ناگفته هایی درباره برادر مدونا / عکس
برادر دائم الخمر ستاره ی ۴۰۰مـیلیون پوندی، ع دست مردونه سروم خورده شبها زیر پل مـی خوابد
- «حتی اگر بمـیرم به منظور مدونا مـهم نیست»
به گزارش آپام،به نوشته دیلی مـیل : آخرین باری کـه «آنتونی سیکون» ش مدونا را دید، این خواننده آمریکایی از لیموزین شیکی پیـاده شده و خیلی زود سکوت جمعیتی کـه در شـهر مـیدوست ایستاده بودند بدل بـه صدای فریـاد هواداران و فلاش چندین دوربین شد کـه مشتاقانـه بـه مشـهورترین زن جهان نگاه مـی د.
آن موقع مدونا ستاره ی فیلمـی بود کـه سه سال پیش بـه جشنواره فیلم راه یـافت اما آنتونی رهگذری معمولی بین جمعیت بود.
به مولتی مـیلیونر خود نگاه مـی کرد کـه به سمت سینما قدم برمـی داشت. ع دست مردونه سروم خورده بعد از آن شب دیگری را با زیـاده روی درون خوردن بـه سحر رساند.
آنتونی سیسکو مـی گوید: ع دست مردونه سروم خورده «حتی اگر از سرما بمـیرم خانواده ام که تا ۶ ماه متوجه مرگم هم نخواهند شد»
آنتونی و مدونا تنـها دو سال فاصله ی سنی دارند اما حالا فاصله شان بـه اندازه ی چندین قرن بـه نظر مـی رسد. ع دست مردونه سروم خورده مسیر زندگی آن دو را کاملا از هم جدا کرده است.
مدونا خانواده ی متوسطشان را ترک گفت که تا یک تهیـه کننده ی ثروتمند بیـابد و سرنوشت او را بـه سمت خانـه ی مولتی مـیلیون پوندی اش بکشاند درون حالیکه برادر بزرگترش شبها را با شرایط هولناکی زیر پل کوچکی درون مـیشیگان مـی گذراند.
حالا « پولکی[۱]» صاحب شش خانـه، فقط درون شـهر لندن هست و همـه چیز دارد درون حالیکه دارایی آنتونی کیفی پلاستیکی هست که با خودش بـه این طرف و آن طرف مـی برد.
۱۸ ماه هست که خانـه ای ندارد، درست از زمانیکه کارش را درون سازی پدرش از دست داده است. شبهایش را زیر پای رهگذرانی کـه از پل تراورس سیتی مـی گذرند مـی گذراند، از سرما بـه خود مـی لرزد و پتویش را با همراهش کـه مرد الکلی دیگری بـه نام «مـیخائیل چامپ» است، شریک مـی شود.
آنتونی مـی گوید: «م بازیگر افتضاحی هست اما درون سرگرم مردم و کار تجاری حرف ندارد»
آنتونی ۵۵ ساله، اصلا شبیـه ورزشکار و برنزه اش نیست. مردی با ریش های سفید و پوست سرخ کـه چهار لایـه گرد و خاک و چرک روی صورتش نشسته و بوی بد لباسش نحوه ی زندگی خیـابانی او را نشان مـی دهد.
آنقدر سیگار مـی کشد کـه نـه تنـها انگشتان بلکه سبیل هایش هم پوشیده از گرد نیکوتین هستند.
به گفته ی آنتونی، مدونا و دیگر اعضای خانواده بـه کل از او دست شسته اند. نگاهی بـه زندگی نکبت بار این مرد، این سوال را بـه ذهن مـی آورد کـه چطور زنی با ۶۵۰ مـیلیون پوند ثروت مـی تواند برادرش را درون خیـابان ها رها کند؟
آنتونی کـه برای اولین بار هست در مورد گذشته ی تلخ و مشـهورش حرف مـی زند معتقد هست داستان زندگی او با داستان هایی کـه هر معتاد دیگری تعریف مـی کند، فرق دارد.
شکی نیست کـه مدونا از رنج او با خبر هست و بارها بـه او پیشنـهاد داده کـه هزینـه ی ترک او را درون یک کلنیک مـی پردازد. پدرش بـه او گفته اگر ترک کند کارش را بـه وی برمـی گرداند.
اما وقتی از او مـی پرسیم کـه مدونا یـا پدر ۸۰ ساله اش بـه او کمکی کرده اند یـا نـه، تونی ناگهان برآشفته مـی شود:
«من از نظر آنـها هیچ چیز نیستم. هیچکس. مایـه ی سرافکندگی.»
بعد صدایش را بالا مـی برد:
«اگر از سرما بمـیرم، احتمالا خانواده ام که تا شش ماه متوجه مرگم نخواهند شد»
آنتونی کـه دلش خیلی به منظور خودش مـی سوزد اما ظرفیت پذیرفتن حقیقت را ندارد ادعا مـی کند نیـازی بـه ترک ندارد و این کار از نظرش خسته کننده است. او فقط یک کار مـی خواهد و دوست دارد پسرش را کـه ده سال هست او را ندیده، ببیند.
«خانواده ام فکر مـی کنند ترک تمام مشکلات زندگی را حل مـی کند» بعد دوباره از «رز ایرلندی وحشی» ی ارزان اما بسیـار قوی، مـی نوشد.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون سه شنبه بیست و نـهم آذر ۱۳۹۰ |
بوی مـهربانی مـیآید
بوی مـهربانی مـیآید
کجا ایستاده ای ؟ درون مسیر باد !؟
.
.
دلبری٬ با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل٬ سنگدل نشنید و رفت
گفتمش: ای دلربا دلبر٬ ز دل بردن چه سود؟
از ته دل٬ بر من دیوانـه دل خندید و رفت
.
.
.
برای تو ، مردن بهانـه نمـی خواهد ، وقت نبودنت خود مرگیست به منظور خودش . . .
.
.
.
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یـافت / زمـین درون گردشش با تو مداری تازه خواهد یـافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی / دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یـافت . . .
.
.
.
تنـهایی یعنی
من یـه موبایل دارم کـه صدای زنگش رو یـادم نمـیاد
.
.
خدایـا ! من را درون برابر بعضی از دوستانم محافظت کن
خودم از عهده تمام دشمنانم بر مـیآیم . . .
.
.
.
خسته ام ، فردا نگاهت را برایم پست کن / یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن
دلم از آواز غمگین شب پر هست / لطفا آن لحن خوش صدایت را برایم پست کن . . .
.
.
.
از درد دوست نداشتن هایت گفتم
خیـانت را تجویز د
گویـا این آسان ترین راه عاشقی هست . . .
.
.
.
گاه اوج خنده ما گریـه هست / گاه اوج گریـه ما خنده است
گریـه دل را آبیـاری مـیکند / خنده یعنی این کـه دلها زنده است
زندگی ترکیب شادی با غم هست / دوست مـیدارم من این پیوند را
گرچه مـیگویند شادی بهتر هست / دوست دارم گریـه با لبخند را
.
.
.
به یک جایی از زندگی کـه رسیدی، مـی فهمـی
اونی کـه زود مـیرنجه
زود مـیره، زود هم برمـیگرده.
اما اونی کـه دیر مـیرنجه
دیر مـیره، اما دیگه برنمـیگرده . . .
.
.
.
عشق یعنی قلم از تیشـه و دفتر از سنگ / کـه به عمری نتوان دست درون آثارش برد . . .
.
.
.
اگه چشمم تو رو خواست قول مـیدم چشممو ببندم
اگه زبونم تو رو خواست قول مـیدم گازش بگیرم
اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم . . . ؟
.
.
.
روزی گذر عشق بـه ماتم افتاد ، ماتم زده شد بـه حال ما غم افتاد
زان بعد بشری بـه چهره ام خنده ندید ، موها همـه چون ریش و دندان افتاد . . .
.
.
.
دست از پا خطا کنی تعویض مـیشوی
همـین حوالیی شبیـه توست
این هست پیـام عشق های امروزی . . .
.
.
.
دوست داشتن تصاحب نیست ، توافقه
هنر اینـه کـه پرنده جَلدت بشـه ، نـه اینکه پرهاشو قیچی کنی . . .
.
.
.
آدمـها را بـه اندازه لیـاقت آنـها دوست بدار
و بـه اندازه ظرفیت آنـها ابراز کن . . .
.
.
.
در زندگی زخمـهایی هست کـه تو حتما بوس کنی که تا خوب بشن . . . !
.
.
.
دائم به منظور دیدن هم دیر مـیکنیم،وقت قرارها همـه تاخیر مـیکنیم
اول به منظور عشق همـه تند مـیرویم اما اواسطش همـه گیر مـیکنیم . . .
.
.
.
دردم این نیست کـه او عاشق نیست …
دردم این نیست کـه معشوق من از عشق تهی است…
دردم اینست کـه با این سردی ها من چرا دل بستم . . . ؟
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون سه شنبه بیست و نـهم آذر ۱۳۹۰ |
ماجرای خرید 5 فروند توپولف 204 از روسیـه
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرپرست سابق سازمان هواپیمایی کشوری ماجرای خرید 5 فروند هواپیمای توپولف 204 و مذاکره رئیس جمـهور ایران با رئیس جمـهور وقت روسیـه درون این باره را اعلام کرد.
مذاکرات احمدی نژاد با رئیس جمـهور وقت روسیـه
محمدعلی ایلخانی درون گفتگو با مـهر با بیـان اینکه قرارداد خرید این توپولفها به منظور سالهای گذشته است، گفت: درون زمان وزارت بهبهانی و در ملاقاتی کـه محمود احمدی نژاد با رئیس جمـهور وقت روسیـه (پوتین) داشت، قرار شد 5 فروند از توپولف 204 از سوی ایران خریداری شود.
وی افزود: قرارداد خرید این هواپیماها درون آن زمان با طرف روسی بسته شد که تا 5 فروند هواپیمای توپولف 204 دراختیـار شرکت ایران ایرتور قراربگیرد اما بـه شرطی کـه با موتور PS90 A2 باشد.
ایلخانی تصریح کرد: PS90 A2 موتور پیشرفته ای هست که یک شرکت آمریکایی درون ساخت آن مشارکت دارد، بنابراین ما هم آن زمان درخواست دادیم کـه این توپولفها حتما با این موتور باشند.
سرپرست سابق سازمان هواپیمایی کشوری با بیـان اینکه طرف روسی با این موضوع موافقت نکرد، اظهار داشت: طرف روسی بـه ما اعلام کرد کـه ما مـی توانیم موتورPS90 را بـه شما بدهیم اما دیگر A2 نیست، بنابراین پیش پرداختی هم از سوی ایران بـه آنـها پرداخت نشد، زیرا تاکید ما بر A2 بودن موتور این هواپیما بود.
وی با اشاره بـه اینکه کارخانـه تولیدکننده توپولف 204 درون آن زمان هم تعطیل شده بود، بیـان کرد: قرار بود کـه ایران پیش پرداختی را بـه این کارخانـه بپردازد که تا خط تولید دوباره شروع بـه کار کند اما از آنجایی کـه آمریکا با همکاری با این کارخانـه به منظور تولید موتور PS90 A2 موافقت نکرد، بنابراین تولید این هواپیما هم بـه جایی نرسید.
ایلخانی قیمت این هواپیما را 100 مـیلیون دلار عنوان کرد و افزود: درون زمانی کـه سرپرست سازمان هواپیمایی کشوری بودم، تیم کارشناسی هم از سوی این سازمان به منظور کنترل خط تولید کارخانـه اعزام شد کـه متوجه ایراداتی درون ناوبری شده بودند اما از آنجایی کـه سیستم ناوبری را حتما از یکی از شرکتهای ناوبری آمریکایی وارد مـی د و آنـها هم درون جریـان حضور ایران درون این پروژه بودند؛ بنابراین امکان اجرای این پروژه نبود.
وی بابیـان اینکه بعید بـه نظر مـی رسد کـه الان این مشکلات برطرف شده باشد، اظهار داشت: توپولف 204 با آن شرایطی کـه از طرف ما اعلام شده بود، بسیـار خوب بود اما بعید هست که بـه ایران وارد شود؛ مگر اینکه این خصوصیـات را درون نظر نگیرند.
رئیس سازمان هواپیمایی کشوری درون نامـه 20 دی ماه درون سال گذشته بـه شرکتهای هواپیمایی اعلام کرد: با عنایت بـه اعلام قبلی این سازمان و سوانح اخیر و همچنین انقضای تاریخ فعالیت هواپیماهای توپولف 154 درون تاریخ سی ام بهمن ماه امسال، مقتضی هست به منظور پیشگیری از هرگونـه عوارض اجتماعی و ... از برنامـه ریزی و ایجاد تعهد به منظور ادامـه پروازها با هواپیماهای مذکور از تاریخ یکم اسفندماه جدا خودداری کنند.
این نامـه باعث شد کـه 17 فروند هواپیمای توپولف 154 شرکتهای هواپیمایی داخلی - 11 فروند ایران ایر تور، 2 فروند کیش ایر، سه فروند کاسپین و یک فروند تابان بـه پارکینگ منتقل شوند. برهمـین اساس، هم اکنون نزدیک بـه یکسال از زمـین گیر شدن توپولفهای روسی درون ایران مـی گذرد.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۰ |
عید سعید قربان مبارک
عید سعید و دوست داشتنی قربان را بـه همـه مسلمانان جهان تبریک وتهنیت عرض مـیکنم.
سالروز قربانی اسماعیل دل و پیوستن بـه خدای مطلق مبارک.
روزی کـه باید دل هارا بـه سمتش سوق دهیم و از تمام وجود فقط اورا بخواهیم.
این روز طعنـه ایست به منظور آن دسته از آدمـهایی هست که غرق درون آمال و آرزوهای
بیـهوده اند و همـیشـه درون خود گم!
باید کـه دست از دل شست و به حق لبیک گفت و دیده را تر کرد با خدا گفتگو کرد.
حال ای بنده ی گنـهکار رو سوی خدا آور و تمام وجودت را به منظور راز و نیـاز آماده کن.
برای رسیدن بـه معبود راهی نیست جز قربانی از هر آ«چه کـه به آن وابسته ای.
پس بیـایید ابراهیمـی شویم و .....!
چشمـها راباید شست!
جوردیگر حتما دیـــــــــــــــــد!
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۰ |
قطره
ميگويند درون كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي بعد از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه بـه يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي بـه راهب مراجعه ميكند و راهب نيز بعد از معاينـه وي بـه او پيشنـهاد كه مدتي بـه هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي بعد از بازگشت از نزد راهب بـه تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام خانـه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانـه را با همين رنگ عوض ميكند. بعد از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه بـه چشم مي آيد را بـه رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را بـه منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ بـه منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي بـه رنگ سبز بـه تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي بـه محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب بـه بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان، تنـها كافي بود عينكي با شيشـه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي بـه اين همـه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را بـه كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانـه اي هست اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.آسان بينديش راحت زندگي كن
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۰ |
قطره
ميگويند درون كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي بعد از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه بـه يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي بـه راهب مراجعه ميكند و راهب نيز بعد از معاينـه وي بـه او پيشنـهاد كه مدتي بـه هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي بعد از بازگشت از نزد راهب بـه تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام خانـه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانـه را با همين رنگ عوض ميكند. بعد از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه بـه چشم مي آيد را بـه رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را بـه منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ بـه منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي بـه رنگ سبز بـه تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي بـه محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب بـه بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان، تنـها كافي بود عينكي با شيشـه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي بـه اين همـه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را بـه كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانـه اي هست اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.آسان بينديش راحت زندگي كن
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۰ |
اشعار فاضل نظری
اشعار فاضل نظری
1)
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عرخ مـهتاب کـه افتاده درون آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی توهر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شـهری کـه به روی گسل زلزله هاست
باز مـی پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همـه مسئله هاست
2)
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیـه ای بند نشد
لب تو مـیوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعمسرخ تو دل کند نشد
با چراغی همـه جا گشتم وگشتم درون شـهر
هیچ هیچ اینجا بـه تو مانند نشد
هری درون دل من جای خودش را دارد
جانشین تو درون این خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
3)
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
گل نمـی رویدچه غم، گرشاخساری بشکند
باید این آیینـه را برق نگاهی مـی شکست
پیش از آن ساعت کـه از بار غباری بشکند
گر بخواهم گل بروید بعد از این از ام
صبر حتما کرد که تا سنگ مزاری بشکند
شانـه هایم تاب زلفت را ندارد بعد مخواه
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند
کاروان غنچه های سرخ روزی مـی رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
4)
از باغ مـیبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار
تنـها بـه این بهانـه کـه بارانیات کنند
یوسف بـه این رها شدن از چاه دل مبند
این بار مـیبرند کـه زندانیات کنند
ای گل گمان مبر بـه شب جشن مـیروی
شاید بـه خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطهای بترس کـه شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همـیشـه مراد نیست
گاهی بهانـه هست که قربانیات کنند
5)
به نسیمـی همـه راه بـه هم مـی ریزد
کی دل سنگ تو را آه بـه هم مـی ریزد
سنگ درون برکه مـی اندازم و مـی پندارم
با همـین سنگ زدن ، ماه بـه هم مـی ریزد
عشق بر شانـه هم چیدن چندین سنگ است
گاه مـی ماند و نا گاه بـه هم مـی ریزد
انچه را عقل بـه یک عمر بـه دست آورده است
دل بـه یک لحظه کوتاه بـه هم مـی ریزد
آه یک روز همـین آه تو را مـی گیرد
گاه یک کوه بـه یک کاه بـه هم مـی ریزد
6)
همين كه نعش درختي بـه باغ مي افتد
بهانـه باز بـه دست اجاق مي اقتد
حكايت من و دنيا يتان حكايت آن
پرنده ايست كه بـه باتلاق مي افتد
عجب عدالت تلخي كه شادماني ها
فقط براي شما اتفاق مي افتد
تمام سهم من از روشني همان نوريست
كه از چراغ شما درون اتاق مي افتد
به زور جاذبه سيب از درخت چيده زمين
چه ميوه اي ز سر اشتياق مي افتد
هميشـه همره هابيل بوده قابيلي
ميان ما و شما كي فراق مي افتد؟
7 )
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیـاور که تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مـهری کنی مـی ایستم
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش بـه پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آینـه، حیرت صد برابر مـی شود
بی سبب خود را شکستم که تا ببینم کیستم
زندگی درون برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یـا بعد از آن مـی زیستم
8)
راحت بخواب ای شـهر، آن دیوانـه مرده ست
از گشنگی درون گوشـه پایـانـه مرده ست
از مرگ او کمتر پلیسی باخبر شد
مرده ست، اما اندکی دزدانـه مرده ست
جنب موال پارک غوغا بود، گفتند:
دیشب زنی درون قسمت مردانـه مرده ست
معشوق هامان پشت هم از دست رفتند:
فرزانـه شوهر کرده و افسانـه مرده ست
مجنون! برو دنبال کارت، چون کـه لیلا
حین نخستین عادت ماهانـه مرده ست
گل را از شاخه اش، بلبل سقط شد
آن شمع را خاموش کن، پروانـه مرده ست.
9)
از شوكت فرمانرواييها سرم خالي است
من پادشاه كشتگانم، كشورم خالي است
چابكسواري، نامـهاي خونين بـه دستم داد
با او چه بايد گفت وقتي لشگرم خالي است
خونگريههاي امپراتوري پشيمانم
در آستين ترس، جاي خنجرم خالي است
مكر وليعهدان و نيرنگ وزيران كو؟
تا چند از زهر نديمان ساغرم خالي است؟
اي كاش سنگي درون كنار سنگها بودم
آوخ كه من كوهم ولي دور و برم خالي است
فرمانروايي خانـه بر دوشم، محبت كن
اي مرگ! تابوتي كه با خود ميبرم خالي است
10)
مرا بازيچه خود ساخت چون موسي كه دريا را
فراموشش نخواهم كرد چون دريا كه موسي را
خيانت قصه تلخي هست اما از كه مي نالم
خودم پرورده بودم درون حواريون يهودا را
نسيم وصل وقتي بوي گل مي داد حس كردم
كه اين ديوانـه پرپر مي كند يك روز گل ها را
خيانت غيرت عشق هست وقتي وصل ممكن نيست
نبايد بي وفايي ديد نيرنگ زليخا را
كسي را تاب ديدار سر زلف پريشان نيست
چرا آشفته مي خواهي خدايا خاطر ما را
نمي دانم چه افسوني گريبان گير مجنون است
كه وحشي مي كند چشمانش آهوان صحرا را
چه خواهد كرد با ما عشق پرسيديم و خنديدي
فقط با پاسخت پيچيدهتر كردي معما را
11)
طلسم
در گذر از عاشقان رسيد بـه فالم
دست مرا خواند و گريه كرد بـه حالم
روز ازل هم گريست آن ملك مست
نامـه تقدير را كه بست بـه بالم
مثل اناري كه از درخت بيفتد
در هيجان رسيدن بـه كمالم
هر رگ من رد يك ترك بـه تنم شد
منتظر يك اشاره هست سفالم
بيشـه شيران شرزه بود دو چشمش
كاش بـه سويش نرفته بود غزالم
هر كه جگرگوشـه داشت خون بـه جگر شد
در جگرم آتش هست از كه بنالم
12)
دلباخته
اي صورت پهلو بـه تبدل زده! اي رنگ
من با تو بـه دل يكدله كردن، تو بـه نيرنگ
گر شور بـه دريا زدنت نيست از اين پس
بيهوده نكوبم سر سودازده بر سنگ
با من سر پيمانت اگر نيست نيايم
چون سايه بـه دنبال تو فرسنگ بـه فرسنگ
من رستم و سهراب تو! اين جنگ چه جنگي است
گر زخم حسرت و گر زخم خورم ننگ
يك روز دو دلباخته بوديم من و تو!
اكنون تو ز من دلزدهاي! من ز تو دلتنگ
13)
آهنگ
از صلح ميگويند يا از جنگ ميخوانند؟!
ديوانـهها آواز بيآهنگ ميخوانند
گاهي قناريها اگر درون باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ ميخوانند
كنج قفس ميميرم و اين خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نيرنگ ميدانند
سنگم بـه بدنامي زنند اكنون ولي روزي
نام مرا با اشك روي سنگ ميخوانند
اين ماهي افتاده درون تنگ تماشا را
پس كي بـه آن درياي آبيرنگ ميخوانند
14)
جواهرخانـه
كبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است
از جواهرخانـه خالي نگهباني بس است
ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين
آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است
خلق دلسنگاند و من آيينـه با خود ميبرم
بشكنيدم دوستان دشنام پنـهاني بس است
يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد
هفتصد سال هست ميبارد! فراواني بس است
نسل پشت نسل تنـها امتحان بعد ميدهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است
بر سر خوان تو تنـها كفر نعمت ميكنيم
سفرهات را جمع كن اي عشق مـهماني بس است!
15)
گنج
شعله انفس و آتشزنـه آفاق است
غم قرار دل پرمشغله عشاق است
جام مي نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرين مرتبه مستشدن اخلاق است
بيش از آن شوق كه من باساغر دارم
لب ساقي بـه دعاگويي من مشتاق است
بعد يك عمر قناعت دگر آموختهام
عشق گنجي هست كه افزونياش از انفاق است
باد، مشتي ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه یـازدهم آبان ۱۳۹۰ |
اعتماد نابجا ( داستان کوتاه ) -
اعتماد نابجا ( داستان کوتاه ) -
هالسیون پرنده ای هست که تمام عمر خود را درون دریـا مـی گذراند،در مـیان صخره های دریـایی نزدیک ساحل آشیـانـه مـی کند و به همـین دلیل دست انسان بـه او نمـی رسد .
روزی روزگاری یکی از این پرندگان کـه تخم گذاری خود را نزدیک مـی دید ، روی یکی از صخره های دریـایی آشیـانـه ای ساخت .
اما یک روز طوفانی بعد از اینکه از جستجوی غذا بـه لانـه باز مـی گشت متوجه شد امواج سرکش دریـا ،خود را که تا بالای صخره رساند و لانـه ی او را با خود هست .
هالسیون با خود گفت :
“وای بر من ! من همـیشـه از دامـهایی کـه فکر مـیکردم روی خشکی انتظارم را مـی کشد ،مـی گریختم اما این دریـا ،جایی را کـه به آن پناه آورده بودم ،نشان داد کـه برایم از خشکی خطرناکتر هست .”
بسیـاری از آدمـیان نیز همـین گونـه اند . آنـها نیز درون تب و تاب گریختن از دشمنان خود ناگهان متوجه مـی شوند کـه به آغوش افرادی خطرناکتر غلتیده اند.
برچسب ها : آدم, آشیـانـه, آغوش, آموزنده, افراد, امواج, انتظار, انسان, بالا, بسیـار, تاب, تب, تخم, تخم گذاری, توجه, خشک, خشکی, خطر, خطرناک, داستان, داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دام, دریـا, دست, دشمن, دلیل, روز, روزگاری, روزی, ساحل, سرکش, صخره, طوفانی, عمر, غذا, غلتید, فرد, فکر, قشنگ, لانـه, متوجه, موج, موج دریـا, ناگهان, نزدیک, نشان, هالسیون, همـیشـه, همـین, پرنده, پرندگان, پناه, کوتاه, گریخت, گریختن
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه بیست و هشتم مـهر ۱۳۹۰ |
گفتم : خدایـا از همـه دلگیرم -
گفتم : خدایـا از همـه دلگیرم -
گفتم:خدایـا از همـه دلگیرم.
گفت:حتی من؟
گفتم:خدایـا دلم را ربودند!
گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایـا چقدر دوری؟
گفت:تو یـا من؟
گفتم:خدایـا تنـهاترینم!
گفت:پس من؟
گفتم:خدایـا کمک خواستم.
گفت:از غیر من؟
گفتم:خدایـا دوستت دارم.
گفت:بیش از من؟
گفتم:خدایـا انقدر نگو من!
گفت:من تو ام تو من….
برچسب ها : آموزنده, اشک, بیش, تنـها, تنـهاترینم, حتی, خدا, خدایـا, دل, دلم, دلگیرم, دور, دوری, دوستت دارم, ربود, رز, زیبا, شمع, شمع متحرک, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, عشمع, عمتحرک, عهای متحرک, غم, غیر, قشنگ, متحرک, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, من, من توام تو من, نگو, کمک, گفت, گفتم, گفتگو, گفتگو با خدا, گل, گل رز
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه بیست و هشتم مـهر ۱۳۹۰ |
پرواز
پرواز درون هوای خیـال تو دیدنی ست -
حرفی بزن کـه موج صدایت شنیدنی ستشعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم بـه شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست
من درون فضای خلوت تو خیمـه مـی
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج ، راهی ام بـه تماشای من بیـا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
برچسب ها : آغوش, احساس, بال,
بال های عشق, بغل, تماشا, جان,
جوشش, خلوت, خم, خیـال, خیمـه, , و پسر, دل, دلم, دلنشین, دیدنی, راه, راهی, زلال, زندگی, زوج, زیبا, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, شنیدنی, شوق, شکست, صدا, طعم, عاشق, عاشقانـه, عزیز, عشق, عکس, عزوج های خوشبخت, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, فضا, قشنگ, قطره, لبخند, موج, نازک, نگاه, هوا, پاک, پرواز, پسر, پشت, کلام, کنج
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه بیست و هفتم مـهر ۱۳۹۰ |
«نگاه شما»: با هم بخندیم،به هم نخندیم
مجید فاتحی از بینندگان «تابناک» درون مطلب ارسالی به منظور «نگاه شما» نوشته است:
در روزگاری کـه بهانـه های بسیـار به منظور گریستن داریم شرم خندیدن، بـه مضحکه هم مـیهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمـیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را بـه ضدارزش تبدیل کنیم.
یک روز یـه ترکه
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنـها از بعد ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، به منظور ایران، به منظور من و تو، به منظور اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.
یـه روز یـه رشتیـه..
اسمش مـیرزا کوچک خان بود، مـیرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مـهار وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، به منظور اینکهی تو این مملکت ادعای خدایی نکنـه؛
اونقدر جنگید که تا جونش رو فدای سرزمـینش کرد.
یـه روز یـه لره...
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیـه؛
ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن مـی شد از شدت عمل احتراز مـی کرد.
یـه روز یـه قزوینی یـه...
به نام علامـه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی بسیـار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیـار خوبی به منظور ما بر جا نـهاد.
یـه روز ما همـه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یـه عده قفل دوستی ما رو شکستند.
حالا دیگه ما به منظور هم جوک مـی سازیم، بـه همدیگه مـی خندیم! و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی بـه دور است.
آخه این نسل جدید نسل قابل اطمـینان و متفاوتی هستند
پس با همدیگه بخندیم نـه بـه همدیگه
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه بیستم مـهر ۱۳۹۰ |
فیلم آموزشی "چگونـه یک مولد برق بادی درون خانـه هایمان درست کنیم؟"
دسترسی كشورهای درحال توسعه بـه انواع منابع جدید انرژی، به منظور توسعه اقتصادی آنـها اهمـیت اساسی دارد و پژوهش های جدید نشان داده كه بین سطح توسعه یك كشور و مـیزان مصرف انرژی آن، رابطه مستقیمـی برقرار است. با توجه بـه ذخایر محدود انرژی فسیلی و افزایش سطح مصرف انرژی درون جهان فعلی، دیگر نمـی توان بـه منابع موجود انرژی متكی بود. دركشورما نیز، با توجه بـه نیـاز روز افزون بـه منابع انرژی و كم شدن منابع انرژی فسیلی، ضرورت سالم نگه داشتن محیط زیست، كاهش آلودگی هوا، محدودیت های برق رسانی و تأمـین سوخت به منظور نقاط و روستاهای دورافتاده و... استفاده از انرژی های نو مانند: انرژی باد، انرژی خورشید هیدروژن، انرژی های داخل زمـین مـی تواند جایگاه ویژه ای داشته باشد.
امروزه، بحران های سیـاسی، اقتصادی و مسائلی نظیر محدودیت دوام ذخایر فسیلی، نگرانی های زیست محیطی، ازدحام جمعیت، رشد اقتصادی و ضریب مصرف، همگی مباحث جهان مشمولی هستند كه با گستردگی تمام، فكر اندیشمندان را درون یـافتن راهكاهای مناسب درون حل مناسب معضلات انرژی درون جهان، بـه خصوص بحران های زیست محیطی، بـه خود مشغول داشته است. بدیـهی هست امروزی، پشتوانـه اقتصادی و سیـاسی كشورها، بستگی بـه مـیزان بهره وری آنـها از منابع فسیلی دارد و تهی گشتن منابع فسیلی، نـه تنـها تهدیدی هست برای اقتصاد كشورهای صادركننده، بلكه نگرانی عمده ای را به منظور نظام اقتصادی ملل وارد كننده بـه وجود آورده است. صاحبان منابع فسیلی بایستی واقع نگرانـه بدانند كه برداشت امروز ایشان از ذخایر فسیلی، مستلزم بهره وری كمتر فردا و نـهایتاً، تهی شدن منابع شان درون مدت زمانی كمتر خواهد بود.
خوشبختانـه، بیشترممالك جهان بـه اهمـیت و نقش منابع مختلف انرژی، بـه ویژه انرژی های تجدیدپذیر(نو) درون تأمـین نیـازهای حال وآینده پی وبه طور گسترده، درون توسعه بهره برداری از این منابع لایزال، تحقیقات وسیع و سرمایـه گذاری های اصولی مـی كنند. با توجه بـه این گونـه گرایش های اساسی و فزاینده درون زمـینـه استفاده از انرژی های تجدیدپذیر و فناوری های مربوط درون كشورهای صنعتی و درحال توسعه درون ایران نیز لازم هست راهبردها و برنامـه های زیربنای و اصولی تدوین شود.این مجموعه آموزشی بـه صورت گام بـه گام بـه شما مـی گوید کـه چطور یک توربین بادی به منظور تولید برق خانگی به منظور منزل خودتان درست کنید. برگرفته از سایت وطن دانلود
---------------------------------------------------------------------------------
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه دهم مـهر ۱۳۹۰ |
اولین شلیک درون جنگ :
ملک حسین، پادشاه وقت اردن، شلیک کننده اولین گلولهای بود کـه از یک دستگاه تانک درون جنگ ایران و عراق شلیک شد.
حامد الجبوری، بعثی کهنـه کار کـه در چهار سال اول جنگ، وزیر خارجه عراق بود، درون گفت و گو با روزنامـه الحیـات گفت: 22 سپتامبر 1980 (31 شـهریور ماه 1359) بود کـه صدام و ملک حسین درون نزدیکی خطوط آتش، روی یک دستگاه تانک رفتند و پادشاه اردن با شلیک اولین گلوله، آغاز جنگ را تبریک گفت.
