نمرد
اما حاجى هر جا ميرسيد اين افتخار شكوه مند منُ با آب تاب تعريف ميكرد 😁😁
Media Removed
کفپوش تاتامـی | آسیـافوم تولید کننده انواع کف پوش و کفپوش تاتامـی با بهترین کیفیت درون تولید کفپوش تاتامي و کفپوش تاتامـی مـهدکودک ، دارنده نشان برتر درون تولید کفپوش تاتامـی درون ایران مـی باشد. از ويژگي هاي کفپوش های تاتامـی آسیـافوم مي توان موارد زير را نام برد: دقت درون انتخاب جنس مناسب کف پوش و همچنين درجه ، ميزان و درصد تراكم و قابليت ارتجاع کفپوش ها بهره گيري از پوشش خارجي مناسب كه باعث مي شود.کفپوش تاتامـی، كاربردي خاص هماهنگي و سازگاري داشته باشد استفاده از رنگ هاي شاد درون تاتامـی ها مورد توجه قرار مسائل بهداشتي ، عدم وجود سطوح خراشنده درون کفپوش تاتامـی و جابه جايي آسان محصولات و عدم تغيير رنگ و اندازه درون موقع شستشو. تولیدکفپوش تاتامـی درآسیـافوم با استفاده از آخرين و پيشرفته ترين تكنولوژي ها درون راستاي توليد تشك هاي ورزشي ، كفپوش ورزشي ، كفپوش تاتامي ، تخته تاتامـی، کفپوش اتاق کودکان درون بیمارستان ها، کفپوش مدارس و حیـاط بازی و سالن هاي ورزشي مـی باشد. كفپوش رزمي براي استفاده درون موارد زير مـی باشند: كفپوش زمين مسابقات كشتي، كفپوش تاتامي ورزش هاي رزمي، قابل استفاده بوده و موفق بـه دریـافت گواهی بهداشت و تقدیر نامـه های فدراسیون های ورزش کاراته و ووشو مـی باشند.درقطرهای۲۰_۲۳_۲۵_۳۰_۴۰_۵۰_مـیلیمترموجودوقابل تولیدمـیباشد . در۱۵رنگ قابل تولید و ۵رنگ قرمز_آبی_ زرد_سبز_نارنجی_موجود مـی باشد.
ورود بـه کانال تلگرام http://telegram.me/asiafom
ورود بـه اینستاگرام http://instagram.com/asiafom 🌍🌍 کانال تلگرام - اینستاگرام - سایت _ ASIAFOM 🌍🌍 تلفن کارخانـه 02636669404
مدیرفروش 09100160601
Media Removed
باقلا: يا باقالي گياهيست از دسته حبوبات كه دو نوع دارد: يك نوعش آن هست كه وانتيها ميآورند كه بسيار خوب و ارزان است، يك نوعش آن هست كه درون مغازه عرضه ميشود كه هم بد هست و هم گران.
باقالي درون حاشيه همـه جا كشت ميشود، از كنار زمين فوتبال گرفته که تا حاشيه بزرگراهها. يك فوتباليست تكل ميزند از زمين خارج ميشود ميرود درون باقاليها، كنترل ماشين از دست راننده خارج ميشود ميرود توي باقاليها و... باقلا فقط درون باقلاقاتق استفاده ميشود اما باقالي درون تهيه خيلي از غذاها كاربرد دارد كه معروفترين آنها باقاليپلو با ژله هست كه درون عروسيها خورده ميشود.
.
سيبزميني: گياهيست زير خاكي و ارزشمند. ارزشمند نـه از نظر ريالي يا دلاري، از نظر غذايي. غذايي نـه از نظر ارزشهاي غذايي مثل پروتئين و فيبر و اينها؛ از اين نظر كه اگر سيبزميني درون خانـهتان باشد، مطمئنا گرسنـه نخواهيد ماند. كافيست آن را بپزيد يا سرخ كنيد و با سوسيس يا تخممرغ يا هر چيزي كه داريد، تركيب كنيد و بخوريد. حتي اگر هيچ چيز ديگري نداريد، ميتوانيد فقط بـه آن سس بزنيد و بخوريد. اگر سس هم نداريد نمك كه ديگر داريد حتما. اگر نمك هم نداريد، آنجا كه زندگي ميكنيد مطمئنا جاي زندگي نيست، بـه خودتون بيايد.
سيبزميني بـه ٤٠٠ صورت قابل مصرف هست كه پرمصرفترين آن خلالي سرخ شده است. سيبزميني سرخ شده مكمل اصلي خورشت قيمـه و در واقع ركن اصلي اين غذاست. بهاين صورت كه قيمـه را بدون لپه ميتوان تصور كرد اما بدون سيبزميني هرگز. هزار بار مادرانتان گفتهاند، يكبار هم من متذكر ميشوم كه اين سيبزمينيهاي سرخ شده براي غذاست، هي نريد بيايد يه دونـه برداريد.
متاسفانـه هر انساني كه بيرگ و بيغيرت هست را بـه سيبزميني تشبيه ميكنند. آخر بـه اين مادرمُرده چه ارتباطي دارد. چكار كند كه بيغيرت نباشد. مثلا بقيه ميوهها هر روز تو دعواي ناموسي چاقو ميخورند كه سيبزميني بيغيرت شده!؟ ايشان با الويه شدنشان بزرگواريشان را بـه ما همـه جوره ثابت كردهاند.
