چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت

چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ - واضح | ایمان.طه الرحمان | مختصری از داستان حضرت عیسی بن مریم(ع) و مادر بزرگوارشان ... | دادگستر جهان - m-mahdi.com | فن بیـان،اصول سخنرانی و هنرگویندگی وگفتگو - سخن نیکو از ... |

چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت

چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ - واضح

 
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ نويسنده:آیت ‌الله جوادی آملی حضرت یونس (علیـه‌السلام) بـه خداوند متعال مـی گوید:خدایـا! جز تو معبودی نیست. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت تو از شرک و شریک و هر عیب و آلودگی پاک و منزهی و من از ستمکارانم. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت حضرت یونس (علیـه‌السلام) بـه ستمگر بودن خویش اعتراف کرده است؛ چنان کـه قرآن مـی‌فرماید: چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت "و ذاالنون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیـه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلاّ أنت سُبحانک إنّی کنتُ من الظّالمـین"(۱)؛ یـادآور حال یونس را هنگامـی کـه از مـیان قوم خود خشمگین بیرون رفت و چنین پنداشت کـه ما هرگز او را درون تنگنا قرار نخواهیم داد؛ اما وقتی بـه کام نـهنگ فرو رفت، چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت درون آن تاریکی‌های دریـا و شکم نـهنگ فریـاد برآورد: خدایـا! جز تو معبودی نیست. تو از شرک و شریک و هر عیب و آلودگی پاک و منزهی و من از ستمکارانم. درون اینجا سوا لی مطرح مـی‌شود کـه اگر خشمناک شدن حضرت یونس(علیـه السلام) از دست مردم بـه حق بود، چرا بـه کام نـهنگ فرو رفت و خود را ستمکار خواند؟ کار حضرت یونس بـه قدری سنگین و مشکل بود کـه خداوند درون این ‌باره فرمود: اگر او از تسبیح کنندگان نبود، که تا روز قیـامت درون شکم ماهی زندانی مـی‌ماند. این امور با معصوم بودن یک پیـامبر سازگار نیست. بـه ویژه، کار او بـه قدری سنگین و مشکل بود کـه خداوند درون این‌باره فرمود: اگر او از تسبیح کنندگان نبود، که تا روز قیـامت درون شکم ماهی زندا نی بود: "فلولا أنّه کان من المسبّحین . للبث فی بطنـه إلی یوم یُبعثون(۲)؛ ولی لطف خدا شامل حال او شد و دعایش بـه هدف اجابت رسید و از اندوه نجات یـافت؛ زیرا او مؤمن واقعی بود و خداوند مؤمنان راستین را از اندوه مـی‌رهاند: "فاستجبنا له و نجّیناه من الغمّ و کذلک نُنجی المؤمنین."(۳) برخی درون پاسخ گفته‌اند: حضرت یونس، مرتکب ترک اولی شد. او مـی‌بایست تحمّل و صبر فراوان بـه خرج مـی‌داد و شتاب و عجله نمـی‌کرد. لذا، قرآن بـه این نکته تذکر داده هست که او زود صبر را از دست داد و شکیبایی و حوصله‌اش بـه سر رسید. از این‌رو، خدای سبحان، خطاب بـه پیـامبر اسلام‌(صلی الله علیـه و آله و سلم) مـی‌فرماید: فاصبر لحکم ربّک و لاتکن کصاحب الحوت إذ نادی و هو مکظوم . لولا أن تدارکه نعمةٌ من ربّه لنُبذ بالعراء و هو مذموم . فاجتباه ربّه فجعله من الصّالحین(۴)؛ درون امتثال حکم پروردگارت شکیبا باش و مانند همدم ماهی (حضرت یونس علیـه‌السلام) مباش؛ آن گاه کـه اندوه زده ندا داد. اگر لطفی از جانب پروردگارش تدارک حال او نمـی‌کرد، قطعاً نکوهش شده بر زمـین خشک انداخته مـی‌شد. پس، پروردگارش او را برگزید و از شایستگانش گردانید.(۵) مأمون از امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیـه‌السلام) درباره آیـه: "و ذا النّون إذ ذهب..." سؤال کرد آن حضرت فرمود: این شخص یونس بن متی است. او یقین داشت کـه خداوند بر او تنگ نمـی‌گیرد، ولی وقتی بـه شکم ماهی فرو رفت و از مسبّحین بود، گفت: من از ستمکاران بودم کـه مـی‌توانستم همـه اوقات خویش را صرف این عبادت (تسبیح و تقدیس خدا) کنم و این گونـه کـه الآن (در شکم ماهی) بـه ذکر عبادت مشغولم، اشتغال نورزیدم: "بترکی مثل هذه العبادة التی قد فرغتنی لها فی بطن الحوت." آنگاه خداوند، دعای او را بـه هدف استجابت رساند و فرمود: "فلولا أنّه کان من المسبّحین. للبث فی بطنـه إلی یوم یبعثون."(۶) برخی گفته‌اند: حضرت یونس، مرتکب ترک اولی شد. او مـی‌بایست تحمّل و صبر فراوان بـه خرج مـی‌داد و شتاب و عجله نمـی‌کرد. لذا، قرآن بـه این نکته تذکر داده هست که او زود صبر را از دست داد و شکیبایی و حوصله‌اش بـه سر رسید. از این‌رو، خدای سبحان، خطاب بـه پیـامبر اسلام‌(صلی الله علیـه و آله و سلم) مـی‌فرماید: درون امثال حکم پروردگارت شکیبا باش و مانند همدم ماهی (حضرت یونس علیـه‌السلام) مباش؛ آنگاه کـه اندوه زده ندا داد. اگر لطفی از جانب پروردگارش تدارک حال او نمـی‌کرد، قطعاً نکوهش شده بر زمـین خشک انداخته مـی‌شد. پس، پروردگارش او را برگزید و از شایستگانش گردانید.(۴) درون حدیث آمده کـه حضرت یونس (علیـه‌السلام) خاطر جمع بود کـه خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت. لذا، خداوند او را تنـها یک لحظه بـه خود واگذاشت و او شکیبایی خود را از دست داد و بر قومش خشمگین شد. از این‌رو، امّ سلمـه (همسر پیـامبر اسلام صلی الله علیـه و آله) گوید: شبی کـه نوبت من بود که تا پیـامبر درون اتاقم بیتوته کند، درون دل شب دیدم کـه پیـامبر درون رختخوابش نیست. هنگام جست‌وجو او را دیدم کـه در گوشـه خانـه ایستاده و دست‌ها را بـه جانب آسمان بلند کرده هست و گریـان مـی‌گوید: اللّهم لا تنزع منّی صالح ما أعطیتنی أبداً، اللّهم لا تُشمت بی عدوّاً ولا حاسداً، اللّهم لاتردّنی فی سوء استنقذتنی منـه أبداً، اللّهم و لاتکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً." امّ سلمـه گوید: درون حالی کـه مـی‌گریستم بـه اتاقم بازگشتم. پیـامبر (صلی الله علیـه و آله و سلم) بازگشت و سبب گریـه‌ام را پرسید. عرض کردم کـه برای گریـه‌ شما گریـان شدم کـه با این همـه مقام و منزلتی کـه در پیشگاه خداوند دارید، اینسان مـی‌گریید؟ حضرت رسول (صلی الله علیـه و آله و سلم) فرمود: چگونـه گریـه نکنم و ایمن باشم، حال آن ‌که خداوند، حضرت یونس بن متی را یک لحظه بـه خود واگذاشت و چیزی بـه سرش آمد کـه آمد: یـا اُمّ سلمة! و ما یؤمننی و إنّما و کلّ الله یونس بن متی إلی نفسه طرفة عین، فکان منـه ما کان. (۷) تذکر نکاتی قابل توجه درون مورد حضرت یونس علیـه السلام: ۱) حضرت یونس (علیـه‌السلام) گذشته از مقام شامخ نبوّت، رسالت و عصمت، مورد عنایت ولایی خداوند بود و از نعمت ولایت ویژه الهی طرفی بسته بود؛ زیرا قرآن کریم درون این ‌باره چنین فرموده است: «لو لا أن تدارکه نعمة من ربّه لنُبذَ بالعراء و هو مذموم»(۸)؛ زیرا مقصود از این نعمت، همان فیض ولایت خداست وی کـه تحت ولایت مستقیم خداست، از گزند هر کژراهه مصون است. پس، هیچ انحرافی درون سیره و سنّت آن حضرت (علیـه‌السلام) پدید نیـامد و نیز مورد هیچ گونـه نکوهش نبوده و نیست. ۲) صبر و استقامت، دارای درجات متعدّد و گونـه‌گونـه هست و مقدار لازم آن کـه نصاب مسؤولیت‌پذیری است، درون همـه‌ رهبران معصوم بوده است؛ ولی مرتبه برین و برتر آن درون برخی از انسان‌های معصوم حاصل هست و درون بعضی نسبت بـه برخی از موارد، منتفی است. ۳) آنچه درباره‌ حضرت یونس (علیـه‌السلام) رخ داد، همان فقدان مرتبه‌ برین صبر درون گوشـه‌ای از مأموریت‌های راجح (نـه واجب) بوده هست و قرآن کریم درون این ‌باره فرمود: "فاصبر لحکم ربّک و لا تکن کصاحب الموت إذ نادی و هو مکظوم"(۹)؛ یعنی پیـامبر! درون برابر حکم پروردگارت صابر و بردبار باش و مانند صاحب ماهی ـ یعنی حضرت یونس (علیـه‌السلام) ـ مباش؛ هنگامـی کـه پروردگار خود را خواند، درون حالی کـه خشم خود را تحمّل، و دشواری هضم آن وی را اندوهناک کرد. ۴) پدید آمدن چنین دشواری دردناک از یک ‌سو، و از دست مرتبه‌ برین بردباری از سوی دیگر، زمـینـه‌ نقص را فراهم کرد کـه همـین مطلب، مصحّح اسناد ظلم بـه معنای نقص است.پی‌نوشت‌ها:۱. سوره‌ انبیـاء، آیـه‌ ۸۷ . ۲. سوره صافات، آیـات ۱۴۳ ـ ۱۴۴. ۳. سوره انبیـاء، آیـه ۸ .۴. سوره‌ قلم، آیـات ۴۵ ـ ۴۸ . ۵. تفسیر کبیر، ج ۲۱، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵. ۶. سوره‌ صافات، آیـات ۱۴۳ ـ ۱۴۴؛ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۲؛ تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص ۴۴۹ .۷. تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۵۰، ح ۱۴۰. ۸. سوره‌ قلم، آیـه‌ ۴۹ . ۹. سوره قلم، آیـه ۴۸ .منبع: وحی و نبوت، صص ۲۶۸- ۲۷۱ ، با تصرف/خ
#دین و اندیشـه#


این صفحه را درون گوگل محبوب کنید 

[ارسال شده از: راسخون]

[تعداد بازديد از اين مطلب: 5124]

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب

برچسب های کاربران: چرا خداوند متعال حضرت یونس علیـه السلام را داخل شکم نـهنگ&nbsp-  تصاویر گرافیکی از حضرت یونس درون شکم نـهنگ&nbsp-  کدام امام داخل شکم نـهنگ رفت&nbsp-  حضرت یونس درون شکم نـهنگ&nbsp-  عکسهای نـهنگ و حضرت یونس&nbsp-  عکسهای حضرت یونس درون دل نـهنگ&nbsp-  عحضرت یونس درون شکم ماهی&nbsp-  پیـامبری کـه داخل شکم نـهنگ بود&nbsp-  نـهنگ حضرت یونس&nbsp-  بارگاه حضرت یونس&nbsp-  عهای نـهنگ&nbsp- 

صفحات پیشنـهادی

چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟
چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ نويسنده:آیت الله جوادی آملی حضرت یونس (علیـهالسلام) بـه خداوند متعال مـی گوید:خدایـا! جز تو معبودی نیست. تو از شرک و شریک و هر ...
یونس درون کام ماهی
چرا حضرت يونس بـه كام نـهنگ رفت؟ كار حضرت يونس بـه قدري سنگين و مشكل بود كه خداوند درون اين باره فرمود: اگر او از تسبيح كنندگان نبود، که تا روز قيامت درون شكم ماهي ...
ولی، ولایت، عقلانیت
... و امام الباطنـه فالعقول. (کافی، ج ۱، ص ۱۶) درون خم پیـامبر بـه دستور خدای متعال امـیرالمومنین را بـه عنوان امام. ... چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ حضرت حمزه سید الشـهداء ...
شوك چیست ؟
شوك تعريف : ناتواني دستگاه گردش خون درون رساندن خون كافي بـه تمام اعضاي بدن را شوك گويند . درون اين حالت چون ... چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ حضرت حمزه سید ...
المراقبات (معرفي و دانلود كتاب)
چرا کـه این کتاب دریـایی هست پر از مروارید کـه در پیمانـه نگنجد و نویسنده آن بدون شک الگوی بلند مرتبه و والا مقامـی هست که قدر و .... چرا حضرت يونس بـه كام نـهنگ رفت؟
بیماری آنفلوانزا
يك بيماري شديداً واگيردار هست كه از شخصي بـه شخص ديگر توسط سرفه يا عطسه منتقل ميگردد. علائم بيماري ۱ ... چرا حضرت یونس بـه کام نـهنگ رفت؟ حضرت حمزه سید ...
گزيده سرمقاله روزنامـههاي امروز
كيهان:نـهنگ بـه گل نشسته «نـهنگ بـه گل نشسته»عنوان يادداشت روز روزنامـهي كيهان بـه قلم ... چرا نتانياهو، ليبرمن، ايهود باراك و حتي خود شيمون پرز درون هفته هاي گذشته بارها بـه ... اي، رفت سر اصل مطلب و نوشت: «در آينده شاهد پايان حيات اسرائيل خواهيم بود. .... مشـهدالرضا و بارگاه شريف حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا قرار دارد، شايد ...

-


دین و اندیشـه

پربازدیدترینـها




[چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 05 Nov 2018 22:00:00 +0000



چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت

ایمان.طه الرحمان

ولادت
ولادت حضرت مـهدي صاحب الزمان ( ع ) درون شب جمعه ، چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت نيمـه شعبان سال 255يا 256هجري بود بعد از اينكه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت بـه امام دهم حضرت هادي ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسكري ( ع ) رسيد ، كم كم درون بين فرمانروايان و دستگاه حكومت جبار ، نگراني هايي پديد آمد . چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت علت آن اخبار و احاديثي بود كه درون آنـها نقل شده بود : چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت از امام حسن عسكري ( ع ) فرزندي  تولد خواهد يافت كه تخت و كاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت درون احاديثي كه بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود   درون اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مـهدي ( ع ) ، معتصم عباسي  ، هشتمين خليفه عباسي   ، كه حكومتش از سال 218هجري آغاز شد ، سامرا ، شـهر نوساخته را مركز حكومت عباسي   قرار داد اين انديشـه - كه ظهور مصلحي پايه هاي حكومت ستمكاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيري كرد ، و حتي مادران بيگناه را كشت ، و يا قابله هايي را پنـهاني به خانـه ها فرستاد که تا از زنان باردار خبر دهند - درون تاريخ نظايري دارد . درون زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين كرد . درون زمان حضرت موسي ( ع ) فرعون نيز بـه همين روش عمل نمود . ولي خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش كنند ، غافل از آنكه ، خداوند نور خود را تمام و كامل مي كند ، اگر چه كافران و ستمگران نخواهند درون مورد نوزاد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري ( ع ) نيز داستان تاريخ بـه گونـه اي   شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد   امام دهم بيست سال - درون شـهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز درون آنجا زير نظر و نگهباني حكومت بـه سر مي برد بـه هنگامي كه ولادت ، اين اختر تابناك ، حضرت مـهدي ( ع ) ، نزديك گشت ، و خطر او درون نظر جباران قوت گرفت ، درون صدد بر آمدند که تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيري كنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي  نـهاد ، او را از ميان بردارند   بدين علت بود كه چگونگي احوال مـهدي   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همـه و همـه ، از مردم نـهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديكان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسكري ( ع ) كسي او را نمي ديد . آنان نيز مـهدي  را گاه بگاه مي ديدند ، نـه هميشـه و به صورت عادي.

 

شيعيان خاص ، مـهدي ( ع ) را مشاهده كردند
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مـهدي  كه پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص بـه حضور حضرت مـهدي ( ع) مي رسيدند   از جمله چهل تن بـه محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند که تا حجت و امام بعد از خود را بـه آنـها بنماياند که تا او را بشناسند ، و امام چنان كرد   آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه بـه پدر خويش . امام عسكري فرمود : " بعد از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من هست در ميان شما ، امراو را اطاعت كنيد ، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد ، كه هلاك مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد كه شما او را بعد از امروز نخواهيد ديد ، که تا اينكه زماني دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت كنيد " . و بدين گونـه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح بـه واقع شدن غيبت كبري ، امام مـهدي را بـه جماعت شيعيان معرفي فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يكي  از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه بـه حضور امام رسيده هست ، ابو سهل نوبختي مي باشد باري ، حضرت مـهدي ( ع ) پنـهان مي زيست که تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري   درون روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري ديده از جهان فرو بست . درون اين روز بنا بـه سنت اسلامي ، مي بايست حضرت مـهدي بر پيكر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، که تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند ، و وراثت معنوي  و رسالت اسلامي و ولايت ديني را بـه دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند كودكي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد ، و جعفر كذاب عموي خود را كه آماده نماز گزاردن بر پيكر امام بود بـه كناري زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد

 


ضرورت غيبت آخرين امام
 بيرون آمدن حضرت مـهدي ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همـه جا منتشر شد كارگزاران و ماموران معتمد عباسي به خانـه امام حسن عسكري (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند ، و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي   حجت حق تعالي ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن " خليفه خدا درزمين " نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش درون بين مردم همان بود و قتلش همان . بعد مشيت و حكمت الهي  بر اين تعلق گرفت كه حضرتش را از نظرها پنـهان نگهدارد ، که تا دست دشمنان از وي  كوتاه گردد ، و واسطه فيوضات رباني ، بر اهل زمين سالم ماند . بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشكار نيست ، اما انوار هدايتش از بعد پرده غيبت راهنماي مواليان و دوستانش مي باشد . ضمنا اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نـه تنـها از مسير ولايت و اطاعت امير المؤمنين علي   ( ع ) و فرزندان معصومش روي بر تافت ، بلكه بـه آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد ، و لزوم نـهان زيستي آخرين امام را براي حفظ جانش سبب شد درون اين باب سخن بسيار هست و مجال تنگ ، اما براي   اينكه خوانندگان بـه اهميت وجود امام غايب درون جهان بيني تشيع پي برند ، بـه نقل قول پروفسور هانري كربن - مستشرق فرانسوي - درون ملاقاتي كه با علامـه طباطبائي داشته ، مي پردازيم :" بـه عقيده من مذهب تشيع تنـها مذهبي است كه رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشـه ، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگي  ولايت را زنده و پابر جا مي دارد ... تنـها مذهب تشيع هست كه نبوت را با حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - ختم شده مي داند ، ولي ولايت راكه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد ، بعد از آن حضرت و براي هميشـه زنده مي داند . رابطه اي  كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد ، بواسطه دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد - صلوات الله عليهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولايت جانشينان وي ( بـه عقيده شيعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقيقتي است زنده كه هرگز نظ ر علمي نمي تواند او ر ا از خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد آري تنـها مذهب تشيع هست كه بـه زندگي اين حقيقت ، لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد هست كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي  ، براي هميشـه ، باقي و پا برجاست " يعني  با اعتقاد بـه امام حي غايب

 


صورت و سيرت مـهدي ع
چهره و شمايل حضرت مـهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانـه اش پهن ، دندانـهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونـه هايش كم گوشت و اندكي متمايل بـه زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونـه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش درون هاله اي از شرم بزرگوارانـه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همـه گير " .حضرت مـهدي صاحب علم و حكمت بسيار هست و دارنده ذخاير پيامبران هست . وي   نـهمين امام هست از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب هست . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر هست . چون ظاهر شود ، بـه كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را درون دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را درون سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مـهرباني كند .حضرت مـهدي ( ع ) درون برابر خداوند و جلال خداوند فروتن هست . خدا و عظمت خدا درون وجود او متجلي است و همـه هستي او را فراگرفته هست . مـهدي ( ع ) عادل هست و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را بـه دست او عزيز گرداند . درون حكومت او ، بـه احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مـهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . بـه هنگام حكومت مـهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شـهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مـهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، درون آن شـهر گرد آيند و در آنجا بـه او بپيوندند ...برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، درون جهان جريان نيابد . آري ، چون مـهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه درون آنجا گلبانگ محمدي : اشـهد ان لا اله الا الله ، و اشـهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مـهدي ( ع ) بـه همـه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، که تا آنجا كه زنان درون خانـه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . درون آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مـهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را بـه كمال رساند و فرزانگي  درون همگان پديد آورد ... .مـهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد که تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان بـه رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نـهرها فراوان شود ، گنجها و دفينـه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . درون زمان مـهدي ( ع ) آتش فتنـه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مـهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مـهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مـهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانـه ها شود ، وارد خانـه هاي مردمان كند و دادگري او همـه جا را بگيرد .

 


شمشير حضرت مـهدي ع

 

شمشير مـهدي ، سيف الله و سيف الله المنتقم هست . شمشيري است خدائي   ،شمشيري است انتقام گيرنده از ستمگران و مستكبران . شمشير مـهدي شمشير انتقام از همـه جانيان درون طول تاريخ هست . درندگان متمدن آدمكش را مي كشد ، اما بر سر ضعيفان و مستضعفان رحمت مي بارد و آنـها را مي نوازد .
روزگار موعظه و نصيحت درون زمان او ديگر نيست . پيامبران و ا و اولياء حق آمدند و آنچه لازمـه پند بود بجاي آوردند . بسياري  از مردم نشنيدند و راه باطل خود را رفتند و حتي اولياء حق را زهر خوراندند و كشتند . اما درون زمان حضرت مـهدي   بايد از آنـها انتقام گرفته شود . مـهدي ع   آن قدر از ستمگران را بكشد كه بعضي گويند : اين مرد از آل محمد ص نيست . اما او از آل محمد ( ص ) هست يعني از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت هست . از روايات شگفت انگيزي كه درون مورد حضرت مـهدي ع   آمده هست ، خبري است كه از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط هست به 1290 سال قبل . درون اين روايت
حضرت باقر   ع   مي گويند : " مـهدي ، بر مركبهاي پر صدايي ، كه آتش و نور درون آنـها تعبيه شده هست ، سوار مي شود و به آسمانـها ، همـه آسمانـها سفر مي كند " . و نيز درون روايت امام محمد باقر   ع   گفته شده هست كه بيشتر آسمانـها ، آباد و محل سكونت هست . البته اين آسمان شناسي اسلامي ، كه از مكتب ائمـه طاهرين   ع استفاده مي شود ، ربطي به آسمان شناسي يوناني و هيئت بطلميوسي ندارد ... و هر چه درون آسمان شناسي يوناني ، محدود بودن فلك ها و آسمانـها و ستارگان مطرح هست ، درون آسمان شناسي اسلامي ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ هست و ستارگان بيشمار و قمرها و منظومـه هاي فراوان . و گفتن چنين مطالبي از طرف پيامبر اكرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غيب و علم خدائي امكان نداشته است

 


غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري
مدت غيبت صغري بيش از هفتاد سال بطول نينجاميد   از سال 260ه. که تا سال 329ه كه درون اين مدت نايبان خاص ، بـه محضر حضرت مـهدي ( ع ) مي رسيدند ، و پاسخ نامـه ها سؤالات را بـه مردم مي رساندند . نايبان خاص كه افتخار رسيدن بـه محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن مي باشند كه بـه " نواب خاص " يا " نايبان ويژه " معروفند . نخستين نايب خاص مـهدي ( ع ) عثمان بن سعيد اسدي است . كه ظاهرا بعد از سال 260 هجري وفات كرد ، و در بغداد بـه خاك سپرده شد . عثمان بن سعيد از ياران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام يازدهم بود و خود درون زير سايه امامت پرورش يافته بود . محمد بن عثمان : دومين سفير و نايب امام ع   محمد بن عثمان بن سعيد فرزند عثمان بن سعيد هست كه درون سال 305هجري وفات كرد و در بغداد بخاك سپرده شد .نيابت و سفارت محمد بن سعيد نزديك چهل سال بطول انجاميد . حسين بن روح نوبختي : سومين سفير ، حسين بن روح نوبختي بود كه درون سال 326هجري فوت كرد . علي بن محمد سمري : چهارمين سفير و نايب امام حجه بن الحسن ( ع ) هست كه درون سال 329هجري قمري در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وي نزديك آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني است .همين بزرگان و عالمان و روحانيون برجسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه درون دوره غيبت صغري واسطه ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنـها بوسيله حضرت مـهدي  ع بودند .

 


غيبت دراز مدت يا غيبت كبري و نيابت عامـه
اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز شد ، و تاكنون ادامـه دارد .اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم هست . درون زمان نيابت عامـه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده اي  بـه دست داده هست تا درون هر عصر ، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده ، درون همـه ابعاد بر او صدق كند ، نايب عام امام ع باشد و به نيابت از سوي امام ، ولي  جامعه باشد درون امر دين و دنيا . بنابراين ، درون هيچ دوره اي پيوند امام ( ع ) با مردم گسيخته نشده و نبوده هست . اكنون نيز ، كه دوران نيابت عامـه هست ، عالم بزرگي  كه داراي همـه شرايط فقيه و داناي دين بوده هست و نيز شرايط رهبري را دارد ، درون راس جامعه قرار مي گيرد و مردم بـه او مراجعه مي كنند و او صاحب " ولايت شرعيه " هست به نيابت از حضرت مـهدي ( ع ) . بنابراين ، اگر نايب امام ( ع ) درون اين دوره ، حكومتي را درست و صالح نداند آن حكومت طاغوتي است ، زيرا رابطه اي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد . بنابر راهنمايي امام زمان   عجل الله فرجه   براي حفظ انتقال موجوديت تشيع و دين خدا ، بايد هميشـه عالم و فقيهي در راس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد ، و چون كسي  - با اعلميت و اولويت - درون راس جامعه ديني و اسلامي قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي  ديگر مقام او را پاس دارند ، و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني  او را كمك رسانند ، که تا قدرتهاي   فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند . گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مـهدي ( ع ) - بسيار درد آور هست ، ولي بهر حال - درون اين دوره آزمايش - اعتقاد ما اينست كه حضرت مـهدي ( ع ) بـه قدرت خدا و حفظ او ، زنده هست و نـهان از مردم جهان زندگي مي كند ، روزي  كه " اقتضاي تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابي پر شور و حركتي   خونين و پردامنـه ، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحيد و آيين اسلامي  را عزت دوباره خواهد بخشيد .

 


اعتقاد بـه مـهدويت درون دوره هاي گذشته
اعتقاد بـه دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجي در دينـهاي ديگر مانند : يهودي ، زردشتي ، مسيحي و مدعيان نبوت عموما ، و دين مقدس اسلام ، خصوصا ، بـه عنوان يك اصل مسلم مورد قبول همـه بوده هست .

 


اعتقاد بـه حضرت مـهدي  ( ع ) منحصر بـه شيعه نيست
عقيده بـه ظهور حضرت مـهدي ( ع ) فقط مربوط بـه شيعيان و عالم تشيع نيست ،بلكه بسياري از مذاهب اهل سنت( مالكي ، حنفي  ، شافعي و حنبلي و ... ) بـه اين اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنـها ، اين موضوع را درون كتابهاي فراوان خود آورده اند و احاديث پيغمبر ( ص ) را درباره مـهدي ( ع ) از حديثهاي متواتر و صحيح مي دانند.

 

 

 

دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ
اين دعاء حضرت صاحب الا مرعليه السلام هست كه تعليم فرمود آنرا بـه شخصى كه محبوس بود بعد خلاص شد

 

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِط اَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ

 

خدايا بلاء عظيم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و اميد قطع شد

 

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ

 

و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد و تويى ياور و شكوه بسوى تو است

 

الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى

 

و اعتماد و تكيه ما چه درون سختى و چه درون آسانى بر تو هست خدايا درود فرست بر

 

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ

 

محمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پيرويشان را بر ما واجب كردى و بدين سبب مقام

 

وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ

 

و منزلتشان را بـه ما شناساندى بـه حق ايشان بـه ما گشايشى ده فورى و نزديك مانند

 

الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى

 

چشم بر هم زدن يا نزديكتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا كفايت كنيد

 

فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ

 

كه شماييد كفايت كننده ام و مرا يارى كنيد كه شماييد ياور من اى سرور ما اى صاحب

 

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ

 

الزمان فرياد، فرياد، فرياد، درياب مرا درياب مرا درياب مرا همين ساعت

 

السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ

 

همين ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مـهربانترين مـهربانان بـه حق

 

مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ

 

محمد و آل پاكيزه اش

 

 

 

دعاى امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
كفعمى درون مصباح فرموده اين دعاء حضرت مـهدى صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ است

 

  اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ

 

خدايا روزى ما كن توفيق اطاعت و دورى از گناه

 

وَصِدْقَ النِّيَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَكْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ

 

و صدق و صفاى درون نيت و شناختن آنچه حرمتش لازم هست و گرامى دار ما را بوسيله هدايت شدن و استقامت و استوار كن

 

اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ

 

زبانـهاى ما را بـه درستگويى و حكمت و لبريز كن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاك كن

 

بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ

 

اندرون ما را از غذاهاى حرام و شبهه ناك و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى

 

وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ

 

و بپوشان چشمان ما را از هرزگى و خيانت و ببند گوشـهاى ما را از شنيدن سخنان بيهوده

 

وَالْغيبَةِ وَتَفَضَّلْ عَلى عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصيحَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمينَ

 

و غيبت و تفضل فرما بر علماى ما بـه پارسايى و خيرخواهى كردن و بر دانش آموزان

 

بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى

 

به كوشش داشتن و شوق و بر شنوندگان بـه پيروى كردن و پند گرفتن و بر

 

مَرْضَى الْمُسْلِمينَ بِالشِّفاَّءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ

 

بيماران مسلمان بـه بهبودى يافتن و آسودگى و بر مردگان آنـها بـه عطوفت

 

وَالرَّحْمَةِ وَعَلى مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكينَةِ وَعَلَى الشَّبابِ

 

و مـهربانى كردن و بر پيرانمان بـه وقار و سنگينى و بر جوانان

 

بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّساَّءِ بِالْحَياَّءِ وَالْعِفَّةِ وَعَلَى الاْغْنِياَّءِ

 

به بازگشت و توبه و بر زنان بـه شرم و عفت و بر توانگران

 

بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَراَّءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ

 

به فروتنى و بخشش كردن و بر مستمندان بـه شكيبائى و قناعت و بر پيكار كنندگان

 

بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُْسَراَّءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُْمَراَّءِ

 

به يارى و پيروزى و بر اسيران بـه رهايى يافتن و آسودگى و بر زمامداران

 

بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السّيرَةِ وَبارِكْ

 

به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت بـه انصاف و خوش رفتارى و بركت ده

 

لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ

 

براى حاجيان و زائران درون توشـه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر ايشان واجب كردى از

 

الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَالرّاحِمينَ  

 

اعمال حج و عمرة بوسيله فضل و رحمت خودت اى مـهربانترين مـهربانان

 

 

 

دعاى الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ

 

درمـهج ذكر شده كه اين دعاء حضرت حجّة عليه السلام است

 

اِلهى بِحَقِّ مَنْ ناجاكَ وَبِحَقِّ مَنْ

 

خدايا بـه حق هركه با تو راز گويد و به حق هر كه

 

دَعاكَ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ

 

تو را درون صحرا و دريا بخواند تفضل فرما بر فقيران مؤ منين و مؤ منات

 

باِلْغَناَّءِ وَالثَّرْوَةِ وَعَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنينَ والْمُؤْمِناتِ بِالشِّفاَّءِ

 

به توانگرى و ثروت و بر بيماران مؤ منين و مؤ منات بـه بهبودى يافتن

 

وَالصِّحَةِ وَعَلى اَحْياَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْكَرامَةِ

 

و تندرستى و بر زندگان مؤ منين و مؤ منات بـه لطف و بزرگوارى

 

وَعَلى اَمْواتُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَعَلى

 

و بر مردگان مؤ منين و مؤ منات بـه آمرزش و مـهربانى و بر

 

غُرَباَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ اِلى اَوْطانِهِمْ سالِمينَ غانِمينَ

 

غريبان مؤ منين و مؤ منات بـه بازگرداندن آنـها بـه وطنشان بسلامتى و بهره مندى بـه حق

 

بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعينَ

 

محمد و آل او همگى

 

 

 

استغاثه بـه امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
سيّد عليخان درون كلم طيّب فرموده اين استغاثه ايست بحضرت صاحب الزّمان صلوات الله عليه هر جا كه باشى دو ركعت نماز بحمد و هر سوره كه خواهى بگذار بعد رو بقبله زير آسمان بايست و بگو:

 

سَلامُ اللّهِ الْكامِلُ التّاَّمُّ

 

سلام خدا بطور كامل

 

الشّامِلُ الْعاَّمُّ وَصَلَواتُهُ الدّاَّئِمَةُ وَبَرَكاتُهُ الْقاَّئِمَةُ التّاَّمَّةُ عَلى حُجَّةِ

 

و تمام و همـه جانبه و عمومى و درودهاى ممتد و پيوسته و بركتهاى پابرجا و تام و تمامش بر حجت

 

اللّهِ وَوَلِيِّهِ فى اَرْضِهِ وَبِلادِهِ وَخَليفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَعِبادِهِ وَسُلالَةِ

 

خدا و ولى او درون زمين و ساير كشورهايش و جانشين او بر خلق و بندگانش و نژاد پاك

 

النُّبُوَّةِ وَبَقِيَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَمُظْهِرِ الاْ يمانِ

 

نبوت و باقيمانده عترت و (آن سرور) برگزيده يعنى حضرت صاحب الزمان و آشكاركننده ايمان

 

وَمُلَقِّنِ اَحْكامِ الْقُرْآنِ وَمُطَهِّرِ الاْرْضِ وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ

 

و ياددهنده احكام قرآن و پاك كننده زمين و گسترنده عدالت درون درازا و پهناى

 

وَالْعَرْضِ وَالْحُجِّةِ الْقاَّئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ وَابْنِ

 

زمين و حجت قائم مـهدى آن امام منتظر پسنديده و فرزند

 

الاْئِمَّةِ الطّاهِرينَ الْوَصِىِّ بْنِ الاْوْصِياَّءِ الْمَرْضِيّينَ الْهادِى

 

ا پاكيزه و وصى فرزند اوصياء پسنديده آن راهنماى

 

الْمَعْصُومِ ابْنِ الاْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُعِزَّ

 

معصوم فرزند ا راهنماى معصوم سلام بر تو اى عزت بخش مردم

 

الْمُؤْمِنينَ الْمُسْتَضْعَفينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُذِلَّ الْكافِرينَ

 

مؤ منى كه ناتوان و خوارشان شمرند سلام بر تو اى خواركننده كافران

 

الْمُتَكَبِّرينَ الظّالِمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمانِ

 

سركش و ستمكار سلام بر تو اى مولاى من اى صاحب الزمان

 

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ

 

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند اميرمؤ منان

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ

 

سلام بر تو اى فرزند فاطمـه زهرا بانوى زنان جهانيان سلام

 

عَلَيْكَ يَا بْنَ الاْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومينَ وَالاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ

 

بر تو اى فرزند پيشوايان و حجتهاى معصوم و پيشواى بر خلق

 

اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ

 

همگى سلام بر تو اى سرور من سلام مخلصانـه من بـه تو درون ولايت و پيرويت

 

اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلاً وَفِعْلاً وَاَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاْرْضَ

 

گواهى دهم كه تويى آن پيشواى راه يافته چه درون گفتار و چه درون كردار و تويى آن بزرگوارى كه زمين را پر از

 

قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَكَ وَسَهَّلَ

 

عدل و داد كنى بعد آنكه پر از ستم و بيدادگرى شده باشد بعد از خدا خواهم كه شتاب كند درون فرج تو و راه آمدنت را هموار

 

مَخْرَجَكَ وَقَرَّبَ زَمانَكَ وَكَثَّرَ اَنْصارَكَ وَاَعْوانَكَ وَاَنْجَزَ لَكَ ما

 

و زمان ظهورت را نزديك و يار و ياورت را بسيار گرداند و آنچه

 

وَعَدَكَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقاَّئِلينَ وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا

 

به تو وعده فرموده درباره ات وفا كند زيرا كه او راستگوترين گويندگان هست كه فرموده ((و ما خواستيم بر كسانى كه

 

فِى الاْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ

 

در زمين زبون شمرده مى شدند منت نـهيم و ايشان را پيشوايانى كنيم و وارثانشان گردانيم )) اى سرور من اى صاحب

 

الزَّمانِ يَابْنَ رَسُولِاللّهِ حاجَتى كَذاوَكَذا (وبجاى كَذاوَكَذاحاجات خودراذكركند (

 

الزمان اى فرزند رسول خدا حاجتم اين و اين است

 

فَاشْفَعْ لى فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَيْكَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَكَ

 

پس شفاعت كن برايم درون برآمدنش زيرا كه من با حاجت خويش بـه تو متوجه شده ام زيرا مى دانم كه

 

عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَمَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ بِاَمْرِهِ

 

شفاعت تو بـه درگاه خدا پذيرفته و مقامت پسنديده هست پس بـه حق همان خدايى كه شما را درون كار خود مخصوص كرده

 

وَارْتَضاكُمْ لِسِرِّهِ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَ اللّهِ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ سَلِ اللّهَ

 

و براى راز و سِرّش پسنديده و بدان مقامى كه شما درون نزد خدا ميان خود و او داريد كه از خداى

 

تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَاِجابَةِ دَعْوَتى وَكَشْفِ كُرْبَتى

 

تعالى بخواهى من بـه خواسته ام برسم و دعايم اجابت شود و اندوهم برطرف گردد

 

و بخواه هر چه خواهى كه برآورده مى شود انشاء الله تعالى مؤ لف گويد: كه بهتر آنست كه درون ركعت اوّل نماز اين استغاثه بعد از حمد سوره اِنّا فَتَحْنا بخواند و در ركعت دويّم اذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ .




[چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 29 Sep 2018 22:08:00 +0000



چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت

مختصری از داستان حضرت عیسی بن مریم(ع) و مادر بزرگوارشان ...

حضرت عیسی(ع) یکی از بزرگ‌ترین پیـامبران الهی است. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت نام این بزرگوار درون ردیف چهار پیـامبر اولوالعزم دیگر قرار دارد. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت او خلقتی شبیـه بـه آفرینش حضرت آدم دارد؛ بـه این معنا کـه خداوند او را بدون این‌که پدری داشته باشد، چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت از مادرش، مریم عذراء(س) کـه ی پاک‌دامن بود، بـه دنیـا آورد.[1]
تولد
پدربزرگ حضرت عیسی، عمران نام داشت. همسر او هنگامـی کـه باردار شد، بـه تصوّر این‌که فرزندی کـه در شکم دارد، پسر خواهد بود، نذر کرد کـه او را بـه خدمت بیت‌المقدس بگمارد. وقتی نوزاد متولد شد، دید کـه است؛ لذا نامش را مریم گذاشت و با این حال، بعد از این‌که مقداری بزرگ شد، او را بـه خدمت بیت‌المقدس فرستاد. حضرت زکریـا سرپرستی او را بر عهده گرفت. طی این مدت، مریم بـه چنان مقام والایی دست یـافت کـه خداوند از آسمان برایش روزی مـی‌فرستاد.[2] البته افراد دیگری  غیر از حضرت زکریـا(ع) هم داوطلب نگه‌داری از حضرت مریم بودند و مـی‌خواستند این افتخار را نصیب خود کنند؛ از این‌رو به منظور انتخاب شدن شخص نگه‌داری‌کننده، از طریق قرعه کشی و با استفاده از قلم‌هایشان، قرعه بـه نام حضرت زکریـا زده شد.[3]
تا این‌که روزی حضرت مریم، از مردم کناره گرفت و به قسمت شرقی بیت‌المقدس رفت و خود را از دید مردم مخفی داشت. خداوند فرشته‌ای را بـه شکل انسانی بـه سراغ او فرستاد که تا حضرت عیسی را بـه او بدهد. بدین ترتیب، بدون این‌که حضرت مریم با مردی تماس داشته باشد، باردار شد.[4] درون برخی از روایـات آمده، حضرت مریم از طریق خوردن دو دانـه خرمایی کـه حضرت جبرئیل(ع) برایش آورده بود، باردار شد.[5]
مدت زمانی کـه حضرت مریم، فرزندش را حمل مـی‌کرد، متفاوت ذکر شده؛ برخی روایـات آن‌را شش ماه دانسته‌اند[6] و برخی دیگر آن‌را نُه ساعت بـه ازای نُه ماه گفته‌اند.[7] وقتی زمان تولد حضرت عیسی فرا رسید، درد زایمان، حضرت مریم را بـه پای نخل خشکیده‌ای کشاند. حضرت مریم از این‌که بـه زودی آماج تهمت‌های مردم قرار خواهد گرفت، بسیـار نگران بود؛ بـه اندازه‌ای کـه آرزوی مرگ کرد. اما حضرت عیسی کـه تازه متولد شده بود، بـه امر خدا بـه سخن آمد و مادرش را دلداری داد. او گفت: چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت «نگران نباش کـه خدا برایت چشمـه گوارایی درون زیر پایت جوشانده است. تنـه این نخل را بـه سمت خود تکان بده که تا برایت رطب تازه بریزد. از این نعمت‌ها تناول کن و خوشحال باش. هر تو را دید، بـه او بگو کـه من امروز روزه سکوت گرفته‌ام و بای حرف نخواهم زد».[8]
حضرت مریم با قلبی مطمئن، درون حالی‌که فرزندش را درون آغوش گرفته بود، بـه سمت قوم و قبیله‌اش برگشت.
مردم ظاهر بین، با دیدن این صحنـه، نسبت بـه مریم بدگمان شده و به او گفتند: «تو کار خیلی بدی انجام دادی. ای هارون! پدر و مادرت افراد منحرفی نبودند. تو چرا بـه این فساد مبتلا شدی؟!».
حضرت مریم با اشاره بـه آنان فهماند کـه روزه سکوت گرفته و باید سؤال خود را از نوزادی کـه در آغوش دارد بپرسند.
مردم با تعجب گفتند: «ما چه طور مـی‌توانیم با کودکی کـه تازه متولد شده، سخن بگوییم؟!».
این‌جا بود کـه مردم به منظور اولین بار، معجزه عیسای تازه متولد شده را با چشم و گوش خود دیدند و شنیدند. بـه قدرت الهی، حضرت عیسی زبان بـه سخن گشود و با مردم صحبت کرد و گفت: من بنده خدا هستم. او مرا بـه پیـامبری برگزیده و به من کتاب آسمانی عطا کرده است. او مرا مخلوقی مبارک و پُر خیر و برکت قرار داده و مرا بـه خواندن نماز که تا زمانی کـه زنده هستم، سفارش کرده است. او دستور داده که تا با مادرم مـهربان باشم و مرا سرکش و بدبخت قرار نداده. درود بر من، آن روزی کـه متولد شدم و آن روزی کـه خواهم مرد و آن روزی کـه مبعوث خواهم شد.[9]
حضرت عیسی با این سخنان، آن تهمت بزرگ را از مادر خود دور کرد و پیـامبری خود را به منظور مردم ثابت ساخت.
مرحله رشد
تنـها رسالت حضرت عیسی(ع) درون ساعات اوّلیـه بعد از ولادت، اثبات بی‌گناهی حضرت مریم و مقام پیـامبری خود بود. اما هنوز مسئولیت هدایت و تبلیغ دین الهی،‌ بر عهده او قرار داده نشده بود. درون عین حال خطراتی از جانب گروهی از یـهودیـان، جان حضرت عیسی را تهدید مـی‌کرد. خداوند آن دو را بـه مکانی امن و مناسب راهنمایی کرد؛ سرزمـین مرتفعى کـه داراى امنیّت و آب جارى بود[10] که تا حضرت عیسی مراحل رشد و نمو خود را طی کند و آماده تبلیغ رسالت آسمانی خود شود. درون برخی از روایـات آمده کـه آن مکان، منطقه «نجف» بود.[11]
دوران نبوت
حضرت عیسی درون دامان پاک حضرت مریم پرورش یـافت که تا این‌که بـه سن هفت یـا هشت‌سالگی رسید. درون این هنگام مأموریت یـافت که تا بنی‌‌اسرائیل را هدایت کند و آنان را از گمراهی نجات دهد.[12]
خداوند بـه حضرت عیسی کتاب تورات را تعلیم داد و انجیل را بـه او آموخت و حکمت و علوم مخصوص خود را بـه او عطا کرد.[13]
خداوند همان‌گونـه کـه به پیـامبران دیگر، معجزاتی عطا کرده بود، بـه حضرت عیسی نیز معجزات بزرگی عطا کرد که تا پیـامبری او را بـه مردم اثبات کند.
یکی از معجزات او این بود کـه با گِل، پرنده مـی‌ساخت. سپس درون آن مـی‌دمـید و آن مجسمـه، بـه اذن الهی تبدیل بـه پرنده‌ای زنده مـی‌شد. خداوند بـه او این اجازه را داده بود که تا نابینایـان وانی کـه دچار بَرص هستند، شفا دهد. یکی از شگفت‌انگیزترین معجزه حضرت عیسی، زنده مردگان بود. او بـه امر الهی، افراد متعددی را زنده کرد. او حتی از غذاهایی کـه مردم درون خانـه خود مـی‌خوردند و یـا ذخیره مـی‌د بـه آنـها اطلاع مـی‌داد.
«مائده آسمانی» معجزه دیگری از حضرت عیسی بود کـه با درخواست حواریون(شاگردان خاص عیسی مسیح) انجام شد. این سفره غذا از آسمان نازل شد و با این‌که فقط نُه قرص نان و نُه ماهی کوچک درون آن بود،[14] چهار هزار و هفت‌صد نفر را سیر کرد.[15]
با وجود این همـه معجزات، عده کمـی از مردم بـه حضرت عیسی ایمان آوردند کـه در صدر آنـها حواریون بودند. تعداد حواریون دوازده نفر بود و عالم‌ترین آنـها «الوقا» نام داشت.[16] اماانی کـه از بنی‌اسرائیل راه کفر را درون پیش گرفتند، مورد لعن حضرت عیسی قرار گرفته[17] و بنابر نقلی مسخ شده و تبدیل بـه مـیمون شدند.[18]
سرانجام حضرت عیسی
برخی از یـهودیـان کـه دشمنی حضرت مسیح را درون دل داشتند، کمر بـه کشتن او بستند. با خیـانت یکی از حواریون بـه نام یـهودای اسخریوطی کـه قلباً بـه او ایمان نیـاورده بود و منافق محسوب مـی‌شد، محل اختفای حضرت عیسی افشا شد و دشمان بـه آن‌جا رفته و شخصی کـه در ظاهر شبیـه بـه حضرت عیسی بود را دستگیر د. مسیحیـان و دیگر افراد چنین اعتقاد دارند کـه دشمنان حضرت مسیح، او را درون روز جمعه بـه صلیب کشیده و او را کشتند. اما بعد از گذشت سه روز از مرگ حضرت عیسی، روز یکشنبه، او دوباره زنده شده و به آسمان رفته است.[19]
اما کتاب آسمانی قرآن، کشته شدن و به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح را رد مـی‌کند و مـی‌فرماید: «آنـها مسیح را نکشتند و به صلیب نکشاندند بلکه شخص دیگری را اشتباهاً بـه جای او بـه صلیب کشاندند و خودشان هم یقین بـه این موضوع نداشتند، بلکه خداوند او را بـه سوی خود بالا برد».[20] آری، خداوند او را از شر دشمنانش حفظ کرده و به آسمان برد که تا این‌که درون زمان ظهور حضرت مـهدی(عج) بـه زمـین برگرداند و او پشت سر آن‌حضرت نماز بخواند.[21]
[1]. آل عمران، 59: «مَثَل عیسى درون نزد خدا، همچون آدم هست که او را از خاک آفرید، و سپس بـه او فرمود: "موجود باش!" او هم فوراً موجود شد».
[2]. آل عمران، 35 – 37.
[3]. آل عمران، 44.
[4]. مریم، 16 - 22.
[5]. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 2، ص 537، قم، دار الکتب الاسلامـیه، چاپ دوم، 1371ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ‏1، ص 465، تهران، دار الکتب الإسلامـیة، چاپ چهارم 1407ق.
[7]. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 707، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، 1374ش.
[8]. مریم، 23 - 26.
[9]. مریم، 27 - 33.
[10]. مؤمنون، 50.
[11]. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 23، مؤسسه بعثت، قم، چاپ اول، 1374ش.
[12]. عیـاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی‏، محقق، رسولى محلاتى، هاشم، ج 1، ص 174، تهران،‏ المطبعة العلمـیة، چاپ اول، 1380ق.
[13]. آل عمران، 48.
[14]. مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏14، ص 249، بیروت، دار إحیـاء التراث العربی‏، چاپ دوم، 1403ق.
[15]. تفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری، ص 195، قم، مدرسه امام مـهدی، چاپ اول، 1409ق.
[16]. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص 421، قم، دفتر نشر اسلامـی، چاپ اول، 1398ق.
[17]. مائده، 78.
[18]. قمـی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمـی، ج ‏1، ص 176، قم، دار الکتاب، چاپ چهارم، 1367ش.
[19]. انجیل یوحنا ، باب 20 ، آیـه 25.
[20]. نساء، 157 - 158.
[21]. ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص 430، قم، دفتر نشر اسلامـی، چاپ اول، 1407ق.




[چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 07 Nov 2018 17:47:00 +0000



چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت

دادگستر جهان - m-mahdi.com

دادگستر جهان

نویسنده: چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت ابراهیم امـینی

فهرست مطالب کتاب

مقدمـه چاپ جدید
مقدمـه چاپ اول
آغاز عقیده بـه مـهدی
احادیث مـهدی درون کتب سنیـان
اشکال یکی از نویسندگان
ابن خلدون واحادیث مـهدی
تواتر احادیث
همـه جا تضعیف مقدم نیست
ضعف، چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت بـه جرم تشیع
اختلاف عقیده
تعصب بیجا
صحیح مسلم وبخاری واحادیث مـهدی
سخنی دیگر از ابن خلدون
وجود مـهدی مسلم بوده
مذاکره صحابه وتابعین
در انتظار مـهدی بودند
محمد بن حنفیـه
محمد بن عبد الله بن حسن
فقهای مدینـه واحادیث مـهدی
اشعار دعبل واحادیث مـهدی
مـهدی های غیر واقعی
سوء استفاده
احادیث مجعول
خانواده پیغمبر ویـازده امام از مـهدی خبر داده اند
علی بن ابی طالب (ع) از مـهدی خبر داده
فاطمـه (ع) از مـهدی خبر داده
حسن بن علی (ع) از مـهدی خبر داده
حسین بن علی (ع) از مـهدی خبر داده
علی بن الحسین (ع) از مـهدی خبر داده
حضرت باقر (ع) از مـهدی خبر داده
امام صادق (ع) از مـهدی خبر داده
موسی بن جعفر (ع) از مـهدی خبر داده
امام رضا (ع) از مـهدی خبر داده
امام محمد تقی (ع) از مـهدی خبر داده
امام علی نقی (ع) از مـهدی خبر داده
امام حسن عسکری (ع) از مـهدی خبر داده
آیـا احادیث مـهدی صحیح است؟
مـهدی گری وجهود وایرانیـان
علل پیدایش مـهدویت
نیـازی بتوجیـه ندارد
داستان عبد الله بن سبا
مـهدی درون سایر ادیـان
قرآن ومـهدویت
نبوت عامـه وامامت
چه قانونی بشر را سعادتمند مـی کند؟
سعادت اخروی
راه تکامل
عصمت پیمبران
برهان عقلی بر امامت
امامت از نظر روایـات
عالم هورقلیـا وامام زمان
آیـا درون آخر الزمان متولد مـی شود؟
تعریف مـهدی
مـهدی از اولاد حسین است
اگر معروف بود
احادیث اهل بیت علیـهم السلام به منظور عموم مسلمـین حجت است
علی گنجینـه علوم نبوت
کتاب علی علیـه السلام
وارثان علوم نبوت
آیـا امام حسن عسکری فرزندی داشته؟
امام زمان را درون کودکی دیده اند
چرا درون وصیت ذکر نشد؟
چرا دیگران مطلع نشدند؟
مادر صاحب الامر
علمای سنی وتولد مـهدی
آیـا کودک پنج ساله امام مـی شود؟
کودکان نابغه
نام بردن قائم وبرخاستن مردم
داستان غیبت از چه زمانی پیدا شد؟
کتابهای غیبت قبل از تولد امام عصر
مراد از غیبت صغری وکبری
غیبت صغری وارتباط شیعیـان
آیـا توقیعات بخط امام بوده؟
تعداد نواب
عثمان بن سعید
کرامات او
محمد بن عثمان
کرامات او
حسین بن روح
نائب چهارم
چرا از اول، غیبت کامل واقع نشد؟
آیـا غیبت کبری حدی دارد
فلسفه غیبت امام زمان(عج)
امام زمان(علیـه السلام) اگر ظاهر بود چه محذوری داشت؟
چرا از مرگ مـیترسد
مگر خدا قدرت حفظ امام را ندارد؟
ستمکاران تسلیم مـیشدند
سکوت کند که تا محفوظ بماند
پیمان عدم تعرض
چرا نواب خاصی تعیین نکرد؟
امام غائب چه فایده ای دارد؟
فائده اول
فائده دوم
کتابهای عامـه وخصوصیـات مـهدی
غیبت علویین
سلب آزادی درون عصر خلفا
قضاوت کنید
نتیجه
تحقیقاتی درون طول عمر
آیـا به منظور عمر انسان حدی معین شده؟
اسباب طول عمر
پیری وعلل آن
طول عمر حضرت صاحب الامر
مقاله ژوستین گلاس
تحقیقاتی درطول عمر
باز هم درباره طول عمر
طول عمر
خلاصه ای از یک کتاب روسی
علت پیری
دانش پیری ومرگ شناسی
فرضیـه بوفون فرانسوی
مـیانگین بشر
نظر مچنیکوف
بشر فردا عمر بیشتری خواهد کرد
فرضیـه غیر معروفی درعلت مرگ
نتیجه
دراز عمران تاریخ
مسکن امام زمان
داستان کشورهای اولاد امام
جزیره خضراء
چه وقت ظاهر مـی شود؟
علائم ظهور
داستان سفیـانی
داستان دجال
افکار جهانیـان آماده مـی گردد
پیروزی نـهائی مستضعفین
چرا مـهدی ظهور نمـی کند؟
وقت ظهور را از کجا مـی فهمد؟
اسباب قیـام دریک شب فراهم مـی شود
انتظار فرج
بررسی احادیث مخالف قیـام
بخش اول: حکومت درمتن دین
امر بـه معروف ونـهی از منکر
کوتاه سخن
رسول خدا، زمامدار مسلمـین
حکومت اسلامـی بعد از رسول خدا
علی بن ابی طالب خلیفه منصوب رسول خدا
حکومت اسلامـی درون زمان غیبت
وظیفه مسلمـین درون زمان غیبت
دو شاهد
بخش دوم: بررسی احادیث
دسته اول
دسته دوم
دسته سوم
دسته چهارم
دسته پنجم
خلاصه سخن ونتیجه گیری
خلاصه ونتیجه گیری بحث
کیفیت ظهور
سرنوشت کفار
سرنوشت یـهود ونصاری
آیـا اکثر جهانیـان کشته مـی شوند؟
معارف اسلام از قم بسمع جهانیـان مـی رسد
دشمنان شمابه جان هم مـیافتند
جز جنگ چاره ای نیست
سلاح مـهدی
جهان درون عصر مـهدی
پیروزی پیمبران
مـهدی وآیین جدید
سیره مـهدی
توضیحات مـهدی تازگی دارد
مـهدی ونسخ احکام
از کجا کـه مـهدی قیـام نکرده باشد؟
سید علی محمد شیرازی
اعتراف بوجود امام غائب
سید علی محمد واحادیث توقیت
پیروانش چه مـیگویند؟
از نسبت پیغمبری وبابیت تبری جسته
کتاب بیـان وادعای قائمـیت
ادعای باطل ووجود طرفدار
مدارک ومآخذ کتاب

مقدمـه چاپ جدید
به نام خدای بزرگ

عقیده بـه وجود مـهدی موعود وامام زندهء غایب یک عقیدهء اسلامـی هست واز ارکان مذهب امامـیه بشمار مـی رود.عقیده ای هست قطعی کـه بوسیله اخبار متواتر وقطعی الصدور بـه اثبات رسیده وقابل تشکیک نخواهد بود. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت لیکن بسیـاری از مسائل مربوط بـه آن نیـاز بـه تحقیق وبررسی دارد. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت ازقبیل: طول عمر، غیبت طولانی، علت غیبت، فوائد امام زمان درزمان غیبت، وظیفهء مسلمـین درزمان غیبت، علائم الظهور، انقلاب جهانی مـهدی، وچگونگی پیروزی آن جناب، سلاح سپاهیـان مـهدی، ودهها مسألهء دیگر. چون دراین باره، اشکالات زیـادی از جانب مخالفین، کتباً وشفاهاً، دربین قشر جوان وتحصیل کرده، القا مـی شد، کـه نیـاز بـه پاسخگویی داشت. با اینکه درباره امام زمان روحی فداه کتابهای فراوانی تألیف شده لیکن متأسفانـه اکثر نویسندگان توجهی بـه اشکالات نداشته ودرصدد پاسخگویی نبوده اند. نگارنده از سالهای قبل بـه این نیـاز توجه داشت وبه همـین منظور درصدد تألیف کتابی برآمد کـه مطالب صحیح مربوط بـه امام زمان را بـه خوانندگان عرضه دارد وپاسخگوی مشکلاتشان باشد. وبحمدالله توفیق یـافت چنین کتابی را درسال ۱۳۴۶ چاپ ودراختیـار علاقه مندان قرار دهد. ولی همواره درصدد تکمـیل آن بوده وهست. لذا درسال ۱۳۴۷ کتاب با تجدید نظر واضافات چاپ ودراختیـار علاقه مندان قرار گرفت. ولی ازآن سال که تا کنون کتاب مکرراً بطبع رسید وتوفیق تجدید نظر فراهم نشد. که تا اینکه دراین زمان توفیقی حاصل شد ومطالب جدیدی فراهم گردید. لذا کتاب را با تجدید نظر واضافات سودمند، تقدیم علاقه مندان مـی نمایم. بازهم متذکر مـی شوم کـه پرونده کتاب همانند سابق مفتوح خواهد بود. وازخوانندگان مـی خواهم کـه با ارسال تحقیقات ورهنمودهای خودشان، نویسنده را ممنون الطاف خویش سازند.

قم - ابراهیم امـینی
اسفند ماه ۱۳۶۶

مقدمـه چاپ اول

اوضاع آشفته واسفناک جهان، مردم را بـه وحشت انداخته، جنگهای سرد وگرم ومسابقهء تسلیحاتی وصف آرائی شرق وغرب وبحرانـهای موحش، اعصاب جهانیـان را خسته وفرسوده نموده است. تولید وتکثیر سلاحهای جنگی، نسل بشر را بنابودی تهدید مـی کند. خودسری وطغیـان غارتگران جهانی، ملل عقب نگاهداشته شده را از تمام شئون حیـاتی ساقط ساخته است. محرومـیت روزافزون طبقهء ضعیف واستمداد واستغاثهء گرسنگان ومریضان جهان وتوسعهء فقرو بیکاری، وجدانـهای زنده ودلهای حساس را پریشان نموده است. تنزل اخلاق انسانیت وبی رغبتی نسبت بـه اموردینی واعراض از قوانین الهی وافراط درون مادیگری وترقی ورونق مظاهر فساد و پرستی، روشنفکران جهان را مضطرب نموده است.
این اوضاع وصدها مانند اینـهاست کـه خیرخواهان بشرو عاقبت اندیشان واصلاح طلبان را سرگردان نموده وزنگ خطر سقوط انسانیت، درگوششان طنین انداز است. آنان به منظور حل مشکلات بشرورفع بحرانـهای جهانی، تلاش وکوشش مـی نمایند وبدین منظور، هردری را مـی کوبند، اما هرچه بیشتر کوشش کنند مأیوس تر مـی گردند. گاهی بطوری ناامـید مـی شوند کـه دراصل قابلیت اصلاح بشرتردید مـی نمایند وبه اوضاع آیندهء جهان بدبین مـی شوند واز عواقب وخیم وسرنوشت خطرناک آن، بخود مـی لرزند وازحل مشکلات جهان انسانیت اظهار عجز مـی کند، بالاترازاین، گاهی ازشدت عصبانیت واستیصال، ترقیـات بشر را نادیده گرفته علوم وصنایع را بـه باد انتقاد مـی گیرند، درصورتیکه حتی خودشان هم درحال عادی، اعتراف دارند کـه علم وصنعت گناهی ندارد، بلکه بشر خودخواه وسرکش هست که از آن نعمت بزرگ، سوء استفاده مـی کند وازمسیر صلاح بسوی فسادش مـی کشد.
آیندهء جهان از نظر شیعه
اما شیعیـان، دیویأس وناامـیدی را از خویش رانده اند وبه عاقبت وسرنوشت بشر خوشبین هستند، مردم نیک وشایستهء جهان را پیروز مـی دانند لکن احکام وقوانین بشری را به منظور اصلاح وادارهء جهان کافی نمـی دانند. آنان مـی گویند (وباثبات هم رسانده اند) کـه این همـه برنامـه های رنگارنگ ومسلک های دلفریب مجعول بشر قدرت ندارند بشر را از گرداب بدبختی نجات دهند وبحرانـهای خطرناک جهانی را علاج کنند، بلکه فقط قوانین ودستورات جامع ومتین اسلام را کـه از منبع وحی سرچشمـه گرفته، به منظور تأمـین سعادت بشر صالح مـی دانند.آنان عصردرخشانی را پیش بینی مـی کنند کـه بشر بـه حد کمال رسیده وزمام ادارهء جهان را بـه دست توانای امام معصومـی مـی بینند کـه ازهرگونـه خطا واشتباه وخودخواهی وغرض رانی منزه ودرامانست. بطور کلی شیعیـان از موهبت بزرگ امـیدواری برخوردارند ودرهمـین عصر تاریک، عصر درخشان حکومت توحید را درمغز خویش مجسم نموده، درانتظارش بسر مـی برند وخودشان را به منظور چنین انقلاب جهانی آمادهمـی سازند.
انتظار فرج وعلت عقب افتادگی
یکی از موضوعاتی کـه دستاویز دشمنان شیعه شده بدان وسیله برآنـها تاخته اند، موضوع انتظار فرج وایمان بـه مـهدی موعود است. مـی گویند: یکی از عوامل عقب ماندگی شیعیـان ایمان بـه مصلح غیبی است. همـین عقیده هست که شیعیـان را تنبل ولاابالی بارآورده، از جدیت وکوششـهای اجتماعی بازشان داشته، فکر اصلاحات عمومـی وترقیـات علمـی را ازآنان سلب نموده هست ودر مقابل بیگانگان بـه ذلت وخواری تسلیم شده، اصلاح امور اجتماعی را از مـهدی اسلام انتظار دارند.
ما اکنون مجال آن را نداریم کـه درعوامل واسرار انحطاط مسلمـین وشیعیـان بحث وکنجکاوی کنیم، لیکن این موضوع بـه طور اجمال، مسلم هست که احکام وعقائد اسلام منشاء عقب ماندگی مسلمـین نشده بلکه عوامل وعلل خارجی هست که جهان اسلام را بـه این روز سیـاه انداخته است. بـه طور قطع مـی توان گفت: هیچیک از ادیـان آسمانی، بـه قدر اسلام، راجع بامور اجتماعی وترقی وعظمت ملت، سفارش ننموده است. اسلام مبارزهء با فساد وبیدادگری ونـهی ازمنکر را از وظائف حتمـی پیروانش قرارداده واصلاحات اجتماعی ودادخواهی وامر بـه معروف رادررأس واجبات دینی دانسته است. موضوع امربه معروف ونـهی ازمنکر را بـه قدری اهمـیت داده کـه برتمام مسلمـین واجب نموده است، که تا گروهی رابدان منظور آماده ومجهز سازند.
خداوند متعال درقرآن کریم مـی فرماید: (گروهی از شما حتما همـیشـه آماده باشند ومردم را بـه سوی خوبی دعوت نمایند وبکارهای نیک وادار کنند واز افعال زشت بازدارند، چنین افرادی سعادتمند مـی گردند)(۱).
بلکه این دو وظیفهء بزرگ را از امتیـازات وافتخارات مسلمـین محسوب داشته مـی فرماید: (شما بهترین جمعیت وملت جهان هستید زیرا امربه معروف ونـهی ازمنکر مـی کنید)(۲).
پیغمبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) کوشش دراصلاح امور مسلمـین را از ارکان اسلام وعلائم مسلمـین شمرده مـی فرماید: هردرامور اجتماعی جهان اسلام لاابالی باشد واهتمام نورزد وکوشش نکند، اصلا مسلمان نیست.
قرآن شریف بـه مسلمـین دستور مـی دهد همـیشـه درمقابل دشمنان مجهز ومسلح باشید. (ای مسلمـین که تا سرحد قدرت بـه کوشید وخودتان را درمقابل دشمنان مسلح سازید وبرای تهدید آنان نیروی جنگی خویش را تقویت کنید)(۳).
اکنون از شما سؤال مـی کنم: با وجود این قبیل آیـات وصدها روایت، کـه دراین موضوع وارد شده است، اسلام کی اجازه مـی دهد مسلمـین ترقیـات علمـی وصنایع جهان را نادیده بگیرند وخطراتی را کـه متوجه جهان اسلام هست کوچک شمارند ودست برروی دست بگذارند وحمایت از اسلام ومسلمـین را از مـهدی موعود انتظار داشته باشند؟! درمقابل ضربه هائی کـه برپیکر جهان اسلام وارد مـی شود سکوت نمایند وبا گفتن یک جملهء کوتاه که(خدا فرج امام زمان را نزدیک کند) اززیربار مسئولیت های سنگین شانـه خالی کنند!!
ما درطول کتاب نوشته ایم که: انتظار فرج یکی ازبزرگترین راههای موفقیت مـی باشد وهرگروهی کـه چراغ امـید دردلشان خاموش گشت ودیو یأس وناامـیدی خانـهء قلبشان را اشغال نمود، هرگز روی سعادت وموفقیت را نخواهند دید. لیکن افرادی کـه درانتظارموفقیت هستند، حتما تا سرحد قدرت بکوشند وراههای رسیدن بـه هدف را هموارسازند وبرای بهره برداری از مقصد، خودشان را آماده سازند.
حضرت صادق (علیـه السلام) فرمود: حکومت آل محمد مسلماً تأسیس خواهد شد بعد هرعلاقه مند هست که ازاصحاب ویـاران قائم ما باشد، حتما کاملا مراقبت کند، تقوی وپرهیزکاری را شیوهء خویش گرداند، خودش را بـه اخلاق نیک انسانیت مزین سازد وبعداً درانتظار فرج قائم آل محمد باشد. هربرای ظهور قائم ما، این چنین آمادگی وانتظار داشت لیکن توفیق نصیبش نگشت وقبل از ظهور آن حضرت، اجلش فرارسید، بـه اجرو ثواب یـاران آن جناب نائل خواهد شد.سپس فرمود: کوشش وجدیت کنید وامـیدوار فرج وموفقیت باشید. ای گروهی کـه مورد توجه خداهستید، موفقیت وپیروزی گوارایتان باد(۴).
اسلام آنقدر بـه موضوع آمادگی مسلمـین اهمـیت داده کـه امام صادق (علیـه السلام) فرمود: خودتان را به منظور ظهور قائم مـهیـا وآماده سازید ولوبه ذخیره نمودن یک تیر باشد(۵).
خداوند مقرر فرموده هست که اوضاع آشفتهء جهان بـه وسیلهء مسلمانان اصلاح شود، دستگاه ظلم وستم برچیده شود، کفر ومادی گری ریشـه کن گردد، دین مقدس اسلام همگانی شود وهیچ شخص بااطلاعی دراین جهت تردید نمـی کند کـه یک چنین انقلاب بزرگ جهانی صلاحیت وشایستگی لازم داشته، بدون تهیـه مقدمات امکان وقوع ندارد.
قرآن کریم نیز همـین مطلب را تصدیق نموده شایستگی را به منظور به دست آوردن قدرت زمـین لازم مـی شمارد. خداوند درقرآن کریم مـی فرماید: ما این مطلب را مسجل نمودیم کـه بندگان شایسته وصلاحیتدار ما وارث زمـین گردند(۶). با توجه بـه مطالب مذکور آیـا مـی توان گفت مسلمانان کـه باید پرچمدار آن انقلاب فوق العاده جهانی باشند نسبت بـه تهیـهء مقدمات واسباب آن هیچ گونـه مسئولیتی ندارند؟! گمان نمـی کنم هیچ عاقلی چنین مطلبی را باور کند.
پیـامـی بـه مسلمـین
ای مسلمانان غیور! دوران غفلت سپری شده هست از خواب غفلت بیدار شوید، ازاختلاف وتشتت احتراز کنید. همـه تحت پرچم نیرومند توحید مجتمع گردید.اختیـار خود را بـه شرق وغرب ندهید وهمـه جا پیشرو وطلایـه دار کاروان تمدن بشر باشید. کاخ عظمت واستقلال وتمدن خویش را بر پایـه های محکم اسلام استوار سازید. ازروح قرآن مجید الهام بگیرید، درراه عزت وسربلندی اسلام گام بردارید، افکار شوم وخطرناک شرق وغرب را مـهار کنید، قافلهء تمدن بشری را رهبری نمائید. شما شخصیت وبزرگی وحریت خویش را بـه دست آورید. با جهل وبیسوادی وجمود افکارو خرافات مبارزه کنید. جوانان خود را باحقائق اسلام آشنا سازید که تا دیو استعماراز شما مأیوس گردد وازمرزو بومتان فرار کند.
ای مسلمانان عزیز! عزت وبزرگی واقتدار مخصوص رجال شایسته وصلاحیت دار است، شما شایستگی خویش را بـه اثبات رسانید، منابع گرانبهای علوم اجتماعی واقتصادی واخلاقی قرآن را استخراج کنید، برنامـه های اصلاحی متین اسلام را بـه جهانیـان عرضه بدارید وعملاً بـه آنان بـه فهمانید کـه دین اسلام نیـامده که تا درمعابد گوشـه نشین گردد یـا دردرون دلها لانـه بسازد، بلکه آمده هست تا سعادت وترقی بشر را تأمـین کند. شما خیراندیشان جهان را امـیدوار سازید ودراین پیکار مقدس بـه همکاری دعوتشان نمائید وقافلهء تمدن وخیرخواهی جهان انسانیت را رهبری کنید.
ای جوانان رشیداسلام! شما دراین پیکار مقدس وهدف بزرگ انسانیت مسؤلیت وسهم بیشتری دارید، حتما بجوشید وبکوشید وبرای عظمت اسلام وترقی مسلمـین وپیشبرد هدف مقدس امام زمان جدیت نمایید. شما حتما ازاصحاب ویـاران مـهدی دادگستر باشید کـه امـیر المؤمنین (علیـه السلام) فرمود: (اصحاب ویـاران مـهدی موعود همـه جوان مـی باشند وافراد پیردربین آنـها کمـیاب است)(۷).
ومن الله التوفیق.

ابراهیم امـینی - قم حوزهء علمـیه
فروردین ماه ۱۳۴۶

بسم الله الرحمن الّرحیم

در مجلس جشنی کـه دریکی از دبیرستانـها تشکیل یـافته بود شرکت کردم. آن جشن باشکوه، درشب پانزدهم شعبان، بـه مناسبت تولد امام زمان (علیـه السلام) منعقد شده بود. مجلسی بود مزین وآراسته وازتمام طبقات درآن شرکت جسته بودند، لیکن اکثریت آن را طبقهء تحصیل کرده وجوان تشکیل مـی داد وبرنامـهء آن، توسط انجمن اسلامـی آن دبیرستان اداره مـی شد.
درآغاز برنامـه، دانش آموز خردسالی با خواندن آیـاتی چند از کلام الله مجید، مجلس را رونق وصفا بخشید. سپس دانش آموز دیگر، اشعار نغزی را کـه درباره امام غائب(علیـه السلام) سروده بود قرائت نمود. بعدازآن، مقالهء بسیـار جالب وسودمندی کـه توسط یکی از دانشجویـان تهیـه شده بود خوانده شد. درپایـان برنامـه، دانشمند محترم جناب آقای هوشیـار دبیرهمان دبیرستان سخنرانی جالب وسودمندی پیرامون امام زمان(علیـه السلام) ایرادنمود. سپس پایـان برنامـه اعلام وحضار بـه صرف شیرینی دعوت شدند.
برنامـهء مذکور تمام حاضرین را شیفته وجذب کرده بود ولی شاید من از تمام آنان بیشتر مجذوب آن کانون انس شده بودم. آنچه مرا شیفته بود تجملات ووسائل پذیرایی نبود بلکه روح پاک وبی آلایش جوانان ودانش آموزان عزیز بود کـه با جمع دین ودانش، درنشر حقایق ومعارف وتنویر افکار عمومـی کوشش واظهار علاقه مـی د. صفای روح ودل پاک وهمت عالی آن غنچه های اجتماع ازدرو دیوار مجلس نمایـان بود. آن نونـهالان محبوب با گرمـی وشوق از شرکت کنندگان پذیرایی مـی نمودند.
دماغ پرشور وافکار روشن آن جوانان، مرا بـه آیندهء درخشان مسلمـین امـیدوار نمود. پرچم تمدن وترقی ملت را بردوش آنان دیدم واشک شوق دردیدگانم حلقه زد واز صمـیم قلب بـه انجمن اسلامـی آن دبیرستان وبنیـان گذاران این نـهضت مقدس دانشجوئی وهمت عالی آنان، صدها آفرین گفتم وموفقیت آنان را ازخدای بزرگ خواستار شدم.
درهمانوقت، مـهندس مدنی کـه درکنارآقای هوشیـار نشسته بود اظهار داشت: شما واقعاً بوجود امام غائب (عجل الله فرجه الشریف) ایمان دارید وعقیدهء شما از روی تحقیق هست یـا اینکه ازروی تعصب از آن دفاع مـی کنید؟
هوشیـار: ایمان من کورکورانـه وازروی تقلید نیست بلکه با تحقیق ومطالعه آن عقیده را پذیرفته ام. ولی درعین حال، حاضرم بازهم مطلب را مورد بررسی وتجدید نظر قراردهم.
مـهندس: چون موضوع امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) به منظور من خوب روشن نیست وهنوز نتوانسته ام خودم را قانع سازم، علاقمندم آن را مورد بحث قراردهم واز مطالعات جنابعالی بهره مند گردم.
دکترامامـی وفهیمـی: اگر چنین جلسه ای تشکیل شد ماهم مـیل داریم درآن شرکت جوییم.
هوشیـار: هروقتی را تعیین بفرمائید با کمال افتخار حاضرمـی شوم.
سرانجام شب شنبه را به منظور مناظره تعیین دو بدینوسیله جلسه ختم بـه خیر شد.
شب شنبه جلسه درمنزل آقای مـهندس تشکیل شد، بعد از تعارفات رسمـی وصرف چای ومـیوه ساعت هشت رسمـیت جلسه اعلام گشت.
آغاز عقیده بـه مـهدی
دکتر: عقیده بـه مـهدی از چه زمانی داخل محیط اسلامـی شد؟ درون زمان پیغمبر اسلام هم از مـهدی صحبتی بوده یـا اینکه بعد از رحلت آن حضرت این عقیده درون بین مسلمـین شایع گشت؟ بعضی نوشته اند: مـهدیگری درون آغاز اسلام نبوده واز نیمـه دوم سده یکم درون مـیان مسلمـین پیدا شد، گروهی محمد بن حنفیـه را مـهدی نامـیده، نویدها از نیکی حال اسلام با دست وی بـه مردمان دادند وچون مرد گفتند نمرده هست ودر کوه «رضوی» زندگی مـی کند وروزی بیرون خواهد آمد.
هوشیـار: عقیده بـه مـهدی از آغاز اسلام درون بین مسلمـین شایع بود.
پیغمبر اکرم (ص) نـه یک بار بلکه بارها از آن وجود شریف خبر مـیداده وگاه وبیگاه از دولت مـهدی وعلائم وآثار ونام وکنیـه اش گفتگو مـی کرده است.
احادیثی کـه از پیغمبر اکرم درون این باره صادر شده واز طریق شیعه وسنی بـه ما رسیده، از حد تواتر متجاوز است. از باب نمونـه چند حدیث را مـی خوانم:
عبد الله بن مسعود از پیغمبر (ص) روایت کرده کـه فرمود: دنیـا تمام نخواهد شد که تا اینکه مردی از اهل بیت من کـه مـهدی نامـیده مـیشود بر مردم حکومت کند(۸).
ابو الحجاف روایت کرده کـه پیغمبر (ص) سه مرتبه فرمود: بشارت باد شما را بـه مـهدی. درون هنگام پراکندگی مردم ووقوع گرفتاری های سخت، ظاهر مـی شود وزمـین پر از ظلم وستم را از عدل وداد پر مـی کند، دل های پیروانش را سرشار از عبادت نموده عدلش همـه را فرامـی گیرد(۹).
پیغمبر (ص) فرمود: رستاخیز برپا نمـی شود که تا قائم بر حق ما قیـام کند.
هنگامـی نـهضت مـی کند کـه خدا اذنش دهد. بعد هرکه از روی کند نجات یـابد وهرکه تخلف نماید هلاک گردد. ای بندگان خدا! خدا را درون نظر داشته باشید وهنگامـیکه مـهدی ظاهر گشت بـه هرطور ممکن شد بسویش بشتابید اگرچه بر روی برف حرکت نمایید زیرا او خلیفه خدا وجانشین من است(۱۰).
پیغمبر (ص) فرمود: هرقائم فرزندان مرا منکر شود مرا انکار نموده است(۱۱).
پیغمبر (ص) فرمود: دنیـا سپری نشود که تا اینکه مردی از اولاد حسین امور امت مرا درون دست گیرد ودنیـا را پر از عدل وداد کند چنانکه از ظلم وجور پر شده است(۱۲).
مـهدی از عترت پیغمبر
از اینگونـه احادیث زیـاد است. بلکه از بسیـاری از آنـها استفاده مـی شود کـه موضوع مـهدی وقائم درون زمان رسول اکرم (ص) امر مسلمـی بوده وآنرا بـه عنوان خبر تازه ای بـه مردم اظهار نمـی داشته بلکه از علائم وآثارش سخن مـی گفته ومـی فرموده است: مـهدی وقائم معهود از عترت من خواهد بود.
از باب نمونـه: علی بن ابیطالب علیـه السلام مـی فرماید: خدمت رسول اکرم (ص) عرض کردم: آیـا مـهدی موعود از ما خواهد بود یـا از غیر ما؟ پاسخ داد:
از ما خواهد بود، خدا دین را بـه دست مـهدی ختم مـی کند چنانکه افتتاحش بـه دست ما صورت گرفت. بـه واسطه ما از فتنـه ها نجات یـابند چنانکه بواسطه ما از شرک نجات یـافتند. خدا بـه برکت وجود ما کینـه های ایـام فتنـه را از دل آنان زائل مـی کند چنانکه بعد از دشمنی های ایـام شرک وبت پرستی، قلوبشان را باهم مـهربان نموده درون دین، برادرشان گردانید(۱۳).
ابو سعید خدری مـی گوید از پیغمبر (ص) شنیدم کـه بالای منبر مـی فرمود: مـهدی موعود از فرزندان واهل بیت من، درون آخر الزمان خارج مـیشود، آسمان بارانش را به منظور او نازل مـی سازد وزمـین گیـاهانش را به منظور او خارج مـی کند. زمـین را از عدل وداد پر مـی کند چنانکه مردم آن را پر از ظلم وجور نموده اند(۱۴).
ام سلمـه روایت کرده کـه از پیغمبر شنیدم مـی فرمود: مـهدی از عترت من واز اولاد فاطمـه مـی باشد(۱۵).
رسول خدا (ص) فرمود: قائم از فرزندان من، نامش نام من وکنیـه اش کنیـه من وخویش خوی من ورفتارش رفتار من خواهد بود. مردم را بـه کیش وآئین من وادار نموده بـه کتاب خدا دعوت مـی کند. هراو را اطاعت کند مرا اطاعت نموده وهراز وی نافرمانی کند عصیـان مرا بـه جای آورده است. هردر زمان غیبت منکرش شود مرا انکار نموده، هرتکذیبش نماید مرا تکذیب کرده هست وهرتصدیقش نماید مرا تصدیق نموده است. از تکذیب کنندگان او وکسانیکه گفتار مرا درباره اش انکار نمایند وامتم را گمراه کنند، نزد خدا شکایت خواهم کرد. ستمکاران بزودی بازگشت وعاقبت کار خویش را مشاهده خواهند نمود(۱۶).
ابو ایوب انصاری مـیگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم کـه مـی فرمود: من سید وبزرگ پیغمبرانم وعلی سید اوصیـاست. دو فرزندم بهترین فرزندان مـیباشند.
امام های معصوم از ما ونسل حسین بـه وجود خواهند آمد، ومـهدی این امت از ماست.
پس یکنفر بادیـه نشین برخاست وعرض کرد: یـا رسول الله امام های بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: بعدد اسباط وحواریین عیسی ونقیبان بنی اسرائیل(۱۷).
حذیفه روایت کرده کـه پیغمبر فرمود: امام های بعد از من بعدد نقیبان بنی اسرائیل مـی باشند. نـه نفرشان از نسل حسین بـه وجود خواهند آمد ومـهدی این امت از ماست.. آگاه باشید! آنان با حق وحق با آنـهاست بعد بنگرید کـه بعد از من چگونـه با ایشان رفتار مـی کنید(۱۸).
سعید بن مسیب از عمر وعثمان بن عفان روایت کرده کـه گفتند: ما از رسول خدا شنیدیم کـه مـیفرمود: امام های بعد از من دوازده نفرند کـه نـه نفرشان از نسل حسین هستند ومـهدی این امت از ماست. هربعد از من دامن آنان را بگیرد هر آینـه بـه ریسمان محکم خدا چنگ زده هست وهر آنان را رها کند خدا را رها نموده است(۱۹).
از اینگونـه احادیث زیـاد هست که مـی توانید به منظور بررسی بیشتر بـه کتب حدیث مراجعه کنید.
احادیث مـهدی درون کتب سنیـان
فهیمـی: جناب آقای هوشیـار! رفقا اطلاع دارند ولی لازم هست به شما نیز عرض کنم کـه من سنی مذهب هستم وآن خوشبینی کـه شما بـه احادیث شیعه دارید ندارم، احتمال مـی دهم کـه شیعیـان متعصب بعد از اینکه اصل داستان مـهدویت را بـه عللی معتقد شدند، به منظور تأیید عقیده خودشان احادیثی را جعل کرده بـه پیغمبر نسبت داده باشند. شاهد احتمال اینکه احادیث مـهدی فقط درون کتب شما شیعیـان ثبت شده ودر کتب صحاح ما اثری از آنـها دیده نمـی شود.
بله، درون کتب غیرمعتبر ما چند حدیث راجع بـه مـهدی هست(۲۰).
هوشیـار: درعین حال کـه خفقان عمومـی دوران بنی امـیه وبنی عباس ودست های مقتدر ومرموز سیـاست وقت وتعصبات شدید مذهبی اجازه نمـی داده کـه اخبار مربوط بـه ولایت وامامت واهل بیت (ع) مورد مذاکره واقع شود ودر کتابها درج گردد لیکن باز هم کتب اخبار شما از احادیث مربوط بـه مـهدی خالی نیست، اگر خسته نشده اید تعدادی از آنـها را بـه خوانم؟
مـهندس: جناب آقای هوشیـار! بـه سخنان خود ادامـه دهید.
هوشیـار: جناب آقای فهیمـی! درون کتب صحاح شما ابوابی بنام مـهدی منعقد واحادیثی از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است. از باب نمونـه:
عبد الله از پیغمبر (ص) روایت نموده کـه فرمود: دنیـا سپری نخواهد شد که تا اینکه مردی از اهل بیت من کـه نامش نام من هست بر عرب حکومت کند(۲۱).
ترمذی این حدیث را درون صحیح خود نقل نموده سپس مـی گوید: این حدیث صحیح هست ودر مورد مـهدی، علی وابو سعید وام سلمـه وابو هریره روایت دارند.
علی بن ابیطالب (ع) از پیغمبر روایت کرده کـه فرمود: اگر از عالم جز روزی باقی نمانده باشد، خدا مردی از اهل بیت مرا خواهد برانگیخت که تا دنیـا را پر از عدل وداد کند چنانکه از ستم پر شده است(۲۲).
ام سلمـه مـیگوید از رسول خدا شنیدم کـه مـی فرمود: مـهدی موعود از عترت من واولاد فاطمـه مـی باشد(۲۳).
ابو سعید مـی گوید: پیغمبر (ص) فرمود: مـهدی ما بلند پیشانی وباریک بینی است. زمـین را پر از عدل وداد مـی کند چنانکه از ظلم وبیدادگری پر شده است، مدت هفت سال حکومت مـی کند(۲۴).
علی (ع) از پیغمبر (ص) نقل کرده کـه فرمود: مـهدی موعود از اهل بیت من مـی باشد. خدا اسباب قیـامش را درون یک شب فراهم مـی سازد(۲۵).
ابو سعید از رسول خدا روایت نموده کـه فرمود: زمـین از ظلم وبیدادگری پر مـی شود سپس مردی از اهل بیت من ظاهر شده هفت سال یـا نـه سال حکومت مـی نماید وزمـین را از عدل وداد پر مـی کند(۲۶).
ابو سعید از پیغمبر روایت کرده کـه فرمود: درون آخر الزمان بلاء سختی از جانب سلطان، بر امت من نازل مـی شود، بلائیکه سخت تر از آن شنیده نشده است، بـه طوریکه زمـین فراخ بر آنـها تنگ شده پر از جور وستم مـی گردد. مؤمنین پناهگاه ودادرسی از ظلم وستم نمـی یـابند. بعد خدا مردی از خانواده مرا مـی فرستد که تا زمـین را پر از عدل وداد کند چنانکه از ظلم وستم پر شده است. ساکنین آسمان وزمـین از او راضی خواهند بود. زمـین تمام گیـاهان خود را برایش مـی رویـاند، وآسمان بارانش را پی درپی فرومـی فرستد. هفت سال یـا نـه سال درون بین مردم زندگی مـی کند. از جهت خیراتی کـه خدا بر اهل زمـین نازل نموده مردگان آرزوی زندگی دوباره مـی کنند(۲۷).
از این گونـه احادیث درون کتب شما زیـاد هست اما گمان مـی کنم نقل همـین مقدار به منظور اثبات مطلب کافی باشد.
اشکال یکی از نویسندگان
فهیمـی: مؤلف کتاب المـهدیة فی الاسلام نوشته است:
محمد بن اسماعیل بخاری ومسلم بن حجاج نیشابوری، احادیث مـهدی را درون کتب خودشان کـه از صحاح معتبر مـی باشد وروایـات آن دو کتاب با کمال دقت واحتیـاط ضبط شده است، نقل نکرده اند. بلکه آن احادیث درون کتاب هایی مانند سنن ابی داود وابن ماجه وترمذی ونسائی ومسند احمد کـه در منقولات آنـها زیـاد دقت نمـی شده موجود هست وعلمای حدیث از جمله ابن خلدون آن احادیث را تضعیف نموده ومردود دانسته اند(۲۸).
ابن خلدون واحادیث مـهدی
هوشیـار: به منظور روشن شدن موضوع بهتر هست خلاصه کلام ابن خلدون را نقل کنیم. او درون مقدمـه اش نوشته است: «در بین تمام مسلمـین مشـهور بوده وهست کـه در آخر الزمان مردی از اهل بیت پیغمبر ظهور مـی کند ودین را تأیید وعدل وداد را ظاهر مـی سازد وبر تمام ممالک اسلامـی تسلط پیدا مـی کند». مدرک آنان احادیثی هست که درون کتاب های جماعتی از دانشمندان مانند ترمذی وابو داود وابن ماجه وحاکم وطبرانی وابو یعلی موصلی موجود هست لیکن منکرین وجود مـهدی، درون صحت آن احادیث تشکیک کرده اند. بعد ما حتما احادیث مربوط بـه مـهدی فاطمـی ومطاعن وایرادات منکرین را ذکر کنیم که تا حقیقت روشن گردد.
ولی لازم هست قبلا توجه داشته باشید کـه اگر درون راویـان آن احادیث جرح وقدحی وجود داشت، اصل حدیث از اعتبار ساقط مـی شود، گرچه درباره همان راوی تعدیل وتوثیقی هم وارد شده باشد، زیرا معروف هست که تضعیف وبدگویی بر تعدیل مقدم است. اگری بـه ما اشکال کند که: عین این محذور درون بعض رجال احادیث صحیح مسلم وبخاری نیز وجود دارد، چون از طعن وتضعیف سالم نمانده اند، درون پاسخ مـیگوئیم: عمل باحادیث آن دو کتاب مورد اتفاق واجماع علماء واقع شده وهمـین مقبولیت، ضعف آنـها را جبران مـی کند، لیکن کتابهای دیگر بـه مثابه ودرجه آن دو کتاب نیستند(۲۹).
این بود خلاصه کلام ابن خلدون، سپس بعض رجال آن احادیث را مورد بحث قرار داده توثیقات وتضعیفاتی را کـه درباره آنان صادر شده هست نقل مـی کند.
تواتر احادیث
ما درپاسخ مـی گوییم: اولا بسیـاری ازعلمای اهل سنت احادیث مـهدی را متواتر دانسته یـا تواترآنـها را از دیگران نقل کرده بدان اعتراضی ننموده اند. مانند ابن حجر هیثمـی در(الصواعق المحرقة)، شبلنجی در(نورالابصار)، ابن صباغ در(الفصول المـهمة)، محمد الصبان در(اسعاف الراغبین)، کنجی شافعی در(البیـان)، شیخ منصور علی در(غایة المأمول)، سویدی در(سبائک الذهب) وجمعی دیگر، کـه همـین تواتر، ضعف سندی را کـه دربعض آن احادیث موجوداست جبران مـی کند.
عسقلانی مـی نویسد: خبر متواتر، مفید یقین هست وعمل بـه آن، نیـازی بـه بحث ندارد(۳۰).
سید احمد شیخ الاسلام ومفتی شافعیـه مـی نویسد: احادیثی کـه دربارهء مـهدی واردشده کثیر ومتواتر است.دربین آنـها هم حدیث صحیح وجوددارد هم حسن هم ضعیف، لیکن اکثر آن احادیث ضعیف مـی باشند اما چون کثیرند وروات ونویسندگان آنـها نیز زیـادند بعض آن احادیث بعض دیگر را تقویت مـی کندو برروی هم مفید یقین مـی گردند(۳۱).
خلاصه، جماعتی ازصحابهء بزرگ رسول خدا، احادیث مـهدی را روایت کرده اند مانند: عبدالرحمان بن عوف، ابوسعید خدری، قیس بن جابر، ابن عباس، جابر، ابن مسعود، علی بن ابیطالب، ابوهریره، ثوبان، سلمان فارسی، ابو امامـه، حذیفه، انس بن مالک، ام سلمـه، وگروهی دیگر.
آن احادیث را علما ومحدثین عامـه درکتابهای خودشان نوشته اند مانند: ابوداود، احمد، ترمذی، ابن ماجه،حاکم، نسائی، طبرانی، رویـانی، ابونعیم اصفهانی، دیلمـی، بیـهقی، ثعلبی، حموینی، مناوی، ابن مغازلی، ابن جوزی، محمدالصبان، ماوردی، کنجی شافعی، سمعانی، خوارزمـی، شعرانی، دارقطنی، ابن صباغ مالکی،شبلنجی، محب الدین طبری، ابن حجر هیثمـی، شیخ منصور علی ناصف، محمد بن طلحه، جلال الدین سیوطی، شیخ سلیمان حنفی، قرطبی، بغوی. وگروهی دیگر(۳۲).
همـه جا تضعیف مقدم نیست
ثانیـاً اکثر افرادی کـه دربارهء آنان تضعیفی وارد شده وابن خلدون آنـها را ذکر نموده توثیقاتی هم دارند کـه خود ابن خلدون نیز بخشی از آنـها را نقل کرده هست واین مطلب درست نیست کـه همـه جا وبطور اطلاق تضعیف برتعدیل مقدم باشد زیرا ممکن هست صفت مخصوصی، درنزد تضعیف کننده از اسباب ضعف شمرده شود،درصورتی کـه دیگران از اسباب ضعف ندانند.پس درصورتی بـه قول تضعیف کننده ترتیب اثر داده مـی شود کـه علت تضعیفش را بیـان کند.
عسقلانی درمقدمـهء کتاب لسان المـیزان نوشته است: درصورتی تضعیف برتعدیل مقدم مـی شود کـه علت آن ثابت وتعیین شده باشد ودر غیر آن صورت، کلام تضعیف کننده اعتبار ندارد.
ابوبکر احمدبن علی بن ثابت بغدادی گفته است: حتما دربارهء احادیثی کـه بخاری ومسلم وابوداود بآنـها احتجاج وتمسک نموده اند - با اینکه بعض رجال آنـها مورد طعن وتضعیف واقع شده - گفته شود، طعن وتضعیف مؤثر ومعلوم السبب، نزد آنان ثابت نبوده است(۳۳).
خطیب مـی نویسد: (تضعیف وتعدیل اگر مساوی باشند، تضعیف مقدم هست ولی اگر تضعیف کمترازتعدیل باشد درمسئله اقوالی است. بهترین قول این هست که تفصیل داده وبگوئیم: اگر سبب تضعیف ذکرشده وبه نظر ما مؤثر است، برتعدیل تقدم دارد، واگر از ذکر سبب خودداری شده تعدیل مقدم است(۳۴).
خلاصه، نمـی توان بطور اطلاق وعموم گفت: همـه جا تضعیف برتعدیل مقدم است. اگر بناباشد بـه تمام تضعیفات ترتیب اثر بدهیم کمتر حدیثی از طعن وقدح سالم مـی ماند. دراین موارد حتما دقت واجتهاد بیشتری بـه عمل آید که تا حقیقت روشن گردد.
ضعف، بـه جرم تشیع
یکی از وجوهیکه از اسباب ضعف راوی شمرده شده شیعه بودنست، مثلا ابن خلدون، قطن بن خلیفه را کـه یکی از روات احادیث مـهدی هست به جرم تشیع مردود دانسته درباره اش مـینویسد:
عجلی مـی گوید: قطن از حیث حدیث خوبست لیکن کمـی متمایل بـه تشیع بوده است.
احمد بن عبد الله بن یونس مـی گوید: بـه قطن برخورد مـی کردم ولی او را مانند سگ رها مـی نمودم. ابو بکر بن عیـاش مـی گوید: احادیث قطن را ترک نکردم جز به منظور فساد مذهبش.
ولی احمد ویحی بن قطان وابن معین ونسائی ودیگران وی را توثیق نموده اند(۳۵).
باز ابن خلدون درباره هارون کـه یکی از رجال آن احادیث هست مـی نویسد:
هارون از اولاد شیعیـان بوده است(۳۶). عده ای یزید بن ابی زیـاد را کـه یکی از روات آن احادیث هست به طور اجمال تضعیف نموده اند، لیکن بعضی سبب ضعف را توضیح داده اند، محمد بن فضیل درباره اش مـی گوید: از بزرگان شیعه بوده وابن عدی مـیگوید: از شیعیـان کوفه بوده است(۳۷).
ابن خلدون درباره عمار ذهبی نوشته است: اگرچه احمد وابن معین وابو حاتم ونسائی ودیگران عمار را توثیق نموده اند اما بشر بن مروان بواسطه نسبت تشیع رگ حیـاتش را قطع کرده است(۳۸).
درباره عبد الرزاق بن همام مـی نویسد: احادیثی را درون فضائل اهل بیت نقل کرده ومشـهور بـه تشیع است(۳۹).
اختلاف عقیده
موضوع دیگری کـه بسا اوقات سبب تضعیف راوی مـی شد وبدان بهانـه اشخاص نیک وراستگو متهم مـی شدند واحادیث آنـها مردود شناخته مـی شد، اختلاف عقیده بود. مثلا یکی از موضوعات حساسی کـه در آن زمان مورد بحث وتفتیش بود داستان مخلوق بودن قرآن است. گروهی عقیده داشتند کـه قرآن مخلوق نیست وقدیم است. گروهی دیگر مـی گفتند: مخلوق وحادث است. درون بین این دو دسته کشمکشـها ونزاعها بلکه تکفیرها اتفاق افتاد. عده زیـادی از راویـان احادیث چون عقیده داشتند کـه قرآن مخلوق هست یـا درون مخلوق بودنش شک وتردید داشتند، تضعیف بلکه تکفیر شدند.
نویسنده کتاب «اضواء علی السنة المحمدیة» مـی نویسد: دانشمندان، جماعتی از راویـان احادیث را مانند ابن لهیعه، تکفیر نمودند. جرمشان این بود کـه عقیده داشتند قرآن مخلوق است. از این بالاتر، درباره محاسبی گفته شده که:
ارث پدرش را قبول نکرده گفت: چون اهل دو دین از هم ارث نمـی برند، من ارث پدرم را نمـی خواهم. علت امتناعش این بود کـه پدرش واقفی بود یعنی درون موضوع مخلوق بودن ومخلوق نبودن قرآن اظهار توقف وتردید مـی نمود(۴۰).
چنانکه تعصبات شدید مذهبی واختلافات عقیده ای باعث مـی شد کـه جنبه امانت داری وراستگویی افرادی را بکلی نادیده بگیرند واحادیث شان را یکسره مردود بشمارند، همچنین خوشبینی درون اثر اتحاد مسلک وعقیده وتعصبات بیجا گاهی سبب مـی شد کـه جنایـات وبدی های افرادی را بـه کلی فراموش کنند وآنان را توثیق وتعدیل نمایند، مثلا عجلی درباره عمر بن سعد مـیگوید: از موثقین تابعین بوده ومردم از او روایت دارند.
در صورتیکه عمر بن سعد قاتل حسین بن علی یعنی سید جوانان اهل بهشت وجگرگوشـه رسول خدا بوده است(۴۱).
همچنین بسر بن ارطاة را کـه از جانب معاویـه مأموریت یـافت وهزاران شیعه بی گناه را بقتل رسانید وعلی بن ابیطالب خلیفه پیغمبر را علنا دشنام مـی داد، چنین عنصر ناپاکی را درون این اعمال ننگین معذور ومجتهد مـی دانند(۴۲).
یحیی بن معین درباره عتبة بن سعید مـی گوید: مورد وثوق است. نسائی وابو داود ودارقطنی نیز وی را توثیق نموده اند، درون صورتیکه عتبه هن ویـار ویـاور حجاج بن یوسف جنایتکار بوده است.
بخاری احادیث مروان بن حکم را درون کتاب خود نوشته وبدانـها اعتماد مـی نماید. درون صورتیکه همـین مروان یکی از عوامل مـهم جنگ جمل بود، طلحه را تشویق وتحریک نمود که تا با علی جنگ کند. سپس درون اثناء جنگ طلحه را بقتل رسانید(۴۳).
این چند موضوع بعنوان شاهد نوشته شد که تا خوانندگان، بـه طرز تفکر وروش قضا واظهار عقیده نویسندگان واقف وآشنا گردند وبدانند کـه حب وبغضها وتعصبات که تا کجاها دخالت نموده است.
صاحب کتاب اضواء مـی نویسد: درون کار این دانشمندان دقت کنید ببینید، چگونـه شخصی را کـه بقتل علی راضی بود وطلحه را بقتل رسانید وشخصی را کـه متصدی کشتن حسین بن علی شد توثیق مـی نمایند، اما درون مقابل، امثال بخاری ومسلم، احادیث علمای امت وحافظین آنـها را مانند حماد بن مسلمـه ومکحول عابد وزاهد را مردود مـی شناسند(۴۴).
به هر حال، اگر شخصی از روات فضائل اهل بیت وعلی بن ابیطالب بود یـا حدیثی را بر طبق عقاید شیعه روایت کرد، همـین جرم کافی بود کـه بعضی از متعصبین عامـه، درون صحت احادیثش تشکیک کنند یـا رسما مردود بدانند، چه رسد بـه جاییکه تشیع او محرز گردد، درون آن صورت بغض وعناد، به منظور طرد احادیثش کافی است. شما درون کلام جریر دقت بفرمایید که تا مقدار تعصب عامـه برایتان روشن گردد: «جریر مـی گوید: جابر جعفی را ملاقات نمودم ولی حدیثی از وی ننوشتم زیرا برجعت عقیده مند بود»(۴۵).
تعصب بیجا
غرضرانی واعمال تعصب با تحقیق سازگار نیست.یکه درصدد تحقیق ودرک واقعیـات باشد حتما قبلاً خودش را ازتعصب های بیجا وحب وبغض ها خالی کند، آنگاه با کمال بی طرفی بـه مطالعه بپردازد. اگر درصدد تحقیق مطلبی هست که از طریق حدیث اثبات مـی شود حتما راویـان آن احادیث را ازحیث ثقه بودن مورد بررسی قرار دهد، اگر موثق بودند بـه روایـاتشان اعتماد کند، چه سنی باشند چه شیعه. این موضوع برخلاف انصاف وروش تحقیق هست که احادیث راویـان موثق را بـه علت تشیع یـا اتهام آن، مردود بشمارد! اهل انصاف از عامـه نیز بدین مطلب توجه داشته اند.
عسقلانی مـی نویسد: (یکی از مواردی کـه درقبول قول تضعیف کننده حتما توقف نمود صورتی هست که بین تضعیف کننده وکسی را کـه تضعیف مـی کند، از جهت اختلاف عقیده، عداوت ودشمنی وجود داشته باشد. مثلاً ابواسحاق جوزجانی چون ناصبی بوده واهل کوفه بـه تشیع معروف بوده اند، درون تضعیف آنان توقف نمـی کرده وباعبارات تند آنان را تضعیف مـی نموده است. حتی امثال اعمش وابی نعیم وعبید الله بن موسی را کـه از اساطین وارکان حدیث بوده اند تضعیف نموده است. قشیری مـی گوید: اغراض مردم گودال هایی از آتش است. بعد دراین گونـه موارد اگر توثیقی دربارهء راوی وارد شده باشد برتضعیف مقدم است(۴۶).
محمد بن احمد بن عثمان ذهبی بعد از شرح حال ابان بن تغلب مـی نویسد: (اگر بما گفته شود با اینکه ابان اهل بدعت بوده، چرا اورا توثیق مـی کنید؟ درپاسخ مـی گوییم: بدعت دوقسم است، یکی: بدعت کوچک مانند غلو درتشیع یـا تشیع بدون غلو وانحراف. البته اینگونـه بدعت، دربسیـاری ازتابعین وتابعین آنان وجود داشته است، با اینکه دیـانت وپرهیزکاری وراستی آنان مسلم بوده است. اگر بنا باشد احادیث این گونـه افراد ردشود لازم مـی آید بسیـاری ازآثار واحادیث نبوی از دست برود وفساد این موضوع برکسی پوشیده نیست. قسم دوم بدعت کبری است، مانند رفض کامل وغلو دررافضگی وبدگویی از ابوبکر وعمر، البته اقوال واحادیث قسم دوم را حتما مردود دانست وارزشی ندارد(۴۷).
خلاصه، هردرصدد تحقیق وادراک حقائق باشد نباید بـه صرف این تضعیفات ترتیب اثر بدهد، بلکه حتما بحث وکنجکاوی کند تاسبب تضعیف وصلاحیت وعدم صلاحیت آن برایش روشن گردد.
صحیح مسلم وبخاری واحادیث مـهدی
رابعاً: اگر حدیثی درصحیح مسلم وبخاری موجود نبود، دلیل ضعف آن روایت نمـی شود، زیرا مؤلفین کتب مزبور قصد استیفای تمام احادیث را نداشته اند.
دارقطنی مـی گوید: (احادیثی وجود دارد کـه مسلم وبخاری آنـها را درصحاح خودشان نقل نکرده اند درصورتیکه سند آنـها مانند سند احادیثی هست که نوشته اند).
بیـهقی نوشته است:مسلم وبخاری قصد استیفای احادیث را نداشته اند. شاهد سخن اینکه، احادیثی درون صحیح بخاری موجود هست که درون صحیح مسلم نقل نشده وبالعاحادیثی درون صحیح مسلم وجود دارد کـه بخاری از نقل آنـها خودداری کرده است(۴۸).
چنانکه مسلم ادعا نموده فقط احادیث صحیح را درکتاب خودش نوشته، ابوداود نیز همـین ادعا را کرده است.
ابوبکر بن داسه مـی گوید: از ابی داود شنیدم کـه گفت: من درکتابم چهارهزار وهشتصد حدیث نوشته ام کـه همـهء آنـها صحیح یـا شبه صحیح مـی باشد.
ابو الصالح مـی گوید: ازابی داود نقل شده کـه گفته است: من فقط احادیث صحیح وشبه صحیح را درسنن نقل کرده ام ونیز اگر روایتی ضعیف بود ضعف آن را تذکر داده ام. بعد درمورد هرروایتی کـه سکوت کرده ام حتما آن را معتبر دانست.
خطابی مـی گوید: سنن ابی داود کتاب گرانبهایی هست که مانندش تصنیف نشده ومورد قبول تمام مسلمـین مـی باشد ودربین تمام فقهاء ودانشمندان عراق ومصر ومغرب ونقاط دیگر مقبولیت یـافته است(۴۹). خلاصه، احادیث صحیح مسلم وبخاری با احادیث بقیـه کتب دراین جهت یکسانند کـه باید رجال آنـها مورد بررسی وتحقیق واقع شوند که تا صحت وضعف آنـها واضح گردد.
خامساً: صحیح مسلم وبخاری کـه به صحت آنـها اعتراف دارید، نیز از احادیث مربوط بـه مـهدی خالی نیست گرچه بـه لفظ مـهدی تعبیر نشده هست از جمله این حدیث است:
پیغمبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: چگونـه خواهید بود هنگامـیکه عیسی بن مریم برشما نازل شود، درحالیکه امامتان ازخود شما باشد(۵۰).
قریبب بـه همـین مضمون احادیث دیگری درآن دوکتاب موجود است.
تذکر لازم
ناگفته نماند کـه این مطلب صحیح نیست کـه دربارهء ابن خلدون گفته شود کـه احادیث مربوط بـه مـهدی را بطور کلی مردود دانسته واصلا آنـها را قبول ندارد.
زیرا اولاً چنانکه ملاحظه فرمودید این دانشمند درصدر بحث نوشته: دربین تمام مسلمانان مشـهور بوده وهست کـه مردی از اهل بیت پیغمبر درون آخر الزمان نـهضت مـی کند وعدل وداد را برپا مـی سازد. دراینجا بطور اجمال این مطلب را پذیرفته کـه عقیدهء بـه مـهدی موعود درون مـیان مسلمانان شایع ومشـهوراست. ثانیـاً بعد از رد وایرادها وجرح وتعدیل راویـان، درذیل بحث مـی نویسد:
(این وضع احادیثی هست که دربارهء مـهدی موعود وارد شده ودرکتابها دیده مـی شود چنانکه ملاحظه فرمودید همـه آنـها مخدوش هست جز مقدار بسیـار کمـی از آنـها(۵۱).
در اینجا نیز احادیث را بطور کلی مردود ندانسته بلکه بـه صحت اندکی از آنـها اعتراف نموده است.
ثالثاً احادیث مربوط بـه مـهدی موعود منحصر نیست بـه همان احادیثی کـه درمقدمـهء ابن خلدون مورد جرح وتعدیل قرارگرفته بلکه احادیث فراوان دیگری نیز درکتاب های سنی وشیعه موجود هست که متواترو مفید یقین هستند. بطوری کـه مـی توان حدس زد کـه ابن خلدون هم اگر بـه آنـها دسترسی داشت هرگز دراین مطلب تردید نمـی کرد کـه عقیدهء بوجود مـهدی موعود ریشـهء عمـیق مذهبی دارد واز مصدر وحی سرچشمـه گرفته است. بنابرآنچه گذشت، این مطلب صحیح نیست کـه بعضی از نویسندگان نوشته اند: ابن خلدون احادیث مربوط بـه مـهدی را مردود دانسته پنبهء آنـها را زده است. اینگونـه افراد را حتما کاسهء داغ تراز آش نامـید.
سخنی دیگر از ابن خلدون
ابن خلدون درخاتمـهء این بحث مـی نویسد: ماقبلاً این مطلب را بـه اثبات رساندیم کـه هرکسی بخواهد نـهضتی برپا کند وجمعیتی را بردور خویش گرد آورد وکسب نیرو وقدرت کند وحکومتی تأسیس نماید درصورتی مـی تواند بـه هدف برسد وپیروز گردد کـه دارای اقوام وخویشان بسیـار ومتعصبی باشد کـه به طور جدی ازاو حمایت کنند ودرراه رسیدن بـه هدف مددکارش باشند وبه عنوان تعصب قومـی وطائفگی از وی دفاع کنند، درون غیر این صورت موفقیت وپیروزی برایش امکان ندارد. دراینجا نیز مشکلی به منظور عقیدهء بـه مـهدی موعود بـه وجود مـی آید، زیرا فاطمـیین بلکه طائفه قریش پراکنده ومتلاشی شده اند وعصبیت طائفگی درمـیانشان وجود ندارد بلکه تعصب های دیگر جایگزین آن شده وبرآنـها غالب آمده است. بله، فقط گروهی از اولاد حسن وحسین درحجاز وینبع باقی مانده کـه بی نفوذ وقدرت نیستند. البته آنان هم بدوی هستند ودربلاد پراکنده اند، واتحاد واتفاق کامل دربینشان حکمفرما نیست. لیکن اگر موضوع مـهدی موعود را صحیح بدانیم حتما بگوئیم که: آنجناب درمـیان آنان طلوع مـی کند، آنـها نیز متحد ومتفق مـی شوند وبه عنوان تعصب قومـی ازاو حمایت مـی کنند ودرراه رسیدن بـه هدف وتأسیس قدرت وشوکت، مددکارش مـی شوند.
با این وجه مـی توانیم ظهور ونـهضت مـهدی را تصور نماییم ولی بـه غیر ازاین وجه، تصور ندارد(۵۲).
پاسخ
در پاسخ این کلام حتما گفت: البته این مطلب قابل تردید نیست کـه اگری خواست نـهضت کند وقدرتی بـه دست آورد وحکومتی تأسیس نماید درصورتی پیروزی برایش امکان دارد کـه گروهی بـه طور جدی ازوی حمایت وطرفداری کنند ودررسیدن بـه هدف یـار ویـاورش باشند. درمورد مـهدی موعود وانقلاب جهانی او نیزهمـین شرط هست. لیکن این مطلب درست نیست کـه طرفداران وحمایت کنندگان او را فقط سادات علوی وقریش بدانیم. زیرا حکومت وزمامداری اگر طائفگی وقومـی باشد البته حمایت کنندگان وطرفدارانش نیز حتما به عنوان قوم وطائفه ازاو حمایت کنند ودرمورد دفاع از او تعصب بـه خرج بدهند. چنانکه درروزگار ملوک الطوائفی حکومت ها بـه همـین عنوان تأسیس مـی شد. بـه طور کلی، هرحکومتی کـه درشعاع محدود وبه عنوان خاصی برپا شد حمایت کنندگانش نیز از افراد همان عنوان خواهند بود، چه حکومت قومـی باشد چه کشوری، چه اقلیمـی، چه مرامـی.
ولی اگر حکومت بعنوان مرام وبرنامـهء معینی خواست تأسیس شود، حتما آن تز وبرنامـه ومسک طرفدار داشته باشد. درصورتی امکان پیروزی دارد کـه گروهی، آن طرح ونقشـه را شناخته جداً خواستار اجرای آن باشند ودرطریق رسیدن بـه هدف وحمایت از رهبرشان فداکاری کنند. حکومت انقلابی وجهانی مـهدی موعود نیزاز همـین قبیل است. برنامـهء او یک برنامـهء عمـیق جهانی است. مـی خواهد جهان بشریت را کـه دواسبه بسوی مادیگری مـی تازد واز قوانین الهی اعراض مـی کند بـه جانب احکام وبرنامـه های خدایی متوجه سازد. با اجرای آن برنامـه های دقیق مشکلاتشان را حل وفصل کند. مرزهای موهوم را کـه منشاء اختلافات وکشمکشـهاست از مغز بشربیرون کند وهمـه را تحت پرچم نیرومند توحید گرد آورد. دین اسلام وخداپرستی را آیین همگانی گرداند. با اجرای قوانین واقعی اسلام، ظلم وبیدادگری را ریشـه کن سازد. صلح وصفا وعدل وداد را درجهان گسترش دهد.
در مورد یک چنین نـهضت عمـیق وانقلاب جهانی نمـی توان بـه این مقدار اکتفا کردکه گروهی از سادات علوی کـه درحجاز واطراف مدینـه یـا سایر نقاط پراکنده اند، بـه عنوان تعصب قومـی از مـهدی موعود حمایت کنند ودرراه رسیدن بـه هدف یـاریش نمایند. بلکه دراین مورد آمادگی جهانی لازم است. درصورتی امکان پیروزی به منظور مـهدی موعود هست کـه علاوه برتأییدات غیبی، یک جمعیت قابل توجه ونیرومندی درجهان پیداشود کـه امتیـاز ومزایـای قوانین وبرنامـه های الهی را درک کنند، واز جان ودل خواستار اجرای آنـها باشند. اسباب ومقدمات یک چنین انقلاب جهانی را فراهم سازند ودرراه رسیدن بـه هدف وآرمان انسانی از هیچگونـه فداکاری دریغ نکنند.درآن صورت اگر رهبرمعصوم ونیرومندی را پیدا د کـه متن قوانین وبرنامـه های الهی را دراختیـار داشت واز تأییدات غیبی بهره مند بود، ازوی حمایت خواهند نمود ودر راه تأسیس حکومت عدل وداد، فداکاری خواهند کرد.
وجود مـهدی مسلم بوده
راجع بـه مـهدی موعود احادیث زیـادی از پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) صادر شده کـه سنی وشیعه آنـها را نقل کرده اند. هردرآنـها دقت کند برایش روشن مـی شود که:موضوع مـهدی وقائم، درزمان پیغمبراسلام امرمسلمـی بوده است. مردم درانتظار شخصی بوده اند کـه برای اقامـهء حق وترویج وبسط خداپرستی واصلاح عالم ودادخواهی قیـام کند. بـه طوری این عقیده دربین مردم شایع بود کـه اصلش را مسلم دانسته از فروعاتش بحث مـی د. گاهی مـی پرسیدند: مـهدی موعود از چه نسلی بـه وجود خواهد آمد؟ گاهی از نام وکنیـه اش سؤال مـی نمودند. گاهی مـی پرسیدند چرا مـهدی نامـیده شده است؟ گاهی زمان نـهضت وعلائم ظهورش را مـی پرسیدند. گاهی مـی گفتند: آیـا مـهدی وقائم یکی هست یـانـه؟ گاهی ازعلت غیبت ووظائف آن ایـام جویـا مـی شدند. پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) هم گاه وبی گاه، ازآن وجود مقدس خبر مـی داد. مـی فرمود: مـهدی موعود از نسل من واز فرزندان فاطمـه وحسین بـه وجود خواهد آمد. گاهی نام وکنیـه اش را بیـان مـی داشت وگاهی علائم ومشخصات دیگرش را بیـان مـی کرد.
مذاکره صحابه وتابعین
پس از وفات رسول اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) داستان مـهدویت همواره بین اصحاب بزرگ آن جناب وتابعین، مورد تسلم وبحث بوده است. از باب نمونـه اسامـی گروهی از آنان را تذکر مـی دهیم:
ابوهریره مـی گوید: دربین رکن ومقام با مـهدی بیعت مـی شود(۵۳).
ابن عباس بـه معاویـه مـی گفت: مردی ازما، درآخرالزمان، مدت چهل سال خلافت مـی کند(۵۴).
ابومعبد مـی گوید: بـه ابن عباس گفتم: از مـهدی برایم چیزی بگو، گفت: امـیدوارم چندی نگذرد کـه خدا جوانی را ازخانوادهء ما مبعوث کند که تا فتنـه ها را ازبین ببرد(۵۵).
ابن عباس مـی گفت: مـهدی از قریش واز فرزندان فاطمـه است(۵۶).
عمار یـاسر مـی گوید: هنگامـی کـه نفس زکیـه کشته شود منادی از آسمان ندا مـی کند که: امـیرشما فلان شخص است. بعدازآن، مـهدی ظاهر مـی شود ودنیـا راپرازعدل وداد مـی کند(۵۷).
عبد الله بن عمرنامـی ازمـهدی برد بعد عربی گفت: مـهدی معاویة بن ابی سفیـانست. عبد الله گفت: چنین نیست بلکه مـهدیی هست که عیسی بوی اقتدا مـی کند(۵۸).
عمر بن قیس مـی گوید: بـه مجاهد گفتم:آیـا راجع بـه مـهدی خبری داری؟ زیرا من قول شیعیـان را تصدیق نمـی کنم. گفت: آری، یکی از اصحاب رسول خدا بـه من خبرداد کـه مـهدی خروج نمـی کند که تا اینکه نفس زکیـه کشته شود.آن گاه قیـام مـی کند وزمـین را پرازعدل وداد مـی نماید(۵۹).
عمـیره نفیل مـی گوید: از حسن بن علی شنیدم کـه مـی گفت: این امریکه درانتظارش هستید واقع نمـی شود مگر وقتیکه بعضی از شما از بعض دیگر برائت جویند وهمدیگر را لعنت کنند(۶۰).
ابوالفرج اصفهانی مـی نویسد: فاطمـه حسین بن علی قابلگی زنان بنی هاشم را افتخاراً انجام مـی داد، فرزندانش اعتراض نموده مـی گفتند: مـی ترسیم جزء قابله های رسمـی شمرده شوی. درپاسخ مـی گفت: گم شده ای دارم هروقت آن را یـافتم از این شغل دست مـی کشم(۶۱).
قتاده مـی گوید: بابن مسیب گفتم: وجود مـهدی حق است؟ پاسخ داد: آری از قریش وفرزندان فاطمـه است(۶۲).
طاوس مـی گفت: آرزو دارم زنده بمانم که تا مـهدی را درک کنم(۶۳).
زهری مـی گفت: مـهدی از اولاد فاطمـه است(۶۴).
ابوالفرج مـی نویسد: ولید بن محمد موقری نقل کرده کـه با زهری بودم کـه صدای غوغایی بلندشد. بعد به من گفت: ببین چه خبراست؟ من جستجو نموده گفتم: زیدبن علی کشته شده سرش را آورده اند. زهری با ناراحتی اظهارداشت: چرا این خانواده عجله مـی کنند؟ عجله، بسیـاری از آنان را بـه هلاکت افکند. گفتم آیـا سلطنت بـه ایشان خواهد رسید؟ پاسخ داد: آری. زیرا علی بن الحسین از پدرش واو از فاطمـه برایم روایت نموده کـه پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه فاطمـه فرمود: مـهدی موعود از اولاد تو خواهد بود(۶۵).
ابو الفرج از مسلم بن قتیبه روایت کرده کـه گفت: روزی برمنصور وارد شدم، بعد به من گفت: محمد بن عبد الله خروج کرده خودش را مـهدی مـی پندارد، ولی بـه خدا قسم او مـهدی نیست بلکه موضوعی را فقط بـه تو مـی گویم وبه احدی دیگر نگفته ونخواهم گفت وآن این هست که فرزند منـهم مـهدی موعود روایـات نیست لیکن او را از باب تفأل مـهدی نامـیدم(۶۶).
ابن سیرین مـی گفت: مـهدی موعود از این امت است، اوست کـه برعیسی بن مریم امامت مـی کند(۶۷).
عبد الله بن حارث مـی گفت: مـهدی درسن چهل سالگی قیـام مـی کند وشبیـه بـه بنی اسرائیل مـی باشد(۶۸).
ارطاة مـی گفت: مـهدی درسن بیست سالگی قیـام مـی کند(۶۹).
کعب مـی گفت: علت تسمـیهء مـهدی این هست که بـه امور مخفی هدایت مـی شود(۷۰).
عبد الله بن شریک مـی گفت: پرچم رسول خدا درنزد مـهدی است(۷۱).
طاوس مـی گفت: علامت مـهدی این هست که برفرمانداران خویش سخت گیری مـی کند دربذل اموال سخاوت دارد ونسبت بـه درماندگان مـهربان است(۷۲) زهری مـی گفت: مـهدی ازاولاد فاطمـه مـی باشد(۷۳).
حکم بن عیینـه مـی گوید: بـه محمد بن علی گفتم: ما شنیده ایم یکی از شما اهل بیت خروج مـی کند وعدل وداد را برپا مـی سازد، آیـا این موضوع صحت دارد؟
فرمود: ما هم دراین انتظار وامـید بسر مـی بریم(۷۴).
سلمة بن زفر مـی گوید: روزی درنزد حذیفه گفته شد که: مـهدی خروج نموده.
پس حذیفه گفت: اگر مـهدی قیـام کند درحالیکه شما قریب العهد بـه رسول خدا هستید واصحاب آن جناب درمـیان شما زندگی مـی نمایند، واقعاً سعادتمند شده اید. نـه، چنین نیست، مـهدی ظهور نمـی کند که تا وقتی کـه مردم را شرور وتعدیـات بـه ستوه آیند وهیچ غائبی از وی محبوب ترو عزیزتر نباشد(۷۵).
جریردرنزد عمربن عبدالعزیز شعری را خواند کـه ترجمـه اش این است: وجود تو برکت دارد وسیره ورفتارت رفتار مـهدی است. باهوای نفس مخالفت مـی کنی وشب را بـه خواندن قرآن مـی گذرانی(۷۶).
ام کلثوم بنت وهب مـی گوید: درروایـات وارد شده که: شخصی بردنیـا حکومت خواهد نمود کـه همنام رسول خداست(۷۷).
محمد بن جعفر مـی گوید: شرح گرفتاری های خودمان رابرای مالک بن انس نقل نمودم. گفت: صبرکنید که تا تأویل آیـهء (ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین) آشکار گردد(۷۸).
فضیل بن زبیر مـی گوید: اززیدبن علی شنیدم کـه مـی فرمود: شخصی کـه مردم درانتظارش هستند ازاولاد حسین بن علی بـه وجود خواهد آمد(۷۹).
محمد بن عبدالرحمان بن ابی لیلی مـی گفت: بـه خداسوگند: مـهدی جز ازاولاد حسین نخواهد بود(۸۰).
در انتظار مـهدی بودند
عقیده بـه وجود مـهدی طوری درمردم رسوخ ونفوذ نموده بود کـه از همان صدر اسلام درانتظار ظهورش روزشماری مـی نمودند. پیروزی وتأسیس دولت حق را برایش حتمـی مـی دانستند. این انتظار درایـام هرج ومرج وبحران های موحش وحوادث ناگوار تاریخ، شدت مـی یـافت ودرهر آنی درانتظار تحقق مصداقش بودند وبسا اوقات افرادی را اشتباهاً مصداق واقعی مـی پنداشتند:
محمد بن حنفیـه
مثلاً گروهی از مسلمـین محمد بن حنفیـه را چون همنام وهم کنیـه رسول خدا بود مـهدی مـی پنداشتند.
طبری مـی نویسد: مختار وقتی خواست خروج کند واز قاتلین کربلا انتقام گیرد، مـهدویت را بـه محمد بن حنفیـه نسبت داد وخودش را فرستاده ووزیر وی معرفی نمود ونامـه هایی را دراین خصوص بـه مردم نشان داد(۸۱).
محمد بن سعد از ابوحمزه روایت نموده که: مردم وقتی مـی خواستند بـه محمد بن حنفیـه سلام کنند مـی گفتند: سلام علیک یـا مـهدی! اوهم درپاسخ مـی گفت: بله، من مـهدی هستم وشما را بسوی رشد وخیرهدایت مـی نمایم، اسم من اسم رسول خدا وکنیـه ام کنیـه رسول خداست.
هروقت خواستید سلام کنید بگویید: سلام علیک یـا محمد، سلام علیک یـااباالقاسم(۸۲).
از این داستان وامثالش استفاده مـی شود که: جمع شدن نام وکنیـه رسول خدا از خصوصیـات وعلائم مـهدی موعود بوده است. بـه همـین جهت، محمد بن حنفیـه بـه نام وکنیـهء خودش اشاره مـی نمود. لیکن بعداز بررسی تاریخ، روشن مـی شود کـه محمد بن حنفیـه ادعای مـهدویت نداشته بلکه دیگران بودند کـه وی را بـه این عنوان معرفی مـی نمودند. او هم درمورد این لقب گاهی سکوت مـی کرد بلکه تأیید مـی نمود. شاید علت سکوتش این باشد کـه امـیدواربوده بدان وسیله از قاتلین کربلا انتقام گرفته شود وحکومت اسلامـی بـه دست اهلش سپرده شود.
محمد بن سعد مـی نویسد: محمد بن حنفیـه بـه مردم مـی گفت: آگاه باشید کـه اهل حق را دولتی هست که هروقت خدا خواست تأسیس مـی شود. هرآنرا درک نماید بـه سعادت بزرگی نائل شده هست وهرپیش ازآن اجلش فرارسد بـه نعمت های بی پایـان خدا مـی رسد(۸۳).
محمد بن حنفیـه درخطبه ایکه دربین هفت هزار نفر از اصحابش خواند اظهار داشت: شما دراین امر تعجیل نمودید، لیکن بـه خدا سوگند! دراصلاب شما اشخاصی وجود دارند کـه به کمک آل محمد (صلی الله علیـه وآله وسلم) جنگ مـی کنند. دولت آل محمدبرکسی پوشیده نیست لیکن وقوعش تأخیر خواهد افتاد. سوگند بهیکه جان محمد بـه دست اوست: حکومت درخانوادهء نبوت بازگشت مـی کند(۸۴).
محمد بن عبد الله بن حسن
گروهی از مسلمـین محمد بن عبد الله بن حسن را مـهدی مـی پنداشتند.ابوالفرج مـی نویسد: حمـید بن سعید روایت نموده کـه وقتی محمد بن عبد الله متولد شد آل محمد خوشنود شدند واز پیغمبر روایت مـی د کـه نام مـهدی محمد است. بعد امـیدوار بودند کـه محمد، مـهدی موعود باشد. او را دوست مـی داشتند ودرمجالس از وی صحبت مـی شد وشیعیـان بـه یکدیگر بشارت مـی دادند(۸۵).
بازهم ابوالفرج مـی نویسد: وقتی محمد بن عبد الله متولد شد خویشانش وی را مـهدی نامـیده گمان مـی د مـهدی موعود روایـات است. لیکن دانشمندان آل ابیطالب، نفس زکیـه اش مـی دانستند کـه مقدر شده دراحجارزیت کشته شود(۸۶).
بازهم مـی نویسد: غلام ابی جعفر منصور نقل کرده کـه منصور بـه من گفت: پای منبر محمد بن عبد الله بنشین ببین چه مـی گوید: منـهم بـه دستور وی پای منبر محمد حاضر شدم. شنیدم کـه مـی گفت: شما شک ندارید کـه من مـهدی هستم وواقع هم همـین است. بعد برگشتم وسخنش را به منظور منصور حکایت نمودم. گفت: محمد دروغ مـی گوید بلکه مـهدی موعود فرزند من است(۸۷).
سلمة بن اسلم اشعاری دربارهء محمد بن عبد الله سروده کـه ترجمـه اش این است: آنچه دراحادیث وارد شده وقتی ظاهر خواهدشد کـه محمد بن عبد الله دربین مردم ظاهر شود وزمام امور را دردست گیرد. محمد انگشتری دارد کـه خدا آنرا بـه غیراو نداده هست ودروی علاماتی از نیکی وهدایت وجود دارد. امـیدواریم محمد همان امامـی باشد کـه به برکت وجودش قرآن زنده گردد بـه واسطهء او اسلام رونق گیرد واصلاح شود ویتیمان بیچاره وعیـالمندان نیـازمند با خوشی زندگی نمایند. زمـین را پرازعدل وداد کند بعدازاینکه ازضلالت وگمراهی پرشده هست وامـیدها وآرزوهایمان جامـهء عمل پوشد(۸۸).
فقهای مدینـه واحادیث مـهدی
ابوالفرج مـی نویسد وقتی محمد بن عبد الله بن حسن خروج کرد محمد بن عجلان کـه ازفقهای مدینـه بود باوی خروج نمود. هنگامـیکه محمد بن عبد الله کشته شد جعفربن سلیمان حاکم مدینـه محمد بن عجلان را احضار نموده گفت: چرا با آن مرد دروغگو خروج نمودی؟ سپس دستور داد دستش را قطع نمایند. فقهای مدینـه وبزرگانیکه حاضر مجلس بودند بعنوان شفاعت عرضه داشتند: ای امـیر! محمد بن عجلان فقیـه وعابد مدینـه هست امـیدواریم مورد عفو قرارگیرد زیرا موضوع برایش مشتبه شده وخیـال کرده کـه محمد بن عبد الله همان مـهدی موعود روایـات است(۸۹).
درجای دیگرمـی نویسد: وقتی محمد بن عبد الله بن حسن خروج نمود، عبد الله بن جعفر کـه از علما وفقها واصحاب حدیث مدینـه بود باوی خروج کرد. بعدازکشته شدن محمد بن عبد الله، فرار کرد. مخفی بود تااینکه امانش دادند. روزی برجعفربن سلیمان حاکم مدینـه وارد شد بعد باو خطاب نموده گفت: بااین مرتبهء علم وفقاهت چرا با محمد خروج کردی؟! درپاسخ گفت: علت همکاری من با محمد بن عبد الله این بود کـه یقین داشتم مـهدی موعودی هست که روایـاتی درباره اش بـه ما رسیده است. من درموضوع مـهدویت محمد شک نداشتم که تا هنگامـی کـه دیدم کشته شد آنگاه فهمـیدم کـه او مـهدی نیست. بعدازآن دیگر گولی را نخواهم خورد(۹۰).
ازامثال این حوادث بـه خوبی استفاده مـی شود کـه موضوع مـهدویت ازهمان صدراسلام وزمانـهای نزدیک بـه عصر پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) امر مسلمـی بوده کـه مردم انتظارش را مـی کشیده اند. بـه همـین علت مردم کم اطلاع ورنج دیده کـه ازعلائم مـهدی اطلاع کامل نداشتند، گاهی محمد بن حنفیـه وگاهی محمد بن عبد الله بن حسن وگاهی افراد دیگر رامـهدی موعود مـی پنداشتند. لیکن دانشمندان ومطلعین اهل بیت حتی پدر محمد بن عبد الله مـی دانستند کـه وی مـهدی موعود نیست.
ابو الفرج مـی نویسد: شخصی بـه عبد الله بن حسن عرض کرد: محمد کی خروج مـی کند؟ پاسخ داد: که تا من کشته نشوم خروج نمـی کند، ولی کشته مـی شود.آن مرد گفت: انا لله وانا الیـه راجعون، اگر محمد کشته شد امت هلاک مـی گردند. عبد الله فرمود: چنین نیست. بازآن مرد عرض کرد: ابراهیم کی خروج مـی کند فرمود: که تا من هلاک نشوم خروج نمـی کند، او هم کشته مـی شود. آن شخص گفت: انالله وانا الیـه راجعون، امت بـه هلاکت مـی رسند. عبد الله پاسخ داد: نـه، چنین نیست بلکه صاحب آنـها - مـهدی موعود - جوانی هست بسن بیست وپنج سالگی کـه تمام دشمنان را بـه قتل مـی رساند(۹۱).
باز ابو الفرج مـی نویسد: ابوالعباس نقل کرده کـه به مروان گفتم: محمد ادعای مـهدویت دارد. پاسخ داد: مـهدی موعود نـه اوست نـه ازنسل پدرش بلکه فرزند کنیزی مـی باشد(۹۲).
باز مـی نویسد: جعفربن محمد(علیـه السلام) هروقت محمد بن عبد الله را مشاهده مـی نمود گریـه نموده مـی فرمود: جانم فدای او(مـهدی) باد، مردم گمان مـی کنند، این شخص مـهدی موعود هست درصورتیکه وی کشته مـی شود ودر کتاب های علی (علیـه السلام) از خلفای این امت بـه شمار نرفته است(۹۳).
جماعتی دور محمد بن عبد الله بن حسن حاضربودند کـه جعفربن محمد وارد مجلس شد ومورد احترام حضار واقع گشت. سپس از جریـان پرسش نمود، پاسخ دادند: تصمـیم داریم با محمد کـه همان مـهدی موعود هست بیعت نماییم. آنحضرت فرمود: از این کار منصرف شوید زیرا هنوز موقع ظهور مـهدی نرسیده هست ومحمدهم مـهدی نیست(۹۴).
اشعار دعبل ومـهدی
وقتیکه دعبل اشعار معروف خود را نزد امام رضا(علیـه السلام) قرائت نمود، درخاتمـهء آنـها این شعر را خواند:

خروج امام لا محالة واقع * * * یقوم علی اسم الله والبرکات

یعنی نـهضت یک امام، مسلم وحتمـی است، او بنام خدا وبابرکت قیـام مـی نماید. امام رضا(علیـه السلام) گریـهء سختی نموده فرمود: روح القدس بـه زبانت سخن گفت. آیـا آن امام را مـی شناسی؟ عرض کرد: نـه، ولی شنیده ام کـه امامـی از شما قیـام مـی کند وزمـین را پرازعدل وداد مـی نماید. حضرت فرمود: بعدازمن پسرم محمد امام هست وبعدازاو فرزندش علی وبعداز علی فرزندش حسن وبعداز حسن پسرش حجت وقائمـی است، کـه درایـام غیبت حتما درانتظارش بود وقتی ظاهر شد حتما از وی اطاعت نمود. اوست کـه زمـین را پرازعدل وداد مـی کند. اما وقت ظهورش تعیین نشده بلکه از پدرانم روایت شده هست که: ناگهانی وبغتتاً ظاهر مـی گردد(۹۵).
امثال ونظائر این وقایع وشواهد درتاریخ زیـاد هست اگر طالب باشید مـی توانید بـه کتب تواریخ مراجعه نمائید.
دراین موقع وقت خیلی گذشته بود وجلسه پایـان یـافت وجلسه بعد بـه شب شنبه دیگر موکول شد.
مـهدی های غیر واقعی
درشب موعود، دوستان درمنزل آقای دکتر جمع شدند وپس از تشریفات عادی وصرف چای، رسمـیت جلسه اعلام شد وآقای هوشیـارشروع بـه صحبت کرد:
موضوع دیگری را کـه مـی توان از شواهد وقرائن این موضوع شمرد کـه اصل مـهدویت ریشـه دار ودرصدر اسلام امر مسلمـی بوده است، داستان مـهدی های غیرواقعی هست که درگذشته پیدا شده واسامـی آنان درتواریخ ثبت است. به منظور روشن شدن اذهان برادران لازم هست فهرستی ازآنان ذکر شود.
(گروهی از مسلمـین محمد بن حنفیـه را امام ومـهدی پنداشته اند. مـی گویند نمرده هست ودرکوه (رضوی) غائب مـی باشد. بعداز این ظاهر مـی شود ودنیـا را پرازعدل وداد مـی کند(۹۶).
گروهی از جارودیـه محمد بن عبد الله بن حسن را مـهدی غائب مـی پندارند ودرانتظار ظهورش بسر مـی برند(۹۷).
ناووسیـه حضرت صادق را مـهدی وزنده وغائب مـی دانند(۹۸).
واقفیـه موسی بن جعفر را امام زندهء غائب مـی پندارند وعقیده دارند کـه آن جناب بعداً ظاهر مـی شود ودنیـا را پرازعدل وداد مـی کند(۹۹).
گروهی از اسماعیلیـه عقیده دارند کـه اسماعیل فوت نشده بلکه از باب تقیـه نسبت مرگ بـه وی داده شده است(۱۰۰).
فرقهء باقریـه حضرت باقر را زنده ومـهدی موعود مـی دانند.
فرقهء محمدیـه عقیده دارند کـه بعداز امام علی نقی فرزندش محمد بن علی امام است. او را زنده ومـهدی موعود مـی دانند، با اینکه درحیـات پدرش وفات کرده است.
جوازیـه مـی گویند: حجت بن الحسن را فرزندی بوده هست واوست مـهدی موعود(۱۰۱).
فرقه ای از هاشمـیه عبد الله بن حرب کندی را امام زندهء غایب مـی پندارند ودرانتظار ظهورش بسر مـی برند(۱۰۲).
گروهی از مبارکیـه، محمد بن اسماعیل را امام زندهء غائب مـی پندارند(۱۰۳).
یزیدیـه عقیده دارند که: یزید بـه آسمان صعود نموده است. بعداً برمـی گردد ودنیـا را پراز عدل وداد مـی کند(۱۰۴).
اسماعیلیـه مـی گویند: این مـهدی کـه دراخبار وارد شده همان محمد بن عبد الله ملقب بـه مـهدی هست که درمملکت مصرو مغرب بـه سلطنت رسید. روایت نموده اند کـه پیغمبر فرمود: خورشید درسال سیصد از مغرب نمایـان مـی گردد(۱۰۵).
گروهی از امامـیه مـی گویند: امام حسن عسکری زنده هست واوست قائم واکنون درحالت غیبت بسرمـی برد، بعداً ظاهر مـی شود وزمـین را از عدل وداد پرمـی کند.
گروه دیگری مـی گویند: مرده هست ولی بعداً زنده مـی شود وقیـام مـی کند، زیرا معنی قائم قیـام بعدازمرگ است(۱۰۶).
قرامطه محمد بن اسماعیل را مـهدی موعود مـی دانند وعقیده دارند کـه زنده هست ودربلاد روم زندگی مـی کند(۱۰۷).
فرقهء ابی مسلمـیه، ابومسلم خراسانی را امام زندهء غائب مـی پندارند(۱۰۸).
گروهی امام حسن عسکری را مـهدی مـی دانند. مـی گویند: بعدازمردن زنده شده واکنون درحالت غیبت زندگی مـی کند. بعداً ظاهر مـی شود ودنیـا را پرازعدل وداد مـی کند(۱۰۹).
سوء استفاده
اینـها اسامـی افرادی هست که درصدر اسلام واعصار وازمنـهء نزدیک بـه زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) گروهی از جهال، آنان را مـهدی پنداشته اند لیکن اکثر آن طوائف منقرض شده جز درون صفحات تاریخ، اثری از آنان باقی نمانده است. از آن زمان که تا بحال، افراد کثیری دربین بنی هاشم وغیر بنی هاشم، از بلاد وکشورهای مختلف پیدا شدند وخود را بـه عنوان مـهدی موعود معرفی نمودند. چه جنگها وخون ریزی ها ونـهضت هائی کـه بدین عنوان صورت گرفت وچه حوادث ناگواری کـه درتاریخ رخ داد(۱۱۰).
از مجموع این حوادث ووقایع استنباط مـی شود که: داستان مـهدویت وظهور مصلح غیبی از موضوعات مسلمـی بوده کـه مسلمـین بدان اعتراف داشته اند ودرانتظار ظهورش روز شماری مـی کرده اند ونصرت وغلبه را از لوازم حتمـی او مـی دانسته اند. همـین موضوع سبب شد کـه بعض افراد زیرک واستفاده جو درصدد برآمدند از عقیدهء بی آلایش مردم کـه از مصدر وحی سرچشمـه مـی گرفت بهره برداری نمایند وخودشان را بـه عنوان مـهدی موعود قالب کنند. شاید بعضی از آنان هم قصد سوئی نداشته بلکه مـی خواسته اند بـه این وسیله از ستمکاران انتقام گیرند واوضاع ملت خویش را اصلاح نمایند. بعضی آنان هم گرچه خودشان ادعائی نداشته اند لیکن گروهی از عوام، از روی نادانی وشدت گرفتاری، وعجله ایکه درظهور مـهدی داشتند وبعض علل دیگر، آنـها را مـهدی موعود اسلام مـی پنداشتند.
احادیث مجعول
متأسفانـه این حوادث سبب شد کـه احادیث مجعولی درتعریف وتوصیف مـهدی وعلائم الظهور، دربین مردم شایع گردد وبدون بررسی ودقت درکتب اخبار درج شود (۱۱۱)@.
خانواده پیغمبر، ویـازده امام از مـهدی خبر داده اند
دکتر: خانوادهء پیغمبر وائمـهء اطهار(علیـه السلام) درون موضوع مـهدی چه عقیده ای داشتند؟
هوشیـار: بعد از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) نیز موضوع مـهدویت، درون بین مسلمـین واصحاب ائمـه اطهار شایع ومورد بحث بود.اهل بیت پیغمبر وحاملین علوم واسرار نبوت، کـه از همـه، بـه اخبار واحادیث پیغمبر آشناتر بودند، دربارهء مـهدی سخن مـی گفتند وبه سؤالات مردم پاسخ مـی دادند از باب نمونـه:
علی بن ابیطالب از مـهدی خبر داده
علی بن ابیطالب(علیـه السلام) فرمود: مـهدی موعود از ما بـه وجود خواهد آمد ودر آخرالزمان ظهور مـی نماید.در بین هیچ ملتی، مـهدی منتظری جز او وجود ندارد(۱۱۱).
در این زمـینـه پنجاه حدیث دیگر نیز از آنحضرت نقل شده است(۱۱۲).
فاطمـه علیـها السلام از مـهدی خبر داده
فاطمـه علیـها السلام بـه حسین فرمود: هنگامـی کـه ترا بزادم، رسول خدا برمن وارد شد- تو را درون بغل گرفت - سپس فرمود: ای فاطمـه! حسینت را بگیر وبدانکه او پدر نـه امام هست واز نسلش امامـهای صالحی بـه وجود خواهند آمد کـه نـهمـی آنان قائم است(۱۱۳)... وسه حدیث دیگر.
حسن بن علی از مـهدی خبر داده
حسن بن علی(علیـه السلام) فرمود: امامـهای بعد از رسول خدا دوازده نفرند. نـه نفرشان از نسل برادرم حسین بـه وجود مـی آیند ومـهدی این امت از ایشان است(۱۱۴)... وچهار حدیث دیگر.
حسین بن علی از مـهدی خبر داده
حسین بن علی (علیـه السلام) فرمود: دوازده امام از ما هستند، علی بن ابیطالب اول آنان وآخرشان نـهمـین فرزند من وقائم بـه حق مـی باشد. خدا بـه برکت وجود وی زمـین مرده را زنده وآباد مـی کند ودین حق را برتمام ادیـان پیروز مـی گرداند، اگر چه مشرکین کراهت داشته باشند. مـهدی، مدتی از نظرها غائب مـی گردد. درون زمان غیبت گروهی از دین خارج مـی شوند اما گروهی دیگر ثابت قدم خواهند ماند واز این راه اذیتها خواهند دید. از باب سرزنش بـه آنان گفته مـی شود: اگر عقیدهء شما صحیح است، بعد امام موعود شما کی نـهضت مـی کند؟ ولی بدانید کـه هردر ایـام غیبت، آزار وتکذیب دشمنان را تحمل کند مانندی هست که درکنار رسول خدا با شمشیر جنگ نموده است(۱۱۵).. وسیزده حدیث دیگر.
علی بن الحسین از مـهدی خبر داده
علی بن الحسین (علیـه السلام) فرمود: ولادت قائم ما بر مردم مخفی مـی ماند بطوری کـه خواهند گفت: اصلا متولد نشده است. علت مخفی شدن آن جناب اینست کـه وقتی نـهضت خود را شروع نمود بیعتی درون گردنش نباشد(۱۱۶)... وده حدیث دیگر.
حضرت باقر از مـهدی خبر داده
حضرت باقر (علیـه السلام) بـه ابان بن تغلب فرمود: بخدا سوگند! امامت عهدی هست که از رسول خدا بـه ما رسیده است. امام های بعد از پیغمبر دوازده نفرند کـه نـه نفرشان از نسل حسین مـی باشند. مـهدی نیز از ما بوجود مـی آید ودر آخر الزمان دین را نگهداری مـی کند(۱۱۷)... وشصت ودو حدیث دیگر.
امام صادق از مـهدی خبرداده
حضرت صادق (علیـه السلام) فرمود: هربه تمام ا اقرار کند اما وجود مـهدی را منکر شود مانندی هست که بـه همـهء پیغمبران عقیده مند باشد لیکن نبوت محمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) را انکارنماید. بـه آنحضرت عرض شد: یـابن الرسول الله! مـهدی از فرزندان کیست؟ فرمود: پنجمـین فرزند امام هفتم (موسی بن جعفر) مـهدی مـیباشد اما خودش غائب مـی شود ونام بردنش برایتان جائز نیست(۱۱۸).. ویکصد وبیست وسه حدیث دیگر.
موسی بن جعفر از مـهدی خبر داده
موسی بن جعفر(علیـه السلام) درون پاسخ یونس بن عبدالرحمان، کـه سؤال نموده بود: آیـا تو قائم بـه حق هستی؟ فرمود: من قائم بـه حق هستم لیکن آن قائمـیکه زمـین را از وجود دشمنان خدا پاک مـی نماید واز عدل وداد پر مـی کند، پنجمـین فرزند من است. چون برجان خویش ترسان است، مدتی طولانی غائب مـی گردد. درون عصر غیبت، گروهی از دین خارج مـی شوند ولی عده ای هم درون عقیدهء خویش پایدار مـی مانند. سپس فرمود: خوشا بـه حال شیعیـانی کـه درزمان غیبت امام زمان، بـه ولایت ما چنگ زنند وبردوستی ما وبیزاری از دشمنانمان ثابت قدم بمانند، آنان از ما هستند وما از آنـهاییم، آنان بـه امامت ما راضی شده اند، ما نیز از تشیع آنـها خوشنودیم. بعد خوشا بـه حالشان، بـه خدا سوگند! درون درجات بهشت با ما خواهند بود(۱۱۹)... وپنج حدیث دیگر.
امام رضا از مـهدی خبر داده
حضرت رضا(علیـه السلام)، درون پاسخ ریـان بن صلت کـه پرسیده بود: تو صاحب الامر هستی؟ فرمود: من صاحب الامر هستم اما آن صاحب الامری کـه زمـین را از عدل وداد پر مـی کند من نیستم. با وجود ناتوانی وضعفی کـه در من مشاهده مـی کنی چگونـه امکان دارد من همان صاحب الامر باشم؟! قائم معهودی هست که درون سن پیران ولی بصورت جوانان ظاهر مـیشود، بقدری نیرومند وقوی هست که اگر بـه بزرگترین درخت روی زمـین دست دراز کند آنرا از ریشـه مـی کند واگر درون مـیان کوهها فریـاد زند سنگهای سخت آنـها متلاشی مـی گردند.عصای موسی وانگشتر سلیمان نزد اوست. آنجناب چهارمـین فرزند من مـی باشد، خدا که تا هروقت بخواهد او را از دیده ها غائب نگه مـی دارد، بعد از آن ظاهرش مـی نماید وزمـین را بتوسط او از عدل وداد پر مـی کند، چنانکه از ظلم وستم پرشده است(۱۲۰)... وهیجده حدیث دیگر.
امام محمد تقی از مـهدی خبر داده
امام محمد تقی (علیـه السلام) بـه عبدالعظیم حسنی فرمود: قائم ما همان مـهدی موعودی هست که درزمان غیبت حتما در انتظارش بود ودر زمان ظهور حتما اطاعتش نمود واو سومـین فرزند من مـی باشد. بـه آن خدایی کـه محمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) را بـه پیغمبری فرستاد وما را بـه امامت مخصوص داشت سوگند، کـه اگر از عمر دنیـا یک روز هم بیش باقی نمانده باشد خدا آنروز را طولانی مـی گرداند که تا مـهدی ظاهر شود وزمـین را از عدل وداد پر کند چنانکه از ظلم وستم پرشده است.خداوند متعال، کارش را شبی اصلاح مـینماید چنانکه امر کلیم خود موسی را درون شبی اصلاح فرمود، موسی رفت که تا برای همسرش آتش بیـاورد اما با منصب پیمبری ورسالت برگشت. سپس فرمود: انتظار فرج، بهترین عمل شیعیـان ماست(۱۲۱)... وپنج حدیث دیگر.
امام علی نقی از مـهدی خبر داده
امام علی نقی(علیـه السلام) فرمود: بعد از من فرزندم حسن امام هست وبعد از حسن، فرزندش همان قائمـی هست که عدل ودادش تمام زمـین را فرا مـیگیرد(۱۲۲)... وپنج حدیث دیگر.
امام حسن عسکری از مـهدی خبر داده
امام حسن عسکری(علیـه السلام) بـه موسی بن جعفر بغدادی فرمود: گویـا شما را مـی بینم کـه در جانشین من اختلاف نموده اید ولی آگاه باشید هر بـه امام های بعد از پیغمبر ایمان داشته باشد، اما امامت فرزند مرامنکر شود مانندکسی هست که نبوت تمام پیغمبران را قبول کند ولی پیمبری محمد رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) را انکار نماید،در صورتی کـه منکر آنحضرت مثلی هست که تمام پیمبران را انکار کند، زیرا اطاعت آخرین امام ما مثل اطاعت اولین امام ماست. بعد هرآخرین فرد ما را منکر شود مانندکسی هست که اولین امام را انکار نموده باشد. بدانید کـه غیبت فرزندم بـه قدری طولانی مـی شود کـه مردم درون شک واقع مـی شوند مگر افرادی کـه خدا ایمانشان را نگهداری کند(۱۲۳)... وبیست ویک حدیث دیگر.
آیـا احادیث مـهدی صحیح است؟
مـهندس: درون صورتی مـی توانید بـه این احادیث تمسک نمایید کـه صحیح ومعتبر باشند آیـا همـهء احادیث مـهدی را صحیح مـی دانید؟
هوشیـار: من ادعا نمـی کنم کـه تمام احادیث مربوط بـه مـهدی صحیح اعلا وتمام روایت کنندگان آنـها عادل وموثق هستند. لیکن درون بین آنـها مقدار قابل توجهی حدیث صحیح وجود دارد. البته این احادیث مانند سایر احادیث هم صحیح دارند هم حسن، هم موثق، هم ضعیف، لیکن احتیـاجی نیست کـه دربارهء یک یک آنـها واحوال رواتشان بحث وتحقیق نماییم، زیرا چنانکه ملاحظه نمودید احادیث بـه قدری زیـادند کـه هر شخص بی غرض وبا انصافی کـه بدانـها مراجعه نماید اطمـینان پیدا مـی کند کـه مدلول مشترک آنـها کـه عبارتست از اصل وجود مـهدی از موضوعات مسلم اسلام بوده کـه پیغمبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) بذر آنرا افشانده وائمـه اطهار علیـهم السلام آنرا آبیـاری نموده اند. بطور قطع مـی توان گفت:کمتر موضوعی درون اسلام یـافت مـی شود کـه باندازهء وجود مـهدی درباره اش حدیث وارد شده باشد.
باز هم توضیحاً عرض مـی کنم: پیغمبر اسلام از آغاز بعثت که تا حجةالوداع صدها دفعه دربارهء مـهدی سخن گفته. علی بن ابیطالب از او خبر داده، فاطمـه زهرا خبرداده، خانوادهء پیغمبر وحاملین اسرار نبوت، مانند امام حسن وامام حسین وامام سجاد وامام محمد باقر وامام جعفر صادق وامام موسی کاظم وامام رضا وامام محمد تقی وامام علی نقی وامام حسن عسکری علیـهم السلام همـه از وجود چنین فرد برگزیده ای خبر داده اند. مردم زمان پیغمبر درون انتظارش بودند بعد از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) مردم درون انتظار ظهورش روز شماری مـی د حتی گاه گاهی افرادی را اشتباهاً مصداق واقعی آن مـی پنداشتند. احادیث او را سنی نقل کرده، شیعی نقل کرده، اشعری نقل کرده، معتزلی نقل کرده، درون بین روات آنـها عرب هست، عجم هست مکی هست، مدنی هست، کوفی وبغدادی وبصری وقمـی وکرخی وخراسانی ونیشابوری و... هست آیـا با وجود این همـه احادیث کـه مسلما از هزار متجاوز خواهد بودهیچ شخص با انصافی مـی تواند درون امر مـهدی موعود تشکیک نموده بگوید: این احادیث را شیعیـان متعصب جعل نموده بـه پیغمبر نسبت داده اند؟!!
مدتی از شب گذشته ودیگر وقتی به منظور ادامـه مذاکرات نمانده بود، لذا قرار شد بقیـه صحبت به منظور جلسه بعد بماند ودوستان شب شنبه آینده درمنزل آقای فهیمـی گردهم آیند.
مـهدی گری وجهود وایرانیـان
افراد یکی یکی بـه منزل آقای فهیمـی آمدند وپس از یک پذیرائی مختصر طبق معمول درون ساعت هشت جلسه رسمـیت یـافت واینبار آقای مـهندس موضوعی را عنوان کرد:
مـهندس: از سابق بیـاد دارم کـه یکی از نویسندگان نوشته بود، عقیدهء مـهدویت ومصلح غیبی از جهود وایرانیـان قدیم بـه محیط اسلامـی سرایت نموده است. ایرانیـان چنین مـی پنداشتند کـه روزی مردی از نژاد زردشت بنام (سااوشیـانت) ظاهر خواهد شد واهریمن را کشته وجهان را از همـهء بدیـها پاک خواهد نمود؟ اما جهودان چون آزادی کشور خویش را از دست دادهبودند وبه بندگی کلده وآشور افتاده بودند، یکی از پیغمبرانشان چنین نوید داد: درون آینده، مسیحی (پادشاهی) از مـیان جهان خواهد برخاست وجهودان را دوباره بـه آزادی خواهد رسانید.
بنابراین چون ریشـه واصل مـهدویت را درون بین ایرانیـان وجهودان یـافتیم حتما بگوییم کـه این تفکر از آنان بـه مسلمـین سرایت نموده وافسانـه ای بیش نیست.
هوشیـار: درست هست که این عقیده درون بین اقوام وملل دیگر نیز بوده وهست. لیکن صرف این موضوع، شاهد خرافی بودن آن نیست مگر لازم هست تمام احکام وعقائد اسلام برخلاف گذشتگان باشد که تا صحیح باشد!؟ شخصی کـه در صدد تحقیق موضوعی از موضوعات اسلام باشد وغرض ومرضی نداشته باشد، حتما ابتداء بـه مدارک ومآخذ اصلی آن عقیده مراجعه کند که تا درستی ونادرستی آن برایش روشن گردد نـه اینکه بـه جای رجوع بـه مدارک اصلیـه، درون کتب وعقائد پیشینیـان تفحص نماید سپس جنجالی برپا کند کـه من ریشـه این عقیده خرافی را پیداکردم. آیـا مـی شود گفت: چون ایرانیـان قدیم بـه یزدان عقیده مند بودند وراستی را از اخلاق نیک مـی شمردند، خداپرستی حتما افسانـه باشد وراستی را هم نباید از اخلاق نیک شمرد؟! بعد تنـها به منظور این کـه ملل دیگر نیز درون انتظار مصلح ونجات دهندهء غیبی بوده اند، دلیل بطلان وسند جرم نیست، چنانکه دلیل صحتش نیز نخواهد بود.
علل پیدایش مـهدویت
فهیمـی: یکی از نویسندگان، داستان پیدایش عقیدهء مـهدویت را خوب توجیـه نموده هست اگر اجازه بفرمائید اجمالش را عرض کنم؟
حاضرین: بفرمایید.
فهیمـی: آنرا با مختصر تصرفی خلاصه مـی کنم: اصل داستان مـهدویت را شیعیـان از ملل دیگر گرفته چیزهایی بدان افزودند که تا به صورت کنونی درآمد. دو موضوع را حتما از عوامل رشد ونمو آن عقیده دانست:
الف: عقیده بـه پیدایش وظهور نجات دهندهء غیبی، درون بین جهودان شایع بوده وهست. آنان عقیده داشتند کـه الیـاس بآسمان صعود نموده ودر آخرالزمان به منظور نجات بنی اسرائیل بـه زمـین برمـی گردد. مـی گوید: (ملکصیدق) و(فنحاس بن العاذار) که تا به امروز زنده مـیباشند.
در صدر اسلام، گروهی از یـهود، به منظور استفاده های مادی، گاهی هم بـه منظور تخریب اساس اسلام اظهار اسلام نمودند، عده ای هم با حیله وتزویر کـه از صفات بارز این قوم هست در بین مسلمـین موقعیت ومقامـیب نمودند، ولی درون واقع جز ایجاد اختلاف وپخش عقائد خود وسودجویی مقصدی نداشتند کـه عبد الله بن سبا را حتما از افراد برجستهء آنان دانست.
ب: بعد از درون گذشت رسول اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) خانواده وخویشانش، واز جمله علی بن ابیطالب (علیـه السلام) خودشان را به منظور خلافت از دیگران سزاوارتر مـی دانستند. معدودی از اصحاب هم از آنان طرفداری مـی نمودند اما برخلاف خواستهء آنان، خلافت از خانواده رسول خدا بیرون رفت وهمـین حادثه سبب آزردگی ورنجش آنان گردید. که تا اینکه خلافت بـه علی بن ابیطالب منتقل شد. هوادارانش خشنود گشتند وامـیدوار بودند کـه خلافت از این خانواده بیرون نرود، ولی علی هم چون بـه جنگهای داخلی مبتلا شد کاری از پیش نبرده عاقبت بـه دست ابن ملجم شـهید گشت. فرزندش حسن هم موفقیتی بـه دست نیـاورده عاقبت خلافت را تحویل بنی امـیه داد.
حسن وحسین دو فرزند رسول خدا خانـه نشین بودند ولی حکومت وقدرت اسلام بـه دست دیگران بود. اولاد رسول خدا وهوادارانشان درون فقر وفاقه بسر مـی بردند ولی غنائم سرشار وبیت المال مسلمـین درون هوسرانی بنی امـیه وبنی عباس مصرف مـی شد. این حوادث سبب شد، کـه روز بروز بر تعداد طرفداران آنان افزوده گردد وصدای اعتراضات ازگوشـه وکنار بلند شود، اما شاغلین مقام خلافت بـه عوض دلجویی، درصدد زجر وشکنجه واعدام وتبعید آنان برآمدند.
خلاصه: بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) نسبت بـه اهل بیت وطرفداران آنـها حوادث ناگواری واقع شد فاطمـه از مـیراث پدر محروم شد. خلافت علی بـه تأخیر افتاد، حسن بن علی را مسموم نمودند.
حسین بن علی را با جوانان واصحابش درون کربلا بـه قتل رسانیده خانواده اش را اسیر د. مسلم بن عقیل وهانی را بعد از امان کشتند. ابوذرغفاری بـه ربذه تبعید شد. حجربن عدی وعمروبن حمق ومـیثم تمار وسعیدبن جبیر وکمـیل بن زیـاد وصدها تن مانند آنان را کشتند. بـه دستور یزید مدینـه قتل عام شد وصدها ازاین حوادث ننگین کـه صفحات تاریخ اسلام را سیـاه کرده است. درون این ایـام تلخ جان هواداران اهل بیت بستوه آمده هر روز درون انتظار فرج بودند. گاهی یکی از علویین به منظور گرفتن حق ومبارزه با غاصبین قیـام مـی نمود ولی بالاخره کشته مـی شد وتوفیقی نصیبش نمـی گشت. این حوادث ناگوار سبب شد کـه اقلیت طرفدار اهل بیت، از تمام جهات مأیوس شوند ودرهای موفقیت را برروی خویش بسته ببینند واز هر سو دنبال یـافتن روزنـهء امـیدی برآیند. طبعاً معلوم هست که این اوضاع وحوادث، زمـینـه را به منظور پذیرفتن عقیدهء نجات دهندهء غیبی ومـهدویت کاملاً آماده گردانید.
در این هنگام بود کـه جهودان تازه مسلمان ومغرضین، از فرصت استفاده نموده بـه ترویج عقیده خویش یعنی نجات دهندهء غیبی مشغول گشتند. شیعیـان از همـه جا مأیوس هم به منظور تسکین دردهای روحی وجبران شکست های ظاهری خویش، آن عقیده را مناسب دیده از جان ودل پذیرفتند لیکن تصرفی نموده گفتند: آن مصلح جهانی حتما از اهل بیت مظلوم خواهد بود. کم کم پیرایـه هایی بدان بستند که تا به صورت مـهدی کنونی درون آمد(۱۲۴).
نیـازی بـه توجیـه ندارد
هوشیـار: محرومـیت ها وگرفتاری هایی را کـه در مورد اهل بیت وهوادارانشان فرمودید کاملاً درست است، لیکن درون صورتی محتاج بـه این توضیحات وتحلیلات بودیم کـه سرچشمـه ومنشاء اصلی مـهدویت را نمـی دانستیم، ولی چنانکه بیـاد دارید: اثبات نمودیم کـه شخص پیغمبر اسلام (صلی الله علیـه وآله وسلم) این عقیده را درون بین مسلمـین پخش کرده نوید پیدایش چنین مصلحی را داده بود واحادیث آنرا نـه تنـها شیعیـان بلکه اهل سنت نیز درون کتب صحاح خود جمع آوری نموده اند. اخلاق نیک شمرد با اثبات این مطلب دیگر به منظور توجیـه مذکور جایی باقی نخواهد ماند.
در بخش اول سخن فرمودید: این عقیده درون بین جهودان شایع بوده است. این سخن نیز درست هست لیکن اینکه فرمودید: عقیدهء مذکور بـه وسیلهء (ابن سبای) یـهودی وامثالش درون بین مسلمـین راه یـافته، مطلب مردودی است، زیرا چنانکه قبلاً گفتیم: شخص نبی اکرم مروج وحامـی وبشارت دهندهء بـه پیدایش چنین مصلح جهانی بوده است. البته ممکن هست مسلمانان یـهودی الاصل نیز آن را تأیید کرده باشند.
داستان عبد الله بن سبا
موضوع دیگری را نیز لازم هست تذکر دهم که: وجود عبد الله بن سبای یـهودی با این نام ونشان، از موضوعات مسلم تاریخ نیست. بعضی از دانشمندان اصل وجودش را موهوم ومجعول دشمنان شیعه مـی دانند. برفرض اینکه اصل وجودش محرز باشد اما نسبت هایی کـه باو داده شده بدون شاهد وبرهان است، زیرا هیچ عاقلی نمـی تواند باور کند کـه یک نفر یـهودی تازه مسلمان، چنان نبوغ خارق العاده وسیـاست مرموز وموقعیت ممتازی را واجد شود کـه بتواند درون آن محیط اختناق کـه هیچ جرئت نداشت از فضائل اهل بیت سخنی بگوید، بیک رشته اقدامات اساسی دست بزند وبه واسطهء تبلیغات سری وتشکیلات وسیع ودامنـه دار خویش، مردم را بـه سوی اهل بیت دعوت کند، برخلیفهء وقت بشوراند وچنان بلوایی برپا کند کـه مردم بریزند وخلیفهء وقت را بـه قتل رسانند ولی مأمورین سری وعلنی خلیفه از تحریکات واقدامات او بی اطلاع بمانند. بـه قول خود این آقایـان، یک نفر یـهودی تازه مسلمان اساس دین آنـها را منـهدم سازد ولی هیچ دم نزند. چنین وجودی را با این گونـه اعمال، جز درون عالم خیـال نمـی توان تصور کرد(۱۲۵).
مـهدی درون سایر ادیـان
مـهندس: عقیدهء بـه مـهدی موعود بـه مسلمانان اختصاص دارد یـا درون سایر ادیـان نیز چنین عقیده ای هست؟
هوشیـار: عقیدهء مذکوربه مسلمانان اختصاص ندارد بلکه تمام ادیـان ومذاهب آسمانی درون این عقیده شرکت دارند. پیروان همـهء ادیـان عقیده دارند کـه در یک عصر تاریک وبحرانی جهان، کـه فساد وبیدادگری وبی دینی همـه جا را فرا گیرد یک نجات دهندهء بزرگ جهانی طلوع مـی کند وبه واسطهء نیروی فوق العاده غیبی اوضاع آشفته جهان را اصلاح مـی کند وخدا پرستی را بر بی دینی ومادیگری غلبه مـی دهد. این نوید خوش را نـه تنـها درون تمام کتاب هایی کـه به عنوان کتاب آسمانی باقی مانده مانند کتاب زندوپازند وکتاب جاماسبنامـه کـه از کتاب های مقدس زردشتیـان مـی باشند، کتاب تورات وملحقات آن کـه کتاب مقدس یـهود شمرده مـی شود وکتاب انجیل عیسویـان، مـی توان پیدا کرد، بلکه درون کتاب های مقدس براهمـه وبودائیـان نیز کم وبیش دیده مـی شود.
همـه ارباب ملل وادیـان این عقیده را دارند ودر انتظار چنین موعود نیرومند غیبی بسر مـی برند. هر ملتی او را با لقب مخصوصی مـی شناسد. زردشتیـان او را بنام سوشیـانس (نجات دهندهء جهان) جهودان بنام سرور مـیکائیلی، عیسویـان بنام مسیح موعود، مسلمانان بنام مـهدی منتظر مـی نامند. لیکن هر ملتی آن نجات دهندهء غیبی را از خودش محسوب مـی دارد. زردشتیـان او را ایرانی واز پیروان زردشت مـی دانند، جهودان، از بی اسرائیل وپیروان موسی مـی شمارند، عیسویـان او را همکیش خودشان مـی دانند ومسلمانان، از دودمان بنی هاشم وفرزند پیغمبرش مـی شمارند. درون اسلام بطور کامل معرفی شده لیکن درون سایر ادیـان چنین نیست.
نکته قابل توجه اینست کـه علائم ومشخصاتی کـه در سایر ادیـان به منظور آن نجات دهندهء بزرگ ذکر شده، درون مورد مـهدی موعود اسلام یعنی فرزند بلافصل امام حسن عسکری نیز قابل انطباق است. مـی توان او را از نژاد ایرانی شمرد زیرا مادر حضرت سجاد کـه جد امام زمان است، یک شاهزاده خانم ایرانی بوده بنام شـهربانو یزدگرد پادشاه ساسانی. از دودمان وخاندان بنی اسرائیل نیز شمرده مـی شود،زیرا بنی هاشم وبنی اسرائیل هر دو از نسل حضرت ابراهیم بوجود آمده اند،بنی هاشم از فرزندان اسماعیل هستند وبنی اسرائیل از اولاد اسحاق بعد بنی هاشم وبنی اسرائیل درون واقع از یک خاندان محسوب مـی شوند. بـه عیسویـان نیز نسبت دارد زیرا بر طبق بعض روایـات، مادر حضرت صاحب الامر یک شاهزاده خانم رومـی بوده بنام نرجس (نرگس) کـه به صورت یک داستان شگفت انگیزی درون کتابها دیده مـی شود.
أصولا ً این مطلب درست نیست کـه مـهدی نجات دهندهء جهان را بـه یک ملت معینی اختصاص دهیم. او مـی آید کـه با عناوین اختلاف انگیز از قبیل: این نژاد وآن نژاد، این دین وآن دین، این ملت وآن ملت. این کشور وآن کشور، مبارزه کند بنابراین حتما او را مـهدی موعود جهانیـان شمرد نجات دهنده وحمایت کننده حزب خداپرستان مـی باشد پیروزی او پیروزی تمام انبیـاء وپیمبران ومردان صالح است. از دین اسلام یعنی دین تکامل یـافته آئین حضرت ابراهیم وموسی وعیسی وسایر ادیـان آسمانی حمایت مـی کند واز دین واقعی موسی وعیسی کـه به وجود محمد ونبوت او بشارت داده اند طرفداری مـی نمایند.
نا گفته نماند کـه ما نمـی خواهیم به منظور اثبات مـهدی موعود، بـه بشارت های کتب قدیم استدلال کنیم واصولاً احتیـاجی بدانـها نداریم. بلکه مـی خواهیم بگوئیم کـه عقیدهء بـه ظهور یک نجات دهندهء فوق العادهء جهانی، یک عقیدهء مشترک دینی هست که از مصدر وحی سرچشمـه گرفته وهمـهء پیمبران بدان بشارت داده اند. وهمـهء ملل درون انتظار آن هستند لیکن درون تطبیق آن خطا شده است.
قرآن ومـهدویت
فهیمـی: داستان مـهدویت اگر صحت داشت، حتما در قرآن کریم ذکری از آن شده باشد درون صورتیکه حتی لفظ مـهدی هم درون آن کتاب آسمانی دیده نمـیشود.
هوشیـار: اولا لازم نیست هر موضوع صحیحی با تمام خصوصیـات ومشخصاتش درون قرآن کریم وارد شده باشد. چه بسیـار جزئیـات صحیح ودرستی داریم کـه آن کتاب آسمانی اصلاً متعرضش نشده است. وثانیـاً آیـاتی چند، درون آن کتاب مقدس وجود دارد کـه اجمالاً، روزی رانوید مـی دهد که:حق پرستان وحزب خداپرست وطرفداران دین ومردم شایستهء جهان، قدرت وحکومت زمـین را قبضه مـی نمایند ودین اسلام برتمام ادیـان غالب مـی گردد. از باب نمونـه:
در سوره انبیـاء مـی فرماید: (ما بعد از آنکه درون تورات نوشته بودیم درون زبور نوشتیم کـه بندگان شایستهء ما وارث زمـین مـی شوند)(۱۲۶).
در سورهء نور مـی فرماید: (خدا بهانی از شما کـه ایمان آورده اند وعمل شایسته انجام داده اند وعده داده کـه آنان را خلیفهء زمـین گرداند، چنانکه گذشتگانشان را نیز قبلاً خلیفه گردانیده بود ودینی را کـه برایشان پسندیده هست استوار ونیرومند گرداند وترسشان را بـه ایمنی تبدیل کند که تا مرا عبادت کنند وچیزی را شریک قرار ندهند(۱۲۷) درون سورهء قصص فرموده: (ما اراده کردیم که: بر ضعفای زمـین منت نـهاده پیشوا ووارث زمـینشان گردانیم)(۱۲۸).
در سوره صف فرموده: (او خداییست کـه رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد که تا بر تمام ادیـان غالب گردد، اگر چه مشرکین آنرا مکروه داشته باشند)(۱۲۹).
از این آیـات اجمالاً استفاده مـی شود که: دنیـا روزی را درون پیش دارد کـه قدرت وادارهء زمـین بـه دست مؤمنین ورجال شایسته افتاده پیشوا وپیشرو تمدن بشریت مـی گردند ودین اسلام بر تمام ادیـان غالب مـی شود ویکتاپرستی جایگزین شرک مـی گردد. آن عصر درخشان، همان روز نـهضت مصلح غیبی ومنجی بشریت ومـهدی موعود مـی باشد وآن انقلاب جهانگیر وهمـه جانبه، توسط مسلمـین شایسته انجام مـی یـابد.
نبوت عامـه وامامت
فهیمـی: نمـی دانم شما شیعیـان چه اصراری دارید کـه وجود امامـی را حتماً اثبات کنید؟ بـه طوری درون عقیدهء خودتان پافشاری مـی کنید کـه اگر درون ظاهر هم امامـی وجود نداشت، مـیگویید: غائب است. با توجه بـه اینکه پیغمبران احکام خدا را به منظور مردم بیـان نموده اند، دستگاه آفرینش اصلاً چه احتیـاجی بـه وجود امام دارد؟
هوشیـار: همان برهانیکه به منظور اثبات نبوت عامـه اقامـه مـی شود وفرستادن احکام را بر خدا ایجاب مـی کند، عین همان برهان، وجود امام وحجت وحافظ احکام را نیز اقتضا دارد. به منظور توضیح واثبات مدعا ناچاریم ابتدائاً برهان نبوت عامـه را اجمالاً بیـان کنیم سپس باثبات مقصد بپردازیم.
شما اگر درون مقدماتی کـه در جای خود بـه اثبات رسیده وحالا هم مـی خواهم آنـها را بـه طور اجمال تذکر بدهم، توجه ودقت کامل بفرمایید موضوع نبوت عامـه برایتان روشن مـی گردد.
۱: آفرینش ویژهء انسان جوریست کـه نمـی تواند بـه تنـهایی چرخ زندگی خویش را بچرخاند بلکه بـه همکاری وتعاون همنوعانش نیـازمند مـی باشد. باصطلاح، مدنی واجتماعی آفریده شده ناچار هست به حالت اجتماعی زندگی کند. ناگفته پیداست کـه تزاحم درون منافع وحصول اختلاف، از ثمرات زندگی اجتماعی هست زیرا هر فردی از افراد اجتماع، جدیت مـی کند کـه تا سرحد قدرت وتوانایی از منافع محدود مادی برخوردار گردد وموانع وصول بـه مقصد را از پیش پای خود برطرف سازد، درون صورتی کـه دیگران نیز درون صدد رسیدن بـه همـین مقصد مـی باشند. ازاینجهت هست که تزاحم درون منافع وتجاوز وتعدی بـه حقوق همدیگر پیش آمد مـی کند.از این رهگذر هست که وجود قانون به منظور ادارهء اجتماع ضروری مـی گردد که تا به برکت وجود قانون حقوق افراد محفوظ بماند واز تجاوز زورمندان جلوگیری شود واختلاف واختلال مرتفع گردد. لذا مـی توان گفت که: وجود قوانین بهترین گنجی هست که بشریت که تا کنون بدان راه یـافته هست ومـی توان حدس زد که: بشر ازهمان اوائل تشکیلات اجتماعی خویش، کم وبیش، از وجود قانون برخوردار بوده وهمواره بدان احترام مـی گذاشته است.
۲: بشر بـه نیروی استکمال مجهز شده وتوجه بـه کمال وسعادت، ارتکازی وفطری اوست. درون تمام کوشش های مداوم خویش، جز تحصیل کمالات حقیقی هیچ هدف ومقصدی ندارد. تمام افعال وحرکات وجدیتهای خستگی ناپذیرش درون اطراف آن هدف عالی دور مـی زند.
۳: چون انسان درون مسیر ترقی وتکامل واقع شده وتوجه بـه کمالات حقیقی درون نـهادش گذاشته شده هست باید وصول بـه آن غایت برایش مـیسر باشد، زیرا کار عبث ولغو درون دستگاه آفرینش وجود ندارد.
۴: این موضوع نیز بـه اثبات رسیده کـه انسان از جسم وروح ترکیب یـافته، از جنبهء جسم، مادی است، لیکن روحش درعین حالیکه شدت ارتباط واتصال را با بدن دارد وبه وسیلهء آن، تکامل مـی یـابد، خودش از عالم مجردات محسوب مـی گردد.
۵: چون انسان از تن وروح ترکیب یـافته قهراً دو نوع زندگی هم خواهد داشت: یکی حیـات وزندگی دنیوی کـه مربوط بـه تن اوست، دیگری زندگی نفسانی ومعنوی کـه به روانش ارتباط دارد. درون نتیجه، نسبت بـه هریک از آن دوزندگی، سعادت وشقاوتی خواهد داشت.
۶: چنانکه درون مـیان بدن وروح شدت اتصال وارتباط ویگانگی برقرار هست همچنین بین زندگی دنیوی وزندگی نفسانی نیزارتباط واتصال کامل وجود دارد. یعنی کیفیت زندگی دنیوی وحرکات وافعال بدنی انسان، درون روح وی تأثیر مـی کنند چنانکه حالات وملکات وصفات نفسانی نیز، نسبت بـه صدور افعال ظاهری مؤثرند.
۷: بشر چون درون صراط تکامل واقع شده وتوجه بـه کمال فطری وطبیعی اوست
وخلقت خدا هم عبث نیست، حتما وسیلهء رسیدن بـه غایت وکسب کمالات انسانیت، درون دسترسش قرار گرفته باشد وبتواند راه وصول بآن غایت وطریق احتراز از انحراف را تشخیص دهد.
۱. ۸: بشر طبعاً خودخواه ومنفعت جوست وبغیرازمصالح ومنافع خویش اصلاً منظوری ندارد. بلکه جدیت مـی کند کـه همنوعانش را نیز استثمار کند وازنتیجهء کوشش آنان بهره مند گردد.
۹: بشر درون عین حالیکه همـیشـه دنبال کمالات واقعی خویش مـی گردد ودر جستجوی آن حقیقت، هر دری را مـی کوبد، ولی غالباً از تشخیص آنـها عاجز مـی ماند زیرا امـیال وخواسته های نفسانی واحساسات درونی وی غالباً راه تشخیص حقیقت وصراط مستقیم انسانیت را برعقل عملی تاریک مـی نمایند واو را بـه سوی انحراف ووادی های شقاوت سوق مـی دهند.
چه قانونی بشر را سعادتمند مـی کند؟
چون بشر ناچار هست به حالت اجتماعی زندگی کند وتزاحم درون منافع وتعدی واستخدام همنوع، از لوازم حتمـی زندگی اجتماعی است، حتما قانونی درون بین بشر حکومت کند که تا از حدوث اختلال وپراکندگی مانع گردد. آن قانون درون صورتی مـی تواند جامعه را بـه خوبی اداره کند کـه واجد شرائط ذیل باشد:
۱: آن قوانین بطوری جامع وکامل باشند کـه در تمام شئون اجتماعی وانفرادی اشخاص نفوذ ودخالت داشته باشند، تمام حالات واحتیـاجات بشر مراعات شده باشد ونسبت بـه هیچ موضوعی غفلت وسهل انگاری واقع نشده باشد. چنین قوانینی حتما بر طبق احتیـاجات واقعی وطبیعی افراد جعل وتدوین گردد واز متن حقیقت وخارج گرفته شود.
۲: آن قوانین حتما بشر را بـه سوی سعادت وکمالات واقعی سوق دهند نـه سعادت وکمالات پنداری وخیـالی.
۳: حتما سعادت جهان بشریت درون آن قوانین مراعات شده باشد ومحدود بـه تأمـین منافع افراد معینی نباشد.
۴: حتما اجتماع را بر پایـه های فضائل وکمالات انسانیت بنا نـهد وآنـها را بـه سوی آن هدف عالی سوق دهد بـه طوری کـه افراد آن اجتماع، زندگی دنیوی را طریق وصول بـه کمالات وفضائل انسانیت بدانند وبه عنوان استقلال، بآن نگاه نکنند.
۵: آن قوانین صلاحیت داشته باشند کـه از تجاوز وتعدیـات وهرج ومرج مانع شوند وحقوق تمام افراد را تضمـین کنند.
۶: درون جعل وتدوین آن قوانین جنبهء روح وزندگی معنوی هم، کاملاً مراعات شده باشد بـه طوریکه هیچیک از آنـها نسبت بـه روح ونفس، ضرر وزیـانی وارد نسازد وانسان را از صراط مستقیم تکامل منحرف نکند.
۷: اجتماع را از عوامل انحراف از جادهء مستقیم انسانیت وسقوط درون وادیـهای هلاکت، منزه وپاک سازد.
۸: واضع آن قوانین حتما تمام جهات مصالح ومفاسد وموارد تزاحم وبرخورد آنـها را بداند، از اقتضائات ازمنـه وامکنـه مطلع باشد.
بشر بـه طورحتم، بـه چنین قوانینی نیـازمند هست واز ضروریـات زندگی او بشمار مـی روند وزندگی بدون قانون درون حکم سقوط انسانیت مـی باشد،لیکن این موضوع قابل بحث هست که آیـا قوانین مجعول بشر از عهده انجام این مسئولیت بزرگ بر مـی آیند وصلاحیت ادارهء اجتماع را دارند یـا نـه؟
ما عقیده داریم قوانینی کـه به توسط افکار کوتاه بشر تدوین شود ناقص هست وصلاحیت کامل به منظور ادارهء اجتماع ندارد. چند موضوع را بـه عنوان دلیل وشاهد مـی توان ذکر کرد:
۱: علوم واطلاعات بشر ناقص ومحدود است. بشر عادی از احتیـاجات مختلف انسان ونوامـیس آفرینش وجهات خیر وشر وموارد تزاحم وبرخورد قوانین وتأثیر وتأثر وفعل وانفعالات آنـها واقتضائات امکنـه وازمنـه، اطلاعات کامل ندارد.
۲: بر فرض محال کـه قانون گذاران بشر از عهدهء جعل وتدوین چنین قوانین جامعی برآیند اما بدون شک، از ارتباط عمـیقی کـه بین زندگی دنیوی وزندگی معنوی برقرار هست وتأثیراتی کـه اعمال وحرکات ظاهری درون نفس دارند، بی اطلاعند واگر مختصر اطلاعی هم داشته باشند ناقص وناچیز است. اصولاً مراقبت از زندگی نفسانی از برنامـهءآنان خارج هست وسعادت بشر را جز از ناحیـهء امور مادی نمـی نگرند، درون صورتیکه این دو نوع زندگی کمال ارتباط را دارند وانفکاک بین آنـها امکان پذیر نیست.
۳: چون بشر خودخواه است، استخدام واستثمار نمودن همنوع به منظور او طبیعی هست وهر فردی از افراد انسان منافع خویش را بر مصالح دیگران ترجیح مـی دهد، بعد رفع اختلاف وجلوگیری از استخدام، از صلاحیت او خارج است، زیرا خواسته ها وامـیال قانونگذاران بشر،هرگز اجازه نمـی دهند کـه از منافع خودشان ووابستگانشان چشم پوشی نمایند ومصالح بشریت را منظور بدارند.
۴: قانونگذاران بشر همـیشـه، باانظار کوتاه ومحدود خویش قوانین را تدوین مـی کنند وآنـها را درون قالب تعصبات وعادات وافکار کوتاه خویش مـی ریزند،لذا قوانین را بـه نفع عدهء معدودی جعل مـی کنند ودرحین وضع، توجهی بـه مصالح ومفاسد دیگران ندارند. چنین قوانینی سعادت عموم انسانیت درون آنـها منظور نشده است. فقط قوانین خداییست کـه بر طبق ناموس آفرینش ودر خور احتیـاجات واقعی بشر تدوین گردیده، از هر گونـه انحراف واغراض شخصی منزه هست وسعادت جهان انسانیت درون آنـها منظور شده هست ازاینجا روشن مـی شود که: بشر بـه قوانین خدایی کاملاً نیـازمند هست والطاف خداوندی اقتضا دارد کـه برنامـهء کاملی را تهیـه نموده توسط پیمبران ارسال دارد.
سعادت اخروی
انسان درون عین حال کـه شب وروز بـه زندگی دنیوی سرگرم است، درون باطن ذات ونفس خویش نیز، زندگی مرموز وپوشیده ای دارد، اگر چه اصلاً توجهی بدان زندگی نداشته وآنرا بـه کلی فراموش نموده باشد. نسبت بـه آن زندگی مجهول نیز سعادت وشقاوتی خواهد داشت. یعنی افکار وعقائد حقه واخلاق پسندیده واعمال شایسته، سبب استکمال وترقی روحانی مـی گردند وسعادت وکمال او را فراهم مـی سازند،چنانکه عقائد باطل واخلاق زشت واعمال ناشایسته باعث نقصان وشقاوت وانحراف نفس مـی گردند. بعد انسان اگر درون صراط مستقیم تکامل واقع شود جوهر ذات وحقیقتش پرورش وتکامل یـافته بـه عالم اصلی خویش کـه عالم نورانیت وسرور هست صعود ورجوع مـی نماید واگر تمام کمالات روحانی واخلاق پسندیده انسانی را فدای ارضای قوای حیوانی نمود واسیر خواسته های نفسانی گشت وبه صورت حیوانی هوسباز وکامجو، یـا دیوی درنده وخونخوار درآمد، چنین شخصی از صراط مستقیم تکامل، انحراف یـافته درون وادی های هلاکت وشقاوت سرگردان خواهد گشت. بعد انسان نسبت بـه زندگی روحانی نیز، محتاج بـه برنامـه وراهنمای کاملی هست وبدون کمک نمـی تواند این مسیر خطرناک ودقیق را طی کند، زیرا امـیال وخواهشـهای نفسانی وقوای حیوانی، غالباً راه حقیقت بینی وقضاوت صحیح را بر عقل عملی تاریک مـی نمایند واو را بسوی وادیـهای هلاکت سوق مـی دهند، خوب را بد وبد را خوب درون نظرش جلوه مـی دهند. تنـها آفرینندهء انسان وجهانست کـه به کمالات حقیقیـه وسعادت واقعی انسان واخلاق نیک وبد واقف هست ومـی تواند برنامـه ودستورالعمل جامعی به منظور نیل بـه سعادت نفسانی واحتراز از عوامل شقاوت بـه دست بشر بدهد، بعد انسان درون تأمـین سعادت اخروی خویش نیز، نیـازمند بـه پروردگار جهان است.
از اینجا نتیجه مـی گیریم که: پروردگار حکیم هرگز نوع انسان را کـه برای هر یک از سعادت وشقاوت مستعد است، تحت نفوذ قوای حیوانی وتسلط خواهشـهای نفسانی قرار نداده ودر وادی جهالت وسرگردانی رهایش نمـی کند، بلکه الطاف بی پایـانش اقتضا دارد کـه بوسیلهء پیغمبران برگزیده ای کـه ازجنس بشرند، احکام وقوانین وبرنامـه های کاملی کـه سعادت دنیوی واخروی افراد را تأمـین کند، به منظور مردم بفرستد وراه سعادت وشقاوت را بـه آنان بیـاموزد که تا عذرشان منقطع گردد وطریق وصول بـه غایت برایشان هموار شود.
راه تکامل
راه تکامل انسان وصراط مستقیم رجوع الی الله، همان عقائد حقه واعمال نیک واخلاق پسندیده ای هست که خداوند متعال آنـها را بر قلوب پاک انبیـاء نازل کرده که تا به مردم ابلاغ نمایند. لیکن حتما دانست کـه این راه، راه قراردادی وتشریفاتی کـه هیچ سنخیت ومناسبتی با مقصد نداشته باشد نیست بلکه طریقی هست واقعی وحقیقی کـه از عالم ربوبی سرچشمـه گرفته هردر آنراه واقع شود درون باطن ذات سیرتکاملی نموده بـه عالم وسیع وبهشت رضوان صعود مـی کند.
به عبارت دیگر: دین حق طریق مستقیمـی هست که هر درون آن واقع شود، جوهر ذات وانسانیتش کامل گشته از صراط مستقیم انسانیت بعالم سرور ومنبع کمالات رجوع مـی نماید. وهراز راه مستقیم دیـانت منحرف گردد ناچار راه فضائل انسانیت را گم کرده درون راههای غیر مستقیم حیوانیت واقع شده صفات حیوانیت ودرندگی را تقویت نموده، از پیمودن صراط دقیق انسانیت عاجز مـی شود. چنین شخصی جز زندگی سخت وسقوط درون هاویـهء جحیم سرنوشتی نخواهد داشت.
عصمت پیمبران
الطاف خداوندی چنین اقتضا دارد کـه پیـامبرانی را بفرستد که تا احکام وقوانین لازم را بـه مردم ابلاغ کنند وآنان را بـه سوی غایت وهدف ایجاد هدایت وکمک نمایند. درون صورتی منظور حق تعالی تأمـین مـی شود واحکام ودستورات لازم بدون کم وزیـاد، درون دسترس مردم گذاشته مـی شود وعذرشان منقطع مـی گردد کـه پیغمبر از خطا واشتباه ونسیـان درون امان ومحفوظ باشد، یعنی درون گرفتن احکام وضبط آنـها وابلاغ بـه مردم، از خطا ونسیـان معصوم باشد.علاوه بر این حتما خودش بـه حقیقت آن احکام متحقق باشد وبه علم خویش عمل نماید وقولاً وعملاً مردم را بـه سوی کمالات حقیقی دعوت کند که تا عذرشان منقطع گردد ودر تشخیص راه حق، درون ضلالت وسرگردانی واقع نشوند زیرا پیغمبر اگر بـه احکام دین پابند ومقید نباشد کلامش از اعتبار ساقط مـی شود ومردم بـه وی اعتمادی نخواهند نمود زیرا او برخلاف گفتارش عمل مـی کند وبه واسطهء عمل خویش، مردم را بـه سوی خلاف آن احکام دعوت مـی نماید. ومعلوم هست که دعوت عملی اگر از دعوت قولی مؤثرتر نباشد کم اثرترهم نخواهد بود.
به بیـان دیگر: علوم ومدرکات ما از خطاء واشتباه معصوم ومحفوظ نیستند، زیرا حواس وقوای مدرکه درون حصول آنـها دخالت دارند وخطاهای حواس برکسی پوشیده نیست. اما علوم واحکامـی کـه از جانب پروردگارعالم، به منظور هدایت مردم، بـه پیمبران، وحی والهام مـی شود،از این قبیل نیست واز راه حواس وقوای مدرکه آنـها را تحصیل نکرده اند وگرنـه لازم مـی آید کـه خطاء واشتباه درون معلومات آنان نیز راه داشته باشد واحکام واقعی بدست مردم نرسد، بلکه علوم آنان بـه این طریق هست که حقائق عوالم غیبی بر باطن ذات وقلب آنان نازل مـی شود، عین آن حقائق را بـه علم حضوری مشاهده مـی نمایند وآنچه را باچشم دل مشاهده مـی کنند از عالم بالا نازل کرده درون دسترس مردم قرار مـی دهند، چون عین آن حقایق را مشاهده ودرک مـی کنند بعد در گرفتن وتحمل وضبط آنـها، خطاء واشتباهی راه ندارد.
به همـین علت، از عصیـان ومخالفت آن دستورات معصوم ودر امان هستند وبه علوم خویش عمل مـی نمایند زیرای کـه عین حقایق وکمالات وسعادت خویش را مشاهده کند بدون شک برطبق مشاهداتش رفتار مـی کند وهرگز تخلف نمـی نماید، زیرا تمام طرق وراههای اشتباه کاری نفس وقوا، بر او بسته هست وکمالات حقیقی خویش را با چشم دل مشاهده مـی کند وچنین شخصی هرگز کمال خویش را از دست نمـی دهد.
برهان عقلی بر امامت
بعد از روشن شدن دلیل نبوت عامـه، اکنون تصدیق مـی فرمایید کـه عین همـین برهان نیز اقتضا دارد کـه هر وقت پیغمبری درون بین مردم موجود نبود، حتما یکی ازافراد انسان جانشین وخزینـه داراحکام خدایی باشد ودر تحمل ونگهداری وتبلیغ آنـها سعی وکوشش نماید، زیرا منظور حق تعالی از بعثت پیمبران وفرستادن احکام، درون صورتی تحقق مـی پذیرد والطافش بـه حد کمال مـی رسد وحجت بر بندگان تمام مـی شود کـه تمام آن قوانین ودستورات بدون کم وزیـاد، درون بین بشر محفوظ بماند. بعد در مورد فقدان پیمبران، لطف خدا چنین اقتضا دارد کـه یکی از افراد انسان را مسئول حفظ ونگهداری وتحمل احکام نماید.
آن فرد برگزیده نیز، حتما در گرفتن احکام وضبط وابلاغ آنـها از خطاء واشتباه معصوم باشد که تا منظور حق تعالی تأمـین شود وحجت بر بندگان تمام گردد. حتما به حقیقت وواقعیت احکام دین متحقق باشد وخودش بدانـها عمل کند که تا دیگران اعمال واخلاق واقوال خویش را با اعمال وی تطبیق نمایند وازاو پیروی کنند ودریـافتن راه حقیقت، دچار شک وحیرت نشوند وعذر ودستاویزی بـه دستشان نیـاید. چون امام نیز حتما در تحمل این مسئولیت بزرگ، از خطاء واشتباه معصوم ومحفوظ باشد، حتما گفت که: این قبیل علومش را از راه حواس وقوای مدرکهب نکرده وبا علوم معمولی مردم بسی تفاوت دارد، بلکه بـه واسطهء راهنمایی پیغمبر، چشم بصیرتش روشن شده حقائق وکمالات انسانیت را با چشم دل مشاهده مـی کند، چون چنین هست از خطاء واشتباه معصوم هست وهمـین مشاهدهء حقائق وکمالات هست که علت عصمت وی شده وباعث این مـی شود کـه بر طبق علوم ومشاهداتش عمل نماید وبه واسطهء علم وعمل، امام وپیشوا وپیشرو انسانیت گردد.
به عبارت دیگر: همـیشـه حتما در بین نوع انسان، فرد کاملی وجود داشته باشد کـه به تمام عقائد حقهء الهی عقیده مند بوده تمام اخلاق وصفات نیک انسانی را بـه کار بسته بـه تمام احکام دین عمل نماید وهمـه را بدون کم وزیـاد بداند. درون تمام این مراحل، از خطاء واشتباه وعصیـان معصوم باشد. بواسطهء علم وعمل، تمام کمالات ممکنـهء انسانی، درون وی بـه فعلیت رسیده پیشرو وامام قافلهء انسانیت باشد. اگر نوع انسان، زمانی از چنین فرد ممتازی خالی گردد لازم مـی آید کـه احکام الهی کـه به منظورهدایت انسانیت نازل گشته محفوظ نمانده از بین مردم مرتفع گردد وافاضات وامدادهای غیبی حق تعالی منقطع شود وبین عالم ربوبی وعالم انسانی ارتباطی برقرار نباشد.
به عبارت دیگر: حتما همـیشـه درون بین نوع انسان، فردی وجود داشته باشد کـه همواره مورد هدایت وتأییدات وافاضات حق تعالی بوده باشد وبه واسطهء افاضات معنوی وکمک های باطنی، هر فردی را بر طبق استعدادش بـه کمال مطلوب برساند وگنجینـه وخزینـه دار احکام الهی باشد که تا افراد بشر، درون صورت احتیـاج وعدم ایجاد مانع، از علومش بهره مند گردند. وجود مقدس امام، حجت حق ونمونـهء دین وانسان کاملی هست که مـی تواند درون حد توانایی بشر، خدا را بشناسد وپرستش کند، اگراو وجود نداشته باشد، خدا بـه حد کمال شناخته وعبادت نمـی شود. قلب وباطن امام خزینـهء علوم خداوندی ومخزن اسرار الهی است، ومانند آیینـه ای هست که حقائق عالم هستی درون آن جلوه گر شود که تا دیگران از انعکاسات آن حقائق بهره مند گردند.
جلالی: راه حفظ احکام وقوانین دین منحصر بـه این نیست کـه یکنفر همـهء آنـها را بداند وعمل کند، بلکه اگر تمام احکام وقوانین دیـانت درون بین افراد انسان تقسیم گردد وهردسته ای یک سلسلهء آن احکام را بدانند وعمل نمایند، درون آنصورت نیز، تمام احکام دین، از حیث علم وعمل، درون بین نوع انسان محفوظ مـیماند.
هوشیـار: فرضیـهء جنابعالی از دو راه مردود است:
اول: درون طی بحثهای گذشته گفته شد که: همـیشـه حتما در بین نوع انسان فرد ممتازی وجود داشته باشد کـه تمام کمالات ممکنـهء انسانیت، درون وی فعلیت وتحقق یـافته ودر متن صراط مستقیم دیـانت قرار گرفته باشد وازجنبهء تعلیم وتربیت، ازما سوی الله بی نیـاز باشد. اگر چنین فرد کاملی از مـیان نوع مفقود گردد، انسانیت بی حجت وبی غایت مـی شود، ونوع بی غایت انقراض برایش ضروریست. لیکن درون مورد فرضیـهء شما، چنین فرد کاملی وجود ندارد، زیرا هر یک از آن افراد، گرچه یک سلسلهء احکام را مـی داند وعمل مـی کند، اما هیچیک از آنـها درون متن صراط مستقیم دیـانت واقع نشده اند بلکه از جادهء حقیقت منحرف هستند، زیرا بین مراتب صراط مستقیم واحکام دیـانت یک پیوند نا گسستنی وارتباط عمـیقی برقرار هست که تقطیع آن، امکان پذیر نیست.
دوم: چنانکه قبلاً تذکر داده شد احکام وقوانینی کـه از جانب خداوند متعال بـه منظور هدایت انسانـها نازل گشته حتما همـیشـه درون بین آنـها ثابت ومحفوظ بماند، بطوریکه تمام راههای تغیر وتبدل ونابودی بر آنـها مسدود شده از هر خطری درون امان باشند که تا مردم بـه صحت آن ها کاملاً اعتماد داشته باشند واین موضوع درصورتی تحقق مـی پذیرد کـه خزینـه دار وحافظ آن ها فرد معصومـی باشد کـه از خطرات سهو ونسیـان ومعصیت درون امان باشد. لیکن درون فرضیـهء شما چنین نیست، زیرا خطاء وفراموشی وعصیـان، به منظور هر یک از آن افراد امکان دارد. درون نتیجه، احکام خداوندی از تغیر وتبدل درون امان نیستند وحجت خدا تمام نیست وعذر بندگان قطع نمـی گردد.
امامت از نظر روایـات
هوشیـار: تمام مطالبی کـه راجع بـه امامت عرض شد درون روایـات اهل بیت منصوص است، اگر درون صدد تحقیق باشید مـی توانید بـه کتب حدیث مراجعه نمایید ولی به منظور نمونـه چند عدد آنـها را مـی خوانم:
ابوحمزه مـی گوید: خدمت حضرت صادق(علیـه السلام) عرض کردم: آیـا زمـین بدون وجود امام باقی مـی ماند؟ فرمود: اگر زمـین بی امام گردد فرو خواهد رفت(۱۳۰).
وشاء مـی گوید: خدمت امام رضا(علیـه السلام) عرض کردم: آیـا زمـین بی امام مـی ماند؟
فرمود: نـه.گفتم: به منظور ما روایت شده کـه زمـین بی امام نمـی گردد مگر درون صورتی کـه خدا بر بندگانش غضب نماید بعد آن جناب فرمود: زمـین بی امام نمـی گردد والا فرو خواهد رفت(۱۳۱).
ابن الطیـار مـی گوید: از حضرت صادق (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود اگر درون زمـین بیش از دو نفر هم موجود نباشد، یکی از آنان حتماً حجت خواهد بود(۱۳۲).
حضرت ابوجعفر (علیـه السلام) فرمود: بـه خدا سوگند! خدا از آن وقتی کـه آدم را قبض روح کرده که تا حال، هرگز زمـین را بی امامـی کـه مردم بـه واسطهء او هدایت یـابند رها نکرده هست واوست حجت خدا بر بندگانش. زمـین هرگز بی امام باقی نمـیماند که تا خدا بر بندگانش حجتی داشته باشد(۱۳۳).
حضرت صادق (علیـه السلام) فرمود: خدا ما را بـه نیکوترین خلقت آفرید ودر آسمان وزمـین خزانـه دارعلوم خویش قرار داد. درخت با ما تکلم نمود وبه عبادت ما، خدا عبادت مـی شود.اگر ما نبودیم خدا عبادت نمـی شد(۱۳۴).
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: اوصیـا درهای علوم ربوبی هستند، حتما ازآن درها داخل دین شد. اگر آنان نباشند خدا شناخته نمـی شود وبه وجود آنان خدا بر بندگانش احتیـاج مـی نماید(۱۳۵).
ابوخالد مـی گوید: تفسیراین آیـه - فآمنوا بالله ورسوله والنورالذی انزلنا - راازحضرت ابی جعفر(علیـه السلام) پرسیدم. فرمود: ای ابا خالد! بـه خدا سوگند مراد از نور، ائمـه مـی باشند، ای ابا خالد! نورامام درون دلهای مؤمنین از نور شمس که تا بنده تر است. آنان هستند کـه قلوب مؤمنین را نورانی مـی گردانند، خدا نور آنان را از هر بخواهد ممنوع ومستور مـی کند بعد قلبش تاریک وپوشیده مـی گردد(۱۳۶).
حضرت رضا(علیـه السلام) فرمود: وقتی خدا اراده کرد فردی را به منظور امور بندگانش انتخاب کند، شرح صدری بـه وی عطا نموده قلبش را چشمـهء حقائق وحکمت ها مـی گرداند وعلوم خودش را همواره بـه او الهام مـی کند بعد از آن از هیچ جوابی عاجز نخواهد ماند ودر بیـان حقائق وراهنمایی صحیح بـه ضلالت وگمراهی مبتلا نمـی گردد. از خطا معصوم هست واز تأییدات وتوفیقات وراهنمایی های خداوندی همواره برخوردار مـی باشد واز خطاها ولغزشـها درون امان است. خدااو را بـه این مقام برگزید که تا بر بندگانش، حجت وگواه باشد. این بخششی هست خدایی، کـه به هر خواست عطا مـی کند وفضل خدا بزرگ است(۱۳۷).
پیغمبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل آسمان نیز نابود مـی گردند. اهلبیت من امان ساکنین زمـین مـی باشند، بعد اگر اهلبیت من وجود نداشته باشند اهل زمـین نیزهلاک مـی گردند(۱۳۸).
علی (علیـه السلام) فرمود: زمـین از قائمـی کـه برای خدا قیـام کند وحجت خدای را بر پا دارد خالی نمـی گردد. گاهی ظاهر ومشـهور است، گاهی ترسان وپنـهان، به منظور اینکه حجتهای خدا باطل نگردد. عدد آنان چه بسیـار کم وکجا هستند؟ بـه خدا سوگند! از حیث عدد کم مـی باشند لیکن از حیث قدر ومقام بزرگند. خدا بـه وسیلهء آنان حجت وبراهین خویش را حفظ مـی کند که تا هنگامـی کـه آن براهین را درون نزد امثال خودشان ودیعه گذارند ودر قلوب آنان کشت وزرع کنند.
علم، آنان را بـه حقیقت بصیرت وبینایی رسانده است، بـه روح یقین برخورد کرده واصل شده اند. آنچه را مستان وشیفتگان مال وثروت سخت ودشوار مـی شمارند درون نظر آنان سهل وآسان است، بـه چیزیکه جهال از آن وحشت دارند مأنوسند. مصاحبتشان با دنیـا، بـه واسطهء بدنـهایی هست که ارواح آنـها بـه محل اعلا معلق ومربوط است. آنان درون زمـین خلیفه های خدا ودعوت کنندگان دین هستند(۱۳۹).
علی(علیـه السلام) فرمود: گوهرهای گرانبهای قرآن درون وجود اهل بیت نـهاده شده آنان گنج های خدا مـی باشند. اگر سخن گویند صادقند واگر ساکت بمانندی برایشان سبقت نمـی جوید(۱۴۰).
علی (علیـه السلام) دربارهء اهل بیت فرمود: بـه برکت وجود آنان حق درون جایش مستقر مـی شود وباطل زائل مـی گردد وزبانش از بیخ قطع مـی شود. آنان دین را تعقل نموده اند تعقلی کـه با فهم وحفظ وعمل همراه است، نـه تعقلی کـه به مجرد شنیدن ونقل باشد. بـه درستی کـه روایت کنندگان علم بسیـارند لکن رعایت کنندگان آن کمـیابند(۱۴۱).
سخن را کوتاه کنم: از دلیل عقلی مذکور واحادیثی کـه در این موضوع صادر شده استفاده مـی کنیم: مادامـی کـه نوع انسان روی زمـین باقی باشد، حتما همواره درون بین آنـها فرد کامل معصومـی وجود داشته باشد کـه تمام کمالاتی کـه برای آن نوع امکان دارد، درون او بـه فعلیت رسیده، علماً وعملاً، هدایت افراد را عهده دار باشد وچنین فرد ممتازی امام وپیشرو انسانیت خواهد بود. آن وجود مقدس درون راه کمالات انسانی صعود مـی کند وبقیـهء افراد نوع را بـه سوی آن کمالات ومقامات دعوت مـی نماید وبه واسطهء وی همواره بین عالم غیبی وعالم انسانی رابطه واتصال برقرار است، افاضات عوالم غیبی اولا بر آن وجود شریف وبه برکت او بر دیگران تراوش مـی کند. اگر چنین فرد ممتاز وکاملی درون بین مردم وجود نداشته باشد لازم مـی آید کـه نوع انسان بدون غایت ومنقطع گردد ونوع بدون اتصال وغایت، انقراض برایش ضروری هست پس قطع نظر ازادلهء دیگر، این دلیل نیز دلالت مـی کند که: هیچ عصر وزمانی واز جمله عصرما، از وجود امام خالی نخواهد بود وچون درعصر ما امام ظاهری وجود ندارد حتما گفت: درون حالت غیبت واختفاء زندگی مـی کند.
نگارنده: بحث خیلی طولانی شده بود وبرای اینکه افراد خسته نشوند قرار شد ادامـه بحث به منظور جلسه بعد بماند.
عالم هورقلیـا وامام زمان
نگارنده: جلسه درون منزل آقای جلالی تشکیل شد واولینی کـه شروع بـه صحبت کرد، خود آقای جلالی بود:
جلالی: عدهء کمـی از مسلمـین مـی گویند: امام عصر همان فرزند امام حسن عسکری هست که درون سال ۲۵۶ متولد گشته، لیکن آن جناب از این عالم بـه عالم (هورقلیـا) ارتقاء یـافته وهروقت، نوع انسانیت بسن بلوغ رسید وکدورات این عالم را رها کرد واستعداد ملاقات ومشاهدهء امام عصر را پیدا کرد، آن حضرت را مشاهده خواهد نمود.
یکی از بزرگان آنـها درون کتاب خویش نوشته: (این عالم نازل شده بود که تا ته زمـین. درون عصر آدم بـه او گفتند: بالا بیـا وهنوز درون هنگام بالا رفتن هست واز آن ها وغلظتها وغبارها نرسته وبه هوای صاف نرسیده است. بعد اینجاها مقام ظلمات هست ودر ظلمات، دینی مـی جویند وعملی مـی کنند واعتقادها دارند وچون از این غبارها بگذرند وداخل هوای صاف شوند، آفتاب رخسارهء ولی را مشاهدتاً ببینند وانوار او را مشاهده کنند واز او علانیـه وبی پرده منتفع شوند، واحکام،احکام دیگر شود ودین دیگر دین، ووضع دیگر وضع.
پس حتما ما برویم که تا آنجا کـه ولی ظاهر هست برسیم نـه آنکه ولی بـه پیش ما آید. اگر ولی پیش ما آید وما قابل نباشیم از او منتفع نشویم بعد اگر او بـه پیش ما آید وما بـه همـین احوال باشیم او را نخواهیم دید ومنتفع نخواهیم شد وخلاف حکمت هم هست واگر قابلیت ما تغییر کرده وبهتر شده ایم بعد معلوم هست بالاتر رفته ایم بعد معلوم شد که: ما حتما بالا رویم که تا به آن مکان برسیم ونام آن مکان درون زبان حکمت (هورقلیـا) است. بعد چون دنیـا برود بالا که تا به مقام (هورقلیـا) رسد آنجا دولت امام خود را بیند وحق منتشر وظلم برطرف بیند(۱۴۲).
هوشیـار: مراد نویسنده خوب روشن نیست، اگر مـی خواهد بگوید امام زمان(علیـه السلام) اجزاء ترابی وبدن مادی خویش را رها نموده بـه عالم مثال صعود نموده هست واکنون از موجودات زمـینی ومادی بـه شمار نمـی رود که تا آثار ولوازم ماده درون وی ضرورت داشته باشد، این سخن قطع نظراز اینکه فی حد نفسه مطلب غیر معقولی است، با براهین عقلی ونقلی امامت سازش ندارد،زیرا آن براهین دلالت مـی کنند که: همـیشـه حتما در بین افراد انسان، فرد کاملی کـه تمام کمالات انسانیت درون وی بـه فعلیت رسیده ودر متن صراط مستقیم دیـانت قرار گرفته وهدایت ورهبری افراد را عهده دار باشد،وجود داشته باشد که تا نوع انسان بی غایت نماند واحکام الهی درون بین آنان محفوظ بماند وحجت بر بندگان خدا تمام گردد وآن فرد برگزیده عبارتست از وجود مقدس امام. بـه عبارت دیگر: درون همانجایی کـه افراد نوع تربیت مـی شوند وبه سوی کمال وغایت انسانیت درون حرکتند، حتما هادی ورهبر ومربی داشته باشند.
واگر مرادش از عالم هورقلیـا نقطه ای از همـین جهان مادی باشد این سخن با عقیدهء ما اختلافی ندارد لیکن این احتمال با ظاهر کلامش سازش ندارد وبر روی هم سخن غیر معقولی است.
آیـا درون آخر الزمان متولد مـی شود؟
فهیمـی: ما این مقدار را از شما قبول مـی کنیم که: اصل وجود مـهدی را حتما از موضوعات مسلم اسلام دانست کـه پیغمبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) ظهورش را بشارت داده هست لیکن چه مانعی دارد بگوییم: مـهدی موعود هنوز بـه دنیـا نیـامده هر وقت اوضاع عمومـی عالم مساعد گشت، خداوند متعال یکی از اولاد پیغمبر اکرم را مبعوث وتأیید مـی کند که تا برای اجرای عدالت عمومـی وبسط خداپرستی وبرانداختن ریشـهء ستم، قیـام کند وپیروز گردد؟
هوشیـار: اولاً بـه واسطهء براهین عقیله ونقلیـه اثبات نمودیم که: هیچ عصر وزمانی از وجود امام خالی نیست وفقدان امام با انقراض نوع انسان، همراه خواهد بود. بنابراین، عصر ما هم نیز از وجود امام خالی نیست.
ثانیـاً: وجود مـهدی را از راه اخبار واحادیث پیغمبر واهل بیتش اثبات نمودیم، بعد تعریف وتوصیف او را نیز حتما از اخبار استفاده نماییم. خوشبختانـه تمام علائم ومشخصات آن وجود مقدس، درون احادیث موجود هست وهیچگونـه ابهام واجمالی وجود ندارد. لیکن چون خواندن تمام آنـها اوقات چندین جلسه را اشغال مـی کند وبا مشاغل شما سازگار نیست، فهرستی از آنـها را خدمت شما عرضه مـی دارم اگر طالب تفصیل هستید مـی توانید بـه کتب اخبار مراجعه فرمایید.
تعریف مـهدی
ا دوازده نفرند، اولشان علی بن ابیطالب(علیـه السلام) وآخرشان مـهدیست(۹۱ حدیث)
امام ها دوازده نفرند وآخرشان مـهدی است(۹۴ حدیث)
ا دوازده نفرند نـه نفرشان از نسل حسین ونـهمـی آنان قائم است(۱۰۷حدیث)
مـهدی از عترت پیغمبر است(۳۸۹حدیث)
مـهدی از اولاد علی است.(۲۱۴حدیث)
مـهدی از اولاد فاطمـه است.(۱۹۲حدیث)
مـهدی از اولاد حسین است.(۱۸۵حدیث)
مـهدی نـهمـین اولاد حسین است.(۱۴۸حدیث)
مـهدی از اولاد علی بن الحسین است.(۱۸۵حدیث)
مـهدی از اولاد امام محمد باقر است.(۱۰۳حدیث)
مـهدی از اولاد امام جعفر صادق است.(۱۰۳حدیث)
مـهدی ششمـین اولاد امام صادق اسات.(۹۹ حدیث)
مـهدی از اولاد موسی بن جعفر است.(۱۰۱حدیث)
مـهدی پنجمـین فرزند موسی بن جعفر است.(۹۸ حدیث)
مـهدی چهارمـین اولاد علی بن موسی الرضا است(۹۵ حدیث)
مـهدی سومـین فرزند امام محمد تقی است.(۹۰ حدیث)
مـهدی از اولاد امام هادیست.(۹۰ حدیث)
مـهدی فرزند امام حسن عسکری است(۱۴۵حدیث)
نام پدر مـهدی حسن است(۱۴۸ حدیث)
مـهدی همنام وهم کنیـهء رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم)است.(۴۷ حدیث)(۱۴۳)
رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: مـهدی موعود از اولاد من وهمنام وهم کنیـهء من مـی باشد از حیث اخلاق وخلقت، شبیـه ترین مردم بـه من هست غیبتی دارد کـه مردم درون آن ایـام سرگردان وگمراه مـی گردند سپس مانند ستارهء تابانی نمایـان گشته زمـین را پر از عدل وداد مـی کند، چنانکه از ظلم وستم پرشده است(۱۴۴).
چنانکه ملاحظه مـی فرمائید: این احادیث بـه طوری مـهدی موعود را تعریف وتوصیف نموده اند کـه جای هیچ گونـه شک وتردیدی باقی نمانده است.
در اینجا لازم هست تذکر دهم که: از بعض احادیث نبوی وبعض شواهد تاریخی استفاده مـی شود که: پیغمبر اکرم، جمع نام وکنیـهء خودش را درون یک شخص، قدغن نموده بود واین موضوع تاحدی محدود بوده است.
ابوهریره روایت مـی کند کـه پیغمبر فرمود: اسم وکنیـهء مرا درون یک شخص جمع نکنید(۱۴۵).
به علت همـین ممنوعیت، وقتی علی بن ابیطالب (علیـه السلام) نام وکنیـهء رسول خدا را به منظور فرزندش محمد بن حنفیـه انتخاب نمود واو را بـه نام محمد نامـید وکنیـه اش را ابوالقاسم گذاشت، اصحاب اعتراض د. علی بن ابیطالب درون پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: من درون این مورد از رسول خدا اجازه خصوصی دارم. گروهی از اصحاب هم سخنان علی (علیـه السلام) را تصدیق نمودند.
اگر این مطلب را با احادیثی کـه مـی گوید: مـهدی همنام وهم کنیـهء رسول خدا هست ضمـیمـه کنیم، استفاده مـی شود کـه پیغمبر اکرم مـی خواسته: جمع شدن نام محمد وکنیـهء ابوالقاسم از خصائص وعلائم مـهدی باشد ودیگران ممنوع باشند. بـه همـین علت بود کـه محمد بن حنفیـه درون مورد مـهدویت خویش بـه نام وکنیـه اش اشاره نموده گفت: آری من مـهدی هستم، نامم نام رسول خدا وکنیـه ام کنیـه رسول خدا است(۱۴۶).
مـهدی از اولاد حسین است
فهیمـی: علمای ما مـهدی را از اولاد حسن مـی دانند.مدرک آنان حدیثی هست که درون سنن ابی داود روایت شده است.
ابو اسحاق مـی گوید: علی درون حالی کـه به فرزندش حسن نگاه مـی کرد فرمود:پسرم سید هست چنانکه پیغمبر او را سید نامـیده از نسل او مردی ظاهر شود کـه همنام پیغمبر است، درون اخلاق شبیـه پیغمبرمـی باشد ولی درون صورت چنین نیست یـا بالعکس(۱۴۷).
هوشیـار: اولاً ممکن هست در کتابت وچاپ این حدیث اشتباهی رخ داده باشد وبه جای حسین حسن ثبت شده باشد. زیرا عین همـین حدیث با همـین سند ومتن درون کتب دیگر موجود هست وبجای حسن، حسین ضبط شده است(۱۴۸).
ثانیـاً: این حدیث درون مقابل احادیث بسیـاری کـه در کتب سنی وشیعه وجود دارد ومـهدی را از نسل حسین مـی شمارد اعتبار ندارد. از باب نمونـه چند حدیث از کتب اهل سنت قرائت مـی شود.
حذیفه مـی گوید پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: اگر از دنیـا بیش از یک روز هم باقی نمانده باشد، خدا آنرا طولانی مـی گرداند که تا مردی از اولاد مرا کـه همنام من هست برانگیزد، سلمان عرض کرد: یـا رسول الله! از کدام فرزندانت بـه وجود مـی آید؟ پیغمبر دست مبارکش را برحسین زده فرمود: از این(۱۴۹).
ابو سعید خدری روایت نموده کـه پیغمبر بـه فاطمـه (علیـه السلام) فرمود: مـهدی این امت کـه حضرت عیسی درون نماز باو اقتدا مـی کند از ماست، سپس دست مبارکش را بر شانـهء حسین زده فرمود:مـهدی این امت از نسل این فرزندم بـه وجود مـی آید(۱۵۰).
سلمان فارسی مـی گوید:خدمت رسول خدا رسیدم درون حالی کـه حسین بن علی بر زانوی مبارکش نشسته بود. بر صورت ودهانش بوسه مـی زد ومـی فرمود: تو بزرگ وبزرگ زاده وبرادر سید هستی، امام وامام زاده وبرادر امام مـی باشی، حجت فرزندحجت وبرادر حجت هستی. تو پدرنـه نفر حجت مـی باشی کـه نـهمـین آنـها قائم خواهد بود(۱۵۱).
علی علیـه السلام از پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) روایت نموده کـه فرمود: دنیـا سپری نمـیشود که تا اینکه مردی از اولاد حسین اختیـار امور امتم را درون دست گرفته دنیـا را پر ازعدل وداد کند چنانکه از ستم پر شده است(۱۵۲).
به مقتضای این احادیث کـه دلالت دارند مـهدی از نسل حسین مـی باشد، حتما از حدیثی کـه دلالت مـی کرد کـه مـهدی از نسل امام حسن بـه وجود مـی آید دست برداشت. بر فرض اینکه حدیث مذکور از حیث سند ومتن هم صحیح باشد، با احادیث دستهء دوم قابل جمع است. زیرا امام حسن وامام حسین(علیـه السلام) هر دو از جداد امام زمان بوده اند چون مادر امام محمد باقر(علیـه السلام) از اولاد امام حسن (علیـه السلام) بوده است. حدیث ذیل را مـی توان شاهد جمع دانست.
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه فاطمـه(علیـه السلام) فرمود دو سبط این امت از ما هستند. آن دونفرعبارتند از دو فرزندت حسن وحسین کـه سید جوانان اهل بهشتند. بـه خدا سوگند!پدرشان از آنان افضل مـی باشد. بـه خدایی کـه مرا بـه حق مبعوث نموده سوگند! کـه مـهدی این امت از نسل آن دو فرزندت بـه وجود مـی آید درون هنگامـی کـه دنیـا هرج ومرج گردد(۱۵۳).
اگر معروف بود
جلالی: مـهدی موعود اگر چنین شخصیت ممتاز ومعروفی داشت وتعریفات وتوصیفات مذکور بـه گوش مسلمـین صدر اسلام واصحاب ائمـه اطهار رسیده بود قاعدتاً حتما را ه سوءاستفاده واشتباه بسته باشد واصحاب ائمـه وعلما دراشتباه واقع نشوند، درون صورتی کـه گاهی دیده مـی شود کـه بعض اولاد ائمـه اطهار هم از واقع مطلب بی اطلاع بوده اند بعد این همـه مـهدی های دروغین کـه در صدر اسلام پیدا شدند چگونـه خود را بـه عنوان مـهدی موعود اسلام قالب مـی زدند ومردم را فریب مـی دادند؟! اگر مسلمـین مـهدی را با نام وکنیـه ونام پدر ومادر ودوازدهمـین امام ومقدارسن وعلائم دیگر مـی شناختند.
پس چطور شد گروهی درون اشتباه واقع شدند ومحمد بن حنفیـه یـا محمد بن عبد الله بن حسن یـا حضرت صادق یـا موسی بن جعفر وامثال آنان ر ا مـهدی پنداشتند؟!
هوشیـار: چنانکه قبلاً تذکر دادم اصل وجود مـهدی درون صدر اسلام نزد مسلمـین موضوع مسلمـی بود بـه طوریکه درون اصل وجودش شک نداشتند. پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) اصل وجود مـهدی واجمالی از صفاتش وتشکیل حکومت توحید ودادگستری وریشـه کن نمودن ظلم وستم وغلبهء دین اسلام وبعض اصلاحاتی را کـه به دست آنجناب انجام مـی گیرد به منظور عموم مسلمـین بیـان مـی کرد وآنان را بـه اینگونـه نویدهای مسرت بخش دلگرم مـی نمود. اما علائم ومشخصات وامتیـازات حقیقی آنجناب را به منظور عموم مسلمـین بیـان نمـی کرد بلکه مـی توان گفت: آن موضوع که تا حدی از اسرار ورازها بوده اظهار آن را بـه حاملین اسرار نبوت واشخاص مورد وثوق واطمـینان اختصاص مـی داد. پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) علائم حقیقی مـهدی را بـه علی بن ابیطالب وفاطمـه زهرا وجمعی از ثقات واصحاب سرّ خویش مـی فرمود ولی به منظور عموم اصحاب موضوع را بـه طور سربسته واجمال بیـان مـی فرمود. ائمـهء اطهار نیز از سیره ورفتار پیغمبر اکرم متابعت نموده موضوع مـهدی را به منظور عموم مسلمـین بطور سربسته بیـان مـی فرمودند. علائم مشخصه را هر امامـی بـه امام دیگر مـی فرمود. بـه بعض اصحاب مورد وثوق واطمـینان ورازداران نیز خبر مـی دادند. ولی عموم مردم وحتی بعضی از اولاد ائمـه هم از تفضیل قضیـه بی اطلاع بودند.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـهء اطهار(علیـه السلام) از این اجمال گویی دو منظور داشتند: اول اینکه مـی خواستند بدان وسیله، دشمنان حکومت توحید وستمکاران را درون حالت تحیر وسرگردانی قرار دهند که تا مـهدی موعود را بـه طور مشخص وممتاز نشناسند وبه همـین وسیله بود کـه جان مـهدی را از خطر حتمـی نجات دادند. آری پیغمبراکرم وائمـه اطهار مـی دانستند کـه اگر ستمکاران وخلفا وحکومتهای وقت، مـهدی را با نام وکنیـه وپدر ومادر وسائر خصوصیـات بشناسند، بطور یقین وحتم از اصل تولدش جلوگیری مـی نمایند ولو بـه کشتن پدرانش باشد، بنی امـیه وبنی عباس به منظور نگهداری حکومت خویش از تمام وسائل استفاده مـی نمودند وتمام خطرات احتمالی را دفع مـی د ودر این راه از آدم کشی اصلاً باک نداشتند. دربارهء هراحتمال مزاحمت مـی دادند، درون کشتنش کوشش مـی د ولو شخص متهم از اخص خواص ونزدیکان وخدمتگزاران وفادارشان باشد به منظور حفظ مقام خویش از کشتن برادر وپدر وپسر خودشان هم دریغ نداشتند.
بنی امـیه وبنی عباس با اینکه از علائم ومشخصات مـهدی بـه طور کامل اطلاع نداشتند باز هم به منظور رفع خطر احتمالی هزاران نفر از علویین واولاد فاطمـه رابه قتل رساندند، بـه امـید آنکه بـه قتل مـهدی یـا جلوگیری از تولدش توفیق یـابند. امام صادق(علیـه السلام) درون حدیثی بـه مفضل وابوبصیر وابان بن تغلب فرمود: بنی امـیه وبنی عباس چون شنیده بودن کـه حکومت ستمکاران بوسیلهء قائم ما سرنگون مـی شود، با ما آغاز دشمنی نمودند. شمشیر کشیده درون قتل اولاد پیغمبر ونابود نسلش جدیت د، بـه امـید آنکه بـه قتل قائم موفق شوند. اما خدا به منظور اینکه مقصدش را عملی سازد، اطلاع از واقعیـات را درون دسترس ستمکاران قرار نداد(۱۵۴).
ائمـهء اطهار بـه قدری ازافشای خصوصیـات مـهدی درون بیم وهراس بودند کـه ازاصحاب خویش وبعض علویین نیز تقیـه نموده حقائق را مکتوم مـی داشتند.
ابوخالد کابلی مـی گوید: از حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) خواهش کردم کـه اسم قائم را برایم تعیین کند که تا کاملاً او را بشناسم. آن حضرت فرمود: ای اباخالد ازموضوعی سؤال نمودی کـه اگر اولاد فاطمـه آنرا بدانند آن جناب را قطعه قطعه مـی کنند(۱۵۵).
منظور دومـی کـه از اجمال گویی داشتند این بود کـه مـی خواستند مردم سست ایمان، از غلبهء دین اسلام مأیوس وناامـید نشوند. توضیح مطلب: مردم صدر اسلام چون زندگی بی آلایش وعدالتخواهی پیغمبر اسلام(صلی الله علیـه وآله وسلم) وعلی(علیـه السلام) را شنیده یـا دیده بودند، بشارتهای غلبهء دین حق را شنیده واز ظلم وستم بستوه آمده بودند، با هزاران امـید وآرزو داخل اسلام گشتند اما چون تازه ایمان وقریب العهد بـه کفر بودند هنوز ایمان کاملاً درون قلبشان نفوذ نکرده بود واز حوادث ناگوار تاریخ زود متأثر مـی شدند. از طرف دیگر رفتار خلفای بنی امـیه وبنی عباس را مشاهده مـی نمودند وهرج ومرج محیط اسلامـی را با چشم خویش مـی دیدند، آن حوادث ناگوار وهرج ومرج حوزهء مسلمـین آنان را سرگردان ومتحیر نموده بود، بیم آن مـی رفت کـه مردم سست ایمان بـه کلی از غلبهء حق ودین اسلام مأیوس گردند واز اسلام دست بردارند. یکی از موضوعاتی کـه توانست که تا حدی درون ابقای ایمان مسلمـین تأثیر کند ودلشان را امـیدوار وشاداب نگه دارد همان انتظار فرج وقیـام مـهدی موعود بود. مردم هر روز درون انتظار بود.
مـهدی موعود، نـهضت کند واوضاع نابسامان اسلام ومسلمـین را سامان دهد. ظلم وستم را ریشـه کن سازد وآیین اسلام را عالمگیر نماید. معلوم هست که درون صورتی این نتیجه عائد مـی شد وحالت امـیدواری مردم محفوظ مـی ماند کـه وقت حقیقی قیـام مـهدی وعلائم ومشخصات واقعی آنجناب بـه طور کامل واضح نباشد، والا اگر وقت ظهور وعلائم کامل آنجناب روشن بود ومـی دانستند کـه مثلاً پسر کیست ودر چه تاریخی قیـام مـی کند - مثلاً چندین هزار سال بـه وقت ظهور باقی هست - چنین نتیجه ای هرگز عائدشان نمـی شد. آری همـین اجمال گویی بود کـه مردم ضعیف صدر اسلام را امـیدوار ساخته بود وآن همـه گرفتاری ها وناراحتی ها را تحمل مـی نمودند.
یقطین بـه فرزندش علی بن یقطین گفت: چرا پیش بینی هایی کـه دربارهء ما شده همـه واقع مـی شوند امااز پیش بینی هایی کـه دربارهء شما شده اثری دیده نمـی شود؟! علی بن یقطین پاسخ داد اخباریکه دربارهء ما وشما رسیده هر دو از یک مصدر صادر شده اند لیکن چون موقع حکومت شما فرارسیده پیش بینی هایی کـه دربارهء شما شده یکی بعد از دیگری واقع مـی شود،اما وقت حکومت آل محمد هنوز فرا نرسیده، از اینجهت ماها را با نویدهای مسرت بخش وآرزوهای دلخواه سرگرم نموده اند.اگر بـه ما گفته مـی شد کـه حکومت آل محمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) زودتر از دویست یـا سیصد سال واقع نمـی شود دلها سخت مـی شد وتودهء مردم از اسلام خارج مـی شدند، لیکن قضایـا را جوری بـه ما گفته اند کـه هر روز درون انتظار فرج وتشکیل دولت حق باشیم(۱۵۶).
احادیث اهل بیت علیـهم السلام به منظور عموم مسلمـین حجت است
فهیمـی: احادیث شما انصافاً مـهدی را خوب تعریف وتوصیف نموده اند، متأسفانـه اینگونـه احادیث به منظور امثال من کـه سنی هستم واقوال واعمال ائمـه شما را معتبر نمـی دانم، ارزش ندارد.
هوشیـار: من الآن درون صدد نیستم کـه موضوع ولایت وامامت را به منظور شما اثبات کنم لیکن مـی خواهم موضوع دیگری را تذکر دهم وآن اینست که: اقوال وگفتار عترت پیغمبر به منظور عموم مسلمـین حجت ومعتبر مـی باشد. چه آنان را امام بدانند چه ندانند، زیرا بـه موجب احادیث کثیره وقطیعه ای کـه از پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) صادر شده وسنی وشیعه درون صحت آنـها اتفاق دارند، آن حضرت اهل بیت خودش را بـه عنوان مرجع علمـی بـه مسلمـین معرفی نموده اقوال واعمالشان را صحه گذاشته است. از باب نمونـه:
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: من دو چیز را بین شما مـی گذارم کـه اگر بـه آنـها تمسک جویید هرگز گمراه نمـی شوید یکی از آن دو، از دیگری بزرگ تر است. یکی از آن دو چیز، کتاب خدا هست که وسیلهء ارتباط بین زمـین وآسمان است. دوم اولاد واهل بیتم مـی باشد. این دو امانت که تا قیـامت از یک دیگر جدا نمـی گردند بعد مواظب باشید چگونـه با آنـها رفتار مـی نمایید(۱۵۷).
این حدیث را شیعه وسنی بـه عبارات واسناد مختلف درون کتب نقل کرده وبه صحت آن اعتراف دارند. ابن حجر درون کتاب (الصواعق المحرقة) نوشته است: این حدیث بـه طرق واسناد کثیر از نبی اکرم نقل شده ومتجاوز از بیست نفر از اصحاب آن را روایت نموده اند. پیغمبر از بس بـه قرآن واهل بیتش اهمـیت مـی داد درون چندین مورد واز جمله، حجة الوداع وغدیر خم وبعد از مراجعت از سفر طائف، سفارش آنـها را بـه مسلمـین کرده است.
ابوذر از پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) روایت کرده کـه فرمود: مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح هست که هرسوار شد نجات یـافت وهر تخلف نمود غرق شد(۱۵۸).
پیغمبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: هر مـی خواهد مانند من زندگی کند ومانند من بمـیرد ودر بهشت نزد درخت طوبایی کـه خدا آنرا کاشته هست ساکن شود، حتما بعد از من علی را ولی خود قرار دهد، با دوستانش موالات ودوستی کند وبه امام های بعد از من اقتدا نماید، زیرا آنان عترت من هستند کـه از طینت من آفریده شده واز علم وفهم بهرهء کافی نصیبشان گشته است. وای بـه حالانی کـه تکذیبشان کنند واحسان بـه من را دربارهء ایشان قطع نمایند. شفاعت من هرگز نصیب آنان نمـی گردد(۱۵۹).
پیغمبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه علی(علیـه السلام) فرمود مثل تو وامام های از اولادت مثل کشتی نوح هست که هر سوارشد. نجات یـافت وهرتخلف نمود غرق شد. مثل شما مثل ستارگانست کـه هر وقت ستاره ای غروب کرد ستاره دیگر طلوع مـی نماید واین وضع که تا قیـامت ادامـه دارد(۱۶۰).
جابر بن عبد الله انصاری از پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) روایت نموده کـه فرمود: دو فرزند علی، سید جوانان اهل بهشت وفرزندان من مـی باشند. علی ودو فرزندش وامام های بعد از ایشان، حجتهای خدا بر بندگانش هستند. آنان درون بین امت من درهای علم ودانش مـی باشند. هر از ایشان پیروی کند از آتش نجات مـی یـابد وهر بدانـها اقتدا نمود بـه سوی راه راست هدایت شده است. خدا محبت آنـها رانصیبی نمـی کند جز اینکه اهل بهشتش مـی گرداند(۱۶۱).
علی بن ابیطالب(علیـه السلام) بـه مردم فرمود: شما را بـه خدا سوگند! آیـا مـی دانید کـه رسول خدا درون آخرین خطبه خویش فرمود: (ای مردم من کتاب خدا واهل بیتم را درون مـیان شما مـی گذارم. بـه آنـها تمسک جویید که تا گمراه نشوید، زیرا خداوند دانا بـه من خبر داده وعهد کرده کـه آن دو چیز که تا قیـامت از هم جدا نشوند.
پس عمربن الخطاب غضبناک بـه پا خاسته عرض کرد: یـا رسول الله! این سخن دربارهء تمام اهل بیت تواست؟ پاسخ داد:نـه. این حکم دربارهء اوصیـای من هست که اولشان علی بن ابیطالب برادر ووزیر ووارث وخلیفه من وصاحب اختیـار مؤمنین مـی باشد. بعد از علی فرزندم حسن وبعداز او فرزندم حسین وبعد از او نـه نفر ازاولاد حسین اوصیـای من مـی باشند کـه تا قیـامت یکی بعد از دیگری خواهند آمد.آنان درون زمـین، شاهد وحجت بر مردم وخزینـه های دانش ومعدن های حکمت هستند. هرکه از آنـها اطاعت نماید از خدا اطاعت نموده هست وهر نافرمانی آنان را کند با خدا عصیـان ورزیده است؟ - وقتی کلام علی (علیـه السلام) بـه اینجا رسید - تمام حاضرین درون پاسخ آن حضرت عرض د: ما شـهادت مـی دهیم کـه رسول خدا چنین فرمود(۱۶۲).
از امثال این احادیث کـه در کتب شیعه وسنی زیـاد است، چند مطلب مـهم استفاده مـی شود:
الف: چنانکه قرآن که تا قیـامت درون بین مردم باقی خواهد ماند، عترت واهل بیت پیغمبر هم که تا قیـامت باقی خواهند ماند بعد این گونـه احادیث را مـی توان از ادلهء وجود امام غائب شمرد.
ب: مراد از عترت اوصیـای دوازده گانـه پیغمبر است.
ج: پیغمبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) مسلمـین را بعد از خودش درون حیرت وبلا تکلیفی رها نکرده هست بلکه عترت واهل بیت خودش را مرجع علمـی وهدایت قرار داده واقوال واعمالشان را حجت ومعتبر دانسته ودر تمسک بـه آنـها تأکید وسفارش نموده است.
د: امام هرگز از قرآن واحکام آن جدا نمـی شودو برنامـه اش بسط وترویج احکام قرآن خواهد بود. بنابراین حتما به احکام ودستورات قرآن کاملاً عالم باشد، چنانکه قرآن درون طریق راهنمایی، مردم را بـه ضلالت نمـی اندازد وهربدان متوسل شد بدون شک رستگار مـی شود، همچنین امام هم درون طریق هدایت اشتباه وخطا ندارد واگر مردم درون اعمال وگفتارشان از روی نمودند حتما بدون تردید بـه سعادت واقعی نائل شوند. یعنی امام از خطا واشتباه معصوم است.
علی گنجینـه علوم نبوت
از احادیث وسیره پیغمبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه خوبی استفاده مـی شود کـه آن جناب چون ملاحظه مـی فرمود که: همـه اصحاب قابلیت واستعداد تحمل علوم نبوت را ندارند واوضاع روز هم چندان مساعد نیست. لیکن مسلمـین خواهی نخواهی روزی بـه آنـها نیـازمند مـی گردند لذا علی بن ابیطالب(علیـه السلام) را بدین منظور برگزید واثقال علوم نبوت ومعارف اسلام را نزدش ودیعه گذاشت وشب وروز درون تعلیم وتربیتش کوشش مـینمود. درون اینجا لازم هست احادیثی درون این باره، نقل شود که تا حقیقت روشن گردد.
علی (علیـه السلام) درون دامن پیغمبر تربیت شد وهمـیشـه باوی بود(۱۶۳).
پیغمبر بـه علی(علیـه السلام) مـی فرمود: خدا بـه من دستور داده کـه ترا بـه خویش نزدیک گردانم وعلومم را تعلیم تو نمایم. تو هم حتما در حفظ وضبط آنـها کوشش کنی وبر خدا لازم هست که ترا تأیید کند(۱۶۴).
علی (علیـه السلام) مـی فرمود: هرچه را از رسول خدا شنیدم فراموش نکردم(۱۶۵).
علی (علیـه السلام) مـی فرمود: پیغمبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) ساعتی را درون شب وساعتی را درون روز بـه من اختصاص داده بود کـه خدمتش مشرف مـی شدم(۱۶۶).
به علی(علیـه السلام) عرض شد: چرا شما از بقیـه اصحاب بیشتر حدیث دارید؟ پاسخ داد: من هر وقت چیزی از پیغمبر سؤال مـی کردم جواب مـی داد وهروقت ساکت مـی شدم خودش، ابتدا بسخن مـی کرد(۱۶۷).
علی (علیـه السلام) مـی فرماید: رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه من فرمود: سخنان مرا بنویس. عرض کردم: یـارسول الله! مـی ترسی فراموش کنم؟ پاسخ داد: نـه، زیرا از خدا خواسته ام کـه ترا حافظ وضبط کننده قرار دهد. لیکن حتما مطالب را به منظور شرکای خودت وامام های از اولادت ضبط کنی. بـه برکت وجود ا هست که باران برمردم نازل مـی شود ودعایشان مستجاب مـی گردد وبلاها از سرشان رفع مـی شود ورحمت از آسمان نازل مـی گردد. سپس بـه حسن(علیـه السلام) اشاره نموده فرمود:این اولین امام بعد از تواست. سپس بـه حسین(علیـه السلام) اشاره نموده فرمود: این دومـین آنـها هست بعداً فرمود: ائمـه از اولاد حسین خواهند بود(۱۶۸).
کتاب علی
آری علی بن ابیطالب (علیـه السلام) با استعداد ذاتی وتوفیقات خداوندی وسعی وجدیت پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) علوم ومعارف رسول خدا را فرا مـی گرفت ودر کتابی ثبت مـی نمود.آن کتاب جامع را باوصیـای خویش تحویل داد که تا در مواقع ضرورت، مردم از آن بهره مند گردند.این موضوع درون احادیث اهلبیت(علیـه السلام) منصوص هست از باب نمونـه:
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: نزد ما چیزی موجود هست که احتیـاج بـه مردم نداریم ولی مردم بـه ما نیـازمند مـی باشند،زیرا درون نزد ما کتابی وجود دارد کـه املای رسول خداست وبا خط علی(علیـه السلام) نوشته شده است. آن کتاب جامعی هست که تمام حلال وحرامـها درون آن ثبت شده است(۱۶۹).
حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) بـه جابر فرمود: یـا جابر! ما اگر از عقیده وآرا خودمان به منظور شما حدیث مـی کردیم بـه هلاکت مـی افتادیم لیکن احادیثی را به منظور شما مـی گوییم کـه از رسول خدا ذخیره نموده ایم چنانکه مردم طلاو نقره را ذخیره مـی کنند(۱۷۰).
عبد الله سنان مـی گوید:از حضرت صادق(علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود: درون نزد ما جلدی موجود هست بطول هفتاد ذراع کـه رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) مطالبش را املا نموده وعلی (علیـه السلام) بـه دست مبارکش آنـها را نوشته است. تمام احتیـاجات علمـی مردم، درون آن موجود هست حتی ارش خراش وخدشـه ای کـه به بدن وارد شود(۱۷۱).
وارثان علوم نبوت
جناب آقای فهیمـی شما امامت اولاد رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) را قبول ندارید لیکن بـه هر حال، اقوال آنان را حتما حجت ومعتبر بدانید. چنانکه احادیث صحابه وتابعین را حجت ومعتبر مـی دانید، حتما احادیثی را هم کـه بوسیله ذریـه وعترت پیغمبر روایت شده حجت بدانید زیرا بـه فرض اینکه امام نباشد اما حق روایت کـه از ایشان سلب نشده است.ارزش اقوالشان بـه طور حتم، از یک راوی معمولی بیشتر هست دانشمندان اهل سنت نیز، بـه مقام علم وقدس وپاکدامنی آنان اعتراف نموده اند(۱۷۲).
ائمـه بارها مـی فرمودند: ما از رأی خودمان چیزی نمـی گوییم بلکه وارث علوم پیغمبر هستیم، هر چه را بگوییم بـه واسطه پدرانمان از پیغمبر نقل مـی نماییم از باب نمونـه:
حضرت صادق(علیـه السلام) مـی فرمود: حدیث من حدیث پدرم مـیباشد وحدیث پدرم، حدیث جدم مـی باشد وحدیث جدم، حدیث حسین هست وحدیث حسین، حدیث حسن هست وحدیث حسن، حدیث امـیرالمؤمنین هست وحدیث امـیرالمؤمنین حدیث رسول الله هست وحدیث رسول خدا، قول خداست(۱۷۳).
جناب آقای فهیمـی! از شما انصاف مـی خواهم آیـا سخنان حسن وحسین دو جوانان اهل بهشت وعلی بن الحسین با آن مقام تقوی وعبادتش ومحمد بن علی وجعفربن محمد با آن مقام علم وپرهیزکاری کـه داشتند، بـه اندازه احادیث (ابو هریره) و(سمرة بن جندب) و(کعب الاحبار) هم ارزش ندارد؟!!!
آری پیغمبر اسلام علی واولادش را گنجینـه علوم خویش قرار داد واین موضوع اساسی را کراراً بـه مسلمـین گوشزد مـی نمود ودر مواقع وجاهای مناسب،مردم را بـه سوی ایشان سوق مـی داد. متأسفانـه مسیر حقیقی اسلام منحرف شد، وجامعه مسلمـین از علوم گرانبهای اهلبیت محروم گشتند، واسباب عقب افتادگی آنان فراهم گشت.
جلالی: من هنوز سئوالات زیـادی درون ذهنم هست ولی چون وقت گذشته، طرح آنـها را به منظور جلسه بعد مـی گذارم.
مـهندس: اگر برادران موافق باشند جلسه بعد درون منزل ما تشکیل شود وادامـه بحث هم به منظور آنجا بماند.
آیـا امام حسن عسکری فرزندی داشته؟
شب شنبه دوستان درون منزل آقای مـهندس جمع شدند وبا طرح سئوالی از طرف آقای جلالی، جلسه رسمـیت یـافت:
جلالی: من شنیده ام کـه امام حسن عسکری(صلی الله علیـه وآله وسلم) اصلاً فرزندی نداشته است؟
هوشیـار: از چند راه مـی توان اثبات کرد کـه امام حسن عسکری (علیـه السلام) دارای فرزند بوده است.
الف: درون احادیث زیـادی کـه از پیغمبر اکرم وائمـه اطهارعلیـهم السلام صادر شده هست تصریح شده که: ازحسن بن علی بن محمد فرزندی بـه وجود خواهد آمد کـه پس از غیبت طولانی به منظور اصلاح عالم قیـام مـی نماید وزمـین را پر از عدل وداد مـی کند. این موضوع با تعبیرات مختلف درون روایـات وارد شده هست مثلاً: مـهدی نـهمـین اولاد حسین است. مـهدی ششم از اولاد حضرت صادق است. مـهدی پنجم از اولاد موسی بن جعفر است. مـهدی چهارمـین فرزند علی بن موسی الرضا است. مـهدی سومـین فرزند امام محمد تقی است.
ب: درون احادیث زیـادی تصریح شده که: مـهدی موعود فرزند امام یـازدهم حسن عسکری(علیـه السلام) مـی باشداز باب نمونـه:
صقر مـی گوید: ازعلی بن محمد(علیـه السلام) شنیدم کـه فرمود: امام بعد از من فرزندم حسن است. بعد از حسن فرزندش هما ن قائمـی هست که زمـین را پرازعدل وداد مـی کند چنانکه از ظلم وستم پرشده است(۱۷۴).
ج: امام حسن عسکری(علیـه السلام) درون چندین حدیث خبر داده که: قائم ومـهدی فرزند من هست وساحت مقدس امام وپیغمبر هم از دروغ وخطا منزه مـی باشد.
از باب نمونـه:
محمد بن عثمان از پدرش نقل کرده کـه مـی گفت: خدمت امام حسن عسکری(علیـه السلام) بودم کـه از وی سؤال شد، راجع بـه حدیثی کـه از پدرانش نقل شده کـه تا قیـامت زمـین از حجت خالی نمـی ماند وهربمـیرد درحالیکه امام زمانش را نشناخته باشد بـه مرگ جاهلیت مرده است. آن حضرت پاسخ داد: آری این موضوع، همچون روز روشن وحق است. عرض شد: یـابن رسول الله! بعد از شما حجت وامام کیست؟ فرمود: بعد از من فرزندم محمد حجت وامام هست وهربمـیرد واو را نشناسد بـه مرگ جاهلیت از دنیـا مـی رود.آگاه باشید که: فرزندم را غیبتی خواهد بود کـه جهانیـان درون آن زمان سرگردان مـی شوند،اهل باطل هلاک مـی گردند وکسانی کـه وقت ظهورش را تعیین کنند دروغ مـی گویند. بعد از آنکه مدت غیبتش پایـان یـافت، نـهضت مـی کند. گویـا پرچمـهای سفیدی را کـه در نجف بر سرش درون اهتزاز است، مشاهده مـی کنم(۱۷۵).
د: امام حسن عسکری (علیـه السلام) تولد فرزندش را بـه چندین نفر بشارت داده هست از باب نمونـه:
۱ - فضل بن شاذان کـه بعد از ولادت حضرت حجت وقبل از وفات امام حسن عسکری(علیـه السلام) وفات کرده، درون کتاب (غیبت) از محمد بن علی بن حمزه نقل کرده کـه گفت: از امام حسن عسکری شنیدم کـه مـی فرمود: حجت خدا وجانشین من، درون شب نیمـه شعبان سال(۲۵۵) درهنگام طلوع فجر ختنـه شده بـه دنیـا آمد(۱۷۶).
۲ - احمد بن اسحاق مـی گفت: از امام حسن عسکری شنیدم کـه مـی فرمود: (سپاس خدای را کـه مرا از دنیـا بیرون نبرد که تا جانشینم را بـه من نشان داد. او از حیث اخلاق وخلقت، شبیـه ترین مردم هست به رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم). خدا مدتی وی را درون حالت غیبت نگهداری مـی کند سپس ظاهرش مـی نماید که تا زمـین را از عدل وداد پر کند(۱۷۷).
۳ - احمد بن حسن بن اسحق قمـی روایت نموده که: وقتی خلف صالح متولد شد نامـه ای از امام حسن(علیـه السلام) بـه وسیله احمدبن اسحاق بـه من رسید کـه با دست مبارکش مرقوم فرموده بود: فرزندی برایم متولد شده است. این موضوع را مخفی بدار، زیرا جزبرای دوستان ونزدیکانمان آنرا اظهار نخواهم کرد(۱۷۸).
۴ - احمد بن اسحق مـی گوید: روزی خدمت امام حسن عسکری(علیـه السلام) رسیدم. فرمود: احمد! نسبت بـه موضوعی کـه مردم درون آن شک دارند، درچه حال هستی؟ عرض کردم: وقتی نامـه شما رسید کـه به تولد فرزندت بشارت داده بودی، تمام ما از زن ومرد وپیر وجوان حق برایمان آشکار شد وبدان عقیده مند گشتیم. فرمود: آیـا نمـی دانید کـه زمـین از حجت خالی نمـی گردد(۱۷۹)؟
۵ - ابو جعفر عمری روایت کرده کـه وقتی صاحب الامر متولد شد، امام حسن (علیـه السلام) فرمود: ابو عمرو را حاضر کنید. وقتی حاضر شد فرمود: ده هزار رطل نان وده هزار رطل گوشت خریداری کن ودر بین بنی هاشم تقسیم کن وفلان عدد هم به منظور فرزندم عقیقه کن(۱۸۰).
از مجموع این احادیث واخبار متواتر، اطمـینان حاصل مـی شود کـه امام حسن (علیـه السلام) فرزندی داشته است.
امام زمان را درون کودکی دیده اند
دکتر چگونـه ممکن هست شخصی فرزندی بـه دنیـا آورد وکسی آگاه نگردد؟! چطور مـی شود کـه پنج سال بگذرد وشناخته نشود؟! مگر امام حسن عسکری(علیـه السلام) درون سامره نمـی زیسته؟ مگری بـه خانـه اش آمد وشد نمـی کرده؟ آیـا تنـها با گفته عثمان بن سعید چنین چیزی را مـی شود باور کرد!؟.
هوشیـار: درون عین حال کـه از اول بنا بوده تولد فرزند امام حسن(علیـه السلام) مخفی بماند باز هم جماعتی از ثقات ونزدیکان آنحضرت،آن کودک را مشاهده نموده بـه وجودش شـهادت داده اند،از باب نمونـه:
۱ - ازانیکه درون هنگام تولد حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) حضور داشته وجریـان را مفصلاً شرح داده حکیمـه خاتون امام محمد تقی و امام حسن عسکری است. اجمال داستان این است: حکیمـه خاتون مـی گوید: روزی بـه خانـه امام حسن (علیـه السلام) مشرف شدم، شبانگاه کـه شب نیمـه شعبان سال(۲۵۵) بود وقتی خواستم بـه منزلم مراجعت کنم، امام حسن فرمود: جان امشب درون خانـه ما باش، زیرا ولی خدا وجانشین من درون این شب متولد خواهد شد. پرسیدم از کدام کنیزانت؟ فرمود: از سوسن.
پس هر چه درون سوسن جستجو نمودم آثاری از حمل ندیدم. بعد از افطار وادای نماز با سوسن درون یک اطاق خوابیدیم طولی نکشید کـه از خواب بیدار شدم ودرفرمایشات امام حسن تفکر مـی نمودم. بعداً مشغول نماز شب شدم، سوسن هم از خواب برخاسته نماز شب را بـه جای آورد. نزدیک سپیده دم شد اما از وضع حمل خبری نبود. داشتم درون صحت وعده امام حسن تردید مـینمودم کـه از اطاقش فرمود:
جان شک نکن کـه وقت تولد فرزندم نزدیک شده است.
ناگهان احوال سوسن را متغیر دیدم از جریـان پرسیدم فرمود:احساس ناراحتی شدیدی درون خود مـی کنم. من بـه تهیـه مقدمات ووسائل وضع حمل مشغول شدم وخودم قابلگی او را بر عهده گرفتم.
طولی نکشید کـه ولی خدا پاک وپاکیزه بـه دنیـا آمد، درهمان حال امام حسن فرمود: جان فرزندم را بیـاور، وقتی کودک را بـه نزدش بردم اورا درون بغل گرفته زبان مبارکش را بر چشمان آن کودک مالید، بلافاصله بازشد. سپس زبانش را بر دهان وگوش آن نوزاد کشید ودست بر سرش مالید. بعد آن کودک بـه سخن آمده بـه تلاوت قرآن مشغول شد. بعداً کودک را بـه من داد وفرمود: بـه نزد مادرش ببر. کودک را نزد مادرش بردم وبه منزل خودم برگشتم. درون روز سوم نیز بـه خانـه امام حسن مشرف شدم وابتدائاً بقصد دیدار نوزاد بـه حجره سوسن رفتم اما کودک را ندیدم، بعد خدمت امام حسن مشرف شدم ولی خجالت کشیدم از احوال نوزاد سؤال نمایم. امام حسن ابتدااً فرمود: جان فرزندم درون پناه خدا غایب شده است، هنگامـی کـه من از دنیـا رفتم ودیدی شیعیـانم اختلاف دارند جریـان ولادت فرزندم را بـه شیعیـان مورد موثق خبر بده اما حتما آن قضیـه مخفی بماند زیرا فرزندم غایب خواهد شد(۱۸۱).
۲ - نسیم وماریـه خدمتکاران امام حسن(علیـه السلام) روایت کرده اندکه: وقتی صاحب الامر متولد گشت بردو زانوی خویش نشست وانگشتانش را بـه سوی آسمان بلند نمود سپس عطسه ای نموده فرمود: الحمد لله رب العالمـین(۱۸۲).
۳ - ابوغانم خادم مـی گوید: فرزندی به منظور امام حسن متولد شد کـه نامش را محمد گذاشت، روز سوم آن کودک را بـه اصحابش نشان داده فرمود: این فرزندم بعداز من صاحب وامام شماست وهمان قائمـی هست که همـه درون انتظارش مـی باشند. وقتی زمـین را جور وستم فرا گرفت قیـام مـی کند وعدل وداد را بر پا مـی دارد(۱۸۳).
۴ - ابوعلی خیزرانی از کنیزی کـه او را بـه امام حسن بخشیده بود، نقل کرده کـه گفت: من درون هنگام تولد صاحب الامر حاضر بودم ونام مادرش صیقل است(۱۸۴).
۵ - حسن بن حسین علوی مـی گوید: درون سامره خدمت امام حسن عسکری(علیـه السلام) رسیده تولد فرزندش را تبریک گفتم(۱۸۵).
۶ - عبد الله بن عباس علوی مـی گوید: درون شـهر سامره خدمت امام حسن رسیدم وتولد فرزندش را تبریک گفتم(۱۸۶).
۷ - حسن بن منذر مـی گوید: روزی حمزة بن ابی الفتح نزد من آمد وگفت: بشارت باد کـه دیشب خدا بـه امام حسن فرزندی عطا کرده لیکن دستور داده کـه امرش را مخفی بداریم.نامش را پرسیدم گفت: نامش محمد است(۱۸۷).
۸ - احمد بن اسحق مـی گوید: روزی خدمت امام حسن عسکری(علیـه السلام) رسیده قصد داشتم، از جانشینش سؤال کنم. بعد آن جناب ابتدا بـه سخن نموده فرمود: ای احمدبن اسحاق! خداوند متعال از هنگامـی کـه آدم را آفریده که تا قیـامت، زمـین را هرگز از حجتی خالی نگذاشته ونمـی گذارد، بـه برکت آن وجود هست که بلا از زمـین دفع مـی شود وباران نازل مـی گردد وبرکات زمـین خارج مـیشود. عرض کردم یـابن رسول الله! امام وجانشین شما کیست؟ آنجناب داخل خانـه شد، سپس کودک سه ساله ای را کـه مانند ماه شب چهارده بود، بردوش گرفته خارج شد وفرمود: احمد! اگر تو نزد خدا وائمـه، گرامـی نبودی فرزندم را نشانت نمـی دادم، بدان کـه این کودک همنام وهم کنیـه رسول خداست وهمانیست کـه زمـین را پر از عدل وداد مـی کند(۱۸۸).
۹ - معاویة بن حکیم ومحمد بن ایوب ومحمد بن عثمان عمری روایت کرده اند که: چهل نفر بودیم کـه در خانـه امام حسن اجتماع نمودیم. بعد آنحضرت فرزندش را ظاهر کرده فرمود: این امام شما وجانشین منست، حتما بعد از من از وی اطاعت کنید واختلاف نورزیدکه بـه هلاکت مـی رسید. لیکن بدانید کـه بعد از این او را نخواهید دید(۱۸۹).
۱۰ - جعفر بن محمد بن مالک از جماعتی از شیعیـان کـه علی بن بلال واحمد بن هلال ومحمد بن معاویة بن حکیم وحسن بن ایوب، از جمله آنان مـی باشند نقل کرده کـه گفتند: ما درون خانـه امام حسن اجتماع نموده بودیم که تا از جانشینش سؤال کنیم ودر آن حال چهل نفر درون آن مجلس حضور داشتند. بعد عثمان بن سعید برخاسته عرض کرد: یـا بن رسول الله! ما آمده ایم ازموضوعی سؤال کنیم کـه شما بهتر مـی دانید. حضرت فرمود: بنشین آنگاه از جا حرکت نمود فرمود: هیچاز مجلس خارج نشود. بعد از ساعتی برگشت وکودکی را کـه مانند پاره ای ازماه بود با خودش آورده فرمود: این امام شماست از او اطاعت کنید لیکن دیگر او را نخواهید دید(۱۹۰).
۱۱ - ابو هارون مـی گوید: صاحب الزمان را دیدم درون حالیکه صورتش مانند ماه شب چهارده مـی درخشید(۱۹۱).
۱۲ - یعقوب مـی گوید: روزی داخل خانـهامام حسن شدم ودر طرف راست آن حضرت اطاقی را دیدم کـه پرده ای بردرش آویخته بود. عرض کردم: آقای من! صاحب الامر کیست؟ فرمود: پرده را بالا بزن.هنگامـیکه پرده را بالا زدم، کودکی ظاهر شده آمد برروی زانوی آن حضرت نشست بعد به من فرمود:این امام شماست(۱۹۲).
۱۳ - عمرواهوازی مـی گوید: امام حسن فرزندش را بـه من نشان داده فرمود: بعد از من فرزندم امام شماست(۱۹۳).
۱۴ - خادم فارسی مـی گوید: درب خانـه امام حسن بودم کـه کنیزی از خانـه خارج شد، درون حالی کـه چیز پوشیده ای را همراه داشت، بعد امام بـه او فرمود: چیزی را کـه همراه داری آشکار ساز. بعد آن کنیز، کودک زیبایی را نمایـان ساخت. امام بـه من فرمود: این امام شماست. خادم فارسی مـی گوید: بعد از آن دیگر کودک را ندیدم(۱۹۴).
۱۵ - ابو نصرخادم مـی گوید: صاحب الزمان را درون گهواره دیدم(۱۹۵).
۱۶ - ابوعلی بن مطهر مـی گوید: فرزند امام حسن را دیدم(۱۹۶).
۱۷ - کامل بن ابراهیم مـی گوید: صاحب الامر را درون خانـه امام حسن دیدم. درون سن چهار سالگی بود وصورتش مانند ماه مـی درخشید ومشکلاتم را قبل از سؤال پاسخ داد(۱۹۷).
۱۸ - سعدبن عبد الله مـی گوید: صاحب الامر را دیدم درون حالیکه صورتش مانند پاره ماهی بود. روی زانوی پدرش نشسته بود ومسائل مرا پاسخ داد(۱۹۸).
۱۹ - حمزة بن نصیرغلام ابی الحسن(علیـه السلام) از پدرش نقل کرده کـه گفت: وقتیکه حضرت صاحب الامر متولد شد اهل خانـه حضرت عسکری بـه همدیگر بشارت مـی دادند. چون قدری بزرگ شد به منظور من دستوری صادر شد کـه هر روز استخوان قلمـی هم با گوشت بخرم وگفتند:این به منظور مولای کوچک ماست(۱۹۹).
۲۰ - ابراهیم بن محمد مـی گوید: روزی از ترس والی قصد فرار داشتم، بعد به منظور وداع، بـه خانـه امام حسن(علیـه السلام) داخل شدم، کودک زیبایی را درون کنارش دیدم، عرض کردم یـابن رسول الله این کودک از کیست؟ فرمود: فرزند وجانشین منست(۲۰۰).
این جماعت از ثقات اصحاب وخویشان ونزدیکان وخدام امام حسن عسکری(علیـه السلام) بوده اند کـه فرزند آن جناب را درون کودکی دیده وبه وجودش شـهادت داده اند. وقتی شـهادت این گروه را با اخبار پیغمبر وائمـه اطهار ضمـیمـه کنیم بـه وجود فرزند امام حسن(علیـه السلام) یقین حاصل مـی شود.
چرا درون وصیت ذکر نشد؟
مـهندس: گفته شده هست که امام حسن عسکری(علیـه السلام) درون مرض فوت، مادرش را وصی قرار داد که تا در کارهایش رسیدگی کند واین موضوع پیش قضات وقت بـه اثبات رسید اما اصلاً از فرزندش اسمـی نبرد وبعد از مرگ، اموالش درون بین مادر وبرادرش تقسیم شد(۲۰۱) درون صورتیکه اگر فرزندی داشت حتما او را نیز درون ضمن وصیتش نام باشد که تا از ارث محروم نگردد.
هوشیـار: امام حسن(علیـه السلام) موضوع فرزندش را عمداً درون وصیت مکتوم داشت که تا او را از خطراتیکه از ناحیـه سلطان وقت متوجه بود نجات دهد،آن جناب بـه قدری درون این موضوع اهتمام مـی ورزید واز کشف تولد فرزندش بیم وهراس داشت کـه گاهی ناچار مـی شد از خواص اصحابش نیز تقیـه نموده موضوع را برایشان مشتبه سازد.
ابراهیم بن ادریس مـی گوید: امام حسن ی پیش من فرستاد وپیغام داد: این را به منظور فرزندم عقیقه کن وبا خانواده ات تناول کنید. من بـه دستورش عمل کردم، لیکن وقتی خدمتش رسیدم فرمود: کودک ما از دنیـا رفت. لیکن یک مرتبه دیگر دو با نامـه ای فرستاد بدین مضمون: بسم الله الرحمن الرحیم این را به منظور مولایت عقیقه کن وبا خویشانت بخورید. من بدستورش رفتار نمودم اما وقتی خدمتش رسیدم چیزی نفرمود(۲۰۲).
حضرت صادق(علیـه السلام) نیز نظیر این محافظه کاری را درون وصیت خویش بـه عمل آورد.آن حضرت پنج نفر را وصی خویش قرار داد: منصور عباسی خلیفه وقت ومحمد بن سلیمان فرماندار مدینـه، وعبد الله وموسی دو فرزندش وحمـیده مادر موسی(۲۰۳).
چرا دیگران مطلع نشدند؟
فهیمـی: به منظور هر فرزندی متولد شود خویشان واقارب وهمسایگان ودوستانش از آن مطلع مـی شوند خصوصاً اگر شخص آبرومندی باشد وموضوع فرزندش هرگز مورد خلاف واقع نمـی گردد. چگونـه مـی توان باور کرد کـه برای امام حسن عسکری(علیـه السلام) با آن مقامـی کـه نزد شیعیـان داشت، فرزندی متولد شود ولی بـه طوری مردم از آن بی اطلاع بمانند کـه در اصلش تردید واختلاف داشته باشند؟!
هوشیـار: جریـان عادی همانطور هست که فرمودید لیکن امام حسن(علیـه السلام) برخلاف معمول، از اول تصمـیم داشت کـه تولد فرزندش را مخفی بدارد. بلکه از زمان پیغمبر اکرم وائمـه اطهار علیـهم السلام چنین تصمـیمـی درباره آن وجود مقدس گرفته شده بود بـه طوریکه خفای ولادت را از علائم آنجناب مـی شمردند، از باب نمونـه:
حضرت سجاد علیـه السلام فرمود:ولادت قائم ما برمردم پوشیده مـی ماند بـه طوریکه خواهند گفت: اصلاً متولد نشده است، که تا اینکه وقتی قیـام نمود بیعت هیچبرگردنش نباشد(۲۰۴).
عبد الله بن عطا مـی گوید: خدمت امام باقر(علیـه السلام) عرض کردم: شیعیـان شما درون عراق زیـادند، بـه خدا قسم!هیچیک از خویشانت چنین موقعیتی را ندارند، بعد چرا خروج نمـی کنید؟ فرمود: عبد الله! سخنان بیـهوده را بـه گوشت راه داده ای. بـه خدا سوگند! من صاحب الامر معهود نیستم. عرض کردم: بعد صاحب الامر کیست؟ فرمود: مراقبی باشید کـه ولادتش بر مردم مخفی مـی شود.اوست صاحب شما(۲۰۵).
فهیمـی: امام حسن عسکری چرا تولد فرزندش را از مردم پوشیده داشت که تا در شک وحیرت واقع شوند وگمراه گردند؟.
هوشیـار: چنانکه قبلاً هم تذکر دادم، داستان مـهدی موعود از همان صدر اسلام، مورد توجه مسلمـین بود. اخبار واحادیثی کـه پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) درباره اش فرموده بود وتأییدات ائمـه اطهار، درون بین مردم شایع بود. سلاطین وقت هم از آن اخبار بی اطلاع نبودند. شنیده بودند کـه مـهدی موعود از نسل فاطمـه وحسین بـه وجود مـی آید وحکومت ستمکاران بـه دستش منقرض مـی گردد وبر شرق وغرب عالم سلطنت مـی نماید وستمکاران را بـه خاک وخون مـی کشد. لذا از پیدایش وظهور مـهدی موعود درون بیم وهراس بودند وتصمـیم داشتند کـه بهر طور شده خطر احتمالی را از سلطنت خودشان دفع کنند. از این جهت بود کـه خانـه های بنی هاشم بالاخص، خانـه امام حسن عسکری(علیـه السلام) تحت مراقبت وکنترل شدید مأمورین مخفی وعلنی دولت قرار داشت.
معتمد عباسی عده ای از زنان قابله را مأموریت سری داده بود کـه گاه وبیگاه درون خانـه های بنی هاشم مخصوصاً خانـه امام حسن عسکری(علیـه السلام) رفت وآمد نمایند ومراتب را گزارش دهند. هنگامـیکه از بیماری امام حسن(علیـه السلام) اطلاع یـافت، گروهی از خواص خویش را مأموریت داد کـه شب وروز مراقب خانـه آن حضرت باشند. هنگامـیکه خبر فوتش را شنید گروهی را مأموریت داد که تا در جستجوی فرزند، خانـه آن جناب را تفتیش وبازرسی کنند، باین مقدارهم اکتفا نکرده گروهی از زنان متخصص را فرستاد که تا تمام کنیزان آن حضرت را معاینـه نمایند. اگر آبستنی درون بین آنان دیده شد بازداشت کنند.
زنان قابله، بـه یکی از کنیزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خلیفه کنیز رادر حجره ای بازداشت نمود ونحریر خادم را مراقب وی گردانید وتا از حملش مأیوس نشد آزادش نکرد. تنـها بخانـه امام حسن(علیـه السلام) اکتفا نکرده وقتی از دفن جنازه فارغ شد دستورداد تمام خانـه های شـهر را با کمال دقت تفتیش وکنترل کنند(۲۰۶).
اکنون تصدیق مـی فرمایید کـه امام حسن(علیـه السلام) با آن اوضاع خطرناک چاره ای نداشت جزاینکه ولادت فرزندش را از مردم مخفی بدارد که تا از شر دشمنان محفوظ بماند. پیغمبر اسلام وائمـه اطهار(علیـه السلام) هم چون اوضاع مذکور را پیش بینی مـی نمودند، موضوع خفای ولادت را قبلاً بـه مردم اطلاع مـی دانند.
امثال این داستان، درون تاریخ هم بی سابقه نیست مثلاً: فرعون چون شنیده بود کـه پسری درون بنی اسرائیل متولد مـی شود وسلطنتش بدست او منقرض مـی گردد، به منظور رفع خطر، جاسوسانی را مأموریت داد کـه تمام زنان آبستن را تحت مراقبت وکنترل شدید قرار دهند. اگر نوزادی پسر بود بـه قتلش رسانند واگر بود اسیرش نمایند. بدین منظور صدها طفل بی گناه را نابود کرد که تا به مقصد خویش نائل گردد. لیکن با تمام آن جنایـات، عاقبت بـه مقصد نرسید وخداوند متعال حمل وتولد موسی را مخفی نمود که تا خواسته اش را عملی سازد.
اما امام حسن عسکری(علیـه السلام) با وجود آن اوضاع خطرناک، باز هم به منظور هدایت مردم، فرزندش را بـه گروه کثیری از معتمدین نشان داد وتولدش را بـه جماعتی از ثقات خبر داد. ولی درون عین حال، سفارش مـی کرد کـه موضوع را از دشمنان مکتوم دارند وحتی از بردن نامش خودداری کنند.
مادر صاحب الامر
جلالی: نام مادر حضرت صاحب الامر چیست؟
هوشیـار: مادر آن جناب را بـه نامـهای متعدد معرفی نموده اند مانند: نرجس، صیقل، ریحانـه، سوسن، خمط، حکیمـه، مریم، بدو نکته زیر اگر توجه کنید منشأ اختلاف مذکور را درک خواهید نمود:
الف: امام حسن عسکری(علیـه السلام) کنیزهای متعددی داشته بـه نامـهای مختلف. موضوع تعدد کنیزها را حکیمـه خاتون دردو مورد بیـان نموده است. درون یک جا حکیمـه خاتون مـی گوید: روزی خدمت امام حسن(علیـه السلام) رسیدم دیدم درون حیـاط خانـه نشسته وکنیزانش بدورش اجتماع نموده اند. عرض کردم فدایت شوم، جانشینت از کدام کنیزان بـه وجود خواهد آمد؟ فرمود: از سوسن(۲۰۷).
در حدیث دیگر بازهمان حکیمـه خاتون مـی گوید: روزی بـه خانـه امام حسن عسکری رفته بودم،وقتی خواستم مراجعت نمایم فرمود: افطار را درون خانـه ما باش، زیرا خدا امشب فرزندی بـه من عطا خواهد کرد عرض کردم: از کدام کنیزانت؟ جواب داد از نرجس،عرض کردم:ای آقا! منـهم نرجس خاتون را بیش از تمام کنیزانت دوست دارم(۲۰۸) از این دو حدیث واحادیث دیگر استفاده مـی شودکه امام حسن دارای کنیزان متعددی بوده است.
ب: چنانکه قبلاً تذکر دادم فرزند امام حسن(علیـه السلام) درون محیطی تولد یـافته بسیـار خطرناک ووحشتزا، زیرا خلفای بنی عباس وحتی بعضی از بنی هاشم احساس نموده بودند کـه زمان تولد مـهدی داد گستر یعنی بزرگترین مبارز حکومت ستمکاران، نزدیک شده است، از این جهت بـه وسیله مأمورین سری وعلنی خود از خانـه امام حسن بلکه تمام خانـه های علویین مراقبت کامل بـه عمل مـی آوردند. کارآگاهان زبردست بنی عباس درون جدیت وکوشش بودند کـه نوزاد تازه ای را درون آن خانـه ها پیدا کنند وتحویل خلیفه بدهند.
بعد از تذکر این دو مقدمـه حتما بگویم: از جانب خداوند متعال مقدر شده بود کـه در چنین محیط رعب آور وخانـه مورد توجهی فرزندی به منظور امام حسن عسکری(علیـه السلام) متولد گردد وجانش از خطرات محفوظ بماند از این جهت تمام پیش بینی های لازم بـه عمل آمد.اولاً چنانکه درون روایـات وارد شده آثار آبستنی درون مادرش ظاهر نشد، ثانیـاً امام حسن(علیـه السلام) به منظور مراعات احتیـاط نام مادر آنجناب را برایی فاش نکرده، ثالثاً درون موقع وضع حمل جز حکیمـه خاتون امام حسن(علیـه السلام) وشاید بعضی از کنیزان،ی حضور نداشت با اینکه معمولاً زنـها درون موقع وضع حمل بـه قابله وچندین زن مددکار نیـازمندند،اصلاًی نمـی دانست امام حسن(علیـه السلام) ازدواج کرده یـا نـه واگر ازدواج نموده کدامـیک از زنان همسرش مـی باشند.
در شب نیمـه شعبان هنگامـی کـه تاریکی شب همـه جا را فرا گرفت، درون کمال خفا وپنـهانی وبا ترس ولرز، نوزادی به منظور امام حسن(علیـه السلام) بـه دنیـا آمد آنـهم درون خانـه ای کـه چندین کنیز درون آن وجود داشت وآثار حمل درون هیچیک از آنـها ظاهر نبود ودر موقع وضع حمل جز حکیمـه خاتونی حضور نداشت وهیچجرئت نداشت قضیـه را اظهارنماید.
تا مدتی موضوع کاملاً سری ومکتوم ماند بعداً درون بین خواص اصحاب امام حسن بگومگو شروع شد بعضی مـی گفتند خدا بـه امام حسن نوزادی عطا فرموده وبعضی منکر مـی شدند.چون کنیزان مساوی بودند وآثار حمل درون هیچ کدام ظاهر نبود طبعاً داستان اختلاف بـه مادر آنجناب سرایت نمود.بعضی مادرش را صیقل مـی دانستند، بعضی سوسن، بعضی ریحانـه وبعضی غیر اینـها.ی هم از واقع مطلب خبر نداشت جز معدودی کـه مأ ذون نبودند واقع را ابراز نمایند. حتی حکیمـه خاتون کـه شاهد وحاضر ولادت آن جناب بود، به منظور مراعات احتیـاط گاهی مادر آن حضرت را نرجس معرفی مـی نمود، گاهی سوسن وگاهی هم به منظور مصالحی کـه در نظر داشت خبر وجود وتولد آنحضرت را بمادر امام حسن نسبت مـی داد.
احمد بن ابراهیم مـی گوید: درسال دویست وشصت ودو خدمت حکیمـه خاتون امام جواد(علیـه السلام) رسیدم و پرده باوی صحبت نمودم واز عقائدش جویـا شدم. او امام های خودش را معرفی نمود ودر آخر آنان محمد بن حسن را ذکر کرد. گفتم: خودت شاهد قضیـه بودی یـا اینکه بواسطه اخبار مـی گویی؟ پاسخ داد: قضیـه را امام حسن(علیـه السلام) بـه مادرش نوشته است: عرض کردم: درون این صورت شیعیـان حتما به چه شخصی مراجعه نمایند؟ پاسخ داد: بـه مادرامام حسن(علیـه السلام) گفتم: درون این وصیت حتما از یک زن پیروی نمود!! فرمود:آری، امام حسن درون این وصیت، بـه جدش حسین بن علی اقتدا کرد،زیرا امام حسین(علیـه السلام) هم درون کربلا زینب را وصی خویش قرار داد وعلوم علی بن الحسین بـه زینب نسبت داده مـیشود.امام حسین(علیـه السلام) این عمل را انجام داد که تا موضوع امامت علی بن الحسین(علیـه السلام) مخفی بماند. سپس حکیمـه فرمود: شما اصحاب اخبارید مگربرایتان روایت نشده کـه نـهم از فرزندان حسین مـیراثش تقسیم مـی شود درون حالیکه زنده است(۲۰۹).
چنانکه ملاحظه مـی فرمایید: حکیمـه درون این حدیث از جواب صریح طفره رفته وداستان فرزند را بـه مادر امام حسن نسبت داده هست یـا بـه جهت اینکه از شنونده ترس داشته وتقیـه نموده هست یـا مـی خواسته عمداً موضوع را مشتبه سازد. اما همـین حکیمـه خاتون درون جای دیگر داستان ازدواج امام حسن(علیـه السلام) را با نرجس خاتون بـه طور تفصیل شرح مـیدهد وداستان تولد مـهدی را کـه خودش شاهد بوده مفصلاً بیـان مـی کند. سپس مـی گوید: من اکنون مرتباً آن حضرت را مشاهده مـی نمایم وبا وی صحبت مـی کنم(۲۱۰).
خلاصه: اختلافی کـه در نام مادر حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) دیده مـی شود مطلب غریبی نیست بلکه اوضاع وحشتناک آن زمان وتعدد کنیزهای امام حسن وشدت اختفائی کـه به عمل مـی آمد همـین اقتضا را داشت. بعید نیست داستان اختلاف شدیدی کـه در موضوع ارث امام حسن(علیـه السلام) درون بین مادر آنجناب وبرادرش جعفر کذاب اتفاق افتاد، توطئه وتحریکی بوده از طرف خلیفه وقت شاید بدان وسیله از فرزند امام حسن اطلاعیب کند.
صدوق درون کمال الدین مـی نویسد: هنگامـیکه جده، با جعفر درون ارث نزاع کرد ومحاکمـه بـه خلیفه ارجاع شد، یکی از کنیزان امام حسن(علیـه السلام) بنام صیقل ادعای آبستنی نمود. آن کنیز را بـه خانـه معتمد یعنی خلیفه وقت جلب د وزنـهای خلیفه وخدمتگزاران او وزنـهای موفق وخدمتکارانش وزنـهای قاضی، پیوسته مراقب آن کنیز بودند که تا موضوع آبستنی او روشن گردد. اما درهمـین ایـام حوادث خطرناکی مانند خروج صفار ومرگ عبد الله بن یحیی وخروج صاحب زنج پیش آمد نمود. این حوادث سبب شد کـه از سامره خارج گردند. بدین جهت بـه خودشان مشغول گشتند واز موضوع مراقبت از صیقل منصرف شدند(۲۱۱).
در تعدد واختلاف نامـها، احتمال دیگری هم وجود دارد. ممکن استی بگوید: تمام آن اسمـهای متعدد نام یک کنیز بوده. یعنی همان کنیزیکه مادر حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) بوده نامـهای متعدد داشته است. این موضوع چندان استبعادی ندارد زیرا درون بین عرب مرسوم هست که افراد مورد توجه را بنام های متعدد صدا مـی زدند.
شاهد احتمال روایتی هست که درون کتاب کمال الدین موجود است. صدوق بسند خویش از غیـاث روایت کرده کـه گفت: جانشین امام حسن(علیـه السلام) درون روز جمعه بـه دنیـا آمد. مادر آن حضرت ریحانـه بود کـه نرجس وصیقل وسوسن نیز نامـیده مـی شد. چون درون وقت آبستنی جلا ونورانیت مخصوصی داشت صیقل نامـیده مـی شد(۲۱۲).
در خاتمـه لازم هست تذکر دهم کـه اگر چه درون تعیین نام مادر حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) مختصر ابهامـی وجود دارد لیکن این ابهام ضرری باصل وجود آن حضرت نمـی رساند زیرا چنانکه ملاحظه فرمودید هم ائمـه اطهار وهم امام حسن عسکری(علیـه السلام) از وجود فرزند خبر داده اند، هم اینکه حکیمـه خاتون حضرت جواد(علیـه السلام) کـه از زنان مورد اعتماد ووثوق بوده جریـان تولد آن جناب را شرح داده است. علاوه بر این، عده ای از موثقین وخدام خانـه امام حسن آن کودک را دیده وبه وجودش شـهادت داده اند. نام مادرش هرچه باشد.
علمای سنی وتولد مـهدی
فهیمـی: اگر امام حسن عسکری(علیـه السلام) فرزندی داشت حتما علما ومورخین اهل سنت نیز آن را درون کتب خودشان ثبت کرده باشند.
هوشیـار: جماعتی از دانشمندان اهل سنت نیز، قضیـهء تولد فرزند امام حسن عسکری(علیـه السلام) وتاریخ او وپدرش را درون کتب نگاشته وبدان اعتراف نموده اند.
۱ - محمد بن طلحه شافعی نوشته است: ابوالقاسم محمد بن الحسن درون سال(۲۵۸) درون سامره متولد شد. نام پدرش حسن خالص است.، وحجت وخلف صالح ومنتظر از القاب اوست.
سپس چندین حدیث، راجع بـه مـهدی نقل کرده بعد از آن مـی گوید: مصداق این احادیث فرزند امام حسن عسکری هست که اکنون غائب هست وبعداً ظاهر مـی گردد(۲۱۳).
۲ - محمد بن یوسف بعد از ذکر وفات امام حسن عسکری(علیـه السلام) مـی نویسد: فرزندی جز محمد نداشت وگفته شده که: او همان امام منتظر است(۲۱۴).
۳ - ابن صباغ مالکی مـی نویسد: فصل دوازدهم درون احوال ابی القاسم، محمد، حجت، خلف صالح فرزند ابی محمدحسن خالص هست وآنجناب امام دوازدهم شیعیـان است. سپس تاریخ آن حضرت را نوشته واخباری راجع بـه مـهدی نقل مـی کند(۲۱۵).
۴ - یوسف بن قزاوغلی، بعد از بیـان احوال امام حسن عسکری نوشته: نام فرزندش محمد وکنیـه اش ابوعبد الله وابوالقاسم است. اوست حجت وصاحب الزمان وقائم ومنتظر، وامامت بـه وی ختم شده سپس احادیثی راجع بـه مـهدی روایت نموده است(۲۱۶).
۵ - شبلنجی درون کتاب نورالابصار نوشته است: محمد فرزند حسن عسکری است. مادرش ام ولدی بوده بنام نرجس یـا صیقل یـا سوسن. کنیـه اش ابوالقاسم است. امامـیه وی را حجت ومـهدی وخلف صالح وقائم ومنتظر وصاحب الزمان مـی نامند(۲۱۷).
۶ - ابن حجر درون کتاب(الصواعق المحرقة) بعد از بیـان احوال امام حسن عسکری (علیـه السلام) نوشته است: فرزندی جز ابوالقاسم کـه محمد وحجت نامـیده مـی شود باقی نگذاشت. آن کودک درون هنگام وفات پدر پنج ساله بود(۲۱۸).
۷ - محمدامـین بغدادی درون کتاب (سبائک الذهب) نوشته: محمد کـه مـهدی نیز نامـیده مـی شود درون هنگام وفات پدر پنج ساله بود(۲۱۹).
۸ - ابن خلکان درون کتاب (وفیـات الاعیـان) نوشته است: ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکری امام دوازدهم امامـیه است. شیعیـان عقیده دارند کـه وی همان منتظر وقائم ومـهدی است(۲۲۰).
۹ - (امـیرخواند) درون کتاب (روضة الصفا) نوشته است: محمد فرزند حسن بود کنیـه اش ابوالقاسم است، امامـیه او را حجت وقائم ومـهدی مـی دانند(۲۲۱).
۱۰ - شعرانی درون کتاب (الیواقیت والجواهر) نوشته است: مـهدی فرزند امام حسن عسکری هست که درون نیمـهء شعبان سال(۲۵۵) متولد شد. زنده وباقی خواهد ماند که تا با عیسی ظهور کند واکنون کـه سنـهء (۹۵۸)است (۷۰۳) سال از عمر شریفش مـی گذرد(۲۲۲).
۱۱ - شعرانی از باب سیصد وشصت وشش (کتاب فتوحات مکیـه)
تألیف ابن عربی نقل کرده کـه نوشته است: وقتیکه ظلم وجور زمـین را فرا گرفت مـهدی خروج مـی کند وزمـین را پر از عدل وداد مـی نماید. آنجناب از اولاد رسول خدا واز نسل فاطمـه است. جدش حسین هست وپدرش حسن عسکری فرزند امام علی نقی، فرزند امام محمد تقی، فرزند امام علی رضا، فرزند امام موسی کاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمد باقر، فرزند امام زین العابدین، فرزند حسین بن علی بن ابیطالب است(۲۲۳).
۱۲ - خواجه پارسا درون کتاب (فصل الخطاب) نوشته است: محمد فرزند حسن عسکری، درون نیمـهءشعبان سنـهء (۲۵۵) بـه دنیـا آمد. نام مادرش نرجس بوده درون سن پنج سالگی پدرش وفات نمود، از آن زمان که تا حال غائب هست واوست امام منتظر شیعیـان ووجودش پیش خواص اصحاب وثقات اهلش بـه اثبات رسیده است. خدا عمرش را مانند خضر والیـاس طولانی مـی گرداند(۲۲۴).
۱۳ - ابوالفلاح حنبلی درون کتاب (شذرات الذهب) وذهبی درون کتاب (العبرفی خبرمن غبر) مـی نویسند: محمد فرزند حسن عسکری فرزند علی هادی، فرزند جواد، فرزند علی رضا، فرزند موسی کاظم، فرزند جعفر صادق، علوی حسینی مـی باشد. کنیـه اش ابوالقاسم هست وشیعیـان او را بنام های خلف وحجت ومـهدی ومنتظر وصاحب الزمان نامـیده اند(۲۲۵).
۱۴ - محمد بن علی حموی مـی نویسد: ابوالقاسم محمد منتظر درون سال(۲۵۹) درون شـهر سامرا متولد شد(۲۲۶)..
وبالجمله، اشخاصیکه نام شد وگروه دیگری از علمای اهل سنت، تاریخ تولد فرزند امام حسن عسکری علیـه السلام را درون کتابها نوشته اند(۲۲۷).
در این هنگام، جلسه پایـان پذیرفت وقرار شد شب شنبهء بعد درون منزل آقای جلالی تشکیل شود.
آیـا کودک پنج ساله امام مـی شود؟
پس از شروع جلسه، آقای فهیمـی، سؤال خود را اینطور مطرح کرد:
فهیمـی: بر فرض اینکه امام حسن، فرزندی داشته باشد اما چگونـه مـی توان باور کرد که: کودکی درون سن پنج سالگی بـه مقام ولایت وامامت منصوب گردد؟ وبه مأموریت حفظ وتحمل احکام الهی انتخاب شود ودر آن صغرسن، از حیث علم وعمل، امام وپیشوای مردم وحجت خدا باشد؟!!.
هوشیـار: شما نبوت وامامت را یک مقام ظاهری ناچیزی پنداشته اید کـه به هیچ قید وشرطی مشروط نیست وهری صلاحیت دارد کـه مأمور حفظ وتحمل احکام گردد وهیچ نیـازی بـه استعداد وکمال وامتیـاز ذاتی نیست، بطوری کـه ممکن بود بـه جای محمد بن عبد الله(صلی الله علیـه وآله وسلم) ابوسفیـان بـه مقام نبوت انتخاب شود وبه جای علی بن ابیطالب علیـه السلام طلحه وزبیر امام گردند! لیکن اگر تأمل کنید وبه اخبار اهل بیت مراجعه نمایید تصدیق مـی فرمایید کـه موضوع بـه این سادگی نیست. زیرا نبوت مقام ارجمندی هست که شخص واجد آن مقام با حق تعالی ارتباط واتصال داشته از افاضات وعلوم عوالم غیبی برخوردار مـی شود، احکام وقوانین الهی بر باطن وقلب نورانیش وحی والهام مـی گردد وبه طوری آنـها را دریـافت مـی کند کـه از هر گونـه خطا واشتباهی معصوم است. همـینطورولایت وامامت مقام بزرگی هست که واجد آن مقام بـه طوری احکام خدایی وعلوم نبوت را تحمل وضبط مـی کند کـه خطا ونسیـان وعصیـان درون ساحت وجود مقدسش راه ندارد وهمواره با عوالم غیبی مرتبط بوده واز افاضات واشراقات الهی بهره مند مـی گردد. بـه واسطهء علم وعمل پیشوا وامام انسانیت ونمونـه ومظهر دین وحجت خداوندی است.
معلوم هست که:هر قابلیت واستعداد احراز این مقام شامخ را ندارد بلکه حتما از حیث روح، درون مرتبهء اعلای انسانیت قرار گرفته باشد که تا لیـاقت ارتباط با عوالم غیبی ودریـافت علوم وضبط آنـها را واجد باشد واز حیث ترکیبات جسمانی وقوای دماغی درون کمال اعتدال باشد که تا بتواند حقائق عالم هستی وافاضات غیبی را بدون خطا واشتباه بـه عالم الفاظ ومعانی تنزل دهد وبه مردم ابلاغ کند.
پس پیغمبر وامام از حیث آفرینش ممتازند وبه واسطهء همـین استعداد وامتیـاز ذاتی هست که خداوندمتعال آنان را بـه مقام شامخ نبوت یـا امامت انتخاب مـی کند. این امتیـاز، از همان اوان کودکی دروجود آنان موجود هست لکن هر وقتی کـه صلاح بود وشرائط موجود شد ومانعی درون کار نبود،آن افراد برجسته، رسماً بـه مقام ومنصب نبوت وامامت معرفی مـی شوند ومأمور حفظ وتحمل احکام مـی گردند.
این انتخاب ونصب ظاهری چنانکه گاهی بعد از بلوغ یـا درون زمان بزرگی انجام مـی گیرد ممکن هست در ایـام کودکی تحقق پذیرد.
چنانکه حضرت عیسی علیـه السلام درون گهواره با مردم سخن گفت وخودش را پیغمبر وصاحب کتاب معرفی نمود. خداوند متعال درون سورهء مریم مـی فرماید: عیسی گفت: من بندهء خدایم کـه مرا کتاب داده وبه پیغمبری برگزیده هست وهر کجا باشم مبارکم گردانیده وبه نماز وزکوة، تازنده هستم، سفارشم کرده است(۲۲۸).
از این آیـه وآیـات دیگر استفاده مـی شود که: حضرت عیسی(علیـه السلام) ازهمان ایـام صغر وکودکی پیغمبر وصاحب کتاب بوده است.
از این نظر هست که مـی گوییم: هیچ مانعی ندارد کـه کودکی درون سن پنج سالگی با عوالم غیبی ارتباط داشته باشد وبه وظیفهء سنگین خزینـه داری وضبط وتبلیغ احکام منصوب گردد ودر انجام وظیفهء خویش وادای این امانت بزرگ کاملاً نیرومند ومقتدر باشد.
اتفاقاً حضرت جواد(علیـه السلام)، نیز درهنگام وفات پدر نـه ساله یـا هفت ساله بوده واز جهت صغرسن، امامتش درون بین بعضی از شیعیـان مورد تردید واقع شد. بـه منظور حل این مشکل گروهی از بزرگان شیعه خدمتش رسیدند وصدها معضله ومسائل مشکل را از وی پرسیدند وجواب کافی دریـافت نمودند وکراماتی را نیز مشاهده د کـه شک وشبهه آنان برطرف شد(۲۲۹).
حضرت رضا(علیـه السلام) آنجناب را امام وجانشین خود معرفی مـی نمود ودر مقابل تعجب مخاطبین مـی فرمود: حضرت عیسی(علیـه السلام) هم درون سن کودکی پیغمبر وحجت خداشد(۲۳۰).
امام علی نقی(علیـه السلام) نیز، شش سال وپنج ماه از سن شریفش گذشته بود کـه پدرش از دنیـا رحلت نمود وامامت بـه وی منتقل گشت(۲۳۱).
جناب آقای فهیمـی!آفرینش وخلقت ویژه انبیـاء وائمـه طوری هست که نمـی توان آنان را با افراد عادی مقایسه کرد وقضاوت نمود.
کودکان نابغه
در بین اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده مـی شوند کـه از حیث استعداد وحافظه، نابغهء عصر خویش بوده وقوای دماغی وادراکات آنان، از مردان چهل ساله هم بهتر است.
ابوعلی سینا فیلسوف نامـی را از این افراد شمرده اند. از وی نقل هست که گفته: چون بـه حد تمـیز رسیدم مرا بـه معلم قرآن سپردند وپس از آن بـه معلم ادب. بعد هر چه را شاگردان براستاد ادیب قرائت مـی د من همـه را حفظ مـی نمودم. بعلاوهء آن،استاد مرا بـه کتابهای ذیل تکلیف کرد:(الصفات) و(غریب المصنف) و(ادب الکاتب) و(اصلاح المنطق) و(العین) و(شعروحماسه) و(دیوان ابن رومـی) و(تصریف مازنی) و(نحوسیبویـه).
پس همـه را درون مدت یکسال ونیم ازبر کردم واگر تعویق استاد نبود درون کمتر از این مدت حفظ مـی کردم وچون بـه ده سالگی رسیدم مورد تعجب اهل بخارا بودم بعد از آن، شروع کردم بـه یـاد گرفتن فقه وچون بـه دوازده سالگی رسیدم بر طبق مذهب ابی حنیفه فتوی مـی دادم. بعد از آن شروع کردم بـه علم طب و(قانون) را درون سن شانزده سالگی تصنیف نمودم ودر سن بیست وچهارسالگی خودم را درون تمام علوم متخصص مـی دانستم(۲۳۲).
دربارهء فاضل هندی گفته شده: (قبل ازرسیدن بـه سن سیزده سالگی تمام علوم معقول ومنقول را تکمـیل کرده بود وقبل از دوازده سالگی بـه تصنیف کتاب پرداخت(۲۳۳).
(توماس یونگ) کـه باید او را از جملهء بزرگترین دانشمندان انگلستان محسوب داشت از کودکی اعجوبه ای بود. از دو سالگی خواندن را مـی دانست ودر هشت سالگی، خودش بـه تنـهایی بـه آموختن ریـاضیـات پرداخت واز نـه سالگی که تا چهارده سالگی، اوقات فراغت خویش را درون بین فواصل کوتاه ساعات درس بـه آموختن زبانـهای فرانسه وایتالیـایی وعبری وفارسی وعربی صرف کرد وزبان های مذکور را بـه خوبی یـاد گرفت. درون بیست سالگی مقاله ای درون بارهء تئوری رؤیت بـه جامعهء پادشاهی فرستاد ودر آن شرح داد کـه چگونـه مـی توان بـه وسیلهء تغییر انحنای زجاجیـهء چشم همواره تصویر را واضح دید(۲۳۴).
اگر صفحات تاریخ شرق وغرب را ورق بزنید از امثال ونظائر این نوابغ زیـاد خواهید یـافت.
جناب آقای فهیمـی! درون صورتی کـه اطفال نابغه، دارای چنان مغز وقوائی باشند کـه در سنین خردسالی، ازعهدهء حفظ هزاران مطلب گوناگون وحل مشکلات وغوامض علوم برآیند ونیروی محیرالعقول آنان باعث اعجاب گردد، بعد چه استبعادی دارد کـه خداوند متعال، حضرت بقیةالله وحجت حق وعلت مبقیـهء انسانیت ومـهدی دادستان را درون سن پنج سالگی بـه ولایت منصوب گرداند وتحمل وضبط احکام را بـه عهده اش واگذار کند؟. ائمـه اطهارهم موضوع صغر سن آنجناب را پیش بینی کرده بودند:
حضرت باقر(علیـه السلام) فرمود: حضرت صاحب الامر سن مبارکش از تمام ما کمتر وگمنام تر مـیباشد(۲۳۵).
نام بردن قائم وبرخاستن مردم
جلالی: چنانکه اطلاع دارید درون مـیان مردم مرسوم است: وقتیکه کلمـه قائم برزبان جاری شد، بلند مـی شوند آیـا این عمل مدرکی هم دارد یـا نـه؟
هوشیـار: این رفتار درون بین تمام شیعیـان بلاد معمول بوده وهست. نقل شده کـه امام رضا(علیـه السلام) درون یکی از مجالس خراسان حضور داشت، کلمـهء قائم مذکور شد. بعد آنجناب ایستاد ودست مبارکش را بر سرنـهاده فرمود: اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه(۲۳۶).
این عمل درون عصر امام صادق(علیـه السلام) نیز معمول بوده هست خدمت آنجناب عرض شد: علت چیست کـه در موقع ذکر قائم حتما قیـام کرد؟ درون جواب فرمود: صاحب الامر غیبتی دارد بسیـار طولانی واز کثرت لطف ومحبتی کـه به دوستانش دارد، هروی را بـه لقب قائم کـه مشعراست بـه دولت او واظهار تأثری هست از غربت او یـاد کند، آنجناب هم نظر لطفی باو خواهد نمود. چون درون این حال، مورد توجه امام واقع مـی شود سزاوار هست از باب احترام بـه پا خیزد وتعجیل فرجش را از خدا بخواهد(۲۳۷).
پس این رفتار شیعیـان، ریشـه مذهبی دارد واظهار ادب وشعاری است، گرچه وجوبش معلوم نیست.
داستان غیبت از چه زمانی پیدا شد؟
