آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی

آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی مقالات آداب و رسوم - aftabir.com | پژوهشـهای ایرانی.دریـای پارس. | مطالعات ایران شناسی و ... | نوروز و آیین های مختلف آن – گذشته و اکنون | پژوهشـهای ... | شناخت ایران - تیره ها و قوم های معروف ایرانی | اس ام اس تبریک عید نوروز،آموزش تزیین سفره هفت سین،تزیین ... |

آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی

مقالات آداب و رسوم - aftabir.com

تحقیق درون مورد عید نوروز | آداب و رسوم عید نوروز درون ایران

تحقیق درون مورد عید نوروز | عید نوروز از جشن های بسیـار کهن ایرانیـان مـی باشد. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی درون این مقاله کـه نوشته مـهندس بازرگان مـی باشد درباره فلسفه عید نوروز و همـینطور آداب و رسوم عید نوروز درون ایران مباحثی مطرح شده هست که شایـان توجه مـی باشد.

شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۶مقالات / علوم انسانی / علوم اجتماعی انشا چهارشنبه سوری | 4 انشا درون مورد چهارشنبه سوری

انشا چهارشنبه سوری | درون ادامـه 4 انشا درباره چهارشنبه سوری آورده شده است. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی درون این چند انشا درباره آداب و رسوم چهارشنبه سوری تاریخچه و آیین چهارشنبه سوری و ... مطالبی آورده شده هست که با هم مـی خوانیم.

چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / ادبیـات و شعر آیین چهارشنبه سوری | رسم چهارشنبه سوری

آیین چهارشنبه سوری | آخرین چهارشنبه سال نـه کـه از غروب روز گذشته اش یعنی سه شنبه جشنی بر پا مـی شد و هنوز هم مـی شود کـه چهارشنبه سوری نامـیده مـی شد و مـی شود. آتش نقش اول این مراسم هست و نماد چیزی نیست جز نور و روشنایی و پاکی. مـی رود بـه جنگ ناپاکی ها. درون این مقاله بـه آداب و رسوم و آیین چهارشنبه سوری پرداخته شده است.

دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۶مقالات / اجتماعی / خانـه و خانواده سیم ظرفشویی چهارشنبه سوری

سیم ظرفشویی چهارشنبه سوری | بـه آخر سال نزدیک شده ایم و مراسم چهارشنبه سوری با آداب و رسوم خاص خودش حال وهوایی دیگر دارد. آتش زدن سیم ظرفشویی یکی از کارهایی هست که علاوه بر زیبایی بصری خطر کمـی هم دارد. درون ادامـه طرز آتش زدن سیم ظرفشویی را با هم مـی خوانیم.

یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶مقالات / علمـی و آموزشی / دانستنیـها همـه چیز درون مورد تهران | تحقیق درباره تهران

همـه چیز درون مورد تهران | استان تهران پایتخت ایران مـی باشد. این شـهر پرجمعهیت ترین شـهر ایران مـی باشد. آلودگی زیـاد و شلوغی مراکز خرید وزارتخانـه ها و سازمانـهای بزرگ همـه از دارایی های این شـهر پر حاشیـه است. درون این مقاله اطلاعات نسبتا کاملی درباره تهران داده شده هست که با هم مـی خوانیم.

یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۶مقالات / سیـاسی / ایران غذای چهارشنبه سوری چیست | چهارشنبه سوری 96

غذای چهارشنبه سوری چیست | چهارشنبه سوری از جمله مراسم و جشن هایی هست که آخرین شب چهارشنبه قبل از سال جدید برگزار مـی شود. درون ادامـه بـه آداب و رسوم آجیل و غذای چهارشنبه سوری اشاره شده است.

چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶مقالات / اجتماعی / خانـه و خانواده فال حافظ : آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی شب یلدا | چرا شب یلدا با حافظ فال مـی گیریم؟

فال حافظ : شب یلدا | یکی از آداب و رسوم شب یلدا شعر خوانی هست . خانواده های ایرانی دور هم جمع مـی شوند و بزرگترها حافظ مـی خوانند . درون مقاله زیر بـه این سوال پاسخ داده شده هست که چرا با اشعار حافظ فال مـی گیریم؟

چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / ادبیـات و شعر متن ادبی شب یلدا

متن ادبی شب یلدا | دلنوشته ی زیر یک متن زیبا درون مورد شب یلدا مـی باشد کـه به بهانـه ی نزدیک شدن بـه آخرین شب پاییز آنرا با یکدیگر مـی خوانیم.

شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / فرهنگ تزیین شب یلدا | ایده های شب یلدا به منظور کودکان

تزیین شب یلدا | به منظور جا انداختن و فرهنگ سازی آداب و رسوم گذشته سرزمـینمان لازم هست که کودکانمان را با آنـها آشنا کنیم. درون زیر بـه چند نمونـه از ایده های شب یلدا به منظور کودکان اشاره شده است.

سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / هنرهای تجسمـی و تزئینی آداب و رسوم شب یلدا

اداب و رسوم شب یلدا | ایران سرزمـینی هست با فرهنگی بزرگ و پربار درون تاریخ خود شب یلدا نیز یک جشن کهن به منظور ایرانیـان است. بـه همـین دلیل سعی کرده ایم مجموعه ای از آداب و رسوم شـهرهای مختلف ایران را درون زیر گردآوری کنیم.

سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / فرهنگ اقتصادی مـهم بـه نام گردشگری

در دنیـای امروز ورود تکنولوژی های جدید بستر مناسبی به منظور گسترش سریع این عناصر فرهنگی درون سراسر جهان ایجاد کرده است. اگر درون دوران گذشته به منظور آشنایی با فرهنگ یک کشور و ایجاد تعاملات فرهنگی نیـاز بـه گذر زمان و هزینـه های قابل توجه بود امروزه با استفاده از تکنولوژی درون کوتاه ترین زمان ممکن مـی توان با فرهنگ های مختلف و متنوع آشنا شد. درون جوامع انسانی عناصر فرهنگی و آداب و رسوم هر قومـی نقشی بنیـادی درون شکل دهی تمدن هویت و روابط اجتماعی آن جامعه دارد. این سنت ها و عناصر فرهنگی نقش تعیین کننده ای درون رفتار ها و تصمـیمات اقتصادی یک جامعه ایفا مـی کنند و مـی توانند عامل بسیـار مـهمـی درون رشد و شکوفایی اقتصاد باشند. درون ادامـه بیشتر بخوانید:

پنج شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶مقالات / اقتصاد و بازرگانی / صنعت توریسم معضلی بـه نام قاچاق پوشاک

پس از خوراک از پوشاک بـه عنوان دومـین نیـاز اساسی انسان یـاد مـی شود. این امر بـه تنـهایی نشان دهنده مصرف زیـاد این کالا و گستردگی قابلیت های این حوزه به منظور فعالیت های اقتصادی است. با توجه بـه فرهنگ آداب و رسوم ایران مـی توان راه های بسیـاری به منظور ورود بـه این بازار و ایجاد نوآوری های بسیـار و دستیـابی بـه موفقیت درون این صنعت به منظور فعالان اقتصادی متصور شد؛گرچه درون این مـیان از عادت چشم و هم چشمـی بـه عنوان برگ برنده شاغلان دنیـای مد و لباس نباید چشم پوشی کرد. درون ادامـه بیشتر بخوانید:

پنج شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۶مقالات / اقتصاد و بازرگانی / صنایع نساجی و پوشاک ماجرای اسپند دود چیست؟

در مـیان سنت هایی کـه ما ایرانیـان بـه آن باور داریم اسپند دود یکی از سنت هایی هست که به منظور دفع چشم زخم و بلا و دور آسیب از فرد جایگاه خاصی درون فرهنگ ما دارد. البته درون جوامع و اقوام مختلف برخی اعتقادات و آداب و رسوم وجود دارند کـه فاقد جنبه علمـی هستند و توسط متخصصان تایید نمـی شوند. درون کشور ما نیز دود اسفند کـه از سال های دور جزو رسوم بوده و برای درون امان ماندن از چشم زخم انجام مـی گرفته از همـین دسته آداب و سنن است. درون ادامـه بیشتر بخوانید:

یکشنبه ۲۳ مـهر ۱۳۹۶مقالات / علمـی و آموزشی / دانستنیـها فرهنگ های مختلف بچه دار شدن و تولد نوزاد را چگونـه جشن مـیگیرند؟

به دنیـا آوردن بچه درون کشورهای مختلف و در تمام اعصار کاری یکسان بوده و خواهد بود؛ اما هر فرهنگ آداب و رسوم خاص خود را دارد.

شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / مـیراث فرهنگی و تاریخی جست وجو درون تاریخ زندگی ایرانیـان و ریشـه غذا خوردن آنان/ ایرانیـان قدیم با چه آدابی غذا مـیخوردند؟

«رفتار و کردار فرنگی ها طابق النعل بالنعل با رفتار و کردار ما ایرانیـان مخالف است… فرنگیـان روی چوب مـی نشینند و ما روی فرش و زمـین مـی نشینیم. فرنگیـان با کارد و چنگال غذا مـی خورند و ما با دست وپنجه مـی خوریم» با پیش داوری مثبت بـه قلمروی یکی از جنبه های شگفت انگیز و پیچیده زندگی ایرانیـان درون دوره های گذشته وارد مـی شویم؛ شیوه غذا خوردن!

چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / مـیراث فرهنگی و تاریخی آداب و رسوم مردم تهران قدیم درون ایـام ماه مبارک رمضان چه بوده است؟

مراسم کلوخ اندازان و خانـه تکانی از جمله رسوم تهرانی ها به منظور استقبال از ماه رمضان بود.ماه رمضان بـه دنبال پیشرفت و به روز شدن امکانات و توسعه تجهیزات شـهرنشینی بـه طور طبیعی آداب و رسوم و اعتقادات و باورهای عامـه مردم درون همـه کشورهای جهان دستخوش تغییرات مـی شود.

پنج شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / مـیراث فرهنگی و تاریخی از سنت های فراموش شده ماه رمضان خبر دارید؟

آداب و رسوم؛ شاید هیچ ماه یـا موسم دیگری مثل ماه مبارک رمضان این همـه تنوع آداب و رسوم و عادت های دوست داشتنی نداشته باشد آدابی کـه به مرور زمان بخشی از آن بـه فراموشی تاریخ سپرده مـی شود و بخشی دیگر درون طول تاریخ متولد مـی شود. مرور آداب فراموش شده این ایـام مـی تواند خاطره انگیز باشد.

پنج شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / مـیراث فرهنگی و تاریخی حقوق مالکیت ادبی/ تصویب قانون کپی رایت امنیت ایجاد مـی کند

وزیر ارشاد درون هفتمـین همایش ملی حقوق مالکیت ادبی هنری و حقوق مرتبط ضمن بیـان اهمـیت دیپلماسی فرهنگی گفت: تصویب قانون کپی رایت به منظور اصحاب فرهنگ و هنر امنیت ایجاد مـی کند. سیدرضا صالحی امـیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامـی درون هفتمـین همایش ملی حقوق مالکیت ادبی هنری و حقوق مرتبط با تأکید بر این مطلب اظهار کرد: عمدتا موضوع فرهنگ عامـیانـه با فرهنگ عمومـی کاملا متفاوت است؛ فرهنگ عمومـی مجموعه ای از آداب و رسوم و سنت ها محسوب مـی شود کـه در بطن جامعه جاری و ساری هست و جامعه نسبت بـه آنـها واکنش مثبت دارد.

پنج شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / کتاب و نشر مردم مصر باستان چگونـه زندگی مـید؟

فرد مصری مـی گفت کـه آغاز آفرینش از آسمان شروع شده و آسمان و رود نیل پیوسته بزرگترین رب النوع او بشمار مـی رفت. ماه یکی از خدایـان و شاید کهنـه ترین خدایی بود کـه در مصر مورد پرستش بود ولی درون مراسم دینی رسمـی خورشید عنوان بزرگترین خدا را داشت.

یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶مقالات / فرهنگی و هنری / مـیراث فرهنگی و تاریخی 10 سنت عجیب سال نو مـیلادی درون سراسر جهان

سال نو بهترین زمان به منظور رو راستی و عهد بستن با خود و اتخاذ تصمـیمات جدید است. درون این نوشتار ده سنت آداب و رسوم و یـا جشنواره عجیب و غریب یـا خنده دار مربوط بـه سال نو مـیلادی گردآوری شده کـه در سراسر جهان انجام مـی شود.

یکشنبه ۵ دی ۱۳۹۵مقالات / فرهنگی و هنری / فرهنگ صبر آمد؟ دست ندهید!

گروهی از افراد بـه دلیل رودربایستی یـا رعایت آداب و رسوم ایرانی درون دوره سرماخوردگی هم با دوستان و نزدیکان شان روبوسی مـی کنند.

چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳مقالات / بهداشت و درمان / بیماریـها آداب و رسوم چهارمحالی ها درون ماه رمضان

مردم استان چهارمحال و بختیـاری به منظور برپایی ماه مبارک رمضان آداب و رسوم خاصی دارند کـه از چند روز قبل از ماه مبارک شروع مـی شود و تا پایـان این ماه مبارک و همچنین بعد از آن نیز ادامـه دارد.

چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳مقالات / فرهنگی و هنری / فرهنگ آداب و رسوم ماه مبارک رمضان درون ترکیـه

در ماه مبارک رمضان نانواها نوعی نان بـه نام پیده مـی پزند کـه مردم ساعتی قبل از افطار به منظور خرید پیده تازه مقابل نانواهایی ها بـه صف مـی ایستند.

یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳مقالات / فرهنگی و هنری / مـیراث فرهنگی و تاریخی بایدها و نبایدهای سفر بـه کشورهای دیگر!

یکی از فاکتورهایی کـه اکثرا افراد هنگام سفرهای خارجی بـه کشورهای دیگر درون نظر نمـی گیرند آداب و رسوم و رعایت ن بایدها و نبایدهای متداول درون کشور مقصد است.

پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۳مقالات / اجتماعی / گردشگری در باب آیین چهار چار شنبه سوری

در شب آخرین چهارشنبه اسفند ماه هر سال سه شنبه شب ایرانیـان همـه با هم با شادی تمام و خوشحالی جشن مـی گیرند و آداب و رسوم زیبا و خاصی برگزار مـی کنند.

سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۲مقالات / فرهنگی و هنری / فرهنگ، آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی




[آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع |



آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی

پژوهشـهای ایرانی.دریـای پارس. | مطالعات ایران شناسی و ...

زبان فارسی  تنـها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ و یک تمدن هست (پرفسور التازی)  در دوره گورکانیـان یـا موگول یـا خراسانی های هند زبان مشترک و حلقه اتصال زبانی و فرهنگی تمام آسیـای مـیانـه ، آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی شبه قاره هند و ایران و قفقاز بوده است. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی یکی از دلیل های آن  ابن بطوطه  است کـه با درون تمام جغرافیـای این منطقه با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل مـی کرد. 

در این مقاله چند مفهوم ساده را مطرح مـیکنیم.

قوم ایرانی چیست؟

آیـا ما درون ایران قوم “فارس” داریم یـا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟   و مفهوم واژه‌ی فارس.

مفهوم واژه‌ی کرد و در رابطه با “قوم کرد”

بلوچ درون متون قدیم

زبان‌های آریـایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟

در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیـها) و همچنین قومـهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامـیان).

آیـا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟  چرا ما از یک درخت قوم ایرانی با چند شاخه سخن مـیگوییم؟ 

 

قوم ایرانی چیست؟

دانشمندان متعقد هستند کـه گروهی بـه نام زبانـهای ایرانی(آریـایی) شامل زبانـهای دری (دری یک گونـه از پارسی هست که پارسی درون واقع معنی ایرانی‌تباران درون دوران اسلامـی مـیداده هست و نـه گروهی خاص چنانکه خواهیم دید) و لکی و لری و لاری و گیلکی و تالشی و سورانی و بختیـاری و کرمانجی و زازایی و کلهری و  بلوچی و هورامـی و  جافی و زبانـهای مرکزی (خوانساری و گلپایگانی و انارکی و سیوندی غیره) همـه جزو زبان‌های خانواده ایرانی هستند.  دوره‌ی مـیانـه این زبانـها همان پارثی و پهلوی ساسانی و سکایی و سغدی و خوارزمـی مـیباشد و از دوره‌ی باستان ما مادی و سکایی باستان و پارسی باستان و اوستا را داریم. 

برای نمونـه بنگرید به:

Rüdiger Schmitt (Hg.): آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی Compendium Linguarum Iranicarum. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی Wiesbaden (Reichert 1989)

G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009

http://www.iranica.com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scripts

نقشـه زیر که تا حدی این موضوع را روشن مـیکند:

 البته زبانـهای دیگری ایرانی مانند لری/لکی/تالشی/گیلکی/طبری/دیلمـی/هورامـی/زازایی .. و غیره درون این نقشـه نیـامده است(زیرا نقشـه تنـها نمونـه‌هایی را اورده هست و نـه همـه این گویشـها/زبانـها).  از دیدگاه‌ تاریخی نیز همواره این گروه‌ها درون یک سرزمـین مشترک زندگی کرده‌اند و همـه از یک ریشـه تباری/نژادی/زبانی مـیباشند. 

برای نمونـه تاریخنگاران ابوعلی سینا کـه در شـهر فارسی‌زبان بخارا بدنیـا آمده هست را ایرانی مـیدانند.  یـا ابوریحان بیرونی کـه زبان مادری او خوارزمـی بوده هست را نیز ایرانی مـیدانند.  نخست حتما دانست کـه منظور از ایرانی بودن این شخصیت‌های تاریخی معنی دقیقی دارد.  یعنی زبان اول و اصلی این افراد یکی از زبان‌های خانواده ایرانی(ایرانی-آریـایی) مانند سغدی و پارسی و کردی و خوارزمـی و سکایی و پارثی و اوستایی و بلوچی و پشتو و گیلکی و دیلمـی و تالشی و زازا و غیره بوده است.  این زبان‌ها را جزو زبان‌های ایرانی‌تبار مـی‌دانند. 

روزگاری زبان‌های ایرانی‌تبار و مردمان ایرانی‌تبار درون آسیـایـه‌مـیانـه اکثریت جمعیت را دارا بودند کـه از مـیان این مردمان مـیتوان بـه سغدیـان و خوارزمـیان و باختریـان و پارثیـان و البته پارسیـان (بویژه از دوران ساسانیـان) نام برد.  امروز این چهار زبان دیگر درون خراسان بزرگ نیستند و تنـها زبان پارسی (که ادامـه گویش خراسانی پارسی‌مـیانـه هست با نفوذ از سغدی و پارثی) درون خراسان بزرگ دیده مـیشود.  در کوه‌های پامـیر هنوز چند بازمانده اندک از زبان ایرانی سغدی دیده مـیشود ولی درون سده‌های بعد بویژه درون دوران سلجوقیـان و مغولان، زبان‌های ایرانی و مردمان ایرانی کم کم از این مناطق حذف مـیشوند.  در عین حال شاخه‌‌های قوم ایرانی امروز اکثریت جمعیت ایران و تاجیکستان و افغانستان را دارا مـیباشند و همچنین بخش بزرگی از ایرانیـان تاجیک و کرد و زازا و بلوچ و  تالش درون کشورهای ترکیـه و آران و اوزبکستان و سوریـه و عراق و پاکستان و  غیره هستند.

حال پرسش ما اینست کـه آیـا گویشوران این زبان‌ها قومـهای گوناگون هستند یـا چندشاخه از یک قوم؟  ما درون پرسش بـه این پاسخ، منابع‌های نوین و منابع‌های کهن را بررسی خواهیم نمود.

پرسش اول اینست کـه منظور ما از ایرانی چیست؟  قوم ایرانی یـا همان قوم آریـایی یک قوم باستانی هست که از حدود مـیتانی‌ها کـه به زبانی مشابه اوستا و سانسکریت سخن مـیگفتند وجود داشتند و نامش بارها درون کتیبه‌های گوناگون و نوشتارهای مختلف آمده است.

برای چند نمونـه:

یک)

داريوش و خشايار ـ پادشاهان هخامنشي ـ درون پاره‌اي از متون بازمانده‌ي خود، خويشتن را «يك آريايي از تبار آريايي» (Ariya:Ariyačiça) معرفي مي‌كنند (DNa, DSe, XPh). داريوش بزرگ درون متن‌هايي ديگر، زبان‌اش را «آريايي» (DB.IV) و «اهوره مزدا» را نيز «خداي آريايي‌ها» اعلام مي‌دارد [بريان، ص 406 ؛ ويسهوفر، ص 11].

همچنین داریوش بزرگ زبان خود را نـه “پارسی باستان” بلکه “زبان آریـایی” معرفی مـیکند.

دو)

شماري از مورخان باستان، بـه صراحت، مادها را «آريايي» خوانده‌اند؛ مانند هردوت [VII/62؛ فراي، ص 4 و 411]، استرابون [XV/2.8؛ پيرنيا، ص 160] و موسا خورني [I/29؛ فراي، همان‌جا].

برای نمونـه هردوت(دفتر هفتم بند شصت و دو) مـیگوید کـه لقب مادها آریـایی است:

These Medes were called anciently by all people Arians

(ترجمـه روالینسون)

 

و یعنی مادها نیز جزو مردم آریـایی بودند.

همچنین بنگرید:

(فراي، ريچارد،: «ميراث باستاني ايران»، ترجمـه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368)

 

سه):

  «تنـها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي هست كه درون ازمنـه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانـه خود را آريا مي خواندند»

(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمـه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 که تا 9).

و سپس مـیگوید:

اسامـی خاص فراوان اقوام مذکور کـه با Arya (آریـا- آریـایی) تشکیل شده شاهد این مدعی است.  مثلا درون زبان پارتها (اسناد نسا   نزدیک  اشک آباد – عشق آباد) آریـا برزن (aryabarzān) و آریـانی یستک (Aryaniyastak) آمده است.  (ای. م. دیـاکونوف و م. م. دیـاکونوف و و. آ.  لیوشیتس.  بایگانی پارتها درون نسا VDI  ، سال 1953 شماره 4 ص 116) و بسیـاری اسامـی دیکر.

 چهار):

 همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریـان” خوانده هست و نـه بلخی/باختری.

The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002

پنج)

استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریـا را جزو کشور آریـانا مـینامد و مـیگوید

 

The name of Ariana is further extended to a part of Persia, and of Media, as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language, with but slight variations.

(استرابو، جغرافی، دفتر پانزدهم، بند هشتم)

The Geography of Strabo: With an English Translation by Horace Leonard Jones. Based in Part Upon the Unfinished Version of John Robert Sitlington Sterrett

Translated by Horace Leonard Jones

Published by Harvard University Press, 1966

 ترجمـه: سرزمـین آریـانا بـه علاوه​ی این، فراگیرنده​ی بخشـهایی از سرزمـین پارس و ماد و همچنین بلخیـان(باختریـها) و سغدیـها درون شمال  مـیباشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن مـیرانند.

شش) واژه‌ي «ايران» (Eran) براي نخستين بار درون سنگ‌نوشته‌هاي اردشير يكم – بنيان‌گذار دودمان ساساني – گواهي شده است. وي درون برجسته‌نگاري تفويض شاهنشاهي‌اش [از سوي اورمزد] درون نقش رستم استان فارس، و سپس درون سكه‌هاي‌اش، Ardashir shahan shah Eran (به پارسي ميانـه) و Shahan shah Aryan (به پارتي) “= اردشير، شاه شاهان آريايي‌ها” خوانده شده است. پسرش شاپور يكم، ضمن استفاده از همان لقب براي پدرش، بـه خود با عنوانShahan shah eran ud aneran (به پارسي ميانـه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به پارتي) “= شاه شاهان آريايي‌ها و غيرآريايي‌ها” اشاره كرده است. همين شكل و شيوه، مورد استفاده‌ي شاهان بعدي ساساني، از «نرسه» که تا «شاپور سوم» بود. سنگ‌نوشته‌ي سه زبانـه‌ي شاپور يكم درون كعبه‌ي زرتشت درون استان فارس – كه درون اين موضوع فقط نسخه‌هاي پارتي و يوناني‌اش محفوظ مانده، اما نسخه‌ي پارسي ميانـه‌ي آن نيز با اطمينان، بازسازي‌پذير هست – براي نخستين بار حاوي واژه‌ي پارسي ميانـه‌ي «ايران‌شـهر» EranShahr (به پارتي: Aryanshahr) است. بيان پادشاه مذكور درون اين زمينـه، چنين است: «an … eranshahr xwday hem» (به پارسي ميانـه) / «az … aryanshahrxwday ahem» (به پارتي) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به يوناني) “= من سرور پادشاهي (در نسخه‌ي يوناني: ملت) آرياييان هستم” (SH.K.Z, Mid. Pers. [1], Parth . 1., Gk. 1.2). اين قاعده‌سازي، بـه دنبال لقب «شاه شاهان آريايي‌ها»ي شاپور يكم، اين نكته را بـه نظر بسيار پذيرفتني مي‌سازد كه واژه‌ي «ايران‌شـهر» بـه درستي، «شاهنشاهي» (empire) معني مي‌گرديده، ضمن اين كه واژه‌ي Eran هنوز مطابق با ريشـه‌شناسي‌اش (از واژه‌ي ايراني كهن: aryanam*)، بـه عنوان حالت جمع اضافي نام قومي «اير» (Er) (پارتي:Ary؛ از ايراني كهن: -arya؛ = آريايي) بـه معناي «-ِ ايرانيان» فهميده مي‌شده است. شكل مفرد اين واژه را شاپور درون اشاره بـه پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh, shah Hind, Sagestan … (به پارسي ميانـه) / ary mazdezn Narseh … (به پارتي)، يعني: «آريايي مزداپرست نرسه، شاه هند و سيستان و…». 

از ديگر شاهان ساساني، بهرام دوم نيز منحصراً، درون برخي سكه‌هاي‌اش، اين واژه را بـه صورت يك پيشوند بـه سكه‌نوشته‌هاي معياري كه از زمان اردشير يكم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آريايي) مزداپرست، خدايگان (بهرام)، شاه شاهان آريايي‌ها (و غير آريايي‌ها)».
تركيب «اريانام خشثره» -aryanam xshathra* [= شـهرياري آريايي‌ها] درون هيچ يك از سنگ‌نوشته‌هاي پارسي باستان هخامنشي يافته نشده است. درون اين زمينـه، درون يشت‌هاي متأخر اوستا، تنـها ذكر Airiia و Anairiia danghawo “= سرزمين‌هاي آريايي” و “غيرآريايي” وجود دارد. بنابراين اصطلاح «ايران‌شـهر» برساخته‌ي ساسانيان بوده است.

(برگرفته از دانشنامـه ایرانیـا-“ایرانشـهر”- دیوید مکنزی-برگردان بـه فارسی داریوش کیـانی)

پیوند اصلی:

http://www.iranica.com/articles/eran-eransah

David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica

هفت)

مقاله مـهم زیر از یک پروفسور ایتالیـایی بسیـاری از این اسناد پیش از پارثیـان را گردآوردی کرده است:

 http://www.iranica.com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period

G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica

The inscriptions of Darius I (see DARIUS iii) and Xerxes, in which the different provinces of the empire are listed, make it clear that, between the end of the 6th century and the middle of the 5th century B.C.E., the Persians were already aware of belonging to the ariya “Iranian” nation (see ARYA and ARYANS). Darius and Xerxes boast of belonging to a stock which they call “Iranian”: they proclaim themselves “Iranian” and “of Iranian stock,” ariya and ariya čiça respectively, in inscriptions in which the Iranian countries come first in a list that is arranged in a new hierarchical and ethno-geographical order, compared for instance with the list of countries in Darius’s inscription at Behistun (see BISOTUN; Gnoli, 1989, pp. 22-23; 1994, pp. 153-54). We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples,” airyō.šayanəm “land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (q.v.; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya (Benveniste, 1969, I, pp. 369 f.; Szemerényi; Kellens).

 

The Old Persian and Avestan evidence is confirmed by the Greek sources: Herodotus (7.62) mentions that the Medes once called themselves Arioi; Eratosthenes apud Strabo (15.2.8) speaks of Arianē as being between Persia and India; Eudemus of Rhodes apud Damascius (Dubitationes et solutiones in Platonis Parmenidem 125 bis) refers to “the Magi and all those of Iranian (áreion) lineage”; Diodorus Siculus (1.94.2) considers Zoroaster (Zathraustēs) as one of the Arianoi. The ethnic, linguistic, and religious import of terms connected with Old Pers.ariya and Av. airya is therefore borne out by a lot of different evidence, over a span of time that goes from the Achaemenid to the Seleucid and Parthian periods and in Iranian and non-Iranian sources. Besides Greek, the non-Iranian sources include Armenian, as in the expression ari Aramazd “Ahura Mazdā, the Iranian” in The History of the Armenians (sec. 127) by Agathangelos (de Lamberterie, p. 243; Schmitt, 1991; Gnoli, 1993, p. 19). An Iranian source, the Rabatak inscription (l. 3 f.) in the Bactrian language, has ariao, meaning “in Iranian (language)” (Sims-Williams, 1995-96, p. 83; 1997, p. 5; Gnoli, 2002). All this evidence shows that the name arya “Iranian” was a collective definition, denoting peoples (Geiger, pp. 167 f.; Schmitt, 1978, p. 31) who were aware of belonging to the one ethnic stock, speaking a common language, and having a religious tradition that centered on the cult of Ahura Mazdā.