این خبر بـه قدری مـهم و باور نی هست که خبرنگار الحیـات با حیرت دوباره پرسید: شما مطمئن هستید!؟ و پاسخ حامد الجبوری مثبت بود.
اولين شـهر های اشغال شده :
سربازان عراقي درون اولين روز مـهرماه سال 1359 شـهر سومار را تصرف كردند. درون دومين روز مـهرماه نفت شـهر و مـهران و در سومـین روز شـهر موسيان، همچنین در چهارم مـهرماه بستان بـه تصرف نیروهای عراقی درآمد.
اولين شـهر بزرگ اشغال شده قصر شيرين بود كه درون پنجم مـهرماه بـه دست نیروهای اشغالگر بعثی افتاد.
نخستین شکست دشمن بعثی :
نخستین شکست دشمن درون تاریخ 9 آبان ماه 59 درون عملیـات کوی ذوالفقاری درون جبهه آبادان رقم خورد. درون این عملیـات بیش از 700 نفر از نیروهای عراقی کشته شدند و 500 نفر دیگر بـه اسارت رزمندگان اسلام درآمدند.
اولین حضور مقام معظم رهبری درون جبهه :
ایشان درباره اولین حضور خود درون جبهه چنین مـی فرماید:
در اوایل جنگ چون احساس کردم کـه نیروهای نظامـی ما بسیـار کم و ضعیف هستند، به منظور این کـه بتوانیم همان هایی را کـه هستند روحیـه بدهیم و افراد دیگری از مردم را دعوت کنیم بـه آن ها کمک کنند، من از امام اجازه گرفتم و به جبهه رفتم. حدود یک هفته ای از جنگ مـی گذشت کـه من بـه اهواز رفتم، چون دشمن نزدیک اهواز بود. من سال 59 را که تا آخر و یکی دو ماه از سال شصت را درون جبهه بودم. درون منطقه اهواز و دزفول و حول و حوش مـیدان جنگ و مختصری هم درون غرب بودم.
اولين فرماندهان نيروهاي مسلح :
اولين فرمانده نيروي زميني ارتش جمـهوري اسلامي درون دوران دفاع مقدس تيمسار «ظهيرنژاد» بود.
اولين وزير دفاع و فرمانده نيروي هوايي ارتش جمـهوري اسلامي ايران سرهنگ «جواد فكوري» بود.
اولين فرمانده نيروي دريايي ارتش ناخدا «بهرام فاضلي» بود.
اولين فرمانده سپاه پاسداران برادر «مرتضي رضايي» بود.
اولين فرمانده نيروي زميني سپاه «شـهيد حسن باقري» (افشردي) بود.
اولين فرمانده نيروي دريايي سپاه سردار «حسين علايي» بود.
اولين فرمانده نيروي هوايي سپاه «اكبر رفان» بود.
نخستین عملیـات نیروی هوایی ارتش :
نیروی هوایی ارتش جمـهوری اسلامـی ایران تنـها بـه فاصله دو ساعت بعد از نخستین حمله دشمن درون بعدازظهر روز 31 شـهریور درون نخستین عملیـات خود ، دو پایگاه مـهم هوایی عراق بـه نامـهای «الرشید» و «شعیبه» را آماج حملات کوبنده و بمبهای آتشین خود قرار داده و صدمات جبران ناپذیری بـه این پایگاهها وارد نمودند.
خلبانان حماسه آفرین نیروی هوایی درون بامداد روز یکم مـهرماه با بـه پرواز درآوردن نزدیک بـه دویست فروند هواپیمای جنگنده و حمله بـه پایگاهها و مراکز مـهم نیروی هوایی عراق بـه وسیله 140 فروند هواپیمای شکاری، درسی فراموش نشدنی بـه دشمن متجاوز دادند.
در این عملیـات بزرگ هوایی، تمامـی پایگاهها و مراکز مـهم نیروی هوایی دشمن، بـه استثنای پایگاه «الولید» مورد تهاجم قرار گرفت.
اولین خلبان شـهید :
اولین خلبان شـهید درون دوران دفاع مقدس شـهید فیروز شیخحسنی فرزند حمزه بود، وی درون سال 1331 درون شـهرستان تنکابن از خطه سرسبز شمال دیده بـه جهان گشود.در اولین روز جنگ تحمـیلی مصادف با سی و یکم شـهریورماه سال 1359 طی مأموریتی از پایگاه چهارم شکاری اصفهان عازم جبهه های نبرد شد و در همان روز بعد از درگیری هوایی با دشمن بـه شـهادت رسید.
اولين پيروزي عظيم ايران درون جنگ تحميلي :
عمليات ثامنالائمـه اولين حركت جدي و سازمان يافته نيروهاي مسلح ايران بود. اولين پيام موفقيت را تيپ يك پياده درون ساعت 8:32 دقيقه روز پنجم مـهرماه اعلام كرد كه جاده ماهشـهر- آبادان آزاد شد.
اين پيام نويد آزادي تمام منطقه شرق كارون بود.
اولين شـهيد روحاني دفاع مقدس :
حجهالاسلام محمد حسن قنوتي (شريف) اولين روحاني مجروح و اسیر جنگ تحمـیلی، نخستین روحانی شـهید دفاع مقدس و نخستین نماینده امام خمـینی(ره) بود کـه در جنگ بـه شـهادت رسید. شیخ قنوتی نخستین فرمانده شـهید جنگ های چریکی و پارتیزانی و نخستین ارسال کننده محموله های تدارکاتی به مناطق جنگی بـه ویژه خرمشـهر بود که نخستین گروه مع درون خرمشـهر بـه نام «لشکر الله اکبر» را تشکیل داد که به مدت ۳۵ روز مقاومت د.
ایشان سرانجام درون روز 24 مـهر ۱۳۵۹ درون خیـابان چهل متری خرمشـهر درون حالیکه چندین گلوله خورده بود بـه دست نیروهای بعثی افتاد و به طرز دلخراشی بـه شـهادت رسید. یکی از مزدوران بعثی با سرنیزه تفنگش آنقدر بر سر این روحانی مبارز کوبید تا متلاشی شد.
بدن مطهر شیخ قنوتی با قباي خونين در قبرستان شـهداي آبادان، قطعه شـهداي خرمشـهر درون ميان يارانش غريبانـه دفن شد که تا براي هميشـه مزارش ميعادگاه عاشقان و آزادگان باشد.
اوّلین عملیـات با نام یکی از آیـات قرآنی :
عملیـات «والفجر» اوّلین عملیـات رزمندگان اسلام بود کـه با نام اوّلین آیـه سوره والفجر «وَالفَجر وَ لَیـالٍ عَشرٍ وَ الشَّفَعِ وَ الوَتْر» نامگذاری گردید.
عملیـات والفجر مقدماتی ، درون هیجدهم بهمن ماه سال 1361، با رمز یـا اللّه یـا اللّه ، یـا اللّه ، درون منطقه فکه، آغاز شد.
اولین زن اسیر :
بیستم مـهرماه سال 1359، ساعت نـه صبح، درون هنگامـه آتش و خون، از مـیان رگبار گلولهها و انفجار خمپارهها، یک آمبولانس وارد خط مقدم جبهه خرمشـهر شد که تا به یـاری رزمندگان مجروحی کـه در عرصه کارزار دفاع مقدس بر خاک و خون افتاده بودند، بروند. پرستاری کـه سرنشین آمبولانس بود، همراه با چند رزمنده جوان، خود را درون محاصره سربازان عراقی دید و ساعتی بعد بـه اسارت درآمد. او کـه فارغ التحصیل رشته مامایی بود، آن روز، اولین زن مسلمان ایرانی بود کـه اسیر عراقیها شد.
اينك فاطمـه ناهیدی عضو هیأت علمـی دانشگاه شـهید بهشتی تهران است.
اولین فرمانده لشکر شـهید :
شـهید حاج ابراهیم همت ، اولین فرمانده لشکر از یگان های رزمـی سپاه است. او فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیـه وآله) بود. بـه روز دوازدهم فروردین 1334 درون شـهرضا بـه دنیـا آمد.
پس از شروع جنگ تحمـیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شـهید همت بـه صحنـه کارزار وارد شد و طی سالیـان حضور خود درون جبهه های نبرد، خدمات شایـان توجهی از خود بر جای گذاشت و افتخارها آفرید.
او و سردار اسلام «حاج احمد متوسلیـان» بـه دستور فرماندهی کل سپاه، مأموریت یـافتند ضمن اعزام بـه جبهه جنوب، تیپ محمد رسول الله (صلی الله علیـه وآله) را تشکیل دهند.
شـهيد همت در عملیـات بیت المقدس درون سمت معاونت تیپ، تلاش تحسین برانگیزی داشت . وي در سال 1361 بـه جنوب لبنان رفت و پس از دوماه ، دوباره بـه مـیهن اسلامـی بازگشت.
با شروع عملیـات رمضان درون 23 تیر 1361 درون منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول (صلی الله علیـه وآله) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان بـه لشکر، که تا زمان شـهادتش درون سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود.
شـهید حاج ابراهیم همت درون شانزدهم اسفند 1362 درون جزیره جنوبی مجنون بـه آرزوی دیرینـه خود کـه همانا شـهادت بود رسید.
اولین شـهر قربانی سلاح های شیمـیایی درون جهان :
عراق کـه در پی تهاجم خود بـه خاک جمـهوری اسلامـی ایران شکست هایی را درون برخی مناطق کشورمان متحمل شده بود و از رویـارویی با رزمندگان اسلام درون مناطق نبرد ناتوان بود، به منظور جبران ناکامـی خود اقدام بـه استفاده از سلاح های شیمـیایی نمود، بـه طوری کـه اولین استفاده ثبت شده 23 دی ماه 1359، درون منطقه بین «هلاله» و «نی خزر» درون پنجاه کیلومتری غرب ایلام ، اعلام گردیده است.
حملات شیمـیایی عراق بـه مناطق نبرد محدود نشدو مناطق مس کشورمان بـه طور پراکنده مورد تهاجم دشمن قرار مـی گرفت. گسترده ترین حمله ناجوانمردانـه عراق بـه مناطق مس درون حدود ساعت شانزده روز هفتم تیرماه سال 1366، درون شـهر سردشت (در استان آذربایجان غربی) انجام شد کـه در این حمله بیش از هشت هزار نفر از جمعیت غیر نظامـی دوازده هزار نفری سردشت شامل کودک، زن، مرد، پیر و جوان مجروح شدند، حدود 1500 نفر از این مصدومـین به منظور معالجه درون بیمارستان ها بستری شدند و 110 نفر بـه درجه رفیع شـهادت نائل آمدند.
اولين گزارشگر شـهيد صدا و سيما :
علياصغر رهبر اولين گزارشگر شـهيد صداو سيماست. او بچه آبادان بود و از همان آغاز جنگ دوشادوش رزمندگان بـه کار تهیـه خبر و ارسال گزارش از جبهه ها مبادرت ورزید و صدها قطعه عكس و دهها حلقه فيلم بـه عنوان ثمرۀ دفاع مقدس از او بر جا مانده است.جالب است بدانید که هيچ گزارشي از شـهيد رهبر بدون ذكر آيهاي از قرآن بـه گوش نميرسيد.
هفته دفاع مقدس گرامي باد
جالب هست بدانید بعد از نفخه صور اول و قبل از برپایی قیـامت ، همـه موجودات زنده ، خواهند مرد و فرشتگان هم كه دارای عمر بسیـار طولانی هستند بالاخره طعم مرگ را خواهند چشيد كه جزييات اين واقعه را امام چهارم (ع) در پاسخ يكي از ياران خويش شرح داده اند .
جزئیـات مرگ فرشتگان بـه زبان امام سجاد(علیـه السلام) :
در مورد نفخ صور و مردن همـه عالمـیان از امام سجاد علیـهالسلام پرسش شده بود کـه ایشان ضمن یک حدیث طولانی مراحل دمـیده شدن درون صور را توضیح مـیدهند و در مورد مرگ فرشتگان هم جزئیـاتی بیـان مـیدارند که جالب است :
" تمام اهل زمـین مـیمـیرند بطوریکه یک تن درون روی زمـین باقی نمـیماند. و اهل آسمان مـیمـیرند حتّی یک نفر از آنها باقی نمـیماند مگر ملک الموت(عزراییل) و حَمَله عرش و جبرائیل و مـیکائیل.
سپس حضرت فرمود: درون این حال ملک الموت مـیآید که تا در نزد پروردگار عزّوجلّ حضور پیدا نموده مـیایستد و به او گفته مـیشود ـ درون حالیکه خدا داناتر هست ،چه کسی باقی مانده است؟
ملک الموت مـیگوید: ای پروردگار من! هیچباقی نمانده هست مگر ملک الموت و حَمَله عرش و جبرئیل و مـیکائیل.
به او گفته مـیشود که: بـه جبرئیل و مـیکائیل هم بگو بمـیرند.
فرشتگان درون این حال مـیگویند: ای پروردگار! اینان دو رسول تو و دو امـین تو هستند.
خداوند مـیفرماید: من حکم مردن را بر هر کـه دارای نفس باشد کـه زنده و دارای روح هست نوشتهام.
ملک الموت بعد از انجام مأموریت خود مـیآید که تا در نزد پروردگار خود حضور یـافته و مـیایستد.
به او گفته مـیشود ـ درون حالیکه خدا داناتر است:دیگر کـه باقی مانده است؟
ملک الموت مـیگوید: ای پروردگار من! باقی نمانده هست مگرملک الموت و حمله عرش.
خداوند مـیفرماید: بگو حمله عرش نیز بمـیرند.
در این حال ملکالموت با حالت اندوه و غصّه مـیآید، و در حالیکه سر خود را پایین انداخته و چشمان خود را بر نمـیگرداند درون نزد خدا حضور مـییـابد.
به او گفته مـیشود: کـه باقی مانده است؟
مـیگوید: ای پروردگار من! غیر از ملک الموتی باقی نمانده است!
به او گفته مـیشود: بمـیر ای ملک الموت! بعد مـیمـیرد.
در این حال خداوند زمـین را بدست قدرت خود مـیگیرد، و آسمانها را بدست قدرت خود مـیگیرد؛ و مـی فرماید:
«أَینَ الَّذِینَ کانُوا یدْعُونَ مَعِی شَرِیکا؟ أَینَ الَّذِینَ کانُوا یجْعَلُونَ مَعِی إلَهًا ءَاخَرَ؟ «کجا هستند آنانی کـه با من درون کارهای من شریک مـیپنداشتند؟ کجا هستند آنانی کـه با من خدای دگری قرار مـیدادند؟»"
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا
و بـه [پاس] دوستىِ [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مىدادند
(آیـه ۸ سوره مبارکه دهر)
داستان نزول اين آيه از سوره مبارکه دهر(انسان)را حتما شنیده اید که :
دو نور ديده پيامبر(ص)، حسن و حسين بيمار شدند و آن حضرت بـه همراه گروهى از ياران بـه ديدار آنان رفت. درون آن ديدار پيامبر بـه اميرمؤمنان فرمود: على جان! اگر براى شفايافتن و بهبودى فرزندانت مىتوانستى نذرى كنى، خدا از سر مـهر و كرامت آنان را سلامت ارزانى مىداشت. اميرمؤمنان درون همان لحظه با خدايش عهد بست كه اگر او، دو فرزندش را سلامت دهد، سه روز روزه بدارد.بدنبال اميرمؤمنان فاطمـه (س)نيز نذر كرد و آن گاه خادمـه ایشان «فضه» نيز همان عهد را با خداى خود بست.
چيزى از اين عهد نگذشته بود كه آن دو كودك گرانقدر، سلامت خود را بـه لطف خدا باز يافتند و خاندان على(ع) براى وفاى بـه نذر آماده شد، اما درون خانـه غذايى براى روزهدارى يافت نمىشد. علی (ع) سه صاع جو تهیـه كرد و ريحانـه پيامبر يك سوم آن را آرد نمود و نان فراهم آورد و روزه آغاز شد. على(ع) براى نماز بـه مسجد رفت و پس از نماز بـه خانـه آمد و سفره افطار گشوده شد، اما درون همان لحظه بينوايى بـه در خانـه رسيد و غذا خواست. خاندان گرانقدر على(ع) آن نان را براى خشنودى خدا بـه آن بينوا دادند و خود با آب افطار كردند.
روز دوم ريحانـه پيامبر بخش ديگرى از جو را آرد كرد و نان پخت، امّا بـه هنگامـه افطار یتیمـی رسيد و آنان با بزرگمنشى آن نان جوين را بـه او هديه كردند و همين گونـه روز سوم آخرين بخش آن را بـه اسيرى هديه كردند، كه شب هنگام بـه در خانـه آنان آمد و خود تنـها با آب افطار نمودند! بعد از وفاى بـه عهد و انجام «نذر» على(ع) دست دو نورديدهاش را گرفت و به حضور پيامبر رفت و پيامبر آثار گرسنگى و ضعف را بر سيماى آن شايستهترين انسانهاى روزگاران نگريست و اشك ريخت.
در همـین هنگام جبرئیل نازل گشت و گفت ای محمد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانی بـه تو تهنیت مـی گوید، سپس سوره ((هل اتی )) را بر او خواند.
همـیشـه فکر مـیکردم چطور امکان دارد این بزرگواران سه شبانـه روز با آب خالی سر کرده باشند و اگر بـه فضل الهی توانسته بودند بعد کودکان ایشان یعنی حسنین (ع) چطور طاقت آورده اند و یک جای کار ایراد دارد که تا اینکه کتاب پرتو ولایت مرحوم آیت الله معرفت را خواندم و جواب سوالات خودم را کامل گرفتم.
ایشان درون صفحه ۲۰۳ کتاب خویش همـین اشکالات را مطرح نموده و اضافه کرده چگونـه مـی خواهیم دنیـا این داستان را از ما بپذیرد درون حالیکه حتی کودکان خودمان این سخنان را باور نمـی کنند . آنگاه آورده کـه امام رضا (ع) فرموده اند : دو دسته بـه ما صدمـه مـی زنند دشمنان دوست نما و دوستان نادان.
سپس ایشان شان نزول مبالغه آمـیز فوق را مطرح کرده و بعد اضافه نموده کـه در برخی تفاسیر آنقدر غلو شده کـه اضافه کرده اند کـه حسنین (ع) نيز همراه والدین خود روزه گرفته اند درون حالیکه طبق نقل تاریخ ، اين ماجرا زماني واقع شده كه حسن (ع) دو ساله و حسين (ع) يكساله بوده اند و چطور ممكن هست كه روزه گرفته باشند ؟
ايشان تاكيد كرده براي اثبات فضيلت انكار نشدني اهل بيت پيامبر (ص) اولا نيازي بـه مبالغه و غلو نيست و ثانيا بايد روايات صحيح از معصومين (ع) را بپذيريم كه از طريق معتبر بـه ما رسيده نـه اينكه هر روايتي از هر كسي را قبول كنيم و درباره شان نزول آيه فوق تنـها يك روايت صحيح از امام جعفر صادق (ع) نقل شده كه درون معتبرترين كتب شيعه مانند تفسير قمي و مجمع البيان طبرسي آمده كه اينگونـه هست :
پيش حضرت زهرا(س) مقداري جو بود كه از آن «عصيده» (نوعي حلوا و شيريني سفره كه درون فارسي بـه آن كاچي مي گويند) درست كرد وقتي مـهيا شد، آن را درون سفره افطار نـهاد كه درون آن لحظه مسكيني آمد و گفت: خدا شمارا رحمت كند! از آنچه خدا بـه شما روزي داده است، بـه ما اطعام كنيد. علي (ع) برخاست و يك سوم آن را بـه او بخشيد. مدتي نگذشت كه يتيمي آمد و گفت خدا شما را رحمت كند! از آنچه خدا بـه شما روزي داده است، بـه ما اطعام كنيد. علي(ع) برخاست و يك سوم ديگر آن را بـه او بخشيد. لحظه اي نگذشت كه اسيري آمد و گفت: خدا شما را رحمت كند! ما را از آنچه خدا روزيتان كرده است، اطعام كنيد علي(ع) برخاست و يك سوم باقي مانده را بـه اسير داد و چيزي از آن عصيده (حلوا) نچشيدند. سپس خداوند درون مورد ايشان اين آيه را درباره اميرالمومنين(ع) نازل كرد و آن درون مورد هرمؤمني كه مثل آن را انجام دهد، جاري است.
با اين روايت صحيح اين شبهه نيز برطرف مي شود كه چگونـه ممكن شخصيتي همانند امير مومنان برخلاف سخن خداي متعال درون قرآن رفتار كرده باشد كه درون آيه ۲۱۹ سوره مباركه بقره فرموده :وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ و از تو ميپرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از مازاد نيازمندي خود.
رواياتي از اهل سنت بر عليه خليفه اول و دوم
در كتاب صحيح ترمذي كه يكي از کتابهای صحیح شش گانـه کتب حدیث معتبر نزد اهل سنت هست که تمام احادیث انـها بنابر نظر اهل سنت صحیح هستند روايت شده كه :
{روزي پيامبر (ص) بر منبر فرمود : مبادا بعد از من برخي بر سرير ملك تكيه زده و در پاسخ بـه سوالات شرعي مردم بگويند ما كاري بـه پيغمبر نداريم ، كتاب خدا نزد ما وجود دارد و ما تنـها بـه حلال و حرام آن اعتقاد داريم.}
جالب اينكه شمس الدين ذهبي از نويسندگان معتبر اهل تسنن درون كتاب تذكره الحفاظ هم نوشته :
{پس از رحلت پيامبر (ص) خليفه اول صحابه را جمع كرد و به آنـها گفت شما گاهي درون نقل روايت از پيامبر (ص) با هم اختلاف پيدا مي كنيد و اين اختلاف ممكن هست بيشتر شود ، از اين بعد حق نداريد حتي يك حديث از پيامبر نقل كنيد . اگر كسي از شما درباره احكام شريعت پرسيد بـه او بگوييد كه نزد ما كتاب خداوند وجود دارد بعد حلال آن را حلال و حرام آنرا حرام بدانيد.}
در جلد ۲۵ كتاب بحارالانوار بـه نقل از ابن ابي الحديد معتزلي نوشته شده :
{روزي خليفه دوم از ابن عباس پرسيد بزرگ خانواده شما(حضرت علي عليه السلام) چه مي كند ؟آيا از دست ما ناراحت هست ؟ من آن روزي كه درون محضر پيامبر (ص) از آوردن كاغذ و قلم جلوگيري كردم مي دانستم پيامبر مي خواهد بنويسد كه علي جانشين اوست اما فكر كردم كه عرب زير بار علي نمي رود و ممكن هست با اين سخن پيامبر مردم شورش كنند و حرمت پيامبر از بين برود . من براي حفظ حرمت خانواده شما (بني هاشم) از نوشتن وصيت پيامبر جلوگيري كردم.
چرا خدا كافران را از ميان نبرده هست ؟
خداوند متعال خودش پاسخ اين سوال را درون قرآن داده ولي من پاسخ را از روي يك روايت جالب نقل ميكنم :
مرحوم صدوق نقل کرده {شخصی از امام صادق (ع) پرسید : چرا امـیرالمومنین (ع) همان روز اول با مخالفان درگیر نشد و آنـها را از بین نبرد ؟
امام جعفر صادق (ع) درون پاسخ ، آیـه ۲۵ سوره فتح را بـه عنوان دلیل بیـان فرمودند كه درون اين آيه خدا فرموده :
"اگر مومنان از جرگه كافران جدا شوند مشركان را يكپارچه عذاب مي كنيم"
آن شخص پرسيد : منظور از جدا شدن مومنان چيست ؟
امام صادق (ع) پاسخ دادند : منظور مومناني است كه درون صلب كافران قرار دارند.}
يعني همانگونـه كه وجود مومناني درون صلب كفار مكه طبق اين آيه مانع عذابشان شده ، وجود امانت هاي الهي درون نسل هاي بعدي كافران ، مانع از اين گشته که تا اميرالمومنين (ع) نيز آنـها را از ميان بردارد.
جالب اينكه درون انتهاي همين روايت آمده كه {امام صادق (ع) فرمودند : همچنين حضرت حجت (عج) که تا زماني كه اين امانتهاي الهي بـه دنيا نيايند ظهور نمي كند.}
كتاب اكمال الدين شيخ صدوق صفحه ۶۴۱
حضرت عبدالعظیم حسنی علیـهالسلام از حضرت امام جواد علیـهالسلام و او از پدرانش و ایشان از حضرت امام سجّاد علیـهالسلام روایت فرمودند کـه :
روزی سلمان فارسی، جناب ابوذر غفاری را بـه خانـه خود مـیهمان کرد و از مـیان انبان (کیسه)، تکّه نان ِخشکی بیرون کشید و قدری آب بر آن پاشید. ابوذر گفت: چقدر خوب مـیشد کـه همراهِ نان، قدری نمک هم بود ! سلمان برخاست و رفت و ظرف آب خود را بـه بازار برد و گرو گذاشت و مقداری نمک تهیّه کرد و به خانـه بازگشت و آن را درون مقابل ابوذر گذارد، ابوذر از آن نمک بـه آن نان مـیپاشید و مـیل مـیکرد و مـیگفت: خداوند را سپاسگزارم کـه ما را که تا این اندازه قناعت روزی فرموده. درون این هنگام جناب سلمان گفت : « اگر قناعت درون کار بود ، ظرف آب بـه گِرو نمـیرفت.»
دانستنی هایی درون مورد دعا
دانستنی های جالبی درون مورد دعا گردآوری کرده ام که توصیـه مـی کنم حتما بخوانید :
اول ) مقدمات دعا بـه درگاه الهي عبارتند از :
1-توبه از گناهان
2-پرهيز از لقمـه شبهه ناك و حرام
3-پاكيزه داشتن دهان و كلام
4-خيرخواهي براي مومنان
5-پاكسازي دل از بغض و كينـه
دوم ) هنگام دعا كردن مستحب هست اين موارد رعايت شود :
1-رو بـه قبله بودن
2-حفظ زبان
3- آراستگي ظاهر
4- خشوع و خضوع
5-سوز دل و اشك
6- آرامش و آهستگي درون نيايش با خدا
7-بلند كردن دستها رو بـه آسمان
سوم ) آيا مي دانيد براي دعا بـه چند صورت ميتوان دستها را بلند نمود ؟
1) تعوذ يعني پناه بردن بـه خدا از ناملايمات : درون اين حالت پشت دستها را رو بـه آسمان بلند ميكني(نوع دعا كردن رضا كيانيان درون نقش ابن زبير درون مختارنامـه را يادتان بيايد)
2) دعا براي كسب روزي : درون اين حالت كف دستها را رو بـه آسمان بلند ميكني(نحوه دعا درون قنوت نماز)
3) تبتل : درون اين حالت با انگشت سبابه اشاره مي كني(مثل بند پاياني دعاي يا من ارجوه لكل خير...در ماه رجب)
4) ابتهال : درون اين حالت دستها را از سر بالاتر گرفته و با تضرع خدا را مي خواني.
چهارم ) طبق آيات قرآن مجيد دعاهاي اهل نيايش اینـهاست:
1- درخواست نجات از جهنم
2- درخواست نجات از ستمكاران
3- درخواست نجات از غم و غصه و گرفتاري وبلا
4- طلب هدايت
5- طلب نعمت درون دنيا و آخرت
6- طلب توفيق يافتن براي شكر نعمت و انجام عمل شايسته
7- طلب علم و رشد و شرح صدر
8- دعاي خير براي والدين همسر و فرزندان
9- توبه از گناهان
10-استعاذه
پنجم ) آیـا مـی دانید کدام دعا صحيح است ؟
1-دعايي كه نشدني و غير ممكن نباشد مثلا درخواست نبوت از خدا
2-زمان اجابت آن نگذشته باشد مثلا دعا بعد از نزول بلا
3-دعايي نباشد كه از روي جهالت شخص و عدم آگاهي او درحقيقت منشا شر و بدبختي براي او باشد
ششم ) عواملي كه باعث عظمت دعا مي شود :
1- دعا شامل اسم اعظم خدا باشد
2- تكرار لفظ يا الله قبل از شروع دعا
3- واسطه قرار اوليا و مقربان درگاه الهي درون دعا
هفتم ) بهترين و ارزشمندترين دعاها كدامند ؟
1- صلوات بر پيامبر و خاندان مطهر ايشان
2- دعا براي مومنان
3- دعا براي پدر و مادر
4- دعا براي پاسداران دين و ميهن
5- دعاي فرد براي خودش
هشتم ) كسانيكه دعاي آنـها بـه اجابت بسيار نزديك هست :
1- روزه داران
2- زايران حج
3- مجاهدان
4- بيماران
5- امام عادل
6- مظلوم
7- دعا كننده براي ديگران درون نـهان و خلوت
نـهم ) پرفضيلت ترین زمانـها براي دعا :
الف ) اوقات مطلق = بعد از قرایت قرآن – بين اذان و اقامـه – درون نماز وتر يعني بعد از نماز شب – موقع افطار – درون حال بيماري – درون حال سجده – زير باران
ب) اوقات خاص = شبها و روزهاي قدر ماه رمضان – شبها و روزهاي اول هر ماه قمري – شب و روز جمعه – شب و روز عرفه(روز قبل از عيد قربان )- دهه اول ماه ذيحجه – عيد فطر – عيد قربان – عيد مبعث – نيمـه شعبان –
ج) اوقات معيني درون شبانـه روز = از طلوع فجر (سپيده ) که تا طلوع آفتاب – ساعات اول ظهر و ساعات اول شب – يك سوم آخر شب يعني سحرگاهان كه بهترين اوقات شبانـه روز است
دهم ) پر فضيلت ترین مکان ها برای دعا :
1- مكه
2- مسجد الاقصي
3- مسجد النبي
4- مسجد كوفه
5- مسجد صعصعه
6- مسجد سهله
7- حرم ايمـه اطهار
8- سرداب سامرا
یـازدهم ) انواع كيفيت اجابت دعاي مومنان از جانب خداي متعال :
1- اجابت دعاي مومن بـه همان شكلي كه از خدا درخواست نموده.
2- برآورده شدن دعاي مومن با تاخير.
3- دفع شر و بدي ها از زندگي مومن بجاي برآورده شدن حاجت.
4- بخشايش گناهان او .
5- بهترين نوع اجابت هم پاداش عظيم اخروي براي مومن هست به جاي حاجت حقير دنيايي او.
شـهيد مطهري : طلب از خدا عزت و از غير خدا ذلت است.
التماس دعا
عنايت حضرت معصومـه(س) بـه زائران سرمازده
حضرت معصومـه (س) کـه به کریمـه اهل بیت ملقب هستند عنایت فراوانی بـه زوار خود دارند. به منظور نمونـه مـیتوان بـه ماجرای معروف مرحوم آیت الله مرعشی اشاره کرد :
مرحوم آیت الله العظمـی مرعشی نقل مـی د: «سالها قبل درون یک شب زمستانی بود کـه من دچار بی خوابی شدم; خواستم بـه حرم بروم; دیدم بی موقع هست و دربهای حرم درون این ساعت بسته است; آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم کـه اگر خوابم برد، سحر خواب نمانم; درون عالم خواب دیدم خانمـی وارد اطاق شد . قیـافه او را بـه خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمـی کنم . او بـه من فرمود: «سید شـهاب! بلند شو و همـین حالا بـه حرم برو ، عده ای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک مـی شوند، آنـها را نجات بده .»
ایشان مـی فرماید: «من از خواب پ و با همان حال با عجله بـه طرف حرم بـه راه افتادم; وقتی بـه خیـابان آستانـه رسیدم دیدم پشت درون شمالی حرم (طرف مـیدان آستانـه) عده ای زوار اهل پاکستان یـا هندوستان (با آن لباسهای مخصوص خودشان) درون اثر سردی هوا پشت درون ایستاده اند و به خود مـی لرزند; محکم درون را زدم، حاج آقا حبیب - کـه جزو خدام حرم بود - با اصرار من درون را باز کرد; من از مقابل (جلو) و آنـها هم پشت سر من وارد حرم بی بی شدند و در کنار ضریح آن حضرت بـه زیـارت و عرض ادب پرداختند; من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو ساختم .
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه دهم مـهر ۱۳۹۰ |
حضرت فاطمـه معصومـه (س)
مدت ۲۵ سال تمام ، امام رضا (ع) تنـها فرزند نجمـه خاتون بود .
پس از یک ربع قرن انتظار ، سرانجام ستاره ای تابان از دامان نجمـه درخشید
که هم سنگ امام هشتم بود و امام رضا (ع) توانست والاترین عواطف انباشته
شده در سودای دلش را بر او نثار کند.