Media Removed
آدميزاد قرار نيست هميشـه اعصاب داشته باشـه، آدميزاد شير خام خورده اس، گاهي سگ ميشـه پاچه مي گيره، اصلا چرا نبايد پاچه بگيره؟ اولا كه پاچه مال گرفتنـه، بد ميگم، بگيد بد مي گي،در ثاني پاچه نگيريم چي بگيريم؟زانو بگيريم خوبه؟زانوي غم؟چيزاي مسرت بخش رو كه طبق قوانين شرعي و عرفي رايج مملكت نميشـه گرفت، دست ... آدميزاد قرار نيست هميشـه اعصاب داشته باشـه، آدميزاد شير خام خورده اس، گاهي سگ ميشـه پاچه مي گيره، اصلا چرا نبايد پاچه بگيره؟ اولا كه پاچه مال گرفتنـه، بد ميگم، بگيد بد مي گي،در ثاني پاچه نگيريم چي بگيريم؟زانو بگيريم خوبه؟زانوي غم؟چيزاي مسرت بخش رو كه طبق قوانين شرعي و عرفي رايج مملكت نميشـه گرفت، دست بسته اس، دلامون هم گرفته، خب چيكار كنيم؟اصن مسئولين بگن ما كجا رو ببينيم كه دلمون وا شـه پاچه نگيريم؟ اون از نرخ دلار، اون از روند تورم، اون از وضعيت زلزله زده ها، اين از خشكسالي، اون از وحشت آينده، اين از سگدو زدناي بي انجام، اون از نخوندن هميشگي دخل و خرج...تنـها دلخوشي يواشكي مون ديدن سينـه اون گرگه رو لوگوي اون باشگاهه بود كه اينم تلويزيون تيزبازي درآورد ش كرد،هيچي! ما مونديم و حجم وسيع بدبختي و يأس و نااميدي. خب چاره چيه؟ يا بايد روزي يه فلوكستين حب كنيم يا پاچه همو بگيريم. البته پر واضحه ما ملت غيور ايران زمين هرگز زير بار ننگين مداواي اعصاب خود نرفته و همون پاچه همو بگيريم راحت تريم...فلذا توصيه مي كنم جهت دست گرمي همين الان دست بكار شيد و از پاچه عزيزانتون شروع كنين، نصف شبه، دسترسي بـه پاچه غريبه سخته، ببينيد كي تو خونـه بهتون نزديك تره، عجالتا پاچه اونو بگيريد، اگه شخص خوابه بـه يه بهانـه اي بيدارش كنيد و به سمت پاچه اش حمله كنيد، چنانچه تنـهاييد دندون رو جيگر بذاريد، چند ساعت ديگه صبح ميشـه و پاچه ها ميريزن تو خيابون، از آ منزل شروع كنين، جوري با كينـه بـه همسايه تون زل بزنين كه انگار ارث پدرتونو بالا كشيده، اعتراض كرد پاچه شو بگيريد، نشد بريد تو خيابون، هر ماشين يعني يه راننده و هر راننده يعني دوتا پاچه آماده گرفته شدن، خلاف بريد، سبقت از راست بگيريد، بوق بزنيد و خلاصه بـه هيچ پاچه اي رحم نكنين، محكم همـه رو بگيريد. اگه كاسبين يا كارمند كه تبريك عرض ميكنم،بهشت پاچه ها از آن شماست، پاچه ها متواضع و محتاج امضا با پاي خودشون خدمت حضرتعالي مشرف ميشن جهت گرفته شدن، خب شما آزادي كه از سر صبح پاچه مشتري و ارباب رجوع رو بگيريد که تا شب، همـه رو زخمي كنين، نذاريد پاچه سالمي از زير دست و دندون مبارك درون بره...بله، اينـه آبرو!اصن آريايي نيستي اگه جاي پاچه گرفتن بري فلوكستين بخوري👹
پ.ن: اگه ديوار كوتاهي، آدم بزرگوار و مـهربوني دورتون هست كه وقت بهونـه گيريا بيخودي پاچه شو مي گيرين و اونم با مـهر و تواضع چيزي نمي گه،اينجا تگش كنين و يه بار بابت تمام پاچه گيري هاي بي مورد گذشته و آينده ازش دلجويي كنين، بـه خدا كه اين پاچه هاي داوطلب و سايلنت نعمتن،اگه دارين قدرشونو بدونين
Media Removed
اينجا ديگر كجاست... هزاران هزار متر پارچه سياه ميخرند و شـهر را سياه پوش ميكنند براي نزديكي بـه خدا!!!!!!! آنگه هزاران هزاااار كودك درون سطح شـهرشان با لباس هاي پاره!!! دست فروشي ميكنند درون ١٠ روز ميليون ها ظرف از غذا براي رضاي خدا!!!به يكديگر هديه ميدهند، آنگاه هزاران نفر درون چند شب بعد شب را با شكم گرسنـه ... اينجا ديگر كجاست...
هزاران هزار متر پارچه سياه ميخرند و شـهر را سياه پوش ميكنند براي نزديكي بـه خدا!!!!!!! آنگه هزاران هزاااار كودك درون سطح شـهرشان با لباس هاي پاره!!! دست فروشي ميكنند
در ١٠ روز ميليون ها ظرف از غذا براي رضاي خدا!!!به يكديگر هديه ميدهند، آنگاه هزاران نفر درون چند شب بعد شب را با شكم گرسنـه صبح ميكنند
لباس نو و زيبا ميخرند!!! براي اينكه بگويند ناراحت اند!!! و لباس رنگي نمي پوشند..،.
ميليون ها تومان تجهيزات ميخرند براي اينكه درون ان حرف از عدالت و خدا و بهشت و جهنم صحبت كنند!!! زماني كه بعضي از كودكان شـهرشان پول خريد تجهيزات اوليه تحصيلشان را ندارند!!!
ساعت ها با زنجير بر گردن و سر و كله و سينـه خود ميزنند!!! هنگام كار كردنشان كمتربن ميزان كار مفيد را داند...
تا شـهري درون كشوري ديگر پياده ميروند!!! اما از پل عابر هوايي خيابان هايشان بالا نميروند
ساعت ها براي با غيرت بودن كسي گريه ميكنند.... فردايش بـه ١٥ ساله هم رحم نميكنند
واعضاشان حرف از مال حلال و انسانيت حرف ميزنند،بيشترين آمار اختلاص و خوردن مال مردم مربوط بـه خودشان است
يك تكه پارچه را بـه يك تكه آهن ميكشند و برايشان مقدس مي شود... اما زندگيشانن و قدرت تفكر شان هيچ وقت قداستي پيدا نميكند...
زير يك تكه آهن ميروند خيابان را بند مي آورند براي رضاي خدا!!! شب بعد با ضربات چاقو هم ديگر را تيكه تيكه ميكنند براي نشان قدرت خود
هزاران ليتر شير را بـه بهانـه نخوردن شير كودكي درون هزاران سال قبل درون دو روز بين هم ديگر تقسيم ميكنند!!!! چندي بعد كودكان شـهرشان بـه دليل تغذيه نا مناسب دچار هزاران نوع مريضي ميشوند
و....
اعتقادشان بـه اين هست كه بايد زمين از فساد پر شود که تا منجي شان ظهور كند.... اما همواره حرف هايشان راجع رشد و و نزديك تر شدن جامعه بـه خداست...
ولي خوب ميگويند ظهور نزديك است!!!!!!!
اينجا ايران هست ،نماد يك كشور جهان سوم!!! كشوري زير سلطه استعمار فرهنگي
Media Removed
براىِ يك لبخندِ سرمازده و مبهم، پوتينِ پدر، كلوزآپ دانـه برف، رد پاهاىِ از دست رفته و ترانـه زمستاني يك كوچه بن بستِ كاهگلى كه "شاهد" مرگ پدربزرگ بود: عكس هاىِ تكى پدر درون آستانـه كوچه و خانـه پدربزرگ درون كوچه " شيك" شاهرود درون يك روز زمستانى سال هزار و سيصد و پنجاه و شش خورشيدي، درون كابوس ها و روياهاىِ نيمـه ... براىِ يك لبخندِ سرمازده و مبهم، پوتينِ پدر، كلوزآپ دانـه برف، رد پاهاىِ از دست رفته و ترانـه زمستاني يك كوچه بن بستِ كاهگلى كه "شاهد" مرگ پدربزرگ بود: عكس هاىِ تكى پدر درون آستانـه كوچه و خانـه پدربزرگ درون كوچه " شيك" شاهرود درون يك روز زمستانى سال هزار و سيصد و پنجاه و شش خورشيدي، درون كابوس ها و روياهاىِ نيمـه تمام هر انسانى، درون نـهايت يك "حياطِ قديمى" و تصوير مبهمى از صورت پدرانـه هستند كه زخم مى زنند و رهايمان نمى كنند، حياطى با آن حوضِ كوچكش، چراغِ پايه دارِ سفيد، ديوارِ كاه گلى خوش بو، آن درختِ گيلاس و خُرمالو، دودكِش هاى لبِ بام، و آن "شيشـه اى هاى هميشگى" عقبِ حياط. حياطى كه بعد از "آلزايمر" يكباره پدربزرگ، ديگر روى خوش نديد، همـه داشتند از يادِ پدربزرگ مى رفتند، سماجت خاطره هاى محو و دور، روز و شب هايى كه مـهمانِ اين "خانـه" بوديم، صندلى ارجِ آبى رنگِ پدربزرگ درون گوشـه حياط، تختِ خواب و بسترِ مادربزرگ با پاهاى از كار افتاده اش، گربه نَرِ چاق و صورت زخمى كه طرفِ علاقه عموها بود، سماورِ هميشـه قُل قُل زنانِ آشپزخانـه، بوى سبزى خشك و وسوسه باز كردنِ درون يخچال و كابينت هاى قديمى و دورِ همى هاى دهه هفتاد، و دَردا چيزهايى هستند كه بـه شكلِ عجيبى از پيش از تولدمان، همراهتان مى شوند و دست از سَرِتان بر نخواهند داشت. و كوچه هايى هستند كه پرسپكتيوشان، زخم مى زند، و عكس هاي تكي شان شباهت زيادي بـه "تنـهايي" دارند، عكس هايي كه مثل يك خاطره تك نفره هستند، مثل يك خلوت خودمانى و يخ زده. درون عكس هاي تكي هميشـه يك ترانـه غمگين حضور دارد، ترانـه اي كه بايد زمان بگذرد که تا شنيده شود، مثلِ يك "سوناتِ زمستانى" با صداىِ گروهِ كُر، شبيه موسيقي غمگين يك "سولو"، يك اجراىِ تك نفره، تنـهايي و زمستانِ اين عكس، براي خودش دارد مي نوازد، دانـه هاي برف درون ميان زمين و آسمان مي ند. بوي نم و عطر كاهگل بيشتر شده است، و يكباره، همـه زمستان، با يك حوضِ يخ زده، مى آيد زيرِ دندانمان، ساكت و سرد مى شويم و ردِ پوتين هاى پدرانـه را که تا انتهاى كوچه، دُنبال مى كنيم. چند دانـه بلورى برف، درون جلوى چهره پدر، درون ميانِ زمين و آسمان، معلّق مانده اند، وارد عكس مي شويم و به سمت "سبيل هاي پدرانـه" مي رويم، سبيل هاي پدرانـه و مـهرباني كه تنـها تابلوي راهنمايي و رانندگي نسل ما بودند. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملتِ ايران.