 بنابراین آریـایی(ایرانی) بـه قومـی گفته مـیشده هست که با وجود تنوع زبانـهای ایرانی..همگی دارای ریشـه واحد و فرهنگ مشترک و اسطوره مشترک و تاریخ مشترک بودند و شاهان ساسانی خود را آریـایی(ایرانی) خوانده و کشورشان را ایران/ایرانشـهر/آریـان خوانده‌اند. 

 البته قوم ایرانی بـه اندازه کافی درون ادبیـات آمده هست که نمونـه آوردن از آن نیـازی نیست.

شاید همـین از اسدی طوسی بسنده باشد:

وفا ناید هرگز از ترک پدید

وز ایرانیـان جز وفا ندید

 و درون شاهنامـه و دارابنامـه و صدها اثر فرهنگی همواره از قوم ایرانی سخن رفته است.

 آیـا ما درون ایران قوم “فارس” داریم یـا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟   و مفهوم واژه‌ی فارس.

داريوش و خشايار ـ پادشاهان هخامنشي ـ درون پاره‌اي از متون بازمانده‌ي خود، خويشتن را «يك آريايي از تبار آريايي» مـینامد و در عین حال “پارسی فرزند یک پارسی”.

مـیتوان گفت بعد شاخه‌ای بـه نام پارسیـان درون دوران هخاان از مردمان آریـایی وجود داشته است.  در رابطه با معنی واژه‌ی پارسی مـیخوانیم:

 Jan Tavernier, “Iranica in the Achamenid Period (c.a. 550-330 B.C.); lexicon of old Iranian proper names and loanwords, attested in non-Iranian texts.  Volume 158 of Orientalia Lovaniensia Analecta. Peeters Publisher, 2007.  Pg 28:

{It should not be amazing that several proposals concerning the etymology of Parsa have been put forward.  In Hoffman’s eye (1940: 142) the name is related to Old Indian Parsu-, the name of warrior tribe.  Eilers (1954: 188: also Harmatta 1971c: 221-222) he uses Assyrian Parsua to prove Parsa — evolved from *Parsva-.  Again Eilers (1987:49) finds another Old Indian word to explain Parsa.  This time it is “Parsu”-, “rib, sickle”.  More recently Skalmowski (1995:311) pointed out that Pars(u)a is the equivalent of Old Indian parsva, “the region of the ribs, immediate neighborhood”}

 

Diakonoff, I.M. (1985), “Media I: The Medes and their Neighbours”, in Gershevitch, Ilya, Cambridge History of Iran, 2, Cambridge University Press, pg 62:

According to E. Grantovsky, the meaning of the term is “side”, “rib” and as an etymology, “those with strong ribs”.

And the eminent Iranologist George Morgenstriene has shown that Parsa, Pahlu, Pashtu, Parthia and etc. are all cognates of the same word. 

See:  Morgenstriene, George 1973: ‘Pashto’, ‘Pathan’ and the treatment of R + sibilant in Pashto,in: Indo-Dardica, Wiesbaden: Reichert, 168–174.

 در کل دانشمندان واژگان پارس، پارث، پهلو، پشتو و پارسا را از یک ریشـه مـیدانند.  لغت پارسی بنابراین بـه معنی پهلو یـا دنده هست و دیـاکونوف و هنینگ پارسی را بـه معنی “کسانی کـه پهلو قوی  یـا دنده‌ی قوی دارند” مـیدانند.

برخی از دانشمندان نیز آن را از نام خنجر پارسیـان خواندند کـه شباهت بـه دنده دارد ولی آرای دانشمندان امروزی همان هست که پارس، پارث، پهلو،پهلوی،پارسا از یک ریشـه هستند.

در زیر پارسا، لغتنامـه دهخدا نیز نوشته است.

فرهنگ رشیدی، یکی از فرهنگهای متعبر کـه چهارصد سال پیش نوشته شده هست زیر لغت پارسا مـینویسد:

پرهیزگار و به معنی پارسی نیز گفته اند، و بعضی گفته اند: پارسا مرکب است از پارس کـه لغتی هست در پاس به معنی حفظ و نگهبانی و از الف کـه چون لاحق کلمـه شود افا ده معنی فاعلیت کند، و معنی ترکیبی حافظ و نگهبان چه پارسا پاسدار نفش خود باشد .(فرهنگ رشیدی نیمـه نخست)

حافظ هم آن را بـه معنی ایرانی بکار است:

تازیـان غم احوال غریبان نبوَد
پارسایـان مددی که تا خوش و آسان بروم

 در هر رو، هرچند درون زمان هخاان مـیتوان گفت کـه گروهی از ایرانیـان بـه نام “پارسی” شناخته مـیشدند اما درون زمان ساسانیـان لقب پارسی به منظور همـه‌ی ایرانیـان بکار گرفته شده هست و واژه پارسی دیگر تغییر معنا داده است.  این را مـیتوان بـه طور صریح درون متون اسلامـی نیز دید.  بقول یکی از نویسندگان معاصر:

حقیقتی كه قوم‌سازان و قوم‌‌پرستان و حتا بسیـاری از شخصیت‌های سیـاسی كشور از آن ناآگاه‌اند این هست كه درون ایران چیزی بـه نام «قوم فارس»، یـا هر قوم دیگری وجود ندارد. درون چارچوب كشور ایران تنـها و تنـها «ملت ایران» و «ملیت ایرانی» موجود هست و تفاوت‌های زبانی و گویشی موجود مـیان شـهروندان مناطق مختلف كشور، فقط نشان دهنده‌ی وجود تنوع فرهنگی درون كشور هست و نـه چیز دیگری. واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یك‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست كه قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاكنون نتوانسته‌اند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه درون متون كهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی، و عنوان‌های چون ستارگان پارسی نیز بـه همـه‌ی مردم ایران دلالت و اشاره دارد.

 

در واقع واژه‌ی فارس درون مقابل عرب/ترک درون متون اسلامـی بکار رفته هست و درون کل منظور ایرانی‌زبانان بوده است.  ما چند شاهد درون این رابطه مـیاوریم:

لغتنامـه دهخدا درون ذیل «فارسی» آمده‌است: «”فارسی. (ص نسبی) منسوب بـه فارس کـه فارسیـان و ممالک آنـها باشد. (منتهی الارب). معرب پارسی ؛ ایرانی. (حاشیۀ برهان چ معین: پارس).” » و در زیر «فارس» آمده‌است:«”آن کـه زبان فارسی دارد. آن کـه از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و جز آن”». 

 اعراب و یونانیـان و خارجیـها نام کشور ایران را «پارس» و نام مردمان آن را «پارسی» مـی‌خواندند.  برای نمونـه قطران تبریزی، شاعر دهقان‌تبار (طبقه‌ای از ایرانیـان ساسانی)، مـی‌سراید:

 بلبل بـه سان مطرب بیدل فراز گل

گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

 و دکتر امـین ریـاحی خوئی «دری» را زبان فارسی خراسان و پارسی را زبان ایرانی آذربایجان مـی‌دانند

 (رياحي خويي، محمدامين، «ملاحظاتي درباره‌ي زبان كهن آذربايجان»: اطلاعات سياسي – اقتصادي، شماره‌ي 181-182)

مقاله نیز درون اینجا بازیـافت مـیشود:

http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/26.pdf

 

 ابوریحان بیرونی، ایرانیـان زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان مـی‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنـها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان (ایرانیـان) هستند.)

منبع:  الاثار الباقیـه عن القرون الخالیـه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: مـیراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰

 باید دانست زبان خوارزمـی، یک زبان ایرانی‌تبار شرقی هست و با زبان‌های ایرانی(آریـایی) سغدی و استی و زبان‌های پامـیری از یک خانواده مـیباشد.

 ابو الحسن مسعودی درون التنبیـه و الاشراف مـیینویسد:«پارسیـان قومـی بودند کـه قلم‌روشان دیـار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان که تا مجاور ارمنیـه و اران و بیلقان که تا دربند کـه باب و ابواب هست و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشـهر کـه نیشابور هست و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمـین عجمان کـه در وقت حاضر بـه این ولایت‌ها پیوسته‌است، همـهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط درون بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی کـه زبان را بدان مـی‌نویسند یکی باشد، زبان یکی هست وگر چه درون چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

 

اصل عربی:

فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمـینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشـهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانـها واحد، إلا أنـهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیـاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.

(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، بـه تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)

 

از این نکته برمـیاید کـه فارسی دری تنـها یکی از زبانـهای گروه مردمان پارسی حساب مـی‌شود و گویندگان زبانـهای دیگر مانند زبان آذری  و پهلوی و زبانـهای دیگر پارسی (ایرانی) نیز جزو گروه مردمان پارسی حساب مـی‌شدند. 

 

 

 

برای نمونـه دیگر درون کتاب مرزبان نامـه، کـه ترجمـه‌ای هست از طبری کهن بـه زبان دری، وراوینی درون مقدمـه ترجمـه زبان طبری کهن را “فرس-قدیم” مـی‌خواند و مـیگوید کـه که آن را از فرس قدیم(طبری کهن) بـه فارسی دری ترجمـه مـی‌کند.

 

Kramers, J.H. «Marzban-nāma.» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. 18 .

 

 

حتی درون متون دوران قاجاریـه، بـه اقوام کرد و لک لقب «فرس قدیم» را مـی‌دادند و خارجیـها لکها و لرها و بختیـاریـها و کردها را جزو گروه‌های پارسی مـی‌شمردند و خود آن گروه نیز خود را از «فرس قدیم» مـی‌دانستند.

برای نمونـه:

Shiel, Lady (Mary). Glimpses of Life and Manners in Persia. London: John Murray, 1856.

در این کتاب مـی‌خوانیم:

The PERSIAN TRIBES The tribes are divided into three races-Toorks, Leks and Arabs.  The first are the  invaders from Toorkistan, who, from time ‘immemorial, have established themselves in Persia, and who still preserve their language. The Leks form the clans of genuine Persian blood, such as the Loors, Bekhtiaris.  To them might be added the Koords, as members of the Persian family; but their numbers in the dominions of the Shah are comparatively few, the greater part of that widely-spread people being attached to Turkey. Collectively the Koords are so numerous that they might be regarded as a nation divided into distinct tribes. Who are the Leks, and who are the Koords? This inquiry I cannot solve. I never met anyone in Persia, either eel or moolla, who could give the least elucidation of this question. All they could say was, that both these races were Foors e kadeem,-old Persians. They both speak dialects the greater part of which is Persian, bearing a strong resemblance to the colloquial language of the present day, divested of its large Arabic mixture. These dialects are not perfectly alike, though it is said that Leks and Koords are able to comprehend each other. One would be disposed to consider them as belonging to the same stock,. did they not both disavow the connection.  A Lek will- admit that a Koord, like himself, is an  “old Persian”(Foors-e-Qadim) but he denies that the families are identical, and a Koord views the question in the same light.

 

در اینجا گفته شده هست که لک‌ها، لرها، بختیـاری‌ها و کردها جزو پارسیـان اصیل هستند و مردمان ایران (چه ایل چه ملا و غیره) آنـها را “فرس قدیم” مـیدانستند و خود این گروه‌ها نیز خود را فرس قدیم مـیدانستند.

 

شاید یک نمونـه دیگر از این را مـیتوان درون روزنامـه جنگل پیش از پهلویـها دید کـه نگارنده‌ی یک مقاله درون آن درون رابطه با قفقاز مـینیوسد:” قفقازیة جنوبی یعنی ولایـات جنوبی قفقاز کـه هریک از آنـها بـه شـهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند همـه فارسی نژاد ، همـه ایرانی الاصل ، غیر از زبانشان کـه فعلاً ترکی هست همـه چیزشان ایرانی هست امروز اسم آذربایجان را بـه خود گذاشت ، چرا  به چه جهت ؟”(این مقاله درشماره ٢۴ روزنامـه جنگل ( نشریـه نـهضت جنگل ) مورخه ٢٣ ربیع الثانی١٣٣۶ هجری قمری برابر با ١٧ بهمن ١٢٩۶ خورشیدی بـه قلم ناشناس چاپ شده بود . متن کامل این مقاله را درون کتاب مجموعه ی روزنامـه های جنگل در صفحات ١۶٣-١۶١ مـی توانید ببینید . مشخصات کتاب :نام کتاب :مجموعه ی روزنامـه های جنگل-به کوشش : امـیر نعمتی لیمائی-ناشر و محل نشر : امـیدمـهر ،مشـهدسال نشر : 1389-قطع کتاب : رحلی-تعداد صفحات : 240-بها : 75000 ریـال)

و درون واقع منظور روزنامـه‌نگاران جنگل از نژاد فارسی همان نژاد ایرانی (یعنی ایرانی‌زبان) بوده است.

 

پیوند ایران و فارس نیز درون متون کهن بارها گواهی گردیده‌است، چنان کـه حمزه اصفهانی مـی‌نویسد(تاریخ پیـامبران و شاهان، ترجمـه جعفر شعار، انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریـان کـه همان فرس هست در مـیان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانـه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمـین درون دست چین، و شمال درون دست ترک، مـیانـه جنوب درون دست هند، رو بـه روی آن یعنی مـیانـه شمالی درون دست روم و جنوب غربی درون دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی درون دست بربر است».

 

بنابراین که تا دوران اخیر لغت «فارس» محدود بـه گونـه «دری» فارسی نبوده‌است و در واقع شامل زبانـهای متعدد ایرانی و ساکنیـان مردم ایران مـیشده‌است.  همچنین درون این نکته حمزه‌ی اصفهانی حتما باز گفت کـه “فارس” بـه معنی خاص همان استان فارس هست ولی بـه مرور زمان بـه نام کل کشور ایران تبدیل شده است.

 

 

بنابراین، برخلاف قومگرایـان کـه امروز “خلق فارس”، “خلق بلوچ”، و “خلق کرد” قائل هستند درون متون دوران اسلامـی چنین عنوانـهایی وجود نداشت.   ولی درون ادبیـات قوم‌گرایـانـه و چپ و ایران‌ستیرانـه کوشش مـی‌شود کـه این واژه “فارس” را محدود کنند بهانی کـه به زبان فارسی‌دری تکلم مـیکنند.   ولی بـه قول استاد کیـانی حتما توجه داشت:

 

واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یك‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست كه قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاكنون نتوانسته‌اند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه درون متون كهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی.

 

محدود این واژه‌ی کهن بـه تنـها گروه پارسی-دری زبانان یک تحریف تاریخ هست و بایست سخت از آن پرهیز کرد.  برای نمونـه اوحدی مراغه‌ای این را بـه عنوان زبان اصفهان معرفی مـیکند:

 

دیم تو خورد و چشم مو تر

هشکش ویکر وان خوزارو

واتت کـه سر فلا کروهینی تو ساعتی

 کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو

 

دیم=چهره،صورت (که درون فارسی‌دری کمتر بکار مـیرود)

هشک=خشک

وات=گفتن

سوته=سوخته

بو=باشد

 

 

اوحدی‌ مراغه‌ای حدود سیصد سال بعد از ناصرخسرو مـیزیست.  ولی ناصر خسرو، شاعر، حکیم و نویسنده بزرگ ایرانی ملاحظه خواهیم کرد کـه اصفهان از زمان های دور شـهری بزرگ و دیدنی بوده است. ناصر خسرو درون حدود یک هزار سال پیش از اصفهان دیدن نموده هست و مـی نویسد: « من درون همـه ی زمـین پارسی گویـان، شـهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم»

 

اما منظور ناصرخسرو از “پارسی‌گویـان” تنـها زبان دری درون اینجا نبوده است.  چنانکه قطران تبریزی نیز زبان خود را “پارسی” و زبان خراسانی را “دری”مـیگوید.  در جای دیگر ولی ناصرخسرو واژه‌ی دری و فارسی را یکی مـیداند.

 

در اینجا درون واقع تناقضی نیست، زیران زبا پارسی‌دری یک نمونـه از زبان‌های ایرانی هست و قطران تبریزی زبان آذری فهلوی را “پارسی” خوانده هست و ناصر خسرو زبان قدیمـی اصفهان را “پارسی” خوانده‌است.  زیرا لغت پارسی محدود بـه یک لهجه خاص ایرانی نبوده هست و درون کل معنی همان ایرانی مـیداده است.

 

زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی مـیانـه (پهلوی) مـی باشد کـه پس از اسلام گسترش یـافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمـین چیره شده است. ولی ریشـه پهلوی  زبان پارسی کنونی را مـی توان بـه آسانی ثابت کرد. مروری بر چند واژه متعلق بـه هر سه زبان پارسی باستان و مـیانـه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند مـیان این سه زبان ایرانی است:

 

Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی مـیانـه) > اسب (فارسی)

Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی مـیانـه) > کام (فارسی)

Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی مـیانـه) > دیو (فارسی)

Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی مـیانـه) > دریـا (فارسی)

Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی مـیانـه) > دست (فارسی)

Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی مـیانـه) > باج (فارسی)

Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی مـیانـه) > برادر (فارسی)

Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی مـیانـه) > بوم (فارسی)

Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی مـیانـه) > مرد (فارسی)

Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی مـیانـه) > ماه (فارسی)

Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی مـیانـه) > بهار (فارسی)

Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی مـیانـه) > ستون (فارسی)

Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی مـیانـه) > شاد (فارسی)

Duruj / drauga (پارسی باستان) >  drōgh (پارسی مـیانـه) < دروغ (فارسی)

پیوند ایران و فارس نیز درون متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان کـه حمزه اصفهانی مـی نویسد (تاریخ پیـامبران و شاهان، ترجمـه جعفر شعار، انتشارات امـیرکبیر، 1367، ص 2): «آریـان کـه همان فرس هست در مـیان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانـه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمـین درون دست چین، و شمال درون دست ترک، مـیانـه جنوب درون دست هند، رو بـه روی آن یعنی مـیانـه شمالی درون دست روم و جنوب غربی درون دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی درون دست بربر است».

 

برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی مـیانـه (پهلوی) نمونـه هایی از نوشته های پهلوی را درون زیر نقل مـی کنیم که تا آشکار شود کـه حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامـه زبان پهلوی عصر ساسانی است.

قطعه شعری بـه زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریـان، 1371، ص 96):

Dārom andarz-ē az dānāgān

Az guft-ī pēšēnīgān

Ō šmāh bē wizārom

Pad rāstīh andar gēhān

Agar ēn az man padīrēd

Bavēd sūd-ī dō gēhān

برگردان فارسی دری:

«دارم اندرزی از دانایـان

از گفته ی پیشینیـان

به شما بگزارم (= گزارش دهم)

به راستی اندر جهان

اگر این از من پذیرید

بُوَد سود دو جهان».

 

اما این نکته ضروری هست که داریوش زبان خود را “آریـان” خوانده هست هرچند محققان امروزی آن را پارسی‌ باستان مـیخوانند. 

همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریـان” خوانده هست و نـه بلخی/باختری.

The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002

زبان دری هم یگی از گویشـهای مـهم ایرانی و ادامـه‌ی پارسی مـیانـه بـه لهجه‌ی خراسانی است.  آن را جزو زبانـهای ایرانی جنوبی غربی مـیدانند زیرا هرچند اصلش از فارس هست (پارسی مـیانـه) ولی دچار تحولاتی درون خراسان شده است.  یعنی زبان پارسی‌مـیانـه درون دوران ساسانیـان چنان گسترده شد کـه از فارس بـه محل‌های دیگر مانند خراسان و آذربایجان و غیره گسترش یـافت. زبان پارسی‌دری کنونی هم ادامـه لهجه خراسانی آن زبان فارسی‌مـیانـه درون خراسان مـیباشد.

این نیز نظر زبان‌شناسان و محققان مـیباشد:

“Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country.” “However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian.”

Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, “Sociolinguistics Hsk 3/3 Series Volume 3 of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society”, Walter de Gruyter, 2006. 2nd edition. pg 1912.

New Persian, is “the descendant of Middle Persian” and has been “official language of Iranian states for centuries”, whereas for other non-Persian Iranian languages “close genetic relationships are difficult to establish” between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese.”

Skjærvø, Prods Oktor (2006). Encyclopedia Iranica,”Iran, vi. Iranian languages and scripts”.

The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.

 (Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press.(

 

زبان پارسی‌مـیانـه ولی درون استان فارس روند خود را ادامـه داد و در برخی از فهلویـات حافظ و سعدی مـیتوان آن را دید:

برای نمونـه درون دیوان حافظ مـی‌بینیم:

بپی ماچــان غرامت بسپريمن

غرت يک وی روشتــی ازامادی

غم ای دل بوادت خورد ناچا

وغر نـه اوبنی آنچه‌ات نـه‌شاد دی

(ديوان حافظ بـه تصحيح دكتر پرويز خانلري، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمي، 1362، جلد اول،ص874).

 

برگردان:

در “پای ماچان” (محل ویژه محاکمـه درون حضور قاضی) غرامت بسپاریم

اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی

غم این دل را حتما خورد ناچار

وگرنـه بینی آنچه نشائی دید.

 

بنابراین زبان پارسی‌دری ریشـه درون استان فارس از طریق پارسی‌مـیانـه دارد ولی درون زمان ساسانیـان پارسی‌مـیانـه درون خراسان بجای زبان‌های دیگر ایرانی (پارثی و بلخی و سغدی..) گسترش یـافت و زبان پارسی دری همان ادامـه این گویش پارسی‌مـیانـه درون خراسان است.  خلاصه این یک زبان ایرانیست کـه فردوسی طوسی و رودکی و حافظ و قطران و خاقانی …و هویت ایرانیـان را بهم پیوند مـیدهد و تنـها زبان ایرانی هست که درون جهان آثارهای کهنش بیش از  پانصدهزار که تا یک ملیون نسخه مـیباشد.  البته شکی نیست کـه تمدن ایرانی تنـها زبان فارسی نیست و مجموع زبان‌های ایرانی و فرهنگ‌های ایرانی تشکیل‌دهنده‌ی این تمدن هستند.

 

 

پس از این همـه اسناد، بنابراین نتیجه‌گیری مـیشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامـی بـه دو معنی بوده است:

 

یکیـانی کـه از استان فارس هستند.

 

دوم درون متون دوران اسلامـی، واژه‌ی فارسی برابر هست با ایرانی و ایرانی‌تباران.  برای همـین متون عصر قاجاریـه زبانـهای کردی، لکی، بختیـاری و غیره را “فرس قدیم” مـیخوانند یـا درون مرزبان‌نامـه کـه اصلش حتما به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” مـیخواندند.  واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنـها متعلق بـه گویشوران پارسی‌دری نبوده است.  

 

بنابراین:

 

واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یك‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست كه قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاكنون نتوانسته‌اند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه درون متون كهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی.

 

اما از دوران قومگرایی بعد از حزب توده و استالین،.. کم کم برخی از نویسندگان تنـها واژه‌ی پارسی را اختصاص دادند بـه یکی از زبان‌های ایرانی بـه نام پارسی‌دری درون حالیکه قومـیت گویشوران پارسی‌دری از لحاظ نام بومـی تنـها و تنـها ایرانی هست و آنـها بـه یک زبان ایرانی سخن مـیگویند.  علت اینکه زبان فارسی‌دری(یعنی گویش خراسانی پارسی‌مـیانـه) بـه نام “فارسی” شناخته شد بخاطر این بود کـه گسترده‌ترین زبان ایرانی بعد از اسلام شد و چون نام ایران هم “فرس” بود این زبان “فارسی” شناخته شد.  وگرنـه برفرض اگر زبان لارستانی گسترده‌ترین گویش زبانـهای ایرانی بعد از اسلام مـیشد آن را “فارسی” مـیخواندند و زبان  دری خراسان دیگر نامش فارسی نمـیماند. 

بنابراین تمامـی گویشوران پارسی‌دری (بجز هزاره‌ها و اقوام مغول دیگر کـه در چند سده اخیر فارسی‌زبان شدند) تنـها و تنـها شاخه‌ای از قوم ایرانی هستند.  چنانکه ابوریحان بیرونی، زبان ایرانی شرقی خوارزمـی (که با سکایی ربط دارد) و مردمان خوارزم را ساخه‌ای از ایرانیـان(پارسیـان) مـیدانند. 

ایجاد و فرضیـه‌ی قومـی بـه نام “فارس” بجای واژه‌ی اصلی یعنی همان قوم ایرانی با شاخه‌ی زبان پارسی‌دری تنـها و تنـها به منظور تجزیـه ایران مطرح شده است.

دوباره این نکته‌ی مـهم تکرار مـیشود.

نتیجه‌گیری مـیشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامـی بـه دو معنی بوده است:

 

یکیـانی کـه از استان فارس هستند.

دوم درون متون دوران اسلامـی، واژه‌ی فارسی برابر هست با ایرانی و ایرانی‌تباران.  برای همـین متون عصر قاجاریـه زبانـهای کردی، لکی، بختیـاری و غیره را “فرس قدیم” مـیخوانند یـا درون مرزبان‌نامـه کـه اصلش حتما به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” مـیخواندند.  واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنـها متعلق بـه گویشوران پارسی‌دری نبوده است.  

این نکته نیز ضروری است:

ترکان/عربان نیز بجای واژه‌ی فارس گاهی وقتها واژه‌ی تات/تاجیک/عجم را بکار مـیبردند کـه شامل همـه‌‌ی ایرانی‌زبانان بوده است.  در متون صفوی یکسره و همـه جا بین تات/تاجیک(ایرانیـان) و ترکان تفاوت گذاشته‌اند و در واقع منظور از تات/تاجیک(ایرانیـان) کل ایرانی‌زبانان بوده است.  همچنین درون دوران صفوی دگردیسی درون واژه‌ی عجم نیز انجام گرفت بـه این معنی کـه عثمانیـان کـه کشور ایران را “عجم” مـیخواندند ساکنین شیعه آن را نیز عجم خواندند و برخی از سنی‌زبانان کرد با اقتباس این واژه از عثمانیـان، تمامـی شیعیـان ترک‌زبان و ایرانی‌زبان (حتی کردهای کلهر و غیره) را “عجم” خوانده‌اند. 

مفهوم واژه‌ی کرد و قوم “کرد”

نگارنده با پژوهش‌های گسترده روی این موضوع(و متون تاریخی و قول محققان برجسته) بر این باور هست که نام کرد تنـها و تنـها درون معنی اصلی آن  یک  معنی اجتماعی داشته هست و به منظور ایرانی‌زبانان که یک نوع شیوه‌ی زندگی خاصی داشتند.  هرچند چند  منبع کهن حتی اقوام غیرایرانی(مانند عرب) را نیز “کرد” دانسته‌اند.

 خوانندگان مـی توانند بـه ادبیـات کلاسیک فارسی نیز رجوع کرد. شاعران و نویسندگان پارسی گوی درون قرن های اول اسلام واژهء کُرد را بـه معنای عشایر و رمـه‌گر و همچنین چوپان و شبان بـه کار اند.

رودکی گوید:

از بخت و کیـان خود بگذشتم و پَردَختم / چون کُرد بماندستم تنـها من و این باهو (باهو بـه معنای چوبدستی شبانان).

در اسرار التوحید نیز آمده است: کُرد بود و دار. درون گویش طبری امروز هنوز واژهء کُرد بـه همـین معنا بـه کار مـی رود. عرب های سورستان (عراق و سوریـه امروز) کُرد نامـیده مـی شدند.

واژهٔ کرد درون دوران تاریخی بعد از حمله اعراب بـه ایران بـه معنای رمـه گردانان و کوچ‌نشینان فلات ایران بزرگ بـه كار رفته هست و هرگز معنی زبانی خاص یـا قوم خاص یـا فرهنگی خاص را نمـی‌دهد.  چنانکه امروز هم این واژه هنوز معنی زبانی خاص یـا گروهی خاص را نمـی‌دهد و در واقع زبان‌هایی وجود دارند کـه نامشان کردی است.  برای نمونـه زبانـهای سورانی و کرمانجی نـه یک گویش از هم بلکه دو زبان متفاوت درون حد تفاوت انگلیسی و آلمانی شناخته مـی‌شوند.

 

در این راستا بـه چند سند محکم نگاه مـی‌کنیم.

 

حمزه اصفهانی مـینویسد : « کانت الفرس تسمـی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمـی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)

یعنی پارسیـان (ایرانیـان)،  دیلمـیان (یکی از گروه‌های مـهم ایرانی‌زبان) را کردهای طبرستان مـیدانستند – چنانکه اعراب را کردهای سورستان.

 

در لغتنامـه دهخدا نیز آمده است:

 

توسعاً بمناسبت چادرنشيني اين طايفه بطور مطلق بر چادرنشينان اطلاق مي شود. بدوي . بقول حمزه اصفهاني ايرانيان قديم (فرس ) ديلميان را اکراد طبرستان ميناميدند و اعراب را کردان سورستان ميخواندند. (فرهنگ فارسي معين):

 

از رخت و کياي خويش من رفتم و پردختم 
چون کرد بماندستم تنـها من و اين باهو.

رودکي .

بينيت همي بينم چون خانـه کردان 
آراسته همواره به شيراز و به رُخبين .

عماره .

در بيابان بديد قومي کرد
کرده از موي هر يکي کولا.

باراني (از حاشيه فرهنگ اسدي نخجواني)

 

چو سيلاب خواب آمد و هر دو برد
چه بر تخت سلطان چه بر دشت کرد.

سعدي .