دکتر: من شنیده ام چون امام حسن عسکری(علیـه السلام) بدون فرزند از دنیـا رفت، گروهی سودطلب مانند عثمان بن سعید، به منظور حفظ مقام خویش داستان غیبت مـهدی را جعل نموده درون بین مردم شایع د.
هوشیـار: پیغمبر اکرم وائمـه اطهارعلیـهم السلام قبلاً غیبت مـهدی را پیش بینی کرده وبه مردم اطلاع داده بودند از باب نمونـه:
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: سوگند بـه خداییکه مرا به منظور بشارت برانگیخت: قائم فرزندان من بر طبق عهدی کـه به او مـی رسد غائب مـی شود، بـه طوریکه بیشتر مردم خواهند گفت: خدا بـه آل محمد احتیـاجی ندارد ودیگران درون اصل تولدش شک مـی کنند. بعد هر زمان غیبت را ادراک نمود حتما دینش را نگهداری کند وشیطان را از طریق شک بـه خود راه ندهد مبادا کـه اورا از ملت من بلغزاند واز دین خارج سازد. چنانکه قبلاً پدر ومادرشما را از بهشت بیرون کرد. خدا شیطان را دوست وفرمانروای کفارقرار داده است(۲۳۸).
اصبغ بن نباته نقل مـی کند که: امـیرالمؤمنین(علیـه السلام) حضرت قائم را یـاد کرده فرمود: آگاه باشید کـه آن جناب بـه طوری غائب مـی شود کـه شخص نادان خواهد گفت: خدا بآل محمد احتیـاجی ندارد.
امام صادق (علیـه السلام) فرمود: اگر خبرغیبت امام خود را شنیدید انکار نکنید(۲۳۹) و(۸۸)حدیث دیگر.
از جهت این احادیث بود کـه مسلمـین غیبت را به منظور قائم ضروری واز خصائص او مـی دانستند حتیـانی را کـه احتمال مـهدویت درباره شان مـی دادند وادار بـه غیبت مـی د.ابوالفرج اصفهانی نوشته است: عیسی بن عبد الله نقل کرده کـه محمد بن عبد الله بن حسن از همان ایـام کودکی درون حالت غیبت واختفا زندگی مـی کرد ومـهدی نامـیده شد(۲۴۰).
سید محمد حمـیری مـی گوید: من درباره محمد بن حنفیـه غلو داشتم وعقیده مند بودم کـه غائب است. که تا مدتی بدین عقیده غلط معتقد بودم که تا اینکه خدا بر من منت نـهاد وبوسیله جعفربن محمدصادق(علیـه السلام) از آتش نجاتم داد وبه راه راست هدایتم نمود. داستان از این قرار بود کـه وقتی امامت جعفربن محمد با دلیل وبرهان برایم ثابت شد، روزی بـه آن حضرت عرض کردم یـابن رسول الله! درون موضوع غیبت احادیثی از پدرانت بـه ما رسیده هست ووقوع آنرا حتمـی شمرده اند، خواهشمندم بفرمایید کـه غیبت مذکور درباره چه شخصی بـه وقوع خواهد پیوست؟ امام صادق پاسخ داد:آن غیبت به منظور ششم از فرزندان من اتفاق خواهد افتاد واوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا کـه اولشان علی بن ابیطالب وآخرشان قائم بحق وبقیةالله وصاحب الزمان است. بـه خدا سوگند اگر غیبتش باندازه عمر نوح طول بکشد از دنیـا خارج نمـی شود که تا اینکه ظاهر گردد ودنیـا را پر از عدل وداد نماید.
سید حمـیری مـی گوید: وقتی این مطلب را از مولایم جعفربن محمد شنیدم حق برایم آشکار شد وبه دست آنجناب از عقیده سابقم توبه کردم ودر این موضوع اشعاری را سرودم بعد داستان غیبت مـهدی موعود بـه دست عثمان بن سعید تأسیس نشده بلکه خداوند متعال غیبت را برایش مقدر نموده وپیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـه اطهار علیـهم السلام، قبل از تولد پدرش آنرا بـه مردم اطلاع داده بودند.
طبرسی علیـه الرحمـه مـی نویسد: اخبار غیبت ولی عصر قبل از تولد خودش وتولد پدر وجدش صادر شده ومحدثین شیعه آنـها را درون اصول وکتابهایی کـه در عصر امام باقر وصادق علیـهما السلام تألیف شده هست ضبط نموده بودند. از جمله ثقات محدثین حسن بن محبوب است. وی درون حدود صد سال قبل از زمان غیبت، کتاب (مشیخه) را تألیف نموده واخبارغیبت را درون آن ثبت کرده است.از جمله آنـها این حدیث است:
ابو بصیر مـی گوید: خدمت امام صادق(علیـه السلام) عرض کردم: حضرت ابوجعفر مـی فرمود: قائم آل محمد دو غیبت دارد، یکی طولانی ودیگری کوتاه. بعد حضرت صادق فرمود: آری یکی از آن دو غیبت از دیگری طولانی تر مـی شود. بعد از آن مـی نویسد: ملاحظه کنید با پیش آمدن دو غیبت به منظور فرزند امام حسن عسکری(علیـه السلام) چگونـه صدق این احادیث ظاهر گشت(۲۴۱)!!.
محمد بن ابراهیم بن جعفرنعمانی کـه در زمان غیبت صغری تولد یـافته ودر هنگام تألیف کتاب(غیبت) هشتاد وچند سال از عمر شریف امام زمان مـی گذشته است،در کتاب مذکور صفحه شش مـی نویسد: ائمـه اطهار علیـهم السلام وقوع غیبت امام زمان را قبلاً خبر داده بودند،اگر غیبت آنجناب اتفاق نمـی افتاد، خود این موضوع، به منظور بطلان عقیده امامـیه شاهدی مـی شد لیکن خداوند متعال بـه واسطه غائب نمودن آن حضرت، صحت اخبار ائمـه را آشکار ساخت.
کتابهای غیبت قبل از تولد امام عصر
داستان غیبت مـهدی موعود وامام دوازدهم را پیغمبر اکرم وعلی بن ابیطالب وسایر ا علیـهم السلام گوشزد مسلمانان د واز همان صدراسلام درون مـیان اصحاب مشـهور ومعروف بود، بـه قدری معروفیت داشت کـه گروهی از دانشمندان وراویـان احادیث واصحاب ائمـه اطهار، قبل از ولادت امام زمان وحتی قبل از ولادت پدر وجدش کتاب هایی درون خصوص غیبت تألیف نمودند واحادیث مربوط بـه مـهدی موعود وغیبتش را درون آنـها درج نمودند. اسامـی آنان را مـی توانید درون کتاب های رجال پیدا کنید.از باب نمونـه:
۱ - علی بن حسن بن محمدطائی طاطری کـه ازاصحاب موسی بن جعفر(علیـه السلام) بوده کتابی درون غیبت نوشته است.او مردی بود فقیـه ومورد اعتماد(۲۴۲).
۲ - علی بن عمراعرج کوفی، از اصحاب موسی بن جعفر بوده وکتابی درغیبت نوشته است(۲۴۳).
۳ - ابراهیم بن صالح انماطی. از اصحاب موسی بن جعفر بوده وکتابی درغیبت نوشته است(۲۴۴).
۴ - حسن بن علی بن ابی حمزه. درون عصرحضرت رضا مـیزیسته وکتابی درغیبت تألیف نموده است(۲۴۵).
۵ - عباس بن هشام ناشری اسدی.مردی جلیل القدر ومورد وثوق بود.ازاصحاب حضرت رضا(علیـه السلام) بوده ودر سال۲۲۰ هجری وفات نمود. کتابی درون غیبت تألیف کرده است(۲۴۶).
۶ - علی بن حسن بن فضال.مردی دانشمند ومورد وثوق بود.از اصحاب حضرت هادی وامام حسن عسکری بود. کتابی درغیبت تألیف نموده است(۲۴۷).
۷ - فضل بن شاذان نیشابوری. از فقها ومتکلمـین واصحاب حضرت هادی وامام حسن عسکری بوده است. کتابی درباره قائم آل محمد وغیبت او نوشته ودر سال ۲۶۰ هجری وفات نمود(۲۴۸).
به علاوه، اگر سه مطلب را با هم ضمـیمـه کنیم غیبت امام زمان قطعی مـی شود:
الف: برحسب برهان عقلی وروایـات زیـادی کـه از معصومـین صادر شده است، وجود مقدس امام وحجت، به منظور بقا نوع انسان ضروری ولازم هست وهیچ عصری از آن وجود مقدس خالی نخواهد شد.
ب: بر طبق احادیث بسیـاری، عدد ائمـه از دوازده نفر تجاوز نمـی کند.
ج: بـه مقتضای احادیث وشـهادت تاریخ، یـازده نفرآنان زندگی را بدرود گفته اند.
از انضمام این سه امر. بقای حضرت مـهدی بـه طور قطع ثابت مـی شود وچون ظاهر نیست حتما گفت: درون حالت غیبت بسر مـی برد.
غیبت صغری وکبری
جلالی: مراد از غیبت صغری وکبری چیست؟
هوشیـار: امام دوازدهم دو مرتبه از دیده مردم مخفی شد. مرتبه اول از سال تولدش۲۵۵ یـا ۲۵۶ یـا از سال وفات پدرش – ۲۶۰ - شروع شد وتا سال (۳۲۹) امتداد یـافت. درون طول این مدت گرچه از نظرعامـه مردم غائب بود لیکن ارتباطات کاملاً منقطع نبود بلکه نواب خدمتش رسیده واحتیـاجات مردم را مرتفع مـی نمودند.غائب بودن دراین ۷۴ یـا ۶۹ سال را غیبت صغری گویند.
غیبت دوم از سال(۳۲۹) کـه سال انقراض نیـابت نواب بود، شروع شد وتا زمان ظهور امتداد دارد. این را غیبت کبری مـی گویند. پیغمبر اکرم وائمـه اطهار(علیـه السلام) قبلاً از وقوع این دو غیبت خبرداده بودند.ازباب نمونـه:
اسحاق بن عمارمـی گوید: از حضرت صادق شنیدم کـه مـی فرمود: قائم را دو غیبت خواهد بود یکی طولانی ودیگری کوتاه. درون غیبت اول شیعیـان خاص جایش را مـی دانند ولی درون دومـی جز خواص دوستان دینی اوی از جایش اطلاع ندارد(۲۴۹).
امام صادق(علیـه السلام) فرمود: حضرت صاحب الامر دو غیبت دارد، یکی از آنـها بـه قدری طولانی مـی شود کـه گروهی مـی گویند: مرده است. گروهی مـی گویند: کشته شده است.گروهی مـی گویند: رفته است.فقط عده معدودی باقی مـی مانند کـه به وجود آنجناب عقیده دارند وایمانشان ثابت واستوار است.در آن زمانی از جایگاه آن حضرت اطلاع ندارد مگر خدمتکار مخصوصش(۲۵۰) و(هشت) حدیث دیگر.
غیبت صغری وارتباط شیعیـان
فهیمـی: من شنیده ام که: بعد از شروع غیبت صغری بعضی از فریبکاران،از جهل مردم سوء استفاده نموده با ادعای نیـابت وبابیت امام غائب، مردم عوام وساده لوح را فریب دادند وبدین وسیله، موقعیت ومقامـی راب د واموال مردم را بـه جیب زدند.لازم هست جنابعالی توضیح بدهید که: نواب چه اشخاصی بوده اند وارتباط وتماس مردم با امام زمان چگونـه وبه چه وسیله ای بوده است؟
هوشیـار: درون زمان غیبت صغری تودهء مردم از درک ملاقات حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) محروم بودند لیکن ارتباطات کاملاً منقطع نبود وبه وسیلهء عده معدودی کـه باب ونائب ووکیل نامـیده مـی شدند، با امام خود تماس گرفته حوائج خویش را رفع مـی نمودند ومشکلات دینی خود را حل مـی د.سهم امامـی کـه به اموالشان تعلق مـی گرفت بـه وسیلهء همان نواب فرستاده مـی شد.گاهی از ناحیـهء مقدسه تقاضای کمک مادی مـی نمودند، گاهی به منظور سفر حج یـا سفرهای دیگرب اجازه مـی د.گاهی به منظور شفای مریض وطلب فرزند خواهش دعا مـی د.گاهی هم ابتداء از ناحیـهء مقدسه به منظور اشخاصی پول یـا لباس یـا کفن فرستاده مـی شد ومانند این کارها.در تمام این موارد،افراد معینی واسطه بودند، تقاضاها هم بوسیله نامـه فرستاده مـیشد.پاسخ آنان نیز کتباً از ناحیـهء مقدسه صادر مـی شد کـه آنـها را اصطلاحاً (توقیع) مـی گویند.
آیـا توقیعات بـه خط خود امام بود؟
جلالی: کاتب توقیعات خود امام بود یـا دیگری؟
هوشیـار: گفته شده که: خود آن حضرت کاتب توقیعات بوده هست حتی خط مبارکش بین خواص اصحاب وعلمای وقت معروف بوده آنرا بـه خوبی مـی شناختند. این سخن شواهدی هم دارد محمد بن عثمان عمری مـی گوید: از ناحیـهء مقدسه توقیعی صادرشد کـه خطش راخوب مـی شناختم(۲۵۱).
اسحاق بن یعقوب مـی گوید: بتوسط محمد بن عثمان مسائل مشکلی را بـه ناحیـهء مقدسه فرستادم وجوابش را بـه دستخط مبارک امام زمان دریـافت داشتم(۲۵۲).
شیخ ابوعمر عامری مـی گوید: ابن ابی غانم قزوینی با جماعتی از شیعیـان درون موضوعی اختلاف ومشاجره نمودند وبرای رفع نزاع نامـه ای بـه ناحیـهء مقدسه نوشته جریـانرا بـه عرض رسانیدند. بعد جواب نامـه آنان بـه خط مبارک امام صادرگشت(۲۵۳).
صدوق علیـه الرحمـه مـی گفت: توقیعی کـه به خط امام زمان به منظور پدرم صادر شده بود، اکنون نزد من موجود است(۲۵۴).
افراد مذکور شـهادت داده اند کـه نامـه ها بـه خط مبارک امام بوده هست ولی معلوم نیست از چه راهی خط آن حضرت را تشخیص مـی دادند، زیرا با وجود غیبت مشاهده امکان نداشت.علاوه براین، اشخاصی هم خلاف این موضوع را اظهار داشته اند مثلاً ابو نصر هبة الله روایت کرده کـه توقیعات صاحب الامر،به همان خطی کـه در زمان امام حسن(علیـه السلام) صادر مـی شد،به وسیلهء عثمان بن سعید ومحمد بن عثمان، به منظور شیعیـان صادر مـی گشت(۲۵۵).
بازهمـین شخص مـی گوید: ابو جعفر عمری درسنـهء (۳۰۴) وفات نمود.قریب پنجاه سال وکیل امام زمان بود، مردم اموالشان را بـه سویش حمل مـی نمودند وتوقیعات آن حضرت بـه همان خطی کـه در زمان امام حسن صادر مـی شد، بـه دست او به منظور شیعیـان صادر مـی گشت(۲۵۶).
در جای دیگر مـی گوید: توقیعات صاحب الامر بـه دست محمد بن عثمان صادر مـی شد، بـه همان خطی کـه در زمان پدرش عثمان بن سعید صادر مـی گشت(۲۵۷).
عبد الله بن جعفر حمـیری مـی گوید: وقتی عثمان بن سعید وفات نمود توقیعات صاحب الامر، با همان خطی کـه قبلاً با ما مکاتبه مـی شد صادر مـی گشت(۲۵۸).
از این روایـات استفاده مـی شود:توقیعاتی کـه توسط عثمان بن سعید وبعد از آن، توسط محمد بن عثمان بـه مردم مـی رسیده،از حیث خط عیناً مانند توقیعاتی بوده هست که درون زمان امام حسن عسکری(علیـه السلام) صادر مـی شده است.از اینجا معلوم مـی شود کـه توقیعات بـه خط امام نبوده بلکه مـی شود گفت: امام حسن(علیـه السلام) نویسندهء مخصوصی داشته کـه تا زمان عثمان بن سعید ومحمد بن عثمان زنده ومتصدی کتابت توقیعات بوده هست وممکن هست گفته شود که: بعض توقیعات را خود امام مرقوم مـی فرموده وبعضی را دیگران.لیکن نکتهء قابل تذکر اینکه: از مطالعهء حالات علما وشیعیـان زمان غیبت صغری ومتن توقیعات استفاده مـی شود که: مندرجات آن نامـه ها مورد اعتماد ووثوق شیعیـان بوده، آنـها را از ناحیـهء مقدسه مـی دانستند ومورد قبولشان واقع مـی شده است.
در مورد اختلافات مکاتبه مـی د وپس از صدور جواب تسلیم مـی گشتند.حتی گاهی کـه در صحت صدور بعض توقیعات شک مـی د باز هم حل اختلافات را بـه عهدهء مکاتبه مـی گذاشتند(۲۵۹).
علی بن حسین بن بابویـه با ناحیـهء مقدسه مکاتبه نمود وتقاضای فرزند کرد وجوابش رادریـافت نمود(۲۶۰).
یکی از علمائی کـه زمان غیبت صغری وعصر نواب را درک نموده، محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی است.وی درون کتاب (غیبت) خویش، سفارت ونیـابت نواب را تأیید نموده بعد از نقل احادیث غیبت،مـی نویسد: درون زمان غیبت صغری افراد معین ومعروفی بین امام(علیـه السلام) وبین مردم واسطه بودند، بـه توسط آنان مریض هایی شفا یـافتند، پاسخ مشکلات شیعیـان صادر مـی گشت، ولی روزگار غیبت صغری، اکنون پایـان یـافته ودوران غیبت کبری فرا رسیده است(۲۶۱).
معلوم مـی شودتوقیعات، قرائن وشواهد صدقی همراه داشته کـه موردقبول شیعیـان وعلمای وقت واقع مـی شده است.
شیخ حرعاملی(علیـه الرحمـه) مـی نویسد: ابن ابی غانم قزوینی با شیعیـان مشاجره مـی کرد ومـی گفت: امام حسن عسکری(علیـه السلام) فرزندی نداشته است.شیعیـان نامـه ای بـه ناحیـهء مقدسه نوشتند ومرسومشان چنین بود کـه نامـه ها را با قلم بدون مرکب بر کاغذ سفید مـی نوشتند که تا علامت ومعجزه ای باشد.پس جوابشان از ناحیـهء مقدسه صادر گشت(۲۶۲).
تعداد نواب
در عدد نواب اختلاف است. سیدبن طاوس درون کتاب (ربیع الشیعه) اسامـی آنان را بدین قرار ذکر کرده: ابوهاشم داودبن القاسم، محمد بن علی بن بلال، عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، عمرالاهوازی، احمدبن اسحاق،ابومحمدالوجنای، ابراهیم بن مـهزیـار، محمد بن ابراهیم(۲۶۳).
شیخ طوسی علیـه الرحمـه وکلا را بدین اسامـی معرفی نموده است: ازبغداد، عمری وپسرش وحاجز وبلالی وعطار، از کوفه، عاصمـی. از اهواز، محمد بن ابراهیم بن مـهزیـار، از قم، احمدبن اسحاق، ازهمدان، محمد بن صالح، از ری،شامـی واسدی. از آذربایجان، قاسم بن العلا. از نیشابور، محمد بن شاذان(۲۶۴).
لیکن وکالت چهارنفر، دربین شیعیـان معروف است: اول عثمان بن سعید.دوم محمد بن عثمان، سوم حسین بن روح، چهارم علی بن محمدسمری، هریک از آنـها هم درون شـهرهای مختلف نمایندگانی داشتند(۲۶۵).
عثمان بن سعید
عثمان بن سعید از بزرگان وثقات اصحاب امام حسن عسکری(علیـه السلام) ووکیل آنجناب بود. مامقانی وبوعلی درباره اش نوشته اند: عثمان بن سعید موثق وجلیل القدر بوده احتیـاجی بـه توصیف ندارد.وکیل امام هادی وامام حسن عسکری وامام قائم علیـهم السلام بوده است(۲۶۶).
علامـه بهبهانی نوشته است: عثمان بن سعید ثقه وجلیل القدرمـی باشد(۲۶۷).
امام هادی وامام حسن عسکری علیـهما السلام توثیقش نموده اند.
احمد بن اسحاق مـی گوید: بـه امام هادی(علیـه السلام) عرض کردم: باکی معاشرت نمایم واحکام دینم را از او یـاد بگیرم وسخنش را بپذیرم؟ فرمود: عثمان بن سعید عمری مورد اعتماد من مـی باشد.اگر چیزی برایت نقل کرد صحیح مـی گویدحرفش را بشنو واطاعت کن، زیرا من بـه وی اعتماد دارم.
ابوعلی نقل کرده که: از امام حسن عسکری(علیـه السلام) هم نظیر این سؤال شد پاسخ داد: عثمان بن سعید وفرزندش محمد مورد اعتماد من هستند.هرچه را برایت روایت کنند درست مـی گویند.سخن آنان را بشنو واطاعت کن زیرا بـه آنان اعتماد دارم.
این حدیث بـه قدری درون بین اصحاب شـهرت داشت کـه ابوالعباس حمـیری مـی گوید: این حدیث درون بین ما زیـاد مذاکره مـی شد وبدان وسیله مقام ارجمند عثمان بن سعید را ستایش مـی کردیم(۲۶۸).
محمد بن اسماعیل وعلی بن عبد الله مـی گویند: روزی درون شـهر سامره بر امام حسن عسکری(علیـه السلام) وارد شدیم درون حالیکه گروهی از شیعیـان حاضر بودند.ناگاه، بدرخادم وارد شده عرض کرد:جماعتی ژولیده مو وگردآلود درب خانـه اجازه ورود مـی خواهند.حضرت فرمود:از شیعیـان یمن هستند.سپس بـه خادمش بدر فرمود: عثمان بن سعید را حاضر کن.
طولی نکشید کـه عثمان حاضر شد.حضرت بـه وی فرمود: عثمان! تو وکیل ومورد وثوق ما هستی،اموال خدا را کـه این جماعت آورده اند تحویل بگیر. راوی مـی گوید:عرض کردیم: ما مـی دانستیم کـه عثمان از شیعیـان خوب هست ولی شما با این عمل موقعیت ومقامش را بالاتر بردید ووکالت وثقه بودنش را نیز اثبات نمودید.حضرت فرمود: آری چنین است. بدانید کـه عثمان بن سعید وکیل من وفرزندش وکیل فرزندم مـهدی خواهد بود(۲۶۹).
امام حسن عسکری(علیـه السلام) فرزندش را بـه جماعتی کـه چهل نفر بودند وعلی بن بلال واحمد بن هلال ومحمد بن معاویـه وحسن بن ایوب از جمله آنان بودند نشان داد وفرمود: این امام شما وجانشین من است، از وی اطاعت کنید وبدانید کـه بعد از این که تا مدتی او را نخواهید دید. سخنان عثمان بن سعید را قبول کنید وتابع اوامرش باشید زیرا وی جانشین امام شماست وحل وفصل کارهای شیعیـان بـه دستش خواهد بود(۲۷۰).
کرامات او
علاوه بر اینـها، کراماتی بدو منسوب هست که صدق گفتارش را تأیید مـی کند. از باب نمونـه:
شیخ طوسی درون کتاب غیبت از جماعتی از بنی نوبخت کـه ابوالحسن کثیری از جمله آنـهاست روایت کرده که: از قم وحوالی آن، اموالی نزد عثمان بن سعید حمل شد.وقتی حامل خواست مراجعت کند عثمان فرمود: امانت دیگری هم بتو سپرده شده چرا تحویل ندادی؟ عرض کرد: چیزی باقی نمانده است: فرمود: برگرد وجستجو کن.
آن مرد بعد از چند روز تفحص، برگشته اظهار داشت، چیزی را نیـافتم، عثمان گفت: دو قطعه پارچه سردانی را کـه فلانی فرزند فلانی بـه تو سپرده بود کـه به ما برسانی چه شد؟!عرض کرد: بـه خدا سوگند! فرمایش شما درست هست لیکن من فراموش کردم والان هم اصلاً نمـیدانم کجاست. بازهم بـه منزلش برگشته هرچه تفتیش کرد آنرا نیـافت. نزد عثمان بن سعید برگشته جریـان را اطلاع داد. گفت: برو پیش فلانی پسر فلانی پنبه فروش، کـه دو عدل پنبه بانبارش بردی،آن عدلی را کـه رویش چنین وچنان نوشته هست بازکن، پارچه امانتی را درون آن خواهی یـافت.آن مرد بـه دستورش عمل نمود وپارچه را یـافته خدمتش برد(۲۷۱).
محمد بن علی اسود مـی گوید: زنی پارچه ای بـه من داد کـه به عثمان بن سعید برسانم.آنرا با لباسهای دیگری خدمتش بردم. دستورداد: بـه محمد بن عباس قمـی تحویل دهم. بـه دستورش رفتار نمودم. بعد از آن عثمان بن سعید پیغام داد: چرا پارچه آن زن را ندادی؟ بعد داستان پارچه آن زن بـه یـادم آمد، بعد از جستجوی بسیـار آنرا یـافته تحویل دادم(۲۷۲).
صدوق علیـه الرحمـه درون (اکمال الدین) نوشته است: مردی از اهل عراق سهم امامـی نزد عثمان بن سعید برد عثمان مال را رد کرده فرمود: حق عموزادگانت را کـه چهارصددرهم هست از آن بیرون کن. مرد عراقی تعجب نمود، وقتی بـه حساب اموال خود رسیدگی نمود معلوم شد هنوز قسمتی از زمـین زراعتی عموزادگانش را کـه در دست وی بوده بـه صاحبانش رد نکرده است. وقتی با دقت حساب کرد دید سهم آنان چهارصد درهم مـی شود. بعد آن مبلغ را از اموال خویش خارج نمود وبقیـه را پیش عثمان بن سعید برد. این دفعه مورد قبول واقع گشت(۲۷۳).
اکنون وجدان پاک رفقا را بـه قضاوت مـی طلبم. باوجود اخباری کـه درباره عثمان بن سعید وارد شده ومقامـی کـه نزد امام هادی وامام حسن عسکری(علیـه السلام) داشته هست واتفاق شیعیـان برعدالتش وتسلیم بودن اصحاب وخواص امام حسن عسکری(علیـه السلام) درون مقابلش، آیـا بازهم درون صحت ادعایش تردید دارید واحتمال مـی دهید کـه خواسته باشد مردم را فریب دهد؟!
محمد بن عثمان
بعد از وفات عثمان بن سعید، فرزندش محمد بن عثمان بـه جای پدر نشست وبه وکالت ناحیـه مقدس منصوب شد.
شیخ طوسی درباره اش مـی گوید: محمد بن عثمان وپدرش هر دو وکیل حضرت صاحب الزمان(علیـه السلام) بوده ونزد آن جناب مقام بزرگی را واجد بودند(۲۷۴).
مامقانی نوشته است: جلالت وبزرگی محمد بن عثمان نزد امامـیه ثابت هست ومحتاج بـه بیـان واقامـه برهان نیست. شیعیـان اجماع دارند کـه حتی درون زمان حیـات پدرش وکیل امام حسن عسکری(علیـه السلام) بوده وسفارت حضرت حجت را نیز عهده دار بوده است(۲۷۵).
عثمان بن سعید تصریح کرد که: بعد از من فرزندم جانشین من ونائب امام مـی باشد(۲۷۶)..
یعقوب بن اسحاق مـی گوید: بـه وسیله محمد بن عثمان نامـه ای خدمت امام زمان فرستادم واز بعض مشکلات دینی سؤال نمودم،جواب نامـه بـه خط مبارک امام واصل شد ودرضمن آن نوشته بود: محمد بن عثمان بن عمری موثق مـی باشد ونامـه هایش نامـه های من است(۲۷۷).
کرامات او
محمد بن شاذان مـی گوید:چهارصد وهشتاد درهم مال امام پیش من جمع شده بود. چون خوش نداشتم آن را نا تمام نزد امام بفرستم بیست درهم از مال خودم رویش گذاشته توسط محمد بن عثمان خدمت امام فرستادم، اما از اضافه بیست درهم چیزی ننوشتم. رسید آن مال از ناحیـه امام واصل شد ونوشته بود: پانصد درهم کـه بیست درهمش مال خودت بود واصل گشت(۲۷۸).
جعفر بن احمدبن متیل مـی گوید: محمد بن عثمان مرا احضار کرد چند پارچه وکیسه ایکه چند درهم درون آن بود بـه من تسلیم نمود وفرمود: بـه (واسط) برو واولی را کـه ملاقات نمودی کیسه را با پارچه تسلیمش کن. من بـه جانب واسط حرکت کردم، اولی را کـه ملاقات نمودم حسن بن محمد بن قطاة بود. بعد خودم را بـه وی معرفی نمودم، مرا شناخت وبا هم معانقه کردیم، باو گفتم:
محمد بن عثمان سلامت رسانید واین امانت را برایت فرستاد. وقتی این مطلب را شنید خدای را سپاس گفت وفرمود: محمد بن عبد الله عامری وفات نموده. من اکنون به منظور تهیـه کفنش از منزل خارج شده ام. وقتی امانت را باز نمودیم دیدیم تمام مایحتاج دفن مرده ای درون آن موجود است. پولها هم بـه مقدار مزد حمالان وقبرکن بود. بعد جنازه را تشییع کرده دفن نمودیم(۲۷۹).
محمد بن علی بن الاسودقمـی مـی گوید: محمد بن عثمان قبری به منظور خویش تهیـه کرده علتش را پرسیدم، پاسخ داد: از جانب امام مأمورم کـه کارهایم را جمع وجور کنم. دو ماه بعد از این واقعه دار دنیـا را وداع کرد(۲۸۰).
محمد بن عثمان درون حدود پنجاه سال متصدی منصب نیـابت بود ودر سال (۳۰۴) درون گذشت(۲۸۱).
حسین بن روح
حسین بن روح سومـین وکیل امام زمان(علیـه السلام) است. وی داناترین فرد عصرخویش بود. محمد بن عثمان او را بـه جانشینی خود ونیـابت امام عصر منصوب گردانید.
مجلسی(علیـه الرحمـه) درون بحار نوشته است: وقتی مرض محمد بن عثمان شدت یـافت، گروهی از بزرگان ومعروفین شیعه مانند ابوعلی بن همام وابوعبد الله بن محمد کاتب وابوعبد الله باقطانی وابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی وابوعبد الله بن وجنا خدمتش رسیده از جانشینش سؤال نمودند جواب داد: حسین بن روح جانشین من ووکیل ومورد اعتماد حضرت صاحب الامر است، درون کارها بـه وی رجوع کنید. من از جانب امام مأمورم کـه حسین بن روح را بـه نیـابت منصوب گردانم(۲۸۲).
جعفر بن محمد مدائنی مـی گوید: من اموال امام را نزد محمد بن عثمان مـی بردم. روزی چهارصد دینار خدمتش بردم فرمود:این پول را نزد حسین بن روح ببر. عرض کردم خواهشمندم خودتان قبول بفرمایید. فرمود: خدمت حسین بن روح ببر وبدانکه من او را جانشین خودم قرار دادم.عرض کردم: بـه امر امام این کار را انجام مـیدهید؟ فرمود:آری. بعد اموال را نزد حسین بن روح بردم. بعد از آن سهم امام را خدمت او مـی بردم(۲۸۳).
در بین اصحاب وخواص محمد بن عثمان، افرادی وجود داشتند کـه به مراتب از حسین بن روح موجه تر وآبرومند تر بودند مانند جعفر بن احمدبن متیل.همـه یقین داشتند کـه منصب نیـابت بـه وی تفویض مـی شود.
لیکن برخلاف پیش بینی آنان، حسین بن روح بـه این مقام برگزیده شد وتمام اصحاب حتی جعفر بن احمدبن متیل درون مقابلش تسلیم شدند(۲۸۴).
از ابو سهل نوبختی پرسیدند:چطور شد کـه حسین بن روح بـه نیـابت انتخاب شد درون صورتیکه شما بدان مقام سزاوارتر بودید؟ گفت: امام بهتر مـی داند چهی رابدین منصب انتخاب کند.من همـیشـه با مخالفین مناظره دارم، اگر وکیل بودم شاید درون مواقع بحث، به منظور اثبات مدعای خودم، جای امام را نشان مـی دادم، ولی حسین بن روح مثل من نیست حتی اگر امام درون زیر لباسش مخفی باشد واورابا قیچی پاره پاره کنند ممکن نیست دامنش را بگشاید که تا امام دیده شود(۲۸۵).
صدوق (علیـه الرحمـه) مـی نویسد: محمد بن علی اسود نقل کرده کـه علی بن حسین بن بابویـه، بوسیله من بـه حسین بن روح پیغام داد کـه از حضرت صاحب الامرعلیـه السلام تقاضا کند برایش دعائی بفرماید شاید خدا پسری بوی مرحمت کند. من خواسته او را خدمت حسین بن روح عرض کردم بعد از سه روز اطلاع داد کـه امام برایش دعا فرمود. بزودی خدا پسر پربرکتی کـه نفعش بـه مردم مـی رسد بـه وی عطا خواهد نمود. درهمان سال محمد برایش متولد شد وبعد از او هم فرزندان دیگری پیدا کرد. صدوق علیـه الرحمـه بعد از نقل داستان مـی نویسد: هر وقت محمد بن علی اسود مرا مـی دید کـه در مجالس درس محمد بن حسن بن احمد رفت وآمد مـی نمایم وشوق زیـادی درون خواندن وحفظ کتاب های علمـی دارم، مـی گفت چندان تعجب ندارد کـه این قدر بـه تحصیل علم علاقه داری به منظور اینکه بـه برکت دعای امام زمان بـه دنیـا آمدی(۲۸۶).
مردی درون نیـابت حسین بن روح شک داشت. بعد برای روشن شدن موضوع، با قلم خشک وبدون مرکب، نامـه ای نوشت وبرای امام فرستاد. بعد از چند روز جوابش توسط حسین بن روح از ناحیـه مقدسه صادر شد(۲۸۷).
حسین بن روح درون ماه شعبان سال(۳۲۶) از داردنیـا رحلت نمود(۲۸۸).
نائب چهارم
نائب چهارم امام عصر(علیـه السلام) شیخ ابوالحسن علی بن محمدسمری بوده است. ابن طاوس درون باره اش مـی نویسد: امام حسن عسکری وامام هادی علیـهما السلام را خدمت نموده وآن دو امام باوی مکاتبه داشتندوتوقیعات زیـادی برایش مرقوم فرمودند واز وجوه موثقین شیعیـان بوده است(۲۸۹)..
احمد بن محمد صفوانی مـی گوید: حسین بن روح، علی بن محمدسمری را بـه جای خویش نصب کرد که تا به کارهایش رسیدگی کند. اما هنگامـی کـه وفات علی بن محمد نزدیک شد جمعی از شیعیـان خدمتش رسیدند که تا از جانشینش سؤال نمایند فرمود.مأمور نیستمـی را بـه نیـابت منصوب کنم(۲۹۰).
احمد بن ابراهیم بن مخلد مـی گوید: روزی علی بن محمد سمری بدون مقدمـه فرمود: خدا علی بن بابویـه قمـی را رحمت کند.حاضرین تاریخ این کلام را یـادداشت نمودند. بعداً خبر رسید کـه علی بن بابویـه درون همان روز از دنیـا رفته است. خودسمری هم درون سال (۳۲۹) وفات نمود(۲۹۱).
حسن بن احمد مـی گوید: چند روز قبل از وفات علی بن محمد سمری خدمتش حاضر بودم نامـه ای را کـه از ناحیـه مقدسه صادر شده بود به منظور مردم قرائت نمود، بدین مضمون: ای علی بن محمدسمری! خداوند پاداش برادرانت را درون مرگ تو بزرگ گرداند، زیرا که تا شش روز دیگر اجلت خواهد رسید. کارهایت را جمع وجور کن، لیکنی را جانشین قرار نده زیرا بعد از این غیبت کامل واقع خواهدشد. من که تا هنگامـیکه خدا اذن ندهد وزمانی طولانی نگذرد ودلها را قساوت نگیرد وزمـین از ستم پر نشود آشکار نخواهم شد. درون بین شماانی پیدا خواهند شد کـه ادعای رؤیت نمایند لیکن آگاه باشید که: پیش از خروج سفیـانی وصیحه آسمانی هرادعای رؤیت کند دروغگوست(۲۹۲).
نیـابت چهار نفر مذکور درون بین شیعیـان معروف است. گروهی هم بـه دروغ این منصب را ادعا نمودند ولی چون برهانی نداشتند دروغشان ثابت گشت ورسوا شدند مانند: حسن شریعی، ومحمد بن نصیرنمـیری، واحمدبن هلال کرخی، ومحمد بن علی بن بلال، ومحمد بن علی شلمغانی، وابوبکر بغدادی.
این بود اطلاعات من راجع بـه نواب. از مجموع این مدارک بـه صحت ادعای آنان، اطمـینان حاصل مـی شود.
دکتر: من درون این زمـینـه سؤالاتی داشتم ولی اجازه دهید به منظور جلسه بعد بماند، چون امشب بحثمان خیلی طولانی شد.
چرا از اول، غیبت کامل واقع نشد؟
با حضور همـه برادران جلسه درون خانـه آقای دکتر تشکیل شد.
دکتر: غیبت صغری اصلاً چه فایده ای داشت؟ اگر بنابود امام زمان غائب شود چرا از همان زمان وفات امام حسن عسکری(علیـه السلام) غیبت وانقطاع کامل شروع نشد؟
هوشیـار: غائب شدن امام ورهبر جمعیت، آنـهم زمانی طولانی امریست بس غریب وغیرمأنوس وباور ش به منظور مردم دشوار هست از این جهت، پیغمبر وائمـه اطهار علیـهم السلام تصمـیم گرفتند که: کم کم مردم را با این موضوع آشنا سازند وافکار را به منظور پذیرش آن آماده نمایند لذا گاه بیگاه از غیبتش خبرداده گرفتاریـهای مردم آن عصر وانکار وسرزنش منکرین وثواب ثبات قدم وانتظار فرج را گوشزد مـی نمودند. گاهی هم با رفتارشان عملاً شبیـه غیبت را فراهم مـی ساختند.
مسعودی درون اثبات الوصیة نوشته است: امام هادی(علیـه السلام) با مردم کم معاشرت مـی کرد وجز با خواص اصحاب بای تماس نمـی گرفت. وقتی امام حسن عسکری بـه جایش نشست درون اکثر اوقات پرده با مردم سخن مـی گفت که تا شیعیـان به منظور پذیرش غیبت امام دوازدهم مـهیـا ومانوس گردند(۲۹۳).
اگر بعد از رحلت امام حسن عسکری(علیـه السلام) غیبت کامل شروع مـی شد شاید وجود مقدس امام زمان مورد غفلت واقع شده کم کم فراموش مـی گشت. از این جهت، ابتدا غیبت صغری شروع شد که تا شیعیـان درون آن ایـام، بـه وسیله نواب با امام خود تماس گرفته علائم وکراماتی را مشاهده نمایند وایمانشان کامل گردد.اما هنگامـی کـه افکار مساعد گشت وآمادگی بیشتری پیدا شد غیبت کبری شروع گردید.
کبری حدی دارد؟
مـهندس: آیـا به منظور غیبت کبری حدی تعیین شده است؟
هوشیـارِ: حدی معین نشده لیکن احادیث دلالت مـی کنند کـه مدتش بـه قدری طولانی مـی شود کـه گروهی بـه شک مـی افتند.از باب نمونـه:
امـیرالمؤمنین (علیـه السلام) دربارهء حضرت قائم فرمود: غیبتش بـه قدری طولانی مـی شود کـه شخص جاهل مـی گوید: خدا بـه اهل بیت پیغمبر احتیـاجی ندارد(۲۹۴)..
حضرت سجاد(علیـه السلام) فرمود: یکی از خصائص نوح درون قائم وقوع خواهد یـافت وآن طول عمرش مـی باشد(۲۹۵).
فلسفه غیبت امام زمان(عج)
مـهندس: امام زمان اگر درون بین مردم ظاهر بود ومـیتوانستند درون مواقع احتیـاج خدمتش برسند ومشکلاتشان را حل کنند، به منظور دین ودنیـای آنان بهتر بود.پس چرا غائب شد؟.
هوشیـار: البته اگر مانعی وجود نداشت، ظهور آن حضرت اصلح وانفع بود.لیکن چون مـی بینیم کـه خداوندمتعال آن وجود مقدس را ازدیده ها پنـهانی داشته هست وافعال خدا هم با نـهایت استحکام وبر طبق مصالح وحکم واقعی صادر مـی شود، غیبت آن جناب را نیز علت وحکمتی خواهد بود، گرچه تفصیلش به منظور ما مجهول باشد.حدیث ذیل دلالت مـی کند که: علت وسبب اساسی غیبت، به منظور مردم بیـان نشده وبجز ائمـهء اطهار(علیـه السلام)ی از آن اطلاع ندارد.
عبد الله بن فضل هاشمـی مـی گوید:امام صادق(علیـه السلام) فرمود:حضرت صاحب الامر ناچار غیبتی خواهدداشت، بطوری کـه گمراهان درون شک واقع مـی شوند.عرض کردم: چرا؟فرمود: مأذون نیستیم علتش را بیـان کنیم. گفتم: حکمتش چیست؟ فرمود همان حکمتی کـه در غیبت حجتهای گذشته وجود داشت، درون غیبت آن جناب نیز وجود دارد. اما حکمتش ظاهر نمـی شود مگر بعد از ظهور او، چنانکه حکمت کشتی وکشتن جوان واصلاح دیوار بـه دست خضر(علیـه السلام) به منظور موسی(علیـه السلام) آشکار نشد جزهنگامـی کـه مـی خواستنداز هم جداشوند.ای پسر فضل! موضوع غیبت سری هست از اسرار خدا وغیبتی هست از غیوب الهی.
چون خدا را حکیم مـی دانیم حتما اعتراف کنیم کـه کارهایش ازروی حکمت صادرمـی شود، گرچه تفصیلش به منظور ما مجهول باشد(۲۹۶). از حدیث مذکور استفاده مـی شود کـه علت اصلی واساسی غیبت بیـان نشده است، یـا به منظور اینکه اطلاع برآن صلاح مردم نبوده یـااینکه استعداد فهمش را نداشته اند.
اما درون احادیث، سه حکمت به منظور غیبت بیـان شده است:
فائدهء اول: امتحان وآزمایش است. گروهی کـه ایمان محکمـی ندارند باطنشان ظاهر شود وکسانی کـه ایمان درون اعماق دلشان ریشـه کرده بـه واسطهء انتظار فرج وصبر برشدائد وایمان بـه غیب ارزششان معلوم شود وبه درجاتی از ثواب نائل گردند.موسی بن جعفر(علیـه السلام) فرمود: هنگامـی کـه پنجمـین فرزند امام هفتم غائب شد، مواظب دین خود باشید، مبادای شما را از دین خارج کند.ای پسرک من! به منظور صاحب الامر ناچار غیبتی خواهدبود، بـه طوریکه گروهی از مؤمنین از عقیده برمـی گردند. خدا بـه وسیلهء غیبت، بندگانش را امتحان مـی کند(۲۹۷).
فائدهء دوم: بـه وسیلهء غیبت از بیعت نمودن با ستمکاران محفوظ مـی ماند.
حسن بن فضال مـی گوید: علی بن موسی الرضا(علیـه السلام) فرمود: گویـا شیعیـانم را مـی بینم کـه هنگام مرگ سومـین فرزندم(امام حسن عسکری) درون جستجوی امام خود همـه جا را مـی گردند اما او را نمـی یـابند. عرض کردم: چرا یـابن رسول الله؟ فرمود: به منظور اینکه امامشان غائب مـی شود. عرض کردم: چرا غائب مـی شود؟ فرمود: به منظور اینکه وقتی با شمشیر قیـام نمود بیعت احدی درون گردنش نباشد(۲۹۸).
فائدهء سوم: بـه وسیله غیبت از خطر قتل نجات مـی یـابد.
زراره مـی گوید: حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: قائم حتما غائب شود. عرض کردم! چرا؟ فرمود: از کشته شدن مـی ترسد، وبا دست بـه شکم خود اشاره کرد (۱۲۰). سه حکمت مذکور، درون احادیث اهل بیت منصوص است
امام زمان(علیـه السلام) اگر ظاهر بود چه محذوری داشت؟
مـهندس: اگر امام زمان درون مـیان بشر ظاهر بود، درون یکی از شـهرهای جهان زندگی مـی کرد ورهبری دینی مسلمـین را بـه عهده داشت وبا همـین روش بـه زندگی ادامـه مـی داد که تا هنگامـی کـه اوضاع عالم مساعد مـی شد، با شمشیر قیـام مـی نمود ودستگاه کفر وستم را برمـی چید، این فرض چه مانعی داشت؟
هوشیـار: فرضیـه خوبی هست ولی حتما حساب کرد کـه چه نتائج وعواقبی را درون بر دارد. من موضوع را بر طبق جریـان عادی، به منظور شما تشریح مـی کنم:
چون پیغمبر اکرم وائمـه اطهارعلیـهم السلام کراراً گوشزد مردم کرده بودند کـه دستگاه ظلم وستم، عاقبت بـه دست مـهدی موعود، برچیده مـی شود وکاخهای بیدادگری را واژگون خواهد نمود، از این جهت، وجود مقدس امام زمان، همواره مورد توجه دودسته مردم واقع مـی شد: یکی مظلومـین وستم دیدگان کـه متأسفانـه همـیشـه عده آنان زیـاد بوده وهست. آنان بـه قصد تظلم وامـید حمایت ودفاع، دور وجود امام زمان اجتماع نموده تقاضای نـهضت ودفاع مـی نمودند وهمـیشـه گروه کثیری اطرافش را احاطه نموده انقلاب وغوغایی برپا بود.
دسته دوم زورگویـان وستمکاران خونخوارند کـه بر ملت محروم تسلط یـافته ودر راه رسیدن بـه منافع شخصی وحفظ مقام خویش از هیچ عمل زشتی پروا ندارند وحاضرند تمام ملت را فدای مقام خود کنند. این گروه چون وجود مقدس امام را سد راه منافع ومقاصد شوم خود تشخیص مـی دادند وریـاست وفرمانروایی خویش را درون خطر مـی دیدند،ناچار بودند وجود مقدس آن جناب را از مـیان بردارند وخودشان را از این خطر بزرگ برهانند درون این تصمـیم اساسی کـه حیـاتشان بدان بسته بود با هم متحد شده، که تا ریشـه عدالت ودادخواهی را قطع نمـی د هرگز از پای نمـی نشستند.
چرا از مرگ مـی ترسد؟
جلالی: امام زمان اگر درون راه اصلاح جامعه وترویج دین ودفاع از مظلومـین کشته مـی شد چه مانعی داشت؟ مگر خون او از خون پدران وجدش عزیزتر است؟اصلاً چرا حتما از مرگ بترسد؟
هوشیـار: امام غائب نیز مانند پدرانش از کشته شدن درون راه دین باکی نداشته وندارد، لیکن درون عین حال، کشته شدنش بـه صلاح جامعه ودین نیست. زیرا هر یک از پدرانش کـه از دنیـا رحلت مـی نمودند امام دیگری جانشینش مـی شد، ولی امام زمان اگر کشته شود جانشینی ندارد وزمـین از حجت خالی مـی گردد. درون صورتیکه مقدر شده هست که عاقبت، حق بر باطل غالب شود وبه واسطه وجود مقدس امام دوازدهم، دنیـا بـه کام حق پرستان گردد؟
مگر خدا قدرت حفظ امام را ندارد؟
جلالی: مگر خدا قدرت ندارد وجود امام زمان را از شر دشمنان نگهداری کند؟.
هوشیـار: با اینکه قدرت خدا محدود نیست لیکن کارها را برطبق اسباب واز مجرای عادی انجام مـی دهد. بنانیست به منظور حفظ وجود مقدس انبیـا وائمـه وترویج دین، از روش عمومـی اسباب وعلل دست بردارد وبر خلاف جریـان عادی عمل کند وگرنـه دنیـا، دار تکلیف واختیـار وامتحان نخواهد شد.
ستمکاران تسلیمش مـی شدند
جلالی: اگر آن حضرت ظاهر بود، کفار وستمکاران چون دسترسی بـه وی داشتند ومـی توانستند سخنان حقش را استماع نمایند، احتمال داشت درون صدد قتلش برنیـایند بلکه بـه دستش ایمان بیـاورند واز رفتارشان دست بردارند.
هوشیـار: هری درون مقابل حق تسلیم نمـی شود بلکه از آغاز عالم که تا حال، همـیشـه گروهی درون بین بشر وجود داشته اند کـه دشمن حق ودرستی بوده وبرای پایمال آن با تمام قوا کوشیده اند. مگر پیمبران وائمـه اطهار حق نمـی گفتند؟ مگر سخنان حق ومعجزاتشان درون دسترس ستمکاران نبود؟ باوجود آن، درون نابود آنان وخاموش نمودن چراغ هدایت از هیچ عملی پروا ند. حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) نیز اگر از ترس ستمکاران غائب نشده بود بسرنوشت آنان گرفتار مـی شد.
سکوت کند که تا محفوظ بماند
دکتر: بنظر من، اگر آن حضرت بکلی از سیـاست کناره گیری مـی کرد وبا کفار وستمکاران کاری نداشت ودر مقابل اعمالشان سکوت اختیـار مـی نمود وبه راهنمایی اخلاقی ودینی خود مـی پرداخت، از شر دشمنان محفوظ مـی ماند.
هوشیـار: ستمکاران چون شنیده بودند کـه مـهدی موعود دشمن آنان مـی باشد وبه دست وی کاخهای ستم درون هم فرو مـی ریزد، مسلماً بـه سکوت او اکتفا نکرده خطر را از خودشان رفع مـی نمودند. علاوه بر این، مؤمنین وقتی مشاهده مـی د، آن حضرت درون مقابل تمام جنایـات وستمـها سکوت نموده آنـهم نـه یک سال ودو سال بلکه صدها سال، کم کم از اصلاح جهان وغلبه حق مأیوس مـی گشتند ودر نویدهای پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) وقرآن شریف شک مـی د.علاوه بر همـه اینـها، اصلاً مظلومـین اجازه سکوت بـه آنجناب نمـی دادند.
پیمان عدم تعرض ببندد
مـهندس: ممکن بود با ستمکاران وقت، پیمان عدم تعرض ومعاهده بـه بندد کـه در کارهایشان هیچگونـه دخالتی ننماید وچون بـه امانت ودرستی معروف بود معاهداتش محترم واطمـینان بخش بود وبا وی کاری نداشتند.
هوشیـار: برنامـه مـهدی موعود، با سائر ائمـه اطهار(علیـه السلام) تفاوت دارد. ائمـه مأمور بودند کـه در ترویج وانذار وامر بـه معروف ونـهی از منکر که تا سرحد امکان کوشش نمایند ولی مأمور بـه جنگ نبودند لیکن از اول بنا بود کـه سیره ورفتار مـهدی دادگستر برخلاف آنان باشد. بنا بود درون مقابل باطل وستم سکوت نکند وبا جنگ وجهاد، جور وستم وبدبینی را ریشـه کن نماید وستمگران را از کاخ خودسری سرنگون سازد
اصلاً این گونـه رفتار از علائم وخصائص مـهدی شمرده مـی شد.
به هر امامـی گفته مـی شد: چرا درون مقابل ستمکاران قیـام نمـی کنی؟ جواب مـی داد: اینکار بـه عهده مـهدی ماست. بـه بعضی از ا اظهار مـی شد: آیـا تو مـهدی هستی؟ جواب مـی داد: مـهدی با شمشیر جنگ مـی کند ودر مقابل ستم ایستادگی مـی نماید ولی من چنین نیستم وتوانایی آنرا هم ندارم. بـه بعضی عرض مـی شد: آیـا تو قائم هستی؟ پاسخ مـی داد: من قائم بحق هستم، لیکن قائم معهودی کـه زمـین را از دشمنان خدا پاک مـی کند نیستم. بـه بعضی اظهار مـی شد: امـیدواریم تو قائم باشی. مـی فرمود: من قائم هستم اما قائمـی کـه زمـین را از کفر وستم پاک کند غیر من است. از اوضاع آشفته جهان ودیکتاتوری ظالمـین ومحرومـیت مؤمنین شکایت مـی شد، مـی فرمودند: قیـام مـهدی مسلم است، درون آن وقت اوضاع جهان اصلاح واز ستمکاران انتقام گرفته خواهد شد. از کمـی عدد مؤمنین وکثرت کفار وقدرت آنان سخن رانده مـی شد، ائمـه(علیـه السلام) شیعیـان را دلداری داده مـی فرمودند: حکومت آل محمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) حتمـی هست وپیروزی وغلبه با حق پرستی خواهد شد، صبرکنید ودر انتظار فرج آل محمد باشید ودعا کنید. مؤمنین وشیعیـان هم باین نویدها دلخوش بودند وهر گونـه رنج ومحرومـیتی را برخود هموار مـی د.
اکنون از شما تصدیق مـی خواهیم، با این همـه انتظاراتی کـه مؤمنین بلکه بشریت از مـهدی موعود داشتند، آیـا امکان داشت آن جناب، با ستمکاران عصر پیمان مودت ودوستی ببندد؟! واگر چنین عملی را انجام مـی داد، آیـا یأس ونا امـیدی بر مؤمنین چیره نمـی شد وآن جناب را متهم نمـی د کـه با ستمکاران سازش نموده قصد اصلاح ندارد؟.
به نظر من این عمل اصلاً امکان نداشت واگر انجام مـی گرفت، آن جمعیت قلیل مؤمنین هم درون اثر یأس وبدبینی از اسلام ودرستی خارج شده طریق کفر وستم را پیش مـی گرفتند.
علاوه بر این، اگر با ستمکاران قرارداد دوستی وعدم تعرض امضا مـی کرد، ناچار بود بـه عهد وپیمان خویش وفا دار باشد ودر نتیجه هیچ وقت اقدام بـه جنگ نکند، زیرا اسلام عهد وپیمان را محترم شمرده وعمل بآن را لازم دانسته است(۲۹۹)..
از این جهت هست که درون احادیث تصریح شده کـه یکی از اسرار غیبت ومخفی شدن ولادت حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) این هست که ناچار نشود با ستمکاران بیعت کند که تا هر وقت خواست نـهضت کند بیعتی درون گردنش نباشد، از باب نمونـه:
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: ولادت صاحب الامر مخفی مـی شود که تا اینکه وقتی ظاهر گشت پیمان هیچ درون گردنش نباشد. خدا کارش را درون یک شب اصلاح مـی کند(۳۰۰).
علاوه برهمـه اینـها، ستمکاران وزمامداران خودخواه، چون ریـاست ومنافع خودشان را درون خطر مـی دیدند، باین پیمانـها مطمئن نمـی شدند وچاره نـهایی را درون قتلش تشخیص مـی دادند وزمـین را بی حجت وامام مـی گردانیدند.
چرا نواب خاصی تعیین نکرد؟
جلالی: ما اصل لزوم غیبت را از شما قبول مـی کنیم لیکن چرا درون غیبت کبری نیز، مانند غیبت صغری، نوابی را به منظور خویش تعیین نکرد که تا شیعیـان بـه وسیله آنان با وی تماس گرفته مشکلاتشان را حل نمایند؟
هوشیـار: دشمنان، نواب را آزاد نمـی گذاشتند بلکه آنان را شکنجه وزجر مـی دادند که تا مکان امام را نشان دهند یـا تحت شکنجه ودر کنج زندان جان سپارند.
جلالی: ممکن بود اشخاص معینی را بـه وکالت منصوب نکند، لیکن گاه گاهی به منظور بعضی از مؤمنین ظاهر شود وبه وسیله آنـها دستورات لازم را به منظور شیعیـان صادر کند.
هوشیـار: اینکار نیز صلاح نبود زیرا ممکن بود همان شخص، امام ومکانش را بـه دشمنان نشان دهد واسباب دستگیری وکشته شدنش را فراهم نماید.
جلالی: احتمال خطر درون صورتی بودکه به منظور هر فرد مجهول الحالی ظاهر مـی شد، اما اگر فقط به منظور علماو مؤمنین مورد وثوق ظاهر مـی شد هیچ احتمال خطری نداشت.
هوشیـار: این فرضیـه را ازچند راه مـی توان پاسخ داد:
اول: امام زمان به منظور هرمـی خواست ظاهر شود، ناچار بود به منظور معرفی خودش معجزه ای اظهار نماید بلکه به منظور اشخاص دیر باور چندین معجزه انجام دهد، که تا در صحت ادعایش یقین کنند. درون این مـیان اشخاص حقه باز وساحر هم پیدا مـی شدند کـه مردم را فریب مـی دادند وبا ادعای امامت واظهار سحر وجادومردم عوام را گمراه مـی نمودند، تمـیز بین معجزه وجادو هم کار هری نیست وخود این قضیـه مفاسد واشکالات زیـادی به منظور مردم تولید مـی کرد.
دوم: افراد ظاهرالصلاح وحقه باز از این موضوع سواستفاده مـی د. درون مـیان جهال وعوام افتاده، ادعای رؤیت امام مـی د واحکام خلاف شرع را بـه وی نسبت مـی دادند که تا به مقاصد شوم خودشان نائل گردند.هر هر عمل خلاف شرعی را مـی خواست انجام دهد، به منظور تصحیح وپیشرفت کار خودش مـی گفت: من خدمت امام زمان رسیدم ودیشب منزل ما تشریف آورد وبه من فرمود: فلان کار را انجام ده ودر فلان کار از من تأیید وپشتیبانی کرد. مفاسد این موضوع برکسی پوشیده نیست.
سوم: ما دلیل قاطعی نداریم کـه امام زمان به منظور هیچ حتی افراد صالح ومورد اعتماد، ظاهر نشود بلکه ممکن هست بسیـاری از صلحا واولیـا خدمتش برسند ولی مأمور بـه اخفا باشند وبه احدی اظهار نکنند درون این موضوع هر از حال خودش فقط اطلاع دارد وراجع بـه دیگران حق قضاوت ندارد.
امام غائب چه فایده ای دارد؟
مـهندس: امام اگر پیشوای مردم هست باید ظاهر باشد. بروجودامام ناپیدا چه فایده ای مترتب است؟ امامـی کـه صدها سال غائب بماند، نـه دین را ترویج کن، نـه مشکلات جامعه را حل کند، نـه پاسخ مخالفین را بدهد، نـه امر بـه معروف ونـهی از منکر کند نـه از مظلومـین حمایت کند، نـه حدود واحکام الهی را جاری سازد ونـه مسائل حلال وحرام مردم را روشن سازد، وجود چنین امامـی چه سودی دارد؟!
هوشیـار: مردم درون زمان غیبت، آنـهم بـه واسطه اعمال خودشان از فوائدی کـه شمردید محرومند لیکن فوائد وجود امام منحصر بـه اینـها نیست بلکه فوائد دیگری نیز وجود دارد کـه در زمان غیبت نیز مرتب هست از جمله، دو فائده ذیل را مـی توان شمرد:
اول: برطبق سخنان گذشته وبراهینی کـه درکتب دانشمندان اقامـه شده هست واحادیثی کـه در موضوع امامت وارد شده، وجود مقدس امام، غایت نوع وفرد کامل انسانیت ورابطه مـیان عالم مادی وعالم ربوبی است. اگر امام روی زمـین نباشد نوع انسان منقرض خواهد شد.اگر امام نباشد خدا بـه حد کامل شناخته وعبادت نمـی شود. اگر امام نباشد رابطه بین عالم مادی ودستگاه آفرینش منقطع مـی گردد. قلب مقدس امام بـه منزله ترانسفورموتوریست کـه برق کارخانـه را بـه هزاران لامپ مـی رساند. اشراقات وافاضات عوالم غیبی، اولا برآینـه پاک قلب امام وبه وسیله او بردلهای سایر افراد نازل مـی گردد. امام قلب عالم وجود ورهبر ومربی نوع انسان هست ومعلوم هست که حضور وغیبت او، درون ترتب این آثار تفاوتی ندارد.آیـا بازهم مـی شود گفت: امام ناپیدا را چه نفعی است؟! گمان مـی کنم شما این اشکال را از زبانانی مـی گوئید کـه به حقیقت معنای ولایت وامامت پی نبرده وامام را جز یک مسئله گو وجاری کننده حدود نمـی داند، درون صورتی کـه مقام امامت وولایت از این مقامات ظاهری بسیـار شامختر است.
امام سجاد(علیـه السلام) فرمود: ما پیشوای مسلمـین وحجت بر اهل عالم وسادات مؤمنین ورهبر نیکان وصاحب اختیـار مسلمـین هستیم. ما امان اهل زمـین هستیم چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند. بـه واسطه ماست کـه آسمان بر زمـین فرود نمـی آید مگر وقتی کـه خدا بخواهد. بـه واسطه ما باران رحمت حق نازل وبرکات زمـین خارج مـی شود. اگر ما روی زمـین نبودیم اهلش را فرو مـی برد وآنگاه فرمود: از روزی کـه خدا آدم را آفریده که تا حال هیچگاه زمـین از حجتی خالی نبوده هست ولی آن حجت، گاهی ظاهر ومشـهور وگاهی غائب ومستور بوده است، که تا قیـامت نیز از حجت خالی نخواهد شدو اگر امام نباشد خدا پرستش نمـی شود.
سلیمان مـی گوید عرض کردم: مردم چگونـه از وجود امام غائب، منتفع مـی شوند فرمود: همانطور کـه از خورشید پشت ابر انتفاع مـی برند(۳۰۱).
در این حدیث وچندین حدیث دیگر، وجود مقدس صاحب الامر وانتفاع مردم از وی، تشبیـه شده بـه خورشید پشت ابر وانتفاع مردم از آن. وجه تشبیـه از این قرار است: درون علوم طبیعی وفلکیـات ثابت شده هست که خورشید مرکز منظومـه شمسی است، جاذبه اش حافظ زمـین وآن را از سقوط نگه مـی دارد. زمـین را بدور خود چرخانده شب وروز وفصول مختلف را ایجاد مـی کند. حرارتش سبب حیـات وزندگی حیوانات وگیـاهان وانسانیت ونورش روشنی بخش زمـین مـی باشد درون ترتب این آثار بین اینکه ظاهر باشد یـا پشت ابر، تفاوتی وجود ندارد. یعنی جاذبه ونور وحرارتش درون هر دو حال موجود است، گرچه کم وبیش دارد.هنگامـی کـه خورشید درون پس ابرهای تیره پنـهان هست یـا شبانگاه، جهال گمان دارند کـه موجودات از نور وحرارت خورشید بی بهره اند، درون صورتی کـه سخت درون اشتباهند، زیرا اگر دقیقه ای نور وحرارتش بـه جانداران نرسد یخ زده هلاک مـی گردندو بـه برکت تأثیرات همان خورشیداست کـه ابرهای تیره پراکنده مـی شوند وچهره حقیقی آن نمایـان مـی گردد.
وجود مقدس امام هم خورشید وقلب عالم انسانیت ومربی وهادی تکوینی اوست ودر ترتب این آثار، بین حضور وغیبت آنجناب تفاوتی نیست. از دوستان عزیزم تقاضا مـی کنم بحث چند جلسه قبل را کـه درباره نبوت عامـه وامامت بود(۳۰۲)، درون نظر داشته ویکبار دیگر با کمال دقت وتأمل آنرا مرور کنند، که تا به حقیقت معنای ولایت پی ببرند ومـهم ترین فائده وجود امام را دریـابند وبفهمند کـه نوع بشر هم اکنون هرچه دارد بـه برکت وجود همان امام غائب است.
اما راجع بـه فوائد دیگری کـه ذکر نمودید، گواینکه عامـه مردم درون زمان غیبت، از آنـها محرومند لیکن از جانب خداوندمتعال ووجود مقدس امام، منع فیضی وجود ندارد بلکه تقصیر وکوتاهی از ناحیـه خود افراد انسان است. اگر موانع ظهور را برطرف مـی ساختند واسباب ومقدمات حکومت توحید ودادگستری را فراهم مـی نمودند وافکار عموم جهانیـان را آماده ومساعد مـی د،امام زمان ظاهر مـی شد وجامعه انسانیت را از فوائد بی شماری بهره مند مـی گردانید.
ممکن هست بگویید: درصورتی کـه شرائط عمومـی مساعد ظهور امام زمان نیست بعد کوشش نمودن درون این راه سخت وپرخطرچه سودی به منظور ما دارد؟! اما حتما بدانید کـه همت مسلمـین نباید محدود بـه جلب منافع شخصی باشد، بلکه وظیفه هر فرد مسلمان هست که درون راه اصلاح امور اجتماعی جمـیع مسلمـین وحتی عموم جهانیـان کوشش کند. جدیت درون راه رفاه عمومـی ومبارزه با بیدادگری از بزرگترین عبادات بـه شمار مـی رود.
بازهم ممکن هست بگویید: کوشش یکنفر یـا چند نفر معدود بـه جایی نمـی رسد واصولاً من چه گناهی دارم کـه از فیض دیدار امام محروم شده ام؟!
در جواب مـی گویم: ما اگر درون راه رشد افکار عمومـی وآشنانمودن جهانیـان با حقائق اسلام ونزدیک شدن بـه هدف مقدس امام زمان کوشش کنیم وظیفه خودمان را انجام داده ایم ودر مقابل، بـه ثواب بزرگی نائل مـی شویم وجامعه انسانیت را گرچه یک قدم باشد، بسوی هدف نزدیک نموده ایم کـه ارزش اینکار بر دانشمندان پوشیده نیست. لذا درون روایـات زیـاد وارد شده کـه انتظار فرج یکی از بزرگترین عبادات است(۳۰۳).
فائده دوم: ایمان بـه مـهدی غائب وانتظار فرج وظهور امام زمان مایـه امـیدواری وآرامش بخش دلهای مسلمـین هست واین امـیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت وپیشرفت درون هدف مـی باشد.هر گروهی کـه روح یأس ونا امـیدی خانـه دلشان را تاریک نموده باشد وچراغ امـید وآرزو درون آن نتابد،هرگز روی موفقیت را نخواهند دید.
آری اوضاع آشفته واسف بار جهان وسیل بنیـان کن مادیت وکسادی بازار علوم ومعارف ومحرومـیت روز افزون طبقه ضعیف وتوسعه فنون استعمار وجنگهای سرد وگرم ومسابقه تسلیحاتی شرق وغرب، روشنفکران وخیرخواهان بشر را مضطرب کرده هست به طوریکه ممکن هست گاهی درون اصل قابلیت اصلاح بشر تردید نمایند.
تنـها روزنـه امـیدی کـه برای بشر مفتوح هست ویگانـه برق امـیدی کـه در این جهان تاریک جستن مـی کند همان انتظار فرج ورسیدن عصر درخشان حکومت توحید ونفوذ قوانین الهی است. انتظار فرج هست که قلبهای مأیوس ولرزان را آرامش بخشیده مرهم دلهای زخمدار طبقه محروم مـی گردد. نویدهای مسرت بخش حکومت توحید هست که عقائد مؤمنین را نگهداری نموده درون دین پایدارشان مـی کند. ایمان بـه غلبه حق هست که خیرخواهان بشر را بـه فعالیت وکوشش وادار نموده است.استمداد از آن نیروی غیبی هست که انسانیت را از سقوط درون وادی هولناک یأس وناامـیدی نجات مـی دهد ودر شاهراه روشن امـید وآرزو وارد مـی کند. پیغمبراسلام(صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه وسیله طرح برنامـه حکومت جهانی توحید وتعیین ومعرفی رهبر اصلاحات جهانی،دیو یأس ونا امـیدی را از جهان اسلام رانده است، درهای شکست ونا امـیدی را مسدود ساخته هست وانتظار مـی رود کـه جهان مسلمـین بـه واسطه این برنامـه گرانبهای اسلامـی، ملل پراکنده جهان را متوجه خویش سازند ودرتشکیل حکومت توحید متحدشان گردانند.
حضرت علی بن الحسین(علیـه السلام) مـی فرماید: انتظار فرج وگشایش، خودش یکی ازبزرگترین اقسام فرج است(۳۰۴).
خلاصه: ایمان بـه مـهدی موعود، آینده روشن وفرح بخشی را به منظور شیعیـان مجسم نموده بـه امـید آنروز دلخوشند. روح یأس وشکست را از آنان سلب نموده بـه کار وکوشش درون راه هدف وتهذیب اخلاق وعلاقه بـه معارف وادارشان کرده است. شیعیـان درون عصر تاریک مادیت و پرستی وظلم وستم وکفر وبی دینی وجنگ واستعمار، عصر روشن حکومت توحید وتکامل عقول انسانیت وفرو ریختن دستگاه بیدادگری وبرقراری صلح حقیقی ورواج بازار علوم ومعارف را، بالعیـان مشاهده مـی نمایند، واسباب ومقدماتش را فراهم مـی سازند. از این جهت هست که درون احادیث اهل بیت، انتظار فرج از بهترین عبادات ودر ردیف شـهادت درون راه حق شمرده شده است(۳۰۵).
کتابهای عامـه وخصوصیـات مـهدی
جلسه بعد از چند دقیقه صحبت های معمولی ویک پذیرائی مختصر رسمـیت یـافت وآقای فهیمـی سؤال خود را اینطور مطرح کرد:
وجود مـهدی موعود درون احادیث شیعه شخصیت ممتاز وروشنی دارد، لیکن درون اخبار اهل سنت بـه طور ابهام واجمال ذکر شده است. مثلاً داستان غیبت آن حضرت کـه در اکثر احادیث شما دیده مـیشود واصولاً از خصائص وعلائم مسلم او شمرده شده، دراحادیث ما هیچ خبری از آن نیست وبه کلی مسکوت مانده است. مـهدی موعود، درون احادیث شما بـه نامـهای دیگری از قبیل قائم وصاحب الامر نیز نامـیده شده لیکن درون احادیث ما نام دیگری بـه جز مـهدی بر او اطلاق نشده است. مخصوصاً قائم کـه اصلاً درون احادیث ما وجود ندارد.آیـا این مطلب درون نظر شما یک امر عادی هست وتولید اشکال نمـی کند؟
هوشیـار: ظاهراً علت قضیـه این باشد کـه موضوع مـهدویت، درون عصر خلفای بنی امـیه وبنی عباس یک جنبه کاملاً سیـاسی پیدا کرده بود، بـه طوریکه نقل وضبط احادیث مربوط بـه مـهدی موعود آنـهم با علائم ومشخصاتش، مخصوصاً موضوع غیبت وقیـام، کاملاً آزاد نبوده است. خلفای عصر، نسبت بـه جمع وتدوین احادیث، مخصوصاً داستان غایب شدن مـهدی وقیـام او کاملاً حساسیت داشتند. بطوری کـه مـی توان حدس زد حتی نسبت بـه الفاظ غیبت وقیـام وخروج هم حساس بوده اند.
شما نیز، اگر بـه تاریخ مراجعه کنید واوضاع بحرانی وحوادث سیـاسی عصر خلافت بنی امـیه وبنی عباس را درون نظر مجسم سازید حدس مرا تأیید خواهید کرد.
ما نمـی توانیم درون این وقت کم ومجال کوتاه، حوادث ووقایع مـهم وشایـان توجه آن اعصار را بررسی کنیم. لیکن به منظور اثبات مقصد ناچاریم بـه دو مطلب اشاره نماییم:
مطلب اول: داستان مـهدویت چون ریشـه عمـیق دینی داشت وخود پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) خبرداده بود کـه در زمانی کـه کفرو بی دینی شایع شود وظلم وستم فراوان گردد مـهدی موعود قیـام مـی کند واوضاع آشفته جهان را اصلاح مـی نماید، بـه همـین جهت مسلمانان همواره آن موضوع را بـه عنوان یک تکیـه گاه نیرومند وحادثه مـهم تسلی بخش مـی شناختند وهمـیشـه درون انتظار وقوعش بودند. مخصوصاً درون مواقع بحرانی وطغیـان ظلم وستم کـه از همـه جا مأیوس مـی شدندعقیده مزبور زنده وشایع تر مـی شد واصلاح طلبان وگاهی هم سودجویـان از آن بهره برداری مـی د.
نخستینی کـه خواست از عقیده مـهدویت کـه ریشـه مذهبی داشت استفاده کند مختاربود. بعد از حادثه جانسوز کربلا مختار قصد داشت از قاتلین کربلا انتقام گیرد وحکومت آنان را منقرض سازد لیکن دید بنی هاشم وشیعیـان از قبضه نمودن خلافت اسلامـی مأیوسند. چاره را درون آن دید کـه ازعقیده مـهدویت استفاده کند وبه وسیله احیـای آن فکر، ملت را امـیدوار سازد. چون محمد بن حنفیـه همنام وهم کنیـه رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) بود یعنی یکی از علائم مـهدی درون او وجود داشت، مختار از این فرصت استفاده کرد، محمد را بـه عنوان مـهدی موعود وخودش را وزیر وفرستاده او معرفی نمود. بـه مردم گفت: محمد بن حنفیـه همان مـهدی موعود اسلام است. درون این زمان کـه ظلم وستم بـه انتها رسیده وحسین بن علی(علیـه السلام) وجوانان واصحابش باتشنـه درون کربلا شـهید شده اند، قصد نـهضت دارد که تا از قاتلان کربلا انتقام گیرد وجهان فاسد را اصلاح کند، منـهم از جانب او وزیر ومأمور هستم. مختار بـه این وسیله نـهضتی برپاساخت وگروهی از قاتلین را بـه قتل رسانید درون واقع این اولین نـهضتی بود کـه بدین عنوان برپا شد ودر مقابل دستگاه خلافت قیـام کرد.
دومـینی کـه خواست ازعقیده مـهدویت بهره برداری کند ابومسلم خراسانی بود. ابومسلم نـهضت وسیع ودامنـه داری را درون خراسان برپا ساخت، بـه عنوان خونخواهی امام حسین(علیـه السلام) وجوانان ویـارانش کـه در حادثه جانسوز کربلا کشته شده بودند وخونخواهی زیدبن علی بن حسین کـه در زمان هشام بن عبدالملک با وضع فجیعی کشته شده بود وخونخواهی یحیی بن زید کـه در زمان خلافت ولید بـه قتل رسیده بود، درون مقابل دستگاه ستمکار خلافت بنی امـیه قیـام کرد. گروهی از مردم، خود ابو مسلم را مـهدی موعود مـی پنداشتند، وگروهی دیگر، او را بـه عنوان مقدمـهظهور واز علائم مـهدی مـی دانستند کـه با پرچمـهای سیـاه از جانب خراسان مـی آید. درون این پیکار عمومـی علویین وبنی عباس وسایر مسلمانان دریک صف قرار داشتند. دست بـه دست هم دادند وبا اتحاد کامل، دودمان بنی امـیه وعمالشان را از مسند خلافت اسلامـی کنار زدند.
این نـهضت ریشـه دار گرچه بـه عنوان گرفتن حق مغصوب خاندان پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) وخونخواهی مقتولین بی گناه علویین برپاشد، بعضی از رؤسای انقلاب هم شاید تصمـیم داشتند کـه خلافت را بـه علویین تحویل بدهند لیکن بنی عباس وعمالشان درون این مـیانـه با یک زرنگی فوق العاده ونیرنگ جالبی نـهضت را ازمسیر حقیقی منحرف ساختند، حکومت علویین را کـه تا آستانـه خانـه آنان آمده بود قبضه نمودند، خودشان را بـه عنوان اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) قالب زدند ودر مسند خلافت اسلامـی قرار گرفتند.
در این نـهضت بزرگ ملت پیروز شد وتوانست دست خلفا ستمکاربنی امـیه را از خلافت اسلامـی کوتاه کند. مردم خوشنود بودند کـه شر خلفا ظالم اموی را از سرخودشان کوتاه کرده اند، بـه علاوه حق را بـه حقدار رسانده اند وخلافت اسلامـی را بـه خاندان پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) برگردانده اند. علویین اقلاً از ظلم وستم دودمان اموی راحت شدند. افراد ملت از این پیروزی شادمان بودند وبرای اصلاح اوضاع عمومـی کشور وپیشرفت وترقی اسلام وبهبودی حال خودشان خواب های طلایی مـی دیدند وبهمدیگر نویدها مـی دادند. لیکن چندی نپایید کـه از خواب خوش بیدار شدند. دیدند اوضاع چندان تفاوتی نکرده وحکومت بنی عباس نیز با حکومت بنی امـیه از یک قماش است. همـه اش ریـاست خواهی وخوشگذرانی وحیف ومـیل اموال عمومـی هست واز عدل وداد واصلاحات واجرای احکام الهی خبری نیست. کم کم افراد از خواب بیدار مـی شدند وبه اشتباهات گذشته ونیرنگ بنی عباس پی مـی بردند.
سادات علوی نیز دیدند رفتار بنی عباس نسبت بـه آنان ونسبت بـه اسلام ومسلمانان چندان تفاوتی با رفتار بنی امـیه ندارد. چاره ای نبود جز اینکه مبارزه را ازنو شروع کنند وبا خلفای بنی عباس نیز بجنگند. بهترین افرادی کـه ممکن بود بـه وسیله آنان نـهضتی بر پا ساخت اولاد علی وفاطمـه(علیـه السلام) بود. زیرا اولاً درون مـیان آنان افراد شایسته وپاکدامن وفداکار ودانشمند پیدا مـی شدند کـه برای خلافت از همـه سزاوارتر بودند، ثانیـاً فرزندان حقیقی پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) بودند واز جهت انتساب بـه آنجناب محبوبیت داشتند. ثالثا ًجنبه مظلومـیت داشتند وحقوق مشروعشان، پایمال شده بود. توده ملت تدریجاً بـه سوی خاندان پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) متوجه مـی شدند. هرچه ظلم وستم ودیکتاتوری خلفای بنی عباس زیـادتر مـی شد بـه همان مقدار برمحبوبیت اهل بیت افزوده مـی شد وآنان را بـه مبارزه با بیدادگری وشورش علیـه دستگاه تشویق وتحریک مـی نمود. نـهضت ملت وقیـام علویین شروع شد. گاهگاهی اطراف یکی از آنان را مـی گرفتند ونـهضت وغوغایی برپا مـی د. گاهی هم صلاح مـی دیدند کـه از عقیده مـهدویت کـه از زمان پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) باقی مانده ودر مغز مسلمانان نفوذ نموده بود بهره برداری نمایند ورهبر انقلاب را مـهدی موعود معرفی نمایند. درون اینجا بود کـه دستگاه خلافت بنی عباس، بارقیبان سرسخت ودلیر ودانشمند ومحبوبی مواجه شد. خلفای بنی عباس سادات علوی را بـه خوبی مـیشناختند، از لیـاقت ذاتی وفداکاری وآبروی ملی وشرافت خانوادگی آنان باخبر بودند، بـه علاوه از بشارتهایی کـه پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) درباره مـهدی موعود داده بود اطلاع داشتند. مـی دانستند کـه بر طبق اخباری کـه از پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) رسیده، مـهدی موعود کـه یکی از فرزندان زهرا(علیـه السلام) هست عاقبت قیـام مـی کند وبا ستمکاران مبارزه خواهد نمود وپیروزی او را هم حتمـی مـی دانستند. از داستان مـهدی ومقدار تأثیر ونفوذ معنوی این عقیده درمردم با خبر بودند. بدین جهت مـی توان گفت که: بزرگترین خطری کـه متوجه دستگاه خلافت بنی عباس مـی شد از ناحیـه همان سادات علوی بود. همانـها بودند کـه آسایش روانی وخواب خوش را از خلفا وعمالشان سلب نموده بودند. البته خلفا هم کمال سعی وجدیت را بـه خرج مـی دادند کـه مردم را از دورعلویین پراکنده سازند واز هرگونـه تجمع ونـهضت وقیـامـی مانع شوند. مخصوصاً درباره افراد بنام وسرشناس علویین کمال مراقبت را بـه خرج مـی دادند. یعقوبی مـی نویسد: موسی هادی درون جستجو ودستگیری طالبین بسیـار کوشش مـی کرد.آنان را درون ترس ووحشت قرار داده بود. بـه تمام شـهرستانـها بخشنامـه فرستاد کـه در هر کجا فردی از طالبین پیدا شد دستگیرش کنید وبسوی من روانـه اش سازید(۳۰۶).
ابوالفرج مـی نویسد: وقتی منصور بـه خلافت رسید تمام همش این بود کـه محمد بن عبد الله بن حسن را دستگیر کند وازاو ومقصدش اطلاعی بـه دست آورد(۳۰۷).
غیبت علویین
یکی از موضوعات، بسیـار حساس وقابل توجه آن اعصار، غیبت بعض سادات علوی بود. هر یک از آنان کـه شایستگی ذاتی ولیـاقت رهبری داشت فوراً مورد توجه توده ملت قرار مـی گرفت ودلها بـه سویش متوجه مـی شد. مخصوصاً اگر یکی از آثار وعلائم مـهدی موعود درون او موجود بود. از طرف دیگر، بـه مجرد اینکه فردی مورد توجه ملت واقع مـی شد، بیم وهراس هم دستگاه خلافت را فرا مـی گرفت ومأموران سری وعلنی آنان بـه فعالیت ومراقبت مـی پرداختند. لذا به منظور حفظ جانش ناچار مـی شد، از نظر دستگاه مخفی شود یعنی درون حالت غیبت وخفا زندگی کند. گروهی از سادات علوی مدتی از عمرشان را درون حالت خفا وغیبت بسر بردند. از باب نمونـه، چند مورد را کـه ابوالفرج درون کتاب(مقاتل الطالبین) آورده است، نقل مـی کنیم:
محمد بن عبد الله بن حسن وبرادرش ابراهیم، درون زمان خلافت منصور عباسی، درون حال خفا وپنـهانی زندگی مـی د. منصور هم سعی وکوشش زیـادی بـه عمل مـی آورد کـه آنان را دستگیر کند. بدین جهت گروهی از بنی هاشم را بازداشت وزندانی کرد ومحمد را از آنان مطالبه نمود وآن زندانیـا ن بی گناه درون گوشـه زندان با انواع شکنجه وزجرجان دادند(۳۰۸).
عیسی بن زید درون زمان خلافت منصور متواری ومخفی بود. منصورهرچه کوشش کرد اورا دستگیر کند نتوانست. بعد از منصور پسرش مـهدی نیز به منظور دستگیری او جدیت کرد ولی موفق نشد(۳۰۹).
محمد بن قاسم علوی درون زمان خلافت معتصم والواثق متواری واز نظر دستگاه غایب بود. درون زمان متوکل دستگیر شد ودر زندان او جان داد(۳۱۰).
یحیی بن عبد الله بن حسن، درون زمان خلافت رشید مخفی وغایب شد. اما سرانجام جاسوسان رشید، او را پیدا نمودند. ابتدا امانش دادند ولی بعد دستگیر وزندانیش د. درون زندان رشید با گرسنگی وانواع شکنجه جان داد(۳۱۱).
عبد الله بن موسی، درون زمان خلافت مأمون غایب ومتواری بود ومأمون از آن موضوع کاملاً درون وحشت واضطراب بـه سر مـی برد(۳۱۲).
موسی هادی یکی از اولاد عمر بن خطاب را بـه نام عبدالعزیز حاکم مدینـه قرار داد. عبدالعزیز بر طالبین سختگیری وبدرفتاری مـی کرد. اعمال وحرکاتشان را زیرنظر داشت. بـه آنان گفته بود: حتما هرروز نزد من بیـایید که تا از حضورتان اطلاع داشته باشم وبدانم کـه غایب نشده اید. از آنان عهد وپیمان گرفت وهر کدام را ضامن دیگری قرار داد. مثلاً حسین بن علی ویحیی بن عبد الله را ضامن حسن بن محمد بن عبد الله بن حسن قرار داد. درون یک روز جمعه کـه تمام علویین بـه حضورش رسیدند اجازه مراجعت نداد که تا وقت نمازجمعه فرا رسید آنگاه اجازه داد وضو بگیرند وبه نماز حاضر شوند. بعد از نماز دستور داد همـه را بازداشت د. درون موقع عصر همـه را حاضر وغایب کرد، دید حسن بن محمد بن عبد الله بن حسن حضور ندارد. بعد به حسین بن علی ویحیی کـه ضامن او بودند گفت: سه روز هست حسن بن محمد بـه حضور من شرفیـاب نشده است، یـا خروج کرده یـا غایب شده است. حتما اورا حاضر کنید والا شما را زندانی مـی کنم. یحیی جواب داد: لابد کار داشته ونتوانسته بیـاید وبرای ما هم مقدور نیست او را حاضر نماییم.
انصاف چیز خوبی است، تو چنانکه ما را حاضرو غایب مـی کنی، افراد طائفه عمربن خطاب را نیز احضار کن، سپس بـه حاضر وغایب آنان بپرداز اگر تعداد غائبان آنان بیش از ما نبود حرفی نداریم وهر تصمـیمـی کـه مـی خواهی درباره ما بگیر، لیکن حاکم بـه آن جواب ها قانع نشد وسوگند یـاد کرد کـه اگر درون ظرف امروز وامشب حسن را حاضر نکنید منازلتان را خراب مـیکنم، آنجا را بـه آتش مـی کشم وحسین بن علی راهزار تازیـانـه مـی (۳۱۳).
از این قبیل حوادث بـه خوبی استفاده مـی شود کـه موضوع غیبت وپنـهان زیستن بعض از سادات علوی یکی از وقایع مرسوم عصر خلفای بنی عباس بوده است. بـه مجرد اینکه یکی از آنان از نظرها غایب مـی گردید از دوطرف مورد توجه واقع مـی شد، از یک طرف توجه توده ملت بـه سوی او معطوف مـی شد مخصوصاً بدان جهت کـه یکی از آثار وعلائم مـهدی کـه عبارت از غیبت باشد درون او بـه وجود مـی آمد. از طرف دیگر دستگاه خلافت نسبت باو حساسیت خاصی پیدا مـی کرد وبه وحشت واضطراب مـیافتاد. مخصوصاً بدان جهت کـه مـی دید یکی از خصائص مـهدی درون او پیدا شده ومردم احتمال مـهدویت درباره اش مـی دهند وممکن هست به وسیله او انقلاب وغوغایی برپا شود کـه خاموش آن به منظور دستگاه خلافت ارزان تمام نمـی شود.
اکنون کـه توانستید اوضاع بحرانی ومنقلب عصر بنی عباس یعنی عصر تألیف کتب ونقل وضبط احادیث را پیش خودتان مجسم سازید تصدیق مـی فرمایید کـه نویسندگان ودانشمندان وراویـان احادیث آنقدر آزادی نداشتند کـه بتوانند احادیث مربوط بـه مـهدی موعود، مخصوصاً آن احادیثی را کـه راجع بـه غیبت وقیـام مـهدی منتظر، وارد شده بود درون کتابها بنویسند یـا نقل کنند. آیـا تصورمـی شود کـه خلفای بنی عباس، درون مقابل مـهدویت کـه در آن عصر جنبه سیـاسی پیدا کرده بود هیچگونـه دخالت واعمال نفوذی ننموده باشند و. بـه راویـان احادیث آزادی مطلق داده باشند کـه احادیث مربوط بـه مـهدی منتظر وغیبت وقیـام او را کـه کاملاً بـه ضررشان تمام مـی شد درون کتاب ها بنویسند یـا نقل کنند؟!
ممکن هست پیش خودتان بگویید که: خلفای بنی عباس لابد این مقدار را درک مـی د کـه محدود ساختن دانشمندان ودخالت درون کارآنان بـه صلاح اجتماع نیست. حتما دانشمندان وراویـان احادیث را آزاد گذاشت که تا حقائق را بنویسند وبگویند ومردم را بیدار وروشن سازند. بدین جهت ناچارم نمونـه هایی از دخالتهای بیجای خلفای بنی امـیه وبنی عباس بلکه خلفای پیشین را، بـه عنوان شاهد ذکر کنم که تا حقیقت روشن گردد وبدانید کـه الملک عقیم.
سلب آزادی درون عصر خلفا
ابن عساکر ازعبدالرحمان بن عوف روایت کرده کـه عمربن خطاب اصحاب رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) مانند: عبد الله بن حذیفه، ابودردا، ابوذر غفاری وعقبة بن عامر، را از تمام بلاد اسلامـی احضار کرد ومورد عتاب وسرزنش قرار داده گفت:این احادیث چیست کـه از پیغمبر نقل مـی کنید ودر بین مردم منتشر مـی سازید؟ اصحاب پاسخ دادند: لابد مـی خواهی ما را از نقل احادیث ممنوع سازی؟ عمر گفت: شما حق ندارید از مدینـه بیرون روید وتا زنده هستم نباید از من دور شوید. من بهتر مـی دانم چه حدیثی را قبول کنم وچه حدیثی را مردود سازم. اصحاب رسول خدا ناچار شدند که تا عمر زنده بود نزدش بمانند(۳۱۴).
محمد بن سعد وابن عساکر از محمودبن عبید نقل کرده اند کـه گفت: از عثمان بن عفان شنیدم کـه برفراز منبر مـی گفت: هیچحق ندارد حدیثی نقل کند کـه در زمان ابوبکر وعمر روایت نشده است(۳۱۵).
معاویـه بـه تمام فرمانداران بخشنامـه کرد کـه هراز فضائل علی بن ابیطالب واولادش حدیثی نقل کند از امان من خارج است(۳۱۶).
معاویـه بـه فرمانداران نوشت: بـه مردم دستور بدهید کـه در فضائل صحابه وخلفا روایت کنند وآنان را وادار کنید کـه هر فضیلتی کـه درباره علی بن ابیطالب روایت شده مانندش را درباره صحابه روایت نمایند(۳۱۷).
مأمون درون سال ۲۱۸ هجری دستور دادتمام دانشمندان وفقهای عراق وسایر شـهرها را احضار د.آنگاه از عقائدشان جویـا شد وبازپرسی نمود کـه درباره قرآن چه عقیده ای دارند؟ آن را حادث مـی دانند یـا قدیم؟ سپسانی را کـه عقیده داشتند قرآن حادث نیست تکفیر نمود وبه شـهرستانـها نوشت کـه شـهادتشان را قبول نکنید. بدین جهت، همـه، دانشمندان ناچار شدند عقیده خلیفه را درون مورد قرآن بپذیرند جز چند نفر معدود(۳۱۸).
مالک بن انس فقیـه بزرگ حجاز فتوایی برخلاف مـیل جعفربن سلیمان فرماندار مدینـه داد. فرماندار او را با وضع فجیعی احضار نمود ودستور داد هفتاد تازیـانـه باوزدند بـه طوریکه که تا مدتی بستری شد.
بعداً منصور مالک را احضار نمود، ابتدا از قضیـه تازیـانـه زدن جعفربن سلیمان اظهار تأسف کرد وپوزش خواست. سپس گفت: کتابی درون موضوع فقه وحدیث بنویس. لیکن مواظب باش احادیث دشوارعبد الله بن عمر ومطالب سهل عبد الله بن عباس واحادیث شاذابن مسعود را درون کتاب ننویسی. تنـها مطالبی را بنویس کـه صحابه وخلفا بر آنـها اتفاق دارند. کتاب را بنویس که تا در تمام شـهرها بفرستم واز مردم التزام بگیرم کـه به غیر از آنـها عمل نکنند. مالک مـی گوید: عرض کردم: عراقی ها درون فقه وعلوم عقیده های دیگری دارند ومطالب ما را قبول ندارند. منصور پاسخ داد: تو کتاب را بنویس من آنرا برمردم عراق نیز تحمـیل مـی کنم واگر قبول ند گردنشان را مـی وبا تازیـانـه بدنشان را سیـاه مـی کنم. زودباش ودر تألیف کتاب تعجیل کن کـه سال آینده فرزندم مـهدی به منظور تحویل گرفتن آن پیش تو خواهد آمد(۳۱۹).
معتصم عباسی احمدبن حنبل را احضار نمود ودر مسئله مخلوق بودن قرآن امتحانش کرد سپس دستور داد تازیـانـه اش زدند(۳۲۰).
منصور، ابوحنیفه را بـه بغداد جلب کرد ومسمومش نمود(۳۲۱).
هارون الرشید خانـه عبادبن عوام را ویران کرد واز نقل احادیث ممنوعش ساخت(۳۲۲).
خالد بن احمد فرماندار وامـیر بخاری، بـه محمد بن اسماعیل بخاری کـه یکی از علمای بزرگ حدیث بود گفت: کتابت را پیش من بیـاور وقرائت کن. بخاری امتناع نمود وپیغام داد اگر اینطور هست مرا از نقل احادیث ممنوع ساز که تا در نزد خدا معذور باشم. همـین قضیـه سبب شد کـه آن دانشمند را از وطن تبعید د. او بـه یکی از قریـه های سمرقند بنام خرتنگ رفت وتا آخر عمر درون همانجا منزل داشت. راوی مـی گوید: از بخاری شنیدم کـه بعداز نماز شب با خدا مناجات مـی کرد ومـی گفت: خدایـا اگر زمـین به منظور من تنگ شده جانم را بگیر! ودر همان ماه روحش بـه سوی جهان ابدی شتافت(۳۲۳).
هنگامـی کـه نسائی کتاب خصائص را تألیف کرد واحادیثی را درباره فضائل علی بن ابیطالب(علیـه السلام) درون آن کتاب نوشت، وی را بـه دمشق جلب کرده گفتند: حتما یک چنین کتابی هم درباره فضائل معاویـه بنویسی. پاسخ داد: من درباره معاویـه فضیلتی سراغ ندارم که تا بنویسم. فقط همـین مقدار مـی دانم کـه پیغمبر درباره اش فرمود: خدا هرگز شکمش را سیر نکند. بعد آنقدر با کفش بـه آن مرد دانشمند زدند وخصیـه اش را فشار دادند که تا از شدت درد جان داد(۳۲۴).
قضاوت کنید
با توجه بـه اوضاع بحرانی وانقلابی عصر خلفا وبا توجه بـه اینکه موضوع مـهدویت مخصوصاً موضوع غیبت وقیـام جنبه کاملاً سیـاسی پیدا کرده بود، اذهان عمومـی بدان توجه داشت واز آن بهره برداری مـی شد وبا توجه بـه محدودیتهایی کـه برای نویسندگان وراویـان احادیث وجود داشت، اکنون قضاوت کنید: آیـا نویسندگان وراویـان احادیث مـی توانستند احادیث مربوط بـه مـهدی موعود وعلائم وآثار وغیبت وقیـامش را نقل کنند ودر کتابها بنویسند؟ آیـا خلفای وقت آنقدر آزادی بـه نویسندگان مـی دادند کـه هرچه را شنیده یـا خوانده بودند روایت کنند ودر کتابها بنویسند؟حتی اگر احادیثی باشد کـه رنگ سیـاست بـه خود گرفته وبرای دستگاه خلافت تولید خطر کند!
آیـا امثال مالک بن انس وابوحنیفه مـی توانستنداحادیث مـهدویت وغیبت علویین را درون کتابهای خودشان کـه به دستور منصورعباسی تألیف مـی شد بنویسند؟ درون صورتی کـه در همان عصر، محمد بن عبد الله بن حسن وابراهیم برادرش غایب ومتواری بودند وبسیـاری از مردم عقیده داشتند کـه محمد همان مـهدی موعودی هست که نـهضت مـی کند وجلو تعدیـات را مـی گیرد واوضاع جهان را اصلاح مـی کند! با اینکه منصور از موضوع غیبت وقیـام محمد درون بیم وهراس بود وبرای دستگیری او گروهی از علویین بی گناه را زندانی ساخته بود. مگر همـین منصور نبود کـه ابوحنیفه را مسوم ساخت؟ مگر جعفربن سلیمان فرماندارش، مالک بن انس را تازیـانـه نزد؟
مگر همـین منصور وقتی بـه مالک بن انس دستور داد کتاب بنویسد درون کار او دخالت نکرد وصریحاً نگفت کـه احادیث عبد الله بن عمر وعبد الله بن عباس وابن مسعود را ننویس؟ وهنگامـی کـه مالک گفت: اهل عراق نیز علوم واحادیثی دارند وممکن هست احادیث ما را قبول نکنند منصور پاسخ نداد کتاب تورا باضرب سرنیزه وتازیـانـه برآنان تحمل مـی کنم؟! مگری جرئت داشت بـه منصور بگوید: با اموردینی مردم چکار داری؟ از کجا فهمـیدی احادیث وعلوم عراقیـان باطل است؟ مگر امثال عبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وابن مسعود چه جرمـی داشتند کـه احادیثشان مورد قبول تو نیست؟
من نمـی توانم به منظور دخالتهای بیجایی کـه امثال منصور درون تدوین احادیث مـی نمودند محمل صحیحی پیدا کنم جز اینکه حتما گفت: درون بین احادیث اهل عراق وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وابن مسعود احادیثی وجود داشته کـه با سیـاست دستگاه خلافت سازگاز نبود بدین جهت نوشتن آنـها قدغن بود. درباره مالک مـی نویسند: صدهزار حدیث شنیده بود اما بیش از پانصد حدیث درون کتاب موطأ ننوشت(۳۲۵).
آیـا احمدبن حنبل کـه به وسیله معتصم تازیـانـه خورد، وبخاری کـه از وطن تبعید شد ونسائی کـه از ضرب کتک جان داد مـی توانستند درون کتابهایشان احادیثی را بنویسند کـه بنفع علویین وضرر دستگاه خلافت باشد؟
نتیجه
از مجموع سخنان گذشته چنین نتیجه مـی گیریم: چون احادیث مـهدویت، بالاخص احادیث غیبت وقیـام، جنبه سیـاسی پیدا کرده بود وبه ضرر دستگاه خلافت ونفع رقیبان آنان یعنی علویین تمام مـی شد علمای عامـه بـه واسطه محدودیتی کـه داشتند نمـی توانستند آنـها را درون کتابها بنویسند! واگر هم نوشته باشند دستهای جنایتکار سیـاستمداران وقت آنـها را محو نموده است. شاید اصل وجود مـهدی کـه به طور ابهام واجمال ضرری بـه حال خلفا نداشت از دستبرد حوادث محفوظ ماند، اما احادیث وآثار وعلائم کامل مـهدی موعود، بـه وسیله خاندان نبوت وائمـه اطهار کـه حافظ علوم پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) بودند ضبط ونگهداری شد ودربین شیعیـان باقی ماند.
در عین حال، کتابهای عامـه از موضوع غیبت خالی نیست. مثلاً یک روزدر حضور حذیفه گفته شد: مـهدی خروج کرده است. حذیفه گفت: واقعاً سعادت بزرگی نصیب شما شده اگر مـهدی ظاهر شود درحالی کـه هنوز اصحاب محمد زنده اند! نـه، چنین نیست. مـهدی خروج نمـی کند مگر وقتی کـه هیچ غائبی نزد مردم محبوب تر از او نباشد(۳۲۶).
در اینجا حذیفه بـه موضوع غیبت مـهدی اشاره نموده است. حذیفهی هست که از حوادث زمانـه واسرار پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) آگاه بوده است. او مـی گوید: من از تمام مردم بـه فتنـه ها وحوادث آینده آگاه ترم، زیرا پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) آنـها را درون انجمنی بیـان کرد واز حاضران مجلس جز منی زنده نیست(۳۲۷).
جلالی: امام غائب چند سال عمر مـی کند؟
هوشیـار: مقدار زندگی وعمر آن جناب تعیین نشده است، لیکن احادیث اهل بیت او را طویل العمر معرفی مـی کنند: از باب نمونـه:
امام حسن عسکری(علیـه السلام) فرمود: بعد از من فرزندم قائم است. اوست کـه دوسنت پیمبران کـه عمر دراز وغیبت است،در موردش اجرا خواهد شد. از بس غیبتش طولانی مـی شود دلها سخت وتاریک مـی گردند. درون ایمان وعقیده بـه آنجناب، فقطانی پایدار خواهند ماند کـه خدا ایمان را درون دلشان استوار نماید وبه روح غیبی تأییدشان کند(۳۲۸) و...(۴۶) حدیث دیگر.
دکتر: تمام سخنانی کـه تاحال، راجع بـه امام زمان فرمودید مستدل وقابل توجه بود لکن عمده اشکالی کـه ذهن من وسایر رفقا را ناراحت نموده وبازهم درون وجود امام غائب تردید داریم، موضوع طول عمر اوست. طبقه دانشمند وتحصیل کرده نمـی توانند چنین عمر غیر طبیعی را باور نمایند، زیرا زندگی سلولهای بدن محدود است.اعضا رئیسه بدن مانند قلب ومغز وکلیـه وکبد، استعداد معینی به منظور انجام وظیفه دارند. به منظور من قابل قبول نیست کـه قلب یک بشر طبیعی بتواند بیش از هزار سال کار کند. صریحاًبه شما بگویم:این گونـه موضوعات را درون عصر دانش وتسخیر فضا نمـی توان بـه جهانیـان عرضه داشت.
هوشیـار: جناب آقای دکتر! من اعتراف مـی کنم که: موضوع طول عمر حضرت ولی عصر(علیـه السلام) از مشکلات است، منـهم از علم طب وزیست شناسی بهره ای ندارم لکن به منظور پذیرفتن حق آماده ام، لذا از جنابعالی خواهش مـی کنم اطلاعات خودتان را درون موضوع طول عمر درون اختیـار ما بگذارید.
دکتر: منـهم حتما اعتراف کنم که: اطلاعات علمـی من آنقدر کافی نیست کـه بتواند مشکل اساسی ما را حل کند. بنابراین، بهتر هست از اطلاعات یکی از دانشمندان استفاده کنیم وگمان دارم اگر اینکار را بـه جناب آقای دکتر نفیسی رئیس واستاد دانشکده پزشکی اصفهان محول کنیم، بتوانیم از کمکهای علمـی ایشان برخوردار شویم،زیراعلاوه بر تحصیلات کلاسیک اهل مطالعه وتحقیق هستند وباین گونـه مطالب نیز، علاقه مندند.
هوشیـار: مانعی ندارد من سؤالاتی را درون این موضوع مطرح مـی کنم وبه وسیله نامـه خدمت آقای دکتر نفیسی مـی فرستم وجوابش را خواستار مـی شوم. گمان مـی کنم صلاح باشد مدتی جلسه را تعطیل کنیم، شاید درون طول این فرصت، اطلاعاتی درون موضوع طول عمر بـه دست آوریم وبا بصیرت وبینایی کامل وارد بحث شویم. وقتی کـه آقای دکتر نفیسی جواب نامـه را فرستادند، آقای جلالی بـه وسیله تلفن شما را خبر مـی کند.
تحقیقاتی درون طول عمر
جلسه درون حدود یک ماه تعطیل بود، که تا اینکه آقای جلالی با تلفن برادران را خبر د وشب شنبه همگی درون منزل ایشان حاضر شدند وپس از یک پذیرائی مختصر، رسمـیت جلسه اعلام شد.
هوشیـار: خوشبختانـه آقای دکتر نفیسی جواب نامـه را ارسال داشته اند کـه ضمن سپاسگزاری از اظهار لطف ایشان از آقای دکتر خواهش مـی کنم عین نامـه را قرائت نماید.
دکتر: مانعی ندارد.(جناب آقای.. نامـه سرکار رسید واز اظهار لطفی کـه نسبت بـه اینجانب فرموده اید تشکر مـی کنم. اما درباره مطالبی کـه مرقوم فرموده اید، گو اینکه مشاغل اینجانب بسیـار زیـاد وخسته کننده است، اما از آنجایی کـه نسبت بـه مطالعه، مخصوصاً تحقیق درون مسائل طبیعی، آفاقی وانفسی، نـهایت علاقه را دارم، برخود لازم دانستم کـه در اوقات فراغت، هرچند کوتاه باشد، سؤالات جنابعالی را پاسخ دهم، امـید هست مورد قبول علاقه مندان واقع شود.
آیـا به منظور عمر انسان حدی معین شده؟
هوشیـار: آیـا درون علم طب وزیست شناسی به منظور عمر انسان حدی معین شده کـه تجاوز از آن حد امکان نداشته باشد؟
دکتر نفیسی: به منظور مدت زندگی انسان، حدی کـه تجاوز از آن محال باشد تعیین نشده است، ولی طویلترین مدت حیـات افراد انسان، بـه حسب معمول، کمـی بیشتر از صد سال مـیباشد وبه نظرنمـی رسد کـه در اعصاری کـه تاریخ مدونی دارد خیلی فرق کرده باشد.
اما حد متوسط عمر، برحسب اقلیم وآب وهوا ونژاد وارث ونوع زندگی متفاوت هست ودر اعصار مختلف تفاوت دارد. چنانکه درون قرن اخیر، نسبت بـه سابق تغییر قابل توجهی نموده است. مثلاً درون انگلستان درون سال۱۸۳۸ - ۱۸۵۴ این حد متوسط، درون مردها۹۱/۳۹ ودر زنـها ۸۵/۴۱ سال بوده است.اما درسال ۱۹۳۷در مردها ۱۸/۶۰ ودرزنـها ۴۰/۶۴ سال بوده است.
در آمریکا درون سال ۱۹۰۱ عمر متوسط مردها ۲۳/۴۸ سال وزنـها ۸۰/۵۱ سال بوده است. درحالی کـه سال ۱۹۴۴ عمر متوسط مردها به۵۰/۶۳ سال وزنـها بـه ۹۵/۶۸ سال افزایش یـافته است. این افزایش بیشتر شامل دوران کودکی هست که آن نیز مدیون بهبودی وضع درمان وپیشگیری بیماریـها مخصوصاً بیماریـهای واگیردار است، اما بیماری های پیری کـه بنام بیماریـهای استحاله ای نامـیده مـی شوند، مانند تصلب شرائین وغیره چندان بهبودی حاصل نکرده اند.
هوشیـار: آیـا به منظور تعیین مدت حیـات موجودات جاندار، قاعده کلی ومعیـاری وجود دارد؟
دکتر نفیسی: عقیده عموم بر آنست کـه بین حجم بدن ومدت عمر نسبت مستقیمـی برقرار است. مثلاً زندگی زودگذر یک پروانـه یـا پشـه وزندگی یک لاک پشت کـه ممکن هست دو قرن زندگی کند،قابل توجه هست لکن حتما دانست کـه این نسبت همـیشـه ثابت نیست، زیرا طوطی وکلاغ وغاز اکثراً، بیش از پرندگان بزرگتر از خود وحتی بیشتر از بسیـاری از داران زندگی مـی کنند. بعضی ماهیـها مانند:(سالمون) که تا صدسال و(کراپ) که تا صدوپنجاه سال و(پیک) که تا دویست سال زندگی مـی کنند. درون مقابل، اسب بیش از۳۰ سال زندگی نمـی کند.
از زمان ارسطو عقیده داشتند که، طول مدت زندگی هرموجودی ضریبی از دوره نمو آن موجود است. این ضریب را(فرانسیس بیکن) درحیوانات هشت برابر و(فلورنس) پنج برابر مدتی کـه برای بلوغ آن حیوان لازم هست حساب کرده اند.
درباره انسان (بوفن) و(فلورنس) صدسال را دوره طبیعی زندگی شمرده اند واکنون نیز عقیده عموم برهمـین پایـه است، لکن داود پیغمبر عمر طبیعی را هفتاد سال دانسته است.
در این زمانـها، عده قابل توجهی از معمرین را گزارش داده اند کـه بیش از صد سال عمر داشته اند.
گرچه تعیین واندازه گیری این عمرها شاید خالی از اغراق ومبالغه نباشد.
از جمله آنان (هانری جنکینز)۱۶۹ سال عمرداشته، (تماس پار) ۲۰۷ سال، (کاترین کنتس دسموند) ۱۴۰ سال عمرداشته اند وگروه دیگری کـه اسامـی آنان درون کتب ومجلات ایران وخارج دیده مـی شود.
اسباب طول عمر
هوشیـار: چه عواملی درون طول عمر مؤثرند؟
دکتر: عوامل طول عمر بقرارذیل است:
عامل ارث: اهمـیت وتأثیر عامل ارث درون طول عمر،روشن است. خانواده هایی دیده مـی شوند کـه افراد آن، معمولاً از حد متوسط بیشترعمر مـی کنند، مگر اینکه بـه واسطه تصادفی مرگشان زودتر اتفاق افتد.
ازجمله مطالعات جالبی کـه دراین باره بعمل آمده، مطالعه(ریموندپیرل) است. وی درون کتابی کـه با همکاری ش تألیف نموده، خانواده دراز عمری را نام کـه مجموع عمر هفت پشت یک فرد - جد، جدبزرگ، نوه، نواده، نتیجه، نبیره - بـه (۶۹۹) مـی رسیده ودونفرشان نیز بـه واسطه تصادف مرده اند. درون آمار جدیدتری کـه از مطالعه شرکتهای بیمـه، بـه وسیله لوئی دوبلین و(هربرت مارکس) تهیـه شده تأثیر درازی عمر اسلاف را درون اخلاف بـه ثبوت رسانده اند.
این عامل ممکن هست گاهی آثار عوامل دیگر را مانند عامل محیط وعادت بد، خنثی کند. از همـین رو مـی توان رازطول عمر بعض افرادی را کـه در شرائط نامساعد زندگی مـی کنند درک نمود، مثلاً ممکن هست یک فرد معتاد بـه الکل، بـه واسطهعامل ارث، عمر درازی نصیبش گردد.
فرزندان، اعضا وقوای سالم ونیرومند را کـه در طول عمر مؤثرند، ازپدران ومادران بارث مـی برند ودردرجه اول، بایستی دستگاه عصبی وگردش خون را نام برد چنانکه ضرب المثل(کازالیس) همـین موضوع را بیـان مـی کند: (سن انسان را از روی شرائین وی مـی توان حدس زد). یعنی عده ای از مردم، قبل از اینکه بـه سن کهولت وپیری برسند بـه طور موروثی، سرخ رگهایشان سفت شده استحاله مـی یـابند وخانواده هایی کـه اکثر افرادش، قبل از نودسالگی، بـه علت سکته مغزی یـا قلبی، از دنیـا مـی روند بسیـارند. مـی دانیم که: بزرگترین عامل این سکته ها سفتی شرائین است.
عامل دوم محیط است: محیطی کـه هوایش معتدل وپاک واز انواع مـیکربها وسمومات منزه باشد، آرام وبی سرو صدا باشد واشعه حیـات بخش خورشید، بقدر کافی برآن بتابد، درون طول عمر وسلامتی ساکنینش تأثیر بسزایی دارد.
عامل سوم نوع شغل ومقدار کار است: فعالیت وکوشش درکار بـه ویژه فعالیتهای روحی وعصبی، درون درازی عمر، مقام مـهمـی را واجدند وبه نظر مـی رسد درون صورتی کـه بدن سالم وفکر راحت باشد زنگ زدنیکه درون اثر کم کاری بدنی وروحی حاصل مـی شود، بیش از فرسودگی کـه نتیجه پرکاری بدنی وروحی است، عمررا کوتاه مـی کند. بـه همـین علت، تعداد افراد طویل العمر، درکشیشان ونخست وزیران بیش از اشخاص معمولی است. این عمر دراز، بـه واسطه همان کار مداوم وکوشش آنان هست واز این رو مـی توان گفت: بازنشستگی درون سنین جوانی وبیکاری زودرس، خطرات بیشماری را دربردارد وعمر را کوتاه مـی کند.
عامل چهارم کیفیت تغذیـه است: غذا، هم از لحاظ مقدار وهم از لحاظ نوع، درون طول عمر تأثیر فراوانی دارد. بیشتر افرادی کـه عمرشان از صدمتجاوزشده، کم خوراک بوده اند. درزیـان پرخوری ضرب المثلهای زیـادی گفته شده،(مونتین)مـی گوید: انسان نمـی مـیرد بلکه مـی کند. همچنین ضرب المثل دیگری مـی گوید: شما گورخویش را با دندان هایتان مـی کنید. پرخوری چون کار دستگاههای مختلف بدن را بالا مـی برد بیماریـهایی را از قبیل دیـابت - مرض قند - وبیماریـهای رگها وقلب وکلیـه، تولید مـی کند.متأسفانـه، قوه ونیروی بدنی اکثر این افراد، قبل از ظهور آثار بیماری، بیش از اندازه مـی باشد وباین قدرت دروغین خویش مباهات مـی کنند. درون طی جنگ جهانی اول مشاهده شد که: تعداد مرگ از مرض قند، درون بعض کشورها، بطور قابل توجهی کاهش یـافته است.علت این موضوع را کمـیابی غذا درون زمان جنگ حتما دانست. بنابراین، بنظر مـی رسد که: فقرتا حدودی کـه مقدار خوراک را معتدل سازد یـا بـه حداقل برساند، موهبت بزرگی است، وافراط درون خوردن گوشت، خصوصاً بعداز چهل سالگی، بسی زیـان بخش است.
دکتر (mccay)از دانشگاه (کورنل نیویورک) درون روی موشـها بـه عمل آورده ثابت کرد کـه تجاربی کـه موشـهای لاغر موشـهای فربه را بگور مـی برند. موش معمولاً درون سن چهار ماهگی بـه حد کمال رشدمـی رسد، درون دوسالگی پیر مـی شودوقبل از سه سالگی مـی مـیرد. دکتر(ماک کی) دسته ای از موشـها را بـه وسیله رژیم کم کالری نگهداری نمود،اما این رژیم از لحاظ ویتامـین ومواد معدنی غنی بود، وباین نتیجه رسید که: دوره رشد وبلوغ آنـها، بعوض چهارماه ممکن هست تا هزار روز ادامـه یـابد. درون یکی از این آزمایشـها مشاهده کرد که: پیرترین موشـهایی کـه با رژیم معمولی زندگی کرده اند بعد از ۹۶۵ روز مرده است. لکن موش هایی کـه با رژیم کم کالری مـی زیسته اند که تا مدتی بعد، جوان وشاداب مانده اند، بطوری کـه اگر این موشـهای کم غذا را با انسان مقایسه کنیم.آنـها بـه اندازه یک فرد انسانی کـه صد که تا صدو پنجاه سال عمر کند، عمر کرده اند. بعلاوه، این موشـها بندرت بیمار شده اند واز همقطاران خود کـه رژیم معمولی داشته اند زرنگتر بوده اند.
نظیر این تجارب را روی دسته ای از ماهیـها وحیوانات (amphibien) نیز انجام داده وبه همـین نتیجه رسیده اند.
چنانکه پرخوری سبب کوتاهی عمر مـی شود، فقر غذایی نیز درون تولید امراض وکوتاهی عمر تأثیر بسزایی دارد، یعنی رژیم غذایی اگر فاقد مواد لازم وضروری باشد، امراضی را تولید مـی کند.
پیری وعلل آن
هوشیـار: پیری یعنی چه؟
دکتر: هنگامـی کـه اعضای رئیسه بدن مانند قلب وکلیـه وکبد ومغز وغدد داخلی، فرسوده شدند، از انجام وظائف خویش ناتوان گشتند واز تأمـین احتیـاجات بافتها وترشحات لازم وتصفیـه خون از مواد زائد، عاجز شدند آثار ضعف وناتوانی درون بدن آشکار مـی شود وپیری فرا مـی رسد.
هوشیـار: علت وعامل اساسی پیری چیست؟
دکتر: آثار وعلائم پیری، معمولاً درون سنین معین، درون شخص هویدا مـی گردد. لکن این موضوع مسلم نیست کـه عامل اصلی پیری عبارت باشد از صرف همـین مقدار عمر وگذشت چنین زمانی بر اعضا بدن، بـه طوری کـه هر بـه این سنین تقریبی برسد پیری برایش ضروری وحتم باشد، بلکه مـی توان علت اساسی پیری ومنشا بروز آن را، حدوث اختلالاتی دانست کـه معمولاً درون این سنین رخ مـی دهد، بنابراین، پیری معلول گذشت زمان نیست بلکه معلول اختلالاتی هست که درون این سنین درون اعضای بدن حادث مـی شود. درون آن سنین، فعالیت دستگاههای مختلف بدن تخفیف یـافته، واز نظر تشریحی نیز، نسوج مختلف آن صغرمـی یـابند. تعداد موی رگهای آنـها کم مـی شود. دستگاه گوارش وتغذیـه از انجام وظائف خود وتهیـه مواد غذایی لازم ناتوان مـی شود ودر نتیجه ضعف وناتوانی تمام اعضا جسم را فرامـی گیرد. قدرت ی کم ومغز آرام تر مـی گردد. درون اکثر افراد، حافظه مخصوصاً درون مورد اسامـی، نقصان مـی پذیرد وقدرت اراده نیز کم مـی شود.لکن ممکن هست در ضمن کم شدن فعالیت بدنی، قدرت روحی افزایش یـابد.غدد مترشح داخلی نیز ممکن هست مانند سایر اندامـها صغر یـابند وازانجام ترشحات لازم ناتوان گردند. لکن تمام این حوادث وناتوانی های مذکور، معلول اختلالاتی هست که بـه وقوع پیوسته است. بعد باید گفت: پیری علت نیست بلکه معلول است، حتی اگر فردی پیدا شود کـه با وجود زیـادی عمر، اختلالی درون اعضا بدنش رخ ندهد،امکان دارد کـه سالهای متمادی، با بدنی سالم وشاداب بـه زندگی خویش ادامـه دهد. چنانکه افرادی هم دیده مـی شوند کـه با وجود کمـی عمر، زودتر از موقع طبیعی فرسوده مـی گردند وپیری زودرس گریبانگیرشان مـی شود.
هوشیـار: منشأ وریشـه فرسودگی وناتوان شدن دستگاه تنظیم کننده احتیـاجات بدنی چیست؟
دکتر: اعضا بدن هرکس، درهنگام تولد، استعداد وقابلیتی به منظور انجام وظیفه دارند کـه خود آن نیز، معلول بنیـه جسمانی پدران ومادران وکیفیت تغذیـه ومحیط زندگی وآب وهوای آنـها است. بعد ازآن بـه نظرمـی رسد، حتما آن اعضا که تا مادامـی کـه اختلالی درون آنـها پیدا نشود، که تا نـهایت استعداد طبیعی بـه انجام وظیفه اشتغال داشته باشند وحیـات انسان ادامـه یـابد، لکن هنگامـی کـه در همـه یـا یکی از اعضا، اختلالی رخ داد ودرانجام وظیفه ناتوان گشت، کارخانـه بدن بـه حالت نیمـه تعطیل درآمده آثار وعلائم پیری هویدا مـی گردد.
سخن را کوتاه کنم: پیکر انسان همـیشـه درون معرض هجوم انواع ویروسها وباکتریـها ومـیکربها وسمومات قرار گرفته کـه از حدود وراههای مختلف، پی درپی، بـه وی حمله مـی کنند، درون محیط داخلی بدن مواد سمـی ترشح مـی نمایند وسلولهای بی گناه را آسیب زده ومانع ادامـه حیـاتشان مـی شوند.
بدن انسان درون این مـیان، وظیفه سنگینی بـه عهده دارد: از یک طرف حتما احتیـاجات غذایی را تأمـین کند، از طرف دیگر به منظور نابودی وکنترل فعالیت ویروسها ومـیکربهای مضر کوشش نماید، از سوی دیگر، به منظور ترمـیم اعضای آسیب دیده ودفع مواد زائد وسمومات، فعالیت کند وبه اعضای ناتوان کمک بفرستد. لکن هنوز این دشمن را دفع نکرده دشمن تازه نفس دیگری حمله خودرا آغاز مـی کند واز این جهت، نیروهای داخلی بدن حتما دائماً بـه حال آماده باش ودر حال پیکار باشند.
پیکر انسان به منظور تهیـه وسائل مبارزه وتأمـین آذوقه ناچار هست از نیروی غذایی کـه از خارج وارد مـی شود استمداد کند. متأسفانـه ما از ساختمان وجودی واحتیـاجات درونی خویش اطلاعات کافی نداریم ودر این پیکار مقدس نـه تنـها باوی همکاری نمـی کنیم بلکه از روی جهالت ونادانی با دشمن همکاری نموده وبه واسطه خوردن غذاهای زیـانبخش، راه را بردشمن بازکرده بـه ریشـه حیـات خویش تیشـه مـی زنیم وپرواضح هست وقتی کـه بافتها احتیـاجات خود را از خارج دریـافت نکنند، کم کم مقاومت خود را درون مقابل هجوم مـیکربها از دست مـی دهند واز انجام وظائف خویش ناتوان مـی گردند، مـیدان تن به منظور تکتازی دشمنان آماده وبلامانع مـی گردد وآثار شکست وضعف درون آن نمایـان مـی شود.
چنانکه بدن گاهی درون اثر پرکاری بسرنوشت پیری گرفتار مـی شود گاهی هم درون اثر پیش آمدهای فوق العاده قبل از موقع طبیعی، بـه این بلیـه مبتلا مـی گردد وپیری زودرس بـه سراغش مـی آید. گروهی از دانشمندان عقیده دارند که: پیری زودرس، درون اثر بعض بیماریـها یـا عادات مضر بـه وجود مـی آید، (مچنیکوف) عقیده داشت که: سمومات حاصله ازتخمـیر مـیکروب های روده ویبوست ممکن هست باعث پیری شوند واگر بتوان آنـها را از بین برد بر طول عمر اضافه خواهد شد.
اساس این عقیده برروی این تجربه قرار داشت کـه چون درون ممالک(بالکان) خصوصاً (بلغارستان) و(ترکیـه) وقفقاز، تعداد پیران بیش از صد سال زیـاد است، حتما علت این عمرهای دراز را درون خوردن ماست دانست. وی عقیده داشت که: ماست بعلت دارا بودن (اسیدلاکتیک) مـیکربهای روده را مـی کشد وبطول عمر کمک مـی کند.
لکن مسلم هست که سر طول عمر این مردم کوهستان نشین فقط درون نوع خوراک آنان نیست بلکه آب وهوا وزندگی راحت وکار مستمر واحتمالاً عوامل ارثی، همـه کم وبیش دراین امر مدخلیت دارند. ما نظیر این مشاهدات را درون ساکنین کوهستانـهای ایران نیز داریم.
هوشیـار: آیـا عامل اصلی مرگ وتعطیل شدن کارخانـه بدن، همان طول عمر وکثرت کار اعضا بدنست، بطوری کـه مرگ درون سنین پیری، ضروری وحتمـی باشد یـا اینکه علت اساسی مرگ چیز دیگری است؟
دکتر: علت اصلی مرگ حدوث اختلالاتی هست که درون همـه اعضا رئیسه بدن یـا یکی از آنـها رخ مـی دهد وتا آن اختلالات حادث نشود مرگ فرانمـی رسد. آن اختلالات اگر قبل از سنین پیری وعمر طبیعی حادث شدند شخص جوان مرگ مـی شود اما اگر از گزند حوادث محفوظ ماند، معمولاً وبر طبق جریـان عادی، حدوث آن حوادث درون سنین پیری حتمـی است. ولی اگر فرد ممتازی پیدا شد کـه عمر درازی کرده اما بـه واسطه ترکیب جسمانی ویژه خویش واجتماع سائر شرائط، درون هیچ یک از اعضایش اختلالی رخ نداد، نفس طول عمر باعث مرگش نخواهد شد.
هوشیـار: آیـا ممکن نیست بشر درون آینده دارویی کشف کند کـه به وسیله آن بتواند استعداد بدن را به منظور زندگی افزایش دهد واز پیری واختلالات جسمانی جلوگیری کند؟
دکتر: این موضوعی هست کاملاً ممکن وبادانش ناقص امروزی واز روی قیـاس نمـی توان آنرا مردود دانست. دانشمندانی هم با جدیت وامـیدواری کامل، درون این زمـینـه مشغول تحقیقات بوده وهستند، امـیدواریم بزودی راز طول عمر کشف شود وبشر بر پیری وکوتاهی عمر چیره گردد.
طول عمر حضرت صاحب الامر
هوشیـار:چنانکه اطلاع دارید: شیعیـان عقیده دارند کـه مـهدی موعود همان فرزند امام حسن عسکری هست که درتاریخ ۲۵۵ یـا ۲۵۶ متولد شده است، از آنروز که تا حال زنده هست ودرحالت غیبت زندگی مـی کند وشاید صدها سال دیگر نیز بهمـین منوال زیست نماید. آیـا علم طب وزیست شناسی، چنین عمر دراز غیر عادی را محال مـی داند؟
دکتر: مسئله ای کـه هنوز به منظور اینجانب وتا آنجا کـه اطلاع دارم ودر کتابها خوانده ام برهمـه پوشیده است، راز طول عمر حضرت قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه) است. اما بـه نظر مـی رسد که: با پیشرفتی کـه در علوم حاصل شده ومـی شود وبا تأییدات خداوند متعال، این مشکل بزودی حل گردد ودر دسترس علاقه مندان قرار گیرد.
آنچه را فعلاً مـی توانم عرض کنم این هست که: با دانش ناقص امروزی واز روی قیـاس نباید آنرا مردود دانست وخط بطلان برآن کشید. زیرا علاوه بر اصل امکان، چندین نمونـه از زندگیـهای طولانی وغیر عادی درون دست داریم کـه کاملاً بـه ثبوت رسیده ودر آنـها تردیدی نیست.
الف: درون مـیان گیـاهان، درختان طویل العمری وجود دارند کـه از قدیمـی ترین موجودات روی زمـین بشمار l هست که در(کالیفرنیـا) موجود است. بعضی از این درختان (۳۰۰) sequoia مـی روند. از آن جمله پا ارتفاع و(۱۱۰) پا محیط دور تنـه دارند. عمر بعضی از آنـها از پنجهزار سال تجاوز مـی کند، بطوری) شروع بـه ساختمان هرم بزرگ مصر khorfu) کـه مـی توان حدس زد: درون زمانی کـه فرعون بزرگ کرده بود این درختان شاداب وجوان بوده اند ودر هنگام تولد حضرت عیسی(علیـه السلام) ضخامت پوستشان بیک پا درون موزه تاریخ طبیعی sequeiagigentea مـی رسیده هست مثلاً مقطع تنـه یک درخت از نوع وجود وجود دارد کـه دارای (۱۳۳۵) حلقه یعنی (s:kensington) کنسینگتون جنوبی (S: Kensigton) وجود دارد کـه دارای (۱۳۳۵) حلقه یعنی همـین قدر سال است(۳۲۹).
مسن ترین موجود زنده ایکه هنوز هم حیـات دارد ودر حدود چهار هزار وششصد سال عمرش کـه در کالیفرنیـای مرکزی وشرقی (pinus aristata) مـی باشد یک نوع کاجی هست بنام موجود است. درون حیوانات، مسن ترین حیوانات زنده، نوعی لاک پشت هست که درجزایر لم یزرع (گالاپاگوش) وجود دارد کـه (۱۷۷) سال عمر دارد، درون حدود ۴۵۰ پوند وزن وپوسته ای بـه طول چهار پا دارد(۳۳۰)..
ب: درون حفاریـهایی کـه در مصر باستان بـه عمل آمده، درون مقبره فرعون جوان مرگ ومعروف مصر(توت اخ منون) گندمـهایی را یـافتند ومن خودم آن گندمـها را درون مقبره مزبور مشاهده نمودم ودر مجلات خواندم کـه آنـها را درون بعض نقاط کاشته اند وکاملاً سبز وبارور شده وبه ثمر رسیده است. این موضوع اثبات مـی کند که: نطفه حیـاتی گندم، درون حدود سه یـا چها رهزار سا ل زنده مانده است.
ج: ویروسها را مـی توان از قدیمـی ترین موجودات زنده دانست. ویروس نوعی از موجودات زنده هست که مطالعه درباره زندگی آنـها ممکن هست راز حیـات را آشکار سازد. همـین ها هستند کـه بسیـاری از بیماری های نباتی وحیوانی وانسانی را تولید مـی کنند مانند زکام معمولی، مشمشـه، سرخجه، آبله،آبله مرغان وبیماری های دیگر. درون کاوشـهای باستانی توانسته اند، این ویروسها را از اعصاری کـه مربوط بـه ما قبل تاریخ (وشاید بیش از صدهزار سال قبل) هست کشف کنند ودر محیط های مخصوص کشت دهند. یعنی این موجودات بعد از گذشتن یک صد هزار سال، هنوز آثارزندگی را از دست نداده اند. گرچه درون این مدت، بـه حالت خفته ونـهفته مـی زیسته اند وبه حسب ظاهر با موجودات مرده فرقی نداشته اند(۳۳۱)..
د: اخیراً درون روزنامـه ها خواندم که: درون کاوشـهای نواحی سیبری حیوانات بزرگتری را بـه دست آورده اند وبعد از آنکه آنـها را درون شرائط مساعدی گذاشتند، آثار حیـات درون وجودشان نمایـان گشت، این حیوانات یخ زده بودند.
هـ. یکی از راههایی کـه به وسیله آن مـی توان عمر یک موجود زنده را طولانی کرد وآن را درون حال نیمـه زنده وقابل زندگی مطالعه نمود، هیبرناسیون هست که بـه نام زمستان خوابی موسوم شده است. این خواب درون بعضی از حیوانات، درون تمام فصل سرما ادامـه دارد ودر بعضی از آنـها درون تمام فصل گرما. وقتی حیوان وارد هیبرناسیون شد، احتیـاجش بـه غذا از بین رفته سوخت وساز بدن که تا سی الی صدبرابر تقلیل مـی یـابد،دستگاه تنظیم کننده حرارت او موقتاً از کار مـیافتد وبا کم شدن حرارت محیط، دیگر مو وپوست او سیخ نشده ولرزه بر اندامش نمـیافتد وحرارت بدن، مانند حرارت محیط مـی شود کـه ممکن هست تا چند درجه بالای نقطه انجماد(۳۹-۴۱ فارنـهایت) برسد تنفس کند ونامنظم مـی گردد وضربان قلب گاه گاه وکند مـی شود (۷ که تا ۱۰ مرتبه درون دقیقه به منظور سنجاب زمـینی کـه معمولاً ۳۰۰ مرتبه درون دقیقه حتما بزند) رفلکسهای مختلف عصبی متوقف مـی شود وموجهای الکتریکی مغز درون زیر حرارت ۵۲-۶۶ درجه فارنـهایت، دیگر مشـهود نیست. بعضی از حیوانات ممکن هست تا مدت مدیدی درون مایعات فوق العاده سرد زنده بمانند وبعضی ازماهیـها درون فیوردهای (نروژ) بـه همـین حال بـه زندگی خود ادامـه مـی دهند. بسیـاری از سلولهای زنده را مانند نطفه انسان وحیوان به منظور تلقیح مصنوعی، وگلبولهای قرمز را به منظور ترانسفوزیون، مـی توان بـه حالت یخ زدگی نگهداری کرد.همچنین بعضی از حیوانات خیلی کوچک وساده را مـی توان مکرر یخ زد ومجدداً گرم کرد بدون اینکه آسیبی بـه آنـها وارد شود.
مطالعه زمستان خوابی از این جهت قابل توجه هست که شاید بدان وسیله، رازطول عمر کشف گردد وانسان را بطول عمر نائل گرداند.
مطالعه احوال درختان طویل العمر، زنده ماندن چندین هزار ساله نطفه حیـاتی نباتات، زندگی چندین هزار ساله ویروسها، حالات شگفت انگیز خوابهای زمستانی وتابستانی،ترقیـات حیرت انگیز علم طب وزیست شناسی وامثال اینـها، بشر را بـه امکان طولانی نمودن عمر وغلبه بر پیری، امـیدوار نموده وبه کوشش وتحقیقات وکنجکاوی وادارشان کرده است. امـید هست دانشمندان براین هدف مقدس وآرمان بشریت موفق وکامـیاب گردند ودر نتیجه، راز طول عمر قائم آل محمد، به منظور طالبان حقیقت آشکار گردد.
(بامـید آنروز) دکتر ابوتراب نفیسی - استاد ورئیس دانشکده پزشکی وداروسازی اصفهان.
هوشیـار: من درون طول این مدت، بـه مقاله جالبی برخورد نمودم کـه یکی از مجلات فرانسه ترجمـه شده بود وچون با بحث ما مناسب بود عینش را یـادداشت کرده با اجازه رفقا مـی خوانم.
مقاله ژوستین گلاس
زیست شناسی طول حیـات موجودات زنده را از چند ساعت که تا صدها سال تعیین نموده است. بعضی حشرات فقط یک روز عمر مـی کنند وبعضی دیگر یک سال. اما درهرنوع، افرادی دیده شده کـه از قاعدهعمومـی تجاوز کرده عمرشان دو سه برابر از سن طبیعی نزدیکان خود درازتر بوده است. درون آلمان درخت گل سرخی هست که سنش صدها سال بیش از هم نوعانش مـی باشد. درون مکزیک یک درخت سروی موجود هست که ۲۰۰۰ سال عمر دارد. بعضی از نـهنگان دیده شده اند کـه ۱۷۰۰ سال زندگی کرده اند.
در قرن شانزدهم یکنفراز اهل لندن بنام(تماس پار) عمرش بـه ۲۰۷ سال رسیده است. امروزه نیز درون یکی از دهکده های شمالی ایران سید علی نامـی ۱۹۵ سال از سنش مـی گذرد وپسرش ۱۲۰ ساله است. درون روسیـه (لوئی پوف پوژاک) یکصد وسی سال دارد و(مـیکوخوپولوف) قفقازی صدو چهل ویک سال دارد.
زیست شناسان چنین مـی اندیشند کـه این عمرهای غیر معمولی مربوط بـه عاملی درونی هست که موجب شده سنی از حد معمول تجاوز کند. صد سالگان گروهی از فرزندان سوگلی طبیعتند، ترکیب شیمـیایی بدن آنان کاملاً متناسب وبر وفق کمال مطلوب است.
برطبق نظریـه زیست شناسان، مدت طبیعی عمر هرنوع موجود زنده ای حتما مساوی هفت که تا چهارده برابر مدت رشد فردی از آن نوع باشد وچون مدت رشد انسان ۲۵ سال هست پس عمر طبیعی انسان حتما در حدود (۲۸۰) سال باشد.
با اختیـار روش غذایی مناسب، نیز مـی توان قاعده طبیعی را برهم زد. شاهد آن زنبورعسل هست که معمولاً چهار پنج ماه زندگی مـی کند، درون صورتی کـه ملکه زنبوران کـه مانند سایرین از تخم وکرمـی متشابه تولید مـی شود، بـه واسطه تغذی از ژله شاهانـه، هشت سال زنده مـی ماند.
البته درباره انسان موضوع باین سادگی نیست. ما نمـی توانیم مانند ملکه زنبورعسل درون جای خاصی زندگی کنیم کـه حرارتش بـه دقت تحت نظر باشد وغذامان محدود بـه نوع معینی وصدها مراقب وپرستار، دائم ازما مواظبت کنند. ما با خطرات بسیـاری روبرو هستیم کـه عده ای از آنـها، بنظر زیست شناسان عبارتند از: مسمومـیت های خود بـه خود، کمـی ویتامـین وتصلب شرائین. ولی بـه نظر یک کارشناس لندنی: بهم خوردن تعادل ذخیره آهن ومس، منیزیوم وپتاسیم بدن هست که چون یکی بردیگری غالب شود، مرگ فرا رسد. شگفت آنکه درون مـیان همـه خطرات، از پیری بـه طور خاص، نامـی نیست، چه تقریباً مرگ بـه علت خاص پیری وجود ندارد.
یک دکتر سوئدی(رئیس انجمن علمـی آمریکائی طول عمر)معتقد هست که: پیری از آن جهت حاصل مـی شود کـه مولکولهایی از(پروتئین) با سلولهای بدن گیر کرده آنـها را کم کم از کار باز مـی دارند وموجب مرگ مـی شوند. دکتر مزبور درون جستجوی کشف ماده ایست کـه این گیر را بگسلد، دستگاه بدن را از نو براه اندازد وباین ترتیب دوره پیری را از بین ببرد. درون آزمایشگاهها موفق شده اند کـه مدت زندگی بعضی حیوانات آزمایشی،از قبیل خوک هندی را با افزودن ویتامـین(ب۶) و(اسید نوکلئیک) و(اسیدپانتونکسیک) درون غذای آنـها،۴/۴۶ درصد افزایش دهند.
زیست شناسان روسی(فیلاتف)امـیدوار هست که بتواند دوران پیری را بـه وسیله استفاده از نسوج فاسد از بین ببرد، چه این نسوج قدرت عجیبی دارند کـه مـی توانند مانند کود زراعتی مزرعه بدن ما را حاصل خیز سازند. گذشته از این، هم اکنون اصولی درون دست مـی باشد کـه رعایت آنـها برطول عمر مـیافزاید.این اصول عبارتند از دستورهای غذائی وبیوشیمـی، وروشـهایی به منظور استرخا وقواعدی به منظور تنفس وحتی تلقین وایحا. بعضی از کارشناسان غذائی معتقدند که: منحصراً بـه وسیله بهداشت غذائی مـی توان زندگی را بـه بیش از صدسال رسانید. ما از آنچه مـی خوریم ساخته شده ایم(۳۳۲).
تحقیقاتی درطول عمر
مقاله دیگری را نیز درون یکی از مجلات عربی خواندم، چون مربوط بـه بحث ما مـیباشد بخشی از آنرا برایتان ترجمـه مـی کنم:
دانشمندان مورد اعتماد مـی گویند: هریک از اعضا رئیسه بدن حیوان، استعداد دارد کـه مدت غیر محدودی زنده بماند. درصورتی کـه عوارض وحوادثی به منظور انسان پیش آمد نکند کـه رشته حیـاتش را قطع نماید مـی تواند هزاران سال زندگی کند. سخن این دانشمندان از روی حدس وخیـال صادر نشده بلکه نتیجه آزمایشـها وامتحانات عملیـه آنان است. یکی از جراحان موفق شده هست که جز مقطوع از حیوانی را بیش از حیـات معمولی آن حیوان زنده نگهداری کند وباین نتیجه رسیده کـه حیـات جز مقطوع، مربوط بـه غذائی هست که برایش تهیـه وآماده گردد، مادامـی کـه غذای کافی بآن برسد بـه زندگی خود ادامـه مـی دهد.
آن جراح دکتر(الکسیس کارل) بود کـه در مؤسسه علمـی (رکفلر) درون نیویورک بـه کار اشتغال داشت. آزمایش مذکور را روی جز مقطوع از بدن جوجه ای بـه عمل آورد. قطعه مزبور متجاوز از هشت سال بـه حیـات ورشد خود ادامـه مـی داد. دکتر نامبرده وافراد دیگر، همـین آزمایش را روی اجزا مقطوع از جسم انسان، مانند عضلات وقلب وپوست وکلیـه، نیز انجام دادند. ملاحظه نمودند کـه مادامـی کـه غذای لازم بـه آن اجزا برسد بـه حیـات ونمو خود ادامـه مـی دهند حتی اینکه(ریمند) و(برل) استادان دانشگاه (جونس هس) مـی گویند: اعضا رئیسه جسم انسان استعداد وقابلیت خلود ودوام دارند. این موضوع با آزمایشات اثبات شده واقلاً احتمال وحدس راجحی است، زیرا حیـات اجزا مورد آزمایش هنوز هم ادامـه دارد. نظریـه مذکور درون نـهایت روشنی وارزش بوده واز روی دقت علمـی صادرشده است.
ظاهراً اولینی کـه آزمایش مذکور را روی اجزا جسم حیوان انجام داد دکتر(جاک لوب) بود وی نیز درون مؤسسه علمـی (رکفلر) بـه کار مشغول بوده هنگامـی کـه در موضوع تولید قورباغه، از تخم تلقیح نشده مشغول آزمایش بود، ناگهان متوجه شد که: بعضی از تخمـها زمان درازی زندگی مـی نمایند. برعکس، بعضی از آنـها زود مـی مـیرند. این قضیـه باعث شد کـه آزمایش را روی اجزا جسم قورباغه بـه عمل آورد. درون همـین آزمایشـها موفق شد کـه مدت درازی آنـها را زنده نگهداری کند. بعد از او دکتر(ورن لویس) با همکاری همسرش، اثبات نمود که: ممکن هست اجزا جنین پرنده ای را درون آب نمکین زنده نگهداری کرد بـه طوری کـه هر وقت، کمـی موادآلی بـه آن ضمـیمـه شود رشد ونمو آنـها تجدید گردد. این آزمایشـها مرتباً انجام مـی گرفت واثبات مـی کرد که: سلولهای زندهحیوان مـی توانند درون مایعی کـه دارای مواد غذائی لازم باشد همواره بـه زندگی ورشد خود ادامـه دهند، لیکن که تا آنوقت، دلیلی دردست نبود کـه مرگ را از آنـها نفی کند.
پس دکتر کارل بوسیله آزمایشـهای پی درپی اثبات کرد کـه اجزا مورد آزمایش پیر نمـی شوند واز خود حیوان زندگی طولانی تری دارند. وی درون ماه ژانویـه سال۱۹۱۲ شروع بـه کار نمود، درون این راه مشکلاتی برایش پیش آمد اما او وهمکارانش عاقبت برآن مشکلات غالب گشتند وموضوعات ذیل برایشان کشف شد.
الف: مادامـی کـه برای سلولهای زنده مورد آزمایش عارضه ای کـه باعث مرگشان شود، مانند کم شدن مواد غذائی و مـیکربها، پیش آمد نکند همواره بزندگی ادامـه خواهند داد.
ب: اجزا مذکور نـه تنـها حیـات دارند بلکه دارای نمو وتکثیر هم هستند، چنانکه اگر جز بدن حیوان بودند نمو وتکثیر داشتند.
ج: نمو وتکاثر آنـها را با غذائی کـه برایشان تهیـه مـی شود، مـی توان مقایسه واندازه گیری نمود.
د: مرور زمان تأثیری درون آنـها ندارد وپیرو ضعیف نمـی گردند بلکه اندک اثری هم از پیری درآنـها دیده نمـی شود. درون هر سال، درست مانند سالهای گذشته نمو وتکاثر دارند. از ظواهر این موضوع مـی توان حدس زد مادامـی کـه آزمایش کنندگان، از آن اجزا مراقبت نمایند وغذای کافی بـه آنـها برسانند بـه زندگی ونمو خود ادامـه خواهند داد.
از اینجا مـی توان فهمـید که: پیری علت نیست بلکه معلول ونتیجه است. بعد چرا انسان مـی مـیرد؟ وچرا مدت حیـاتش محدود است؟ بـه طوری کـه جز به منظور افراد کمـی، از صد سال تجاوز نخواهد نمود وغایت عادی آن، هفتاد یـا هشتاد سال است؟ پاسخ این پرسشـها این هست که:اعضا جسم حیوان زیـاد ومختلفند درون بینشان کمال ارتباط واتصال برقرار است. حیـات بعضی برحیـات دیگران توقف دارد اگر یکی از آنـها بواسطه علتی، نا توان شد ومرگش فرارسید، بـه مرگ آن جز، مرگ بقیـه اعضا نیز فرا مـی رسد.
برای شاهد، مرگهای ناگهانی کـه در اثر حمله مـیکربها اتفاق مـی افتد کافی است. همـین موضوع سبب شده کـه حد متوسط عمر از هفتاد وهشتاد سال هم کمتر باشد، خصوصاً اینکه بسیـاری از اطفال درون کودکی مرگشان فرا مـی رسد.
نـهایت چیزی کـه تاحال ثابت شده این هست که: علت مرگ انسان این نیست کـه هفتاد یـا هشتاد سال یـا صدسال یـا زیـادتر،عمر کرده، بلکه علت اصلی ازاین قرار است: امراض وعوارض بریکی از اعضا حمله مـی نمایند واز انجام کار بازش مـی دارند وبه واسطه ارتباط واتصالی کـه بین اعضا برقرار است، از مرگ آن عضو، مرگ سایرین نیز فرا مـی رسد. بعد هنگامـی کـه نیروی دانش توانست جلو عوارض را بگیرد یـا از تأثیر آنـها مانع شود، دیگر به منظور زندگی چند صد ساله مانعی باقی نخواهد ماند. چنانکه بعضی درختان از عمر طولانی برخوردارند. لیکن انتظار نمـی رود کـه علم طب وبهداشت، بـه این زودیـها بآن غایت عالی نائل گردد. ولی بعید نیست کـه بآن هدف نزدیک شود ومتوسط عمر را دوچندان یـا سه چندان یـا زیـادتر از عمر کنونی گرداند(۳۳۳).
بازهم درون طول عمر
یک دکترانگلیسی درون ضمن مقاله مفصلی نوشته است: بعضی از دانشمندان موفق شده اند عمر حشره مـیوه را نـهصد برابر عمر طبیعی افراد آن نوع گردانند. این موفقیت درون اثر آن بوده کـه آن حیوان را از سموم ودشمنان حفظ نموده ومحیط مناسبی برایش فراهم ساخته اند(۳۳۴).
مـهندس: من هم درون طول مطالعاتم بـه چند مقاله علمـی وجالب برخورد کردم کـه دانشمندان درباره راز طول وعلل وعوامل پیری ومرگ وامکان مبارزه با آنـها بحث کرده بودند.اما چون وقت گذشته، بهتر هست بررسی این مقالات را به منظور جلسه بعد بگذاریم.
هفته بعد جلسه درمنزل آقای فهیمـی تشکیل شد وآقای هوشیـار از آقای مـهندس خواست که تا مطالب خود را عنوان کند.
مـهندس: خوب هست عین آن مقالات را بخوانم شاید درون حل مشکل مفید باشد:
بازهم درباره طول عمر
پروفسور متالینکف کارشناس مرگ، مـی نویسد: بدن انسان از سی تریلیون سلول مختلف تشکیل یـافته هست که همـه آنـها نمـی توانند یک بار مرده واز بین بروند. بنابراین مرگ موقعی قطعی ومسلم هست که درون مغز انسان تغییرات شیمـیایی غیر قابل مرمت بوجود آید. درسوم اوت، سال ۱۹۵۹ درون شـهر مونترآل کانادا دکتر هانس سیلی کـه در مورد مرگ جستجو وکاوش مـی کند درون لابراتوار خود بـه عده ای از ارباب مطبوعات، یک نسج سلولی حیوانی را نشان داد وادعا کرد کـه این نسج سلولی حیوانی درون حرکت هست وهرگز نمـی مـیرد. پزشک مزبور ادعا مـی کرد آن نسج سلولی حیوانی هرگز نمـی مـیرد وباصطلاح ازلی است. این پزشک ضمناً ادعا کرد کـه اگر نسج سلولی انسان را نیز بـه همان صورت درآورند انسان خواهد توانست که تا هزار سال عمر کند.
به نظر پروفسور سیلی از نظر تئوری، مرگ یک نوع بیماری تدریجی است. بـه عقیده همـین پروفسور هیچاز پیری نمـی مـیرد به منظور اینکه اگری درون اثر پیرشدن بمـیرد حتما تمام سلولهای بدن او فرسوده شوند وهمـه اعضا بدن او بـه نسبت از کار بیفتند،حال آنکه چنین نیست وخیلی از پیران بعد از مرگ، بسیـاری از قسمتهای مختلف اعضای بدن وسلولهای بدن آنـها سالم وبی عیب ونقص هست واغلب اشخاصیکه ناگهان مـی مـیرند به منظور آنست کـه یکی از اعضای بدن آنـها ناگهان از کار مـی افتد وچون تمام اعضای بدن مثل ماشین بهم ارتباط دارند اینست کـه در اثر کار ن یک عضو تمام اعضای دیگر فلج مـی شوند. پروفسور سیلی اعلام کردکه روزی علم پزشکی طوری پیشرفت مـی کند کـه با تزریق سلولهای تازه مـی توان همان سلولهای اعضا فرسوده بدن انسان را زنده کرد وبدین طریق مطابق دلخواه عمر انسان را چند برابر نمود(۳۳۵).
به نظر (ای.ای.مچنیکف) حتما فیزیولوژی پیری را کـه نتیجه پیشرفت طبیعی هست وپیری زودرس را کـه نتیجه تأثیرات مختلف براساس ارگانیزم مـی باشد(تأثیرات سمـی، امراض وعوامل خاص دیگر) تمـیز وتشخیص داد. اساس نظریـات او این هست که پیری انسان یک بیماری مـی باشد کـه باید مانند سایر بیماریـها مورد مداوا قرار گیرد. وی معتقد بود کـه زندگی انسان مـی تواند بـه مراتب بیشتر وطویلتر باشد وبه جلوتر جریـان یـابد. زندگی انسان درون نیمـه راه گمراه شده ولازم بنظر مـی رسد کـه تمام نیروها را بـه کار برد که تا به بشر امکان داده شود کـه بدون فرتوتی وانحطاط وزوال بـه پیری فیزیولوژی عادی خود برسد(۳۳۶).
طول عمر
پرفسور سلیـه وهمکارانش بعد از یک سری آزمایشات طولانی بدین نتیجه رسیدند کـه نقل وانتقال کلسیم عامل پیری وتغییرات پیری است. آیـا ماده ای کـه بتواند از ایجاد عوارض پیری جلوگیری کند وجود دارد یـا نـه؟ سلیـه با آزمایشـهای مکرر ماده ای بنام(آیرون دکستران) یـافت کـه از رسوب کلسیم درون بافتها جلوگیری بـه عمل مـی آورد. بنابراین نشانـه ها وعوارض پیری بـه دست بشر ودر آزمایشگاه روی حیوانات بـه وجود آمده وجلوگیری شده است. پروفسور سلیـه معتقد هست که احتمال داده نمـی شود بتوان هرگز مثلاً شخص نودساله ای را بـه شصت سالگی برگرداند ولی کاملاً امکان دارد کـه انسان شصت ساله ای را از پیشرفت بسوی ضایعات عوارض نودسالگی مانع شد(۳۳۷).
پروفسوراتینگر درون ضمن یکی از سخنرانیـهایش گفت: نسل جوان روزی بـه این واقعیت برمـی خورد کـه باید مسأله فناناپذیری بشرو جاودانی بودن را همانگونـه کـه مردم امروزه سفر فضائی را پذیرفته اند بپذیرد. بـه نظر من با پیشرفت تکنیک ها وکاری کـه ما آغاز کرده ایم بشر قرن آینده لااقل خواهد توانست هزاران سال عمر کند(۳۳۸).
خلاصه ای از یک کتاب روسی
به عقیده دانشمند معروف روسی مچنیکوف، عمر دراز از قدیمـی ترین ایـام، یکی از آرزوهای بزرگ بشر بوده ولی تاکنون عملاً هیچ روش قاطعی به منظور ازدیـاد عمر کشف نشده است. واضح هست که مرگ پایـان طبیعی زندگی مـی باشد وهیچ موجود زنده ای را از آن گریز نیست.
۱ - علت پیری
بدن انسان تقریباً از شصت تریلیون یـاخته - سلول - ساخته شده است. این یـاخته ها بـه نوبهء خود پیر مـی شوند.دراین حالت یـاخته بـه سختی نیـازهای حیـاتی خود را مـی تواند رفع نماید. درتکثیر آن اختلاف پدید آمده سپس مـی مـیرد. یـاخته های عصبی وعضله ای کـه مرده اند رفته رفته زیـاد شده وبه بافت یک پارچه وسختی تبدیل مـی شوند. باین سخت شدگی ماهیچه وعصب درون اثر ازدیـاد یـاخته های مرده، (soclerose سکلروز) مـی گویند. بـه عنوان مثال: سکلروز قلب، سکلروز رگها، سکلروز عصب وغیره.
ایلیـا مچنیکوف پزشک وفیزیولژیست مشـهور روسی فکر مـی کرد کـه این پدیده درون اثر سمـهای ترکسین هست که مـیکربهای جا گرفته درون احشاء حیوان آنرا تولید کرده وتدریجاً بافتهای زنده را مسموم مـی سازند. پاولوف معتقد بود کـه سلسلهء اعصاب مخصوصاً فشار خارجی مغز درجریـان پیری نقش اساسی دارد. تأثرات روانی،غصه، دلتنگی، یأس، وحشت، سلسلهء اعصاب بدن را فرسوده وناتوان مـی سازند. این فرسودگی عصبی بیماریـهای زیـادی را تولید مـی نماید کـه پیری وسپس مرگ را بدنبال مـی آورد. رؤیـای زندگی جاودان خیـالی بیش نیست، ولی افزودن بـه طول عمر انسان وغلبهء بر پیری، عملی ممکن محسوب مـی شود.
۲ - دانش پیری شناسی ومرگ شناسی
تقریباً ۳۰۰ سال پیش شاخهء جدیدی از زیست شناسی بنام پیری شناسی زاده شد. هدف این دانش بررسی وشناخت عملی قوانین پیری وغلبهء برآن(cetmotologie) مـی باشد.این دانش با دانش دیگری بنام توتولوژی یـا مرگ شناسی رابطهء نزدیکی دارد. شناختن ومطالعه قوانین مربوط بـه مرگ وتا حد ممکن عقب راندن آن مسائلی هست که جزء قلمرو این دانش جدید مـی باشد، بـه نظر دانشمندان مرگ همـیشـه درون اثر اختلال درون جریـان حیـاتی پیش مـی آید. درون صورتی کـه پایـان زندگی مرگ فیزیوژیکی نام دارد.
اکنون کوشش دانشمندان بر این هست که راهی به منظور ازدیـاد مدت عمرتا مرز منطقی وطبیعی آن بیـابند.
مرز زندگی بـه نظر دانشمندان تفاوت دارد. پاولوف مرز طبیعی حیـات انسان را ۱۰۰ سال مـی دانست. مچنیکوف آنرا ۱۵۰ که تا ۱۶۰ سال قلمداد مـی کرد. پزشک ودانشمند مشـهور آلمانی بنام گوفلاند معتقد بود کـه مدت عادی زندگی بشر۲۰۰ سال است. فیزیولوژیست مشـهور قرن نوزدهم فلوگر آن را که تا ۶۰۰ سال وروجر بیکن انگلیسی که تا ۱۰۰۰ سال قلمداد کرده اند. ولی هیچیک از دانشمندان نمـی توانستند دلیل قانع کننده ای به منظور اثبات نظریـهء خویش بیـابند.
۳- فرضیـهء بوفون فرانسو
طبیعی دان مشـهور فرانسوی بوفون عقیده داشت کـه مدت زندگی هر جانداری نزدیک بـه پنج برابر مدت رشد آن مـی باشد. بـه عنوان مثال: مدت رشد شترمرغ تاهشت سال هست وعمر متوسط آن ۴۰ سال مـی باشد. مدت رشد اسب۲ سال هست وعمر آن ۱۵ که تا ۲۰ سال است. بوفون اینطور نتیجه مـی گرفت کـه مدت عمر متوسط انسان حتما صد سال باشد، زیرا رشد انسان که تا بیست سالگی ادامـه مـی یـابد. ولی درمورد دستور بوفون استثناهای فراوانی وجود دارد. بـه همـین جهت این دستور - فرمول - درون بوته فراموشی افتاد. زیرا بـه عنوان مثال که تا ۵ سال رشد کرده ولی ۱۰ که تا ۱۵ سال زندگی مـی کند. طوطی رشد خود را درون دوسالگی تمام مـی کند ولی که تا صدسال هم زندگی مـی نماید، با اینکه رشد شترمرغ که تا سه سال پایـان یـافته، ۳۰ که تا ۴۰ سال زندگی مـی کند. دانشمندان هنوز درون تعیین مرز قاطع زندگی طبیعی بشر بـه موفقیتی نرسیده اند ولی اغلب آنـها عقیده دارند کـه با رفع اختلالها وآسیب هایی کـه موجب کوتاه شدن عمر مـی شود مـی توان طول زندگی بشر را که تا ۲۰۰ سال افزایش داد. ولی این عقیدهء علمـی هنوز بصورت یک تئوری هست با این حال آنرا نمـی توان غیرواقعی وموهوم قلمداد نمود.
۴ - مـیانگین سن بشر
در یونان قدیم مـیانگین عمر بشر ۲۹ سال ودر روم قدیم کمـی بیشتر از آن بود. درون اروپای قرن شانزدهم مـیانگین عمر ۲۱ سال. قرن هیجدهم ۲۶ سال. قرن نوزدهم ۳۴ سال ودر ابتدای قرن بیستم این رقم یکباره بـه ۴۵ - ۵۰ سال بالغ شد. ارقام فوق مربوط بـه قارهء اروپا است. دلیل عمدهء افزایش سن نسبی درون دنیـای کنونی کم شدن مرگ ومـیر کودکان مـی باشد ولی مـیان کشورهای پیشرفته وعقب افتاده از این حیث اختلاف زیـادی وجود دارد. بـه عنوان مثال درون شوروی مـیانگین سن ۷۱ سال ودر مورد هندوستان کمتر از ۳۰ سال است.
مـیانگین سن انسان درون مـیان حیوانات چندان زیـاد نیست. به منظور مقایسه سن نسبی انسان(۶۰ که تا ۸۰ سال) با سایر حیوانات بـه جدول زیرتوجه کنید.
اردک ۳۰۰ سال ماهی گول ۱۵۰ سال
سنگ پشت ۱۷۰ سال قورباغه ۱۶ سال
وزغ ۳۶ سال طوطی ۹۰ سال
کلاغ ۷۰ سال غازوحشی ۸۰ سال
شترمرغ ۴۰ - ۳۵ سال جالاقان(نوعی پرنده) ۱۱۸ سال
عقاب ۱۰۴ سال شاهین ۱۶۲ سال
اسب ۳۰ - ۲۰ سال ۳۰ - ۲۵ سال
۱۴ - ۱۲ سال بز ۲۷ - ۱۸ سال
سگ ۲۲ - ۱۶ سال گربه ۱۲ - ۱۰ سال
انسان تکامل یـافته ترین حیوانات مـی باشد ولی سن او همانطور کـه درجدول نشان مـی دهد از بسیـاری از حیوانات پست تر، کمتر است.
۶ - نظر مچنیکوف دانشمند روسی
اما اگربه نظریـهء ایلیـا مچنیکوف دقت کنیم علت اختلاف فاحش سن نسبی انسان با چند جانور پست تر روشن مـی شود. مچنیکوف دلیل پیری ومرگ زودرس را مسمومـیت یـاخته ها وبافتهای بدن از سموم ترشح شده توسط باکتریـهای روده تصورمـی کند. حتما دانست کـه رودهء فراخ بیش از نقاط دیگر بدن مورد علاقهء باکتریـها مـی باشد.
روزانـه بـه طور تخمـین ۱۳۰ تریلیون مـیکرب درون اینجا زاده مـی شود بسیـاری از مـیکربهای روده زیـانی بـه بدن نمـی رسانند ولی بعضی از آنـها سمـی هستند، اینـها بدن را از داخل توسط سمـهائی کـه تولید مـی کنند مانند گازهای فنل واندل مسموم مـی سازند. احتمالاً یـاخته ها وبافتهای سازندهء بدن درون اثر این سموم بـه پیری زودرس دچار مـی شوند. با توجه بـه جدول فوق معلوم مـی شود کـه ماهیـها، خزندگان، پرندگان بیش از داران زندگی مـی کنند این جانداران روده فراخ ندارند واگر داشته باشند رشد آن بسیـار کم است. درون مـیان پرندگان فقط شترمرغ دارای رودهءفراخ گسترده وبزرگ مـی باشد وهمانطوری کـه از جدول برمـی آید سن آن نیز کم هست واز ۳۰ که تا ۴۰ سال بیشتر زندگی نمـی کند. درون این مـیان حیوانات نشخوارکننده از همـه کمتر زندگی مـی کنند. دلیل آن شاید مربوط بـه گسترش ورشد زیـاد رودهء فراخ درآنـها باشد. خفاش نیز دارای رودهءفراخ کوچک مـی باشد وطول عمر آن از حشره خواران دیگری کـه از نظر رشد بدن همسان با خفاش هستند بیشتر است. تصورمـی رود کـه وابستگی رودهءفراخ وطول عمر درون زندگی انسان نیز مسلماً دخالت داشته باشد. ولی اهمـیت آن بـه آن اندازه نیست کـه مچنیکوف ابراز داشته است. بعضی از افراد بعد از عمل جراحی وحذف رودهء فراخ مدتهای مدید زندگی د. بـه طور مسلم وجود این عضو به منظور بدن لازم نیست ولی هستند افرادی کـه با وجود رودهءفراخ نیز مدت طولانی زندگی کرده اند. هدف دانشمندان پیری شناسی مطالعه وبررسی روی این افراد مـی باشد.
۷ - بشر فردا عمر بیشتری خواهد کرد
افرادی کـه بیش از ۱۵۰ سال عمر کرده اند درون دنیـا نادر وانگشت شمارند، پاره ای از این افراد کـه نامشان درون کتابها آمده هست به قرار زیرمـی باشد:
یک دهقان مجار درون سال ۱۷۲۴ بـه سن ۱۸۵ سالگی درگذشت. نامبرده که تا روزهای آخر عمر خویش مانند جوانان کار مـی کرد. شخص دیگری بـه نام جان راول بـه هنگام مرگ ۱۷۰ سال داشت، همسر وی درآن هنگام ۱۶۴ ساله بود، آنـها ۱۳۰ سال باهم زندگی کرده بودند. یکی از اهالی آلبانی بـه نام خوده نیز۱۷۰ سال عمر کرد. بـه هنگام مرگ وی بیش از دویست فرزند ونوه ونتیجه ونبیره داشت. چند سال پیش روزنامـه ها خبردادند کـه یکمرد ۲۰۷ ساله درون امریکای جنوبی وفات کرده است. دراتحاد شوروی تعدا افرادی کـه دومـین قرن زندگی خود را مـی گذرانند تقریباً ۳۰ هزارنفرند. اکنون دانشمندان روسی مشغول بررسی علل پیری ویـافتن راز طول عمر مـی باشند. مسلماً درون دنیـای آینده دانش بشری پیری را مغلوب خواهد ساخت بـه این طریق بشر آینده از پدران خود عمر بیشتری خواهد کرد(۳۳۹).
فرضیـه غیرمعروفی درعلت مرگ
در خاتمـه بد نیست بدانید که: درون این موضوع تردید نیست کـه مرگ عبارت هست از مفارقت روح از بدن، لیکن موضوع دیگری قابل بحث هست که آیـا بدن وعوارض آن، منشا وعلت اصلی مفارقت روح مـی باشند، وجسم هست که اسباب مرگ را فراهم مـی سازد؟ یـا اینکه روح عامل اصلی مرگ هست واوست کـه در هنگام قصد رحیل، بـه بدن رسیدگی نمـی کند، درون نتیجه، فرسودگی وپیری وامراض گوناگون برآن عارض مـی شوند؟.
اکثر دانشمندان واطبا نظریـه اول را مـی پذیرند، آنان مـی گویند:هنگامـی کـه حرارت غریزی بدن تمام شد. نظام عمومـی مزاج برهم خورد وآلات وقوای آن د رانجام وظیفه ناتوان شدند واعضا رئیسه بدن فرسوده گشتند واستعداد بقا را از دست دادند، چون روح از اداره وادامـه حیـات این مرکب خسته وفرسوده، عاجز مـی شود ناچار ازآن مفارقت مـی نماید ومرگ فرا مـی رسد.