Read moreMedia Removed
سلام بچه ها خوبين؟ روزي كه باهاش عقد كردم، دو ماه و نيم بود كه از فوت پدرش ميگذشت و در واقع من هيچوقت پدرِ همسرم رو نديدم.پدرش يه اخلاقي داشته كه شما دو که تا بچه فقط درس بخونيد و حالا حالا ها بـه هيچ كارى فكر نكنيد. احسان هم بنا بـه علاقش رشته ى مـهندسى كشاورزى رو توى دانشگاه ميگذرونـه اما سرطان پدر باعث ميشـه ... سلام بچه ها خوبين؟
روزي كه باهاش عقد كردم، دو ماه و نيم بود كه از فوت پدرش ميگذشت و در واقع من هيچوقت پدرِ همسرم رو نديدم.پدرش يه اخلاقي داشته كه شما دو که تا بچه فقط درس بخونيد و حالا حالا ها بـه هيچ كارى فكر نكنيد. احسان هم بنا بـه علاقش رشته ى مـهندسى كشاورزى رو توى دانشگاه ميگذرونـه اما سرطان پدر باعث ميشـه دو سال از زندگيش رو كامل درون خدمتش باشـه و زمانيكه پدر فوت ميكنن ، تنـها كسيكه مسئول زمينا و باغ ها ميشـه، احسانـه. وضعيت درخت ها وحشتناك بود و خاك مشكل اساسي داشت. و مـهمتر از همـه كسي بود كه فقط تئورى اطلاعات داشت.
يادمـه سر فصل گندم، طوفان كه ميشد و گندما ميخوابيد، احسان که تا مرز سكته ميرفت و البته يه دليل مـهمش هم احساس مسئوليت پذيريه شديديه كه هميشـه نسبت بـه خانواده داره.
با تدبيرش زمين هاى تيكه و جدا افتاده رو فروخت و زمين هايي با ابعادِ حالا كوچكتر (به دليل تفاوت قيمت) كنار اصليا خريد. باغ جديد احداث و به ادواتش اضافه كرد. اون روزا براى اينكه اين زير ساخت ها صورت بگيره، اصلا روند اسونى رو طي نكرديم و الان كه بـه اون روزها فكر ميكنم ميبينم عاشق روزهاى بحرانى زندگيمونم.
عكس سمت چپ ٦ سال پيش سر درو شاليه و عكس سمت راست ديروزه كه هنوز كمى که تا زمان درو مونده كه ميتونين توى استورى هاى امروز ببينين.
يكى از علايقم اينـه كه برم بـه اينجا سر ب، محصولات رو ببينم و الان که تا حدود زيادي ميدونم كه وقتي افت بـه هر محصولي ميزنـه بايد چه كرد.
يه خاطره ى بامزه براتون توى پست بعدى تعريف ميكنم چون بـه حجم كپشن اينجا قد نميده.
شما هم بـه علايق همسرتون علاقه منديد؟ بـه كارش با علاقه سر ميزنيد؟ زمانيكه مياد خونـه احوال كار و حالِ ارامششو ميپرسين؟
Media Removed
هميشـه فوتبال بدونِ "بال" هايش، "فوت" مى شود، شبيه معجزه "پرواز" با كفش هاىِ پاره: و روزى خواهد رسيد كه فوتبال بايد شكل هاىِ پنـهانش را افشا كند، كه شباهتش را با همـه سياست ها، دردها، باورها و زخم هايمان فرياد بزند، و هنوز زمين هاىِ خاكى و توپ هاىِ پلاستيكى "دولايه" را از ياد نبرده ايم، فصل كودكانـه هايمان ... هميشـه فوتبال بدونِ "بال" هايش، "فوت" مى شود، شبيه معجزه "پرواز" با كفش هاىِ پاره: و روزى خواهد رسيد كه فوتبال بايد شكل هاىِ پنـهانش را افشا كند، كه شباهتش را با همـه سياست ها، دردها، باورها و زخم هايمان فرياد بزند، و هنوز زمين هاىِ خاكى و توپ هاىِ پلاستيكى "دولايه" را از ياد نبرده ايم، فصل كودكانـه هايمان و گل گوچك هاىِ كوچه كاهگلى با دروازه هاىِ خسته، و گالِش هاىِ پلاستيكى و كفش هاىِ ميخى، روياىِ هر انسانى درون نـهايت، چيزى شبيه يك "زمين سبزِ فوتبال" است، ارضِ موعودِ و صحنـه نمايش ابدى، گُل زدن، گُل خوردن و گل كاشتن، و حقيقت كه شبيه داستان فوتبال است، انتظار براىِ سوتِِ پايان و بيرون رفتن از شك و ترديدها و پيش بينى ها، اما همـه عمر را دويده ايم و زيرِ پاهايمان "علف" سبز شده است، جايى براى بيرون رفتن از ترديدها وجود ندارد و جهان شبيه يك بازى بدون سوت و داور است، انتظار براىِ "دميده شدن درون صورِ اسرافيل" و پژواكِ سوتِ داور، و پشتِ چهره بازى فوتبال، جديت محض و زخم هاى كهن پنـهان شده است، فوتبال نقابى بر فانتزى بنيادين انسان است، آرزوىِ شبيه سازى يك جهانِ سرشار از ناظر و قانون، تركيبى از دعا، نيايش، سياست، جادو، اروتيسيزم، ونداليسم، اعتراض، شادى، ترانـه و ترديد. فوتبال همان شبح زدگى و پرى خوانى انسان متمدن است، اعتقاد دوباره درون متن بى باورى، جن گيرى و تصرف نوين، ديدار با تجربه مسيحايى، شكوفه تازه موعودباورى و بدوى ترين شكل "انسان مومن بـه لحظه"، و تنـها از بعد اين اشك ها، لبخندها، ها، ماتم ها، فريادها و سكوت ها، تنِ بى تن پوشِ انسان باقى مى ماند، پوستى از مخملِ صبح و كفش هاىِ پاره از تاول، زمينى براى دويدن و دروازه اى براى پريدن، تجربه همزمان قرار گرفتن درون مقام بازيگر و مخاطب، دو نيم شدن مستمر و انقسام جاودانى انسان، توپِ توتم وار و دست هاىِ ممنوع از دست زدن بـه "تابو" ها، هندها، دريبل ها، لايى ها، شوت ها، دفاع، هاف بك، حمله، كرنر، آفسايد و پنالتى درون وقت اضافه، و ما كه درون "تماشاگرنما ترين شكل ممكن" بـه فوتبال عشق ورزيديم، عشقى كه متفاوت از علاقه بـه معشوق، زندگى، پول يا هنر بود، عشقى غيرانسانى، شلوغ، بى رحم، يكباره و نابهنگام. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملتِ ايران.