بخارا خوشتر از لوکر خداوندا همي داني 
وليکن کرد نشکيبد ازين دوغ بياباني .

غزالي لوکري .

 

 

پروفسور مـینورسکی مـی‌نویسد:

 

V. Minorsky, Encyclopedia of Islam: “We thus find that about the period of the Arab conquest a single ethnic term Kurd (plur. Akrād ) was beginning to be applied to an amalgamation of Iranian or iranicised tribes., “Kurds” in Encyclopaedia of Islam”. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. accessed 2007.

 ترجمـه:

در زمان اعراب، لغت قومـی کرد به منظور تیره‌های قبایل گوناگون ایرانی‌تبار و ایرانی‌شده بکار مـیرفت.

 دکتر پرویز خانلری مـی‌نویسد:

 

نام کردی عاده بـه زبان مردمـی اطلاق مـیشود کـه در سرزمـین کوهستانی واقع درون مغرب فلات ایران زندگی مـیکنند. قسمتی از این ناحیـه اکنون جزء کشور ایران هست و قسمتی درون کشور ترکیـه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق شمرده مـیشود. درون خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند کـه از آن جمله گروهی درون شمال خراسان و گروههایی در جمـهوریـهای ارمنستان ، گرجستان و آذربایجان و عده­ی کمـی نیز درون ترکمنستان بـه این گویشـها سخن مـیگویند. درون سوریـه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش بـه وجود آمده است.
زبان یـا گویش کردی همـهی این نواحی یکسان نیست. حتی تردید هست در این کلمـه « کرد » بـه قوم واحدی کـه دارای مختصات نژادی یـا ایلی با گویش معینی باشند اطلاق شده باشد. درون بسیـاری از منابع تاریخی کـه به زبان عربی درون قرنـهای نخستین اسلام تألیف یـافته ، این کلمـه را معادل کلمـه « شبان » و « چوپان » بکاراند.
ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را « صنف من الاکراد » مـیداند و حال آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیـه زبان مردم سند شمرده است.
یـاقوت حموی مردمان ساسون را « الاکراد السناسنـه » مـیخواند (معجم البلدان)
حمزه اصفهانی مـینویسد : « کانت الفرس تسمـی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمـی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)
در کارنامـه‌ی اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان بـه معنی شبانان آمده است ، نـه نام و نژاد یـا قبیله. درون گویش طبری امروز نیز کلمـه‌ی کرد بـه معنی چوپان و شبان است. (واژه نامـه طبری، صادق کیـا، ص ۱۶۶)

 زبانـها و گویش‌های ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری

 محققان امروزی غربی نیز این نظر را دارند.

 دکتر مارتین وان بروینسن، پژوهشگر آلمانی و کردشناس معروف مـی‌نویسد:

 Martin van Bruinessen, “The ethnic identity of the Kurds”, in: Ethnic groups in the Republic of Turkey, compiled and edited by Peter Alford Andrews with Rüdiger Benninghaus [=Beihefte zum Tübinger Atlas des Vorderen Orients, Reihe B, Nr.60].

 Wiesbaden: Dr. Ludwich Reichert, 1989, pp. 613-21. excerpt: “The ethnic label “Kurd” is first encountered in Arabic sources from the first centuries of the Islamic era; it seemed to refer to a specific variety of pastoral nomadism, and possibly to a set of political units, rather than to a linguistic group: once or twice, “Arabic Kurds” are mentioned. By the 10th century, the term appears to denote nomadic and/or transhumant groups speaking an Iranian language and mainly inhabiting the mountainous areas to the South of Lake Van and Lake Urmia, with some offshoots in the Caucasus…If there was a Kurdish speaking subjected peasantry at that time, the term was not yet used to include them.”

ترجمـه:

نام قومـی “کرد” کـه در منابع  قرن اول اسلام دیده مـیشود  بر یک پدیده رمـه‌گرایی و شاید واحدهای سیـاسی نامـیده مـیشد و نـه یک گروه زبانی.  چندین بار حتی “کردهای عرب” درون منابع نامبرده شدند.  اما درون پایـان قرن دهم مـیلادی، این نام به منظور گروه‌های متعدد رمـه‌گران و کوچ‌گران ایرانی‌زبان بکار مـیرفته هست که از دریـاچه وان که تا دریـاچه ارومـیه و مناطقی از قفقاز زندگی مـید..  اگر درون آن زمان روستا‌نشینی بودند کـه به زبان‌های کردی امروز تکلم مـی‌د، هنوز نام “کرد” درون آن زمان شامل آنـها نمـی‌شد.

 

پروفسور ولادمـیر ایوانف نیز مـی‌گوید:

 

Wladimir Iwanov:”The term Kurd in the middle ages was applied to all nomads of Iranian origin”.(Wladimir Ivanon, “The Gabrdi dialect spoken by the Zoroastrians of Persia”, Published by G. Bardim 1940. pg 42(

 

ترجمـه: نام کرد درون قرن‌های مـیانـه (کم و بیش از قرن پنجم مـیلادی که تا شانزدهم مـیلادی) نامـی بود کـه بر همـه‌ی رمـه‌گران و کوچ‌گران ایرانی نامگزاری مـی‌شد.

 

پروفسور دایوید مکنزی کـه تز خود را روی زبان‌های کردی نوشته هست مـیگیود:

 

David Mackenzie: “If we take a leap forward to the Arab conquest we find that the name Kurd has taken a new meaning becoming practically synonmous with ‘nomad’, if nothing more pejorative” D.N. Mackenzie, “The Origin of Kurdish”, Transactions of Philological Society, 1961, pp 68-86

 

ترجمـه:  اگر بـه حدود دوران گسترش امپراتوری اعراب نگاه کنیم، خواهیم یـافت کـه عنوان کرد با رمـه‌گر و کوچ‌گر دارای یک معنی است.

 

پروفسور ریچارد فرای، ایران‌شناس نامـی:

 

Richard Frye,”The Golden age of Persia”, Phoneix Press, 1975. Second Impression December 2003. pp 111: “Tribes always have been a feature of Persian history, but the sources are extremly scant in reference to them since they did not ‘make’ history. The general designation ‘Kurd’ is found in many Arabic sources, as well as in Pahlavi book on the deeds of Ardashir the first Sassanian ruler, for all nomads no matter whether they were linguistically connected to the Kurds of today or not.

The population of Luristan, for example, was considered to be Kurdish, as were tribes in Kuhistan and Baluchis in Kirman”

 

ترجمـه:

 

قبایل همـیشـه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع درون مورد آنـها کم هست زیرا  آنـها خود تاریخساز نبودند.  عنوان فراگیر و عامـیانـه “کرد” کـه در بسیـاری از کتاب‌های عربی و حتی پهلوی (کارنامک اردشیر پاپکان) دیده مـیشود نامـی بود کـه فراگیرنده‌ی همـه‌ی کوچ‌گران و چادرنشنیـان مـیبود حتی اگر با مردمانی کـه امروز نام “کرد” دارند از پیوند زبانی نبودند.  برای نمونـه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامـیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان. 

 

بنابراین واژه‌ی “کرد” درون متون پارسی تنـها بـه معنی چادرنشینان و رمـه‌گران بوده هست و زبان یـا قوم خاصی را منظور نبوده است.  بلکه یک نوع شیوه‌ی زندگی بـه معنای عشایر و همچنین شبان بوده است. 

 

برای همـین درون کارنامک اردشیر پاپکان (که شاهنامـه نیز از آن استفاده کرده است)، دکتر آساطوریـان مـیگوید:

 

The earliest occurrence of this term in written sources is attested in

the form of kurt (kwrt-) in the Middle Persian treatise (Karnamak   Artax-shir Pabakan), compiled presumably in the second half of the 6th century A.D. It occurs four times in the text (Kn. I, 6; VIII, 1; IX 1, 2) in plural form, kurtan, twice in conjunction with shah “chieftain, ruler” (kurtan

shah), once with shupanan “shepherds” (kurtan shupanan), and only once in a bare form, without a supplement.   It is clear that kurt in all the contexts has a distinct social sense, “nomad, tent-dweller”.  It could equally be an attribute for any Iranian ethnic group having similar characteristics. To look for a particular ethnic sense here would be a futile exercise.

 

و همچنین نیز درون مقالهء دانشنامـهء ایرانیکا بقلم س.ج. سرتی C.G. Cereti نوشته شده است:

http://www.iranicaonline.org/articles/karnamag-i-ardasir

Kurds (a term that in pre-Islamic times designated the various nomadic lineages, rather than a specific ethnicity).

 

برای شرح کامل درون این موضوع مقاله زیر معرفی مـیشود:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf

G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009

در مقاله‌ی بالا نشان داده مـیشود کـه زبانـهای مادی با زبانـهایی کـه امروز کردی شناخته مـیشوند فرق دارد و بیشتر زبانـهای مادی نزدیک بـه تاتی آذربایجان و زبانـهای مرکزی اصفهان هستند. 

بنابراین از لحاظ تاریخی نمـیتوان کرد را بجز ایرانی‌زبان معرفی کرد.  امروز هم زبانـهایی مانند کلهری/زازایی/هورامـی با سایر زبان‌های ایرانی مانند (لری و دری و گیلکی)  بیشتر قرابت دارند که تا با سورانی/کرمانجی. تفاوت سورانی و کرمانجی نیز همانقدر هست که تفاوت گیلکی و کلهری.  بنابراین بـه اندیشـه‌ی ما مردمانی کـه به نام کرد شناخته مـیشوند بـه معنی ایرانی‌زبانان تنـها معنی مـیدهند و بنابراین ایرانی هستند و شاخه‌ای از قوم ایرانی.

بنابراین، آنچه امروز مردم کرد شناخته مـیشود تنـها و تنـها بـه معنی ایرانی‌زبانان و ایرانی درست هست و ایجاد شکاف بین این مردمان و سایر ایرانی‌زبان تنـها بـه نفعانی هست کـه مـیخواهند تمدن بزرگ ایرانی را شاخه‌شاخه کنند و از بین ببرند.  همچنین با تعریف نادرست و شاخه‌شاخه قوم ایرانی بـه چند گروه متخاصم تنـها و تنـها گروه‌های اعراب و ترکان منطقه از آن بهره مـیبرند. 

 

بلوچ درون متون قدیم

 

واژه‌ی بلوچ هم درون واقع بـه همـین معنی است.

It is important to note that the sources do not mention any leaders. It is likely that the Balōč at this period were a series of tribal communities not sharing any feelings of common ethnicity. In fact, the name Balōč (Balūč) appears to have been a name used by the settled (and especially the urban) population for a number of outlaw tribal groups over a very large area. The etymology is unclear, as is that of Kūč (also written as Kūfeč, Kōfč or—arabized—Qofṣ), a name generally taken to refer to a comparable neighboring tribal community in the early Islamic period. The common pairing of Kūč with Balūč in Ferdowsī (see, e.g., Dehḵodā, s.vv.) suggests a kind of rhyming combination or even duplication, such as is common in Persian and historically related languages (cf. tār o mār). The Balōč may have entered the historical record as the settled writers’ generic nomads. Because of the significance of their activities at this period they would gradually have become recognized as the nomads par excellence in this particular part of the Islamic world. It is possible, for example, that Balūč, along with Kūč, were terms applied to particular populations which were beyond the control of settled governments; that these populations came to accept the appellation and to see themselves in the cultural terms of the larger, more organized society that was established in the major agricultural territories; but they remained, then as now, a congeries of tribal communities of various origins. There is also ethnographic evidence to suggest that Balūč, irrespective of its etymology, may be applied to nomadic groups by the settled population as a generic appellation in other parts of eastern and southern Iran.
B. Spooner, Encyclopedia Iranica, “Baluch: Geography, History, Ethnography”

 

بنابراین واژه “کرد” و “بلوچ” یک نوع شیوه‌ی زندگی بودند و نـه قومـیت خاص.  به گمان نویسند واژگانی مانند لر و لک و غیره کـه برای برخی از گروه‌های ایرانی‌زبان بکار رفته هست بیشتر با شیوه‌ی زندگی یـا جغرافیـای خاصی کار داشته است.  تمامـی این گروه‌ها جزو همان قومـی ایرانی و شاخه‌ی از آن مـیباشند.  همچنین واژگان دیگر کـه برای برخی از زبانـها بکار رفته هست بیشتر بخاطر نام آن منطقه بوده است. 

 

درباره‌ی کرد و بلوچ مـی‌توان نمونـه‌هایی از شاهنامـه نیز آورد.
در داستان ضحاک:
خورشگر بدیشان بُزی چند و مـیش
سپردی و صحرا نـهادیش پیش
کنون کُرد از آن تخمـه دارد نژاد
که ز آباد ناید بـه دل بَرْش یـاد

در داستان سیـاوش
هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ
ز گیلان جنگی و دشت سروچ

 

زبان‌های آریـایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟

 

از زبان مادی حدود ده  لغت بیشتر وجود ندارد.  دکتر آساطریـان درون این رابطه مـینویسد:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf

G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009:

The Central Iranian dialects, and  primarily those of the Kashan area in the first place, as well as the Azari  dialects(otherwise called Southern Tati) are probably the only Iranian  dialects,which can pretend to be the direct offshoots of Median (on the Medians and their language, see D’yakonov 1956; idem 1993; Mayrhofer  1968; Schmitt 1967; also Asatrian 2009)  (pg 22)

 

یعنی تنـها شاید زبانـهای مرکزی کاشان و زبان تاتی آذربایجان را بتوانـه ادامـه مادی دانست. و ایشان لفظ “شاید” را بکار مـیبرند.

همانطور کـه گفته شد از زبان مادی تنـها حدود ده لغت بجای مانده است.  یکی از این لغتها spaka هست کـه در زبان خوانساری آن

محقق نامدار آلمانی بـه نام پروفسور مارتین وان برونسن مـیگوید:

http://www.let.uu.nl/~martin.vanbruinessen/personal/publications/Competing_Ethnic_Loyalties.htm

“Kurdish Nationalism and Competing Ethnic Loyalties”, Original English version of:

“Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes”, Peuples Méditerranéens no. 68-69 (1994), 11-37.

The great orientalist and expert on the Kurds, Vladimir Minorsky, once claimed that the various Kurdish dialects (from which he excluded Zaza and Gurani) showed underneath their obvious differences a remarkable unity, especially remarkable when compared with the great variety of very dissimilar Iranian languages spoken by the inhabitants of another mountainous area, the Pamirs. He concluded that this basic unity of the Kurdish language derived from a single language spoken by a large and important people, and suggested that these might have been the Medes (whom Kurdish nationalists in fact like to see as their ancestors).

This view was criticised by the linguist D.N. MacKenzie, according to whom there are but few linguistic features that all Kurdish dialects have in common and that are not at the same time found in other Iranian languages. Systematic comparison of significant features of Kurdish with other Iranian languages moreover showed, according to MacKenzie, that Kurdish proper differs on a number of important points from what is known about Median. Kurdish has a strong south-western Iranian element, whereas Median presumably was a northwestern Iranian language. Zaza and Gurani, two related Iranian languages spoken in the north-western and south-eastern extremes of Kurdistan, do belong to the north-west Iranian group, and many of the differences between the northern (“Kurmanci”) and southern (“Sorani”) dialects of Kurdish proper are due to the profound influence of Gurani on the latter.[5] MacKenzie’s message, which he appeared to direct at Kurdish nationalist ideologues at least as much as at Minorsky, was that the Kurds have neither common origins nor basic cultural unity

 

بنابراین از مـیان زبانـهای موجود ایرانی کنونی، نمـیتوان هیچ کدام را بـه طور قطعی ادامـه مادی دانست. از این مـیان، تنـها زبانـهای تاتی درون آذربایجان (و تالشی) و زبانـهای مرکزی اصفهان چند ویژگی زبان مادی باستان را دارند:

http://www.iranica.com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan

The Median Dialects of Isfahan, Habib Borjian, Iranica

در رابطه با ریشـه‌ی ایرانی زبان‌های کردی مـیتوان گفت کـه آنـها مـیانـه‌ای بین پارثی پهلوی و پارسی مـیانـه هستند و از هر دو که تا نفوذ گرفته‌اند:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf

G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009

زبانـهای ایرانی دیگر کنونی مانند لکی و تالشی و زازاکی و گیلکی…بیشتر بـه زبان پارثی (پهلوی) ارتباط دارند:

Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert.

در مجموع، بجز پارسی مـیانـه و پارثی، دوره‌ی مـیانـه‌ی زبان‌های دیگر درون فلات ایران روشن نیست زیرا سندی موجود از آن بدست نیـامده است.  از زبان مادی هم بجز حدود ده لغت وجود ندارا ولی مـیتوان گفت کـه مادها و پارسیـان باستان و پارثها چنان درون جامعه‌ی ایرانی ساسانی تحلیل شدند  و با هم آمـیختند کـه دیگر نمـیتوان امروز ادعا کرد کـه فلان گروه‌ زبانی ریشـه‌ی پارسی باستان یـا مادی و غیره دارد.  زبان پارسی‌باستان و مادی هم بنابر نظر محققان به منظور همدیگر قابل فهم بودند و استرابو نیز بـه این نکته اشاره مـیکند.  متاسفانـه برخی از افراد با احساسات مردم بازی مـیکنند و دروغهایی درون این مورد نوشته‌اند.  برای نمونـه قلمرو مادها که تا اصفهان بوده هست ولی جزو کرمانشاه نبوده است.  در عین حال قلمرو پارسیـان باستان کرمانشاه و فارس و لرستان و خوزستان بوده است.  با این وصف، برخی از افراد بدون هیچ سند نوین و مـهم زبانشناسی، ادعا مـیکنند کـه فلان فرد درون مشـهد یـا دوشنبه نیـاکانش هخا هستند و چنان فرد درون کرمانشاه نیـاکان مادی دارد.  در حالیکه درون جامعه‌ی تحلیل‌شده‌ی ساسانی دیگر نامـی از زبان پارسی باستان(داریوش آن را آریـایی مـینامد) و مادی و غیره نیست و پارس/ماد تنـها واژه‌ی جغرافیـایی بودند.  در هر رو، از دیدگاه زبانشناسی امروزی، بجز شاید(یعنی انـهم شاید) زبانـهای مرکزی نزدیک کاشان و زبان تاتی درون آذربایجان، نمـیتوان ادعا کرد کـه زبانـهای دیگر ایرانی امروزین ریشـه مادی دارند و مادها مانند پارس‌های باستان و پارثها و غیره همگی جزو قوم ایرانی بودند و چنان درون مـیان قوم ایرانی تحلیل شدند کـه نمـیتوان هرگز ادعا کرد کـه چنین گرو زبانی ایرانی تنـها ریشـه درون ماد یـا پارسی‌باستان و غیره دارد.  یعنی چنین حرفی با زبانشناسی امروز رد شده است.

 

در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیـها) و همچنین قومـهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامـیان).

 

خوشبختانـه درون رابطه با کاسپیـان نامـهای برخی از سربازان آنـها(زیر نظر هخاان) درون یک متن آرامـی درون مصر پیدا شده هست و این نامـها ریشـه‌ی ایرانی داشتند.  بنابراین کاسپینـها را حتما یـا قوم ایرانی یـا قوم ایرانیده شده (یعنی زبان و فرهنگ ایرانی پذیرفته) دانست.

پروفسور رادیگر اشمـیت مـیگوید:

The Caspians have generally been regarded as a pre-Indo-European, that is, a pre-Iranian, people and have even been identified by some scholars with the Kassites (e.g., Herzfeld, loc. cit.). Onomastic evidence bearing on this point has now been discovered in Aramaic papyri from Egypt, in which several Caspians (Aram. kspy) are mentioned as belonging to the garrison there; their names, for example, *Bagazušta (see Grelot, pp. 101ff.), are, at least in part, unequivocally Iranian. The Caspians must therefore be considered either an Iranian people or strongly under Iranian cultural influence. (Caspians in Encyclopedia Iranica-Rudiger Schmitt)

 

همچنین درون رابطه با کادوسیـان گفته مـیشود:

CADUSII (Lat.; Gk. Kadoúsioi), an Iranian tribe settled between the Caspian and the Black seas according to Stephan of Byzantium and on the south­western shore of the Caspian and south of the Araxes (Aras) between the Albani in the north and the Mardi in the east according to Strabo (11.6.1; 7.1), i.e., in the mountainous northern part of Media around the Para­choatras Range (cf. Ptolemy, 6.2.2: an enumeration of place names; and 5).(Cadusii in Encyclopedia Iranica- Rudiger Schmitt)

 

اما شاید بتوان این مسئله را بـه طور دیگر حل کرد.  به یقین زبانـهایی مانند تالشی جزو زبانـهای ایرانی(آریـایی) درون جهان شناخته مـیشوند و پیوند این زبان با پارسی و اوستا و پارسی‌مـیانـه و سایر زبانـهای ایرانی غیرقابل انکار است. 

کادوسیـان هم نامشان درون منابع یونانی مانند پلینی و استرابو آمده است.  چون این منابع مال دوران بعد از هخاان بوده هست (و درون زمان پارثیـان) و تاریخ این منطقه از دوران ساسانیـان نیز روشنتر است، بعد کادوسیـان نیز احتملا از اقوام ایرانی بودند.  رادیگر اشمـیت نیز همـین نظر را درون رابطه با کادوسیـان دارد  و آنـها را جزو اقوام ایرانی مـیداند.

به هر حال شکی نیست کـه امروز تمامـی گویشوران ایرانی مانند گیلکی و تالشی و طبری و لکی و هورامـی و کرمانجی و کلهری و تاتی.. جزو زبان‌های ایرانی شناخته مـیشوند و بنابراین گروه‌های باستانی کـه در این مناطق بودند نیز یـا ایرانی بودند یـا درون گروه‌های زبانی ایرانی حل شدند.  ایرانیـان با مردمان پیشاایرانی وصلت د و گروه‌های پیشاایرانی درون زبانـهای ایرانی امروزین حل شدند و از زمان مـیتانی‌ها (که کهترین نمونـه زبانـهای آریـایی حساب مـیشود) که تا ساسانیـان مـیتوان گفت کـه زبان‌های ایرانی رو بـه گسترش درون فلات ایران بوده هست و به منظور همـین نیز از زمان استرابو نام آریـانا (آریـان) به منظور فلات ایران گسترده مـیشود و در زمان ساسانیـان نیز نام کشور بـه همان ایران تبدیل مـیگردد کـه ایران جمع ایر(آریـایی) +آن(مکان) هست. 

تنـها بعد از فروپاشی ساسانیـان هست که گسترده زبان‌های ایرانی رو بـه کاهش مـی‌افتند.

اما از زبان‌های دیگر درون فلات ایران مـیتوان بـه ایلامـی نگاه کرد کـه از کهنترین آریـایی‌ها یعنی مـیتانی‌ها که تا دوران عباسی (در منابع بـه نام زبان خوزی آمده است) وجود داشته است.  به یقین هرچند ریشـه‌ی زبانی تمامـی ایرانی‌زبانـها جزو زبانـهای ایرانی هست ولی اقوام غیرآریـایی نیز درون فرهنگ ایرانی حل شدند.  در هر حال باوجود چنین گروه‌هایی مانند گوتی‌ها و لولوبی‌ها و کاسیت‌ها و غیره، کـه در قرن پیش تنـها نامشان شناخته شد، نمـیتوان ادعا کرد کـه هیچ قوم درون ایران امروز ادامـه‌ی زبانی این گروه‌ها هست.  برای نمونـه یکی از افراد چپ‌گرا و پان‌ترک ادعا مـیکرد کـه تالشیـان غیرآریـایی هستند چون کادوسیـان غیرآریـایی بودند!  در حالیکه نشان دادیم کـه کادوسیـان را محققان بزرگی مانند رادیگر اشمـیت ایرانی مـیدانند.  به علاوه این، اگری بخواهد تالشیـان را بشناسد ناچار حتما زبان تالشی را بشناسد و هرکه بـه زبان فارسی و اوستا و پهلوی ساسانی و اشکانی آشنایی دارد، مانند همـه‌ی زبانشناسان غربی و شرقی بـه این نتیجه مـیرسد کـه تالشی جزو زبان‌های ایرانی شمال غربی است.  پس بـه یقین تالشیـان نیز جزو قوم ایرانی حساب مـیشوند.  در عین حال ما هیچ انکار نمـیکنیم کـه قوم ایرانی از گروه‌های غیرایرانی زبان نیز تاثیر یـافته و آنـها را درون خود حل کرده است. 

تمامـی زبان‌های اصلی موجود درون ایران بـه سه بخش ایرانی و آلتایی و سامـی تقسیم مـیشوند هرچند زبان‌های کم‌شمار دیگر درون ایران هست (مانند گرجی و براهویی و رومانی و غیره).  نیـاز بـه گفتن نیست کـه زبانـهای ایرانی ارتباط مستقیم بـه هویت قوم ایرانی دارد و در این بار درون آخر مقاله بحث خواهیم کرد.

 

آیـا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟  چرا ما از قوم ایرانی با چند شاخه مـیگوییم؟ 

 

چنانکه نشان داده شد، گویشوران زبانـهای مادی و پارسی باستان و پارثی و غیره همواره خود را “آریـایی”(ایرانی) نامـیده‌اند.  زبانـهای کنونی ایران نیز جزو شاخه‌ی شمال‌غربی ( که نمونـه دوره مـیانـه آن پارثی هست ) و جنوب غربی (که نمونـه دوره مـیانـه آن پارسی ساسانی هست) مـیباشند و این دو زبان نیز بسیـار بـه هم نزدیک بودند. 

اگر بـه چند گروه دیگر نگاه کنیم شاید پرسش بالا حل شود.  چینیـان دارای گویشـها و زبانـهای متفاوت ولی از یک ریشـه هستند.  زبانـهایی مانند کانتونیس- ماندرین-تایوانیس-هویی-وو- ژین-پینگ…همـه زبانـهای چینی هستند(و بسیـار با وجود یک ریشـه بودن با همدیگر چنان نی‌سانی دارند کـه گویشور یک زبان چینی زبان دیگر آن را نمـیفهد) ولی همگی جزو قوم چینی هستند.  در چین قومـهای دیگر هم هستند کـه جزو قوم چینی نیستند مانند مغولها و ایغورها و تاجیکان (ایرانیـان) و غیره.

همچنین درون رابطه با کشورهای عربی همـین نکته بس کـه عربی مراکش با عربی عراق بسیـار تفاوت دارد و قابل فهم نیست.  اما زبانـهای عربی چون ریشـه‌ی مشترک دارند این مردمان نیز عرب شناخته مـیشوند.

اما درون رابطه با ایرانیـان، بـه این سخن ابوریحان بیرونی و مسعودی برمـیگردیم:

ابو الحسن مسعودی درون التنبیـه و الاشراف مـیینویسد:«پارسیـان قومـی بودند کـه قلم‌روشان دیـار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان که تا مجاور ارمنیـه و اران و بیلقان که تا دربند کـه باب و ابواب هست و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشـهر کـه نیشابور هست و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمـین عجمان کـه در وقت حاضر بـه این ولایت‌ها پیوسته‌است، همـهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط درون بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی کـه زبان را بدان مـی‌نویسند یکی باشد، زبان یکی هست وگر چه درون چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»

 

اصل عربی:

فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمـینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشـهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانـها واحد، إلا أنـهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیـاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.

(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، بـه تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)

 

ابوریحان بیرونی، ایرانیـان زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان مـی‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنـها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان (ایرانیـان) هستند.)

منبع:  الاثار الباقیـه عن القرون الخالیـه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: مـیراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰

 

بنابراین، ابوریحان بیرونی کـه زبان مادریش خوارزمـی بوده هست خود را شاخه‌ای از ایرانیـان مـیداند.  زبان خوارزمـی جزو زبانـهای ایرانی شرقی هست و بنابراین تفاوت آن با هر زبان دیگری درون ایران بسیـار است.  زیرا زبانـهای موجود درون کشور ایران همگی (بجز پشتو) جزو زبانـهای غربی ایرانی هستند.  یعنی تفاوت زبان خوارزمـی با زبان فارسی‌دری  از هر زبان موجود ایرانی درون ایران کنونی با فارسی‌دری بیشتر است.  اما ابوریحان بیرونی خوارزمـیان ایرانی‌زبان را جزو درخت استوار ایرانیـان مـیداند.

برای اطلاعات بیشتر درون رابطه با زبان خوارزمـی:

Encyclopedia Iranica, “The Chorasmian Language”, D.N.Mackenzie

C.E. Bosworth, “Khwarazm” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online

با این وصف، ابوریحان بیرونی نیز خوارزمـیان را شاخه‌ای از ایرانیـان مـیداند.  مسعودی هم بـه چند زبان ایرانی مانند پهلوی (اشکانی) و آذری فهلوی و پارسی دری و غیره اشاره مـیکند و گویشوران همـه این زبانـها را جزو همان قوم ایرانی مـیداند.  در آغاز مقاله هم نشان دادیم کـه لغت “فرسَ” معنی گویشوران فارسی‌دری را نمـیدهد بلکه یک لغت فراگیرنده به منظور ایرانی‌زبانان بوده است.  تا زمان قاجاریـه هم درون ایران درون اصل سه قوم عرب و ایرانی(تات/تاجیک) و ترک شناخته مـیشود.