جان قصد رحیل کرد، گفتم کـه مرو * * * گفتا چکنم خانـه فرو مـی آید

اما درون مقابل این دسته، فیلسوف بزرگ اسلامـی مرحوم ملاصدرا نظریـه دوم را اظهار داشته است. خلاصه اش ازاین قرار است: وی درون کتاب اسفار مـی نویسد:اداره ونگهداری جسم برعهده روح است، اوست کـه به مـیل خود بدن را اداره مـی کند. که تا هنگامـی کـه احتیـاج زیـادی بـه بدن دارد درون حفظ ونگهداریش کوشش مـی نماید ومراقبت کامل مبذول مـی دارد. اما هنگامـی کـه استقلال بیشتری یـافت واحتیـاجاتش کمتر شد علاقه اش بـه بدن کمتر مـی گردد وچندان توجهی بدان نمـی کند. درنتیجه ضعف وسستی واختلالات تولید مـی شود وپیری وفرسودگی روی آور مـی گردد. که تا وقتی کـه از اداره بدن بـه کلی منصرف گردد ومرگ طبیعی فرارسد.
اکنون دوستان توجه دارند که: اگر نظریـه دوم باثبات رسید واختیـار مرگ بـه دست نفس افتاد، موضوع طول عمر حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) راهش هموارتر مـی گردد ومـی توان گفت که: روح مقدس آنجناب چون احساس مـی کند کـه وجودش به منظور جهان انسانیت واصلاح عالم ضروری ولازم است، همواره درون حفظ ونگهداری تن کوشش مـی کند وجوانی وشادابی خویش را محفوظ مـی دارد.
در خاتمـه لازم هست تذکر دهم که: من اکنون د رصدد اثبات صحت این مدعا نیستم ونمـی خواهم از آن دفاع کنم.فعلاً آن را بـه عنوان فرضیـه غیرمعروفی بـه دوستان عرضه مـی دارم وتصدیق مـی کنم که: مطلب غیرمأنوس وتازه ای است. لیکن فعلاً نباید عجله کرد وبا نظر سطحی وابتدائی آن را مردود وباطل شمرد. درون صورتی مـی توان بـه طور جزم قضاوت نمود کـه حقیقت نفس ومقدار تأثیرش درون بدن وکیفیت ارتباط وتأثیرو تأثر آنـها بـه خوبی شناخته شود واین مسأله بسیـار دشواری هست که بـه یک سلسله مباحث مفصل فلسفی وروانی ویک سلسله آزمایشـهای دامنـه دار وعمـیق بیولژی احتیـاج دارد.هنوز اطلاعات بشر بدان پایـه نرسیده کـه بتواند دراین باره قضاوت کند. مباحث نفس وروانشناسی مراحل ابتدائی خود را طی مـی کنند. اگر دانش متوجه روح وتن آدمـی شده بود جهان ما قطعاً نمای دیگری داشت.
دکتر(الکسیس کارل) درون کتاب(انسان موجود ناشناخته) مـی نویسد: (ما از ساختمان وجودی خودمان جز اطلاعات ناچیز وناقصی نداریم، اگر گالیله ونیوتن ولاووازیـه وامثال آنان، نیروی فکر خودشان را صرف مطالعه روی بدن وروان آدمـی کرده بودند نمای دنیـای ما با امروز فرقهای زیـادی داشت).
نتیجه
هوشیـار: از مطالب مذکور نکات زیر استفاده مـی شود:
۱ - عمر انسان حد ومرز معینی ندارد کـه تجاوز از آن حد، غیر ممکن باشد. هیچیک از دانشمندان تاحال نگفته اند کـه فلان مقدار سال، نـهایت درجه ای هست که انسانـها مـی توانند بدان نائل گردند وهنگامـیکه بدان پایـه رسیدند مرگ برایشان حتمـی است. بلکه گروهی ار دانشمندان شرق وغرب، جدید وقدیم تصریح کرده اند کـه عمر انسان حد ومرزی ندارد وبشر درآینده مـی تواند برمرگ غلبه کند، یـا مدت درازی آن را بـه تأخیر بیـاندازد واز عمرهای بسیـار طولانی برخوردار گردد. همـین امکان علمـی وامـید موفقیت هست که دانشمندان را بـه تلاش وکوشش واداشته شب وروز بـه تحقیق وآزمایش اشتغال دارند واکثر آزمایشاتی کـه دراین باره انجام گرفته موفیقت آمـیز بوده است.
این آزمایشـها بـه اثبات مـی رسانند کـه مرگ نیز مانند سایر بیماریـها معلول علل وعوامل طبیعی هست که اگر شناخته شوند واز تأثیر آنـها جلوگیری شود مـی توان مرگ را بـه تأخیر انداخت وبشر را که تا مدت بسیـار درازی از این هیولای خوفناک نجات داد.
چنانکه علم ودانش که تا حال توانسته علل وعوامل بسیـاری از بیماریـها را کشف کند واز تأثیر آنـها جلوگیری نماید. درآینده نزدیک نیز موفق خواهد شد کـه علل وعوامل مرگ را بشناسد واز تأثیر آنـها جلوگیری کند.
۲ - درون بین موجودات زنده مانند نباتات وحیوانات وانسانـها افرادی دیده شده کـه از سایر افراد امتیـاز داشته عمرهای طولانی تری پیدا کرده اند. وجود اینگونـه افراد استثنائی دلالت مـی کند کـه برای عمر افراد آن نوع حدو مرزی کـه تخلف ناپذیر باشد وجود ندارد. درست هست که اکثر انسانـها قبل از صد سالگی مـی مـیرند لیکن مأنوس بودن مابه این مقدار دلیل نیست کـه تجاوزاز صد سال امکان ندارد. زیرا افراد زیـادی دیده شده کـه از صد سال بیشتر زندگی کرده اند. وجود انسانـهای صدو پنجاه ساله وصد وهشتاد ساله ودویست وپنجاه ساله دلیل روشنی هست براینکه عمر انسان اصلاً حد ومرزی ندارد. چه فرق مـی کند کـه انسان دویست سال زندگی کند یـا دو هزار سال؟ هردو غیرمأنوس وغیر متعارف هستند.
۳ - پیری یک عارضه غیر قابل جلوگیری نیست بلکه یک نوع بیماری قابل علاج است. چنانکه علم طب که تا حال توانسته علل وعوامل صدها بیماری را کشف کند وراه جلوگیری ومعالجه آنـها را بـه بشر یـاد دهد، درون آینده نیز موفق خواهد شد کـه عوامل پیری را کشف کند وراه پیشگیری ومداوای آنرا درون اختیـار بشر قرار دهد. گروهی از دانشمندان درون صدد یـافتن اکسیر جوانی هستند. وبا تلاش وکوششـهای خستگی ناپذیر بـه تحقیق وآزمایش اشتغال دارند. وزحمات وآزمایشـهای آنان موفقیت آمـیز بوده است. بـه طوریکه مـی توان پیش بینی نمود کـه بشر درون آینده ای نزدیک برعلل وعوامل پیری وفرسودگی غلبه مـی کند وراه پیشگیری این بیماری عمومـی را کشف خواهد کرد. درون آن صورت بشر مـی تواند که تا مدت بسیـار طولانی، جوانی وشادابی خود را نگهداری کند.
با توجه بـه مطالب مذکور واعتراف دانشمندان تصدیق مـی فرمایید کـه اگری از حیث ترکیبات جسمانی درون کمال اعتدال باشد، اعضا رئیسه بدنش مانند، قلب، اعصاب، کلیـه، کبد، مغز، معده، همـه نیرومند وسالم باشند. تمام دستورات بهداشتی را بداند ومراعات کند، خواص وآثار مأکولات وات را بداند، از مفیدآنـها استفاده کند واز زیـانبخش آنـها خودداری نماید، تمام مـیکروبها وعوامل تولید آنـها را بشناسد، از طریق پیشگیری امراض بالاخص پیری ومرگ آگاه باشد، از سموم ومـهلکات اطلاع کامل داشته باشد واز آنـها اجتناب کند، احتیـاجات ضروری بدن را از حیث غذا واقسام ویتامـینـها ومواد آلی تأمـین کند، از پدر ومادر واجداد مرضی را بارث نبرده باشد، از اخلاق زشت واضطراب روح کـه سبب فرسودگی اعصاب ومغز ومولد کثیری از امراض هستند منزه باشد، تمام اخلاق نیک کـه آسایش بخش روح وجسمند درون او جمع باشد وعلاوه برتمام اینـها مدبر ترکیب جسمانی او روحی باشد درحد اعلای کمال انسان، چنین فرد ممتازی استعداد دارد کـه چندین برابر افراد متعارف نوع خود بلکه هزاران سال زندگی کند. علم ودانش نـه تنـها چنین عمر درازی را محال نمـی داند بلکه امکان آن رابه اثبات رسانده است.
بنابراین، عمر طویل وغیرمتعارف امام زمان(علیـه السلام) را نباید یک مشکل لاینحل ومحال عادی شمرد. بلکه علم ودانش عمر بسیـار دراز را با حفظ نیروی جوانی وشادابی، یک امر کاملاً ممکن مـی داند. اگر وجود شخصی به منظور عالم ضروری بود ولازم شد کـه عمر بسیـار طولانی داشته باشد خدای قادر مطلق مـی تواند دستگاه آفرینش وسلسله علل ومعلولات جهان را طوری تنظیم کند که تا چنین فردکاملی راتحویل دهد کـه از علوم واطلاعات لازم برخوردار باشد.
دکتر: مطالب مذکور فقط امکان چنین فرد ممتازی را اثبات نمود اما از کجا کـه وجود داشته باشد؟
هوشیـار: قبلاً بواسطه براهین عقلیـه ونقلیـه اثبات شد کـه وجودامام به منظور بقا نوع انسان ضروری ولازم هست وبه مقتضای احادیث زیـاد عدد ائمـه از دوازده نفر تجاوز نمـی کند واثبات شد کـه امام دوازدهم مـهدی موعود وفرزند بلا فصل امام حسن عسکری(علیـه السلام) هست که ازمادر متولد شده واکنون درحال غیبت بسر مـی برد وصدها حدیث درون این باره بـه ما رسیده است. آنگاه بـه واسطه مطالب مذکور وتأیید دانشمندان اهل فن خواستیم امکان چنین عمرغیر متعارفی را اثبات کنیم.
دراز عمران تاریخ
مـهندس: چطور شد کـه دستگاه آفرینش، فقط بـه امام زمان چنین عمر درازی را ارزانی داشته امثال ونظائری ندارد؟!
هوشیـار: اتفاقاً عالم از این افراد کمـیاب، داشته ودارد. از جمله آنان نوح پیغمبر(علیـه السلام) است. بعضی از مورخین عمرش را(۲۵۰۰) سال دانسته اند، درون توراة (۹۵۰) سال عمر برایش نوشته شده است.
قرآن کریم بالصراحه دلالت مـی کند کـه نـهصد وپنجاه سال درون بین قوم خویش مشغول دعوت وتبلیغ بوده است. درون سوره عنکبوت مـی فرماید: (ما نوح را بسوی قومش فرستادیم ونـهصد وپنجاه سال درون بین آنان درنگ نمود. بعد طوفان قومش را فروگرفت درحالیکه از ستمکاران بودند)(۳۴۰).
ما اگر درون صحت گفتارمورخین تردید نماییم درون صحت قرآن شک نداریم وآن کتاب آسمانی، روزگار دعوت حضرت نوح را نـهصد وپنجاه سال دانسته هست واین عمر، کاملاً غیر عادیست.
مـهندس: من شنیده ام کـه این آیـه نیزخودش از متشابهاتست؟
هوشیـار: کجای این آیـه متشابه است، آیـا از حیث معنا ومفهوم ابهام واجمالی دارد؟! هراندک اطلاعی از قواعد ولغت عرب داشته باشد بـه خوبی از عهده تفسیر این آیـه برمـی آید. اگر این آیـه از متشابهات باشد آیـه محکمـی درون قرآن باقی نمـی ماند! من نمـی توانم به منظور کلام چنین افراد محملی پیدا کنم جز اینکه حتما گفت، اینـها اصل قرآن را منکر بوده لیکن از اظهار این موضوع وحشت داشته اند.
مسعودی عده ای از دراز عمران را درون کتاب خود نامبرده وعمرهای طویل آنان را نگاشته هست از جمله:
آدم:۹۳۰ سال، شیث:۹۱۲ سال، انوش:۹۶۰ سال، قینان:۹۲۰ سال، مـهلائل:۷۰۰ سال، لوط: ۷۳۲ سال، ادریس: ۳۰۰ سال، متوشالح: ۹۶۰ سال، لمک: ۷۹۰ سال، نوح: ۹۵۰ سال، ابراهیم: ۱۹۵ سال، کیومرث: ۱۰۰۰ سال، جمشید:۶۰۰ یـا ۹۰۰ سال، عمربن عامر:۸۰۰ سال، عاد: ۱۲۰۰ سال(۳۴۱).
شما اگر بـه کتابهای تاریخ وحدیث وتورات مراجعه کنید از این قبیل افراد زیـاد خواهید دید. لیکن لازم هست تذکر دهم که: مدرک عمده این عمرهای طویل یـا توراة وتواریخ آنست کـه حال آنـها براهل تحقیق پوشیده نیست یـا اخبارآحادی هست که مفید یقین نیستند یـا تواریخ غیر معتبر هست که بهرحال خالی از اغراق ومبالغه نیستند وچون صحت آنـها به منظور من روشن نبود از بحث واستدلال بـه آنـها خودداری مـی نمایم وبرای اقامـه شاهد بـه همان عمر دراز حضرت نوح اکتفا مـی کنم. شما اگر درون صدد تحقیق وتفصیل باشید مـی توانید بکتاب (المعمرون والوصایـا) تألیف ابی حاتم سجستانی وکتاب(الآثارالباقیة) تألیف ابوریحان بیرونی وکتب تاریخ دیگر مراجعه کنید.
مسکن امام زمان
فهیمـی: درزمان غیبت، مسکن امام زمان کجاست؟
هوشیـار: مسکن آنجناب تعیین نشده وشاید مسکن معینی نداشته باشد وبه طور ناشناس، درون بین مردم زندگی ورفت وآمد کند ونیز ممکن هست نقاط دورافتاده را به منظور زندگی انتخاب کند. درون احادیث وارد شده هست که درموسم حج حاضر مـی شود ودر اعمال حج شرکت مـیکند او مردم را مـی شناسد اما مردم او را نمـی شناسند(۳۴۲).
فهیمـی: من شنیده ام شیعیـان عقیده دارند کـه امام زمان درون شـهر سامره، درهمان سردابی کـه منسوب بـه اوست ومحل زیـارت است، غائب شده ودر همانجا زندگی مـی کند واز همانجا ظهور خواهد کرد.اگر درون آن سرداب هست چرا دیده نمـی شود؟ کی برایش آب وغذا مـی برد؟ چرا از آنجا خارج نمـی شود؟یکی از شعرای عرب اشعاری درون این موضوع سروده بدین مضمون: آیـا وقت آن نشده کـه سرداب برون آرد آنچه را شما بـه گمان خودتان انسانش مـی نامـید؟ خاک برخردهای شما کـه برای عنقا وغول خیـالی، موجود سومـی را نیز توهم کرده اید.
هوشیـار: این نسبت دروغ محض واز روی عناد صادر شده هست وشیعیـان چنین عقیده ای ندارند. درهیچ روایتی گفته نشده کـه امام دوازدهم درون سرداب زندگی مـی کند واز آنجا ظهور مـی کند، هیچ یک از دانشمندان شیعه هم چنین مطلبی را نفرموده اند. بلکه درون احادیث منصوص هست که درون بین مردم زندگی ورفت وآمد مـی کند. سدیرصیرفی ازامام صادق(علیـه السلام) روایت کرده کـه فرمود: صاحب الامر(علیـه السلام) از این جهت بـه یوسف شباهت دارد کـه برادران یوسف با اینکه عاقل ودانا بودند وقبلاً هم باوی معاشرت داشتند، وقتی وارد بر او شدند که تا خود را معرفی ننمود او را نشناختند وبا اینکه بین او ویعقوب بیش ازهیجده روز راه فاصله نبود، یعقوب از وی اطلاعی نداشت بعد چرا این مردم انکار مـی کنند کـه خدا همـین عمل را نسبت بـه حجت خود حضرت صاحب الامرنیز انجام دهد؟! آنجناب هم، درون بین مردم تردد کند ودر بازارشان راه برود وبرفرششان قدم بگذارد ولی او را نشناسند وبه همـین وضع زندگی کند که تا هنگامـیکه خدا اذنش دهد، خودش را معرفی نماید(۳۴۳).
داستان کشورهای اولاد امام
جلالی: من شنیده ام: امام رضا(علیـه السلام) دارای فرزندان بسیـاری هست که درون کشورهای وسیع وآبادی کـه پایتخت آنـها بنامـهای: (ظاهره) و(رائقه) و(صافیـه) و(ظلوم) و(عناطیس)، نامـیده مـی شوند زندگی مـی کنند وپنج نفر از فرزندان شایستهء آنجناب بـه نامـهای: طاهر وقاسم وابراهیم وعبدالرحمن وهاشم، درون آن کشورها سلطنت وحکومت مـی نمایند. درون وصف آن ممالک گفته شده که:آب وهوا ونعمتهای آنـها نمونـه ای هست از بهشت برین. درون آنجا صلح کل برقرار بوده گرگ ومـیش با هم زندگی مـی کنند. درندگان را با انسان کاری نیست. ساکنین آن دریـا را افراد صالح وشیعیـانی کـه در مکتب امام زمان تربیت یـافته اند، تشکیل مـی دهند. تقلب وفساد درآنجا راه ندارد، خود امام زمان هم گاهگاهی ازآن کشورهای نمونـه دیدن مـی کند وصدها از امثال این مطلب شیرین.
هوشیـار: داستان این کشورهای مجهول بی شباهت بـه افسانـه نیست، ویگانـه مدرک آن، حکایتی هست که درون کتاب(حدیقة الشیعة) و(انوارنعمانیـه) و(جنة المأوی) نقل شده است. ما به منظور روشن شدن موضوع ناچاریم سند آن داستان را ذکر کنیم.
داستان بـه این کیفیت نقل شده: علی بن فتح الله کاشانی مـی گوید: محمد بن علی بن حسین علوی درون کتابش، از سعید بن احمد نقل کرده کـه گفت: حمزة بن مسیب درون تاریخ هشتم ماه شعبان سال۵۴۴ به منظور من حکایت نمود کـه عثمان بن عبدالباقی درون تاریخ هفتم جمادی الثانی سال ۵۴۳ برایم حکایت کرد کـه احمدبن محمد بن یحیی انباری درون تاریخ دهم ماه رمضان سال ۵۴۳ بـه من گفت: من باتفاق چند نفر دیگر درون خدمت عون الدین یحیی بن هبیره وزیرحاضر بودیم، درون همان مجلس مرد محترم وناشناسی نیز حضور داشت. مرد ناشناس اظهار داشت: درون یکی از سالها کـه بوسیلهء کشتی مسافرت مـی کردم، اتفاقاً کشتی راه را گم کرد وما را بـه جزایر مرموزی برد کـه قبلاً از آنـها بی خبر بودیم، ناچار از کشتی پیـاده شدیم وداخل آن سرزمـین گشتیم. - درون اینجا احمدبن محمد داستان شگفت انگیز آن کشورها را از قول مردناشناس تفصیلاً نقل مـی کند ودر ذیل داستان مـی گوید - وزیر بعد از استماع آن حکایت، داخل اطاق مخصوص خویش شد سپس تمام ما را احضار کرده گفت: که تا من زنده هستم حق ندارید داستان مذکور را به منظور احدی نقل کنید.
ماهم که تا وزیر درون قید حیـات بود جریـان را به منظور هیچ اظهار نکردیم(۳۴۴).
سند داستان اجمالاً ذکر شد که تا خوانندگان بـه سستی وبی پایگی اصل داستان پی ببرند، اگر تفصیل قضیـه را بخواهید مـی توانید بـه کتب مذکور مراجعه نمایید.
بردانشمندان مخفی نیست کـه با امثال این حکایتها نمـی توان وجود چنین کشورهائی را اثبات کرد زیرا اولاً ناقل این داستان مـهم، یکمرد ناشناس ومجهول الهویـه ای بیش نیست کـه سخنش اعتبار ندارد وثانیـاً ممکن نیست چنین کشورهای نمونـه ای درون زمـین وجود داشته باشند اما احدی از آنـها اطلاع نداشته باشد،
مخصوصاً درون این عصر، کـه تمام نقاط زمـین نقشـه برداری شده ومورد توجه دانشمندان است. لیکن بعضیـها بـه طوری از این داستان ووجود کشورهای مجهول دفاع کرده اند کـه گویـا از ارکان مسلم اسلام دفاع مـی کنند.
گفته اند: شاید آن کشورها الآن هم موجود باشند ولی خدا آنـها را از نظر اغیـار ونامحرمان مخفی بدارد! اما گمان نمـی کنم این سخن احتیـاجی بـه پاسخ داشته باشد، اصلا نمـی دانم چه ضرورتی ایجاب کرده کـه در مورد یک همچو موضوع بی مدرکی باین گونـه احتمالات سست وباورنی متوسل شوند!! گفته اند: بر فرض اینکه چنین کشورهایی اکنون وجود نداشته باشند، باز هم مـی توان گفت: درون اعصار گذشته موجود بوده اند لیکن بعداً خراب شده وساکنینشان منقرض گشته اند. این احتمال نیز، چندان اساس وپایـه ای ندارد، زیرا اگر چنین کشورهای وسیع وآباد وشیعه نشینی درون زمـین وجود داشت، حتما کثیری از مردم از آنـها اطلاع داشته باشند واوضاع واحوال شگفت انگیز آنـها را ولو بـه نحو اجمال، درون تواریخ ثبت نموده باشند، عادتاً بعید بلکه محال هست که چندین کشوربزرگ وجود داشته باشد ولی هیچاز وجود آنـها اطلاع نیـابد واین سعادت فقط نصیب یک مرد ناشناس ومجهول الهویـه ای گردد. بعداً هم بـه طوری آثارشان از صفحهء روزگار برداشته شود کـه حتی درحفاریـها وصفحات تاریخ نیز، نام واثری از آن کشورها وساکنینشان دیده نشود!!
علامـهء محقق آقای شیخ آغا بزرگ تهرانی، درون صحت داستان مذکور تشکیک کرده مـی نویسد: این داستان درون آخر یکی از نسخه های کتاب(تعازی) تألیف محمد بن علی علوی مرقوم بوده است. بعد علی بن فتح الله کاشانی گمان کرده کـه داستان مرقوم، جزء آن کتابست، درون صورتیکه اشتباه کرده وممکن نیست داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا یحیی بن هبیره وزیر کـه این قضیـه درون منزلش اتفاق افتاده، درون تاریخ (۵۶۰) وفات کرده ومؤلف کتاب(تعازی) قریب دویست سال بروی تقدم داشته است. علاوه بر آن، درون متن داستان نیز، تناقضاتی دیده مـی شود زیرا احمدبن محمد بن یحیی انباری کـه ناقل داستان هست مـی گوید: وزیر از ما پیمان گرفت کـه داستان مذکور را به منظور احدی نقل نکنیم، ما هم بـه عهد خویش وفا کردیم وتا زنده بود به منظور هیچابراز ننمودیم. بنابراین حتما حکایت آن داستان، بعداز تاریخ وفات وزیریعنی(۵۶۰) اتفاق افتاده باشد، درون صورتی کـه در متن داستان، عثمان بن عبدالباقی مـی گوید: احمدبن محمد بن یحیی انباری، داستان را درون تاریخ(۵۴۳) به منظور من حکایت کرد(۳۴۵).
درجای دیگر مـی گوید: (... عثمان بن عبدالباقی درون هفتم جمادی الثانی سال ۵۴۳ برایم حکایت کرد کـه احمدبن محمد درون دهم رمضان سال ۵۴۳ بـه من گفت...)! وشما توجه دارید کـه ماه رمضان دو ماه بعداز ماه جمادی الثانی است، چگونـه ممکن هست در ماه جمادی الثانی یعنی دو ماه قبل از آن، اتفاقی کـه در ماه رمضان روی داده برایی حکایت شود.
بالجمله: ما درموضوع محل سامام زمان مجبور نیستیم با تکلفات زیـاد وبراهین سست وبی پایـه، (جزائرخضراء) یـا شـهر (جابلقا) و(جابرصا) را اثبات نماییم یـا بگوییم: آن حضرت اقلیم ثامن را به منظور سانتخاب کرده است.
فهیمـی: بعد این داستان (جزیره خضراء) چیست؟
هوشیـار: چون وقت مقداری گذشته اجازه دهید بقیـه مطالب درون جلسه بعد کـه اگر دوستان موافقت کنند درون منزل ما تشکیل مـی شود - مطرح گردد
جزیره خضراء
جلسه رأس ساعت مقرردر منزل آقای هوشیـار تشکیل شد:
جلالی: مثل اینکه درجلسه قبل آقای فهیمـی درون مورد جزیره خضراء سؤالی داشتند.
فهیمـی: شنیده ام کـه امام زمان علیـه السلام وفرزندانش درون جزیرهء خضراء زندگی مـی کنند. عقیده شما دراین باره چیست؟
هوشیـار: داستان جزیرهء خضراء نیز بی شباهت بـه افسانـه نیست. مرحوم مجلسی داستان را بـه طور تفصیل درون کتاب بحار الأنوار ذکرنموده کـه اجمالش چنین است: درون کتابخانـهء امـیرالمؤمنین درون نجف اشرف رساله ای را یـافتم کـه مشـهور بـه داستان جزیرهء خضراء بود. مؤلف آن رساله خطی فضل بن یحیی طیبی است. وی نوشته هست که داستان جزیرهء خضراء را از شیخ شمس الدین وشیخ جلال الدین درحرم مطهر اباعبد الله علیـه السلام شنیدم (در نیمـهءشعبان سال ۶۹۹) کـه آنـها داستان را از قول زین الدین علی بن فاضل مازندرانی نقل د. بعد من علاقه پیدا کردم کـه داستان را ازخودش بشنوم.
خوشبختانـه درون اوائل ماه شوال همان سال چنین اتفاقی افتاد کـه شیخ زین الدین بـه شـهر حله سفرکرد ومن او را درون منزل سید فخرالدین ملاقات نمودم. ازاو خواهش کردم کـه آنچه را به منظور شیخ شمس الدین وشیخ جلال الدین نقل کرده به منظور منـهم بیـان کند واو چنین گفت: من درون دمشق خدمت شیخ عبدالرحیم حنفی وشیخ زین الدین علی اندلسی بـه تحصیل علوم اشتغال داشتم. شیخ زین الدین مردی خوش نفس ونسبت بـه شیعه وعلماء امامـیه خوشبین بود وبآنـها احترام مـی گذاشت. مدتی از محضرش استفاده نمودم. بعد چنین اتفاق افتاد کـه عازم سفر مصر شد وچون خیلی بهم علاقه داشتیم تصمـیم گرفت کـه مرا نیز بـه همراه خود بـه مصر ببرد. با هم بـه مصر رفتیم ودر شـهر قاهره قصد اقامـه کرد. مدت نـه ماه درون آنجا با بهترین وجه زندگی کردیم. درون یکی از روزها نامـه پدرش بدستش رسید کـه نوشته بود شدیداً بیمارم وآرزو دارم کـه قبل از مرگ ترا ملاقات نمایم.
استاد از نامـه پدر گریـه کرد وتصمـیم گرفت کـه به اندلس سفر کند. من درون این سفر با او همراه شدم. هنگامـیکه بـه اولین قریـهء جزیره رسیدیم من شدیداً بیمار شدم کـه قادر بـه حرکت نبودم. استاد از وضع من بسیـار ناراحت شده مرا بـه خطیب قریـه سپرد کـه از من پرستاری کند وخودش بـه سوی شـهرش حرکت نمود. بیماری من سه روز طول کشید وسپس حالم روبه بهبود رفت. ازمنزل خارج شدم ودر کوچه های قریـه بـه گردش پرداختم. درون آنجا قافله هائی را دیدم کـه از کوهستان آمده واجناسی را با خود آورده بودند. از احوالشان جویـا شدم. درجوابم گفته شد:
اینـها از سرزمـین بربرمـی آیند کـه نزدیک جزائر رافضی ها است. وقتی نام جزائر رافضی ها را شنیدم مشتاق شدم کـه آنجا را ببینم، گفتند: از اینجا که تا آن جزائر مقدار بیست وپنج روز راه فاصله دارد کـه به مقدار دو روزش آب وآبادانی وجود ندارد. به منظور پیمودن آن دو روز الاغی را کرایـه کردم وبعد از آن پیـاده حرکت نمودم. رفتم که تا به جزیره، رافضی ها رسیدم. اطراف جزیره با دیوارهائی محصور بود وبرجهای محکم وبلندی داشت. وارد مسجد شـهر شدم، مسجد بسیـار بزرگی بود. صدای مؤذن را شنیدم کـه به روش شیعه اذان مـی گفت وبعد از آن به منظور تعجیل فرج امام زمان دعا کرد. از خوشحالی گریـه ام گرفت. مردم بـه مسجد آمدند وبرطبق فقه شیعه وضوگرفتند مرد خوش سیمائی وارد مسجد شد وبه سوی محراب حرکت کرد ومشغول نماز جماعت شدند. بعداز فراغ از نماز وتعقیبات از احوال من جویـا شدند. شرح حالم را بیـان کردم وگفتم عراقی الاصل هستم. وقتی فهمـیدند کـه شیعه هستم بـه من احترام د ودر یکی از حجرات مسجد جائی برایم معین د. امام مسجد بـه من احترام مـی کرد وشب وروز جدا نمـی شد. درون یکی از روزهابه او گفتم:
خوراک وما یحتاج اهل این بلداز کجا مـی آید؟ من کـه در اینجا زمـین مزروعی نمـی بینم. گفت: طعام اینـها از جزیرهء خضراء مـی آید کـه در بین بحرابیض واقع شده است. غذای اینـها هر سال درون دونوبت بـه وسیله کشتی از جزیره وارد مـی شود. گفتم: چند مدت باقی مانده که تا کشتی بیـاید؟ گفت: چهارماه. بعد من از طول مدت ناراحت شدم ولی خوشبختانـه بعداز چهل روز کشتیـها وارد شد. هفت کشتی یکی بعد از دیگری وارد شد.از کشتی بزرگ مرد خوش سیمائی پیـاده شد، بـه مسجد آمد وبرطبق فقه شیعه وضو گرفت ونماز ظهر وعصر را خواند. بعد از فراغ از نماز متوجه من شد وسلام کرد واسم خودم وپدرم را ذکر کرد. از این حادثه تعجب کردم. گفتم شاید درسفر از شام که تا مصر یـا از مصر که تا اندلس با اسم من آشنا شده ای؟ گفت: نـه. بلکه نام تو وپدرت وشکل وقیـافه وصفاتت بـه من رسیده است. من تورا بـه همراه خودم بـه جزیرهء خضراء خواهم برد. یک هفته درون آنجا توقف کرد وبعداز انجام کارهای لازم با هم حرکت نمودیم. بعد از اینکه مدت شانزده روز درون دریـا حرکت کردیم، دروسط دریـا آبهای سفیدی نظر مرا جلب کرد. آن شیخ کـه نامش محمد بود بـه من گفت: چه موضوعی نظرت را جلب نموده است؟ گفتم: آبهای این نقطه رنگ دیگری دارد؟ گفت: اینجا بحرابیض هست واینـهم جزیرهء خضراء مـی باشد این آبها همانند دیواری اطراف جزیره را احاطه نموده هست واز حکمت خدا چنین هست که کشتیـهای دشمنان ما اگر بخواهند باین نقطه نزدیک شوند، بـه برکت صاحب الزمان(علیـه السلام) غرق مـی گرداند. مقداری از آبهای آن نقطه را خوردم مانند آب فرات شیرین وگوارا بود. بعد از اینکه آبهای سفید را پیمودیم بـه جزیرهء خضرا رسیدیم. از کشتی پیـاده ووارد شـهر شدیم. شـهری بود آباد وپراز درختان مـیوه، بازارهای زیـادی داشت پرازاجناس واهالی شـهربا بهترین وجه زندگی مـی د. دلم از دیدن چنین مناظر زیبائی لبریز شادمانی شد.
رفیقم محمد مرا بـه منزل خودش برد وبعد از استراحت بـه مسجد جامع بزرگ رفتیم. درون مسجد جماعت زیـادی بودند ودر بین آنـها شخصی بزرگ وبا ابهت بود کـه نمـی توانم ابهت وجلالش را توصیف کنم. نامش سید شمس الدین محمد بود. مردم نزدش علوم عربی وقرآن وفقه واصول دین را مـی خواندند. هنگامـی کـه خدمتش رسیدم، بـه من خوش آمد گفت، نزدیک خودش نشانید،احوال پرسی کرد وگفت من شیخ محمد را بـه سراغ تو فرستادم. بعد دستور داد درون یکی از حجرات مسجد جائی برایم تهیـه د. درآنجا استراحت مـی کردم وغذا را با سید شمس الدین واصحابش صرف مـی کردیم. مدت هیجده روز بدین صورت گذشت. درون اولین جمعه ای کـه برای نماز حاضر شدم دیدم کـه سید شمس الدین نمازجمعه را دورکعت وبه قصد وجوب خواند. از این موضوع تعجب کردم سپس بطور خصوصی بـه سید شمس الدین گفتم: مگر زمان حضور امام هست که نماز جمعه را بـه قصد وجوب مـی خوانید؟! گفت: نـه امام حاضر نیست لیکن من نائب خاص او هستم. گفتم: آیـا تاکنون امام زمان (علیـه السلام) را دیده ای؟ گفت: ندیده ام لیکن پدرم مـی گفت کـه صدایش را مـی شنیده ولی خودش را نمـی دیده است. اما جدم هم صدایش را مـی شنیده هم خودش را مـی دیده است.گفتم: آقای من! علت چیست کـه بعض افراد او را مـی بینند وبعضی نـه؟ گفت: این لطفی هست که خداوند متعال نسبت بـه بعض بندگانش دارد.
سپس سید دست مرا گرفت وبه خارج شـهر برد. باغها وبوستانـها ونـهرها ودرختان فراوانی را مشاهده کردم، کـه درعراق وشام نظیرش را ندیده بودم. بـه هنگام گردش مرد خوش سیمائی بما برخورد نمود وسلام کرد. بـه سید گفتم: این شخص کـه بود؟ گفت: آیـا این کوه بلند را مـی بینی؟ گفتم: آری. گفت: درون وسط این کوه مکانی زیبا وچشمـه آبی گوارا زیر درختان وجود دارد ودر آنجا گنبدی هست که از آجر ساخته شده هست این مرد با رفیق دیگرش خادم آن قبه وبارگاه مـی باشند. من هر صبح جمعه بـه آنجا مـی روم وامام زمان علیـه السلام را زیـارت مـی کنم وپس از خواندن دورکعت نماز کاغذی را مـی یـابم کـه تمام مسائل مورد نیـازم درون آن نوشته است. سزاوار هست توهم بروی آنجا وامام زمان را درون آن قبه زیـارت کنی.
پس من بـه سوی آن کوه حرکت نمودم. قبه را همان طور یـافتم کـه برایم توصیف نموده بود. همان دوخادم را درآنجا دیدم. خواستار ملاقات امام زمان علیـه السلام شدم گفتند: غیرممکن هست وما مأذون نیستیم. گفتم: بعد برایم دعا کنید،قبول کرده برایم دعا د. سپس از کوه پائین آمدم وبه منزل سید شمس الدین رفتم. او درمنزل نبود. بـه خانـه شیخ محمد کـه در کشتی با من بود رفتم وجریـان کوه را برایش تعریف کردم وگفتم کـه آن دو خادم بـه من اجازه ملاقات ندادند. شیخ محمد بـه من گفت: هیچحق ندارد بآن مکان برود جز سید شمس الدین. اواز فرزندان امام زمان علیـه السلام مـی باشد. بین او وامام زمان پنج پدر فاصله هست واو نائب خاص امام زمان مـی باشد.
بعد از آن از سید شمس الدین اجازه خواستم کـه بعضی مسائل مشکل دینی را از او نقل کنم وقرآن مجید را نزدش بخوانم که تا قرائت صحیح را بـه من یـاد بدهد. گفت: اشکال ندارد، ابتداءً قرآن را شروع کن. درون بین قرائت اختلاف قاریـان را ذکر مـی کردم. سید بـه من گفت: ما اینـها را نمـی شناسیم. قرائت ما مطابق قرآن علی بن ابیطالب علیـه السلام است. آنگاه داستان جمع قرآن بـه وسیله علی بن ابیطالب را بیـان کرد. گفتم: چرا بعض آیـات قرآن ربطی بـه ماقبل ومابعدشان ندارند؟ گفت:آری چنین هست وجریـان جمع قرآن بـه وسیلهء ابوبکر ونپذیرفتن قرآن علی بن ابیطالب(علیـه السلام) را تعریف نمود. بـه دستور ابوبکر قرآن جمع آوری شد ومثالب را از قرآن حذف نمودند واز همـین جهت مـی بینی کـه بعض آیـات باقبل وبعد غیرمربوط هستند.
از سید اجازه گرفتم ودر حدود نود مسأله از او نقل کردم کـه جز بـه خواص مؤمنین بهی اجازه نمـیدهم آنـها را ببیند.
آنگاه داستان دیگری را کـه مشاهده کرده نقل مـی کند ومـی گوید: بـه سید عرض کردم. از امام زمان(علیـه السلام) احادیثی بما رسیده کـه هردرزمان غیبت کبری مدعی رؤیت شد دروغ مـی گوید. این احادیث چگونـه سازگاراست با اینکه بعض شما او را مـی بینید. گفت: صحیح است، امام اینطور فرموده لیکن این مال آن زمانی هست که دشمنان فراوانی از بنی عباس ودیگران داشت اما درون این زمان کـه دشمنان مأیوس شده اند وشـهرهای ما هم از آنـها دور هست وهیچبما دسترسی ندارد ملاقات خطری ندارد.
گفتم: سید من! علماء شیعه حدیثی را از امام نقل مـی کنند کـه خمس را به منظور شیعیـان اباحه نموده آیـا شما هم این حدیث را از امام دارید؟ گفت: امام خمس را درون حق شیعیـان اباحه نموده است. آنگاه مسائل وسخنان دیگری را از سید نقل مـی کند ومـی گوید: سید بـه من گفت: تونیز که تا کنون دو مرتبه امام زمان را دیده ای ولی او را نشناخته ای.
در خاتمـه مـی گوید: سید بـه من تکلیف کرد کـه در بلاد مغرب توقف نکن هرچه زودتر بـه عراق برگرد ومن بدستورش عمل کردم(۳۴۶).
هوشیـار: داستان جزیره خضراء چنین هست که من خلاصه اش را برایتان بیـان کردم. درخاتمـه لازم هست یـادآور شویم کـه داستان مذکور اعتباری ندارد وشبیـه افسانـه ورمان هست زیرا:
اولاً: سند معتبر وقابل اعتمادی ندارد. داستان از یک کتاب خطی ناشناخته نقل شده وخود مرحوم مجلسی درباره اش مـی نویسد: چون من داستان را درون کتب معتبر نیـافتم باب جداگانـه ای را بآن اختصاص دادم(تا با مطالب کتاب مخلوط نشود).
ثانیـاً: درون متن مطالب داستان تناقضاتی دیده مـی شود. چنانکه ملاحظه فرمودید درون یک جا سید شمس الدین بـه راوی داستان مـی گوید: من نائب خاص امام هستم وخودم آن حضرت را که تا کنون ندیده ام. وپدرم نیز آن جناب را ندیده لیکن سخنش را شنیده است. اما جدم هم خودش را دیده هم حدیثش را شنیده است. اما همـین سید شمس الدین درون جای دیگر بـه راوی داستان گفت: من هر روز صبح جمعه به منظور زیـارت امام بـه آن کوه مـی روم وخوب هست توهم بروی. وشیخ محمدهم بـه راوی داستان گفت که: فقط سید شمس الدین وامثالش مـی توانند خدمت امام زمان(علیـه السلام) مشرف شوند.چنانکه ملاحظه مـی فرمائید این مطالب با هم تناقض دارند. نکته قابل ذکر اینکه سید شمس الدین کـه مـی دانست جز خودش دیگری رابه ملاقات امام نمـی برند چرا بـه راوی داستان پیشنـهاد کرد کـه برای ملاقات بـه بالای کوه برود.
ثالثاً: درون داستان مذکور بـه تحریف قرآن تصریح شده کـه قابل قبول نیست ومورد انکار شدید علماء اسلام مـی باشد.
رابعاً: موضوع اباحه خمس مطرح شده ومورد تأیید قرار گرفته کـه آن هم از نظر فقها مردود مـی باشد.
بهرحال داستان بـه طور رمانتیک تهیـه شده کـه خیلی غریب وعجیب بـه نظرمـی رسد. یک نفر بنام زین الدین از عراق بـه قصد تحصیل علوم بـه شام مـی رود، از آنجا بـه همراه استادش بـه مصر مـی رود، از آنجا باز هم بـه همراه استادش بـه اندلس(اسپانیـا) سفر مـی کند این همـه مسافت زیـاد را مـی پیماید، درون آنجا مریض مـی شود، استادش او را رها مـی کند، وبعداز بهبودی با شنیدن نام جزیرهء روافض آن چنان بـه دیدن آن جزیره مشتاق مـی گردد کـه استادش را فراموش مـی کند با پیمودن راه دور وخطرناک بـه جزیره رافضیـها مـی رسد. جزیره غیرمزروع بوده لذا سؤال مـی کند غذای این مردم از کجا مـی آید؟ درجواب مـی شنود کـه از جزیره خضراء برایشان غذا مـی آورند. با اینکه گفته بودند، چهار ماه دیگر کشتی ها مـی رسند، ناگهان بعد از چهل روز درون ساحل لنگر مـی اندازند وبعد از یک هفته توقف او را بـه همراه خود بـه دریـا مـی برند. دروسط بحرابیض آبهای سفیدی رامـی بیند کـه شیرین وگوارا هم هست، سپس از آن نقطه غیر ممکن العبور گذشته وارد جزیرهء خضراء مـی شودو...تا آخرداستان.
جالب اینجاست کـه یک نفرعراقی این همـه راه دور ودراز را طی مـی کند، درون کشورهای مختلف با مردم صحبت مـی کند وزبان همـه را مـی داند. آیـا مردم اسپانیـا هم بـه زبان عربی صحبت مـی د؟
نکته دیگری کـه قابل ذکراست داستان بحرابیض است. شما مـی دانید کـه بحرابیض درون شمال کشور اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد کـه این داستان نمـی تواند درآنجا اتفاق افتاده باشد. البته بـه بحر متوسط هم بحرابیض گفته مـی شود، کـه این داستان مـی تواند درون آنجا اتفاق افتاده باشد. لیکن بازهم همـه این دریـا بحرابیض نامـیده مـی شود، نـه نقطه خاصی ازآن کـه ناقل داستان آنجا را سفید یـافته است. اگری درون متن داستان بیشتر دقت کند مجعول بودن برایش روشن مـی شود.
در خاتمـه لازم هست متذکر شوم، چنانکه قبلاً ملاحظه فرمودید درون احادیث ما چنین آمده کـه امام زمان علیـه السلام بطور ناشناس درون بین مردم زندگی ورفت وآمد مـی کند، درون مجامع عمومـی ودر مراسم حج شرکت مـی نماید ودرحل برخی از مشکلات هم بـه مردم کمک مـی کند.
با توجه بـه این مطلب، معرفی یک نقطه دورافتاده وغیرممکن العبور وسط دریـا را بـه عنوان جایگاه امام زمان وامـید مستضعفین جهان ودادرس حاجت مندان، کمال بی انصافی وبی سلیقگی را نشان مـی دهد. درخاتمـه معذرت مـی خواهم کـه وقت گرانبهای شما را به منظور تشریح یک چنین داستان غیر معتبری صرف نمودم.
جلالی: امام زمان اولادی هم دارد یـا نـه؟
هوشیـار: دلیل معتبری درون دست نداریم کـه موضوع ازدواج آنجناب ووجود اولاد را بطور قطع اثبات کند یـا نفی نماید، البته ممکن هست بطور ناشناس ازدواج کرده واولاد ناشناسی هم داشته باشد وهرطور صلاح بداند عمل کند، گرچه بعضی از دعاها دلالت دارند کـه از آن حضرت فرزندانی بـه وجود آمده یـا بعد از این بوجود خواهدآمد(۳۴۷)..
چه وقت ظاهر مـی شود
دکتر: بعد مـهدی موعود کی ظهور مـی کند؟
هوشیـار: به منظور ظهور وقتی تعیین نشده بلکه ائمـه اطهارعلیـهم السلام تعیین کننده وقت ظهور را تکذیب کرده اند. از باب نمونـه:
۱. فضیل مـی گوید: خدمت امام باقر(علیـه السلام) عرض کردم: آیـا ظهورمـهدی وقت معینی دارد؟ حضرت درون پاسخ سه مرتبه فرمود: هر به منظور ظهور وقتی تعیین کند دروغ مـی گوید(۳۴۸).
عبدالرحمن بن کثیرمـی گوید: خدمت امام صادق(علیـه السلام) بودم کـه مـهزم اسدی وارد شده عرض کرد: فدایت شوم، ظهور قائم آل محمد وتشکیل دولت حق کـه در انتظارش هستید طول کشید بعد کی واقع مـی شود؟ حضرت پاسخ داد: تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ مـی گویند، تعجیل کنندگان هلاک مـی گردند وتسلیم شوندگان نجات مـی یـابند وبه سوی ما بازگشت مـی کنند(۳۴۹).
۲. محمد بن مسلم مـی گوید: امام صادق(علیـه السلام) بـه من فرمود: هروقت ظهور را برایت تعیین کرد از تکذیب نمودنش باک نداشته باش، زیرا ما به منظور ظهور وقتی تعیین نمـی کنیم(۳۵۰) وده حدیث دیگر.
از این احادیث کثیره استفاده مـی شود که: نـه پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) ونـه هیچ.
۳. امامـی وقت ظهور را تعیین نکرده اند وراه هرگونـه سو استفاده ای را بسته اند. بعد اگر حدیثی نسبت بـه امامـی داده شده کـه وقت ظهور درون آن، تعیین گشته اگر قابل تأویل وتوجیـه باشد حتما تأویلش نمود والا یـا حتما مسکوت عنـه بماند یـا تکذیب شود. مانند حدیث ضعیف ومجمل ابولبید مخزومـی کـه مطالبی را بامام نسبت داده ودر ضمن آنـها مـی گوید: قائم ما درون (الر) قیـام مـی کند(۳۵۱).
علائم ظهور
مـهندس: علائم الظهور که تا چه اندازه صحت دارند؟
هوشیـار: به منظور ظهور حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) علائم بسیـاری درون کتب حدیث ثبت شده هست لیکن اگر ما بخواهیم درون یک یک آنـها بحث کنیم سخن طولانی مـی گردد وبدون جهت اوقات چندین جلسه اشغال مـی شود. اما چند نکته را لازم هست اجمالاً تذکر دهیم.
الف: مدرک بعضی از علائم، خبر واحدیست کـه اشخاص مجهول الحال یـا غیرموثق درون طریق آن واقع شده ومفید یقین نیستند.
ب: احادیث اهلبیت علائم الظهور را بدو قسم تقسیم نموده اند: یکی از آنـها علائم حتمـی هست که بـه هیچ قید وشرطی مشروط نیست وقبل از ظهور حتما واقع شود. قسم دوم را غیر حتمـی معرفی نموده اند وآن عبارتست از حوادثی کـه به طور مطلق وحتم از علائم الظهور نیست بلکه مشروط بـه شرطی هست که اگر آن شرط تحقق یـابد مشروط نیز متحقق مـی شود واگر شرط مفقود گردد مشروط نیز تحقق نمـی یـابد ومصلحت بوده کـه به طور اجمال از علائم الظهور شمرده شود.
ج: علائم ظهور چیزهایی هستند کـه تا واقع نشوند حضرت صاحب الامر ظاهر نمـی گردد وحدوث هر یک از آنـها دلیل هست که ایـام فرج که تا اندازه ای نزدیک شده اما دلالتی ندارد کـه بعد از حدوث آن علامت وبلافاصله، حضرت صاحب الامرظهور مـی نماید. ولی درون مورد بعضی از آنـها تصریح شده هست که مقارن ظهور آن حضرت واقع مـی شود.
د: بعضی از علائم الظهور بـه طور اعجاز وخارق العاده واقع مـی شوند که تا صحت ادعای مـهدی موعود را تأیید کنند وفوق العادگی اوضاع را بـه جهانیـان اعلام دارند.حکم این علائم، با سایر معجزات یکسان است، وبه صرف اینکه با جریـان عادی سازگار نیست نباید مردود شناخته شود.
هـ. یک نوع از علائم الظهور درون کتابها دیده مـی شود کـه وقوع آنـها عادتاً محال بـه نظر مـی رسد مانند اینکه گفته شده: درون وقت ظهور مـهدی، خورشید از مغرب طلوع مـی کند وخورشید درون نیمـه ماه رمضان وماه درون آخر همان ماه مـی گیرد. بردانشمندان پوشیده نیست کـه لازمـه وقوع اینگونـه حوادث اینست کـه نظم عالم برهم بخورد وحرکت منظومـه شمسی تغییر یـابد. اما حتما بدانید کـه مدرک اینگونـه علائم، اخبار آحادی بیش نیست کـه مفید یقین نیستند واگری درون سند آنـها خدشـه کرد مـی تواند آنـها را مجعول خلفای بنی امـیه وبنی عباس وعمال آنـها بداند. زیرا درون آن اوقات افرادی بـه عنوان مـهدی علیـه دستگاه حاکمـه وقت قیـام ونـهضت مـی نمودند وبدان وسیله عده ای را بردوش خویش جمع مـی د. خلفای وقت چون مـی دیدند اصل احادیث مـهدی قابل انکار نیست لذا حیله دیگری اندیشیدند که تا بدان وسیله مردم را منصرف سازند وکار نـهضت علویین را مختل نمایند. بدان منظور علائم محال را جعل د که تا مردم درانتظار آن علائم بنشینند ودعوت علویین را اجابت نکنند، اما اگر احادیث صحیح بود مانعی ندارد این گونـه علائم بـه طور اعجاز تحقق یـابند که تا فوق العادگی اوضاع را بجهانیـان اعلام کنند واسباب پیشرفت دولت حق را فراهم سازند.
داستان سفیـانی
مـهندس: سفیـانی کـه از علائم الظهور شمرده شده کیست وقضیـه اش چیست؟
هوشیـار: از احادیث بسیـاری استفاده مـی شود که: پیش از ظهور حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) مردی از نسل ابوسفیـان خروج مـی کند. درون توصیف وی گفته شده: مردیست ظاهر الصلاح وذکر خدا مرتباً برزبانش جاری است، اما از پلیدترین وخبیث ترین مردم است. گروه کثیری را فریب مـی دهد وبا خود همدست مـی کند. مناطق پنجگانـه: شام وحمص وفلسطین واردن وقنسرین را تصرف مـی نماید ودولت بنی عباس به منظور همـیشـه بـه دستش منقرض مـی گردد. گروه زیـادی از شیعیـان را بـه قتل مـی رساند، سپس از ظهور حضرت صاحب الامراطلاع مـی یـابد. لشگری را بـه جنگش مـی فرستد اما بـه آنجناب دست نمـی یـابد ودر بیـابان بین مکه ومدینـه بـه زمـین فرو مـی روند.
جلالی: چنانکه اطلاع دارید: دولت بنی عباس، مدتها قبل منقرض شده اثری از آن باقی نیست که تا به دست سفیـانی منقرض گردد!
هوشیـار: حضرت موسی بن جعفر(علیـه السلام) درون حدیثی فرمود: دولت بنی عباس برروی حیله ونیرنگ بنا شده است، آن دولت بـه طوری از مـیان خواهد رفت کـه اثری از آن باقی نماند، لیکن دوباره تجدید مـی شود بـه طوریکه گویی اصلاً آسیبی ندیده است(۳۵۲).
از ظاهر این حدیث استفاده مـی شود کـه دولت بنی عباس باز تجدید مـی گردد وانقراض آخرین دولت آنـها بـه دست سفیـانی بـه وقوع خواهد پیوست. ممکن هست گفته شود گرچه اصل خروج سفیـانی از حتمـیات شمرده شده ولی کیفیت وزمان خروجش معلوم نیست از حتمـیات باشد، مثلاً ممکن هست موضوع انقراض دولت بنی عباس بـه دست سفیـانی از حتمـیات نباشد وبه دست دیگران واقع شود.
فهیمـی: من شنیده ام: خالدبن یزید بن معاویة بن ابی سفیـان چون آرزوی خلافت بردلش ماند وحکومت را بـه دست بنی مروان مـی دید، به منظور تسلیت خویش وتقویت روحیـه بنی امـیه، حدیث سفیـانی را جعل کرد، صاحب اغانی درباره خالد مـی نویسد: مردم عالم وشاعری بوده ودرباره اش گفته شده که: حدیث سفیـانی را جعل نموده است(۳۵۳).
۱. طبری مـی نویسد: علی بن عبد الله بن خالد بن یزید بن معاویـه درون سال(۱۵۹) درون شام خروج نموده مـی گفت: من همان سفیـانی منتظر هستم وبدین وسیله مردم را بـه سوی خویش دعوت مـی نمود.(۳۵۴) از این شواهد تاریخی استفاده مـی شود کـه موضوع سفیـانی از مجعولات است.
هوشیـار: احادیث سفیـانی را عامـه وخاصه روایت کرده اند وبعید نیست متواتر باشد وبه صرف احتمال ووجود یک مدعی باطل، نمـی شود حکم بـه مجعولیت وبطلان کرد. بلکه حتما چنین گفت: چون حدیث سفیـانی درون بین مردم شایع بود ومردم درون انتظارش بودند بعضیـها از این موضوع سو استفاده نمودند وخروج کرده مـی گفتند: ما همان سفیـانی منتظرهستیم وبدین وسیله گروهی را فریب دادند.
داستان دجال
جلالی: خروج دجال را یکی از علائم الظهور مـی شمارند واو را چنین توصیف مـی نمایند: مردی هست کافر، یک چشم بیش ندارد آنـهم درون پیشانیش واقع شده ومانند ستاره ای مـی درخشد، درون پیشانی وی نوشته: کافر هست به طوریکه هر باسواد وبی سواد آن را مـی خواند. کوهی از طعام ونـهری از آب همـیشـه با اوست. برالاغ سفیدی سوار مـی شود کـه هر گامش یک مـیل راه است. آسمان بـه دستور وی باران مـی دهد وزمـین گیـاه مـی رویـاند اختیـار گنجهای زمـین با اوست. مرده را زنده مـی کند، با صدایی کـه تمام جهانیـان مـی شنوند ندا مـی کند: من خدای بزرگ شما هستم کـه شما را آفریده روزی مـی رسانم، بـه سوی من بشتابید.
مـی گویند: درون زمان پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) موجود بوده ونامش عبد الله یـا صائدبن صید است. پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) واصحابش بـه قصد دیدار بـه خانـه اش رفتند او مدعی خدایی بود. عمرخواست بـه قتلش برساند ولی پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) مانع شد. که تا کنون زنده هست ودر آخرالزمان، از شـهر اصفهان قریـه یـهودیـه خروج خواهد کرد(۳۵۵).
از قول تمـیم الداری کـه ابتدا نصرانی بوده ودر سنـه نـهم هجری اسلام آورده، حکایت کرده اند کـه گفته است: من دجال را درون یکی از جزائر مغرب دیدم کـه درغل وزنجیر بود(۳۵۶) هوشیـار: دجال را بـه زبان انگلیسی انتی کریست (Antichrist) گویند یعنی ضد یـا دشمن مسیح، کلمـه دجال نام شخص معینی نیست بلکه درون لغت عرب هر دروغگو وحیله بازی را دجال نامند. درون کتاب انجیل هم لفظ دجال زیـاد دیده مـی شود.
در رساله اول یوحنا نوشته است: دروغگو کیست، جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند، آن دجال هست که پدر وپسر را انکار مـی نماید(۳۵۷).
بازدرهمان رساله مـی نویسد: شنیده اید کـه دجال مـی آید الحال هم دجالان بسیـارظاهر شده اند(۳۵۸).
در همان رساله مـی گوید: وهر روحی کـه عیسی مجسم شده را انکار کند از خدانیست واینست روح دجال کـه شنیده اید مـی آید والان هم درون جهان است(۳۵۹).
در رساله دوم یوحنا نوشته است: زیرا گمراه کنندگان بسیـار بـه دنیـا بیرون شدند کـه عیسی مسیح ظاهر شده درون جسم را اقرار نمـی کنند، آنست گمراه کنند ودجال(۳۶۰).
از آیـات انجیل استفاده مـی شود که: دجال بـه معنی دروغگو وگمراه کننده هست واستفاده مـی شود که: داستان خروج دجال وزنده بودنش، درآن زمان هم دربین نصاری شایع بوده ودر انتظار خروجش بوده اند.
ظاهراً حضرت عیسی(علیـه السلام) خروج دجال را خبرداده ومردم را از فتنـه اش برحذر مـی داشته است، لذا نصاری درون انتظارش بوده اند وبه احتمال خیلی قریب، دجال موعود حضرت عیسی، همان مسیح کاذب ودجالی بوده کـه در حدود پنج قرن بعد از عیسای مسیح ظاهر شد وبه دروغ ادعای پیغمبری نمود واوست کـه بدار آویخته شد نـه مسیح پیغمبر(۳۶۱).
در اسلام نیز احادیثی راجع بـه وجود دجال درون کتب حدیث موجود هست پیغمبر اسلام مردم را از دجال مـی ترسانید وفتنـه اش را گوشزد آنان مـی کرد ومـی فرمود: تمام پیمبرانی کـه بعد از نوح مبعوث شدند قوم خویش را از فتنـه دجال مـی ترسانیدند(۳۶۲). پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: قیـامت برپا نشود که تا اینکه سی نفر دجال کـه خود را پیغمبر مـی پندارند ظاهر شوند(۳۶۳).
عن ابی هریرة قال قال رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم): لا تقوم الساعة حتی یخرج ثلاثون دجالون کلهم یزعم انـه رسول الله - سنن ابی داود ج ۲.
علی(علیـه السلام) فرمود: از دو دجالیکه از اولاد فاطمـه بـه وجود مـی آیند برحذر باشید. دجالی هم ازدجله بصره خروج مـی کند کـه از من نیست واومقدمـه دجالهاست(۳۶۴).
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: قیـامت برپا نمـی شود که تا اینکه سی نفردروغگو ودجال ظاهر شوند وبرخدا ورسولش دروغ بندند(۳۶۵).
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: پیش از خروج دجال، متجاوز از هفتاد نفر دجال ظاهر خواهند شد(۳۶۶).
از احادیث مذکور نیز استفاده مـی شود کـه دجال نام شخص معینی نیست وبه هر دروغگو وگمراه کننده ای اطلاق مـی شود.
خلاصه: ریشـه داستان دجال را حتما در کتاب مقدس ودر بین نصاری پیدا کرد. بعد از آن، اکثر احادیث آن وتفصیلاتش درون کتب اهل سنت وبه طرق آنـها است.
بهرحال: اصل قضیـه دجال بـه طور اجمال، بعید نیست صحت داشته باشد لیکن تعریفات وتوصیفاتی کـه درباره اش شده مدرک قابل اعتمادی ندارد(۳۶۷).
پس برفرض اینکه اصل قضیـه دجال صحت داشته باشد اما بدون تردید با افسانـه هایی آمـیخته شده صورت حقیقی خود را از دست داده است. مـی توان چنین گفت: درون آخرالزمان ونزدیک ظهور حضرت صاحب الامر(علیـه السلام) شخصی پیدا خواهد شد کـه در دروغگویی وحقه بازی سرآمد اقرانش مـی باشد ودر دروغگویی برتمام دجالهای گذشته برتری دارد، با ادعاهای پوچش گروهی را گمراه مـی کند. چنین جلوه مـی دهد که: حیـات وآب ونان مردم بـه دست اوست. مردم بـه طوری اغفال مـی شوندکه گمان مـی کنند: آسمان وزمـین درون اختیـار اوست. درون دروغگویی کارش بـه جایی مـی رسد کـه کارهای خوب را بد وکارهای بد را خوب معرفی مـی کند. بهشت را جهنم وجهنم را بهشت جلوه مـی دهد. لیکن کفرش برهر بی سواد وبا سوادی واضح است.
لیکن دلیل معتبری نداریم کـه صائدبن صید، دجال موعود واز زمان رسول خدا که تا حال زنده باشد زیرا علاوه بر اینکه سند حدیث ضعیف است، پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) درباره دجال فرمود: داخل مدینـه ومکه نمـی گردد درون صورتی کـه صائدبن صیددر این دوشـهر وارد شده درون مدینـه وفات نمود وگروهی از مردم شاهد مرگش بودند.(۳۶۸) برفرض اینکه پیغمبراکرم، صائد را دجال نامـیده باشد، دجال لغوی یعنی دروغگوست نـه دجال موعود از علائم الظهور. بـه عبارت دیگر، پیغمبر اکرم، صائد را ملاقات نمود واو را بـه عنوان یکی از مصادیق دجال بـه اصحاب خویش معرفی کرد وچون بعداً از خروج دجال درون آخرالزمان خبرداد، این دو مطلب سبب اشتباه مردم شد وگمان د صائد کـه پیغمبر او را دجال نامـیده همان دجالی هست که حتما در آخرالزمان خروج کند واز همـین موضوع، زنده ماندن وعمرطویل را برایش نتیجه گرفتند.
افکار جهانیـان آماده مـی گردد
جلسه رأس ساعت مقرر تشکیل شد وآقای دکتر سؤال خود را اینطور مطرح کرد:
دکتر: باوجود این همـه آرا وعقائد مختلف وعوامل واسباب اختلافی کـه در بین بشر وجود دارد، چگونـه تصور مـی شود کـه تمام جهان بـه توسط یک حکومت اداره شود وقدرت زمـین درون دست دولت مـهدی قرا ر گیرد؟!
هوشیـار: اگر اوضاع عمومـی جهان وپایـه علوم وادراکات وعقول بشر بـه همـین حالت بماند، البته تأسیس حکومت واحد جهانی امر بعیدی است. لیکن چنانکه تعقل وتمدن بشر وسطح معلومات او درون اعصار وقرون گذشته بـه پایـه کنونی نبوده بلکه درون اثر مرور زمان وحوادث وانقلابات روزگار بدین مرتبه رسیده است، درون سطح کنونی هم توقف نخواهد کرد، بلکه مـی توان بطور قطع گفت که: روزبروز برمعلومات بشر اضافه مـی شود ودر آینده بـه سطح عالیتری از تعقل وتمدن درک مصالح اجتماعی ارتقا خواهد یـافت. به منظور اثبات مقصد ناچاریم اوضاع واحوال گذشته انسان را بررسی نمائیم که تا بتوانیم نسبت بـه آینده اش قضاوت کنیم.
این مطلب درون جای خود بـه اثبات رسیده کـه حس خودخواهی وسود جویی امری هست طبیعی وارتکازی بشر ویگانـه عامل ونیروئی کـه افراد بشر را بـه کار وکوشش واداشته، همانب کمال وتأمـین سعادت وجلب منافع مـی باشد وبس.هر فردی که تا سرحد قدرت کوشش مـی کند کـه منافع خویش را تحصیل کند ومزاحمات وموانع را برطرف سازداما نسبت بـه منافع دیگران چندان توجهی ندارد. لیکن انسان درون صورتی کـه سود خویش را درون سود دیگران تشخیص بدهد، نفع دیگران را نیز منظور مـی دارد وحاضر مـی شود کـه مقداری از منافع خویش را فدای آنان سازد.
شاید اولین مرتبه ای کـه بشر از خودخواهی مطلق فرودآمده وحاضر شده نفعی بـه دیگری برساند، داستان ازدواج وزناشویی باشد، زیرا هر یک از مرد وزن احساس مـی نمودند کـه به همدیگر احتیـاج دارند وهمـین احساس احتیـاج بود کـه پیوند زناشویی را بینشان برقرار ساخت وبرای داوم واستحکام آن مجبور شدند خودخواهی خویش را تعدیل نمایند ومنافع یکدیگر را نیز منظور بدارند. از اجتماع دو نفری زن ومرد اجتماع خانوادگی تأسیس شد. درون واقع، هر فردی از افراد خانواده، جز تحصیل سعادت وکمال خویش، هیچ هدف ومنظوری ندارد لیکن چون این موضوع را درک نموده کـه سعادت وی مربوط بـه سعادت تمام افراد خانواده است، سعادت آنان را نیز مـی خواهد وحس تعاون درون وی تقویت مـی شود.
بشر مدتها بـه حالت خانوادگی وچادرنشینی زندگی نمود که تا در اثر حوادث وتزاحمات وغارتهایی کـه برایش اتفاق افتاد، افکار خانواده های مختلف ترقی نمود واحساس نمودند کـه برای تأمـین سعادت ومبارزه با دشمنان ناچارند اجتماع بزرگتری را تأسیس کنند. بـه علت همـین ترقی فکر واحساس احتیـاج بود کـه طایفه وقبیله بـه وجود آمد وافراد قبیله حاضر شدند منافع تمام افراد طایفه را منظور بدارند ومقداری از منافع شخصی وخانوادگی را فدای اجتماع قبیله ای سازند. همـین رشد فکری واحساس احتیـاج بود کـه در طول ایـام وقرون کثیره، وادارشان نمود کـه در جوار یک دیگرزندگی نمایند، به منظور سخودشان ده یـا شـهری تأسیس کنند، منافع همشـهریـان خویش را منظور بدارند واز حقوق آنان نیز دفاع کنند.
بشر که تا مدتها بدین حالت زندگی مـی نمود که تا اینکه کم کم، درون اثر حوادث وپیش آمدهای روزگار ونزاعهای دسته جمعی واعمال نفوذ زورمندان، افکارش از محیط کوچک ده وشـهر ترقی نمود واحساس کرد کـه برای تأمـین رفاه وآسایش خویش ناچار هست با ساکنان دهات وشـهرهای مجاور نیز ارتباط داشته باشد که تا در مواقع خطر وحمله دشمنان قوی، از همدیگر بهره مند گردند. بدین منظور اجتماع بزرگتری تاسیس شد وجایگاه وسیعشان بـه نام کشور ومملکت نامـیده شد.
بشر کشورنشین فکرش بـه قدری ترقی نموده کـه تمام سرزمـین محدود کشور خویش را بـه منزله یک خانـه مـی داند واهالی آن کشور را بـه منزله افراد یک خانواده حساب مـی کند واموال عمومـی وذخائر آن سرزمـین را متعلق بـه تمام ساکنین کشور مـی داند. از ترقی وپیشرفت هر نقطه ای ازآن کشور لذت مـی برد. اختلافات نژادی وزبانی وشـهری ودهاتی را نادیده مـی گیرد وسعادت خویش را درون سعادت تمام اهالی کشور مـی داند. معلوم هست که فکر یگانگی وارتباط، هرچه درون بین افراد کشورقوی تر باشد واختلافات کمتر خودنمایی کنند، ترقیـات آن کشور بیشتر خواهد شد تمدن وترقی کنونی بشر بـه آسانی بـه دست نیـامده، بلکه درطی سالها وقرنـهای کثیره وبه واسطه هزاران حادثه وتجربه های گوناگون، بـه چنین سطح عالی ارتقا یـافته است.
فکر بشر درون طول هزاران سال وبه واسطه پیش آمدها وحوادث روزگار بـه مرتبه بلندی ترقی نموده وتا حدودی از خودخواهی مطلق وکوتاه نظری دست برداشته لیکن هنوزهم بقدر کافی ترقی نکرده ودر این حد نمـی تواند متوقف گردد.هم اکنون بواسطه ترقی علوم وصنایع، بین کشورهای جهان، ارتباط واتصال خاصی برقرارشده است. مسافتی را کـه قبلاً درمدت چندین ماه طی مـی د اکنون همان مسافت را درون ظرف ساعات ودقائق محدود طی مـی کنند. از فاصله های بسیـار دور صدای یکدیگر را مـی شنوند وهمدیگر را مشاهده مـی کنند. حوادث واوضاع کشورها با هم مربوط شده وبیکدیگر سرایت مـی نمایند. اکنون بشر احساس مـی کند کـه نمـی تواند مرزهای کشورش را محکم بـه بندد وبه حالت انزوا وگوشـه گیری زندگی نماید وبا سایر کشورها قطع رابطه کند. بـه واسطه حوادث وانقلابات جهانی فهمـیده هست که اجتماع کشوری چنان نیرو وقدرتی ندارد کـه سعادت افراد کشور را تأمـین کند واز حوادث وخطرات سو نگهداریشان نماید. از این رهگذر هست که هر کشوری کوشش وجدیت مـی کند کـه اجتماع خویش را قوی تر وبزرگتر سازد.
این خواسته درونی بشر گاهی بـه صورت جماهیر بروز مـی کند. گاهی بـه صورت بلوک شرق وغرب نمایـان مـی شود وگاهی بـه عنوان اتحادیـه دول اسلامـی تحقق مـی پذیرد. گاهی بـه صورت کشورهای سرمایـه داری یـا کمونیستی خودنمایی مـی کند وصدها امثال این اتحادیـه ها کـه از روح توسعه طلبی ورشد فکری بشر حکایت دارند.
اکنون بشر کوشش وتلاش مـی کند کـه پیمانـهای عمومـی واتحادیـه ها را توسعه دهد شاید بدان وسیله خطرات را مرتفع سازد ومشکلات وبحرانـهای جهانی را حل کند ووسائل رفاه وآسایش ساکنان کره خاکی را فراهم سازد.
به عقیده بعض دانشمندان، حالت کوشش وفعالیت وتوسعه طلبی کنونی بشر مقدمـه یک انقلاب کلی وجهش عمومـی مـی باشد. جهان انسانیت بـه زودی خواهد فهمـید کـه این نوع اتحادیـه ها هم، چون محدودند قدرت ندارند بحرانـهای خطرناک وموحش جهانی را حل کنند. نـه تنـها دردی را دوا نمـی کنند بلکه بـه واسطه صف آرایی درون مقابل یکدیگر، بحرانـها ومشکلات شدیدتری را نیز تولید مـی کنند.
بشر اکنون درون حال تجربه وآزمایش هست تا بـه وسیله این اتحادیـه ها، هم حس خودخواهی وکوتاه نظری خویش را که تا سرحد امکان، اقناع کند وهم مشکلات جهانی وخطرات را مرتفع سازد. اما عاقبت خواهد فهمـید کـه با حس خودخواهی وکوتاه نظری، نمـی شود سعادت انسانیت را تأمـین نمود. خواهی نخواهی اعتراف مـی کند که: محیط کره زمـین با محیط یک خانـه فرقی ندارد وساکنین زمـین بـه منزله یک خانواده هستند. بالاخره درک مـی کند که:خودخواهی درون غیر خواهی است. درآن هنگام قلوب وافکارجهانیـان با سعدی شیرازی هم آواز شده از روی ایمان اعتراف مـی کنند که:

بنی آدم اعضای یکدیگرند * * * کـه در آفرینش زیک گوهرند

مـی فهمند کـه قوانین واحکامـی کـه برپایـه های محدود نظامات اختلاف انگیز بنا شده، به منظور اصلاح جهان کافی نیست. تأسیس مجامع بین المللی ووضع قوانین حقوق بشر را مـی توان طلیعه آن فکر بزرگ ومقدمـه بیداری وتکامل عقول انسانیت دانست. گرچه آنـها هم بـه واسطه اعمال نفوذ زورمندان که تا حال کار قابل توجهی انجام نداده اند وموفق نشده اند برنظامات اختلاف انگیز حاکم وفائق گردند لکن از وجود این گونـه افکار، مـی توان آینده درخشان بشر را پیش بینی نمود.
از اوضاع وحوادث عمومـی جهان مـی توان حدس زد که: بشردرآینده نزدیک، برسر یک دوراهی بسیـار حساسی واقع خواهد شد. آن دو راه عبارت هست از: مادیگری محض یـا توحید خالص. یعنی جهان انسانیت یـا حتما چشم بسته تسلیم ماده ومادیـات گردد وبه احکام خداوندی یک سره پشت پا بزند یـا خدارا حاکم بردستگاه آفرینش بداند وقوانین خدایی را گردن نـهد وعلاج بحرانـهای جهانی واصلاح بشر را از قوانین آسمانی بخواهد وبه قوانین غیرالهی متعبد نگردد. لیکن بطور قطع مـی توان گفت که: غریزه خداپرستی ودین جویی بشر هرگز خاموش نمـی شود وچنانکه ادیـان آسمانی مخصوصاً دین اسلام پیش بینی نموده اند، حزب خداپرست، عاقبت پیروز وغالب مـی گردند واقتدار وحکومت جهان، درون دست مردم صالح وشایسته واقع خواهد شد واجتماع بزرگ انسان، بر پایـه های فضائل انسانیت واخلاق نیک وعقائد صحیح استوار مـی گردد. تمام تعصبات غلط ومعبودهای دروغین اختلاف انگیز، از بین مـی روند. تمام جهانیـان درون مقابل معبود یگانـه ودستوراتش سرتسلیم فرود مـی آورند. گروه خداپرست وحزب توحید درون محوطه وسیع وحصار محکم مرز ایمان جایگزین مـی گردند ودعوت پیغمبراسلام(صلی الله علیـه وآله وسلم) وقرآن شریف را اجابت مـی کنند.
آری قرآن کریم بـه جهان اهل کتاب پیشنـهاد کرد که: بیـائید که تا همـه ما درون تحت یک کلمـه وبرنامـه مشترک داخل شویم وتصمـیم بگیریم کـه به جز خدای یگانـه، معبودی نگیریم ودر مقابل هیچ موجودی بـه جز خداخضوع وعبادت نکنیم وافراد بشر را واجب الاطاعه ندانیم(۳۶۹).
قرآن کریم اجرای آن برنامـه انقلاب جهانی را بـه توسط مسلمـین صلاحیتدار وشایسته مـی داند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) خبرداده هست که: آن فرد شایسته وفوق العاده ای کـه افکار گوناگون وعقائد وآرا متفرق بشر را درون یک جا وبه سوی یک هدف متمرکز مـی سازد وعقول مردم را کامل وبیدار مـی نماید واسباب وعوامل دشمنیـها واختلافات را ریشـه کن مـی سازد وصلح وصفا را برقرار مـی کند، همان مـهدی موعود واز فرزندان پیغمبراسلام خواهد بود. حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم ما قیـام نمود دستش را برسر بندگان مـی نـهد وعقول وافکار پراکنده آنان را متمرکز مـی کند وبسوی یک هدف متوجه مـی سازد واخلاق پسندیده را درآنان بـه حد کمال مـی رساند(۳۷۰).
علی بن ابیطالب(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم ما نـهضت نمود عداوت ودشمنی از قلوب مردم ریشـه کن مـی گردد وامنیت عمومـی برقرار مـی شود(۳۷۱). حضرت باقر(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم ما قیـام کرد تمام اموال عمومـی ومعادن وذخائر زمـین درون اختیـار آنجناب قرار مـی گیرد(۳۷۲).
پیروزی نـهائی مستضعفین
جلالی: شما از وضع جهان اطلاع دارید کـه در هر نقطه ای اززمـین تعدادی از ستمکاران ومستکبرین بر مردمان بیچاره ومستضعف حکومت مـی کنند، برهمـه چیزآنـها تسلط یـافته وهمـه را مرعوب قدرت خویش ساخته اند، با توجه بـه چنین وضعی چگونـه حضرت مـهدی قیـام مـی کند وچگونـه پیروز مـی شود؟.
هوشیـار: پیروزی حضرت مـهدی(علیـه السلام) پیروزی مستضعفین جهان هست - کـه در اکثریت هستند وهمـه قدرتها از آنـهاست - برمستکبرین - کـه دراقلیت کامل هستند وقدرت واقعی ندارند - وهمـین معنا هست که پیروزی جهانی آن حضرت را امکان پذیر مـی سازد. دراینجا حتما توضیح بدهم که تا مطلب روشن شود.
از آیـات قرآن واحادیث استفاده مـی شود کـه مستضعفین جهان سرانجام درون یک انقلاب همگانی کـه مـهدی موعود علیـه السلام رهبری آن را برعهده دارد، برمستکبرین پیروز مـی گردند، رژیمـهای طاغوتی را به منظور همـیشـه سرنگون مـی سازند وقدرت واداره جهان را دردست مـی گیرند. خداوند درون قرآن مـی فرماید: ما اراده کرده ایم کـه برمستضعفین جهان منت نـهاده وآنان را پیشوا ووارث زمـین قرار دهیم. ودر زمـین بـه آنـها قدرت وتمکن بخشیم(۳۷۳). چنانکه ملاحظه مـی کنید آیـه مذکور نوید حتمـی مـی دهد کـه سرانجام قدرت واداره جهان درون دست مستضعفین قرار خواهد گرفت. بنابراین پیروزی حضرت مـهدی همان پیروزی مستضعفین بر مستکبرین خواهد بود. به منظور اینکه مطلب روشن تر شود حتما به چند نکته اشاره کنیم.
استضعاف یعنی چه ومستضعفین چهانی هستند؟
مستکبرین چه علائمـی دارند؟
چرا مستکبرین بر مستضعفین تسلط یـافته اند؟
چگونـه امکان دارد کـه مستضعفین بر مستکبرین غلبه کنند؟
رهبری آن انقلاب عظیم جهانی برعهده کیست؟
مستضعفین درون قرآن درون برابر مستکبرین وطاغوتیـان قرار گرفته وبه همـین جهت این دو را با هم حتما بررسی کنیم. درقرآن به منظور مستکبرین علائم ونشانـه هائی ذکر شده است. دریک جا درباره فرعون کـه یکی از مستکبرین بوده مـی فرماید:
همانا فرعون درون زمـین استکبارو برتری جست، ومردم رابه اختلاف وتفرقه انداخت. گروهی را بـه استضعاف کشید. پسرانشان را مـی کشت وزنانشان را زنده مـی گذاشت. زیرا کـه فرعون از مفسدین بود(۳۷۴).
درآیـه مذکور به منظور فرعون کـه از مستکبرین هست سه علامت ذکر شده است: اول، استکبار وبرتری جوئی. دوم، ایجاد اختلاف وتفرقه بین مردم. سوم، افساد. درآیـه دیگر مـی فرماید: فرعون درون زمـین برتری جست زیرا از اسراف کنندگان بود(۳۷۵).
در این آیـه اسراف وولخرجی را نیز یکی از صفات مستکبرین مـی شمارد.در آیـه دیگر مـی گوید:
فرعون قوم موسی را تحقیر وتوهین کرد بعد از او اطاعت د، زیرا مردمانی فاسق بودند(۳۷۶).
دراین آیـه، تحقیر وتوهین بـه مردم را از صفات مستکبرین دانسته وهمـین معنا را از عوامل اطاعت مردم شمرده است. درآیـه دیگر مـی گوید: قارون وفرعون وهامان، بعد موسی برایشان براهین واضح آورد ولی آنـها درون زمـین استکبار نمودند(۳۷۷).
در آیـه مذکور امتناع از قبول حق را از علائم استکبار مـی شمارد. ودر آیـه دیگر مـی فرماید: مستکبرین قوم صالح بـه مستضعفین مؤمن گفتند: آیـا باور مـی کنید کـه صالح فرستاده خدا باشد؟ بعد مؤمنین درون جواب گفتند کـه ما بـه آنچه صالح آورده ایمان داریم. ومستکبرین گفتند: ما بدانچه شما ایمان دارید کافریم(۳۷۸).
درآیـه دیگر ترویج کفرو شرک را از علائم مستکبرین مـی شمارد: مستضعفین بـه مستکبرین گفتند: بلکه نیرنگ شبانـه روزی شما هست که بـه ما دستور مـی دادید کـه به خدا کفر بورزیم وبرایش شریک قراردهیم(۳۷۹) چنانکه ملاحظه فرمودید درون آیـات مذکور چند نشانـه به منظور مستکبرین ذکر شده است: ۱ - استکبار وبرتری جوئی. ۲ - ایجاد اختلاف وتفرقه. ۳ - اسراف کاری وولخرجی. ۴ - تحقیر وکوچک مردم. ۵ - افساد. ۶ - امتناع از قبول حق. ۷ - ترویج واشاعه کفرو فساد.
از مجموع این آیـات چنین استفاده مـی شود که: مستکبرین گروهی هستند کـه بدون جهت خودشان را برتر از دیگران معرفی مـی نمایند. بـه مردم مـی گویند: ما سیـاستمدار وکاردان وعاقل هستیم ومصالح شما را بهتر از خودتان مـی فهمـیم. عقل شما بدان حدنیست کـه بتوانید مصالح خودتان را درک کنید، حتما از ما اطاعت کنید که تا سعادتمند شوید. یکی از عوامل مـهم استکبار ایجاد تفرقه واختلاف است. بـه وسیله رنگ، نژاد، مذهب، زبان، قومـیت، ملیت، کشور، شـهر، استان وصدها عوامل اختلاف انگیزدیگر، درون بین مردم تفرقه اندازی مـی کنند. به منظور اینکه بتوانند برمردم حکومت نمایند، از کفر وشرک وفساد وگناه ترویج مـی نمایند وبدین وسیله مردم را فریب مـی دهند وبه استثمار واستعمار مـی کشند، همـه امورشان را درقبضه خویش درون مـی آورند، اموال عمومـی را قبضه مـی کنند وبر طبق دلخواه بـه مصرف مـی رسانند بـه بهانـه دفاع از کشور نیرو وسلاح تهیـه مـی کنند، بـه بهانـه ایجاد امنیت وتأمـین نیـازهای عمومـی تشکیلات قضائی واداری بـه نفع خود بـه وجود مـی آورند واز اموال عمومـی وبیت المال طبق دلخواه خرج مـی کنند وبه همدستانشان مـی دهند، درصورتی کـه دروغ مـی گویند وجز ادامـه ریـاست وخودخواهی هدفی ندارند. مستکبرین بزرگ نیستند وقدرت ندارند بلکه با فریبکاری، قدرت عظیم مردم را بـه عنوان خودشان جلوه مـی دهند وآنان را تحقیرمـی نمایند.
از اینجا معنای مستضعفین نیز روشن شد. مستضعف بـه معنای ضعیف وناتوان نیست بلکه مستضعف بهی گفته مـی شود کـه در اثر تلقینات وحیله گریـها وتبلیغات دروغین مستکبرین، نیرو وقدرت واقعی خودش را فراموش کرده وبه بندگی وذلت کشیده شده است. قدرت واقعی مال خود مردم است. زمـین وآب وهوا ومنابع طبیعی ونیروی کار ونیروی علم وصنعت واختراع، همـه وهمـه بـه خود مردم تعلق دارد. نیروی کارگر وتولیدکننده، نیروی سپاه وارتش، قوای نظامـی وانتظامـی وقضائی واداری همـه اینـها از افراد ملت بـه وجود مـی آید. نیروی علم واختراع وصنعت نیز ازخود افراد ملت است. بنابراین خود مردم منابع قدرت هستند نـه مستکبرین. اگر یـاری وهمکاری مردم نباشد مستکبرین چه قدرتی دارند؟ لیکن مستکبرین با حیله وفریب وتبلیغات دروغین مردم را از خود بیگانـه کرده وبه استضعاف کشیده اند. بـه وسیله خودآنـها برسر خودشان مـی کوبند واستثمار واستعمارشان مـی کنند. مستکبرین اقلیتی بیش نیستند کـه در طول تاریخ سعی کرده اند ملتها را درحال استضعاف وبی اطلاعی نگهدارند وبدین وسیله برآنان حکومت کنند. ولی پیـامبران الهی مأموریت داشته اند کـه مردم بـه استضعاف کشیده را بیدار سازند که تا به نیرو وقدرت عظیم خویش پی ببرند واز قید وبند مستکبرین آزاد گردند. پیـامبران همواره سعی مـی د کـه برعلیـه مستکبرین افشاگری کنند، قدرت دروغین وابهت وجلال کاذب آنـها را بشکنند، بـه مستضعفین جرأت بدهند که تا در برابر قدرت دروغین مستکبرین وطاغوتیـان قیـام کنند وبندهای استعمار واستثمار را پاره کنند.حضرت ابراهیم علیـه السلام درون برابر حکومت طاغوتی نمرود قیـام کرد، حضرت موسی علیـه السلام درون برابر حکومت فرعون بـه پا خاست، حضرت عیسی علیـه السلام دربرابرجباران عصرو بمنظور نجات محرومـین قیـام کرد وحضرت:
۱. محمد صلی الله علیـه وآله درون برابر ابوجهلها وابوسفیـانـها وابولهب ها وقیصرها وکسری ها قیـام کرد وبرای نجات مردمان محروم ومستضعف بـه جهاد پرداخت. پیـامبران برخلاف مستکبرین درون بیدار ساختن مردم تلاش مـی د. با شرک وبت پرستی وفساد مبارزه مـی نمودند مردم را بـه توحید وخداپرستی ووحدت دعوت مـی د. باظلم وستم واستکبار مخالفت مـی د. خداوند درون قرآن مـی فرماید: (بدرستیکه درهرامتی رسولی فرستادیم کـه خدا را بپرستید واز طاغوت دوری کنید)(۳۸۰). مـی فرماید:(هرکه بـه طاغوت کفر بورزد وبه خدا ایمان بیـاورد بـه ریسمان محکم الهی تمسک جسته است)(۳۸۱).
قرآن قتال درون راه خدا را به منظور نجات مستضعفین از وظائف مسلمـین مـی شمارد ومـی گوید: چرا درون راه خدا وبرای نجات مستضعفین جهاد نمـی کنید؟ مردان وزنان وکودکان کـه مـی گویند: پروردگارا ما را از این قریـه ای کـه ساکنینش ستمکارند خارج ساز وقرار بده به منظور ما از جانب خود سرپرستی را ومقرر بدار به منظور ما یـاوری را. مؤمنین درون راه خدا جهاد مـی کنند وکفار درون راه طاغوت مـی جنگند. بعد با دوستان شیطان بجنگید کـه نیرنگ شیطان ضعیف است(۳۸۲).
از سخنان گذشته چند مطلب بـه اثبات رسید.
۱ - مستکبرین کـه برمردم حکومت مـی کنند اقلیتی بیش نیستند وقدرت واقعی ندارند بلکه از قدرت مستضعفین استفاده مـی کنند وخود آنان را بـه قید وبند استضعاف واستثمار مـی کشند.
۲ - مستضعفین همان اکثریت مردم هستند کـه قدرت واقعی، مال خود آنـهاست. آنـها ضعیف وناتوان نیستند بلکه درون اثر تلقینات مستکبرین خودشان را ضعیف مـی پندارند.
۳ - مـهم ترین عامل بدبختی مستضعفین احساس ضعف وناتوانی آنـها هست چون خودشان را ضعیف وناتوان ومستکبرین را نیرومند ومقتدر مـی دانند آلت بلااراده آنان قرار مـی گیرند ومطیع وفرمانبردارشان واقع مـی شوند وبهرگونـه رنج ومحرومـیت وذلتی تن مـی دهند وجرأت مخالفت ندارند. بزرگترین مشکل وبیماری صعب العلاج مردم محروم ومستضعف این هست که قدرت عظیم خودشان را فراموش کرده اند، مرعوب قدرت دروغین وپوشالی مستکبرین گشته اند وبه دست خودشان راه ستمگری وتعدی را به منظور طاغوتیـان فراهم مـی سازند.
۴ - تنـها راه نجات محرومـین ومستضعفین این هست که شخصیت گمشده عظیم ونیرومند خود را باز یـابند، بایک انقلاب ویورش همگانی قید وبندها را پاره کنند، حکومت مستکبرین وطاغوتیـان را به منظور همـیشـه سرنگون سازند وخود، قدرت اداره جهان را دردست گیرند کـه چنین امری امکان پذیراست. زیرا قدرت های واقعی از آن مردم عادی هست که اکثریت دارند. اگر دانشمندان ومخترعین وکارگران وکارمندان وسپاهیـان وکشاورزان وصنعتگران همـه وهمـه بخودآیند ونیروی عظیم خویش را درون اختیـار طاغوتیـان ومستکبرین قرار ندهند حکومت پوشالی وکاذب آنان یک مرتبه درهم فرو مـی ریزد.اگر همـه نیروها ومغزها وسپاهیـان وسلاحها بـه نفع مستضعفین بکار گرفته شود وهمـه دراین راه بسیج شوند، دیگر به منظور مستکبرین چه قدرتی باقی خواهد ماند؟.
این موضوع گرچه دشواراست ولی امکان پذیر خواهد بود وقرآن چنین عصر نورانی ودرخشانی را نوید مـی دهد ومـی فرماید:
ما اراده کرده ایم کـه برمستضعفین زمـین منت نـهاده آنـها را پیشوا ووارث زمـین قرار دهیم ودر زمـین بآنـها تمکن وقدرت بخشیم(۳۸۳).
این انقلاب جهانی توسط حضرت مـهدی واصحاب ویـاران پیروزمند وفداکارش بوقوع خواهد پیوست. حضرت باقرعلیـه السلام درحدیثی فرمود:
هنگامـی کـه قائم ما قیـام کرد خداوند متعال دستش را برسر بندگان مـی نـهد وبدین وسیله شعور آنـها را جمع وعقولشان را کامل مـی گرداند(۳۸۴).
ازقرآن واحادیث استفاده مـی شود کـه این انقلاب عظیم وهمگانی بـه عنوان دین وبرای اجرای قوانین الهی برپا مـی شود. رهبری آن را حضرت مـهدی علیـه السلام برعهده دارد و. مؤمنین شایسته وفداکار دررکابش جهاد خواهند کرد.
قرآن مـی فرماید: خدابهانیکه ایمان آورده وعمل صالح انجام داده اند وعده داده کـه آنـها رادر زمـین خلیفه گرداند چنانکه پیشینیـان نیز خلافت داشتند ونوید داده کـه دینی را کـه برایشان برگزیده قدرت ونیروبدهد وخوف آنـها را بـه امن وآرامش تبدیل کند که تا او را پرستش کنند وبرایش شریک قرارندهند(۳۸۵).
دراحادیث چنین آمده کـه مراد ازآیـه مذکور حضرت مـهدی واصحاب ویـارانش مـی باشند وبه وسیله آنـهاست کـه اسلام درون تمام جهان گسترش مـی یـابد وبرتمام ادیـان غلبه مـی کند. قرآن کریم واحادیث معصومـین روزی را نوید مـی دهند کـه مستضعفین جهان از خواب غفلت بیدارمـی شوند وبه قدرت عظیم خویش وضعف وناتوانی مستکبرین وطاغوتیـان پی مـی برند وبارهبریـهای حضرت مـهدی(علیـه السلام) همـه زیر پرچم نیرومند توحید گرد مـی آیند وبا تکیـه برنیروی ایمان ودریک صف، درون برابر مستکبرین قیـام مـی کنند، با یک یورش همگانی بررژیمـهای استکبارمـی تازند وبرای همـیشـه آنـها را سرنگون مـی سازند. درون چنین عصر درخشانی هست که کفرو شرک ومادیگری وستم از زمـین ریشـه کن مـی شود، عدل وتوحید درجهان فراگیر مـی گردد، اختلاف وتفرقه از بین مردم برداشته مـی شود، مرزهای موهوم واختلاف انگیز ازاعتبار ساقط مـی گردد وهمـه جهانیـان درون صلح وصفا وآسایش وآرامش زندگی مـی کنند.
چرا مـهدی ظهور نمـی کند؟
جلالی: اکنون کـه ظلم وستم وکفر ومادیگری همـه جا را فرا گرفته چرا مـهدی موعود ظاهر نمـی شود که تا باوضاع آشفته جهان خاتمـه دهد؟
هوشیـار: هرنـهضت وانقلابی کـه برای هدف معینی برپا شود درصورتی امکان پیروزی دارد کـه زمـینـه آن، از هرجهت فراهم باشد واوضاع وشرائط کاملا آماده باشد. یکی از شرائط مـهم موفقیت این هست که عموم ملت خواستار آن انقلاب باشند وافکارعمومـی به منظور تأیید وپشتیبانی آن مـهیـا باشد. درغیراین صورت انقلاب با شکست مواجه خواهد شد. نـهضت وقیـام مـهدی موعود نیز ازاین قاعده کلی مستثنی نبوده درون صورتی مـی تواند پیروز گردد کـه اوضاع وشرائط مساعد وزمـینـه فراهم باشد. نـهضت آنجناب یک نـهضت سطحی وکوچک نیست بلکه یک انقلاب همـه جانبه وجهانی است. برنامـه بسیـارعمـیق ودشواری دارد. مـی خواهد تمام اختلافات نژادی وکشوری وزبانی ومرامـی ودینی را برطرف سازد وسرتاسر گیتی را بایک حکومت نیرومند اداره کند که تا همـه بشر با صلح وصفا درکنارهم زندگی کنند. او مـی داند کـه آب را حتما از سرچشمـه اصلاح کرد ولذا علل وعوامل اختلاف انگیز را از ریشـه قطع مـی کند تاگرگ صفتان، خوی درندگی را از دست بدهند ومانند ان درکنارهم زندگی کنند. مـی خواهد کفر ومادیگری را ریشـه کن سازد وعموم جهانیـان را بسوی قوانین وبرنامـه های الهی متوجه کند ودین اسلام را آیین همگانی گرداند.
مـی خواهد افکار پریشان بشررا بسوی یک هدف متمرکز کند ومعبودهای دروغین وفتنـه انگیز را، مانند: مرزها، نژادها، کشورها، مرامـها، حزبها، قاره ها، وشخصیتهای کاذب را از مغز بشر ریشـه کن سازد وبطور خلاصه، مـی خواهد نوع بشرو جوامع انسانی را بـه سعادت وکمال واقعی برساند واجتماع صالحی بـه وجود آورد کـه برپایـه فضائل وصفات انسان واخلاق نیک استوار باشد.
البته گفتن ونوشتن اینگونـه مطالب دشوار نیست لیکن دانشمندان واهل تحقیق مـی دانند کـه به وقوع پیوستن یک چنین انقلاب جهانی وعمـیق کاری هست بسیـار دشوار وچنان نیست کـه بدون تهیـه اسباب ومقدمات وآمادگی افکار عمومـی وفراهم بودن زمـینـه، امکان وقوع داشته باشد. یک چنین انقلاب عمـیقی حتما از اندرون دلهای جهانیـان سرچشمـه بگیرد وهمـه انسانـها بالاخص مسلمانان کـه مـی خواهد پرچمدار آن نـهضت باشند، آمادگی داشته باشند. قرآن کریم نیز شایستگی وصلاحیت را شرط آن انقلاب دانسته مـی فرماید: ما درون زبور نوشتیم کـه بندگان شایسته وصلاحیتدار ماقدرت زمـین را بدست مـی گیرند(۳۸۶).
بنابراین، که تا نوع بشر بـه حد کمال ورشد نرسد وبرای پذیرفتن حکومت حق آماده نگردد مـهدی موعود ظاهر نخواهد شد.البته رشد فکری یک حادثه آنی نیست بلکه درون طول ایـام وبه واسطه پیش آمدهای روزگار پیدا مـی شود وروبه کمال مـی رود. حتما جهانیـان آنقدراین کشور وآن کشور بگویند، وبرسرمرزهای موهوم کشوری بجنگند وخونریزی کنند که تا بستوه آیند وبفهمند کـه حدود ومرزها ساخته وپرداخته افکار کوتاه وخودخواهی انسانـهاست. درآن صورت ازآن حدود اعتباری واختلاف انگیز منزجر مـی شوند، وتمام جهان را یک کشور وهمـه افراد بشر راهموطن ودرنفع وضرر وسعادت وبدبختی شریک مـی دانند. درآن هنگام سیـاه وسفید،زرد وسرخ، آسیـائی وآفریقائی، امریکائی واروپائی، شـهری ودهاتی، عرب وعجم را مـی توانند بـه یک چشم نگاه کنند.
باید دانشمندان، به منظور اصلاحات عمومـی وسعادت وآسایش انسانـها آنقدر قانون تدوین کنند وتبصره بآنـها بزنند وبعداز مدتی آنـها را لغو کنند وقوانین تازه تری را بـه جای آنـها بگذارند که تا خسته شوند وجهانیـان بـه نقصان وسستی قوانین بشر وافکار کوتاه قانونگذاران پی ببرند واز اصلاحاتی کـه به وسیله آن قوانین مـی خواهد انجام بگیرد مأیوس شوند وبدین مطلب اعتراف کنند کـه یگانـه طریق اصلاح بشر پیروی از پیمبران واجرای قوانین الهی است. بشر هنوز حاضر نیست درون مقابل برنامـه های خدا تسلیم شود.گمان مـی کند کـه به وسیله علوم واختراعات مـی تواند اسباب سعادت انسانـها را فراهم سازد، لذا برنامـه های الهی ومعنویـات را کنار گذاشته ودواسبه دنبال مادیـات مـی دود. حتما آنقدر بدود که تا جانش بـه ستوه آید وسرش بـه سنگ بخورد. آنگاه بدین مطلب اعتراف مـی کند کـه علوم واختراعات گرچه مـی توانند انسان را بـه فضا پرواز دهند وکرات آسمانی را مسخرش گردانند وسلاحهای کشنده وویران کننده را دراختیـارش قراردهند اما نمـی توانند مشکلات جهانی را حل کنند، استعمار وبیدادگری را ریشـه کن سازند وبشر را بسعادت وآسایش روانی برسانند.
ازآن وقتی کـه بشر حاکم وزمامدار وفرمانروا پیدا کرده وحکومتشان را پذیرفته هست همواره از آنان انتظارها داشته است. همـیشـه امـیدوار بوده وهست کـه آن افراد زورمند وزیرک جلو تعدیـات را بگیرند واسباب رفاه وآسایش عموم را فراهم سازند. لیکن کمترشده کـه به امـید وآرزویش برسد وبه حکومت دلخواه دست یـابد. درهرعصری آن رابه صورتی درآورده شکل تازه ای بدان داده اند، اما بعد از چندی مشاهده شده کـه وضع همان وضع سابق هست وچندان تفاوتی نکرده است. حتما آنقدر حکومتهای رنگارنگ درجهان تأسیس شود ومرامـها واحزاب فریبنده بـه وجود آید وبی لیـاقتی آنـها ثابت شود که تا بشر از اصلاحات آنـها مأیوس گردد وتشنـه اصلاحات خدایی شود وبرای پذیرفتن حکومت توحید آماده گردد. هشام بن سالم ازحضرت صادق(علیـه السلام) روایت کرده کـه فرمود: که تا همـه اصناف مردم بـه حکومت نرسند صاحب الامر قیـام نمـی کند. به منظور اینکه وقتی حکومتش را تشکیل دادی نگوید: اگرماهم بـه حکومت مـی رسیدیم باعدالت رفتارمـی کردیم(۳۸۷).
امام باقر(علیـه السلام) فرمود: دولت ما آخرین دولت است. هر خاندانی کـه لیـاقت حکومت داشته باشند قبل از ما بـه حکومت مـی رسند، که تا وقتی حکومت ما تأسیس شد ورفتارآن را دیدند نگویند: ماهم اگر بـه حکومت رسیده بودیم مانندآل محمد عمل مـی کردیم واینست معنای آیـه: (والعاقبة للمتقین)(۳۸۸).
چاره دردها ومشکلات لاینحل اجتماعی را درون پیروی از مکتب انبیـا مـی دانند. احساس مـی کنند کـه بدو چیز گرانبها احتیـاج دارند:اول برنامـه ونقشـه اصلاحات وقوانین کامل ودست نخورده وروشن الهی. دوم یک زمامدار معصوم وفوق العاده ای کـه در طریق اجرای احکام وبرنامـه های خدایی دچار سهو واشتباه وخطا نشود وهمـه انسانـها را بـه یک چشم نگاه کند. خداوند حکیم مـهدی موعود را به منظور یک چنین موقع حساسی ذخیره نموده وقوانین وبرنامـه های متین اسلام را درون نزدش ودیعه گذاشته است.
علت دیگر
در روایـات اهل بیت(علیـه السلام) علت دیگری نیز به منظور تأخیردرظهور ذکر شده است. حضرت صادق علیـه السلام فرمود: خدا درون صلب کافران ومنافقان نطفه افراد با ایمانی را ودیعه نـهاده است، بـه همـین جهت بود کـه علی(علیـه السلام) از کشتن پدران کافر، خودداری مـی نمود که تا اولاد مؤمن از آنان بـه وجود آید وبعداز آن، بهریک از آنان دست مـی یـافت بـه قتلش مبادرت مـی کرد. همچنین قائم ما اهل بیت ظاهر نمـی شود که تا اینکه امانتهای الهی از صلب کافران خارج شوند. بعداز آن ظاهر مـی شود وکفار را بـه قتل مـی رساند(۳۸۹).
برنامـه امام زمان این هست که دین اسلام وخداپرستی را بـه کافران عرضه مـی دارد هرایمان بیـاورد از قتل نجات پیدا مـی کند وهرسرسختی نشان داد واز قبول اسلام امتناع ورزید کشته مـی شود. ازطرف دیگر مـی دانیم کـه درطول تاریخ بسیـاراتفاق افتاده ومـی افتد کـه از نسل افراد کافر یـا منافق فرزندان خداپرست ومؤمن بـه وجود آمده اند.مگر مسلمانان صدراسلام از پدران کافر بـه وجود نیـامدند؟ اگر رسول خدا درون فتح مکه، کفار مکه را قتل عام کرده بود آن همـه مسلمان از نسلشان بوجود نمـی آمد. لطف وفیض خدا اقتضا دارد کـه انسانـها را بـه حال خود بگذارد که تا در طول ایـام وروزگار دراز فرزندان مؤمنی کـه امکان وجود دارند ازنسلشان پدید آیند. حتما جهان ماده بـه مقدار قابلیت واستعدادش انسان مؤمن تحویل دهد واز جانب خدا بـه آنـها وجود افاضه شود. مادامـی کـه نوع انسان ثمر مـی دهد وافراد مؤمن وخداپرست ازآن بـه وجود مـی آید حتما باقی بماند واین وضع همچنان ادامـه دارد که تا هنگامـیکه افکارعمومـی به منظور پذیرش توحید وخداپرستی آماده گردد درون آن هنگام امام زمان(علیـه السلام) ظهور مـی کند. بسیـاری از کفار بـه دست آنجناب ایمان مـی آورند، افرادی هم کـه با آن شرائط واوضاع درون کفر ومادیگری پافشاری نمایند اشخاصی هستند کـه فرزندان مؤمن از آنـها بـه وجود نخواهدآمد.
دراین موقع وقت جلسه پایـان یـافت وقرار شد جلسه بعد درون منزل آقای دکتر تشکیل شود.
وقت ظهور را از کجا مـی فهمد؟
پس از رسمـیت جلسه آقای جلالی سؤالی را مطرح کرد:
امام زمان از چه راهی مـی فهمد کـه موقع ظهورش فرا رسیده است؟ اگر گفته شود کـه در آن هنگام، از جانب پروردگارعالم، بـه وی اطلاع مـی رسد لازمـه اش اینست کـه برآنجناب هم مانند پیمبران وحی بشود ودر نتیجه بین امام وپیغمبر فرقی نماند.
هوشیـار: اولا ازبراهین وروایـاتی کـه در ابواب امامت وارد شده استفاده مـی شود کـه وجود مقدس امام نیز، با عالم غیب ارتباط دارد ودرمواقع احتیـاج حقائقی را دریـافت مـی کند. درون بعض روایـات وارد شده کـه امام صدای ملک را مـی شنود اما خودش را مشاهده نمـی کند(۳۹۰).
بنابراین، ممکن هست خداوند متعال وقت ظهور را بـه وسیله الهام بـه امام زمان(علیـه السلام) بفهماند.
حضرت صادق(علیـه السلام) درون تفسیر آیـه ذیل فرمود: یکی از ما امامـی هست پیروز ولی مخفی، که تا هنگامـی کـه اراده خدا تعلق گرفت کـه آشکارش کند درون قلبش اثری مـی گذارد بعد ظاهر مـی شود وبه امر خدا قیـام مـی کند(۳۹۱).
ابوجارود مـی گوید: خدمت حضرت ابی جعفر(علیـه السلام) عرض کردم قربانت شوم، از احوال حضرت صاحب الامر بـه من خبربده. فرمود: شبانگاه از بیمناک ترین مردم مـی باشد لیکن صبحگاه از ایمن ترین مردم مـی گردد. برنامـه کارش شبانـه روز بـه وی وحی مـی شود.عرض کردم بـه او وحی مـی شود!؟ فرمود: وحی مـی شود اما وحی پیمبری نیست،بلکه مانند وحیی هست که بـه مریم عمران وبه مادر موسی وبه زنبورعسل نسبت داده شده است. ای اباجارود! قائم آل محمد از مریم ومادرموسی وزنبورعسل نزد خدا گرامـی تراست(۳۹۲).
از این قبیل احادیث استفاده مـی شود کـه بروجود مقدس امام نیزوحی والهام مـی شود لیکن درعین حال، فرق بین امام وپیغمبر محفوظ است. زیرا پیغمبر مشرع هست واحکام وقوانین شریعت بـه وی وحی مـی شود، بـه خلاف امام کـه احکام وقوانین باو وحی نمـی شود ونسبت بـه آنـهاحافظ است.
ثانیـاً ممکن هست گفته شود کـه پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) وقت ظهور را بـه توسط ائمـه اطهار بـه مـهدی خبرداده هست ولو بـه اینطور کـه حدوث حوادث معینی را از علائم وقرائن فرارسیدن وقت ظهور معرفی نموده وامام زمان درون انتظار ظهور آن علائم است.
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: وقتی موقع ظهور مـهدی فرا رسید خداوند شمشیر وپرچم آن جناب را بـه صدا مـی آورد، مـی گویند: ای دوست خدا! بـه پا خیز ودشمنان خدا را بـه قتل رسان(۳۹۳).
یکی از شواهد احتمال مذکور روایـاتی هست که دلالت مـی کنند برنامـه ودستورالعمل تمام ا مـهرکرده،از جانب پروردگارعالم بر پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) نازل شد وپیغمبر آن را بـه علی بن ابی طالب(علیـه السلام) تحویل داد. علی (علیـه السلام) درون موقع خلافت صحیفه خویش را گشود وبرطبق آن عمل نمود وبعداً آنرا بـه امام حسن(علیـه السلام) تحویل داد وبه همـین کیفیت، نوبت بـه هرامامـی مـی رسید مـهرنامـه خویش را مـی گشود وبرطبق آن عمل مـی نمود، اکنون نیز برنامـه کارو دستورالعمل امام زمان(علیـه السلام) دردستش موجود است(۳۹۴).
اسباب قیـام دریک شب فراهم مـی شود
علاوه بر این، از احادیث اهل بیت استفاده مـی شود کـه هنگام ظهور مـهدی(علیـه السلام) حوادثی درجهان واقع مـی شود کـه اسباب پیشرفت وموفقیت آن حضرت را فراهم مـی سازد ودرشبی کارهایش اصلاح ومقدمات نـهضتش آماده مـی شود. از باب نمونـه:
عبدالعظیم حسنی نقل مـی کند کـه حضرت جواد(علیـه السلام) درون حدیثی فرمود: قائم ما همان مـهدی هست که درون زمان غیبت حتما در انتظارش بود ودرزمان ظهور حتما اطاعتش نمود.او سومـین فرزند من مـی باشد. بـه آن خدایی کـه محمد را بـه پیغمبری مبعوث ومارا بـه امامت مخصوص داشت سوگند که: اگر ازعمردنیـا بیش از یک روز هم باقی نمانده باشد، خدا آنرا طولانی مـی کند که تا آنجناب ظاهر شود وزمـین را ازعدل وداد پرکند،چنانکه از ظلم وستم پرشده است. خداوند متعال، کارش را دریک شب اصلاح مـی کند چنانکه امرکلیم خود موسی را درشبی اصلاح نمود موسی رفت که تا برای همسرش آتش بیـاورد لیکن با تاج نبوت ورسالت برگشت. سپس امام فرمود: یکی از بهترین اعمال شیعیـان انتظار فرج است(۳۹۵).
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود:مـهدی موعود از ماست،خداوند کارش را درون شبی اصلاح مـی کند(۳۹۶).
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: تولد صاحب الامر از مردم مخفی مـی شود که تا وقتی ظاهر شد بیعت هیچدر گردنش نباشد، خداوند متعال، درون یک شب کارهایش را اصلاح مـی کند(۳۹۷).
امام حسین(علیـه السلام) فرمود: درنـهمـین فرزند من سنتی هست از یوسف وسنتی از موسی بـه وقوع خواهد پیوست واوست قائم ما اهل بیت، خداوند متعال کارش را درون یک شب اصلاح مـی کند.
انتظار فرج
جلالی: مسلمانان درون زمان غیبت امام زمان چه وظیفه ای دارند؟
هوشیـار: دانشمندان وظائفی را تعیین کرده ودر کتابها نوشته اند. مانند: دعا بـه آنحضرت، صدقه به منظور او، حج وحج بـه نیـابت او، استعانت واستغاثه بـه آنجناب ونظائر اینـها. البته همـه اینـها درجای خویش نیکوست واحتیـاجی بـه بحث ندارد. مـهمترین وظیفه ای کـه درروایـات وارد شده واحتیـاج بـه توضیح دارد انتظار فرج است. لیکن که تا حدودی مورد غفلت واقع شده وبحث کافی درآن بـه عمل نیـامده است. راجع بـه فضیلت انتظار فرج روایـات بسیـاری از ائمـه اطهار صادرشده ودر کتابهای حدیث موجود است. از باب نمونـه:حضرت صادق علیـه السلام فرمود:یکه با ولایت ما اهل بیت بمـیرد درون حالیکه منتظر فرج باشد مانندی هست که درون خیمـه قائم باشد(۳۹۸).
حضرت رضا علیـه السلام بـه واسطه پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) روایت کرده کـه فرمود: بهترین اعمال امت من انتظار فرج است(۳۹۹).
علی بن ابیطالب علیـه السلام فرمود:ی کـه در انتظاردولت ما باشد مانندی هست که درون راه خدا بـه خون خویش بغلتد(۴۰۰).
حضرت رضا علیـه السلام فرمود: صبرو انتظار فرج چقدرخوبست؟! آیـا نشنیدند کـه خدا درون قرآن مـی فرماید: شما درانتظار باشید منـهم درون انتظار خواهم بود؟ بعد بردبار باشید زیرا فرج، بعد از نومـیدی خواهد رسید.انیکه پیش از شما بودند از شما بردبارتربودند(۴۰۱).
از این قبیل احادیث بسیـاراست. ائمـه اطهار همواره بـه شیعیـان سفارش مـی د حتما شما درون انتظار فرج باشید. مـی فرمودند:انتظار فرج خودش یک نوع فرج استیکه درون انتظار فرج باشد مانندی هست که درمـیدان جنگ با کفار جنگ کند ودر خون خویش آغشته گردد. بعد در این جهت تردید نیست کـه بزرگترین وظیفه مسلمانان درون زمان غیبت انتظار فرج مـی باشد. اکنون حتما دید معنای انتظار فرج چیست؟ وچگونـه انسان مـی تواند منتظر فرج باشد که تا به آن همـه ثوابهای کلان نائل گردد؟ آیـا درون تحقق انتظار فرج همـین قدر کافی هست که انسان با زبان بگوید:من منتظر ظهور امام زمان هستم؟ یـا گاه وبیگاه با آه وناله بگوید:خدا فرج امام زمان را نزدیک گرداند؟ یـا بعداز ادای نمازهای یومـیه ودر مشاهد مشرفه به منظور تعجیل درون ظهور دعا کند؟ یـا بعد از ذکر صلوات،اللهم عجل فرجه الشریف بگوید؟ یـا درروزهای جمعه دعای ندبه را با سوز وگداز بخواند؟ البته همـه اینـها درون جای خویش نیکوست لیکن گمان نمـی کنم تنـها این قبیل کارها انسان را مصداق حقیقی منتظر فرج قرار دهد کـه آن همـه فضیلت برایش ذکر شده ودر زبان ائمـه بایکه درون مـیدان جهاد درخون خودش مـی غلتد برابر معرفی شده است.
افرادی کـه از زیربارهر نوع مسئولیت اجتماعی ووظیفه امربه معروف ونـهی ازمنکر شانـه خالی مـی کنند، درون مقابل انواع فساد وبیدادگری ساکت وبی اراده اند، صحنـه های رقت انگیز فساد ومادیگری وظلم وستم را تماشا مـی کنند ودر مقابل تمام این حوادث بیش از این عالعملی نشان نمـی دهند کـه مـی گویند: خدا فرج امام زمان را نزدیک کند که تا جلو مفاسد را بگیرد، گمان نمـی کنم وجدان شما این مطلب را باور کند کـه این افراد سست عنصر را درون ردیف افرادی قرار دهد کـه برای دفاع از دین دست از زن وبچه ومال وثروت خودشان کشیده ودر مـیدان جهاد جان گرامـی خویش را سپر قرارداده درون این راه شربت شـهادت را نوشیده اند؟!
بنابراین، حتما انتظار فرج معنای دقیق تر وارزنده تری داشته باشد به منظور اینکه مطلب بهتر روشن شود ناچارم قبلا دو موضوع را بـه عنوان مقدمـه ذکر کنم سپس بـه اثبات مقصد بپردازم.
مقدمـه اول: ازاحادیث استفاده مـی شود کـه برنامـه کارامام زمان، برنامـه بسیـار وسیع وعالی ودشواری است، زیرا حتما تمام جهان را اصلاح کند، ظلم وستم را بطور کلی ریشـه کن سازد، آثار کفرو بی دینی ومادیگری را براندازد، تمام افراد بشر را خداپرست گرداند، دین اسلام را دین رسمـی وهمگانی جهانیـان قراردهد، عدل وداد را درتمام گیتی گسترش دهد، مرزهای موهوم وغلط را از مغز افراد بشر بیرون کند، که تا همـهآنان زیر یگانـه پرچم خداپرستی با صلح وصفا زندگی کنند. تمام اقوام وملل ونژادهای بشر را تحت پرچم واحد توحید داخل کند وحکومت واحدجهانی اسلام را تأسیس نماید.البته اهل تحقیق ودانشمندان مـی دانند کـه اجرای چنین برنامـه ای بسیـار سنگین ودشوار است. بقدری دشواراست کـه گروهی درون اصل امکان تحقق آن تردید دارند. بنابراین، درصورتی ممکن هست یک چنین نقشـه وسیع وعالی اجرا شود کـه مزاج بشریت به منظور پذیرش آن مـهیـا گردد،سطح افکارعمومـی بـه قدری ترقی کند کـه خواستار یک چنین برنامـه خدایی باشند واسباب ومقدمات نـهضت امام زمان ودادگستر جهان از هرجهت فراهم گردد.
مقدمـه دوم: از احادیث اهل بیت استفاده مـی شود کـه امام زمان(علیـه السلام) ویـارانش بـه وسیله جنگ وجهاد، برکفر ومادیگری وبیداد گری غلبه مـی کنند وبه واسطه نیروی جنگی، سپاه دشمن وطرفداران بی دینی وظلم وستم را مغلوب مـی سازند. احادیث این باب بسیـار است. از باب نمونـه:
امام محمد باقر(علیـه السلام) فرمود: مـهدی ازاین جهت، باجدش محمد شباهت دارد کـه با شمشیرقیـام مـی کند، دشمنان خدا ورسول وستمکاران وگمراه کنندگان را بـه قتل مـی رساند، با شمشیر وترس نصرت مـی یـابد، هیچ یک از لشگریـانش با شکست مواجه نمـی شوند(۴۰۲).
بشیر مـی گوید: خدمت حضرت ابی جعفر(علیـه السلام) عرض کردم: مردم مـی گویند وقتی مـهدی قیـام کرد کارها طبعاً برایش روبراه مـی شود وباندازه شاخ حجامتی هم خونریزی نمـی شود؟
حضرت فرمود: بـه خدا سوگند چنین نیست. اگر چنین موضوعی امکان داشت به منظور رسول خدا صورت مـی گرفت. درصورتی کـه در مـیدان جنگ دندانش خونین شد وپیشانی مبارکش شکست. بـه خدا قسم نـهضت صاحب الامر هم انجام نمـی گیرد مگر اینکه درون مـیدان جنگ عرق بریزیم وخونـها ریخته شود. سپس دست بـه پیشانی مبارکش کشید(۴۰۳).
از این قبیل اخبار استفاده مـی شود کـه موفقیت وپیروزی مـهدی موعود تنـها درون اثر تأییدات الهی ونیروی غیبی نیست وبنانیست کـه بدون توسل بـه نیروهای ظاهری، بـه طور اعجاز برنامـه های اصلاحی خویش را بـه مرحله اجرا درآورد، بلکه علاوه برتأییدات الهی، از نیروی سپاه وسلاحهای جنگی نیزاستفاده خواهد کرد. ترقی وپیشرفت حیرت انگیز علوم وصنایع واختراع سلاحهای مخوف وخطرناک جنگی را نیز درون نظرداشته باشید.
با توجه بـه این دو مطلب اکنون حتما دید کـه شرائط ظهور مـهدی موعود چیست؟ مسلمانان درون قبال نـهضت آنجناب چه وظیفه ای دارند ودر چه صورتی مـی توان گفت مسلمانان به منظور قیـام جهانی ودشوار آن حضرت آمادگی دارند ودر انتظار ظهور وتأسیس دولت نیرومند الهی روزشماری مـی کنند؟. من از احادیث اهل بیت چنین استفاده مـی کنم کـه مـهمترین وظیفه مسلمانان درون زمان غیبت امام زمان این هست که اولا درون اصلاح نفوس خودشان کوشش وجدیت کنند، بـه اخلاق نیک اسلامـی آراسته شوند، بـه وظائف فردی خودشان عمل نمایند واحکام ودستورات قرآن رابه کار بندند. ثانیـاً احکام وبرنامـه های اجتماعی اسلام را استخراج کنند ودر بین خودشان بطور کامل اجرا سازند. بـه واسطه اجرای برنامـه های اقتصادی اسلام مشکلات اقتصادی خودشان را حل کنند وبافقر وبیکاری وتمرکز ثروتهای غیرمشروع مبارزه نمایند وبا بکار بستن قوانین نورانی اسلام جلو ظلم وبیدادگری را حتی المقدور بگیرند. بـه طور خلاصه احکام وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی واقتصادی وحقوقی وعبادی اسلام را بطور کامل درون بین خودشان اجرا نمایند ونتائج درخشان آنرا عملاً درپیش جهانیـان مجسم سازند.
در تحصیل دانش وصنایع جدیت نمایند وغفلت وسستی وعقب افتادگی سابق خودشان را جبران کنند. نـه تنـها خودشان را بـه کاروان تمدن بشری برسانند بلکه از هر جهت برجهانیـان تقدم جویند. عملاً بـه جهانیـان بفهمانند کـه احکام وقوانین نورانی اسلام مـی تواند مشکلاتشان را حل کند وسعادت دوجهانی آنان را تضمـین نماید. با بکار بستن قوانین وبرنامـه های نورانی اسلام یک دولت نیرومند ومقتدر اسلامـی بـه وجود آورند وبه عنوان یک ملت متمدن ونیرومند ومستقل اسلامـی درون صفحه گیتی ظاهر شوند.
نیروی شرق وغرب را مـهار کنند ومقام رهبری جهانیـان را اشغال نمایند. درون تقویت نیروی دفاعی وتحکیم قوای نظامـی وتهیـه سلاحهای جنگی که تا سرحد قدرت بکوشند. ثالثاً طرحها وبرنامـه های سیـاسی واقتصادی واجتماعی اسلام را استخراج کنند وبه سمع جهانیـان برسانند. ارزش ومزایـای برمانـه های خدایی را به منظور بشریت بـه اثبات رسانند. افکار جهانیـان را به منظور پذیرفتن قوانین خدایی آماده سازند، اسباب ومقدمات حکومت واحد جهانی اسلام ومبارزه با ظلم وبیدادگری را آماده نمایند.
کسانی را کـه در این راه سعی وکوشش مـی نمایند وبرای پیشبرد هدف مقدس امام زمان وتهیـهاسباب ومقدمات نـهضت وقیـام آن جناب جدیت مـی کنند، مـی توان منتظرفرج خواند ودرباره شان گفت خودشان را به منظور ظهورو قیـام مـهدی دادگستر آماده مـی سازند. چنین افراد فداکار وکوشایی را مـی توان گفت مانندانی هستند کـه در مـیدان جنگ درون خون خویش مـی غلتند.
اما افرادی کـه حل مشکلاتشان را از قوانین موضوعه بشری انتظار دارند، قوانین اجتماعی وسیـاسی اسلام را بـه طور کلی نادیده گرفته اند احکام اسلام را درون مساجد ومعابد محصور نموده درون بازار واجتماعشان اثری از اسلام دیده نمـی شود، انواع فساد وبیدادگری رامشاهده مـی کنند وبه جز گفتن (خدا فرج امام زمان رانزدیک کند) عالعملی نشان نمـی دهند، درون علوم وصنایع کاسهدگرانند، اختلافات داخلی وپراکندگی درون بینشان حکمفرماست، با اجانب مـی سازند ولی با خودشان نمـی سازند، درباره چنین ملتی نمـی توان گفت منتظر فرج آل محمد ونـهضت مـهدی موعود مـی باشند. چنین افرادی به منظور تأسیس حکومت جهانی اسلام آمادگی ندارند، گرچه روزی صدها مرتبه بگویند: اللهم عجل فرجه الشریف.
من این مطلب را از روایـات انتظار فرج بـه خوبی مـی فهمم. بـه علاوه، درون روایـات دیگر هم کم وبیش بدین موضوع اشاره شده است.ازباب نمونـه: امام صادق(علیـه السلام) فرمود: خودتان را به منظور ظهور ونـهضت قائم ما آماده سازید ولو بـه ذخیره یک تیر باشد(۴۰۴).
عبد الحمـید واسطی مـی گوید: بـه حضرت باقر(علیـه السلام) عرض کردم: ما بـه انتظار این امر ازب وبازار هم دست کشیدیم؟ فرمود: ای عبد الحمـید آیـا گمان مـی کنیی کـه جانش را درون راه خدا وقف نمود خدا برایش گشایش قرار نمـی دهد؟ بخدا سوگند خدا درکارهایش گشایش خواهد داد. خدا رحمت کند بنده ای را کـه امرما را زنده بدارد. عبدالحمـید گفت: اگر پیش از قیـام قائم مرگ من فرارسد چه خواهد شد؟ فرمود: هریک از شما کـه بگوید: اگر قائم را درک کنم یـاری اش مـی نمایم، مانندی هست که درون رکاب آنجناب شمشیر مـیزند. بلکه مانندی هست که درون خدمت آن حضرت بـه شـهادت نائل گردد(۴۰۵).
ابوبصیر مـی گوید: روزی امام صادق علیـه السلام بـه اصحابش فرمود: آیـا شما را خبر ندهم بـه چیزی کـه خدا اعمال بندگانش را جز بـه آن قبول نمـی کند؟
ابوبصیرعرض کرد: بفرمایید. فرمود: شـهادت بـه یگانگی خدا وپیمبری محمد واعتراف بـه دستورات خداو دوستی با ما وبیزاری از دشمنانمان وتسلیم درون مقابل ائمـه وپرهیزکاری وجدیت وآرامش ودرانتظار قائم بودن. سپس فرمود: به منظور ما دولتی هست که هروقت خدا بخواهد تأسیس خواهد شد. هرمـیل دارد کـه از اصحاب ویـاران قائم ما باشد حتما در انتظار فرج باشد. پرهیزکاری را شیوه خویش کند بـه اخلاق نیک آراسته گردد ودرهمان حال درون انتظار قائم ما بسربرد. اگر چنین بود وپیش ازقیـام قائم مرگش فرارسید بـه اجرو ثوابانی کـه قائم را درک مـی کنند نائل خواهد گشت. ای شیعیـان جدیت وکوشش نمایید ومنتظر ظهور آنجناب باشید، ای گروهی کـه مورد توجه ورحمت خدا واقع شده اید پیروزی گوارایتان باد(۴۰۶).
بررسی احادیث مخالف قیـام
مـهندس: جناب آقای هوشیـار! ازسخنان گذشته شما، درون بحث انتظار فرج، چنین استفاده شد کـه شیعیـان درزمان غیبت امام زمان علیـه السلام موظفند درتأسیس حکومت اسلامـی واجرای کامل قوانین سیـاسی واجتماعی اسلام تلاش وجهاد کنند وبدین وسیله اسباب ومقدمات ظهور وقیـام جهانی آن حضرت را فراهم سازند، گمان مـی کنم سخن شما با مفاد بعضی احادیث سازگار نباشد. چنانکه خود شما اطلاع دارید تعدادی حدیث داریم کـه از هرگونـه قیـام ونـهضتی کـه قبل از قیـام حضرت مـهدی انجام بگیرد، نـهی مـی کند. اگر آن احادیث را مورد بررسی قرار دهید بسیـار خوب است.
هوشیـار: از تذکر مناسب شما بسیـار ممنونم. البته لازم هست احادیث مذکور را از دو جهت مورد بحث قراردهیم: اولاً از لحاظ سند بررسی شود کـه آیـا صحیح ومعتبرهستند یـا نـه.
ثانیـاً از جهت دلالت کـه آیـا مـی توانند دلیل منع هرگونـه قیـام ونـهضتی باشند یـا نـه. ولی قبل از بحث وبررسی احادیث مناسب مـی دانم مطلب دیگری رابه عنوان مقدمـه یـادآورشوم. بنابراین، مسأله را دردو بخش مورد بحث قرار مـی دهیم:
بخش اول: حکومت درون دین.
بخش دوم: بررسی احادیث.
بخش اول: حکومت درمتن دین
از مطالعه متن احکام وقوانین اسلام بـه خوبی استفاده مـی شود که: دین اسلام فقط یک دین عقیدتی وعبادی نیست بلکه یک نظام کامل عقیدتی، عبادی، اخلاقی، سیـاسی، واجتماعی است. احکام وقوانین اسلام را بـه طور کامل مـی توان بـه دو دسته تقسیم نمود.
دسته اول: احکام فردی: مانند: نماز، روزه، طهارت، نجاست، حج، اط، اشربه، ونظیراینـها. انسان درون عمل بـه این وظائف نیـازی بـه حکومت وتعاون اجتماعی ندارد. بلکه خودش بـه تنـهائی مـی تواند انجام وظیفه نماید.
دسته دوم:احکام اجتماعی، مانند: جهاد، دفاع، امربه معروف، نـهی ازمنکر، قضا وحل اختلافات، قصاص، حدود ودیـات، تعزیرات، حقوق مدنی وجزائی، روابط مسلمـین با خودشان وباکفار، زکات وخمس. این قبیل احکام بـه زندگی اجتماعی وسیـاسی انسانـها مربوط مـی شود. انسانـها چون ناچارند با هم زندگی کنند، درون زندگی اجتماعی با تزاحمات وبرخوردهائی مواجه خواهند شد وبه همـین جهت نیـاز بـه قوانینی دارند کـه جلو تعدیـات وتجاوزات را بگیرد وحقوق افراد را تضمـین کند. شارع مقدس اسلام از این امر مـهم وحیـاتی غفلت نکرده وبه همـین منظور قوانین حقوقی وجزائی ومدنی را جعل وتدوین نموده وبرای حل اختلافات واجرای کامل آنـها احکام ودستورات قضائی را پیش بینی نموده است. ازجعل وتدوین این قوانین بـه خوبی استفاده مـی شود کـه دستگاه قضا وداوری درون متن دین اسلام قرار دارد وشارع مقدس بـه چنین تشکیلاتی عنایت داشته است. جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام ومسلمـین نیز بخش عظیمـی از احکام وقوانین اسلام را تشکیل مـی دهد کـه دهها آیـه وصدها حدیث دراین باره صادر شده است. از باب نمونـه: خداوند حکیم بـه مؤمنین مـی فرماید: (وجاهدوا فی الله حق جهاده)(۴۰۷).
درراه خداحق جهاد را ادا کنید (وقاتلوهم حتی لاتکون فتنة ویکون الدین لله)(۴۰۸).
با کافران جهاد کنید که تا فتنـه وفساد برطرف شود ودین مخصوص خدا گردد.
(فقاتلوا ائمة الکفر انّهم لاایمان لهم لعلّهم ینتهون)(۴۰۹).
از این قبیل آیـات کـه نمونـه های فراوانی دارد استفاده مـی شود کـه مسلمـین وظیفه دارند به منظور گسترش اسلام ومبارزه با کفرو استکبار وستم جهاد کنند. حتی درآیـات دستور مـی دهد کـه همواره درتقویت نیروی دفاعی خودشان بکوشند ودر برابر دشمنان نیروی مجهز وآماده ای داشته باشند.
درقرآن مـی فرماید: (واعدوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون بـه عدوّالله وعدوّکم وآخرین من دونـهم لا تعلمونـهم الله یعلمـهم)(۴۱۰).
هرچه مـی توانید نیروی جنگی واسبان بسته، به منظور دشمنان آماده کنید وبدین وسیله دشمن خودتان ودیگران را کـه شما آنـها را نمـی شناسید وخدا ازآنان اطلاع دارد، بترسانید. بعد نتیجه مـی گیریم کـه تشکیلات وتأسیسات نظامـی جز اسلام است. مسلمـین وظیفه دارند همواره درتقویت وتحکیم نیروی دفاعی واختراع وتولید انواع سلاحهای تعی وتهاجمـی بکوشند. آنچنان کـه دشمنان اسلام همواره از قدرت اسلام دررعب ووحشت باشندو فکر تعدی وتجاوز بـه مغزشان خطور نکند.
امربه معروف ونـهی ازمنکر
امربه معروف ونـهی ازمنکر نیز یکی از دستورات مـهم اسلام ویک وظیفه همگانی است. برمسلمـین واجب است، باظلم وفساد واستکبار وتعدی وتجاوز وگناه، بـه هرطریق ممکن، مبارزه کنند وهم چنین واجب است. به منظور گسترش توحید وخداپرستی ودعوت مردم بـه خیر وصلاح کوشش وجهاد نمایند. درتأکید وسفارش بـه این وظیفه مـهم وحساس اسلامـی دهها آیـه وصدها حدیث وارد شده است. از باب نمونـه: درقرآن مـی فرماید:
(ولتکن منکم ائمة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینـهون عن المنکر)(۴۱۱).
یعنی حتما از شما امتی بـه وجود آید کـه مردم را بـه خیر دعوت کنند، وامربه معروف ونـهی از منکر نمایند.
ومـی فرماید: (کنتم خیر امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف وتنـهون عن المنکر وتؤمنون بالله)(۴۱۲).
یعنی شما بهترین امتی هستید کـه برای مردم بـه وجود آمدید، زیرا امربه معروف ونـهی از منکر را انجام مـی دهید وبه خدا ایمان دارید.
کوتاه سخن
احکام وقوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام، از قبیل جهاد، دفاع، قضا، قوانین حقوقی ومدنی وجزائی، امربه معروف ونـهی از منکر، مبارزه با فساد وبیدادگری واجرای عدالت اجتماعی، همـه اینـها نیـاز بـه نظم وتشکیلات وسیع اداری دارد وبدون تأسیس یک حکومت اسلامـی نمـی توان این احکام را باجرا درآورد.
وازهمـین جا مـی توان نتیجه گرفت کـه تأسیس حکومت اسلامـی کـه ضامن اجرای قوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی واقتصادی ونظامـی وانتظامـی وحقوقی اسلام باشد، درون متن دین قرار دارد. اگر شارع مقدس اسلام چنین قوانین وبرنامـه هائی را تشریع نموده قطعاً نسبت بـه مجری آنـها یعنی حاکم اسلام، نیزعنایت داشته است. مگر جهاد ودفاع بدون تشکیلات نظامـی امکان پذیراست؟ مگرمبارزه با ظلم وبیدادگری وتجاوز بـه حقوق دیگران وبرقرار ساختن عدالت اجتماعی واحقاق حقوق افراد وجلوگیری از هرج ومرج، بدون تشکیلات منظم قضائی وانتظامـی امکان وقوع دارد؟
چون اسلام، چنین قوانین وبرنامـه هائی را جعل وتشریع نموده بناچار درباره مجری آنـها هم تصمـیم گرفته است. وهمـین هست معنای حکومت اسلامـی، حاکم اسلام یعنی شخصی کـه دررأس یک تشکیلات وسیع اداری قرار مـی گیرد وبا اجرای کامل قوانین الهی مردم را اداره مـی کند. بنابراین حکومت درمتن اسلام واقع شده وقابل انفکاک نیست.
رسول خدا زمامدار مسلمـین
رسول خدا صلی الله علیـه وآله درون زمان حیـاتش عملاً دررأس حکومت اسلامـی قرار گرفت. آنحضرت امور مسلمـین را اداره مـی کرد واز جانب خدا، به منظور انجام این مسؤولیت بزرگ، اختیـارات وسیعی درون اختیـارش نـهاده شد. قرآن مـی فرماید: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم)(۴۱۳).
پیـامبر درون تصرف درامور مسلمـین، ازخودشان شایسته تراست.
ومـی فرماید: (فاحکم بینـهم بما انزل الله ولا تتبع اهوائهم)(۴۱۴).
به وسیله احکام وقوانینی کـه برتو نازل شده درون بین مسلمـین حکومت کن واز خواسته های نفسانی آنـها پیروی نکن.
بنابراین رسول خدا صلی الله علیـه وآله دومقام ومنصب را عهده داربود: ازیک طرف بـه وسیله وحی با خداوند متعال درارتباط وتماس بود، احکام وقوانین شریعت را دریـافت وبه مردم ابلاغ مـی فرمود وازطرف دیگر مقام زمامداری واداره امت اسلام را برعهده داشت وبا اجرای قوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام، مسلمـین را اداره مـی کرد.
با مطالعه سیره رسول خدا صلی الله علیـه وآله بخوبی روشن مـی شود کـه زمام امور مسلمـین را عملاً برعهده داشته وبرآنان حکومت مـی نموده است. حاکم وفرماندار مـی گمارده، قاضی مـی فرستاده، دستورجهاد ودفاع صادر مـی کرده وبه طور کلی همـه کارهائی را کـه برای اداره یک امت کوچک لازم بوده انجام مـی داده است(۴۱۵).
این مأموریت از جانب خدا بـه آنجناب واگذار شده بود. مأموریت داشت احکام وقوانین سیـاسی واجتماعی اسلام را بـه اجرا درآورد. مسلمـین مأمور بـه جهاد بودند ولی رسول خدا هم مأموریت داشت آنان را به منظور جهاد ودفاع بسیج کند. از باب نمونـه: درقرآن مـی فرماید: (یـا ایـها النبی حرّض المؤمنین علی القتال)(۴۱۶).
ای پیـامبر! مؤمنین را درون جهاد ترغیب وتحریص کن.
ومـی فرماید: (یـا ایـها النبی جاهدالکفار والمنافقین واغلظ علیـهم)(۴۱۷).
ای پیـامبر! با کفار ومنافقین جنگ کن وبرآنان سخت بگیر. رسول خدا مأموریت داشت کـه دربین مردم حکومت وداوری کند. درقرآن مـی فرماید: (انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله ولا تکن للخائنین خصیماً)(۴۱۸).
ما قرآن را برتو نازل کردیم تااینکه با آنچه خدا بـه تو نشان داده دربین مردم حکم کنی ونباید کـه به نفع خیـانتکاران بـه خصومت برخیزی.
ازاین مجموع چنین استفاده مـی شود کـه رسول خدا علاوه برمقام نبوت ودریـافت وحی وابلاغ بـه مردم، مقام حکومت وزمامداری مسلمـین را نیز برعهده داشته ومأمور بوده کـه با اجرای احکام وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام، مسلمـین را اداره کند ودر همـین رابطه اختیـارات ویژه ای بـه آن حضرت واگذار شده ومسلمانان موظف بوده اند کـه از دستورهای حکومتی آن جناب اطاعت نمایند.
در قرآن مـی فرماید: (واطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم)(۴۱۹).
ازخدا ورسول وصاحبان امر(مسؤولین امور) اطاعت کنید.
(واطیعوا الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا)(۴۲۰).
از خدا ورسول اطاعت کنید واز تنازع واختلاف اجتناب نمائید کـه ضعیف مـی شوید.
(وما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله)(۴۲۱).
هیچ رسولی را نفرستادیم جزاینکه بـه اذن خدا مورد اطاعت قرارگیرد.
دراین قبیل آیـات اطاعت از رسول درکنار اطاعت خدا قرار گرفته وبه مسلمـین خطاب شده هست که هم از خدا اطاعت کنید، هم از رسول خدا.
اطاعت از خدا بـه این صورت تحقق مـی پذیرد کـه احکامـی را کـه به وسیله پیـامبر ارسال شده مورد قبول قرار گیرد. علاوه براین، برمسلمـین واجب شده کـه ازدستورها و.فرمانـهای ویژه رسول خدا نیزاطاعت نمایند. فرمانـهای ویژه رسول الله عبارتست از:دستورها وفرمان هائی کـه از آن حضرت بـه عنوان اینکه حاکم مسلمـین هست صادر مـی شده. کـه از این جهت نیز واجب الاطاعه بوده است. البته وجوب اطاعت از او بالاستقلال نیست بلکه چون خدا بـه اطاعت از او فرمان داده واجب الاطاعه گشته است.
بنابراین حکومت از آغاز اسلام، جزو دین بوده وپیـامبراکرم صلی الله علیـه وآله عمداً آن را برعهده داشته است.
حکومت اسلامـی بعد از رسول خدا
بعداز وفات رسول خدا نبوت وتشریع ووحی خاتمـه یـافت. لیکن احکام وقوانین دین، از جمله برنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام دربین مسلمـین باقی ماند. دراینجا این سؤال مطرح مـی شود کـه بعد از رحلت رسول اکرم آیـا منصب حاکمـیت وزمامداری آن حضرت هم مانند مقام نبوت آن جناب بـه طور کلی خاتمـه یـافت؟ ورسول خدا نسبت بـه زمامدار وحاکم بعداز خودش هیچگونـه دخالتی بـه عمل نیـاورده آن را برعهده خود مسلمـین واگذار کرد یـا از این موضوع حساس ومـهم غافل نبوده وشخصی را به منظور تصدی این مقام انتخاب ومعرفی نموده است؟
شیعیـان عقیده دارند کـه پیـامبرگرامـی اسلام کـه خود حاکم برمسلمـین ومجری قوانین وبرنامـه های اسلام بود، ضرورت تداوم حکومت اسلامـی را کاملاً احساس مـی کرد. او بـه خوبی مـی دانست کـه مسلمـین بدون حکومت نمـی توانند زندگی کنند وحکومت درون صورتی مـی تواند اسلامـی باشد کـه مسؤولیت اداره آن برعهده شخصی عالم واسلام شناس وپرهیزکار وامـین وعادل، نـهاده شده باشد، که تا با پیـاده قوانین وبرنامـه های دین حکومت اسلامـی را تدوام دهد. بـه همـین جهت از آغازدعوت وبه دستور خداوند حکیم، درفرصتهای مناسب علی بن ابیطالب علیـه السلام را بـه عنوان امام مسلمـین وخلیفه خودش معرفی مـی کرد کـه احادیث آن درون کتابهای معتبر شیعه واهل سنت موجود است. از جمله درون سفر حجةالوداع، درون غدیرخم فرود آمد ودر حضور هزاران نفر از اصحاب فرمود:
الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا: بلی یـا رسول الله. فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه. ثم قال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فلقیـه عمربن الخطاب فقال: هنیئاً لک یـابن ابیطالب، اصبحت مولای ومولا کل مؤمن ومؤمنة(۴۲۲).
یعنی رسول خدا بـه مردم فرمود: آیـا من درون تصرف درون امور مؤمنین از خودشان شایسته تر نیستم؟ گفتند: چرا یـا رسول الله. آنگاه فرمود: هرکه من مولاو صاحب اختیـار او هستم علی صاحب اختیـار اوخواهدبود. سپس فرمود: خدایـا با دوستان علی دوست وبا دشمنانش دشمن باش. درون این هنگام عمربن الخطاب علی بن ابیطالب(علیـه السلام) را ملاقات کرد وگفت: ای پسر ابوطالب مقام جدید برایت مبارک وگوارا باشد. تومولا وصاحب اختیـار من وهمـهمردان وزنان مؤمن شدی.
از این قبیل احادیث استفاده مـی شود کـه حضرت رسول صلی الله علیـه وآله مقام حاکمـیت خودش را تداوم بخشیده وبه علی بن ابیطالب علیـه السلام واگذار نموده است. قبلا او را به منظور تصدی این مقام آماده کرده علوم واطلاعات لازم را درون اختیـارش نـهاده ومـی دانست کـه از مقام علم وعصمت ذاتی نیز برخوردار هست وبرای مقام امامت شایستگی دارد. بـه همـین جهت وبه دستور خداوند حکیم او را بدین مقام برگزید ومعرفی نمود. علی بن ابیطالب(علیـه السلام) هم حافظ احکام وقوانین اسلام بود. هم حاکم اسلام ومجری قوانین. رسول خدا درغدیرخم همان مقام اولی بـه تصرف وصاحب اختیـار بودن خودش را بـه حضرت علی واگذار نمود. عمربن الخطاب نیزهمـین معنا را فهمـید کـه به علی علیـه السلام گفت: هنیئاً لک یـا بن ابیطالب اصبحت مولای ومولا کل مؤمن ومؤمنة.
مسلمـین هم همـین معنا را فهمـیدند کـه با امـیرالمؤمنین بیعت نموده، اظهار وفاداری د واگر جز این بود نیـازی بـه بیعت نبود.
علی بن ابیطالب خلیفه منصوب رسول خدا
رسول خدا صلی الله علیـه وآله حضرت علی(علیـه السلام) را بـه دستور خدا بـه امامت وزمامداری مسلمـین منصوب نمود وبدین وسیله امامت مسلمـین وحاکمـیت خودش را تداوم بخشید، لیکن بعداز وفات آن حضرت گروهی از اصحاب درصددب خلاف برآمدند، ازجهل وضعف مردم سواستفاده نموده حق مشروع علی بن ابیطالب علیـه السلام را غصب د وحکومت اسلامـی را از مسیر اصلی خودش منحرف ساختند. خودداری امـیرالمؤمنین از بیعت وآن همـه خطبه ها واحتجاجها وشکایتها، به منظور غصب مقام حاکمـیت وزمامداری مسلمـین بود، نـه بیـان احکام ومعارف دین. خلفا بیـان احکام ومعارف دین را از علی علیـه السلام نگرفته بودند، بلکه بـه مقام والای علمـی آن جناب اعتراف داشتند وحتی درحل مشکلات هم بـه او مراجعه مـی د.
هنگامـیکه حضرت علی علیـه السلام بـه خلافت رسید تمام شؤون حکومت را برعهده گرفت. از قبیل تعیین حاکم وفرماندار، نصب قضات، تعیین مأمور وصول زکات وخمس صدور فرمان جهاد ودفاع،تعیین فرماندهان سپاه ودیگر کارهائی کـه از شؤون حاکم اسلامـی بود. اگر طلحه وزبیر با آن جناب مخالفت د وجنگ جمل را برپا ساختند با حکومت آن حضرت مخالف بودند نـه با مقام علمـی وبیـان معارف واحکام دین توسط آن حضرت. معاویـه دربیـان احکام با حضرت علی نزاع نداشت بلکه درتصدی مقام حکومت نزاع مـی کرد.
از این مجموع چنین نتیجه مـی گیریم کـه با وفات رسول گرامـی اسلام دوران حکومت اسلامـی خاتمـه نیـافت بلکه با تعیین علی بن ابیطالب بدین مقام برضرورت تداوم حکومت اسلامـی تأکید وتصریح بـه عمل آمد وبدین وسیله بـه اثبات رسید کـه شارع مقدس اسلام هیچگاه ازلزوم اجرای قوانین سیـاسی واجتماعی دست بردار نبوده ونیست. یعنی حکومت اسلامـی حتما در طول تاریخ تداوم یـابد.
امـیرالمؤمنین علیـه السلام بعد از خودش امام حسن را به منظور تصدی مقام امامت وحاکمـیت برگزید وامام حسن علیـه السلام برادرش امام حسین را وامام حسین علیـه السلام فرزندش حضرت سجاد را بدین مقام برگزید ومعرفی نمود وبهمـین طریق هرامامـی، امام بعداز خودش را معرفی نمود که تا امام دوازدهم حضرت حجةبن الحسن علیـه السلام، همـه ائمـه دوازده گانـه علاوه برمقام عصمت وطهارت وعلم ودانش خدادادی وصلاحیت وکمال ذاتی، بـه مقام امامت وحاکمـیت مسلمـین نیز منصوب ومعرفی مـی شدند. بنابراین امامت مسلمـین وحاکمـیت معصوم درمتن اسلام قرار دارد وجداشدنی نیست. گرچه جز علی بن ابیطالب علیـه السلام آنـهم درزمان محدود، هیچیک از ائمـه عملاً توفیق نیـافت کـه درمسند حق مشروع خویش قرار گیرد وحکومت اسلامـی را درمسیر واقعی خویش تداوم بخشد.
حکومت اسلامـی درون زمان غیبت
اکنون این سؤال مطرح مـی شود کـه وضع احکام وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام دراین زمانـها چیست؟ آیـا دراین زمانـها کـه به وجود امام وحاکم معصوم دسترسی نیست، شارع مقدس اسلام دست از احکام وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی برداشته ومسلمـین دراین باره وظیفه ای ندارند؟ آیـا این قبیل احکام وقوانین کـه بخش عظیمـی از اسلام را تشکیل مـی دهند فقط به منظور دوران کوتاه حیـات رسول خدا تشریع شده وبعد از آن تازمان ظهور حضرت مـهدی حتما مسکوت بماند؟ آیـا مـی توان گفت: اسلام دراین اعصار طولانی از جهاد ودفاع واجرای حدود وقصاص وتعزیرات ومبارزه با ظلم وبیدادگری ودفاع از محرومـین ومستضعفین ومبارزه با فساد وگناه وطغیـان، دست برداشته واجرای این بخش عظیم اسلام را بـه ظهور حضرت مـهدی ارواحنا فداه موکول نموده است؟ آیـا مـی توان گفت: این همـه آیـات وروایـات دراین زمانـها فقط به منظور بحث ودر کتابها نوشتن آمده است. گمان نکنم هیچ مسلمان اندیشمندی چنین حرفی را باور کند. مسلمـین وبالاخص دانشمندان خواهند گفت کـه این احکام نیز به منظور پیـاده شدن آمده است. اگر چنین است، بعد اسلام نسبت بـه اجرای قوانین وبرنامـه ها درون تمام زمانـها وازجمله دراین زمان نظر داشته ودارد. نمـی توان گفت: اسلام احکام وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی را تشریع نموده ولی نسبت بـه مجری آنـها یعنی حاکم شرعی نظر وعنایتی ندارد.
وظیفه مسلمـین درون زمان غیبت
درست هست که پیـامبر وامام معصوم از جانب خدا، به منظور تصدی مقام زمامداری واداره امور مسلمـین منصوب گشته اند وباید دراین راه تلاش وجدیت نمایند، لیکن وظیفه اصلی برعهده مسلمـین نـهاده شده کـه درراه تأسیس وتحکیم حکومت اسلامـی وبه قدرت رساندن پیـامبر یـا امام جدیت وکوشش کنند وپیرو فرمانـها ورهنمودهای آنان باشند. هم چنین درزمانیکه بـه وجود امام معصوم دسترسی نیست مسلمـین موظفند به منظور تأسیس حکومت اسلامـی واجرای قوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام تلاش وجدیت نمایند. چون اسلام حتی درچنین زمانی هم ازاحکام خویش دست بردار نیست وعمل بآنـها را از مسلمـین خواستار است. اتفاقاً بسیـاری از احکام وقوانین دین بـه صورت خطاب بـه عموم مسلمـین توجه دارد. از باب نمونـه خدا درقرآن مـی فرماید: (وجاهدوا فی الله حق جهاده)(۴۲۳).
درراه خدا حق جهاد را انجام دهید.
ومـی فرماید: (انفروا خفافاً وثقالاً وجاهدوا باموالکم وانفسکم فی سبیل الله)(۴۲۴).
برای جنگ با کافران، درحال سبکباری ودشواری بیرون شوید ودرراه خدا بـه مال وجان جهاد کنید.
ومـی فرماید: (تؤمنون بالله ورسوله وتجاهدون فی سبیل الله)(۴۲۵).
به خدا ورسول ایمان دارید ودر راه خدا جهاد مـی کنید.
ومـی فرماید: (وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولا تعتدوا)(۴۲۶).
ودر راه خدا باانیکه با شما مـی جنگند بجنگید ولی تعدی نکنید.
ومـی فرماید: (فقاتلوا اولیـا الشیطان ان کید الشیطان کان ضعفاً)(۴۲۷).
با دوستان شیطان بجنگید کـه حیله های شیطان ضعیف است.
ومـی فرماید: (وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة ویکون الدین کله لله)(۴۲۸).
با آنـها بجنگید که تا فتنـه برطرف شود ودین مخصوص خدا باشد.
ومـی فرماید: (ومالکم لا تقاتلون فی سبیل الله)(۴۲۹).
چرا درراه خدا نمـی جنگید؟ ومـی فرماید: (فقاتلوا ائمة الکفر انـهّم لا ایمانلهم)(۴۳۰).
با پیشوایـان کفر بجنگید زیرا بـه پیمانـهای خود وفادار نیستند.
ومـی فرماید: (وقاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة)(۴۳۱).
همـه باهم با مشرکین بجنگید چنانکه آنان با همدیگر با شما مـی جنگند.
ومـی فرماید: (واعدّوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون بـه عدوالله وعدوکم)(۴۳۲).
هرچه مـی توانید به منظور دشمنان نیرو واسبان بسته آماده سازید وبدین وسیله دشمنان خدا ودشمنان خودتان را بترسانید.
ومـی فرماید: (والسارق والسارقة فاقطعوا جزاءً بمابا نکالاً من الله والله عزیز حکیم)(۴۳۳).
دست زن ومرد دزد را قطع کنید که تا کیفر اعمالشان وعقوبتی از جانب خدا باشد وخدا نیرومند وحکیم است.
ومـی فرماید: (الزانیة والزانی فاجلدوا کل واحد منـهما مأة جلدة ولا تأخذ بهم ارأفة فی دین الله)(۴۳۴).
زن ومرد زناکار را یکصد تازیـانـه بزنید ودراجرای حدالهی دلسوزی وعاطفه مانع نشود.
ومـی فرماید: (ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینـهون عن المنکر)(۴۳۵).
باید از شما امتی بـه وجود آید کـه مردم را بـه خوبی دعوت نمایند وامر بـه معروف ونـهی از منکر کنند.
ومـی فرماید: (یـا ایـها الذین آمنوا کونوا قوامّین بالقسط شـهدا لله)(۴۳۶).
ای مؤمنین! شما برپاکننده عدل وگواهان به منظور خدا باشید.
دراین قبیل آیـات کـه نمونـه های فراوانی دارد عموم مسلمـین مورد خطاب قرار گرفته اند وازآنان خواسته شده کـه وظائف اجتماعی را کـه در صلاحیت حکومت اسلامـی هست انجام دهند. مثلاً گفته شده کـه با دشمنان بجنگید ودرراه خدا جهاد کنید. با مستکبرین وسران کفر پیکار نمائید. مردم جهان را بـه خیر وصلاح دعوت کنید. با فساد وگناه وستمگری مبارزه نمائید، عدل وداد را درون جهان برپا دارید وحدود الهی را اجرا سازید.
با اندکی تأمل روشن مـی شود کـه انجام این قبیل کارهای مـهم اجتماعی بدون وجود دولت وتشکیلات وسیع اجرائی امکان پذیر نیست وچون چنین امری از مسلمـین خواسته شده بنابراین موظفند درون تهیـه مقدمات آن یعنی تأسیس وتحکیم حکومت صالح اسلامـی تلاش وجدیت نمایند. بـه عبارت دیگراقامـه دین درتمام ابعاد بدون وجود حکومت اسلامـی امکان پذیر نیست، درحالیکه اقامـه دین از وظائف مسلمـین است. خداوند درون قرآن مـی فرماید:
(شرع لکم من الدین ما وصّی بـه نوحاً والذی اوحینا الیک وما وصینا بـه ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تفرقوا فیـه)(۴۳۷).
خدا به منظور شما از دین احکامـی را تشریع نموده کـه انجام آنـها را بـه نوح توصیـه کرده هست وآنچه را کـه به تو وحی کردیم وبه ابراهیم وموسی وعیسی توصیـه نمودیم کـه دین خدای را برپا بدارید واز تفرقه واختلاف اجتناب نمائید.
از خطابات عمومـی قرآن ودوام واسمترار احکام سیـاسی واجتماعی اسلام واز این آیـه قرآن چنین نتیجه مـی گیریم کـه درزمانیکه مسلمـین بـه امام معصوم ومبسوط الید دسترسی ندارند، خودشان موظفند درتأسیس وتحکیم حکومت اسلامـی تلاش وجدیت نمایند وبدین وسیله دین را درتمام ابعاد برپا داشته، همـه احکام وبرنامـه هایش را باجرا درآورند.
به عبارت دیگر، اگر این مطلب عقلائی را قبول داریم کـه با هرج ومرج وبدون حکومت نمـی توان زندگی کرد، اگر عقیده داریم کـه شارع مقدس اسلام نیز چون هرج ومرج را نمـی پسندیده، به منظور تأمـین سعادت دنیـا وآخرت انسانـها حکومت خاصی را پیش بینی کرده وبه همـین منظور قوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی راتشریع نموده است،اگر عقیده داریم کـه وجوب تأسیس حکومت اسلامـی واجرای قوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام مخصوص مدت کوتاه زندگی رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) نیست بلکه به منظور همـیشـه ودرتمام اعصار حتما تداوم یـابد واگرعقیده داریم کـه اقامـه دین درتمام ابعاد برعهده خود مسلمـین نـهاده شده است، از این مجموع چنین نتیجه مـی گیریم کـه در زمان غیبت امام زمان علیـه السلام ودسترسی نداشتن بـه آن حضرت، مـهم ترین وضروری ترین امری کـه برمسلمـین لازم هست سعی وجدیت درتأسیس وتحکیم حکومت اسلامـی وتداوم حکومت پیـامبرگرامـی اسلام مـی باشد، که تا با اجرای احکام وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام محیط امن وامان وسالمـی را بـه وجود آورند کـه برای عبادت واطاعت خدای بزرگ وپرورش نفس وسیرو صعود الی الله آماده باشد.
دو شاهد
ضرورت تأسیس حکومت وسعی وتلاش درون تداوم آن، یک امر عقلائی هست که همـه عقول بدان گواهی مـی دهند. اسلام نیز نـه تنـها این امر عقلائی را مردود ندانسته بلکه آن را تأیید نموده هست به همـین جهت د رجنگ احد، هنگامـی کـه خبرکذب کشته شدن پیـامبر اسلام دربین مسلمـین شایع گشت ودر اثر شیوع این خبر دروغ رزمندگان اسلام کـه مشغول نبرد بودند، توان خویش را ازدست دادند وپراکنده شدند این آیـه نازل شد که:
(وما محمد الاّ رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم)(۴۳۸).
شاهد دیگر: درون انجمنی کـه بعداز وفات رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) درون سقیفه بنی ساعده تشکیل شد، همـه حاضرین درضرورت ولزوم تداوم حکومت اسلامـی پیـامبر اتفاق داشتند وهیچنگفت نیـازی بـه حاکم وخلیفه نداریم، بلکه اختلاف درتعیین مصداق بود. انصار مـی گفتند: حتما امـیر وخلیفه از ما باشد ومـهاجرین مـی گفتند: ما بـه این مقام سزاوارتریم. بعضی هم مـی گفتند: ما امـیر باشیم وشما وزیرو گروهی دیگر مـی گفتند: یک نفر ازما ویک نفراز شما باهم امـیر باشند. اما حتی یک نفر نگفت: وجود امـیر وخلیفه ضرورت ندارد وبدون زمامدار مـی توانیم بـه حیـات اجتماعی خودمان ادامـه دهیم.
حتی حضرت علی علیـه السلام کـه از جانب رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) به منظور تصدی این مقام منصوب گشته بود وحق الهی خویش را تضییع شده مـی دانست وبا جریـان سقیفه بنی ساعده بـه مخالفت برخاست وگروهی از اصحاب نیزاز او حمایت ودفاع مـی د، بااصل ضرورت تداوم حکومت رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه مخالفت برنخاست وهیچگاه نفرمود: اصل تعیین خلیفه چه ضرورتی داشت کـه این همـه تعجیل کردید؟ بلکه مـی فرمود: من بـه امامت وخلافت سزاوارترم، زیرا پیـامبر مرا بدین مقام برگزیده واز علم وعصمت ولیـاقت ذاتی نیز برخوردارم. حضرت علی علیـه السلام با اینکه حق خودش را تضییع شده وخلافت اسلامـی را از مسیر اصلی منحرف شده مـی دانست، اما چون بـه ضرورت اصل حکومت ایمان داشت، هیچگاه درصدد خلاف وتضعیف خلفا برنیـامد. بلکه بـه عنوان ثانوی وبرای بقا اصل کیـان اسلام درموارد لازم بـه یـاریشان مـی شتافت وازخیراندیشی وکمکهای فکری دریغ نداشت. خویشان نزدیک ویـاران باوفایش کـه گاهی از جانب خلفا بـه مأموریتهائی گمارده مـی شدند مـی پذیرفتند وحضرت علی(علیـه السلام) هیچگاه آنـها را از پذیرفتن این مناصب نـهی نکرد. از رفتار آن حضرت چنین استفاده مـی شود کـه اصل وجود حکومت را درهرحال ضروری ولازم مـی دانسته است. چنانکه درون جواب خوارج کـه مـی گفتند: لا حکم الاّ لله فرمود: کلمة حق یراد بهاالباطل نعم انـه لا حکم الاّ لله ولکن هؤلا یقولون: لا امرة الاّ لله. وانـه لابدّ للناس من امـیر، براو فاجر، یعمل فی امرته المؤمن ویستمع فیـها الکافر ویبلّغ الله فیـها الاجل ویجمع بـه الفیئی ویقاتل بـه العدّو وتأمن بـه السبل ویؤخذ بـه للضعیف من القوی حتی یستریح برّ ویستراح من فاجر(۴۳۹).
یعنی سخن حقی هست که باطل از آن اراده شده است. آری حکم مخصوص خداست لیکن اینـها مـی گویند: امارت وحکومت جزبرای خدا نیست. درصورتی کـه مردم نیـاز بـه امـیر وحاکم دارند، خوب باشد یـا بد باشد. که تا اینکه مؤمن بتواند درون پناه حکومت عمل صالح انجام دهد وکافر از نعمت آسایش برخوردار گردد وخدا کارش را باتمام برساند وبه وسیله حاکم غنائم ومالیـاتها جمع آوری شود وبه وسیله آ ن با دشمنان اسلام جهاد بـه عمل آید وراهها امن شود وحق ضعیف از قوی مأخوذ گردد، که تا اینکه افراد صالح ونیکوکاردر راحت وآسایش زندگی کنند ومردم از شر بدکاران درون امان باشند.
بنابراین دراصل ضرورت تأسیس وتداوم حکومت اسلامـی نباید تردید نمود. واین وظیفه سنگین وحساس برعهده عموم مسلمـین نـهاده شده است. درزمانیکه بـه پیـامبر یـا امام معصوم دسترسی دارند حتما درتأسیس وتحکیم حکومت او تلاش وجدیت نمایند. ودر زمانیکه بـه امام معصوم دسترسی ندارند حتما دربین فقها فرد شایسته ای را کـه نسبت بـه مسائل اسلامـی بالاخص مسائل سیـاسی واجتماعی، کاملاً آشنا باشد واز مقام تقوا ومدیریت وبینش سیـاسی نیز برخوردار باشد، شناسائی وبه رهبری وامامت برگزینند. زیرا حاکمـیت ورهبری چنین فردی از جانب ائمـه معصومـین علیـهم السلام پذیرفته وتوصیـه شده است، یک چنین فردی هست که مـی تواند امت اسلام را رهبری کند وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی اسلام را بـه اجرا درآورد.
لازم بیـادآوری هست که بحث حکومت اسلامـی ومسأله ولایت فقیـه بحثی هست دقیق وطولانی ونیـاز بـه تألیف جداگانـه ای دارد، کـه در این بحث کوتاه ما نمـی توانیم ابعاد گسترده آن را مورد بررسی قراردهیم. بعد بهتر هست دراینجا بهمـین اشاره کوتاه اکتفا کنیم وبحث را خاتمـه دهیم. هدف از ذکر این مقدمـه کـه نسبتاً هم طولانی شده اینست کـه وقتی احادیث مخالف قیـام ونـهضت قبل از حضرت مـهدی را مورد بررسی قرار مـی دهیم بدین نکته متوجه باشیم کـه مسائلی از قبیل جهاد، دفاع، حدود، دیـات، قصاص، تعزیرات، قضا، شـهادت، امربه معروف، نـهی ازمنکر، مبارزه با ظلم وستم، دفاع از محرومـین ومستضعفین ودیگر مسائل اجتماعی وسیـاسی، از مسائل ضروری ومسلّم اسلام هستند کـه نمـی توان درآنـها تردید نمود این قبیل مسائل حتما به اجرا گذارده شوند، به منظور اجرای آنـها وجود حکومت اسلامـی ضرورت دارد وبرای تأسیس حکومت اسلامـی وپیـاده احکام وقوانین دین هم، جهاد ونـهضت وقیـام همگانی ضرورت دارد. بنابراین احادیث مخالف قیـام را حتما با یک چنین دیدی مورد بررسی قرار دهیم. امـیدوارم کـه بتوانیم درون فرصت مناسب این موضوع را دقیق تر ومشروح تر بررسی کنیم که تا به نتیجه بهتری برسیم چون الان وقت جلسه گذشته وامکان توضیح بیشتر دراین مورد نیست.
دکتر: از دوستان تقاضا دارم کـه هفته آینده به منظور تشکیل جلسه بـه منزل ما تشریف بیـاورند.
بخش دوم بررسی احادیث
دکتر: جناب آقای هوشیـار! بـه بحث گذشته ادامـه بدهید:
هوشیـار: درون جلسه گذشته بحثی را بـه عنوان مقدمـه خدمت شما عرضه داشتم وازاینکه طولانی وشاید خسته کننده بود معذرت مـی خواهم. اکنون وارد اصل بحث یعنی بررسی احادیث مخالف قیـام ونـهضت مـی شویم. چنانکه درون جلسه قبل باطلاع شما رسید، احکام سیـاسی واجتماعی بخش عظیمـی از اسلام را تشکیل مـی دهد ودر متن دین قرار دارد. جهاد درراه خدا ودفاع ازاسلام ومسلمـین ومبارزه با کفر واستکبار ودفاع از محرومـین ومستضعفین وامربه معروف ونـهی از منکر، وبه طور کلی اقامـه دین، از وظائف قطعی وضروری مسلمـین هست لیکن ممکن هست بعض افراد بـه بهانـه وجود چند حدیث، از انجام این وظیفه بزرگ شانـه خالی کنند وخویشتن را باانجام برخی از مراسم مذهبی دلخوش بدارند. بـه همـین جهت لازم هست احادیث را کاملاً بررسی کنیم. احادیث مذکور را بطور کلی بـه چند دسته مـی توان تقسیم کرد(۴۴۰):
دسته اول
روایـاتی کـه به شیعیـان سفارش مـی کند: دعوت هرکسی را کـه قیـام کرد وشما را بـه خروج مسلحانـه دعوت نمود بدون تفکر نپذیرید بلکه شخص او وهدفش را بشناسید وبررسی کنید. اگر واجد شرائط رهبری نبود یـا درون قیـام هدف باطلی داشت، دعوت اورا اجابت نکنید گرچه از خاندان پیـامبر باشد. مانند این حدیث:
حدیث اول - محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیـه عن صفوان بن یحیی عن عیسی بن القاسم قال سمعت اباعبد الله علیـه السلام یقول:علیکم بتقوی الله وحده لاشریک له وانظروا لانفسکم فوالله ان الرجل لیکون له الغنم فیـها الراعی فاذا وجد رجلاً هواعلم بغنمـه من الذی هوفیـها یخرجه ویجئی بذالک الرجل الذی هواعلم بغنمـه من الذی کان فیـها والله لوکانت لاحدکم نفسان یقاتل بواحدة یجرّب بها ثم کانت الاخری باقیة یعمل علی ماقد استبان لها، ولکن له نفس واحدة اذا ذهبت فقد والله ذهبت التوبة فانتم احق ان تختار والانفسکم ان اتاکم آت منّا فانظروا علی ای شیئی تخرجون ولا تقولوا: خرج زید. فان زیداً کان عالماً وکان صدوقاً ولم یدعکم الی نفسه وانمادعاکم الی الرضا من آل محمد. ولوظهر لوفی بمادعاکم الیـه. انما خرج الی سلطان مجتمع لینقضه. فالخارج منّا الیوم الی ای شیء یدعوکم. الی الرضا من آل محمد صلی الله علیـه وآله؟ فنحن نشـهدکم انالسنا نرضی بـه وهویعصینا الیوم ولیس معه احد وهو اذا کانت الرایـات والالویة اجد ران لا یسمع منّا، الاّ من اجتمعت بنوفاطمة معه. فوالله ما صاحبکم الاّ من اجتمعوا علیـه اذا کان رجب فاقبلوا علی اسم الله وان احببتم ان تتأخروا الی شعبان فلاضیروان احببتم ان تصوموا فی اهالیکم فلعل ذالک اقوی لکم وکفالکم بالسفیـانی علامة(۴۴۱).
یعنی: عیص بن قاسم مـی گوید: ازحضرت صادق علیـه السلام شنیدم کـه فرمود: تقوا را ازدست ندهید وهمواره مراقب نفوس خودتان باشید. بـه خدا سوگند اگری چوپانی را به منظور چرانیدن انش برگزیده، بعداً شخص دیگری را یـافت کـه برای چرانیدن ان از چوپان اول داناتراست، چوپان قبلی را رها مـی کند ومرد داناتر را بـه کار مـی گیرد. بـه خدا سوگند اگر شما دوجان داشتید کـه با جان اول جنگ وتجربه مـی کردید، وجان دیگر برایتان باقی مـی ماند واز تجربه های گذشته استفاده مـی کرد(مانعی نداشت) لیکن واقع امر چنین نیست وهرانسانی بیش از یک نفس ندارد کـه اگر بـه هلاکت برسد دیگر امکان توبه وبازگشت وجود ندارد. بنابراین برشما لازم هست که خوب بیندیشید وبهترین راه را انتخاب کنید. بعد اگر یک نفر ازما(خاندان پیـامبر) آمد وشما را بـه قیـام وخروج دعوت نمود، خوب بیندیشید کـه به چه منظوری قیـام کرده است. (وبرای توجیـه قیـام او) نگوئید: زیدبن علی هم قبلاً قیـام کرد. زیرا زید مردی دانشمند وراستگو بود وشمارا بـه امامت خودش دعوت نمـی کرد بلکه بـه شخصی دعوت مـی کرد کـه مورد توافق ورضایت اهل بیت قرار گیرد. واگر پیروز مـی شد حتماً بـه وعده اش عمل مـی کرد وحکومت را باهلش مـی داد. زید درون برابر دستگاه سلطنت قیـام کرد که تا آن را سرنگون سازد. اما آن کـه امروز قیـام کرده شما را بـه چه امری دعوت مـی کند؟ آیـاشما را بـه سوی شخصی دعوت مـی کند کـه مورد توافق ورضایت آل محمد قرارگیرد؟ نـه چنین نیست. شما راگواه مـی گیریم کـه ما بـه قیـام این شخص راضی نیستیم. او هم اکنون کـه به قدرت نرسیده با ما مخالفت مـی کند بعد در صورتی کـه قدرت یـافت وپرچمـی برافراشت بطریق اولی از ما اطاعت نخواهد کرد. فقط دعوتی را بپذیرید کـه همـه فرزندان فاطمـه دررهبری او توافق نمایند کـه او امام ورهبرشما است. وقتی ماه رجب فرارسید بـه یـاری خدا بیـائید. واگر خواستید که تا شعبان تأخیر بیندازید مانعی ندارد واگر مـیل داشتید کـه روزه ماه رمضان را دربین خانواده خودتان باشید شاید برایتان بهترباشد. واگر نشانـه وعلامت مـی خواهید خروج سفیـانی به منظور شما کفایت مـی کند.
سند حدیث - حدیث صحیح هست وراویـان آن توثیق شده اند.
بررسی معنا ومفاد حدیث
امام صادق علیـه السلام دراین حدیث مـی فرماید: مواظب نفوس خودتان باشید مبادا بیـهوده آن را بـه هلاکت بیندازید. چنان نباشد کـه هرقیـام کرد وشمارا بیـاری طلبید دعوتش را اجابت نمائید.اگر مدعی رهبری وامامت بود درحالیکه دربین امت فردی اعلم واصلح وجود دارد، دعوت اورا نپذیرید.(کما اینکه درزمان حیـات ائمـه معصومـین علیـهم السلام همـیشـه چنین بوده است) هم شخص رهبر قیـام را مورد بررسی قرار دهید هم هدفش را. اگر خودش مورد اعتماد نبود یـا هدف درستی نداشت دعوتش را اجابت نکنید. وقیـام این شخص را (ظاهراً محمد بن عبد الله بن حسن) با قیـام زیدبن علی بن حسین مقایسه نکنید ونگوئید چون زید قیـام کرد بعد قیـام این شخص هم صحیح است. زیرا زید نـه مدعی امامت بود نـه مردم را بـه سوی خودش دعوت مـی نمود.هدف زید این بود کـه حکومت باطل را سرنگون سازد وبه دست اهلش یعنی شخصی کـه مورد توافق آل محمد باشد بسپارد. واگر پیروز مـی شد حتماً بوعده اش عمل مـی کرد. زید مردی عالم وراستگو بود وصلاحیت رهبری قیـام را نیز داشت.اما شخصی کـه اکنون قیـام کرده مردم را بـه سوی خودش دعوت مـی کند وبا اینکه هنوز بـه قدرت نرسیده با ما مخالفت مـی نماید بعد اگر پیروز شد بـه طریق اولی از ما اطاعت نخواهد کرد ازحدیث استفاده مـی شود کـه در آن زمان شخصی قیـام کرده بوده کـه خودش را لایق مقام امامت مـی دانسته وبرای رسیدن بـه این مقام مردم را بیـاری مـی طلبیده است. شخص مذکور ظاهراً محمد بن عبد الله بن حسن بوده کـه به عنوان مـهدی موعود قیـام کرد. ابوالفرج اصفهانی مـی نویسد: اهل بیت محمد او را مـهدی مـی خواندند وعقیده داشتند کـه مـهدی موعود روایـات است(۴۴۲). همو مـی نویسد: هیچشک نداشت کـه محمد بن عبد الله، مـهدی موعود هست واین موضوع دربین مردم شایع بود وبه همـین جهت گروهی از بنی هاشم وآل ابیطالب وآل عباس با او بیعت نمودند(۴۴۳) همو نقل مـی کند کـه محمد بـه مردم مـی گفت: شما مرا مـهدی مـی دانید وواقعاً هم چنین است(۴۴۴) بـه هرحال محمد بن عبد الله بن حسن درزمان حضرت صادق علیـه السلام بـه عنوان مـهدی موعود قیـام کرده بود ومردم را بـه سوی خودش دعوت مـی کردو دریک چنین موردی هست که امام صادق علیـه السلام بـه عیص بن قاسم وسائر شیعیـان مـی فرماید: مواظب نفوس خودتان باشید وبیـهوده آن را بهدر ندهید. وقیـام این شخص را با قیـام زید مقایسه نکنید. زیرا زید مدعی امامت نبود بلکه مردم را بـه سوی شخصی کـه مورد توافق آل محمد قرار گیرد، دعوت مـی نمود.
از سخنان گذشته بـه خوبی روشن شد کـه امام صادق علیـه السلام درصدد نیست کـه مردم را بـه طور اطلاق از قیـام نـهی کند بلکه قیـامـها را بـه دو دسته تقسیم مـی کند: یک دسته قیـامـهای باطل نظیر قیـام محمد بن عبد الله بن حسن ودرچنین موردی نباید مسلمـین دعوتش را بپذیرند ونفوسشان را بـه هلاکت بیندازند. دسته دیگر، قیـامـهای صحیح کـه مطابق موازین عقل وشرع است، نظیر قیـام زیدبن علی، کـه هم هدف درستی داشت هم خودش واجد شرائط رهبری بود. کـه امام صادق علیـه السلام نـه تنـها از چنین نـهضتهائی نـهی نمـی کند بلکه ظاهراً آنـها را تأیید مـی نماید. از حدیث استفاده مـی شود: هرقیـامـی کـه نظیر قیـام زید باشد مورد تأیید ائمـه علیـهم السلام مـی باشد. بررسی شخصیت زید واه وانگیزه های قیـامش نیـاز بـه بحثهای طولانی دارد کـه دراین مختصر نمـی گنجد، ولی بـه طور اختصار عرض مـی کنم.
۱ - رهبر قیـام یعنی زید مردی با تقوا وعالم وصادق بود وصلاحیت رهبری داشت. حضرت صادق علیـه السلام درباره اش مـی فرمود: عمویم زید به منظور دنیـا وآخرت ما سودمند بود. بـه خدا سوگند درراه خدا بـه شـهادت رسید، او نیز مانند شـهیدانی هست که با رسول خدا وعلی بن ابیطالب وحسن وحسین علیـهم السلام بـه شـهادت رسیدند(۴۴۵). حضرت علی علیـه السلام مـی فرمود: مردی با ابهت وجلال درکوفه قیـام مـی کند کـه زید نام دارد. او دربین اولین وآخرین همانندی ندارد. جزانی کـه از سیره ورفتارش پیروی مـی نمایند. زید واصحابش درون قیـامت با طومارهائی ظاهر مـی شوند. فرشتگان باستقبال آنان مـی شتابند ومـی گویند: اینان بهترین باقیماندگان ودعوت کنندگان بـه حق مـی باشند. رسول خدا صلی الله علیـه وآله نیز از آنان استقبال مـی کند ومـی فرماید: پسرم! شما بـه ظیفه خودتان عمل کردید. واکنون بدون حساب داخل بهشت شوید(۴۴۶).
رسول خدا صلی الله علیـه وآله بـه امام حسین فرمود: ازنسل تو فرزندی بـه وجود مـی آید کـه زید نام دارد. او واصحابش درقیـامت با صورتهای سفید وزیبا محشور مـی شوند وداخل بهشت مـی گردند(۴۴۷).
۲ - زید درون قیـامش هدف صحیحی داشت. مدعی امامت نبود بلکه مـی خواست حکومت طاغوت را سرنگون سازد بعد از آن حق را بـه حقدارش یعنی امام معصوم کـه مورد توافق آل محمد قرار مـی گیرد بسپارد واگر پیروز مـی شد بـه وعده اش عمل مـی کرد. امام صادق علیـه السلام فرمود: خدا عمویم زید را رحمت کند. اگر پیروز مـی شد بوعده اش عمل مـی کرد. او مردم را بـه شخص مورد توافق آل محمد دعوت مـی کرد کـه مصداقش من بودم(۴۴۸).
یحیی بن زید مـی گوید: خدا پدرم را رحمت کند. بـه خدا سوگند یکی از بزرگترین عبادت کنندگان بود. شبها بـه عبادت مشغول بود وروزها روزه دار بود. درراه خدا جهاد کرد. راوی مـی گوید: بـه یحیی گفتم: یـابن رسول الله! البته امام حتما چنین باشد. یحیی گفت: پدرم امام نبود بلکه اززهاد وسادات بزرگوار واز جهادگران درراه خدا بود. باز راوی گفت: یـابن رسول الله! پدرت مدعی امامت بود وبرای جهاد درون راه خدا قیـام کرد، با اینکه حدیثی از پیـامبر دربارهیکه بـه دروغ ادعای امامت کند وارد شده است. یحیی پاسخ داد: بنده خدا! چنین حرفی را نزن. پدرم عاقلتر از این بود کـه مدعی مقامـی باشد کـه حقش نیست. بلکه پدرم بـه مردم مـی گفت: من شما را بـه سوی شخصی دعوت مـی کنم کـه مورد توافق آل محمد قرار گیرد. ومنظورش عمویم جعفربود. راوی گفت: بعد جعفر بن محمد امام است؟ یحیی گفت: آری او فقیـه ترین فرد بنی هاشم مـی باشد(۴۴۹).
خود زید نیزبه علم وتقوا وفضیلت امام صادق علیـه السلام اعتراف داشت. دریکجا مـی گوید: هرکه مـی خواهد جهاد کند بـه سوی من بیـاید وهرکه طالب علم هست خدمت پسر برادرم جعفر برود(۴۵۰).
یـاران وسپاهیـان زید نیز بـه امامت وافضلیت حضرت صادق علیـه السلام ایمان واعتراف داشتند. عمارساباطی مـی گوید: مردی بـه سلیمان بن خالد کـه در سپاهیـان زید خروج کرده بود، گفت: عقیده ات درباره زید چیست؟ زید افضل هست یـا جعفربن محمد؟ سلیمان جواب داد: بـه خدا سوگند! یک روز از زندگی جعفر بن محمد بیشتر از تمام عمرزید ارزش دارد. آنگاه سرش را حرکت داد وبه نزد زید رفت وداستان را برایش تعریف کرد. عمار مـی گوید: من هم پیش زید رفتم وشنیدم کـه مـی گفت: جعفر بن محمد درون مسائل حلال وحرام امام ما مـی باشد(۴۵۱).
۳ - قیـام زید یک قیـام ناسنجیده واحساساتی وبدون آمادگی وتهیـه مقدمات نبود بلکه از هر جهت حساب شده ودقیق بود. انگیزه اش درقیـام امر بـه معروف ونـهی ازمنکر ومبارزه با حکومت طاغوت بود. تصمـیم داشت با مبارزه مسلحانـه حکومت غاصبین را سرنگون سازد وآن را بـه دست اهلش یعنی شخص مورد توافق آل محمد بسپارد. وبه همـین جهت تعداد زیـادی از مسلمـین دعوتش را پذیرفتند وآماده جهاد شدند. ابوالفرج اصفهانی مـی نویسد: پانزده هزارنفر از مردمان کوفه با زید بیعت نمودند. علاوه براین، عده زیـادی از اهالی مدائن وبصره وواسط وموصل وخراسان وگرگان دعوتش را اجابت د(۴۵۲).
قیـام زید آن چنان لازم وموجه بود کـه تعدادی از فقهای اهل سنت نیزدعوتش را پذیرفته وبیـاریش شتافتند. حتی مورد تأیید ابوحنیفه امام بزرگ اهل سنت نیز قرار گرفت. فضل بن زبیر مـی گوید: ابوحنیفه بـه من گفت: چند نفر از فقها دعوت زید را پذیرفته اند؟ گفتم: سلیمة بن کهیل ویزید بن ابی زیـاد وهارون بن سعد وهاشم بن برید وابوهاشم سریـانی وحجاج بن دینار وچند نفر دیگر. ابوحنیفه مقداری پول بـه من داد وگفت: این پولها را بـه زید بده وبگو درراه خرید سلاح وتأمـین نیـازهای رزمندگان جهادگر بـه مصرف برسان. من پولها را گرفتم وبه زید تحویل دادم(۴۵۳).
نکته جالب این هست که زید موضوع قیـامش را قبلاً با امام صادق علیـه السلام درون مـیان گذاشت وآن حضرت درون جواب فرمود: عموجان! اگر راضی هستی کـه کشته شوی وبدنت را درون کناسه کوفه بدار بیـاویزند هرطور صلاح مـی دانی عمل کن(۴۵۴) وزید با اینکه این خبر را از امام صادق علیـه السلام شنیده بود اما آن چنان مصمم بود واحساس وظیفه مـی کرد کـه حتی خبر شـهادت نیز نتوانست اورا از این اقدام بزرگ منصرف سازد. درون راه خدا جهاد کرد که تا به فیض شـهادت نائل گشت. امام رضا علیـه السلام درباره اش فرمود: زیدبن علی از علمای آل محمد بود. به منظور خدا غضب کرد وبا دشمنان خدا جنگید که تا به شـهادت رسید(۴۵۵) وامام جعفر صادق علیـه السلام درباره اش فرمود: خدا عمویم زید را رحمت کند. او مردم را بـه شخص مورد توافق آل محمد دعوت مـینمود واگر پیروز مـیشد حتماً بوعده اش عمل مـی کرد(۴۵۶).
به اصل بحث برگردیم. چنانکه ملاحظه فرمودید روایت عیص بن قاسم را نمـی توان از روایـات مخالف نـهضت وحرکتهای اسلامـی محسوب داشت بلکه مـی توان آن را از مؤیدات نـهضتهای صحیح اسلامـی بـه شمارآورد. وحتی بـه وسیله این حدیث مـی توان احادیث دیگر را توجیـه وتفسیرنمود. کـه مراد آنـها نـهی از نـهضتهائی هست که رهبری آن واجد شرائط لازم نباشد یـا قیـام ونـهضت را قبل از تهیـه مقدمات وامکانات لازم شروع کند، یـا بانگیزه های باطل واردعمل شود. اما قیـامـهای صحیح اسلامـی کـه مانند قیـام زیدبن علی باشد نـه تنـها ممنوع نیست بلکه مورد تأیید ائمـه اطهارعلیـهم السلام بوده است. وبا همـین بیـان روشن شد کـه حدیث یـازدهم همـین باب وسائل را نیز نمـی توان از احادیث مخالف قیـام محسوب داشت. حدیث اینست:
حدیث دوم - احمدبن یحیی المکتب عن محمد بن یحیی الصولی عن محمد بن زید النحوی عن ابن بی عبدون عن ابیـه عن الرضا علیـه السلام (فی حدیث) انـه قال للمأمون: لا تقس اخی زیداً الی زیدبن علی. فانـه کان من علما آل محمد صلی الله علیـه وآله. غضب لله فجاهد اعدائه حتی قتل فی سبیله ولقد حدثنی ابی موسی بن جعفر انـه سمع اباه جعفربن محمد یقول: رحم الله عمـی زیداً انـه دعا الی الرضا من آل محمد ولوظفر لوفی بما دعا الیـه. لقد استشارنی فی خروجه. فقلت ان رضیت ان تکون المقتول المصلوب بالکناسه فشأنک. (الی ان قال) فقال الرضا علیـه السلام ان زیدبن علی لم یدع ماله بحق وانـه کان اتقی لله من ذالک انـه قال:ادعوکم الی الرضا من آل محمد(۴۵۷) یعنی امام رضا علیـه السلام بـه مأمون فرمود: برادرم زید را بازید بن علی بن الحسین مقایسه نکن. زید بن علی از علما آل محمد بود کـه برای خدا غضب کرد وبا دشمنان خدا جهاد نمود که تا اینکه درراه خدا بـه شـهادت رسید. پدرم موسی بن جعفر فرمود کـه از پدرم جعفربن محمد علیـه السلام شنیدم کـه مـی فرمود: خدا عمویم زید را رحمت کند. او مردم را بـه سوی شخصی کـه مورد توافق آل محمد قرارگیرد دعوت مـی کرد. واگر پیروز مـی شد حتماً بـه وعده اش عمل مـی کرد. ومـی فرمود: زید درباره قیـامش با من م نمود، بـه او گفتم: اگر راضی هستی کشته شوی وبدنت را درکناسه کوفه بدار آویزند هرطور صلاح مـی دانی عمل کن. (تا اینکه فرمود) بعد امام رضا علیـه السلام فرمود: زیدبن علی مدعی چیزی نبود کـه حقش نباشد. او پرهیزکارتراز این بود کـه چنین ادعای ناحقی را داشته باشد. بلکه او بـه مردم مـی گفت: شما را بـه شخصی دعوت مـی کنم کـه مورد توافق آل محمد قرار گیرد.
حدیث مذکور از جهت سند صحیح نیست وراویـانش درکتب رجال بـه عنوان مـهمل توصیف شده اند. وازجهت معنا هم آن را نمـی توان ا زاحادیث مخالف محسوب داشت. زیرا دراین حدیث قیـامـهائی نظیر قیـام زیدبن علی مورد تأیید قرار گرفته است. اما زیدبن موسی مورد انتقاد قرار گرفته است. زیدبن موسی دربصره خروج کرد ومردم را بـه سوی خودش دعوت مـی نمود. خانـه های مردم را بـه آتش کشید. واموال مردم را بـه زور مـی گرفت وسرانجام سپاهیـانش شکست خوردند وخودش دستگیر شد. مأمون او را مورد عفو قرار داد وخدمت امام رضا علیـه السلام فرستاد. امام رضا علیـه السلام دستور داد آزادش د ولی قسم خورد کـه هیچگاه با او همکلام نشود(۴۵۸).
چنانکه ملاحظه مـی فرمائید دراین حدیث از قیـام زیدبن موسی انتقاد شده لیکن از هرقیـام ونـهضتی نـهی نشده بلکه ازقیـامـهائی کـه نظیر قیـام زیدبن علی باشد تأیید بـه عمل آمده است.
دسته دوم
احادیثی کـه دلالت دارند هرقیـامـی کـه قبل از قیـام جهانی حضرت مـهدی علیـه السلام انجام بگیرد سرانجام با شکست مواجه خواهد شد.
حدیث اول - علی بن ابراهیم عن ابیـه عن حمادبن عیسی عن ربعی رفعه عن علی بن الحسین لیـه السلام قال: والله لا یخرج احد منّا قبل خروج القائم الاّ کان مثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیـان فعبثوبه(۴۵۹).
یعنی امام سجاد علیـه السلام فرمود: بـه خدا سوگند! هیچیک از ما قبل از قیـام قائم قیـام نمـی کند مگر اینکه همانند جوجه پرنده ای هست که پیش از بال وپردرآوردن از لانـه اش خارج شود، بـه دست کودکان خواهد افتاد کـه با او بازی مـیکنند.
سند حدیث - حدیث مذکور بـه اصطلاح اهل حدیث، مرفوع نامـیده مـی شود. وبعض راویـان حذف شده اند کـه معلوم نیست چهی یـاانی بوده اند وبه هرحال معتبر ومورد اعتماد نیست.
حدیث دوم - جابر عن ابی جعفر محمد بن علی علیـه السلام قال: مثل خروج القائم منّا کخروج رسول الله صلی الله علیـه وآله ومثل من خرج منّا اهل البیت قبل قیـام القائم مثل فرخ طارمن وکره فتلاعب بـه الصبیـان(۴۶۰).
یعنی امام محمد باقر علیـه السلام فرمود: مثل قیـام قائم مثل قیـام رسول الله خواهدبود. ومثل هریک از ما اهل بیت کـه قبل از قیـام قائم خروج کند مثل جوجه پرنده ای هست که از آشیـانـه اش خارج گردد کـه اسباب بازی کودکان قرار خواهد گرفت.
حدیث سوم - ابو الجارود قال سمعت ابا جعفر علیـه السلام یقول:منّا اهل البیت احد یدفع ضیماً ولا یدعوا الی حق الاّصرعته البلیة حتی تقوم عصابة شـهدت بدراً، لایواری قتیلها ولا یداوی جریحها، قلت: من عنی ابوجعفر علیـه السلام؟ قال: الملائکة(۴۶۱).
یعنی امام محمد باقرعلیـه السلام فرمود: هیچ یک از ما اهل بیت بـه منظور دفع ظلم وقیـام بـه حق قیـام نمـی کند جز اینکه با گرفتاریـها وشکست مواجه خواهد شد. که تا هنگامـی کـه افرادی کـه درجنگ بدر حضور یـافتند وبه یـاری رزمندگان شتافتند، وکشته ای نداشتند که تا مدفون شوند ومجروحی نداشتند که تا معالجه گردند، قیـام کنند.
راوی مـی گوید: مقصود امام از این افراد چهانی است؟ گفت: ملائکه کـه درجنگ بدربه یـاری سپاهیـان اسلام فرود آمدند.
حدیث چهارم - ابوالجارودعن ابی جعفرعلیـه السلام قال قلت له اوصنی فقال اوصیک بتقوی الله وان تلزم بیتک وتقعد فی دهمک هؤلا الناس وایـاک والخوارج منّا فانّهم لیسوا علی شیء (الی ان قال) واعلم انـه لا تقوم عصابة تدفع ضیماً او تعزّ دیناً الاّصرعتهم البلیة حتی تقوم عصابة شـهدوا بدراً مع رسول الله صلی الله علیـه وآله لا یواری قتیلهم ولا یرفع صریعهم ولایداوی جریحهم. فقلت: من هم؟ قال: الملائکة(۴۶۲) یعنی ابوالجارود مـی گوید: بـه امام صادق علیـه السلام گفتم: مرا وصیت بفرمائید. فرمود بـه تو سفارش مـی کنم کـه تقوا را پیشـه خود سازی وملازم خانـه ات باشی. ودر خفا باهمـین مردم زندگی کنی. واز افرادی از ما کـه قیـام مـی کنند، اجتناب کن. زیرا آنـها برباطل هستند وهدف درستی ندارند(تا اینکه فرمود) وبدانکه هیچ گروهی به منظور دفع ظلم یـا عزت واقتداراسلام قیـام نمـی کنند جزاینکه بلا یـا وگرفتاری ها آنـها را برزمـین مـی زند که تا وقتی گروهی قیـام کنند کـه در جنگ بدر حضور داشتند وکشته نمـی شدند که تا مدفون گردند وبرزمـین نمـی افتادند که تا برداشته شوند ومجروح نمـی شدند که تا معالجه شوند. راوی گفت: این افراد چهانی هستند؟ فرمود: ملائکة.
سند حدیث
این سه حدیث از جهت سند معتبر نیستند. زیرا راوی آنـها ابوالجارود هست که زیدی مذهب بوده ومؤسس فرقه جارودیـه مـی باشد. ودرکتب رجال تضعیف شده است.
بررسی معنا ومفاد احادیث
امام علیـه السلام دراین احادیث دربرابر اصرار بعض شیعیـان کـه چرا شما قیـام نمـی کنید از یک واقعیت خارجی خبرمـی دهد کـه هریک از ما(ا) کـه قبل از قیـام قائم معهود قیـام کند پیروزی ندارد وکشته مـی شود وشکست او بـه مصلحت اسلام نیست. از ما اهل بیت تنـها قیـام مـهدی بـه پیروزی نـهائی مـی رسد کـه فرشتگان الهی نیز بـه یـاریش فرود مـی آیند. بنابراین، این احادیث از قیـام ا خبر مـی دهد وعلت عدم قیـام آنـها را تبیین مـی کند وبه قیـام سائرین نظر ندارد.
واگر مقصود امام علیـه السلام از کلمـه (منّا) سادات علوی باشد، وبفرماید: هرقیـامـی کـه به رهبری هریک از علویین انجام بگیرد درون نـهایت با شکست وکشته شدن مواجه خواهد شد، بازهم دلالت برممنوعیت قیـام ندارد. زیرا فرضاً کـه چنین باشد.احادیث از یک واقعیت خارجی خبر مـی دهند کـه قیـامـهائی کـه قبل از قیـام حضرت مـهدی علیـه السلام انجام بگیرد بـه پیروزی کامل نمـی رسد ورهبرش کشته مـی شود، اما این احادیث وظیفه شرعی وقطعی وجوب جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام ومسلمـین وامربه معروف ونـهی ازمنکر ومبارزه با ظلم وبیدادگری واستکبار را از عهده مسلمـین ساقط نمـی سازند اطلاع از کشته شدن مطلبی هست وانجام وظیفه مطلب دیگر. امام حسین علیـه السلام نیز با اینکه از موضوع شـهادتش اطلاع داشت اما درعین حال به منظور دفاع از کیـان اسلام دربرابر دستگاه طاغوتی یزید قیـام کرد. بـه وظیفه اش عمل نمود گرچه درنـهایت بـه شـهادت رسید. وهم چنین زیدبن علی بن الحسین بااینکه خبرشـهادتش را از امام جعفر صادق علیـه السلام شنیده بود بازهم بـه وظیفه شرعی خودش عمل کرد وبرای دفاع از اسلام وقرآن قیـام نمود. گرچه درنـهایت بـه شـهادت رسید. جهاد درراه خدا ودفاع از اسلام وامربه معروف ونـهی از منکر ودفاع از محرومـین ومستضعفین برمسلمـین واجب هست گرچه دراین راه کشته ها بدهند. زیرا کشته شدن مرادف با شکست نیست. اصولاً اگر اسلام درجهان گسترش یـافته وباقی مانده است، دراثر جهاد وایثارگری های امام حسین علیـه السلام واصحاب ویـارانش وجهاد وفداکاری های انسان های از خود گذشته ای همانند زیدبن علی ویحیی بن زید وحسین شـهید فخ ودیگر ایثارگران تاریخ اسلام بوده است. بنابراین، احادیث مذکور تکلیف شرعی جهاد ودفاع ووجوب امر بـه معروف ونـهی از منکر را از مسلمـین ساقط نمـی سازند.