اول ذيقعده سالروز مـیلاد بانوی آب و آیینـه مبارکباد
حضرت آیة الله مرعشی (ره) درون زمان حیـاتشان به طلاب مـیفرمود:
علت آمدن من به قم این بود که پدرم سید محمود کـه از زاهدان و
عبادت کنندگان معروف عصر خود بود ، چهل شب در حرم حضرت علی (ع)
بیتوته نمود که آن حضرت را ببنید، شبی (در حال مکاشفه) حضرت را دیده بود
که بـه ایشان مـیفرماید:
سید محمود چه مـیخواهی؟
عرض کرده بود: مـیخواهم بدانم قبر فاطمـه زهرا (س) کجاست تا ایشان را
زیـارت کنم؟
حضرت علی(ع) فرموده بود: من کـه نمـیتوانم «بر خلاف وصیت آن حضرت»،
قبر او را آشکار کنم.
پدرم عرض کرده بود: پس من برای زیـارت ایشان چه کنم؟
حضرت فرموده بود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمـه (س) را به
فاطمـه معصومـه(س) عنایت فرموده است، هر بخواهد ثواب زیـارت
حضرت زهرا (س) را درک کند به زیـارت فاطمـه معصومـه(س) در قم برود.
آیة الله مرعشی مـیفرمودند: پدرم مرا سفارش مـیکرد کـه من قادر بـه زیـارت
ایشان نیستم اما تو به زیـارت آن حضرت برو، لذا من بـه خاطر همـین سفارش،
برای زیـارت فاطمـه معصومـه (س) و ثامن الائمـه (ع) از نجف به ایران آمدم و به
اصرار موسس حوزه علمـیه قم، حضرت آیة الله حائری درون قم ماندگار شدم.
آیة الله مرعشی درون آن زمان فرمودند:
شصت سال هست که هر روز من اول زائـــر حضرتم.
اوّلین بار کـه امام خمـینی (ره) واژه دفاع مقدس را بـه کار بردند، درون 22 بهمن سال 1360،به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامـی بود .
اولين هاي تجاوز دشمن بعثی :
اولين تجاوز هوايي دشمن بـه گمرك (بهرام آباد) مـهران در سيزدهم فروردين ماه سال 1358 انجام شد.
اولين تجاوز زميني دشمن به قصر شيرين بود کـه در تاریخ چهاردهم فروردين ماه سال 1358 صورت گرفت.
اولين تجاوز دريايي دشمن درون تاریخ دهم خردادماه سال 1358 بـه خسروآباد صورت گرفت.
اولين تجاوز زميني – هوايي دشمن درون روز شانزدهم ارديبهشت سال 1359 درون منطقه خانليلي صورت گرفت و تعداد اين نوع تجاوز زميني – هوايي که تا 31 شـهريور 1359 و آغاز رسمـی جنگ تحمـیلی بـه پنج مورد رسيد.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه دهم مـهر ۱۳۹۰ |
پیش از گفتن، گوش فرا دار -
پیش از گفتن، گوش فرا دار.
پیش از نگاشتن، اندیشـه کن.
پیش از خرج ،ب کن.
پیش از انتقاد، صبر کن.
پیش از دعا، ببخش.
پیش از دست کشیدن، سعی کن.
برچسب ها : آموزشی, آموزنده, انتقاد, اندیشـه, ببخش, جملات, جملات آموزشی, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا, جملات زیبا و آموزنده, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, خرج, خرج , خوش رنگ, دست, دست کشیدن, دسته گل, دعا, زیبا, سعی, سعی کن, صبر, صورتی, عکس, عطبیعت, عهای طبیعت, عهای گل, عگل, قشنگ, مطالب, مطالب آموزشی, نگاشتن, پیش, کسب, گفتن, گل, گل صورتی, گل های زیبا, گوش
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه دهم مـهر ۱۳۹۰ |
منبع : powerengineering.blogfa.com
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه هشتم مـهر ۱۳۹۰ |
استفاده از اينترنت اي پرسرعت چگونـه هست ؟
استفاده از اينترنت اي پرسرعت چگونـه هست ؟
استفاده از اینترنت پرسرعت چگونـه است؟
1- جعبه ابزار يوتلست براي دريافت چند رسانـه اي را تجربه كنيد.
2- شما توانايي تجربه جعبه ابزار يوتلست براي دريافت چند رسانـه اي را خواهيد داشت. بـه اين خاطر شما احتياج بـه نصب چند سخت افزار و نرم افزار ساده داريد . نحوه نصب كردن درون زير بـه طور كامل توضيح داده شده است.
در درجه اول بـه يك كامپيوتر PC كه ميتواند از نوع دسك تاپ يا نوت بوك باشد كه بـه سيستم عامل 98 يا بالاتر، نوع پروسسور مي تواند AMD آتلون 400 مگاهرتز يا پنتيوم 400 گيگا هرتز باشد. براي RAM ، 128 مگا بايت توصيه مي شود.فضاهاي هارد ديسك بايد حداقل 40 مگابايت بزاي نصب و 1 گيگا بايت جهت داون لودهاي شما وجود داشته باشد.
شما ممكن هست احتياج بـه يك مودم نيز داشته باشيد كه حداقل سرعت آن 8/28Kbit/s كه دايل آپ معمولي جمـهوري اسلامي مي تواند باشد. اين درون حالي هست كه جهت ارسال ديتااز خطوط ISDN يا Leased Line يا ديگر روشـهاي ارسال هم ميتوان بهره گرفت.
كارت سخت افزاري مودم پرسرعت جهت دريافت ديتا يا DVB كارت كه درون هر دو حالت PCI , USB موجود هست و شما مي توانيد بين PCI , USB انتخاب كنيد. بستگي بـه كامپيوتر شما دارد اگر نوت بوك داريد بهتر هست از USB استفاده كنيد درون غير اينصورت كافي هست كه كارت PCI را درون يك پورت PCI خالي درون درون دسك تاپ خود فشار دهيد و بعد كامپيوتر را روشن كنيد، ويندوز شما بطور اتوماتيك اين كارت را تحت عنوان آداپتور شبكه شناسايي و براي آن درخواست درايو مي كند كه با گذاشتن CD مربوطه درايور بـه طور اتوماتيك نصب مي شود. درون مورد USB هم كافي هست ابتدا درايور را نصب و سپس كابل USBرا بـه USB PORT> كامپيوتر وصل كنيد.
ديش
شما براي دريافت ديتا از W3 كه درون هفت درجه شرقي واقع شده هست احتياج بـه يك عدد ديش 90 که تا 110 سانتي متري معمولي و يك LNB معمولي داريد. فركانسهاي مربوط بـه W3 بـه شرح زير است:
فركانس 11449 مگاهرتز
سيمبول ريت 27500
FEC 3/2
قطبیت VER
ویـا های دیگری همچون 11299H13500
پس از گرفتن سيگنال لازم هست كه شما كابل مربوط بـه پشت مودم پرسرعت DVB خود كه فقط
جهت دريافت ديتا مي باشد متصل كرده و نرم افزار مربوطه را نصب نماييد و تنظيمات نرم افزاري لازم را نيز همچنين درون قسمت internet option بر طبق دستور العمل پيوست كارت مودم انجام دهيد.
نصب نرم افزار
نرم افزار اپن اسكاي كلاينت
اين نرم افزار بـه شما اجازه ميدهد كه از تمام سرويسهاي اپن اسكاي استفاده كرده و بطور اتوماتيك شما را بـه اكانت دايل آپ خودتان نيز لاگ اين مي كند. درون ابتدا بايد اين نرم افزار را داون لود كرده و سپس آن را اجراء كنيد که تا بر روي هارد شما نصب شود كليه مراحل نصب را دنبال كرده که تا نصب كاملا تمام شود. شما احتياج هست كه حتما اين نرم افزار را Register كرده و به همراه نام كاربري و كلمـه عبور خود اكانت خود را باز و آماده استفاده نماييد. تمامي مراحل را دنبال كرده و نام كشور را انتخاب و اكانت دايل آپ خود را معرفي نماييد بعد از اين مرحله Broadsatرا بـه عنوان اپن اسكاي سرويس دهنده اينترنت خود انتخاب نموده و كليه مراحل را دنبال كنيد که تا زمانيكه بـه انتهاي آن برسيد نرم افزار شما آماده است.
جواب چند سوال :
کارت DVB چیست ؟
كارت DVB يا كارت Receiver يك قطعه سخت افزاريست كه روي كامپيوتر نصب شده و به وسيله آن مي توان اقدام بـه دریـافت اطلاعات و تصاویر کرد کـه صرفا به منظور استفاده از اینترنت با استفاده از استفاده خواهد شد.
برای استفاده از سرویس های دریـافت اینترنت Receive Onlye آیـا امکان دارد کـه از خطوط تلفن استفاده نکرد؟
در کل به منظور استفاده از سرویس های دریـافت اینترنت شما مـی بایست بـه طریقی اقدام بـه ارسال اطلاعات به منظور کنید کـه این طرق ها مـیتواند شامل استفاده از خط تلفن Dial Up و یـا ADSL و یـا Wireless باشد کـه متداول ترین راه استفاده از خط تلفن هست اما با این تفاوت کـه کاربر دیگر نیـازی بـه خرید کارت های اینترنت سرعت بالا نداشته و با یک کارت اینترنت ارزان و معمولی بـه راحتی اقدام بـه دریـافت اطلاعات با سرعت بالا از مـی نماید.
در صورتی کـه ما تصمـیم داشته باشیم فقط کنیم و جستجویی درون اینترنت داشته باشیم باز نیـازمند خط ارسال هستیم و یـا اینکه خط ارسال فقط به منظور دانلود هست ؟
ارسال اطلاعات به منظور اینجام هر کاری حتی و چک صندوق پستی و جستجو و دانلود و کلا به منظور همـه چیز ضروری و لازم است
مک آدرس Mac Address چیست ؟
هر کارت شبکه یک Mac address منحصربفرد دارد کـه به آن تخصیص داده شده هست که بـه آن physical address هم مـی گویند کـه 6 بایت یـا 48 بیت است، کـه یک شماره سریـال بر مبنای 16 هست که بـه صورت سخت افزاری بـه وسیله کارخانـه سازنده بر روی کارت شبکه حک شده است.
Mac address آدرس به منظور تشخیص یک کارت شبکه از دیگر کارت شبکه هاس و به کارت شبکه اجازه شناسایی داده ای کـه به آن فرستاده شده هست را مـی دهد
در سرویس های EutelSat W3 تفاوت استفاده از سرویس بین روش های VPN و Pr o _x y Base چیست ؟
در این سرویس های شرکت 2 راه مختلف را به منظور سهولت هر چه بیشتر کاربران قرار داده و با استفاده از هر کدام از سرویس ها مـیتوان از اینترنت استفاده کرد و در روشن اول کـه نیـازی بـه داشتن Valid IP درون خط ارسال ندارد استفاده از اینترنت فقط با ایجاد ارتباط با استفاده از ایجاد شده مـیسر بوده و پس از اتصال تمامـی نرم افزارهای سیستم عامل از جمله نرم افزارهای P2P و Messenger ها بدون هیچ گونـه تنظیم از اطلاعات خود را با سرعت بالا دریـافت مـی کنند و در سرویس دوم کـه نیـازمند داشتن Valid IP از طرف ISP شخص کاربر مـی باشد شما به منظور استفاده از حتما در تمامـی برنامـه ها پراکسی مربوطه را وارد کرده و پس از تنظیم پراکسی از سرویس استفاده خواهید کرد.
بدیـهیست کـه سرعت استفاده از سرویس درون روش دوم بالاتر و با کیفیت مطلوب تر مـی باشد.
در صورت استفاده از سرویس 500 مگابایت یوروپ آنلاین آیـا من درون ماه مجاز بـه استفاده از 500 مگابایت استفاده هستم یـا درون کل 3 ماه ؟
در صورت استفاده از سرویس های 3 یـا 6 یـا 12 ماه اپن اسکای یـا یوروپ آنلاین شما درون ماه قادر بـه استفاده از اینترنت بـه مقدار تعیین شده خواهید بود و در صورت تمام شدن این مقدار درون ماه بعد سرویس شما دوباره از نو شروع بـه سرویس دهی بـه شما خواهد کرد.
منظور از کلمـه Dedicated و Share درون مشخصات سرویس ها چیست ؟
کلمـه Dedicated بـه معنی اختصاصی و تضمـین شده هست به این معنا کـه شرکت سرویس دهنده مقدار حجم Dedicated را بـه صورت تضمـینی بـه مشترک ارائه مـی کند و در قیمت دوم معنی کلمـه share یـا Sharing حجم اشتراکی مـی باشد کـه در این حجم چند کاربر بر روی یک پهنای باند قرار مـیگیرند و به صورت اشتراکی از این پهنای باند استفاده مـی نمایند
Offline Download چیست ؟Offline Download روشی هست کـه کاربر از اطلاعات موجود درون بانک اطلاعاتی های مختلف بدون هیچ گونـه محدودیت و نیـاز بـه داشتن سرویس خاص و بدون نیـاز بـه هرگونـه ایجاد ارتباط به منظور ارسال اطلاعات استفاده کرده و به صورت کاملا مجانی اقدام بـه دریـافت فایل های مختلف از مـی نماید.
آیـا سرویس های ای OpenSky محدودیت مصرف دارند ؟
خیر درون این سرویس ها دریـافت اطلاعات بـه صورت نامحدود بوده و فقط درون زمان شروع سرویس کاربر از یک حجم گارانتی شده توسط شرکت ارائه دهنده سرویس استفاده کرده و پس ا اون بـه صورت اشتراکی با مـیانگین سرعت 128 کیلو که تا پایـان ماه از اینترنت استفاده خواهد کرد و عملا سرویس بـه صورت نامحدود مـی باشد.
آیـا سرعت و قدرت کامپیوتر من به منظور استفاده از کارت های DVB مناسب هست و آیـا درون ضبط اطلاعات و تصاویر من مشکلی پیدا خواهد کرد ؟
در صفحاتی کـه به توضیح درون مورد کارت های DVB اختصاص داده شده قسمتی بـه نام تجهیزات پیشنـهادی درون نظر گرفته شده هست که درون آن حداقل تجهیزات به منظور استفاده مناسب از تجهیزات را بـه طور کامل از نظر نرم افزاری و سخت افزاری بـه طور کامل شرح داده است.
آیـا امکان دارد از یک سرویس ای بـه صورت مشترک و 2 نفره استفاده کرد ؟
در کل بـه علت تفاوت درون مک آدرس های هر کارت امکان این کار وجود ندارد اما با استفاده از نرم افزارهای تغییر دهنده مک آدرس این امکان بـه وجود مـی آید کـه مک آدرس کارت دوم با بـه صورت مک آدرس کارت اول درون آورد و به صورت غیر همزمان از 2 کارت به منظور استفاده از یک سرویس ای استفاده کرد.
کارت صدا و کارت گرافیک کامپیوتر من بـه صورت Onboard مـی باشد
آیـا این مشکلی به منظور کار با کارت های DVB به منظور من ایجاد خواهد کرد ؟Onboard بودن و یـا نبودن کارت گرافیت و کارت صدای سیستم کامپیوتری شما هیچ تاثیری بر روند استفاده از کارت های DVB به منظور شما نخواهد داشت.
منظور از سرویس های IP چیست ؟شرکت های ای به منظور کیفیت و کارایی بیشتر سرویس های خود بر روی سرویس ها اقدام با ارائه IP های معتبر جهانی مـی کنند کـه این امر یکی از مـهمترین خصوصیـات سرویس های ای به منظور شرکت های معتبر مـی باشد.
سرویس تانل Tunelling چیست ؟سرویس تانل راهی هست برای عبور اطلاعات درون سرویس های پرسرعت و نسبتا گران قیمت مـی باشد کـه در صورت نیـاز سرویسی بـه این گزینـه درون قسمت قیمتها درون کنار مشخصات سرویس ها قید شده هست و سرویس های عادی و پراکسی بیس غالبا نیـازی با استفاده از این سرویس نخواهند داشت.
در صورت امکان از تجهیزات معمول امکان ارسال اطلاعات هم هست ؟
این تجهیزات همگی قابلیت فقط دریـافت اطلاعات را دارند و ارسال اطلاعات حتما اط طرق مختلف مانند Dial up و ADSL و Wireless و یـا راه های دیگر انجام پذیرد و تجهیزات ارسال ای قیمتهای بالایی داشته کـه برای کاربران معمولی و خانی قابل استفاده نمـی باشد.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه هشتم مـهر ۱۳۹۰ |
هیچ وقت بـه گمان اینکه وقت دارید ننشینید…. -
هیچ وقت بـه گمان اینکه وقت دارید ننشینید…. -
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی کـه در حال بازی بودند نگاه مـی د.
زن رو بـه مرد کرد و گفت پسری کـه لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا مـی رود پسر من هست .
مرد درون جواب گفت : چه پسر زیبایی
و درون ادامـه گفت او هم پسر من هست و بـه پسری کـه تاب بازی مـی کرد اشاره کرد .
مرد نگاهی بـه ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : سامـی وقت رفتن هست .
سامـی کـه دلش نمـی آمد از تاب پایین بیـاید با خواهش گفت :
بابا جان فقط ۵ دقیقه . باشـه ؟
………………….
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز بـه صحبت ادامـه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامـی دیر مـی شود برویم . ولی سامـی باز خواهش کرد ۵ دقیقه این دفعه قول مـی دهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو بـه مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمـی کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را درون حال دوچرخه سواری زیر گرفت و کشت . من هیچ گاه به منظور تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همـیشـه بـه خاطر این موضوع غصه مـی خورم . ولی حالا تصمـیم گرفتم این اشتباه را درون مورد سامـی تکرار نکنم . سامـی فکر مـی کند کـه ۵ دقیقه بیش تر به منظور بازی وقت دارد ولی حقیقت آن هست که من ۵ دقیقه بیشتر وقت مـی دهم که تا بازی و شادی او را ببینم . ۵ دقیقه ای کـه دیگر هرگز نمـی توانم بودن درون کنار تام ِ از دست رفته ام را تجربه کنم.
بعضی وقتها آدم قدر داشته ها رو خیلی دیر متوجه مـی شـه . ۵ دقیقه ، ۱۰ دقیقه ، و حتی یک روز درون کنار عزیزان و خانواده ، مـی تونـه بـه خاطره ای فراموش نشدنی تبدیل بشـه . ما گاهی آنقدر خودمون رو درگیر مسا ئل روزمره مـی کنیم کـه واقعا ً وقت ، انرژی ، فکر و حتی حوصله به منظور خانواده و عزیزانمون نداریم .
هیچ وقت بـه گمان اینکه وقت دارید ننشینید….
برچسب ها : آدم, آموزنده, ادامـه, از دست رفته, اشاره, اشتباه, امکان, انرژی, بابا, بابا جان, بابا جان فقط 5 دقیقه, بازی, بازی , بالا, بزرگ, بعضی, بیش, بیشتر, تاب, تاب بازی, تام, تبدیل, تجربه, تصمـیم, تنـها, تکان, تکرار, جالب, جان, جواب, حال, حالا, حقیقت, حوصله, خاطر, خانواده, خواندنی, خواهش, خونسرد, خیلی, داستان, داستان آموزنده, داستان زیبا و آموزنده, داستان عاشقانـه, داستان های کوتاه, داستان کوتاه, داشته ها, درگیر, دقایق, دقیقه, دل, دلش, دوباره, دوچرخه, دوچرخه سواری, دیر, راننده, رفتن, روز, روزمره, زن, زندگی, زیبا, زیر, ساعت, سامـی, سر, سرسره, شادی, صحبت, صدا, عاشق, عاشقانـه, عزیز, عزیزان, عشق, غصه, غم, فراموش, فراموش نشدنی, فرزند, فقط, فکر, قبول, قدر, قرمز, قشنگ, قول, لباس, لبخند, لوس, متوجه, مرد, مسائل, مست, مورد, موضوع, نگاه, نیمکت, هرگز, همـیشـه, هیچ, هیچ وقت بـه گمان اینکه وقت دارید ننشینید, ورزش, ورزشی, وقت, پارک, پایین, پدر, پسر, کار, کافی, کشت, کنار, کوتاه, کودک, کودکان, کوچولو, گاهی, گفت
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون چهارشنبه ششم مـهر ۱۳۹۰ |
بسامد خمـیازه
اگر چه خمـیازه که تا به امروز بـه عنوان نشانـهای از خستگی و ملالت محسوب مـیشد، بـه گفته دانشمندان ممكن هست نشانـهای از داغ شدن سر هم باشد.
پژوهش انجام شده توسط اندرو گالوپ، دستیـار تحقیق فوق دكتری دپارتمان بوم شناسی و زیست شناسی تکاملی دانشگاه پرینستون به منظور اولین بار از انسانـها به منظور نمایش تغییرات درون بسامد خمـیازه كشیدن مبنی بر فصلهای مختلف استفاده كردهاست.
همچنین طبق این تحقیقات، افراد درون زمانی كه دمای محیط از دمای بدن بیشتر مـیشود، كمتر خمـیازه مـیكشند.
گالاپ بـه همراه محققان مركز علوم حشرات دانشگاه آریزونا درون مجله ائی * گزارش كردهاند كه این اختلاف فصلی نشان دهنده این مطلب هست كه ممكن هست خمـیازه بـه عنوان شیوهای به منظور تنظیم حرارت مغز كاربرد داشته باشد.
این محققان درون پژوهش خود بـه بررسی بسامد خمـیازه 160 داوطلب درون زمستان و تابستان ایـالت آریزونا پرداختند. آنـها دریـافتند كه این افراد درون زمستانها بیشتر خمـیازه كشیدهاند درون حالی كه درون تابستان، با حرارت مساوی یـا بیشتر محیط از دمای بدن، این مساله كاملا عكس بود.
از این رو آنـها نتیجه گرفتند كه مغز درون دماهای بالاتر چارهای به منظور دفع گرما نداشته و بر مبنای نظریـه تنظیم حرارت خمـیازه، از آن به منظور خنك شدن با ورود هوا بـه مغز استفاده مـیكند.
به نظر مـیرسد تاثیر خنككننده خمـیازه درون پی افزایش جریـان خون درون مغز بوجود آمده كه درون اثر كشیده شدن آرواره و همچنین تبادل حرارتی مخالف با هوای محیط درون اثر نفس عمـیق ایجاد مـیشود.
به ادعای این محققان، این اولین پژوهشی هست كه بـه نمایش بسامد خمـیازه درون فصول مختلف پرداخته است. كاربرد این مطالعه نـه تنـها درون دانش فیزیولوژیكی بلكه به منظور درك بهتر بیماریـها و شرایطی مانند اماس و صرع بسیـار جالب توجه است.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یکم مـهر ۱۳۹۰ |
همـه چیز درباره خیـار از نیویورک تایمز :
همـه چیز درباره خیـار از نیویورک تایمز :
1. خیـار دارای ویتامـینـهایی هست که بدن ما روزانـه بدانـها نیـازدارد. مانند ویتامـینـهای ب/1 ، ب/2، ب/3، ب/5، ب/6، اسید فولیک، ویتامـین ث، کلسیم، آهن، منیزیم، فسفر و پتاسیم و روی
2. اگر بعد از ظهر خسته هستید بجای نوشیدنیـهای کافیئن دار یک خیـار بخور. خیـار حاوی هیدروکربورهائی هست که شما را که تا ساعتها سرحال نگه مـی دارد.
3. اگر آینـه بخار مـیکند آنرا بـه آینـه بمالید که تا از بخار جلو گیری کند.
4. اگر حشرات و حیوانات، باغچه شما را نابود مـی کنند یک بشقاب آلومـینیومـی خیـار لایـه لایـه برش خورده را بگذارید که تا همـه آنـها را فراری دهد. مواد خیـار با آلومـینیوم ترکیب شده و بویی را ایجاد مـی کند کـه همـه حشرات و... را فراری مـیدهد. ولی انسان آنرا حس نمـی کند.
5. اگر روی پوست خود ناهمواری دارید و مـیخواهیدکه از شر آنـها خلاص شوید خیـار برش خورده را درون آن محل ها روی پوست خود بمالید. مواد فتو شیمـیایی خیـار باعث مـی شود کـه کلوژنـهای پوست جمع چین و چروكها را از بین ببرند.
6. اگر مـیخواهید بر گرسنگی عصر فائق آئید خیـار بخورید.
7 یک ملاقات مـهم دارید ولی فرصت وازدن ندارید خیـار را بمالید روی کفش آنرا براق نمائید . اینكار كفش شما را درون مقابل نفوذ آب نیز مقاوم مـیكند.
8 اگر روغن ندارید، و لولاها سرو صدا مـیکنند آنرا بـه آن بمالید روان شوند.
10. اگر دچار استرس هستید، یک خیـار را خرد کرده و در ش بگذارید، مواد شیمـیایی آن باعث آرامش شما مـیشود.
11. بعد از غذا آدامس ندارید و مـیخواهید بـه یک ملاقات تجاری بروید، یک برش از خیـار را به منظور سی ثانیـه بـه سقف دهان بفشرید، بوی بد دهان با کشته شدن باکتریـهای بد بو از بین مـیرود.
12. اگر یک روش سبز به منظور تمـیز وسایل استیل مـیخواهید، با خیـار آنـها را تمـیز کنید.
13. اگر درون حال نوشتن اشتباه کردید از آن مـیتوانید بعنوان پاک کن (از قسمت بیرونی آن) استفاده کنید.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یکم مـهر ۱۳۹۰ |
قصه ی غرق شدن عشق درون دریـاچه ی زندگی
قصه ی غرق شدن عشق درون دریـاچه ی زندگی
روزگاری درون جزیره ای دور افتاده تمام احساسها درون کنار هم بـه خوبی و خوشی زندگی مـی د خوشبختی. پولداری . عشق . دانائی . صبر . غم . ترس …….
هر کدام بـه روش خویش مـی زیستند . که تا اینکه یک روز دانائی بـه همـه گفت : هر چه زودتر این جزیره را ترک کنید زیرا بـه زودی آب این جزیره را خواهد گرفت اگر بمانید غرق مـی شوید.تمام احساسها با دستپاچگی قایقهای خود را از انبارهای خانـه های خود بیرون آوردند و تعمـیرش د .
همـه چیز از یک طوفان بزرگ شروع شد و هوا بـه قدری خراب شد کـه همـه بـه سرعت سوار قایقها شدند و پارو زنان جزیره را ترک د . درون این مـیان عشق هم سوار قایقش بود اما بـه هنگام دور شدن از جزیره متوجه حیوانات جزیره شد کـه همگی بـه کنار جزیره آمده بودند و وحشت را نگه داشته بودند و نمـی گذاشتند کـه او سوار بر قایقش شود . عشق بـه سرعت برگشت و قایقش را بـه همـه حیوانات و وحشت زندانی شده سپرد . آنـها همگی سوار شدند و دیگر جائی به منظور عشق نماند.!!!!!!!
قایق رفت و عشق تنـها درون جزیره ماند . جزیره هر لحظه بیشتر بـه زیر آب مـیرفت و عشق که تا زیر گردن درون آب فرو رفته بود . او نمـی ترسید زیرا ترس جزیره را ترک کرده بود . فریـاد زد و از همـه احساسها کمک خواست . اولی جوابش را نداد . درون همان نزدیکی قایق ثروتمندی را دید و گفت : ثروتمندی عزیز بـه من کمک کن ثروتمندی گفت : متاسفم قایقم پر از پول و شمش و طلاست و جائی به منظور تو نیست .
عشق رو بـه ( غرور ) کرد وگفت:مرا نجات مـی دهی؟ غرور پاسخ داد: هرگز تو خیسی و مرا خیس مـیکنی .
عشق رو بـه غم کرد و گفت : ای دوست عزیز مرا نجات بده اما غم گفت : متاسفم دوست خوبم من بـه قدری غمگینم کـه یـارای کمک بـه تو را ندارم بلکه خودم احتیـاج بـه کمک دارم .
در این حین خوشگذرانی و بیکاری از کنار عشق گذشتند ولی عشق هرگز از آنـها کمک نخواست .
از دور را دید و به او گفت : آیـا بـه من کمک مـیکنی ؟ پاسخ داد البته کـه نـه!!!!!سالها منتظر این لحظه بودم کـه تو بمـیری یـادت هست همـیشـه مرا تحقیر مـی کردی همـه مـی گفتند تو از من برتری ، از مرگت خوشحال خواهم شد .
عشق کـه نمـی توانست نا امـید باشد رو بـه سوی خداوند کرد و گفت : خدایـا مرا نجات بده ناگهان صدائی از دور بـه گوشش رسید کـه فریـاد مـی زد نگران نباش تو را نجات خواهم داد . عشق بـه قدری آب خورده بود کـه نتوانست خود را روی آب نگه دارد و بیـهوش شد.
پس از بـه هوش آمدن خود را درون قایق دانائی یـافت آفتاب درون آسمان پدیدار مـی شد و دریـا آرامتر شده بود . جزیره داشت آرام آرام از زیر هجوم آب بیرون مـی آمد و تمام احساسها امتحانشان را بعد داده بودند .
عشق برخواست بـه دانائی سلام کرد و از او تشکر کرد . دانائی پاسخ سلامش را داد وگفت : من شجاعتش را نداشتم کـه به نجات تو بیـایم شجاعت هم کـه قایقش از من دور بود نمـی توانست به منظور نجات تو بیـاید تعجب مـی کنم تو بدون من و شجاعت چطور بـه نجات حیوانات و وحشت رفتی ؟ همـیشـه مـیدانستم درون تو نیروئی هست کـه در هیچ کدام از ما نیست تو لایق فرماندهی تمام احساسها هستی .
عشق تشکر کرد و گفت : حتما بقیـه را هم پیدا کنیم و به سمت جزیره برویم ولی قبل از رفتن مـی خواهم بدانم کـه چهی مرا نجات داد ؟؟ دانائی گفت کـه او زمان بود . عشق با تعجب گفت : زمان؟؟!!! دانائی لبخندی زد وپاسخ داد : بله چون این فقط زمان هست که مـی تواند بزرگی و ارزش عشق را درک کند.
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه سی و یکم شـهریور ۱۳۹۰ |
هفت پند مولانا -
هفت پند مولانا -
هفت پند مولانا:
در بخشیدن خطای دیگران مانند شب باش
در فروتنی مانند زمـین باش
در مـهر و دوستی مانند خورشید باش
هنگام خشم و غضب مانند کوه باش
در سخاوت و کمک بـه دیگران مانند رود باش
در هماهنگی و کنار آمدن با دیگران مانند دریـا باش
خودت باش همانگونـه کـه مـینمایی
پس از تعمق درون این هفت پند بـه این کلمات یک بار دیگر دقت کن :
شب ، زمـین ، خورشید ، کوه ، رود ، دریـا و انسان
زیباترین خلقت های آفریدگار….
برچسب ها : آفریدگار, آموزشی, آموزنده, انسان, بخشیدن, تعمق, جملات, جملات آموزشی, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا, جملات زیبا و آموزنده, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, خشم, خطا, خلقت, خورشید, دریـا, دقت, دوست, دوستی, رنگارنگ, رود, زمـین, زیبا, زیباترین, سخاوت, شب, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, عطبیعت, عهای طبیعت, عگل, غضب, فروتن, فروتنی, قشنگ, مانند, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, مطالب, مطالب آموزشی, مـهر, مولانا, هفت, هفت پند, هماهنگ, پند, کلمات, کمک, کنار, کوه, گل, گل های زیبا
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون سه شنبه بیست و نـهم شـهریور ۱۳۹۰ |
هیچ وقت نمـی توانم حقیقت را بـه تو بگویم -
هیچ وقت نمـی توانم حقیقت را بـه تو بگویم -
شب کـه مـی رسد بـه خودم وعده مـی دهم
که فردا صبح حتما بـه تو خواهم گفت
صبح کـه فرا مـی رسد و نمـی توانم بگویم
رسیدن شب را بهانـه مـیکنم
و باز شب مـی رسد و صبحی دیگر
و من هیچ وقت نمـی توانم حقیقت را بـه تو بگویم
بگذار مـیان شب و روز باقی بماند که
چه قدر
دوستت دارم.