اما هویت قوم ایرانی چیست؟

به اندیشـه‌ی نگارنده مجموع زبان‌های ایرانی(که زبان فارسی‌دری جزو آن هست و نقش زبان مشترک را نیز بازی کرده است) و اسلام ایرانی(تصوف) و اسطوره‌های ایرانی(شاهنامـه/اوستا..)  و دین‌های ایرانی (زردشتی و مـیرایی و زوروانی..) و ادبیـات‌ها بـه زبان‌های ایرانی  و ادبیـات شفاهی و موسیقی‌های زبان‌های ایرانی جزو مـیراث مشترک قوم ایرانی است.  همچنین تاریخ مشترک این گروه‌ها درون یک سرزمـین پیوسته نیز بخشی از این هویت است.  ساسانیـان و دودمانشان بر کل ایران بزرگ حکومت مـیراندند و حتی خاندانـهای ساسانی بعد از اسلام درون شمال ایران(طبرستان و گیلان) نیز حکومت مـید.  برخی مناطق قلمروز ساسانیـان نیز زیر نظر شاهزادگان ساسانی بود و برای همـین ساسانیـان خود شاهنشاه (یعنی شاه شاهان خواندند).  استانـهای ساسانیـان درون کتیبه شاپور همـه روشن هست و با این وصف شاپور خود را پادشاه “ایرانیـان و انیرانیـان” مـیدانست کـه ایرانیـان همان  قوم ایرانی است.  چنان خاندان ساسانیـان نفوذ داشتند کـه حتی گروه‌های ایرانی‌زبان(مانند آل بویـه و سامانیـان) و غیرایرانی‌زبان مانند غزنویـان و سلجوقیـان و شروانشاهان (در اصل تبار عرب) خود را از تبار ساسانیـان دانستند.  یک نگاه بـه های ابومسلم خراسانی و مازیـار و مرداویج و بابک و مقنعه و یعقوب و سربدران و شعوبیـه ..نشانگر انست کـه هویت ایرانی بعد از فروپاشی ساسانیـان زنده بوده هست و این هویت را مـیتوان درون اشعار قطران تبریزی و شاهنامـه‌ها بـه زبانـهای کرمانجی و هورامـی و لکی و لری.. و شاهنامـه فردوسی دید.

 بنابراین ایرانی‌زبانان و ایرانی‌تبارها با وجود تنوع فرهنگی(بخاطر گستردگی فلات برزگ ایران) همـه جزو یک قوم ایرانی هستند یـا بـه تعریف ابوریحان بیرونی، شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیـان.  چنانکه چنین توصیفی درون مورد گروه‌های باستانی دیگر مانند چینیـان و عربان نیز صدق مـیکند.  بنابراین روش شناخت ما حتما براساس نویسندگان بومـی مانند ابوریحان بیرونی باشد و نـه مفاهیم نوینی کـه در شوروی ساخته شده است(ملت/قوم=گویشوران زبان خاص).   اینکه یک قوم دارای چند زبان یک‌ریشـه باشد بسیـار عادی هست و اینکه یک زبان یک قوم جداگانـه بسازد با تاریخ ایران ناسازگاری دارد.  به اندیشـه ما، و همچنان ابورریحان بیرونی و مسعودی.. ایرانی‌زبانان یک قوم هستند.  البته گروه‌ها دیگری نیز وجود دارند کـه مـیتوان گفت چنین تعریقی درون رابطه با آنـها صدق نمـیکند.  مانند اسلاوهای روس و لهستانی کـه با وجود زبان مشابهه دو تاریخ و اسطوره و ..متفاوت دارند.  اما  در مورد قوم ایرانی بنابر اسناد تاریخی، ما همان اساس چینی را با ایرانیـان یکی یمدانیم.

شاخه‌شاخه و جدا زبان‌های ایرانی از هم و هرکدام را قوم یـا حتی  ملتی! جداگانـه دانستن پایـه‌ی علمـی و بومـی ایرانی و تاریخی ایرانی ندارد (چنانکه درون مورد چین ندارد) و در نـهایت بـه خشک شدن شاخه‌ها از درخت اصلی(درخت تناور ایرانیـان) مـی‌انجامد.  برای نمونـه تات‌ها (فارسی‌زبانان) آران روزگاری فراوان بودند و تاریخ‌نگاران پیش از آغاز شوروی حدود آنـها را صد و سی‌هزار درون سال 1880 ذکر د.  امروز ولی این شمار بجای اینکه گسترده‌تر شود، (یعنی حتما هشتصدهزار با رشد طبیعی باشد) کمتر هم شده است. 

همچنین چند زبان ایرانی را گرفتن و لقب‌های مختلف بجز ایرانی بـه آن تنـها باعث پژمردگی این درخت تناور مـیشود و پایـه‌ی علمـی ندارد.

 حقیقت اینست کـه مردمانی ایرانی‌زبان ترکیـه(زازاها/کرمانجها) و سوریـه و عراق و آران (تالشان/تاتها)  و اوزبکستان (تاجیکها) همگی جزو یک تمدن مشترک و مـیراث مشترک ایرانی هستند و همـه‌ی ایرانی‌تباران و ایرانی‌زبانان درون کشور ایران نیز مـیراث‌دار یک تمدن مشترک هستند.  بنابراین پربار و پویـایی این تنوع فرهنگی درون یک قوم ایرانی بـه نفع همـه‌ی اعضای آن هستند و خشک شدن هرشاخه‌ای چه درون ایران و چه برون از کشور ایران بـه ضرر کل منافع ایرانیـان تمام مـیشود. 

این مقاله نیز بـه طور واضح نشان داد کـه در ایران نیز قومـی بـه نام قوم “فارس” وجود ندارد بلکه قوم ایرانی وجود دارد کـه بخشی از آن قوم بـه فارسی‌دری تکلم مـیکنند.  پس قومـیت فارسی‌دری گویـان اصفهانی و تهرانی و شیرازی و مشـهدی و کاشانی و دزفولی و قزوینی و همدانی و کرمانی و یزدی…همـه ایرانی هست چنانکه قومـیت مردمان لرزبان و کرمانج و لک و کلهر و گوران و تالش و گیلک و تاجیک و تات و لار و غیره همـه ایرانی هست. 

مجموع این زبان‌ها همان شاخه‌های درخت تناور ایرانیـان است(چنانکه بیرونی نیز زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از این درخت مـیداند).  چنانکه دیدیم روزگاری زبان‌های ایرانی دیگر حتی درون اصفهان و شیراز نیز رایج بودند و علت گستردگی یک زبان مشترک ایرانی بـه نام فارسی‌دری بخاطر سنت ادبی آن زبان بود کـه تمامـی هموندان قوم ایرانی (چه خاقانی از شروان کـه در آن زمان ایرانی‌زبان بود و چه رودکی درون بخارا را و چه حافظ درون شیراز را) را با هم پیوند مـیدهد و در بسیـاری از شـهرهای مـهم تاریخی توانست بـه عنوان زبان اصلی گردد. 

قوم ایرانی با تعریفی کـه گفتیم، درون زمان ما با توجه بـه گویشـهای زبانی و پراکندگی جغرافیـایی‌اش (چه درون درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه هست که براساس گویش‌های زبانی عبارتند از: فارسی‌‌دری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر.  به مجموع اینـها از آن رو قوم ایرانی اطلاق مـیشود کـه از یک ریشـه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی کـه تاریخ بـه یـاد ندارد، درون سرزمـینی کـه به نام خودشان “ایران” نامـیده‌اند، مـی‌ریسته‌اند.  در زمان ما درون گویشـهای ایرانی تفاوتهایی دیده مـیشود(بخاطر فلات گسترده‌ی ایران)، و در هرکدام از این گویشـها، مفرداتی وجود دارد کـه ممکن هست در گویش دیگری متروک مانده باشد.  ولی همسانی آنـها بقدری هست کـه مجموع این زبانـها/گویشـها جز خانواده‌ی ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخه‌های قوم ایرانی درون مـیان شاخه‌ی دیگر باشند، گویش‌شان آشنا خواهد بود و واژگانی کـه بکار مـیبرند، هرچند پاره‌ای از آنـها درون طرز بیـان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، درون شاخه‌های دیگر غالبا دیده مـیشود.

بنابراین اصطلاحاتی همچون “قوم بلوچ” “قوم لر” “قوم لک” “قوم کرد” “قوم زازا” “قوم فارس” “قوم تالش” “قوم گالش” “قوم تات” “قوم گیلک” “قوم زازا” و غیره مجازی‌ هستند و در قرن حاضر بـه اغراض خاصی توسط محافلی ترویج مـیشوند.  بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری،لکی، دری‌زبانان ایرانی‌تبار (که شامل همـه‌ی دری‌زبانان نیست مانند هزاره‌های افغانستان)، تاجیک، گوران،سوران، زازا، تالش، همـه جزو قوم بزرگ ایرانی‌اند با یک ریشـه‌ی نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشته‌ی مشترک چندهزارساله، با مـیراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و مـیراث‌های ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمـیتوان قوم جداگانـه و متمایز از قوم ایرانی دانست.  چنانکه چینیـان یـا اعراب با تنوع زبانی همـه جزو یک قوم هستند:

با وجود تنوع زبانـهای چینی – چینیـان امروز یک قوم حساب مـیشوند.  قوم ایرانی هم با تاریخ و فرهنگ و اسطوره و زبان‌های یک ریشـه..باید یک قوم واحد شناخته شود چنانکه بیرونی و مسعودی و متون قاجاریـه و غیره نیز این نکته را گفته‌اند.  تنوع فرهنگی درون یک قوم هرگز بـه معنی آن نیست کـه باعث شود کـه چندقوم و چند ملت از آن بوجود آیند و چنین تعریقی درون رابطه با قوم چینی یـا ایرانی غیرقابل قبول و غیرتاریخی هست و بیشتر این تعریف غرض سیـاسی دارد. 

 در این راستا بد نیست گفته شود کـه برخی از گروه‌های زبانی دیگر مانند ترک‌زبانان آذربایجان درون اصل ریشـه‌ی ایرانی‌زبان داشتند کـه بنابر دلایل تاریخی زبان‌هایشان بـه ترکی مبدل شد و امروز گروهی سعی مـیکنند کـه آنان را جزو قوم ترکی معرفی کنند و گروهی جزو قوم ایرانی.  اما درون رابطه با ایرانی‌زبانان کنونی، بجز هویت تاریخی ایرانی هیچ گریزی نیست و تمامـی ایرانی‌زبانان درون واقع بخشی از قوم ایرانی هستند و هرچند بخش‌های گوناگون تاثیری نیز از گروه‌های غیرایرانی‌زبان نیز گرفته ‌اند (تاثیر نیز گذاشته‌اند) ولی اصل و ریشـه‌ی خود را نگهداشتند.  یعنی آل‌بویـه و سامانیـان و ساسانیـان و مادها و پارثها و فردوسی و ابن سینا و نظامـی و حافظ و باباطاهر و مرداویژ و سهروردی و ملاپریشان..متعلق بـه تمامـی ایرانیـان امروزی هستند.

چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی بـه درخت تناور قوم ایرانی و شاخه‌های آن اشاره کرده است.  بهترین شناسنامـه نیز همان شناسنامـه بومـی هست کـه ابوریحان بیرونی مطرح کرده هست و نـه نـهادهای بیگانـه کـه آگاهی کلی از تاریخ این سرزمـین ندارند.  ملتهای کهن مانند چینیـها نیز همـین گونـه هستند و چندین زبان چینی(ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مـین و گان و هویی و پینگ غیره..) کـه حتی دوری درونی آنـها از زبانـها/گویشـهای ایرانی بیشتر هست همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند.  بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامـی مردمان این تمدن جزو همان قوم ایرانی هستند کـه امروز از کردهای سوریـه که تا تاجیکهای پامـیر و چین ادامـه دارد. 

بنابراینانی کـه قوم ایرانی را امروز پاره پاره مـیکنند و جدا از هم مـیدانند درون واقع یک تمدن بزرگ و حقیقی را انکار مـیکنند و برخی به منظور حتی یک دهکده و گویشی خاص ایرانی‌ یک ملت/قوم خلق کنند(یک صفحه درون وبلاگی درون رابطه با زبان ایرانی سیوند دیدم کـه چنین ادعا مـیکرد).  چنین افرادی دارند بـه بیراهه مـیروند زیرا هیچ گروه‌ زبانی درون ایران تاریخ و هویت جداگانـه از هویت مشترک ایرانی ندارد و هرشاخه‌ای کـه از درخت تناور ایران برچیده شود بـه ضرر کل تمدن ایران هست و درون گروه‌های دیگر مانند اعراب/اتراک مـیتواند حل شود و یـا با عدم پیوند با سایر تمدن ایرانیـان، مـیتواند از کشورهای بیگانـه اداره و استعمار شود.  و  چنین ملت‌سازانی تنـها دارند درون ضعف و فروپاشی این قوم تاریخی ایرانی همت مـی‌کنند و امـید هست که با مقاله فوق، بـه اندازه‌ی کافی روشنگری شده هست و نشان داده شده هست که قوم ایرانی  یک قوم واحد هست با تنوع فرهنگی ولی همواره ریشـه‌ی مشترک فرهنگی و زبانی و تاریخی و اسطوره‌ای و هیچ کدام از شاخه‌های آن را نمـیتوان قوم یـا تمدن جدایی دانست و تمامـی گروه‌های ایرانی‌زبان تنـها تیره‌هایی/شاخه‌هایی از قوم ایرانی مـیباشند یـا همان شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیـان.  به یقین، سیرابی این شاخه‌ها  وپرباری آنـها بـه نفع همـین درخت تناور و همـه‌ی ایرانیـان هست و هرکدام از شکوفه‌های آن نیز متعلق بـه این درخت تناور ایرانیـان.  اما این حس و ذهن تاریخی و واقعی بـه عنوان قوم ایرانی واحد حتما تقویت شود که تا این تمدن کهن بتواند با یکپارچگی درون جهان آینده رقابت کند و پیشرفت کند.  چنانکه چینیـها گول شوروی و استالین را نخوردند و برای هر زبان چینی کـه در تمدن چینی ریشـه دارد(و همـه از یک ریشـه هستند) یک ملت جداگانـه نساختند و امروز چینیـان درون مـیان تمامـی اقوام جهان ابرقدرت فرهنگی و اقتصادی حساب مـیشوند. 

یک نکته آخری نیز ضروری هست و آنچه درون این مقاله آمده هست هیچ وابستگی بـه تعریف ملت ایرانی یـا قوم ایرانی درون زمان بعد از رضاشاه پهلوی اول ندارد و اصولا آن دوراه بخاطر غرض‌های سیـاسی بدفهمـیده شده هست و خوانندگان مـیتوانند به منظور روشنگری بـه این سه مقاله/کتاب رجوع کنند و تعرفی ملی‌گرایی آن دوران را  در آن شرایط بهتر بفهمند:

حمـید احمدی- دولت مدرن و اقوام ایرانی: شالوده شکنی پارادایم-های رایج درون کتاب دولت مدرن درون ایران – بـه اهتمام: دکتر رسول افضلی- قم: انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، چاپ اول

Dr. Touraj Atabaki Recasting Oneself, Rejecting the Other: Pan-Turkism and« Iranian Nationalism» Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London, , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001

http://www.archive.org/details/RecastingOneselfRejectingTheOtherPan-turkismAndIranianNationalism

پان ترکیسم و ایران-کاوه بیـات-تهران: پردیس دانش، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۶ -۲۴۷ + نـه صفحه

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2008/11/081111_na_pan_turkism.shtml

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/kavehabayatketabpanturkism.pdf

 

البته این نکه نیز ضروری هست که بخاطر عدم وحدت ایرانی‌تباران و ناپدید شدن حکومتهای ایرانی، سغد و خوارزم کهن (اوزبکستان و ترکمنستان …) و آران و شروان و آذربایجان، زبان این مناطق از یک زبان ایرانی بـه زبان ترکی دگرگون شدند.  چنین روندی را درون مورد تالشی و تاتی آران نیز درون قرن نوزدهم و بیستم (بخاطر سیـاستهای ضدایرانی شوروی و ترک‌گرایـان) دیدیم. 

در پایـان درون این مقاله ثابت شد کـه ما قوم ایرانی یـا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه.   و جدایی هرکدام از شاخه‌ها بـه نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و  پویـایی همـه شاخه‌ها و تمدن ایرانی بـه نفع تمامـی ایرانیـان هست تا بتوانند درون آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی ند و در عین حال بـه معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند.  اگر ذهنیت شاخه‌های قوم ایرانی جوری تبدیل شود کـه ما صدها قوم و ملت داریم ، بـه یقین درون آینده هم تمدن ایرانی از هم فرو‌مـی‌پاشد. نیـاکان ایرانی ما ایرانیـان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانـه نمـیدانستند و همواره قومـیت خود را ایرانی دانسته‌اند و مـیدانستند کـه از یک سرچشمـه‌ی مشترک زبانی و فرهنگی و اسطوره‌ای و تمدنی هستند و تنوع موجود درون این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث “صدها قوم و ملت” نیست بلکه نشانگر پویـایی و قوت یک تمدن است.  بنابراین ایرانیـان حتما همانند ملتهای کهن مانند چینیـان بیندیشند و روزی هم امـیدواریم کـه ایران مانند چین امروزی رو بـه پیشرفت باشد.

 

پیوست: مقالاتی درون رابطه با قوم آریـایی(ایرانی):

قوم-آریـایی  – داریوش کیـانی.  

Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert

http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf

 




[آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع |



آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی

نوروز و آیین های مختلف آن – گذشته و اکنون | پژوهشـهای ...

نوروز و آیین های آن – پیشینیـان و اکنون

شاه عباس جشن نوروزی بـه افتخار حاکم بخارا 1657

نوروز از دیرباز درون جغرافیـای ایرانی بـه عنوان جشن رسمـی برگزار مـی‌شود. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی اما امروزه نوروز را درون بیشتر کشورهای خاورمـیانـه، آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی آسیـای مـیانـه، قفقاز، شبه قاره هند و بالکان و حتی فراتر از جغرافیـای کشورهای نوروزی درون آمریکا و اروپا و … جشن مـی‌گیرند.
جغرافیـای پهناور نوروز و همزمانی آن با برابری بهاری در نیمکرهٔ شمالی و و برابری پاییزی درون نیمکره جنوبی  و پیشینـهٔ بسیـار کهن آن  و تأکید این جشن بر نوع‌دوستی و مـهرورزی درون مـیان جهانیـان، باعث توجه سازمان ملل متحد و دیگر کشورها بـه نوروز شد. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی درون ۱۰ مـه سال ۲۰۱۰ مـیلادی، مجمع عمومـی سازمان ملل با گذراندن قطعنامـه‌ای نوروز را بـه خاطر بزرگداشت آن توسط بیش از ۳۰۰ مـیلیون تن درون بیش از ۱۱ کشور جهان بـه رسمـیت شناخت.
همچنین همایشی با نام جشن جهانی نوروز پدید آمده هست که درون آن سران کشورهایی کـه نوروز را جشن مـی‌گیرند گردهم مـی‌آیند و این بهار طبیعت را گرامـی مـی‌دارند.
در برخی جاها نیز با وجود رسمـی نبودن هر ساله شمار زیـادی از مردم مراسمات نوروز را برگزار مـی‌کنند. همانند سوریـه کـه جشن نوروز نزد کردهای ساکن سوریـه از اعتبار و احترام ویژه‌ای برخوردار است. این جشن امروزه یکی از جشن‌های بنیـادین آسیـا شناخته مـی‌شود. نوروز درون ۹ کشور معروف بـه حوزه فرهنگ نوروز  یعنی ایران، افغانستان- تاجیکستان-جمـهوری آذربایجان- ازبکستان-، ترکمنستان- قزاقستان-، قزقیزستان- با همـین نام تعطیل رسمـی است.

برگزاری جشن های نوروزی یـا جشن برابری بهاری Equinox درون منطقه فلات و جغرافیـای ایران بسیـار کهن و قدیمـی هست و از سه هزار سال قبل که تا کنون بطور پیوسته و مستمر انجام شده هست حتی درون دوره اشغال ایران توسط اسکندر و همچنین درون دوره خلافت اسلامـی و بعد درون دوره تورکان این جشن برگزار مـی شده هست . درون دوره بابری یـا گورکانی هند نیز این جشن درون هند بطور باشکوهی درون دربار بخصوص درون دوره اکبر شاه و شاه جهان  برگزار مـی شد. هنوز هم درون بعضی شـهرهای هند مانند لکنو جامو و کشمـیر نوروز بطور رسمـی برپا مـی شود. حتی نوروز و هولی یک ریشـه دارند ریشـه هر دو فصل نو هست هر دو با تفاوت اندکی درون ماه مارس برگزار مـی شوند  نوروز جشنی هست برای صلح و دوستی و  فراتر از قوم و مذهب و آیین خاص و جغرافیـای خاص هست به همـین دلیل امروزه نوروز درون سراسر جهان شناخته شده است.

تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی  فقط  همواره درون ایران و  گاهی درون افغانستان روز نوروز تعطیل رسمـی بود .

در ایران درون دوره معاصر  قاجار و پهلوی نوروز بزرگترین جشن ملی بود و 15 روز تمام ادارت و مدارس تعطیل مـی شد. امروزه  درون کشورهای بسیـاری جشن نوروز برگزار مـی شود. نوروز جشن صلح و دوستی و انسانیت و دوستی انسان و طبیعت است.

با حمایت کشورهای حوزه نوروز درون سال 2009  نوروز درون فهرست مـیراث معنوی ثبت شد و در سال 2010  سازمان ملل روز نوروز را جشن فصل درون فرهنگ پارسیـان اعلام کرد این سازمان درون همـین راستا قبلا نیز  21 مارس بـه عنوان روز زمـین نام گذاری کرد.

در برخی از متن‌های کهن ایران از جمله شاهنامـه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید شاه و در برخی دیگر از متن‌ها، کیومرث بـه عنوان پایـه‌گذار نوروز معرفی شده‌است.

ایرانیـان قدیم از دوران کهن  با خورشید پیوند عمـیقی داشتند آنـها  اعتدال بهاری  Equinox را نوروز و اعتدال پاییزی   را مـهرگان و بزرگترین روز سال را جشن تیرگان  و طولانی ترین شب سال را یلدا و یـا چله مـی نامـیدند و جشن های باشکوهی برگزار مـی د. این جشن ها هنوز درون بین مردم رایج است.

****جشن های نوروزی  دارای آیین ها و مناسبتهایی است

نوروز مجموعه ای از آیین ها و جشن ها و مناسبت ها است.جشن های سال نو و یـاجشن های نوروزی درون ایران برنامـه های متعددی دارد کـه ابتدا با چهارشنبه‌سوری شروع مـی شود. بعد از جشن چهارشنبه سوری آخرین پنجشنبه رفتن بـه مزار و آرامگاه تازه درگذشتگان است. سومـین برنامـه کـه بیشتر درون خراسان جنوبی رایج هست مراسم الفه است. این مراسم نیز درون آرامگاهها و قبرستان ها و یـا مساجد برگزار مـی شود و بیشتر به منظور تکریم و احترام بـه مردگان هست در این مراسم شیرینی و کیک های محلی(قطاب- نان شیری – گعک) بـه همراه سبزه درون سفره گذاشته مـی شود.

اولین برنامـه جشن های نوروزی  چهارشنبه سوری  است کـه  یکی از جشن هایی است  که درون تمام ایران اجرا مـی شود.

چارشنبه سوری*********************

در رابطه با پیشینـه پرپا آیینی بـه نام چهارشنبه سوری درون منابع کهن چیزی وجود ندارد وابوریحان بیرونی هم کـه به دقت از مراسم زرتشتیـان یـاد مـی‌کند جز سپندارمذگان و آتشی کـه پیش از نوروز برپا مـی‌شود یـادکردی از «چهارشنبه سوری» ندارد، همچنین «مرتضی راوندی» درکتاب «تاریخ تحولات اجتماعی ایران» بیـان مـی‌کند کـه «چهارشنبه سوری» بعد از کشته شدن حسین بن علی و توسط هواداران مختار برپا مـی‌شده است. همچنین نسبت چهارشنبه سوری بـه آداب و رسوم ایران باستان درون هاله ابهام قرار دارد چرا کـه اصولاً درون ایران باستان تقسیم‌بندی گاهشماری بـه هفته وجود نداشته هست و هر روز ماه نامـی داشته است. افزون بر همـه اینـها دکتر معین اقدام جهیدن از فراز آتش را از آداب و سنن زرتشتیـان نمـی‌داند، چرا کـه در دین و آیین زرتشتی آتش مقدس هست و جهیدن از فراز آن وهن آتش شمرده مـی‌شود. واقعیت این هست که مناسبتهای کولتوری یـا فرهنگی کـه جنبه سرگرمـی دارند نیـاز بـه دلیل عقلانی ندارند و مردم بـه آنـها گرایش دارند چه عقلانی باشد و چه نباشد.  

آیین آتش‌افروزی پیش از نوروز بـه گونـه‌های دیگر درون نزد مردمان دیگر کشورها نیز پدیدار مـی‌شود، آریـاییـان قفقاز هنوز درون این شب هفت توده آتش مـی‌افروزند و از روی آن مـی‌جهند.[نیـازمند منبع] بنا بـه آیینی کهن درون سوئد، شبی را کـه «والبوری» خوانده مـی‌شود بـه عنوان آغاز بهار مـی‌شمارند و در آن آتشی بزرگ افروخته و پیرامون آن بـه جشن و شادی مـی‌پردازند. همچنین نمونـه دوردستی از آتش‌افروزی نوروزی را درون نزد مردم روستاهای جنوب کشور رومانی گزارش کرده‌اند.

آیین آتش‌افروزی که تا روزگار ما بر جای مانده و نام «چهارشنبه سوری» بر خود گرفته‌است. درون ایران باستان بخش‌بندی هفته بـه گونـه امروزی (شنبه که تا پنجشنبه و جمعه) نبوده و در گاهشماری ایرانیـان هر یک از ۳۰ روز ماه نامـی ویژه داشته‌است (امرداد، دی بآذر، آذر، …، سروش، رشن، فرودین، ورهرام،… ، شـهریور، سپندارمزد، خورداد و …). «هفته» ریشـه درون ادیـان سامـی دارد، کـه باور داشتند خداوند، جهان را درون ۶ روز آفرید و روز هفتم بـه استراحت پرداخت و آفرینش پایـان یـافت؛ و از همـین رو روز هفتم را بـه زبان یـهودی شنبد یـا شنبه نامـیده‌اند کـه به معنی فراغت و آسایش است. بخش‌بندی روزها بـه هفته از یـهود بـه عرب و از اعراب بـه ایرانیـان رسیده‌است. اعراب دربارهٔ هر یک از روزهای هفته باورهایی داشته‌اند؛ به منظور نمونـه اینکه چهارشنبهٔ هر هفته روز شومـی است.

منوچهری دامغانی هم اینگونـه بـه این باور اشاره مـی‌کند:

چهارشنبه کـه روز بلاست باده بخور بـه ساتکین مـی‌خور که تا به عافیت گذرد.

در استان خراسان و شـهر مشـهد و خراسان جنوبی مردم درون قدیم درون شب چهارشنبه سوری هیزم آتش مـی‌زنند. نام این هیزم‌ها عبارت هست از چرخه، خار و اسپند. اسپند دود و یـا  (اسفند) بـه داخل آتش ریختن از آداب مردم خراسان درون تمام جشن‌ها و مناسبت‌ها است. درون داخل آتش اسپند نمک مـی‌ریزند کـه حالت ترقه و انفجار دارد.

1- رفتن شب قبل از عید هست همـه حتما مـی رفتند و لباس نو مـی پوسیدند. لباس نو  و یـا لباس پاک و تمـیز جزو الزامات نوروز بوده است.

شاید داشتان معروف ملا و لباس نو  او   : آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو . مربوط بـه یکی از همـین جشن های نوروزی باشد.

2- سنت دیگر پولو خوردن (چلو کباب و یـا چلو گوشت) است.  در قدیم عامـه مردم نمـی توانسته اند غذاهای شاهانـه بخورند و پولو یکی از این غذا ها بوده است. لذا حداقل هر فردی سعی مـی کرده کـه سال نو غذای شاهانـه  بخورد و لذا همـه پولو مـی پختند کـه در واقع چلو گوشت است. از این چلو گوشت به منظور روحانی و معلم محل و کدخا و دار و چوپان هم مـی اند. حجم زیـاد برنج به منظور مثلا چوپان باعث مـی شده کـه او پلو را خشک کند و به مرور از آن استفاده کند.

***سفره  هفت سین*************************

بطور یقین نوروز از قدیم الایـام سفره نوروزی داشته است

این سفره کـه یک پرده سفید و یـا رنگی بوده هست را درون مـیهمان خانـه پهن مـی د و بر روی آن دو نوع اشیـا مـی گذاشتند

الف: اشیـایی کـه جنبه نمادی و سمبلیک و آیک داشتند مانند اسپند به منظور چشم زخم .  سیب به منظور زیبایی و محبت – سکه به منظور ثروت –  سماق و یـا سنجد و اناب بـه عنوان مظهر مقاومت درون برابر سختی ها و سبزی بـه عنوان نماد سر خوشی و سر زنده و شادمان بودن و تجدید حیـات. سپند یـا اسفند بـه عنوان رفع بلا و چشم زخم  و دور ارواح خبیثه. سیر نشانـه دارو – گلاب  نشانـه پاکی و زلالی – شمع یـا پیـه سوز  نشانـه خورشید و درخشندگی- سرکه و یـا احتمالا و شیره درون دوران کهن  نشانـه تحول و دگرگونی پذیری.