Read more. . يا رَفيقَ مَنْ لا رَفيقَ لَهْ ؛ اي دوستِ كسي كه هيچ دوستي نداره..... . زير و رو شدن هميشـه هم بد نيست، بـه قول ابن سينا درون جهان شر و بدي وجود نداره، حتي زلزله اي كه از نظر ما كلي خرابي بـه بار مياره، از نظر ابن سينا براي بقاي دنيا لازم و ضروري و حتي خوشاينده، بعضي وقتا بعد از زلزله، زمين خيلي چيزا رو از ... .
.
يا رَفيقَ مَنْ لا رَفيقَ لَهْ ؛
اي دوستِ كسي كه هيچ دوستي نداره.....
.
زير و رو شدن هميشـه هم بد نيست، بـه قول ابن سينا درون جهان شر و بدي وجود نداره، حتي زلزله اي كه از نظر ما كلي خرابي بـه بار مياره، از نظر ابن سينا براي بقاي دنيا لازم و ضروري و حتي خوشاينده، بعضي وقتا بعد از زلزله، زمين خيلي چيزا رو از دلِ خودش ميريزه بيرون كه ارزشمنده.
هروقت هم كه دل، يا زندگيه آدم زير و رو ميشـه، اشكالي نداره كه گريه كنـه و دلش رو سبك كنـه، اما بايد يادش باشـه كه مواظب باشـه با چشم بسته اين كارو نكنـه.
همين جوري كه اشك ميريزي، بـه دور و برت نگاه كن، بـه قلبت نگاه كن ، حتما يه گنج هايي رو پيدا مي كني كه مي بيني اين زير و رو شدن ارزشش رو داشت... گنج هاي مادي يا معنوي مثلِ دوستي با آدماي خوب و دوستي با خودِ خدا، اونم بعد از هزار بار مومن شدن و كافر شدن... رفيقي كه قابل اطمينانـه و دورويي و منافقي درون وجودش نيست... خدايا آدماي خوبت رو سرِ راهِ زندگيه ما قرار بده. خدايا خودت رو و محبتت رو از من دريغ نكن...
.
.
.
.
.
Read more
Media Removed
جناب آقاي حيدر عبادي. هيچ گله گذاري بر تصميمات تو و دولتت وارد نيست كه اتفاقا راه درست و مطلوب ملتي كه بهت راي همين هست كه ميگويي. ايكاش اين تصميم دولتمردان عراق درس عبرتي باشد براي حكمرانان ايران نجيب. كه بجاي اينكه تمام هدفشان تامين بودجه و امنيت براي كشورهاي اعراب منطقه باشد قدري نگران طفلان ... جناب آقاي حيدر عبادي. هيچ گله گذاري بر تصميمات تو و دولتت وارد نيست كه اتفاقا راه درست و مطلوب ملتي كه بهت راي همين هست كه ميگويي. ايكاش اين تصميم دولتمردان عراق درس عبرتي باشد براي حكمرانان ايران نجيب. كه بجاي اينكه تمام هدفشان تامين بودجه و امنيت براي كشورهاي اعراب منطقه باشد قدري نگران طفلان سرزمين خودمان باشند كه امروز حتي درون تامين شير خشكشان عاجزيم. بدون شك كساني كه با شنيدن شعار بـه حق نـه عزه و نـه لبنان جانم فداي ايران كه همان نداي مظلوميت مردمان ايران زمين بود فرياد وامصيبتا سر دادند حالا بيايند شفاف و روشن جواب اظهارات رئيس جمـهور كشور برادر ،دوست ،مسلمان ،عراق را بدهند. شك نداريم برادر اسد هم بـه محض اينكه قدري جاپاش محكم بشود بدتر از اين آقا پشت ايران را خالي خواهد كرد. براستي تاريخ از اين عاليجنابان بي سياست و وطنفروش چگونـه ياد خواهد كرد. برادران هموطن عربمان زير ريزگردها درون حال مدفون شدن هستند اونوقت حاكمان ما نگران كشورهاي عرب مفتخور منطقه هستند. روز پاسخگويي بـه اينـهمـه جنايت نزديك است. بترسيد از خروش مردم عصباني و گرفتار و دربند ايران زمين و تا دير نشده اين بساط مسخره بازي رو جمع كنيد. ايران آزاد و آبادم آرزوست
Read moreMedia Removed
.
پولِ پيشم تحمل سرماس و اثاثم يه كولهپشتي درد
من شبا رو تو پارك ميخوابم، توي تاريكي جهنم سرد
پدرم قلهي دماونده، مادرم يك اروميه شنزار
ميدوم طول و عرض وحشت رو، كي ميدونـه كه خوابه يا بيدار؟
كردم و كارگر، خيالاتي، ديگه از مرگ هم نميترسم
گيلكي گريه ميكنم گاهي، عربي روي دار ميم
بيكاري مثل سايه دنبالم، روزاي بينتيجه فرداهام
ميشمرم ريگاي كسالت رو، ميجوم خشمو زير دندونام
آسمونم يه فاضلاب از دود، زير پام تيغ خستگي، شبها
دوش ميگيرم با وحشت و تحقير، تو توالت عمومي پاركا
توي دريايي از ترافيك، دود، ميشورم شيشـه ماشينها رو
خيره ميشم تو چشم وجدانت شيشـههاتو كه ميدي بالا تو
داداشم با كرك زمينگيره، م دست شيخا پرپر شد
چه روزا و شباي تاريكي كه با گريه تو پاركها سر شد
مادرم با پاهايي از آتيش، شب رو که تا صبح پرده ميدوزه
برا يه لقمـه نون خونآلود، روي آتيش درد ميسوزه
دست بابام كويريه اما صبحا رو با اميد پا ميشـه
سيزيف ميشـه که تا شب اما بعد نااميد و شكسته که تا ميشـه
رو چمن هاي فقر ميلرزم، روي آسفالت دين كه ميسوزم
وحشت و نفرت از لجنپوشا، درد و كابوس تلخ هر روزم
شـهر يه جنگله پر از صياد، قمـهها مست و تشنـهي خونن
سرچارراههاي بدبختي، گداها درداشونو ميخونن
كوله پشتيم پر خيالاته، خاطره، درد، خستگي، كابوس
زندگيم يه اسارته توي دستهاي سياه اختاپوس
تو رگام نفت جاريه انگار، زالوها ميمكن تمومش رو
بعد از روي ما رژه ميرن، از روي روياهاي من يا تو
پولشون تو حساباي بانكي قد درداي ما رقم داره
چهرهشون از دراكولا يك جفت دندون نيش تيز كم داره
در جماع جماعت جاني، قلب جمـهوري پشيموني
در غياب اصول انساني، روضه ي شب واسه كي مي خوني؟
...