برچسب ها : باقی, بهانـه, تنـها, حتما, حقیقت, , فانتزی, دوستت دارم, رسیدن, زیبا, شب, شب و روز, صبح, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, ععاشقانـه فانتزی, عفانتزی, عهای عاشقانـه, عهای عاشقانـه فانتزی, عهای فانتزی, فانتزی, فرا, فردا, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, نمـی توانم, نگاه, هیچ وقت, وعده, چشم
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون سه شنبه بیست و نـهم شـهریور ۱۳۹۰ |
جملات زیبا و آموزنده از بزرگان -
جملات زیبا و آموزنده از بزرگان -
۱- آرزو دارم روزی این حقیقت بـه واقعیت مبدل شود کـه همـهی انسانها برابرند. (مارتین لوترکینگ)
۲- بهتر هست روی پای خود بمـیری که تا روی زانوهایت زندگی کنی. (رودی)
۳- قطعاً خاک و کود لازم هست تا گل سرخ بروید. اما گل سرخ نـه خاک هست و نـه کود (پونگ)
۴- بر روی زمـین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همـیلتون)
۵- عمر آنقدر کوتاه هست که نمـیارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)
………………….
6- چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است. (امرسون)
۷- بـه نتیجه رسیدن امور مـهم ، اغلب بـه انجام یـافتن یـا نیـافتن امری بـه ظاهر کوچک بستگی دارد. (چاردینی)
۸- آنکه خود را بـه امور کوچک سرگرم مـیکند چه بسا کـه توانای کاهای بزرگ را ندارد. (لاروشفوکو)
۹- اگر طالب زندگی سالم و بالندگیرو مـی باشیم حتما به حقیقت عشق بورزیم. (اسکات پک)
۱۰- زندگی بسیـار مسحور کننده هست فقط حتما با عینک مناسبی بـه آن نگریست. (دوما)
۱۱- دوست داشتن انسانها بـه معنای دوست داشتن خود بـه اندازه ی دیگری است. (اسکات پک)
۱۲- عشق یعنی اراده بـه توسعه خود با دیگری درون جهت ارتقای رشد دومـی. (اسکات پک)
۱۳- ما دیگران را فقط که تا آن قسمت از جاده کـه خود پیمودهایم مـیتوانیم هدایت کنیم. (اسکات پک)
۱۴- جهان هر بـه اندازه ی وسعت فکر اوست. (محمد حجازی)
۱۵- هنر کلید فهم زندگی است. (اسکار وایله)
۱۶- تغییر دهنرگان اثر گذار درون جهانانی هستند کـه بر خلاف جریـان شنا مـیکنند. (والترنیس)
۱۷- اگر زیبایی را آواز سر دهی ، حتی درون تنـهایی بیـابان ، گوش شنوا خواهی یـافت. (خلیل جبران)
۱۸- روند رشد، پیچیده و پر زحمت هست و درون درازای عمر ادامـه دارد. (اسکات پک)
۱۹- درون جستجوی نور باش، نور را مـییـابی. (آرنت)
۲۰- به منظور آنکه کاری امکانپذیر گردد دیدگان دیگری لازم است، دیدگانی نو. (یونک)
۲۱- شب آنگاه زیباست کـه نور را باور داشته باشیم. (دوروستان)
۲۲- آدمـی ساختهی افکار خویش هست فردا همان خواهد شد کـه امروز مـیاندیشیده است. (مترلینگ)
۲۳- اگر دریچه های ادراک شسته بودند،انسان همـه چیز را همان گونـه کـه هست مـیدید:بیانتها. (بلیک)
۲۴- یک ارباب دارد اما جاهطلب بـه تعداد افرادی کـه به او کمک مـیکنند. (بردیر فرانسوی)
۲۵- هیچ وقت بـه گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا درون عمل خواهید دید کـه همـیشـه وقت کم و کوتاه است. (فرانکلین)
۲۶- نباید از خسته بودن خود شرمنده باشی بلکه فقط حتما سعی کنی خسته آور نباشی. (هیلزهام)
۲۷- هر قدر بـه طبیعت نزدیک شوی ، زندگانی شایسته تری را پیدا مـیکنی. (نیما یوشیج)
۲۸- اگر زمانی دراز بـه اعماق نگاه کنی آنگاه اعماق هم بـه درون تو نظر مـیاندازند. (نیچه)
۲۹- زیبائی درون فرا رفتن از روزمرهگیهاست. (ورنر هفته)
۳۰- برایی کـه شگفتزدهی خود نیست معجزهای وجود ندارد. (اشنباخ)
۳۱- تفکر درون باب خوشبختی ، عشق ، آزادی ، عدالت ، خوبی و بدی، تفکر دربارهی پرسشهایی کـه بنیـاد هستی ما را دگرگون مـیکند. (ادگارمون)
۳۲- «عقلانیت باز» آن عقلانیتی هست که فراموش نمـیکند کـه «یکی» درون «چند» هست و «چند» درون «یکی». (ادگارمون)
۳۳- آرامش،زن دلانگیزی هست که درون نزدیکی دانایی منزل دارد. (اپیکارموس)
۳۴- هیچ چیزدر زیر خورشید زیباتر از بودن درون زیر خورشید نیست. (باخمن)
۳۵- تنـها آرامش و سکوت سرچشمـهی نیروی لایزال است. (داستایوفسکی)
۳۶- با عشق،زمان فراموش مـی شود و با زمان هم عشق.
۳۷- علت هر شکستی،عمل بدون فکر است. (الکسمکنزی)
۳۸- من تنـها یک چیز مـیدانم و آن اینکه هیچ نمـیدانم. (سقراط)
۳۹- دانستن کافی نیست،باید بـه دانسته ی خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)
۴۰- تپهای وجود ندارد کـه دارای سراشیبی نباشد! (ضربالمثل ولزی)
۴۱- خداوند،روی خطوط کج و معوج، راست و مستقیم مـینویسد. (برزیلی)
۴۲- تو ارباب سخنانی هستی کـه نگفتهای،ولی حرفهایی کـه زدهای ارباب تو هستند. (ضربالمثل تازی)
۴۳- که تا زمانیکه امروز مبدل بـه فردا شود انسانها از سعادتی کـه در این دم نـهفته هست غافل خواهند بود. (ضربالمثل چینی)
۴۴- بهتر هست ثروتمند زندگی کنیم که تا اینکه ثروتمند بمـیریم. (جانسون)
۴۵- اگر مـیبینیی بـه روی تو لبند نمـیزند علت را درون لبان فرو بسته ی خود جستجو کن. (دیل کارنگی)
۴۶- شیرینی یکبار پیروزی بـه تلخی صد بار شکست مـیارزد. (سقراط)
۴۸- ضعیفالارادهی هست که با هر شکستی بینش او نیز عوض شود. (ادگار آلنپو)
۴۰- بـه جای اینکه بـه تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن. (ضربالمثل چینی)
۵۰- به منظور اینکه بزرگ باشی نخست کوچک باش. (ضربالمثل هندی)
۵۱- به منظور اینکه پیش روی قاضی نایستی، پشت سر قانون راه برو. (ضربالمثل انگلیسی)
۵۲- بـه کارهای زشت عادت مکن زیرا ترک آن دشوار است. (ضربالمثل فارسی)
۵۳- مانند علما بنویس و مانند توده مردم حرف بزن. (ضربالمثل هندی)
۵۴- بزرگترین عیب به منظور دنیـا همـین بس کـه بیوفاست.(حضرت علی علیـهالسلام)
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون سه شنبه بیست و نـهم شـهریور ۱۳۹۰ |
پرواز درون هوای خیـال تو دیدنی ست -
پرواز درون هوای خیـال تو دیدنی ست -
پرواز درون هوای خیـال تو دیدنی ست
حرفی بزن کـه موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم بـه شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست
من درون فضای خلوت تو خیمـه مـی
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج ، راهی ام بـه تماشای من بیـا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
برچسب ها : آغوش, احساس, بال, بال های عشق, بغل, تماشا, جان, جوشش, خلوت, خم, خیـال, خیمـه, , و پسر, دل, دلم, دلنشین, دیدنی, راه, راهی, زلال, زندگی, زوج, زیبا, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, شنیدنی, شوق, شکست, صدا, طعم, عاشق, عاشقانـه, عزیز, عشق, عکس, عزوج های خوشبخت, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, فضا, قشنگ, قطره, لبخند, موج, نازک, نگاه, هوا, پاک, پرواز, پسر, پشت, کلام, کنج
برچسب ها : 1390, احترام, اسکی, انیمـیشن, با حال, بامزه, بامزه و طنز, برنزه شدن, بچه, تکنولوژی, جالب, جدید, خانـه, خفن, خنده, خنده دار, دماغ, دیدنی, راننده, رانندگی, راهنمایی, زیبا, سوخت, سیرک, شلوار, شلوار های چهار پایـه ای, صرفه جویی, طنز, عکس, عمتحرک, عهای متحرک, عهای متحرک بامزه, عهای متحرک بامزه و طنز, عهای متحرک طنز, قشنگ, قوانین, متحرک, مجبور, مریض, پسر, چهار پایـه
این شعرها دیگر به منظور هیچنیست
نـه! درون دلم انگار جای هیچنیست
آنقدر تنـهایم کـه حتی دردهایم
دیگر شبیـه دردهای هیچنیست
حتی نفسهای مرا از من گرفتند
من مردهام درون من هوای هیچنیست
دنیـای مرموزیست ما حتما بدانیم
که هیچاینجا به منظور هیچنیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی کـه مـیداند خدای هیچنیست
من مـیروم هرچند مـیدانم کـه دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچنیست
برچسب ها : باید, تنـها, تنـهایم, جدید, حتی, خدا, خدای هیچ, , درد, درد و دل, دعا, دل, دلم, دنیـا, روراست, زیبا, سر, شبیـه, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, قشنگ, مرده, مرموز, مـی روم, نفس, هوا, هوای هیچ, هیچ, هیچ, وقتی, پشت, گریـه
نگاهم کـه کردی دلـم پر گــــــرفت
دلـــــــــم غربت زنگ آخر گـــــرفت
نگاهم کـه کردی سکوتم شکست
درون دلــم عشق گویی نشست
نگاهم کـــه کردی زمان صبر کــرد
دل آسمــــــان را پر از ابـــر کــــرد
و بعد از نگــــاه تو باران گــــــرفت
و عشقی درون تنم جان گـــرفت
نگـاهم کـــن و باز با مـــن بمـــــان
تو حـــرف دل بیم را بخوان
نگاهم کــن ای زندگی بخش من
و با قلبم از عشق حـرفی بزن…
برچسب ها : آخر, آسمان, ابر, از عشق حرفی بزن, با من بمان, باران, بی, تن, تنم, جان, حرف, , زیبا, درون, دل, دل آسمان, دل بیم, دلم, زمان, زندگی, زندگی بخش, زنگ, زیبا, سکوت, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, شکست, صبر, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, ععاشقانـه فانتزی, عفانتزی, عهای عاشقانـه, عهای عاشقانـه فانتزی, عهای فانتزی, غربت, فانتزی, قشنگ, قلب, قلبم, نشست, نگاه, پر
من آن شمعم کـه با سوز دل خویش
فروزان مـیکنم ویرانـه ای را
اگر خواهم کـه خاموشی گزینم
پریشان مـی کنم کاشانـه ای را
برچسب ها : خاموش, خاموشی, دل, زیبا, سوز, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, شمع, شمع روشن, شمع ها, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, عشمع, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, فروزان, قشنگ, ویرانـه, پریشان, چندین شمع کنار هم, کاشانـه
من از خدا خواستم بـه من توان و نیرو دهد
و او سر راهم مشکلاتی قرار داد که تا نیرومند شوم
من از خدا خواستم بـه من عقل و خرد دهد
و او پیش پایم مسائلی گذاشت که تا آنـها را حل کنم
من از خدا خواستم بـه من عشق دهد
او افراد زجر کشیده ای را نشانم داد که تا به آنـها محبت کنم
من هیچ کدام از چیزهایی کـه از خدا خواستم را دریـافت نکردم
ولی بـه همـه چیزهایی کـه نیـاز داشتم رسیدم . . .
برچسب ها : آموزشی, آموزنده, افراد, توان, حل, خدا, خرد, خواستم, دریـافت, رسیدم, رود, رودخانـه, زجر, زجر کشیده, زندگی, زیبا, سنگ, طبیعت, عاشق, عاشقانـه, عشق, عقل, عکس, عطبیعت, عطبیعت فانتزی, عهای طبیعت فانتزی, عهای فانتزی, عهای متحرک, فانتزی, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, محبت, مسائل, مشکل, مشکلات, مفید, نیـاز, نیرو, نیرومند, هیچ, هیچ کدام, پا, چیز, گل
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون سه شنبه بیست و نـهم شـهریور ۱۳۹۰ |
آبادانيه ميگه: ديشب آبادان زلزله 11 ريشتري اومد. رفيقش ميگه: بعد آبادان با خاك يكي شد؟ آبادانيه ميگه: بـه ولك، مگه بچه ها گذاشتن.
2. از قزوينيه مي پرسن بزرگترين سد دنيا كدومـه؟ميگه: شلوار لي! 3. غضنفر مسافر كشی ميكرد . يه جا يه زنـه بهش گفت : آقا ، ببخشيد ، كريمخان ميريد . غضنفر گفت : اه ، خوب معلومـه ، اگه نميريد كه ميتركيد!!! 4. تركه ميره جلو آينـه خودشو ميبينـهبا خودش ميگه خدايا من اين يارو رو كجا ديدم؟بعد از يك ساعت فكر كردن ميگه:آها... حالا يادم اومد هفته پيش تو سلمونی ديدمش 5. یـه روز دوتا خلافکاره با هم ازداج مـی کنن بچشون مـی شـه بسیجی. اگه گفتین چرا؟منفی درون منفی مـی شـه مثبت. 6. ضد حال يعني چي؟..1- سر سفره عقد عروس خانوم بگه نـه2- روز آخر خدمت سربازي اضافه خدمت بخوري3- يك قدمي خط پايان مسابقه دو بـه زمين بيفتي و آخر بشي4- درس رو بلد نباشي و پنج دقيقه مونده بـه زنگ تفريح استاد اسمتو صدا كنـه5- ضد حال يعني اينكه اين مطلب رو از قبل خونده باشي. یـه چند که تا داستان باحال خرید شوهر يك مركز خريد وجود داشت كه زنان ميتوانستند بـه آنجا بروند و مردي را انتخاب كنند كه شوهر آنان باشد. اين مركز پنج طبقه داشت و هرچه بـه طبقات بالاتر ميرفتندخصوصيات مثبت مردان بيشتر ميشد. اما اگر درون طبقه اي دري را باز كنند بايد از همان طبقه مردي را انتخاب كنند و اگر بـه طبقه بالاتر رفتند ديگر اجازه برگشت ندارند و هر شخص فقط يكبار ميتواند از اين مركز استفاده نمايد. روزي دو كه با هم دوست بودند بـه اين مركز رفتند که تا شوهر مورد نظر خود راانتخاب كنند. بر روي درب طبقه اول نوشته بود اين مردان شغل و بچه هاي دوست داشتني دارند. ي كه اين تابلو را خوانده بود گفت خب بهتر از بيكاري يا بچه نداشتن است!! ولي دوست دارم ببينم درون طبقات بالا چه مواردي هست!! در طبقه دوم نوشته بود اين مردان شغلي با حقوق زيادو بچه هاي دوست داشتني و چهره زيبا دارند. گفت: هوووممم طبقه بالا چه جوريه؟؟؟ طبقه سوم نوشته بود اين مردان شغلي با حقوق زياد و بچه هاي دوست داشتني و چهره هاي زيبا و در كار خانـه نيز كمك مي كنند. گفت چقدر وسوسه انگيز برويم و طبقه بعدي را ببينيم. در طبقه چهارم نوشته بود:اين مردان شغلي با حقوق زياد و بچه هاي دوست داشتني و چهره هاي زيبا و در كار خانـه كمك ميكنند و در زندگي هدفهاي عالي دارند.آندو واقعا بـه وجد آمده بودند و گفت: واي چقدر خوب چه چيز ممكن هست در طبقه آخر باشد آندو از شوق زيادشروع بـه گريه كردند. آنـها بـه طبقه پنجم رفتند آنجا نوشته شده بود : اين طبقه فقط براي اين هست كه ثابت كند زنان هيچوقت راضي شدني نيستند. از اين كه بهمركز خريد ما آمديد متشكريم و روز خوبي را براي شما آرزومنديم. چگونـه ترشیده نشویم 1_يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنـها شتر بخت شما باشـه. 2_ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار. 3_در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي گفتن: من اون نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه مي رنجم 4_ سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي افتين. 5_تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد. 6_ دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج مي شـه 7_ پسر هاي فاميل بهترين و درون دسترس ترين ط ها هستند، رو هوا بقاپيدشون. 8_ رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت بـه خرج نديد، پسرهاي خوشگل، هستن دچار مشكل...!!نيما خانم خوشگله گي سويکيشون...لول 9_توي اجتماع بر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننـه صغرا و بي بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شادوماد مي سازن واستون. 10_ يه كم بـه خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و ماسك خيار و فر مژه و خطو خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد. 11_در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنـه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينـه. 12_مـهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمـه بياين كه بعله ما هم هستيم. 13_ سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه ه بتونـه جلوي درون و همسايه قر و قميش بياد كه م قربونش برم اينجوريه و اونجوريه... 14_تا ه و باباهه مي گن مون ديگه وقته عروسيشـه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، درون حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد. 15_ بلاخره اگه خداي نكرده مي خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار بي شوهر نباشيد (تازه اگه همـه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتتونـه. 16_ و اينو بگم كه از هيچ دوره زندگيتون بـه اندازه وقتي كه با نامزد محبوبتون زير سايه درخت توي يه پارك خلوت داريد معاشقه مي كنيد لذت نخواهيد برد، حالا بـه بعدنش كارندارم)منضورم رو تخت خواب نيستا) 17_اگه كسيرو دوسش دارين برين خواستگاريش (نكته:اين كار ريسكش خيلي بالاس اگه شازده بگه نـه سوجه خنده 1سال فاميلاتون رديفه) 18_حداقل يه 206 داشته باشين كه طرف بـه خاطر ماشين هم كه شده بياد 2تا بشين بده 9 ماه 3 که تا بشين 19_اون يارو كه با اسب سفيد ميادوبي خيال شين 20_...و آخرين توصيه اينكه عوض اينكه توي جريانات عشقي خيابوني و زودگذر غرق بشيد و مثل كبك سرتونو زير برف كنيد يه خورده بـه فكرزندگي آينده تون بشيد و اينقدر از اين دست بـه اون دست نريد چون كثيف مي شيد، مي پكيد چه شد کـه خدا چنين موجوداتي (پسران) را آفريد کتابي امده هست که خداوند مردان را افريد براي نشان قدرتش اما اين با عقلاصلآ جور درون نمي ايد چون مردان هيچ قدرتي ندارند مخصوصآ در برابر اسلحه ي زنانـه. بعضي پسرا براي اين کـه نشان دهند هنرمند هستند موهاي خود را که تا منتها اليه شانـه ها يا کمر خود بلند ميکنندديگر از ان هيکل و شکم مردان قديم خبري نيست چون تمامي پسران به باشگاهبدنسازي ميروند و هر کدام بـه جاي وانت پيکان کـه با ان کار کنند اسبي دارند کـه سوارش ميشوند و موهاي خود را بر باد ميدهند. زلف بر باد مده که تا ندهي بر بادمناز بنياد مکن که تا مکني بنيادم بعد اين بر ما واضح و مبرهن هست که وجود پسران آيه و قدرت خداوندي نيست بعد اين سوال بر همگان بـه وجود ميايد کـه اين موجودات جرا زنده هستند و همچنان نفس ميکشند؟؟؟ايا اين همآن خشم و غضب خدا نيست؟ ايا اين همان عذاب الهي نيست؟چه عذابي از اين بالاتر کـه پسري بـه ي بگويد دوست دارم؟ اين همانند اني هست که عزراييل بـه فردي لبخند بزند و بگويد عزيزم بيا بغلم. خبر جديد: طبق امار گرفته شده به نتيجه رسيده ايم کـه اکثر اني کـه والدينشان نفرينشان ميکنند و به قول معروف اق والدين ميشوند دچار اين گونـه عذابهاي الهي ميشوند . اخطار:* به تمامي ان توصيه ميشود هر گاه بـه همچين موجودي برخورد کرديد ميتوانيد از کلمـه ي « بسم الله الرحمن الرحيم »استفاده کنيد چون انـها ميپرند.به اميد روزي کـه خداوند بـه تمام عذابهايش خاتمـه دهد و در رحمت( زيبا ان گل عسل طلا ) خود را بـه روي بندگانشدبگشايد.امين يا رب العالمين جک ۱. يه اسبه زنگ ميزنـه سيرک ميگه با مدير سيرک کار دارم . گوشي رو ميدن بـه مدير سيرک اسبه بهش ميگه آقا من کار ميخوام مديره ميگه کار نيست اسبه همينطور اصرار ميکنـه مدير هم انکار که تا آخرش مديره ميگه کشتيمون حالا چه کار بلدي؟ اسبه ميگه احمق دارم باهات حرف مي! ۲. به غضنفر ميگن عجب مملکت خر تو خري داريم ميگه آره بابا من 3 بار رفتم سربازي هيچکي نفهميد! ۳. غضنفر آهنگ خالي گوش مي کرده ميزنـه زير گريه ميگن چرا گريه مي کني؟ با بغض ميگه آخه خوانندش لاله! ۴. ميخه ميفته تو آب زنگ مي زنـه درون ميره! ۵. غضنفر با ماشينش تو برفا گير مي کنـه زنجير نداشته سينـه مي زنـه! ۶. غضنفر ميره طواف کعبه ، جو مي گيرتش ميگه " واي خدا کشته شد "! (استغفر ا...) ۷. غضنفر ميخواسته زيردريايي آمريکاييا تو خليج فارس رو غرق کنـه، درون ميزنـه فرار ميکنـه! ۸. غضنفر زمين ميخوره، براي اينکه تابلو نشـه که تا خونـه سينـه خيز ميره! ۹ .غضنفر از ساختمون ده طبقه ميفته پايين، همـه جمع ميشن دورش، ازش ميپرسن: آقا چي شده؟ ميگه: والله منم تازه رسيدم! ۱۰. به غضنفر مي گن چرا قرصات رو سر وقت نمي خوري ؟ ميگه : مي خوام ميکروبا رو غافل گير کنم. جک غیر استاندارد!!!!!!!!!!!!!! درست 109 که تا جک توپ توپ را مـیتونین تو ادامـه مطلب بخونین یـه چند که تا نمونـه: تركه ميخواسته دور كمرشو اندازه بگيره، يه خطكش ميكنـه تو كونش ضربدر 3.14 ميكنـه تركه داشته با رفيقش رو بوسي ميكرده، رفيقش بهش ميگه،غضنفر چرا گردنت بو ميده؟!تركه ميگه:آخه چند روزه هر كي ميگوزه ميندازه گردن ما البته اینم بگم کـه جکاش یـه خورده غیر استاندارد هست!!!!! یـه خاطره یزدی یزدی های عزیز علاوه بر لهجه قشنگشون بـه حرف زدن با سوتی های زیـاد معروفن! معمولا بی محابا از فعل های و و...استفاده مـی کنن! و اگه بخوای مچشونو بگیری حتما یک دقیقه یک بار بـه حرف زدنشون گیر بدی! خاطره ای جالب کـه از این سوتی ها داشتم امشب با خوندن لینک یکی از دوستان بالاترین درون مورد اتوبوس واحد یـادم اومد .. معمولا اتوبوس های دانشگاه یزد و دانشگاه آزاد تو ساعت تموم شدن کلاسها از شدت جمعیت درون حال انفجارند ..سر یکی از ایستگاه های واحد ، یـه خانم مسنی با ۲ که تا شونـه تخم مرغ مـی خواست از درب ان سوار اتوبوس بشـه ،بنده خدا دید اگه بخواد معمولی سوار بشـه تخم مرغ ها بین فشار جمعیت له مـیشن! خانم ابتکار بـه خرج داد و پشتش رو کرد بـه سمت درون و دنده عقب از پله ها اومد بالا ... راننده کلید درب رو زد و درب داشت بسته مـی شد کـه حاج خانم با لهجه شیرین یزدیش داد زد : آقای رانندَه نِگَهدار ! تُخمُم رفت لایِ در! خودتون تصور کنید یـه اتوبوس پر از داشنجوی و پسر چطوری منفجر شد! اینم چندتا جک یزدی: ۱ - مـیگند یزدیها همـه شلوار راه راه مـیپوشند، وقتی هم بستنی مـیخرند اول درش رامـیزنند، وقتي نوشابه ميخورند مرتب نگاه ميكنند كه ببينند چقدر مانده هست ۲- یـه روز یزدیها دور هم جمع مـیشن و مـیگن کـه چرا ملت واسه ما جک درست نمـیکنن؟بعد تصمـیم مـیگیرن کـه یـه کار مسخره کنن کـه بقیـه براشون جوک بسازن.بعدش همگی با هم مـیرن وسط کویر یزد یک سد خیلی بزرگ مـیسازن.و فکر مـیکنن کـه از فردا براشون جوک درست مـیشـه!فرداش کـه بر مـیگردن پیش سد- مـیبینن کـه به اندازه چند که تا اتوبوس عرب و ترک و لر و غیره اومدن بالای سد نشستن و قلاب بـه دست درون حال ماهیگیری هستند ۳- یـه بار یزدیها اعتراض مـیکنن کـه چرا تو کشور تبعیضه!! همـه واسه ترکها، رشتی ها، قزوینیـها، و اصفهانی ها جک مـیسازن و لی واسه یزدی های جک نمـی سازه. نماینده یزد واستاندار و دیگر مقامات مـیامن و مـیگن : آخه شما یزدی ها کاری نمـیکنین کـه مردم واستون جک بسازن. جماعت یزدی ها هم مـی شینن ببینن چیکار کنن کـه مردم واسشون جک بسازن. تصمـیم مـیگرن برن دسته جمعی تو کویر ماهیگیری.قلابها را کـه همـه مندازن و مـیشینن منتظر ماهی، مـیبینن یـه ترکه با قایق موتوری از جلوی اونـها رد مـیشـه. ۴- يزديه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر تخمم درد ميكنـه، دكتر دست ميزنـه ميگه: الان چه احساسي داري؟ ميگه: دكتر جون دوست دارم ادامـه بده ۵- از يزديه ميپرسن اسم زنت چيه؟ ميگه اسمش ميناس، من مين صداش ميكنم مردم نپرن روش!!! من خودمم یزدی هستم بعد یزدیـهاش نظر یـادتون نره انواع بله گفتن خانم ها!!!! عروس عادي: با اجازه بزرگترها بله (اين اصولا مثل بچه آدم بله رو ميگه و قال قضيه رو ميکنـه.)عروس لوس: بع..........له!عروس زيادي مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، م، دايي جون، جون،...، زن عمو کوچيکه، نوه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسي خانوم جون ، ... ، ... (اين عروس خانوم آخر هم يادش ميره بگه بله واسه همين دوباره از اول شروع ميکنـه بـه اجازه گرفتن ... !)عروس خارج رفته: با پرميشن گريت ترهاي فميلي ... اُ يسعروس خجالتي: اوهومعروس پاچه ورماليده: بـه کوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همـه فک و فاميل اين بزغاله (اشاره بـه داماد) آره.... ( وضعيت داماد کاملا قابل پيش بيني است)عروس هنرمند: با اجازه تمامي اساتيدم، استاد رخشان بني اعتماد، استاد مسعود کيميايي، ...، اساتيد برجسته تاتر، استاد رفيعي، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجي ، شير علي قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومـه مغفوره مرلين مونرو، مرحوم مارلين ديتريش، مرحوم مغفور گري گوري پک و ... آري مي پذيرم کـه به پاي اين اتللوي خبيث بسوزم چو پروانـه بر سر آتش ...عروس داش مشتي: با اجزه بروبمُجلي نيست من کـه پايه ام ...عروس زيادي مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحيم و به نستعين انـه خير ناصر و معين ... اعوذ با... من شيطان رجيم يس و القرآن الحکيم .... الي آخر .... ( و در آخر ) نعمعروس فمنيست: يعني چي؟! چه معني داره همش ما بگيم بله ... چقدر زن بايد تو سري خور باشـه چرا همش از ما سؤال مي پرسن ! ... يه بار هم از اين مجسمـه بلاهت (اشاره بـه داماد) بپرسين ... (اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن کـه بهشون احترام بذارن و يه چيزي ازشون بپرسن ... فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينـه کـه هست مي خواي بخواه نمي خواي هم بـه درک) جک اونم از نوع اصفحانی! ۱- یـه اصفهانیـه رو بـه جرم قتل زن و مادر زنش داشتن محاكمـه مـیكردن!قاضی بهش مـیگه: شما مظنون بـه قتل همسرتون توسط ضربات چكش هستید!یـهو یكی از افراد بسیـار محترم جامعه دادگاه داد مـیزنـه: ای كثافت بی شرف! دوباره قاضی مـیگه: درون ضمن شما مظنون بـه قتل مادر زنتان با ضربات چكش هم هستید! دوباره اون فرد محترم مـیگه: ای آشغال كثیف! قاضیـه این دفعه دیگه عصبانی مـیشـه و مـیگه: آقای فرد محترم جامعه! مـیدونم كه بـه خاطر این بی رحمـی و جنایت چقدر از این آقا بدتون مـیاد، اما اگه یك بار دیگه از این حرفای رکیک بزنین ناچار مـیشم كه از دادگاه اخراجتون كنم!فرد محترم مـیگه: مساله این نیست كه ازش بدم مـیاد، مشكل اینـه كه من 15 ساله كه همسایـهی اینام و در طی این 15 سال هر وقت خواستم ازش چكش قرض بگیرم، گفته كه ما چكش نداریم! ۲- اصفهانیـه 25 تومانی تو دستش عرق مـی كنـه، مـی گه هرچی گریـه كنی خرجت نمـی كنم ۳- بلیط های اصفهان از 20 تومن بـه 10 تومن كاهش پیدا مـی كنـه، اصفهانیـا اعتراض مـی كن. ازشون مـی پرسن واسه چی اعتراض كردین مـی گن چون قبلا كه پیـاده مـی رفتیم 20 تومن بـه نفعمون بود، اما حالا 10 تومن بـه نفعمونـه! ۴- اصفهانیـه بـه پسرش مـی گه وقتی مـی خوای با نامزدت بری سینما، داخل سینما باهاش قرار بذار، که تا اون پول بلیط خودش رو خودش بده! پسره مـی گه: اِاِاِاِاِ، بعد پول بلیط منو کی حساب کنـه؟ ۵- بـه اصفهانیـه مـیگن انگیزه ات چیـه هی کنکور مـی دی؟ مـیگه: بـه خاطر ساندیس و کیک! ۶- اصفهانی ها وقتی مـهمان براشون مـیاد این طوری تعارف مـی کنند: لطفا این مـیوه ها را هم ملاحظه بفرمایید! جک یـه سری جک و sms مخلوط حال کنین: 1. ترکه دلش مـیگیره محلول لوله بازکن مـیخوره.2. آهنگ مورد علاقه درون قزوین :عزیزم بگو بر مـیگردی.3. بـه غضنفرمـیگن 14 معصوم رو مـیشناسی؟ مـیگه آره. مـیگن یکی یکی نام ببر. مـیگه والا اسمن کـه نـه.4. از نظر ترکها فرق بین حادثه و فاجعه چیـه ؟حادثه یعنی اینکه ۱۰۰۰ که تا ترک درون یک کشتی غرق بشن.فاجعه یعنی اینکه هر ۱۰۰۰ که تا شون شنا بلد باشن.5. از ترکه مـیپرسن نظرت راجع بـه زندگی چیـه ؟ مـیگه مربع زندگی سه ضلع دارد ایمان و تقوا .6. بسیجی رییس فدراسیون شطرنج مـیشـه شاه رو بر مـیداره جاش امام رو مـیزاره .7. از ترکه کـه قهرمان شنا بوده مـیپرسن شما از کجا شروع کردین مـیگه والا ما از زمـینـهای خاکی .8. بـه ترکه مـیگن تو شـهرتون آثار باستانی دارین مـیگه نـه ولی دارن مـیسازن. 9. بـه یـه ترکه مـیگن : راسته شما بـه خر مـیگین داداش مـیگه آره داداش 10. ترکه مـیره آمپول بزنـه مـیره تو درمانگاه پیش پرستاره مـیگه خانم من اومدم آمپول ب پرستاره نگاه مـیکنـه مـیبینـه پنی سیلین هستش مـیگه آقاشما آخرین بار کی پنیسیلین زدین ؟ مـیگه دیروز پرستاره مـیگه خیلی خب آمپول رو مـیزنن و ترکه غش مـیکنـه حالش بد مـیشـه و .... بعد از اینکه حالش رو جا مـیارن پرستاره با عصبانیت مـیگه مرتیکه مگه نگفتی دیروز پنی سیلین زدی ترکه : آره ولی دیروز هم همـینجوری شد 11. از ترکه مـیپرسن شیشـه چه جوری ساخته مـیشـه مـیگه بـه پشم شیشـه واجبی مـیزنن12. ترکه زنش دو قلو مـی زاد بـه دکتره مـیگه: دکتر ارزون حساب کن جفتشو ببرم!!!13. ترکه مـیره پیتزا فروشی، مـیگه: ببخشید پیتزا بزرگ چنده؟ یـارو مـیگه: 2000 تومن. ترکه یکم بالا پایین مـیکنـه، مـیگه: پیتزا متوسط چنده؟ یـارو مـیگه: 1000 تومن. باز ترکه یوخده با پولای جیبش ور مـیره، مـیگه: پیتزا کوچیک چنده؟ یـارو مـیگه: 700 تومن. ترکه دست مـیکنـه تو جیبش یک صد تومنی درمـیاره، مـیگه: قربون دستت داداش، یک جعبه اضافه بـه ما بده! 14. ترکه مـیره مسابقه بیست سوالی، رفقاش صحنـه بهش مـیرسونن که: جواب خیـاره، فقط تو زود نگو کـه ضایع شـه. خلاصه مسابقه شروع مـیشـه، ترکه مـیپرسه: تو جیب جا مـیگیره؟ مـیگن: نـه. ترکه مـیگه: بابا این عجب خیـار گندهایـه! 15. ماشین ترکه رو تو روز روشن، جلو چشماش مـیدزدن، رفیقاش مـیدون دنبال ماشینـه و داد مـیزنن: آااای دزد! بگـــیـــرینش! یـهو ترکه داد مـیزنـه: هیچ خودشو ناراحت نکنید.. هیچ غلطی نمـیتونـه ه! رفیقاش وامـیستن، مـیپرسن: چرا؟ ترکه مـیگه: ایلده من شمارشو برداشتم! 16. زن ترکه حامله مـیشـه، مـیرن دکتر. دکتر یک معاینـه مـیکه بـه ترکه مـیگه: خانم شما حامله نیستن، این فقط بادِ شکمـه. ترکه هم دست خانوم رو مـیگیره و برمـیگردن خونـه. بعد از یک ماه شیکمـه زنـه کلی مـیاد بالاتر، دوباره پامـیشن مـیرن دکتر، دکتره بعد از معاینـه مـیگه: عرض کردم که، خانم شما حامله نیستن، این فقط باد شکمـه! خلاصه چهار پنج ماه، هی شکم زنـه مـیومده بالا و بالاتر و هی دکتر مـیگفته این فقط باد شکمـه. آخر ترکه شاکی مـیشـه،کیرش رو درون مـیاره مـیگذاره رو مـیزِ دکتره، مـیگه: ببخشید آقای دکتر، اگه مـیشـه اینو یک معاینـه کنید، ببینید ....یره یـا تلمبهست؟!!! 17. ترکه رو بـه جرم سرقت محاکمـه مـیکنند، مـیگن طبق حکم شرع حتما یک دستشو قطع کنیم. مـیان دست راستشو قطع کنند، مـیبینند روش با خال کوبی نوشته: مرگ بر آمریکا! مـیگن این دستو کـه نمـیشـه قطع کرد... مـیرن دست چپش رو قطع کنند، مـیبینن نوشته: مرگ بر اسرائیل! مـیگن ای بابا این دستم کـه صلاح نیست قطع شـه. خلاصه هرجاشو مـیان قطع کنند، مـیبینن یک شعار انقلابی روش خال کوبی شده، که تا اینکه مـیرسن بـه ...یر ترکه، مـیبینن روش نوشته: جاکوزی! مـیگن: خل نگاه کن چی نوشته! همـینو ببرین! یـهو ترکه مـیگه: جناب سروان دست نگه دارید! این وقتی خوابیدس این ریختیـه، وقتی پاشـه مـیشـه: جنگ جنگ که تا پیروزی!!!18. ترکه زن مـیگیره، شب اول تو حجله که تا مـیان مشغول شن یـهو عروس سکته مـیکنـه مـیمـیره! ترکه خیلی ناراحت مـیشـه، مـیگه: بابا اینکه نشد، اینـهمـه خرج کردیم و حالا یک دور هم حال نکنیم خیلی ستمـه! مـیکنیم، بـه ملت مـیگیم بعد از کار مرد! خلاصه مشغول مـیشـه، همچین کـه نوک کار فرو مـیره یـهو زنـه شکه مـیشـه و بلند مـیشـه مـیشینـه. ترکه مـیزنـه تو سرش شروع مـیکنـه بلند بلند گریـه ! عروسه مـیگه: بابا من زنده شدم، حتما خوشحال باشی، چرا گریـه مـیکنی؟ ترکه وسط همون گریـه زاریش، مـیگه: بابام! عروسه مـیگه: بابات چی؟ باز ترکه مـیکوبه تو سرش، مـیگه: بــــابـــام! عروسه مـیگه: خوب بابات چی؟! ترکه مـیگه: اگه مـیدونستم نمـیگذاشتم بمـیره!!! 19. اگری مـی گوید کـه برای تو مـی مـیرد دروغ مـیگوید!!! حقیقت رای مـیگوید کـه برای تو زندگی مـی کند20. تنـهاانی کـه مارا مـیرنجانند. عزیزانی هستند کـه همـیشـه کوشیده ایم از ما نرنجند.21. بعد از آخرین دیدار با دوستانت یـادت باشد کـه ، بـه دوستانی فکر کن کـه دیگر فرصتی به منظور در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند22. سعی کن یک مشت آب را درون دست بفشاری. خواهی دید کـه بسرعت ناپدید مـی شود. اما اگر بـه آرامـی دست ات را درون همان آب رها کنی مـی بینی کـه با تمام وجود آب را حس مـی کنی23. اگر همـیشـه همان کاری را کـه انجام داده اید تکرار کنید ، چیزی بیش از آنچه که تا کنون بـه دست آورده اید، بـه دست نخواهید آورد.24. بعضی فکر مـی کنند منصفانـه نیست که.خدا کنار گل سرخ خار گذاشته است.بعضی دیگر خدا را ستایش مـی کنند کـه کنار خارها گل سرخ گذاشته است25. خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بیـاموزید بدون جلب توجه متفاوت باشید.26. درون پناه حضور سبز تو ، طوفان غم ، مرا جا مـی گذارد . درون کنارت ژرفای آرامش را احساس مـیکنم و بی تو سیل بی رحم تنـهایی مجالم نمـی دهد 27. اگر از پایـان گرفتن غم هایت نا امـید شده ای ، بـه خاطر بیـاور زیباترین صبحی کـه تا بـه حال تجربه کرده ای مدیون صبرت درون برابر سیـاهترین شبی هستی کـه هیچ دلیلی به منظور تمام شدن نمـی دید ...28. اگر مـی دانستی چه قدر دوستت دارمـهیچ گاه به منظور آمدنت باران را بهانـه نمـی کردیرنگین کمان من!!! جک تلفن همراه تنـها چيزيه كه مردها سرش دعوا دارند كه مال كدومشون كوچيكتره... ------------------------------------------------------------------------ بهترين انتقام از زني كه شوهرتون رو از چنگتون درون آورده چيه؟بذارين شوهرتون مال اون بمونـه! ------------------------------------------------------------------------- - من شنيده ام تو بعضي از كشورها زن و شوهر قبل از ازدواج همديگه رو نميشناسن! راسته؟- م تو همـه جاي دنيا وضع همينـه! ------------------------------------------------------------------------ - بهترين مدرك دروغ بودن قصه ها چيه؟- شاهزاده افسانـه اي هميشـه خوش تيپ و باهوش و پولدار و مجرده! ------------------------------------------------------------------------ آگهي نيازمندي: بـه پنج مرد زرنگ و كاري يا يك زن نيازمنديم... ------------------------------------------------------------------------ يه مرد متاهل تنـهايي ميره مسافرت. وقتي برميگرده زنش ميپرسه:- خوش گذشت؟- عالي بود! خيلي كيف كردم!- خوب حالا چقدر خرجت شد؟- ده هزار دلار! خوب معلومـه كه حسابي دعواشون ميشـه. خانمـه ميگه حالا كه اينجور شد من هم تنـها ميرم مسافرت. وقتي برميگرده شوهره ميپرسه: - خوش گذشت؟- عالي بود! خيلي كيف كردم!- خوب حالا چقدر خرجت شد؟- ده دلار! - مگه ميشـه؟- چرا نميشـه؟ شب اول ده دلار دادم يه نوشيدني دم بار خوردم, بعد با يه احمقي مثل تو آشنا شدم! ------------------------------------------------------------------------ فالگير: فردا شوهرتون ميميره!زن: اينو كه خودم ميدونم. بهم بگو گير پليس ميفتم يا نـه! ------------------------------------------------------------------------ هر زن باهوشي ميليونـها دشمن داره: همـه مردهاي احمق! ------------------------------------------------------------------------ وقي خدا مرد رو آفريد داشت تمرين ميكرد! ------------------------------------------------------------------------ - چرا روان درماني مردها كمتر از زنـها طول ميكشـه؟- معمولا بايد درون روان درماني بـه دوران كودكي بازگشت و مردها هميشـه درون همون دوران بـه سر ميبرند! ------------------------------------------------------------------------ - بـه مردي كه نود و نـه درصد مغزش از بين رفته چي ميگن؟- خواجه! ------------------------------------------------------------------------ مرد: عزيزم, من ميخوام از تو خوشبخت ترين زن دنيا رو بسازم!زن: خير پيش! ------------------------------------------------------------------------ فرق يك مرد با يك گربه چيه؟- يكيشون يه موجود دله هست كه بي چشم و روئه و براش مـهم نيست كه كي بهش غذا ميده, اون يكي يه حيوان ملوس خانگيه. ------------------------------------------------------------------------ - فرق بين يك مرد باهوش و هيولاي لاك نس چيه؟- هيولاي لاك نس که تا به حال چند بار ديده شده! ------------------------------------------------------------------------ - وقتي يه زن ميبينـه كه شوهرش داره زيكزاك تو حياط ميدوه بايد چيكار كنـه؟- هيچي, بايد بهتر هدف بگيره و به شليك كردن ادامـه بده! ------------------------------------------------------------------------ - وقتي خدا حوا رو آفريد چي گفت؟- كار نيكو كردن از پر كردن است! ------------------------------------------------------------------------ - بـه زني كه هميشـه ميدونـه شوهرش كجاست چي ميگن؟- بيوه. - بـه مردي كه نود درصد قوه عقلانيش رو از دست داده چي ميگن؟- بيوه. ------------------------------------------------------------------------ - چرا مردها از زنـهاي خوشگل بيشتر از زنـهاي باهوش خوششون مياد؟- چون قدرت چشمـهاشون بيشتر از قدرت مغزشونـه! ------------------------------------------------------------------------ يه پري افسانـه اي بـه يه مرد ميگه: يه آرزوت رو بگو که تا برآورده كنم. مرده ميگه: يه كاري كن كه حسابي احمق بشـه که تا بتونم با خيال راحت بهش دروغ بگم و هي مچم رو نگيره. پريه قبول ميكنـه و ميگه: برو خونـه تون. آرزوت رو برآورده كردم. مرده خوشحال ميره خونـه, ميبينـه زنش تبديل بـه يه مرد شده! ------------------------------------------------------------------------ - خانمم درست سه هفته بعد از ازدواجمون فوت كرد...- خوب بعد زياد زجر نكشيده! البته درون جواب اين همـه خبيث بازی نويسنده مطالب بالا بايد گفت کـه سر يا جاي عقل هست يا جاي مــو ،،، واسه همينـه آقايان کمتر مو دارند و بعضی ها هم اصلا مو ندارند .... بـه نظر شما چرا اکثر سياستمدارها و پروفسور ها و پولدارها بي مو هستند ؟؟؟! جواب : واسه اينکه عقلشون بيشتر از باقيه کار ميکنـه ،،، راستي چرا مُد شده ها موهاشون را خيلي بلند ميگذارند ******************************************** يه نفر داشته با زنش دعوا ميکرده کـه : تو کـه از من خوشت نميومد بعد چرا سر سفره عقد با صداي بلند داد زدي بـــــــــــله ،،، زنـه ميگه : من بـه تو نگفتم بله ،، يکي از من پرسيد با اين مرتيکه عوضي ميخواهي ازدواج کني من داد زدم بـــــــــــله يارو ميره خونـه ميبينـه يه مرده تو خونشون با زنش نشسته .. مياد جلو ميگه تو کي هستي با زن من نشستي ... طرف ميگه راستش من خلبانم اما هواپيما سقوط کرد افتادم تو خونـه شما ... يارو يه نگاه ميکنـه ميگه اين ارتش هم چه خر تو خريه ها ، ديروز هم يکي از نيرو دريائي کشتي شون غرق شده بود نزديک بود تو وان حموم غرق بشـه يه روز بهروز خالي بند سرما ميخوره صداش ميگيره اون هم مجبور بوده با صداي يواش و از ته گلو حرف بزنـه ( مجسم کنيد حالت را) ... خلاصه يه کاري پيش مياد ميره آيفون همسايشون را ميزنـه .. زن همسايه آيفون را بر ميداره ميگه کيــه ، بهروزه با صداي يواش ميگه حاج آقا هستن ، زنـه ميگه نـه نيستش بيا تو بـه خشايار ميگن با شمشير جمله بساز ، ميگه فولاد فدات شم شير بخور خشايار و بهروز خالي بند را ميبرن جهنم ، اما وسط راه ميگن بـه شما يه آوانس ميديم ،، ميگن چيه ،ميگن اينجا 2 نوع جهنم داريم يکي جهنم ايراني ها يکي جهنم خارجي ها ، ميپرسن فرقش چيه ، ميگن تو جهنم خارجي ها هفته اي يک بار قيـر داغ ميريزن تو دهنتون اما تو جهنم ايراني ها هر روز ،،،، خلاصه خشايار ميگه من ميرم تو جهنم خارجيا و بهروز هم مياد تو جهنم ايرانيا ..... يه چند ماهه بعد خشايار ميبينـه خيلي ناجوره اينجا ميگه بيچاره بهروز خالي بند کـه هر روز قير ميخوره ، خلاص ميره ميبينـه بهروز با رفيقاش نشستن دارن حال ميکنن و چاخان خبري هم از قير داغ نيست ،خشاياره ميگه جريان چيه ، مگن بابا اينجا آخه جهنم ايراني هاست يک روز قيرش نيست ، يک روز قيرش هست قيفش نيست ، يه روز دو تاش هست يارو نمي ياد سر کار ( برنامـه کودک کار و انديشـه را کـه يادتون هست ) ،، قزوينيه ميره صدا و سيما ميگه ببخشيد آقا اون بچه کـه هي ميگفت ( من کـــارم من کــارم ) کدومـــــه !!! يه بنده خدائي يه تيکه جور ميکنـه اما جا نداشته ، خلاص هر چي اين درون اون درون ميکنـه خونـه خالي گيرش نمياد ، يه هو ميبينـه يه تريلي گوشـه خيابون پارکه ، خلاصه ميرن زير تريلي و تو حس بودن کـــــــــــــه ميبينـه يکي زد سر شونش !!! طرف بر ميگرده ميبينـه واي يه افسره هست ميگه بله قربان چي شده ، سروانـه ميگه شما اينجا دارين چي کار مي کنين ، يارو هول ميکنـه ميگه هيچي قربان دارم روغن ماشين را عوض ميکنم ، سروانـه ميگه عزيزم اولا روغن ماشين را از اين طرفی ميشن و عوض ميکننن نـه اون طرفي ، دوماً تريلي نيم ساعته رفــته آقا غلام زنگ ميزنـه 110 ميگه آقا صدي ده طرف ميگه بله بفرمائيد غلامـه ميگه بي انصاف تو بازار صدي پنج نزول ميدن طرف شب عروسيش بوده خلاصه بـه داداش کوچيکش ميگه برو يه بسته کــرم از داروخونـه بگير بيار .. آقا اين بچه ميره ميخره ميده دست داداش دوماده اونـها هم ميرن تو حنجله ..... خلاصه مبينن يه ساعت شد نيومدن دوساعت شد سه ساعت شد يه روز شد ميبينن عروس دوماد نميان بيرون ، ميگن بابا اينـها مگه چه کار ميکنن ، بچه ميگه من بگم من بگم ، ميزنن تو سر بچه ميگن وااااا ، بچه چه معني داره از اين حرفها بزنـه ، خلاصه سرتون درد نيارم يه روز شد دو روز شد يه هفته شد مبينن نميان بيرون ، ميگن بچه تو کـه ميدوني چرا نميان بيرون ،،، پسره ميگه راستش داداش گفت برو يه بسته کــرم بخر ، مغازه بسته بود من هم يه بسته چسب دوقلو خ بهش دادم 1- خشايار بـه رفيقش ميگه: ميخوام شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه كشكيه؟! خشايار ميگه: بابا من كه راضيم، ننـه ام هم كه راضيه، فقط مونده شاه و ش! يه حاجي اصفهانيه ميره خونـه يه بابائي مـهموني و شب هم مي مونـه ، خلاصه نصفه شب بوده کـه صاحب خونـه هوس خانومش را ميکنـه ، حالا از يارو اصرار از حاج خانوم انکار کـه بابا يارو اصفهانيه بيدار ميشـه ميبينـه آبرومون ميره ، يارو آخرش شاکي ميشـه ميگه خوب برو بـه بهونـه آب خوردن از يخچال ، نور يخچال مي افته ببين طرف خوابه يا نـه ، حاج خانوم هم ميره ميبينـه بــله اصفهاني خوابه خوابه ، خلاصه ميان و مشغول ميشن ..... صبح حاجيه بلند ميشـه بـه صاحب خونـه ميگه ( با لهجه اصفهوني ) حج آقا ديشب خيلي تشنم بود ،، صابخونـه ميگه حاجي آب کـه بالا سرتون تو یخچال بود بر ميداشتين ميخوردين ،، اصفانيه ميگه نـــــــــــــه حج آقا ، ديشب يکي اومد اينجا يه ليوان آب خورد که تا صبح مي ک ....... نش مـهران مديري 2 که تا دزد ميگيره زنگ ميزنـه بـه 220 طرف خيلي شاكي ميره ثبتاحوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضایعه ، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ طرف ميگه: خشايارِ گهُچهره ! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ خشايار ميگه: خشايار انچهره! بهروز خالي بند پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره از خشايار ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يومالله سيزده آبان ! نــــــــــــــه غلام بهروز خالي بند رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه بـه نفر اول جايزه ميدن. بهروز خالي بند يوخده فكر ميكنـه، ميپرسه: بعد بقيشون واسه چي دارن ميدون؟! بهروز خالي بند تصادف ميكنـه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن. بالاخره بعد يك مدت افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صداي افسره بـه جايي نميرسيده. بهروز خالي بند شاكي ميشـه، داد ميزنـه: ساكت.. ساكت... ديگه اينجا كسي جز جناب سروان حق گه خوردن نداره ها! بهروز خالي بند زنگ ميزنـه فلسطين، ميبينـه اشغاله! آقا غلام دست ميذاره بـه برق فيوز مي پره ، فيوز رو ميزنن غلامـه مي پره بهروز خالي بند سوار آ ميشـه، ميبينـه نوشته: ظرفيت 12 نفر. باخودش ميگه: عجب بدبختيهها! حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟! بـه اکبر عبدي ميگن دوست داری خشايار بميره ارثش بـه تو برسه ، اکبره ميگه نـه ، دوست دارم بکشندش که تا ديه هم بگيرم از آقای خياباني ميپرسن: بـه نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، بـه كره و چين هم حمله كنـه تكليف ايران چي ميشـه؟ خيابانی ميگه: چي ميشـه نداره كه، ايران ميره جام جهاني! خشايار مستوفي داشته ميمرده ، ملت ريخته بودند دورش ببينند دم آخري چي ميگه ، خشايار ميگه بـه ارواح باباتون من همـه نماز روزه هام را گرفتم فقط 60 سال واسم طهارت بگيرين ! از ناتاشا ميپرسن: چند که تا بچه داري؟ 4 که تا از انگشتاشو نشون ميده، ميگه: 3 تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اينا كه 4تاست؟ ناتاشا انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: اين بچة همسايمونـه، ولي هميشـه خونة ماست! بهروز داروخونـه داشته، يك روز جلو درون مغازه بزرگ مينويسه: سوسك كش جديد رسيد! خلاصه بعد يك مدت يك بابايي مياد تو ميگه: ببخشيد، جريان اين سوسككش جديد چيه؟ اين خونة ما رو سوسك سر گرفته. ننـه بهروز ميگه: اين دارو خيلي جديده و بازدهيش هم تضمينيه. شما اين دارو رو ميريزيد تو يك قطره چكون، بعد كشيك ميكشيد که تا سوسكها رو بگيريد. هر سوسك رو كه گرفتيد، درون روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازين دارو ميچكونيد، بعد از يك مدت سوسكها كور ميشن و خودشون از گشنگي ميميرن! يارو كف ميكنـه، ميگه: خوب آخه اگه سوسكها رو بگيريم كه همونجا درجا ميكشيمشون! طرف ما ميره تو فكر، بعد يك مدت ميگه: آره خوب، ازون راهم مِشـه! آبادانيه ميخواسته بره خواستگاري، ديرش شده بوده حواسش پرت ميشـه شلوارش رو پشت و رو ميپوشـه و با عجله ميدوه تو خيابون، يهو يك ماشين مياد ميزنـه درازش ميكنـه وسط خيابون. رانندهه مياد بالا سرش، ميگه: طوريت كه نشده؟ آبادانيه يك نگاه بـه سر که تا پاش ميكنـه، چشمش ميافته بـه شلوارش، ميگه: چي چيو طوري نشده، ولك زدي حسابي پيچوندي! ميخواستن بهروز خالي بند رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گــرد، ميگن برو يك گوشـه بشين! يه بابائي تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برميگشته خونـه، يهو ميبينـه يكجا كوه ريزش كرده، يك قطار هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنـه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم كه آتيشو ميبينـه ميزنـه رو ترمز و قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، يارو يك نارنجك درمياره، ميندازه زير قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه يارو رو ميگيرن ميبيرن بازجويي، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكة خر! نـه بـه اون لباس آتيش زدنت، نـه بـه اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! طرف ميزنـه زير گريه، ميگه: جناب سروان بـه خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم! طرف كليدش رو تو ماشين جا ميگذاره، که تا بره كليد ساز بياره زن و بچش دو ساعت تو ماشين گير ميكنن! 29- بعد از عمري داريوش مياد ايران، اجرا زنده ميگذاره تو استاديوم آزادي. خلاصه ديگه ملت داشتن خودشون رو خفه ميكردن، داريوش هم مياد خيلي حال بده، از ملت ميپرسه: چي ميخواين براتون بخونم؟ يك تركه ازون پشت داد ميزنـه: اِبـــي بـخـــون.. اِبـــي بـخـون! از ننـه بهروز ميپرسن چندتا بچه داري؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: هفت تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اين كه فقط يكيه! ميگه: آخه دادم mp3شون كردن! تركه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش صحنـه بهش ميرسونن كه: جواب برج ايفله، فقط تو زود نگو كه ضايع شـه. خلاصه مسابقه شروع ميشـه، تركه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نـه. تركه ميگه:...ها! بعد حتماٌ برج ايفله! غلام ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش صحنـه بهش ميرسونن كه: جواب خياره، فقط تو زود نگو كه ضايع شـه. خلاصه مسابقه شروع ميشـه، غلامـه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نـه. غلام ميگه: بابا اين عجب خيار گندهايه! يه جوونـه ميخواسته تو يك ادارة دولتي استخدام شـه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟! طرف هول ميشـه، ميگه: شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد ميشم! ماشين بهروز رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينـه و داد ميزنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش! يهو خشايار داد ميزنـه: هيچ خودتونو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونـه بكنـه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ خشي ميگه: من شمارشو برداشتم! فولاد مي افته تو چاه، فاميلاش سند ميگذارن درش ميارن! يه بابائي سوار هواپيما ميشـه، ميشينـه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز ميشـه و اين دوتا نسبتاٌ با هم رفيق ميشن. وسطاي راه، يك مـهمون دار مياد از پيرمرده ميپرسه، پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده ميگه: نـه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مـهمون داره از طرف ميپرسه: شما چي؟ يارو مياد تريپ رفاقت بگذاره، ميگه: نـه مرسي. اين رفيقمون بواسير داره، باهم باز ميکنيم ميخوريم! شيخ پشم الدين کشکولي يه كارت تلفن ميخره، عجالتاً اول ميده پرسش كنن! يه پيرمرده و يه پيرزنـه و يه پسره و يه ه تو يه كوپه قطار با هم بودن، قطار ميره تو تونل و همـه جا تاريك ميشـه، يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همـه نشسته بودن سر جاشون. پيرزنـه با خودش ميگه: عجب متين و باحياييه! با اينكه جوونـه و دلش ميخواد ولي بـه كسي راه نميده، که تا يارو بوسيدش ، گذاشت زير گوشش! ه با خودش ميگه: عجب پيرزنـه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و كسي تحويلش نميگيره، بازم نميذاره كسي ازش سوء استفاده كنـه. پيرمرده هم با خودش ميگه: بابا عجب بدبختيهها! يكي ديگه حالش رو ميكنـه ما كشيده رو ميخوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو ببوسه محكم بزنـه تو گوش بغلي! بـه عربه ميگن که تا حالا موز خوردي؟ ميگه: آره ولك، همون كه هستش يك وجبه؟! يه هواپيما تو قبرستون تبريز سقوط ميكنـه، فردا راديو تبريز ميگه: شب گذشته يك فروند هواپيماي توپولوف درون حومة شـهر تبريز سقوط كرده و که تا اين لحظه 34513 جسد كشف شده! عمليات براي يافتن اجساد بقيه قربانيان درون قبرستون همچنان ادامـه دارد! از من نوار مغزي ميگيرند، ميبينند بيست دقيقه اولش خاليه! سه که تا پسره با هم كل گذاشته بودن، اولي ميگه: باباي من مـهمترين آدم مملكته. دوتاي ديگه ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ ميگه: باباي من رئيسجمـهوره. هر قانوني كه بخواد گذاشته بشـه رو بايد اول باباي من امضا كنـه. دومي ميگه: برو بابا حال نداري. باباي من عمري پوز باباي تورو ميزنـه! اوليه ميگه: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه : باباي من نماينده مجلسه.. که تا باباي من راي نده، عمري قانوناي باباي تو تصويب نميشن. سومي برميگرده ميگه: باباهاي شما جلوي باباي من پشم هم نيستن! اون دو که تا ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من پاسبونـه... جلوي خيابون واميسته، پونصدتومن ميگيره، ميشاشـه بـه قانون باباهاي هردوتون! تركه ميره خواستگاري، اسم ه پروانـه بوده ولي تركه قاط زده بوده، يك بند بهش ميگفته آهو خانوم! خلاصه وقتي ه مياد چايي تعارف كنـه، تركه ميگه: دست شما درد نكنـه آهو خانوم! ه شاكي ميشـه، ميگه: بابا اسم من پروانـهست نـه آهو.تركه ميگه: اي بابا فرقي نداره... حيوون حيوونـه ديگه! يه بچه مومني سنگ مينداخته تو صندوق صدقات، ازش ميپرسن: بابا اين چه كاريه ميكني؟! ميگه: ميخوام بـه انتفاضه كمك كنم! ميخواستن الهي قمشـهاي رو ترور كنند، تو سشوارش بمب ميگذارن! تو تبريز حكومت نظامي بوده، يارو سروانـه بـه سربازش ميگه كه تو اينجا كشيك بده، از هفت شب بـه بعد هركسي رو خيابون ديدي درون جا بزنش. حرفش كه تموم ميشـه، که تا مياد بره سوار ماشينش شـه، ميبينـه صداي گلوله اومد. برميگرده ميبينـه سربازه زده يك بدبختي رو كشته! داد ميزنـه: احمق! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه ميگه: ايلده قربان اين يک آدرسي پرسيد كه عمراٌ که تا ساعت نـه شب هم پيداش نميكرد! بـه آبادانيه خبر ميدن كه بابات مرده، ميگه: آخ جون... از فردا تريپ مشكي با عينک دودي ! بـه ملانصرالدين ميگن: ميدوني امام حسين كجا دفن شده؟ ميگه: نـه. ميگن: كربلا. ميگه: اي خوشا بـه سعادتش! يارو ميره تو يك قهوهخونـه، بـه قهوهچي ميگه: داش حال ميكني يك جك عربي بگم؟! قهوهچيه ميگه: ببين ولك، من خودم عربم، اين يارو هم كه كنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان كشتيه. اوني كه رو ميز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو که تا قمـه داره. حالا هنوز ميخواي جك عربي تعريف كني؟! يارو ميگه: نـه والله، حوصله ندارم سه بار توضيح بدم سه که تا تركه رفته بودن ايستگاه راهآهن، که تا ميرسن تو يهو قطار حركت ميكنـه، اينـها هم ميگذارن دنبال قطار حالا ندو كي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي، يكيشون ميرسه بـه قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميكنـه دومي رو هم سوار ميكنـه، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و كوفته برميگرده تو ايستگاه، يك بابايي بهش ميگه: آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته كرديد؟ قطار بعدي نيم ساعت ديگه حركت ميكنـه، واميستاديد با اون ميرفتيد. تركه نفس زنان ميگه: منم نميدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفيقام اومده بودن بدرقم! یـه گيجي مثل من ميره زير ماشين، رفقاش با دمپايي و سنگ ميزنن درش ميارن! يك شب تلويزيون فيلم سينمايي خانـه كوچك رو گذاشته بوده، تو فيلم مرده بـه زنش ميگه: شب بخير لورا. يهو تو لرستان ملت همـه تلويزيون رو خاموش ميكنند، ميرن ميخوابن! تركه و لره رفته بودن شكار، تركه از دور يك شير ميبينـه، نشونـه ميگيره ميزنـه... تيرش خطا ميره و ميخوره بـه دم شيره. شيره هم شاكي ميشـه، ميدوه طرفشون كه سرويسش كنـه. تركه جنگي ميره بالاي درخت، ميبينـه لره همينجور اون پايين واستاده، بهش ميگه: بابا بيا بالا، الان مياد دهنتو سرويس ميكنـه. لره يك نگاهي بهش ميكنـه، ميگه: برو گيتو بخور! مگه من زدم؟! معلمـه از شاگردش ميپرسه: دو دو که تا چند که تا ميشـه؟ پسره ميگه: شونزده تا! يارو شاكي ميشـه، ميگه: همين خنگ بازيا رو درون مياريد كه ملت ميگن تركا خرن! دو دو که تا ميشـه چهارتا، ديگه اگه خيلي بشـه، ميشـه هشت تا! يه پشت کنکوري ادعاي پيغمبري ميكرده،رفيقاش بهش ميگن: بابا همينجوري كه نميشـه! بايد بري چهل روز بشيني تو غار، که تا از خدا برات وحي بياد. خلاصه جوونک ميره، دو روز بعد با دست و پاي شكسته و خوني مالي برميگرده! رفيقاش ميپرسن: چي شده؟! يارو ميگه: ما رفتيم تو غار، يهو جبرئيل با قطار اومد! يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونـه، يهو ميبينـه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند، منتها يجور عجيب غريبي: اول صف يك سري ملت دارن دو که تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو مرده با سگش راه ميره، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن. يارو كف ميكنـه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم... ميشـه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خان، پشتيش هم مادر خانومم... هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت ميشـه، همينجور شروع ميكنـه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنـه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم؟! مرده يك نگاهي بهش ميكنـه، اشاره ميکنـه بـه 500 متر جمعيتي پشت سر، ميگه: برو ته صف! يه مشنگي يهو بي هـوا مياد تو اتاق ، خفه ميشـه! بامشاد دنبال دزد ميكنـه، از دزده جلو ميزنـه! آقا خشايار آتيش ميگيره ميميره فولاد در مغازش ميزنـه بـه علت پدر سوختگي مغازه تعطيل هست بهروز ميره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشي ميپوشـه! خشايار فولاد رو ميگذاره دانشكده افسري، رفيقاش بهش ميگن: بابا اينكه درسش خوب بود، ميگذاشتي دكتري، مـهندسي چيزي ميشد، خشي ميگه: آخه ميخوام وقتي درسش تموم شد باهم كلانتري باز كنيم! ياسمن گل بانو صبح از درون خونـه مياد بيرون، ميبينـه سر كوچه يك پوست موز افتاده، با خودش ميگه: اي داد بيداد، باز امروز قراره يك زميني بخوريم! يارو سرش ميخوره بـه ميلة وسط اتوبوس، جا بـه جا ولو ميشـه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز ميكنـه ميبينـه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم چي ميگه! تركه ميره پيتزا فروشي، ميگه: ببخشيد پيتزا بزرگ چنده؟ يارو ميگه: 2000 تومن. تركه يكم بالا پايين ميكنـه، ميگه: پيتزا متوسط چنده؟ يارو ميگه: 1000 تومن. باز تركه يوخده با پولاي جيبش ور ميره، ميگه: پيتزا كوچيك چنده؟ يارو ميگه: 700 تومن. تركه دست ميكنـه تو جيبش يك صد تومني درمياره، ميگه: قربون دستت داداش، يك جعبه اضافه بـه ما بده! دو که تا بلوچه ميرن تهران يك فولكس قورباغه اي ميخرن، برميگردن طرف بلوچستان. نزديكاي زاهدان يهو فولكسه خاموش ميشـه، هركار ميكنن ديگه روشن نميشـه. يكيشون برميگرده بـه اون يكي ميگه: اوره ياسروك، برو نگاه كن ببين ماشين چه مرگش زده. ياسروك ميره درِ كاپوتو باز ميكنـه، يك نگاه ميكنـه با تعجب ميگه: اوره كَريموك! بيا كه ماشين موتور ا! نداره! خلاصه اولي پياده ميشـه مياد يك نگاه ميندازه، ميگه: برو از صندوق عقب ابزار بيار، خودم درستش ميكنم! خلاصه ياسروك ميره درِ صندوق عقب رو وا ميكنـه، يهو داد ميزنـه: اوره كريموك! بيا كه از تهران که تا اينجا دنده عقب اومديم! يه عاشقي از طبقه صدم يه ساختمون ميپره پايين، بـه طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه: خب الحمدالله که تا اينجاش كه بخير گذشت! زن تركه دو قلو ميزاد، تركه ميره صورت حساب بيمارستان رو حساب كنـه، بـه يارو ميگه: حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم! يه نديد بديد ميره واسه تلفن همراه ثبت نام ميكنـه، بهش ميگن: که تا سه ماه ديگه بهت تحويل ميديم. آقا با کلاسه هم رو كمربندش يه پرچم ميزنـه : بـه زودي دراين مكان يك عدد موبايل افتتاح خواهد شد! سياه پوسته ميچوسه ، زنش که تا يک هفته دوده پاک ميکرده بعد از سالها جعبه سياه تانكي كه حسين فهميده رفته بود زيرش رو پيدا ميكنن،آخرين جملات حسين ضبط شده بود كه ميگفته: "...حاجي جون مادرت هل نده،...ده حاجي هل نده! نامرد، اين همـه نارجك چرا بهم بستي، يك وقت بلا ملا سرم مياد.... حــــــــاجـــــي! عربه با دو که تا خيار درون دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. عربه ميگه: بعد ولك بي زحمت اين دوتا رو هم بشور! يه خونـه خرابي پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه ميكرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي طرف ، گيلاس عرقشو برميداره، يه نفس ميره بالا. يارو اول يك نگاه غمناك بـه جاهله ميكنـه، بعد يهو ميزنـه زير گريه! جاهله ناراحت ميشـه:ميگه: بابا بيخيال، شوخي كردم ! جون حاجي..اصلاً الان يدونـه مَشتيشو برات ميگيرم، مـهمون من! يارو درون حين هق هق ميگه: نـه داداش، تقصير تو نيست. اصلاً امروز بدترين روز زندگي منـه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار، رئيسم هم بيرونم كرد! بعد اومدم برگردم خونـه، ديدم ماشينم رو دزد! رفتم كلانتري، گفتن كاريش نميتونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونـه يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد .. بعد رفتم تو خونـه، ديدم خانم با سه که تا از همسايهها تو رختخوابن! آخر تصميم گرفتم خودمو بكشم، كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو که تا ته خوردي! باباي فولاد ميميره، مجلس ختمش رفيقاش همـه ميان بهش تسليت ميگن. فولاد خيلي احساساتي ميشـه، ميگه: بـه خدا خيلي زحمت كشيدين تشريف آوردين، شرمنده كردين... ايشالله ختم پدرتون جبران ميكنم! زنِ آپانديسش رو عمل كرده بوده، بعد از عمل شوهرش مياد ملاقاتش. منتها زنـه هنوز خوب بهوش نيومده بوده و داشته زيرهزيون ميگفته: احمق...بيشعور...عوضي! يك دكتري داشته از اتاق رد ميشده، ميگه: خوب بـه سلامتي مثل اينكه خانمتون بـه هوش اومده و داره باهاتون حرف ميزنـه! ( ياسمن گل بانو ) خودشو ميزنـه بـه كوچة علي چپ، گم ميشـه! تو يكي از دهات اردبيل ملت براي بار اول كيوي ميبينن، ميرن از ملاي ده ميپرسن اين چيه؟ ملاهه يكم ميره تو نخ كيويه، بعد ميگه: ايلده تخم مرغيش، كه تخم مرغه! ولي من نميفهمم چرا موكتش كردن؟! از پرسپوليسي ميپرسن بنفش چه رنگيه؟ ميگه: قرمز ديدي ؟! آبيش ! تركه ميفته تو جوب، سند ميگذاره مياد بيرون! يه مسئولي داشته راديو پيام گوش ميداده، گزارشگره ميگفته: راه بهارستان بـه امام حسين بستهاست، راه انقلاب هم بـه امام حسين بستهاست... طرف ميگه: باشـه بابا بستس كه بستس، ديگه چرا هي بـه امام حسين قسم ميخوري؟! يه دانشمنده مثل من يه تيكه يخ گرفته بوده بالا، داشته خيلي متفكرانـه بهش نگاه ميكرده. رفيقش ازش ميپرسه: چيرو نگاه ميكني؟ طرف ميگه: ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجاش ه! به يکي ميگن يك معما بگو، ميگه اون چيه كه زمستونا خونـه رو گرم ميكنـه تابستونا بالاي درخته ؟! يارو هرچي فكر ميكنـه جوابشو پيدا نميكنـه، ميگه: نميدونم، حالا بگو چيه؟ همون يکي ميگه بخاري! يارو كف ميكنـه، ميگه: باباجان بخاري زمستونا خونـه رو گرم ميكنـه ولي تابستونا چه جوري بالاي درخته ؟ باز هم همون يکي ميگه: بخاريِه خودمـه دوست دارم بگذارمش بالاي درخت! اکـــــي يه ترکه داشته از تو جزيره آدمخورا رد ميشده، يهو ميبينـه آدم خورا محاصرش كردن. بيچاره جفت ميكنـه با حال زار ميگه: اي خدا بدبخت شدم! يهو يك صدايي از آسمون مياد: نترس بندة من، بدبخت نشدي! اون سنگ رو از جلوي پات بردار بكوب بـه سر رئيس قبيله. تركه خوشحال ميشـه، سنگ رو ميكوبه تو كلة رئيس قبيله. رئيسِ قبيله جابهجا ميميره، باقي افراد قبيله شاكي ميشن، نيزه بـه دست، شروع ميكنن دويدن طرف تركه! يهو يك صدايي از آسمون مياد: خوب بنده من، حالا ديگه بدبخت شدي! لره توي اتوبوسِ تهران-خرمآباد نشسته بوده، ميره بـه راننده ميگه: آقاي راننده واسه كي داري رانندگي ميكني؟! اينا کـه همـه خوابن! تركه با چند که تا رشتيه نشسته بودن داشتن جوك ميگفتن، رشتيا براي تركا جك ميگن، نوبت تركه كه ميشـه، که تا مياد بگه: يه روز رشتيه... همـه بهش ميگن بشين بابا نميخواد بگي! دوباره يه دور ميزنـه ميرسه بـه تركه، باز که تا مياد بگه: يه روز يه رشتيه... ميپرن وسط حرفش، نميذارن بگه. بار بعد كه نوبت ميرسه بـه تركه، ميگه: يه روز يه تركه داشته ميرفته با سر ميخوره زمين! همـه رشتيا ميخندن بعد تركه ميگه: ولي وقتي بلندش ميكنن ميبينن رشتي بوده! 97- تركه زنگ ميزنـه خونـه دوست ش، باباي ه گوشي رو ور ميداره. تركه ميگه: ببخشيد غزال خونست؟! باباهه هم شاكي ميشـه فحش خوار مادر رو ميكشـه بـه تركه! چند روز بعد ه تركه رو تو خيابون ميبينـه، ميگه: بابا چرا ضايع بازي درون مياري؟! وقتي بابام ور ميداره، يه چيزِ بيربط سر هم كن بگو. ترکه هم ميگه باشـه . دفعه بعد كه زنگ ميزنـه، باز باباهه گوشي رو ور ميداره. تركه هول ميشـه، ميگه: ببخشيد اونجا ميدون انقلابه؟! يارو ميگه: آره چي كار داشتي؟! ميگه: ببخشيد، غزال خانم هستن؟! يك سال، يك ماه از محرم گذشته بوده ولي هنوز تو شـهر صداي سينـهزني ميومده. مردم ميرن پي ماجرا، ميبينن دسته تركها تو كوچه بن بست گير كرده سيگاريه ميره لباس فروشي، ميگه: ببخشيد شلوار نخي داريد؟ يارو ميگه:بعله. طرف ميگه: بيزحمت دونخ بدين جک اینم یـه چند که تا جک ترکی: يه نفر ميميره ميره بهشت بعد ميبينـه خدا بـه جهنميا پلو و خورشت ميده ولي بـه بهشتيا نون و پنيرو و سبزي.معترض ميشـه ميگه خدايا بـه ما بهشتيا کـه انقدر کميم نون پنير سبزي ميدي ولي بـه جهنميا کـه بيشترن پلو خورشت؟خدا ميگه منکه نميتونم بـه خاطره چند نفر ديگ بار بذارم جسد 20 نفر از ترکهايي کـه پياده از جزيره کيش بـه سمت حرم مطهر امام بـه راه افتاده بودند امروز درون سواحل خليج فارس کشف شد درپي آزاد اعلام شدن ازدواج موقت از سوي وزير کشور موجي از اميد دربين جوانان پديدار شد وبا توجه بـه استقبال وسيع مردم زن صيغه اي سهميه بندي شد و بزودي (صفا کارت)توزيع مي شود اگر ديدي جواني بـه درختي تکيه کرده، بدان بنزين نداره سکته کرده بـه ترکه مي گن با وطن جمله بساز مي گه : من ديروز سر و تنم را شستم مي گن : خره وطن با طي دسته داره مي گه : اتفاقا ً منم با طي دسته دار خودم رو شستم - يک روز دو تا ابهدانیـه (احتمالا ترک بودن) واسه هم خالي مي بستند. اولي ميگه: ما يه کوه کنار خونـه مون داريم کـه هر وقت مي گيم جاسم، دو سه بار ميگه جاسم.... جاسم.... جاسم.... دومي ميگه: اين کـه چيزي نيست، ما يه کوه داريم کنار خونـه مون کـه هر وقت مي گيم جاسم، ميگه: کدوم جاسم مگسه داشته دور سر ترکه وز وز ميکرده، ترکه ميگه: برو جون مادرت، الآن برامون يک جوک درست ميکنن بـه ترکه ميگن: درون رو ببند هواي بيرون سرده. ميگه: مثلا اگر من درون رو ببندم هواي بيرون گرم ميشـه؟ يه ترک يه تهراني يه اصفهاني با هم ميرن يه خربزه ميخرن. ميگن هر کي کـه امشب شيرين ترين خواب رو ديد اون خربزه رو بخوره. صبح کـه بيدار ميشن تهرانيه ميگه من ديشب خواب ديدم تو مسابقه دو شرکت کردم و نفر اول شدم. اصفهانيه ميگه من خواب ديدم با تمام فاميل رفتيم يک جائيکه همـه جور خوراکي ها بود و مفت مفت بود و ما همينجور مي تونستيم بخوريم. ميبينن ترکه هيچي نميگه، ميگن تو چي خواب ديدي، ميگه: من هر کاري کردم خوابم نمي برد، ساعت 3 بلند شدم خربزه رو خوردم بـه ترکه مي گن با سي دي جمله بساز مي گه چسي دي .مي گن با سي دي صوتي جمله بساز مي گه: گوزيدي .مي گن با سي دي تصويري جمله بساز مي گه: اووووووووه بعد بگو ريدي جک چی مـیبینی؟ هیچی؟.......... دوباره نگاه کن. بازم هیچی؟ تو هیچی نوفهمـی... این عخرزو خان بید دیگه. مـیدونی اههمم کـه تو دستوشی مـیگی یعنی چی؟ یکم فکر کن؟ نمـیدونی؟ بابا مخففه اینـه دیگه : انرژی هسته ای حق مسلم ماست. فکر مـیکنی خیلی زررنگی؟ نـه عزیزم. زرنگ تو نیستی.زرنگ نوشابست کـه همـه ازشمـیگیرن.زرنگ افتابست کـه همـه رو دید مـیزنـه.زرنگ زنبور عسله کـه همـه چیزشو مـیخورن. دیدی زرنگ تو نیستی؟ اسمتو گذاشتم گل ترسیدم یـه روز پر پر بشی.اسمتو گذاشتم خورشید ترسیدم یـه روز غروب کنی.اسمتو گذاشتم جونم که تا اگه یـه روز مردم عمرا توهم نباشی!!! تو درون قلب من جا داری.تو درون رگهای من جاداری.رفتم دکتر گفت انگل داری!!! یـه لره مـیاد تهران مـیبینـه همـه استین کوتاه پوشیدن.مـیگه ای بابا بعد اینا چه جوری دماغشو اون چیـه کـه زنا مـیدن مردا مـیخورن؟ . . . چیـه؟ . بابا منفی نباش.خوب فحشـه دیگه!! ای یـار من . ای پیر من . بشین بـه روی... . . . صندلی. هان؟ اشتباه کردی کـه بازم.نـه؟ قالب ادبی فوق غزل بود نـه مثنوی. هر کاری مـی غضنفر رو از زیر اوار زلزله بیرون بیـارن نمـیگذاشته .فقط هی داد مـیزده من کاری نکردم بـه خدا فقط سیفونو کشیدم!! جدید ترین محصول رانی: شیر با تیکه های . وقتی اومدم چنان حالتو بگیرم کـه کیف کنی .چنان ابروتو مـیبرم کـه نتونی سرتو جلو فامـیل بالا بیـاری. کاری مـیکنم کـه از این بـه بعد پاهات بادیدن من شروع بـه ارزیدن کنـه. هنوز منو نشناختی بچه سوسول؟ من قبض موبایلتم دیگه!! غضنفر داشته فیلم سوپر نگاه مـیکرده کـه یـهو زنش مـیرسه.هول مـیشـه مـیگه خانوم جان بیـا ببین با این فلسطینی ها چیکار مـیکنن؟؟ قزوینیـه زنگ مـیزنـه بـه دوست ش مـیگه من بیـام پیشت.دوست ش مـیگه بیـا اما کاری نمـیتونی یـا.قزوینیـه مـیگه چطور مگه پریودی؟ ه مـیگه نـه ولی بد جور اسهالم!!!!! سلام خوبی ببخشید ولی 1سوال دارم کـه ازی نمـی تونم بپرسم فقط خودت مـی تونی کمکم کنی مـیخوام بدونم جنس شلوارت چیـه؟ دعای اتصال بـه اینترنت فی الهنگام شلوغیـه الّلهم اتصلنا الاينترنت،الّلهم اعتني کانکشن في دنيا والاخرت، انا نعوذبک من کلّه ويروس الخبيس الّلعين و الملعونيه و انّا نعوذبک من الديسکانکشن في الدنيا والاخره امين يا رب العالمين---------->كانكتينگ100 ازدواج ادم و هوا تو هیچ دفتری ثبت نشده.هیچ اخوندیم اونموقع نبوده کـه رو جاری کنی. خوب بدبخت هممون ایم دیگه!!!!!!! مدتي مي شد کـه در آن شب تاريک پشت ديوار خانـه شان قدم مي زد و بيخبر بود از اينکه پسر خلاف همسايه مدتي هست که او را زير نظر دارد جوووون ، جيگرتو بخورم عجب رون و سينـه اي پسر خلاف همسايه اينـها را گفت و در يک چشم بر هم زدن پريد و او را سخت درون آغوشش گرفت که تا ببرد درون جای خلوتي و به کام دل برسد ................و فردا همسايه پسرک ، تمام روز درون به درون دنبال چاقترين مرغش مي گشت مـیدونی بزرگترین ارزوی یـه جوجه تیغی چیـه؟ اینـه کـه حتی به منظور یـه بار یکی دست نوازش رو سرش بکشـه. قزوینـه بهیـه پسره دست مـیزنـه. یـارو هول مـیشـه مـی گوزه.قزوینـه یـه نگاه مـیکنـه مـیگه : خدا وکیلی همچین مالی بایدم یـه دزدگیر داشته باشـه. مـیدونی فرق نخود با بعد گردنی چیـه؟ اولیـه اگه بخوری مـیگوزی ، دومـیو اگه بگوزی مـیخوری!!!!! اخوند قزوینـه مـیره تو یـه دبستان پسرانـه واسه سخنرانی.یـه پسر و مـیبینـه.بهش مـیگه عزیزم تو کهبه این خوشگلی داری چرا نماز نمـیخونی؟ از قزوینیـه مـیپرسن اف .بی .آی یعنی چی؟ مـیگه: فدراسیون بچه بازان ایران بـه غضنفر مـی گن چی شد معتاد شدی؟ مـیگه با بچه ها قرار گذاشتیم روزهای تعطیل تفریحی یکم بکشیم .زد و امام مرد .دوهفته تعطیل شد. دانش مندان بـه تازگی کشف کرده اند که:انی کـه موقع ر..دن ، فکر مـیکنن .موقع فکر مـیر..نن . پلیس یـه پسره رو با یـه خانوم دستگیر مـیکنـه.به پسره مـیگه: صیغست یـا عقدیـه پسره مـیگه : هیچکدوم، داداش نقدیـه ، نقدیـه!! اگه توی قزوین با یـه قزوینی قوی هیکل ، تو یـه کوچه بنبست ، گیر کردی سه راه بیشتر نداری: 1.از خجالت اب شی بری توی زمـین 2.از ترس دود شی بری توی هوا 3.دستاتو بزنی بـه دیوار و توکل کنی بر خدا اخه بز، خر ، ، الاغ ، مـیمون ، گورخر ، ، بوزینـه ، کنـه،......... این همـه حیوون . چرا شیر شد سلطان جنگل؟ بـه غضنفر مـیگن اگه اب نبود چی مـیشد؟ مـیگه اونوقت شنا یـاد نمـی گرفتیم بعد غرق مـیشدیم جذابیت های تهران جذابیت های تهران بـه تازگی اعلام شد کـه تهران یکی از ده شـهر نامطلوب جهان به منظور سشناخته شد. اما تهران جذابیت های منحصر بفردی هم دارد کـه در هیچ جای دنیـا نظیر ندارد. ۱- تهران تنـها شـهری هست که درون آن مـی توانید وسط خیـابانـهای آن نماز بخوانید، وسط پارک شام بخورید، درون رستوران بـه دیدن مانکن های لباس های مدل جدید بروید ، درون تاکسی نظرات سیـاسی تان را بگویید، درون کوه بید، اما به منظور ملاقات با نامزدتان حتما به یک خانـه خلوت بروید!! 2-تهران تنـها شـهری هست که درون آن دو نفر روی دوچرخه مـی نشینند، چهار نفر روی موتورسیکلت مـی نشینند، شش نفر توی ماشین مـی نشینند، ۲۵ نفر توی مـینی بوس مـی نشینند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس مـی شوند!!! 3-تهران تنـها شـهری هست در دنیـا کـه پیـاده ها حتما از وسط خیـابان رد مـی شوند، اتومبیل ها حتما روی خط عابر پیـاده توقف مـی کنند و موتورسیکلت ها حتما از پیـاده رو عبور مـی کنند!! 4-تهران تنـها شـهر دنیـاست کـه در آن همـیشـه همـه چراغ ها قرمز است، اما هر دوست داشت از آن عبور مـی کند!!!!! 5-در تهران هیچ جای زنـها معلوم نیست، با این وجود مردها بـه همـه جاهایی کـه دیده نمـی شود نگاه مـی کنند!!!! 6-همـه درون خیـابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف مـی زنند، جز سخنرانان کـه حق حرف زدن ندارند!! 7-تهران تنـها شـهری هست در دنیـا کـه همـه صحنـه های فیلمـهای بزن بزن را درون خیـابان های شـهر مـی توانید ببینید، اما تماشای این فیلمـها درون سینما ممنوع است!! 8-مردم وقتی سوار تاکسی مـی شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی بـه مـهمانی مـی روند اصلاح طلب مـی شوند و وقتی راه پیمایی مـی کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسیکلت مـی شوند راست افراطی مـی شوند!! 9-رانندگی درون تهران مثل سیـاست ایران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد مـی کند، اما همـه چیز بـه کندی پیش مـی رود!! 10-ماشین ها درون کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کیلومتر حرکت مـی کنند، درون خیـابانـها با سرعت ۲۰ کیلومتر حرکت مـی کنند و در بزرگراهها پارک مـی کنند که تا راه باز شود!!!!! 11-در شمال شـهر تهران مردم درون سال ۲۰۰۸ مـیلادی زندگی مـی کنند و در جنوب شـهر درون سال ۷۰ هجری قمری!!!!!!!!! +یـه سری جوک آيا مي دونيد چرا نـه نـه حوا خوشبخت بوده؟ براي اين کـه شوهرش آدم بوده.روزي نـه نـه حوا مي ره دم خونشون، درون مي زنـه، بعد حضرت آدم مي گه: کيه؟ نـه نـه حوا مي گه: خودت و لوس نکن، منم.سعيد فلاح يه روز بـه يک مرد مي گن: يک جمله بساز کهآب باشـه؟مي گه: لوله آب. يک روز، يک پرتغال خودشو مي زنـه بـه ديوار، اون يکي پرتغال مي گه: چرا خود تو مي زني بـه ديوار؟مي گه: چون مي خوام پرتغال خوني بشم. يه روز، يه چس ويک مي رن يه مردي رو بکشند، چس بـه مي گه: تو صداش کن، من خفش مي کنم. دزدي پول هاي مردي رو مي دزده و فرار مي كنـه.مرده دنبال دزده مي دوه و داد ميزنـه: آي دزد.......يهو دزده مي ايسته و پول ها را بـه سمت مرده پرت مي كنـه و مي گه : بيا نديد بديد !!! اولي: زودباش قطار ميره دومي :کجا ميخواد بره بليط دست منـه . يه کوره مي ره آشپزخونـه، دستش مي خوره بـه رنده، مي گه: اين چرت و پرت ها چيه اين جا نوشتن! يه سوسکه مي ره جلوي آينـه، ميگه: واي سوسک!! يه آبشار رژيم مي گيره، تف مي شـه. يه اصفهوني موز ميخوره، معدش تعجب ميکنـه. يه اخي ميره پنجاه تومن ميندازه صندوق صدقات، ميبينـه قوچعلي داره از اون ور خيابون بهش مي خنده، فکر ميکنـه کم انداخته، يه دويست تومني ميندازه، مي بينـه قوچعلي باز داره مي خنده، فکر مي کنـه ضايس، يه پونصد تومني درون مياره، مي بينـه باز مي خنده، خلاصه يه هزاري درون مياره ميندازه تو صندوق، مي بينـه قوچعلي دلشو گرفته قاه قاه مي خنده. ميره اون ور خيابون بـه قوچعلي ميگه: آخه آمو براي چي مي خندي؟ کار من کجاش خنده داره؟قوچعلي ميگه: ه ه ه ...اين خو گوشي نداره. يکي تو مسابقه ۲۰ سوالي شرکت مي کنـه، از قبل با پارتي جوابو کـه ۲چرخه بوده بهش ميگن و ازش ميخوان براي اينکهي نفهمـه چندتا سوال الکي بپرسه. طرف ميگه:-هويجه؟؟؟ ميگن نـه . ميگه بعد دوچرخست........ يه روز يزديا ميان تهرون ، بـه تهرونيا مي گن: شما چرا از ما يزديا جك نمي سازين و فقط جك هاتون از غضنفر و قوچعلي يه؟تهرونيا مي گن : شما هم بايد يه سوتي بدين ، بعدا برا شما هم جك مي سازيم.خلاصه بعد از مدتي يزديا ميان تهرون مي گن: آقا بيايين يزد ، ما وسط كوير سد زديم. تهرونيا ميرن يزد كه سد رو ببينن و از يزديا جك بسازن. ميرن وسط كوير ، مي بينن بله، يه سد وسط كويره ، يهو نگاه مي كنن ، مي بينن بالاي سد غضنفر و قوچعلي نشستن دارن ماهي مي گيرن!! يه روز يه زنـه پا شو ميذاره روي سو سک . بعد سو سکه بلند مي شـه و مي گه پهلو انان نمي ميرند روزي ي نخ ميخوره، تسبيح بعد مي ده. يه روزي غضنفر با پسرش گر گم بـه هوا بازي ميکنـه جو زده ميشـه بچشو ميخوره يک روز غضنفر دماغشو بالا مي کشـه چشاش سبز مي شـه يه روز از ۱۱۰ ميان يه مرده رو بگيرن مرده مي زنـه مامور ۱۱۰ رو ميکشـه بعد از اون ميگفتند پليس ۱۰۹ ها ها ها ها يه آبادانيه وسط خيابون ايستاده بوده يه هو مي بينـه سيل داره همـه جا رو مي گيره . عينک ريبونشو درون مي آره مي زاره رو دمپايي ابريش هل مي ده رو آب مي گه تو خودته نجات بده مو يه خاکي تو سروم مي کونوم بـه قوچعلي ميگن شما ها بينتون آدم مشـهور هم هست ؟قوچعلي ميگه : ها بو نـه بعد سوفيا ...؟ ... هاردي اينا کين ؟ گرگه ميره دم درون خونـه شنگول و منگول ميگه منم منم مادرتون زود باشين درون رو باز كنين. شنگول ميگه غلط كردي ما آيفون تصويري داريم يه روز يه مرده مي ره نونوايي ديد صف مردونـه شلوغه رفت توصف زنونـه ايستاد و گفت : " آقا مادرم گفت يه نون بدين" يه روز يه مرده تو خيابون مي گوزه براي انکه ضايع نشـه مي گه : گوزي ..گوز.......... گوزي ..گوز....... بـه يارو مي گن با مردان آنجلس جمله بساز ميگه دسشويي مردا نـه آنجلس.......... يارو داشته پسرشو درون مورد ازدواج نصيحت مي كرده، مي گه: پسرم خواستي زن بگيري، برو از فاميل زن بگير.. ببين تو همين دور وبر خودمون، داييت رفته زن داييت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتي خود من، اومدم مادرت رو گرفتم! عربه داشته زن مي گرفته، ازش مي پرسن: جشن عروسيت رو كجا مي گيري؟ مي گه: تو يك مدرسه! مي گن: آخه چرا مدرسه؟! عربه مي گه: ولك آخه خـَيـلي كلاس داره! ميزبان از يكي از مـهمانها خواست آواز بخونـه. مـهمون گفت: آخه ديروقته، همسايهها ناراحت ميشن. ميزبان گفت: اصلاً مـهم نيست. سگ اونا هر شب که تا صبح پارس ميكنـه چهارتا آباداني مي خواستند از مرز خارج بشن, تصميم مي گيرند پوست بپوشند و قاطي ها با گله حركت كنند. درست درون لحظه اي كه مي خواستند از مرز خارج بشن, نيروهاي انتظامي فرياد مي زنند: آهاي اون چهارتا آباداني بيان بيرون از گله. آنـها با تعجب خارج ميشن و ميپرسند شما از كجا فهميدين كه ما آباداني هستيم؟ مامورا ميگن: از اونجايي كه ها عينك ري بن نميزنند. غضنفر و زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نميزدند. زن غضنفر وقتي شب ميره بخوابه، يك يادداشت براي غضنفرميگذاره كه: منو فردا ساعت ۶ بيدار كن. صبح زنـه ساعت ۱۰ از خواب پا ميشـه، ميبينـه غضنفر براش يك يادداشت گذاشته كه: پاشو زنيكه خر! ساعت شيشـه! يه بار تو آبادان مسابقه تقليد صداي داريوش برگزار ميشـه، داريوش مياد چهارم ميشـه يک روز پلنگ صورتي ميره سر خاکه باباش ميگه:بابام,بابام,بابام بابام,بابام يه روز بـه يک خرگوشـه مي کن چرا هويج مي خوري مي گه هوي جوري روزي بـه مرده مي گو يند چه پفکي رو دوست داري ميگه سي توز مردي بود کـه زماني کـه هوا رعدو برق ميزد سرش و ميکرد بالا مي خنديد بهش گفتن چرا اين جوري ميکنيگفت:مگه نمي بيني دارن عميندازن روزي خري بـه خري مي رسد و مي گويد تو چرا خريمي گويد چون جد درون جد من خر بوده يارو مي ره تو يك قهوهخونـه، بـه قهوهچي مي گه: داش حال مي كني يك جك عربي بگم؟! قهوهچيه مي گه: ببين ولك، من خودم عربم، اين يارو هم كه كنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان كشتيه. اوني كه رو ميز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو که تا قمـه داره. حالا هنوز مي خواي جك عربي تعريف كني؟! يارو مي گه: نـه والله، حوصله ندارم سه بار توضيح بدم چي شد! يه روز سه که تا جوجه خروس رو از مدرسه اخراج مي کنند . باباي جوجه خروسا بـه اولي مي گه چرا اخراجت د؟ مي گه يکم از پرام ريخته بود فکر د م اجراجم د . باباي جوجه خروسا بـه دومي مي گه تو رو چرا اخراج د؟ ميگه اخه کاکولم وفتاده بود جلوي صورتم فکر د راپيستام اجراجم د . باباي جوجه خروسا بـه سومي مي گه چرا اخراجت د ؟ ميگه اخه عجوجه مرغ تو کيفم بود بـه يکي ميگن با ريلجمله بساز.ميگه:رفتيم باغ وحش با گوريل عانداختيم. يه يارو كرد بوده خودشو بوم ميندازه پايين ولي نمي ميره يارو مي خواسته خرگوش بگيره مي ره پشت درخت صدا هويج درون مياره معلم : با آجر جمله بساز دانش آموز خانوم با آجر جمله نمي سازند خانـه مي سازند بـه صدام ميگن شما چه طوري درون اين گير و دار فرار کرديد ؟ صدام ميگه موتور سيکلتم تلاشـه بـه يکي ميگن با لجن جمله بساز ميگه همـه تو ايران با من لجن بـه آبادانيه خبر ميدن كه بابات مرده، مي گه: آخ جون... از فردا تريپ مشكي آبادانيه مي خواسته بره خواستگاري، ديرش شده بوده حواسش پرت مي شـه شلوارش رو پشت و رو مي پوشـه و با عجله مي دوه تو خيابون، يهو يك ماشين مياد مي زنـه درازش ميك نـه وسط خيابون. رانندهه مياد بالا سرش، مي گه: طوريت كه نشده؟ آبادانيه يك نگاه بـه سر که تا پاش مي كنـه، چشمش مي افته بـه شلوارش، مي گه: چي چيو طوري نشده، ولك زدي حسابي پي چوندي! يه مرده ميره حموم پاش ميره رو صابون مي خوره زمين ديگه نميره حموم يه روز يه بابايي پاش درد ميکرد تو جورابش قرص بروفن انداخت!! يه روز بـه يه لاک پشت ميگن دروغ بگو . ميگه دويدمو دويدم يک مرده يک مار رو اذيت ميکنـه ماره ميگه سرطان بگيري يه روز يه نخودِ مي رسه بـه يه کشمشِ، کشمشِ ميگه قربونـه اون چاک ِ ... نَت. نخودِ ميگه از بس اين حرفارو زدي کـه چوب توي ...نَت يه روز يه نفر زنگ ميزنـه مخابرات مي گه : آقا ببخشيد , شما شماره اکبر آقا رو داريد .تلفنچي مي گه : نـهمرد ميگه : بعد لطفا يادداشت کنيد بـه يکي ميگن :نظرت درباره نوشابه چيه؟ميگه:نوشابه هم اب داره هم گاز داره ولي حيف برق نداره.به يکي ميگن:نظرت درباره خليج فارس چيه؟ميگه:خيلي خوبه ولي بايد اسفالت بشـه. پسره بـه باباش ميگه:بابا ميخوام برم دانشگاه نظرت چيه؟باباهه ميگه:بابا اگه بـه درست لطمـه وارد نميشـه برو. بـه يکي کارت تلفن ميدن . کارت پرس ميزنـه.يکي خودکارش تموم ميشـه.ترک تحصيل ميکنـه.به يکي ميگن:اگه دنيا رو بهت بدن چيکار ميکني؟گفت:ميفروشمش ميرم اروپا. يک رو. بـه ۱ نفر ميگن با شيشـه جمله بسازميگه ساعت شيشـه يه روز بـه يك اسكلت مي گن دروغ بگو مي گه :تپلوام تپولو صورتم مثل هلو از سه نفر پرسيدند: شماها كي بدنيا اومده ايد؟اولي: نيمـه اول سالدومي: نيمـه دوم سالسومي: درون وقت اضافه.!!!! يك روز بـه يك جواني مي گويند :آقاي محترم جلوي پمپ بنزين سيگار نكش.جوان جواب مي ده : برو ببينم من جلوي بابام هم سيگار مي كشم.!!! يه روز قوچعلي و يه تهروني و يه اصفهوني ميخوان برن پيك نيك قوچعلي ميگه: ناهار رو من ميارمتهرونيه ميگه : نوشابه هم رو من ميارماصفهونيه ميگه : منم دادشيمو ميارم!!! فيله و مورچه هه باهم ازدواج ميكنن فيله ميميره مورچه هه ميگه: بدبخت شدم حالا بايد که تا آخر عمر براش قبر بكنم !! دو نفر بهم ميرسند. اولي: از علي چه خبر؟- علي مرد.- چه جوري؟ - تريلي رفت رو انگشتش.- ولي آخه اينكه نبايد منجر بـه مرگ بشـه؟- آخه وقتي تريلي روي انگشتش رفت, انگشتش توي دماغش بود...!!! مردي رفيقش رو بعد از مدتها مي بينـه و در مورد كار و بارش سئوال ميكنـه.رفيقش بالكنت زبون جواب ميده:والله ما يييك كاكاكارخونـه زديم ولي بعد از يكماه آآآتيش گرفت, و ههههمـه اش سوخت.بعد رفتيم تو خخخريد بوبوبورس بعد از يه يه يه يه هفهفته ۵ ميليون توتوتومن ضضضرر كردم, مرد بـه رفيقش ميگه:با اينـهمـه ضرر خوبه كه سكته نكردي؟رفيقش جواب ميده: پپپس فكككر كردي دارم اااداي ات رو دددر ميارم؟؟؟!!!! روزي يه نفر كه زبونش مي گرفته ميره دم دكه سيگارفروشي و ميگه:- آآآقا بببخشيد سيسيگار دارين؟صاحب دكه ميگه: نـه, نننننداريم.همون موقع يه نفر ديگه مياد و ميپرسه آقا سيگار دارين؟صاحب دكه ميگه: نـه آقا نداريم.مرد اولي ناراحت ميشـه و يقه فروشنده رو ميگيره و ميگه:آآآقا دددمت گرم, حاحالا دديگه اااداي منو دددر مياري؟صاحب دكه ميگه: نـه نـه جوجون تو اااداي اواونو دددر مي آآآآوردم!!!!! سلماني از مشتري تازه كه مي خواست ريشش را اصلاح كند, پرسيد:آيا من که تا حالا ريش شما را اصلاح كرده ام؟- نـه آقا, اين جاي زخمـها مربوط بـه زمان جنگ است..... چند نفر مي رفتند كوه, سرپرست شون لكنت زبون داشت, از وسط هاي راه هي مي گفت: چ چ چ چ .گروه ميرسه بالاي كوه, مي خواستند چادر بزنند, سرپرست ميگه:چ چ چادر يادم رفت!!!ميگن اي بابا بايد برگرديم پايين, توي راه برگشت سرپرست همش مي گفته: ش ش ش ش .خلاصه مي رسند پايين و مي بينند كه چادر نيست.از هم مي پرسند چادرها كو؟ميگه ش ش ش شوخي كردم!!!!! اولي: تو از تبعيد مي ترسي يا حبس ابد يا اعدام؟دومي: از هيچكدام, من فقط از مي ترسم...!! - آقاي سردبير باز هم اين روزنامـه پر از اشتباه چاپيه امروز بيش از صد نفر تلفن كردند و اعتراض كردند.- جناب مدير اجازه ميدين از امروز شماره تلفن روزنامـه رو هم اشتباه چاپ كنيم؟؟؟!!! يه بابايي خونـه اش آتيش گرفت, هي ميرفت توي آتيش و برميگشت.همسايه ها پرسيدند: چرا هي ميري تو و مياي بيرون؟گفت: براي اينكه مادر توي خونـه ست.پرسيدند: چرا بيرونش نمياري؟گفت: ميرم تو, هي اين رو اون روش ميكنم, حالا زوده بيارمش بيرون!!!! - آقا من اومدم خودم رو بيمـه كنم.- بسيار خب درون مقابل چه حوادثي مي خواهيد خودتون رو بيمـه كنيد؟- درون مقابل مادر...!!!! لطیفه تو جزيره آدمخوارا، يه بابايي مي ره ساندويچ فروشي، يه ساندويچ مغز سفارش مي ده. ساندويچيه مي گه: مي شـه ۲ تومن. مرده عصباني مي شـه و مي گه: يعني چي؟ مگه سَرِ گردنست؟! هفته پيش يك تومن بود! ساندويچيه مي گه: آخه اين مغز تهرونيه، مرده هم ساندويچشو مي خوره و چيزي نميگه. هفته بعد مي آد و دوباره ساندويچ مغز سفارش مي ده، اين دفعه ساندويچيه مي گه: شد ۱۰ تومن! يارو خيلي شاكي مي شـه، مي گه: بابا چه خبرته؟! ساندويچيه مي گه: آخه اين مغز هم ولايت هاي حسن آقاست، كلي فسفر داره، باز طرف چيزي نميگه و پولو مي ده و ساندويچشو ميخوره. هفته بعد دوباره مي آد و يه ساندويچ مغز سفارش مي ده، اين دفعه ساندويچيه مي گه:مي شـه ۱۰۰ تومن! يارو ديگه پاك کپ مي کنـه وساندويچو ميكوبه رو ميز و داد ميزنـه: اين چه مسخره بازي يه درآوردي؟! ساندوچيه مي گه: آخه اين يكي مغز هم ولايتي هاي غضنفره، بايد ۱۰۰ که تا كله بشكونيم که تا يه ساندويچ ازش درآد!!! يه راننده کاميون بـه سر پيچ مي رسه، دلا مي شـه و برش مي داره. روزگار غريبي بود، جنگلي بود کـه درخت نداشت،شکارچي بود کـه تفنگ نداشت، تفنگش فشنگ نداشت، با تفنگي کـه فشنگ نداشت، مي زنـه بـه آهويي کـه سرنداشت و ميندازدش تو کيسه اي کـه ته نداشت. اگر چه اين شعر سر و ته نداشت ولي ارزش سر کار گذاشتنو داشت. وقتي گردنت رو ليس مي ، وقتي سينـه ات رو چنگ مي و وقتي رونت رو گاز مي ، اوهمرغ کنتاکي، فراموشت نمي کنم. پسته و کشمش با هم کل کل مي کنن، کشمش بـه پسته مي گه: چرا خشتکت پاره ست؟ پسته:همين حرف هاي بد رو گفتي کـه چوب تو ما تحتت .کيوان اشرف گنجوئي اولي : مي دوني يه فيل خاکستري رو چه جوري مي کشن؟دومي: نـه.اولي: با تفنگ مخصوص فيل خاکستري کش. حالا مي دوني يه فيل قرمز رو چه جوري مي کشن؟دومي: نـه.اولي: روش خاکستر مي ريزن بعد با تفنگ مخصوص فيل خاکستري کش مي کشنش.حالا مي دوني يه فيل سبز رو چه جوري مي کشن؟دومي: نـهاولي: يه حرف زشت بهش مي زنن، قرمز مي شـه، بعد خاکستر مي ريزن روش، خاکستري مي شـه،بعد با تفنگ مخصوص فيل خاکستري کش،مي کشنش. حالا مي دوني يه فيل زرد رو چه جوري مي کشن؟دومي: نـهاولي: يه پارچ آب مي ريزن زير پاش، سبز مي شـه،بعد يه حرف زشت مي زنن قرمز مي شـه، بعد خاکستر مي ريزن روش، خاکستري مي شـه، بعد با تفنگ مخصوص فيل خاکستري کش مي کشنش.حالا مي دوني يه فيل آبي رو چه جوري مي کشن؟دومي: نـه. اولي: مي زارنش جلوي آفتاب زرد مي شـه، بعد يه پارچ آب مي ريزن زير پاش، سبز مي شـه، بعد يه حرف زشت بهش مي زنن، قرمز مي شـه، بعد خاکستر مي ريزن روش، خاکستريمي شـه، بعد با تفنگ مخصوص فيل خاکستري کش مي کشنش.حالا ميدوني يه ...سينا رضايي يه جوجه مي ره پارتي، وقتي برمي گرده، مي گه: جيکس، جيکس!!! دو که تا دوست با هم مي رن ماشين سواري، تصادف مي کنن. اولي بـه دومي: ديوونـه! ديوونـه! اين چه طرز رانندگي يه؟ مامور راهنمايي و رانندگي مي آد و مي گه : شما کـه شـهر رو بـه هم ريختين،ديگه چي ميخواين؟ بعد، راننده مصدوم رو مي برنش بيمارستان، مادرش درون بيمارستان مي آد و مي گه : تو عزيز دلمي! تو عزيز دلمي!!! يه ايروني، يه آلماني، يه اسپانيايي و يه ترکيه ايسوار هواپيما بودن کـه زير هواپيما درمي ره، همـه، حتي خلبان، از ميله بالاي هواپيما آويزون مي شن، خلبان مي گه: يکي از شماها بايد از هواپيما بپره بيرون، ايروني يه مي گه: من مي پرم بـه يهشرط: همـه تون برام کف بزنين، همـه براش کف مي زنن و سقوط مي کنن!!! آرين خشـه چي فارسه مي خواست گردو بشکنـه، گردو رو ميذاره زير پاش، بعد با چکش مي زنـه تو سر خودش!!! يه روز بـه خره مي گن: گوش هات چه قدر درازه،خره مي گه: آخه هر خوشگلي يک عيبي داره! يه مارمولک ميره مشـهدوميشـه مشمولکبزرگ ميشـه ميشـه مشمول ميبرندش سربازي:) تركه مي ميره جوكها تموم ميشن!!! يه خرگوشـه مي ره داروخونـه مي گه: آقا هزار که تا ميخ دارين؟ داروخونـه چي مي گه: نـه. خرگوشـه هي هر روز مي آد و همون سوال را تکرار مي کنـه.داروخونـه چي فکر مي کنـه، هزار که تا ميخ مي خرم و به هش ميدم، هم راحت مي شم و هم درآمدي داره، مي ره و اين کار را مي کنـه. خرگوشـه دوباره مي اد مي گه: آقا هزار که تا ميخ دارين؟ داروخونـه چي مي گه: بله. خرگوشـه مي گه: اوه چه قدر ميخ !!! يارو ميره زن بگيره بهش ميگن بالاي مجلس بسين و حرفاي گنده بزناونم ميره روي طاقچه ميشينـه ميگه: فيل دايناسور آسمانخراش کاميون.....از طرف حميد آقاwww.hamidagha۱۲۶.persianblog.com يارو سرش ميخوره بـه ميله... ... ميله هه باد ميکنـه بـه غضنفر مي گن: چرا ترک شدي؟ مي گه از دزدي کـه بهتره.غضنفر مي ره استاديوم، جو ميگيردش با همـه دست ميده. يه روز يه مار با يک زرافه اذدواج ميکنند بچشون غوربآغه مىِشـه چرآ؟چون بچه دآر نمىِشدن از پرورشگاه بچه آوردند .گلبادى يک روز يک آفتاب پرست ميره روي يک جعبه مدادرنگي هنگ مي کنـه يه روز تو چين، دو که تا چيني مي خورن بـه هم و مي شکنن.بهنام يک روز بامشاد ميره جلوي مدرسه انـه،مي گه: واييييييييييي چقدر عيال؟ يه روز يه مَرده مي ره ساندويچ فروشي، مي گه: آقا يه ساندويچ همبرگر بدين ولي گوجه نذارين.ساندويج فروشي يه مي گه: ببخشيد آقا ما کـه گوجه نداريم، مي خواين خيارشور نذارم!!!---------------------------------------------سيد مـهدي واثق- تهران يه روز، يه مگسه با بچش مي ره مي شينـه روي سر يه آدم کچل. بچه مگسه بـه ش مي گه: من تشنمـه آب مي خوام . مادرش مي گه: آخه بچه جون من توي اين بيابون بي آب و علف، آب از کجا بيارم؟!!! عروسه مي ره گل بچينـه، شـهرداري مي گيرتش.فائزه.ص از اهواز يه بار يه سوسکه مي خواسته خودکشي کنـه مره مي خوابه بغل دمپاييشقايق از اهواز بـه فارسه ميگن ترکي بلدي؟ ميگه بيل ميرينمقنبر محمود خاني يه روز يه فارسه بـه يه تركه مي گه شنيدم تركا بـه خر مي گن داداش . تركه مي گه آره داداش . يه روز يه هزار پا از يه مورچه تقاضاي ازدواج مي كنـه مورچه جواب منفي بهش مي ده هزارپا مي گه آخه چرا مگه من چه عيبي دارم مورچه نگاهي بـه پاهاي هزارپا مي اندازه و با فيس و افاده مي گه والله من حوصله اينـهمـه جوراب شستن رو ندارم.(كامي) سوسكه با دوستش توى بيمارستان ملاقات كرد ، دوستش كفت خدا بد نده اينجا جه كار ميكنيد ، كفت نـه جيزى مـهمى نيست مادرمو با لنكه كفش زدنند .سلامى :- دو که تا دوست باهم رفته بودن شكار برنده ، هرتيري كه بسوى برنده شليك مكرد ، بـه آن نميخورد اما بر و بالش مى ريخت ، دوستش كفت توى اين تفنكت تيره يا واجى .سلامى . دو مرد سياه درون موقع دعوا كردن دست بـه كمر وهمديكر را زمين زدن يكدفه بوى سوختن تاير ماشين بلند شد . اصفهونيه پيتزا مي خوره، معده ش تعجب مي کنـه. برا مرغه چندتا مـهمون مي اد. مي بينن يه عتخم مرغ رو ديواره. مي گن: اين عچيه؟ مرغه مي گه: عبچگيامـه. فيله سقط مي كنـه، مي ندازه. يه روز، و باباي يه جوجه کاکلي زرد توپلي از هم طلاق مي گيرند. جوجه كاكلي زرد توپلي مي ره وسط حياط مي شينـه، مي زنـه تو سرش و مي گه: پيشي پيشي بيا منو بخور. يه مار و يه جوجه تيغي با هم ازدواج مي کنن، بچه شون سيم خاردار مي شـه. يه قورباغه قرص انرژي زا مي خوره، کرال پشت مي ره!!! راننده مي رسه بـه پليس راه، سروانـه مي گه: کارت ماشين، گواهينامـه. راننده مي پرسه؟ چي كاركنم؟ باهاشون جمله بسازم.ياور جعفري پور ( پارس آباد مغان) يه فارس مي ره مرغ داري، جو مي گيرتش، تخم ميذاره.ياور جعفر ي پور ( پارس آباد مغان ) يه مرده مياد از جوب بپره ... فيلم حركت آهسته مي شـه ... مي افته تو جوب .... يه روز چراغ علي مي ره کربلا، بعد کـه برمي گرده، بهش مي گن: کله چراغ ( لوستر ). روزي يه غول بي کار مي ره مشـهد. مشغول مي شـه. يه فارس، شلوار لي مي پوشـه، مي ره توالت،نمي تونـه شلوارشو پايين بکشـه، سکته مي کنـه. يه با علف ها يه فنر مي خوره،بعد مي گه : بع بع بَووووووووووووووو يه بار يه دزد فرار مي کنـه، مي ره تو جوب مي خوابه. پليسا پيداش مي کنن؛ بهشون ميگه: شما حق ندارين منو دستگير کنين؛ اينجا مربوط بـه نيروي درياييه يه بار يکي مي ره تو جوب مي خوابه،ازش مي پرسن؟ چرا تو جوب خوابيدي؟ مي گه: مي خوام درون جريان باشم. يه بار يه مرد از حال ميره! تو پذيرايي. اولي:اگه يه لکه آبي رو ديوار ديدي؟ چيه؟دومي:يه مورچه کـه شلوار لي پوشيده!!! يه روز، دو که تا كرم بـه هم مي خورن، بعد بـه هم ديگه مي گن: كرم داري؟ يه جوراب راه مي رفته، مي گه: عمرن اگه لنگه موپيدا کنين!!! يه روز، يه ه با يه پسره آشنا ميشـه، مي گه: اسمم شكوفه ست. تو خونـه بهم ميگن: شكو،اسم تو چيه؟ پسره مي گه: اسمم كامبيزه ، تو خونـه بهم ميگن: كامي، بر و بچه هاي محل هم،به هم مي گن: چس فيل. يه روز، يکي مي ره عروسي، جو ميگيرتش،به عروس شماره تلفن مي ده. يه روز، ۲ که تا مگس با هم ازدواج مي کنن. ماه عسل، مي رن گه خوري. اگر اديسون برق را اختراع نمي کرد، چي مي شد؟خوب يکي ديگه اختراع مي کرد. - نمي دونم چطور از شما تشكر كنم كه تلافي محبت شما باشـه؟- اين موضوع رو فنيقي ها بااختراعي كه كردند, حل كرده اند.- مگه فنيقي ها چي اختراع كردند؟- پول!!!! - تو كه تاجر معتبري هستي اگه روزي بيفتي و بميري ثروتت بـه كي ميرسه؟- خب معلومـه بـه .- اگه زن نداشتي چي؟- اگه زن نداشتم كه بـه اين زوديها نميمردم!!! اصغرآقا دكمـه اي پيدا كرد و برد پيش خياط.- آقا ميخوام براي اين دكمـه يك كت بدوزيد!!! كچلي پيش آرايشگري رفت و گفت: - موهاي من رو فر بزنيد. آرايشگر: سر شما كچله و نميشـه فر كرد. كچل: اشكالي نداره بعد فرقم رو از وسط باز كنيد.... آقا يعقوب خرش رو كول كرده بود و از كوه بالا ميرفت, پرسيدند:چرا خرت را كول كرده اي؟- گهي زين بـه پشت و گهي پشت بـه زين!!!! بيوك آقا پدرش دچار سوختگي شد و مجبور شد مغازه رو تعطيل كنـه و از پدرش پرستاري كنـه.پشت درون مغازه نوشت:- بـه علت پدرسوختگي, مغازه يك هفته تعطيل است!!!!! بيوك آقا كنار ساحل بطري درون بسته اي پيدا كرد و باكنجكاوي خواست ببيند كه داخل آن چيه.به محض بازكردن درون بطري ديوي از آن خارج شد و به بيوك آقا گفت بـه پاس اينكه من رو آزاد كردي دو که تا آرزويت را برآورده ميكنم حالا آرزوي اولت را بگو.- بـه من يك كوكا بده كه هيچوقت تموم نشـه.ديو بلافاصله بهش يك كوكا داد و آرزوي دومش را پرسيد.بيوك آقا كمي از كوكا رو خورد و گفت:- بـه به چه خوشمزه ست يكي ديگه هم بده!!! بيوك آقا از روي جوي آب پريد, دوتوماني اش درون آب افتاد.خم شد و دست توي آب كرد و يك پنج توماني پيدا كرد.سه تومان انداخت توي آب و پنج توماني رو گذاشت توي جيبش!!! زلفعلي خان دچار ريزش موي سر شده بود, هربار كه بـه سلماني مي رفت دستور ميداد گاهي فرق سرش را بـه طرف راست باز كنند گاهي بـه سمت چپ.كم كم موهايش ريخت و فقط يك دانـه مو بـه سرش باقي ماند ولي مردك همچنان بـه سلماني مي رفت.بار آخر سلماني از او پرسيد حالا فرقت را از كدام طرف باز كنم؟مردك بيچاره گفت:صاف بزن بالا, اين قرتي بازي ها بـه ما نيامده. شخصي درون اتوبوس بغل دست زن چاقي نشسته بود از او پرسيد:- خانم اسم شما چيه؟- غنچه.شما وا بشين چي ميشين؟؟!! + نوشته شده درون 2008/12/22ساعت 15:10 توسط مسعود | GetBC(147); آرشیو نظرات جک بـه یـارو یـه سوسمار نشون مـیدن مـیگن شما بـه این چی مـیگین ؟؟؟ مـیگه کی ما ؟؟؟؟ ما غلط یم بـه این چیزی بگیم ........ معتادی کـه در حال کشیدن سیگار بود، گفت: یـه ژمـین لرژه هم نمـیاد کـه خاکشتر شیگارم بیفته.. دو که تا سوسک بـه هم مـیرسن... یکی بـه اون یکی مـیگه ببینم توی اتاق شما هم دانشجو پیدا مـیشـه؟!! یـه روز یـه یـارو یک کیلو شکر مـی خره به منظور اینکه مورچه نخوره روش مـی نویسه نمک یکی داشته تعریف مـی کرده...... افتادم توی دریـا... مـی خواستم با شنا خودم رو نجات بدم.. کـه یـهو یـه کوسه افتاد دنبال من.... من بدو ..کوسه بدو.... من بدو ..کوسه بدو... یـهو.. از یـه درخت رفتم بالا... بهش مـی گن آخه توی دریـا کـه درخت نیست....!!! مـیگه ..چرا نمـی فهمـی..مجبورم بودم. اون دنیـا همـه ی مردها رو جمع مـی کنن و مـی گن : همـه ی زن زلیلها بیـان این طرف بقیـه همونجا وایسن... همـه مـیرن بـه جز یـه نفر..... بـه اون یـه نفر مـی گن کـه باريکلا.... شما چرا نرفتین؟ مـیگه من خانومم گفته همونجا مـی مونی از جات هم تکون نمـی خوری.....!!! یـه آقایی مـیره جوراب فروشی.. مـی گه : آقا من جوراب مـی خوام.. فروشنده مـی گه : مردونـه؟ آقاهه دستش رو دراز مـی کنـه و دست مـی ده و مـیگه : مردونـه...... بـه یکی مـی گن زنت رو دیدیم توی ماکسیما با یـه مرد غریبه با 190 که تا سرعت داشتن مـی رفتن.. یـارو مـی گه : آره ... ماکسیما 190 که تا رو راحت مـیره ......... کبریته سرش رو مـیخارونـه، آتیش مـی گیره! يه روز يه عنكبوت قرص اكس مي خوره پتو ميبافه شيطان اكس مي خوره مردم رو بـه راه راست هدايت مي كنـه پرگاره اكس ميخوره مستطيل ميكشـه يه جوجه اكس ميخوره ميگه جيكس جيكس يه روز يه قورباغه قرص اكس ميخوره، که تا شب كرال ميره چند نفر کوهنوردداشتن مـیرفتن بالای کوه.. سرپرستشون هم کـه لکنت داشته مـیگه چ چ چا چا ..... ببقیـه بر مـیگردن ببینن چی مـی خواد بگه .. از بس طول مـیکشـه بی خیـال مـیشن.. دوباره کمـی جلوتر مـیگه چ چ چا چا .. دوباره ملت بی خیـال مـیشن.. بـه بالای کوه کـه مـی رسن مـی خواستن چادر بزنن. سرپرسته مـیگه چ چ چ چادر یـادم رفت بیـارم... همـه شاکی مـیشن ول مـیکنن مـیرن پایین.. توی راه دوباره سرپرسته مـی گفته ش ش ش .. هیچگوش نمـی کرده.. بـه پایین کـه مـیرسن مـیگه ش ش ش شوخی کردم...... از يه ديوونـه مي پرسن چرا ديوونـه شدي؟ مي گه: من يه زن گرفتم كه يه 18 ساله داشت. با بابام ازدواج كرد. بعد زن من مادرزن ِ پدرشوهرش شد. ِ زن من پسر زاييد كه داداشـه من و نوه بود بعد نوه ي منم بود بعد من پدربزرگ داداشم بودم.زن من پسري زاييد كه زن پدرم، نتيجه پسرم و مادربزرگ اون شد بعد پسرم داداش مادربزرگش بود و من زاده پسرم شدم....... چوپان دروغگو مي ميره ، شب اول قبر ازش مي پرسنذ تو كي هستي مي گه منم دهقان فداكار! يه روز يه پيرزن قرص اكستازي مي خوره ، ميگه من ترانـه 15 سال دارم ! یکی کـه نوک زبونی بوده مـیره داروخانـه.. -- مـیگه آقا اشپیل دارین؟ **دکتره مـیگه چی؟ مـیگه اشپیل دیگه ** درست بگو ببینم چی مـیگی ؟ -- اشپیل.. ** اصلا صبر کن برم بـه همکارم بگم بیـاد مثل خودته شاید بفهمـه همکاره مـیاد مـیگه چی مـی خواین ؟ -- اشپیل مـی خوام مـیره مـیاره بهش مـیده و یـارو مـیره.. بقیـه مـیان بهش مـی گن این اشپیل چیـه؟ مـیگه خوب اشپیل دیگه مـیگن برو یکیش رو بیـار ببینیم چیـه مـیره و مـیاد مـیگه اشپیل تموم شده... پسر خوب یک پسر خوب هنوز امضاء گواهی نامـه اش خشک نشده بـه رانندگی خانمـها گیر نمـی دهد یـه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه مـی شود"مشتری گرامـی دسترسی شما بـه این سایت مقدور نمـی باشد" یـه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمـی رود یـه پسر خوب عالکساندر گراهام بل رو قاب نمـی کنـه بزنـه تو اتاقش يه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یـه خانم چشماش مثه چراغهای فولنمـی زنـه بیرون یـه پسر خوب روزی چند بار بـه سازندگان یـاهو مسنجر لعنت مـی فرسته یـه پسر خوب سر کلاس که تا شعاع 3 متریِ هیچ خانمـی نمـی شینـه یـه پسر خوب وقت برگشتن بـه خونـه ماشینش بوی ادکلن زنونـه نمـی ده یـه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمـیکنـه:"ساعت چند"؟ "کی مـیای؟" "کجا؟" "دیر نکنی ها" یک پسر خوب زمانی کهی مـی خواهد از عرض خیـابان عبور کند تعداد دنده را از 1 بـه 4 ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نمـی کند ک پسر خوب زمانی کـه یک خانم راننده مـی بیند ذوق زده نشده و در صدد عقده ای بازی بر نمـی آید یک پسر خوب کـه ژیـان سوار مـی شود روی بنز همسایـه با سوئیچ ماشین نقاشی نمـی کشد یک پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس بـه نمایندگی از راهداری و شـهرداری خیـابانـهای شـهر را متر نمـی کند یک پسر خوب دکمـه های پیراهنش را از یک متر زیر ناف که تا زیر چانـه کاملا بسته و با سنجاق قفلی محکم مـی کند یک پسر خوب بـه محض دیدن همسایـه رنگش لبویی شده و چشمش را بـه آسفالت مـی دزود یک پسر خوب روزی 10بارهوس بردن نذری بـه دم درون خانـه همسایـه کـه تصادفا دم بخت دارند را نمـی کند یک پسر خوب 5ساعت درون آهنگ جواد یساری نخوانده وبرای همسایگان آلودگی صوتی ایجاد نمـی کند یک پسر خوب با دوستانی کـه مشکوک بـه و لا ابالی گری هستند معاشرت نمـی کند یک پسر خوب همواره بـه اسم خود افتخار مـی کند و به هر کـه مـی رسد نمـی گوید کـه بجای اصغر بـه او رامتین و آرش و ... بگویند یک پسر خوب درون اثر دیدن افراد غرب زده جو گیر نشده و لحاف کرسیـه قرمز خال خال یشمـی را بـه پیراهن تبدیل نکرده و سر زانو خود را جر نمـی دهد یک پسر خوب تقاضای وسایل نا مربوطی از قبیل موبایل را از خانواده ندارد یک پسر خوب درون صورتی کـه با نامزد خود بیرون رفت وی بـه خانم متلک گفت فورا با پلیس 110 تماس حاصل مـی کند یک پسر خوب همانند زنکها تلفن را قورت نداده و سالی بـه 12 ماه دهانش بوی تلفن نمـی دهد یک پسر خوب هر صدایی از قبیل قار و قور شکم اهل خانـه را با صدای تلفن اشتباه نگرفته و يک متر بـه بالا نمـی پرد یک پسر خوب به منظور بیرون رفتن از خانـه 1 ساعت جلوی آئینـه نایستاده و بزک نمـی کند یک پسر خوب تنـها جوکهایی را بیـان مـی کند کـه مورد تائید 1)وزارت ارشاد اسلامـی 2)وزارت بهداشت 3)وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و ... باشد(منو مـی گه!) یک پسر خوب درون جشنـهای فامـیلی جو گیر نشده و نمـی د که تا آبروی کل خاندان را بر باد دهد یک پسر خوب هر زمان کـه عشقش کشید با زیر شلواری کردی چین پیلیسه دار و یـا شرت دوز و رکابی همانند قورباغه بـه وسط کوچه نمـی پرد یک پسر خوب که تا به حال مشاهده نشده
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه بیستم شـهریور ۱۳۹۰ |
عكس متحرك
برچسب ها : انیمـیشن, بامزه, بوس, بوسه, بچه, جالب, جدید, خنده, خنده دار, , دیدنی, زیبا, سنجاب, طنز, عکس, عمتحرک, عهای متحرک, قشنگ, متحرک, پیر, پیرزن, پیرمرد, گوزن
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه بیستم شـهریور ۱۳۹۰ |
‘//////////////////
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون یکشنبه بیستم شـهریور ۱۳۹۰ |
تعداد دقیق مژه هایت را مـیدانم…. -
تعداد دقیق مژه هایت را مـیدانم…. -
تعداد دقیق مژه هایت را مـیدانم…
تعجب نکن
زندانی مگر کاری جز شمردن مـیله های زندانش دارد!!؟
برچسب ها : تعجب, تنـها, , دقیق, زندان, زندانی, زیبا, شمردن, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, مژه, مـیله, نگاه, چشم, کار
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه هجدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
داستان آموزنده عقاب -
داستان آموزنده عقاب -
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را درون لانـه مرغی گذاشت.
عقاب با بقیـه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد.
در تمام زندگیش همان کارهایی را انجام داد کـه مرغها مـی د؛
برای پیدا کرم ها و حشرات زمـین را مـی کند
و قدقد مـی کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیـار، کمـی درون هوا پرواز مـی کرد
………….
سالها گذشت و عقاب خیلی پیر شد.
روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید.
او با شکوه تمام ، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریـان شدید باد پرواز مـی کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟
همسایـه اش پاسخ داد: این یک عقاب است.
سلطان پرندگان. او متعلق بـه آسمان هست و ما زمـینی هستیم.
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد. زیرا فکر مـی کرد یک مرغ است.
دابوت بـه عنوان جدید ترین متد روانشناسی موفقیت مـی گوید:
“اول از حصار اندیشـه پوسیده ای کـه سالها درون آن زندانی بوده اید رها شوید.
خود را بیـابید ، آنگاه آماده پرواز بـه سوی اه بزرگ شوید.”
برچسب ها : آسمان, آسمان ابری, آماده, آموزشی, آموزنده, ابر, اندیشـه, اه, اول, باد, بال, بالا, بزرگ, بسیـار, بقیـه, بهت زده, تخم, تخم عقاب, جالب, جدید, جریـان, جملات, جملات آموزشی, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, جمله, جوجه, حرکت, حشرات, حصار, دابوت, داستان, داستان آموزنده, داستان زیبا و آموزنده, داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دست, دست و پا زدن, رها, روانشناسی, زمـین, زمـینی, زندان, زندانی, زندگی, زیبا, زیرا, سال, سر, سلطان, شدید, شکوه, طلایی, عظمت, عقاب, فراز, فراز آسمان, فکر, قدقد, لانـه, متد, متعلق, مرد, مرغ, مطالب, مطالب آموزشی, مفید, موفقیت, نگاه, هدف, همسایـه, هوا, پا, پرنده, پرواز, پوسیده, پیدا, پیر, کرم, کم, کمـی, کوتاه
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه هجدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
مردم هم مثل مـیخ ها…. -
مردم هم مثل مـیخ ها…. -
مردم هم مثل مـیخ ها ،
وقتی جهتشان را گم مـیکنند،
تاثیرشان را از دست مـی دهند
و شروع مـی کنند بـه خم شدن.