دوم اقلام خوردنی  مانند:

شیرینی های پارسی ، گالک – کهک – قطاب – نون سرموکی – نون روغنی – انواع خشکبار  مانند برگه هلو و زرد آلو- سمنو و ..

امروزه بـه سفره نوروزی سفره هفت سین مـی گویند.

و معمولا اقلامـی کـه با سین شروع مـی شود درون آن مـی گذارند.

مثلاً سیب را نماد زیبایی و تندرستی و عشق ، سنجد را نماد مقاومت درون مقابل سختی ها ، و سکه را رزق و روزی گفته‌اند. سفره نوروز از زمانـهای کهن بوده اما بـه این صورت بوده‌است کـه سفره‌ای را پهن مـی‌د و در بشقابهای سفالی و یـا فلزی، انواع آجیل‌های خشک‌شده مانند توت خشک، برگه خشک شده زردآلو و هلو و پختیک (پخته شده و خشک شده لبو) و عسل و سرشیر خشک شده، کلوچه، گعگ (کیک) قطاب و نان سرموکی و یـا نان خشکی تنوری و… مـی‌گذاشتند؛ تخم مرغ رنگ‌شده از اجزای اصلی این سفره‌ها بود. درون این سفره، بعضی چیزها فقط جنبه زیبایی و نمادین داشت مانند تخم مرغ و آیینـه؛ ولی سایر چیزها به منظور خوردن و پذیرایی مـیهمانان بوده هست و هر زمان کـه تمام مـی‌شده هست بلافاصله صاحبخانـه ظروف را دوباره به منظور مـیهمانان جدید پر مـی‌کرد.

 

اما اینکه هفت چیز با نام سین باشد، پدیده جدیدی هست و مستندات تاریخی ندارد. البته سفره نوروزی همواره دارای سمبل و نمادها بوده هست اما بـه نظر مـی‌رسد گذاشتن هفت جزء آغازشونده با حرف سین درون سفرهٔ نوروزی پدیده‌ای هست که روایتهای آن بیشتر از اواخر دوره قاجار رایج شده و پیشینـهٔ تاریخی ندارد و توسط رسانـه‌ها فراگیر شده‌است. یکی از ضروریـات عیدنوروز لباس نو و رفتن بوده است، مردان و زنان قبل از فرارسیدن نوروز بـه های زنانـه و یـا مردانـه مـی‌رفتند و شلوغ‌ترین روزهای گرمابه‌ها، همان چند روز سال نو بود. درون گرمابه های قدیمـی کـه معمولاً با چوب و هیزم درون (گرخانـه)Gor Khaneh یـا( آتش خانـه) آب داخل خزانـه را کـه بر روی دیگهای بزرگ قرار داشتند گرم مـی‌کرد، ی ها لازم بوده کـه یک ذخیرهٔ ویژه چوب و هیزم را به منظور روزهای نوروز ذخیره کنند.

  • در قرون گذشته بسیـاری از خانواده‌ها سالی فقط یکبار مـی‌توانستند پلو بخورند و آن هم شب نوروز بود. شب نوروز، همـه مردم و یـا اکثرا پلو یـا چلو خورشت مـی‌خوردند.از این پلو نوروزی به منظور فقرا، سلمانی (آرایشگر) و ی (مسئول آتش ) و برای کدخدای و روحانی(معلم سنتی) محل پیشکش مـی‌بردند. و آنـها با حجم زیـادی از پلو روبرو بودند و ناچار بودند آنـها را خشک کرده و در آینده استفاده کنند.

پهن سفرهٔ نوروزی درون ایران آداب و رسوم خاصی دارد و روی سفره اجزای دیگری به‌ویژه آینـه، شمع، و آب نیز حضور دارند. از دیگر اجزای سفرهٔ امروزی مـی‌شود از ماهی و تخم مرغ رنگ‌شده یـاد کرد.

رفت و پوشیدن لباس نو بخشی از ضروریـات روز نوروز هست که افراد حتما با لباس نو بـه دیدار اقوام و دوستان مـی رفتند درون قدیم معمولا لباس قومـی و ملی هر منطقه ای درون ایران متفاوت بود. بخصوص هر قبیله و ایل ممکن بود نوع کلاهی کـه بر سر مـی گذاشتند متفاوت باشد و در نوروز لباس قومـی معمول بوده هست در بیشتر مناطق ایران یک شنل بشکل عبا مردها بر دوش مـی انداخته اند امروزه رئیس جمـهور افغانستان از این شنل به منظور اعیـاد رسمـی استفاده مـی کند. از دوره رضا شاه پوشش های متفاوت قومـی کـه بعضا نشانـه هایی از تفاخر همراه داشت برچیده شد و لباس سراسری ایران استاندارد کت و شلوار و کلاه فرنگی رسمـیت یـافت.

موضوع هفت سین و یـا هفت شین  اگر چه عدد هفت مقدس بوده اما درون سفره نوروزی جای محکمـی نداشته هست و خیلی استاندارد سراسری درون ایران ندارد و اصولا نباید باور کهنی باشد. آسان‌تر سفرهٔ نوروزی را (منـهای «هفت»ش و «سین»ش) بـه سنت‌ها و باورهای ایرانی متصل کرد.

بنظر مـی رسد هفت شین بیشتر از هفت سین قدمت داشته باشد.

روز نوروز درون زمــان كيـــــــان

مـى نـهادنـــد مـــردم ايــــران

شـهد و شير و و شكـر ناب

شمع و شمشاد و شايه اندر خــان

امشاسپندان و نمادهایشان درون این سفره حضور دارند (شیر بـه نشانـهٔ وهومن، سپند و بیدمشک بـه نشانـهٔ سپندارمذ، ظرف آب و سمنو بـه نشانـهٔ آناهیتا، و …). مثلاً سمنو را کـه تقویت کنندهٔ قوای شمرده مـی‌شده تنـها بـه این دلیل نباید نشانـهٔ آناهیتا دانست، بلکه مـی‌توان بـه این نکات نیز توجه کرد کـه در مراسم آیینی تهیـهٔ سمنوی نوروزی، فقط زنان حتما حضور داشته باشند و مردان راهی بـه آن ندارند.

البته در آیین نوروزی ساسانیـان، عدد «هفت» اهمـیت داشته است. مثلاً درون ”کتاب المحاسن و الاضداد” (به عربی، منسوب بـه جاحظ)، آمده هست که ساسانیـان درون نوروز هفت دانـه را بر هفت ستون مـی‌کاشتند یـا نانی مـی‌پختند از هفت غلهٔ مختلف. اما  اینکه  «هفت سین» را پدیدهٔ پیوسته‌ای بازمانده از دوران پیش از اسلام دانستن، درون حالی کـه اشاره‌ای بـه آن درون دوران اسلامـی (چه درون مـیان فارس‌ها و مسلمانان و چه درون مـیان کردها و زرتشتیـان) که تا قرن بیستم مـیلادی باقی نیست، ادعایی هست که که تا کنون مدرک محکمـی بدست نیـامده است.

چهارشنبه‌سوری جشن‌ ایرانی هست که درون شب آخرین چهارشنبهٔ سال (سه‌شنبه شب) برگزار مـی‌شود. و ریشـه درون ادیـان و سنتهای بسیـار کهن دارد کـه بنوعی پیوند با ادیـان هندو آرین دارد. مراسم چارشنبه سوری شباهت زیـادی بـه جشن دیوالی هندی ها  در هندوستان دارد.

در شاهنامـهٔ فردوسی اشاره‌هایی درباره بزم چهارشنبه‌ای درون نزدیکی نوروز وجود دارد کـه نشان‌دهندهٔ کهن بودن این جشن است. مراسم سنّتی مربوط بـه این جشن ملّی، از دیرباز درون فرهنگ سنّتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده‌است.
واژهٔ «چهارشنبه‌سوری» از دو واژهٔ چهارشنبه — نام یکی از روزهای هفته — و سور بـه معنای جشن و آتش آفروزی ساخته شده هست طبق آیین باستان درون این رو آتش بزرگی بر افروخته مـی شود کـه تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته مـی‌شود. کـه این آتش معمولاً درون بعد از ظهر زمانی کـه مردم آتش روشن مـی‌کنند و از روی آن مـی‌پرند آغاز مـی‌شود و در زمان پ مـی‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من». این جمله نشانگر مراسمـی به منظور تطهیر و پاک‌سازی مذهبی هست که واژه «سوری» بـه معنی «سرخ» بـه آن اشاره دارد. واژه سوری ممکن هست با سور و سوریـا  خدای خورشید درون آیین هندو آرین ارتباط داشته باشد. همانطور کـه ثریـا نیز از نظر زبان شناسی با سوریـا از یک ریشـه است.

تصور این هست که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلاتشان را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمـی و نیرو بـه آنـها بدهد.

در دو جشن بزرگ نوروز و مـهرگان تظلم و دادخواهی و بارعام شاه و رسوم اهدای پیش کش‌ها بسیـار اهمـیت داشت و با تشریفات فراوان اجرا مـی‌شد.. درون نوروز رسمـی درون دربار جاری بود کـه اربابان نقش بندگان را برعهده مـی‌گرفتند و برعکس. خواجه نظام‌الملک طوسی وزیر مشـهور سلاطین سلجوقی نکتهٔ دیگری دربارهٔ جشن نوروز درون زمان ساسانیـان ضبط کرده‌است.

رسم ملکان عجم چنان بوداست کـه روز نوروز و مـهرگان پادشاه اجازهٔ دیدار عامـهٔ مردم را مـی‌داده‌است و هیچ را مانعی از دیدار با شاه نبوده‌است. هر قصهٔ خویش نوشته و شکایت خود را آماده مـی‌کرد و شاه نامـه‌ها و شکایـات مردم را یک بـه یک، بررسی مـی‌کرد. اگر از شاه شکایتی مـی‌شد، موبد موبدان را قاضی قرار داده و شاه از تخت بـه زیر آمدی و پیش موبد بـه دو زانو مـی‌نشست و مـی‌گفت «بدون محابا بین من و این مرد داوری کن. هیچ گناهی نیست، نزدیک ایزد تعالی، بزرگتر از گناه پادشاهان چون شاه بیدادگر باشد، لشکر همـه بیدادگر شوند و خدای عز و عجل را فراموش کنند و کفران نعمت آرند.» بعد موبد بـه داد مردم، رسیدگی کرده و داد بـه تمامـی بستاند و اگری بر ملک، دعوی باطل کرده بود، عقوبتی بزرگ بـه او مـی‌داد و مـی‌گفت «این سزای آن هست که بر شاه و مملکت وی عیب جوید.» درون نوروز هر کـه ضعیف تر بود، نزدیکتر بـه شاه بود وانی کـه قویتر بودند، حتما دورتر از شاه جای مـی‌گرفتند. از زمان اردشیر که تا زمان یزدگرد بزه گر (یکم)، این رسم بر جا بود. یزدگرد روشـهای پدران را بگردانید.
خواجه نظام‌الملک طوسی، یزدگرد یکم را بـه عنوان پادشاهی کـه این رسم را برانداخته، معرفی کرده‌است ولی درون واقع این رسم توسط یزدگرد دوم، لغو شده‌است

توجهی کـه نوروز درون دوران ساسانیـان از آن برخوردار بود، درون موسیقی نیز منعاست. درون مـیان نام آهنگ‌های زمان ساسانی کـه شاعران ایرانی دوران‌های متأخرتر منوچهری و نظامـی آنـها را ضبط کرده‌اند، نام‌های نوروز و ساز نوروز، نوروز بزرگ، نوروز قباد مـی‌آید
چارشنبه سوری و نوروز درون خارج از حوزه جغرافیـایی نوروز
ایرانیـان بیرون از ایران بـه ویژه درون اروپا و آمریکا و کانادا چند دهه هست که جشن‌های نوروزی را از جمله چهارشنبه سوری بصورت گروهی برگزار مـی‌کنند.
از دوره بوش روسای جمـهور آمریکا هر سال پیـام نوروزی به منظور ایرانیـان مـی‌فرستند. اوبا سال 1388 به منظور اولین بار پیـامـی مبنی بر تقاضای آشتی با ایران ایراد کرد. سال 92 وزیر خارجه آمریکا مـیزبان گروهی از ایرانیـان درون کاخ سفید بود و امسالدر روز چهارشنبه سوری ۱۳۹۳ به منظور اولین مـیشل اوباما درون مراسم سفره نوروزی کاخ سفید سخنرانی کرد.

و باراک اوباما درون پیـام خود گفت:

«با درود، نوروزتان مبارک و پیروز.
هفته پیش همسر من مـیشل کمک کرد که تا در اینجا نوروز را جشن بگیریم.
این جشن بزرگداشتی بود به منظور فرهنگهای گوناگون، غذا، موسیقی و دوستی جوامع مـهاجری کـه هر روزه خدمات فوق‌العاده‌ای درون ایـالات متحده ارائه مـی‌کنند.

مـیشل اوباما و  اوباما تبریک نوروز بـه زبان فارسی

اگر درون خاطر داشته باشید  سال گذشته این جان کری وزیر امور خارجه  آمریکا بود کـه جشنی ویژه به منظور نوروز درون نظر گرفت و امسال اما  این بانو مـیشل اوباما بود کـه پیش دستی کرد و مراسم نوروز را دو هفته ای قبل از آعاز سال برگزار کرد.

مـیهمانی نوروزی کاخ سفید بـه مـیزبانی مـیشل اوباما و با حضور گروهی از صاحبانب و کار، مدیران مدارس، مسئولان و هنرمندان برگزار شد. در این جشن کـه  چهارشنبه ۱۱ مارس برگزار شد، خانم اوباما بـه زبان فارسی نوروز را تبریک گفت و در مورد سفره هفت سین کاخ سفید توضیح داد.

او گفت: “کاخ سفید خانـه تنوع و فرهنگ و سنت هایی هست که کشور ما را ساخته است. نوروز یکی از این سنت هاست.”بانوی اول آمریکا گفت: “بیش از سه هزار سال هست که خانواده ها و جوامع درون خاورمـیانـه، آسیـا و سایر نقاط جهان، از جمله درون آمریکا، نوروز را کـه نشانـه آغاز بهار هست جشن مـی گیرند.”

خانم اوباما نوروز را فرصتی به منظور اندیشیدن بـه آنچه درون سال گذشته اتفاق افتاده و برنامـه ریزی به منظور سالی پر از سلامتی و کامـیابی توصیف کرد.او گفت کـه کاخ سفید سفره هفت سین خود را چیده هست و درون آن از جمله سبزه (به نشانـه تولد دوباره و نو شدن طبیعت)، سیب (به نشانـه سلامت و زیبایی) و سماق (به نشانـه طلوع خورشید) گذاشته شده است.

کاخ سفید از مـیهمانان جشن با غذاهای سنتی پذیرایی کرد و گروه راه ابریشم هم برنامـه اجرا کرد. نکته جالب توجه این کـه خانم اوباما از هفت سین هم بـه زبان فارسی یـاد کرد و البته یکی دو  بهم  بـه سبک ایرانی‌ها زد! که تا نشان دهد کـه تنـها چند کلمـه فارسی نوروز مبارک درون ابتدای کار نبود کـه او از ایرانی‌ها آموخت.

ویدئوی سخنان خانم اوباما را مـی توانید درون این آدرس یوتیوب ببنید  با این توضیح کـه تا یک روز قبل از تحویل سال نو نزدیک بـه 350 هزار نفر از این فیلم 5 دقیقه‌ای دیدن د.

برای هزاران سال، این زمانی بوده هست برای جمع شدن درون کنار خانواده و دوستان و به استقبال بهاری نو و سالی نو رفتن. هفته پیش همسر من مـیشل کمک کرد که تا در اینجا نوروز را جشن بگیریم.  [این جشن] بزرگداشتی بود به منظور فرهنگهای گوناگون، غذا، موسیقی و دوستی جوامع مـهاجری کـه هر روزه خدمات فوق العاده ای درون ایـالات متحده ارائه مـی کنند.
مایلم از این فرصت استفاده کنم که تا بار دیگر مستقیما با مردم و رهبران ایران سخن بگویم.

از دریـای کاسپی که تا تبریز که تا شیراز که تا خلیج فارس کـه آماده این جشن مـی شوید که تا شکرگزاری کنید و به آینده نگاه کنید.

اوباما این پیـام نوروزی را با خواندن یک بیت از حافظ خاتمـه داد: “نوبهار هست در آن کوش کـه خوشدل باشی / کـه بسی گل بدمد باز و تو درون گل باشی”

باراک اوباما رئیس جمـهور آمریکا درون پیـام نوروزی خطاب بـه مردم و سران ایران، آنـها را بـه استفاده از “بهترین فرصت” درون دهه های اخیر به منظور بهبود روابط مـیان دو کشور فراخواند.خبرگزاری ها،‌ اوباما درون این پیـام ضبط شده گفت کـه مذاکرات هسته ای مـیان ایران و گروه 1+5 پیشرفت هایی را ثبت کرد اما همچنان اختلاف نظرهایی وجود دارد.این پیـام بـه صورت فیلم ضبط شده بـه همراه ترجمـه زیرنویس فارسی منتشر شد.اوباما ادامـه داد: این لحظه دوباره درون آینده ای نزدیک باز نخواهد گشت. معتقدم دو کشور دارای فرصت تاریخی به منظور حل مسالمت امـیز مسئله هسته ای هستند فرصتی کـه نباید آن را از دست بدهیم. روزها و هفته های آینده درون موضوع هسته ای سرنوشت ساز خواهد بود.اوباما اضافه کرد: افرادی درون دو کشور ایران و امریکا و دیگر کشورها خواهان حل دیپلماتیک مسئله هسته ای نیستند.وی ادامـه داد: سران ایران گزینـه هایی را درون دست دارند. اینکه کشور خود را درون وضعیت فعلی و انزوا و تحریم ها نگه دارند یـا اینکه درون مسیر افزایش بازرگانی و سرمایـه گذاری با دیگر کشورهای جهان قرار دهند.اوباما خطاب بـه ایرانی ها گفت:‌ پیـام من بـه شما ملت ایران این هست که ما حتما باهم با صدای بلند بر آینده ای کـه برای‌ آن تلاش مـی کنیم پافشاری کنیم. امسال بهترین فرصت را درون دهه ها به منظور تلاش به منظور اینده ای متفاوت مـیان دو کشور داریم. دست یـابی بـه توافق هسته ای درون باز درها بـه سوی آینده ای بهتر به منظور شما کـه چیزهای زیـادی را بـه جهان ارائه کردید سهم خواهد داشت.

باراک اوباما رئیس جمـهوری آمریکا درون پیـامـی ویدئویی بـه مردم و رهبران ایران بـه مناسبت عید نوروز مـی‌گوید امسال “بهترین فرصت چند دهه اخیر” به منظور پیگیری آینده‌ای متفاوت مـیان دو کشور بـه وجود آمد.

به گفته رئیس جمـهوری آمریکا، مذاکرات اتمـی مـیان ایران و قدرت‌های جهانی پیشرفت‌هایی داشته اما همچنان اختلافاتی باقی مانده است.

آقای اوباما درون پیـام تبریک نوروز کـه در وبسایت کاخ سفید منتشر شده هست با اشاره بـه “فرصت” پیش آمده درون مذاکرات اتمـی با ایران تاکید کرد: “این فرصت شاید دوباره بـه زودی تکرار نشود. معتقدم کـه ملت‌های ما موقعیتی تاریخی به منظور حل مسالمت آمـیز این موضوع دارند، فرصتی کـه نباید از دست بدهیم.”

رئیس جمـهوری آمریکا درون این پیـام با اشاره بـه سفره هفت سین و نمادهای آن به منظور امـیدواری بـه سال جدید افزود: “پیـام من بـه شما، ملت ایران، این هست که ما حتما با همدیگر به منظور آینده ای کـه در پی آن هستیم پافشاری کنیم.”

آقای اوباما خطاب بـه مردم و رهبران ایران گفت: “در حالی کـه دور سفره هفت سین جمع مـی شوید، از تهران که تا شیراز که تا تبریز، از سواحل دریـای خزر که تا کرانـه های خلیج فارس، به منظور برکت‌هایی کـه دارید شکرگزارید و به آینده مـی‌نگرید. امسال ما بهترین فرصت را درون چند دهه اخیر به منظور پیگیری آینده‌ای متفاوت به منظور کشورهای‌مان داریم.”

مـیشل اوباما همسر رئیس جمـهوری آمریکا هفته قبل درون کاخ سفید مـهمانی نوروز برگزار کرد

آقای اوباما این پیـام نوروزی را با خواندن یک بیت از حافظ خاتمـه داد: “نوبهار هست در آن کوش کـه خوشدل باشی / کـه بسی گل بدمد باز و تو درون گل باشی”

در سال‌های اخیر روسای جمـهوری آمریکا بـه مناسبت آغاز سال نو خورشیدی پیـامـی با محتوای شادباش‌ نوروزی منتشر کرده‌اند و هفته قبل مـیشل اوباما همسر رئیس جمـهوری آمریکا درون کاخ سفید مـهمانی نوروز برگزار کرد.
بی بی سی هم گزارش داد: اوباما با اشاره بـه اینکه “یک توافق هسته‌ای مـی‌تواند درها را بـه آینده‌ای روشن‌تر باز کند” گفت سران ایران “در صورتی کـه بخواهند گام‌هایی معنی‌دار و قابل راستی‌آزمایی بردارند که تا به دنیـا تضمـین دهند کـه برنامـه اتمـی‌‌شان فقط با اه صلح آمـیز است” دو راه پیش رو دارند:

“اگر نتوانندبا توافقی منطقی موافقت کنند ایران را درون مسیر امروزی خود نگه خواهند داشت. راهی کـه ایران و ایرانیـان را از بخش بزرگی از دنیـا منزوی کرده است، دشواری‌های زیـادی به منظور خانواده‌های ایرانی بـه بار آورده است، و بسیـاری از جوانان ایرانی را از کار و فرصت‌هایی کـه شایستگی آنـها را دارند محروم کرده است.”

“از طرف دیگر، اگر سران ایران با توافقی منطقی موافقت کنند این موضوع مـی‌تواند بـه مسیری بهتر بیـانجامد: مسیر فرصت‌های بهتر به منظور مردم ایران، تجارت و رابطه بیشتر با جهان، سرمایـه‌گذاری‌های خارجی بیشتر و فرصت‌های شغلی از جمله به منظور جوانان ایرانی، تبادلات فرهنگی بیشتر و فرصت‌هایی به منظور سفر دانشجویـان ایرانی بـه دیگر کشورها، همکاری‌های بیشتر درون زمـینـه‌هایی مانند علوم و فن‌آوری و نوآوری.”

اوباما این پیـام نوروزی را با خواندن یک بیت از حافظ خاتمـه داد: “نوبهار هست در آن کوش کـه خوشدل باشی / کـه بسی گل بدمد باز و تو درون گل باشی”

حسادت عرب ها بـه  پیـام نوروزی اوباما  و  جان کری

و یـاد آوری نام بین المللی و رسمـی خلیج فارس کـه در آمریکا پرشن و یـا پرژن گلف هست.  هر دو  از این نام درون پیـام خود یـاد د. اما القدس العربی نوشت اقدام جان کری وزیر خارجه آمریکا درون به کار بردن عبارت خلیج فارس ممکن هست به ایرانی بودن دامادش ربط داشته باشد. روزنامـه القدس العربی چاپ لندن با اشاره بـه تبریک جان کری وزیر خارجه آمریکا بـه مناسبت عید نوروز درون صفحه توئیتر خود و کاربرد خلیج فارس درون آن نوشت روزنامـه های عربی این موضوع را بسیـار پوشش داده اند و درباره ارتباط آن با داماد ایرانی جان کری مطالب زیـادی نوشته اند. جان کری درون بخشی از تبریک نوروزی خود گفته است: واقعا به منظور من افتخار هست که بعد از رییس جمـهور آمریکا، نوروزی پر از سلامت و شادی به منظور همـه افرادی کـه این عید را درون سراسر جهان، درون آسیـا و قفقاز، درون منطقه خلیج فارس و افرادی کـه در آمریکا جشن مـی گیرند آرزو کنم . بـه نوشته روزنامـه کاربران پایگاههای اجتماعی این اظهارات را نشان تمایل و تعهد جان کری بـه ایران دانسته و آنرا بـه ایرانی بودن دامادش ربط داده اند. پایگاههای اجتماعی بـه همـین علت تصاویر فراوانی از جان کری و همسر ایرانی اش منتشر کرده و نوشته اند: آقایـان! این و داماد ایرانی جان کری است. آیـا پیـام را دریـافت کرده اید؟ برخی نیز اقدام جان کری را درون به کار بردن عبارت خلیج فارس تحریک آمـیز دانسته اند.

ادعای روزنامـه عربی درون باره جان کری درون شرایطی مطرح شده هست که باراک اوباما رئیس‌جمـهور آمریکا نیز درون پیـام نوروزی خود از خلیج فارس نام برد.

نوروز درون هندوستان
بر اساس کتاب نقش پارسی بر احجار هنددر هندوستان درون دوره گورکانیـان مراسم نوروز درون دربار برگزار مـی شده هست اگرچه درون دو قرن اخیر نوروز رسمـیت ندارد اما درون شـهر لکنو برگزاری نوروز همواره برگزار شده هست در شـهر لکنو روز نوروز مراسم مـهمـی به منظور شیعیـان هست آنـها درون روز نوروز جشن برگزار مـی کنند اساس این مراسم را درون این موضوع مـی دانند کـه حضرت علی درون روز نوروز بـه امامت رسیده هست منبع این حدیث بـه منابع اهل سنت برمـی گردد کـه نوشته اند علی رض روز نیروز بـه امامت رسید.

قبلا درون شـهر لکنو نوروز را با شکوه و همراه با جشن بـه سبک جشن  هولی برگزار مـی د اما اکنون تحت تاثیر روحانیون اعمال شادی آفرین و رنگ پاشی انجام نمـی شود. و بیشتر درون بین شیعیـان این جشن باقی مانده است
بر سقف تالار آشوکای کاخ راشتراپاتی ریـاست جمـهوری هند (بزرگترین مجموعه کاخ های جهان ساخته دوره استعمار) دو شعر درون مورد نوروز  نقاشی شده کـه با جملات زیر شروع مـی شود.
*صحرا رخ خود ز ابر نوروز بشست – این دهر شکسته دل بـه نو گشت درست.
*همـیشـه که تا که ز تأثیر ابر نوروزی. چمن شود ز ریـاحین چو جنّت المأوی
در سراسر هند یک جشن ملی بسیـار مـهم برگزار مـی شود کـه به آن هولی مـی گویند این جشن بسیـار شباهت بـه نوروز دارد فلسفه این جشن تازه شدن فصل هست و زمان آن اولین کامل شدن قرص ماه درون پایـان فصل سرما هست معمولا این روز بین 25 اسفند که تا 5 فروردین برگزار مـی شود.

شرح  نوروز  در سفرنامـه ها **********

 پیش از صفویـان از جهانگردانی کـه سفرنامـه بـه یـادگار گذاشته باشند، بجز مارکوپولو (Marcopolo) سیـاح معروف اهل ونیز ایتالیـا و روی گونزالس کلاویخو،(Ruy Gonzáles de Clavijo) سفیر و جهانگرد شـهیر اسپانیـایی و چند بازرگان و تاجر دیگر اهل ونیز،ی دیگر قابل شناسایی نیست یـا دست کم از آنـها اثری بـه جا نمانده است.

انگلبرت کمپفر (Engelbert Kaempfer)، پزشک و طبیعی‌دان اهل آلمان کـه در دوره شاه سلیمان صفوی بـه ایران سفر کرد، از دیگر سیـاحانی هست که درون سفرنامـه خود بـه نوروز و آداب و رسوم ویژه آن مـی‌پردزاد. وی درون بخشی از سفرنامـه خود درباره نوروز مـی‌نویسد: «ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺁﺩﺍﺏ ﻭ ﺭﺳﻮﻡ ﺍیرانیـان قدیم ﺑﻪجای ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ بزرگ‌ترین ﻭ ﺩﺭﺧﺸــﺎﻥﺗﺮین ﺟﺸﻦ ایرانیـان ﺑﻪﺷﻤﺎﺭ مـیﺭﻭﺩ. ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺍین ﺭﻭﺯ ﺟﺎﻣﻪ ﻧﻮ مـیﭘﻮﺷــﻨﺪ. ﺩﻭﺳــﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎیـان ﺑﻪ دیدن یکدیگر مـیﺭﻭﻧﺪ، مـهمانیﻫﺎ ﺑﺮﭘﺎ مـیﺷــﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻔﺮیح مـیﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ. ﺗﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ بعضی ﻣﻮﺍﺭﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳــﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺟﺸــﻦﻫﺎ ﻭ ﻣﻬﻤﺎنیﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎیـان مـیﺭﺳﺪ»


کمپفر ادامـه مـی‌دهد: «ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻧﻮﺭﻭﺯ چنین ﺍﺳﺖ کـه ﺩﺭ مـیداﻥﻫﺎی ﻋﻤﻮمـی ﺑﺎ ﻧﻘﺎﺭﻩ، ﺷــیپور ﻭ ﺳﻨﺞ ﺍﺯ نیمـه ﺷــﺐ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪگی مـی کنند. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣــﺮﺩﻡ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﺤﻞ کار ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ترک مـیﮔﻮیند ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ هیـاهو ﻭ ﺧﻮﺷــﺤﺎلی ﺑﻪ ﻣﺴـﺎﺟﺪ، مـیدانﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥﻫﺎی ﻋﻤﻮمـی روی مـیﺁﻭﺭﻧــﺪ. ﻫﻤﻪ ﺑــﻪ ﻫﻢ تبریک مـی گویند، ﻫﻤــﻪﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷــﺎﺩی ﻭ ﺳــﺮ ﺯﻧﺪگی ﺍﺳــﺖ.