.
٢٣ ماي ٢٠١٥
Media Removed
. بـه خاطر سقفي کـه نبوده روي سرت براي چاقوهاي شکسته درون کمرت بـه خاطر سيگار و به خاطر سرطان براي کشف زني قد بلند درون فنجان براي آنـها کـه وصله ي تنت شده اند براي خاطره هايي کـه دشمنت شده اند بـه خاطر غزل گير کرده درون دهنت براي مرده ي جامانده توي پيرهنت براي آنـها کـه در تنت مرور شدند بـه خاطر آن هايي کـه از تو ... .
به خاطر سقفي کـه نبوده روي سرت
براي چاقوهاي شکسته درون کمرت
به خاطر سيگار و به خاطر سرطان
براي کشف زني قد بلند درون فنجان
براي آنـها کـه وصله ي تنت شده اند
براي خاطره هايي کـه دشمنت شده اند
به خاطر غزل گير کرده درون دهنت
براي مرده ي جامانده توي پيرهنت
براي آنـها کـه در تنت مرور شدند
به خاطر آن هايي کـه از تو دور شدند
به خاطر همـه ي گريه هاي نيمـه شبي
خداي گم شده درون چند جمله ي عربي
براي خاطر شعر-اين دکان رنگ رزي-
براي اين ادبيات فاخر عوضي
براي بالا آوردن جنون تنت
براي جن هاي مست کرده درون دهنت
به خاطر بطري هاي چيده روي زمين
به خاطر سردرد و به خاطر کدئين
براي ماندن اين دردهاي سر درون گم
به خاطر بي خوابي ، بـه خاطر واليوم
براي وا شدن زخم هاي آخري ات
به خاطر سيگار وغذاي حاضري ات
قرار شد اندوه تو مستمر بشود
مقدر هست که رنج تو بيشتر بشود
که که تا نفس مي آيد دوندگي ي
مقدر هست بماني و زندگي ي
شبيه قلبي کـه در نوار پيچيده
شبيه خفاشي کـه به غار پيچيده
شبيه خودکشي عنکبوت تنـهايي
که گردن خود را لاي تار پيچيده
شبيه لاشـه ي درون ريل منتشر شده اي
که بوي خونش توي قطار پيچيده
شبيه آدم از ياد رفته اي کـه دلش
به دور پاهاي انتظار پيچيده
شبيه قاصدک مرده اي کـه در گوشش
هزار که تا خبر ناگوار پيچيده
شبيه دلهره ي تخم مرغ سوخته اي
که بوي ترسش وقت ناهار پيچيده
شبيه گم شدن کارمند جزئي که
جنازه اش دور ميز کار پيچيده
شبيه نعشي کـه پيچ خورده دور خودش
سي و دوبار سرش دور دار پيچيده
شبيه مين خنثي نکرده اي شده اي
که درون سرش هوس انفجار پيچيده
تويي و ساعاتي کـه پر از سکوت شدند
سی و دو که تا شمع لعنتي کـه فوت شدند
...
سي و دو مرتبه روي طناب بند شدن
سي و دو بار زمين خوردن و بلند شدن
ميان پنجه ي ديروزها مچاله شدي
به زندگي چسبيدي، سي و دوساله شدي
***
براي قهوه ي سرد و غذاي شب مانده
براي ديدن صدباره ي پدرخوانده
به خاطر تنـها تر شدن براي جنون
براي اين سرگيجه براي غلظت خون
براي جيغي کـه در سرت بلند شده ست
براي روح زني کـه هميشـه درون کمد است
براي يک بشقاب اضافه موقعِ شام
براي يک شبح قوز کرده درون
براي کندن اين زخم هاي بي تسکين
به خاطر بيداري، بـه خاطر کافئين
براي چاقو بـه دست هاي جديد
براي دوست شدن با شکست هاي جديد
براي رد شدن تانک ها براي تفنگ
براي خوردن قحطي، براي ديدن جنگ
براي رد شدن از روي نعش کودک ها
براي آمدن بمب ها و موشک ها
براي مرگ زن هرزه اي کـه مي آيد
براي درک ِ زمين لرزه اي کـه مي آيد
براي گفتن اين فحش هاي زير لبي
براي اين شعر بي روايت عصبي
به مرگ ميان تنت ادامـه بده
نفس بگير و به جان کندنت ادامـه بده
.
#حامد_ابراهیم_پور
.
پيانوی پير
دستامو بگير
تا يه دل سير
بخونم
تو خوب مـی فهمـی
تو خوب يادته
داد بزن بگو
بگو کـه چته
آره يادته
پيانوی پير
شـهرِ سر بـه راه
شـهرِ سربه زير
پيانوی پير
دستامو بگير
تا يه دل سير
بخونم
پلکا سنگينن
هوا تاريکه
شـهرو دزديدن
تيکه بـه تيکه
توکه مـی دونی
جلومو نگير
خسته ام از اين
روزای دلگير
پيانوی پير
دستامو بگير
تا يه دل سير
بخونم
مستی از سرِ
شبای کافه
افتاد پشت کوه
زنجير ببافه
بپا کـه نشی
تو چنگش اسير
دردو گريه کن
غصه رو بمير
پيانوی پير
دستامو بگير
تا يه دل سير
بخونم
زمين تشنـه شـه
اندازه من
يه چيزی بگو
يه حرفی بزن
ببين ساکتن
مردای دلير
فقط ما مونديم
تو اين هير و وير
پيانوی پير
دستامو بگير
تا يه دل سير
بخونم
لا لا لا لا لا
گل آلاله
گريه بی گريه
ناله بی ناله
بايد بخوابيم
تموم شد زنجير
با صدای چی
با صدای تير
پيانوی پير
جلومو نگير
تا يه دل سیر
بميرم
#حسین_غیـاثی
پانوشت: این ترانـه از اولین ترانـه هایی هست کـه در نوجوانی نوشتم
و اینروزها مدام توی سرم هست
پیـانر رو بعد از شنیدن هزار باره این ترانـه ی محبوبم نوشتم با صدای جاودانـه #فرهاد_مـهراد
#یـه_شب_مـهتاب
#احمد_شاملو
#اسفندیـار_منفرد_زاده
Read more
Media Removed
️️️ خدا براي من كافي است️️️ يه وقتايي لازمـه زمين بخوري؛ که تا ببيني كيا پشتتن،باعث رشدتن،كيا ميرن،كيا همـه جوره ميمونن. گاهي لازمـه جوري زمين بخوري كه زخمي بشي؛ زخماتو باز بذاري که تا ببيني كيا نمك ميپاشن، كيا مرهم ميذارن،كيا با تو هم دردن ،كيا هم خودِ دردن. هيچوقت که تا زخمي نشي نميتوني بفهمي ... ❤️❤️❤️ خدا براي من كافي است❤️❤️❤️
يه وقتايي لازمـه زمين بخوري؛ که تا ببيني كيا پشتتن،باعث رشدتن،كيا ميرن،كيا همـه جوره ميمونن.