دراینجاجلسه خاتمـه یـافت وشب شنبه بعد درمنزل آقای فهیمـی تشکیل شد.
فهیمـی: جناب آقای هوشیـاربه بحث خود ادامـه بدهید.
هوشیـار: دسته سوم
احادیثی کـه دستور مـی دهند کـه قبل از ظهور علائم مخصوص قیـام حضرت مـهدی علیـه السلام از هرگونـه حرکت وقیـامـی خودداری نمائید.
حدیث اول - عدة من اصحابنا عن احمدبن محمد بن عثمان بن عیسی عن بکربن محمد عن سدیر قال، قال ابوعبد الله علیـه السلام: یـاسدیر! الزم بیتک وکن حلساً من احلاسه واسکن ما سکن اللیل والنـهار فاذا بلغک ان السفیـانی قدخرج فارحل الینا ولوعلی رجلک(۴۶۳). یعنی حضرت صادق علیـه السلام بـه سدیر فرمود: ملازم خانـه ات باش ومادام کـه شب وروز ساکن هستند تو نیز ساکن باش. وقتی شنیدی کـه سفیـانی خروج کرده بـه سوی ما بیـا، گرچه پیـاده باشی.
سند حدیث
حدیث مذکور از جهت سند چندان قابل اعتماد نیست. زیرا عثمان بن سعید کـه درسند واقع شده واقفی بوده است. درزمان حیـات موسی بن جعفر علیـه السلام وکیل آن حضرت بود ولی بعداز وفات آن جناب واقفی مذهب شد واز فرستادن سهم امام بـه سوی امام رضا علیـه السلام خودداری نمود وبه همـین جهت مورد خشم امام رضا قرار گرفت. گرچه بعداً توبه کرد واموال را خدمت حضرت فرستاد. وهم ثقه بودن سدیر بن حکیم صیرفی مورد تردید مـی باشد.
حدیث دوم - احمدعن علی بن الحکم عن ابی ایوب الخزازعن عمر بن حنظله قال سمعت اباعبد الله علیـه السلام یقول: خمس علامات قبل قیـام القائم: الصیحة والسفیـانی والخسف وقتل النفس الزکیة والیمانی. فقلت جعلت فداک ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذاه العلامات انخرج معه؟ قال: لا(۴۶۴).
یعنی امام صادق علیـه السلام فرمود: قبل از قیـام قائم پنج علامت واقع خواهد شد: ۱ - صدای آسمانی ۲ - خروج سفیـانی ۳ - فرورفتن نقطه ای از زمـین ۴ - کشته شدن نفس زکیـه ۵ - خروج یمانی. راوی عرض کرد: یـابن رسول الله!
اگر یکی از اهل بیت شما قبل از این علائم قیـام کرد ماهم با او خروج کنیم؟ فرمود: نـه.
سند حدیث
حدیث مذکور چندان قابل اعتماد نیست. زیرا توثیق عمربن حنظله بـه اثبات نرسیده است.
حدیث سوم - محمد بن الحسن عن الفضل بن شاذان عن الحسن بن محبوب عن عمروبن ابی المقدام عن جابر عن ابی جعفرعلیـه السلام قال: الزم الارض ولا تحرک یداً ولا رجلاً حتی تری علامات اذکرها لک وما اراک تدرکها: اختلاف بنی فلان ومناد ینادی من السما ویجیئکم الصوت من ناحیة دمشق(۴۶۵).
یعنی: جابرمـی گوید حضرت باقرعلیـه السلام فرمود: ملازم زمـین باش ودست وپایت را حرکت نده، که تا اینکه نشانـه هائی را کـه برایت مـی گویم ظاهر شوند. وگمان نکنم کـه توآنـها را درک کنی: اختلاف بنی فلان(شاید بنی عباس) ومنادی کـه از آسمان ندا مـی کند. وصدائی کـه از جانب دمشق مـی آید.
سندحدیث
حدیث مذکور از جهت سند چندان قابل اعتماد نیست زیرا عمربن ابی المقدام مجهول است. وشیخ الطائفه احادیث را از دو طریق از فضل بن شاذان روایت مـی کند کـه هردو طریق تضعیف شده است.
حدیث چهارم - الحسن بن محمد الطوسی عن ابیـه عن المفید عن احمدبن محمد العلوی عن حیدربن محمد بن نعیم عن محمد بن عمرالکشی عن حمدویـه عن محمد بن عیسی عن الحسین بن خالد قال قلت لابی الحسن الرضا علیـه السلام ان عبد الله بن بروی حدیثاً وانا احبّ ان اعرضه علیک فقال: ما ذالک الحدیث؟ قلت: قال ابی بکیر: حدثنی عبید بن زراة قال: کنت عند ابی عبد الله علیـه السلام ایـام خرج محمد(ابراهیم) بن عبد الله بن الحسن اذ دخل علیـه رجل من اصحابنا فقال له: جعلت فداک ان محمد بن عبد الله قدخرج فما تقول فی الخروج معه؟ فقال: اسکنوا ماسکنت السما والارض. فما من قائم وما من خروج؟ فقال ابوالحسن علیـه السلام: صدق ابوعبد الله علیـه السلام ولیس الامرعلی ما تأوله ابن بکیر. انما عنی ابوعبد الله علیـه السلام اسکنواما سکنت السما من الندا والارض من الخسف بالجیش(۴۶۶).
یعنی حسین بن خالد مـی گوید بـه امام رضا علیـه السلام عرض کردم: عبد الله بن بکیر حدیثی را نقل کرده کـه دوست دارم خدمت شما عرضه بدارم. فرمود: حدیث چیست؟ گفتم: ابن بکیر ازعبید بن زراه نقل کرده کـه گفت: هنگامـی کـه محمد بن عبد الله بن حسن خروج کرده بود من درخدمت امام صادق علیـه السلام بودم. یکی از اصحاب خدمت رسید وعرض کرد: فدایت شوم! محمد بن عبد الله بن حسن خروج کرده شما درباره خروج با او چه مـی فرمائید؟ فرمود: مادام کـه آسمان وزمـین ساکن هستند شما هم حرکت نکنید. بنابراین اگر امر چنین باشد نـه قائمـی خواهد بود نـه خروجی. بعد امام رضا علیـه السلام فرمود: حضرت صادق علیـه السلام درست فرموده لیکن مطلب چنین نیست کـه ابن بکیر فهمـیده است. بلکه مقصود امام این بوده کـه مادام کـه آسمان از ندا وزمـین از فرو بردن سپاه ساکن هستند شماهم ساکن باشید.
سند حدیث
حدیث مذکور از حیث سند خیلی خوب نیست، زیرا احمدبن محمدعلوی درکتب رجال بـه عنوان مـهمل یـادشده است. وهم چنین حسین بن خالد دونفر داریم: یکی ابوالعلا دیگری صیرفی. وهیچیک از این دونفر توثیق نشده اند.
حدیث پنجم - محمد بن همام قال حدثنا جعفربن مالک الفزاری قال حدثنی محمد بن احمد عن علی بن اسباط عن بعض اصحابه عن ابی عبد الله علیـه السلام انـه قال: کفوّا السنتکم والزموا بیوتکم فانـه لایصیبکم امر تخصّون بـه ولا یصیب العامة ولایزال الزیدیـه وقاءً لکم(۴۶۷).
یعنی حضرت صادق علیـه السلام فرمود: زبانتان را نگهدارید وملازم خانـه باشید. زیرا بـه شما چیزی نمـی رسد کـه به عموم مردم نرسد وزیدیـه همواره سپر بلای شما خواهند بود.
سند حدیث
حدیث مذکور از حیث سند چندان قابل اعتماد نیست. زیرا علی بن اسباط حدیث را از بعض اصحاب نقل کرده کـه معلوم نیست چهی هست به علاوه جعفربن (محمد بن) مالک درطریق حدیث واقع شده کـه گروهی از علمای رجال اورا تضعیف نموده اند.
حدیث ششم - علی بن احمدعن عبیدالله بن موسی العلوی عن محمد بن الحسین عن محمد بن سنان عن عماربن مروان عن منخل بن جمـیل عن جابربن یزید عن ابی جعفرالباقر علیـه السلام انـه قال: اسکنوا ما سکنت السموات ولاتخرجوا علی احد فانّ امرکمبه خفا الاّ انّها آیة من الله عزّوجّل لیست من الناس(۴۶۸).
یعنی حضرت باقر علیـه السلام فرمود: مادام کـه آسمان ساکن هست ساکن باشید وبرهیچ خروج نکیند. بدرستی کـه امر شما مخفی نیست. الاّ اینکه نشانـه ای هست از جانب خدا وامرش بـه دست مردم نیست.
سند حدیث
حدیث مذکور از حیث سند معتبرنیست. زیرا منخل بن جمـیل درکتب رجال بـه عنوان ضعیف وفاسدالروایـه توصیف شده است.
بررسی معنا ومفاد احادیث
قبل از اینکه بـه بررسی مفاد احادیث مذکور بپردازیم، لازم هست به یک مطلب توجه داشته باشید کـه شیعیـان واصحاب ائمـه اطهار همواره درانتظار قیـام ونـهضت مـهدی موعود وقائم آل محمد بودند. زیرا از پیـامبراکرم وائمـه اطهارعلیـهم السلام شنیده بودند کـه به هنگامـی کـه ظلم وجور جهان را فراگرفت، مـهدی دادگستر قیـام مـی کند، حکومت ظلم وکفرو استکبار را سرنگون مـی سازد، اسلام را درجهان پیروزی مـی دهد وعدل وداد را برپا مـی دارد. شنیده بودند کـه قیـام چنین فردی پیروز هست واز تأییدات الهی برخوردار خواهد بود. وبه همـین جهت درون آن اوضاع بحرانی صدراسلام، موضوع قیـام وقائم همواره دربین شیعیـان مطرح بود. بـه ائمـه اطهارعلیـهم السلام مـی گفتند: ظلم وجور همـه جا را فراگرفته چرا قیـام نمـی کنید. گاهی مـی پرسیدند: بعد قائم آل محمد کی قیـام مـی کند؟ گاهی از علائم قیـام قائم سؤال مـی د. ودر چنین اوضاعی بود کـه بعض سادات علوی از این موقعیت استفاده مـی د وبه عنوان مـهدی موعود وقائم آل محمد قیـام مـی نمودند، وبرای سرنگون ساختن حکومتهای طاغوت مـی جنگیدند، اما چندی طول نمـی کشید کـه با شکست مواجه مـی شدند.
دریک چنین اوضاع وشرائطی صادرشده است. بعد اگر امام بـه یک نفر یـا چند نفر ازاصحاب مـی فرماید ساکت باشید وحرکت نکنید، ومنتظر خروج سفیـانی یـا صدای آسمانی یـا علائم دیگر باشید، مـی خواهد بفرماید: شخصی کـه اکنون قیـام کرده مـهدی موعود روایـات نیست، ازمنـهم انتظار قیـام نداشته باش کـه قائم معهود نیستم. صبرکنید که تا قائم آل محمد قیـام کند، وقیـام او دارای علائم ونشانـه های مخصوصی است. هربه عنوان مـهدی وقائم قیـام کرد وشما را بـه یـاری طلبید، ملاحظه کنید اگر علائم مخصوص را دارد دعوتش را بپذیرید واگرعلائم مخصوص هنوز آشکار نشده فریب او را نخورید ودعوتش را نپذیرید وبدانید کـه او مـهدی موعود نیست. احادیث مذکور درواقع مـی خواهند جلو سواستفاده بعض سادات علوی را کـه به عنوان مـهدی موعود وقائم آل محمد قیـام مـی نمودند، بگیرد. وتفهیم کند کـه اینـها مـهدی موعود نیستندفریبشان را نخورید واحادیث مذکور هرگز درصدد نیستند کـه احکام ووظائف قطعی مسلمـین را از قبیل وجوب جهاد ودفاع از اسلام ومسلمـین وامربه معروف ونـهی از منکر ولزوم مبارزه با ظلم وبیدادگری ودفاع ا زمحرومـین ومستضعفین، ازاعتبار ساقط سازند. وبگویند: دربرابر انواع ظلم وستم وفحشا ومنکرات وکفر والحاد وحتی دربرابر توطئه هائی کـه برای براندازی اصل اسلام چیده مـی شود سکوت کنید ودرانتظار ظهور حضرت مـهدی باشید که تا جهان را پرازعدل وداد نماید. یک چنین مطلب ناروائی را نمـی توان بـه ائمـه اطهارعلیـهم السلام نسبت داد.اگر سکوت واجب بود بعد چرا علی بن ابیطالب علیـه السلام با دشمنان اسلام جنگید؟ وچرا امام حسین علیـه السلام دربرابر دستگاه ستمگر یزید قیـام کرد؟ چرا قیـام خونین زیدبن علی مورد تأیید ائمـه اطهار علیـهم السلام قرار گرفت؟ بنابراین، احادیث مذکور را نباید ازاحادیث مخالف قیـام ونـهضت وانقلاب محسوب داشت.
دسته چهارم
احادیثی کـه به شیعیـان توصیـه مـی کند کـه در قیـام ونـهضت عجله نکنید.
حدیث اول - عدة من اصحابنا عن احمدبن محمد بن خالد عن محمد بن علی عن حفص بن عاصم عن سیف التمارعن ابی المرهف عن ابی جعفر علیـه السلام قال: الغبرة علی من اثارها، هلک المحاضیر. قلت: جعلت فداک، وما المحاضیر. قال: المستعجلون. اما انـهم لن یرید وا الاّ من یعرض علیـهم(الی ان قال) یـاابالمرهف اتری قوماً حبسوا انفسهم علی الله لا یجعل الله لهم فرجاً؟ بلی والله لیجعلن الله لهم فرجاً(۴۶۹).
یعنی امام محمد باقرعلیـه السلام فرمود: گرد وغبار بـه چشمـی مـی رود کـه آن را پراکنده مـی سازد. عجله کنندگان بـه هلاکت مـی رسند. بدرستی کـه آنـها(دولتها) اراده نمـی کنند مگری را کـه معترض آنـها شود. ای ابومرهف! آیـا دربارهانی کـه درراه خدا خوشتن داری مـی کنند مـی پنداری کـه گشایشی برایشان حاصل نمـی شود؟ چرا، بـه خدا سوگند برایشان گشایش بـه وجود مـی آورد.
سند حدیث
حدیث مذکوراز حیث سندخوب نیست. زیرا محمد بن علی کوفی (محمد بن علی بن ابراهیم) درون کتب رجال تضعیف شده است. وابوالمرهف نیزمجهول است.
بررسی مفاد حدیث
ازحدیث مذکوراستفاده مـی شود کـه درآن زمان گروهی برخلیفه وقت خروج کرده وبا شکست مواجه شده بودند. وبه همـین جهت راوی حدیث دروحشت واضطراب بوده کـه شیعیـان نیز مورد تعقیب قرار گیرند.وبه همـین جهت امام علیـه السلام بـه او دلداری مـی دهد کـه نترس فقط خروج کنندگان مورد تعقیب قرارخواهند گرفت وبه شما زیـانی وارد نخواهد شد. شما صبر کنید که تا وقت قیـام فرارسد وبرایتان فرج حاصل گردد. بنابراین، روایت مذکور را نباید از احادیث مخالف قیـام محسوب داشت.
حدیث دوم - الحسن بن محمدالطوسی عن ابیـه عن المفید عن ابن قولویـه عن ابیـه عن سعد عن احمدبن محمدعن علی بن اسباط عن عمّه یعقوب بن سالم عن ابی الحسن العبیدی عن الصادق علیـه السلام قال: ماکان عبد لیجس نفسه علی الله الاّ ادخله الجنة(۴۷۰) یعنی: امام صادق علیـه السلام فرمود: هرکه به منظور خدا خویشتن داری کند، اورا داخل بهشت مـی کند.
سند حدیث
حدیث مذکور ازجهت سند نسبتاً خوب هست وراویـان آن توثیق شده اند.
بررسی مفاد حدیث
امام صادق علیـه السلام دراین حدیث بـه توطین نفس وصبرو پایداری سفارش مـی کند ودلیل لزوم سکوت وخودداری از قیـام نیست بلکه با قیـام مناسبتر مـی نماید.
حدیث سوم - قال امـیرالمؤمنین علیـه السلام: الزموا الارض واصبرواعلی البلا ولا تحرکوا بایدیکم وسیوفکم فی هوی السنتکم ولا تستعجلوا بما لم یعجل الله لکم فانـه من مات منکم علی فراشـه وهوعلی معرفة حق ربّه وحق رسوله واهل بیته مات شـهیداً ووقع اجره علی الله واستوجب ثواب مانوی من صالح عمله وقامت النیة مقام اصلاته بسیفه فان کان لکل شیء مدة واجلاً(۴۷۱).
یعنی امـیرالمؤمنین علیـه السلام فرمود: اززمـین حرکت نکنید وبربلاها صابر باشید.ودستهاو شمشیرهایتان را درطریق خواسته های زبانتان حرکت ندهید. ودرامری کـه خدا عجله نکرده، عجله نکنید. بدرستیکه هریک از شما کـه دربستر خود بمـیرد درحالیکه بـه حق خدا ورسول واهل بیتش معرفت داشته باشد، شـهید از دنیـا مـی رود واجرش برخداست. وبه ثواب عمل صالحی کـه درنیت داشته نائل خواهد شد. ودربرابر نیت شمشیر زدن بـه ثواب آن خواهد رسید. بدرستیکه هرچیزی وقت ومدت خاصی دارد.
سند حدیث
حدیث مذکور از کتاب نـهج البلاغه نقل شده ومعتبرمـی باشد.
حدیث چهارم - محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن عبدالرحمان بن ابی هاشم عن الفضل الکاتب قال کنت عند ابی عبد الله علیـه السلام فاتاه کتاب ابی مسلم فقال:لکتابک جواب. اخرج عنا (الی ان قال) قلت: فما العلامة فیما بیننا وبینک فداک؟ قال: لا تبرح الارض یـا فضیل حتی یخرج السفیـانی. فاذا خرج السفیـانی فاجیبوا الینا، یقولها ثلاثاً. وهو من المحتوم(۴۷۲).
یعنی: فضیل مـی گوید: خدمت امام صادق علیـه السلام بودم کـه نامـه ابومسلم بـه آن جناب رسید. امام بـه حامل نامـه فرمود: نامـه تو جواب ندارد، از نزد من خارج شو. خدا به منظور عجله بندگانش تعجیل نمـی کند. بـه درستیکه کندن کوه از جایش آسانتر هست از ساقط حکومتی کـه مدتش بـه پایـان نرسیده است. راوی عرض کرد: بعد علامت بین ما وشما چیست؟ فرمود)از زمـین حرکت نکن که تا هنگامـی کـه سفیـانی خروج کند. درآن هنگام بـه سوی ما بشتابید واین سخن را سه مرتبه تکرارفرمود - وخروج سفیـانی ازعلائم حتمـی خواهد بود.
سند حدیث
حدیث مذکور از جهت سند خوب است.
حدیث پنجم - محمد بن علی بن الحسین اده عن حمادبن عمرووانس بن محمد عن ابیـه عن جعفر بن محمد عن آبائه علیـهم السلام (فی وصیة النبی صلی الله علیـه وآله لعلی علیـه السلام) قال: یـا علی! ازالة الجبال الرواسی اهون من ازالة ملک لم تنقض ایـامـه(۴۷۳).
یعنی رسول خدا صلی الله علیـه وآله بـه حضرت علی فرمود: کندن کوهای بزرگ از سرنگون ساختن حکومتی کـه هنوز مدتش بـه پایـان نرسیده آسان تر است.
سند حدیث
حدیث مذکور از جهت سند خوب نیست. زیرا حمادبن عمرومجهول است.
وانس بن محمد مـهمل مـی باشد وپدرش محمد نیز درکتب رجال بـه عنوان مـهمل توصیف شده است.
حدیث ششم - حمـید بن زیـاد عن عبیدالله بن احمد الدهقان عن علی بن الحسن الطاطری عن محمد بن زیـاد عن ابان عن صباح بن سیـابه عن المعلی بن خنیس قال ذهبت بکتاب عبد السلام بن نعیم وسدیر وکتب غیرواحدالی ابیعبد الله علیـه السلام حین ظهر المسودة قبل ان یظهر ولد العباس: بانّا قدّرنا ان یؤل هذاالامرالیک فماتری؟ قال: فضرب بالکتب الارض، قال: اف اف ماانا لهؤلا بامام. اما یعلمون انـه انما یقتل السفیـانی(۴۷۴).
یعنی: معلی مـی گوید: نامـه های عبدالسلام وسدیر وچندنفر دیگر را خدمت امام صادق علیـه السلام بردم، درهمان هنگام کـه سیـاه پوشان ظاهر شدند. وقبل از اینکه بنی عباس آشکار گردند. مضمون نامـه ها چنین بود کـه ما تصمـیم گرفته ایم کـه امررهبری وحکومت بـه شما واگذار شود، نظر شما چیست؟ امام صادق علیـه السلام نامـه ها را برزمـین زد وفرمود: ای وای، ای وای، من کـه امام اینـها نیستم (درقیـامشان بـه من نظر ندارند) آیـا نمـیدانند کـه مـهدی موعودی هست که سفیـانی را بـه قتل مـی رساند.
سند حدیث
حدیث مذکور از حیث سند خیلی قابل اعتماد نیست زیرا صباح بن سیـابه مجهول الحال است.
بررسی معنا ومفاد احادیث
قبل از بررسی مفاد احادیث بـه نکات زیر توجه داشته باشید:
۱ - شیعیـان درزمان ائمـه اطهارعلیـهم السلام همواره درانتظار ظهور وقیـام حضرت مـهدی بودند کـه اخبارش را از پیـامبراکرم وائمـه اطهارعلیـهم السلام شنیده بودند.
۲ - شیعیـان درآن زمانـها، درشرائط بسیـار دشواری زندگی مـی د. مورد تعقیب خلفای جور بودند. بـه زندان مـی افتادند یـا تبعید یـا کشته مـی شدند.
۳ - هرچند یکباریکی از سادات علوی دربرابر حکومتهای ستمکار قیـام مـی کرد وگروهی از مردم کـه جانشان بستوه آمده بود، بـه گمان اینکه مـهدی موعود ونجات دهنده انسانـهاست بـه یـاریش مـی شتافتند ولی بعداز چندی سرکوب وکشته مـی شدند.
۴ - خلفای وقت نسبت بـه موضوع قیـام وقائم حساسیت خاصی داشتند وهمواره درون بیم وهراس ومراقب اوضاع بودند. از سادات علوی وبالاخص افراد سرشناس آنـها کاملاً مراقبت مـی د. احادیث مذکور درون چنین اوضاع وشرائطی صادرشده است. شیعیـان کـه به انواع گرفتاریـها مبتلا بودند، با اصرار از ائمـه مـی خواستند کـه قیـام کنید ومسلمـین را ازبند حکومتهای غاصب وستمکار آزاد سازید، یـا اجازه مـی خواستند کـه به یـاری بعض سادات علوی کـه به عنوان مـهدی موعود قیـام کرده اند بشتابند. ائمـه اطهارعلیـهم السلام بـه شیعیـان مـی فرمودند درقیـام مـهدی موعود عجله نکنید کـه زمان آن هنوز فرانرسیده است. خروج کنندگان بـه عنوان مـهدی موعود وقائم آل محمد خروج کرده اند درصورتی کـه قائم معهود نیستند. قیـام قائم معهود علائم خاصی دارد کـه هنوز آشکار نشده است. به منظور تثبیت وتحکیم امامت ما هم قیـام نکرده اند. قیـام آنـها هم بـه پیروزی نخواهد رسید. زیرا اسباب ومقدمات سقوط حکومتهای غاصب فراهم نشده است. وسرنگون حکومتها بسیـار دشوار است. مـی فرمودند صبر کنید که تا فرج حاصل شود. ودرامر قیـام مـهدی عجله نکنید کـه به هلاکت مـی رسید. وچون نیت قیـام واصلاح دارید ودرصدد تهیـه اسباب ومقدماتش هستید بـه ثواب آن نائل خواهید شد. وبه هرحال، این احادیث ازعجله واقدام بـه یک حرکت خام وناپخته نـهی مـی کند، ولی نمـی گوید کـه درصدد تهیـه اسباب ومقدمات یک نـهضت کامل به منظور مبارزه با ظلم واستکبار وکفرو بی دینی نباشید. مفاد احادیث این نیست کـه تکلیف جهاد ودفاع وامربه معروف ونـهی ازمنکر ووجوب دفاع از محرومـین ومستضعفین، درزمان غیبت امام زمان علیـه السلام از مسلمـین ساقط شده حتما تماشاگر صحنـه های فساد باشند وفقط به منظور تعجیل درظهور حضرت مـهدی دعا کنند. بنابراین، احادیث مذکور را نیز نمـی توان از احادیث مخالف قیـام وحرکت محسوب داشت.
دسته پنچم
روایـاتی کـه صاحب هرپرچمـی را کـه قبل از قیـام حضرت قائم برافراشته شود بـه عنوان طاغوت معرفی مـی کند.
حدیث اول - محمد بن یحیی عن احمدبن محمد عن الحسین بن سعید عن حمادبن عیسی عن الحسین بن المختار عن ابی بصیرعن ابیعبد الله علیـه السلام قال: کل رایة ترفع قبل قیـام القائم فصاجها طاغوت یعبد من دون الله(۴۷۵) یعنی امام صادق علیـه السلام فرمود: هرپرچمـی کـه قبل از قیـام قائم برافراشته شود وصاحبش طاغوتی هست که دربرابر خدا مورد پرستش قرار مـی گیرد.
سند حدیث
حدیث مذکور از جهت سند خوب هست وراویـان آن توثیق شده اند.
حدیث دوم - محمد بن ابراهیم النعمانی عن عبدالواحد بن عبد الله قال حدثنا احمدبن محمد بن ریـاح الزهری قال حدثنا محمد بن العباس عن عیسی الحسینی عن الحسن بن علی بن ابی حمزه عن ابیـه عن مالک بن اعین الجهنی عن ابی حعفرعلیـه السلام انـه قال کل رایة ترفع قبل رایة القائم فصاحبها طاغوت(۴۷۶).
یعنی امام محمدباقرعلیـه السلام فرمود: هرپرچمـی کـه قبل از پرچم مـهدی برافراشته شود صاحبش طاغوت است.
سند حدیث
حدیث مذکور از حیث سند خوب وقابل اعتماد نیست زیرا حسن بن علی بن ابی حمزه، درون کتب رجال بـه عنوان کذاب وملعون واز سران واقفیـه معرفی شده است.
بررسی معنا ومفاد حدیث
(رایـه) بـه معنای پرچم است. ورفع رایـه کنایـه هست از اعلان جنگ درون برابر نظام حاکم وتأسیس حکومت جدید. وصاحب پرچم عبارتست از رهبر نـهضت کـه برای سرنگون ساختن حکومت موجود مردم را بـه یـاری مـی طلبد. طاغوت یعنی شخص جبار وستمگری کـه به حریم مقدس الهی تجاوز کرده وبندگان خدارا مجبور مـی کند کـه حاکمـیت اورا دربرابر حاکمـیت الله بپذیرند وبدون چون وچرا تسلیم فرمانـهایش باشند. جمله(یعبد من دون الله) بهترین شاهد هست که صاحب پرچم، مـی خواهد دربرابر حکومت الله حکومتی را تأسیس کند وخواسته های خودش را بـه اجرا درآورد. صاحب چنین پرچمـی بـه عنوان طاغوت معرفی شده است. بنابراین معنای حدیث این مـی شود که: هرپرچمـی کـه قبل از قیـام قائم برافراشته شود ورهبر آن، مردم را بـه سوی خودش دعوت کند. صاحب چنین پرچمـی طاغوت هست که بـه حریم حاکمـیت الله تجاوز نموده ومردم را بـه اطاعت خویش دعوت مـی کند. بنابراین مفاد حدیث این مـی شود کـه نـهضتهای غیردینی مردود مـی باشند. لیکن اگر نـهضتی بـه عنوان دفاع از دین وحاکمـیت احکام وقوانین قرآن بـه وجود آمد مردود نخواهد بود. زیرا دراین صورت پرچمـی دربرابر پرچم دین برافراشته نشده ورهبر چنین نـهضتی طاغوت نیست بلکه ضدطاغوت است. چنین رهبری مردم را بـه پرستش واطاعت خودش دعوت نمـی کند بلکه بـه اطاعت پروردگار جهان دعوت مـی نماید. چنین پرچمـی نـه تنـها دربرابر پرچم قائم آل محمد قرار نگرفته بلکه درمسیر حکومت جهانی آن جناب وزمـینـه ساز آن خواهد بود. آیـا مـی توان گفت هرپرچمـی کـه قبل از قیـام قائم برافراشته شد صاحبش طاغوت است؟! مگر علی بن ابیطالب علیـه السلام دربرابر حکومت طاغوتی معاویـه قیـام نکرد؟! مگر امام حسن علیـه السلام با معاویـه اعلان جنگ نداد؟ مگر امام حسین علیـه السلام به منظور دفاع از اسلام ومبارزه با دستگاه ستمگر یزید قیـام نکرد؟ مگر زید بن علی بن حسین به منظور دفاع از قرآن ومبارزه با ستمگری قیـام نکرد؟
خلاصه سخن ونتیجه گیری
چنانکه ملاحظه فرمودید اکثر احادیث این بخش ضعیف وغیرقابل اعتماد هستند ونمـی توان بـه آنـها تمسک جست. بـه علاوه احادیث مذکور از چند قسم خارج نیستند ومفاد آنـها چنین است.
۱ - هرکه قیـام کرد وشما را بـه یـاری طلبید بدون تأمل دعوتش را اجابت نکنید بلکه شخص دعوت کننده وهدفش را خوب بررسی کنید. اگر بـه عنوان مـهدی موعود وقائم آل محمد قیـام کرده یـا هدف غیرخدائی دارد دعوتش را نپذیرید. زیرا زمان ظهور وقیـام حضرت مـهدی هنوز فرا نرسیده است.
۲ - دربرابر اصرار شیعیـان کـه امام را دعوت بـه قیـام مـی د ازیک واقعیت خارجی خبر مـی دهد کـه هریک از ائمـه کـه قبل ازقیـام قائم آل محمد قیـام کند با شکست مواجه مـی گردد وکشته مـی شود. چون اسباب ومقدمات قیـام جهانی مـهدی فراهم نشده است.
۳ - قیـام حضرت مـهدی علائم ونشانـه های مخصوصی دارد، وقبل از وقوع آن علائم دعوتانی را کـه به عنوان مـهدی موعود قیـام مـی کنند اجابت نکنید.
۴ - به منظور سرنگون ساختن هرحکومتی تهیـه اسباب ومقدمات لازم ضرورت دارد. قبل از آماده اسباب ومقدمات، درقیـام ونـهضت عجله نکنید کـه با شکست مواجه خواهید شد.
۵- هرپرچمـی کـه قبل از قیـام قائم، دربرابر حاکمـیت الله برافراشته شود صاحبش طاغوت مـیباشد کـه به حریم حاکمـیت الله تجاوز نموده ونباید دعوتش را اجابت کرد.
چنانکه ملاحظه مـی فرمائید احادیث مذکور تنـها قیـامـهائی را مردود مـی شمارد کـه رهبر آن مدعی مـهدویت باشد وبه عنوان قائم آل محمد قیـام کند یـا هدف غیرالهی داشته باشد یـا بدون تهیـه مقدمات واسباب لازم وقبل از فرارسیدن زمان مناسب اقدام شود.اما اگر رهبرقیـام نـه بـه عنوان مـهدویت ونـه بـه منظور تأسیس حکومتی دربرابر حاکمـیت الله. بلکه بـه منظور دفاع از اسلام وقرآن ومبارزه با ظلم واستکبار، وبقصد تأسیس حکومت عدل الهی واجرای کامل قوانین آسمانی قیـام کرد واسباب ومقدمات نـهضت را نیز پیش بینی نمود، ومردم را بـه یـاری طلبید، روایـات مذکور چنین نـهضت وانقلابی را مردود نمـی شمارد. وپرچم چنین نـهضتی پرچم طاغوت نیست بلکه پرچم ضد طاغوت است. تأسیس چنین حکومتی دربرابر الله نیست بلکه بـه منظور حاکمـیت الله ودرمسیر حکومت جهانی حضرت مـهدی وزمـینـه ساز آن مـی باشد. بنابراین، احادیث مذکور مخالف چنین قیـام ونـهضتی نخواهد بود.
خلاصه ونتیجه گیری بحث
چون بحث ما بـه طول انجامـید لازم هست به خلاصه دو بخش اشاره کنیم سپس بـه نتیجه گیری بپردازیم. دربخش اول این مطالب بـه اثبات رسید.
۱ - قوانین وبرنامـه های سیـاسی واجتماعی، بخش عظیمـی از اسلام را تشکیل مـی دهد. مانند جهاد، دفاع، مبارزه با ظلم وبیدادگری، دادگستری وعدالتخواهی، قوانین کیفری وجزائی وحقوقی ومدنی، امربه معروف ونـهی ازمنکر، روابط مسلمـین با خودشان وبا کفار، ووو...
۲ - احکام وقوانین اسلام به منظور پیـاده شدن آمده نـه به منظور خواندن وبحث ونوشتن.
۳ - اجرای کامل قوانین اسلام بـه تأسیس حکومت وتشکیلات وسیع اداری نیـازمند است. حتما همـیشـه دربین مسلمـین افرادی باشند کـه مسؤولیت اجرای قوانین آسمانی را برعهده بگیرند وبه این وسیله جامعه مسلمـین را اداره کنند. بنابراین، حکومت درمتن اسلام قرار دارد وبدون آن اسلام نمـی تواند بـه طور کامل پیـاده شود.
۴ - پیـامبر اسلام مسؤولیت اداره امور مسلمـین وپیـاده قوانین اسلام را عملاً برعهده داشت.
۵ - وجوب اجرای کامل قوانین سیـاسی واجتماعی اسلام، درزمان حیـات رسول خدا خلاصه نمـی شود بلکه حتما تا قیـامت تداوم یـابد.
۶ - درزمانیکه پیـامبر درقید حیـات باشد یـا مردم بوجود امام معصوم ومبسوط الید دسترسی داشته باشند، مسلمـین موظفند درتأسیس حکومت الهی وتحکیم قدرت پیـامبر یـا امام تلاش وجهاد کنند ومطیع فرمانـهایش باشند. واگر چنین فرد معصومـی دربین مسلمـین نیست بازهم موظفند فقیـهی پرهیزکار ومدیر وآشنای با امور مسلمـین را شناسائی وبه رهبری جامعه برگزینند ودرتحکیم قدرت وولایت او بکوشند ومطیع فرمانـهایش باشند. یعنی حکومتی را بـه وجود آورند کـه مجری کامل قوانین وبرنامـه های اسلام باشد واینست معنای حکومت اسلامـی درون بخش دوم این بحث نیز با احادیث مخالف ومفاد آنـها آشنا شدید.
اکنون وجدان پاک شما را بـه داوری مـی طلبم. آیـا احادیث مذکور با آن سند ودلالتی کـه ملاحظه کردید مـی توانند یک چنین وظیفه قطعی ومـهمـی، یعنی وجوب اجرای کامل قوانین اسلام را از عهدهمسلمـین ساقط سازند؟ آیـا مـی توانند دربرابر آن همـه آیـات وروایـات وجوب جهاد ودفاع وامربه معروف ونـهی از منکر ومبارزه با ظلم وبیدادگری ودفاع از محرومـین ومستضعفین مقاومت نمایند وچنین تکلیف مـهمـی را درزمان غیبت ولی عصر از عهده مسلمـین ساقط سازند؟ آیـا با این قبیل احادیث مـی توان گفت کـه شارع مقدس اسلام، دراین زمانـها دست از احکام سیـاسی واجتماعی خویش برداشته واجرای آنـها رابه زمان ظهور حضرت مـهدی علیـه السلام موکول نموده است؟ آیـا با این قبیل احادیث مـی توان گفت کـه حتی اگر اساس اسلام هم درمعرض خطر دشمنان اسلام قرار گرفت برمسلمـین لازم نیست از آن دفاع کنند؟ آیـا مـی توان گفت کـه حتی اگر کفار ومشرکین برمسلمـین سلطه یـافتند وتمام شؤون آنـها را درقبضه خویش درآوردند وبرجان ومال وناموس وشرف آنـها مسلط شدند مسلمـین جز سکوت وتماشای صحنـه های فساد وبدبختی ورنج ومحرومـیت وظیفه ای ندارند حتما صبرکنند که تا امام زمان علیـه السلام ظاهر شود وجهان را اصلاح کند؟ آیـا احادیث مذکور با چنین اسناد ومفادی کـه داشتند مـی توانند دربرابر این قبیل آیـات مقاومت نمایند؟ (فقاتلوا ائمة الکفر انـهم لا ایمان لهم)(۴۷۷) (وقاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة)(۴۷۸) (وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة ویکون الدین کله لله)(۴۷۹) (ومالکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین)(۴۸۰). (فقاتلوا اولیـا الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفاً)(۴۸۱). (وجاهدوا فی الله حق جهاده)(۴۸۲) (وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلوکم ولا تعتدوا)(۴۸۳) (ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینـهون عن المنکر)(۴۸۴). (یـا ایـها الذین آمنوا کونوا قوامـین بالقسط شـهدا الله).(۴۸۵) (واعدّوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون بـه عدوالله وعدوکم)(۴۸۶). ودهها آیـه وصدها حدیث دیگر از این قبیل. نـه، هرگز. احادیث مذکور چنان توانی را ندارند کـه تکالیف قطعی وضروری ودائمـی اسلام را از عهده مسلمـین ساقط سازند، بلکه عموم مسلمـین موظفند درگسترش دین ودفاع از اسلام ومسلمـین واجرای کامل احکام وبرنامـه های حیـاتبخش قرآن تلاش وجدیت کنند، گرچه مستلزم قیـام وجهاد همگانی باشد.
مخصوصاً علمای دین وفقهای اسلام درون انجام این امر مـهم، مسؤولیت سنگین تری را برعهده دارند.زیرا آنـها وارثان پیـامبران ونگهبانان دین وپناه گاه مردم هستند. مگر علماو فقها حق دارند دربرابر کفارومستکبرین وطاغوتیـان کـه امت اسلامـی را بـه روز سیـاه نشانده اند، سکوت کنند ومستضعفین ومحرومـین را درقیـام همگانی تشویق ورهبری نکنند؟ مگرامـیرالمؤمنین علیـه السلام نمـی فرماید؛ اما والذی فلق الحبة وبرأ النسمة لولا حضورالحاضر وقیـام الحجة بوجود الناصر ومااخذالله علی العلما ان لا یقارّ واعلی کظة ظالم ولا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها(۴۸۷) یعنی بـه خدائی سوگند کـه دانـه را شکافت وانسان را آفرید. اگر آن جمعیت (انبوه) به منظور بیعت من حاضر نمـی شدند. وبه این وسیله حجت برمن تمام نمـی شد، واگر نبود کـه خدا از علما پیمان گرفته کـه برپرخوردن ظالم وگرسنـه ماندن مظلوم رضایت ندهند، بدون تردید مـهار شتر خلافت را برکوهانش مـی انداختم که تا هرجا کـه خواهد برود. مگر امام حسین علیـه السلام از پیـامبر نقل نکرده کـه فرمود؛ من رای سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً لعهدالله مخالفاً لسنة رسول الله صلی الله علیـه وآله یعمل فی عبادالله بالاثم والعدوان فلم یغیرّ علیـه بفعل ولا قول کان حقاً علی الله یدخله مدخله.(۴۸۸) یعنی هرکه سلطان ستمگری را ببیند کـه حرام خدا را حلال کرده وعهد خدا را درهم شکسته وبا سنت وقانون پیـامبر مخالفت نموده ودرمـیان بندگان خدا مرتکب گناه وعدوان مـی شود، واورا دربرابر چنین سلطان ستم پیشـه ای با عمل وگفتار بـه مخالفت برنخیزد برخداوند هست که چنین شخصی را درجایگاه همان ستمگر (جهنم) وارد کند.
بازهم امام حسین علیـه السلام مـی فرماید: ذالک بان مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلما بالله الامنا علی حلاله وحرامـه، فانتم المسلوبون تلک المنزلة وماسلبتم ذالک الاّ بتفرقکم عن ا لحق واختلافکم فی السنة بعد البینة الواضحة ولو صبرتم علی الاذی وتحملتم المؤمنة فی ذات الله کانت امور الله عیکم ترد وعنکم تصدروالیکم ترجع ولکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم واستسلمتم امورالله فی ایدیـهم یعملون بالشبهات ویسیرون فی الشـهوات، سلّطهم علی ذالک فرارکم من الموت واعجابکم بالحیـاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفا فی ایدیـهم فمن بین مستعبد مقهور وبین مستضعف علی معیشتهم مغلوب، یتقلبون فی الملک بآرائهم ویستشعرون الخزی باهوائهم اقتدا بالاشرار وجرأة علی الجبار(۴۸۹) یعنی بـه این جهت هست که مجاری امور واحکام بـه دست علما الهی مـیباشد کـه امـین برحلا ل وحرام خدا مـی باشند. بعد شمائید کـه این مقام ومنزلت را از دست داده اید. واین مقام از شما سلب نشده مگر دراثر افتراق شما از حق واختلافتان درسنت پیـامبر بعداز اینکه ادله روشنی داشتید. واگر براذیتها صبر مـی کردید وشدائد وسختیـها را درراه خدا تحمل مـی نمودید امور خدا برشما وارد مـی شد واز شما صدور مـی یـافت وبه شما مراجعه مـی شد. ولی شما (دراثرکوتاهی درانجام وظیفه) ستمگران را درجایگاه خودتان مستقر ساختید. وامورالهی (اداره امت) را بـه دستشان سپردید که تا درشبهات (بمـیل خودشان) رفتار کنند ودنبال امـیال وخواسته هایشان بروند. آری فرارشما از مرگ وعلاقه بـه حیـات دنیـا بود کـه آنـها را برشما مسلط ساخت.شما بودید کـه مردمان ضعیف ومحروم را دردست ستمکاران رها ساختید که تا برخی را خویش قرار دهند وبعضی را ناتوان ومحتاج لقمـه نانی قرار دهند. وستمکاران مطابق مـیلشان مملکت را ادراه کنند وذلت ورسوائی را برخودشان وملتشان هموار سازند ودراین باره از اشرار وبدان پیروی مـی کنند وبرمخالفت با خداوند جبار جرات مـی ورزند.
آری علماوفقهای اسلام یک چنین وظیفه سنگینی رابرعهده دارند. واگر درانجام این مسؤولیت بزرگ کوتاهی کنند درقیـامت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. وظیفه علما فقط درس وبحث وحاشیـه وتقریرات نویسی واقامـه نمازجماعت ومسأله گفتن نیست بلکه وظیفه بزرگتر آنـها حفظ دین ودفاع از اسلام ومسلمـین ومبارزه با کفر واستکبار وسعی دراجرای کامل قوانین واحکام اسلام مـی باشد. کـه اگر دراین باره کوتاهی کنند نزد خداوند قهار عذر وبهانـه ای ندارند. وتمسک جستن بـه چند حدیث ضعیف ومجمل هم نمـی تواند چنین مسؤولیت سنگینی را از دوش آنـها بردارد. آیـا خداوند متعال وپیـامبرگرامـی اسلام بما اجازه مـی دهند کـه در برابر توطئه های شوم وخطرناک دشمنان اسلام واوضاع اسفناک ورقتبار کشورهای اسلامـی سکوت کنیم وهمانند سابق بـه درس وبحث واقامـه نمازمان اکتفا کنیم؟! نـه هرگز.
کیفیت ظهور
جلسه طبق معمول درساعت هشت، رسمـیت یـافت واولین سؤال را آقای دکتر مطرح کرد:
دکتر: کیفیت ظهورصاحب الامر علیـه السلام ر اجمالاً بیـان کنید.
هوشیـار: ازاحادیث اهل بیت چنین استفاده مـی شود: هنگامـی کـه اوضاع عمومـی جهان مساعد گشت وافکار جهانیـان به منظور پذیرش حکومت حق آماده شد، خداوند متعال بـه مـهدی اجازهء نـهضت مـی دهد. بعد ناگهان درمکه ظاهر مـی گردد ومنادی حق بشارت ظهورش را بـه سمع جهانیـان مـی رساند. مردان برگزیدهء جهان کـه درچندین روایت تعدادشان سیصد وسیزده نفر تعیین شده اولین ندای حق را لبیک گفته دراولین ساعات دعوت، مجذوب مغناطیس ولایت مـی گردند.
حضرت صادق (علیـه السلام) فرمود: هنگامـیکه صاحب الزمان ظهور نمود، جوانان شیعه بدون وعدهء قبلی، درهمان شب خودشان را بـه مکه مـی رسانند(۴۹۰) سپس دعوت عمومـی خویش را شروع مـی کند. مردم رنجیده واز همـه جا مأیوس دورش اجتماع مـی نمایند وبا او بیعت مـی کنند ودراندک زمانی، سپاه انبوهی از مردان شجاع وفداکار واصلاح طلب جهان، برایش مجهز مـی شوند. امام محمدباقر وامام جعفر صادق (علیـه السلام) درتوصیف یـاران قائم فرموده اند: شرق وغرب جهان را اشغال مـی کنند، تمام موجودات جهان را مسخر مـی گردانند، هریک از آنـها نیروی چهل مرد دارد وقلوبشان از پاره های آهن سخت تر هست به طوریکه اگر درون راه هدف بـه کوههای آهن برخورد نمایند آنـها را پاره مـی کنند وتا وقتی کـه رضایت خدا فراهم نشود از جنگ دست نمـی کشند(۴۹۱).
درآن موقع، زمامداران خودسر وستمگران بی وجدان، احساس خطر مـی نمایند ودر صدد دفاع برمـی آیند وندای مخالفت را بـه هم مسلکان خویش مـی رسانند، اما سربازان عدالتخواه واصلاح طلبان جهان کـه ازجور وتعدی خسته شده اند، تصمـیم نـهایی را مـی گیرند، با اتحاد وکوشش بـه آنـها حمله مـی نمایند، با تأییدات خداوندی ستمکاران را ریشـه کن نموده قتل عامشان مـی کنند، رعب وترس همـه را فرا مـی گیرد وتسلیم دولت حق مـی گردند.
بسیـاری از کفاربه واسطهء دیدن علائم صدق وحقیقت، بـه دین اسلام مـی گروند، آنـهایی کـه درکفر وظلم خویش اصرار ورزند بـه دست لشکر مـهدی قتل عام مـی شوند. یگانـه دولت مقتدر ونیرومند اسلام درسرتاسر زمـین تشکیل مـی یـابد ومردم از جان ودل درحفظ وحراست آن کوشش مـی نمایند (۹۳)..دین اسلام عمومـی مـی گردد ودرتمام بلاد داخل مـی شود (۹۴)
سرنوشت کفار
دکتر: درعصردولت مـهدی سرنوشت کفار ومشرکین چیست؟
هوشیـار: از آیـات وروایـات استفاده مـی شود کـه درعصر مـهدی(علیـه السلام) حکومت وقدرت زمـین از کفارغیر کتابی ومادیین گرفته مـی شود ودردست مسلمـین ورجال شایستهء جهان واقع مـی شود. از باب نمونـه چند آیـه را تذکر مـی دهم: خداوند متعال درسورهء انبیـاء آیـهء ۱۰۵ مـی فرماید: ما درزبور نوشتیم بعداز آنکه درتوراة نوشته بودیم کـه بندگان شایستهء ما وارث زمـین خواهند شد.
درسورهء صف آیـهء ۹ مـی گوید: او خدایی هست که رسولش را باهدایت وآیین حق فرستاد که تا برتمام ادیـان غالب گردد، گرچه مشرکین کراهت داشته باشند. درسورهء نور آیـه ۵۴ مـی گوید: خدا بهانیکه ایمان آوردند وعمل شایسته انجام دادند وعده داد کـه آنان را خلیفهء زمـین گرداند، چنانکه پیشینیـان آنان را بـه خلافت رسانید. ونوید داد، دینی را کـه برایشان پسندیده است، با قدرت ونیرومند گرداند وترسشان را بـه ایمنی تبدیل کند که تا مرا بپرستند وشرک نیـاورند.
درسوره قصص آیـه ۴ مـی گوید: ما اراده نمودیم برکسانی کـه درزمـین زبون شمرده مـی شوند، منت نـهاده، پیشوا ووارث زمـین شان گردانیم وقدرتی بـه آنان عطا کنیم.
این آیـات بشارت مـی دهند روزی خواهد آمد کـه قدرت وفرماندهی جهان، بـه دست مؤمنین ومسلمـین شایسته وبالیـاقت واقع خواهد شد ونور اسلام تمام ادیـان را تحت الشعاع قرار مـی دهد وبرآنـها غالب مـی گردد. از احادیث استفاده مـی شود کـه درعصر دولت مـهدی دستگاه شرک وکفراز زمـین برچیده مـی شود وجزموحد ویکتاپرست وگویندهء کلمـهء توحید، احدی درزمـین باقی نمـی ماند. از باب نمونـه:
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: اگر ازعمر دنیـا بیش ازیک روز هم باقی نمانده باشد خدا مردی را کـه نامش نام من واخلاقش اخلاق من وکنیـه اش ابوعبد الله است، مبعوث مـی کند وبوسیلهء اودین را - بـه عظمت اولی خود - برمـی گرداند وفتوحاتی را نصیبش مـی کند وبه جز گویندهء کلمـهء توحیدی روی زمـین باقی نخواهد ماند. بـه آن حضرت عرض شد: مرد مذکوراز نسل کدام فرزندانت بـه وجود مـی آید؟ پیغمبردستش را بـه حسین زده فرمود:ازاین(۴۹۲).
حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) - درحدیثی - فرمود: قائم واصحابش آن قدر جنگ مـی کنند که تا دیگر مشرکی باقی نماند(۴۹۳).
سرنوشت یـهود ونصاری
دکتر: یـهود ونصاری کـه دینشان آسمانی هست به چه سرنوشتی گرفتار مـی شوند؟
هوشیـار: ظاهر بعض آیـات این هست که یـهود ونصاری که تا قیـامت باقی خواهند ماند.
خداوند متعال، درسورهء مائده مـی فرماید: ما ازانیکه ادعای نصرانیت داشتند پیمان گرفتیم. بعد قسمتی از پندهای ما را فراموش نمودند، ما هم دشمنی وکینـه را که تا قیـامت دربینشان انداختیم(۴۹۴).
درسورهء آل عمران مـی فرماید: خدا بـه عیسی فرمود: من ترا گرفته بسوی خویش برآرم واز کفار دورت نمایم وپیروانت را که تا قیـامت بالا دست ومسلط برکفار گردانم(۴۹۵).
خداوند متعال درآیـهء اول مـی گوید: دشمنی وکینـه توزی را تاقیـامت دربین نصاری خواهم انداخت. ودرآیـهء دوم وعده داده که: نصاری تاقیـامت برتر از کفار باشند. مقتضای ظاهر این دو آیـه این هست که: کیش نصاری تاقیـامت ودرعصر دولت مـهدی نیز برجا خواهند ماند.
درسورهء مائده مـی گوید: یـهودان گفتند: دست خدا بسته هست دست خودشان بسته باد وبسزای این ناروا کـه به خدا نسبت دادند ملعون شوند، بلکه دست رحمت او گشوده هست وهرچه بخواهد انفاق مـی کند. قرآنی کـه برتو نازل گشته سرکشی وکفر بسیـاری ازآنـها را افزون مـی کند وتا قیـامت درمـیانشان دشمنی وکینـه انداختیم(۴۹۶).
چنانکه ملاحظه مـی فرمایید، ظواهر این آیـات دلالت مـی کنند کـه کیش یـهود ونصاری که تا قیـامت باقی خواهد ماند.
از بعض احادیث نیزهمـین موضوع استفاده مـی شود.ازباب نمونـه:
ابوبصیرمـی گوید: بـه امام صادق(علیـه السلام) عرض کردم: صاحب الامربا اهل ذمـه - یـهود ونصاری - چه مـی کند؟ فرمود: مانند پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) با آنان مصالحه مـی کند، آنـها هم با کمال ذلت جزیـه مـی دهند(۴۹۷).
حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) فرمود: صاحب الامر مـهدی نامـیده شد به منظور اینکه تورات وسائر کتابهای آسمانی را از غاری کـه درانطاکیـه واقع شده استخراج مـی نماید، بین اهل تورات با توراة وبین اهل انجیل با انجیل وبین اهل زبور با زبور وبین اهل قرآن با قرآن قضاوت خواهد کرد(۴۹۸).
در مقابل این آیـات وروایـات، احادیث مخالفی هم وجود دارد کـه دلالت مـی کنند درعصر دولت مـهدی(علیـه السلام) غیر ازمسلمانان احدی روی زمـین باقی نمـی ماند، آن حضرت دین اسلام را بریـهود ونصاری عرضه مـی دارد هرپذیرفت از کشته شدن نجات مـی یـابد وهرامتناع ورزید بـه قتل مـی رسد. از باب نمونـه:
ابن بکیر مـی گوید: تفسیرآیـهء - وله اسلم من فی السموات والارض طوعاً وکرهاً والیـه یرجعون - را ازحضرت ابو الحسن (علیـه السلام) پرسیدم. فرمود: آیـهء مذکور درشأن قائم نازل شده است. وقتی آن جناب ظاهر شد دین اسلام را بریـهود ونصاری وصابئین وکفار شرق وغرب، عرضه مـی دارد، بعد هربا مـیل واختیـار اسلام بیـاورد بنماز وزکوة وسائر واجبات امرش مـی کند وهراز قبول اسلام امتناع ورزید گردنش را مـی زند، که تا اینکه درشرق وغرب زمـین، جز موحد خداپرستی باقی نماند. ابن بکیر مـی گوید: بـه آنحضرت عرض کردم فدایت شوم، مردم جهان زیـادتر از آنند کـه کشته شوند؟ فرمود: هرگاه خدا کاری را اراده کرد زیـاد را کم، وکم را زیـاد مـی گرداند(۴۹۹).
حضرت ابو جعفر(علیـه السلام) فرمود: خداشرق وغرب جهان را به منظور صاحب الامر مفتوح مـی کند آن قدر جنگ مـی کند که تا اینکه جز دین محمد دینی باقی نماند(۵۰۰).
حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) درتفسیر آیـهء ذیل فرمود: بـه طوری مـی شود کـه احدی باقی نمـی ماند مگر اینکه بـه محمد ایمان بیـاورد(۵۰۱).
چنانکه ملاحظه فرمودید احادیث دودسته اند: یک دسته موافق قرآن، دستهء دیگر مخالفآن، لیکن بردانشمندان پوشیده نیست کـه احادیث موافق قرآن براحادیث مخالف مقدمند وآنـها را از اعتبار ساقط مـی سازند. بنابراین، یـهود ونصاری درعصر دولت مـهدی باقی خواهند ماند لیکن ازعقیدهء تثلیث وشرک دست برمـی دارند وخداپرست مـی شوند وتحت الحمایـهء حکومت اسلامـی بـه زندگی خویش ادامـه مـی دهند. درعین حال، دولتهای باطل سقوط مـی کنند وقدرت جهان دردست مسلمانان صلاحیتدار واقع مـی شود ودین اسلام دین جهانی وبرتمام ادیـان غالب مـی گردد وبانگ توحید از همـه جا بلند مـی شود. امام صادق علیـه السلام فرمود: هنگامـیکه قائم ما قیـام کرد هیچ نقطه ای از زمـین نیست جزاینکه آوای: اشـهدان لا اله الا الله وان محمداً رسول الله درآنجا بلند مـی شود(۵۰۲).
حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم قیـام کرد دولت باطل به منظور همـیشـه سقوط مـی کند(۵۰۳).
حضرت ابوجعفر(علیـه السلام) درون تفسیر آیـهء ذیل فرمود: این آیـه درباره ائمـه ومـهدی ویـارانش نازل شده است، خدا آنان را برشرق وغرب زمـین فرمانده وحاکم مـی گرداند بواسطهء آنان دین را تقویت مـی کند وبدعتها وباطل را از بین مـی برد - چنانکه نادانان حق را پایمال کرده اند - بـه طوریکه دیگر از ظلم اثری باقی نمـی ماند. وظیفه امر بـه معروف ونـهی از منکر را انجام مـی دهند(۵۰۴).
ابوبصیر مـی گوید: خدمت امام حعفر صادق(علیـه السلام) عرض کردم یـابن رسول الله! قائم شما اهل بیت کیست؟ فرمود: ابابصیر! او پنجمـین فرزند پسرمن موسی است، پسربهترین کنیزان خواهد بود. بـه قدری غیبتش طولانی مـی شود کـه گروهی بـه شک مـیافتند. بعداً خدا ظاهرش مـی نماید وشرق وغرب زمـین را بـه دستش فتح مـی کند. عیسی بن مریم نازل مـی شود وپشت سرش نماز مـی خواند. درآن عصر، زمـین بـه نور خدا روشن مـی گردد وتمام نقاطیکه غیر خدا درآن عبادت شده بـه عبادتگاه خدا تبدیل مـی شود. دین مخصوص خدا مـی گردد، گرچه مشرکین از آن کراهت داشته باشند(۵۰۵) پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه علی(علیـه السلام) فرمود: ا بعد ازمن دوازده نفرند، اولشان تو وآخرشان قائمـی هست که خدا بـه دست وی شرق وغرب جهان را مفتوح مـی گرداند(۵۰۶).
مـهندس: من موضوعی درون این رابطه بـه خاطرم رسید ولی مثل اینکه وقت، کمـی گذشته ونباید بیش از این مزاحم آقای دکتر وسایر دوستان شد واگر اجازه بفرمایید درجلسه بعد مطرح کنم.
جلسه خاتمـه یـافت وقرار شد هفته آینده همـه دوستان درمنزل آقای جلالی گردهم آیند.
آیـا اکثر جهانیـان کشته مـی شوند؟
با رسمـیت جلسه درمنزل آقای جلالی، آقای هوشیـار بعد ازیک مقدمـه کوتاه گفت بحمدالله جلسات پرباری داشتیم ومن فکر مـی کنم بسیـاری از مسائل کـه به نظر برادران مشکل مـی آمد که تا حدودی حل شده باشد لذا خوب هست اگر مسئله مـهمـی بنظر برادران مـی رسد مطرح نمایند.
مـهندس: بردانشمندان پوشیده نیست کـه مسلمـین فعلی جهان نسبت بـه سائر ادیـان، دراقلیتند. اکثر قابل توجه ساکنین زمـین را غیر مسلمان تشکیل مـی دهد. شیعیـان نیز، نسبت بـه سائر مذاهب مسلمـین اقلیت دارند. دربین شیعیـان نیز، ستمکاران بسیـاری وجود دارند. جمعیت کنونی جهان چنین هست وبرطبق جریـان عادی واز روی قیـاس، آینده هم بـه همـین منوال خواهد بود. بنابراین، مـی توان حدس زد کـه درعصر ظهور مـهدی موعود نیز شیعیـان درون اقلیت خواهند بود. با توجه بـه این محاسبه ومقایسه، از جنابعالی سؤال مـی کنم: آیـا معقول وباوری هست که اکثر قریب بـه اتفاق جهانیـان بـه دست گروه قلیلی شیعه ولشکر امام زمان کشته شوند ودم نزنند؟! علاوه براین، اگر اکثر اهل جهان کشته شوند زمـین بـه گورستانی تبدیل مـی شود واقلیت باقی مانده حتما برگورستان پهناور جهان حکومت نمایند وچنین عملی را نمـی توان اصلاحات وحکومت جهانی نامـید!!!
هوشیـار: جناب آقای مـهندس! ما از اوضاع آیندهء جهان اطلاع کافی نداریم ونمـی توانیم آینده را برطبق گذشته قیـاس کنیم. قدر مسلم این هست که مردم از حیث استعداد وافکاردر ترقی وتکامل هستند وبرای پذیرفتن حق آماده تر مـی گردند. اکنون شنیده مـی شود کـه بسیـاری از روشنفکران شرق وغرب، توجه پیدا کرده اند کـه ادیـان ومسلکهای خودشان قدرت ندارند وجدان آنان را قانع سازند. از سوی دیگر غریزهء خدا پرستی ودین جویی آرامشان نمـی گذارد لذا درجستجوی آیینی هستند کـه از هرگونـه عقائد فاسد وخرافات منزه باشد وقدرت ومعنویتی داشته باشد کـه خواسته های درونی آنان را تأمـین واز غذای معنوی وروحانی بهره مندشان کند. از این رهگذر هست که مـی توان حدس زد جامعه بشریت درآیندهء نزدیک بـه حقانیت ومتانت احکام ومعارف اسلام پی مـی برد وبرایش روشن مـی شود کـه یگانـه آیینی کـه مـی تواند بـه خواسته های درونی پاسخ مثبت بدهد وسعادت جسمانی وروانی را تأمـین کند، فقط وفقط، دین مقدس اسلام هست وبس.
متأسفانـه ما چنان همت عالی ووسیلهء کافی دردست نداریم که تا مردم جهان را از معارف پاک وحقایق نورانی اسلام مطلع گردانیم. اما حس حقیقت جویی مردم از یک طرف، معارف واحکام متین اسلام از طرف دیگر عاقبت این مشکل را حل مـی کند. درآن هنگام هست که جهانیـان فوج فوج داخل اسلام مـی شوند ومسلمـین اکثریت پیدا مـی کنند.
علاوه بر این از اوضاع عمومـی زمان ظهور مـی توان پیش بینی نمود کـه وقتی مـهدی موعود ظاهر شد وحقایق اسلام را بـه مردم جهان عرضه داشت وبرنامـهء انقلابی واصلاحی اسلام را بسمع آنان رسانید بسیـاری از مردم اسلام را قبول مـی کنند واز قتل نجات مـی یـابند زیرا از یک طرف، استعداد مردم به منظور درک حقائق بـه حد کمال رسیده از طرف دیگر معجزاتی را بـه دست امام زمان(علیـه السلام) مشاهده مـی کنند، از طرف دیگر، اوضاع عمومـی جهان را غیرعادی وفوق العاده مـی یـابند واعلام خطر رهبر انقلاب بـه گوششان مـی رسد. این اوضاع سبب مـی شود کـه مردم جهان فوج فوج بـه دست مـهدی موعود اسلام اختیـار نمایند واز قتل نجات یـابند.
اماانیکه با تمام این اوضاع از پذیرفتن اسلام امتناع ورزند بعد یـهود ونصاری کـه قبلاً گفتیم کشته نمـی شوند وتحت الحمایـهء دولت اسلامـی زندگی مـی کنند فقط کفار وستمگران معاند وستیزه گر هستند کـه به دست لشکر مـهدی دادگستر هلاک مـی گردند، وتعداد آنـها هم چندان زیـاد نخواهد بود.
معارف اسلام از قم بسمع جهانیـان مـی رسد
چنانکه از احادیث اهل بیت پیش بینی مـی شود، درآیندهء نزدیک روحانیت مقدس شیعه، بیش از پیش، بـه ارزش ومتانت عقائد واحکام مذهب تشیع وقوف یـافته اوضاع آشفتهء خود را سروسامان ونظمـی خواهد داد باوسائل تبلیغات روزمجهز مـی شود وحقایق نورانی واحکام محکم قرآن را کـه سعادت انسانیت درآنـها تضمـین شده است، بـه جهانیـان معرفی مـی نماید واسباب عظمت وپیشرفت اسلام وظهور حضرت ولی عصر را فراهم خواهد کرد - بامـید آنروز -.
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: بـه زودی کوفه از مؤمنین خالی مـی گردد. علم ودانش مانند ماری کـه در خویش مخفی شود، ازآن شـهر رخت بربسته اثری از آن دیده نمـی شود. بعداً درشـهر قم ظاهر مـی شود، آن شـهر معدن علم وفضل مـی گردد - وازآنجا بـه سائر بلاد پخش مـی شود بـه طوریکه نادانی درزمـین باقی نمـی ماند. حتی زنـها.
این قضیـه، نزدیک ظهور قائم ما بـه وقوع خواهد پیوست بعد خدا قم واهلش را بـه منزلهء حجت قرار مـی دهد، واگر چنین نبود زمـین اهلش را فرومـی برد وحجتی باقی نمـی ماند. علم ودانش از شـهرقم بـه تمام بلاد شرق وغرب پخش مـی شود وحجت برجهانیـان تمام مـی گردد، بـه طوریکه درتمام زمـین فردی پیدا نمـی شود کـه علم ودین بـه گوشش نرسیده باشد. بعداز آن، قائم ما ظهور مـی کند واسباب عذاب وغضب خدا مـهیـا مـی گردد، زیرا خدا موقعی از بندگانش انتقام مـی کشد کـه حجت اورا انکار نمایند(۵۰۷).
امام صادق(علیـه السلام) فرمود: خداوند متعال بـه شـهر کوفه وساکنینش برسائر بلاد واهالی آنـها احتجاج نمود شـهرقم را نیزبربلاد دیگر حجت قرار مـی دهد وبه واسطهء اهالی آن شـهر، برجمـیع مردم مشرق ومغرب - ازجن وانس - احتجاج خواهد کرد خدا قم واهلش را زبون وذلیل نمـی کند بلکه توفیقات وتأییدات خداوندی همواره شامل حالشان خواهدبود. سپس فرمود: دین ومتدینین قم، کم ارج بوده مورد توجه واقع نخواهند شد، اگر جز این بود قم خراب واهلش نابود مـی شدند، حجتی برسائر بلاد باقی نمـی ماند وآسمان قرار نمـی گرفت ولحظه ای بـه جهانیـان مـهلت داده نمـی شد. قم واهلش از تمام حوادث ناگوار محفوظ خواهند ماند. زمانی خواهد آمد کـه شـهر قم وساکنینش، برتمام مردم حجت گردند وآن درون زمان غیبت قائم ما هست تا وقت ظهورش. اگر چنین نبود زمـین اهلش را فرو مـی برد. فرشتگان خدا تمام بلیـه ها را از قم وساکنینش دفع مـی کنند، هرستمکاری کـه به آنشـهر قصد تجاوز وتعدی نماید، هلاک کنندهء ستمکاران کمرش را مـی شکند وبه پیش آمد سخت یـا مصیبت دردناک یـا دشمن مقتدری مشغولش مـی سازد. خداوند متعال توجه بـه قم واهالی آن را از یـاد ستمکاران مـی برد چنانکه ذکرخدا را فراموش کرده اند(۵۰۸).
امـیر المؤمنین علیـه السلام فرمود: مردی از قم مردم را بـه سوی حق دعوت مـی کند، گروهی دعوتش را مـی پذیرند ودراطرافش گرد مـی آیند کـه مانند پاره های آهن مـی باشند وبادهای تند نمـی تواند آنـها را از جای برکند. از جنگ خسته نمـی شوند وترس ندارند. فقط برخداوند توکل دارند وسرانجام پیروزی از آن پرهیزکاران خواهد بود(۵۰۹).
جلالی: شما پیش بینی کردید کـه درآینده، اسلام ومسلمـین اکثریت پیدا مـی کنند، حدس شما با بعضی از احادیث سازش ندارد، مثلاً:
پیغمبر فرمود: زمانی خواهد آمد کـه از قرآن جز اثری وازاسلام جزنامـی باقی نمـی ماند، مسلمان نامـیده مـی شوند اما از تمام مردم، از اسلام دورترند. مساجدشان تعمـیر ولی ازهدایت خالی است(۵۱۰).
هوشیـار: پیغمبر دراین قبیل احادیث بیش از این نفرموده کـه روزی خواهدآمد کـه حقیقت وواقعیت اسلام از بین مـی رود وبیش از صورتی ازآن باقی نمـی ماند وبا اینکه مسلمانند از حقیقت اسلام فرسنگها دورند. ولی این موضوع با اکثریت داشتن مسلمـین نیز سازش دارد، زیرا ممکن هست درعین حالیکه مسلمانند ازحقیقت ونورانیت اسلام کم بهره باشند، غبار اندراس وکهنگی برپیکر مقدس اسلام نشسته باشد وبه واسطهء وجود مقدس ولی عصر آثار کهنگی زدوده شود وبنای دین تجدید گردد. چنانکه پیغمبراکرم فرمود: قسم بهی کـه جانم بـه دست اوست، اسلام ومسلمـین همواره درتزاید مـی باشند وشرک ومشرکین درتناقص خواهند بود. سپس فرمود: سوگند بهی کـه جانم بـه دست اوست بـه هر کجا کـه شب مـی رسد این دین نیز خواهد رسید(۵۱۱).
سخن راکوتاه کنم اولاً پیش بینی مـی شود کـه قبل از ظهور حضرت صاحب الامر مسلمـین اکثریت یـابند. ثانیـاً وقتی آن حضرت ظاهر شد، بسیـاری از جهانیـان مسلمان مـی گردند زیرا سطح علوم واستعداد بشر ترقی نموده وبرای پذیرفتن حق آمادگی یـافته اند چنانکه درون روایـات وارد شده است:
حضرت باقر(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم ما قیـام نمود خدا دست لطفش را برسربندگان مـی نـهد وحواسشان را جمع وعقولشان را کامل مـی گرداند(۵۱۲).
علی (علیـه السلام) فرمود: دردورهء آخرالزمان ودوران سختی ونادانی مردم، خداوند مردی را برانگیزد وبه واسطهء ملائکه خویش یـاریش کند ویـارانش را نگهداری نماید وبه وسیلهء آیـات وعلامات نصرتش دهد وبرتمام اهل زمـین پیروزش گرداند، که تا خواه وناخواه بـه دین حق درآیند. زمـین را از عدل وداد ونور وبرهان پرمـی کند. عرض وطول شـهرها برایش خاضع مـی شوند، بـه طوریکه هیچ کافری نماند جزاینکه ایمان آورد وناشایسته ای نماند جز اینکه صالح گردد(۵۱۳).
دشمنان شما بـه جان هم مـیافتند
موضوع دیگری کـه در حل اشکال آقای مـهندس کمک مـی کند این هست که:
از اوضاع عمومـی جهان وپیشرفت اختراعات خطرناک ومسابقه تسلیحاتی شرق وغرب وتنزل اخلاق بشریت، پیش بینی مـی شود کـه دول بزرگ بلکه یـهود ونصاری، بـه جان هم خواهند افتاد وبا سلاحهای کشنده، بسیـاری از جهانیـان را فدای حس خودخواهی ودرندگی خویش خواهند کرد. گروهی هم بـه واسطه پیدایش امراض خطرناک جان مـی دهند.
عبد الملک مـی گوید: درون مجلس حضرت باقر (ع) بلند شدم وبر دو دستم تکیـه داده گریستم وعرض کردم: امـیدوار بودم زمان قائم را درک کنم درون حالیکه قوتی داشته باشم. حضرت فرمود: آیـا راضی نیستید کـه دشمنان شما مشغول پیکار باشند وشما درون خانـه هاتان درون امان باشید؟ وقتی قائم ما قیـام کرد هریک از شما قوت وتوانایی چهل مرد را پیدا مـی کند، دلهایتان مانند پاره های آهن مـی شود کـه اگر بـه کوه ها بزنید آنـها را مـی شکافند وحکومت وخزینـه داری جهان، عاقبت از شما خواهد بود(۵۱۴).
امام صادق (ع) فرمود: پیش از قیـام قائم دو مرگ واقع خواهد شد، یکی مرگ سرخ ودیگری مرگ سفید. بـه طوریکه از هر هفت نفر پنج نفرشان هلاک مـی شوند. مرگ سرخ کشته شدن ومرگ سفید مردن بـه وسیله طاعون است(۵۱۵).
زراره مـی گوید: خدمت امام صادق (ع) عرض کردم: ندای آسمانی حق است؟ فرمود: آری بـه خدا سوگند، بـه طوریکه هر قومـی آن سخن را با زبان خودشان خواهند شنید. بعد از آن فرمود: قائم قیـام نمـی کند مگر وقتیکه از هر ده نفر نـه نفرشان هلاک گردند(۵۱۶)
جز جنگ چاره ای نیست
فهیمـی: آیـا ممکن نیست، بـه طوری زمـینـه قیـام مـهدی موعود آماده گردد کـه بدون جنگ وخونریزی، دولت خویش را تشکیل دهد؟
هوشیـار: بر طبق جریـان عادی، وقوع چنین امری بعید بـه نظر مـی رسد، زیرا هرچه هم سطح افکار بشر ترقی کند وافراد صالح وخیرخواه زیـاد گردند، باز هم افراد ستمگر وخودسر درون بین بشر وجود خواهند داشت کـه طبعا با حق ودادگری دشمن بوده با هیچ نیرویی از عناد خویش دست بردار نیستند. اینگونـه افراد به منظور دفاع از منافع شخصی خویش درون مقابل مـهدی موعود قیـام خواهند نمود وتا سرحد قدرت کارشکنی ومبارزه مـی نمایند. به منظور سرکوبی این جمعیت جز جنگ وخونریزی چاره ای نیست. از این جهت، احادیث اهل بیت، جنگ وخونریزی را حتمـی دانسته اند.
بشیر مـی گوید: خدمت ابی جعفر (ع) عرض کردم: مردم مـی گویند وقتی مـهدی قیـام نمود کارها طبعا برایش روبراه مـی شود وبه اندازه شاخ حجامتی هم خونریزی نمـی شود؟ حضرت فرمود: بـه خدا قسم چنین نیست، اگر چنین امری امکان داشت به منظور رسول خدا صورت مـی گرفت. درون صورتی کـه در جهاد با دشمن، دندان رسول خدا خون افتاد وپیشانی مبارکش شکست. بـه خدا قسم! نـهضت صاحب الامر هم تمام نمـی شود مگر اینکه درون مـیدان جنگ، عرق بریزیم وخونـها ریخته شود. سپس دست بـه پیشانی مبارکش مالید(۵۱۷).
سلاح مـهدی
جلالی: من شنیده ام: امام زمان با شمشیر وسیف قیـام مـی کند ولی این موضوع به منظور من قابل قبول نیست زیرا بشر تاکنون صدها نوع مـهمات وسلاحهای جنگی اختراع نموده است، بمب های آتش زای اتمـی وهیدرژنی تهیـه کرده کـه هریک از آنـها به منظور ویران شعاع چندین کیلومتر کفایت مـی کند وپیشرفت وترقی صنعت اسلحه سازی خواب خوش را از بشر سلب نموده است. باوجود این همـه وسائل جنگی کـه بشر درون اختیـار دارد ودر آینده نیز درون فن اسلحه سازی بـه ترقیـاتی نائل خواهد گشت چگونـه تصور مـی شود کـه مـهدی موعود وسپاهیـانش بـه وسیله شمشیر بجنگند وپیروز گردند؟!
هوشیـار: موضوع خروج مـهدی موعود، با شمشیر وسیف، درون احادیث منصوص هست از باب نمونـه:
امام محمد باقر (ع) فرمود: مـهدی از این جهت با جدش محمد شباهت دارد کـه با شمشیر قیـام مـی کند وستمکاران وگمراه کنندگان ودشمنان خدا ورسول را بـه قتل مـی رساند. با شمشیر وترس، نصرت مـی یـابد وهیچ یک از پرچمـهایش شکست خورده برنمـی گردد(۵۱۸).
لیکن خروج با سیف کنایـه از جنگ است. یعنی جنگ وخونریزی جزء برنامـه رسمـی مـهدی موعود است. مأمور هست دین اسلام را عالمگیر کند وجلو تعدیـات وبیدادگری را بگیرد گرچه با جنگ وتوسل بـه شمشیر باشد. برخلاف سیره ورویـهء پدران بزرگوارش کـه چنین مأموریت حادی نداشتند وبه پند واندرز اکتفا مـی نمودند. بنابراین، مقصود ازخروج با سیف، این نیست کـه سلاحهای جنگی او منحصربه شمشیر هست واز استعمال هرگونـه سلاح دیگری خودداری مـی کند بلکه ممکن هست آنجناب هم از سلاحهای جنگی روز استفاده نماید بلکه امکان دارد سلاحهای دیگری را اختراع کند کـه برتمام وسائل جنگی آنروز غالب گردد.
حقیقت مطلب این هست که ما ازحوادث وپیش آمدهای آیندهء جهان بی اطلاعیم واز سرنوشت انسانیت وصنایع بـه طور دقیق خبرنداریم بدینجهت هم حق نداریم بدون مدرک، آینده را برطبق گذشته قیـاس کنیم. ما نمـی دانیم درآینده، کدام کشور وملتی درون صنایع وعلوم وتمدن وقدرت برسایرین برتری وتفوق پیدا خواهد کرد. شاید درآینده، ملل متفرق اسلامـی از خواب غفلت بیدار شوند، اختلافات جزئی را کنار بگذارند وهمـه شان برادروار، زیر پرچم نیرومند توحید گردآیند. علوم ودستورات متین قرآن رابرنامـهء عملی خویش قرار دهند وبرنامـه های اصلاحی اسلام را بـه مرحلهء اجرا درآورند. ازثروتهای خدادادی خویش بهره برداری نمایند. ازحالت سستی وانزوا بیرون آیند ودرعلوم وصنایع واخلاق، پیشرو تمدن بشریت گردند. نیروی سرکش وافسار گسیختهء شرق وغرب را مـهار کنند وزمـینـهء نـهضت وظهور مصلح حقیقی ومـهدی موعود را فراهم سازند. بعد آنجناب ظاهر شود وبه واسطهء نیروی مقتدری کـه دراختیـار دارد ونصرت وتأییدات خداوندی وقدرت خارق العاده مقام ولایت، حکومتهای سرکش وستمکار را سرنگون سازد وحکومت توحید وعدالت را درون سرتاسر جهان تشکیل دهد. درآنـهنگام، دانشمندان ومخترعین جهان کـه به چشم خود مشاهده مـی کنند کـه نتیجهء زحمات وکوششـهای جان فرسای آنان کـه باید درراه صلح وصفا وبهتر ساختن زندگی تودهء مردم مصرف شود، درراه استعمار وبدام انداختن مردم بـه کار مـی رود وازاین موضوع رنج مـی برند ولی چاره ای نمـی یـابند، بدون شک ندای عدالت خواهی مـهدی اسلام را اجابت مـی کنند ودرراه پیشبرد هدفش کوشش مـی نمایند.
ما چه مـی دانیم شاید درآینده بشرازجهالت وعناد وعصبیت وخودسری دست بردارد وتولید واختراع سلاحهای هسته ای واتمـی را ممنوع سازد وبودجه های سنگین نظامـی را درراه توسعه فرهنگ عمومـی وامورعمرانی ورفاه بشر بـه مصرف برساند.
جهان درون عصر مـهدی
مـهندس: خواهشمندم اوضاع عمومـی جهان را درعصر دولت مـهدی بیـان کنید.
هوشیـار: ازاحادیث استفاده مـی شود که: وقتی مـهدی موعود(علیـه السلام) ظاهر شد ودرجنگ پیروزگشت وبرشرق وغرب جهان تسلط یـافت، تمام زمـین بـه وسیلهء یک حکومت جهانی اسلامـی اداره مـی شود. به منظور تمام بلاد واستانـها، استانداران لایقی را بابرنامـهء کار ودستورات لازم گسیل مـی دارد.(۴) بـه واسطهء کوشش وجدیت آنان، تمام زمـین آباد ومعمور مـی گردد. خود مـهدی هم ازدور، تمام حوادث وجریـانات کشور پهناور زمـین را زیرنظر دارد وتمام نقاط زمـین، برایش مانند کف دستی مـی گردد. اصحاب ویـارانش نیز از فاصله های دور، وی را مشاهده مـی نمایند وبا او تکلم مـی کنند.
عدل ودادش تمام زمـین را فرا مـی گیرد. مردم با هم مـهربان شده با صدق وصفا زندگی مـی کنند. امنیت عمومـی همـه جا را فرا مـی گیرد وکسی درصدد آزار دیگری نیست.
وضع اقتصادی مردم بسیـار خوب مـی شود بطوری کـه مستحق زکوة پیدا نمـی شود. بارانـهای نافع پی درپی مـی بارد. تمام زمـین سبزو خرم مـی گردد. برکات ومحصولات زمـین زیـاد مـی شود. اصلاحات لازم درامور کشاورزی بـه عمل مـی آید. توجه مردم بـه خدا زیـاد مـی شود وگرد معاصی نمـی گردند. دین اسلام دین رسمـی جهان شده بانگ توحید از همـه جا بلند مـیگردد. درامور راه سازی برنامـه های جالبی را بـه مرحلهء اجرا مـی گذارند. راههای اصلی را شصت ذراع قرار مـی دهند. درامر راه سازی بـه قدری جدیت مـی نمایند کـه حتی مساجدی را کـه سرراه ساخته شده خراب مـی کنند. به منظور خیـابانـها پیـاده رواحداث مـی نمایند. بـه پیـاده ها دستور مـی دهند از پیـاده روعبور کنند وبه سواره ها امر مـی کنند دروسط خیـابان حرکت نمایند.
تمام پنجره هائی را کـه به کوچه بازشده مسدود مـی سازد. از ایجاد مستراح وناودان درکوچه مانع مـی شود. حتی مساجد مشرف وعالی را خراب مـی کند. پیش آمدگی های ساختمانـها را نیز خراب مـی کند. مناره ها ومقصوره ها را ویران مـی سازد.
درعصر مـهدی(علیـه السلام) عقول مردم کامل مـی گردد وسطح معلومات عمومـی بالا مـی رود بـه طوریکه زنـها درخانـهء خویش ازعهدهء قضاوت برمـی آیند.
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: علم ودانش بـه بیست وهفت قسمت تقسیم شده اما تاکنون بیش از دو قسمت آن درون دسترس بشر قرار نگرفته است. وقتی قائم ما قیـام نمود بیست وپنج قسمت دیگر را آشکار مـی کند ودربین بشر پخش مـی نماید(۵۱۹).
ایمان مردم کامل مـی گردد وکینـه از دلشان بیرون مـی رود. درخاتمـه لازم هست متذکر باشید کـه هربخشی از مطالب مذکور از روایتی گرفته شده ومدرک اکثر آنـها خبرواحدی بیش نیست.اگر طالب تفصیل باشید بـه کتاب بحار الأنوار ج ۵۱ و۵۲ وکتاب اثبات الهداة ج ۶ و۷ وکتاب غیبت نعمانی مراجعه فرمایید.
پیروزی پیمبران
جلالی: بـه مقتضای تعریفات وتوصیفاتی کـه دربارهء مـهدی موعود(علیـه السلام) درون روایـات وارد شده، حتما آن حضرت از تمام پیمبران حتی پیغمبراسلام(صلی الله علیـه وآله وسلم) افضل واکمل باشد، زیرا هیچیک از آنان موفق نشدند جامعهء بشریت را اصلاح کنند وحکومت جهانی توحید را تأسیس نمایند واحکام وقوانین الهی را بـه طور کامل دربین بشر اجرا کنند وعدالت عمومـی را برپا سازند ودستگاه ظلم وستم را برچینند. یگانـه شخصی کـه به آن همـه موفقیتهای بزرگ نائل مـی گردد، همان مـهدی موعود(علیـه السلام) هست وبس!
هوشیـار: اصلاح بشر واجرای کامل قوانین الهی، هدف ومقصد تمام پیمبران بوده است. هریک از آن مصلحین خدایی بـه اندازهء استعداد افکارزمانش درراه نیل بـه آن هدف عالی وآرمان بشرکوشش وجدیت د وبشر رابه سوی آن غایت بزرگ نزدیک نمودند. اگر کوشش وفداکاری آنان نبود زمـینـهء تأسیس حکومت توحید هرگز فراهم نمـی شد. بعد تمام پیمبران درمورد آن هدف بزرگ سهیم ودخیل اند. موفقیت مـهدی موعود را حتما موفقیت حزب خداپرست وسلسلهء انبیـاء ورجال دین محسوب داشت. پیروزی آنجناب پیروزی شخصی وفردی نیست بلکه بـه وسیلهء نیروی محیرالعقول آن حضرت، حق برباطل غلبه مـی کند ودینداری بربی دینی چیره مـی گردد. وعده های پیمبران گذشته جامـهء عمل مـی پوشد وهدف وایده آل همـهء آنان تحقق مـی یـابد.
موفقیت مـهدی موعود، درواقع موفقیت آدم وشیث ونوح وابراهیم وموسی وعیسی ومحمد وسایر پیمبران است. آنان بودند کـه به واسطهء فداکاری وجدیت خودشان این راه بزرگ را هموار ساختند ومزاج انسانیت را تاحدودی آماده ومستعد نمودند. طرح برنامـه وآغاز مبارزه از پیمبران گذشته شروع شد وهریک از آنان برحسب نوبهء خویش، سطح افکار دینی بشر را ترقی دادند که تا نوبت بـه پیغمبراسلام(صلی الله علیـه وآله وسلم) رسید. بعد آن حضرت نقشـهء کامل وبرنامـه جامع آن انقلاب وتحول جهانی را تهیـه کرد وتحویل ائمـه اطهار داد. خودش وجانشینانش دراین راه کوششـها د وسختیـهای بسیـاری را متحمل گشتند. سالهای سال حتما بگذرد وحوادث وانقلاباتی درجهان واقع گردد که تا مزاج انسانیت لیـاقت واستعداد حکومت توحید را پیدا کند.
آنگاه آخرین سنگر کفر وبی دینی توسط نیروی فوق العاده مـهدی موعود(علیـه السلام) مفتوح خواهد شد وآرمان بشریت تحقق خواهد یـافت.
بنابراین، مـهدی موعود (علیـه السلام) مجری نقشـه های پیغمبراسلام(صلی الله علیـه وآله وسلم) بلکه تمام پیمبران گذشته هست وپیروزی او پیروزی تمام ادیـان آسمانی است. خدا درزبور بـه حضرت داود وعدهء پیروزی داده ودریکی ازآیـاتی کـه درشأن مـهدی موعود نازل شده مـی فرماید: ما درزبور نوشتیم کـه بندگان شایستهء ما وارث زمـین مـی گردند(۵۲۰).
مـهدی وآیین جدید
دکتر: من شنیده ام امام زمان(علیـه السلام) دین وآیین وقوانین جدیدی به منظور مردم مـی آورد واحکام اسلام بـه دستش منسوخ مـی گردد، این موضوع که تا چه اندازه صحت دارد؟
هوشیـار: منشأ این سخن احادیثی هست که دراین باب وارد شده، لذا به منظور روشن شدن مطلب لازم هست چندحدیث ازآنان قرائت شود:
عبد الله بن عطا مـی گوید: خدمت حضرت صادق(علیـه السلام) عرض کردم: سیره ورفتار مـهدی چیست؟ فرمود: همان کاری را کـه رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) انجام داد مـهدی هم انجام مـی دهد. بدعتهای موجود را خراب مـی کند چنانکه رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) اساس جاهلیت را منـهدم نمود، آنگاه اسلام را از نو بنا مـی کند(۵۲۱).
ابوخدیجه ازحضرت صادق(علیـه السلام) روایت نموده کـه فرمود: هنگامـی کـه قائم ظهور کرد باامر جدیدی خواهدآمد، چنانکه رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم)، درآغاز اسلام مردم را بـه امرجدید دعوت مـی کرد(۵۲۲).
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: هنگامـی کـه قائم ظهور کند باامر جدید وکتاب ورفتار وقضاوت تازه ظهور مـی نماید کـه برعرب سخت است. کارش کشتاراست، احدی - از کفار وستمگران - را باقی نمـی گذارد. درمورد انجام وظیفه، از سرزنش وملامت باک ندارد(۵۲۳).
سیره مـهدی
لیکن احادیث بسیـاری دلالت مـی کنند که: سیره ورفتار مـهدی همان سیره ورفتار جدش رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) هست واز دین وقرآنی کـه برجدش نازل شده دفاع مـی کند. ازباب نمونـه:
پیغمبر(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمود: یکی ازاهلبیت من قیـام مـی کند وبه سنّت وروش من عمل مـی نماید(۵۲۴).
وفرمود: قائم از فرزندان من، هم نام وهم کنیـه من است. خویش خوی من ورفتارش رفتار من مـی باشد. مردم را برطاعت ودین من وادارمـی نماید وبه سوی قرآن دعوتشان مـی کند(۵۲۵).
وفرمود: دوازدهمـی ازفرزندانم بـه طوری غائب مـی شود کـه اصلاً دیده نمـی شود. زمانی خواهد آمد کـه از اسلام جز اسمـی واز قرآن جز اثری باقی نمـی ماند. درآن هنگام خدا بـه وی اجازه نـهضت مـی دهد وبه وسیله او اسلام را تقویت نموده تجدیدش مـی کند(۵۲۶).
وفرمود: مـهدی موعود مردی هست از عترت من کـه برای سنت من جنگ مـی کند چنانکه من به منظور قرآن قتال کردم(۵۲۷).
چنانکه ملاحظه مـی فرمایید این احادیث بالصراحة دلالت دارند که: برنامـه امام زمان(علیـه السلام) ورفتارش، ترویج وبسط اسلام وتجدید عظمت قرآن هست وبه منظور اجرای سنت های پیغمبر مقاتله خواهد کرد.
بنابراین، اگر اجمالی دراحادیث دستهاول وجود داشته باشد بـه واسطه این احادیث برطرف مـی شود. برروی هم احادیث را این طور حتما تفسیرنمود: درون زمان غیبت، بدعت هایی دردین گذاشته مـی شود واحکامـی از قرآن واسلام برطبق مـیل مردم تأویل وتفسیر مـی شود. بسیـاری ازحدود واحکام چنان فراموش مـی شود کـه گویـا اصلا از اسلام نبوده است. وقتی مـهدی(علیـه السلام) ظهور کرد بدعتها را ابطال مـی کند واحکام خدا را بـه همان جور کـه صادر شده ظاهر مـی نماید. حدود اسلامـی را بدون سهل انگاری اجرامـی کند ومعلوم هست که چنین برنامـه ای کاملا به منظور مردم تازگی دارد.
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم قیـام کرد بـه سیره رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) رفتار مـی کند لیکن آثار محمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) را تفسیرو بیـان مـی کند(۵۲۸).
فضیل بن یسار مـی گوید: ازحضرت باقر(علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود: وقتی قائم ما قیـام کرد از ناحیـه مردم، با مشکلات وسختی هایی مواجه مـی شود کـه پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) ازجانب مردم عصر جاهلیت، بـه آن مقدار مواجه نشده بود. من عرض کردم: چطور؟ حضرت فرمود: هنگامـی کـه پیغمبر مبعوث شد مردم سنگ وچوب را پرستش مـی نمودند اما قائم ما وقتی قیـام کند مردم احکام خدا را برضد وی تأویل وتفسیرمـی کنند وبه وسیله قرآن باوی احتجاج ومخاصمـه مـی نمایند. سپس فرمود: بـه خدا سوگند! عدالت قائم دراندرون خانـه هایشان داخل مـی شود چنانکه سرما وگرما داخل مـی گردند(۵۲۹).
توضیحات مـهدی تازگی دارد
مردمـی کـه ارکان واصول مسلمـه اسلام را رها کرده بـه بعض ظواهر آن اکتفا نموده اند، از اسلام، جز نمازو روزه واجتناب ازنجاسات چیزی نمـی دانند،آنـهم بعضیـها دین را درمسجد محصور کرده حقیقت آن براعمال وحرکاتشان نفوذ ندارد. دربازار وکوچه وخیـابان وخانـه اثری از اسلامشان پیدا نیست. اخلاقیـات ودستورات اجتماعی را اصلا از اسلام محسوب نمـی دارند. صفات زشت درنظرشان هیچ اهمـیت ندارد وبه بهانـه اینکه واجبات ومحرمات اختلافی هستند.
اززیربار آنـها شانـه خالی مـی کنند. محرمات الهی را با حیله های گوناگون وتأویلات صوری جائز مـی شمارند. ازادای حقوق واجبه خودداری مـی نمایند.
به دلخواه خود احکام دین را تأویل مـی کنند. از قرآن، فقط بـه قرائت وتجوید واحترامات صوری اکتفا مـی نمایند. اگر امام زمان(علیـه السلام) ظاهر شود وبه آنان بگوید: شما ازحقیقت وگوهر دین بدور افتاده اید وآیـات قرآن واحادیث پیغمبر را برخلاف واقع تفسیر وتأویل کرده اید، چرا حقیقت نورانی اسلام را رها کرده بـه بعض ظواهرش قناعت کرده اید؟ شما اعمال ورفتارتان را با دین تطبیق نکرده اید، بلکه احکام دین را بادنیـای خودتان توجیـه نموده سازش داده اید. جای این همـه دقت کـه درقرائت وتجوید بـه عمل مـی آورید بـه احکام قرآن عمل کنید. جدم امام حسین(علیـه السلام) فقط به منظور گریـه کشته نشد، چرا هدف جدم را گم وپایمال کرده اید؟
دستورات اخلاقی واجتماعی راباید از ارکان اسلام بدانید وجزبرنامـه عملی خویش قرار دهید. از محرمات اخلاقی حتما اجتناب کنید، حقوق مالی خود را حتما بپردازید وبه بهانـه هایی بیجا مغرور نگردید وبدانید کـه خواندن وشنیدن مدائح ومصائب، جای خمس وزکوة ودیون را نمـی گیرد وگناه ربا خواری ورشوه وتقلب وغل وغش را نمـی بخشد ودود آتش عزای اباعبد الله(علیـه السلام) جواب آه وناله یتیمان وستمدیگان وبیوه زنان را نمـی دهد. با تأویلات وتوجیـهات غلط، رباخواری وغل وغش را جائز مشمارید. با حیله های گوناگون از زیربار واجبات شانـه خالی نکنید. قدس وتقوی را درخانـه ومسجد محصور نکنید بلکه دراجتماع شرکت جویید ووظیفه بزرگ امربه معروف ونـهی ازمنکر را انجام دهید فلان بدعت وفلان وفلان... را ازاسلام بیرون کنید.
چنین دین وبرنامـه ای برایشان تازگی داشته از آن وحشت مـی نمایند واصلا اسلامش نمـی دانند زیرا اسلام را جوردیگر تصور کرده بودند. آنان مـی پنداشتند: ترقی وعظمت اسلام بـه زینت مساجد ومنارهای بلند است، اگر امام بفرماید: عظمت اسلام بـه عمل صالح وراستی ودرستی وامانت ووفای بـه عهد واجتناب ازحرام است، برایشان تازگی دارد. آنـها گمان مـی د وقتی امام زمان(علیـه السلام) ظاهر شد تمام اعمال مسجد مشغول عبادت مـی شود اما اگر مشاهده کنند کـه از شمشیر امام زمان(علیـه السلام) خون مـی چکد ومردم را بـه سوی جهاد وامربه معروف ونـهی ازمنکر دعوت مـی کند ونمازگزاران ستم پیشـه را بـه قتل مـی رساند واموالی را کـه ازراه تعدی ورشوه خواری وربا بـه دست آورده اند بـه صاحبانش برمـی گرداند ومانع زکوة را گردن مـی زند، این برنامـه برایشان تازه وجدید است.
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم ما قیـام کرد مردم را از نو بسوی اسلام دعوت مـی نماید وبه سوی چیزی کـه کهنـه شده وعموم مردم از آن بدور افتاده اند هدایت مـی کند. آنجناب مـهدی نامـیده شده، چون بـه چیزی کـه مردم از آن دور شده اند هدایت مـی شود وقائم نامـیده شده، چون به منظور بپا داشتن حق قیـام مـی کند(۵۳۰).
خلاصه: بین مـهدی توهمـی آنان وبرنامـه اش، با مـهدی واقعی وبرنامـه اش، تفاوت اززمـین که تا آسمان است. از این رهگذر هست که چون برنامـه کارش مورد پسند مردم واقع نمـی شود ابتدا ازدورش متفرق مـی شوند لیکن چون جزوی چاره سازی نمـی یـابند باز تسلیمش مـی گردند.
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: گویـا قائم را مشاهده مـی کنم کـه قبایی دربردارد وعهدنامـه پیغمبر را کـه با مـهر طلایی مـهر شده از جیبش بیرون مـی آورد، مـهرش را گشود به منظور مردم قرائت مـی نماید، بعد مردم مانند از اطرافش پراکنده مـی شوند وبه جزوزیر ویـازده نفر نقیبی نزدش باقی نمـی ماند. بعد مردم درجستجوی مصلح همـه جا را گردش مـی کنند ولی چون چاره سازی جزوی نمـی یـابند بـه سویش مـی شتابند. بـه خدا سوگند! من مـی دانم قائم بـه ایشان چه مـی گوید کـه انکار مـی کنند(۵۳۱).
مـهدی ونسخ احکام
فهیمـی: شما قبلاً فرمودید امام زمان مشرع نیست واحکام اسلام را نسخ نمـی کند.این سخن باروایـات ذیل سازش ندارد:
حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: دوخون دراسلام حلال هست اما احدی حکم خدارا درآنـها جاری نمـی سازد که تا اینکه خداوند متعال قائم اهل بیت را بفرستد وحکم خدا را بدون شاهد، درحق آنان جاری نماید، یکی راجع بـه مردم حصن(زن دار) زناکار هست که سنگسارش مـی کند ودیگری راجع بـه مانع زکوة هست که گردنش را مـی زند(۵۳۲) حضرت صادق(علیـه السلام) فرمود: وقتی قائم آل محمد قیـام کرد همانند داود وسلیمان، بدون شاهد وگواه، دربین مردم قضاوت خواهد کرد(۵۳۳).
اینگونـه احادیث دلالت دارند کـه احکام اسلام بـه وسیله امام زمان نسخ مـی شود واحکام تازه ای اجرا مـی گردد. شما با این گونـه عقائد نبوت مـهدی را اثبات مـی نمایید، گرچه پیغمبرش ننامـید!!
هوشیـار: اولا مدرک این مطالب، اخبار آحادی بیش نیست کـه مفید یقین نیستند. ثانیـاً چه مانع دارد کـه خداوند متعال حکمـی را بـه پیغمبرش وحی کند وبگوید: از این زمان که تا زمان ظهور قائم، تو ومسلمـین حتما بدان عمل کنید. لیکن دوازدهمـین جانشین تو وپیروانش حتما به حکم دوم عمل نمایند. پیغمبراکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) هم، عین این جریـان را، بـه وسیله خلفایش بـه امام دوازدهم اطلاع بدهد. دراین صورت نـه حکمـی نسخ شده، نـه حکم تازه ای بـه امام زمان(علیـه السلام) وحی شده است، بلکه حکم اول، از ابتدا مقید بوده وپیغمبر نیز، ازحکم دوم بااطلاع بوده است. مثلا صلاح اجتماع دراین بوده کـه قاضی برطبق مدارک ظاهری وبا شاهد وقسم، بین اصحاب مرافعه قضاوت کند. پیغمبر وائمـه هم مأمور بودند بدین طریق قضاوت نمایند. لیکن وقتی مـهدی اسلام ظهور نمود ودولت اسلامـی را تشکیل داد مأموریت دارد کـه برطبق علمش بین مردم قضاوت کند. بعد اینگونـه احکام از ابتدا جز احکام اسلام بوده هست ولی زمان اجرای آنـها عصر ظهور مـهدی است.
از کجا کـه مـهدی قیـام نکرده باشد؟
دکتر: ما اصل مـهدویت را ازشما قبول مـی کنیم لیکن ازکجا کـه مـهدی موعود که تا حال ظهور نکرده باشد؟ ازصدراسلام که تا کنون، افراد زیـادی از قرشی وغیرقرشی وازبلاد مختلف، خروج کرده، ادعای مـهدویت نموده اند، بعضی ازآنان هم عقیده مندانی پیدا کرده مذهبی باقی نـهادند وبعضی دیگر، دولت های مختصری هم تأسیس د. ما درانتظار مـهدی موعود نشسته ایم درصورتی کـه ممکن هست یکی از آنان مـهدی حقیقی بوده وما بی اطلاع باشیم.
هوشیـار: چنانکه از سخنان گذشته معلوم شد، ما بـه وجود یک مـهدی بی نام ونشان ومجهول الهویـه ای عقیده نداریم که تا درتطبیقش بـه فردی دراشتباه واقع شویم. بلکه پیغمبر اکرم(صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـه اطهارعلیـهم السلام، کـه اصل وجود مـهدی را خبرداده اند، آن وجود مقدس را ابن تغلب قال قال لی ابوعبد الله(علیـه السلام): دمان فی الاسلام حلال من الله لا یقتضی فیـهما احد حتی یبعث لله قائمنا اهل البیت فاذا بعث لله قائمنا اهل البیت حکم فیـهما بحکم الله لا یرید علیـهما بینة، الزانی المحصن یرجمـه ومانع الزکوة یضرب عنقه کاملاً تعریف وتوصیف نموده هرگونـه ابهام واجمالی را برطرف ساخته اند، کـه خلاصه اش از این قراراست:
نام مـهدی، محمد وکنیـه اش ابوالقاسم است. مادرش کنیزی بـه نام نرجس وصیقل وسوسن بوده است. از بنی هاشم وفرزندان زهرا وازاولاد امام حسین وفرزند بلافصل امام حسن عسکری است. درسال ۲۵۶ یـا ۲۵۵ درشـهر سامره تولد یـافته است. دارای دوغیبت است، یکی کوتاه ودیگری طویل. غیبت دوم بـه قدری طولانی مـی گردد کـه بسیـاری از مردم دراصل وجودش تردید مـی کنند، عمرش بسیـار طولانی مـی گردد. آغاز دعوت وظهورش از مکه شروع مـی شود. با شمشیر وجنگ نـهضت مـی کند وتمام ستمکاران ومشرکین را قتل عام مـی نماید. تمام اهل کتاب ومسلمـین تسلیمش مـی شوند. یک دولت اسلامـی وجهانی درون سرتاسر زمـین تشکیل مـی دهد، ظلم وبیدادگری را ریشـه کن نموده دادگری وعدالت را جهانگیر مـی کند. اسلام را دین عمومـی ودرترویج وتوسعهء آن کوشش مـی نماید و... مسلمـین درانتظار ظهور چنین شخصی بسر مـی برند.
سید علی محمد شیرازی
جناب آقای دکتر! اکنون از شما سؤال مـی کنم: آیـا دربینانی کـه تاکنون ادعای مـهدویت کرده اند،ی را با این اوصاف وعلائم سراغ دارید که تا صدق دعوایش مورد احتمال واقع گردد؟
مثلاً: شخصی کـه دریکی از بلاد ایران ادعای مـهدویت کرد اما فرزند امام حسن عسکری(علیـه السلام) نبوده، غیبت طولانی هم نداشته، طویل العمر هم نبوده، درتمام عمرش جنگی نکرده وخون ستمکاران را نریخته، حکومت اسلامـی وجهانی را تشکیل نداده، نـه تنـها زمـین را پرازعدل وداد ننموده، بلکه کوچک ترین دست ظلمـی را هم از سرمردم کوتاه نکرده است، دین اسلام را نـه تنـها درتمام جهان بسط نداده بلکه همـهء احکام وقوانینش را نسخ نموده وآیین تازه ای بـه جایش آورده است، ازعلم ودانش بهره ای نداشته، کارخارق العاده ای هم انجام نداده وبا وجود اینکه ازکردهء خویش توبه کرده واظهار ندامت نموده، عاقبت، تسلیم چوبهء دار گشته است(۵۳۴). آیـا هیچ عاقل باشعوری احتمال مـی دهد که: چنین فردی مـهدی موعود مسلمـین باشد؟!!
داستان این آقای شیرازی مـهدی نما، بی شباهت نیست بـه داستان مرد قزوینی پهلوان نمایی کـه درمثنوی مذکور است:
سوی دلا کی بشد قزوینیی کـه کبودم زن شیرینی
گفت: چه صورت ای پهلوان گفت: برزن صورت شیر ژیـان
چونکه او سوزن فروبردن گرفت درد آن درشانـه گه مسکن گرفت
پهلوان درناله آمد کای سنی مرمرا کشتی، چه صورت مـی زنی؟
گفت:آخر شیر فرمودی مر گفت: از چه عضو کردی ابتدا
گفت: ازدمگاه آغازیده ام گفت: دم بگذار ای دودیده ام
شیر، بی دم باش گوای شیرساز کـه دلم سستی گرفت از زخم گاز
جانب دیگر گرفت آن شخص زخم بی محابا بی مواسائی ورحم
بانگ زد اوکان چه اندامست ازاو؟ گفت: اوگوش هست این ای نیک خو
گفت: که تا گوشش نباشد ای همام گوش را بگذار وکوته کن کلام
جانب دیگر خلش آغاز کرد باز قزوینی فغانی ساز کرد
کاین سوم جانب چه اندامست نیز؟ گفت: این هست اشکم شیرای عزیز
گفت: گواشکم نباشد شیرر خود چه اشکم حتما این ادبیررا
خیره شد دلاک وبس حیران بماند که تا به دیر انگشت بردندان بماند
برزمـین زد سوزن آندم اوستاد گفت درعالمـی را این فتاد
شیربی دم وسرواشکم کـه دید این چنین شیری خدا کی آفرید؟
چون نداری طاقت سوزن زدن از چنین شیر ژیـانی دم مزن
از اتفاقات جالب اینکه: سید علی محمد شیرازی هنگامـی کـه هنوز هوای مـهدویت وقائمـیت بـه سرش نزده بود، کتابی تألیف نمود بنام (تفسیرسورهء کوثر) ودرآن کتاب احادیثی دربارهء مـهدی موعود نقل کرد کـه هیچ یک از آنـها با مـهدویت خودش سازگار نیست واین موضوع بعداً به منظور خودش واتباعش دردسر واشکالاتی تولید نمود.
درکتاب مذکور مـی نویسد: (موسی بن جعفربغدادی روایت نموده کـه از حضرت امام حسن عسکری(علیـه السلام) شنیدم کـه فرمود: گویـا شما را مـی بینم کـه بعدازمن درجانشینم اختلاف نموده اید لیکن آگاه باشید کـه هربه تمام امام های بعد از رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) اقرار نماید ولی فرزند مرا منکر شود، مانندی هست که همـهء پیغمبران را قبول کند اما نبوت محمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) را انکار نماید. وهررسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) را منکر شود مثلی هست که تمام پیمبران را انکار کرده باشد. زیرا اطاعت آخرین فرد ما مثل اطاعت اولین فرد ماست ومنکر آخرین فرد ما مثل منکراولین فرد ماست. بدانید که: فرزندم غیبتی خواهد داشت کـه تمام مردم، جزانی کـه خدا نگهداریشان کند، درشک واقع مـی شوند(۵۳۵)..
امام رضا(علیـه السلام) بـه دعبل فرمود: امام بعدازمن فرزندم محمد هست بعد ازمحمد فرزندش علی بـه امامت مـی رسد وبعد ازعلی فرزندش حسن امام خواهد بود وبعد از حسن فرزندش حجت وقائم هست که درایـام غیبت حتما در انتظارش بود وهنگام ظهور حتما اطاعتش نمود. اگرازعمر دنیـا روزی هم بیش باقی نمانده باشد، خدا آن را طولانی مـی گرداند که تا اینکه قائم نـهضت کند ودنیـا را پرازعدل وداد نماید چنانکه از ظلم وجور پرشده است. اما اینکه کی خروج مـی کند بعد آن، خبراز وقت ظهوراست درصورتی کـه پدارنم ازعلی روایت کرده اند کـه به پیغمبر عرض شد: یـا رسول الله قائم از اولاد تو کی خروج مـی کند؟ حضرت درپاسخ فرمود: مثل خروج قائم، مثل قیـامت هست که وقتش را جز خدای آشکار نمـی سازد، زیرا درآسمان وزمـین بسی گران وسنگین هست وناگهان فرا مـی رسد(۵۳۶).
چنانکه ملاحظه مـی فرمایید دراین دوحدیث، بـه چند مطلب تصریح شده است. اول، قائم ومـهدی موعود فرزند بلافصل امام حسن عسکری است. دوم، دارای غیبتی هست بسیـار طولانی. سوم، وقتی ظاهر شد زمـین را پرازعدل وداد مـی کند. چهارم، به منظور ظهورش نمـی توان وقتی تعیین کرد.
اعتراف بـه وجود امام غائب
سیدعلی محمد، درچند جای تفسیر سورهء کوثر بـه وجود امام غائب اعتراف نموده آثار وعلائمش را نوشته است:
دریک جا مـی نویسد: (دروجود امام غائب شکی نیست. زیرا اگر او وجود نداشته باشد دیگری هم وجود نخواهد داشت وامرش مانند خورشید آسمان، روشن است. زیرا لازمـهء شک درون وجودش انکار قدرت خداست وهردروجود خداشک کند کافراست. که تا اینکه مـی نویسد اما نزد مسلمـین ومؤمنین فرقه دوازده امامـی، روز ولادتش اثبات شده هست روح من وهردرملکوت امر وخلق وجود دارد فدای آنجناب گردد وغیبت صغرای او ومعجزات آن ایـام وعلامات سفیرانش نیز برایشان بـه اثبات رسیده است).
درجای دیگرهمان کتاب نوشته است: (او خلف صالح است. کنیـه اش ابوالقاسم مـی باشد واوست قائم بامرالله وحجت خدا وباقیمانده آل الله ومـهدی کـه مردم را بـه امورمخفی هدایت مـی نماید. ولی من دوست ندارم کـه نامش را ببرم مگر بـه همان جور کـه امام از وی نام هست یعنی م ح م د، ونصوصی دراین باره ازناحیـه مقدسه صادرشده است. خود امام درتوقیع شریف فرموده: (هردرمجمع عمومـی مرا نام ببرد لعنت خدا براو باد).
درجای دیگر همان کتاب نوشته است: (برای حضرت ولی عصر دوغیبت هست درغیبت صغری وکلاء ونواب مورد اعتماد ومقربی داشته است. نواب آنجناب (روحی فداه)عبارتند از عثمان بن سعید عمری وفرزندش محمد بن عثمان وحسین بن روح وعلی بن محمد سمری).
درجای دیگر مـی نویسد: (روزی درمسجدالحرام، درجانب رکن یمانی مشغول نماز بودم، جوان فربه وزیبایی را دیدم کـه با کمال خضوع مشغول طواف بود وعمامـهء سفیدی برسر وعبای پشمـی دربرداشت وبهیئت تجار فارس بود. بین من واو چند قدمـی بیش فاصله نبود، ناگهان بـه خیـال من خطور کرد کـه شاید صاحب الامر باشد اما خجالت کشیدم نزدیکش بروم. وقتی از نماز فارغ شدم او را ندیدم، لیکن درعین حال، یقین ندارم کـه او صاحب الامر بوده است).
سید علی محمد واحادیث توقیت
حدیث ذیل نیز درتفسیر سورهء کوثر نقل شده است:
(ابوبصیر مـی گوید: خدمت امام صادق(علیـه السلام) عرض کردم: فدایت شوم، قائم کی خروج مـی کند؟ فرمود: ای ابامحمد! ما اهل بیت وقت ظهور را تعیین نمـی کنیم ومحمد(صلی الله علیـه وآله وسلم) فرموده هست تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ مـی گویند)(۵۳۷).
مقتضای این حدیث وامثالش این هست که ائمـه اطهار هرگز وقت ظهور را تعیین نکرده اند وتعیین کنندگان را تکذیب نموده اند. لیکن اتباع سیدعلی محمد این تصریحات را نادیده گرفته وبرخلاف نص صریح پیشوای خودشان، درکتب جستجو نموده اند وحدیث ضعیف ابولبید مخزونی را یـافته وبا توجیـهات وتأویلات بسیـار، سنـهء ظهور سیدعلی محمد را ازآن استنباط کرده اند.
کتابهایی کـه درمورد این فرقه نگاشته شده هست حدیث ابولبید را مورد بحث قرارداده اشکالات بسیـاری بدان کرده اند. اگر ما بخواهیم درآن مباحث وارد شویم از مقصد دورمـی گردیم. لذا طالبین تحقیق را بکتب ردیـه حواله مـی دهیم وفعلا بـه همـین نکته اکتفا مـی کنیم کـه برطبق حدیث ابوبصیر کـه سیدعلی محمد نیزبه صحت آن اعتراف دارد ودرکتاب خویش ثبت نموده است. هرحدیثی کـه سنـهء ظهور قائم را تعیین کرده باشد حتما مردود شود وتمسک بآن جائز نیست، چه حدیث ابی لبید باشد چه غیر آن.
حدیث ذیل نیز درتفسیر سورهء کوثر نقل شده است:
امام صادق (علیـه السلام) درحدیث مفصلی فرمود: (غیبت قائم ما نیز مورد انکار امت واقع مـی گردد. یکی بدون اطلاع مـی گوید: امام اصلا متولد نشده است. دیگری مـی گوید: بـه دنیـا آمده ولی مرده است. دیگری کافر مـی شود ومـی گوید: امام یـازدهم اصلا اولاد نداشته است. دیگری بـه واسطه گفتارش ایجاد تفرقه مـی کند وازدوازده امام تجاووده وآنـها را سیزده یـا زیـادتر مـی داند ودیگری خدای را عصیـان ورزیده مـی گوید: روح قائم دربدن شخص دیگری تکلم مـی کند)(۵۳۸).
پیروانش چه مـی گویند؟
باوجود این تصریحاتی کـه سیدعلی محمد درتفسیرسوره کوثر نموده وما بخشی از آن را از باب نمونـه نقل کردیم، نمـی دانم پیروانش چه عقیده ای دارند؟ اگر اورا مـهدی موعود وقائم مـی دانند، این موضوع علاوه براینکه با روایـات اهل بیت سازش ندارد، با تصریحات خودش نیز مخالف هست زیرا او امام زمان وقائم را فرزند بلافصل امام حسن عسکری(علیـه السلام) وبنام(م ح م د) وکنیـهء ابوالقاسم معرفی نموده وغیبت صغری وکبری را برایش ضروری دانسته ونام نواب چهارگانـه اش را ذکرنموده وگفته هست جوانی را درمسجدالحرام دیدم واحتمال دادم کـه امام زمان باشد ولی یقین نداشتم.
اگر مـی گویند: روح امام زمان درسیدعلی محمد حلول نموده ومظهر قائم هست این عقیده نیز باطل است، زیرا اولا این قول بـه تناسخ وحلول هست وبطلان تناسخ وحلول درعلوم ثابت گشته است، ثانیـاً عقیده مذکور با حدیثی کـه خود سیدعلی محمد از حضرت صادق(علیـه السلام) روایت نموده سازش ندارد، زیرا امام صادق درآن حدیث فرمود: دسته ای از مردم عصیـان مـی ورزند ومـی گویند: روح قائم دربدن شخص دیگری تکلم مـی کند.
ازنسبت پیغمبری وبابیت تبری جسته
اگر او را پیغمبر یـا باب مـی پندارند خودش بدین نسبت راضی نبوده قائلینش را تکفیر کرده است.
درتفسیرکوثر مـی نویسد: (کسانیکه بگویند: ذکر اسم ربک خودش ادعای وحی وقرآن نموده کافرند، وکسانیکه بگویند ذکر اسم ربک ادعای بابیت حضرت بقیة الله را کرده کافرند، خدایـا شاهد باش که: هرادعای خدایی یـا ولایت کند یـا مدعی قرآن ووحی باشد یـا کم وزیـادی دردین تو د کافر هست ومن ازوی بیزارم. تو شاهدی کـه من هرگز ادعای بابیت نکرده ام)(۵۳۹).
سیدعلی محمد هنگامـی کـه بنوشتن تفسیرکوثر اشتغال داشت ادعائی درسر نداشت. فقط خودش را دانشمند لایقی مـی پنداشت وازاینکه خویش را خانـه نشین وعلما را مصدر کار مـی دید رنج مـی برد.
درجایی مـی نویسد: (خدا برمن منت نـهاده قلبم را نورانی نمود. دوست دارم دین خدا را بـه همان طوری کـه درقرآن نازل شده واخبار اهل بیت برآن دلالت دارد، اظهار کنم).
او از نسبتهای ناروایی کـه درباره اش داده مـی شد ناراحت بود وازآنـها برائت مـی جست. لیکن بعداً برایش روشن شد کـه حماقت مردم بیش از حد تصور هست نـه تنـها هرچه را بگوید قبول مـی کنند بلکه قدری هم بدان اضافه مـی کنند، آنگاه هوس قائمـیت درمغزش وارد شد وادعایش راعلنی نمود.
کتاب بیـان وادعای قائمـیت
درکتاب بیـان باب السابع من الواحدالثانی، مـی نویسد: (چنانکه ظهور قائم آل محمد بعینـه همان ظهور رسول الله هست، ظاهر نمـی شود الا آنکه اخذ ثمرات اسلام را از آیـات قرآنیـه کـه درافئدهء مردم غرس فرموده، نماید واخذ ثمرهء اسلام نیست الا ایمان بـه او وتصدیق بـه او. حال کـه ثمره برعبخشیده، دربحبوحهء اسلام ظاهر شده وکل، نسبت بـه او اظهار اسلام مـی کنند واو را بـه غیر حق درجبل (ماکو) ساکن مـی کنند).
بازهم درهمان باب نوشته است: (بانفسی کـه از اول عمر ریـاضت ها کشیده ومجاهده ها نموده از به منظور رضای خدا واگر قائم آل محمد را درخواب مـی دید بـه آن خواب افتخار مـی نمود، حال کـه ظاهر شده بـه ظهور الله کـه اظهر ازهرظهوری هست به آیـات وبیناتی کـه دین اسلام بـه آن ثابت شده است، عرض برخدا کـه نمـی شود درجای خود، ثمرهء ایمان خود را کـه ظاهر نمـی کند درجای خود، ازبرای آنچه کـه خلق شده قائم نمـی شود برجای خود، فتوی مـی دهد برکسی کـه شب وروز بـه او توجه بـه خدا مـی کند وایـاک نعبد مـی گوید).
درهمان کتاب الباب الخامس والعشرین من الواحد الثانی، نوشته است: (اگر مؤمنین بـه رسول الله وکتاب او یقین کنند کـه ظهور قائم وبیـان، همان ظهور رسول الله هست بـه نحو اشرف درآخرت واین کتاب بـه عینـه همان فرقان هست که بـه نحو اشرف نازل شده درآخرت، احدی از مؤمنین بـه قرآن خارج از دین نشده).
درهمان کتاب الباب الثالث من الواحد التاسع مـی نویسد: (وهم چنین درظهور نقطهء بیـان اگر کل یقین کنند بـه اینکه همان مـهدی موعودی هست که رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم) خبرداده یک نفر از مؤمنین بـه قرآن منحرف نمـی شوند از قول رسول خدا(صلی الله علیـه وآله وسلم)).
ما بنا نداریم این آیین جدید را کاملاً بررسی نماییم وبطلانش را به منظور شما آشکار سازیم اگر طالب تفصیل هستید، بـه کتابهایی کـه دررد این فرقه نوشته شده مراجعه نمایید. هم چنین بنا نداریم تمام افرادی را کـه تاکنون ادعای مـهدویت کرده اند مورد بررسی قرار دهیم وادله وبراهین آنان را رسیدگی کنیم وعقائد واحکامشان را تجزیـه وتحلیل نماییم، زیرا این مباحث مفصل، ازحوصلهء جلسهء ما خارج هست لذا درون رد آنان بـه همان جواب اجمالی سابق اکتفا مـی نماییم.
بازهم تکرار مـی کنم: مـهدی موعود، بواسطهء احادیث قطعیـه، کاملا تعریف وتوصیف شده ودراذهان شیعیـان، شخصیت ممتاز وروشنی دارد. اگر شخصی را واجد اوصاف مذکوره یـافتند حتما تسلیمش گردند وشخص مدعی فاقد اوصاف وعلائم را با ید تکذیب کنند.انی کـه تاکنون ادعای مـهدویت نموده اند واجد آن اوصاف نبوده اند واگر به منظور اثبات مدعای خودشان بـه حدیث واحد وضعیفی تمسک جویند یـا حدیثی رابه نفع خویش تأویل وتوجیـه نمایند دراثبات مدعایشان کافی نیست زیرا یک یـا دوخبر درمقابل احادیث کثیرهء قطعیـه، حجیت واعتبار ندارد.
ادعای باطل ووجود طرفدار
مـهندس: اگر ادعای این افراد پوچ وباطل بود بعد چرا این همـه عقیده مند فداکار پیدا د؟!
هوشیـار: عقیده مند شدن وگرویدن عده ای، بـه یک شخص دلیل حقانیت وی نیست زیرا عقائد وادیـان باطل همـیشـه درجهان بوده وهست وعقیده مندان جدی وفداکاری هم داشته اند. استقامت وفداکاری گروهی نادان وعوام را نمـی توان از براهین صدق وحقانیت مدعی وپیشوایشان شمرد. شما تاریخ ادیـان را بررسی کنید که تا حقیقت برایتان روشن گردد. مثلاً ملاحظه بفرمائید درهمـین عصری کـه عصرعلم ودانش شمرده مـی شود مـیلیون ها افراد بشر درهندوستان وجود دارند کـه درمقابل خضوع وستایش مـی کنند ومعتقدند آن حیوان درعالم بالا دارای مقام عالی است. کشتن وخوردن گوشتش را حرام مـی دانند. بی احترامـی وجسارت بـه آن را گناه مـی شمارند. اغلب اتفاق مـی افتد کهی بی خیـال دروسط خیـابان استراحت مـی کند واتومبیلها ناچار مـی شوند درپشت سرش توقف کنند، ولی هیچحتی پلیس حق ندارد مزاحم آن حیوان شود، که تا هنگامـی کـه به مـیل خودش از سرراه برخیزد. هندوها به منظور دفاع از فداکاری ها مـی کنند ویکی ازعلل اختلاف مسلمـین وهندوها، موضوع کشتن است.
همچنین هندوها بـه قدری بـه مـیمون احترام مـی گذارند ودرمقابلش خاضع مـی باشند کـه آن حیوانات با کمال آزادی مزاحم مردم مـی شوند وکسی جرئت ندارد بـه آنـها جسارت کند. مسئله مـیمون از مسائل بغرنج دولتی محسوب مـی شود، لذا دولت مجبور مـی شود هرچندی یکبار، آنـها را ازشـهرها جمع کند وبا کمال احترام بـه جنگلهای دوردست رها سازد. تازه اینکار نیز بـه مقدسین هندو گران مـی آید(۵۴۰).
بهرحال گمان مـی کنم مسائل مـهمـی کـه نیـاز بـه بحث داشت مورد بررسی قرارگرفته ومسأله مـهم دیگری نداشته باشیم اگر صلاح بدانید جلسات را تعطیل کنیم، وبیش از این مزاحم اوقات شریف آقایـان نباشیم؟
جلالی: من هم فکر مـی کنم مسأله مـهم دیگری نداشته باشیم.
دکتر: من کـه از این جلسات بسیـار مستفیض شدم، فکر مـی کنم سایر برادران نیز چنین باشند. همـه ما مـیل داریم جلسات ادامـه پیدا کند وبازهم بهره مند شویم. لیکن با توجه بـه کثرت مشاغل جناب آقای هوشیـار، من هم با تعطیل جلسه موافق هستم امـیدوارم درفرصت دیگری بازهم بتوانیم از محضرایشان استفاده نمائیم.
دراینجا لازم هست ازالطاف ایشان تشکر نمایم خدا فرج حضرت بقیة الله اعظم را نزدیک گرداند وهمـه ما را ازخدمتگزاران اسلام ویـاران آن جناب قراردهد.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