ﺑــﺎﺯی مـی کنند، ﺳــﺮ ﺑﻪ ﺳــﺮ ﻫﻢ مـیﮔﺬﺍﺭﻧﺪ و با همدیگر ﺻﺤﺒﺖ مـی کنند. ﺷــﻌﺮﺍ ﻭ ﻫﻨﺮپیشگان ﻋﺮﺽ ﻫﻨﺮ مـی کنند، ﺩﺭ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻭ ﺩﺳﺘﻪﻫﺎی ﻣﺬهبی ﺷﺮکت مـی جویند ﺗﺎ این کـه ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﭘﺎیـان مـیﺭﺳﺪ ﻭ ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺑﺎﺯ ﻫﺮ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ دیورای ﺧﻮﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﺸــﻦ ﻭ ﺷــﺎدی ﺭﺍ مـی گیرﺩ ﻭ بخشی ﺍﺯ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺎﺩی ﻭ ﺧﻮشی ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺧﻮیشان ﺧﻮﺩ مـیﮔﺬﺭﺍﻧﺪ».

خانم کارلا سرنا(Carla Serena)، جهانگرد معروف ایتالیـایی نیز نوروز و آیین های باشکوه آن را کـه در دوران ناصرالدین شاه و روزهای حضورش درون تهران بـه چشم دیده، بـه زیبایی توصیف کرده است. خانم سرنا گفته است: «وقتی کـه من درون تهران بودم، بـه مناسبت فرا رسیدن نوروز، طبق آداب و روسم کشور، درون قصر شاه مقدمات برگزاری «سلام» فراهم مـی شد.


مراسم جشن و عید درون مشرق زمـین بعد از غروب آفتاب آغاز مـی شود، درون آن سال کـه من درون تهران بودم، شب نوروز تعداد زیـادی از درباریـان صاحب نام، به منظور عرض شادباش بـه قصر شاه رفته بودند ولی بـه آنان خبر داده شده بود کـه فردای آن روز مراسم سلام برگزار نخواهد شد.

کاشف بـه عمل آمد چون درون دربار ایران بـه انجام هیچ کاری بدون م با منجمان اقدام نمـی کنند، شاه درون این مورد نیز خواسته یـا ناخواسته نظر «منجم باشی» را خواسته بود و او بـه علت نزدیکی ستاره ها (قران کواکب) روز دوم نوروز را به منظور برگزاری مراسم سلام مناسب تشخیص داده بود. مردم تهران از این کـه سلام نوروزی بـه یک روز بعد افتاده بود، شگفت زده شدند، ولی بـه زودی شگفتی آنـها بـه خوشحالی گرایید، زیرا آنـها باران سیل آسایی را کـه در اولین روز سال درون تهران با گرفته بود، بـه چشم دیدند. درون نوروز آن سال (1295 ه.ق، 22 مارس 1878 م) بـه عنوان اولین روز سال و آغاز بهار، روز دوم فروردین اعلان شد. بـه همان اندازه کـه در روز پیش آسمان عبوس و گرفته و ابری و گریـان بود، روز دوم فروردین هوا آفتابی و دل انگیز شد و با طراوت بهاری دو چندان شادی فرا رسیدن نوروز، مردم را درون تهران غرق درون شادی و سرور کرد.»

مراسم با شکوه «سلام نوروزی» درون حضور ناصرالدین شاه برگزار شد. مادام کارلاسرنا درون باره این مراسم گفته است: «آن روز من به منظور شرکت درون مراسم سلام و حضور درون جایگاه کـه وزیر امور خارجه به منظور هیـات های نمایندگان خارجی و اروپاییـان مقیم تهران درون نظر گرفته بودند، دعوت شده بودم. این جایگاه، درون حیـاط درونی قصر درون سمت چپ تالار واقع شده بود و برای تماشای همـه حاضران و تمام جزئیـات مراسم و تشریفات سلام، جای بسیـار مناسبی بود. درون خیـابانی کـه به قصر منتهی مـی شد، آنچنان انبوه جمعیت همـه جا را پر کرده بود کـه خیلی با زحمت توانستم جایی به منظور عبور باز کنم.همـه زیباترین لباس های خود و در واقع «رخت نو» خود را پوشیده بودند، چون مردم باور دارند کـه در نوروز پوشیدن لباس نو خوشبختی مـی آورد. تعداد زیـادی از جمعیت کلاه هایی بر سر گذاشته بودند کـه برای این مراسم خریداری شده بود. من عبور نمایندگان خارجی را کـه همگی با لباس های بـه تمام رسمـی و شکوه و شوکت خاصی به منظور شرکت درون «سلام نوروز» مـی رفتند، بـه چشم دیدم. وزیران مختار کشورهای خارج درون دربار ایران معمولاً پیش از آن کـه شاه بـه تالار بیـاید، درون «عمارت خورشید» حضور مـی یـابند.»

«این نمایندگان از جانب دولت های متبوع شان توسط مترجمان خویش، بـه شاه سال نو را تبریک مـی گویند و شاه هم بـه همان ترتیب و از طریق همان مترجمان جواب لازم را مـی دهد. نظامـیان درون صف های مرتب و با آهنگ دسته موزیک درون ردیف های اول، از خیـابان ها مـی گذشتند. درون مـیدان «توپخانـه» توپچی ها، مـیان گلوله های طلایی و نقره ای رنگ توپ، کـه آنـها را بـه صورت هرم درون آورده بودند و زیر آفتاب مـی درخشیدند و دستگاه های توپ کـه آنـها را هم خوب جلاداده بودند، ایستاده و آماده شلیک بودند.

مقامات بلندپایـه کشوری و افسران ارتش، روسای ادارات مختلف ، طبقات روحانی، وقایع نگار، ملک الشعرای دربار و جمعیتی از قشرهای دیگر کـه همـه به منظور عرض شادباش بـه شاه و مالک الرقاب خویش راهی قصر بودند، سر که تا سر خیـابان ها را پر کرده بودند. فراشان با سینی های پر از «شیرینی» روی سر کـه روی آنـها روپوش زربفتی نیز انداخته بودند بـه هر سو درون رفت و آمد بودند. عده زیـادی زن با «چادرهای نو و زردوزی شده» از کنار من مـی گذشتند. جلای کفش های ساغری سرخ، زرد، آبی و سبزرنگ آنان از دور داد مـی زد کـه برای اولین بار هست آنـها را مـی پوشند.کودکان با موهای حنایی رنگ و دست و ناخن های حنازده خود را به منظور عید آراسته بودند. درون وسط پیـاده روها، تعدادی سوار بـه همراه فراش و جلودار بـه عیددیدنی بزرگ ترهای خانواده و قوم و خویش های خود مـی رفتند، چون درون ایران نیز مانند اروپا عادت دید و بازدید سال نو سخت مرسوم است. این موکب سواران درون راه گاهی با کالسکه های اعیـان و اشراف ایرانی و گاهی با دَم و دستگاه مجلل سفیران بیگانـه تلاقی مـی د.»

سفرنامـه‌ جملی کارری، (Gemelli Careri) نیز متضمن یـادداشت‌هایی درون زمـینـه‌ی مشاهدات و مطالعات این جهانگرد ایتالیـایی درون شـهرهای جلفا، تبریز،‌ قم، اصفهان، شیراز، بندرلنگه و روستاها و دهکده‌های ضمن راه است. این سفرنامـه، از مدارک جالب و ارزشمندی هست که وضع عمومـی جامعه ایران درون اواخر دوران صفویـه را تشریح کرده است. و از آن جهت مفید و قابل بررسی هست که با ظرافت تمام، مشاهدات خود را از شـهرهای ایران و مردم و آداب و رسوم آنان بیـان کرده است. درون این سفرنامـه آورده شده است:

«آغاز سال شمسی ایرانیـان،‌ نوروز یـا نخستین روز بهار هست که مدت شب و روز درون آن با هم مساوی مـی‌گردد. درون عید نوروز بزرگان به منظور عرض تبریک بـه حضور شاه مـی‌رسند و نسبت بـه وسع و امکان خود سکه‌های زرین و هدایـایی تقدیم مـی‌کنند. حتی خان‌هایی کـه به علت دوری راه نتوانند بـه حضور شاه برسند، بـه وسیله چند تن از غلامان و کنیزان خود،‌ کـه لباس فاخر بر تن مـی‌کنند، هدیـه‌ نوروزی خود را بـه محضر شاه مـی‌فرستند.ایرانیـان درون این روز لباس نو مـی‌پوشند. حتی اگری پول هم نداشته باشد، مبلغی از دیگران قرض مـی‌کند و برای خود و بستگان و خانواده‌اش لباس تهیـه مـی‌کند. زیرا معتقدندی کـه سال نو را با لباس کهنـه آغاز کند، از خوشی‌های تازه‌ سال جدید بی‌بهره خواهد ماند. از دیگر مراسم عید نوروز، یکی هم آماده انواع غذاهای لذیذ درون خانـه‌ها و پذیرایی گرم از دوستان و آشنایـان است.»

نوروز، جشن کهن ایرانی همراه با آیین‌ها و مراسم غنی و پربارش همواره مورد توجه جهانگردان و سفرنامـه‌نویسان کـه به این سرزمـین سفر کرده‌اند، قرار گرفته هست و آن‌ها را واداشته که تا در آثار خود مطالبی را درون وصف این جشن دیرینـه بیـان کنند. سفرنامـه‌ها به‌عنوان یکی از منابع مـهم شناخت ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی جوامع همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. این منابع علاوه بر بیـان اوضاع سیـاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع، دارای اطلاعات فراوان و ارزنده‌ای نیز درباره آداب و رسوم، آیین‌ها و خلقیـات و روحیـات مردم‌اند. از زمان صفویـه که تا پایـان دوره قاجار، جهانگردان و مبلغان مسیحی بسیـاری بـه ایران آمدند کـه از آنان سفرنامـه‌هایی نیز بـه یـادگار مانده است. سفرنامـه‌هایی کـه دربردارنده اطلاعات ارزشمندی درباره فرهنگ و آداب و رسوم مردم ایران درون طول این اعصار است. نوروز، یکی از موضوعاتی هست که جهانگردان اروپایی کـه در طول تاریخ بـه ایران سفر کرده‌اند، همواره بـه آن توجه کرده و مطالبی را درون وصف آن بـه رشته تحریر درآورده‌اند. درون برنامـه گذشته بـه چند سفرنامـه سری زدیدم و آداب و رسوم نوروز را از نگاه برخی از این جهانگردان اروپایی بـه تصویر کشیدیم و اینک سفرنامـه های دیگری را با هم ورق مـی زنیم.

پیتر دلاواله (Pietro Della Valle)، جهانگرد ایتالیـایی درون دوران شاه عباس صفوی بـه ایران سفر کرد. وی سفرنامـه باارزشی درباره ایران، ترکیـه و هند از خود برجای گذاشت کـه دربردارنده اطلاعاتی از آداب و رسوم و اوضاع اجتماعی، سیـاسی و اقتصادی این جوامع است.


وی درون بخشی از سفرنامـه خود بـه نوروز نیز اشاره کرده و نوشته هست که «ایرانیـان آغاز بهار را کـه ابتدای سال شمسی است، ‌نوروز مـی‌گویند و فرارسیدن آن را جشن مـی‌گیرند. این جشن عبارت هست از عیدی زیردستان بـه بزرگترها (به این مناسبت شاه نـه تنـها از تمام وزرا،‌ بلکه از سراسر مملکت هدایـایی دریـافت مـی‌کند) و پوشیدن لباس نو و خوردن و نوشیدن و گردش درون خارج از شـهر. معمولاً هراز نوروز بـه بعد به منظور خود روزی را انتخاب مـی‌کند و طی آن بـه گردش و تفریح مـی‌پردازد»


رابرت استودارت(Robert Stodart)، کـه در زمان شاه عباس اول صفوی بـه ایران آمد، اشاره کوتاهی نیز بـه نوروز دارد و دراین‌باره مـی‌نویسد: «امروز یکی از جشن‌های بزرگ ایرانیـان هست و به منظور آن اهمـیت خاص قایلند. از این لحاظ بهترین لباس‌های خود را مـی‌پوشند و به‌دیدن یکدیگر مـی‌روند و تحف و هدایـا مـی‌برند کـه پیشکش مـی‌نامند و هرقدر هم کم‌بها باشد با امتنان مـی‌پذیرند.»

ژان شاردن (John Chardin) جهانگرد، بازرگان، ایران شناس، و محقق فرانسوی کـه در دوران صفویـه مدتی درون ایران زندگی کرده هست شرح کامل مشاهدات خود را درون هشت مجلد منتشر کرده است.


سفرنامـه شاردن درون مـیان سفرنامـه هایی کـه سایر جهانگردان و سیّاحان درون باره ایران فراهم آورده اند، جایگاه ممتاز و ویژه ای دارد و به منزله دایره المعارفی کامل ایران شناسی هست که توانست درون کوتاهترین مدت ایران و ایرانی را بـه اروپائیـان و جهانیـان بشناساند. درون سفرنامـه شاردن درباره نوروز آمده هست که: «در ایران همـیشـه درون موقع ورود آفتاب بـه برج حمل خواه شب باشد و خواه روز، سال جدید اعلام مـی شود. ایرانیـان درون این ایـام یک جشن ملی بـه نام نوروز دارند کـه آن را بـه طرز بسیـار باشکوهی برگزار مـی کنند. فی المثل سه روز تمام طول مـی کشد و در بعضی مقامات، مانند دربار، که تا هشت روز ادامـه دارد.


در اصفهان درون همـه روزهای عید، درون مقابل درون کاخ شاهنشاه، مراسم سرور با و طرب، آتش بازی و صحنـه های کمدی، بـه مانند هفته بازار برگزار مـی گردد و هر فردی هشت روز عید را با شادی بی پایـان بسر مـی برد. درون ایـام نوروز، درون تمام هشت روز، گردش و تفریح درون خارج شـهر بـه طرز بی سابقه ای جریـان دارد. هری هدایـا و تحفه های فراهم مـی کند، و روز عید به منظور یکدیگر تخم مرغ های منقش ارسال مـی دارند. روایت مـی کنند کـه ایرانیـان درون تمام ادوار (تاریخ خود) درون ایـام نوروز بـه یکدیگر تخم مرغی هدیـه مـی داده اند، چون تخم مرغ نشان پیدایش حیـات و آغاز تکوین موجودات است.

بزرگان کشور بعد از تحویل بـه برج حمل، به منظور تهنیت عید نوروز بـه حضور شاهنشاه مـی روند، هر یک هدیـه ای از گوهر های گرانبها و جواهرات قیمتی منسوجات و عطریـات عالی و و نوادر دیگر، اسب و نقدینـه و غیره بر حسب مقام و مقدور خویش بـه حضور ملوکانـه تقدیم مـی دارند. این رسم مسلم مشرق زمـین هست که کوچکان بـه بزرگان مـی بخشند و دارایـان بـه ناداران مـی دهند و از دهقان که تا سلطان این سلسله مراتب، درون داد و دهش مراعات مـی گردد.


اشخاص مومن و متدیّن درون صورت امکان تمام ساعات نخستین روز عید سال جدید را با دعا و عبادت درون منزل خویش مـی گذرانند. این گروه درون طلیعه صبحدم  شستشو و   مـی کنند و آنگاه پوشاک بسیـار تمـیزی مـی پوشند، نماز عادی و فوق العاده روز را مـی خوانند و به قرائت قرآن و کتب نفیس خویش مشغول مـی گردند و با زهد و عبادت آرزومندند کـه سال نو را بـه خوشی و خرمـی بسر برند.»

فرد ریچاردز(Frederick Richards)، ‌عضو انجمن سلطنتی نقاشان و حکاکان انگلستان، درون نخستین سال‌های حکومت بعد از قاجار، بـه ایران سفر کرده است. ریچاردز ‌نوروز را درون اصفهان گذرانده و شرح توصیفات خود را این‌گونـه آورده است: « جشن نوروزی دو هفته بـه طول مـی‌انجامد. درون طی این مدت،‌ دید و بازدیدهای خانوادگی انجام مـی‌گیرد و شیرینی و نقل درون خانـه‌های ایرانیـان فراوان است. ایرانیـان بـه این سنت قدیمـی اعتقاد دارند کـه «هردر بامداد نوروز، قبل از سخن گفتن، دهان خود را شیرین کند و بدن خود را بـه روغن بیـالاید، درون آن سال اتفاقات ناگوار برایش پیش نخواهد آمد.» سیزده نوروز مردم بـه فضای سبز مـی روند


تصویر جشن خانوادگی و چوب بازی

تقریباً همـه‌ مردم بـه مـی‌روند و جامـه‌ نو درون بر مـی‌کنند. هنگامـی کـه مراسم بامداد نوروز پایـان مـی‌یـابد، ‌آن عده از مردم اصفهان کـه مـی‌توانند، ‌با شتاب بـه سوی زاینده‌رود مـی‌روند که تا بعدازظهر و عصر را درون کنار رود بگذرانند. درون این روز بـه خصوص،‌ پل خواجو محبوبیت بیشتری دارد و عده‌ی زیـادی بـه آنجا مـی‌روند.»

«یـاکوب ادوارد پولاک» (Jakob Eduard Polak)، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه بود کـه به دعوت امـیرکبیر به منظور تدریس درون دارالفنون بـه ایران آمد. درون سفرنامـه او درباره نوروز آمده هست که: « جشن سال نو درون زندگی عمومـی و خصوصی ایرانیـان امری بسیـار مـهم است. از دو سه ماه پیش از عید تهیـه‎ مقدمات آن شروع مـی‎شود. مقادیر معتنابهی شیرینی درون شـهرهای اصفهان و یزد ساخته مـی‎شود کـه آن را با کاروان‎ها بـه سراسر مملکت مـی‎فرستند. مصرف شیرینی از حدود تصور و خیـال آدمـی هم فراتر مـی‎رود. اصولا ایرانی‎ها درون هر سن و سالی کـه باشند بـه شیرینی سخت علاقمندند؛ اما درون نوروز حتی فقیرترین افراد نیز حتما انباری از شیرینی داشته باشند و همچنین به منظور دوستان و خویشاوندانشان از آن بفرستند. درون هیچ خانـه‎ای نیست کـه کلوچه، دیده نشود؛ بعد از کلوچه نبات، بسیـاری از مـیوه‎های شکر سود مثل نُقل و همـه جا محبوبیت عمومـی دارد. فقیرترین طبقات مردم به‎جای قند و شکر به منظور تهیـه‎ شیرینی از شیره استفاده مـی‎کنند. اما هر مزه‎ای این شیرینی ها داشته باشند چندان مـهم نیست، مـهم این هست که سال را با شیرینی آغاز کنند.

غیر از شیرینی‎ها، حتما از مـیوه‎هایی کـه آن‎ها را با تردستی که تا نوروز تر و تازه نگه مـی‎دارند یـاد کرد. مثلا خربزه‎ اصفهان و قم، انگور، انار ساوه، گلابی نطنز، سیب دماوند را درون بارهای بسیـار بزرگ صادر مـی‎کنند. برحسب یک رسم قدیمـی درون بشقابی، جو، گندم، عدس و شاهی سبز مـی‎کنند، به‎طوری‎که چمن کوچکی به‎وجود مـی‎آید و آن را مطابق با همان رسم درون روز سیزده یعنی آخرین روز عید بـه کوچه مـی‎اندازند. هراز دستش برآید و به‎خصوص هر زنی درون نوروز لباس نو بـه تن مـی‎کند. بـه همـین دلیل کار تهیـه و فروش پارچه درون این ایـام بـه حداکثر قوت خود مـی‎رسد و بعضی از روسای خانواده‎های پرجمعیت حتما همـه‎ امکانات خود را تجهیز کنند و حتی وامدار هم بشوند که تا این احتیـاج غیرقابل اجتناب خانواده‎ خود را تامـین کنند.


شاه از اطراف و اکناف کشور پیشکش دریـافت مـی‎کند کـه پارچه‎هایی هست از شال، ابریشم، پشم و کرک. درون عوض وی بـه تمام اهل حرم بـه علاوه‎ خدمـه‎ بی‎حد و حصر خود و همچنین بـه کلیـه‎ حکام و دولتمردان حتما خلعت ببخشد… درون مورد حکام ولایـات حتما گفت کـه دریـافت این خلعت شاهانـه بـه معنی انتصاب و تایید مقام آن‎هاست چه هرگاه خلعتی دریـافت نکنند بـه معنای آن هست که قریباً از شغل خود عزل مـی‎شوند، زیرا درون هر نوروز یـا حتما مقام و منصب حاکم تایید شود یـا جانشینی به منظور او بفرستند… همان‎طور کـه شاه نسبت بـه همـه مملکت عمل مـی‎کند هر دیگر نیز درون شعاع محدود خود حتما به نوکران و ابواب‎جمعی خود عیدی بدهد کـه اغلب عبارت هست از لباس و قواره پارچه‎. تابستانی.


چند روزی پیش از عید بـه پاکیزه خانـه‎ها و “فرش‎تکانی” مـی‎پرذازند. تکاندن فرش فقط یک بار درون سال انجام مـی‎گیرد، چه درون طول سال گرد و غبار گردآمده‎ روزانـه از طرف خدمـه زیر همان فرش مخفی شده است. بـه هنگام فرش‎تکانی منزل شاه، وی بـه یکی از قصرهای خود مـی‎رود و تا پایـان کار همان‎جا مـی ماند.


روز قبل از عید همـه بـه مـی‎روند و سر را حنا مـی‎گذارند و ناخن‎ها را رنگ مـی‎کنند. جشن کـه با نوروز آغاز مـی‎‎گردد سیزده روز دوام دارد. درون طول این روزها تقریبا همـه‎ب و کارها تعطیل است؛ درون این مدت همـه منحصراً بـه تفریح مـی‎پردازند، از لذایذ خانوادگی برخوردار مـی‎شوند یـا بـه دید و بازدید یکدیگر مـی‎روند و به هم تبریک مـی‎گویند. اما هرگاه نوروز با ماه رمضان مصادف گردد دیگر شب‎ها را بـه خوشگذرانی صرف مـی‎کنند و روز را روزه نگاه مـی‎دارند
از روز دوم جشن از صبح خیلی زود جمعیت درون تمام کوچه‎ها و مـیدان‎های عمومـی درون جنب و جوش است، هر جامـه‎ نو درون بر دارد و از آن‎جا کـه رنگ‎های روشن بیش از همـه طرف توجه هست گروه‎هایی را مـی‎بینید کـه لباس‎های سبز، آبی و سرخ بر تن دارند و در هم مـی‎لولند. آشنایـانی کـه با هم روبرو مـی‎شوند دست یکدیگر را مـی‎فشارند و با فریـاد “عید مبارک” یکدیگر را درون آغوش مـی‎کشند.

کسی کـه زیردست هست در حالی کـه با دو دست خود یک دست ارباب یـا حامـی‎اش را درون دست مـی‎گیرد تبریک مـی‎گوید و جواب تبریک خود را مـی گیرد. باقی این جشن سیزده روزه وقف دید و بازدید‎ها و تبریک گفتن‎هاست. سرانجام روز سیزدهم یعنی آخرین روز عید فرا مـی‎رسد. مطابق با یک رسم کهن همـه از دروازه‎های شـهر خارج مـی‎شوند و به باغ‎ها روی مـی‎آورند.».

* حکیم ابوالقاسم فردوسی:

چو خورشید تابان مـیان هوا

نشسته بر او شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او

شگفتی فرو مانده از بخت او

به جمشید بر گوهر افشاندند

مران روز را «روز نو» خواندند

سر سال نو هرمز فروردین

برآسوده از رنج روی زمـین

حافظ درون غزلی گفته:

ز کوی یـار مـی‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست مـی ‌لعل است

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو کـه از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیـاموزی

نوبهار هست در آن کوش کـه خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو درون گل باشی
من نگویم کـه کنون با کـه نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ درون پرده همـین مـی دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود کـه قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد کـه ز کار همـه غافل باشی…

* سعدی:

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همـه سال

همایون بادت این روز و همـه روز

* مولانا:

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی

چیزی بیـار مانی از یـار ما چه دیدی

خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی

همرنگ یـار مایی یـا رنگ از او خریدی

* خیـام نیشابوری:

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است

بر طرف چمن روی دل افروز خوش است

از دی کـه گذشت هر چه بگویی خوش نیست

خوش باش و مگو ز دی کـه امروز خوش است

* نظامـی گنجوی:

بهاری داری از وی بر خور امروز

که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو، را نبوید، آدمـی زاد

چو هنگام خزان آید برد، باد

خاقانی مـی‌گوید:

نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین

دهقان جهان دیده‌اش پرورده ببر بر

آن زیور شاهانـه کـه خورشید بر او بست

آورد همـی خواهد بستن بـه شجر بر

نوروز بزرگ آمد آرایش عالم

مـیراث بـه نزدیک ملوک عجم از جم…

فرخی ترجیع‌بند مشـهوری درون وصف نوروز دارد کـه بند اول آن چنین است:

ز باغ ای باغبان ما را همـی بوی بهار آید

کلید باغ ما را ده کـه فردامان بـه کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو صبر کن چندان کـه قمری بر چنار آید

چو اندر باغ تو بلبل بـه دیدار بهار آید

تو را مـهمان ناخوانده بـه روزی صد هزار آید

کنون گر گلبنی را پنج شش گل درون شمار آید

چنان‌دانی کـه هررا همـی زو بوی یـار آید

بهار امسال پندار همـی خوشتر ز پار آید

وزین خوشتر شود فردا کـه خسرو از شکارآید

بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی

ملک را درون جهان هر روز جشنی داد و نوروزی

منوچهری مسمطی درون نوروز ساخته کـه بند اول آن این است:

آمد نوروز هم از بامداد

آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد

مرد زمستان و بهاران بزاد

ز ابر سیـه روی سمن بوی راد

گیتی گردید چو دارالقرار

همو درون مسمط دیگر گفته:

نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز

زیرا کـه بود نوبت نوروز بـه نوروز

برزن غزلی نغز و دل‌انگیز و دلفروز

ور نیست تو را بشنو از مرغ نوآموز

کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زان کوز

بر قافیـه خوب همـی خواند اشعار

بوالفرج رونی گوید:

جشن فرخنده فروردین است

روز بازار گل و نسرین است

آب چون آتش عود افروز است

باد چون خاک عبیر آگین است

باغ پیراسته گلزار بهشت

گلبن آراسته حورالعین است

مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یـاد کند:

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونـه باشم بی روی آن بهشتی حور

رسید عید همایون شـها بـه خدمت تو

نـهاده پیش تو هدیـه نشاط لهو و سرور

به رسم عید شـها باده مروق نوش

به لحن بربط و چنگ و چغانـه و طنبور

جمال‌الدین عبدالرزاق گفته:

اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری

هر یکی چون نوعروسی درون دگرگون زیوری

گر تماشا مـی‌کنی برخیز کاندر باغ هست

باد چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری

عرض لشکر مـی‌دهد نوروز و ابرش عارض است

وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشکری

هاتف درون قصیده‌ای گوید:

نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا

زمـین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا

ز فیض ابر آزاری زمـین مرده شد زنده

ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا

بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان

به پای گل بـه کار جان سپاری بلبل شیدا…

همایون روز نوروز هست امروز و بی‌فروزی

بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی

قاآنی درون قصیده‌ای بـه وصف نخستین روز بهار گوید:

رساند باد صبا مژده بهار امروز

ز توبه توبه نمودم هزار بار امروز

هوا بساط زمرد فکند درون صحرا

بیـا کـه وقت نشاط هست و روز کار امروز

سحاب بر سر اطفال بوستان بارد

به جای قطره همـی درون شاهوار امروز

رسد بـه گوش دل این مژده‌ام ز هاتف غیب

که گشت شیر خداوند شـهریـار امروز

* شـهریـار:

از همـه سوی جهان جلوه او مـی بینم

جلوه اوست جهان کز همـه سو مـی بینم

چون بـه نوروز کند پیرهن از سبزه و گل

آن نگارین همـه رنگ و همـه بو مـی بینم

* فریدون مشیری:

بوی باران بوی سبزه بوی خاک

شاخه های شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگهای سبز بید

عطر نرگس باد

نغمـه شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک مـی رسد اینک بهار

* فرخی:

ز باغ ای باغبان ما را همـی بوی بهار آید

کلید باغ ما را ده کـه فردامان بـه کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو صبر کن چندان کـه قمری بر چنار آید

چو اندر باغ تو بلبل بـه دیدار بهار آید

تو را مـهمان ناخوانده بـه روزی صد هزار آید

* منوچهری:

آمد نوروز و هم از بامداد

آمدنش فرخ و فرخنده باد

باز جهان خرم و خوب ایستاد

مرد زمستان و بهاران بزاد

زابر سیـاه روی سمن بوی داد

گیتی گردید چو دارالقرار

* ابوالفرج رونی:

جشن فرخنده ی فروردین است

روز بازار گل و نسرین است

آب چون آتش عوروز است

باد چون خاک عبیرآگین است

باغ پیراسته گلزار بهشت

گلبن آراسته حورالعین است

* مسعود سعد سلمان:

رسید عید و من از روی حور دلبر دور

چگونـه باشم بی روی آن بهشتی حور

رسید عید همایون ش ها بـه خدمت تو

نـهاده پیش تو هدیـه نشاط لهو و سرور

* جمال الدین عبدالرزاق:

اینک اینک نو بهار آورد بیرون لشگری

هر یکی چون نو عروسی درون دگرگون زیوری

گر تماشا مـی کنی برخیز کا ندر باغ هست

باد چون مشاطه ای و باغ چون لعبت گری

عرض لشکر مـی دهد نوروز و ابرش عارض است

وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشگری

* عثمانی مختاری:

جشن و نوروز دلیلند بـه شادی و بهار

لاله رخسارا خیز آن مـی گل بوی بیـار

شب و روز از مـیو شادی و سماع دلبر

نبود خوب تهی دست وو گوش و کنار

* خواجوی کرمانی:

خیمـه ی نوروز بر صحرا زدند

چارطاق لعل بر خضرا زدند

لاله را بنگر کـه گوئی عرشیـان

کرسی از یـاقوت برمـینا زدند

* بابا طاهر:

عزیزان موسم جوش بهاره

چمن پر سبزه و صحرا لاله زاره

دمـی فرصت غنیمت دان درون این فصل

که دنیـای دنی بی اعتباره

بمو واجی چرا ته بی قراری

چو گل پرورده باد بهاری

* ملک الشعرا بهار :

بهار آمد و رفت ماه سپند

نگارا درافکن بر آذر سپند

به یکباره سر سبز شد باغ و راغ

ز مرز حلب که تا در تاشکند

بنفشـه ز گیسو بیفشاند مشک

شکوفه بـه زهدان بپرورد قند

به یک هفته آمد سپاه بهار

ز کوه پلنگان بـه کوه سهند

نگاهی بـه سنت های نوروز درون هند

زرتشتیـان هند و همچنین پارسیـان (زرتشتیـانی کـه حدود ۱۴۰۰ سال پیش از ایران بـه هند مـهاجرت کرده اند) مـهمترین اجتماع مردم هند هستند کـه از آنـها انتظار مـی رود، نوروز را برگزار کنند. این درون حالی هست که پارسی ها تنـها ۶۹ هزار نفر از جمعیت بیش از یک مـیلیـارد و ۲۰۰ مـیلیون نفری این کشور را تشکیل مـی دهند.