گاهي لازمـه جوري زمين بخوري كه زخمي بشي؛ زخماتو باز بذاري که تا ببيني كيا نمك ميپاشن، كيا مرهم ميذارن،كيا با تو هم دردن ،كيا هم خودِ دردن.
هيچوقت که تا زخمي نشي نميتوني بفهمي كي چه رفتاري ميكنـه.
دستِ يه كسايي نمك ميبيني كه روشون قسم ميخوردي و يه كسايي مرهم ميذارن كه اصلا يادشون نميكردي.
زمين كه ميخوري ميبيني كيا خودي هستند، كيا نخودي هستند و كيا بيخودي.
گاهي زمين خوردن لازمـه، چون اونجاست كه ميبيني خودتي و خودت .
پس دوباره اراده كن و دنياتو بساز...
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ما كه زمين نميخوريم و نخورديم چون اميدمون فقط بـه خداست و طنابمون بـه اون وصله اما از ته قلبم از خدا ميخوام نذاره كسي زمين بخوره كه رفاقتا بد جوررررري زير سوال ميره, بد جور 😏
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
داش امير يكي از با معرفتاي اين روزاس. يه دونـه اي داداش
@amiralmani
@amiralmani
@amiralmani
Media Removed
به نام خدا کـه رحمتش بی اندازه هست و مـهربانی اش همـیشگی
قيامت بسيار نزديک شد، و ماه از هم شکافت. و اگر معجزه اي را ببينند، روي بگردانند و گويند: [اين] جادويي هميشگي است! و [قرآن، رسالت پيامبر و معجزه را] انکار د و هواهاي نفساني خود را پيروي نمودند، درون حالي کـه هر کاري [چه خير و چه شر، چه حق و چه باطل درون قرارگاه ويژه خود] قرار مي گيرد [و اينان بـه زودي خواهند دانست کـه قرآن و پيامبر بر حق هست يا معبودانشان؟] بي ترديد آنچه از خبرها [ي گذشتگان] کـه [در آن] مايه بازداشتن [از کفر و شرک و گناهان] هست براي آنان آمده است. [اين خبرها] پندي رساست، ولي هشدارها [به اين ستمکاران لجوج] سودي نمي بخشد.
بنابراين از آنان روي بگردان [و] روزي را [ياد کن] کـه آن دعوت کننده [يعني اسرافيل] آنان را بـه امري بس دشوار و هولناک دعوت مي کند.
Media Removed
كي بود ميگفت ميت روي زمين نميمونـه؟
بابا كه اين را پرسيد، درون حالي كه داشت عرقسوزهاي من را باد ميداد و فوت ميكرد که تا بهتر شوند گفت: «نميدونم. كه چي حالا؟ پاشو بـه جاي اين كارا اون كهنـهها رو بشور». بابا پوفي كرد و گوشي را گذاشت روي ميز و رفت بـه سمت و تشت كهنـهها. از توي داد زد: «هيچي ديگه. ميت روي زمين موند ديگه. برق بهشت زهرا قطع شده گويا!» كه حالا با بادبزن حصيري بالاي سرم كوران درست كرده بود گفت: «اي بابا! يعني ديگه حتي نميشـه مرد!» بابا گفت: «حالا پوشك چرا نميخري براش؟» گفت: «ميترسم برم دنبالش. يا نيست، يا گرونـه. شوخيه مگه؟ 10 تومنم رد كرد لعنتي!» همانطور كه صداي چنگ زدن بابا بـه كهنـهها ميآمد، صداي فين فينش هم بلند شد. بادبزن را انداخت و در حالي كه زيرلب غر ميزد: «چارتا كهنـه ميخواد بشوره ها، ببين چه فين فيني راه انداخته». رفت جلوي درون . بابا داشت مثل ابر پاييزي گريه ميكرد. اينكه ميگويم ابر پاييز و نميگويم مثل ابر بهار، براي اين هست كه وقتي حال و روز آدم پاييزي باشد ديگر نميتواند مثل ابر بهار گريه كند. بايد مثل ابر پاييز آواز هق هق را سر بدهد. از بابا پرسيد: «چرا گريه ميكني؟» بابا دماغش را كشيد بالا و گفت: «كو؟ گريه نميكنم. دارم پياز خُرد ميكنم!». چشمهايش را گرد كرد و گفت: «وسط تشت و كهنـه بچه، پياز رو از كجا آوردي لامصب؟» بابا بلندتر گريه كرد و گفت: «گير نده! من الان دچار مشكل روحي، رواني و اقتصاديام». گفت: «همـه همينطورن. فكر نكن حالا مشكل خاصي داري و خفني!» بعد هم دوباره برگشت بالاي سرم. نگاهش كه كردم چشمهايش اشكي بود و چانـهاش ميلرزيد. بابا هم آن طرف زده بود زير آواز و ميخواند: «خدايا مرسي، ما رو آفريدي. اوكي، اوكي!». بعد هم ريتم را عوض كرد و با سوز و گداز خواند: «مرد براي هضم دلتنگيهاش، گريه نميكنـه، قدم ميزنـه». که تا بابا اين را خواند زد زير گريه و من و عرقسوزها و بادبزن حصيري را رها كرد و رفت سراغ بابا و گفت: «كي گفته گريه نميكنـه؟ گريه كن، گريه قشنگه! يا اصلا بيا بگو ای مرد من ای مرد عاشق، کدوم پاییز زمستون رو خبركرد، بذار سر روي شونـهام گريه سر كن، بذار باور كنم يه تكيهگاهم...» و دوتايي درون يك صحنـه خيلي رمانتيك كه ممكن هست 10 سال يك بار درون خانـه ما ديده شود، يكديگر را درون آغوش گرفتند و كهنـهها را لگد كردند و گريه كردند.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇
Media Removed
در نظر داريم بـه همين مناسبت براي تعداد 10 نفر از ان با شرايط زير بـه قيد قرعه با اسم و فاميل شان و با درون نظر گرفتن سلايق آنـها طراحي امضا (تعداد 4 طرح براي هر نفر ) هديه بدهيم .
🔷پايان شرکت درون اين قرعه کشي که تا روز دوشنبه ساعت 17 مي باشد .
✔️قرعه کشي بـه صورت live و در ساعت 18 همانروز از طريق همين پيج برگزار خواهد شد .