برچسب ها : آموزشی, آموزنده, بزرگ, بزرگان, تاثیر, جملات, جملات آموزشی, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, جمله, جهت, خم, خم شدن, , دست, زیبا, شروع, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, مثل, مردم, مطالب, مطالب آموزشی, مطالب
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه هفدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
زندگی حتما کرد . . . -
زندگی حتما کرد . . . -
روزگارا ، کـه چنین سخت بـه من مـیگیری
باخبر باش کـه پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتر از دیروزم، گرچه فردای غم انگیز مرا مـی خواند
لیک باور دارم دل خوشی ها کم نیست !
زندگی حتما کرد . . .
برچسب ها : آسان, باخبر, باور, باید, تنـها, , دل, دل خوشی, دلگیر, دیروز, روزگار, زندگی, زندگی حتما کرد, زیبا, سخت, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, غم انگیز, فردا, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, نگاه, پژمردن, کم
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه هفدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
عهای تولد -
عهای تولد -
برچسب ها : birthday, happy, happy birthday, تبریک, تبریک تولد, تولد, تولدت مبارک, رز, رز قرمز, زیبا, شمع, شمع تولد, عزیز, عزیزم, عزیزم تولدت مبارک, عکس, عتولد, عهای تولد, قشنگ, کارت پستال, کیک, کیک تولد, گل, گل رز
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یـازدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
پرنده ای کـه بال و پرش ریخته باشد! -
پرنده ای کـه بال و پرش ریخته باشد! -
پرنده ای کـه بال و پرش ریخته باشد!
مظلومـیت خاصی دارد!
باز گذاشتن درون قفسش توهینی هست به او!
در قفس را ببند که تا زندان دلیل زمـینگیر شدنش باشد!
نـه پر و بال ریخته اش…
برچسب ها : باز, بال, تنـها, توهین, خاص, خاصی, دلیل, زمـینگیر, زندان, زیبا, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, قشنگ, قفس, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, مظلوم, مظلومـیت, پر, پرنده, کبوتر
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یـازدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
خدا یک وقتهایی دلش نمـی خواهد…. -
خدا یک وقتهایی دلش نمـی خواهد…. -
چه دلمان بخواهد ، چه دلمان نخواهد ،
خدا یک وقتهایی دلش نمـی خواهد
ما چیزی کـه دلمان مـی خواهد را داشته باشیم . . .
برچسب ها : اشک, تنـها, خدا, , درد, درد و دل, دل, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, مردن, مرگ, وقت, چیز, چیزی, گریـه
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یـازدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
صداقت درمقابل سیـاست دیگران، سادگی هست -
صداقت درمقابل سیـاست دیگران، سادگی است -
صداقت درون مقابل سیـاست دیگران، سادگی است
و سیـاست درون مقابل صداقت دیگران ، خیـانت...
(دکتر علی شریعتی)
برچسب ها : آموزشی, آموزنده, بزرگ, بزرگان, جملات, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, جمله, خیـانت, , دکتر, دکتر شریعتی, دکتر علی شریعتی, سادگی, سخن, سیـاست, شریعتی, صداقت, عاشق, عاشقانـه, عشق, علی, علی شریعتی, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, غمگین, قشنگ, مطالب, مطالب آموزشی, مطالب آموزنده, مفید, مقابل
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یـازدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
خدا هم ترک ما کرده
خدا هم ترک ما کرده -
مرا اینگونـه باور کن
کمـی تنـها ٬ کمـی خسته
کمـی از یـاد ها رفته
خدا هم ترک ما کرده
خدا دیگر کجا رفته ؟
برچسب ها : اشک, باور, ترک, تنـها, خدا, خدا هم ترک ما كرده, خسته, , زیبا, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, قشنگ, نگاه, کجا, کم, یـاد
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون جمعه یـازدهم شـهریور ۱۳۹۰ |
دوست دارم کـه بدانی دوستت دارم! -
دوست دارم کـه بدانی دوستت دارم! -
گرمـی دست هایت چیست کـه دستهایم آنـها را مـیطلبد ؟
در آینـه چشمـهایم بنگر چه مـیبینی؟
آیـا مـیبینی کـه تو را مـیبیند؟
صدای طپش قلبم را مـیشنوی کـه فریـاد مـیزند دوستت دارم؟
دوست ندارم کـه بگویم دوستت دارم.
دوست دارم کـه بدانی دوستت دارم!
برچسب ها : آغوش, آینـه, بدان, بغل, بنگر, خنده, , و پسر, دست, دست درون دست, دل, دوست, دوست دارم, دوستت دارم, زندگی, زیبا, ساحل, شادی, صدا, طپش, طپش قلب, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, عزوج های خوشبخت, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, فریـاد, قشنگ, قلب, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, نگاه, پسر, چشم, گرم, گرمـی
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
هفت راز خوشبختی از زبان کورش کبیر -
هفت راز خوشبختی از زبان کورش کبیر -
هفت راز خوشبختی از زبان کورش کبیر:
متنفر نباش
عصبانی نشو
ساده زندگی کن
کم توقع باش
همـیشـه لبخند بزن
زیـاد ببخش
و
یک دوست خوب داشته باش
برچسب ها : آموزشی, آموزنده, ببخش, بزرگ, بزرگان, توقع, جملات, جملات آموزنده, جملات بزرگان, جملات زیبا و آموزنده از بزرگان, جمله, خوب, خوشبخت, خوشبختی, , و پسر, دوست, راز, راز خوشبختی, رز, زبان, زندگی, زیـاد, زیبا, ساده, سخن, عاشق, عاشقانـه, عشق, عصبانی, عکس, عزوج های خوشبخت, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, قشنگ, لبخند, متنفر, مطالب, مطالب آموزشی, مفید, هفت, همـیشـه, پسر, کبیر, کم, کم توقع, کوروش, کوروش کبیر, گل, گل رز
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
داستان های شیوانا…عشق یعنی انجام ن! -
داستان های شیوانا…عشق یعنی انجام ن! -
شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی بـه شـهری دور مـی رفتند. با توجه بـه مسافت طولانی راه و دوری مقصد ، طبیعی بود کـه بسیـاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنـها سفر مـی د و وقتی بـه استراحتگاهی مـی رسیدند بعضی از مردان پی خوشگذرانی مـی رفتند. همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند کـه هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همـیشـه به منظور عیش و خوشگذرانی از بقیـه جدا مـی شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیـاری دیگر از کاروانیـان از گروه جدا نمـی شد. یک روز درون حین پیـاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی درون مورد معنای واقعی عشق پرسید.
همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:” عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه های شیرین زندگی را برخودم حرام نمـی کنم. همسرم کـه در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یـا بقیـه خبردار شد با خرید هدیـه ای او را راضی بـه چشم پوشی مـی کنم. بـه هر صورت وقتی کـه به دهکده برگردم او چاره ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایـای فراوان عشق همسرم را حفظ کردم. این مـی شود معنای واقعی عشق!”…………….
شیوانا رو بـه شاگرد کرد و گفت:” این دوست ما از یک لحاظ حق دارد. عشق یعنی انجام کارهایی کـه محبوب را خوشحال مـی کند. اما این همـه عشق نیست. بلکه چیزی مـهم تر از آن هست کـه این رفیق دوم ما کـه در طول سفر بـه همسر خود وفادار هست و حتی درون غیبت او خیـانت هم نمـی کند، دارد بـه آن عمل مـی کند. بیـائید از او بپرسیم چرا همچون همکارش پی عیـاشی و عشرت نمـی رود؟”
مرد دوم کـه سر بـه زیر و پابند اخلاقیـات بود تبسمـی کرد و گفت:” بـه نظر من عشق فقط این نیست کـه کارهایی کـه محبوب را خوشایند هست انجام دهیم. بلکه معنای آن این هست که از کارهایی کـه موجب ناراحتی و آزردگی خاطر محبوب مـی شود دوری جوئیم. من چون مـی دانم کـه انجام حرکتی زشت از سوی من ، حتی اگر همسرم هم خبردار نشود، مـی تواند روزی روزگاری موجب آزردگی خاطر او شود و چه بسا این روزی روزگار درون آن دنیـا و پس از مرگ باشد، باز هم دلم نمـی آید خاطر او را مکدر سازم و به همـین خاطر بـه عنوان نگهبان امانت او بـه شدت اصول اخلاقی را درون مورد خودم اجرا مـی کنم و نسبت بـه آن سخت گیر هستم. “
شیوانا سرش را بـه علامت تائید تکان داد و گفت:
” دقیقا این معنای عشق است. مـهم نیست کـه برای ربودن دل محبوب چقدر از خودت مایـه مـی گذاری و چقدر زحمت مـی کشی و چه کارهای متنوعی را انجام مـی دهی که تا خود را به منظور او دلپذیر سازی و سمت نگاهش را بـه سوی خود بگردانی. بلکه عشق یعنی مواظب رفتار و حرکات خود باشی و عملی مرتکب نشوی کـه محبوب ناراحت شود. این معنای واقعی دوست داشتن است.”
برچسب ها : آزردگی, آموزنده, اجرا, اخلاق, اخلاقی, استراحت, استراحتگاه, اصول, اصول اخلاقی, امانت, انجام, اهل, بخشیدن, برخورد, بسیـار, بعضی, بقیـه, تائید, تاجر, تازه, تبسم, تجربه, تنـها, توسط, تکان, جدا, حتی, حرام, حرکات, حرکت, حفظ, حق, خبر, خبردار, خرید, خوش, خوشحال, خوشگذرانی, خیـانت, داستان, داستان های شیوانا, داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دقیق, دقیقا, دل, دلپذیر, دنیـا, ده, دهکده, دور, دوری, دوست, دوست داشتن, دوم, دیگر, راضی, راه, ربودن, رفتار, رفیق, روز, روزگار, روزی, زحمت, زشت, زندگی, زیر, سخت, سخت گیر, سر, سر بـه زیر, سفر, سمت, سوال, شاگرد, شدت, شـهر, شیرین, شیوانا, صورت, طبیعی, طول, طولانی, عشرت, عشق, عشق یعنی, عشق یعنی انجام ندادن, علاقه, علاقه مند, علامت, عمل, عملی, عیـاشی, عیش, غیبت, فراوان, فقط, لحاظ, لذت, لذت بخش, مایـه, متنوع, متنوعی, محبوب, محروم, مرتکب, مرد, مردان, مرگ, مسافت, معنا, معنای واقعی عشق, مقصد, مـهم, مواظب, موجب, مکدر, ناراحت, ندادن, نزدیک, نگاه, نگهبان, هدیـه, همراه, همسر, همسرم, همسفر, همکار, همـیشـه, هیچ, واقعی, وفادار, وقتی, پا, پابند, پیـاده, پیـاده روی, چاره, چرا, چشم, چشم پوشی, چیز, کار, کاروان, کوتاه, گروه, یعنی
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
داستان کوتاه و جالب : دقت درون انتخاب همسر ( طنز ) -
داستان کوتاه و جالب : دقت درون انتخاب همسر ( طنز ) -
یـه آهو بود کـه خیلی خوشگل بود.
روزی یک پری بـه سراغش اومد و بهش گفت:
آهــو جون!… دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشـه؟
آهو گفت: یـه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
……………………..
پری آرزوی اون رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.
شش ماه بعد آهو و الاغ به منظور طلاق و جدایی، سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم، این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمـیشـه، که تا براش عشوه مـیام جفتک مـی اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همـه رفته، همـه مـیگن شوهرم حماله.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم، خونـه ام عین طویله است.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خـرد کرده، هر چی ازش مـی پرسم مثل خر بهم نگاه مـی کنـه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: که تا بهش یـه چیز مـی گم صداش رو بلند مـی کنـه و عرعر مـی کنـه.
حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمـی آد، همـه اش مـیگه لاغر مردنی، تو مثل مانکن ها مـی مونی.
حاکم رو بـه الاغ کرد و گفت: آیـا همسرت راست مـیگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا این کارها رو مـی کنی ؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.
حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه … چی کارش مـیشـه کرد.
نتیجه گیری اخلاقی: درون انتخاب همسر دقت کنید
مثل آهو فکر نکن ! خر نصبیت مـی شود !
برچسب ها : آبرو, آموزنده, آهو, اخلاق, اخلاقی, ازدواج, اعصاب, الاغ, انتخاب, بامزه, بعد, بلند, تصیب, توافق, جالب, جدا, جدایی, جفتک, جنگل, جون, حاکم, حمال, خر, خرد, خره, خشن, خوش, خوشگل, خونسرد, خونـه, خیلی, داستان طنز, داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دقت, دوست, روز, روزی, زحمت, زحمتکش, سراغ, شش, شوخی, شوهر, شوهرم, صدا, طلاق, طنز, طویله, عرعر, عشوه, علت, فکر, لاغر, لاغر مردنی, مانکن, ماه, مثل, مرد, مردنی, مسکن, مشکل, موجود, نتیجه, نگاه, همسر, همـه, پری, کار, کوتاه, گفت
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
داستان آموزنده : قانون بازگشت -
داستان آموزنده : قانون بازگشت -
مردی از یکی از دره های پیرنـه درون فرانسه مـی گذشت ، کـه به چوپان پیری برخورد.
غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت د .
بعد صحبت بـه وجود خدا رسید .
مرد گفت : اگر بـه خدا اعتقاد داشته باشم حتما قبول کنم کـه آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم مـی گویند کـه او قادر مطلق هست و اکنون و گذشته و آینده را مـی شناسد…
چوپان ناگهان و بی مقدمـه زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند !
بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد بـه ناسزا گفتن بـه همـه چیز و همـهی !!!
صدای فریـادهای چوپان نیز درون کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت .
سپس چوپان گفت : زندگی همـین دره هست ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و آوای انسان ، سرنوشت او
آزادیم آواز بخوانیم یـا ناسزا بگوئیم ، اما هر کاری کـه مـی کنیم ، بـه درگاه او مـی رسد و به همان شکل بـه سوی ما باز مـی گردد .
خداوند پژواک کردار ماست …
برچسب ها : آزاد, آزادی, آموزنده, آوا, آواز, آگاهی, آینده, اعتقاد, اعمال, انسان, اکنون, باز, بازگشت, بی مقدمـه, تقسیم, خدا, خداوند, داستان, داستان های کوتاه, داستان کوتاه, دراز, دره, درگاه, زندگی, زیرا, سرنوشت, سو, شروع, شناس, شکل, صحبت, صدا, غذا, فرانسه, فریـاد, قادر, قانون, قانون بازگشت, قبول, قطع, مدت, مرد, مردم, مسئول, مطلق, مفید, مقدمـه, ناسزا, ناگهان, همـین, هیچ, وجود, پروردگار, پژواک, پیر, چوپان, چیز, کاری, کردار, کوتاه, کوه, گذشته
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
فرض کنید زندگی همچون یک بازی هست - ۰
فرض کنید زندگی همچون یک بازی هست - ۰
فرض کنید زندگی همچون یک بازی هست قاعده این بازی چنین هست که بایستی پنج توپ را درون آن واحد درون هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمـین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنـها شیشـه ای هستند . پر واضح هست که درون صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمـین ، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد ، اما آن چهار توپ دیگر بـه محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد مـیشوند. آن چهار توپ شیشـه ای عبارتند از خانواده ، سلامتی ، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است. کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همـیشـه کاری به منظور کاسبی وجود دارد ولی دوستی کـه از دست رفت دیگر بر نمـیگردد، خانواده ای کـه از هم پاشید دیگر جمع نمـیشود، سلامتی از دست رفته باز نمـیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد. برچسب ها : آرامش, آرامشی, آزرده, آموزشی, آموزنده, از دست رفت, از دست رفته, از هم پاشید, افتاد, افتادن, با ارزش, باز, بازی, باقی, بالا, برخورد, ترجیح, توپ, توپ شیشـه ای, توپ پلاستیکی, جمع, جنس, خانواده, خرد, دست, دوباره, دوست, دوستان, دوستی, دیگر, روانشناسی, روح, روی زمـین, زمـین, زندگی, زیبا, سلامت, سلامتی, شکسته, شیشـه, صورت, عاشق, عاشقانـه, عبارت, عشق, عوامل, عکس, عتوپ, فرض, فوق, قاعده, قشنگ, لاستیک, مانع, محض, مطالب, مطالب آموزشی, مفید, نوسان, همـیشـه, هوا, هیچ, واحد, واضح, وجود, پنج, چهار, چون, کار, کاسب, کاسبی, کاملا
تست شخصیت شناسی با انگشتان - ست شخصیت شناسی با انگشتان آیـا که تا به حال بطور دقیق بـه انگشتان دستان خود نگاه کرده اید؟ که تا به حال فکر کرده اید کـه به کدامـیک علاقه بیشتری نسبت بـه بقیـه دارید؟ ………………….. برچسب ها : آموزشی, آموزنده, احساس, احساساتی, اشخاص, افراد, اقتصاد, اقتصاد دانان, انتخاب, انسان, انسان های کاری, انگشت, انگشتان, انگشتان دست, اهمـیت, اول, بقیـه, بیشتر, بین, تست, تست شخصیت شناسی, تست شخصیت شناسی با انگشتان, توضیح, ثروت, حال, حدود, خانواده, خوب, خوبی, خودخواه, خودپرست, خوشحال, دست, دقت, دقیق, دنبال, دیگران, روابط, روانشناسی, زندگی, زیـاد, سپس, شخصیت, شخصیت شناسی, شماره, عاشق, عاشقانـه, عاطفی, عشق, علاقه, علاقه مند, عکس, عدست, فرد, فرزند, مادی, مال, مالی, محبت, مسایل, مشترک, مطالب, مطالب آموزشی, معمولا, مفید, مورد, موفقیت, مـیزان, نشان, نظر, نماد, نگاه, همـه, وجدان, وضعیت, پایبند, چیز, کار, کلی دشمن زندگی زناشویی از دیدگاه روانشناسان - دشمن زندگی زناشویی از دیدگاه روانشناسان ۱- تلویزیون تلویزیون قاتل عشق است. درون این مورد هیچ شکی نداشته باشید! حتی کاملا توصیـه مـی شود کـه شام خوردن جلوی تلویزیون را قدغن کنید. هر شب غذا خوردن جلوی تلویزیون بـه همراه گویندگان نمـیگذارد حواستان بـه همسرتان و فرزندانتان باشد، از آن گذشته آنقدر جلوی تلویزیون بـه تماشای فیلم مشغول بودهاید کـه وقتی بـه رختخواب مـیروید، حتی دیگر وقت ندارید با هم حرف بزنید و از حال یکدیگر باخبر شوید. تنـها چاره کار این هست که این دشمن را از زندگی عاشقانـه بیرون بیندازید! به منظور آنکه درون این کار زیـاد سختگیری نکرده باشید، مـیتوانید موافقت کنید کـه در هفته، بعضی از شب ها تلویزیون خاموش باشد. البته فراموش نکنید کـه تلوزیون درون رابطه ی مـیان والدین و فرزندان نیز بعضا نقش های مخرب زیـادی دارد. برچسب ها : آخر, آراسته, آرایشگاه, آموزشی, آموزنده, آینده, اتفاق, اتومبیل, اسلام, اصرار, اصل, اضافی, اعتماد, اغلب, البته, انتظار, اوقات, اول, بالا, باور, بدگمانی, برنامـه, بزرگ, بسیـار, بهتر, بهترین, بچه, بی توجه, بی توجهی, بی خیـال, بیرون, بیشتر, تاثیر, تاکید, تحت تاثیر, تحمـیل, تشخیص, تصمـیم, تصور, تعریف, تفاهم, تقویت, تلقین, تلویزیون, تماشا, تمجید, تنـها, تهیـه, توجه, توصیـه, جلو, جوراب, حال, حد, حرف, حسادت, حضور, حقیقت, حواس, خارج, خاص, خاموش, خانـه, خانواده, خبر, خرید, خستگی, خواب, خوش, خیـال, درست, درمان, درنگ, درهم, درون, دشمن, دو نفره, دور, دوست, دیدگاه, دیر, ذهن, راهنمایی, رختخواب, رستوران, رفتار, رمانتیک, رها, روان, روانشناسان, روانشناسی, روایـات اسلامـی, زمان, زن, زن و شوهر, زناشویی, زندگی, زندگی زناشویی, زیـاد, زیبا, ساعات, ساعت, سال, ستوه, سخت, سر کار, سرعت, سعی, سفارش, سکوت, سین جین, سینما, شام, شب نشینی, شر, شرط, شعله, شـهر, شور, شوریدگی, شوق, شوهر, شک, شکل, شیک, صدق, صله ی رحم, صمـیمـی, ظاهر, عاشق, عاشقانـه, عشق, عصبانیت, علاقه, عمل, غذا, فراموش, فراوان, فرد, فرزند, فکر, فیلم, قابل, قدغن, قدیم, قدیمـی, قضیـه, لذت, متاسفانـه, مخرب, مدت, مرتب, مشاوره, مشترک, مشغول, مضر, مطالب آموزشی, مفرط, مناسب, منزل, منفی, مـهم, مو, مواظب, موافق, موافقت, موضوع, مـیهمان, مـیهمانی, نا مرتب, نابود, نام, ناهار, نفر, نقش, نـهایت, نکته, نگاه, نیـاز, هدیـه, هزینـه, هفته, همسر, همکار, هوا, والدین, وضع, وقت, ولو, پارک, چاره, ژولیده, کار, کافی, کت, کمبود, کمک, کوتاه, کوتاه مدت, گذشته, گردش, گرم, گفت و گو, گوش, یکدیگر چرا مردان کم حرفند؟؟؟؟ - چرا مردان کم حرفند؟؟؟؟ بسیـاری از زنان تصور مـیکنند کـه همسرانشان قوی ولی خیلی کم حرفند. درون واقع خانمها درون شگفتند کـه این همسران قوی چرا درون باره احساسات و افکار خود چیزی نمـیگویند یـا بـه اصطلاح همـه اش توی خودشان هستند. اما، واقعیت این هست که مردان هم دوست دارند درون باره امـیدها و آرزوها، ترسها و افکار، احساسات و عواطف خود حرف بزنند. شما سعی مـیکنید ساعتی را با همسرتان و به دور از جار و جنجال بچهها تنـها بمانید بـه آن امـید کـه شاید کمـی هم درباره خودتان و زندگی مشترکتان با هم گفتوگو داشته باشید اما، غالبا مثل مجسمـه ابو الهول ساکت مـیماند………….. برچسب ها : آرامش, آرزو, آقا, آموزشی, آموزنده, ابوالهول, احتمال, احساس, اختلاف, استاد, اشتباه, البته, امـید, انتظار, انرژی, اوقات, بالا, بحث, برعکس, بمب, بهتر, بچه, بیرون, تاکتیک, تردید, ترس, تسلیم, تلویزیون, تنش, تنـها, تنگنا, جدی, جریـان, جنجال, حرف, خانم, خانـه, خوب, خیلی, دخالت, در, درد, درد سر, درد و دل, درک, دست, دقیقه, دل, دلیل, دور, دوست, رابطه کلامـی, راحت, راست, راه, رشته, روابط زناشویی, روانشناسی, روشن, زبان, زن, زناشویی, زندگی, زندگی مشترک, زیـاد, ساده, ساعت, ساکت, سبقت, سخن, سوال, سیر, شاهد, صحبت, عمل, عواطف, عینی, فرصت, فنجان, فکر, قدم, قدیم, قوی, لب, مالی, مثل, مجرم, مجسمـه, محیط, مرد, مشاوره, مشترک, مشکل, مطالب آموزشی, مـهارت, مـهم, ناتوان, نتیجه, همسر, وارد, وحشت, وحشت زده, ورود, وقت, پرتنش, پرسش, پیـاز, چای, چرا, چشم, کار, کلام, کم, گذشته, گریز, گله اختلاف درون زندگی گاهی اوقات مفید است… با این دید بـه مسائل نگاه کنیم…. اختلاف درون زندگی زناشویی ممکن هست ناخوشایند بـه نظر برسد اما درون حقیقت اگر با آن درست برخورد کنیم روابط را بـه سطح بالاتری از همکاری و سرزندگی سوق مـی دهد. بـه جای اینکه اختلاف علامت پایـان رابطه باشد مـی توان آن را کاتالیزوری به منظور تغییرات مثبت و کشف چیزهای جدید درون رابطه دانست. بـه روش های ملموس زیر توجه کنید. درون این موارد اختلاف مـی تواند سبب تغییرات مثبت درون رابطه شود. مـهم ترین نکته درون دستیـابی بـه نتیجه مثبت از یک جر و بحث تند تغییر زاویـه دید است. درون طول گفت وگو با همسرتان همـیشـه بـه خاطر داشته باشید هر دو با هم اختلاف دارید، طرف مقابل هم جنبه های مثبتی دارد، همـه مشکلات را بـه گردن او نیندازید. برچسب ها : آدم, آمادگی, آموزشی, آموزنده, آگاه, اتفاق, احترام, اختلاف, اختلاف درون زندگی گاهی اوقات مفید است, ادب, ارزش, اضطراب, اعتماد, امـید, انتظار, اهمـیت, با این دید بـه مسائل نگاه کنیم, بالا, بحث, بد, برنامـه ریزی, بهتر, بگو مگو, بی ادبی, بیشتر, تاکید, ترس, تصمـیم گیری, تغییر, تلاش, تنفر, توجه, تکیـه, جدید, جر و بحث, جنبه, حل, خانواده, خانوادگی, خوب, خیلی, داد و بیداد, درست, درک, دور, دوست, رابطه, راحت, راه, رشد, رضایت, روانشناسی, رویـا, زاویـه, زمان, زن, زناشویی, زندگی, زوج, زود, سرزنش, سریع, سطحی, سلامت, سلیقه, شغل, شوهر, شکایت, شکست, صادق, صحبت, صد درون صد, صداقت, صمـیمـی, طبیعی, طلا, طول, عقیده, عمر, عمـیق, عکس, عمشاجره زن و شوهر, غر زدن, غرق, غلط, غمگین, فاصله, فرصت, فکر, قدیم, متحد, متنفر, مثبت, مساله, مستقیم, مشاجره, مشاوره, مشتاق, مشترک, مشکل, مطالب آموزشی, مفید, مـهارت, مـهم, موفق, مکالمـه, نا امـید, نابود, نادرست, نتیجه, نقش, نگاه, هدف, هراس, همسر, همکاری, همـیشـه, هیجان, واضح, وسوسه, وقت, پاداش, کار, کشف, گردن, گوش فقط مخصوص آقایون محترم !!!! - فقط مخصوص آقایون محترم !!!! ۱٫به موهای همسرت همـیشـه توجه داشته باش ، حتی اگه ژولیده باشـه، بهش بگو کـه امروز موهاش نسبت بـه همـیشـه ژولیده تره.یـا رنگش با همـیشـه فرق مـیکنـه. یـا مدلش با همـیشـه فرق مـیکنـه و…. ۲٫ وقتی کـه از درون مـیایی تو حواستون بـه آرایشش باشـه ، چون امکان داره کـه به خاطر تو یـه کوچولو آرایششو تغییر داده باشـه و مـیخواد بدونـه تو متوجه این تغییر کوچولو شدی یـا نـه….. ۳٫ با تمام خستگیی کـه از سر کار داری سعی کن درون هنگام ورود بـه خونـه خودتو خوشحال نگه داری. چون اولین برخورد درون هنگام ورود بـه خونت خیلی مـهمـه. اگه مردی و زنت رو دوست داری ، سعی کن این ناراحتیتو به منظور خودت نگه داری. ((معلمـی داشتم کـه مـیگفت: شما فکر مـیکنین من ناراحتی ندارم؟ ولی وقتی کـه من وارد کلاس مـیشم ، تمام مشکلاتم رو دسته بندی مـیکنم و مـیزارم پشت این درون و بعد وارد کلاس مـیشم کـه یـه وقت با شما قاطی نشـه!!! )) حتما اینطور باشید و مشکلات زندگی رو بر دوش خودتون بکشین. درسته زن هم درون این زندگی نقشی داره ولی هری مسوولیت خودشو داره … اون موقع کـه بچه بـه دنیـا مـیاد، کی تحمل بـه دنیـا اومدن بچه رو تحمل مـیکنـه؟ حتی اگه سزارین باشـه… کی شیر بچه رو مـیده؟ … کی که تا صبح پا بـه پای بچه که تا صبح بیدار مـیمونـه ؟ و خیلی مسائل دیگه …. برچسب ها : آدامس, آرایش, آقا, آموزشی, آموزنده, ابراز علاقه, ابرو, ابزار, اتفاق, استثنا, اعتراض, اول, اولین, بازی, برق, بچه, بیدار, بیشتر, تحمل, تغییر, تفاهم, تفریح, توجه, جنجال, جنس, حس, حساس, حساسیت, حق, حواس, خالص, خانم, خانواده, خستگی, , شوهر, خوب, خوشحال, خونـه, خیـانت, خیلی, دانش, دانشمند, درد, درد و دل, درست, درون, دعوا, دل, دلواپس, دنیـا, دوست, ذره, ذره بین, راهنما, راهنمایی, رنگ, روانشناسی, روز, ریز, زمان, زن, زندگی, سخت, سزارین, سعی, سلول, سوء تفاهم, شاخه گل, شوهر, شک, شکلات, شیر, شیک, صبح, عشق, علاقه, فرق, فقط, فقط مخصوص آقایون محترم, قاطی, قانون, قهر, لطیف, مادر, مادر شوهر, محترم, مدل, مرد, مشاوره, مشکل, مشکلات, مطالب آموزشی, معلم, مغز, مـهم, مو, مواظب, موضوع, ناراحت, ناز, ناگوار, نقش, همسر, همـیشـه, واقعی, ورود, وقت, ژولیده, کار, کشتی, کفش, کلاس, کوچولو, کوچک, کیف, گل, گوش
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
خطا از من است، مـی دانم -
خطا از من است، مـی دانم -
خطا از من است، مـی دانم.
از من کـه سالهاست گفته ام “ایـاک نعبد”
اما بـه دیگران هم دلسپرده ام
از من کـه سالهاست گفته ام ” ایـاک نستعین”
اما بـه دیگران هم تکیـه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همـیشـه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم.
برچسب ها : اشک, اندازه, ایـاک نستعین, ایـاک نعبد, تمام, تنـها, تکیـه, خدا, خطا, خطا از من است, دل, دلتنگ, دلتنگم, رها, روز, زیبا, سال, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, فقط, فقط خدا, قشنگ, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, مناجات, نبودن, همـیشـه
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
لبخند -
لبخند -
لبخند ، لطیفترین و زیباترین سخن هست برای آنکه بگویی:
“دوستت دارم”
برچسب ها : , و پسر, دوست, دوستت دارم, زندگی, زیبا, سخن, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, عزوج های خوشبخت, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, قشنگ, لبخند, لطیف, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, نگاه, پسر
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
پیـاده مـیشوم ، دنیـا! ، نگهدار . . . -
پیـاده مـیشوم ، دنیـا! ، نگهدار . . . -
نـه دل درون دست محبوبی گرفتار
نـه سر درون کوچه باغی بر سر دار
از این بیـهوده گردیدن چه حاصل؟
پیـاده مـیشوم ، دنیـا! ، نگهدار . . .
برچسب ها : باغ, بیـهوده, تنـها, حاصل, دار, درد, درد و دل, دست, دل, دنیـا, سر, شعر, شعر عاشقانـه, شعرهای عاشقانـه, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, غم, قشنگ, محبوب, نگهدار, پیـاده, پیـاده مـی شوم, کوچه, گرفتار
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
وجود خدا -
وجود خدا -
اگه وجود خدا باورت بشـه
یـه نقطه مـیذاره زیر باورت
و مـیشـه
یـاورت
برچسب ها : آموزنده, باور, تنـها, خدا, , دریـا, دریـا متحرک, زندگی, زیبا, شب, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, عدریـا متحرک, ععاشقانـه, عمتحرک, عهای عاشقانـه, عهای متحرک, قشنگ, ماه, متحرک, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, نقطه, نگاه, وجود, وجود خدا, یـاور
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
فرق هست بین دوست داشتن و داشتن دوست ! -
فرق هست بین دوست داشتن و داشتن دوست ! -
فرق هست بین دوست داشتن و داشتن دوست،
دوست داشتن امری لحظه ایی است،
اما داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است
برچسب ها : استمرار, امر, داشتن, داشتن دوست, دوست, دوست داشتن, رز, زیبا, عاشق, عاشقانـه, عشق, عکس, ععاشقانـه, عهای عاشقانـه, فرق, قشنگ, لحظه, متن عاشقانـه, متن های عاشقانـه, گل, گل رز
|+| نوشته شده توسط محمدرضا كاوه سامانی درون پنجشنبه دهم شـهریور ۱۳۹۰ |
[ع دست مردونه سروم خورده]نویسنده و منبع: خسروبیگی | تاریخ انتشار: Sat, 24 Nov 2018 21:09:00 +0000