نوروز، جشنی کـه از طبیعت برخاسته و با فرهنگ های بسیـاری پیوند دارد، درون هند بر اساس پیوستگی های سرزمـینی یـا عقیدتی، بیشتر ماهیت ایرانی و اسلامـی پیدا کرده هست و از سوی اجتماعات خاصی بزرگداشت مـی شود.

جشن نوروز سال 1394 درون دهلی هند.

این جشن وارداتی و غیربومـی، درون طول تاریخ شبه قاره هند فراز و نشیب های بسیـاری درون رقابت با جشنواره های محلی داشته هست و اکنون جمعیت پارسی ها، کشمـیری ها و بهایی ها پاس داران اصلی آن هستند.

شاید یکی از دلایل رایج نشدن نوروز درون هند بـه صورت گسترده، این هست که آب و هوای این شبه قاره، سه فصل زمستان، تابستان و بارانی را شامل مـی شود. درون چنین سرزمـینی نوروز توسط مردمـی کـه چهار فصل داشتند، یعنی ایرانیـان، معرفی شد. بنابراین، از یکسو فصل بهار درون هند وجود ندارد و از سوی دیگر، با وجود جشنواره های بومـی به منظور آغاز تابستان نیـاز بـه نوروز حس نمـی شود؛ لری (Lohri) جشن پایـان زمستان و هولی (Holi) جشن آغاز تابستان، مـی توانند مشابه نوروز شمرده شوند.

با استناد بـه این شرایط آب و هوایی و همچنین نزدیکی های قومـی کـه کشمـیر و ایران دارند، نوروز درون این ایـالت شمالی هند کـه ایران کوچک خوانده مـی شود، از اهمـیتی بیش از سایر مناطق این شبه قاره برخوردار است.

جشنی کـه شادی را بـه هند بازگرداند

نگاهی بـه تاریخ هند نشان مـی دهد کـه نوروز ریشـه طولانی درون فرهنگ این منطقه دارد، اما تنـها از آغاز سلطنت حاکمان اسلامـی درون هند (زمان حکومت مغول ها) بر این سرزمـین، نوروز شکوه جشنی ملی را داشته است. ابوالفتح جلال الدین محمد اکبر(۱۶۰۵-۱۵۴۲م) نقش مـهمـی درون اشاعه فرهنگ ایرانی درون سرزمـین هند داشت. او درون سال ۹۹۲ هجری (۱۵۸۴م)، تقویم اسلامـی را منسوخ و تقویم خورشیدی ایرانیـان را بـه جای آن رواج داد (اکبرنامـه جلد ۲: ۱۳).

اکبر بزرگ کـه زندگینامـه رسمـی خود را را بـه فارسی نوشته است، چنین توصیف مـی کند کـه با زنده جشن های کهن کـه به مدت هزار سال از شیوع افتاده بود، شادی بـه خاطره های مکدر و غمگین بازگردانده شد. او درون یـادداشت های خود، دلیل این اقدام را ابتغای مرضیـات الهی خوانده هست (نقدی ۱۳۸۵: ۳۹).

جشنی کـه این پادشاه مغول درون بیست و هفتمـین سال جلوس خود برپا کرده، با اتفاق های مـیمون دیگری از جمله تعمـیر کاروانسراها، ممنوع شدن ازدواج ان کمتر از ۱۲ سال، ممنوع شدن سزای مرگ بدون حکم شاهی و انجام امور عام المنفعه بسیـار همراه بوده هست (اکبرنامـه ج ۳: ۳۷۹).

جشن های نوروز درون سلطنت ۱۸ ساله جهانگیر، پسر اکبر شاه (۱۶۲۷-۱۶۰۵م) کـه بر هند و پاکستان حکومت مـی کرد، هر سال از ابتدای فروردین که تا هجدهم جشن نوروز برپا مـی شد و روز نوزدهم با برگزاری “جشن شرف” پایـان مـی یـافت. بر اساس اسناد تاریخی موجود، نورجهان، ملکه ایرانی این دربار از منجمـین مـی خواسته کـه رنگ مربوط بـه سال را بـه او بگویند که تا دیوارها، پرده ها، فرش ها، لباس کنیزها و … را بـه همان رنگ تغییر دهد (نقوی ۱۳۸۵: ۴۲&44).

در دربار پسر جهانگیر، یعنی شاه جهان، (۱۶۵۸-۱۶۲۸) کـه سازنده تاج محل هست هم برگزاری نوروز ادامـه یـافت، اما نوروز درون زمان محی الدین اورنگ زیب (جانشین شاه جهان)، کـه مسلمانی متعصب و مقتصد بود، متوقف شد.

با این حال، بعد از او هم سلاطین دهلی این جشن را کمابیش برگزار مـی د. گفته مـی شود کـه آخرین پادشاه بابری بنام بهادر شاه ظفر، کـه انگلیسی ها قلمرو وی را بـه قلعه دهلی محدود کرده بودند، سعی درون برگزاری نوروز بـه بهترین صورت داشت (نقوی ۱۳۸۵: ۵۰).

با وجود همـه این ریشـه های تاریخی، بعد از توقف حمایت های شاهانـه، نوروز درون هند دیگر بـه عنوان جشنی ملی مطرح نشد و تنـها از سوی اجتماعاتی با عقاید غیربومـی (زرتشتی و مسلمان) پاس داشته مـی شود. حتی اعتقاد بر این هست که توصیف بهار درون ادبیـات فارسی و اردوی هند تقلید از زبان فارسی است.

زرتشتیـان هند و همچنین پارسیـان (زرتشتیـانی کـه حدود ۱۴۰۰ سال پیش از ایران بـه هند مـهاجرت کرده اند) مـهمترین اجتماع مردم هند هستند کـه از آنـها انتظار مـی رود، نوروز را برگزار کنند. این درون حالی هست که پارسی ها تنـها ۶۹ هزار نفر از جمعیت بیش از یک مـیلیـارد و ۲۰۰ مـیلیون نفری این کشور را تشکیل مـی دهند.

پارسیـان مراسم نوروز را شبیـه بـه ایرانیـان، اما مختصرتر برگزار مـی کنند. آنـها نوروزی کـه با آغاز بهار مـی آید را بـه جمشید منتسب مـی کنند و “نوروز جمشید” مـی خوانند.

داستان های مختلفی درباره شخصیت اسطوره ای جمشید وجود دارد. از جمله اینکه درون شاهنامـه آمده هست جمشید درون سفری بـه آذربایجان دستور داد برایش تختی مـهیـا کنند که تا با تاج زرین روی آن بنشیند. وقتی جمشید بر تخت مـی نشیند بازتاب نور خورشید بر تاج او، جهان را نورانی مـی کند، مردم شادمان مـی شوند و این روز را نوروز مـی نامند.

بر اساس برخی روایت های دیگر، دوره گذار جامعه هند و ایران از شکار بـه دامداری توسط شاه جمشید اتفاق افتاد. بعد از این تغییر درون سبک زندگی، همـه چیز بـه چهار فصل بستگی داشت و به همـین دلیل جمشید بـه طور نمادین معرف نوروز بـه شمار مـی رود.

پارسی های هند بر اساس اعتقاد بـه تقویم های مختلف بـه سه گروه تقسیم مـی شوند: شاهنشاهی، قدیمـی و فصلی*. نوروز جمشید درون تقویم فصلی هست که جایگاه ویژه ای دارد.

پیشتر، نوروز جمشید درون ایـالت های گجرات و ماهاراشترا هم کـه بیشترین پارسیـان درون آنجا زندگی مـی کنند تعطیل بود، اما اکنون نوروز دیگر تعطیل رسمـی نیست.

نوروز یکروزه پارسیـان

بزرگداشت نوروز به منظور برخی خانواده های پارسیـان مـهم تر از بقیـه است. هفت سین، کـه پارسیـان آن را “مـیز” (نـه سفره) مـی خوانند، درون برخی خانـه ها چیده مـی شود.

رسم هست که پارسی ها روز نوروز از صبح خانـه را تمـیز و با کندر خوشبو مـی کنند. همچنین خانـه با تزییناتی از آرد برنج بـه شکل پروانـه تزیین داده مـی شود. تزییناتی هم با گچ سفید درون ورودی خانـه پارسی ها کشیده مـی شود، چون باور دارند آنـها فرشته های نگهبان را بـه داخل خانـه و آتشدان هدایت مـی کنند.

گل هایی همچون رز، گل همـیشـه بهاری کـه در منطقه دکن مـی روید یـا برگ درخت خوش یمن آشوکا نیز به منظور تزیین خانـه استفاده مـی شود.

در روز نوروز صبحانـه سنتی متشکل از “راوو” و “سو” خورده مـی شود. راوو فرنی هست و سو رشته های شیرینی هست که با پودینگ و کشمش و بادام پخته مـی شود.

“اشدین لیلائووالا” کـه اکنون یکی از طراحان لباس مطرح با سبک پارسی است، بیـاد مـی آورد کـه خانواده اش اجازه او را از مدرسه مـی گرفتند که تا به خانـه دایی اش کـه همـیشـه مـیز هفت سین مـی چیدند بروند.

او مـی گوید: «در ابتدای مراسم، آینـه ای بـه دستمان مـی دادند که تا خود را درون آن ببینیم و آرزو کنیم. بعد گلاب مـی پاشیدند و خوردن خوراکی های روی مـیز با تکه های نان و پنیر شروع مـی شد.»

هفت سین پارسیـان تفاوت چندانی با زرتشتیـان ایران ندارد. علاوه بر هفت سین، گاتا (کتاب مقدس)، تصویر زرتشت یـا تصویری مذهبی، انار، کاسه آبی کـه پرتقالی درون آن است، ماهی قرمز، شمع، ، گلاب، آیینـه، جوانـه، گل، مـیوه، سکه، نان، شیرینی، دانـه های غذایی مختلف، تخم مرغ رنگ شده و هندوانـه روی مـیز هفت سین پارسیـان دیده مـی شود.

برخی سفره نوروز با هفت نوع سبزی، هفت نوع مـیوه تازه، هفت نوع آجیل و تخم مرغ های رنگی و بادبزن های دستی تزیین مـی شوند.

“اشدین” کـه طی سفرهایی بـه مسیر جاده ابریشم (از جمله ایران) درباره منسوجات زرتشتیـان مطالعه کرده و نتیجه آنـها را درون کتابی منتشر کرده، مـی گوید: «مادرم همـیشـه نخ و سوزنی هم روی مـیز هفت سین مـی گذاشت.»

اعتقادی شبیـه آنچه ایرانی ها درباره ماهی سفره هفت سین دارند، مـیان پارسیـان درباره انار وجود دارد؛ آن ها معتقدند آینـه تصویر انار و پیـامبر (یـا کتاب مقدس) را منعمـی کند و لحظه تحویل سال انار تکان مـی خورد.

بعد از مراسم سفره هفت سین، پارسیـان بـه آتشکده مـی روند که تا مناسک مذهبی نوروز را انجام دهند. سپس خویشاوندان و دوستان دور هم جمع مـی شوند و جشنی مـی گیرند. درون شـهرهایی کـه پارسی های کمتری زندگی مـی کنند، آنـها درون محل هایی مثل رستوران ها گردهم مـی آیند، اما درون بمبئی کـه محله ای به منظور پارسیـان دارد، مراسم ویژه ای برپا مـی شود. همـه مـی توانند بلیت بخرند و به مراسم بروند. اهدای جایزه بـه افراد موفق جمعیت پارسیـان، ، موسیقی و خوردن غذاهای نوروزی از جمله برنامـه های این مراسم است.

به گفته شرناز کاما، رییس بنیـاد پرزر (Parzor Foundation)، تعداد شرکت کنندگان درون مراسم نوروز پارسیـان کـه رو بـه کاهش گذاشته بود، با ثبت جهانی نوروز درون سازمان یونسکو دوباره افزایش یـافته است.

نوروزی کـه خانواده های پارسی هند برگزار مـی کنند تنـها یک روز هست که فرصت آن را بـه سختی مـیان شلوغ ترین روزهای کاری سال پیدا مـی کنند.

ریشـه مذهبی نوروز به منظور مسلمانان هند

روز نوروز به منظور مردم کشمـیر، بـه خصوص مسلمانان شیعه هم روز ویژه ای هست که بیشتر با دعاهای و مراسم خاص مذهبی و در برخی موارد با دید و بازدید خویشاوندان همراه است.

شیعیـان هند نوروز را از چشم انداز مذهبی مـی بینند. نـه تنـها درون کشمـیر، بلکه درون شـهرهای دیگر از جمله لکنو کـه مرکز شیعیـان بـه شمار مـی رود، نیز مراسم ویژه ای به منظور نوروز برپا مـی شود.

قداست نوروز به منظور شیعیـان هندی بـه این دلیل هست که بر اساس اسناد اسلامـی، اتفاق های بسیـاری درون تاریخ پیـامبران و همچنین ا اسلام درون این روز افتاده است؛ آفرینش جهان و خلقت آدم درون نوروز انجام شده، کشتی نوح درون کوه جودی آرام گرفته، پیـامبر اسلام کعبه را از بت ها پاک کرده و مـهمتر از همـه اینکه غدیر خم، یـا معرفی حضرت علی بـه عنوان جانشین پیـامبر اسلام (هجدهم ذی الحجه) با نوروز مصادف بوده است. بـه همـین دلیل، بعضی از مسلمانان هند روز نوروز را روزه مـی گیرند و در نیـایش مخصوص این روز کـه نمازی دو رکعتی است، شرکت مـی کنند.

همچنین مسلمانان شیعه محل زندگی خود را چراغانی مـی کنند، قصیده هایی کـه به امام علی منتسب شده را مـی خوانند و برای او نذری مـی دهند. مسلمانان هند معتقد هستند کـه دعاهای نوروزی به منظور تمام سال برآورده مـی شود. این سنت ها درون نوروز پاکستان هم مشابه است.

حامد کـه اهل کشمـیر است، مـی گوید: «ما هر سال سفره هفت سین مـی چینیم و به دید و بازدید اقوام مـی رویم، اما به منظور مسلمانان سنی نوروز اهمـیت کمتری دارد. نوروز به منظور آنـها بـه این خلاصه مـی شود کـه سفره رنگارنگی از غذاهای مختلف تدارک ببینند. بـه طور کلی درون سنت های نوروز مسلمانان هند هفت سین و جشن کمتر از عبادت و دید و بازدید رایج است.»

نقطه اشتراکی کـه مـیان فارغ از گرایش های مذهبی، مـیان مسلمانان و زرتشتیـان هند درباره نوروز وجود دارد، احترام بـه صلح و انسجام، آشتی و همسایگی، تحمل تفاوت های فرهنگی، سبک زندگی سالم و تجدید حیـات محیط زیست است. هر چند جمعیت برپاکنندگان نوروز درون هند زیـاد نیست، اما آنـها سعی دارند این ارزش های نوروز را از نسلی بـه نسل دیگر انتقال دهند.

تهیـه : دکتر محمد عجم

* پیـام نوروزی نود و سه 

* پیـام نوروزی سال 92 اوباما

* پيام اوباما بمناسبت نوروز 2009




[آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع |



آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی

شناخت ایران - تیره ها و قوم های معروف ایرانی

به نقل از پایگاه مـهر مـیهن

الف) قوم فارس

ارباب لغت و فرهنگ نامـه ها درون باره ی واژه ی فارس مـی گویند : آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی ( فارس بهانی اطلاق مـی گردد کـه از مردم ایران بوده ، آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی زبان فارسی بدانند ) . آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی فارس از اقوام پارسه هستند ، هخاان و ساسانیـان کـه از پادشاهان ایران محسوب مـی شوند ، از آن قوم اند . آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی شماری از محققان ، فارس را درون مقابل ترک قرار دادند علت این موضوع درون خلال این گفتار روشن خواهد شد . منطقه ی فارس تقریبا از یـازده قرن پیش از مـیلاد ، محل سشجاع ترین و رشید ترین طوایف آریـایی موسوم بـه پارس هست ، بـه همـین دلیل آن منطقه را پارس گفته اند ، درون این سرزمـین کهن آثار تمدن سه هزار ساله وجود دارد

ب ) قوم بلوچ

این قوم ، دلیر شجاع و صحرا نشین توصیف شده اند . قوم بلوچ ساکن بلوچستا ن اند ، این قوم همچنان اصیل باقی مانده و طوایف خارجی کمتر درون ان نفوذ کرده اند ، بلوچها همواره درون برابر بیگانگان سر سختانـه مقاومت و پایداری نمودند ، آنان دارای لهجه ی ویژه مـی باشند کـه به لهجه بلوچی معروف هست .

ت) قوم ترک

این قوم نخستین بار درون قرن ششم مـیلادی دیده شده هست ، اینان درون این قرن ، دولتی تاسیس د کـه از مغولستان و سر حد شمالی چین که تا در یـای سیـاه امتداد داشت . سلسله های ترک کـه در ایران درون دوره ی اسلامـی حکومت را بـه دست گرفتند ، غزنویـان ، سلجوقیـان و خوارزمشاهیـان بودند . شایـان ذکر هست که بین قوم ترک و آذری ، تفاوت بـه چشم مـی خورد آذری یکی از لهجه های ایرانی هست که درون ادامـه بـه آن پرداخته خواهد شد .

ث) قوم گیل و گیلک

گیل درون گذشته بـه بخش کوهستانی دیلم اطلاق مـی شد و مردمان آن دیـار را دیلمان مـی گفتند . این مردم امروزه درون استانی موسوم بـه گیلان کـه در جنوب درون یـای خزر واقع هست زندگی مـی کنند . زبان این قوم گیلکی نامـیده مـی شود .

پ)  قوم  عرب

قوم عرب یـا تازی از نژاد سام اند و به انان قوم سامـی هم مـی گویند ، این قوم درون گذشته ساکن شبه جزیره ی عربستان بوده کـه در جنوب غربی آسیـا قرار دارد اعراب بعد از ظهور  اسلام و گسترش آن بـه ایران پا بـه این کشور گذاردند 

س) قوم لر

این قوم از اقوام چادر نشین ایران هست که همواره درون کوهستانـها زندگی مـی کنند . قوم لر درون جنوب غربی ایران اقامت دارند و اکنون پراکنده شده اند و در حال حاضر استانی بـه نام این قوم نجیب ایرانی موسوم بـه لرستان وجود دارد . اینان درون درون خویش بـه طوایف گوناگونی تقسیم مـی شوند ، زندگی لرها کوچ نشینی از ییلاق بـه قشلاق و بالعاست .

ش) قوم کرد

قوم کرد نژادی با سابقه اند ، اما خاستگاه این قوم دقیقا روشن نیست و صاحبنظران درون باره ی منشاء و خاستگاه آنان اختلاف جدی دارند . درون مورد نژاد آنان نیز بحث و گفتگو وجود دارد ، عده ای نژاد آنان را تورانی و سامـی مـی خوانند ، گروهی آنان را از نژاد آریـایی و ایرانی اصیل مـی دانند . شماری از عوامل سیـاسی و تاریخی این قوم را متفرقه و پراکنده ساخته کـه هم اکنون درون چند کشور کـه مـهمترین آن ایران ، ترکیـه و عراق هست زندگی مـی کنند . شواهد تاریخی و فرهنگی و نیز آداب و رسوم این قوم نشان مـی دهد کـه آنان از اقوام با سابقه و اصیل ایران بـه شمار مـی روند .

زبان و لهجه های ایرانی

در این بخش از گفتار ، زبان و لهجه های ایرانی رایج درون ادوار گوناگون تاریخ ایران بررسی مـی شود . زبان فارسی همواره مانند ماه آسمان بوده و سایر زبانـها و لهجه ها بسان قمرها درون کنار آن درخشیده اند . زبانـها و لهجه های ایرانی کـه به مرور زمان تحول و تکامل یـافتند را مـی تواند بـه دسته های زیر تقسیم کرد : زبانـهای ایرانی کهن ، زبانـهای ایرانی مـیانـه ، زبانـهای ایرانی کنونی . زبان  های ایرانی کهن و مـیانـه ، امروزه اصلا رایج نیستند و تنـها بر اساس مدارکی که  از انـها بجا مانده هست شناخته مـی شوند . یکی از زبان های بسیـار کهن ایرانی زبان ( مادی ) هست .

این زبان بـه سلسله ی شاهان مادی و مردم مغرب و مراکز تعلق داشته هست . تنـها شواهد و مدارکی کـه منبع اطلاعاتی محققان نسبت بـه این زبان هست ، جملات و عباراتی هست که درون کتیبه های شاهان هخا کـه جانشین شاهان ماد بودند ، بـه جا مانده هست .

زبان اوستایی نیز درون شمار زبان های کهن ایران  قرار دارد . این زبان متعلق بـه یکی زبان از نواحی شرق و شمال شرقی ایران بوده هست .

کتب مقدس ودینی اوستا درون ادوار مختلف بدین زبان تالیف شده هست . خطی کـه کتاب اوستا بـه وسیله ی آن نوشته شد ، بـه خط اوستایی معروف هست و این خط درون اواخر دولت ساسانی از خط پهلوی استخراج و تکمـیل گردیده هست ، از سوی دیگر معلوم نیست کـه این زبان از چه زمانی از رواج افتاده هست . تنـها اثر این زبان ، کتاب مقدس زرتشتیـان هست . گفته مـی شود کـه تمام آثاری کـه از زبان فارسی باستان درون دست هست ، بـه خط مـیخی نوشته شده هست . زبان قوم پارت ، پارت از اقوام شمال شرقی ایران هست زبان پارتی درون عهد اشکانیـان رواج داشته هست . آثاری کـه از این زبان بر جای ماند یـا بـه خط پارتی و یـا بـه خط مانوی . زبان شناسان زبان های ایرانی را بر حسب شباهت صوتی ، دستوری و لغوی بـه دو دسته اساسی تقسیم مـی کنند . نخست دسته ی غربی و دوم دسته ی شرقی زبان های فارسی باستان ،مادی ، فارسی (پهلوی ) پارتی و فارسی کنونی بـه دسته ی غربی تعلق دارند . زبانـهای سغدی ،سکایی و خوارزمـی بـه دسته شرقی تعلق دارند.  این تقسیم بندی درون زبان ها و گویش های امروزی ایران نیز کاربرد دارد .

بدین  معنی کـه فارسی ، کردی ،لری ،  بلوچی و لهجه های سواحل جنوبی دریـای خزر و نیز گویش های مرکزی و جنوبی ایران ، بـه دسته ی عربی تعلق دارند . با این مقدمـه مباحث زبانـهای ایرانی مـیانـه آغاز مـی گردد.

فارسی مـیان

این زبان کـه صورت مـیانـه ی فارسی باستان و فارسی کنونی هست ، درون دوران ساسانیـان زبان رسمـی ایران بوده هست . آثاری کـه از این زبان باقی مانده عبارت هست از کتیبه های دوره ی ساسانی ، کتا ب ها ی پهلوی ، عباراتی کـه بر سکه ، مـهر ،نگین و ظروف نوشته شده هست .

ادبیـات پیش از اسلام ایران با آثار زبان پهلوی متجلی هست ، این آثار برخی درون دوره ی ساسانی و شماری درون حدود قرن سوم هجری تدوین شده هست . فارسی کنونی دنباله ی زبان پهلوی هست ، اما شمار زیـادی از لغات پارتی از زمان اشکانیـان ، درفارسی مـیانـه درون پهلوی و در نتیجه فارسی کنونی راه یـافته هست . قبل از آنکه بـه موضوع خط زبان فارسی پرداخته شود ، مبحث سوم یعنی گویش ها ، لهجه ها و زبان های کنونی ایران یکی بعد از دیگری بطور فشرده از نظر مـی گذرد . لهجه ها و زبان های ایرانی کـه امروزه متداول مـی باشد و از قفقاز که تا فلات پامـیر و از عمان که تا آسیـای مرکزی با آن سخن مـی گویند . از تنوع و تکثر فراوان برخوردار هست ، اما زبان فارسی بـه دلیل ادبیـات پردامنـه  و اعتبار تاریخی و نفوذ آن درون سایر زبان ها و لهجه های ایرانی و نیز بـه سبب که تا ثیر آن درون چند زبان غیر ایرانی مانند ترکی ، وارد شده ، اهمـیت خاص و قابل توجهی درون منطقه  یـافته  هست .

1-زبان آسي 

این زبان درون بخشی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج مـی باشد ، زبان آس ها با زبان سغدی وخوارزمـی  ارتباط   نزدیک دارد ، زبان شناسان معتقدند زبان فارسی درون زبان آسی تقریبا نفوذ نیـافته هست .

2-   یغنوبی

این زبان مـیراث و باز مانده ی یکی از لهجه های سغدی بـه شمار مـی رود ، این زبان همچون دیگر لهجه های ایرانی  بسیـاری از لغات فارسی و عربی خویش را اقتباس و به عاریـه گرفته هست .

3-   پشتو

این زبان زبان محلی مردم افغانستان هست . زبان فارسی و عربی آن را تحت تاثیر قرار داده ، درون آن نفوذ یـافته اند ، زبان پشتو امروزه درون افغانستان بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته هست . این زبان بسیـاری از خصوصیـات و ویژگی زبان های ایرانی را حفظ کرده هست .

4-  بلوچی

زبان بلوچی درون قسمتی از بلوچستان و همچنین درون بعضی از نواحی ترکمنستان رایج هست . بلوچی را زبان شناسان از گروه شمالی زبا ن های غربی ایران مـی دانند . زبان بلوچی علاوه بر واژه های فارسی بعضی از لغات سندی را نیز اقتباس کرده هست . این زبان لهجه های گو ناگون و متنوعی دارد کـه مـهمترین آنـها بلوچی غربی و بلوچی شرقی هست .

5- سغدی 

این زبان درون کشور سغد کـه سمرقند و بخارا مرکز آن بوده رایج بوده هست . زمانی زبان سغدی زبان بین المللی آسیـای مرکزی بـه شمار مـی رفت . زبان سغدی که تا قرن پنجم هجری درون نواحی خود درون کنار فارسی رواج داشت .

6-    سکایی (ختنی)

زبان یکی از اقوام سکایی مشرق هست ،  کـه زمانی بر ختن حکومت داشتند . این زبان هنگام حکومت آنان درون آن دیـار رایج گردید .

7-  خوارزمـی :
این زبان که تا قرن هشتم هجری رایج بوده هست ، خوارزمـیان با این زبان سخن مـی گفتند . بعدها این زبان جای خود را بـه زبان فارسی و ترکی داده هست .

8- گیلکی

سواحل دریـای خزر لهجه های گوناگون و متنوعی دارد کـه گیلکی ،مازندرانی و طالشی از آن جمله هست . لهجه های مازندرانی و گیلکی ادبیـات محلی قابل ملاحضه ای دارند . لهجه ی مازندرانی صاحب آثار معتبری بوده متاسفانـه بیشتر آن از مـیان رفته هست .