شرايط :
👈لايک نمودن اين پست
👈تگ 5 نفر از دوستان
با احترام
@lotfali_khani
Media Removed
آیـا عقل هايشان آنان را بـه اين گفتارهاي باطل و ياوه [بر ضد تو و قرآن] وا مي دارد، يا [نـه] آنان مردمي طغيان گر و سرکش اند؟ يا مي گويند: قرآن را از پيش خود ساخته [و بـه خدا نسبت داده است؟ چنين نيست کـه مي پندارند]، بلکه [قرآن وحي الهي است، ولي اينان] ايمان نمي آورند. بعد اگر [در ادعاي خود] راستگوييد، سخني مانند ... آیـا عقل هايشان آنان را بـه اين گفتارهاي باطل و ياوه [بر ضد تو و قرآن] وا مي دارد، يا [نـه] آنان مردمي طغيان گر و سرکش اند؟ يا مي گويند: قرآن را از پيش خود ساخته [و بـه خدا نسبت داده است؟ چنين نيست کـه مي پندارند]، بلکه [قرآن وحي الهي است، ولي اينان] ايمان نمي آورند. بعد اگر [در ادعاي خود] راستگوييد، سخني مانند آن بياوريد آيا آنان از غير [آن] چيزي [که ديگران را از آن آفريده اند،] آفريده شده اند. ياآنان آسمان ها و زمين را آفريده اند؟ نـه، بلکه يقين ندارند. آيا خزانـه هاي [علم و قدرت] پروردگارت نزد آنان هست [که هر را اينان بـه پيامبري برگزينند، پيامبر هست و چون تو را پيامبر نمي دانند، بعد پيامبر نيستي؟] يا بر تدبير امور هستي و بر خدا مسلط اند [که اگر بخواهند اين مقام را از تو سلب کنند، بتوانند؟] يا براي آنان نردباني هست که [بر آن برشوند و] درون آن خبرهاي غيبي را بشنوند؟ بعد بايد شنونده اش دليلي آشکار [بر ادعايش] بياورد؟ يا سهم خدا ان هست و سهم شما پسران؟ يا از آنان [در برابرابلاغ رسالت] پاداشي مي خواهي کـه از خسارت آن سنگين بارند؟ يا علم غيب نزد آنان هست که آنان [ادعاي خود را از روي آن] مي نويسند؟ يا مي خواهند [بر ضد تو] نيرنگ و فريبي بـه کار گيرند؟ ولي کافران [بدانند که] خود اسير و محکوم نيرنگ شده اند. …. آيا آنان را معبودي جز خداست؟ خدا از آنچه شريک او قرار مي دهند، منزّه است. …. و اگر پاره سنگي درون حال سقوط از آسمان ببينند [فکر نمي کنند عذاب است، بلکه چنان بر انکار حق اصرار دارند که] مي گويند: ابري متراکم است! [اکنون کـه با هيچ دليلي هدايت نمي شوند] بعد آنان را واگذار که تا آن روزشان را کـه در آن هلاک مي شوند، ببينند. روزي کـه نيرنگشان چيزي از عذاب را از آنان دفع نمي کند و ياري هم نخواهند شد. براي ستمکاران جز اين عذاب آخرتي عذابي ديگر [در دنيا] خواهد بود [و آن درهم کوبيده شدنشان درون جنگ بدر است]، ولي بيشترشان معرفت و آگاهي [به وضع خود درون آينده] ندارند. و در برابر حکم پروردگارت شکيبايي کن کـه تو زير نظر و مراقبت ما هستي، و هنگامي کـه [از خواب] برمي خيزي پروردگارت را همراه با سپاس و ستايش تسبيح گوي. و [نيز] پاره اي از شب و هنگام ناپديد شدن ستارگان [به سبب روشنايي صبح] خدا را تسبيح گوی
Read moreMedia Removed
بيست و دو سه ساله بودم كه خدا توفيق داد که تا به عنوان #خادم بـه #حج #تمتع مشرف شدم بعد از ايام خوشى كه درون #مدينـه داشتيم بـه قصد انجام اعمال حج درون #مسجد_شجره #احرام بستيم و راهى #مكه مكرّمـه شديم از حال و هواى خوش زيارت #رسول_الله و #بقيع بهتر هست چيزى نگويم چون درون قالب كلمات آن حال #روحانى و سبكبالى معنوى ... بيست و دو سه ساله بودم كه خدا توفيق داد که تا به عنوان #خادم بـه #حج #تمتع مشرف شدم
بعد از ايام خوشى كه درون #مدينـه داشتيم بـه قصد انجام اعمال حج درون #مسجد_شجره #احرام بستيم و راهى #مكه مكرّمـه شديم
از حال و هواى خوش زيارت #رسول_الله و #بقيع بهتر هست چيزى نگويم چون درون قالب كلمات آن حال #روحانى و سبكبالى معنوى قابل وصف نيست و گفتن همانا و جفا درون حق خاطراتم همان
اما بعد از مُحرم شدن و گذشت چند ساعت درون اتوبوس وقتى بـه #مسجد_الحرام رسيديم دوست هم سفرم خواهش كرد چشمانت را ببند و دست من را بگير و تا نگفته ام باز نكن.
خودش #جانباز بود،يك چشم و يك پا را از زير زانو نداشت
مثل نابينا ها مرا لنگ لنگان بـه دنبال خودش ده ها متر كشيد،تا جايى كه ديگر ايستاد و گفت،حالا ببين
چشم كه باز كردم،پشت #مقام_ابراهيم عليه السلام نگاهم بـه #كعبه گره خورد و از بهت و حيرت شوكه شدم
با صداى هق هق گريه دوستم بـه خودم آمدم و به سجده افتادم
نميدانم چند دقيقه درون آن حال خوش غوطه ور بودم اما درون تمام عمرم هرگز آنطور خودم را درون آغوش خدا احساس نكرده بودم
وقتى سر از زمين برداشتم،دوباره عاشقانـه چشم بـه آن سياه پوش جان نواز دوختم
از تماشاى اين تصوير كه درون تمام عمر آرزويش را داشتم سير نميشدم و هنوز هم هرگز نشده ام
شـهد شيرين وصال مثل آب گوارايى تشنگى جانم را فرو مينشاند و نسيم فرح بخش و بهشتى مسجد الحرام همراه با زمزمـه ها و نجواى دعا و مناجات حجاج صحنـه هايى را درون ذهنم حك كرد كه که تا امروز هم طعم نوشين آن كام خاطرم را شيرين ميكند
مثل خلسه و رؤيايى زيبا دلم ميخواست درون همان حال،جان بدهم و ديگر بعد از ديدن خانـه ى خدا چيزى نبينم
.