مدارک ومآخذ کتاب

۱- قرآن کریم
۲- نـهج البلاغه
۳- اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی
۴_ بحار الأنوار، مجلسی
۵- اثبات الهداة، محمد بن حسن حرعاملی
۶- صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری
۷_ سنن ابی داود ابوداود سلیمان بن اشعر سجستانی
۸_ سنن ابی ماجه، ابوعبد الله محمد بن یزید بن عبد الله بن ماجه
۹_ صحیح ترمذی، ابوعیسی محمد بن سوره
۱۰- صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری
۱۱- مسند احمد، احمدبن محمد بن حنبل
۱۲- مجمع الزوائد علی بن ابی بکر هیثمـی
۱۳- الحاوی للفتاوی، جلال الدین سیوطی
۱۴- البیـان، محمد بن یوسف شافعی
۱۵- نورالابصار، سید مؤمن شبلنجی
۱۶- مشکوة المصابیح، محمد بن عبد الله خطیب
۱۷- ینابیع المودة، شیخ سلیمان
۱۸- کفایة الطالب، محمد بن یوسف کنجی شافعی
۱۹- اسعاف الراغبین، محمد بن علی الصبان
۲۰- فصول المـهمة، علی بن محمد بن احمدبن الصباغ المالکی
۲۱- ذخائر العقبی، محب الدین طبری
۲۲- تذکرة خواص الامة، سبط بن جوزی
۲۳- نظم دررالسمطین، محمد بن یوسف
۲۴- کنز العمال، علی بن حسام الدین
۲۵- مطالب السؤل محمد بن طلحه شافعی
۲۶- الصواعق المحرقة، احمدبن حجر هیثمـی
۲۷- مقدمـه، ابن خلدون
۲۸- الامامة والسیـاسه، ابن قتیبه
۲۹- الطبقات الکبیر، محمد بن سعد
۳۰- ملل ونحل، شـهرستانی
۳۱- فرق الشیعه، حسن بن موسی نوبختی
۳۲- المقالات والفرق، سعدبن عبد الله اشعری
۳۳- مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی
۳۴- اغانی، ابوالفرج اصفهانی
۳۵- وفیـات الاعیـان، احمدبن محمد بن ابی بکر بن خلکان
۳۶- تاریخ الرسل والملوک، محمد بن جریرطبری
۳۷- البدایة والنـهایة، اسماعیل بن عمربن کثیر
۳۸- مروج الذهب علی بن حسین مسعودی
۳۹- تاریخ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب
۴۰- صفة الصفوة، ابوالفرج
۴۱- زوضة الصف مـیرخواند
۴۲- اثبات الوصیة مسعودی
۴۳- تاریخ بغداد، احمدبن علی خطیب بغدادی
۴۴- تاریخ ابن عساکر، علی بن حسن شافعی
۴۵- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر
۴۶- تاریخ منصوری، محمد بن علی حموی
۴۷- شذرات الذهب، ابوالفلاج حنبلی
۴۸- العبرفی خبرمن غبر ذهبی
۴۹- فتوحات الاسلامـیة، سیداحمد
۵۰- لسان المـیزان، احمدبن حجر عسقلانی
۵۱- نزهة النظر، احمدبن حجر عسقلانی
۵۲- مـیزان الاعتدال، ذهبی
۵۳- رجال بوعلی، بوعلی
۵۴- رجال مامقانی، مامقانی
۵۵- منـهج المقال، علامـهء بهبهانی
۵۶- مناقب آل ابیطالب، محمد بن علی بن شـهرآشوب
۵۷- اعیـان الشیعه، سید محسن امـین شامـی
۵۸- تبصرة الولی سیدهاشم بحرانی
۵۹- الارشاد، محمد بن نعمان مفید
۶۰- اعلام الوری، طبرسی
۶۱- منتخب الاثر، لطف الله صافی
۶۲- کمال الدین، شیخ صدوق
۶۳- کتاب الغیبة، محمد بن ابراهیم نعمانی
۶۴- الیواقیت والجواهر شعرانی
۶۵- سبائک الذهب، محمد بن امـین بغدادی
۶۶- کفایة الموحدین، اسماعیل بن احمد طبرسی
۶۷- کتاب الغیبة، محمد بن حسن طوسی
۶۸- الملاحم والفتن، علی بن موسی بن جعفربن محمد بن طاوس
۶۹- الذریعة، شیخ آغا بزرگ تهرانی
۷۰- علی وفرزندانش دکترطه حسین ترجمـهء خلیلیـان
۷۱- عبد الله بن سب، سید مرتضی عسکری
۷۲- نقش وعاظ دراسلام، دکتر علی الوردی ترجمـه خلیلیـان
۷۳- جامع احادیث الشیعه
۷۴- المـهدی، السید صدرالدین صدر
۷۵- کشف الاستار، حاج مـیرزا حسن محدث نوری
۷۶- النصایح الکافیـه، سید محمد بن عقیل
۷۷- سفینة البحار، شیخ عباس قمـی
۷۸- اضواء علی السنة، محمود ابوریـه
۷۹- هدیة الاحباب قمـی، محدث قمـی
۸۰- مـهدی از صدراسلام که تا قرن ۱۳ استاد خاورشناسی دارمستتر
۸۱- الیزیدیة، صدوق دملوجی
۸۲- تنبیـهات الجلیـه، محمد کریم خراسانی
۸۳- رجال نجاشی
۸۴- تفسیر المـیزان، علامـهء طباطبائی
۸۵- تاریخ وتقویم درایران بهروز
۸۶- ارشادالعوام، محمد کریم خان
۸۷- جاماسبنامـه، جاماسب
۸۸- المـهدیة فی الاسلام، دکتر سعد محمد حسن
۸۹- کتاب مقدس
۹۰- دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری
۹۱- جنة المأوی، حاج مـیرزا حسین نوری
۹۲- المعمرون والوصای، ابوحاتم سجستانی
۹۳- الاثار الباقیة، ابوریحان بیرونی
۹۴- کشف الغمـه، ابوالفتح علی بن عیس اربلی
۹۵- انوار نعمانیـه، سید نعمت الله جزائری
۹۶- حدیقة الشیعة احمد اردبیلی
۹۷- اسفار، صدرالدین محمد الشیرازی
۹۸- انسان موجود ناشناخته، دکتر الکسیس کارل
۹۹- دائرة المعارف بریتانیـائی
۱۰۰- دائرة المعارف آمریکائی
۱۰۱- سالنامـهء شـهرت
۱۰۲- بهائیگری، احمدروی
۱۰۳- داوری، احمدروی
۱۰۴- تفسیرسورهء کوثر، سیدعلی محمد باب
۱۰۵- کتاب بیـان، سیدعلی محمد باب
۱۰۶- تلخیص تاریخ، نبیل زرندی
۱۰۷- الزام الناصب، حاج شیخ علی یزدی
۱۰۸- اسلام وعقائد بشری، یحیی نوری
۱۰۹- تاریخ علوم، پی یرروسو. ترجمـهء صفاری
۱۱۰- رجال شیخ طوسی
۱۱۱- فهرست شیخ طوسی
۱۱۲- مجلهء دانشمند
۱۱۳- وسائل الشیعه، شیخ محمد حرعاملی
۱۱۴- مسترک الوسائل، حاج مـیرزا حسین نوری
۱۱۵- التراتیب الاداریـه، شیخ عبدالحق کتانی
۱۱۶- الاموال حافظ ابوعبید.
کتابهای مذکور، مدارکی هست که درکتاب بآنـها اشاره شده است. البته کتابهای دیگری نیز مورد استفاده بود ولی چون نام آنـها نشده ذکر آنـها ضرورتی ندارد.

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) سوره آل عمران، آیـه ۱۰۴.
(۲) سوره آل عمران، آیـه ۱۱۰.
(۳) سوره انفال آیـه ۶۰.
(۴) غیبت نعمانی، ص ۱۰۶.
(۵) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۶۶.
(۶) سورهء انبیـاء آیـه ۱۰۵.
(۷) بحار الأنوار ج ۵۲ ص۳۳۳.
(۸) عبد الله بن مسعود قال، قال رسول الله (ص): لا یذهب الدنیـا حتی یلی امتی رجل من اهل بیتی یقال له المـهدی-بحار الانوار چاپ اسلامـیه سال١٣٨۴ هجری ج۵١ ص ٧۵ -اثبات الهداة ط١ ج٧ ص٩.
(۹) ابو الحجاف قال، قال رسول الله (ص): ابشروا بالمـهدی، قالها ثلاثا یخرج علی حین اختلاف من الناس وزلزال شدید یملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا. یملاء قلوب عباده عبادة ویسعهم عدله-بحار الانوار ج۵١ ص٧۴.
(۱۰) قال رسول الله (ص): لا تقوم الساعة حتی یقوم القائم الحق منا ودلک حین یأذن الله عز وجل له، ومن تبعه نجا ومن تخلف عنـه هلک. الله اللّه عباد الله! فأتوه ولو علی الثلج فانـه خلیفة الله عز وجل وخلیفتی-بحار الانوار ج ۵١ ص ۶۵ -اثبات الهداة ج ۶ ص ٣٨٢.
(۱۱) قال رسول الله (ص): من انکر القائم من ولدی فقد انکرنی بحار ج ۵١ ص ٧٣.
(۱۲) قال النبی (ص): لا تذهب الدنیـا حتی یقوم بامر امتی رجل من ولد الحسین یملاءها عدلا کما ملئت ظلما وجورا-بحار ج ۵١ ص ۶۶.
(۱۳) علی بن ابیطالب علیـه السلام قال قلت: یـا رسول الله أمنا آل محمد المـهدی ام من غیرنا؟ فقال رسول اللّه: لابل منا. یختم الله بـه الدین کما فتح بنا وبنا ینقذون من الفتن، کما انقذوا من الشرک وبنا یؤلف الله بین قلوبهم بعد عداوة الفتنة اخوانا کما الف بینـهم بعد عداوة الشرک اخوانا فی دینـهم-بحار الانوار ج ۵١ ص ٨۴ -اثبات الهداة ج ٧ ص ١٩١. مجمع الزوائد تألیف علی بن ابی بکر هیثمـی ط قاهره ج٧ ص٣١٧.
(۱۴) عن ابی سعید الخدری، قال سمعت رسول الله (ص) یقول علی المنبر: ان المـهدی من عترتی من اهل بیتی یخرج فی آخر الزمان تنزل له السماء قطرها وتخرج له الارض بذرها، فیملاء الارض عدلا وقسطا کما ملاءها القوم ظلما وجورا-بحار الانوار ج ۵١ ص ٧۴ -اثبات الهداة ج ٧ ص ٩.
(۱۵) عن ام سلمة قالت: سمعت رسول الله (ص) یقول: المـهدی من عترتی من ولد فاطمة-بحار ج ۵۱ ص ۷۵.
(۱۶) بحار الانوار ج ۵١ ص ٧٣.
(۱۷) اثبات الهداة ج ٢ ص ۵٣١.
(۱۸) حذیفة بن اسید عن النبی (ص) انـه قال: الائمة بعدی بعدد نقباء بنی اسرائیل، تسعة من صلب الحسین ومنا مـهدی هذه الامة. الا انـهم مع الحق والحق معهم، فانظروا کیف تخلفونی-اثبات الهداة ج ٢ ص ۵٣٣.
(۱۹) اثبات الهداة ج ۲ ص ۵۲۶.
(۲۰) المـهدیة فی الاسلام تألیف سعد محمد حسن، ط مصر سال ١٣٧٣ ص ۶٩ -مقدمـه ابن خلدون ط مصر مط محمد ص ٣١١.
(۲۱) عن عبد الله قال، قال رسول الله (ص): لا تذهب الدنیـا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطی اسمـه اسمـی-صحیح ترمذی ج ٩ باب ما جاء فی المـهدی ص ٧۴ -کتاب ینابیع المودة تألیف شیخ سلیمان ط سال ١٣٠٨ ج ٢ ص ١٨٠ کتاب البیـان فی اخبار صاحب الزمان تألیف محمد بن یوسف شافعی ط نجف ص ۵٧ کتاب نور الابصار ص ١٧١ -مشکوة المصابیح ص ٣٧٠.
(۲۲) علی رضی الله عنـه عن النبی (ص) قال: لو لم یبق من الدهر الایوم واحد لبعث الله رجلا من اهل بیتی یملاءها عدلا کما ملئت جورا-صحیح ابی داود ج ٢ کتاب المـهدی ص ٢٠٧ -البیـان ص ۵٩ -کتاب نور الابصار تألیف شبلنجی ص ١۵۶ -الصواعق المحرقة تألیف ابن حجر ط قاهره ص ١۶١ -کتاب فصول المـهمة تألیف ابن صباغ ط نجف ص ٢٧۵ -کتاب اسعاف الراغبین تألیف محمد الصبان.
(۲۳) ام سلمة قالت سمعت رسول الله (ص) یقول: المـهدی من عترتی من ولد فاطمة-صحیح ابی داود ج ٢ کتاب المـهدی ص ٢٠٧. ابو داود درون این باب ١١ حدیث نقل کرده است-صحیح ابن ماجه باب خروج المـهدی ج ٢ ص ۵١٩ -الصواعق ص ١۶١ -البیـان ص ۶۴ -مشکوة المصابیح تألیف محمد بن عبد الله خطیب ط دهلی ص ٣٧٠.
(۲۴) صحیح ابی داود ج ۲ کتاب المـهدی ص ۲۰۸-فصول المـهمـه ص ۲۷۵-نور الابصار ط مصر ص ۱۷۰-ینابیع المودة ج ۱ ص ۱۶۱.
(۲۵) صحیح ابن ماجه ج ٢ باب خروج المـهدی ص ۵١٩. درون این باب ٧ حدیث ذکر شده است-الصواعق المحرقة ص ١۶١.
(۲۶) مسند احمد ج ٣ ص ٢٨ درون باب مسندات ابی سعید الخدری احادیثی راجع بمـهدی ذکر شده است-ینابیع المودة ج ٢ ص ٢٢٧.
(۲۷) عن ابی سعید قال، قال نبی الله (ص): ینزل بامتی فی آخر الزمان بلاء شدید من سلطانـهم، لم یسمع بلاء اشد منـه حتی تضیق عنـهم الارض الرحبة وحتی یملاء الارض جورا وظلما، لا یجد المؤمن ملجئا یلتجیء الیـه من الظلم. فیبعث الله رجلا من عترتی فیملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا. یرضی عنـه ساکن السماء وساکن الارض. لا تدخر الارض من بذرها شیئا الا اخرجته ولا السماء من قطرها شیئا الاصبه الله علیـهم مدرارا. یعیش فیـهم سبع سنین او تسع. تتمنی الاحیـاء الاموات لما صنع الله باهل الارض من خیره البیـان ص ٧٢ -الصواعق المحرقة ص ١۶١ -ینابیع ج ٢ ص ١٧٧.
(۲۸) کتاب المـهدیة فی الاسلام ص ۶٩.
(۲۹) مقدمـه ابن خلدون ص ٣١١.
(۳۰) کتاب نزهة النظر تألیف احمدبن حجر عسقلانی ط کراچی صفحه ۱۲.
(۳۱) کتاب فتوحات الاسلامـیة ط مکه ط اولی ج ۲ ص ۲۵۰.
(۳۲) اینـها اسامـی جمعی ازعلمای اهل سنت هست که احادیث مـهدی را درکتاب های خودشان نوشته اند وکتب آنان مورد استفاده بود، لیکن مخفی نماند کـه کتاب های همـه آنان دردسترس نبود. بعض احادیث را درمنقولات کتب دیگر دیدم. آقای مـهدی خراسانی درون مقدمـهء سودمندی کـه برکتاب البیـان چاپ نجف نوشته اسامـی(۷۲) نفر از علمای عامـه را ذکر نموده است.
(۳۳) لسان المـیزان تألیف احمدبن علی بن حجر عسقلانی ط ۱ ج ۱ ص ۲۵.
(۳۴) لسان المـیزن ج۱ص ۱۵.
(۳۵) مقدمـه ابن خلدون ص ٣١٣.
(۳۶) مقدمـه ابن خلدون ص ٣١۴.
(۳۷) مقدمـه ابن خلدون ص ۳۱۸.
(۳۸) مقدمـه ابن خلدون ص ٣١٩.
(۳۹) مقدمـه ابن خلدون ص ٣٢٠.
(۴۰) کتاب اضواء علی السنة المحمدیة تألیف محمود ابوریـه ط اول ص ٣١۶.
(۴۱) اضواء ص ٣١٩.
(۴۲) اضواء ص ٣٢١.
(۴۳) اضواء ص ۳۱۷.
(۴۴) اضواء ص ٣١٩.
(۴۵) صحیح مسلم ج ١ ص ١٠١.
(۴۶) لسان المـیزان ج ۱ ص ۱۶.
(۴۷) مـیزان الاعتدال ط دارالکتاب العربیة ج ۱ص ۵.
(۴۸) صحیح مسلم ج ۱ ص ۲۴.
(۴۹) مقدمـهء سنن ابی داود بقلم ساعاتی.
(۵۰) عن ابی هریرة قال قال رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم): کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم؟ صحیح مسلم ج۲ باب نزول عیسی وصحیح بخاری ج ۴ کتاب بدءالخلق باب نزول عیسی.
(۵۱) مقدمـهء ابن خلدون ص ۳۲۲.
(۵۲) مقدمـه ابن خلدون ص ۳۲۷.
(۵۳) ترجمـهء کتاب الملاحم والفتن تألیف ابن طاوس ص ۴۶.
(۵۴) ملاحم ص ۶۳.
(۵۵) ملاحم ص ۱۶۹.
(۵۶) ملاحم ص ۱۵۵.
(۵۷) ملاحم ص ۴۴.
(۵۸) ملاحم ص ۱۵۹.
(۵۹) ملاحم ص ۱۷۱.
(۶۰) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۱۱.
(۶۱) مقاتل الطالبین تألیف ابی الفرج ط نجف سال ۱۳۸۵ ص ۱۶۰.
(۶۲) ملاحم ص ۱۷۰.
(۶۳) ملاحم ص ۵۴.
(۶۴) ملاحم ص ۶۹.
(۶۵) مقاتل الطالبین ص ۹۷.
(۶۶) مقاتل الطالبین ص ۱۶۷.
(۶۷) کتاب الحاوی للفتاوی ج ۲ ص۱۳۵.
(۶۸) الحاوی للفتاوی ج ۲ ص ۱۴۷.
(۶۹) الحاوی ج ۲ ص ۱۴۸.
(۷۰) الحاوی ج ۲ ص ۱۵۰.
(۷۱) الحاوی ج ۲ ص ۱۵۰.
(۷۲) الحاوی ج ص ص ۱۵۰.
(۷۳) الحاوی ج ۲ ص ۱۵۵.
(۷۴) الحاوی ج ۲ ص ۱۵۹.
(۷۵) الحاوی ج ۲ ص ۱۵۹.
(۷۶) انت المبارک والمـهدی سیرته تعصی الهوی وتقوم اللیل بالسور) کتاب الامامة والسیـاسة تألیف ابن قتیبه ط سوم ج ۲ ص ۱۱۷).
(۷۷) مقاتل الطالبین ط دوم ص ۱۶۲.
(۷۸) مقاتل الطالبین ص ۳۵۹.
(۷۹) کتاب غیبت شیخ - ط دوم ص ۱۱۵.
(۸۰) (۲۸)
(۸۱) تاریخ طبری ج ۴ ص ۴۴۹و ۴۹۴ کامل التواریخ ط اول ج ۳ ص۳۳۹ و۳۵۸.
(۸۲) الطبقات الکبیر ط لیدن ج ۵ بخش اول ص ۶۶.
(۸۳) الطباقت الکبیر ج۷ بخش۱ ص ۷۱.
(۸۴) الطبقات الکبیر ج ۵ بخش ۱ص۸۰.
(۸۵) مقاتل الطالبین ص ۱۶۵.
(۸۶) مقاتل الطالبین ص ۱۵۷.
(۸۷) مقاتل الطالبین ص ۱۶۲.
(۸۸) ان الذی یروی الرواة لبین اذا ما ابن عبد الله فیـهم تجردا/له خاتم لم یعطه الله غیره وفیـه علامات من البروالهـدی / انا لنزجوان یکون محمد اماماً بـه یحیی الکتاب المنـزل / ویحیی یتیم بائس ومعمـول بـه یصلح الاسلام بعد فساده / ویملاء عدلها ارضنا بعد ملئها ضلالا ویأتینا الذی کنت آمل.
(۸۹) مقاتل الطالبین ص ۱۹۳.
(۹۰) مقاتل الطالبین ص ۱۹۵.
(۹۱) مقاتل الطالبین ص ۱۶۷.
(۹۲) مقاتل الطالبین ص ۱۶۶.
(۹۳) مقاتل الطالبین ص ۱۴۲.
(۹۴) مقاتل الطالبین ص ۱۴۱.
(۹۵) ینابیع المودة ج ۲ ص ۱۹۷.
(۹۶) کتاب ملل ونحل تألیف شـهرستانی ط ۱ ج ۱ ص ۲۴۲ فرق الشیعه تألیف نوبختی ط نجف سال ۱۳۵۵ ص ۲۷.
(۹۷) ملل ونحل ج ۱ ص ۲۵۶ فرق الشیعه ص ۶۲.
(۹۸) ملل ونحل ج۱ ص ۲۷۳ فرق الشیعه ص ۶۷.
(۹۹) ملل ونحل ج ۱ ص ۲۷۸ فرق الشیعه ص ۸۰ و۸۳.
(۱۰۰) ملل ونحل ج ۱ ص ۲۷۹ فرق الشیعه ص ۶۷.
(۱۰۱) کتاب تنبیـهات الجلیة فی کشف الاسرار الباطنیـه تألیف محمد کریم خراسانی ط نجف سال ۱۳۵۱ ص ۴۰ - ۴۲.
(۱۰۲) ملل ونحل ج ۱ ص ۲۴۵.
(۱۰۳) ملل ونحل ج ۱ ص ۲۷۹.
(۱۰۴) کتاب الیزیدیة تألیف صدوق الدملوجی ط موصل سال ۱۳۶۸ ص ۱۶۴.
(۱۰۵) تاریخ روضةالصفا ط تهران ج ۴ ص ۱۸۱ قال النبی علی رأس ثلثمأة تطلع الشمس من مغربها.
(۱۰۶) ملل ونحل ج ۱ ص ۲۸۴ فرق الشیعه ص ۹۶ و۹۷.
(۱۰۷) کتاب المـهدیة فی الاسلام ص ۱۷۰ فرق الشیعه ص ۷۲.
(۱۰۸) فرق الشیعه ص ۴۷.
(۱۰۹) فرق الشیعه ص ۹۷.
(۱۱۰) برایب اطلاع بیشتر رجوع شود بـه کتابمـهدی از صدراسلام که تا قرن سیزدهم) تألیف استاد خاورشناس دارمستتر) وکتاب المـهدیة فی الاسلام وکتب تاریخ.
(۱۱۱) الاصبغ عن علی علیـه السلام فی حدیث قال: والمـهدی منافی اخرالزمان، لم یکن فی امة من الامم مـهدی ینتظر غیره، اثبات الهداة ج ۷ص ۱۴۸.
(۱۱۲) این آمار وشماره ها از روی احادیث موجود درون کتاب منتخب الاثر تهیـه شده اگر از کتب مفصل تر تهیـه مـی شد ناچار عدد اخبار از این مقدار تجاوز مـی کرد.
(۱۱۳) اثبات الهداة ج ۲ ص ۵۵۲.
(۱۱۴) اثبات الهداةج ۲ ص ۵۵۵.
(۱۱۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۳۳، اثبات الهداة ج ۲ ص ۳۳۳و ۳۹۹.
(۱۱۶) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۳۵.
(۱۱۷) اثبات الهداة ج ۲ ص ۵۵۹.
(۱۱۸) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۴۳ اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۰۴.
(۱۱۹) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۵۱، اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۱۷.
(۱۲۰) ریـان بن الصلت قال، قلت للرضا علیـه السلام: انت صاحب هذا الامر؟ فقال: انا صاحب هذاالامر، ولکنی لست با لذی املاءها عدلا کما ملئت جورا وکیف اکون ذلک علی ما تری من ضعف بدنی؟ وان القائم هو الذی اذا خرج کان فی سن الشیوخ ومنظر الشبان، قویـاً فی بدنـه حتی لومدیده الی اعظم شجرة علی وجه الارض لقلعها ولو صاح بین الجبال لتد کد کت صخورها، یکون معه عصا موسی وخاتم سلیمان. ذلک الرابع من ولدی یغیبه الله فی ستره ماشاءالله ثم یظهره فیملاء بـه الارض قسطاً وعدلا کما ملئت جورا وظلما، بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۲۲، اثبات الهداة ج۶ ص۴۱۹.
(۱۲۱) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۵۶. اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۲۰.
(۱۲۲) اثبات الهداة ج ۶ ص ۲۷۵.
(۱۲۳) موسی بن جعفر البغدادی قال سمعت ابا محمد الحسن بن علی علیـه السلام یقول: کأنی بکم وقد اختلفتم بعدی فی الخلف منی، اما ان المقر بالائمةبعد رسول الله المنکر لولدی کمن اقر بجمـیع انبیـاءالله ورسله ثم انکر نبوة محمد رسول الله (صلی الله علیـه وآله وسلم) والمنکر لرسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم) کمن انکر جمـیع الانبیـاء لان طاعة آخرنا کطاعة اولنا والمنکر لاخرنا کاالمنکر لاولنا اما ان لولدی غیبة یرتاب فیـها الناس الا من عصمـه الله، بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۶۰. اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۲۷.
(۱۲۴) المـهدیة فی الاسلام ص ۴۸ - ۶۸.
(۱۲۵) طالبین تحقیق بکتاب (نقش وعاظ درون اسلام) تألیف دکتر علی الوردی ترجمـه خلیلیـان ص ۱۱۱ - ۱۳۷ وکتاب(عبد الله بن سبا) تألیف سید مرتضی عسکری وکتاب (علی وفرزندانش) تألیف دکتر طه حسین ترجمـهء خلیلی ص ۱۳۹ - ۱۴۳ مراجعه نمایند.
(۱۲۶) ولَقَدْ کتَبْنا فِی اَلزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ اَلذِّکرِ أَنَّ اَلْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی اَلصّالِحُونَ -آیـه ١٠۵.
(۱۲۷) وَعَدَ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وعَمِلُوا اَلصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضی لَهُمْ ولَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئاً -آیـه ۵۵.
(۱۲۸) ونُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ -آیـه ۴.
(۱۲۹) هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ودِینِ اَلْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ کلِّهِ ولَوْ کرِهَ اَلْمُشْرِکونَ -آیـه ٩.
(۱۳۰) اصول کافی ط اسلامـیه سال ۱۳۸۱ ج ۱ص۳۳۴.
(۱۳۱) عن الوشاء قال اباالحسن الرضا علیـه السلام: هل تبقی الارض بغیر امام؟ قال: لا قلت انا نروی: انـها لا تبقی الا ان یسخط الله علی العباد قال لا تبقی اذاً لساخت،اصول کافی ج ۱ ص ۳۳۴.
(۱۳۲) اصول کافی ج ۱ ص ۳۳۵.
(۱۳۳) اصول کافی ج ۱ ص ۳۳۳.
(۱۳۴) قال ابوعبد الله علیـه السلام: ان الله خلقنا فاحس خلقنا وصورنا فاحسن صورنا وجعلنا خزانـه فی سمائه وارضه ولنا نطقت الشجر وبعبادتنا عبد الله ولولانا ما عبد الله - اصول کافی ج ۱ ص ۳۶۸.
(۱۳۵) قال ابوعبد الله علیـه السلام: الاوصیـاء هم ابواب الله التی یؤتی منـها ولولا هم ما عرف الله وبهم احتج الله تبارک وتعالی علی خلقه اصول کافی ج ۱ ص ۳۶۹.
(۱۳۶) عن ابی خالد الکابلی قال: سئلت ابا جعفرعلیـه السلام عن قول الله: (فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا) فقال یـا اباخالد! النور والله الائمة یـا اباخالد! لنور الامام فی قلوب المؤمنین انورمن الشمس المضیئة بالنـهار وهم الذین ینورون قلوب المؤمنین ویحجب الله نور هم عمن یشاءفتظلم قلوبهم ویغشاهم بها - اصول کافی ج ۱ ص ۳۷۲.
(۱۳۷) قال الرضا علیـهالسلام - فی حدیث طویل الی ان قال - وان العبد اذا اختاره الله لامورعباده شرح صدره لذلک واودع قلبه ینابیع الحکمة والهمـه العلم الهاماً فلم یعی بعده بجواب ولا یحیر فیـه عن الصواب فهو معصوم مؤید موفق مسدد. قد امن من الخطاء والزلل والعثار، یخصه الله بذلک لیکون حجته علی عباده وشاهده علی خلقه وذلک فضل الله یؤتیـه من یشاء والله ذوالفضل العظیم. اصول کافی ج ۱ ص ۳۹۰.
(۱۳۸) کتاب تذکرة خواص الامة: ط سال ۱۲۸۵ ص ۱۸۲.
(۱۳۹) قال علی علیـه السلام - فی خطبة الی ان قال - اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة: اما ظاهراً مشـهوراً او خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حجج الله وبیناته وکم ذاواین اولئک؟؟ اولئک والله الاقلون عدداً والاعظمون عنداالله قدراً. یحفظ الله بهم حججه وبیناته حتی یودعوها نظرائهم ویزرعوها فی قلوب اشباههم.
هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة وباشروا روح الیقین واستلانوا مااستوعره المترفون وانسوا بما استوحش منـه الجاهلون وصحبوالدنیـا با بدان ارواحها معلقة باالمحل الاعلی، اولئک خلفاءالله فی ارضه والدعاة الی دینـه - نـهج البلاغة ج ۳ خطبه ۱۴۷.
(۱۴۰) قال علی علیـه السلام - فی خطبة - فیـهم کرائم القرآن وهم کنوزالرحمان ان نطقوا صدقوا وان صمتوالم یسبقوا - نـهج البلاغة ج۲خطبه۱۵۰.
(۱۴۱) قال علی علیـه السلام (فی خطبة): بهم عادالحق فی نصابه وانزاح الباطل عن مقامـه وانقطع لسانـه عن منبته، عقلو الدین عقل ورعایة، لا عقل سماع وروایة، فان رواة العلم کثیر ورعاته قلیل (نـهج البلاغة ج۲ خطبهء ۲۳۴).
(۱۴۲) کتاب ارشاد العوالم تألیف محمد کریم خان، چاپ کرمان سال۱۳۸۰هجری ج۳ ص۴۰۱.
(۱۴۳) عین این احصائیـه ها از کتاب منتخب الاثر تألیف آقای صافی نقل مـیشود.
(۱۴۴) بحار الأنوار ج۵۱ ص ۷۲.
(۱۴۵) الطبقات الکبیر ط لیدن ج ۱ ص ۶۷.
(۱۴۶) الطبقات الکبیر ج ۵ بخش اول ص ۶۶.
(۱۴۷) ابو اسحاق قال قال علی ونظر الی ابنـه الحسن فقال ان ابنی هذا سید کما سماه النبی (صلی الله علیـه وآله وسلم) وسیخرج من صلبه رجل یسمـی باسم نبیکم، یشبهه فی الخلق ولا یشبهه فی الخلق، سنن ابی داودج۲ص۲۰۸.
(۱۴۸) اثبات الهداة ج ۷ ص ۲۰۸.
(۱۴۹) عن حذیفة ان النبی (صلی الله علیـه وآله وسلم) قال: لولم یبق من الدنیـا الا یوم واحد لطول الله ذلک حتی یبعث رجلا من ولدی اسمـه اسمـی. فقال سلمان: من ای ولدک یـا رسول الله؟ قال من ولدی هذا وضرب بیده علی الحسین، ذخائر العقبی ص ۱۳۶.
(۱۵۰) کتاب البیـان فی اخبار صاحب الزمان باب ۹.
(۱۵۱) کتاب ینابیع المودة ج۱ص ۱۴۵.
(۱۵۲) عن علی رفعه قال: لا تذهب الدنیـا حتی یقوم علی امتی رجل من ولد الحسین یملاءالارض عدلا کما ملئت ظلماً - الصواعق المحرقة ص ۱۶۵.
(۱۵۳) قال النبی(صلی الله علیـه وآله وسلم) لفاطمة ومناسبطا هذه الامة وهما ابناک الحسن والحسین وهما سیدا شباب اهل الجنة وابوهما والذی بعثنی بالحق خیرمنـهما؛ یـا فاطمة والذی بعثنی بالحق ان منـهما مـهدی هذه الامة اذا صارت الدنیـا هرجاً ومرجاً الحدیث، اثبات الهداة ج ۷ ص ۱۸۳.
(۱۵۴) کمال الدین ج ۲ ص ۲۳.
(۱۵۵) غیبت شیخ ص ۲۰۲.
(۱۵۶) غیبت شیخ چاپ دوم ص ۲۰۷.
(۱۵۷) قال النبی(صلی الله علیـه وآله وسلم): انی تارک فیکم ما ان تمسکتم بـه لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی. ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیـهما - ذخائر العقبی ط قاهره سال ۱۳۵۶ ص ۱۶.الصواعق المحرقة ص ۱۴۷.الفصول المـهمة ص ۲۲ البدایة والنـهایة ج ۵ ص ۲۰۹. کنزالعمال ط حیدرآباد ص ۱۵۳ و۱۶۷. نظم دررالسمطین تألیف محمد بن یوسف ط نجف ص ۲۳۲. تذکرة خواص الامة تألیف سبط بن جوزی چاپ سال ۱۲۸۵ هجری ص ۱۸۲.
(۱۵۸) عن ابی ذرقال، قال رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم): مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجی ومن تخلف عنـها غرق - الصواعق ص ۱۵۰ و۱۸۴، تذکرة خواص الامة ص ۱۸۲. ذخائر العقبی ص ۲۰ نظم درون رالسمطین ص ۲۳۵.
(۱۵۹) ینابیع المودة ج۲ ص ۶۳. اثبات الهداة ج ۲ ص ۲۵۳.
(۱۶۰) ینابیع المودة ج ۱ ص ۲۴.
(۱۶۱) ینابیع المودة ج ۱ ص ۵۴.
(۱۶۲) جامع احادیث الشیعه ج۱مقدمـه.
(۱۶۳) اعیـان الشیعه ط ۱ ج ۳ ص۱۱.
(۱۶۴) ینابیع الموده ج ۱ ص ۱۰۴.
(۱۶۵) اعیـان الشیعه ج ۳.
(۱۶۶) ینابیع الموده ج ۱ ص ۷۷.
(۱۶۷) ینابیع المودة ج ۲ ص ۳۶ الطبقات الکبیر تألیف محمد بن سعد کاتب واقدی ط (لیدن) ج۲بخش دوم ص ۱۰۱.
(۱۶۸) عن امـیر المؤمنین علیـه السلام قال قال رسول الله (صلی الله علیـه وآله وسلم): یـا علی اکتب ما املی علیک. قلت یـا رسول الله اتخاف علی النسیـان؟ قال:لا، وقد دعوت الله عزوجل ان یجعلک حافظاً ولکن اکتب لشرکائک،الائمة من ولدک. بهم تسقی امتی الغیث وبهم یستجاب دعائهم وبهم یصرف الله عن الناس البلا وبهم تنزل الرحمة من السما وهذا اولهم واشارالی الحسن.ثم قال: وهذا ثانیـهم واشار الی الحسین.ثم قال:والائمة من ولده ینابیع الموده ج ۱ ص ۱۷.
(۱۶۹) بکر بن کرب الصیرفی قال سمعت اباعبد الله (علیـه السلام) یقول: ان عندنا مالانحتاج معه الی الناس وان الناس لیحتاجون الینا، وان عندنا کتاباً املا رسول الله (صلی الله علیـه وآله وسلم) وخط علی علیـه السلام؛ صحیفة فیـها کل حلال وحرام - جامع احادیث الشیعه ج ۱مقدمـه.
(۱۷۰) جابرعن ابی جعفر(علیـه السلام) قال: یـا جابر انالوکنا نحدثکم برأینا لکنا من الهالکین ولکنا نحدثکم باحادیث نکنزها عن رسول الله کما یکنز هؤلا ذهبهم وفضتهم، جامع احادیث الشیعه ج ۱.
(۱۷۱) جامع احادیث الشیعه ج۱.
(۱۷۲) اگر درون صدد تحقیق باشید مـی توانید بـه کتابهای ذیل مراجعه نمایید: کتاب مطالب السؤل تألیف محمد بن طلحه، تذکرة خواص الامة، فصول المـهمة تألیف ابن صباغ مالکی، کتاب نورالابصار تألیف شبلنجی، الصواعق المحرقة تألیف ابن حجر، تاریخ ابن خلکان. کتاب الصفوة تألیف ابی الفرج، روضة الصفا ج ۳، اثبات الوصیة تألیف مسعودی.
(۱۷۳) هشام بن سالم وحماد بن عثمان وغیره قالوا سمعنا اباعبد الله علیـه السلام یقول: حدیثی حدیث ابی، وحدیث ابی حدیث جدی، وحدیث جدی حدیث الحسین، وحدیث الحسین حدیث الحسن، وحدیث الحسن حدیث امـیرالمؤمنین وحدیث امـیرالمؤمنین حدیث رسول الله، وحدیث رسول الله قول الله - کتاب جامع احادیث الشیعه، مقدمـهء ج ۱.
(۱۷۴) الصقر بن ابی دلف قال: سمعت علی بن محمد بن علی الرضا علیـه السلام یقول: ان الامام بعدی الحسن ابنی وبعد الحسن ابنـه القائم الذی یملا الارض قسطاً وعدلا کما ملئت ظلماً وجوراً - اثبات الهداة ج ۶ ص ۲۷۵.
(۱۷۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۶۰.
(۱۷۶) منتخب الاثر چاپ اول ص ۳۲۰.
(۱۷۷) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۶۱.
(۱۷۸) اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۳۲.
(۱۷۹) منتخب الاثر ص ۳۴۵.
(۱۸۰) اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۳۰.
(۱۸۱) غیبت شیخ ص ۱۴۱-۱۴۲.
(۱۸۲) اثبات الهداة ج ۷ ص ۲۹۲- اثبات الوصیة ص ۱۹۷.
(۱۸۳) اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۳۱.
(۱۸۴) منتخب الاثر ص ۳۴۳.
(۱۸۵) اثبات الهداةج ۶ ص ۴۳۳.
(۱۸۶) اثبات الهداة ج ۷ ص ۲۰.
(۱۸۷) اثبات الهداة ج ۶ص ۴۳۲.
(۱۸۸) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۳.
(۱۸۹) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۵.
(۱۹۰) اثبات الهداة ج ۶ ص ۳۱۱.
(۱۹۱) اثبات الهداة ج ۷ ص ۲۰.
(۱۹۲) اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۲۵.
(۱۹۳) اثبات الهداة ج۷ص۱۶.
(۱۹۴) ینابیع المودة باب ۸۲.
(۱۹۵) اثبات الهداة ج ۷ ص ۳۴۴. اثبات الوصیـه ص ۱۹۸.
(۱۹۶) ینابیع المودة باب ۸۲.
(۱۹۷) اثبات الهداة ج ۷ ص ۳۲۳. ینابیع المودة باب ۸۲.
(۱۹۸) بحار الأنوار ج ۵۲ صفحه ۷۸و ۸۶.
(۱۹۹) اثبات الهداة ج ۷ ص ۱۸ اثبات الوصیة ص ۱۹۷.
(۲۰۰) اثبات الهداة ج ۷ ص ۳۵۶. اگر مـی خواهید درون موضوع تولد حضرت صاحب الامر علیـه السلام، اطلاعات بیشتری بدست آورید بکتاب تبصرة الولی فیمن رأی القائم المـهدی) تألیف علامـه محقق سید هاشم بحرانی وکتاب بحار الأنوار ج ۵۱ باب ۱وج ۵۲ باب ۱۷ و۱۹ مراجعه نمایید.
(۲۰۱) اصول کافی باب مولد ابی محمد الحسن بن علی (علیـه السلام).
(۲۰۲) بحار الأنوارج ۵۱ ص ۲۲. اثبات الهداة ج ۷ ص ۷۸.اثبات الوصیة ص ۱۹۸.
(۲۰۳) با این عمل جان فرزندش موسی علیـه السلام) را از خطر حتمـی نجات داد، زیرا مـی دانست کـه اگر امامت ووصایت او به منظور خلیفه محرز گردد درون صدد قتل ونابودیش برمـی آید. اتفاقاً پیش بینی آن حضرت درست درآمد وخلیفه دستورداد کـه وصی آنجناب را اگر شخص معینی هست به قتل رسانند.
(۲۰۴) سعید بن جبیر عن علی بن الحسینعلیـه السلام) قال: القائم منا تخفی ولادته علی الناس حتی یقولوا: لم یولد بعد، لیخرج حین یخرج ولیس لا حدفی عنقه بیعة بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۳۵.
(۲۰۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴.
(۲۰۶) اصول کافی،باب مولد ابی محمد الحسن بن علی. وکتاب ارشاد مفید وکتاب اعلام الوری، تألیف طبرسی، وکتاب کشف الغمـه، باب الامام الحادی عشر.
(۲۰۷) بحار ج ۵۱ ص ۱۷.
(۲۰۸) بحار ج۱ ۵ ص ۲۵.
(۲۰۹) کمال الدین ج ۲ ص ۱۷۸.
(۲۱۰) کمال الدین ج ۲ ص ۹۹-۱۰۳.
(۲۱۱) کمال الدین ج ۲ ص ۱۴۹.
(۲۱۲) کمال الدین ج ۲ ص ۱۰۶.
(۲۱۳) کتاب مطالب السؤل ط سال ۱۲۸۷ هجری ص ۸۹.
(۲۱۴) کفایة الطالب ص ۳۱۲.
(۲۱۵) فصول المـهمة ط دوم ص ۲۷۳ و۲۸۶.
(۲۱۶) تذکرة خواص الامة ص ۲۰۴.
(۲۱۷) نورالابصار ط مصر ص ۱۶۸.
(۲۱۸) الصواعق المحرقة ص ۲۰۶.
(۲۱۹) سبائک الذهب ص ۷۸.
(۲۲۰) روضة الصفا ج۳.
(۲۲۱) وفیـات الاعیـان ط سال ۱۲۸۴ هجری ج ۲ ص ۲۴.
(۲۲۲) الیواقیت والجواهر تألیف شعرانی ط ۱ سال ۱۳۵۱ ج ۲ ص ۱۴۳.
(۲۲۳) الیواقیت والجواهر ص ۱۴۳.
(۲۲۴) نقل از کتاب ینابیع المودة ج ۲ ص ۱۲۶.
(۲۲۵) شذرات الذهب ط بیروت ج ۲ ص ۱۴۱. وکتابالعبرفی خبرمن غبر ط کویت ج ۲ ص۳۱.
(۲۲۶) تاریخ منصوری، عبرداری شدهء مسکو ص ۱۱۴.
(۲۲۷) اگر باطلاعات بیشتری نیـازمند باشید مـی توانید بکتاب کشف الاستار) تألیف حسین بن محمد تقی نوری وکتاب کفایة الموحدین) تألیف طبرسی ج ۲ مراجعه نمایید.
(۲۲۸) فاشارت الیـه قالوا: کیف نکلم من کان فی المـهد صبیـاً. قال: انی عبد الله آتانی الکتاب وجعلنی نبیـاً وجعلنی مبارکاً این ما کنت واوصانی بالصلوة والزکوة مادمت حیـاًـ سورهء مریم آیـهء ۲۹.
(۲۲۹) اثبات الوصیة ص ۱۶۶.
(۲۳۰) اثبات الوصیة ص ۱۶۶.
(۲۳۱) مناقب ابن شـهرآشوب، ط قم ج ۴ ص ۴۰۱ واثبات الوصیة ص ۱۷۴.
(۲۳۲) هدیة الاحباب ط تهران سال ۱۳۲۹ ص ۷۶.
(۲۳۳) هدیة الاحباب ص ۲۲۸.
(۲۳۴) تاریخ علوم تألیف(پی یرروسو) ترجمـهء صفاری،چاپ سوم ص۴۳۲.
(۲۳۵) قال ابوجعفر(علیـه السلام): صاحب هذاالامر اصغرنا سناً واخملنا شخصاًـ بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۸.
(۲۳۶) کتاب الزام الناصب ط سال(۱۳۵۱) ص ۸۱.
(۲۳۷) الزام الناصب ص ۸۱.
(۲۳۸) قال رسول الله صلی الله علیـه وآله: والذی بعثنی بالحق بشیراً لیغیبن القائم من ولدی بعهد معهود الیـه منی حتی یقول اکثر الناس: ما لله فی آل محمد حاجة، ویشک آخرون فی ولادته. فمن ادرک زمانـه فلیتمسک بدینـه ولا یجعل للشیطان علیـه سبیلا بشکه فیزیله عن ملتی ویخرجه من دینی فقد اخرج ابویکم من الجنة من قبل وان الله عزوجل جعل الشیـاطین اولیـا للذین لایؤمنون - اثبات الهداة ج ۶ص ۳۸۶.
(۲۳۹) محمد بن مسلم قال سمعت اباعبد اللهعلیـه السلام) یقول: ان بلغکم عن صاحبکم غیبة فلا تنکروهاـ اثبات الهداة ج ۶ ص ۳۵۰.
(۲۴۰) مقاتل الطالبین ص ۱۶۵.
(۲۴۱) کتاب اعلام الوری تألیف طبرسی علیـه الرحمـه، ط تهران سال ۱۳۳۸ص ۴۱۶.
(۲۴۲) الرجال نجاشی ص ۱۹۳،رجال شیخ طوسی ص ۳۵۷،.فهرست شیخ طوسی ص ۱۱۸.
(۲۴۳) رجال نجاشی ص ۱۹۴.
(۲۴۴) رجال نجاشی ص ۲۸.فهرست شیخ طوسی ص ۷۵.
(۲۴۵) رجال نجاشی ص ۲۸.فهرست شیخ طوسی ص ۷۵.
(۲۴۶) رجال نجاشی ص ۲۱۵.رجال شیخ طوسی ص ۳۸۴.فهرست شیخ طوسی ص ۱۴۷.
(۲۴۷) رجال نجاشی ص ۱۹۵.رجال شیخ طوسی ص ۴۱۹.
(۲۴۸) اگر بـه مطلب مذکور توجه کنید برایتان روشن مـی شود کـه داستان غیبت امام زمان موضوع تازه ای نیست بلکه ریشـه عمـیق دینی دارد واز زمان رسول خدا که تا کنون همواره مورد توجه وبحث بوده است. بنابراین، احتمال اینکه امثال عثمان بن سعید آنرا تراشیده وجعل کرده باشند، کاملاً بی اساس است، وجزازافراد مغرض صادر نمـی شود.
(۲۴۹) اسحاق بن عمارقال: سمعت ابا عبد الله علیـه السلام یقول: للقائم غیبتان؛احدیـهما طویلة والاخری قصیرة فالاولی یعلم بمکانـه فیـها خاصة من شیعته، واما الاخری فلا یعلم بمکانـه فیـها الا خاصة موالیـه فی دینـه - اثبات الهداة ج ۷ ص ۶۹.و بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۵۵.
(۲۵۰) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۵۳.
(۲۵۱) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۳.
(۲۵۲) بحارالانور ج ۵۱ ص ۳۴۹، واثبات الهداة ج ۷ ص ۴۶۰.
(۲۵۳) بحار الأنوار ج ۵۳ ص ۱۷۸.
(۲۵۴) انوار نعمانیـه چاپ تبریز ج ۲ ص ۲۴.
(۲۵۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴۶.
(۲۵۶) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۲.
(۲۵۷) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۰.
(۲۵۸) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴۹.
(۲۵۹) بحار الأنوار ج ۵۳ ص۱۵۰.
(۲۶۰) بحار الأنوارج ۵۱ ص ۳۰۶.
(۲۶۱) کتاب غیبت نعمانی ص ۹۱.
(۲۶۲) اثبات الهداة ج ۷ ص ۳۶۰.
(۲۶۳) رجال بوعلی ط سال۱۱۰۲) ص ۳۱۲.
(۲۶۴) رجال مامقانی ط نجف سال۱۳۵۲ ج ۱ ص ۲۰۰ واثبات الهداة ج ۷ ص۲۹۴.
(۲۶۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۶۲.
(۲۶۶) رجال بوعلی ص ۲۰۰ ورجال مامقانی ج ۲ ص ۲۴۵.
(۲۶۷) منـهج المقال تألیف علامـه بهبهانی چاپ تهران سال۱۳۰۷ ص ۲۱.
(۲۶۸) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴۸.
(۲۶۹) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴۵.
(۲۷۰) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴۶.
(۲۷۱) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۱۶.
(۲۷۲) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۳۵.
(۲۷۳) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۲۶. واثبات الهداة ج ۷ ص ۳۰۲.
(۲۷۴) منـهج المقال ص ۳۰۵ ورجال مامقانی ج ۳ ص ۱۴۹.
(۲۷۵) رجال مامقانی ج ۳ ص ۱۴۹.
(۲۷۶) رجال مامقانی ج ۱ ص ۲۰۰.
(۲۷۷) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۴۹.
(۲۷۸) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۲۵.
(۲۷۹) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۳۷.
(۲۸۰) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۱.
(۲۸۱) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۲.
(۲۸۲) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۵.
(۲۸۳) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۲.
(۲۸۴) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۳.
(۲۸۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۵۹.
(۲۸۶) کمال الدین ج ۲ ص ۱۸۰.
(۲۸۷) اثبات الهداة ج ۷ ص ۳۴۰.
(۲۸۸) رجال ماقمانی ج۱ص ۲۰۰.
(۲۸۹) رجال ماقمانی ج۲ ص۳۰۴.
(۲۹۰) بحار الانوار جلد ۵۱ ص ۳۶۰.
(۲۹۱) بحار الانوار ج ۵۱ ص۳۶۰.
(۲۹۲) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۳۶۱.
(۲۹۳) اثبات الوصیة ص ۲۰۶.
(۲۹۴) اثبات الهداة ج ۶ص ۳۹۳.
(۲۹۵) قال علی بن الحسین علیـه السلام فی القائم سنة من نوح وهو طول العمرـ بحارج۵۱ص۲۱۷.
(۲۹۶) بحار الانوار ج ۵۲ ص ۹۱.
(۲۹۷) قال موسی بن جعفر علیـه السلام: اذا فقد الخامس من ولد السابع من الائمة فالله الله فی ادیـانکم لا یزیلنکم عنـها احد، یـا بنی انـه لا بد لصاحب هذاالامر من غیبة حتی یرجع عن هذا الامر من کان یقول به، انما هی محنة من الله امتحن الله بها خلقه - بحار ج ۵۲ ص ۱۱۳.
(۲۹۸) بحار الأنوار ج۵۱ ص ۱۵۲.
(۲۹۹) درون سوره مائده آیـه ۱ مـی گوید: یـا ایـها الذین آمنوا اوفوا بالعقود. ودر سوره اسراء آیـه ۳۴ مـی گوید: واوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا.ودر سوره مؤمنون آیـه ۸ مـی گوید:الذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون.
(۳۰۰) بحار الأنوارج ۵۲ ص۹۶.
(۳۰۱) عن جعفر الصادق عن ابیـه عن جده علی بن الحسین علیـه السلام قال: نحن ائمة المسلمـین وحجج الله علی العالمـین وسادات المؤمنین وقادة الغرالمحجلین وموالی المسلمـین ونحن امان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء وبنایمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنـه وبنا ینزل الغیث وتنشر الرحمة وتخرج برکات الارض ولولا ما علی الارض منالساخت باهلها. ثم قال: ولم تخل منذ خلق الله آدم من حجة الله فیـها، اما ظاهر مشـهور او غائب مستور، ولا تخلوالارض الی ان تقوم الساعة من حجة ولولاذلک لم یعبد الله. قال سلیمان: فقلت لجعفرالصادق علیـه السلام کیف ینتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟ قال: کما ینتفعون بالشمس اذا سترها سحاب. ینابیع المودة ج ۲ ص ۲۱۷.
(۳۰۲) بحث نبوت عامـه وامامت:از صفحه ۷۰ که تا صفحه ۸۳ همـین کتاب.
(۳۰۳) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۲۲-۱۵۰.
(۳۰۴) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۲۲.
(۳۰۵) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۲۲تا ۱۵۰.
(۳۰۶) تاریخ یعقوبی چاپ نجف سال ۱۳۸۴هجری ج ۳ ص ۱۴۲.
(۳۰۷) مقاتل الطالبین ص ۱۴۳.
(۳۰۸) مقاتل الطالبین ص ۱۴۳ که تا ۱۵۴.
(۳۰۹) مقاتل ص ۲۷۸.
(۳۱۰) مقاتل ص ۳۹۲.
(۳۱۱) مقاتل الطالبین ص ۳۰۸ ـ۳۲۱.
(۳۱۲) مقاتل ص ۴۱۵ - ۴۱۸.
(۳۱۳) مقاتل الطالبین ص ۲۹۴ - ۲۹۶.
(۳۱۴) کتاب اضواعلی السنة المحمدیة تألیف محمود ابوریـه چاپ اول ص ۲۹.
(۳۱۵) اضوا ص ۳۰.
(۳۱۶) کتاب النصائح الکافیـه تألیف سید محمد بن عقیل چاپ سوم ص ۸۷.
(۳۱۷) النصائح الکافیـه ص ۸۸.
(۳۱۸) تاریخ یعقوبی ج ۳ ص ۲۰۲.
(۳۱۹) الامامة والسیـاسیة ج ۲ ص ۱۷۷ - ۱۸۰.
(۳۲۰) تاریخ یعقوبی ج ۳ ص ۲۰۶.
(۳۲۱) مقاتل ص ۲۴۴.
(۳۲۲) مقاتل ص ۲۴۱.
(۳۲۳) تاریخ بغداد ج ۲ ص ۳۳.
(۳۲۴) النصائح الکافیـه ص ۱۰۹.
(۳۲۵) اضواء ص ۲۷۱.
(۳۲۶) کتاب الحاوی للفتاوی ج ۲ ص ۱۵۹.
(۳۲۷) تاریخ ابن عساکرج ۴ ص ۹.
(۳۲۸) حسن بن محمد بن صالح قال سمعت الحسن العسکری علیـه السلام یقول: ان ابنی هو القائم من بعدی، وهوالذی یجری فیـه سنن الانبیـاء بالتعمـیر والغیبة حتی تقسوالقلوب لطول الامد، ولایثبت علی القول بـه الامن کتب الله عز وجل فی قلبه الایمان وایده بروح منـه - بحار ج ۵۱ ص۲۲۴.
(۳۲۹) دائرة المعارف بریتانیـائی ج ۱۴ ص ۳۷۶.
(۳۳۰) دائرة المعارف آمریکائی ج ۱۷ ص ۴۶۳.
(۳۳۱) روزنامـه اطلاعات.
(۳۳۲) سالنامـهء شـهرت سال ۱۳۴۲ ص ۲۸۹ ترجمـه از مجلهء فرانسوی کنتلاسین بقلم ژوستین گلاس.
(۳۳۳) کتاب المـهدی تألیف آیت ا... صدر. نقل از مجله المقتطف سال۵۹ شماره۳.
(۳۳۴) منتخب الاثر ص ۲۷۸. نقل از مجله الهلال سال ۳۸ شماره ۵.
(۳۳۵) مجله دانشمند شماره ۷ سال سوم. از مجلات علمـی خارج ترجمـه دکتر کوشیـار.
(۳۳۶) دانشمند شماره ۴ سال چهار. ترجمـه قسمتی از کتاب وقتیکه انسان پیر مـی شود کـه بزبان روسی انتشار یـافته ترجمـه ابوالفضل آزموده.
(۳۳۷) دانشمند شماره۵ سال ۱۳۴۲.
(۳۳۸) دانشمند شماره۶ از سال ششم.
(۳۳۹) دانشمند شمارهء ۱ سال ششم.
(۳۴۰) ولقد ارسلنا نوحاً الی قومـه فلبث فیـهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذهم الطوفان وهم ظالمون - سورهء عنکبوت آیـهء ۱۴.
(۳۴۱) تاریخ مروج الذهب ج ۱و.
(۳۴۲) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۵۲.
(۳۴۳) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۵۴.
(۳۴۴) الانواریـه النعمانیـه چاپ تبریز ج ۲ ص ۵۸.
(۳۴۵) الذریعه ج ۵ ص ۱۰۶.
(۳۴۶) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۵۹ که تا ص ۱۷۴.
(۳۴۷) مانند: اللهم اعطه فی نفسه واهله وولده وذریته وامته وجمـیع رعیته ماتقربه عینـه (مفاتیح الجنان) ودر صلواتی کـه از ناحیـه مقدسه صادرشده مـی گوید:اللهم اعطه فی نفسه وذریته وشیعته ورعیته وخاصته وعامته وعدوه وجمـیع اهل الدنیـا ما تقربه عینـه(مفاتیح الجنان). لیکن بردانشمندان پوشیده نیست کـه دعاهای مذکور بهآن مرتبه حجیت واعتبار نیستند کـه بتوان بـه آنـها استدلال نمود وچنین موضوعی را اثبات کرد، لکن درون عین حال، داشتن فرزندهم بعید نیست. امام صادق(علیـه السلام) درون حدیثی فرمود: کانی اری نزول القائم فی مسجد السهله باهله وعیـاله(بحار ج ۵۲ ص ۳۱۷).
(۳۴۸) عن الفضیل قال سئلت اباجعفر علیـه السلام: هل لهذا الامر وقت؟ فقال: کذب الوقاتون، کذب الوقاتون، کذب الوقاتون - بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۰۳.
(۳۴۹) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۰۳.
(۳۵۰) محمد بن مسلم عن ابیعبد الله علیـه السلام قال: من وقت لک من الناس شیئاً فلا تها بن ان تکذبه فلسنا نوقت لاحد - بحار الأنوار ج ۵۲ ص۱۰۴ و۱۱۷.
(۳۵۱) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۰۶.
(۳۵۲) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۵۰.
(۳۵۳) الاغانی ج ۱۶ ص ۱۷۱.
(۳۵۴) تاریخ طبری ج ۷ ص ۲۵.
(۳۵۵) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۹۳ که تا ۱۹۷ وصحیح مسلم ج ۱۸ ص ۴۶ که تا ۸۷. وسنن ابی داود ج ۲ص۲۱۲.
(۳۵۶) صحیح مسلم ج ۱۸ ص ۷۹ وسنن ابی داود ج ۳ ص ۲۱۴.
(۳۵۷) رساله یوحنا باب ۲ آیـهء ۲۲.
(۳۵۸) رساله اول باب ۲ آیـه ۱۸.
(۳۵۹) رساله اول یوحنا باب ۴ آیـه ۳.
(۳۶۰) رساله دوم یوحنا آیـهء ۷.
(۳۶۱) درون موضوع تعدد وجود مسیح رجوع شود بـه تفسیر المـیزان جلد ۳ وکتاب (تاریخ وتقویم درون ایران).
(۳۶۲) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۹۷.
(۳۶۳) عن ابی هریرة قال قال رسول الله (ص): لا تقوم الساعة حتی یخرج ثلاثون دجالون کلهم یزعم انـه رسول الله – سنن ابی داود ج۲.
(۳۶۴) ترجمـهء الملاحم والفتن ص ۱۱۳.
(۳۶۵) سنن ابی داود ج ۲.
(۳۶۶) مجمع الزوائد ج ۷ ص ۳۳۳.
(۳۶۷) زیرا مدرک عمده آن توصیفات، دو حدیثی هست که درون کتاب بحار الأنوار وکتب دیگرنوشته شده است، باین سند: محمد بن عمربن عثمان بهذا الاسناد عن مشایخه عن ابی یعلی المصولی عن عبدالاعلی بن حماد عن ایوب عن نافع عن ابن عمرعن رسول الله. ودرحدیث دیگر: الطالقانی عن الجلودی عن الحسین بن معاذ عن قیس بن حفص عن یونس بن ارقم عن ابی سیـار الشیبانی عن الضحاک بن مزاحم عن نزال بن سبرة عن علی. بردانشمندان پوشیده نیست کـه سند این دو حدیث قابل اعتماد نیست زیرا مامقانی دربارهء محمد بن عمربن عثمان مـی نویسد: مجهول الحال هست ودربارهء نافع نوشته: غلام ابن عمر مـی باشد وگمراه وگمراه کننده بوده است. ودربارهء عمر نوشته:احوالش معلوم نیست ودربارهء ضحال بن مزاحم نوشته: مدرکی کـه او را از نیکان قرار دهد نیـافتم. ودربارهء نزال بن سبره نوشته: احوالش معلوم نیست.
(۳۶۸) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۹۹.
(۳۶۹) سورهء آل عمران آیـهء ۶۴.
(۳۷۰) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۶.
(۳۷۱) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۶.
(۳۷۲) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۵۱.۱.
(۳۷۳) (ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض). (سوره قصص آیـهء ۵).
(۳۷۴) (ان فرعون علی فی الارض وجعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منـهم یذّبح ابنائهم ویستحی نسائهم انـه کان من المفسدین) - قصص ۴.
(۳۷۵) (وانّ فرعون لعال فی الارض وانـه لمن المسرفین) - یونس ۸۳.
(۳۷۶) (فاستخف قومـه فاطاعوه انّهم کانوا قوماً فاسقین) - زخرف۵۴.
(۳۷۷) (قال الذین استکبروا من قومـه للذین استضعفوا لمن آمن منـهم اتعلمون ان صا لحاً مرسل من ربه. قالوا انا بما ارسل بـه مؤمنون، قال الذین استکبروانّا بالذی انتم بـه کافرون) - اعراف ۷۶.
(۳۷۸) (قال الذین استکبروا من قومـه للذین استضعفوا لمن آمن منـهم اتعلمون ان صا لحاً مرسل من ربه. قالوا انا بما ارسل بـه مؤمنون، قال الذین استکبروانّا بالذی انتم بـه کافرون) - اعراف ۷۶.
(۳۷۹) (وقال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکراللیل والنـهار اذتأمروننا ان نکفربالله ونجعل له انداداً)ـ سبأ۳۳.
(۳۸۰) (ولقد بعثنا فی کل امة رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت) - نحل ۳۶.
(۳۸۱) (فمن یکفربالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بلعروة الوثقی) - بقره ۲۵۶.
(۳۸۲) (ومالکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذاه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیـاً واجعل لنا من لدنک نصیراً. الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیـاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفاً) - نساء ۷۶.
(۳۸۳) (ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض) - قصص /۵.
(۳۸۴) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۶.
(۳۸۵) سورهء نور آیـه ۵۵.
(۳۸۶) سورهء انبیـاء آیـهء۱۰۵.
(۳۸۷) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۴۴.
(۳۸۸) با توجه بـه سخنان گذشته روشن شد کـه هنوز طبع انسانیت به منظور تحمل حکومت توحید آماده ومـهیـا نشده، لیکن چنان نیست کـه برای همـیشـه از این نعمت بزرگ محروم بماند. بلکه خداوند حکیم کـه انواع موجودات را بـه کمال مطلوب مـی رساند، نوع انسان را نیز از رسیدن بـه غایت مطلوب، محروم نخواهد ساخت. بشر از روزی کـه پا بـه زمـین گذاشته همـیشـه درون آرزوی یک زندگی اجتماعی خوش وسعادتبخش بوده ودر راه رسیدن بـه آن تلاش وکوشش مـی نموده است. همـیشـه از جان ودل خواستار یک عصر درخشان واجتماع صالحی بوده کـه ظلم وتعدی درون آن نباشد. این خواستهء درونی بشر بی هدف وغایت نیست وخداوند حکیم نوع انسان را از وصول بـه چنین غایت مطلوبی محروم نخواهد کرد بطور قطع جهان روزی را درون پیش دارد کـه افکار مردم کاملاً بیدار مـی شود، از احکام وقوانین وبرنامـه ومرام های گوناگون مأیوس مـی گردند، از حکام وفرمانروایـان بشر ناامـید مـی شوند، از مشکلات وگرفتاریـهایی کـه به دست خودشان تهیـه شده بستوه مـی آیند وازهرطرف متوجه خدا وقوانین الهی مـی شوند.
(۳۸۹) اثبات الهداة ج ۷ ص۱۰۵.
(۳۹۰) اصول کافی ج ۱ ص ۲۷۱.
(۳۹۱) مفضل بن عمر عن ابیعبد الله علیـه السلام فی قول الله - فاذا نقرفی الناقورـ قال ان من منا اماما مظفراً مستتراً فاذا ارادالله اظهارامره نکث فی قلبه نکتة فظهرفقام بامرالله تبارک وتعالی - اثبات الهداة ج ۶ ص ۳۶۴.
(۳۹۲) ابوالجارودقال قلت لابی جعفرعلیـه السلام:جعلت فداک،اخبرنی عن صاحب هذالامر؟ قال: یمسی من اخوف الناس ویصبح من آمن الناس، یوحی الیـه هذاالامرلیله ونـهاره. قال قلت: یوحی الیـه یـا اباجعفر؟! قال یـا اباجارود انـهوحی نبوة ولکنـه یوحی الیـه کوحیـه الی مریم بنت عمران والی ام موسی والی النحل، یـا اباجارود ان قائم آل محمداکرم علی الله من مریم بنت عمران وام موسی والنحل - اثبات الهداة ج ۷ ص ۱۷۲ وبحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۸۹.
(۳۹۳) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۱۱.
(۳۹۴) اصول کافی ج ۱ ص ۲۷۹.
(۳۹۵) اثبات الهداة ج ۶ ص ۴۲۰.
(۳۹۶) کتاب الحاوی للفتاوی تألیف جلال الدین سیوطی ط ۳ ج ۲ ص ۱۲۴.
(۳۹۷) قال ابوعبد الله علیـه السلام: صاحب هذاالامر تغیب ولادته عن هذا الخلق لئلا یکون فی عنقة بیعة اذا خرج ویصلح الله عزوجل فی لیلة - بحار الانوار ج ۵۲ ص ۹۶.
(۳۹۸) کمال الدین ج ۲ ص ۳۵۷.
(۳۹۹) کمال الدین ج ۲ ص ۳۵۷.
(۴۰۰) کمال الدین ج ۲ ص ۳۵۸.
(۴۰۱) کمال الدین ج ۲ ص ۳۵۸.
(۴۰۲) بحار الأنوارج ۵۱ ص ۲۱۸.
(۴۰۳) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۵۸.
(۴۰۴) بحار الأنوار ج ۵۲ ص۳۶۶.
(۴۰۵) کمال الدین ج۲ص۳۵۷.
(۴۰۶) غیبت نعمانی ص۱۰۶.
(۴۰۷) سوره حج آیـه ۷۸.
(۴۰۸) سوره بقره، آیـه ۱۹۳.
(۴۰۹) با پیشوایـان کفربجنگید. زیرا بـه عهد وپیمانشان وفادار نیستند. شایدازترس شمشیردست ازآزار شما بردارند.
(۴۱۰) سوره انفال،آیـه ۶۰.
(۴۱۱) آل عمران ۱۰۴.
(۴۱۲) آل عمران ۱۱۰.
(۴۱۳) سوره احزاب، آیـه ۶.
(۴۱۴) سوره مائده آیـه ۴۸.
(۴۱۵) به منظور اطلاع بیشتر مـی توانید بـه کتاب التراتیب الادرایـه تألیف شیخ عبدالحق وکتاب الاموال تألیف حافظ ابوعبید مراجعه نمائید.
(۴۱۶) انعام ۶۵.
(۴۱۷) توبه ۷۳.
(۴۱۸) نساء ۱۰۵.
(۴۱۹) نساء ۵۹.
(۴۲۰) انفال ۴۶.
(۴۲۱) نسا ۶۴.
(۴۲۲) ینابیع الموده ص ۲۹۷.
(۴۲۳) سوره حج، آیـه ۷۸.
(۴۲۴) سوره توبه، آیـه ۴۱.
(۴۲۵) سوره صف، آیـه ۱۱.
(۴۲۶) سوره بقره، آیـه ۱۹۰.
(۴۲۷) سوره نساء، آیـه ۷۶.
(۴۲۸) سوره انفال، آیـه ۳۹.
(۴۲۹) سوره نساء، آیـه ۷۵.
(۴۳۰) سوره توبه، آیـه ۱۲.
(۴۳۱) سوره توبه، آیـه ۳۶.
(۴۳۲) سوره انفال،آیـه ۶۰.
(۴۳۳) سوره مائده،آیـه ۳۸.
(۴۳۴) سوره نور، آیـه ۲.
(۴۳۵) سوره آل عمران، آیـه ۱۰۴.
(۴۳۶) سوره نسا، آیـه ۱۳۵.
(۴۳۷) سوره شوری، آیـه ۱۳.
(۴۳۸) محمد نیز پیـامبری هست که قبل از او پیـامبرانی آمده ودرگذشته اند. اگر بمـیرد یـا کشته شود شما بـه وضع سابق خودتان برمـی گردید؟ یعنی با کشته شدن یـا مردن او تشکیلات ونظم اجتماعی خودتان را از دست مـی دهید واز جهاد ودفاع دست مـی کشید؟ چنانکه ملاحظه مـی فرمائید آیـه مذکور ضرورت حفظ وتداوم نظام اسلامـی واجتماعی را بـه عقول سالم خود مسلمـین واگذار نموده وبه این نکته توجه مـی دهد کـه مسلمـین نباید درهیچ حال ولو با کشته شدن یـا مردن رسول خدا از نظام اسلامـی واجتماعی خویش دست بردارند وجهاد را رها سازند.
(۴۳۹) نـهج البلاغه ج ۱ کلام ۳۹.
(۴۴۰) احادیث مزبور را مـی توانید درون کتاب وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۵ که تا ۴۱ وکتاب بحار الأنوار ج ۵۲ مطالعه کنید.
(۴۴۱) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۵ـ بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۱. حدیث دهم این باب نیز از عیص بن قاسم روایت شد کـه بخشی از همـین حدیث مـی باشد ونباید آن را حدیث دیگری محسوب داشت.
(۴۴۲) مقاتل الطالبین ص ۱۵۷.
(۴۴۳) مقاتل الطالبین ص ۱۵۸.
(۴۴۴) مقاتل الطالبین ص ۱۶۲.
(۴۴۵) عیون الاخبار باب ۲.
(۴۴۶) مقاتل الطالبین ص ۸۸.
(۴۴۷) مقاتل الطالبین ص ۸۸.
(۴۴۸) بحار الأنوار ج ۴۶ ص ۱۹۹.
(۴۴۹) بحار الأنوار ج ۴۶ ص ۱۹۹.
(۴۵۰) بحار ج ۴۶ص ۱۹۹.
(۴۵۱) بحار ج ۴۶ ص ۱۹۶.
(۴۵۲) مقاتل الطالبین ص ۹۱.
(۴۵۳) مقاتل الطالبین ص ۹۹.
(۴۵۴) بحار الأنوار ج ۴۶ ص ۱۷۴.
(۴۵۵) بحار الأنوار ج ۴۶ ص ۱۷۴.
(۴۵۶) بحار الأنوار ج ۴۶ ص ۱۷۴.
(۴۵۷) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۹.
(۴۵۸) بحار الأنوارج۴۸ ص ۳۱۵.
(۴۵۹) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۶ وبحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۰۲.
(۴۶۰) مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۲۴۸.
(۴۶۱) مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۲۴۸.
(۴۶۲) مستدرک ج ۲ ص ۲۴۸.
(۴۶۳) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۶.
(۴۶۴) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۷.
(۴۶۵) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۴۱.
(۴۶۶) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۹.
(۴۶۷) مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۲۴۸.
(۴۶۸) مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۲۴۸.
(۴۶۹) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۶.
(۴۷۰) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۹.
(۴۷۱) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص۴۰.
(۴۷۲) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۷.
(۴۷۳) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۷.
(۴۷۴) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۷.
(۴۷۵) وسائل الشیعه ج ۱۱ ص ۳۷.
(۴۷۶) مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۲۴۸.
(۴۷۷) توبه ۱۲.
(۴۷۸) توبه ۳۶.
(۴۷۹) انفال ۳۹.
(۴۸۰) نسا ۷۵.
(۴۸۱) نسا ۷۶.
(۴۸۲) حج ۷۸.
(۴۸۳) بقره: ۱۹۰.
(۴۸۴) آل عمران ۱۰۴.
(۴۸۵) نسا ۱۳۵.
(۴۸۶) انفال ۶۰.
(۴۸۷) نـهج البلاغه خطبه ۲.
(۴۸۸) الکامل فی التاریخ ج ۴ ص ۴۸ چاپ بیروت.
(۴۸۹) تحف العقول ص ۲۴۲.
(۴۹۰) بحار الأنوار ج ۳۷۰.
(۴۹۱) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۲۷.
(۴۹۲) قال النبی (صلی الله علیـه وآله وسلم): لولم یبق من الدنیـا الایوم واحد لبعث الله فیـه رجلا اسمـه اسمـی وخلقه خلقی یکنی ابا عبد الله، یردالله بـه الدین ویفتح له فتوحاً ولا یبقی علی وجه الارض الامن یقول: لا اله الا الله. فقیل له: من ای ولدک؟ قال من ولد ابنی هذا وضرب بیده علی الحسین - اثبات الهداة ج ۷ ص ۲۱۵و ۲۴۷.
(۴۹۳) بحار ج ۵۲ ص ۳۴۵.
(۴۹۴) ومن الذین قالوا انا نصاری اخذنا مـیثاقهم فنسوا حظاً مماذکروا بـه فاغرینا بینـهم العداوة والبغضاء الی یوم القیمة) - آیـه ۱۴.
(۴۹۵) اذ قال الله یـا عیسی انی متوفیک ورافعک الی ومطهرک من الذین کفروا وجاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا الی یوم القیمة) - آیـه ۵۵.
(۴۹۶) وقالت الیـهود: ید الله مغلولة، غلت ایدیـهم ولعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء ولیزیدن کثیراً منـهم ما انزل الیک من ربک طغیـاناً وکفراً والقینا بینـهم العداوة والبغضاء الی یوم القیمة) آیـهء ۶۴.
(۴۹۷) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۸۱ و۳۷۶.
(۴۹۸) غیبت نعمانی ص ۱۲۵.
(۴۹۹) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۴۰.
(۵۰۰) قال ابو جعفر علیـه السلام فی حدیث الی ان قال - فیفتح الله له شرق الارض وغربها ویقتل الناس حتی لایبقی الا دین محمد - بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۹۰.
(۵۰۱) قال ابو جعفر علیـه السلام فی قول الله لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون) یکون ان لا یبقی احد الا اقربمحمد - بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۴۶.
(۵۰۲) قال ابو عبد الله علیـه السلام:اذا قام القائم لایبقی ارض الانودی فیـها شـهادة ان لا اله الا الله وان محمداً رسول الله. بحار الأنوارج ۵۲ ص ۳۴۰.
(۵۰۳) قال ابو جعفر علیـه السلام - فی حدیث - اذا قام القائم ذهبت دولة الباطل - بحارج ۵۱ ص ۶۲.
(۵۰۴) ابو الجارود عن ابی جعفر علیـه السلام فی قولهالذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزکوة) فهذه لآل محمدصلی الله علیـه وآله وسلم) الی آخر الائمة والمـهدی واصحابه، یملکهم الله مشارق الارض ومغاربها ویظهربه الدین ویمـیت الله بـه وباصحابه البدع والباطل کما امات السفهاء الحق، حتی لا یری این الظلم ویأمرون بالمعروف وینـهون عن المنکر - بحارج ۵۱ ص ۴۷.
(۵۰۵) بحار الأنوار ج ۵۱ ص ۱۴۶.
(۵۰۶) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۷۸.
(۵۰۷) عن الصادق علیـه السلام انـه ذکر کوفة وقال: ستخلو کوفة من المؤمنین ویأزرعنـها العلم کما تأزرالحیة فی حجرها. ثم یظهرالعلم ببلدة یقال لها: قم. وتصیر معدناً للعلم والفضل حتی لایبقی فی الارض مستضعف فی الدین حتی المخدرات فی الحجال. وذالک عند قرب ظهور قائمنا، فیجعل الله قم واهله قائمـین مقام الحجة ولولا ذلک لساخت الارض باهلها ولم یبق فی الارض حجة، فیفیض العلم منـه الی سائرالبلاد فی المشرق والمغرب فیتم حجة الله علی الخلق حتی لایبقی احد علی الارض لم یبلغ الیـه الدین والعلم، ثم یظهرالقائم ویصیر سبباً لنقمة الله ولسخطه علی العباد لان الله لا ینتقم من العباد الا بعد انکارهم حجة. سفینة البحار: قم.
(۵۰۸) کتاب سفینة البحار:قم.
(۵۰۹) عن ابی الحسن الاول علیـه السلام قال: رجل من اهل قم یدعواالناس الی الحق یجتمع معه قوم کزبوالحدید، لاتزلهم الریـاح العواصف، ولایملّون من الحرب ولایجبنون وعلی الله یتوکلون، والعاقبة للمتقین - بحار الأنوار ج ۶۰ ص ۲۱۶.
(۵۱۰) قال رسول الله سیأتی زمان علی امتی لایبقی من القرآن الارسمـه ولا من الاسلام الا اسمـه یسمون بـه وهم ابعدالناس منـه، مساجدهم عامرة وهی خراب من الهدی - بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۹۰.
(۵۱۱) قال النبی (صلی الله علیـه وآله وسلم) والذی نفسی بیده لا یزال الله یزید الاسلام واهله وینقص الشرک واهله - الی ان قال - والذی نفسی بیده لیبلغن هذا الدین ما بلغ اللیل - تاریخ ابن عساکرط شام سال ۱۳۲۹ج ۱ص ۸۷.
(۵۱۲) قال ابو جعفر علیـه السلام اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤس العباد فجمع بها عقولهم وکملت بـه احلامـهم - بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۲۸.
(۵۱۳) اثبات الهداة ج ۷ ص ۴۹.
(۵۱۴) عبد الملک بن اعین قال: قمت من عند ابی جعفر علیـه السلام فاعتمدت علی یدی فبکیت وقلت: کنت ارجوان ادرک هذا الامر وبی قوة فقال: اما ترضون ان اعدائکم یقتل بعضهم بعضا وانتم آمنون فی بیوتکم انـه لو کان ذالک اعطی الرجل منکم قوة اربعین رجلا وجعل قلوبکم کزبر الحدید لو قذفتم بها الجبال فلقتها؛ وانتم قوام الارض وخزانـها-بحار الانوار ج ۵٢ ص ٣٣۵.
(۵۱۵) اثبات الهداة ج ٧ ص ۴٠١.
(۵۱۶) زراة قال قلت لابی عبد الله علیـه السلام. النداء حق؟ قال: ای واللّه حتی یسمعه کل قوم بلسانـهم. وقال ابو عبد الله علیـه السلام لا یکون هذا الامر حتی یذهب تسعة اعشار الناس-بحار الانوار ج ۵٢ ص ٢۴۴.
(۵۱۷) بحار الانوار ج ۵٢ ص ٣۵٨.
(۵۱۸) محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیـه السلام-فی حدیث-قال: واما شبهه من جده المصطفی (ص) فخر وجه بالسیف وقتله اعداء الله واعداء رسوله والجبارین والطواغیت وانـه ینصر بالسیف والرعب وانـه لا ترد له رایة- بحار الانوار ج ۵١ ص ٢١٨.
(۵۱۹) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۳۶.
(۵۲۰) سوره انبیـاء آیـه ۱۰۵.
(۵۲۱) عبد الله بن عطا عن ابیعبد الله(علیـه السلام) قال سئلته عن سیرة المـهدی کیف سیرته؟ قال: یصنع ما صنع رسول الله. یـهدم ماکان قبله کما هدم رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم) امرالجاهلیة ویستأنف الاسلام جدیداًـ بحار ج ۵۲ ص ۳۵۲.
(۵۲۲) ابوخدیجه عن ابیعبد الله(علیـه السلام) قال اذا خرج القائم جا بامرجدید کما دعا رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم) فی بد الاسلام الی امر جدید - اثبات الهداة ج ۷ ص ۱۱۰.
(۵۲۳) قال ابوعبد الله(علیـه السلام) اذا خرج القائم یقوم بامر جدید وکتاب جدید وسنة جدیدة وقضا جدید، علی العرب شدیدشأنـه الا القتل ولا یستبقی احداً ولا تأخذه فی الله لومة لائم - اثبات الهداة ج ۷ ص ۸۳.
(۵۲۴) ابوسعیدالخدری قال قال رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم): یخرج رجل من اهلبیتی ویعمل بسنتی - بحار ج ۵۱ ص ۸۲.
(۵۲۵) قال رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم): القائم من ولدی اسمـه اسمـی وکنیته کنیتی وشمائله شمائلی وسنته سنتی یقیم الناس علی طاعتی وشریعتی ویدعوهم الی کتاب ربی - اثبات الهداة ج ۷ ص ۵۲.
(۵۲۶) قال النبی(صلی الله علیـه وآله وسلم): فی حدیث - وان الثانی عشر من ولدی یغیب حتی لایری. ویأتی علی امتی بزمن لایبقی من الاسلام الا اسمـه ولا یبقی من القرآن الا رسمـه فحینئذ یأذن الله تبارک وتعالی بالخروج فیظهر الله الاسلام بـه ویجدده - منتخب الاثرص ۹۸.
(۵۲۷) قال النبی(صلی الله علیـه وآله وسلم): المـهدی رجل من عترتی یقاتل علی سنتی کما قاتلت انا علی الوحی - ینابیع المودة ج ۲ ص ۱۷۹.
(۵۲۸) قال الصادق(علیـه السلام): اذا قام القائم سار بسیرة رسول الله الاانـه یبین آثار محمد - بحار ج ۵۲ ص ۳۴۷.
(۵۲۹) فضیل بن یسار قال سمعت اباجعفر(علیـه السلام) یقول: ان قائمنا اذا قام استقبل من جهل الناس اشد مما استقبله رسول الله من جهال الجاهلیة. قلت: وکیف ذاک قال: ان رسول الله(صلی الله علیـه وآله وسلم) اتی الناس وهم یعبدون الحجارة والصخور والعیدان والخشب المنحوتة وان قائمنا اذا قام اتی الناس وکلهم یتأول علیـه کتاب الله ویحتج علیـه به. ثم قال: اما والله لیدخلن علیـهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحر والقر. اثبات الهداةج ۷ ص ۸۶.
(۵۳۰) قال ابوعبد الله(علیـه السلام)اذا قام القائم دعی الناس الی الاسلام جدیداً وهداهم الی امر قددثرفضل عنـه الجمـهور. وانما سمـی القائم مـهدیـاً لانـه یـهدی الی امر مضلول عنـه وسمـی بالقائم لقیـامـه بالحق کشف الغمة ج ۳ص ۲۵۴ وارشاد مفید ص ۳۴۳.
(۵۳۱) بحار الأنوار ج ۵۲ ص۳۲۶.
(۵۳۲) بحارج ۵۲ ص ۳۲۵.
(۵۳۳) بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۳۲۰.
(۵۳۴) کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی ص۱۳۵ که تا ۱۳۸.
(۵۳۵) موسی بن جعفرالبغدادی قال سمعت ابا محمدالحسن بن علی یقول:کانی بکم وقد اختلفتم فی الخلف منی: اما ان المقر بالائمة بعد رسول الله المنکر لولدی کمن اقر بجمـیع انبیـاء الله ورسله ثم انکر نبوة محمد رسول الله، والمنکر لرسول الله کمن انکر جمـیع الانبیـاء لان طاعة آخرنا کطاعة اولنا والمنکر لاخرنا کالمنکر لاولنا، اما ان لولدی غیبة یرتاب فیـه الناس الا من عصمـه الله تفسیر سورهء کوثر.
(۵۳۶) قال علی بن موسی فی حدیث الی ان قال: یـادعبل! الامام بعدی محمد ابنی وبعدمحمد ابنـه علی وبعد علی ابنـه الحسن وبعدالحسن ابنـه الحجة القائم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره؛ لولم یبق من الدنیـا الایوم واحد لطول الله ذلک حتی یخرج فیملاءها عدلا کما ملئت جوراً، وامامتی، فاخبارعن الوقت ولقد حدثنی ابی عن ابیـه عن آبائه عن علی ان النبی قیل له یـا رسول الله متی یخرج القائم من ذریتک؟ فقال مثله مثل الساعة لایجلیـها لوقتها الا هو ثقلت فی السموات والارض لایأتیکم الابغتة تفسیر سورهء کوثر.
(۵۳۷) ابو بصیر عن ابی عبد الله(علیـه السلام) قال قلت: جعلت فداک متی خروج القائم؟ فقال یـا ابا محمد انا اهل بیت لانوقت وقد قال محمد کذب الوقاتون تفسیره سورهء کوثر.
(۵۳۸) قال الصادق(علیـه السلام) فی حدیث مفصل الی ان قال: کذلک غیبة القائم فان الامة تنکرها فمن قائل بغیر هدی بانـه لم یولد وقائل بانـه ولد ومات وقائل یکفر بقوله ان حادی عشرنا کان عقیماً وقائل یمزق بقوله ان یتعدی الی ثلاث عشر فصاعداً وقائل یعص الله بقوله ان روح القائم تنطق فی هبکل غیره تفسیر سورهء کوثر.
(۵۳۹) ولقد کفرالذین قالوا ان ذکر اسم ربک ادعی الوحی والقرآن. ولقد کفرالذین قالوا ان ذکر اسم ربک قال اننی باب بقیة الله واشـهد ان الذی ادعی ربوبیتک او ولایتک اوادعی القرآن والوحی بمثل ما حرمت للناس اوینقص شیئاً من دینک اویزید فقد کفروانا بریء منـه وانک شاهد بانی ما ادعیت بابیة المنصوص تفسیر سورهء کوثر.
(۵۴۰) کتاب اسلام وعقائد بشری تألیف یحیی نوری ص ۱۰۲ - ۱۰۳.




[چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 07 Nov 2018 07:46:00 +0000



چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت

فن بیـان،اصول سخنرانی و هنرگویندگی وگفتگو - سخن نیکو از ...

 

جدل و نمونـه های آن درون قران کریم

چکیده


واژه، چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت «جدل»، «جدال»و«مجادله»، از کلمـه«جدل»گرفته شده کـه از «فتل»به معنای تابیدن و پیچیدن مـی‌باشد، گویی دو نفر کـه با یکدیگر بحث مـی‌کنند، هریک از آنـها دیگری را با رأی و نظرش مـی‌پیچاند.پس معنای لغوی جدل، شدّت دشمنی، گفتگو و مناظره و دلیل آوردن بر ردّ یکدیگر هست و معنای اصطلاحی واژه مذکور عبارت هست از طریقه مناظره، فنّ احتجاج از طریق سؤال و جواب و روش محاوره سقراط کـه از طریق طرح سؤالات پیـاپی و وادار ساختن طرف بـه تناقض‌گویی و مغلوب وی بوده است.

کلمـه«جدل»و مشتقّات آن، بیست و نـه بار درون قرآن کریم بـه کار رفته هست ودر مجادله حقّ و مجادله باطل و در مجادله بـه معنای دفاع، استعمال شده است.

در این مقاله، مفهوم جدل درون منطق و قرآن مقایسه شده و ضمن بررسی «انواع جدل درون قرآن کریم»، نمونـه‌هایی از آیـات الهی بیـان شده هست که پیشینیـان آن را درون مبحث فوق ذکر نکرده‌اند.

واژه‌های کلیدی:جدل، مجادله، مناظره، صناعت جدل، قیـاس جدلی، جدل درون قرآن، جدال أحسن، انواع جدل، استدلال.

مقدمـه
انسان از طریق مباحثه، مناظره و گفتگو مـی‌تواند بـه حلّ مشکلات بپردازد، البّته این درون صورتی هست که دو طرف بحث، طالب حق باشند و یـا حد اقل اگر یک طرف از طریق عناد و لجاج وارد مـی‌شود، غرض اصلی طرف مقابل، کشف حقیقت مـی‌باشد.اما هرگاه بحث و گفتگو درون مـیانانی روی دهد کـه هرکدام تنـها به منظور برتری‌جویی بر دیگری، و به کرسی نشاندن حرف خویش بـه ستیزه و جدال برخیزد، نتیجه‌ای جز دور شدن از حقیقت و ایجاد کینـه و خصومت نخواهد داشت.

وقتی با واژه جدل و مشتّقات آن درون قرآن کریم مواجه مـی‌شویم، ابتدا امری مذموم و ناپسند بـه ذهن متبادر مـی‌گردد و این سوالات به منظور انسان مطرح مـی‌شود کـه آیـا جدال درون تمام موارد نکوهیده است؟و با توجه بـه این‌که صناعت جدل، یکی از صناعات خمس درون منطق مـی‌باشد، آیـا جدل درون قرآن کریم بـه همان مفهومـی هست که درون منطق بـه کار رفته است؟و نیز علاوه بر آیـاتی کـه سیوطی درون الاتقان، مبحث«انواع اصطلاحات متداول درون علم جدل»به عنوان نمونـه آورده، کدام آیـات درون قرآن کریم با اصطلاحاتی کـه در مبحث مذکور مطرح شده، قابل تطبیق است؟

یـافتن پاسخی مناسب به منظور این پرسش‌ها، و پراکنده بودن موضوع جدل درون کتب مختلف، نگارنده را بر آن داشت کـه درباره موضوع مذکور بـه تحقیق بپردازد و مقاله‌ای را درون این زمـینـه فراهم آورد.

واژه جدل و مشتقّات آن درون قرآن کریم، درون مجادله بـه باطل و مجادله بـه حقّ بـه کار رفته است؛ ولی بیشتر موارد، این واژه درون مجادله بـه باطل استعمال شده است.

قرآن کریم گاهی بدون آنکه با مخالفان مجادله‌ای صورت پذیرد بـه اثبات و توضیح حقایق مربوط بـه عقاید و احکام مـی‌پردازد.مانند:آیـات(95-100)سوره انعام کـه از راه بیـان صفات و آثار خدا، اثبات مـی‌شود کـه تنـها او سزاوار پرستش هست و گاهی بـه هنگام جدال و گفتگو با مشرکان و اهل کتاب، واقعیـات را اثبات مـی‌کند.مانند:آیـات(23-34)سوره شعرا کـه مربوط بـه مجادله‌

حضرت موسی(ع)و فرعون هست و درون آن، ناتوانی فرعون درون پوشاندن چهره زیبای حق، آشکار مـی‌گردد.

روش قرآن درون محکوم خصم مختلف است، گاهی خصم از طریق کلام خودش مغلوب مـی‌شود، مانند:آیـه(8)سوره منافقون و گاهی از طریق پذیرفتن مقدّمـه سخنش، بطلان نتیجه مورد نظر او(خصم)اثبات مـی‌گردد.مانند:آیـات(76-79)سوره انعام.

با مطالعه و بررسی آیـات مـی‌توان گفت:جدالی مورد تأیید قرآن هست که هدف از آن اثبات حقّ باشد و موجب هدایت خصم گردد، یعنی بـه جدال احسن امر مـی‌کند و از مجادله باطل کـه توأم با عناد و لجاج و خصومت و مغالطه هست و غرض از آن، اثبات امری باطل و دور از واقعیت است، نـهی مـی‌کند.

معنای لغوی جدل
واژه‌های«جدل»، «جدال»و«مجادله»که باب مفاعله همان جدل است، از«جدل»گرفته شده و جمع آن، «جدول»مـی‌باشد.«جدل»یعنی سخت و سفت، و به هریک از اعضای بدن و استخوان مـیان کاواک 1p}دست و پا و قلم، و استخوان مغزدار دست‌ها و پاها، و استخوان درشت محکم، «جدل»گفته مـی‌شود 2p}؛و«جدال»یعنی بحث و گفتگو بـه طریقی کـه با خصومت و ستیزه همراه باشد و اصلش از«جدلت الحیل»، بـه معنای طناب را بافتم و تاب دادم، است؛یعنی طنابش را محکم بافتم و تاب دادم؛و گفته‌اند:«جدال»بر وزن«فعال»از کلمـه«مجادلة»گرفته شده و اصلش از لفظ«جدل»است کـه از«فتل»به معنای تابیدن و پیچیدن مـی‌باشد؛پس گویی دو نفر کـه با یکدیگر بحث مـی‌کنند، هریک از آنـها دیگری را با رأی و نظرش مـی‌پیچاند.و گفته‌اند اصل درون جدال بـه زمـین زدن هست و این‌که انسان هم صحبت خود را بـه زمـین سخن کـه همان جدالة 3p}است، (1).کاواک:کاوّک:مـیان تهی، بی‌مغر، مجوف.p}

(2).دهخدا، حرف ج/254-274.p}

(3).جدالة:زمـین‌داری شن و ماسه.p}

بزند 1p}و«مخاصمـه»، «مجادله»نامـیده شده زیرا هریک از دو خصم قصد مـی‌کند کـه معاشر و مصاحبش را از رأی و نظرش برگرداند(برتابد) 2p}و جدل بـه معنی شدّت دشمنی، توانایی و مـهارت درون دشمنی، گفتگو و مناظره و دلیل آوردن بر ردّ یکدیگر است.و«جدل»یعنی نیرومند و استوار، سخت‌ستیز، سخت خصومت، سخت درون جدال،ی کـه در خصومت و نزاع سرسخت است.و به، بنده و نوجوان، «جادل»گویند وقتی کـه رشد کند و قوی و نیرومند شود 3p}.و«جدیل»از کلمـه «جدل»گرفته شده هست یعنی بند بافته شده، مـهارت تافته از پوست و رسن چرمـین، ریسمان تافته شده از چرم یـا مو درون گردن شتر یـا ناقه، حمایل کـه در گردن اندازند، وشاح 4p}.و«جدیلة»به کابک 5p} کبوتران و مانند آن گویند، یـا قفسی هست که به منظور کبوتران و مانند آن از نی بافته شده باشد؛و بـه گیس بافته نیز گفته مـی‌شود 6p}».

با توجّه بـه مفاهیمـی کـه برای واژه«جدل»و مشتّقات آن ذکر شد، مـی‌توان بـه این نتیجه دست یـافت کـه معنای استحکام، قدرت، قوّت، بافتن، تاباندن و پیچاندن، درون کلماتی کـه از مادّه«جدل» اشتقاق یـافته، نـهفته شده هست و بنیـاد آنرا تشکیل مـی‌دهد.

معنای اصطلاحی جدل
جدل:(Dialectique)f(,Dialectic)E(( واژه جدل«دیـالکتیک»اصطلاحا عبارت هست از:طریقه مناظره، روش جدل و محاوره منطقی، فنّ احتجاج از طریق سؤال و جواب.روش محاوره سقراط کـه از طریق طرح سؤال‌های پیـاپی و (1).راغب اصفهانی/89، 90.p}

(2).رازی، 5/181.p}

(3).طبرسی 1/532.p}

(4).وشاح:حمایل جواهر نشانی کـه زنان بندند.حمایلی کـه قاضیـان و نمایندگان درون مراسم رسمـی بندند.p}

(5).کابّک:کابوک:لانـه مرغ:زنبیلی کـه از سقف آویزان کنند که تا کبوتران درون آن آشیـانـه کند:کاوک و کاووک هم گفته‌اند.p}

(6).دهخدا، حرف ج/254، 274؛و هم‌چنین درباره مجموع این مطالب بنگرید به:علامـه طباطبایی 11/317:ابن منظور 11/103، 105؛معلوف/82؛«خازن 3/10؛طبیبیـان 1/727، 728 و 1/2181؛انزابی‌نژاد 1/602؛معین 1/1218؛قرشی 1/22، 23؛شعرانی 1/ 126.127؛حقّی بروسوی 6/4؛مکارم شیرازی 20/15، 20/21.p}

وادار ساختن طرف بـه تناقض‌گویی و مغلوب وی بوده، امروزه بـه منطق مکتب کارل مارهم گفته مـی‌شود 1p}.

در اصطلاح استدلال‌های فقهی، جدل عبارت از شناختن آداب مناظره‌ای هست که مـیان پیروان مذهب فقهی و جز آنان روی مـی‌دهد.این فن هنگامـی متداول شد کـه باب مناظره درون رد و قبول مسائل توسعه یـافت و هریک از مناظره‌کنندگان درون استدلال و پاسخ هنگام بحث و ستیزه بـه روشی لگام گسیخته سخن مـی‌گفتند و برخی از این سخنان و دلائل درست و برخی نادرست بود. چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت ازاین‌رو پیشوایـان ناگزیر شدند آداب و احکامـی وضع کنند که تا مناظره‌کنندگان درون رد و قبول بر وفق آن قوانین سخن گویند و وضع استدلال‌کننده و پاسخ دهنده روشن گردد کـه چگونـه رواست بـه استدلال پردازد و به چه کیفیتی دست از استدلال باز دارد و در چه جایی اعتراض کند و یـا بـه معارضه برخیزد و کجا حتما سکوت کند و خصم بـه سخن و استدلال پردازد.و بـه همـین سبب گفته‌اند:جدل عبارت از شناسایی قواعد، حدود و آداب استدلالی هست که بـه وسیله آن انسان بـه حفظ عقیده و رأیی یـا بطلان آن رهبری شود خواه آن رأی از فقه باشد یـا علوم دیگر 2p}.

یکی از اصطلاحات صناعات جدل-که بخشی از صناعات خمس درون منطق است-کلمـه «جدل»مـی‌باشد کـه همگان منازعه و دشمنی شدید و سرسختی و لجاجت نمودن درون خصومت گفتاری است، و بیشتر اوقات همراه هست با بکار گرفتن حیله‌هایی کـه گاه گاهی بـه دور از عدل و انصاف هست و بـه همـین جهت دین اسلام بـه خصوص درون مورد حج و اعتکاف از مجادله نـهی کرد.

علمای منطق عرب این کلمـه را نقل د و آن را درون صناعتی کـه به یونانی«طوبیقا»نامـیده مـی‌شود، بـه کار بردند؛و این لفظ جدل از مـیان سایر الفاظ، مناسب‌ترین لفظ عربی بـه معنای این صناعت است، حتی از الفاظی مانند مناظره، محاوره و مباحثه نیز مناسب‌تر است.اگرچه هریک از آن الفاظ که تا حدودی مناسب این صناعت است، همان طور کـه کلمـه مناظره نیز درون این صناعت بـه کار رفته هست و آنرا«آداب مناظره»گفته‌اند و کتاب‌هایی با این نام تألیف شده هست 3p}.ابن سینا (1).عمـید، 1/988؛و نیز بنگرید به:معین 2/1588، 1589؛آریـانپور کاشانی 1/529.p}

(2).دهخدا/255.p}

(3)مظفّر/311.p}

معتقد هست که جدل را نباید با مناظره اشتباه کرد.زیرا کـه در مناظره دو تن کـه به عقیده متقابل معتقدند با یکدیگر بـه بحث مـی‌پردازند، بدون این‌که قصد الزام یکدیگر را داشته باشند.بلکه غرض اصلی آنـها کشف حقیقت هست و همـین‌که حقّ بودن یکی از دو طرف نقیض معلوم شد، طرف مخالف بـه آن اذعان مـی‌کند 1p}.

خدای تعالی درون قرآن کریم مـی‌فرماید:«ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی احسن»(نحل/125):[ای رسول ما]خلق را با حکمت و برهان و موعظه نیکو بـه راده خدا دعوت کن و با بهترین طریق مناظره کن».چنان‌که گفته‌اند-در آیـه فوق-مراد از «حکمت»برهان است، و مراد از«موعظه حسنـه»خطابه، مراد از«جادلهم»جدل 2p}مـی‌باشد.

لفظ جدل را برخورد استعمال آن فنّ نیز اطلاق مـی‌کنند، همان‌طور کـه بر ملکه استعمال آن (صناعت)اطلاق کرده‌اند، آن‌گاه با استعمال فن مذکور، قولی را قصد مـی‌کنند کـه از مشـهورات یـا مسلّما مورد قبول فرد دیگر(خصم)تشکیل شده و بر قواعد آن فنّ جریـان دارد، و به آن(فنّ جدل)، «قیـاس جدلی»یـا«حجّت جدلی»یـا«قول جدلی»نیز مـی‌گویند.اما بهی کـه آن صناعت را بکار ببرد، «مجادل»یـا«جدلی‌ Dialecticien »مـی‌گویند 3p}.

از دیدگاه علاّمـه حلّی، جدل، صناعتی علمـی هست که مـی‌توان با آن(صناعت)، -به اندازه ممکن-با استفاده از مقدّمات مسلّمـه، بر هر مطلوبی کـه بخواهد و حفظ هر وضعی کـه پیش آید، استدلال کرد، بهصورتی کـه هیچ نقضی بـه آن رو نکند 4p}.

واژه جدل درون قرآن کریم
کلمـه«جدل»و مشتّقات آن بیست و نـه بار درون قرآن کریم بـه کار رفته است.

(1).خوانساری، 2/225؛و هم‌چنین بنگرید به:ابن سینا/35.p}

(2).پیشین/234؛و نیز بنگرید به:طوسی/531.p}

(3).مظفّر/311؛و هم‌چنین بنگرید به:مشکوة الدینی/675.p}

(4).حلّی/232؛و نیز بنگرید به:مظفر/314؛طوسی/444؛ابن سینا/24.p}

اصطلاح«جدل»علاوه بر آن‌که درون منطق، عبارت از قیـاسی هست که از مشـهورات و مسلّمات فراهم مـی‌آید، درون اصطلاح دانشمندان علوم قرآنی و تفسیر بـه معنی استدلال و قیـاس برهانی نیز استعمال شده است.

در«معجم الفاظ قرآن کریم»آیـاتی کـه در آن، مادّه«جدل»به کار رفته، بـه دو دسته تقسیم گردیده و معنای کلمـه مذکور متناسب با آن(تقسیم)، بیـان شده است:

(1)جدل الرّجل جدلا فهو جدل:خاصم

دشمنی آن مرد شدید شد، بعد او سخت مجادله‌کننده است:دشمنی‌کننده.

و«جدل»به معنای خصومت درون اندیشـه و و عقیده هست و بر شدّت دشمنی و منازعه سخت اطلاق مـی‌شود.

به‌طور مثال«جدلا»در آیـه«و کان الانسان اکثر شی‌ء جدلا(کهف/54)»یعنی منازعه و خصومت درون اعتقاد و دشمنی ورزیدن بـه باطل؛و درون آیـه«و قالواء الهتنا خیر ام هو ما ضربوه لک الا جدلا(زخرف/58)»به معنای افراط و زیـاده‌روی درون خصومت، مـی‌باشد.

(2)جادل مجادلة و جدالا(ع):خاصم

با او مخاصمـه کرد:با او ستیز و کشمکش کرد.

ممکن هست جدال، بنا حقّ و با گفتار باطل باشد تا-با آن باطل-حقّ را بر گرداند-و ممکن هست جدال، بحقّ باشد که تا باطل را رد کند 1p}.

مثلا:«جادلوا»در آیـه«و همّت کلّ امّة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل لیدحضوا بـه الحقّ (غافر/5)و هر امّتی همّت مـی‌گماشت کـه پیغمبر خود را دستگیر(و هلاک)گرداند و با جدال و گفتار باطل، برهان حقّ را پایمال سازد.»، و«تجادلوا»در آیـه«و لا تجادلوا اهل الکتاب الاّ بالّتی هی احسن(عنکبوت/46):و شما مسلمانان با(یـهود و نصاری و مجوس)اهل کتاب جز بـه نیکوترین طریق بحث و مجادله نکنید»، بـه دو مورد مذکور(جدال باطل و حقّ)اشاره مـی‌کند.

(1).مجمع اللغة العربیة 1/184، 185.p}

واژه«جدل»دو بار، و کلمـه«جدال»نیز دو بار، و مشتّقاتی از باب«مجادله»بیست و پنج بار درون قرآن کریم بـه کار رفته است.

قرشی در«قاموس قرآن»بیـان مـی‌دارد کـه کلمـه«جدل»ومشتقّات آن، درون مجادله حقّ و مجادله باطل و در مجادله بـه معنای دفاع، درون قرآن کریم بـه کار رفته هست و همـه درون معنا یکی هست و فرق درون مصادیق است؛مانند:«و لا تجادل عن الّذین یختانون انفسهم(نساء/107):ازانی کـه به خود خیـانت مـی‌کنند دفاع مکن»؛«تجادل»در آیـه فوق، مربوط بـه مورد سوّم(مجادله بـه معنای دفاع)است.-با رجوع بـه آیـاتی کـه در آن مادّه جدل بـه کار رفته، مـی‌توان گفت-اکثر استعمال این درون قرآن درون منازعه و مخاصمـه ناحقّ هست 1p}.

در کتاب«وجوه قرآن»در مورد کلمـه«جدال»آمده است:

بدان کـه جدال درون قرآن بر دو وجه باشد:

وجه نخستین جدال بـه معنای خصومت بود چنان‌که خدای درون سوره هود/74، گفت: چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت فلمّا ذهب عن ابراهیم الرّوع و جاءته البشری یجادلنا فی قوم لوط»یعنی یخاصمنا؛و درون سوره رعد/13، گفت:«و هم یجادلون فی اللّه»یعنی‌و هم یخاصمون النّبیّ علیـه السّلام فی حقّ اللّه؛و درون سوره مؤمن/5، گفت:«و همّت کلّ امة برسولهم لیأخذوه و جادلوا بالباطل»یعنی خاصموا بالباطل.و از این معنا درون قرآن بسیـار است.

و وجه دوم جدال بـه معنی بای کاویدن و ستیـهیدن بود.چنان‌که درون سوره بقره.197، گفت:«فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحجّ»یعنی و لا مرآء فی الحجّ»یعنی و لا مرآء فی الحجّ؛ و در سوره هود/32، گفت:«قالوا یـا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا»یعنی فاکرت مرآءنا؛و درون سوره مؤمن/4، گفت:«ما یجادل فی آیـات اللّه الاّ الّذین کفروا»یعنی ما یماری» 2p}

(1).قرشیّ 1/22، 23.p}

(2).محقّق/63، 64.p}

نمونـه‌هایی از آیـات قرآن کریم درون ارتباط با انواع جدل و استدلال
ابو زهره درون کتاب«معجزه بزرگ»یکی از انواع اعجاز قرآن را اعجاز از رهگذر جدل و استدلال مـی‌داند و برای آن، انواعی بر مـی‌شمارد و سیوطی نیز در«الاتقان»اصطلاحاتی را درون ارتباط با علم جدل و استدلال، بیـان مـی‌دارد.

در این‌جا پاره‌ای از روش‌ها و اصول استدلال 1p}، انواع اصطلاحات متداول درون علم جدل 2p}و نمونـه‌هایی از آیـات قرآن کریم درون ارتباط با آن، ذکر مـی‌گردد:

1-استدلال از راه تعریف
استدلال از راه تعریف بـه این کیفیت هست که دلیل مدّعا از خود«موضوع»مورد بحث گرفته شود، مثل این‌که از حقیقت خود بت‌ها دلیل بیـاوریم کـه آنـها شایستگی پرستش را ندارند و یـا از راه بیـان صفات خدا، اثبات شود کـه تنـها او سزاوار پرستش است.بنابراین وقتی موضوع سخن، ذات باری است، از راه بیـان صفات و آفرینش هستی، به منظور اثبات الوهیّت او، استدلال مـی‌شود و ذات باری جز بـه صفات او شناخته نمـی‌شود.نمونـه این نوع استدلال آیـات زیر است:

انّ اللّه فالق الحب‌ه و النّوی یخرج الحیّ من المـیّت و مخرج المـیّت من الحیّ ذلکم اللّه فانّی تؤفکون...سبحانـه و تعالی عمّا یصفون(انعام/95-100)

خداوند(در زیر زمـین)دانـه و هسته خرما را مـی‌شکافد و زنده را از مرده و مرده از زنده پدید آرد، آن‌که چنی تواند کرد، خداست، بعد چگونـه نسبت خدایی را بـه دیگران مـی‌دهید؟...خداوند از همـه این نسبت‌ها برتر و منزّه هست 3p}.

(1).استدلالی کـه از منابع ذاتی، یعنی ذات موضوع برگرفته شده و شبیـه برهان منطقی است-هرچند از آن بالاتر است-شش مورد یـا منبع مـی‌باشد:1-تعریف، یعنی شناخت ماهیت 2-تجزیـه، یعنی ذکر اجزاء موضوع 3-تعمـیم و سپس تخصیص 4-علت و معلوم 5-مقابله 6-تشبیـه آوردن امثال.«ابو زهره/418».p}

(2).در«الاتقان 2/1057»آمده است:«در ارتباط با علم جدل انواعی را اصطلاح کرده‌اند»بنابراین«انواع جدل»از جانب خدای متعال مطرح نشده، و اهل ادب آن را-پس از نزول قرآن-وضع کرده‌اند.p}

(3).ابو زهره/418، 419.p}

در این آیـات، از راه تعریف خدا، خدایی او بـه اثبات مـی‌رسد 1p}.
2-استدلال از راه تجزیـه
استدلال از راه تجزیـه بـه این کیفیت هست که با ذکر اجزاء موضوع و کاوش درون آنـها، مدعا اثبات مـی‌شود.مثل حکم قطعی و بدیـهی بر این‌که اثر، دلیل بر مؤثر و هستی، نشانـه آفریدگار هست و نیروهای بشری و عقل‌های سالم، دلیل آن هست که آفریدگار تمام هستی از اتم که تا کهکشان، یک نیرو، یعنی نیروی خداوند سبحان است.

این موضوع را قرآن کریم گاهی از راه تجزیـه بیـان مـی‌کند، استدلال تجزیـه‌ای مانند:

قل الحمد لله و سلام علی عباده الّذین اصطفی اللّه خیر امّا یشرکون...قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.(نمل/59-64).

ای رسول ما بگو ستایش مخصوص خداست و سلام بر بندگان برگزیده خدا، آیـا خدای(قادر و آفریننده جهان)بهتر و پرستش را سزاوارتر هست یـا آنان کـه شریک خدا مـی‌شمارید؟...بگو اگر راست مـی‌گویید(و مدّعایی غیر از این دارید)بر آن دلیل بیـاورید 2p}.

در این آیـات از راه تجربه و ذکر اجزاء موضوع بـه استدلال مـی‌پردازد، گرچه همـه اجزاء را بـه طور کامل بیـان نمـی‌کند، البته سبک استدلال این هست که هر جزئی بـه تنـهایی دلیل بر یکتایی و خالقیت و مدیریت خدا بر جهان آفرینش باشد 3p}.

3-استدلال از راه ذکر خاص بعد از عام
این استدلال بـه این صورت هست که قضیـه بـه صورت عام و کلّی بیـان مـی‌شود و مدّعا توسّط آن اجمالا بـه اثبات مـی‌رسد سپس جزئیـات قضیـه ذکر مـی‌گردد و ثابت مـی‌شود کـه هر جزء یـا مجموع اجزاء مـی‌توانند مدعا را اثبات کنند.و از این‌جا راستی و درستی ادّعاهای کلی و عمومـی، یعنی (1).پیشین‌p}

(2).ابو زهره/422، 421.p}

(3).پیشین.p}

یکتاپرستی و خضوع به منظور خداوند و اطاعت از رسول او کـه متن و اساس دین است، معلوم مـی‌شود مانند گفتگوی موسی و فرعون:

قال فمن ربّکما یـا موسی.قال ربّنا الّذی اعطی کلّ شی‌ء خلقه ثمّ هدی...انّ فی ذلک لایـات لاولی النّهی.(طه/49-54)

فرعون گفت:ای موسی خدای شما کیست؟پاسخ داد کـه خدای مای هست که همـه چیز را آفرید و سپس بـه راه کمالش هدایت کرد...که درون این، نشانـه‌های حق به منظور خردمندان پدیدار هست 1p}.

مشاهده مـی‌کنیم کـه در این جریـان به‌طور کلّی و کامل درباره خدا سخن مـی‌گوید و در پرتو آن، خدایی کـه همـه چیز را آفریده و نیکو آفریده و همـه را رهنمون ساخته است، شناخته مـی‌شود و با کلامـی جامع، معنای ربوبیّت و عبادت و کمال خدایی را روشن مـی‌سازد و از زبان موسی مـی‌فرماید:«ربّنا الّذی اعطی کلّ شّی‌ء خلقه ثمّ هدی»و بعد از این تعمـیم و کلّی گویی بـه بیـان افراد و جزئیـات آن مـی‌پردازد و با ذکر آن بـه فرعون و اهل مصر-که دامدار و کشاورز بودند- هشدار مـی‌دهد و سخن را با چیزی کـه مناسب آنان مـی‌باشد و نعمت به منظور همـه محسوب مـی‌شود، بـه پایـان مـی‌برد و مـی‌فرماید:«کلوا و ارعوا انعامکم...» 2p}

4-استدلال از راه علّت و معلول
اساس این نوع استدلال، ارتباط بین قضایـایی هست که تصوّر مـی‌رود اجزای حقایق درون جهان هستی باشند، یعنی برخی از چیزها علّت وجودی پاره‌ای از چیزهای دیگر باشد، و هر اندازه چنین رابطه‌ای قوی و نیرومند باشد، استدلال نیز بـه همان اندازه قوی و محکم است، زیرا وقتی علّت و سبب تحقّق پیدا کرد، معلول و مسبّب نیز کـه نتیجه وجود آن است، پدید خواهد آمد و بین این دو ملازمـه عقلی یـا عادی وجود دارد و هرگاه معلول ذکر شود، کشف کننده علّت خواهد بود، زیرا ذکر نتیجه با یکی از دو مقدّمـه دیگر هست و نیز نتیجه درون بردارنده مقدّمـه است، مثلا هرگاه از (1)ابو زهره/424، 423.p}

(2).پیشین.p}

حرمت سخن بـه مـیان آید و عقل بخواهد فلسفه وعلّت تحریم رابشناس، مـی‌تواند از راه اوصاف بـه آن(سبب تحریم)، دست یـابد.این نوع استدلال کـه علّت جزء دلیل است، درون قرآن فراوان بـه چشم مـی‌خورد، مانند آیـات قتال 1p}:

و قاتلوا فی سبیل اللّه الّذین یقاتلونکم و لا تعتدوا انّ اللّه لا یحبّ المعتدین...فلا عدوان الاّ علی الظّالمـین.(بقره/190-193)

در راه خدا با آنان کـه به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید، ولی ستمکار نباشید کـه خدا ستمکاران را دوست ندارد...که ستم جز بر ستمکاران روا نیست 2p}.

در این آیـات علّت و فلسفه تشریع جهاد دو امر ذکر شده است، یکی تجاوز و ستم و دیگری آسیب رسیدن بـه دین مؤمنان و اگر این دو امر از بین رفت، دیگر جنگ و جهاد معنا ندارد 3p}.

5-استدلال از راه مقابله(مقایسه)
مقابله درون مقایسه بین دو چیز یـا دو مطلب و یـا دو شخص، به منظور این هست که معلوم شود کـه کدام یک درون کاری معیّن، مؤثرتر و مفیدتر هست و وقتی مشخص شد کـه یکی از آن دو چنین است، طبعا بر دیگری برتری و فضیلت دارد، این روش یکی از اصول استدلال هست که درون قرآن فراوان دیده مـی‌شود، زیرا مشرکان بـه پرستش سنگ‌هایی کـه خود ساخته بوند یـا موجوداتی را کـه خدا آفریده بود، مـی‌پرداختند و معتقد بودند کـه این‌ها درون هستی تأثیر دارند یـا مـی‌توانند شرّ و بدی را دفع کنند یـا خیر و خوبی بیـاورند، بعد مقایسه بین خداوند متعال با معبودهای باطل آنان، اصلی بود کـه عقیده آنان را ابطال مـی‌کرد، نظیر 4p}:

افمن یخلق کمن لا یخلق افلا تذکّرون.و ان تعدّوا نعمة اللّه أن تحصوها لا تحصوها انّ اللّه لغفور رحیم.(نحل/17، 18).

(1).ابو زهره/424، 425.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/24.p}

(3).ابو زهره/425.p}

(4).پیشین/427.p}


آیـا خدایی کـه خلق کرده مانند آن هست که خلق نکرده، آیـا متذکر و هوشیـار نمـی‌شوید؟ اگر بخواهید کـه نعمت‌های بی‌حدّ و حصر خدا را شماره کنید هرگز نتوانید کـه خدا بسیـار غفور و مـهربان هست 1p}.

6-استدلال از راه تشبیـه و مثل
یکی از روش‌های استدلال درون قرآن‌که بـه واسطه آن قدرت خداوند متعال و راستی و درستی دین حق و قرآن ثابت مـی‌شود، استدلال درون قالب تشبیـه و مثال هست و خداوند درون قرآن کریم مـی‌فرماید:ما از طریق آوردن مثال، حقایق را بیـان مـی‌کنیم.مثال آوردن از انواع تشبیـه هست و هدف از آن، توضیح حقایق والا و تشریح امر غایب و غیر محسوس و معانی کلّی از راه تشبیـه بـه امر حسّی و مشاهده جزئیـات مـی‌باشد.نمونـه این نوع استدلال درون سوره بقره آمده کـه هدف از تشبیـه-چه تشبیـه بـه امر ناچیز باشد و چه امر بزرگ-بیـان حقیقت است، مـی‌فرماید 2p}:

انّ اللّه لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها فامّا الّذین امنوا فیعلمون انّه الحقّ من ربّهم... چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت و ما یضلّ بـه الا الفاسقین.(بقره/26)

خداوند باک از آن ندارد کـه به پشـه و چیزی بزرگ‌تر از آن مثل زند، بعد آنـها کـه ایمان آورده‌اند مـی‌دانند کـه مثل از جانب پروردگار آنـهاست و امّا کافران مـی‌گویند:خدا از مثل چه مقصودی دارد؟(پاسخ آن هست که)به واسطه آن بسیـاری را گمراه و بسیـاری را هدایت مـی‌کند و بدان گمراه نمـی‌کند مگر فاسقان را 3p}.

7-قیـاس خلف
قیـاس خلف عبارت هست از اثبات چیزی از راه بطلان و نفی نقیض آن.زیرا دو نقیض باهم جمع نمـی‌شوند همان‌طور کـه هیچ جا از یکی از آن دو خالی نیست.مثل مقابله بین وجود و عدم و (1).الهی قمشـه‌ای/204.p}

(2).ابو زهره/430.p}

(3).پیشین/431.p}

مثل مقاله بین نفی امر معیّن درون زمان و مکان معیّن، با اثبات آن امر درون همان زمان و مکان.پس اگر یک طرف با دلیل نفی شد، طرف دیگر اثبات مـی‌گردد.بنابراین دلیل خلف آن هست که با ردّ نقیض، حقّ ثابت شود و قرآن کریم درون استدلالات خود با ابطال پرستش بت‌ها، توحید و خداپرستی را اثبات مـی‌کند.از مواردی کـه در قرآن کریم از روش قیـاس خلف به منظور اثبات توحید، استفاده شده، این آیـه است: 1p}

لو کان فیـهما الهة الاّ اللّه لفسدتا فسبحان اللّه ربّ العرش عمّا یصفون.(انبیـاء/22)

اگر درون آسمان و زمـین بجر خدای یکتا خدایـانی وجود داشت؛همانا خلل و فساد درون آسمان راه مـی‌یـافت.پس بدانید کـه پادشاه ملک وجود، خدای یکتاست و از اوصاف و اوهام مشرکان جاهل پاک و منزّه هست 2p}.

متکلّمان اظهار مـی‌دارند کـه اگر به منظور آسمان‌ها و زمـین غیر از خدا، خدای دیگری باشد، بـه علّت اراده‌های و خواست‌های مختلف آنان، آسمان‌ها و زمـین، دچار فساد و تباهی مـی‌شود و چون درون این دو، نظم و شایستگی حکم فرماست، بعد تعدّد خدایـان کـه عامل فساد است، باطل مـیگردد و در نتیجه توحید و یکتایی خدا بـه اثبات مـی‌رسد و خداوند از آنچه کـه مشرکان او را توصیف مـی‌کنند، پاک و منزّه مـی‌شود، متکلّمان این دلیل را دلیل تمانع مـی‌نامند، یعنی بت‌پرستی و شرک بـه علّت امتناع فساد، ممتنع و محال است، بعد وحدانیت خدا ثابت مـی‌شود 3p}.

8-تمثیل
تمثیل آن هست که استدلال‌کننده، مدّعای خود را بـه امری کـه نزد مخاطب، معلوم و قطعی است، یـا بـه امری واضح و غیر قابل انکار، قیـاس کند و جهت جامع و امر مشترک بین آن دو را بیـان دارد، قرآن کریم از این روش بـه دقیق‌ترین و محکم‌ترین شکل آن استفاده کرده و حقایق قرآن را درون مقایسه با امور عقلی روشن، تشریح و ثابت کرده است، مثلا بسیـاری از دلیل‌های قیـامت و (1).ابو زهره/448، 449.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/248.p}

(3).ابو زهره/449؛و نیز بنگرید به:سیوطی 2/1057.p}

توانایی خدا بر آن را برپایـه مقایسه و تشبیـه آن بـه آفرینش ابتدایی جهان و خلقت انسان-که اموری بدیـهی و غیر قابل انکار است-استوار مـی‌باشد؛مانند: 1p}

قل امر ربّی بالقسط و اقیموا وجوهکم عند کلّ مسجد و ادعوه مخلصین له الدّین کما بداکم تعودون(اعراف/29)

بگو ای رسول ما، پروردگار من شما را بـه عدل و درستی امر کرده و نیز فرموده کـه در هر عبادت روی بـه حضرت او آرید و خدا را از سر اخلاص بخوانید کـه چنان‌چه شما را درون اوّل بیـافرید، بار دیگر بـه سویش باز آیید 2p}.

خداوند درون این آیـه، بعث و دوباره زنده شدن مردگان را تشبیـه و قیـاس بـه آفرینش ابتدایی فرموده است.این نوع سخن، حقایق مشکل و دور از ذهن را نزدیک و فهم آن را آسان مـی‌سازد کـه خدا بر همـه چیز تواناست 3p}.

9-سبر و تقسیم
یکی از انواع متداول درون علم جدل و استدلال عبارت از اصطلاح«سبر و تقسیم» 4p}است.در این نوع استدلال مجادله‌کننده تمام اقسام موضوع مورد بحث را مـی‌شمارد و روشن مـی‌کند کـه ادّعای طرف مقابل بر هیچ کدام از اقسام مذکور منطبق نیست و ازاین‌رو نمـی‌تواند مورد قبول واقع شود و با این بیـان، ادّعای طرف مقابل را باطل مـی‌کند 5p}.

(1).پیشین/453.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/118.p}

(3).ابو زهره/454؛و نیز بنگرید به:سیوطی 2/1056.p}

(4).در منطق نوین آمده است:«سبر و تقسیم»قیـاس مقسّم استثنائی مـی‌باشد کـه جزء اوّلش قضیـه منفصله‌ای هست که اجزاء متعدّد داشته و همـه اجزاء غیر از یکی رفع مـی‌شوند که تا همان یکی ثابت گردد.دلیل تقسیم و سبر چنین تشکیل مـی‌شود کـه اولا کلّیـه عناوینی کـه بر موضوع اوّل صادق هستند به‌طور تردید کـه کدام یک علّت حکم هستند نام مـی‌شوند.پس از آن عمل سبر را جاری مـی‌سازند یعنی علّت بودن یکایک آنـها را باطل مـی‌کنند که تا عنوان مشترک باقی بماند و علّت بودن آن یکی ثابت گردد. سبر درون لغت بـه معنای اندازه‌گیری گودی زخم هست و چون اندازه‌گیری زخم با دقّت عمل مـی‌شود و باطل شقوق محتمله نیز با دقّت انجام مـی‌شود، سبر نامـیده شده است.(مشکوة الدینی/577).p}

(5).ابو زهره/450، 451.p}

آیـه‌های زیر را مـی‌توان یکی از مثال‌های سیر و تقسیم برشمرد کـه مـی‌فرماید:

ثمانیة ازواج من الضّأن اثنین و من المعز اثنین قّل آلذّکرین حرّم أم الانثیین امّا اشتملت علیـه ارحام الانثیین نبّؤنی بعلم ان کنتم صادقین.و من الابل اثنین و من البقر اثنین قل آلذّکرین حرّم ام الانثیین امّا اشتملت علیـه ارحام الانثیین ام کنتم شـهداء اذ وصیّکم اللّه بهذا فمن اظلم ممّن افتری علی اللّه کذبا لیظلّ النّاس بغیر علم انّ اللّه لا یـهدی القوم الظّالمـین(انعام/143، 144).

این چهارپایـانی کـه در حمل و باربری و سواری و افتراش مورد استفاده قرار مـی‌گیرند عبارت از هشت جفت و هشت فرد چهارپا است:از جنس ، دو عدد نر و مادّه، و از جنس بز دو عدد نر و مادّه.ای پیـامبر بـه این مشرکین-که حلال خدا را حرام برشمردند-بگو آیـا خداوند متعال و بز نر را حرام کرده یـا و بز مادّه را و یـا آن برّه‌ای را کـه رحم و بز مادّه با خود حمل مـی‌کند، تحریم کرده است؟(اعمّ از آن‌که این برّه، نر و یـا مادّه باشد).اگر شما درون تحریم و تحلیل این‌گونـه اقلام بـه راستی سخن مـی‌گویید مرا بـه دلیلی کـه علم ایجاد مـی‌کند و صحّت انتساب چنین تحریم و تحلیلی را بـه خدا تأیید مـی‌نماید آگاه سازید.سپس خداوند بقیـه ازواج هشت گانـه را بر مـی‌شمارد):و از جنس شتر دو عدد نر و مادّه(که با رقم فوق مجموعا بـه هشت فرد مـی‌رسند)ای پیـامبر بـه مشرکین بگو آیـا خدا شتر و نر، و یـا شتر و مادّه را تحریم کرده و یـا آنچه شتر و مادّه درون رحم خود دارند، حرام نموده است؟و یـا این‌که آن‌گاه کـه خداوند متعال شما را بدان توصیـه کرد، حضور داشتید؟!پس بنابراین چهی ظالم‌تر ازی هست که بـه دروغ بر خدا افتراء مـی‌بندد و تحریم و یـا تحلیل چیزی را بـه او نسبت مـی‌دهد که تا مردم را -ندانسته-گمراه سازد؛چه محققا خداوند متعال مردمـی را کـه به خویشتن و دیگران ظلم مـی‌کنند بـه پاداش رهنمون نخواهد ساخت 1p}.

سبر و تقسیم درون این دو آیـه بدین صورت مـی‌باشد کـه چون کفّار یک بار خوردن گوشت چهارپایـان نر را تحریم نمودند و باری دیگر گوشت چهارپایـان مادّه را حرام قلمداد د، خداوند متعال از طریق سبر و تقسیم نظریـه آنـها را مردود اعلام کرد؛لذا فرمود:خلق و آفرینش و (1).طبرسی 2/581، 582.p}

آفریده‌های از آن خداوند تعالی هست که از هر صنفی از چهارپایـانی کـه در دو آیـه مذکور یـاد شده است، نرینـه و مادینـه را آفرید.بنابراین تحریم آن حیواناتی کـه شما یـاد کردید، از کجا نشأت گرفته است؟یعنی علّت تحریم آن حیواناتی کـه شما مشخّص کرده‌اید، چیست؟یـا این تحریم بـه خاطر نر بودن و یـا بـه علّت مادّه بودن آنـهاست و یـا بدان جهت کـه رحم حیوانات آن را دربرگرفته، اعمّ از آن‌که نر و یـا مادّه باشد و یـا به منظور تحریم آنـها علّتی را نمـی‌توان کشف کرد، بلکه تحریم آنـها تعبّدی هست و نیـازی بـه ذکر علّت ندارد، بـه این معنا کـه این تحریم از جانب خدا بـه دست آمده است.تحریمـی کـه از جانب خدا بـه دست آمده، یـا از طریق وحی و ارسال رسول بوده هست و یـا از راه شنیدن کلام رسول و مشاهده تلقّی و دریـافت این تحریم از رسول.و معنای«ام کنتم شـهداء اذ وصیّکم اللّه بهذا(انعام/144)»در ضمن دو آیـه مورد بحث عبارت از همـین امر است(که آیـا آن‌گاه کـه خداوند متعال شما را توصیـه مـی‌کرد و آنـها را تحریم نمود، حاضر و ناظر بوده‌اید کـه این تحریم را بـه او نسبت مـی‌دهید) 1p}.

و نیز خدای تعالی مـی‌فرماید:

فلمّا جنّ علیـه اللّیل را کوکبا قال هذا ربّی فلمّا افل قال لا احبّ الآفلین.فلمّا رآ القمر بازغا قال هذا ربّی فلمّا قال لئن لم یـهدنی ربّی لاکوننّ من القوم الضّالین.فلمّا رآ الشّمس بازغة قال هذا ربّی هذا اکبر فلمّا قال یـا قوم انّی بری‌ء ممّا تشرکون.انّی وجّهت للّذی فطر السّموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین.(انعام/76-79).

پس چون شب تاریک نمودار شد ستاره رخشانی دید.گفت:این پروردگار من است.پس چون آن ستاره غروب کرد و نابود شد، گفت:من چیزی کـه نابود گردد بـه خدائی نخواهم گرفت. بعد چون ماه تابان را دید به منظور هدایت قوم گفت:این خدای من است.وقتی کـه آن هم نابود شد، ماه‌پرستان را متذکّر ساخت کـه آن نیز خدا نباشد.و گفت:اگر خدای من مرا هدایت نکند همانا کـه من از گروه گمراهان عالم خواهم بود.پس چون خورشید درخشان را دید باز به منظور ارشاد قوم گفت:این هست خدای من، این از آن ستاره و ماه باعظمت‌تر است.چون آن نیز نابود گردید، (1).سیوطی 2/1057، 1058.p}

گفت:ای گروه مشرکان از آن‌چه شما شریک خدا قرار مـی‌دهید، از همـه بیزارم.من با ایمان خالص روی بـه سوی خدائی آوردم کـه آفریننده آسمان‌ها و زمـین هست و من هرگز با مشرکان موافق نخواهم بود. 1p}

سبر و تقسیم درون آیـه مذکور بدین صورت هست که ستاره، ماه و خورشید بـه ترتیب بـه عنوان خدا فرض مـی‌شوند و حضرت ابراهیم(ص)برای ردّ هریک از آنـها دلیل مـی‌آورد که تا این‌که خدای حقیقی اثبات گردد.

در تفسیر نمونـه آمده است:«هذا ربّی»به عنوان یک خبر قطعی نیست، بلکه بـه عنوان یک فرض و احتمال، به منظور تفکّر و اندیشیدن است، درست مثل این‌که ما مـی‌خواهیم درون علّت حادثه‌ای پی‌جویی کنیم، تمام احتمال‌ها و فرض‌ها را یک یک مورد مطالعه قرار مـی‌دهیم و لوازم هریک را بررسی مـی‌کنیم که تا علّت حقیقی را بیـابیم و چنین چیزی نـه کفر هست و نـه حتّی دلالت بر نفی ایمان مـی‌کند، بلکه راهی هست برای تحقیق بیشتر و شناسایی بهتر و رسیدن بـه مراحل بالاتر ایمان 2p}.

10-قول بـه موجب
از دیدگاه ابن ابی الاصبع، تعریف«قول بـه موجب»آن هست که سخن خصم وی کـه با او مجادله مـی‌شود، از طریق مضمون کلام خود او مردود واقع شود 3p}؛مانند این آیـه:

ام یقولون افتریـه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریـات و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان کنتم صادقین.فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انّما انزل بعلم اللّه...(هود/13، 14)

آیـا کافران مـی‌گویند این قرآن وحی الهی نیست خود او بهم بسته و به خدا نسبت مـی‌دهد بگو اگر راست مـی‌گویید شما هم با کمک همـه فصحای عرب بدون وحی خدا، ده سوره مانند این (1).الهی قمشـه‌ای/106.p}

(2).مکارم شیرازی 5/312.p}

(3).سیوطی 2/1058.p}

قرآن بیـاورید.س هرگاه کافران جواب ندادند درون این صورت شما مؤمنان یقین بدانید کـه این کتاب بـه علم ازلی خدا نازل شده هست 1p}.

در آیـه مذکور خدای متعال از طریق فحوای سخن کافران(که مـی‌گفتند پیـامبر آیـات قرآن را بـه خدا افترا بسته)، کلام‌شان را رد کرده و مـی‌فرماید:اگر راست مـی‌گویید کـه این‌ها ساخته و پرداخته مغز بشر است، شما هم ده سوره مانند آن بر بافته شده‌ها(سوره‌های دروغین)، بیـاورید و از هرمـی‌توانید جز خدا به منظور این کار دعوت کنید؛امّا اگر آنـها دعوت شما مسلمانان را اجابت ند و حاضر نشدند لا اقل ده سوره همانند این سوره‌ها بیـاورند، بدانید کـه این ضعف و ناتوانی نشانـه آن هست که این آیـات از علم الهی سرچشمـه گرفته و الاّ اگر ساخته فکر بشر بود، آنـها هم بشرند 2p}.

دانشمند دیگری معتقد هست که قول بـه موجب بر دو قسم است:

الف-قسم اول بدین صورت هست که صفتی بـه عنوان کنایـه از چیزی درون کلام خصم مطرح گردد.نمونـه و مثال به منظور این مورد عبارت از آیـه زیر هست که خداوند متعال مـی‌فرماید:

یقولون لئن رجعنا الی المدینـه لیخرجنّ الأعزّ منـها الاذلّ و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین و لکنّ المنافقین لا یعلمون.(منافقون/8)

منافقین، یعنی عبد اللّه بن ابیّ و دارو دسته او مـی‌گویند:اگر ما از غزوه«بنی المصطلق»به مدینـه باز گردیم حتما عزیزتران(کنایـه از خودشان)، ذلیل‌تران(کنایـه از نبیّ اکرم(ص)و یـاران او)را از مدینـه بیرون رانند.[امّا خداوند متعال این دید تحقیرآمـیز منافقین را نسبت بـه مؤمنین، مردود اعلام کرده و مـی‌فرماید:]عزّت و عظمت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است.[او بـه اسلام و مسلمـین والائی مـی‌دهد و این دین را بر همـه ادیـان دیگر برتری مـی‌بخشد]؛لکن منافقین نمـی‌دانند و نسبت بـه صفات الهی و عزّتی کـه سزای اولیـای اوست، درون جهل و بی‌خبری بسر مـی‌برند. 3p}

(1).الهی قمشـه‌ای/169.p}

(2).مکارم شیرازی 9/38، 39.p}

(3).طبرسی 5/444، 445.p}

پس صفت و واژه«الاعزّ»در سخن منافقین بـه عنوان کنایـه از خودشان مطرح شده است؛و نیز صفت و واژه«الأذل»را منافقین بـه عنوان کنایـه از مؤمنین مورد استفاده قرار دادند.آنگاه همـین منافقین حکم اخراج مؤمنین را از مدینـه به منظور گروه خودشان اثبات د؛امّا خداوند متعال درون ردّ منطق و دید و داوری آنان، صفت عزّت را به منظور غیر آنـها مقرّر کرده هست که عبارت از خدا و رسول او مؤمنین هستند 1p}؛

و نیز خدای تعالی مـی‌فرماید:

قالوا انّا تطیّرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنّکم و لیمسّسنّکم منّا عذاب الیم.قالوا طائرکم معکم ائن ذکّرتم بل انتم قوم مسرفون(یس/18، 19)

باز منکران گفتند کـه ای داعیـان رسالت، اما وجود شما را بـه فال بد مـی‌دانیم، اگر از این دعوی دست بر ندارید البتّه سنگسارتان خواهیم کرد و از ما بـه شما رنج و شکنجه سخت خواهد رسید. رسولان گفتند:ای مردم نادان آن فال بد کـه مـی‌گوئید اگر بفهمـید و متذکّر شوید(آن جهلی هست که)با خود شماست، بلکه شما مردمـی مسرف هستید. 2p}

منکران بـه خاطر مشکلاتی کـه در زندگی برایشان پیش آمد، وجود رسولان را بـه فال بد گرفتند و به خیـال باطل خود شوم بودن را به منظور آنان اثبات د، درحالی‌که همان صفت به منظور خودشان اثبات شد.

و هم‌چنین پروردگار متعال مـی‌فرماید:

و قالت الیـهود ید اللّه مغلولة غلّت ایدیـهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء... (مائده/64)

یـهود گفتند دست خدا بسته است(و دیگر تغییری درون خلقت نمـی‌دهد و چیزی از عدم بـه وجود نخواهد آمد)به واسطه این گفتار دروغ دست آنـها بسته شده بـه لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست خدا(دست قدرت و رحمت او)گشاده هست و هرگونـه بخواهد انفاق مـی‌کنند... 3p}

(1).سیوطی 2/1058.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/341.p}

(3).پیشین/91.p}

یـهود درون مورد سرنوشت و قضا و قدر و تفویض معتقد بودند کـه در آغاز خلقت خداوند همـه چیز را معیّن کرد و آنچه حتما انجام گرفته هست و حتّی خود او هم عملا نمـی‌تواند تغییری درون آن ایجاد کند 1p}.آنـها درون رابطه با آیـاتی نظیر«و اقرضوا اللّه قرضا حسنا»(مزّمّل/20)و بـه خدا قرض نیکو دهید»مسلمـین را مسخره کرده و مـی‌خواستند بگویند این چه خدایی هست که به منظور ترویج و احیـای دین خود، آنقدر قدرت مالی ندارد کـه حاجت خود را برطرف کند و ناچار دست نیـاز بـه سوی بندگانش دراز مـی‌کند؟! 2p}

ابو الفتوح متذکّر مـی‌گردد کـه سبب نزول آیـه آن بود کـه خدای تعالی از فضل و رحمت خود نعمت بر جهودان فراخ کرده بود پیش از آمدن رسول که تا ایشان توانگرترین مردمان بودند، چون بر رسول خدا(ص)کفر آوردند و با او لجاج د خدای تعالی آن نعمت را از ایشان باز گرفت و به بدل توانگری، ایشان را درویشی داد و به بدل عزّت، مذلّت.چون چنین بود جماعتی از ایشان گفتند:«ید اللّه مغلولة».

طبری اظهار مـی‌دارد کـه ابن عبّاس گفت:مقصود یـهود نـه آن بود کـه دست‌های خدا بسته است، بلکه شکایت داشتند کـه بخیل هست و آنچه دارد نگاه مـی‌دارد 3p}.

بنابراین یـهودیـان قصد داشتند با سخنان باطل، عجز خدا را اثبات کنند، اما بـه سبب بطلان گفتارشان، مورد نفرین خداوند قرار گرفتند و عجز خودشان اثبات شد.

ب-قسم دوم قول بـه موجب این است:واژه و تعبیری کـه در سخن طرف مقابل آمده هست برخلاف مواد و منظور وی حمل و توجیـه گردد و البته لازم هست این نکته درون نظر گرفته شود کـه باید لفظ و تعبیر-با افزودن متعلّق آن-قابل چنین حمل و توجیـهی باشد؛و من تاکنون ندیده‌امـی راجع بـه این قسم، مثالی را از قرآن ایراد کرده باشد؛درحالی‌که من درون این باره بـه (1).مکارم شیرازی 4/450.p}

(2).طباطبائی 6/32.p}

(3).عاملی 3/317.p}

آیـه‌ای از قرآن دست یـافتم کـه در ارتباط با قسم دوم«قول بـه موجب»مـی‌باشد و آن آیـه، این است: 1p}

و منـهم الّذین یؤذون النّبیّ و یقولون هو اذن خیر لکم یؤمن باللّه و یؤمن للمؤمنین و رحمة للّذین امنوا منکم و الّذین یؤذون رسول اللّه لهم عذاب الیم.(توبه/61)

گروهی از منافقین، نبی اکرم(ص)را مـی‌آزارند و مـی‌گویند:او سرتاپا گوش شنوا هست که بـه هر سخنی گوش فرا مـی‌دهد و آن را قبول مـی‌کند.ای پیـامبر بـه آنـها بگو کـه او گوش شنوایی به منظور خیر هست و آنچه خیر شما هست به آن گوش فرا مـی‌دهد؛و همواره دارای آمادگی به منظور شنیدن و دریـافت وحی هست و فقط خبری کـه از جانب خدا مـی‌رسد و نیز گزارش‌های مؤمنین را باور کرده و بدان گوش فرا مـی‌دهد، نـه اخبار و گزارش‌های منافقین را.او رحمت به منظور گروه مؤمنان است.وانی کـه رسول خدا(ص)را مـی‌آزارند، به منظور آنـها درآخرت عذابی دردناک درون انتظار هست 2p}.

جماعتی از منافقین-از جمله:جلاس بن سوید، شاس بن قیس، مخشی بن حمـیر و رفاعة بن عبد المنذر و...-در خلوت، ناشایسته‌هائی بـه پیغمبر نسبت مـی‌دادند، یکی از آنـها گفت:خاموش باشید کـه اگر بـه سمع او رسد جمـیع شما رسوا شدید.گفتند:او گوش شنوا دارد، ما هرچه خواهیم مـی‌گوئیم.چون خدمتش رویم، قسم مـی‌خوریم کـه نگفته‌ایم باور مـی‌کند؛آنگاه این آیـه نازل شد؛ و گفته‌اند:این آیـه درباره مردی بـه نام نبتل بن حارث نازل شد.او مردی سیـاه‌چهره، سرخ‌چشم، سوخته‌گونـه و زشت‌رو بود کـه سخنان پیـامبر(ص)را بـه گوش منافقان مـی‌رسانید، بـه او گفتند:این کار را نکن، او درون پاسخ گفت:محمّدی هست که هرچیزی بـه او بگوید باور مـی‌کند، ما هرچه بخواهیم مـی‌گوئیم آنگاه بـه نزد او مـی‌رویم و برایش قسم مـی‌خوریم و او هم قسم ما را باور مـی‌کند.محمّد بن اسحاق و دیگران گفته‌اند:نبتلی هست که پیـامبر(ص)درباره او فرمود: هرکه مـی‌خواهد شیطان را ببیند بـه نبتل بن حارث بنگرد.

خدای متعال درون این آیـه مـی‌فرماید:بعضی از منافقین آنانند کـه پیـامبر(ص)را اذیت مـی‌کنند و مـی‌گویند:ا و مردی خوش‌باور هست که هرچه ما مـی‌گوییم مـی‌شنود و باور مـی‌کند.تسمـیه (1).سیوطی 2/1059.p}

(2).طبرسی 3/68.p}

حضرت بـه جارحه مخصوصه بـه جهت مبالغه است، یعنی گوئیـا از فرط استماع همـه حواس او سماع شده و گوش گشته، چنان‌که جاسوس را عین گویند به منظور مبالغه. 1p}

بنابراین منظور منافقین از کلمـه«اذن»این بوده هست که پیـامبر اکرم(ص)به سخن آنـها گوش فرا مـی‌داد و گزارش آنـها را باور مـی‌کرد؛ولی خداوند این کلمـه را برخلاف مراد و منظور آنـها حمل نموده و به آنـها اعلام کرده هست که بـه هیچ‌وجه آن حضرت گوشش را درون اختیـار گزارش‌های دروغین منافقین قرار نمـی‌دهد و سخن آنـها را باور نمـی‌کنمد.بلکه گوش او شنوای خیر و گزارش‌های راستین خدا و مؤمنان مـی‌باشد.

11-تسلیم
یکی از انواع جدل و استدلال، عبارت از«تسلیم»و قبول فرضی امری محال مـی‌باشد.به این معنا کـه یک امر محال، یـا منفی فرض شود و یـا با حرف امتناع، (یعنی«لو»مشروط فرض گردد که تا موضوع موردنظر-به خاطر امتناع وقوع شرط آن-به عنوان یک امر ممتنع الوقوع تلقّی شود. آن‌گاه همـین امر ممتنع الوقوع درون جهت جدول و احتجاج و مماشات با خصم، مسلّم فرض گردد که تا در صورت فرض وقوع آن امر محال، بی‌فائده بودن چنین فرضی ثابت و روشن شود 2p}مانند این آیـه:

ولو فتحنا علیـهم بابا من السّماء فظّلوا فیـه یعرجون.لقالوا انّما سکّرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون.(حجر/14، 15)

و اگر ما به منظور این کافران امّتت دری از آسمان بگشائیم که تا دائم بر آسمان‌ها عروج کنند.باز هم بر انکار تو خواهند گفت:چشمان ما را(محمّد)فرو بسته و در ما سحر و جادویی بـه کار است. 3p}

(1).حسینی شاه عبد العظیمـی 5/130.p}

(2).سیوطی 2/1059.p}

(3).الهی قمشـه‌ای/199.p}

بنابراین حتّی اگر وقوع این امر محال(عروج کافران بـه آسمان)مسلّم فرض شود، باز هم کافران بـه نبوّت تو ایمان نیـاورده و بدیـهیّات را نیز انکار خواهند کرد.

12-اسجال
یکی از انواع جدل و احتجاج قرآن کریم عبارت از«اسجال»و روا ساختن هست به این معنا کـه الفاظ و تعابیری درون سخن بکار شود کـه وقوع درخواست را بر مخاطب، ثابت و روا و حتمـی مـی‌سازد، مانند 1p}:

ربّنا و اتنا ما وعدتنا علی رسلک و لا تخزنا یوم القیـامة انّک لا تخلف المـیعاد(آل عمران/194)

پروردگارا!آنچه بـه وسیله پیـامبرانت وعده کرده‌ای بـه ما مرحمت مفرما؛و ما را درون روز قیـامت رسوا مگردان؛مسلّما تو خلف وعده نخواهی کرد 2p}.

در آیـه مذکور درخواست‌کننده، مخاطب خود یعنی خداوند متعال را بـه اعطا و پاداش وا مـی‌گذرد و روا بودن چنین معنائی را بر او ثابت و مقرّر مـی‌سازد 3p}.

و نیز خدای تعالی فرمود:

فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصّادقین(احقاف/22)

-قوم هود گفتند-پس تو زود وعده عذابی کـه به ما بت‌پرستی مـی‌دهی، بیـاور اگر راست مـی‌گویی 4p}.

در این آیـه، تقاضاکنندگان(قوم هود)، درخواست خود را بـه صورتی بیـان مـی‌کنند کـه وقوع درخواست(عذاب)را بر مخاطب خود(هود و در واقع خدای هود)مسجل و حتمـی سازند.

(1).سیوطی 2/1059.p}

(2).بی‌آزار شیرازی و حجّتی 2/188.p}

(3).سیوطی 2/1059.p}

(4).الهی قمشـه‌ای/392.p}

13-انتقال
یکی از انواع جدل و احتجاج قرآن کریم عبارت از«انتقال»است، یعنی استدلال‌کننده بـه استدلالی-غیر از استدلالی کـه نخست بدان آغاز کرده بود-منتقل شود و دست از استدلال قبلی بردارد و وارد مرحله دیگری از استدلال شود.این انتقال و جابه‌جایی درون استدلال بدان جهت هست که خصم و طرف بحث و مناظره نمـی‌تواند رمز استدلال نخست را درک کند؛چنان‌که درون مناظره ابراهیم خلیل(ع)با جبار زمان یعنی نمرود، چنین انتقالی درون استدلال و احتجاج جلب نظر مـی‌کند، آنجا کـه مـی‌فرماید: 1p}

ألم تر الی الّذی حاجّ ابراهیم فی ربّه ان اتیـه اللّه الملک اذ قال ابراهیم ربّی الّذی یحیی و یمـیت قال أنا احیی و امـیت قال ابراهیم فانّ اللّه یأتی بالشّمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الّذی کفرو اللّه لا یـهدی القوم الظّالمـین.(بقره/258)

آیـا ندیدی کـه پادشاه زمان ابراهیم درباره یکتائی خدا با ابراهیم بـه جدل و احتجاج برخاست چون ابراهیم گفت خداست آن‌که زنده گرداند و بمـیراند او گفت من نیز چنین توانم کرد(که دو زنده را یکی را آزاد کرد)ابراهیم باز گفت کـه خداوند خورشید را از طرف مشرق برآورد تو اگر توانی از مغرب بیرون آر؛آن نادان کافر درون جواب عاجز ماند کـه خدا راهنمای ستمکاران نخواهد بود. 2p}

آیـه(258)سوره بقره گفتگوی بین حضرت ابراهیم و پادشاه زمانش را حکایت مـی‌کند کـه درباره خدا با ابراهیم مجادله مـی‌کرد.اسلوب عبارتی بـه صورتی هست که نام ملک بیـان نشده است، زیرا ذکر نام او، بـه عبرتی کـه از آیـه گرفته مـی‌شود، نمـی‌افزاید.این گفتگو بر پیـامبر(ص)و گروهی از مسلمـین عرضه مـی‌گرد و روش بـه تحیّر آوردن این فرد ستیزه‌جو و مجادل را کـه ابراهیم درباره پروردگارش به منظور او استدلال کرد، بیـان مـی‌شود؛گویی از لابه‌لای آن تعبیر قرآنی عجیب، آن محضر بار دیگر تکرار مـی‌گردد و صحنـه گفتگوی ابراهیم و ملک، به منظور پیـامبر(ص) و مسلمـین مشاهد و محسوس مـی‌شود.در آیـه مذکور، «الم تر...»شناعت و فضاحت مجادله نمرود (1).سیوطی 2/1059.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/34.p}

را آشکار مـی‌سازد، و این‌که از ساختار لفظی و معنوی عبارت، به‌طور یک‌سان انکار و استنکار برداشت مـی‌شود.پس کار نمرود یقینا زشت هست که بـه سبب عطای نعمت از سوی پروردگار- جای شکرگزاری-به جدال با ابراهیم(ع)پرداخت و ادّعایی خدایی نمود و در احکامـی کـه برای مردم صادر کرد، بدون این‌که از قانون خدا استمداد جوید، مستقلا عمل کرد و براساس هوی و هوس خودش حکم نمود. 1p}

در این آیـه:«الم تر...»همزه به منظور تعجّب هست از محاجّه نمرود و حماقت او.یعنی آیـا ندیدی ببصر بصیرت و نظر نکردی بـه سوی آنی کـه از روی عناد حجّت جست و مخاصمـه کرد.با ابراهیم، درباره پروردگار ابراهیم کـه او را بـه یگانـه دانستن خدا و عبادت او دعوت مـی‌کرد و از مجاهد و دیگران نقل شده هست که«نمرود بن کنعان»همانی هست که سرکشی کرد و با ابراهیم سرستیز و جدل داشت و او اوّلینی بود کـه ادّعای خدایی کرد.در این‌جا با آن‌که مجادله نمرود با حضرت ابراهیم(ع)بر باطل بود، ولی کلمـه«محاجّه»به کار رفته هست چون نمرود تصوّر مـی‌کرد که-برای اثبات ادّعایش-دلیل و حجّت مـی‌آورد.در مورد زمانی کـه این احتجاج یـا جدل بـه وقوع پیوسته است، اختلاف وجود دارد.بعضی مـی‌گویند هنگام شکستن بت‌ها و قبل از انداختن ابراهیم درون اتش صورت گرفته هست و از امام صادق(ع)نقل شده هست که مجادله مذکور بعد از بـه آتش انداختن حضرت ابراهیم(ع)و سرد و سالم شدن آن، بر ابراهیم بوده است. 2p}حسن و جبائی مـی‌گویند:ضمـیر«اتاه»بهی بر مـی‌گردد کـه با ابراهیم محاجّه مـی‌کرد و چون خدا بـه او سلطنت و نعمت دنیـا و وسعت مال داده بود، مغرور شده و این امر او را بـه احتجاج با ابراهیم واداشت. 3p}

در استدلال حضرت ابراهیم(ع)انتقالی صورت گرفته هست که درون این‌جا ذکر مـی‌شود:ابراهیم بـه نمرود گفت:خدائی کـه من از او فرمان مـی‌برم، زنده مـی‌کند و مـی‌مـیراند.نمرود گفت:من هم مـی‌توانم زنده کنم و بمـیرانم.سپس شخصی را کـه محکوم بـه اعدام بود احضار کرد و او را آزاد (1).سیّد قطب 1/297.p}

(2).کاشانی 2/102.p}

(3).طبرسی 1/635.p}

نمود و شخصی دیگر را کـه قتلش واجب نبود، اعدام کرد.ابراهیم خلیل(ع)دریـافت کـه نمرود بـه جهت و هدف استدلال او پی نبرده و معنای اماته و احیـاء را درک نکرده هست و یـا آن‌که معنای آن را درک نموده؛لکن خواست با چنین کاری مغالطه و سفسطه کند.لذا از این نحوه احتجاج و استدلال بـه استدلالی دیگر منتقل شد کـه نمرود را راهی به منظور گریز از آن نباشد و نتواند بـه مغالطه و سفسطه دست یـازد؛لذا گفت:خداوند متعال آفتاب را از مشرق بر مـی‌آورد، تو آن را از مغرب برآور.نمرود از پاسخ بـه چنین استدلالی متوقّف شد و مبهوت گشت و نتوانست بگوید:این منم کـه آفتاب را از مشرق بر مـی‌آورم؛زیراانی کـه مسن‌تر از او بودند و قبل از نمرود مـی‌دیدند کـه آفتاب از مشرق طلوع مـی‌کند وی را درون این ادّعا تکذیب مـی‌د کـه این عمل، کار تو نیست و قبل از تو آفتاب از مشرق سر بر آورد. 1p}در منـهج الصادقین آمده است:ملخّص کلام آن هست که ابراهیم با این کلام اعراض فرمود از اعتراض نمرود بر معارضه فاسده کـه آن«أنا احیی و امـیت» هست در حینی کـه او را گفته بود«ربّی الّذی یحیی و یمـیت»و نقل کلام فرمود از آن باحتجاج بـه آنچه نمرود قدرت نداشت بر تمویـه و تلبیس آن، که تا دقع مشاغبه فرماید و این فی الحقیقت عدول هست از مثال خفی بـه مثل جلی از مقدورات حضرت عزّت، کـه غیر او از اتیـان بـه آن عاجز هست نـه آن‌که ابراهیم اعراض کرده باشد از حجّتی بـه حجّتی دیگر بـه جهت ضعفی کـه در حجّت اول بوده باشد، چه مراد باحیـاء ادخال روح هست در جسد و اماتت اخراج آن از آن، بدون نقصی کـه بنیـه را راه یـابد و این درون تحت قدرت بشر نبود، و لیکن چون نمرود تلبیس آن نمود بر قوم خود، ابراهیم حجتی اوضح از آن ایراد نمود کـه تلبیس درون آن ممکن نبود. 2p}

آیت اللّه طالقانی معتقد هست که آن طاغی نتوانست یـا نخواست که تا معنای حقیقی حیـات و افاضه مستمرّ آن را دریـابد و آن را بـه معنای مجازی، و در همان قالب استدلال ابراهیمـی درآورد و بی‌فاصله و تفریع، بـه خود نسبت داد:«قال أنا احیی و امـیت»او-با فرمانی کـه صادر کرد- مـی‌خواست هم استدلال ابراهیم را دگرگون نماید و هم اندیشـه‌هائی را کـه بت‌شکنی و منطق ابراهیم تکان داده بود، مرعوب و محکوم کند.ابراهیم چون آن سرکش بی‌فروغ را، قابل هدایت (1).سیوطی 2/1059، 1060.p}

(2).کاشانی 2/103؛و هم‌چنین بنگرید به:قمـی مشـهدی 2/414؛رازی(ابو الفتوح)1/449.p}

و دریـافت صفت الحیّ، نیـافت.با نمایـاندن صفت القیّوم و استدلال جدلی، مغالطه‌اش را بلافاصله محو و او را مبهوت نمود 1p}.

و نیز خدای متعال مـی‌فرماید:

قال فرعون و ما ربّ العالمـین.قال ربّ السّموات و الارض و ما بینـهما ان کنتم موقنین.قال لمن حولا الا تستمعون.قال ربّکم و ربّ ابائکم الأوّلین.قال انّ رسولکم الّذی ارسل الیکم لمجنون.قال ربّ المشرق و المغرب و ما بینـهما ان کنتم تعقلون.قال لئن اتّخذت الها غیری لأجعلنّک من المسجونین.قال او لو جئتک بشی‌ء مبین.قال فأت بـه ان کنت من الصّادقین.فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نزع یده فاذا هی بیضاء للنّاظرین.قال للملاء و من حوله انّ هذا لساحر علیم.(شعراء/ 23-34)

فرعون بـه موسی گفت ربّ العالمـین چیست.موسی جواب داد ربّ العالمـین خدای آسمان‌ها و زمـین هست و آنچه ما بین آنـهاست اگر یقین دارید.فرعون عاجز از جواب بـه مغلطه پرداخت و روی بـه درباریـانش کرد و گفت آیـا نمـی‌شنوید.موسی گفت ربّ العالمـین همانند خدائی هست که شما و پدران پیشین شما را از عدم بیـافریده.(با فرعون)گفت ای مردم این رسولی کـه به سوی شما بـه رسالت آمده، سخت دیوانـه است.باز موسی گفت ربّ العالمـین همان آفریننده مشرق و مغرب و روز و شب هست و هرچه بین آنـهاست اگر شما درون قدرت حقّ تعقّل کنید.باز فرعون گفت اگر غیر از من خدائی را بپرستی البّته تو را بـه زندان خواهم کشید.موسی باز بـه ملایمت پاسخ داد اگر هم حجّت و معجزی بر صدق دعوی خود بر تو آورم.فرعون گفت آن معجز چیست بیـاور اگر راست مـی‌گویی.در آن موقع موسی عصای خود بیفکند کـه ناگاه اژدهایی عظیم پدیدار گشت و نیز دست از گریبان بیرون آورد کـه ناگاه خورشیدی تابان بـه چشم بینندگان آشکار گردید.فرعون رو بـه درباریـانش کرد و گفت این مرد ساحری بسیـار ماهر و داناست. 2p}

آیـات فوق مربوط بـه مجادله حضرت موسی(ع)و فرعون مـی‌باشد.علاّمـه طباطبائی درون ذیل این آیـه مـی‌نویسد:این‌که درتفسیر شگفت‌زده شدن فرعون توسّط حضرت موسی(ع)گفته‌اند کـه (1).طالقانی 2/213، 214.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/283.p}

مراد فرعون این بوده کـه از ذات ربّ العالمـین مـی‌پرسم و او درون پاسخ صفاتش را بیـان مـی‌کند، صحیح نیست، چون سؤال فرعون از ذات، ذات از حیث صفت بود و موسی(ع)در پاسخ، ذات را بـه وصف تفسیر نکرد، بلکه این سخن«ربّ العالمـین»را تغییر داد و به جای آن عبارت«ربّ السموات و الارض»را آورد، یعنی درون جمله دوم«السموات و الارض»را بـه جای«العالمـین»در جمله اول آورد، گویـا اشاره کرد بـه این‌که فرعون معنای کلمـه«عالمـین»را نمـی‌فهمد.

وقتی موسی(ع)دید فرعون-با گفتن«الا تستمعون»به درباریـانش-قصد دارد با مغالطه و تزویر روی حقّ را بپوشاند و حاضران مجلس را فریب دهد، با این‌که کلمـه عالمـین بزرگ کـه شامل آسمان‌ها و زمـین و آنچه مابین آنـهاست، تفسیر کرده بود، امّا صریح‌تر پاسخ داد و گفت: ربّ العالمـین همان ربّ عالم انسانیت عصر حاضر و عالم انسانیت اعصار گذشته است؛ 1p}و با این بیـان، حیله و نقشـه فرعون خنثی شد، چون فرعون مـی‌خواست بگوید کـه موسی جوابی بـه من نداده و تنـها عبارت ربّ العالمـین را عوض کرده است، بعد پاسخ‌گویی صریح موسی به منظور بار دوم، شبهه را زائل کرد.-در تفسیر نمونـه آمده است:در حقیقت موسی کـه در مرحله نخست از«آیـات آفاقی»شروع کرده بود، درون مرحله دوم به«آیـات انفسی»اشاره کرد و به اسرار آفرینش درون وجود خود انسان‌ها و آثار پرورش الهی و ربوبیت پروردگار درون روح و جسم بشر پرداخت، که تا این مغروران بی‌خبر لا اقل درباره خود بیندیشند و کمـی خود را بشناسند و به دنبال آن، خدای خود را. ولی فرعون بـه خیره‌سری هم‌چنان ادامـه داد و از مرحله استهزاء و سخریـه پا را فراتر نـهاده نسبت جنون و دیوانگی بـه موسی داد و هدفش از نسبت جنون بـه موسی(ع)این بود کـه اثر منطق نیرومند او را درون افکار حاضران خنثی کند.امّا این نسبت ناروا درون روح بلند موسی(ع)اثری نگذاشت و هم‌چنان خط اصلی توحید را از طریق آثار خدا درون پهنـه آفرینش، درون آفاق و انفس، ادامـه داد و گفت:«او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه درون مـیان این دو است، مـی‌باشد اگر شما عقل و اندیشـه خود را بـه کار مـی‌گرفتید.» 2p}.

(1).طباطبایی 15/270، 271.p}

(2).مکارم شیرازی 15/211، 212.p}

بنابراین درون این‌جا فرعون معنای کلمـه«عالمـین»را نفهمـید و یـا خود را بـه نادانی زد که تا با مغالطه و تزویر حاضران مجلس را فریب دهد، بعد موسی(ع)که درون مرحله نخست از طریق«آیـات آفاقی» استدلال کرده بود، بـه استدلالی دیگر منتقل شد و در مرحله دوم به«آیـات انفسی»استدلال نمود و چون فرعون از پاسخگویی عاجز ماند و نسبت جنون بـه موسی داد، بـه استدلال دیگری منتقل شد و از طریق آیـات آفاقی و انفسی، از او خواست فکر خود را بـه کار اندازد که تا به حقیقت پی ببرد و وقتی فرعون بـه جای ارائه دلیل، موسی(ع)را تهدید بـه زندان نمود، باز هم استدلالی دیگر منتقل شد، این بار حجّت خود را ظاهر کرد و از طریق معجزه حسّی او را دعوت نمود، فرعون مبهوت ماند و چون پاسخی نداشت موسی را ساحر خواند.

14-مناقصه
و آن عبارت از معلّق و مشروط و وابسته ساختن امری بر کاری محال مـی‌باشد که تا بدین وسیله بـه محال بودن وقوع آن امر اشاره شود، چنان‌چه خداوند متعال درون آیـه زیر از این رهگذر راجع بـه کفّار استکبار پیشـه‌سخن گفته و فرموده است: 1p}

انّ الّذین کذّبوا بایـاتنا و استکبروا عنـها لا تفتّح لهم ابواب السّماء و لا یدخلون الجنّة حتّی یلج الجمل فی سمّ الخیـاط و کذالکّ نجری المجرمـین.(اعراف/40).

همانا آنان کـه آیـات خدا را تکذیب کنند و از کبر و نخوت سر بر آن فرود نیـاورند هرگز درهای آسمان بـه روی آنان باز نشود و به بهشت درون نیـابند که تا آن‌که شتر(یـا رسن ستبر کشتی)در چشمـه سوزن درآید و این‌گونـه گنـهکاران(متکبّر)را مجازات سخت خواهیم کرد. 2p}

در آیـه مذکور، ورود کافران متکبّر بـه بهشت، تعلیق بر محال شده و این-تعلیق محال-کنایـه از آن هست که چنین چیزی تحقّق نخواهد یـافت و باید همواره از آن مأیوس باشند، هم‌چنان‌که گفته مـی‌شود:من این کار را نمـی‌کنم که تا آن‌که کلاغ سفید شود و موش تخم‌گذاری کند. 3p}

(1).سیوطی 2/1060.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/199، 120؛و طبیبیـان 1/767.p}

(3).طباطبایی 8/115.p}

در تفسیر نمونـه آمده است:این تعبیر کنایـه لطیفی از محال بودن این امر است، درون واقع به منظور این‌که عدم امکان این افراد درون بهشت بـه صورت یک مسأله حسی درآید، این مثال انتخاب شده است، که تا همان طور کـه هیچ تردید ندارد کـه ممکن نیست شتر با آن جثه بزرگش از باریک سوزن عبور کند، همـین‌طور مسلّم بدانند راهی به منظور ورود افراد بی‌ایمان متکبّر درون بهشت، مطلقا موجود نیست 1p}.

و نیز خدای تعالی فرمود:

و لمّا جاء موسی لمـیقاتنا و کلّمـه ربّه قال ربّ ارنی أنظر الیک قال لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فان استقرّ مکانـه فسوف ترینی فلمّا تجلّی ربّه للجبل جعله دکّا و خرّ موسی صعقا فلمّا افاق قال سبحانک تبت الیک و انا اوّل المومنین.(اعراف/143)

و چون موسی با هفتاد نفر از بزرگان قومش کـه انتخاب شده بودند وقت معیّن بـه وعدگاه ما آمد و خدا با وی سخن گفت موسی(به تقاضاهای قوم خود)عرض کرد کـه خدایـا خود را بـه من آشکار بنما کـه تو را مشاهده کنم.خدا درون پاسخ او فرمود کـه مرا که تا ابد نخواهی دید و لیکن درون کوه بنگر اگر کوه بـه جای خود برقرار تواند ماند تو نیز مرا خواهی دید بعد آنگاه کـه نور تجلّی خدا بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بیـهوش افتاد سپس کـه به هوش آمد عرض کرد خدایـا تو منزّه و برتری بـه درگاه تو توبه کردم و من(از قوم خود)اوّلی هستم کـه ایمان دارم. 2p}

موسی(ع)این تقاضا را از زبان قوم کرد، زیرا جمعی از جاهلان بنی اسرائیل اصرار داشتند کـه باید خدا را ببینند که تا ایمان آورند؛آیـا براستی خداوند قابل مشاهده است؟پاسخ این هست که این تعبیر درون حقیقت کنایـه از محال بودن چنین موضوعی است، همانند جمله«حتّی یلج الجمل فی سّم الخیـاط»(اعراف/40):کافران درون بهشت نمـی‌روند مگر آنکه شتر از سوزن بگذرد»و از آنجا معلوم بوده کوه درون برابر جلوه خدا محال هست پایدار بماند، چنین تعبیری ذکر شده است. 3p}

(1).مکارم شیرازی، 6/170.p}

(2).الهی قمشـه‌ای/128، 129.p}

(3).مکارم شیرازی 6/356، 357.p}

15-مجازات و همراهی با خصم
یکی از انواع احتجاج قرآن کریم، همراهی و همگامـی با خصم هست تا دریـابد کـه پاره‌ای از مقدّمات استدلال او-چون هدف این هست که درون برابر حقّ وادار بـه سکوت و قبول آن(حقّ) گردد-به عنوان امور مسلّم و قابل قبول فرض شده هست 1p}چنان‌که مـی‌فرماید:

فلمّا جنّ علیـه اللّیل رآ کوکبا قال هذا ربّی فلمّا أفل قال لا احبّ الأفلین.فلمّا را القمر بازغا قال هذا ربّی قلما أفل قال لئن لم یـهدنی ربّی لأکونن من القوم الضّالین.فلمّا رأ الشّمس بازغة قال هذا ربّی هذا اکبر فلمّا أفلت قال یـا قوم انّی بری‌ء ممّا تشرکون.انّی وجّهت وحهی للّذی فطر السّموات و الارض حنیفا و ما أنا من المشرکین.(انعام/76-79).

حضرت ابراهیم(ع)این سخن:«هذا ربّی»را بـه هنگام گفتگو با ستاره‌پرستان و خورشیدپرستان بیـان کرد، و احتمالا بعد از مبارزات سرسختانـه او درون بابل با بت‌پرستان و خروج او از آن سرزمـین بـه سوی شام بود کـه با این اقوام برخورد کرد، ابراهیم(ع)که لجاجت اقوام نادان را درون راه و رسم غلط خود درون بابل آزموده بود، به منظور این‌که نظر عبادت‌کنندگان خورشید و ماه و ستارگان را ب سوی خود جلب کند، نخست با آنـها هم صدا شد و مطابق عقیده آنان ستاره، ماه و ستارگان را بـه عنوان پروردگار معرفی کرد و یـا این‌که بـه عنوان استفهام گفت:آیـا این خدای من است؟ 2p}و بدین طریق زمـینـه تفکّر و تأمّل را برای‌شان فراهم ساخت که تا بتوانند بـه حقیقت دست یـابند و پس از ارائه دلائلی مبنی بر این‌که پدیده‌ها سزاوار خدایی نیستند،ی را خدای خود دانست کـه فناناپذیر بوده و آفریننده آسمان‌ها و زمـین مـی‌باشد.

(1).سیوطی 2/1060.p}

(2).مکارم شیرازی 5/312، 313؛و هم‌چنین درون ترجمـه تفسیر طبری آمده است:-حضرت ابراهیم(ع)-ستاره‌ای روشن‌تر بدید و گفت که:هذا ربّی؟و این معنای استفهام هست چنان‌کهی گوید:این هست او؟ابراهیم خدای خویش را طلب همـی کرد... «یغمائی 2/469».p}

نتیجه
اصطلاح جدل درون منطق عبارت هست از قیـاسی کـه از مشـهورات و مسلّمات فراهم مـی‌آید و بدین صورت هست که هریک از طرفین مـی خواهد نظر خود را اثبات کند و طرف مقابلش را بـه سکوت وا دارد، چه آن نظر حقّ باشد یـا نباشد و هریک از طرفین ممکن هست برای اثبات نظر خویش، بـه مقدّمات باطل متوسّل شود.

جدل درون قرآن کریم عبارت از مفهومـی هست وسیع کـه شامل قیـاس جدلی و نیز قیـاس برهانی درون اصطلاح منطقیین مـی‌گردد.اصولا جدل و مجادله درون قرآن بـه مفهوم استدلال بـه کار رفته کـه در پاره‌ای از موارد بـه معنای استدلال غلط و بی‌اساس و در پاره‌ای از موارد دیگر بـه معنای استدلال صحیح و منطقی استعمال شده است.قرآن کریم جدالی را کـه توأم با خصومت، لجاجت، استهزاء و مغالطه هست و درون جهت اثبات امری باطل و دور از واقعیت مـی‌باشد، نکوهش مـی‌نماید و اگر پیـامبران با مشرکان بـه جدال مـی‌پرداختند، هدف‌شان اثبات حقّ و انکار باطل بود.پیـامبران به منظور اثبات حقانیّت خود و شریعتی کـه از سوی خدا آورده بودند درون برخورد با مشرکان و معاندان، از جدل استفاده مـی‌د، امّا نتیجه‌ای کـه مـی‌خواستند بـه آن دست یـابند، روشن شدن حقیقت و ارشاد آنان بود، نـه فقط عاجز و اسکات ایشان.

منابع فارسی
آریـانپور کاشانی، عباس و منوچهر، فرهنگ دانشگاهی انگلیسی-فارسی، تهران:چاپخانـه سپهر، چاپ نـهم، 1369.

ابو زهره، محمّد.معجزه بزرگ(پژوهشی درون علوم قرآنی):ذبیحی، محمود.مشـهد:بنیـاد پژوهش‌های اسلامـی آستان قدس رضوی، چاپ اول 1370.

الهی قمشـه‌ای، مـهدی.قرآن مجید، موسسه چاپ و انتشارات محمّد حسن علمـی.

انزابی‌نژاد، رضا، الرّائد، فرهنگ الفبایی عربی-فارسی:(جبران مسعود).مشـهد:موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372.

بی‌آزار شیرازی، عبد الکریم و حجّتی، سید محمّد باقر.تفسیر کاشف، دفتر نشر فرهنگ اسلامـی، چاپ اول، 1362.

حسینی شاه عبد العظیمـی، حسین بن احمد.تفسیر اثنی عشری، تهران:انتشارات مـیقات، 1363.

خوانساری، محمّد.منطق سوری، مؤسسه انتشارات آگاه، چاپ هفتم 1363.

دهخدا، علی اکبر.لغت نامـه دهخدا، [زیر نظر دکتر محمّد معین‌]تهران:موسسه لغت نامـه دهخدا، چاپ سیروس، 1338.

رازی، ابو الفتوح.تفسیر روح الجنان و روح الجنان، قم:انتشارات کتابخانـه آیت اللّه العظمـی مرعشی ، 1404 ه ق.

شعرانی، مـیرزا ابو الحسن.نثر طوبی(دائره المعارف لغات قرآن مجید)، تهران:انتشارات کتابفروشی اسلامـیه، چاپ دوم، 1398 ه ق.

طالقانی، سید محمود.پرتوی از قرآن، تهران:شرکت سهامـی انتشار، 1350.

طبیبیـان، سید حمـید.فرهنگ لاروس، عربی-فارسی، ترجمـه المعجم العربی الحدیث، خلیل جرّ، تهران:موسسه انتشارات امـیر کبیر، چاپ دهم، 1379.

طوسی، محمّد بن محمّد بن حسن(خواجه نصیر الدین).اساس الاقتباس، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، 1376.

عاملی، ابراهیم.تفسیر عاملی، تهران:کتابفروشی صدوق.

عمـید، حسن.فرهنگ فارسی عمـید، تهران:موسسه انتشارات امـیر کبیر، چاپ هفتم، 1369.

قرشیّ، سید علی اکبر.قاموس قرآن، تهران:دار الکتب الاسلامـیه، چاپ چهارم، 1364.

کاشانی، ملاّ فنح اللّه.تفسیر کبیر منـهج الصّادقین فی الزم المخالفین، تهران:انتشارات کتابفروشی اسلامـیه، چاپ سوم، 1346.

محقّق، مـهدی.وجوه قرآن:تفلیسی(ابو الفضل حبیش بن ابراهیم)، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1371.

مشکوة الدینی، عبد المحسن.منطق نوین، مشتمل بر اللمعات المشرقیـه فی الفنون المنطقیّه:قوامـی شیرازی(صدر الدّین محمّد ابراهیم)، انتشارات آگاه، 1362.


معین، محمد.فرهنگ فارسی، تهران:انتشارات امـیر کبیر، چاپ یـازدهم، 1376.

مکارم شیرازی، ناصر.با همکاری جمعی از نویسندگان.تفسیر نمونـه، تهران:انتشارات دار الکتب الاسلامـیة، 1354.

یغمائی، حبیب.ترجمـه تفسیر طبری، انتشارات توس، چاپ سوّم، 1367.

عربی
ابن سینا، ابو علی حسین بن عبد اللّه بن حسن بن علی.الشفاء(منطق، مبحث جدل)، محقق:ابراهیم مدکور، قاهره:دار المصریـه، 1385 ه-1965 م.

ابن منظور، ابو الفضل جمال الدّین محمد بن مکرم.لسان العرب، قم:نشر أدب الحوزة، 1405- 1363.

حقّی بروسوی.اسماعیل.روح البیـان، بیروت-لبنان:دار احیـاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1405 ه -1985 م.

حلّی، علاّمـه جمال الدّین حسن بن یوسف.الجوهر النّضید فی شرح منطق التجرید:طوسی(خواجه نصیر الدین)، انتشارات بیدار، چاپ سوم، رمضان 1410.

خازن، بغدادی.علاء الدین علی بن محمّد بن ابراهیم.تفسیر الخازن(لباب التأویل فی معانی التنزیل)، دار الفکر.

رازی، امام فخر.التفسیر الکبیر.

راغب اصفهانی، ابو القاسم حسین بن مفضل.المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، چاپ دوم، 1404 ه.

سیّد قطب.فی ظلال القرآن، بیروت:دار الشروق، چاپ دهم، 1402 ه-1982 م.

سیوطی، جلال الدین عبد الرّحمن.الاتقان فی علوم القرآن، دمشق، بیروت:دار بن کثیر، چاپ اوّل، 1407 ه-1987 م.

طباطبائی، سیّد محمّد حسین.المـیزان غی تفسیر القرآن، جامعه مدرّسین حوزه علمـیّه قم.

طبرسی، ابو علی فضل بن حسن.مجمع البیـان فی تفسیر القرآن، تهران:انتشارات ناصر خسرو، چاپ اوّل، 1365.

قمّی مشـهدی، محمّد بن محمّد رضا.تفسیر کنز الدّقائق و بحر الغرائب، موسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، چاپ اوّل، 1367.

مجمع اللغة العربیة، معجم الفاظ قرآن کریم، تهران:انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1363.

مظفّر، شیخ محمد رضا.منطق، تهران:انتشارات الهام، چاپ اول، 1377.

معارف، لویس.المنجد، تهران:انتشارات اسماعیلیـان، چاپ دوم، 1365.p}

 

منبع :

نشریـه علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س) » بهار 1381 - شماره 41 (علمـی-پژوهشی)




[چون یونس علیهالسلام از شکم ماهی نجات یافت]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 07 Nov 2018 07:46:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com