9- کردی

زبان کردی کـه مردم نواحی غربی و شمال غرب و جنوب غربی و طوایفی درون شمال و مشرق ایران و گروهی از مردم درون ترکیـه ، عراق ، سوریـه و قفقاز با آن تکلم مـی کنند ، بدون شک از زبان های هند و ایرانی و یکی از شاخه های فارسی باستان هست . از ویژهها و مشخصات برجسته ی این زبان ، سلاست و روانی و عدم اختلاط زیـاد با زبان های غیر ایرانی هست . ولی براثر قرابت ونزدیکی و ارتباط با ترک ها و عرب ها شماری از لغات ترکی و عربی درون آن رخنـه کرده هست . درون باره ی زبان کردی پرسشی وجود دارد کـه پاسخ گفتن بـه آن اندکی دشوار هست و آن اینکه چرا زبان کردی دارای شعب و گویش های گوناگون و متعدد هست . برخی از محققان و مورخان گفتند کـه زبان کردی چون از وانـه ی معتبری از کتب علمـی و ادبی و تاریخی برخوردار نبوده هست بدین شکل درون زمان طولانی دچار تغییرات هست . زبان کردی لهجه های زیـادی دارد . مانند مکری ، سلیمانیـه ای ، سنندجی ، کرمانشاهی ، بایزیدی ، زندی ، زازای ، لولو ، عونیکی ، محمودی ، شیروانی ، اردلانی ،سورانی ، چکوانی ، عبدوئی ، پسانی ، اورامـی و دروزکی . این زبان مانند زبان فارسی و برخلاف زبان بلوچی و پشتو درون طول زمان دچار تغیرات فراوانی شده هست .

10-  لری

یکی از لهجه های ایرانی لری هست که کم و بیش از ادبیـات برخوردار هست .

11- آذری
نام زبان قدیم ساکنان آذربایجان هست . اذری یکی از لهجه های ایرانی محسوب مـی شود . اکنون نیز درون بعضی از قرا و روستا های آن استان با ان تکلم مـی کنند . علاوه براین قسمتی از قفقاز هم با آن سخن مـی گویند . گفته مـی شود ترکان عثمانی و به دلیل آنان گروهی از خاور شناسان ، ( آذری ) را بـه لهجه ی  ترکی معمول و متعارف درون آذربایجان اطلاق کرده اند . زبان آذری آذربایجان ایران ، کشور آذربایجان امروز با ترکی غربی قرابت و نزدیکی دارد . همـین لهجه و زبان نیز بـه مرور زمان تحت تاثیر لغات و دستور زبان فارسی قرار گرفته است

12- فارسی

همان گونـه کـه اشاره شد زبان فارسی کنونی دنباله ی زبان فارسی مـیانـه (پهلوی ) و فارسی باستان هست . زبان فارسی از قوم پارس سرچشمـه مـی گیرد . گذر زمانی زبان رسمـی و ادبی ایران بوده هست . ظهور دین اسلام ، تحول مـهمـی درون عرصه های مختلف اجتماعی بر جای گذارده هست ، کـه زبان رسمـی ایران نیز از آن مستثنی نبوده هست . فارسی بعد از اسلام با خط عربی نوشته شد ، درون حالی کـه قبل از آن با خط پهلوی بـه نگارش درون آمد . زبان فارسی درون قواعد دستوری نیز دنباله ی فارسی مـیانـه هست و با آن تفاوت چندانی ندارد . زبان فارسی از مـیان زبان های جدید ایرانی تنـها زبانی هست که ادبیـات وسیع و طراز اول بـه وجود آورد و نیز درون همـه ی لهجه های ایرانی تاثیر قوی گذارده هست گفته مـی شود درون مدت دو هزارو ششصد سال که تا کنون چهار زبان عمده درون ایران متداول بوده و از هر چهار زبان آن آثاری بر جای مانده هست ( زبان اوستا ) ، (پارسی باستان ) ، ( پهلوی ) و ( زبان دری ) یـا فارسی امروز . از قرن سوم و چهارم بـه بعد ، یعنی بعد از تشکیل دربارهای مشرق درون عهد اسلامـی ، زبان فارسی بـه صورت رسمـی درون آمد . و اسامـی مختلفی هم بر آن نـهادند ، مانند : دری ، پارسی و فارسی . این زبان چون جنبه ی درون باری و اداری یـافت ، زبان شعر و نثر آن نواحی شد و اندک ، اندک شاعران و نویسندگان با این زبان بـه شاعری و نویسندگی مشغول شدند ، و چندی نگذشت کـه استادان مسلمـی مانند رودکی ، دقیقی ، فردوسی وائی ظهور د ، و با این لهجه آثار گرانبهایی خلق د و کتابهای گران سنگی منتشر ساختند . بعد از رسمـیت یـافتن این لهجه شاعران و نویسندگان نواحی دیگر ایران نیز از آن بهره جسته اند . شایـان ذکر هست لهجه ی " دری " بعد از آنکه بـه عنوان زبان و لهجه ی، رسمـی سیـاسی و ادبی درون همـه جای ایران انتشار یـافت بر همان وضع اصلی و ابتدایی خود باقی نماند . و شعرای نواحی مرکز و مغرب و شمال و جنوب ایران هر یک مقداری از مفردات و ترکیبات لهجه های محلی و منطقه ای خویش را درون ان امـیختند و از سوی دیگر زبان عربی هم درون ان بـه همـین نحو که تا ثیر گذاشت .

تعامل و خدمات متقابل فارسی و عربی برخی از متفکران معتقدند : (تاثیر زبان عربی بر فارسی و تلاش اندیشمندان ایرانی درون گسترش ادبیـات و فرهنگ و زبان عربی موجب گردید ، که تا زبان فارسی بـه ان مرحله ای از شایستگی کـه سزاوار ان بوده هست دست نیـازد ) . اکنون مناسب بـه نظر مـی رسد . ابعاد مختلف این بحث از زاویـه های گو ناگون مورد بررسی قرار گیرد .فارسی درون گذشته با خط پهلوی نوشته مـی شد ، اما هنگامـی کـه دین اسلام گسترش یـافت و ایرانیـان آن را پذیرفتند درون وهله ی اول خط زبان فارسی را دگرگون ساختند . لازم هست ابتدا علل و عوامل این دگرگونی ارزیـابی شود : خط پهلوی صعوبت و دشواری بسیـاری داشت ، و از سوی دیگر نقص فراوان درون ان وجود داشت این دو عامل موجب گردید کـه خط پهلوی بـه سرعت فراموش گردد و به جای ان خط عربی رسمـیت یـابد . البته خط عربی هم خالی از نقص و مشکلات نبود ، اما خط عربی با همـه ی نقص ها و مشکلاتی کـه داشت ، به منظور فارسی زبا نان ایران بمراتب از خط پهلوی آسان تر بود . هیچ گاه عربی درون ایران مانند یک زبان عمومـی و رسمـی رایج نبوده ، بـه هیچ وجه بر لهجه های عمومـی و ادبی ایران شکست وارد نساخت . بـه عبارت رساتر از مـیان همـه ی ملل مطیع عرب تنـها  ملتی کـه زبان و فرهنگ خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ، ملت سخت کوش ایران هست . ایرانیـان که تا جایی کـه لازم بود زبان خود را حفظ د ، آن را درون زبان عربی محو نساختند سوال این هست که پذیرفتن اسلام مگر انسان را ملزم مـی کند کـه زبان مادری خود را کنار بگذارد و به عربی سخن بگوید ؟ درون قر ان و روایـات و قوانین اسلام کی  و کجا چنین چیزی را مـی توان یـافت ؟ درون اسلام اصلا مساله ی زبان مطرح نیست ، که تا اینکه احیـای زبان فارسی بـه خاطر مبارزه با اسلام یـا بد بینی بـه زبان عربی تلقی شود عربی چون زبان دین و قر ان بود ، همـین امر ایرانیـان را بر ان داشت که تا در احیـای لغت عربی و قواعد ان مجدانـه ، بکوشند بـه گونـه ای کـه اعراب بـه اندازه ی ایرانیـان بـه زبان عربی خدمت ند . اگر اشخاص و افراد برجسته به منظور این زبان احترام افزونتری نسبت بـه زبان مادری خود قایل بودند بدین علت بود کـه این زبان متعلق و وابسته بـه دین هست ، نـه بـه یک قوم معین و به همـین دلیل احترام و علاقه مندی بـه ان را توهین بـه ملت و ملیت خود تلقی نمـی د . احساس افراد ملل غیر عرب این بود و بس مولوی زبان عربی را زبان دین و زبان مادری را زبان ملت تلقی مـی کند و مـی گوید : پارسی گو گر چه تازی خوشتر هست عشق را خود صد زبان دیگر هست نا گفته پیداست کـه مولوی زبان عربی را بر فارسی کـه زبان مادری اوست ترجیح داده هست چرا ؟ بـه این دلیل کـه زبان عربی زبان دین هست . توجه و نگاه ایرانیـان بـه زبان فارسی بـه عنوان ضدیت با اسلام یـا عرب نبوده هست و اینان زبان عربی را زبان بیگانـه نمـی پنداشتند ، بلکه انـها زبان عربی را زبان اسلام مـی دانستند ، چون اسلام متعلق بـه همـه هست ، زبان عربی را نیز چنین مـی پندارند و نگاه انان بـه زبان عربی نگاه قومـی نیست ، اما زبان های دیگر مانند فارسی،ترکی ،انگلیسی  ، فرانسوی ، و آلمانی زبان یک قوم و ملت هست . اما علاقه ی مسلمانان بـه زبان عربی صرفا بـه این جهت هست که زبان یک کتاب بزرگ هست ، بـه نام قر ان و هر چه قواعد و دستور ا ین زبان بـه رشته ی تحریر درون امده به منظور قرآن بوده هست نـه به منظور زبان یک قوم حافظ درون غزل معروف خویش مـی گوید :

اگر چه عرض هنر پیش یـار بی ادبی است

زبان خوش و لکن دهان پر از عربی است

بنابراین ، اسلام توجه بـه ملت یـا قوم مخصوص ندارد که تا بخواهد زبان و ادب انـها را بـه رسمـیت شناخته ، و یـا از رسمـیت بیندازد .

اما درون احادیث دیده مـی شود کـه رهبران آیین اسلام بـه زبان سایر ملل – از جمله فارسی – احترام گذاشته و با خوش رویی بر آن برخورد کرده اند . مسعودی درون ( التنبیـه و الا شراف ) نقل مـی کند . زید بن ثابت بـه دستور پیـامبر (ص) زبان های فارسی ، رومـی ، قبطی و حبشی را آموخت و سمت مترجمـی پیـامبر را داشت . مضافا بر این درون توابع آمده کـه حضرت امـیر (ع) گاهی بـه زبان فارسی تکلم مـی فرمودند . شماری از صاحبنظران بر این باورند کـه دین یـا زبان فارسی نیرو بخشید . بزرگترین فرق مـیان این دوره همـین هست . این انفاق موجب گردید فارسی نوین از نظر ادبیـات نیرو گرفته و جهانگیر گردد ، این برتری را درون زبان پهلوی نمـی توان یـافت . بعد از فتوحات و پیروزی و توسعه ی حکومت خلفا و ایجاد تمدن اسلامـی بر موفقیت زبان عربی افزوده شد و این زبان فراگیر شد و زبا ن رسمـی مسلمانان قلمداد گردید . از این رهگذر ادیبان و دانشمندان ایران تالیفات و مصنفات گران سنگ خویش را بیشتر بـه این زبان تالیف مـی د ، چنانکه پیداست ادب ، تاریخ ، طب ، ریـاضی و نجوم همـه و همـه بـه زبان عربی تحریر شده هست . ممکن استی بپرسد کـه چرا زبان دین عربی هست ؟ البته این سوا ل و پاسخ درون این گفتار کوتاه و مختصر نمـی گنجد . اما بـه طور اجمالی مـی توان گفت : زبان عربی مزایـا و برجستگی هایی دارد کـه دیگر زبان ها ندارند . این زبان با توجه بـه کثرت و زیـادی ضمایر ، تفاوت ضمایر ، تثنیـه ، مفرد ، جمع و تفاوت های مذکر و مونث داشتن انواع گوناگون جمع ، نظیر جمع قلعه ، جمع کثرت ، جمع صحیح و نیز داشتن کنایـات و استعاره های فراوان و بالا خره تفاوت معنای یک لفظ درون قبایل مختلف ، از امکانات فراوانی به منظور بیـان بیشترین حجم از مطالب درون کمترین حجم از الفاظ هست ، بدون آنکه از الهام گویی و نارسایی برخوردار بوده باشد . درون خاتمـه توجه خوانندگان محترم بـه اصل 16 قانون اساسی جمـهوری اسلامـی ایران جلب مـی شود کـه زبان عربی را درون کنار فارسی قرار داده ، مانند اصل پانزده و استدلال مناسبی نیز به منظور آن اورده هست ، بدین شرح : (از آنجا کـه زبان قر ان و علوم و معارف اسلامـی عربی هست و ادبیـات فارسی کاملا با ان آمـیخته هست ، این زبان حتما پس از دوره ی ابتدایی که تا پایـان دوره ی متوسطه درون همـه ی کلاس ها و در همـه ی رشته ها تدریس شود ) .

فارسی ، زبان مشترک اقوام ایرانی

در این بخش از گفتار ، نحوه ی تحو ل و تکامل زبان فارسی و جانبداری اقوام ایرانی از زبان رسمـی و ملی ایران و همچنین تاثیر زبان فارسی برشماری از السنـه ی خارجی و نیز شیوه ی پادشاهان گوناگون ایرانی درون مواجهه با زبان ملی مورد بررسی و تحقیق قرار مـی گیرد . زبان رسمـی و ادبی ایران زمـین درون دوره ی  ساسانیـان ، لهجه ی پهلوی جنوبی یـا پهلوی پارسی بود . این لهجه چون رسمـی و عمومـی بوده درون دربار ادارات دولتی و حوزه های روحانی زردشتی بـه کار مـی رفت . این لهجه درون همان حال ، زبان کلیساهای ایران بـه شمار مـی رفت . با حمله ی مسلمانان بـه ایران و بر افتادن دولت ساسانیـان ، بـه رسمـیت لهجه  ی پهلوی لطمـه ی سختی وارد گردید : لکن بـه هیچ وجه نمـی توان پایـان حیـات ادبی آن لهجه را مقارن با ان حادثه و اتفاق تاریخی دانست ، زیرا بـه اعتقاد کارشناسان و مورخان بعد از ان حادثه ی تاریخی آن لهجه درون شمار لهجه های زنده قرار داشت و دارای اثار ادبی تاریخی و دینی بوده هست . زبان فارسی درون قرن سوم هجری چهره ی خویش را درون شعر و نظم – کـه زبان دل و ترجمان احساسات هست – نمایـان ساخت و سمت و سوی کمال گرفت ، ولی نثر فارسی قریب بـه یک قرن بعد نشو ونما یـافت و به تدریج راه تکامل درون پیش گرفت . درون عصر سامانی یعنی درون قرن چهارم ، دوره ی بلوغ و رشد  ادب فارسی آغاز گردید . درون این عصر گویندگان و شاعران فارسی گو ظهور د . خاندان سامانی یکی از خاندان های اصیل ایرانی هست که نسل آن بـه بهرام چوبین سردار مشـهور سامانی مـی رسد . شاهان این خاندان درون احترام بـه مـیهن و بزرگداشت مراسم ملی و احیـای سنن قدیم ایران – بویژه درون ترویج زبان فارسی – نـهایت سعی و کوشش را بـه کار بستند . اینان به منظور گسترش و ترویج زبان ملی ، همواره شاعران ، نویسندگان و مترجمان را مورد تشویق و احترام قرار مـی دادند . بـه عنوان نمونـه ، هنگامـی کـه دیدند کتاب ( کلیله و دمنـه ی ) پهلوی ، مدروس شده و ممکن هست مردم ایران براثر رغبتی کـه بدان دارند از ترجمـه ی عربی آن کـه به دست عبدا لله پسر مقفع صورت گرفته بود ، استفاده کنند ، بـه ترجمـه ی آن از تازی بـه نثر پارسی فرمان دادند .

از ویژگی مـهم دوره ی سامانی تدوین تاریخ ایران و داستان های ملی این مرز و بوم بـه زبان فارسی هست . درون این دوره یعنی قرن چهارم ، نثر فارسی بسیـار ساده و خالی از صنایع لفظی بود . درون نثر این دوره و تمام آثاری کـه به روش و سبک این عهد تحریر شده ، اثری از لغات مشکل عربی نیست . محققان و صاحبنظران ، نثر این دوره را نثری روان و طبیعی و مبتنی بر تکلم عموم و با جمله های کوتاه و روشن وخالی از ابهام ارزیـابی مـی کنند . درون قرن پنجم و ششم ، زبان فارسی با زبان عربی بیشتری پیدا کرده ، زمـینـه ی مناسبی هم فراهم گردید که تا واژه های ترکی درون ان راه یـابد ، درون این برهه از زمان حرکت مثبت و قابل توجه ، انتشار و گسترش زبان فارسی درون خارج از ایران مـی باشد . درون قرن پنجم و ششم غزنویـان ، سلجوقیـان و خوارزمشاهیـان بـه قدرت رسیدند ، درون واقع حکومت های ایرانی بر چیده شده ، غلامان و قبایل ترک نژاد روی کار آمدند و مورخان و ادیبان بر این باورند کـه دو عامل موجب گردید کـه زبان ترکی و عربی درون فارسی راه یـابند .نخست آنکه سپاهیـان و کار گزاران دولتی و مقامات حکومتی ترک زبان بودند ، لغات و واژه های ترکی بـه وسیله ی آنان درون زبان فارسی راه یـافت . دوم اینکه راه یـابی زبان عربی درون فارسی علل متعدد داشته هست که عمده ترین آن این هست : درون این زمان تعلیم و تعلم زبان عربی بـه طور گسترده درون ایران رایج شده بود . دیگر اینکه دین مبین اسلام درون ایران درون حال گسترش بود و مردم نیز علاقمند بودند که تا قر آن و احادیث شریف را بیـاموزند ، تردیدی وجود ندارد فراگیری عربی درون حد وسیع و آموزش مبانی دینی موجب مـی گردد که تا لغات و واژه های بسیـاری درون زبان فارسی راه یـابد . گفتنی هست لغات ترکی کـه در فارسی رخنـه کرده هست ، درون مقایسه با واژه های عربی بسیـار نا چیز و غیر قابل ملاحضه مـی باشد . اما اینکه چگونـه زبان فارسی درون این برهه از زمان درون خارج از ایران گسترش یـافت ، درون جای دیگر بدان پرداخته خواهد شد . زبان فارسی از اوایل قرن هفتم تمام دست آورد های خویش را بر باد داد ، وضعیت عمومـی زبان فارسی از و ادب ایرانی بحرانی بود . درون آغاز قرن هفتم حمله ی مغو لان خونخوار بـه سرداری چنگیز بـه ایران صورت پذیرفت . حملات وحشیـانـه ی خونخواران مغول از بزرگترین و دردناکترین مصائب تاریخی ایران محسوب مـی شود . درون این حمله ی وحشیـانـه ی بدویـان ، همـه ی پایگاه ها و مراکز علمـی و ادبی این سرزمـین از بین رفت ، اوضاع نظم و نثر فارسی درون این دوران بـه اوضاع اجتماعی آن هنگام باز مـی گردد . صاحبان خرد و تحلیل گران امور ادبی معتقدند : درون قرن نـهم زبان فارسی بحرانی را کـه از قرن هفتم و هشتم آغاز گردیده بود ، ادامـه داد : و متاسفانـه بـه سوی انحطاط رفت . اسباب و علل این انحطاط بـه شرح زیر هست : نخست اینکه ، زبان ترکی با حمله ی مغول بـه ایران رواج و گسترش یـافت و در مراکز نظامـی و اداری راه یـافت . این امر زیـان بزرگی به منظور زبان فارسی محسوب گردید . دوم اینکه پایگاه ها و مراکز زبان فارسی درون خراسان و عراق و دربارهای خاص ادب از مـیان رفت . سوم اینکه ، اساتید زبان فارسی کـه معلم بودند و به آموزش دیگران اشتغال داشتند درون این دوره همگی از بین رفتند . بنابراین زبان فارسی درون این عصر و زمان ماجراهای ناگوار و درد ناکی را پشت سر گذارده هست . زبان فارسی و ادب ملی بعد از بحران بـه وجود آمده انتظار داشت که تا خسارات گذشته با گسترش و توسعه ی ادبیـات فارسی جبران گردد . از آغاز قرن دهم که تا اواسط قرن دوازدهم صفویـان روی کار آمده ، قدرت را بـه دست گرفتند . دوره ی صفویـان از حیث سیـاسی ، مدنی ، اقتصادی و هنری یکی از دوران های مـهم و قابل ملاحظه ی ایران هست . اما از حیث علم و ادب چندان موفقیت آمـیز نبوده هست . ادبیـات فارسی درون عهد صفویـان مراحل انحطاط را سپری کرده هست . درون اوایل این دوره متاسفانـه لهجه ی ( آذری ) کـه از لهجه ها ی قدیم ایران درون آذربایجان هست ، از مـیان رفت . عده ای  علت آن را سترکان و تسلط امرا و بعضی از قبایل ترک درون آن ارزیـابی مـی کنند علاوه بر این سلاطین صفوی علاقه و توجه خاصی بـه زبان ترکی نشان مـی دادند و غالب اصطلاحات دیوانی ، درون باری و نظامـی ترکی بوده هست . درون مـیان مقامات و رجال دولت ، تکلم بـه زبان ترکی رواج داشت . از عجایب آن روزگار این هست که پادشاهان و سلاطین عثمانی بـه زبان فارسی سخن گفته و برای فراگیری آن اظهار علاقه مـی د ، اما صفویـان عشق خویش را بـه زبان ترکی درون معرض نمایش گذاردند . از اواسط قرن دوازدهم که تا اواسط قرن چهاردهم ، دوره افشاریـان ، زندیـان و قاجاریـان هست در دوران قاجار زبان فارسی دستخوش تحولات سریع گردیده هست ، درون این دوره اوضاع سیـاسی ، اجتماعی و اقتصادی ایران از ابتدای تاسیس سلسله ی قاجار ، با شتاب دستخوش تحول عمـیق و اساسی شد این تحولات درون زبان ادبی و ملی تاثیر شگرف گذاشت کـه به موجب آن دوره ی دیگری را درون فارسی فراهم ساخت . درون این دوره حکومت مرکزی واحد شکل گرفت . مراکز علمـی و پژوهشی احداث گردید . دانشگاه و موسسات علمـی درون تهران و برخی از شـهر های بزرگ ایجاد شد و صاحبان فکر و اندیشـه توانستند از پراکندگی نجات یـافته ، همـه درون یک مکان گرد آیند . پیدایش صنعت چاپ دست رسی همگان بـه دانش و دست آورد های علمـی روز را آسان ساخت . صنعت چاپ ، افزایش روزنامـه ها ، کتاب ها و خلاصه مطبوعات را بـه دنبال داشته هست ، تعداد زیـاد مطبوعات و افزایش تیراژ کتاب درون زمـینـه های مختلف و نیز رونق تجارت و بازرگانی ، پیدایش حرفه ی ترجمـه ، زبان فارسی را درون تمام ابعاد متحول ساخت . حکومت ها درون این دوران بـه زبان فارسی علاقه نشان داده ، همواره بـه توسعه و گسترش آن درون داخل و خارج که تا کید مـی ورزیدند . و برخی از پادشاهان خود شاعری توانمند بودند . درون قوانین و مقررات آنان ، فارسی ، زبان ملی اعلام شد . درون خاتمـه اصل پانزدهم قانون اساسی جمـهوری اسلامـی کـه با رای مردم تصویب گردید و زبان فارسی را زبان ملی و سایر لهجه ها و زبان های ایرانی را درون کنار آن معتبر و محترم مـی شناسد و به عبارت دیگر فارسی را زبان مشترک اقوام ایرانی معرفی مـی کند ، از نظر خوانندگان مـی گذرد . زبان و خط رسمـی و مشترک مردم ایران فارسی هست .

اسناد و مکاتبات و متون رسمـی و کتب درسی حتما با این زبان و خط باشد . ولی استفاده از زبان های محلی و قومـی درون مطبوعات و رسانـه های گروهی و تدریس ادبیـات انـها درون مدارس درون کنار زبان فارسی آزاد هست .

اهمـیت زبان فارسی و ضرورت گسترش آن درون آسیـا و جهان

برخی از زبان ها ، با اینکه بـه اندازه ی عربی و فارسی قدمت و ریشـه درون تاریخ ندارند ، اما از لغت نامـه ی جامع و روش و شیوه ی آسان فراگیری بر خوردار مـی باشند . ایرانیـان و اعراب از ابتدا بـه فکر تدوین فرهنگ لغت نبوده ، شاید علت اصلی آن این باشد کـه ایرانیـان چون زبان فارسی زبان مادری آنان هست ، خود را از نگارش و تحریر لغت نامـه فارسی بی نیـاز دانسته و کمتر بـه تالیف فرهنگ زبان خویش توجه کرده اند . هنگامـی کـه زبان عربی زبان دینی ایرانیـان شد ، آنان بـه نگارش و تحریر قاموس های عربی همت گماردند . زبان فارسی نیز بـه دست دانشمندان ملل مجاور مانند : هندوستان و ترکیـه – کـه زمانی فارسی زبان رسمـی درون بار یـا زبان ادبی مملکت آنان بود و ضرورت تدوین فرهنگ لغت فارسی احساس شد – بـه نگارش و تدوین ان پرداختند ، اما چون انـها اهل این زبان نبودند ، اشتبا هاتی درون نوشته ی آنان پیدا مـی باشد . موضوعی درون تاریخ زبان فارسی رخ داد کـه قابل توجه و مطالعه هست و ان انتشار زبان فارسی درون خارج از ایران هست در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم دو تن از شاهان پیروز ایران ، یعنی ناصر الدین سبکتکین و پسر او یمـین الدو له محمود شروع بـه پیشرفت و فتوحاتی درون ولایت سند د . درون عهد این دو پادشاه و جانشینان آنان هندوستان بـه اطاعت سلاطین غزنوی درون آمده ، حکام ، عمال و سربازان ایرانی نزاد متکلم بـه لهجه های ایرانی و معتاد بـه ادبیـات دری بودند ، بـه همـین سبب توقف آنان درون هندوستان و حکم روایی آن سامان باعث نشر زبان فارسی دری درون این اراضی شد ، بویژه اینکه زبان رسمـی دربار غزنوی پارسی دری بود . بعد از تسلط سلاجقه برایران دسته ای از انان آسیـای صغیر را تصرف و دولتی بـه نام دولت سلاجقه درون آن سامان بوجود آوردند . درون دربار سلاجقه ، مانند همـه ی سلوجوقیـان زبان رسمـی فارسی بود بـه همـین سبب درون این ناحیـه و حتی شام بتدریج زبان فارسی درون آن رواج یـافت ، سپس اندک اندک این منطقه از مراکز ادبیـات فارسی گردید .

اکنون ابزار و امکانات توسعه و گسترش زبان فارسی بـه مراتب از گذشته فراهم تر هست علاقه ی جهانیـان به منظور فراگیری و دانستن زبان فارسی فراهم مـی باشد ، اما تنـها جای همت و پشتکار خالی هست ایران تمدن چند هزار ساله دارد ، بـه همـین دلیل مردم جهان خواهان فراگیری زبان این تمدن مـی باشند . 

فارسی یکی از بزرگترین زبان های ایرانی هست که امروز با ان تکلم و کتابت مـی شود درون مـیان زبان های متعدد ایرانی ، فارسی یگانـه زبانی هست که درون قاره ی آسیـا بـه مقام و نفوذی دست یـافته هست . پهنـه و گستره ی زبان فارسی از شمال شرقی بـه اسیـای مـیانـه و از مشرق بـه چین و از جنوب بـه شبه قاره هندوستان و از مغرب بـه سراسر آسیـای صغیر سرایت کرده و قرنـها زبان ادبی و درباری هندوستان فارسی بوده هست ،هم اکنون زبان رسمـی دو کشور ایران و افغانستان فارسی است، اگر چه افغانستان پشتو را درون کنار آن هم دارد . درون کشورهای مجاور مانند تاجیکستان ، پاکستان ، هندوستان ، آذربایجان و عراق نیز بـه زبان فارسی تکلم و کتابت مـی کنند . ادبیـات فارسی و بویژه اشعار عشقی و عرفانی آن درون مـیان ادیبان جهان مقام شامخی دارد ، فارسی بـه لحاظ تاثیر گذاری بر زبان های عربی ، ترکی ، اردو و زبان های اروپایی مانند : فرانسوی، انگلیسی ، رومـی و غیره تاثیر جدی و قابل توجه گذارده هست . بـه هر تقدیر لازم هست متفکران و اندیشمندان تدابیری بیندیشند که تا فارسی را از وضع موجود رهانیده و به سکشرفت و ترقی برسانند .




[آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع |



آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی

اس ام اس تبریک عید نوروز،آموزش تزیین سفره هفت سین،تزیین ...

کارت تبریک عید نوروز

مثل لحظه ای کـه باغ، آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی درون ترنم ترانـه شکوفا مـی شود، غرق درون شکوفه مـی شود روزگارتان بهـار لحظه…

تزیین ظروف هفت سین

نمونـه هایی از زیباترین تزیینات ظروف هفت سین تزیین ظروف سفالی هفت سین عسفره هفت سین…

اس ام اس تبریک عید نوروز (8)

متن تبریک عید نوروز , تبریک عید نوروز 1395 ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ نوروز ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ…

. آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی . آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی : آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی




[آداب رسوم ایرانی به زبان انگلیسی]

نویسنده و منبع |



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com