ان شاالله درون پست بعد درون مورد ادامـه اين مطلب و ماجراى محبت و دوستى با يك عبد صالح خدا صحبت خواهم كرد
ميريم سراغ دعاهاى هرشبمون امروز رو زير ويدئوى اين خانم زيبا دعا ميكنيم چون من پاك تر از اين پُست گير نياوردم اگه دوست داشتى دعاتو بنويس و لطفا بـه جز دعا زير اين پست چيزى ننويسين 🏻 من از خدا ميخوام كه يه روز همـه ى فرزندان سرزمينمون خوشحال و در رفاه و آزادى باشن و با عشق بـه طبيعت خدمت كنن و همـه با هم بتونيم ... ميريم سراغ دعاهاى هرشبمون 😉 امروز رو زير ويدئوى اين خانم زيبا دعا ميكنيم چون من پاك تر از اين پُست گير نياوردم 😅 اگه دوست داشتى دعاتو بنويس و لطفا بـه جز دعا زير اين پست چيزى ننويسين 🙏🏻 من از خدا ميخوام كه يه روز همـه ى فرزندان سرزمينمون خوشحال و در رفاه و آزادى باشن و با عشق بـه طبيعت خدمت كنن و همـه با هم بتونيم از زمين يه بهشت بسازيم براى خودمون و بچه هاى آينده 🙌⚖️➿👨🏻🎤👽 الهى آمين 🙏🏻٧٨
Read more
Media Removed
شب ها كه دلم مي گيرد، اجازه ميدهم که تا كامل شب، روشنايي را درون خود ببلعد، ستاره ها با بي شرمي بر زميني ها چشمك بزنند، شـهر خفه شود، آن موقع سيگاري بر ميدارم بـه همراه كبريتي، بـه پاركي نزديك خانـه مان ميروم. آن لحظه خود را بـه تن شب مي سپارم که تا مرا بجود و قورت دهد. امشب ولي خبري از اين حس نبود، وقتي رفتم جاي هميشگي ... شب ها كه دلم مي گيرد، اجازه ميدهم که تا كامل شب، روشنايي را درون خود ببلعد، ستاره ها با بي شرمي بر زميني ها چشمك بزنند، شـهر خفه شود، آن موقع سيگاري بر ميدارم بـه همراه كبريتي، بـه پاركي نزديك خانـه مان ميروم. آن لحظه خود را بـه تن شب مي سپارم که تا مرا بجود و قورت دهد. امشب ولي خبري از اين حس نبود، وقتي رفتم جاي هميشگي من را پسري بيست و چند ساله گرفته بود، تند تند پشت هم سيگار مي كشيد و دودش را دير بيرون ميداد، انگار بـه خودش لج كرده بود! از طرز خيره شدن بـه سنگ فرش هاي پارك معلوم بود كه با فكري عميق درون جدال است. از لباس ساده اش مشخص بود كه حال و حوصله ندارد بـه خودش برسد حتا موهايش هم شانـه نشده بودند، جاي زخمي روي دست راستش بود، نـه! مثله اينكه واقعا بـه خودش لج كرده بود، درون تاريكي شب زير نور لامپ پارك، تيرگيهايش نمايان بود، حالت هايش شبيه من بود، من هم راستش را بخواهي ترجيح مي دهم تنـها يك گوشـه مانند چشمي ِ درون كه بـه يك جا خيره ميشود، بـه زمين خيره شوم، آنقدر زل ب كه زمان از دستم درون رود و وقتي بـه خودم مي آيم چند ساعت گذشته باشد، اينطوري حداقل تحمل اين زندگي برايم راحت تر ميشود. از تو كيف كوچك دستي اش ليواني درآورد كه از عطر آن فهميدم چاي بود. يك قند درون آن انداخت، هم زد، حل شدم! بعد آرام آرام مزه اش كرد و دوباره از سيگارش كام گرفت، درست شبيه من. بعد كه سيگارش تمام شد بـه صندلي تكيه داد، ته سيگار را بين انگشت وسط و شست اش قرار داد، با قدرت بـه سمتي پرتاب كرد، قرمزيِ گوشـه ي آتشش را ديدم كه درون هوا پخش شد و روي علف ها افتاد. چند دقيقه محو تماشايش بودم. ساعتش را نگاه كرد سيگاري برداشت كبريت ش مثله اينكه تمام شده بود، فرصت را غنيمت شمردم بـه سمتش رفتم كه سر صحبت را باز كنم، نشستم. فندكي را از داخل جيبم درون آوردم گفتم: آتش ميخواهي؟ ناگهان گفت: آتش ميخواهي ؟
نوشته : امير آلفرد
Media Removed
قاسم بـه ميدان مىرود.چون كوچك است،اسلحهاى كه با تن او مناسب باشد،نيست.ولى درون عين حال شير بچه است،شجاعتبه خرج مىدهد،تا اينكه با يك ضربت كه بـه فرقش وارد مىآيد از روى اسب بـه روى زمين مىافتد. #حسين با نگرانى بر درون #خيمـه ايستاده،اسبش آماده است،لجام اسب را درون دست دارد،مثل اينكه #انتظار مىكشد. ناگهان فرياد«يا عماه»در فضا پيچيد،عموجان من هم رفتم،مرا درياب!مورخين نوشتهاند حسين مثل باز شكارى بـه سوى #قاسم حركت كرد.كسى نفهميد با چه سرعتى بر روى اسب پريد و با چه سرعتى بـه سوى قاسم حركت كرد.عده زيادى از لشكريان #دشمن(حدود دويست نفر)بعد از اينكه جناب قاسم روى زمين افتاد،دور بدن اين #طفل را گرفتند براى اينكه يكى از آنـها سرش را از بدن جدا كند.يكمرتبه متوجه شدند كه حسين بـه سرعت مىآيد.مثل گله روباهى كه شير را مىبيند فرار كردند و همان فردى كه براى بريدن سر قاسم پايين آمده بود،در زير دست و پاى اسبهاى خودشان لگدمال و به درك واصل شد.آنقدر گرد و غبار بلند شده بود كه كسى نفهميد قضيه از چه قرار شد.دوست و دشمن از اطراف نگران هستند.«فاذن جلس الغبرة»تا غبارها نشست،ديدند حسين بر بالين قاسم نشسته و سر او را بـه دامن گرفته است.فرياد مردانـه حسين را شنيدند كه گفت: «عزيز على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك» فرزند برادر!چقدر بر عموى تو ناگوار هست كه فرياد كنى و عموجان بگويى و نتوانم بـه حال تو فايدهاى برسانم،نتوانم بـه بالين تو بيايم و يا وقتى كه بـه بالين تو مىآيم كارى از دستم بر نيايد.چقدر بر عموى تو اين حال ناگوار هست (1) راوى گفت:در حالى كه سر جناب قاسم بـه دامن حسين است،از شدت درد پاشنـه پا را محكم بـه زمين مىكوبد.در همين حال«فشـهق شـهقة فمات»فريادى كشيد و جان بـه جان آفرين تسليم كرد.يك وقت ديدند #ابا_عبد_الله بدن قاسم را بلند كرد و بغل گرفت.ديدند قاسم را مىكشد و به #خيمـهگاه مىآورد.خيلى عظيم و عجيب است:وقتى كه قاسم مىخواهد بـه ميدان برود،از ابا عبد الله خواهش مىكند.ابا عبد الله دلش نمىخواهد اجازه بدهد.وقتى كه اجازه مىدهد،دستبه گردن يكديگر مىاندازند،گريه مىكنند که تا هر دو بيحال مىشوند. اينجا منظره بر عكس شد،يعنى اندكى پيش،حسين و قاسم را ديدند درون حالى كه دستبه گردن يكديگر انداخته بودند ولى اكنون مىبينند حسين قاسم را درون بغل گرفته اما قاسم دستهايش بـه پايين افتاده هست چون ديگر جان درون بدن ندارد........
#امام_حسن
#امام_حسني_ها
#روضه
#مداحي
#كربلا
#بقيع
#نينوا
#شـهادت
#خيمـه
#حضرت_زينب
#حضرت_رقيه
#عبدالله_بن_الحسن
#khamenei
#rahbar
Media Removed
درود بـه دروزاباني كه هيچ موقع زير بار حرف زور نرفت .مردم شـهر من از اينكه زمين ميخوري خوشحال ميشن ولي اينو بدونن كه هيچوقت يادمون نميره كه با فولاد خوزستان بودي اگه اون بدشانسي رو نمي اوردي شايد الان ... يادمون نميره كه با نفت مسجد سليمان و فولاد نوين رو بـه ليگ برتر اوردي اره متاسفانـه يه مشت ادم كثيف اومدن ... درود بـه دروزاباني كه هيچ موقع زير بار حرف زور نرفت .مردم شـهر من از اينكه زمين ميخوري خوشحال ميشن ولي اينو بدونن كه هيچوقت يادمون نميره كه با فولاد خوزستان بودي اگه اون بدشانسي رو نمي اوردي شايد الان ... يادمون نميره كه با نفت مسجد سليمان و فولاد نوين رو بـه ليگ برتر اوردي اره متاسفانـه يه مشت ادم كثيف اومدن تو فوتبال شـهرمون ولي هميشـه براي شـهرم اسطوره هستي و خواهي ماند.به اميد موفقيت درون زندگي شخصيت🙏🙏🙏🌹🌹🌹
Read more[الگوب بال فرشته]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 18 Sep 2018 13:39:00 +0000